۱۳۹۵/۰۱/۲۰
–
۱۱۰۸ بازدید
نقش ایمان در اقتصاد جامعه چگونه است!؟
معنای اصطلاحی «ایـمان»: «ایـمان در اصطلاح عـبارت است از پذیرایی و قبول مخصوصی از نـاحیه نـفس نسبت به آنچه که قبول کرده؛ قبولی که باعث شود که نفس در بـرابر آن ادراک و آثـاری که اقتضا دارد، تسلیم شود» (علامه طباطبائی، المیزان، ج 11، ص 390). علاّمه طبـاطبائی بـا تـأکید بر اینکه عـمل جـزء ایمان است، در مورد عـلامت تـسلیم و قبول میفرماید: «علامت چنین قبولی این است که سایر قوا و جوارح آدمی نیز آن را قـبول نـموده و مانند خود نفس در برابرش تسلیم شود» (همان).
هـرگاه ایـن ایمان نـسبت بـه خـدا باشد، آن را «ایمان به خـدا» میگویند. این ایمان به خدا، که همان اعتقاد قلبی و انجام دادن اعمال صالح است، صـفات دیـگری را در روح مؤمن به وجود میآورد که بـا بـودن ایـمان، آنها نـیز هستند و شدت و ضـعف آنها، که تعیینکنندۀ رفتارهای انسان هستند، به شدت و ضعف خود ایمان بستگی دارد. این صفات را میتوان از ارکان ایـمان بـه حـساب آورد.
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: ایمان بر چـهار رکـن و پایـه قـرار داده شـده اسـت: صبر، یقین، عدل و جهاد. «صبر» یعنی پایداری بر انجام واجبات، خودداری از معاصی و بردباری در مقابل ناملایمات و سختیها. «یقین» یعنی یقین به وجود خدا، روز جزا، ثواب و عقاب و مـعارف حق. «عدل» یعنی اعتدال در اخلاق، اعمال، دادگری و عدم تعدّی به حقوق دیگران. «جهاد» یعنی کوشش و فداکاری در راه ترویج خداپرستی، ارشاد و هدایت انسانها و جلوگیری از بیدینی، دنیاپرستی، ظلم و بیدادگری (کلینی، اصول کافی، ج2، ص50). بنابراین، ایمان مجموعهای از اعتقادات، اعمال صالح و صفات اخلاقی و دوری از رذایل اخلاقی را در برمی گیرد. بر این اساس، ایمان یعنی اعتقاد قلبی به خدا (مبدأ) و قیامت (معاد) و رسالت پیامبران که لازمه چنین اعتقاداتی، تسلیم شدن در برابر اوامر الهی و دستورات رسولان او و تلاش برای آباد کردن جهان آخرت می باشد.
با نگاهی هر چند گذرا به آموزه های دینی، درخواهیم یافت که پیوند عمیق و تأثیر متقابلی میان ایمان و اقتصاد برقرار است. به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد: خداوند در آیه 96 از اعراف، لازمه فتح برکات از آسمان و زمین (که نتیجه آن شکوفایی اقتصاد است) را ایمان و تقوای اهل جامعه معرفی می کند وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ. و یا در آیات 12-10 سوره نوح، نتیجه استغفار و طلب بخشش از خداوند (که لازمه ایمان است) را نزول مستمر باران و کمک به وسیله اموال و فرزندان و … بیان می دارد: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً ، وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً .
اصلاح امور اقتصادی را از مهمترین رسالت انبیاء می شمارد: یا قَومِ اعبُدُوا اللهَ ما لَکُم مِن إلهٍ غَیرُهُ وَ لا تَنقُصُوا المِکیالَ وَالمیزانَ.(هود/84) از ترازو و میزان کم نگذارید. و دستورات و آیات دیگری که به رابطه مستقیم ایمان و اقتصاد اشاره دارند.
رابطه اخلاق و اقتصاد
گفتیم که اخلاق و دوری از رذایل اخلاقی از آثار و لوازم ایمان است. امروزه جدائی اخلاق از اقتصاد، نظریه ی غالب سیستم های اقتصادی در عصر حاضر می باشد.و بدون تردید یکی از مهمترین عوامل افول و فروپاشی اقتصاد کشورهای پیشرفته، استفاده از سیستم اقتصاد بدون اخلاق بوده است.از منظر اسلام، رفتارهای اقتصادی، تحت تاثیر باورهای ارزشی و اخلاقی است، به صورتی که تمام برنامه ها و رفتارهای خرد و کلان اقتصادی باید با هدف تهذیب و تزکیه نفس انجام گیرد. به عنوان مثال قرآن کریم پیرامون زکات و انفاق می فرماید: (خُذ مِن أموالِهِم صَدَقَهً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکیِّهِم بِها(توبه/103) از اموالشان زکات بگیر که سبب تطهیر و تزکیه درونی آنها خواهد شد). لذا همان گونه که رفتارهای اخلاقی بر سالم سازی اقتصاد تأثیر گذار است و رفتارهای اقتصادی مورد نظر اسلام نیز در پاکسازی و طراوت روحی و اخلاقی، نقش به سزائی ایفا نموده است؛ در حقیقت تاثیر ایمان و اقتصاد بر یکدیگر، دو سویه می باشد.
از آنجایی که ایمان، نوع نگاه انسان را به خویش و خدای خویش و جهان اطراف تغییر می دهد، از این حیث، در یک جامعه ایمانی، نگاه به اقتصاد نیز کاملا متفاوت خواهد بود. مسایل اقتصادی در اسلام، مبتنی بر مثلث معرفتی است که سه ضلع آن را خدا، انسان وجهان تشکیل می دهد.نوع رابطه ی خالق با جهان و انسان، از یک سو و مبانی انسان شناختی اسلام از سویی دیگر، چگونگی نگرش به اقتصاد و رفتارهای پیرامون آن را مشخص می سازد و مکتب اقتصادی اسلام را از سایر مکاتب، متمایز می سازد.
