طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نمادهای شیعه

نمادهای شیعه


نمادهای شیعه

۱۳۹۴/۱۲/۱۸


۴۳۲۱ بازدید

در مورد نمادگرایی در تشیع توضیع دهید آیا اصلا تشیع دارای نماد است؟

پاسخ اجمالی:
نماد‌ها در دو بخشِ نمادهای زبانی و غیرزبانی، قابل بررسی است. نمادهای شیعی دوره حضور معصومان(ع) نیز در دو قالب فوق جا می‌گیرد. نمادها یا پیام متنی و مکتوبی ارائه می‌کند و یا بدون القای پیام متنی، صرفاً نشانه و علامت یک رویکرد و گرایش خاص است. بنابراین، نمادها دو گونه‌اند: نمادهای زبانی و نمادهای غیرزبانی. منظور از نمادهای زبانی، آن بخش از نشانه‌هایی است که پیام متنی ویژه را به دیگران منتقل می‌کند. پیام متنی می‌تواند مکتوب باشد، مانند نوشته‌های روی سکه‌ها و پرچم‌ها، لوح‌های مکتوب و غیره و همچنین می‌تواند به صورت غیرمکتوب متجلی باشد که تنها به زبان جاری شود، مانند ضرب‌المثل‌های رایج در یک زبان، شعارهای خاص یک گروه و فرقه مذهبی ـ سیاسی، اذکار خاص، شعارهای یک مذهب و امثال آن.در اینجا به نمونه‌هایی از این موارد، اشاره می‌شود:1. اذان شیعی: الف. اذان اول ب. تغییر در اذان ج. شواهد تاریخی وجود این فراز در اذان د. اذان شیعی، نماد شیعه
2. جهر به بسم الله: الف. حکم فقهی جهر به بسم الله ب جهر به بسم الله در آینه رفتار معصومان(ع) ج. عدم لزوم تقیه در جهر به بسم الله د. جهر به بسم الله، نماد شیعه3. شعارهای جنگی: الف. یا محمد!ب. یا منصورُ امِت امِت!ج. یالثارات الحسین د. احد احد ه‍ . الرضا من آل محمد.
پاسخ تفصیلی:
تمامی ادیان، مذاهب، گروهها و فرقه ها برای خودشون آرم و نشان دارند. مثل مسیحیها که از گردنبند صلیب یا زدن صلیب با دست استفاده میکنند یا شیطان پرستها که از چوب سه پایه و ده ها نماد دیگه استفاده می کنند. ما حتی در احادیث داریم که امام حسن عسکری(ع) نشان شیعیان و تشیع رو انگشتر عقیق معرفی کرد اما هیچ وقت برای این موضوع تبلیغ نکردیم. همین حالا که اینقدر صحبت از جریان انحرافی میشه که همون تبلیغ حس وطن گرائی، ناسیونالیسم و مکتب ایرانی در مقابل دین اسلامه، می بینیم که از آرم فروهر که تو دوران هخامنشیها به عنوان نماد بود استفاده می کنند. و اونو به صورت گردنبند، روی تیشرت ها، پشت ماشینها، روی خودکار و مداد، پشت ظرف و ظروف و صدها جای دیگه تو شهرها و روستا ها می بینیم.
ولی ما به همون انگشتر عقیق که به صورت مذهبی استفاده میشه اکتفا کردیم، در حالیکه در مذهب تشیع میشه صدها نماد ساخت.
در قدیم فرقه ای بود به نام جوانمردان که برای برجستگان تشیع نماد ساخته بودن، مثلا حضرت حمزه سیدالشهداء رو با کمان تعریف کرده بودن، که یعنی هر جا کمان دیدن نشان حضرت حمزه است. ولی ما نهایتا شمشیر ذوالفقار حضرت علی(ع) رو به صورت پلاستیکی یا با جنسهای بنجل می سازیم و بعضی ها به گردنشون می اندازن. درصورتی که تو همین کشور آرمهای صلیب، چوب سه پایه، مثلث فراماسونریها و فروهر با بهترین جنسهای طلا، نقره و تیتانیوم می سازن و به جوونها عرضه می کنن.
به نظرم ما بابد شمشیر ذوالفقار حضرت علی(ع) رو به عنوان نشان اصلی تشیع در جهان معرفی کنیم، چون این شمشیر با توجه به نوع فرم و ساختش یک نماد خاص و عجیب محسوب میشه، همانطوری که در فیلم محمد رسول الله با دیدن این شمشیر دو دَم حس عجیبی در انسان ایجاد میشد و علاوه بر این باید برای هر کدام از امامان خودمون یک نماد بسازیم.
ما حتی برای شهادت که یک مسئله فوق العاده مهمه نماد نداریم، البته داشتیم، یک گل لاله، ولی چون تبلیغات نشد و به صورت فیزیکی (مانند پوستر، گردنبند یا اشیاء خاصی) در نیومد به مرور زمان فراموش شد.
مسیحیت، یهودیت، شیطان پرستان، بودائیها، بهائیها، ملی گراها و هزاران فرقه دیگه انواع نمادها رو معرفی و جوونها رو جذب خودشون میکنند، ولی ما با داشتن مذهب غنی تشیع از ساختن چند نماد بازماندیم.
بررسی تاریخ اجتماعی پیروان یک مذهب، توجه همه جانبه به زندگی و نکته‌های ریز دخیل در فرایند شکل‌گیری تاریخ آنان، از جمله نمادهای اجتماعی را طلب می‌کند. نمادها از مؤلفه‌های تأثیرگذار در تاریخ اجتماعی است که از عوامل گوناگون تأثیر می‌پذیرد. بحث و مطالعه دربارة تاریخ اجتماعی شیعیان نیز از این قاعده کلی مستثنا نیست.
