طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نرسیدن مختار به کربلا

نرسیدن مختار به کربلا


نرسیدن مختار به کربلا

۱۳۹۴/۰۸/۱۶


۵۴۰۰ بازدید

مختار به کربلا نرسید تا به امام حسین(ع) کمک کند، آیا این دلیل بی لیاقتی او بوده؟ اگر بوده، مگر چه عملی انجام داده؟

با سلام. مختار از زمان قیام مسلم تا پس از واقعه عاشورا در زندان عبیدالله بن زیاد اسیر بود لذا نتوانست خود را به امام برساند. توضیح بیشتر آن‌که:مختار بن‌ابی‌عُبَیْد ثقفی و شخص دیگری به نام عبدالله بن‌حارث از کسانی بودند که در روز قیام مسلم بن‌عقیل قصد ملحق شدن به او را داشتند. مختار پرچم سبز و عبدالله بن‌حارث پرچم قرمزی را برافراشتند.[1] مختار در آن روز در روستایی به نام خُطَرْنِیَّه بود و هنگام ظهر بود که خبر قیام مسلم به او رسید… او با طرفدارانش [برای یاری مسلم] حرکت کرد و در هنگام غروب به کوفه و منطقه‌ای که باب‌الفیل خوانده می‌شد، رسید و این زمانی بود که قیام مسلم شکست خورده و عبیدالله بن زیاد پرچمی را برای عمرو بن‌حُرَیْث برپا کرده بود تا هر که در کنار آن آید در امان بوده و عبیدالله کاری به او نداشته باشد. مختار نیز با دیدن شکست قیام نزد عمرو بن‌حُرَیْث رفت و به او سلام کرد و در زیر پرچم او نشست تا اینکه صبح شد… مختار را نزد ابن‌زیاد بردند. عبیدالله به او گفت: تو با عدّه‌ای راه افتاده‌ای تا مسلم را یاری کنی؟ مختار گفت: من چنین نکردم بلکه آمدم و زیر پرچم عمرو بن‌حُرَیْث قرار گرفتم. عمرو نیز گفت: او راست می‌گوید. ابن‌زیاد چوبدستی خود را برداشت و با آن به صورت مختار زد به گونه‌ای که چشم او را معیوب کرد و گفت: به خدا قسم اگر شهادت عمرو [ به طرفداری تو] نبود گردنت را می‌زدم سپس دستور داد او را زندانی کردند.[2] او همچنان در زندان بود تا زمانی که امام حسین† به شهادت رسید.[3]‌پی نوشت: ——————————-[1]. طبری، تاریخ‌‌الامم و الملوک، ج5، ص381.
[2]. ر.ک: طبری، تاریخ‌‌الامم و الملوک، ج5، ص570 ـ 569. ابن‌قُتَیْبة دِیْنَوَری و محمّد بن‌حبیب بغدادی نیز علّت معیوب شدن چشم مختار را برخورد عبیدالله با وی دانسته‌اند. (المعارف، ص324؛ اَلْمُحَبَّر، ص303 – 302).
[3]. طبری، تاریخ‌‌الامم و الملوک، ج5، ص570 ـ 569؛ بَلاذُری، انساب‌الاشراف، ج6، ص377. مختار در زندان نامه‌ای برای زائدة بن‌قدامة نوشت و از او خواست تا به مدینه نزد عبدالله بن‌عمر برود و از او بخواهد که نامه‌ای به یزید بنویسد تا به ابن‌زیاد دستور دهد او را آزاد کند. زائدة نزد عبدالله رفت و نامة‌ مختار را به او داد و صفیه خواهر مختار که همسر عبدالله بود از ماجرا باخبر شد و گریه و زاری کرد. عبدالله بن‌عمر وقتی وضع را چنین دید نامه‌ای به یزید نوشت و از او خواست تا از ابن‌زیاد بخواهد مختار را آزاد کند و یزید نیز چنین کرد و بدین ترتیب مختار از زندان آزاد شد [و مقدّمات قیام خود را فراهم کرد]. (ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ص572 ـ 571؛ بَلاذُری، انساب‌الاشراف، ج6، ص377).

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد