۱۳۹۳/۰۴/۰۱
–
۴۰۷۹ بازدید
دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز ، پیش از پرداختن به پاسخ اصلی سوال شما لازم است آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم ، چرا که این مطلب به صورت ضمنی حاوی دو ادعا می باشد ، نخست نقش آمریکا در سقوط شاه و دوم پیوند نظام جدید با منافع آمریکا .
دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز ، پیش از پرداختن به پاسخ اصلی سوال شما لازم است آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم ، چرا که این مطلب به صورت ضمنی حاوی دو ادعا می باشد ، نخست نقش آمریکا در سقوط شاه و دوم پیوند نظام جدید با منافع آمریکا .
غلط بودن بخش دوم ادعا ، یعنی پیوند نظام پس از شاه که همان نظام جمهوری اسلامی باشد با منافع آمریکا ، به اندازه ای واضح ، گویا و مبرهن است که به نظر می رسد نیازی به ذکر هیچ مطلب دیگری نباشد ، چرا که به راحتی می توان فهمید که گزینه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ، بدترین گزینه ای بود که برای آینده پس از شاه ، آمریکایی ها می توانستند تصور نمایند و به همین دلیل با تمام قوا در برابر آن ایستادندو پس از استقرار نظام نیز تا به امروز از هیچ تلاشی (و به عبارت دقیق تر از هیچ جنایتی) در راه ساقط کردن این نظام کوتاهی نکرده اند .
اما در مورد بخش اول ادعا نیز باید بگوییم آمریکایی ها و به طور کلی غربی ها قاعده و قانونی دارند که بر اساس آن هر نظام و نوکر بی اراده ای تا زمانی برایشان عزیز و محترم است و باید مورد حمایت قرار گیرد که تامین کننده منافع آنان باشد و به محض بی خاصیت شدن آن نظام و شخص و عدم قدرت تامین منافع غرب ، تاریخ مصرف وی نیز تمام شده و حتی ممکن است چهره اخم آلود و خشنی هم نسبت به وی بگیرند که این تجربه را هم در زمینه صدام و هم در زمینه شاه و سایر دیکتاتورهایی که روزگاری متحد استراتژیک غرب بودند و روزگاری دیگر تاریخ مصرفشان به پایان رسیده بود به عینه مشاهده کرده ایم .
بر این اساس اگر بگوییم شاه در روزهای آخر سلطنت خود به مهره سوخته ای تبدیل شده بود و آمریکایی ها که دیگر توان حمایت از وی را نداشتند در صدد حمایت از یک دولت بدیل بر آمدند و به همین دلیل مجبور شدند با رفتن شاه موافقت کنند ، سخن به گزافه نگفته ایم و شواهدی هم بر آن وجود دارد . با این حال ، این بدین معنا نیست که موافقت آمریکایی ها با رفتن شاه یعنی موافقت آنها با انقلاب اسلامی و تغییر نظام ، بلکه آنها همچنان به دنبال تامین منافع خود و مقابله با هر آنچه این منافع را به خطر می انداخت از جمله انقلاب اسلامی بودند و به همین دلیل به گزینه هایی فکر می کردند که تنها شکل و ظاهری از نظام را تغییر می داد اما بنیان های نظام فاسد را که تامین منافع نامشروع نظام سلطه از جمله آنها بود هیچ تغییری نمی داد . بر این اساس اگر گزاره های محصور در تاریخ انقلاب اسلامی دو مورد بودند : نظام شاهنشاهی و انقلاب اسلامی ، قاعدتا رویگردانی آمریکا از نظام شاهنشاهی را می توانستیم به معنای حرکت آنها در مسیر انقلاب اسلامی دانسته و این انقلاب را متهم نماییم که رخدادی در جهت خواست آمریکایی ها بود ، اما مساله اینجاست که گزاره ها فراتر از این دو مورد بودند و گزاره دیگری هم وجود داشت که طی آن نظامی جایگزین و حتی به احتمال ، غیر سلطنتی بر سر کار می آمد که ظاهرا مغایر با نظام سلطنت بود ولی در واقع همان اهداف و کارکردهای نظام سلطنتی را داشت و تنها برای فریب مردم به پا خاسته و انقلابی طراحی شده بود که گزینه مورد نظر آمریکایی ها همین گزینه بود و نه گزاره انقلاب مردم .
