موضع حضرت علی(ع) در خلافت خلفا
۱۳۹۵/۰۹/۲۰
–
۱۴۸۶ بازدید
ایا حضرت علی خلافت سه خلیفه را مشروع میدانست لطفا برای مطاله بیشتر کتاب معرفی کنید؟
هیچ سندی که نشان دهد امیرالمومنین خلافت خلفا را قبول داشته است وجود ندارد و تنها دلیل اهل سنت بر این مدعایشان این است که چون حضرت علی علیه السلام در مقابل خلفا موضع نگرفت و مقابله نکرد و به تعبیر دیگر چون سکوت کرد پس یعنی خلافت خلفا را قبول داشته و از طرف دیگر چون به آنها مشورت می داده پس خلافتشان را قبول داشته است؟ اما در جواب می گوییم که سکوت امیرالمومنین علی علیه السلام دلایل متعددی داشته است که به بعضی از آنها خود حضرت (در نهج البلاغه) اشاره میکند و می فرماید: اگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابابکر ، جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی ، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده ، از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم ؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند ، صبر پیشه سازم که پیران را فرسوده ، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد !پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگرستم که میراث مرا به غارت می برند…
تذکر: خطبه فوق پر است از درد و دل های مولا از ابوبکر و عمر و عثمان و خلافتشان و … بنده فقط اول این خطبه را برایتان گذاشتم…( خطبه 3 معروف به خطبه شقشقیه، صص 37 و 38 و …)
حضرت در جای دیگر می فرمایند: …در شرایطی قرار دارم که اگر سخن گویم ، می گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم، می گویند از مرگ ترسید !! هرگز! من و ترس از مرگ ! پس از آنهمه جنگ ها و حوادث ناگوار!؟ سوگند به خدا ! انس و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ در راه خدا از علاقه ی طفل به سینه مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق.( آخر خطبه 5 ص 45)
تذکر: توجه داشته باشید امام ضرب المثل جالبی را در آخر کلامشان بیان کردند.« چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق» که در ٱن مسلمین را ریسمان و آینده مسلمین را به چاه عمیق تشبیه کرده است. و همه می دانند که اگر یک ریسمان بلند در یک چاه عمیق بلرزد چه می شود ؟؟!!!
حضرت در آخر خطبه 6 ص 45 می فرمایند: پس سوگند به خدا ! من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا باز داشته و به دیگری اختصاص داده اند…
همچنین در جای دیگر (خطبه 26 ص 67 )می فرمایند:
پس از وفات پیامبر و بی وفایی یاران ، به اطراف خود نگاه کرده ، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم که اگر مرا یاری کنند کشته خواهند شد، پس به مرگ آنان رضایت ندادم، چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل ، شکیبایی نمودم.
خطبه 74 ص 117 (در ذی الحجه سال 23 هجری، پس از قتل عمر، در روز شورا،آن هنگام که مردم برای بیعت با عثمان جمع شده بودند فرمود):
همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده اید گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم. و از آنهمه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می کنید پرهیز می کنم.
شخصی از امام پرسید: چرا حق خود « امامت» را دیر طلب کردی؟
امام در جای دیگر فرمود: مرد را سرزنش نکنند که چرا حقش را با تاخیر می گیرد. بلکه سرزنش در آنجاست که آنچه حقش نیست بگیرد!(حکمت 166 ص 649)
امام در نامه 62 نهج البلاغه ص 581 (نامه به مردم مصر که همراه مالک اشتر در سال 38 هجری فرستاد) می فرماید:
سوگند به خدا، نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم می آمد که عرب ، خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بیت او برگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند ! تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.من دست باز کشیدم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد را نابود کنند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست.که کالای چند روزه دنیاست و به زودی ایام آن می گذرد چنان که سراب ناپدید شود یا چونان پاره ابر که زود پراکنده می گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا آنکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته ، آرام شد…
با توجه به سخنان امیرالمومنین علی علیه السلام که ذکر شد به خوبی روشن شد که سکوت امام نه به خاطر قبول داشتن خلفا بلکه به خاطر مسائلی مهمتر همچون حفظ اسلام نوپا و حفظ دستاوردهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خون شهدای صدر اسلام و…بوده است.