در مبانی اسلامی، خداوند، محور و کانون جهان است و ارتباطی ناگسستنی میان او با جهان و انسان وجود دارد. مهمترین ویژگی های رابطه خدا با جهان و انسان:
1.رابطه ی خالقیت: اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیء. آفرینش مخصوص خدا است. و دیگر موجودات در این امر ناتوان و عاجزند.
2.رابطه ی ربوبیت. ربّ العالمین. رب به معنای مالک و صاحب چیزی است که به تربیت و اصلاح آن می پردازد ودر آن مفهوم پرورش و تربیت نهفته است. ربوبیت الهی شامل هدایت تکوینی موجودات و نیز هدایت تشریعی انسان می باشد. بنابراین تمام هستی، از جمله انسان، هم در اصل وجود و ادامه ی آن و هم در نیل به کمال نیازمند به او هستند. این برداشت دقیقاً مقابل مکتب دئیسم است که او اراده جهان را از دست خدا خارج می داند و به قوانین طبیعی می سپارد. علاوه بر آن، ربوبیت، مستلزم حفظ ، احاطه و نظارت کامل است و بی گمان اعتقاد به جلوه های ربوبیت خدا، همه نقش به سزایی در اصلاح رفتارهای اقتصادی خواهد داشت.
3.رابطه ی مالکیت: مالکیت خداوند، اثر مستقیم خالقیت و ربوبیت اوست، آن کس که چیزی را آفرید و اداره نمود، مالک آن نیز خواهد بود: و مالکیت خدا مالکیت حقیقی می باشد، وَللهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الارض… با توجه به این اصل، انحصار حق مالکیت و قانونگذاری از آن خدا است. و بر خلاف نظریه خویش مالکی که یکی از وجوه فردگرایی در مکتب سرمایه داری است، اسلام نظریه ی خدا مالکی را مطرح می کند و نتیجه ی التزام به این اصل، تعهد در برابر احکام و ارزش های الهی از جمله در فعالیت های اقتصادی، خواهد بود.
4.رابطه رازقیت: از ویژگی های ربوبیت الهی ، رازقیت او است. در بینش اسلامی خدا روزی همه ی موجودات را تأمین می کند. وَ ما مِن دَابَّهٍ فِی الارضِ اِلاَّعَلَی اللهِ رِزقُها (هود 6) روزی رسان جز او نیست و دیگران تنها واسطه انتقال روزی می باشند.
اعتقاد صحیح به رازقیت الهی، پیامدهای مثبتی در فعالیت های اقتصادی خواهد داشت، که از جمله می توان به دو مورد زیر اشاره نمود:
– بر اساس تلقی صحیح از تقدیر روزی، انسان تلاش های خود را در مسیر صحیح خویش و متناسب با استعدادها و توانمندی هایش به کار می گیرد و بر آن مداومت می ورزد و بدین سان عاملی در رشد اقتصادی خود به شمار می آورد.
– در پرتو ایمان به رزاقیت خدا، با آرامش خاطر و با رعایت حدود و ارزش ها، به فعالیت اقتصادی می پردازد، در نتیجه از آلودگی به مفاسد اقتصادی و رذایلی همچون حرص و طمع، غرور نعمت، و نیز ترس از فقر که سرچشمه ی بسیاری از آلودگی های اخلاقی رفتاری است، رهایی می یابد و با امید و توکل به خدا، در فعالیت های اقتصادی تلاش می نماید.
جایگاه انسان در نظام هستی از دیدگاه اسلام
بدون شک نوع شناخت از انسان و جایگاه او در نظام هستی، نقش تعیین کننده ای در شکل گیری مکاتب اقتصادی، اندیشه ها و تحلیل ها و برنامه ریزی های مبتنی بر آن دارد.تفاوت های فراوانی که میان نظریه ی جدایی اخلاق از اقتصاد و اقتصاد بر پایه اخلاق دیده می شود زائیده نوع نگاه به انسان در آن مکتب می باشد.دیدگاه اسلام در این زمینه، متفاوت از مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی است. از این رو، توجه به مبانی انسان شناختی از دیدگاه اسلام، در کنار مباحث خداشناسی در تبیین مسائل و نظریه های اقتصاد اسلامی ضرورت می یابد. مهم ترین مبانی انسان شناختی اسلام عبارتند از:
1.جانشینی خدا : در بینش اسلامی، بر خلاف اندیشه ی (خویش مالکی فردی) در نظام سرمایه داری و (دولت مالکی) در نظام سوسیالیستی، خداوند مالک همه چیز است و انسان تنها جانشین و نماینده ی خدا در زمین است؛خداوند از میان مخلوقات انسان را برگزید؛ از روح خود در او دمید؛ و او را امانتدار خویش قرار داد؛ و با آموزه های دینی راه و رسم جانشینی و حمل امانت الهی را برای او روشن ساخت.در نتیجه، طبیعت با تمام منابع و ثروت هایش به عنوان ((امانت)) به دست بشر سپرده شده است که باید بر اساس آموزه های دینی حق امانتداری را به جا آورد و تصرفاتش در همان چارچوبی باشد که خداوند مشخص کرده است.قرآن کریم نیز در بیان احکام مالی، به این حقیقت تاکید کرده و در ترغیب افراد به مشارکت در خدمات اجتماعی و انفاق، یادآور می شود که شما نماینده خدا هستید و اموال تان از آن خداست:وَ آتُوهُم مِن مالِ الله الَّذی آتاکُم.(نور 33)…وَ أنفِقوا مِمَّا جَعَلَکُم مُستَخلَفینَ فیه…(حدید 7) در روایتی از امام صادق(ع) نیز محدودیت های اقتصادی مبتنی بر همین اصل دانسته شده است: المال مَالُ الله جَعَلَهُ وَدائعُ عِندَ خاقَه، وَ أمَرَهُم أَن یأَکُلوا مِنهُ قَصداً و یَشرِبوُا مِنهُ قصداً و یَلبِسوُا منهُ قَصداً… و یَعُودُوا بِما سِوَی ذلِکَ عَلی فُقَراء المُومِنین؛(الحیاه،ج3 ،ص 87.) مال از آن خداست، آن را در میان خلقش به امانت نهاده و فرمان داده است تا با میانه روی از آن بخورند، بنوشند و بپوشند… و مازاد را به مومنان تهیدست بازگردانند.