بنابر این آنچه در جریان انقلاب اسلامی رخ داد نه به باج ندادن شاه به آمریکا مربوط می شد و نه به نامطلوب بودن شاه از نظر آمریکایی ها ، بلکه یک رژیم استبدادی همچون حکومت شاهنشاهی ، بهترین گزینه ای بود که حافظ و تامین کننده منافع آمریکایی ها بود و به همین دلیل آمریکا ، تا پیش از اوج گیری تحولات انقلاب در سال های 56 و 57 ، کاملا از رژیم شاه حمایت می کرد و در مقابل ، شاه نیز تا آخر به ابراز وفاداری و سرسپردگی خود به اربابان آمریکایی خود وفادار بود ، چنانکه پیش از آغاز جریانات سال 56 که شعله های آن در نهایت به پیروزی انقلاب در بهمن 57 منجر شد ، شاه ابتدا با سفر به آمریکا مراتب تداوم نوکری و ارادت خود را به آمریکایی ها اعلام می کند . در این سفر شاه پس از ورود به کاخ سفید، قالیچه خیره کنندهای مزین به تصویر جورج واشنگتن را به خانواده کارتر تقدیم کرد. قالیچهای که قالیبافان اصفهانی دو سال برای بافتن آن وقت گذاشته بودند.(روزنامه کیهان، شماره 20727 به تاریخ 14/12/92، صفحه 6)
در این سفر، شاه به گرمی مورد استقبال کارتر و مقامات کاخ سفید قرار میگیرد. قراردادهای مهم اقتصادی، نظامی و سیاسی میان دو طرف مورد مذاکره قرار میگیرد و آمریکائیها برخلاف انتقادات صوری خود علیه رژیم ایران، اعلام میکنند که شاه را در تمام زمینهها حمایت میکنند. شاه به شدت خوشحال میشود و احساس پشتگرمی و غرور میکند.
اما قابل توجه ترین اتفاقی که در روابط شاه و آمریکا در آن مقطع رخ داد عبارت بود از سفر کارتر ، رئیس جمهور آمریکا به ایران و تعابیر مشهوری که نسبت به شاه ایران در ضیافت شاه بیان می کند که این تعابیر نشاندهنده اوج اعتماد متقابل آمریکا و شاه به یکدیگر می باشد که با وضعیت بی اعتمادی آمریکا به شاه و یا باج ندادن شاه به آمریکایی ها به هیچ وجه همخوانی ندارد . در این ضیافت که شاه به افتخار کارتر ترتیب داده بود ، کارتر جام شراب خود را به سلامتی شاه نوشید و آنگاه در نطقی این چنین اظهار نمود : « این بسیار نیکوست که در شروع سال جدید، ما اوقات خود را با کسانی میگذرانیم که نسبت به آنها اطمینان عمیق داریم و مسئولیت مشترکی را نسبت به حال و آینده احساس میکنیم … ایران به سبب رهبری داهیانه شاهنشاه، یک جزیره ثبات در یکی از آشوبزدهترین مناطق جهان است و این واقعیت مدیون شما اعلیحضرت و در نتیجه رهبری شماست و همچنین مدیون احترام و ستایش و مهری است که ملتتان نسبت به شما ابراز میدارد (!) … ما در جهان، سرزمین دیگری را نمیشناسیم که این چنین به ما نزدیک باشد و با آن برای امنیت متقابل نظامیمان برنامهریزی کنیم و درباره مسائل منطقهای مورد علاقه دو کشور مشاوره نزدیک داشته باشیم؛ و هیچ رهبر دیگری نیست که من نسبت به او این چنین احساس عمیق سپاسگزاری و دوستی شخصی داشته باشم »