نوشتار حاضر به برخی نمادهای زبانی در تاریخ اجتماعی شیعیان در دوره حضور معصومان(ع)، اشاره می‌کند. در این نوشتار به مواردی از چگونگی عملکرد و رفتار شیعیان پرداخته شده که اختصاص به آنان داشته و از باورها و عقاید آنان حکایت دارد، به گونه‌ای که با مشاهده این رفتار می‌توان باور و عملکردهای شیعی را از غیر شیعی تشخیص داد.
نمادهای اجتماعی شیعه در دورة حضور معصومان(ع)، با عنایت به سیره و سفارش‌ رهبران مذهبی و معطوف به سنت نبوی و سیره ائمّه اطهار(ع) قابل تبیین است. این دوره به لحاظ دسترسی به معصوم و بیان معارف و آموزه‌های دینی ـ مذهبی از زبان ایشان، دوره بیان و نهادینه‌شدن آموزه‌ها و شاخصه‌های خاص تشیّع است. موارد بیان شده در نوشتار حاضر، نمونه‌هایی از ظهور باور شیعی است که شیعیان را از دیگران متمایز می‌سازد.
شیعیان عصر حضور با آن شاخصه‌ها از دیگر پیروان مذاهب و آیین‌ها مشخص می‌شدند. هرچند جلوه بارز نمادهای زبانی شیعه با رویکرد اجتماعی، پس از دوره حضور و با تشکیل اجتماعات و حاکمیت‌های شیعی، بیشتر و بهتر قابل تبیین است، لکن مواردی که ذکر می‌شود نیز نماد و علامت اجتماعی در تاریخ تشیّع به شمار می‌آید.
مفهوم نماد:
نماد(نَ/نُ)؛1 در لغت به معنای نمود (حاصل مصدر) است که نمایش، ظهور، جلوه، تجلی، نشان، علامت و امثال آن را معنا می‌دهد. همچنین به معنای فاعل آمده که ظاهرکننده و نمایندَه باشد و مرادف با «نمادن» و «نمودن» (مصدر) نیز گرفته شده به معنای نشان دادن، ظاهر کردن و نمایان گردانیدن.2 به تعبیر دیگر، نماد به معنای نمود، نشان، سمبل، آنچه مظهر چیزی است و به معنای جهان هستی به کار می‌رود.3
معناها و تعریف‌هایی که برای واژه نماد، مصدر (نمودن) و حاصل مصدر (نمود) آن بیان شده، با وجود تفاوت و اختلاف در تعبیر، بیان‌کننده مفهوم واحدی هستند یا اینکه به لوازم معنا اشاره دارند، و آن معنای واحد «ظهور و ارائه حقیقتی است که در قالب مصدر به صورت ظهورکردن و ارائه دادن» بیان می‌شود.4
نماد، بحث مهمی در حوزة جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، فرهنگ و امثال آن به شمار می‌آید. در فرایند اجتماعی به نمادهایی توجه می‌شود که در نمادهای جمعی ریشه دارد و به نمادهای فردی چندان عنایتی صورت نمی‌گیرد. زبان، واحدهای مبادله‌ای و اعتبار، پرچم‌ها و رفتارها و اعمال دینی، همه بیانگر نمادهایی می‌باشند که افراد جامعه در آن اشتراک دارند.5
هر نماد دربردارندة محتوایی است که از آن حکایت می‌کند. نکته قابل توجه در معنای اصطلاحی نماد این است که به مسئله اعتباری و قراردادی بودن آن بیشتر توجه می‌شود و آن‌ را شاخصِ معرفی‌کننده نماد به شمار می‌آورند و می‌گویند:
«نوعی رابطه ارادی و قراردادی میان نماد و امور نمادی شده، وجود دارد.»6 نماد به معنای رمز، نشانه، تجلی، جلوه و غیره زمینه بحث و بیان نمادهای اجتماعی شیعیان در دوره حضور معصومان(ع) را با مشکل مصداق‌یابی روبه‌رو می‌سازد، لیکن با تعمیم معانی نماد و با توجه به لوازم معنای (ظهورکردن و ارائه دادن)، می‌توان موارد ذیل را از نمادهای شیعی به شمار آورد، زیرا نشانه‌ها و تجلی خاص فکر شیعی است، رمز حضور باور دینی و مذهبی شیعیان است و رفتارهایی است که در پی وقوع حوادث مهم و تأثیرگذار در فرایند تاریخ تشیّع به وجود آمده‌ و یا از آن حوادث حکایت می‌کند.
آنچه به عنوان نمادهای شیعه یاد می‌شود، بخشی از مؤلفه‌های تاریخ اجتماعی شیعیان است. آنها از عواملی تأثیر پذیرفته‌اند که در جمله عوامل مؤثر بر تاریخ اجتماعی است، زیرا یکی از عوامل، دین و مذهب می‌باشد. در دوره‌ای که اندیشه‌های شیعی در حال بارور و نهادینه شدن است و شیعیان آموزه‌های خود را مستقیماً از رهبران دینی‌شان می‌گیرند، چگونگی رفتارشان را طبق دستورات و سیره ایشان تنظیم می‌کنند. در این میان، نمادهای اجتماعی نیز از دین و مذهب و باورهای دینی تأثیر می‌پذیرد. از سویی، برخی نمادهای شیعی، تحت تأثیر مستقیم یا غیر‌مستقیم حوادث پدیدآمده در تاریخ تشیّع است. حادثه عظیم کربلا یکی از این حوادث است.