2.هدف مندی: انسان، بیهوده و بی هدف پا به عرصه هستی نگذاشته است. آفرینش او وتمام شرایط و امکانات در اختیارش دارای هدفی والا می باشد. قرآن کریم، با اشاره به این حقیقت، پندار ((پوچ گرایان)) را سخت نکوهش نموده و ساحت کبرای خود را از آن پیراسته می داند:أ فَحَسِبتُم أنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً و أنَّکُم إلَیِنا لا تُرجَعُونَ (مومنون 23) بر خلاف مکتب سرمایه داری، که کمال مطلوب را ارضای هر چه بیشتر خواسته های مادی می داند و هدف از فعالیت های اقتصادی را دستیابی به حداکثر مطلوبیت ((مصرف)) و حداکثر سود (در تولید و سرمایه گذاری) می داند، در جهان بینی اسلامی، کمال نهایی انسان، قرب به خداوند و رسیدن به مقام رفیع عبودیت است. در توجیه این هدف، به صورت اجمالی می توان این گونه بیان داشت که از یک سوء انسان موجودی کمال طلب است و در همه ی کمالات، به سوی بی نهایت گرایش دارد؛ و از سوی دیگر، وجود بی نهایت کامل، وجود خداوند است. بنابراین مطلوب نهایی انسان در نزدیک شدن هر چه بیشتر به سرچشمه کمال هستی یعنی قرب الهی و هدف متعالی اش تکامل اختیاری است. دستیابی به این هدف از دیدگاه قرآن، تنها با عبودیت و سرنهادن به فرامین الهی خاصل می شود، از این رو، خداوند در قرآن می فرماید: وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الأِنسَ إالاَّ لُیَعبُدُن(ذاریات 56). بنابراین، عبادت ، تنها راه تقرب و یگانه رمز تکامل می باشد و تردیدی نیست که عبادت، تنها انجام مراسم خاصی همچون نماز و روزه نیست، بلکه حقیقت عبادت اظهار آخرین درجه خضوع و تسلیم در برابر معبود است. و از این جا است که هرگونه عملکردی در راستای بندگی او، از جمله فعالیت های سالم اقتصادی، عبادت محسوب می شود. در نتیجه باورمندی به این هدف (قرب خدا) به فعالیت های اقتصادی جهتی خاص می بخشد و بسیاری از مباحث اخلاقی در عرصه اقتصاد، تنها در پرتو چنین نگرشی، معنا می یابد. به عنوان مثال در این بینش، انسان از لذت های پوچ دست بر می دارد تا به لذت های بالاتری در مسیر قرب به خدا نایل گردد.
3.مسئولیت: مالکیت مطلق خدا و امانتداری انسان از یک سوء و هدفدار بودن جهان و انسان از سوی دیگر، مستلزم مسئول بودن انسان است.انسان در درجه نخست، در برابر خداوند و امکاناتی که به او ارزانی شده مسئول است؛ و مسئولیت او نیز به این معنا است که از نعمت ها در راستای رسیدن به کمال مطلوب استفاده نماید. قرآن کریم می فرماید:ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ(تکاثر/8)
سوال از نعمت ها و عمل بنده، نه به معنای بازخواست از استفاده ی گوشت و نان و آب و چشم و گوش و… است بلکه به معنای سوال از نحوه به کارگیری آن در راه رسیدن به کمال و دستیابی به تقرب عبودی می باشد. در پرتو مسئولیت انسان در برابر خدا، مسئولیت های دیگری نیز برایش ایجاد می شود، همچون مسئولیت در برابر رهبران الهی، در برابر جامعه و جان و مال دیگران، به ویژه نیازمندان؛ و حتی در قبال حیوانات و محیط زیست. توجه شود که هر مسئولیتی، احکام و مقرراتی را برای انسان ایجاد می کند و وی را در برابر آن متعهد می سازد. احکام و مقرراتی که حوزه ی مسئولیت انسان را تعیین می کند، دوگونه است: دسته اول، احکامی است که ناظر بر موانع بیرونی تکامل اختیاری می باشد که برای ایجاد حداقل شرایط مورد نیاز برای حرکت تکاملی، وضع شده است، مانند ممنوعیت احتکار، سرقت و قوانین مالیات ها.و دسته ی دوم، احکامی است که ناظر به رفع موانع درونی و زمینه ساز فضیلت های اخلاقی می باشد مانند ممنوعیت کذب و نفاق.ذکر این نکته خالی از فایده نیست که احکام و ارزش های اسلامی گر چه نفی آزادی های بی حد و حصر را در پی خواهد داشت و در نگاه سطحی فردگرایانه ، محدود کننده است اما در واقع، آدمی را از اسارت هوای نفس و کرنش در برابر صاحبان زر و زور برای رسیدن به رفاه مادی رهایی می بخشد و از این رو عامل گسترش آزادی های حقیقی خواهد بود.
4.اختیار: مسئول بودن، هنگامی معنا پیدا می کند که اختیار و اراده، وجود داشته باشد؛ از این رو از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودی دارای اراده و اختیار است؛ (کهف/29،رعد/11، انسان/3) و هرگز تحت تاثیر توهماتی همچون و جبر محیط، مسیر زندگی اش دستخوش تغییر نمی گردد. اسلام، عامل اساسی سازنده تاریخ، محیط و زندگی افراد را، دگرگونی هایی می داند که در اندیشه اخلاق و شیوه زندگی به اراده و خواست خود او پدید می آید. قرآن کریم در این باره می فرماید: … إنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بأنفُسِهِم… (رعد 11) اندیشه ی فوق، نقش سازنده ی در ترغیب افراد به اصلاح ساختارهای فکری و اخلاقی برای دستیابی به رشد رفاه و سالم سازی روابط اقتصادی ایفا می کند. پیوند دو اصل اخیر- مسئولیت و اختیار- زمینه ی مناسبی را برای تکامل اختیاری و نیل به هف مطلوب فراهم می سازد بر این اساس هم آزادی مطلق و نفی مسئولیت از آدمی- که نظام سرمایه داری، جز در موارد اندک، مانع آن است- و هم نفی اراده و اختیار – که سوسیالیست ها مدعی آن می باشند- هر دو نقض غرض است و انسان را از رسیدن به هدف واقعی و تکامل باز می دارد.