شاید سوال شود پس چرا حضرت به خلفا مشورت می داده که در پاسخ باید گفت: تمام آن چه که از آن با عنوان همکاری امیر مؤمنان علیه السلام با خلفا یاد میشود به سه دسته تقسیم می شود:
1. مشورت در امور قضائی ؛ 2. مشورت در امور دفاعی و جنگی ؛ 3. مشورت در مسائل علمی و حلّ مشکلات اعتقادی .
نقش امیرالمؤمنین در این موارد حداکثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد و راهنمائی طرف مقابل است که وظیفه هر مسلمانی است . حتی اگر طرف مشورت غیر مسلمان باشد ، باز هم وظیفه دارد که با نهایت امانتداری وی را راهنمایی کند ؛ چه رسد به این که اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دین خدا در میان باشد.
امیر مؤمنان علیه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشینی به حق رسول خدا صلی الله علیه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ایشان را غصب کردند ؛ ولی این موضوع دلیل نمیشود که به دیگر وظایف خود عمل نکند ؛ زیرا گاهی تدبیرها و تصمیمگیریهای غلط خلفا سبب میشد ، اساس اسلام به خطر بیفتد ؛ در این موارد امام وظیفه داشت که اجازه ندهد شریعت اسلامی قربانی ندانم کاریها شود ؛ مثلاً در قضیه جنگ نهاوند ، پادشاه ایرانیان لشکر عظیمی را برای نابودی اسلام فراهم کرده بود و اگر تدبیر امیر مؤمنان علیه السلام نبود ، نه تنها لشکر عمر، که به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بین میرفت . در چنین موقعیتی امیرالمؤمنین علیه السلام وظیفه دارد که نظام اسلامی و دین نوپا را حفظ کند ؛ چون وظیفه او همانند هر فرد مسلمان دیگر، حفظ دین است .
دخالتهای امیر مؤمنان علیه السلام در امور قضائی هم در مواردی بود که عدم آگاهی خلفا به پیش پا افتاده ترین احکام اسلامی سبب میشد که حقی از بیچاره ای ضایع و به مظلومی از مسلمانان ظلم شود . در حقیقت آنها پناهی جز امیر المؤمنین علیه السلام نداشتند و اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نمیکرد ، به یقین راهی برای استیفای حقوقشان نمی یافتند.
برای روشن تر شدن مطلب فقط به یک مورد از دخالتهای امام در امور قضائی اشاره میکنیم: ابن عباس می گوید : زن دیوانه ای را که زنا کرده بود نزد عمر آوردند ، با عده ای مشورت کرد و سپس دستور داد سنگسارش کنند . هنگامی که او را برای اجرای حدّ می بردند ، از کنار علی علیه السلام عبور کردند ، فرمود : این زن چه کار کرده است ؟ گفتند : دیوانه ای است از فلان قبیله که زنا کرده است و عمر دستور به رجم وی داده است . فرمود : او را بر گردانید ، سپس نزد عمر آمد و فرمود : مگر نمی دانی از سه نفر تکلیف بر داشته شده است : 1. دیوانه تا زمانی که عاقل شود ؛ 2. انسان خوابیده تا بیدار شود ؛ 3. بچّه تا به سن بلوغ برسد. عمر گفت : آری ، شنیده ام ، فرمود: پس این زن را رها کن ، عمر او را آزاد کرد و شروع به تکبیر گفتن نمود . (سنن أبی داود ، سلیمان بن الأشعث أبو داود السجستانی الأزدی (متوفای275هـ) ج 4 ، ص 140 ، ح 4399 ، کِتَاب الْحُدُودِ ، بَاب فی الْمَجْنُونِ یَسْرِقُ أو یُصِیبُ حَدًّا ، ناشر : دار الفکر ، تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید ؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفای463 هـ) ج 3 ، ص 1103 ، ناشر : دار الجیل – بیروت – 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی ).