شهادت سیدالشهدا(ع) و یارانش، تراژدی غم‌باری بود که از همان ابتدا زندگی شیعیان را تحت تأثیر قرار داد. این مهم، موجب برخی آموزه‌هایی در ساحت رفتار و عمل شیعیان شد که همواره به عنوان نماد شیعه در طول تاریخ جلوه می‌کند. نکته قابل توجه در بررسی نمادهای اجتماعی مربوط به تاریخ پیروان یک مذهب این است که نمادها و نشانه‌های خاص فکری، پس از تبیین و ترسیم کامل آموزه‌های اعتقادی و مذهبی، شکل می‌گیرد و خود را به عنوان نماد و سمبل آن، نشان می‌دهد. نمادهای اجتماعی شیعیان نیز در دوره‌های بعدی بهتر قابل بررسی و دستیابی است.
نمادهای زبانی:
با دیدِ کلی‌تر نماد‌ها در دو بخشِ نمادهای زبانی و غیرزبانی، قابل بررسی است. نمادهای شیعی دوره حضور معصومان(ع) نیز در دو قالب فوق جا می‌گیرد. نمادها یا پیام متنی و مکتوبی ارائه می‌کند و یا بدون القای پیام متنی، صرفاً نشانه و علامت یک رویکرد و گرایش خاص است. بنابراین، نمادها دو گونه‌اند: نمادهای زبانی و نمادهای غیرزبانی. منظور از نمادهای زبانی، آن بخش از نشانه‌هایی است که پیام متنی ویژه را به دیگران منتقل می‌کند.
پیام متنی می‌تواند مکتوب باشد، مانند نوشته‌های روی سکه‌ها و پرچم‌ها، لوح‌های مکتوب و غیره و همچنین می‌تواند به صورت غیرمکتوب متجلی باشد که تنها به زبان جاری شود، مانند ضرب‌المثل‌های رایج در یک زبان، شعارهای خاص یک گروه و فرقه مذهبی ـ سیاسی، اذکار خاص، شعارهای یک مذهب و امثال آن. در اینجا به نمونه‌هایی از این موارد، اشاره می‌شود:
1. اذان شیعی
اذان از موضوعاتی است که مسلمانان در روز چند بار به وسیله آن، به عبادت خداوند فراخوانده می‌شوند. این شعار مهم در میان فرقه‌های مسلمان دستخوش تحول شده است. شیعه و سنی به فراخور پشتوانه نقلی و عملی‌‌شان در رد یا اثبات بخشی از آن، اختلاف دارند، به گونه‌ای که اذان شیعی متفاوت از اذان اهل سنت است و هر اذان، نماد تفکر فرقة خاصی است. به این ترتیب، اذان شیعی با ویژگی و فرازهای منحصر به خود، نماد تشیّع به حساب می‌آید. این اذان در عصر معصومان(ع) رایج بوده، هرچند به علت خفقان حاکم بر ائمّه اطهار(ع) و جامعه شیعی، کمتر فرصت بروز یافت.
فرازی که اذان شیعی را از اذان اهل سنت متمایز می‌سازد، جمله کوتاه و گویای «حی علی خیر العمل» است. شیعیان و در رأس آنها امامان معصوم به فراخور شرایط و فرصت، این جمله را دوبار در قسمتی از ندای ملکوتی اذان می‌گفتند. در دوره‌های پس از حیات حضور معصوم تا عصر حاضر، تأکید بیشتری روی آن صورت می‌گیرد و شیعیان با گفتن آن، مسلمانی خود را با گرایش شیعی فریاد می‌زنند.
الف. اذان اول
شیعیان با تکیه بر مستندهای تاریخی و روایی، بر این عقده‌اند که اذان در نخستین آوان تشریع، فراز «حی علی خیر العمل» را داشته است. اذان در حیات رسول اکرم(ص)، چیزی است که شیعیان می‌گویند. مؤذن پیامبر «حی علی خیر العمل» را دو بار ذکر می‌کرد. برای اثبات مدعا شواهد تاریخی و روایی، هم در منابع اهل سنت موجود است و هم منابع تشیّع بر آن تأکید دارد. از منظر فقه شیعه، وجود جمله «حی علی خیر العمل» در اذان، اجماعی است7 و هیچ‌ یک از فقهای شیعه در آن تردید ندارند. به عقیده شیعه، اذان همراه با این جمله، در معراج توسط جبرئیل گفته شده8 و یکی از صحابة رسول اکرم(ص) هنگام حفر خندق نیز اذان را با جمله «حی علی خیر العمل» ادا نموده است.9
همچنین نقل شده است که بلال مؤذن پیامبر نیز در اذان این جمله را گفت10 و ترک این جمله در خانه‌نشینی بلال و اذان نگفتن او پس از رحلت پیامبر خدا(ص) مؤثر بوده است.11 ابی محذره، دیگر مؤذن پیامبر(ص) است. او می‌گوید: رسول خدا(ص) حرف به حرفِ اذان را به او یاد داده12 و دستور فرموده است در اذان «حی علی خیر العمل» بگوید.13 گفته شده که حضرت به او فرمود: در آخر اذانت این جمله را قرار بده.14 از علی(ع) نیز روایت شده که پیامبر اکرم(ص) به بلال دستور داد که اذان را با «حی علی خیر العمل» بگوید و می‌فرمود: چنین رفتار کنید که بهترین اعمال شما نماز است.15 در خبری نقل شده است که امام زین‌العابدین(ع) اذان را با «حی علی خیر العمل» می‌گفته و اذان اول را اذانی می‌دانست که در آن، این جمله گفته می‌شد..16