بر این اساس همانگونه که از لحن و رفتار آمریکایی ها و نیز رفتار شاه ، تنها اندکی پیش از آغاز جرقه های انقلاب در دی ماه 56 بر می آید ، نه شاه نسبت به گذشته نوکر مآبانه خود تغییری یافته بود و نه در اعتماد آمریکایی ها نسبت به شاه کوچکترین تغییری رخ داده بود و جالب تر اینکه در آن مقطع ، با توجه به طرح مباحث حقوق بشری از سوی کارتر ، ادعا می شد شاه از سوی آمریکا تحت فشار است ، در حالی که شواهد گوناگون حاکی از این است که اعتماد آمریکا به شاه و روحیات نوکرمآبانه شاه نسبت به آمریکایی ها به اندازه ای بود که شاه از فشارهای حقوق بشری کارتر معاف شده بود . به طوری که وقتى که در مذاکرات کمیته ى فرعى روابط خارجى سناى امریکا از نماینده ى وزارت امور خارجه و نماینده ى رسمى وزارت دفاع سوال مى شود که آیا دولت کارتر هیچ ارتباطى میان فروش اسلحه و حقوق بشر در ایران ایجاد کرده است؟ در پاسخ گفتند: دولت کارتر مطلقاً قصد تغییر سیاست گذشته را نداشته، و ایران از نظر ارتباط دادن دو سیاست فوق الذکر مستثنى مى باشد.(انقلاب اسلامی ، زمینه ها و پیامدها ، منوچهر محمدی ، ص 139)
بنابر این هیچ گونه تغییری نه از جانب شاه و نه از جانب آمریکایی ها نسبت به طرف مقابل ، نقشی در آغاز انقلاب نداشت بلکه انقلاب فرایندی بود که از سال 41 و 42 آغاز شده بود و جرقه 19 دی 56 قم ، آن را بار دیگر شعله ور کرد به گونه ای که تبدیل به آتشفشان غیر قابل مهاری شد که آمریکایی ها از ترس به خطر افتادن منافع خود ، مجبور شدند گزینه های دیگری را نیز غیر از حکومت شاه مد نظر قرار گیرند که قرار بود پس از اجرای کودتای ژنرال هایزر حکومت کند ، ولی تا زمانی که از شاه احساس یاس نکردند ، لحظه ای از حمایت وی دست برنداشتند به گونه ای که قتل عام های هر روزه مردم کشور توسط رژیم شاه ، به ویژه کشتار 17 شهریور 57 ، از سوی آمریکایی ها یا مورد سکوت قرار می گرفتند و یا اینکه رسما از جنایات شاه ، حمایت صورت می گرفت . از طرفی حکومتی هم که به عنوان جانشین حکومت شاه ، از سوی آمریکایی ها دنبال می شد نظام جمهوری اسلامی و یا انقلاب اسلامی نبود بلکه همان حکومت شاهنشاهی بود که با لباسی فریبنده تر قرار بود به منظور آرام کردن اوضاع ، به نفع آمریکا شکل گیرد ، چنانکه ژنرال هایزر که فرمانده اجرای کودتای مذکور بود در تشریح هدفش به آن اشاره کرده و ماموریت خود را چنین توصیف می کند که از سوی شخص کارتر دستور داشته است که مقدمات حفظ انسجام ارتش پس از رفتن شاه از ایران را فراهم سازد و ارتش را به ترک انقیاد به شاه و سپردن و حمایت و تعهد نسبت به یک دولت غیر نظامی وفادار به آمریکا به رهبری شاپور بختیار وادار کند .(ماموریت در تهران ، ژنرال هایزر ، ترجمه علی اکبر عبدالرشیدی ، ص7)
نتیجه اینکه انقلاب روندی بود خودجوش و مردمی که در اثر عوامل متعددی از جمله ظلم و ستم فراگیر و فساد گسترده نظام شاهنشاهی شکل گرفت و به پیروزی رسید و ذره ای از آن، مطلوب آمریکا نبود چرا که نه شاه تا لحظه آخر دست از ابراز ارادت خود نسبت به آمریکایی ها برداشت و نه آمریکایی ها تا لحظه آخر دست از حمایت شاه برداشتند و هیچ مهره ای هم بهتر از شاه قادر به تامین کامل منافع آمریکایی ها نبود و آمریکایی ها ، تنها زمانی که متوجه شدند شعله های انقلاب به اندازه ای گسترش یافته است که امکان مقابله با امواج آن وجود ندارد و پیروزی انقلاب منافع آنها را به خطر خواهد انداخت از سر استیصال و ناچاری به گزینه های دیگری غیر از حکومت شاه که در عین حال ، باز هم نقطه مقابل انقلاب اسلامی بود فکر کردند که پیروزی انقلاب اسلامی ، این خواب را نیز همچون خواب های دیگرشان آشفته کرد و برای همیشه انقلاب اسلامی را به کابوس نظام سلطه تبدیل کرد .