5. زندگی جاوید: از نگاه مادی گرایان، زندگی ، منحصر در دنیا است: وَ قالوا ما هِیَ إلاَّ حَیاتُنا الدُنیا نَمُوتُ و نَحیا…(جاثیه 24) پرواضح است که در چنین تگرشی، زندگی انسان محدود و کوتاه خواهد بود و مفاهیم سود لذت و سعادت از محدوده ی جهانی آن فراتر نمی رود. در بینش اسلام، معاد و زندگی در جهان دیگر، از اصول اعتقادی است و بر پایه ی آن زندگی انسان تا بی نهایت ادامه دارد به همین جهت مفاهیمی همچون سود سعادت و حتی تجارت و بیع وسعت معنا پیدا کرده و زندگی جاوید اخروی را نیز در بر می گیرد.قرآن کریم، پیروان خود را به سعادت هر دو جهان فرا می خواند:مَن کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُنیا فَعِندَ اللهِ ثَوابُ الدُنیا وَ الاخِرَه… (نساء 34). قرآن کریم با این رویکرد، از گرایش فطری حب بقاء و انگیزه ی طبیعی لذت طلبی انسان، در مسیر تکامل او، به خوبی بهره گرفته و با توجه دادن به زندگی جاودان آخرت و لذت های نامحدود و بی کران آن ، به اصلاح اخلاق و رفتار فرد و جامعه پرداخته است. باورمندی به حیات اخروی، آثار مثبتی را در رفتارهای اقتصادی خواهد داشت.به عنوان مثال قرآن کریم، به هنگام نهی از کم فروشی، معاد را به یاد انسان ها می آورد و می فرماید: وَیلٌ لِلمُطَفَّفین… ألا یَظُنُ اُلئکَ انَّهُم مَبعُوثُونَ * لِیَومٍ عَظیم.(مطففین 1)
7.دو بعدی بودن: دیگر از لوازم ایمان، اعتقاد به دوبعدی بودن انسان است. از دیدگاه قرآن، انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است:الَّذی أحسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَا خَلقَ الإنسانِ مِن طینٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سُلالَهٍ مِن ماءٍ مَهینٍ، ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن رُوحِهِ…(سجده 9) با این حساب، نیازها و تمایلات انسان نیز دو گونه است، گرایش به لذت های مادی مانند خوردن، آشامیدن و خوابیدن؛ و گرایش به ارزش های معنوی همچون خداجویی، عدالت خواهی و نوع دوستی.بر این اساس از سویی تکامل انسان در گروه رشد و شکوفایی هر دو بعد وجودی اش، خواهد بود و از سویی دیگر توجه کافی نداشتن به نیازها و تمایلات مادی انسان، در واقع نادیده گرفتن نهی از سرشت اوست که وی را از رسیدن به مقصود بازخواهد داشت؛با توجه به آنچه گذشت، نظام اقتصادی مطلوب، نظامی است که از یک سو برآورنده نیازها و تامین کننده رفاه مادی انسان باشد، و از سوی دیگر زمینه ساز تعالی و رشد ارزش های روحی و معنوی او باشد.توجه به بعد معنوی، انسان را به کرامتی ویژه از ناحیه خدا می رساند و نپرداختن به آن، او را از جایگاه بلند خود فرو انداخته و در حد حیوانات و بلکه پائین تر خواهد آورد.
اما نتیجه عدم ایمان به خدا و معاد و پیامبران و یا ایمان ناقص و انحرافی، نگاه صرفا مادی و دنیایی به اقتصاد و رفتارهای اقتصادی است. بر اساس دیدگاه سرمایه داری، انسان، موجودی بریده از خدا و آموزه های حیاتی است که دارای اصالت و مرجعیت تعیین و تشخیص ارزش ها و ضد ارزش ها است و دارای هویت فردی می باشد او مالک بی چون و چرایی خود و اموال خودش است و خواسته ها و امیال او اهداف و ارزش های او را بر می گزیند. به همین خاطر، در این مکتب از احکام و ارزش های مبتنی بر وحی، موازین اخلاقی برای رفاه دیگران یا جلب خشنودی خداوند و هر گونه محدودیت اخلاقی در تولید، توزیع و مصرف سخن به میان نمی آید.
در مبانی جهان بینی و انسان شناسی مکتب اقتصادی سوسیالیستی که به دو اصل مهم آن اشاره می شود: 1.ماتریالیسم: پایه های این مکتب بر اصل ماتریالیسم یا فلسفه ی مادی تاریخ و انکار وجود خدا و نیروهای ماورای طبیعی، بنا شده است. بر اساس این تفکر، اخلاق نمی تواند از گستردگی و نیز ضمانت اجرایی لازم برخوردار باشد، چراکه اساس آن، بر اصالت ماده و انکار خدا و رستاخیز، نهاده شده است و در نتیجه، انسان هیچگونه الزام اخلاقی در خود نمی یابد، بلکه با توجه به مبانی این مکتب به ویژه کمونیستی بودنش انسان، موجودی بی اراده و مسئولیت ناپذیر است که تا سرحد حیوانی کارگر تنزل می یابد، عشق او به آزادی، عدالت و دیگر اصول اخلاقی، انکار می شود و به این ترتیب با وجود ادعای دفاع از طبقه رنج کشیده و کارگر، ضربه سهمگینی بر شخصیت انسان فرود می آید که هرگونه سخن از ارزش و اخلاق را بی معنا می سازد.