ب. تغییر در اذان
این سنت در عهد خلیفه اول و بخشی از خلافت عمر نیز رایج بوده است. خلیفه دوم دستور داد آن را از اذان حذف کنند، تا مبادا مسلمانان به نماز اکتفا کرده، دست از جهاد و دیگر اعمال اسلامی بردارند. از نظر ایشان مصلحت جهاد، و حج مهم‌تر از نماز تلقّی می‌شد، از این‌رو، با استحسان عقلی، حکم الهی و سنت جاریه نبوی را تغییر داد. عمر اولین فردی بود که با اذان رسول خدا(ص) مخالفت کرد و «حی علی خیر العمل» را ترک کرد و کسانی را که سرِ مخالفت داشت، تهدید نمود تا مردم به بهانه اینکه نماز بهترین عمل است، جهاد را ترک نکنند.17
او اعلان داشت: سه چیز در زمان رسول خدا(ص) مرسوم و رایج بود، اما من از انجام آن شما را باز داشته و آنها را حرام اعلام می‌کنم، بنابراین، کسانی که مرتکب آن اعمال شوند، سرزنش شده و دچار تعقیب قانونی می‌شوند؛ آن سه چیزی که عمر نهی کرد، عبارت‌اند از: متعة نساء، متعه حج و گفتن «حی علی خیر العمل» در اذان. سپس راز منع از گفتن «حی علی خیرالعمل» را چنین بیان کرد: اگر مردم آن را بشنوند، به نماز اهمیت داده و به آن دل بسته و حج و سایر اعمال (جهاد) را رها می‌کنند.18
همچنین آمده است که سِرّ ممنوعیت، دو بُعد ظاهری و باطنی دارد؛ ظاهر قضیه مربوط می‌شود به اینکه مردم با اتکا به نماز، به جهاد بی‌توجهی کنند، و باطن آن مقابله با ولایت است. از امام صادق(ع) معنای «حی علی خیر العمل» پرسیده شد، حضرت فرمود: «حی علی خیر العمل» همان ولایت است19 و حضرت رضا(ع) به هر دو بُعد20 اشاره کرده است.21
ج. شواهد تاریخی وجود این فراز در اذان
شواهدی فراوانی وجود دارد که به رغم ممنوعیت «حی علی خیر العمل» در اذان، بعضی مسلمانان آگاه، ارزشی برای چنان منعی قائل نمی‌شدند. از امام صادق(ع) نقل شده است: حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) مؤذنی داشت که در اذان جمله «حیّ على خیر العمل» را می‌گفت و هرگاه امام(ع) او را می‌دید تحسین و تمجید می‌کرد و می‌فرمود: «مرحبا بر آنان که عادلانه سخن مى گویند و آفرین بر نماز ایشان.»22 در برخی منابع آمده است که عبداللّه‌بن عمر در اذان پس از «حَیّ على الفلاح» جمله «حیّ على خیر العمل» می‌گفته است.23
از سیرة امام سجاد(ع) به دست می‌آید که ایشان به مقتضای آنکه چنین اذانی از سوی خداوند و توسط پیامبر خدا(ص) تشریع شده است، به گفتن این جمله در اذان ملتزم بود.24 همچنین آمده است که امام علی‌بن ابی طالب(ع)، امام حسن و امام حسین(ع) و عقیل‌بن ابی طالب، ابن‌عباس، عبدالله‌بن جعفر و محمّد‌بن حنیفه همواره در اذان «حی علی خیر العمل» را قرائت می کردند.25 خبر دیگری در مورد عقیل‌بن ابی طالب در دست است که تا زنده بود در اذان، «حی علی خیر العمل» می گفت.26
با وجود مشروعیت جمله یادشده در اذان، دورة حضور معصومان(ع)، دوره‌ای نیست که آشکارا جامعه شیعی شکل مشخص و متمایزی داشته و به این مهم (اذان شیعی) آشکارا عمل کرده باشند. حتی معصومان(ع) در بسیاری از مقاطع، تقیه کرده و به یاران و پیروان خویش نیز دستور تقیه می‌دادند تا از گزند حوادثی که از سوی حاکمیت‌های ضد شیعی پیش می‌آمد، جلوگیری کرده باشند. با وجود این، اذان شیعی به عنوان یکی از شاخصه‌های شیعه و تشیّع در همان دوره نضج گرفت و به نماد شیعه تبدیل شد، گرچه کمتر علنی گردید. البته در قرن‌های بعد، در شهرها و اجتماعات شیعی و در مأذنه‌ها و نمازها آشکارا گفته می‌شد.
د. اذان شیعی، نماد شیعه
اذان همراه با جمله «حیّ على خیر العمل» شاخصه و ممیزة تشیّع و پیروی از خاندان رسالت شد و شعار و پرچم شیعی گردید و شیعیان به تبع از أئمه(ع) به آن اهتمام داشتند. اذان شیعی هرچند در دوره حضور، کمتر فرصت بروز پیدا کرد، اما در قرن‌های بعدی، هر زمان که حاکمیت شیعی پا می‌گرفت یا مردمان شهری خود را از چنگ آزار و اذیت مخالفان آسوده می‌دیدند، اذان شیعی را برپا داشته و با گفتن آن، تشیّع خود را ندا می‌دادند.