مواردی از این قبیل به روشنی اثبات می کند که حضور امیر مؤمنان علیه السلام نقش تمام کنندهای در احیای احکام الهی داشته و از طرفی پشتوانهای محکم بر احقاق حقوق ستمدیدگان وجلوگیری از ظلم و ستمگری داشته است.
آمار مشورتهای خلفا با امیر مؤمنان علیه السلام :
توجه به تعداد نظر خواهیها و مشورت و در خواست کمک فکری از امیر مؤمنان علیه السلام ، از یک طرف نشان دهنده درماندگی خلفا در حلّ مشکلات و نیازمندی آنان به دانش و تجربه امیر مؤمنان است، و از طرفی محدود بودن موارد مراجعه و نظر خواهی است که گویای ارتباط اندک و دور بودن از خلفا است. محقق معاصر شیخ نجم الدین عسکرى در کتاب «علی والخلفاء» می نویسد: ابوبکر در 2 سال و 3 ماه (27 ماه) دوران خلافت خویش 14 مورد به حضرت مراجعه داشته است. (علی والخلفاء ، ص 73 – 97). از مجموع 14 مورد : 9 مورد پرسشهاى علمى ؛ 4 مورد احکام شرعى و قضاوت ؛ 1 مورد نظامى بوده است . گفتنى است که از 14 مورد فقط 4 مورد (3 مورد علمى و1 مورد شرعى) مراجعه مستقیم ابوبکر به امام بوده است . در 9 مورد باقیمانده : در 2 مورد پس از مشاوره خلیفه با صحابه ، امام نظر خود را اظهار نموده ، در 2 مورد به علت حضور در صحنه اظهار نظر کرده ؛ در 3 مورد به امام خبر رسیده اقدام نموده است. در 2 مورد شخصی واسطه بین امام و خلیفه بوده است. حال آیا صحیح است که بگوییم : ابوبکر در مدت خلافت خود در همه کارهاى مهم با على علیه السلام مشورت مى کرده و علی علیه السلام مشاور وی بوده است؟
عمر بن خطاب در 10 سال و 5 ماه (125 ماه) دوران خلافت، 85 مورد به حضرت امیر علیه السلام مراجعه داشته است . (علی والخلفاء ، ص 99 – 333 ). از مجموع 85 مورد مشورت خواهی عمر از امام على علیه السلام، 59 مورد امور قضایى ؛ 21 مورد پرسش هاى علمى ؛ 3 مورد امور مالى ؛ 2 مورد امور نظامى بوده است . جالب توجه این جا است که از مجموع 85 مورد : 27 مورد به امام علیه السلام مراجعه ابتدایى و مستقیم داشته است ؛ 13 مورد مسائل شرعى و قضایى ، 2 مورد امور مالى و 1 مورد پرسش علمى ، خلیفه ابتدا به صحابه مراجعه کرده سپس نظر امام را پرسیده است. در باقیمانده موارد نیز حضرت در صحنه حضور داشته و اظهار نظر فرموده است ؛ یعنى در 42 مورد با این که دسترسى به امام امکان پذیر بوده وجود حضرت نادیده انگاشته شده است . با توجه به نکات یادشده آیا صحیح است ادعا شود که عمر پیوسته در مشکلات و گرفتارى ها به امیر مؤمنان مراجعه مى کرد و این دو ارتباط خوبی با هم داشته اند؟
عثمان در 12 سال (144 ماه) دوران خلافت 8 مورد به حضرت مراجعه داشته است.(علی والخلفاء ، ص 335 – 345 ). از مجموع 8 مورد دخالت امام در امور زمان عثمان : أوّلاً: تمام این امور در حوزه بیان مسائل شرعى و نحوه اجراى حدود وقضاوت بوده است ؛ثانیاً: 3 مورد رجوع مستقیم خلیفه به امام بوده و 4 مورد امام در صحنه حاضر بوده و اظهار نظر فرموده است .جالب این در یکى از موارد عثمان به امام گفت: «إنّک لکثیر الخلاف علینا». (مسند أحمد، ج 1 ص 100 ).