حاصل آنکه؛ ایمان با تاثیری که بر نوع نگاه انسان به خود، خدا و جهان می گذارد، نوع فعالیت های اقتصادی و کیفیت و کمیت آن را تحت الشعاع قرار داده و هدفمند می کند. در جامعه ایمانی، ایثار، از خودگذشتگی، رفاقت به جای رقابت، انفاق، تقدم منافع جامعه بر منافع شخصی و … معنا پیدا می کند.
(در پاسخگویی، از مقاله «رابطه دین و اقتصاد» روح الله مظاهری، پایگاه راسخون، نیز استفاده شده است)
هـرگاه ایـن ایمان نـسبت بـه خـدا باشد، آن را «ایمان به خـدا» میگویند. این ایمان به خدا، که همان اعتقاد قلبی و انجام دادن اعمال صالح است، صـفات دیـگری را در روح مؤمن به وجود میآورد که بـا بـودن ایـمان، آنها نـیز هستند و شدت و ضـعف آنها، که تعیینکنندۀ رفتارهای انسان هستند، به شدت و ضعف خود ایمان بستگی دارد. این صفات را میتوان از ارکان ایـمان بـه حـساب آورد.
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: ایمان بر چـهار رکـن و پایـه قـرار داده شـده اسـت: صبر، یقین، عدل و جهاد. «صبر» یعنی پایداری بر انجام واجبات، خودداری از معاصی و بردباری در مقابل ناملایمات و سختیها. «یقین» یعنی یقین به وجود خدا، روز جزا، ثواب و عقاب و مـعارف حق. «عدل» یعنی اعتدال در اخلاق، اعمال، دادگری و عدم تعدّی به حقوق دیگران. «جهاد» یعنی کوشش و فداکاری در راه ترویج خداپرستی، ارشاد و هدایت انسانها و جلوگیری از بیدینی، دنیاپرستی، ظلم و بیدادگری (کلینی، اصول کافی، ج2، ص50). بنابراین، ایمان مجموعهای از اعتقادات، اعمال صالح و صفات اخلاقی و دوری از رذایل اخلاقی را در برمی گیرد. بر این اساس، ایمان یعنی اعتقاد قلبی به خدا (مبدأ) و قیامت (معاد) و رسالت پیامبران که لازمه چنین اعتقاداتی، تسلیم شدن در برابر اوامر الهی و دستورات رسولان او و تلاش برای آباد کردن جهان آخرت می باشد.
با نگاهی هر چند گذرا به آموزه های دینی، درخواهیم یافت که پیوند عمیق و تأثیر متقابلی میان ایمان و اقتصاد برقرار است. به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد: خداوند در آیه 96 از اعراف، لازمه فتح برکات از آسمان و زمین (که نتیجه آن شکوفایی اقتصاد است) را ایمان و تقوای اهل جامعه معرفی می کند وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ. و یا در آیات 12-10 سوره نوح، نتیجه استغفار و طلب بخشش از خداوند (که لازمه ایمان است) را نزول مستمر باران و کمک به وسیله اموال و فرزندان و … بیان می دارد: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً ، وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً .
اصلاح امور اقتصادی را از مهمترین رسالت انبیاء می شمارد: یا قَومِ اعبُدُوا اللهَ ما لَکُم مِن إلهٍ غَیرُهُ وَ لا تَنقُصُوا المِکیالَ وَالمیزانَ.(هود/84) از ترازو و میزان کم نگذارید. و دستورات و آیات دیگری که به رابطه مستقیم ایمان و اقتصاد اشاره دارند.
رابطه اخلاق و اقتصاد
گفتیم که اخلاق و دوری از رذایل اخلاقی از آثار و لوازم ایمان است. امروزه جدائی اخلاق از اقتصاد، نظریه ی غالب سیستم های اقتصادی در عصر حاضر می باشد.و بدون تردید یکی از مهمترین عوامل افول و فروپاشی اقتصاد کشورهای پیشرفته، استفاده از سیستم اقتصاد بدون اخلاق بوده است.از منظر اسلام، رفتارهای اقتصادی، تحت تاثیر باورهای ارزشی و اخلاقی است، به صورتی که تمام برنامه ها و رفتارهای خرد و کلان اقتصادی باید با هدف تهذیب و تزکیه نفس انجام گیرد. به عنوان مثال قرآن کریم پیرامون زکات و انفاق می فرماید: (خُذ مِن أموالِهِم صَدَقَهً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکیِّهِم بِها(توبه/103) از اموالشان زکات بگیر که سبب تطهیر و تزکیه درونی آنها خواهد شد). لذا همان گونه که رفتارهای اخلاقی بر سالم سازی اقتصاد تأثیر گذار است و رفتارهای اقتصادی مورد نظر اسلام نیز در پاکسازی و طراوت روحی و اخلاقی، نقش به سزائی ایفا نموده است؛ در حقیقت تاثیر ایمان و اقتصاد بر یکدیگر، دو سویه می باشد.
از آنجایی که ایمان، نوع نگاه انسان را به خویش و خدای خویش و جهان اطراف تغییر می دهد، از این حیث، در یک جامعه ایمانی، نگاه به اقتصاد نیز کاملا متفاوت خواهد بود. مسایل اقتصادی در اسلام، مبتنی بر مثلث معرفتی است که سه ضلع آن را خدا، انسان وجهان تشکیل می دهد.نوع رابطه ی خالق با جهان و انسان، از یک سو و مبانی انسان شناختی اسلام از سویی دیگر، چگونگی نگرش به اقتصاد و رفتارهای پیرامون آن را مشخص می سازد و مکتب اقتصادی اسلام را از سایر مکاتب، متمایز می سازد.
در مبانی اسلامی، خداوند، محور و کانون جهان است و ارتباطی ناگسستنی میان او با جهان و انسان وجود دارد. مهمترین ویژگی های رابطه خدا با جهان و انسان:
1.رابطه ی خالقیت: اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیء. آفرینش مخصوص خدا است. و دیگر موجودات در این امر ناتوان و عاجزند.