غلط بودن بخش دوم ادعا ، یعنی پیوند نظام پس از شاه که همان نظام جمهوری اسلامی باشد با منافع آمریکا ، به اندازه ای واضح ، گویا و مبرهن است که به نظر می رسد نیازی به ذکر هیچ مطلب دیگری نباشد ، چرا که به راحتی می توان فهمید که گزینه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ، بدترین گزینه ای بود که برای آینده پس از شاه ، آمریکایی ها می توانستند تصور نمایند و به همین دلیل با تمام قوا در برابر آن ایستادندو پس از استقرار نظام نیز تا به امروز از هیچ تلاشی (و به عبارت دقیق تر از هیچ جنایتی) در راه ساقط کردن این نظام کوتاهی نکرده اند .
اما در مورد بخش اول ادعا نیز باید بگوییم آمریکایی ها و به طور کلی غربی ها قاعده و قانونی دارند که بر اساس آن هر نظام و نوکر بی اراده ای تا زمانی برایشان عزیز و محترم است و باید مورد حمایت قرار گیرد که تامین کننده منافع آنان باشد و به محض بی خاصیت شدن آن نظام و شخص و عدم قدرت تامین منافع غرب ، تاریخ مصرف وی نیز تمام شده و حتی ممکن است چهره اخم آلود و خشنی هم نسبت به وی بگیرند که این تجربه را هم در زمینه صدام و هم در زمینه شاه و سایر دیکتاتورهایی که روزگاری متحد استراتژیک غرب بودند و روزگاری دیگر تاریخ مصرفشان به پایان رسیده بود به عینه مشاهده کرده ایم .
بر این اساس اگر بگوییم شاه در روزهای آخر سلطنت خود به مهره سوخته ای تبدیل شده بود و آمریکایی ها که دیگر توان حمایت از وی را نداشتند در صدد حمایت از یک دولت بدیل بر آمدند و به همین دلیل مجبور شدند با رفتن شاه موافقت کنند ، سخن به گزافه نگفته ایم و شواهدی هم بر آن وجود دارد . با این حال ، این بدین معنا نیست که موافقت آمریکایی ها با رفتن شاه یعنی موافقت آنها با انقلاب اسلامی و تغییر نظام ، بلکه آنها همچنان به دنبال تامین منافع خود و مقابله با هر آنچه این منافع را به خطر می انداخت از جمله انقلاب اسلامی بودند و به همین دلیل به گزینه هایی فکر می کردند که تنها شکل و ظاهری از نظام را تغییر می داد اما بنیان های نظام فاسد را که تامین منافع نامشروع نظام سلطه از جمله آنها بود هیچ تغییری نمی داد . بر این اساس اگر گزاره های محصور در تاریخ انقلاب اسلامی دو مورد بودند : نظام شاهنشاهی و انقلاب اسلامی ، قاعدتا رویگردانی آمریکا از نظام شاهنشاهی را می توانستیم به معنای حرکت آنها در مسیر انقلاب اسلامی دانسته و این انقلاب را متهم نماییم که رخدادی در جهت خواست آمریکایی ها بود ، اما مساله اینجاست که گزاره ها فراتر از این دو مورد بودند و گزاره دیگری هم وجود داشت که طی آن نظامی جایگزین و حتی به احتمال ، غیر سلطنتی بر سر کار می آمد که ظاهرا مغایر با نظام سلطنت بود ولی در واقع همان اهداف و کارکردهای نظام سلطنتی را داشت و تنها برای فریب مردم به پا خاسته و انقلابی طراحی شده بود که گزینه مورد نظر آمریکایی ها همین گزینه بود و نه گزاره انقلاب مردم .