اینها مواردی بود که خلفا در مشکلاتشان به حضرت علی علیه السلام رجوع کرده بودند. و با توضیحاتی که داده شد معلوم شد که این مشورت دادنها به هیچ وجه به معنی قبول داشتن خلافت خلفا نبوده است.
تذکر: خطبه فوق پر است از درد و دل های مولا از ابوبکر و عمر و عثمان و خلافتشان و … بنده فقط اول این خطبه را برایتان گذاشتم…( خطبه 3 معروف به خطبه شقشقیه، صص 37 و 38 و …)
حضرت در جای دیگر می فرمایند: …در شرایطی قرار دارم که اگر سخن گویم ، می گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم، می گویند از مرگ ترسید !! هرگز! من و ترس از مرگ ! پس از آنهمه جنگ ها و حوادث ناگوار!؟ سوگند به خدا ! انس و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ در راه خدا از علاقه ی طفل به سینه مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق.( آخر خطبه 5 ص 45)
تذکر: توجه داشته باشید امام ضرب المثل جالبی را در آخر کلامشان بیان کردند.« چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق» که در ٱن مسلمین را ریسمان و آینده مسلمین را به چاه عمیق تشبیه کرده است. و همه می دانند که اگر یک ریسمان بلند در یک چاه عمیق بلرزد چه می شود ؟؟!!!
حضرت در آخر خطبه 6 ص 45 می فرمایند: پس سوگند به خدا ! من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا باز داشته و به دیگری اختصاص داده اند…
همچنین در جای دیگر (خطبه 26 ص 67 )می فرمایند:
پس از وفات پیامبر و بی وفایی یاران ، به اطراف خود نگاه کرده ، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم که اگر مرا یاری کنند کشته خواهند شد، پس به مرگ آنان رضایت ندادم، چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل ، شکیبایی نمودم.
خطبه 74 ص 117 (در ذی الحجه سال 23 هجری، پس از قتل عمر، در روز شورا،آن هنگام که مردم برای بیعت با عثمان جمع شده بودند فرمود):
همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده اید گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم. و از آنهمه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می کنید پرهیز می کنم.
شخصی از امام پرسید: چرا حق خود « امامت» را دیر طلب کردی؟
امام در جای دیگر فرمود: مرد را سرزنش نکنند که چرا حقش را با تاخیر می گیرد. بلکه سرزنش در آنجاست که آنچه حقش نیست بگیرد!(حکمت 166 ص 649)
امام در نامه 62 نهج البلاغه ص 581 (نامه به مردم مصر که همراه مالک اشتر در سال 38 هجری فرستاد) می فرماید:
سوگند به خدا، نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم می آمد که عرب ، خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بیت او برگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند ! تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.من دست باز کشیدم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد را نابود کنند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست.که کالای چند روزه دنیاست و به زودی ایام آن می گذرد چنان که سراب ناپدید شود یا چونان پاره ابر که زود پراکنده می گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا آنکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته ، آرام شد…
با توجه به سخنان امیرالمومنین علی علیه السلام که ذکر شد به خوبی روشن شد که سکوت امام نه به خاطر قبول داشتن خلفا بلکه به خاطر مسائلی مهمتر همچون حفظ اسلام نوپا و حفظ دستاوردهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خون شهدای صدر اسلام و…بوده است.
شاید سوال شود پس چرا حضرت به خلفا مشورت می داده که در پاسخ باید گفت: تمام آن چه که از آن با عنوان همکاری امیر مؤمنان علیه السلام با خلفا یاد میشود به سه دسته تقسیم می شود:
1. مشورت در امور قضائی ؛ 2. مشورت در امور دفاعی و جنگی ؛ 3. مشورت در مسائل علمی و حلّ مشکلات اعتقادی .