شیعه جمله مزبور را ذکری از ندای ملکوتی اذان و اقامه می‌دانست و با این اعتقاد به سنت و سیره پیامبر(ص) عمل می‌کرد، به گونه‌ای که انجام آن به شیعه اختصاص یافته و به صورت شعار و نماد شیعه‌گری درآمد، از این‌رو، در سده‌های بعدی اگر یکى از فرمانروایان شیعى مذهب، ناحیه یا شهرى را تصرف می‌کرد، دستور مى داد که مؤذنان جمله مزبور را در مأذنه ها بگویند. در ایام حاکمیت هادی عباسی، هنگامی که حسین‌بن علی‌بن حسن، مشهور به صاحب فخ، بر مدینه مسلط شد، عبد اللّه‌بن حسن افطس، فرمانده نظامی او بالای مناره‌ای که روی مرقد رسول اکرم(ص) قرار داشت، رفت و به مؤذن دستور داد که «حی علی خیر العمل» را در اذان بگوید. مؤذن نیز این جمله را به زبان راند و مردم از بیان چنین اذانی به برپایی قیامی شیعی پی بردند.27
2. جهر به بسم الله
جهر به معنای آشکار و علنی ساختن چیزی و کلامی است. این معنا در برابر اخفا به کار می‌رود. آشکار شدن و آشکار کردن، اعم از آن است که برای دیدن باشد یا شنیدن.28 راغب می‌نویسد: «جهر، یعنی ظهور احسن چیزی در برابر حس دیدن و شنیدن.»29 بنابراین، هر چیزی که روشن باشد و حس باصره و سامعه آن را درک کند و به تعبیر صاحب العین علنی30 باشد، جهر است.
جهر بسم الله، یعنی بلند خواندان «بسم الله الّرحمن الرّحیم» در آغاز سوره‌های نماز، چه در نمازهای که جهریه و چه در نمازهای اخفاتیه، از علائم و نشانه‌های مؤمنان است. بنا به اعتقاد شیعیان، جهر، نماد مذهبی است که در سنت قولی و عملی معصومان(ع) متبلور بوده و شیعیان با عمل به آن، تشیّع خود را نشان می‌دهند. در روایت مشهوری از امام حسن عسکری(ع) «جهر به بسم الله الرّحمن الرّحیم» از جمله پنج علامت مهم ایمان دانسته شده است.»31
الف. حکم فقهی جهر به بسم الله
فقهای شیعه، بر «جهر به بسم الله» در نماز تأکید دارند. شیخ طوسی،32 علّامه حلی،33 صاحب جواهر34 و دیگران جهر بسم الله را در نمازهای جهریه، واجب می‌دانند، هرچند احتمال استحباب جهر را در نمازهای اخفاتی ممکن می‌دانند. با مراجعه به منابع روایی مشاهده می‌شود که روایات اهل‌بیت(ع) حاکی از وجوب یا تأکید بیش از حد به تلاوت بسم الله با صدای بلند در آغاز سوره‌های نماز است. اهل سنت در برابر دیدگاه شیعی، بسم الله را در نمازهای جهریه نیز اخفاتاً مى‌خوانند یا اصلاً نمى‌خوانند. در فقه حنبلی بسم الله الرحمن الرحیم، آیه‌ای از سوره‌های قرآن دانسته شده، لکن به کتمان و اخفای قرائت آن در رکعت‌های نماز، دستور داده شده است.
در مقابل، ابوحنیفه آن را آیه‌ای از سوره‌های قرآن نمی‌داند و تلاوت جهری و علنی آن را نیز منع کرده است.35 فخر رازی در بیان جهر به بسم الله برخلاف دو فرقه اهل سنت و با تکیه به دلایل عقلی و نقلی از جمله سیره علوی می‌گوید: به تواتر ثابت است که سنت و شیوه عمل بسیاری از بزرگان دینی، از جمله علی(ع) جهر به بسم الله بوده است و کسی که علی(ع) را در دین و شیوه عملش، مقتدای خود قرار دهد، به راه هدایت گام نهاده است. دلیل این مطلب نیز بنا به فرمایش رسول خدا(ص) روشن است که دعا فرموده است: خداوندا! حق را با علی بدار و با علی بگردان هرجا و هرگونه چرخید.36
2. جهر به بسم الله در آینه رفتار معصومان(ع)
معصومان(ع) به اقامه این شعار دینی که نماد شیعی است، اهمیت بسیار داده و آن را رعایت می‌کردند. امام صادق(ع) فرموده است: رسول خدا(ص) هنگامی که با مردم نماز می‌خواند «بسم الله الرحمن الرحیم» را به جهر تلاوت می‌کرد.37 سیره دائمی پیامبر(ص) این بوده که بسم الله را با صدای بلند و هنگام نماز نیز آن را به جهر گفت. گفته شده هنگامی که با جمعی از قریشیان وارد خانه خویش می‌شد، با آواز بلند بسم الله الرحمن الرحیم می‌گفت.38 علی(ع) پس از به دست گرفتن حاکمیت، به احیای سنت فراموش شدة رسول خدا(ص) پرداخت و سعی کرد جامعه اسلامی را به سمت راهکارهای زندگی و اجتماعی پیامبر اکرم(ص) سوق دهد.