2.رابطه ی ربوبیت. ربّ العالمین. رب به معنای مالک و صاحب چیزی است که به تربیت و اصلاح آن می پردازد ودر آن مفهوم پرورش و تربیت نهفته است. ربوبیت الهی شامل هدایت تکوینی موجودات و نیز هدایت تشریعی انسان می باشد. بنابراین تمام هستی، از جمله انسان، هم در اصل وجود و ادامه ی آن و هم در نیل به کمال نیازمند به او هستند. این برداشت دقیقاً مقابل مکتب دئیسم است که او اراده جهان را از دست خدا خارج می داند و به قوانین طبیعی می سپارد. علاوه بر آن، ربوبیت، مستلزم حفظ ، احاطه و نظارت کامل است و بی گمان اعتقاد به جلوه های ربوبیت خدا، همه نقش به سزایی در اصلاح رفتارهای اقتصادی خواهد داشت.
3.رابطه ی مالکیت: مالکیت خداوند، اثر مستقیم خالقیت و ربوبیت اوست، آن کس که چیزی را آفرید و اداره نمود، مالک آن نیز خواهد بود: و مالکیت خدا مالکیت حقیقی می باشد، وَللهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الارض… با توجه به این اصل، انحصار حق مالکیت و قانونگذاری از آن خدا است. و بر خلاف نظریه خویش مالکی که یکی از وجوه فردگرایی در مکتب سرمایه داری است، اسلام نظریه ی خدا مالکی را مطرح می کند و نتیجه ی التزام به این اصل، تعهد در برابر احکام و ارزش های الهی از جمله در فعالیت های اقتصادی، خواهد بود.
4.رابطه رازقیت: از ویژگی های ربوبیت الهی ، رازقیت او است. در بینش اسلامی خدا روزی همه ی موجودات را تأمین می کند. وَ ما مِن دَابَّهٍ فِی الارضِ اِلاَّعَلَی اللهِ رِزقُها (هود 6) روزی رسان جز او نیست و دیگران تنها واسطه انتقال روزی می باشند.
اعتقاد صحیح به رازقیت الهی، پیامدهای مثبتی در فعالیت های اقتصادی خواهد داشت، که از جمله می توان به دو مورد زیر اشاره نمود:
– بر اساس تلقی صحیح از تقدیر روزی، انسان تلاش های خود را در مسیر صحیح خویش و متناسب با استعدادها و توانمندی هایش به کار می گیرد و بر آن مداومت می ورزد و بدین سان عاملی در رشد اقتصادی خود به شمار می آورد.
– در پرتو ایمان به رزاقیت خدا، با آرامش خاطر و با رعایت حدود و ارزش ها، به فعالیت اقتصادی می پردازد، در نتیجه از آلودگی به مفاسد اقتصادی و رذایلی همچون حرص و طمع، غرور نعمت، و نیز ترس از فقر که سرچشمه ی بسیاری از آلودگی های اخلاقی رفتاری است، رهایی می یابد و با امید و توکل به خدا، در فعالیت های اقتصادی تلاش می نماید.
جایگاه انسان در نظام هستی از دیدگاه اسلام
بدون شک نوع شناخت از انسان و جایگاه او در نظام هستی، نقش تعیین کننده ای در شکل گیری مکاتب اقتصادی، اندیشه ها و تحلیل ها و برنامه ریزی های مبتنی بر آن دارد.تفاوت های فراوانی که میان نظریه ی جدایی اخلاق از اقتصاد و اقتصاد بر پایه اخلاق دیده می شود زائیده نوع نگاه به انسان در آن مکتب می باشد.دیدگاه اسلام در این زمینه، متفاوت از مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی است. از این رو، توجه به مبانی انسان شناختی از دیدگاه اسلام، در کنار مباحث خداشناسی در تبیین مسائل و نظریه های اقتصاد اسلامی ضرورت می یابد. مهم ترین مبانی انسان شناختی اسلام عبارتند از:
1.جانشینی خدا : در بینش اسلامی، بر خلاف اندیشه ی (خویش مالکی فردی) در نظام سرمایه داری و (دولت مالکی) در نظام سوسیالیستی، خداوند مالک همه چیز است و انسان تنها جانشین و نماینده ی خدا در زمین است؛خداوند از میان مخلوقات انسان را برگزید؛ از روح خود در او دمید؛ و او را امانتدار خویش قرار داد؛ و با آموزه های دینی راه و رسم جانشینی و حمل امانت الهی را برای او روشن ساخت.در نتیجه، طبیعت با تمام منابع و ثروت هایش به عنوان ((امانت)) به دست بشر سپرده شده است که باید بر اساس آموزه های دینی حق امانتداری را به جا آورد و تصرفاتش در همان چارچوبی باشد که خداوند مشخص کرده است.قرآن کریم نیز در بیان احکام مالی، به این حقیقت تاکید کرده و در ترغیب افراد به مشارکت در خدمات اجتماعی و انفاق، یادآور می شود که شما نماینده خدا هستید و اموال تان از آن خداست:وَ آتُوهُم مِن مالِ الله الَّذی آتاکُم.(نور 33)…وَ أنفِقوا مِمَّا جَعَلَکُم مُستَخلَفینَ فیه…(حدید 7) در روایتی از امام صادق(ع) نیز محدودیت های اقتصادی مبتنی بر همین اصل دانسته شده است: المال مَالُ الله جَعَلَهُ وَدائعُ عِندَ خاقَه، وَ أمَرَهُم أَن یأَکُلوا مِنهُ قَصداً و یَشرِبوُا مِنهُ قصداً و یَلبِسوُا منهُ قَصداً… و یَعُودُوا بِما سِوَی ذلِکَ عَلی فُقَراء المُومِنین؛(الحیاه،ج3 ،ص 87.) مال از آن خداست، آن را در میان خلقش به امانت نهاده و فرمان داده است تا با میانه روی از آن بخورند، بنوشند و بپوشند… و مازاد را به مومنان تهیدست بازگردانند.