بنابر این آنچه در جریان انقلاب اسلامی رخ داد نه به باج ندادن شاه به آمریکا مربوط می شد و نه به نامطلوب بودن شاه از نظر آمریکایی ها ، بلکه یک رژیم استبدادی همچون حکومت شاهنشاهی ، بهترین گزینه ای بود که حافظ و تامین کننده منافع آمریکایی ها بود و به همین دلیل آمریکا ، تا پیش از اوج گیری تحولات انقلاب در سال های 56 و 57 ، کاملا از رژیم شاه حمایت می کرد و در مقابل ، شاه نیز تا آخر به ابراز وفاداری و سرسپردگی خود به اربابان آمریکایی خود وفادار بود ، چنانکه پیش از آغاز جریانات سال 56 که شعله های آن در نهایت به پیروزی انقلاب در بهمن 57 منجر شد ، شاه ابتدا با سفر به آمریکا مراتب تداوم نوکری و ارادت خود را به آمریکایی ها اعلام می کند . در این سفر شاه پس از ورود به کاخ سفید، قالیچه خیره کنندهای مزین به تصویر جورج واشنگتن را به خانواده کارتر تقدیم کرد. قالیچهای که قالیبافان اصفهانی دو سال برای بافتن آن وقت گذاشته بودند.(روزنامه کیهان، شماره 20727 به تاریخ 14/12/92، صفحه 6)
در این سفر، شاه به گرمی مورد استقبال کارتر و مقامات کاخ سفید قرار میگیرد. قراردادهای مهم اقتصادی، نظامی و سیاسی میان دو طرف مورد مذاکره قرار میگیرد و آمریکائیها برخلاف انتقادات صوری خود علیه رژیم ایران، اعلام میکنند که شاه را در تمام زمینهها حمایت میکنند. شاه به شدت خوشحال میشود و احساس پشتگرمی و غرور میکند.
اما قابل توجه ترین اتفاقی که در روابط شاه و آمریکا در آن مقطع رخ داد عبارت بود از سفر کارتر ، رئیس جمهور آمریکا به ایران و تعابیر مشهوری که نسبت به شاه ایران در ضیافت شاه بیان می کند که این تعابیر نشاندهنده اوج اعتماد متقابل آمریکا و شاه به یکدیگر می باشد که با وضعیت بی اعتمادی آمریکا به شاه و یا باج ندادن شاه به آمریکایی ها به هیچ وجه همخوانی ندارد . در این ضیافت که شاه به افتخار کارتر ترتیب داده بود ، کارتر جام شراب خود را به سلامتی شاه نوشید و آنگاه در نطقی این چنین اظهار نمود : « این بسیار نیکوست که در شروع سال جدید، ما اوقات خود را با کسانی میگذرانیم که نسبت به آنها اطمینان عمیق داریم و مسئولیت مشترکی را نسبت به حال و آینده احساس میکنیم … ایران به سبب رهبری داهیانه شاهنشاه، یک جزیره ثبات در یکی از آشوبزدهترین مناطق جهان است و این واقعیت مدیون شما اعلیحضرت و در نتیجه رهبری شماست و همچنین مدیون احترام و ستایش و مهری است که ملتتان نسبت به شما ابراز میدارد (!) … ما در جهان، سرزمین دیگری را نمیشناسیم که این چنین به ما نزدیک باشد و با آن برای امنیت متقابل نظامیمان برنامهریزی کنیم و درباره مسائل منطقهای مورد علاقه دو کشور مشاوره نزدیک داشته باشیم؛ و هیچ رهبر دیگری نیست که من نسبت به او این چنین احساس عمیق سپاسگزاری و دوستی شخصی داشته باشم »