یکی از این سنت‌ها که موجب تمایز شیعه از دیگران شد، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در سوره‌های نماز بود. حضرت ضمن خطبه‌ای فرموده است: … مردم را به قرائت علنی و جهر بسم الله الرحمن الرحیم وادار کردم.39 روایتی در دعائم الاسلام، وجود دارد که دلالت می‌کند رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین، امام حسن، سیدالشهداء، حضرت سجاد، حضرت باقر و امام صادق(ع)، همگی «بسم الله الرحمن الرحیم» را به جهر تلاوت می‌کردند. از قول امام سجاد(ع) نقل شده است که حضرت فرمود: ما فرزندان فاطمهƒ بر این مبنا رفتار می‌کنیم.40
سیره امام صادق(ع) نیز همانند دیگر ائمّه اطهار(ع) گویای قرائت بلند بسم الله الرحمن الرحیم است. دو روایت (از صفوان جمال و حنان‌بن سدیر) بر سیره امام صادق(ع) در عمل به سنت نبوی و جهر به بسم الله دلالت دارند. صفوان نقل کرده است که حضرت در نماز اخفاتی نیز بسم الله را بلند قرائت می‌فرمود.41ابن‌سدیر نیز اگرچه به نوع نماز اشاره نکرده که اخفاتی بوده یا جهری، اما می‌گوید امام بسم الله را با صدای بلند تلاوت فرمود.42 البته بیان وی گویای آن است که نماز جهریه نبوده ‌است. سیره حضرت رضا(ع) در نمازهای جهریه و اخفاتیه نیز جهر به بسم الله بود. در این‌باره از رجاء‌بن ابی‌ضحاک نقل شده که حضرت رضا(ع) بسم الله الرحمن الرحیم را در کلیه نمازهای شبانه‌روزی‌اش بلند و علنی تلاوت می‌کرد.43
ج. عدم لزوم تقیه در جهر به بسم الله
عنایت أئمّه(ع) به این نماد شیعی به حدی است که تقیه را در آن جائز نمی‌دانستند. این در حالی است ‌که تقیه، روشی برای مقابله با تهدیدات دانسته می‌شود. صاحب دعائم الاسلام حدیثی از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت عمل به تقیه را در جهر به بسم الله نمی‌پسندید.44 روایت دیگری نیز عدم وجود تقیه را در ابراز این مشخصه و وجه تمایز شیعی حکایت می‌کند. این مسئله در اخبار به حد تواتر وجود دارد.45 در ادامه خبری که از قول نعمانی آمده بود و از بحارالانوار و مستدرک الوسائل نقل شد، از قول امام صادق(ع) عدم لزوم تقیه در برخی موارد، از جمله جهر به بسم الله دانسته شده است.46
باید توجه داشت که ائمّه(ع) به تقیه که تاکتیک و شیوه عملی برای حراست از جان و عرض شیعیان است، همواره توجه داشته‌اند. از این ابزار به سبب ضرورت حفظ شیعیان و جلوگیری از رسیدن آزار و ظلم دشمنان أئمّه(ع) و تشیّع، استفاده می‌شده است. حال سؤال این است که چرا از چنین ابزار کارآمد و مفیدی در خصوص مسئله جهر به بسم الله الرحمن الرحیم استفاده نمی‌شود. شاید روایاتی که بحث عدم تقیه را مطرح می‌کند به ارزش ذاتی عمل نظر دارد؛ به این معنا که جهر به بسم الله، نماد و آرم تشیّع است و نباید از آن غفلت شود، وگرنه تقیه که سپری حفاظتی است، چتر امنیتی‌اش همیشه گسترده است. شاهد مدعا اخباری است که تقیه را در چنین موردی نیز تجویز می‌کند.47
د. جهر به بسم الله، نماد شیعه
با وجود تأکیدهای روایی بر جهر به بسم الله و قرارگرفتن سیره رسول خدا(ص) و بسیاری از بزرگان اسلامی بر آن در نماز، این عمل تنها از سوی شیعیان پذیرفته شد؛ چیزی که اکنون نماد و شعار شیعی شمرده می‌شود.48 بیهقی در السنن الکبری پس از نقل روایاتی مبنی بر جهر به بسم الله از سوی رسول خدا(ص) از عده‌ای دیگر، مانند عمر، علی(ع)، ابن‌عباس، ابن‌زبیر، ابن‌عمر و معاویه نام می‌برد که در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند قرائت می‌کردند.49 فخر رازی با تکیه بر سخن بیهقی پس از ذکر شیوه رفتار افراد نام برده در علنی قرائت کردن بسم الله، مدعی است که جهر به بسم الله از سوی علی(ع) به تواتر رسیده و هرکس از علی(ع) در این مسئله پیروی کند در مسیر درستی گام نهاده است.50
به هر حال، به این سنت نبوی به مرور زمان بی‌مهری شد و بیشتر علما و بزرگان اهل سنت با آن مخالفت کردند، به گونه‌ای که قرائت بلند بسم الله الرحمن الرحیم به تشیّع منحصر و به شعار و نماد شیعی تبدیل شد. همچنین پس از دوره حضور، دانشمندان شیعی جهر را نماد شیعی، و در مقابل، اهل سنت آن را بدعت دانسته‌اند.اربیلی به نقل از ابوحاتم سجستانی می‌نویسد: تمام اهل بیت رسول خدا(ص) بر جهر به بسم الله توافق دارند و این مذهب شیعه و اهل‌بیت(ع) است.51
شهید اول نیز می‌گوید: مشهور است که جهر به بسم الله از جمله شعارهای شیعه است، آن هم جهر به بسم‌الله در موضع اخفات و نمازهای اخفاتیه.52صاحب حدائق جهر بر بسم الله را شعار مشهور شیعه به شمار می‌آورد.53 در مقابل، علما و برخی مورخان سنی مذهب با فراموش کردن گذشته دینی و تاریخی مسئله و سیره رسول خدا(ص) و دیگر بزرگان دینی، آن را بدعتی می‌دانند که شیعیان درست کرده و به دین گره زده‌اند. ذهبی خبری را در این‌باره که «جهر به بسم‌الله الرحمن الرحیم بدعت است»54 نقل می‌کند.