2.هدف مندی: انسان، بیهوده و بی هدف پا به عرصه هستی نگذاشته است. آفرینش او وتمام شرایط و امکانات در اختیارش دارای هدفی والا می باشد. قرآن کریم، با اشاره به این حقیقت، پندار ((پوچ گرایان)) را سخت نکوهش نموده و ساحت کبرای خود را از آن پیراسته می داند:أ فَحَسِبتُم أنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً و أنَّکُم إلَیِنا لا تُرجَعُونَ (مومنون 23) بر خلاف مکتب سرمایه داری، که کمال مطلوب را ارضای هر چه بیشتر خواسته های مادی می داند و هدف از فعالیت های اقتصادی را دستیابی به حداکثر مطلوبیت ((مصرف)) و حداکثر سود (در تولید و سرمایه گذاری) می داند، در جهان بینی اسلامی، کمال نهایی انسان، قرب به خداوند و رسیدن به مقام رفیع عبودیت است. در توجیه این هدف، به صورت اجمالی می توان این گونه بیان داشت که از یک سوء انسان موجودی کمال طلب است و در همه ی کمالات، به سوی بی نهایت گرایش دارد؛ و از سوی دیگر، وجود بی نهایت کامل، وجود خداوند است. بنابراین مطلوب نهایی انسان در نزدیک شدن هر چه بیشتر به سرچشمه کمال هستی یعنی قرب الهی و هدف متعالی اش تکامل اختیاری است. دستیابی به این هدف از دیدگاه قرآن، تنها با عبودیت و سرنهادن به فرامین الهی خاصل می شود، از این رو، خداوند در قرآن می فرماید: وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الأِنسَ إالاَّ لُیَعبُدُن(ذاریات 56). بنابراین، عبادت ، تنها راه تقرب و یگانه رمز تکامل می باشد و تردیدی نیست که عبادت، تنها انجام مراسم خاصی همچون نماز و روزه نیست، بلکه حقیقت عبادت اظهار آخرین درجه خضوع و تسلیم در برابر معبود است. و از این جا است که هرگونه عملکردی در راستای بندگی او، از جمله فعالیت های سالم اقتصادی، عبادت محسوب می شود. در نتیجه باورمندی به این هدف (قرب خدا) به فعالیت های اقتصادی جهتی خاص می بخشد و بسیاری از مباحث اخلاقی در عرصه اقتصاد، تنها در پرتو چنین نگرشی، معنا می یابد. به عنوان مثال در این بینش، انسان از لذت های پوچ دست بر می دارد تا به لذت های بالاتری در مسیر قرب به خدا نایل گردد.
3.مسئولیت: مالکیت مطلق خدا و امانتداری انسان از یک سوء و هدفدار بودن جهان و انسان از سوی دیگر، مستلزم مسئول بودن انسان است.انسان در درجه نخست، در برابر خداوند و امکاناتی که به او ارزانی شده مسئول است؛ و مسئولیت او نیز به این معنا است که از نعمت ها در راستای رسیدن به کمال مطلوب استفاده نماید. قرآن کریم می فرماید:ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ(تکاثر/8)
سوال از نعمت ها و عمل بنده، نه به معنای بازخواست از استفاده ی گوشت و نان و آب و چشم و گوش و… است بلکه به معنای سوال از نحوه به کارگیری آن در راه رسیدن به کمال و دستیابی به تقرب عبودی می باشد. در پرتو مسئولیت انسان در برابر خدا، مسئولیت های دیگری نیز برایش ایجاد می شود، همچون مسئولیت در برابر رهبران الهی، در برابر جامعه و جان و مال دیگران، به ویژه نیازمندان؛ و حتی در قبال حیوانات و محیط زیست. توجه شود که هر مسئولیتی، احکام و مقرراتی را برای انسان ایجاد می کند و وی را در برابر آن متعهد می سازد. احکام و مقرراتی که حوزه ی مسئولیت انسان را تعیین می کند، دوگونه است: دسته اول، احکامی است که ناظر بر موانع بیرونی تکامل اختیاری می باشد که برای ایجاد حداقل شرایط مورد نیاز برای حرکت تکاملی، وضع شده است، مانند ممنوعیت احتکار، سرقت و قوانین مالیات ها.و دسته ی دوم، احکامی است که ناظر به رفع موانع درونی و زمینه ساز فضیلت های اخلاقی می باشد مانند ممنوعیت کذب و نفاق.ذکر این نکته خالی از فایده نیست که احکام و ارزش های اسلامی گر چه نفی آزادی های بی حد و حصر را در پی خواهد داشت و در نگاه سطحی فردگرایانه ، محدود کننده است اما در واقع، آدمی را از اسارت هوای نفس و کرنش در برابر صاحبان زر و زور برای رسیدن به رفاه مادی رهایی می بخشد و از این رو عامل گسترش آزادی های حقیقی خواهد بود.
4.اختیار: مسئول بودن، هنگامی معنا پیدا می کند که اختیار و اراده، وجود داشته باشد؛ از این رو از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودی دارای اراده و اختیار است؛ (کهف/29،رعد/11، انسان/3) و هرگز تحت تاثیر توهماتی همچون و جبر محیط، مسیر زندگی اش دستخوش تغییر نمی گردد. اسلام، عامل اساسی سازنده تاریخ، محیط و زندگی افراد را، دگرگونی هایی می داند که در اندیشه اخلاق و شیوه زندگی به اراده و خواست خود او پدید می آید. قرآن کریم در این باره می فرماید: … إنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بأنفُسِهِم… (رعد 11) اندیشه ی فوق، نقش سازنده ی در ترغیب افراد به اصلاح ساختارهای فکری و اخلاقی برای دستیابی به رشد رفاه و سالم سازی روابط اقتصادی ایفا می کند. پیوند دو اصل اخیر- مسئولیت و اختیار- زمینه ی مناسبی را برای تکامل اختیاری و نیل به هف مطلوب فراهم می سازد بر این اساس هم آزادی مطلق و نفی مسئولیت از آدمی- که نظام سرمایه داری، جز در موارد اندک، مانع آن است- و هم نفی اراده و اختیار – که سوسیالیست ها مدعی آن می باشند- هر دو نقض غرض است و انسان را از رسیدن به هدف واقعی و تکامل باز می دارد.