بر این اساس همانگونه که از لحن و رفتار آمریکایی ها و نیز رفتار شاه ، تنها اندکی پیش از آغاز جرقه های انقلاب در دی ماه 56 بر می آید ، نه شاه نسبت به گذشته نوکر مآبانه خود تغییری یافته بود و نه در اعتماد آمریکایی ها نسبت به شاه کوچکترین تغییری رخ داده بود و جالب تر اینکه در آن مقطع ، با توجه به طرح مباحث حقوق بشری از سوی کارتر ، ادعا می شد شاه از سوی آمریکا تحت فشار است ، در حالی که شواهد گوناگون حاکی از این است که اعتماد آمریکا به شاه و روحیات نوکرمآبانه شاه نسبت به آمریکایی ها به اندازه ای بود که شاه از فشارهای حقوق بشری کارتر معاف شده بود . به طوری که وقتى که در مذاکرات کمیته ى فرعى روابط خارجى سناى امریکا از نماینده ى وزارت امور خارجه و نماینده ى رسمى وزارت دفاع سوال مى شود که آیا دولت کارتر هیچ ارتباطى میان فروش اسلحه و حقوق بشر در ایران ایجاد کرده است؟ در پاسخ گفتند: دولت کارتر مطلقاً قصد تغییر سیاست گذشته را نداشته، و ایران از نظر ارتباط دادن دو سیاست فوق الذکر مستثنى مى باشد.(انقلاب اسلامی ، زمینه ها و پیامدها ، منوچهر محمدی ، ص 139)
بنابر این هیچ گونه تغییری نه از جانب شاه و نه از جانب آمریکایی ها نسبت به طرف مقابل ، نقشی در آغاز انقلاب نداشت بلکه انقلاب فرایندی بود که از سال 41 و 42 آغاز شده بود و جرقه 19 دی 56 قم ، آن را بار دیگر شعله ور کرد به گونه ای که تبدیل به آتشفشان غیر قابل مهاری شد که آمریکایی ها از ترس به خطر افتادن منافع خود ، مجبور شدند گزینه های دیگری را نیز غیر از حکومت شاه مد نظر قرار گیرند که قرار بود پس از اجرای کودتای ژنرال هایزر حکومت کند ، ولی تا زمانی که از شاه احساس یاس نکردند ، لحظه ای از حمایت وی دست برنداشتند به گونه ای که قتل عام های هر روزه مردم کشور توسط رژیم شاه ، به ویژه کشتار 17 شهریور 57 ، از سوی آمریکایی ها یا مورد سکوت قرار می گرفتند و یا اینکه رسما از جنایات شاه ، حمایت صورت می گرفت . از طرفی حکومتی هم که به عنوان جانشین حکومت شاه ، از سوی آمریکایی ها دنبال می شد نظام جمهوری اسلامی و یا انقلاب اسلامی نبود بلکه همان حکومت شاهنشاهی بود که با لباسی فریبنده تر قرار بود به منظور آرام کردن اوضاع ، به نفع آمریکا شکل گیرد ، چنانکه ژنرال هایزر که فرمانده اجرای کودتای مذکور بود در تشریح هدفش به آن اشاره کرده و ماموریت خود را چنین توصیف می کند که از سوی شخص کارتر دستور داشته است که مقدمات حفظ انسجام ارتش پس از رفتن شاه از ایران را فراهم سازد و ارتش را به ترک انقیاد به شاه و سپردن و حمایت و تعهد نسبت به یک دولت غیر نظامی وفادار به آمریکا به رهبری شاپور بختیار وادار کند .(ماموریت در تهران ، ژنرال هایزر ، ترجمه علی اکبر عبدالرشیدی ، ص7)
نتیجه اینکه انقلاب روندی بود خودجوش و مردمی که در اثر عوامل متعددی از جمله ظلم و ستم فراگیر و فساد گسترده نظام شاهنشاهی شکل گرفت و به پیروزی رسید و ذره ای از آن، مطلوب آمریکا نبود چرا که نه شاه تا لحظه آخر دست از ابراز ارادت خود نسبت به آمریکایی ها برداشت و نه آمریکایی ها تا لحظه آخر دست از حمایت شاه برداشتند و هیچ مهره ای هم بهتر از شاه قادر به تامین کامل منافع آمریکایی ها نبود و آمریکایی ها ، تنها زمانی که متوجه شدند شعله های انقلاب به اندازه ای گسترش یافته است که امکان مقابله با امواج آن وجود ندارد و پیروزی انقلاب منافع آنها را به خطر خواهد انداخت از سر استیصال و ناچاری به گزینه های دیگری غیر از حکومت شاه که در عین حال ، باز هم نقطه مقابل انقلاب اسلامی بود فکر کردند که پیروزی انقلاب اسلامی ، این خواب را نیز همچون خواب های دیگرشان آشفته کرد و برای همیشه انقلاب اسلامی را به کابوس نظام سلطه تبدیل کرد .