3. شعارهای جنگی
شِعار به کسر شین در لغت به معنای علامت و نشانه است. به گفته راغب، چیزی است که جنگ‌جویان به وسیله آن خود را می‌شناسانند و اعلام می‌دارند.55 این معنای شعار در دیگر منابع لغوی نیز دیده می‌شود. برخی اظهار می‌کنند که شعار (به یک معنا) علامت گروهی در جنگ است و چیزی است که به آن خوانده می‌شوند تا برخی از برخی دیگر تمیز داده شوند.56 البته معنایی که صاحب لسان العرب آورده است، به نظر می‌رسد که شعار را اعم از پرچم و جمله‌هایی می‌داند که هریک از طرف‌های درگیر در میادین نبرد از آن بهره‌مندند.57
مطالعه سرگذشت شیعیان نشان می‌دهد که پیروان این عقیده، نزاع و کشمکش‌های گوناگونی را در راه تثبیت باورهای خویش تحمل کرده‌اند. قیام‌های شیعی در تاریخ تشیّع، فصل قطوری با اوراق زرین و بیشتر خونینی است که در حیات سیاسی ـ اجتماعی جامعه اسلامی رقم خورده است. این قیام‌ها عمدتاً با اهداف والای دینی، مانند اصلاح امور دینی اجتماعی، امر به معروف و بازداری از منکرات سیاسی ـ اجتماعی، توجه دادن مردم به عمل به کتاب خدا و سنت رسول گرامی(ص) و بازگشت جامعه اسلامی به سوی آن58 و سپردن حاکمیت و هدایت جامعه به دست افرادی مؤمن و پاک‌سرشت از خاندان رسالت و امثال آن، به وجود آمده‌اند.
منشأ حرکت‌های شیعی در طول تاریخ، در اعتراض شیعیان، به انحراف سیاسی عده‌ای از نخبگان صحابه در سقیفه و اعتراض و تظلم‌های حضرت زهراƒ و حرکت اجتماعی جمعی از شیعیان، علیه خلیفه سوم بر می‌گردد. این حرکت اعتراضی در قیام امام حسین(ع) به اوج می‌نشیند، شهادت امام(ع) و همه یاران بزرگوارش، موتور محرک دیگر قیام‌ها و اعتراض‌های شیعیان در طول تاریخ به شمار می‌رود که علیه بیداد، انحراف، ظلم و ستم اجتماعی رقم خورده است.
به طور معمول، آرمان‌های حرکت اجتماعی و قیام، بخصوص قیام‌های شیعیان که مقابله با ظلم، احیای سنت‌های فراموش شده نبوی و امر به معروف و نهی از منکر، حق‌خواهی و عدالت‌طلبی و امثال آن است، در شعارهای قیام، نمود پیدا می‌کند. توجه اصلی این قسمت از نوشتار نیز جمله‌ها و شعارهایی است که در قیام‌های شیعی متبلور شده است.
دینامیسم حرکت‌های شیعیان را آرمان‌های والایی تشکیل می‌داد و این آرمان‌ها افرادی را به قیام وا می‌داشت تا با انحرافات اجتماعی به مبارزه برخیزند و در برابر ناراستی‌هایی که در جامعه اسلامی رواج پیدا کرده بود، مقابله کنند. فرمایش سیدالشهداء(ع) هنگام ترک مدینه، درون‌مایه و آرمان بسیاری از قیام‌های شیعیان در طول تاریخ شد. امر به معروف و نهی از منکر، عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)، واگذاری حاکمیت به فردی از خاندان آل محمد که در «الرضا من آل محمد» متجلی می‌شد، به این دلیل که علویان و شیعیان حاکمیت‌های موجود را مشروع نمی‌دانستند،59 پس‌زمینه یا درون‌مایه عمدة حرکت‌های سیاسی ـ اجتماعی شیعیان را تشکیل می‌داد.
شعارهایی سر داده می‌شد و سردمداران هر حرکت اجتماعی، شیعی، سخنانی را به عنوان نماد حرکت، تحریک و بسیج توده‌های مردمی به زبان می‌راندند. این نوشتار بنا ندارد که تمام قیام‌های شیعی را نام برده و به تحلیل و بررسی شخصیت‌های قیام‌کننده، ماهیت، اهداف و سرانجام قیام‌ها بپردازد، بلکه تنها سعی دارد عمده شعار‌های مطرح را که به وسیله آن‌، شعارهای شیعی از دیگر شعارها متمایز بود، بازگو کند. این شعارها که نماد حرکت‌های اجتماعی شیعیان است، عبارت‌اند از:
الف. یا محمد!
یکی از شعارهای جنگی، شعار «یا محمد! یا محمد!» است. امام حسین(ع) از این شعار در نبرد و قیام خود، استفاده کردند. امام صادق(ع) در بیانی که در کتاب شریف کافی آمده است، می‌فرماید: «شعار حسین(ع) یا محمد! بود و شعار ما (اهل‌بیت(ع)) همان یا محمد! است.»60
ب. یا منصورُ امِت امِت!