5. زندگی جاوید: از نگاه مادی گرایان، زندگی ، منحصر در دنیا است: وَ قالوا ما هِیَ إلاَّ حَیاتُنا الدُنیا نَمُوتُ و نَحیا…(جاثیه 24) پرواضح است که در چنین تگرشی، زندگی انسان محدود و کوتاه خواهد بود و مفاهیم سود لذت و سعادت از محدوده ی جهانی آن فراتر نمی رود. در بینش اسلام، معاد و زندگی در جهان دیگر، از اصول اعتقادی است و بر پایه ی آن زندگی انسان تا بی نهایت ادامه دارد به همین جهت مفاهیمی همچون سود سعادت و حتی تجارت و بیع وسعت معنا پیدا کرده و زندگی جاوید اخروی را نیز در بر می گیرد.قرآن کریم، پیروان خود را به سعادت هر دو جهان فرا می خواند:مَن کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُنیا فَعِندَ اللهِ ثَوابُ الدُنیا وَ الاخِرَه… (نساء 34). قرآن کریم با این رویکرد، از گرایش فطری حب بقاء و انگیزه ی طبیعی لذت طلبی انسان، در مسیر تکامل او، به خوبی بهره گرفته و با توجه دادن به زندگی جاودان آخرت و لذت های نامحدود و بی کران آن ، به اصلاح اخلاق و رفتار فرد و جامعه پرداخته است. باورمندی به حیات اخروی، آثار مثبتی را در رفتارهای اقتصادی خواهد داشت.به عنوان مثال قرآن کریم، به هنگام نهی از کم فروشی، معاد را به یاد انسان ها می آورد و می فرماید: وَیلٌ لِلمُطَفَّفین… ألا یَظُنُ اُلئکَ انَّهُم مَبعُوثُونَ * لِیَومٍ عَظیم.(مطففین 1)
7.دو بعدی بودن: دیگر از لوازم ایمان، اعتقاد به دوبعدی بودن انسان است. از دیدگاه قرآن، انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است:الَّذی أحسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَا خَلقَ الإنسانِ مِن طینٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سُلالَهٍ مِن ماءٍ مَهینٍ، ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن رُوحِهِ…(سجده 9) با این حساب، نیازها و تمایلات انسان نیز دو گونه است، گرایش به لذت های مادی مانند خوردن، آشامیدن و خوابیدن؛ و گرایش به ارزش های معنوی همچون خداجویی، عدالت خواهی و نوع دوستی.بر این اساس از سویی تکامل انسان در گروه رشد و شکوفایی هر دو بعد وجودی اش، خواهد بود و از سویی دیگر توجه کافی نداشتن به نیازها و تمایلات مادی انسان، در واقع نادیده گرفتن نهی از سرشت اوست که وی را از رسیدن به مقصود بازخواهد داشت؛با توجه به آنچه گذشت، نظام اقتصادی مطلوب، نظامی است که از یک سو برآورنده نیازها و تامین کننده رفاه مادی انسان باشد، و از سوی دیگر زمینه ساز تعالی و رشد ارزش های روحی و معنوی او باشد.توجه به بعد معنوی، انسان را به کرامتی ویژه از ناحیه خدا می رساند و نپرداختن به آن، او را از جایگاه بلند خود فرو انداخته و در حد حیوانات و بلکه پائین تر خواهد آورد.
اما نتیجه عدم ایمان به خدا و معاد و پیامبران و یا ایمان ناقص و انحرافی، نگاه صرفا مادی و دنیایی به اقتصاد و رفتارهای اقتصادی است. بر اساس دیدگاه سرمایه داری، انسان، موجودی بریده از خدا و آموزه های حیاتی است که دارای اصالت و مرجعیت تعیین و تشخیص ارزش ها و ضد ارزش ها است و دارای هویت فردی می باشد او مالک بی چون و چرایی خود و اموال خودش است و خواسته ها و امیال او اهداف و ارزش های او را بر می گزیند. به همین خاطر، در این مکتب از احکام و ارزش های مبتنی بر وحی، موازین اخلاقی برای رفاه دیگران یا جلب خشنودی خداوند و هر گونه محدودیت اخلاقی در تولید، توزیع و مصرف سخن به میان نمی آید.
در مبانی جهان بینی و انسان شناسی مکتب اقتصادی سوسیالیستی که به دو اصل مهم آن اشاره می شود: 1.ماتریالیسم: پایه های این مکتب بر اصل ماتریالیسم یا فلسفه ی مادی تاریخ و انکار وجود خدا و نیروهای ماورای طبیعی، بنا شده است. بر اساس این تفکر، اخلاق نمی تواند از گستردگی و نیز ضمانت اجرایی لازم برخوردار باشد، چراکه اساس آن، بر اصالت ماده و انکار خدا و رستاخیز، نهاده شده است و در نتیجه، انسان هیچگونه الزام اخلاقی در خود نمی یابد، بلکه با توجه به مبانی این مکتب به ویژه کمونیستی بودنش انسان، موجودی بی اراده و مسئولیت ناپذیر است که تا سرحد حیوانی کارگر تنزل می یابد، عشق او به آزادی، عدالت و دیگر اصول اخلاقی، انکار می شود و به این ترتیب با وجود ادعای دفاع از طبقه رنج کشیده و کارگر، ضربه سهمگینی بر شخصیت انسان فرود می آید که هرگونه سخن از ارزش و اخلاق را بی معنا می سازد.
حاصل آنکه؛ ایمان با تاثیری که بر نوع نگاه انسان به خود، خدا و جهان می گذارد، نوع فعالیت های اقتصادی و کیفیت و کمیت آن را تحت الشعاع قرار داده و هدفمند می کند. در جامعه ایمانی، ایثار، از خودگذشتگی، رفاقت به جای رقابت، انفاق، تقدم منافع جامعه بر منافع شخصی و … معنا پیدا می کند.
(در پاسخگویی، از مقاله «رابطه دین و اقتصاد» روح الله مظاهری، پایگاه راسخون، نیز استفاده شده است)