نقش امیرالمؤمنین در این موارد حداکثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد و راهنمائی طرف مقابل است که وظیفه هر مسلمانی است . حتی اگر طرف مشورت غیر مسلمان باشد ، باز هم وظیفه دارد که با نهایت امانتداری وی را راهنمایی کند ؛ چه رسد به این که اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دین خدا در میان باشد.
امیر مؤمنان علیه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشینی به حق رسول خدا صلی الله علیه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ایشان را غصب کردند ؛ ولی این موضوع دلیل نمیشود که به دیگر وظایف خود عمل نکند ؛ زیرا گاهی تدبیرها و تصمیمگیریهای غلط خلفا سبب میشد ، اساس اسلام به خطر بیفتد ؛ در این موارد امام وظیفه داشت که اجازه ندهد شریعت اسلامی قربانی ندانم کاریها شود ؛ مثلاً در قضیه جنگ نهاوند ، پادشاه ایرانیان لشکر عظیمی را برای نابودی اسلام فراهم کرده بود و اگر تدبیر امیر مؤمنان علیه السلام نبود ، نه تنها لشکر عمر، که به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بین میرفت . در چنین موقعیتی امیرالمؤمنین علیه السلام وظیفه دارد که نظام اسلامی و دین نوپا را حفظ کند ؛ چون وظیفه او همانند هر فرد مسلمان دیگر، حفظ دین است .
دخالتهای امیر مؤمنان علیه السلام در امور قضائی هم در مواردی بود که عدم آگاهی خلفا به پیش پا افتاده ترین احکام اسلامی سبب میشد که حقی از بیچاره ای ضایع و به مظلومی از مسلمانان ظلم شود . در حقیقت آنها پناهی جز امیر المؤمنین علیه السلام نداشتند و اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نمیکرد ، به یقین راهی برای استیفای حقوقشان نمی یافتند.
برای روشن تر شدن مطلب فقط به یک مورد از دخالتهای امام در امور قضائی اشاره میکنیم: ابن عباس می گوید : زن دیوانه ای را که زنا کرده بود نزد عمر آوردند ، با عده ای مشورت کرد و سپس دستور داد سنگسارش کنند . هنگامی که او را برای اجرای حدّ می بردند ، از کنار علی علیه السلام عبور کردند ، فرمود : این زن چه کار کرده است ؟ گفتند : دیوانه ای است از فلان قبیله که زنا کرده است و عمر دستور به رجم وی داده است . فرمود : او را بر گردانید ، سپس نزد عمر آمد و فرمود : مگر نمی دانی از سه نفر تکلیف بر داشته شده است : 1. دیوانه تا زمانی که عاقل شود ؛ 2. انسان خوابیده تا بیدار شود ؛ 3. بچّه تا به سن بلوغ برسد. عمر گفت : آری ، شنیده ام ، فرمود: پس این زن را رها کن ، عمر او را آزاد کرد و شروع به تکبیر گفتن نمود . (سنن أبی داود ، سلیمان بن الأشعث أبو داود السجستانی الأزدی (متوفای275هـ) ج 4 ، ص 140 ، ح 4399 ، کِتَاب الْحُدُودِ ، بَاب فی الْمَجْنُونِ یَسْرِقُ أو یُصِیبُ حَدًّا ، ناشر : دار الفکر ، تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید ؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفای463 هـ) ج 3 ، ص 1103 ، ناشر : دار الجیل – بیروت – 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی ).
مواردی از این قبیل به روشنی اثبات می کند که حضور امیر مؤمنان علیه السلام نقش تمام کنندهای در احیای احکام الهی داشته و از طرفی پشتوانهای محکم بر احقاق حقوق ستمدیدگان وجلوگیری از ظلم و ستمگری داشته است.
