نظر علمای اسلام، اعم از شیعه و سنی، پیرامون ابن عربی
۱۳۹۲/۰۹/۱۸
–
۱۷۴۴ بازدید
۱.نظر علمای اسلام، اعم از شیعه و سنی، پیرامون ابن عربی چیست؟
۲.چه نقدهایی بر ابن عربی، وارد است؟
در پاسخ به مطلب زیر توجه کنید .
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مرکز
داوری های چند گانه ای درباره شخصیت عرفانی ابن عربی در نوشته های اندیشمندان به چشم می خورد که به نمونه هایی از آنها اشاره می شود :
الف) دیدگاه شهید مطهری: «عرفان اسلامی، از آغاز پیدایش، قرن به قرن تکامل پیدا کرد. در هر قرنی، چنان که اشاره شد، عرفای بزرگی نمایان شده، به عرفان تکامل بخشیده و بر سرمایه اش افزودند. این تکامل، تدریجی بود ولی در قرن هفتم به دست محیی الدین عربی، جهش پیدا کرده و به نهایت کمال خود رسید. محیی الدین، عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد که سابقه نداشت .
بخش دوم عرفان؛ یعنی بخش علمی، نظری و فلسفی آن، به وسیله محیی الدین پایه گذاری شد. عرفای پس از او عموما ریزه خوار سفره او هستند. محیی الدین علاوه بر این که عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد، یکی از اعاجیب روزگار است. انسانی است شگفت و به همین دلیل، عقیده های متضادی در باره اش شده است. برخی او را ولی کامل؛ قطب الاقطاب، می خوانند و بعضی دیگر تا حد کفر، تنزلش می دهند. گاهی ممیت الدین و گاهی ماحی الدینش می خوانند، صدرالمتألهین، فیلسوف بزرگ و نابغه بزرگ اسلامی، برای او نهایت احترام قائل است؛ محیی الدین، در دیده او از ابوعلی سینا و فارابی، بسی عظیم تر می باشد » ( مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، ص 114، صدرا، بی تا ).
همانگونه که از کلمات شهید مطهری فهم پذیر است، ایشان بدون آن که جهت گیری های منفی درباره محیی الدین را تأیید کند، تنها به گفتمان هایی اینچنین از او اشاره کرده است .
ب ) برخی با بیان نکات منفی محیی الدین و گردآوری آنها در یک مجموعه گسترده، از جمله خواب های نادرست بیان شده از سوی وی و نیز داوری های نابجای وی درباره خداوند و صفات او، محیی الدین را به چالش کشیده و از وی چهره ای منفی، با گرایش های غیر دینی فراوانی به نمایش گذارده اند. این گروه آن چنان در این راه زیاده روی کرده اندکه حتی در نقل کلمات شهید مطهری درباره محیی الدین، امانت داری را زیر پا گذاشته اند ( داود الهامی، داوری های متضاد درباره محیی الدین، مکتب اسلام، قم 1379 ).
ج ) در میان دو رویکرد میانه نخست و زیاده روی در نکوهش، گروهی نیز تنها به ستایش او پرداخته اند: «… در این تفحصات و تجسمات (از سال 1358 به بعد) بود که به وجود قطب دیگر عرفان شرق که سر از غرب بدر آورده؛ یعنی شیخ اکبر، محیی الدین ابن عربی اندلسی پی بردم، لکن هیبت قهار و قلم سحار و عظمت آثار این هیولای عالم امکان و غموض و شمول آراء و عقاید او به حدی بود که مرا به ششدر حیرت افکند و در شناخت این عالم عالم گیر، عاجز و زبونم کرد » ( ر.ا. نیکلسن، یادداشت هایی درباب فصوص الحکم ابن عربی، با مقدمه و ترجمه اوانس اوانسیان، ص 12، چاپ دانشگاه تهران، 1363 ).
البته در همین کتاب، نیکلسن درباره تحلیل های ابن عربی از صفات خداوند، نقدهای جدی دارد که مطالعه آن ها در فهم و درک دیدگاه های ابن عربی در موضوع یاد شده بایستنی است. به عنوان نمونه، در نقد و بررسی فصوص 78 با بیان این که از گفته ابن عربی نیازمندی خداوند نتیجه می شود آورده است: «خدا در حالی که نسبت به ذات خود مستقل از موجودات مخلوق است نسبت به الوهیت خود به آنان نیازمند است». آنگاه در پاورقی توضیح می دهد: «این شیوه تفکر، ابن عربی را به تناقضات جسارت آمیزی سوق می دهد » ( همان، ص 38 ).
3. در میان این رویکردهای چندگانه درباره ابن عربی باید گفت: معیار هرگونه ارزیابی و داوری درباره اشخاص، اندیشه های آنان است که در گفتار و نوشتارشان آمده است از این رو به دور از این گونه داوری ها، به ویژه داوری های یکجانبه نگری، آن گونه که در کتاب داود الهامی آمده، باید به دقتی کارشناسانه به نوشته های ابن عربی نگریست. البته ابن عربی نیز مانند هر انسان دیگری از خطا و اشتباه معصوم نیست، ولی باید در داوری مزبور بر پایه نوشته ها، همه آنها را یکجا به بوته نقد کشید، نه آن که در این جستار، تنها به گزیده هایی از جهت گیری های اندیشه او پرداخته شود که از وی هیولایی از کج روی درست کند، همانگونه که در نقطه مقابل آن برخی او را هیولای عالم امکان نامیده اند. خلاصه آن که به «ما قال؛ آن چه گفته شده» باید پرداخت، نه به من قال؛ کسی که گفته». ایشان از نظر مذهبی سنی مذهب است، ولی به خاطر کثرت علاقه به اهل بیت(ع) برخی ایشان را شیعه می دانند در این صورت چگونه می توان ایشان را دشمن اهل بیت(ع) دانست .
برای مطالعه بیشتر :
– احیاگر عرفان، پژوهشی در زندگی، مذهب شیخ اکبر محی الدین ابن عربی، محمد بدیعی، تهران: پازینه 1384
– محی الدین عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، محسن جهانگیری
– عرفان و تصوف، داود الهامی، قم: مکتب اسلام، 1374، ص 353-396 .