آمار مشورتهای خلفا با امیر مؤمنان علیه السلام :
توجه به تعداد نظر خواهیها و مشورت و در خواست کمک فکری از امیر مؤمنان علیه السلام ، از یک طرف نشان دهنده درماندگی خلفا در حلّ مشکلات و نیازمندی آنان به دانش و تجربه امیر مؤمنان است، و از طرفی محدود بودن موارد مراجعه و نظر خواهی است که گویای ارتباط اندک و دور بودن از خلفا است. محقق معاصر شیخ نجم الدین عسکرى در کتاب «علی والخلفاء» می نویسد: ابوبکر در 2 سال و 3 ماه (27 ماه) دوران خلافت خویش 14 مورد به حضرت مراجعه داشته است. (علی والخلفاء ، ص 73 – 97). از مجموع 14 مورد : 9 مورد پرسشهاى علمى ؛ 4 مورد احکام شرعى و قضاوت ؛ 1 مورد نظامى بوده است . گفتنى است که از 14 مورد فقط 4 مورد (3 مورد علمى و1 مورد شرعى) مراجعه مستقیم ابوبکر به امام بوده است . در 9 مورد باقیمانده : در 2 مورد پس از مشاوره خلیفه با صحابه ، امام نظر خود را اظهار نموده ، در 2 مورد به علت حضور در صحنه اظهار نظر کرده ؛ در 3 مورد به امام خبر رسیده اقدام نموده است. در 2 مورد شخصی واسطه بین امام و خلیفه بوده است. حال آیا صحیح است که بگوییم : ابوبکر در مدت خلافت خود در همه کارهاى مهم با على علیه السلام مشورت مى کرده و علی علیه السلام مشاور وی بوده است؟
عمر بن خطاب در 10 سال و 5 ماه (125 ماه) دوران خلافت، 85 مورد به حضرت امیر علیه السلام مراجعه داشته است . (علی والخلفاء ، ص 99 – 333 ). از مجموع 85 مورد مشورت خواهی عمر از امام على علیه السلام، 59 مورد امور قضایى ؛ 21 مورد پرسش هاى علمى ؛ 3 مورد امور مالى ؛ 2 مورد امور نظامى بوده است . جالب توجه این جا است که از مجموع 85 مورد : 27 مورد به امام علیه السلام مراجعه ابتدایى و مستقیم داشته است ؛ 13 مورد مسائل شرعى و قضایى ، 2 مورد امور مالى و 1 مورد پرسش علمى ، خلیفه ابتدا به صحابه مراجعه کرده سپس نظر امام را پرسیده است. در باقیمانده موارد نیز حضرت در صحنه حضور داشته و اظهار نظر فرموده است ؛ یعنى در 42 مورد با این که دسترسى به امام امکان پذیر بوده وجود حضرت نادیده انگاشته شده است . با توجه به نکات یادشده آیا صحیح است ادعا شود که عمر پیوسته در مشکلات و گرفتارى ها به امیر مؤمنان مراجعه مى کرد و این دو ارتباط خوبی با هم داشته اند؟
عثمان در 12 سال (144 ماه) دوران خلافت 8 مورد به حضرت مراجعه داشته است.(علی والخلفاء ، ص 335 – 345 ). از مجموع 8 مورد دخالت امام در امور زمان عثمان : أوّلاً: تمام این امور در حوزه بیان مسائل شرعى و نحوه اجراى حدود وقضاوت بوده است ؛ثانیاً: 3 مورد رجوع مستقیم خلیفه به امام بوده و 4 مورد امام در صحنه حاضر بوده و اظهار نظر فرموده است .جالب این در یکى از موارد عثمان به امام گفت: «إنّک لکثیر الخلاف علینا». (مسند أحمد، ج 1 ص 100 ).
اینها مواردی بود که خلفا در مشکلاتشان به حضرت علی علیه السلام رجوع کرده بودند. و با توضیحاتی که داده شد معلوم شد که این مشورت دادنها به هیچ وجه به معنی قبول داشتن خلافت خلفا نبوده است.