از شعارهایی که در حرکت‌های اجتماعی شیعیان شاخص بود و نشان می‌داد که حرکت، قیام شیعی است، شعار «یا منصور امِت!»61 است. این شعار برگرفته از رسول‌الله(ص) در برخی غزوه‌های آن حضرت است. رسول اکرم(ص) در غزوه‌هایی، مانند بدر،62 بنی‌مصطلق،63 خیبر64 و امثال آن، جمله «یا منصور امت!» را از باب تیمن و تفأل به نصرت خداوند، شعار خود قرار داده بود. این شعار توسط مسلم‌بن عقیل در سال 60 ق، در کوفه نیز به کار گرفته شد.
زمانی که هانی‌بن عروه توسط ابن‌زیاد شکنجه شد، مسلم و یارانش شبانه قصر کوفه را با شعار «یا منصور امت!» به محاصره درآوردند. عبدالله‌بن حازم می‌گوید: من از طرف مسلم‌بن عقیل دستور داشتم تا به دارالاماره بروم و جریان برخورد عبیدالله‌بن زیاد با هانى‌بن عروه را به مسلم گزارش کنم …وقتی مسلم گزارش مرا شنید، دستور داد تا شعار نظامى او را به گوش هوادارانش برسانم.
آن شعار این کلمه بود: «یا منصور امت!». من دو سه بار فریاد کشیدم و گفتم: «یا منصور امت!» یک‌باره مردم کوفه از جاى جنبیدند. ازدحام ملت در کوچه ها و میدان‌ها تلاطم مى کرد.65 ابن‌مسکویه بدون نام بردن از گزارش‌گر می‌نویسد: مسلم فردی را برای اطلاع از وضعیت حاکم فرستاد، وقتی خبر را از وی شنید دستور داد که «یا منصور امت!» را فریاد کند.66
یکی از شعارهای قیام مختار نیز جمله معروف «یا منصور امت!» بوده است. مختار پس از آمادگی برای قیام و برنامه‌ریزی جنگی شبانه، به یکی از فرماندهانش به نام عبدالله‌بن شداد دستور ‌داد تا «یا منصور امت!» را فریاد کند و به قدامة‌بن مالک دستور شعار دیگری را می‌دهد.67 شعار مشهور و معروف شیعی «یا منصور امت!» توسط زید‌بن علی‌بن الحسین(ع) و در حرکت ضد حاکمیت اموی کوفه نیز طرح گردید.68 زیدبن علی زین العابدین(ع)، پیش از آغاز رسمی شورش، درصدد تدارک قیام علیه یوسف‌بن عمر حاکم کوفی امویان بود. او زمان قیام را اول ماه صفر سال 122 تعیین کرد، لکن تحرکاتش افشا شد و حکومت در پی دستگیری وی برآمد.
زید، ناچار زودتر از موعد در 24 محرم 122ق حرکت خود را با شعار نبوی «یا منصور امت!» اعلان کرد، ولی مردم کوفه از ترس حکومت، فریادش را اجابت نکردند. ابو‌الفرج اصفهانی می‌نویسد: زید‌بن على در شب چهارشنبه بیست و چهارم محرم، یعنى هفت روز پیش از اول صفر در یک شب سرد زمستانى به منادى خود فرمان داد که شعار رسول خدا(ص) «یا منصور امت!» را بر بام‌هاى کوفه ندا کند. اما این ندا بى جواب بود، زیرا مردمى که باید پاسخ می‌گفتند، تحت نظر والى کوفه در مسجد اعظم محبوس بودند. منادى زید آن شب تا سپیده دم فریاد می‌کشید، اما کسی لبیک نمی‌گفت.
صبح روز چهارشنبه زید‌بن على، به قاسم‌بن عمر تبعى و مرد دیگرى از اصحاب خود فرمان داد که براى جمع آورى مجاهدین شعار «یا منصور امت!» را فریاد کنند.69 همچنین بعدها در حرکت ضد اموی خراسانیان نیز که عباسیان از آن بهره‌برداری سیاسی کردند، چنین شعاری سرداده شده و آنها در کنار دیگر شعارهای خود، جمله معروف «یا منصور امت!» را نیز فریاد زدند.70
ج. یالثارات الحسین
مهم‌ترین شعار حرکت و قیام‌های شیعی، جمله معروف و مشهور «یالثارات الحسین!» است. با شهادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش صفحة خونینی در تاریخ تشیّع ورق خورد و سرنوشت و تاریخ تشیّع، با خون سرخ شهادت حسین(ع) آغشته گردید. یاد و نام او انگیزه و جهت‌دهنده نه تنها حرکت‌ها و نهضت‌های شیعی که الهام‌دهنده تمامی جنبش‌های آزادی‌خواهانه جهان شد. این تراژدی غم‌بار، عالم را فرا گرفت و برای تشیّع به عقده تاریخی، تبدیل شد. از آن پس، هر جریان شیعی که علیه ظلم و ستم سر بر می‌آورد، قیام امام حسین(ع) الهام بخش حرکت آن بود.
همچنین بخشی از آرمان عدالت‌خواهانه حرکت‌های شیعی را خون‌خواهی اما حسین(ع) و یاران ایشان تشکیل می‌داد که با شعار شیعی «یالثارات الحسین!» خود را نشان می‌داد. چنین وضعیتی تا قیام امام مهدی موعود(عج) و تا زمانی که منتقم واقعی و حقیقی، قدم به رکاب ظهور گذارد، ادامه خواهد داشت. نخستین گروهی که این شعار را سردادند ملائکه‌ای بودند که در روز عاشورا به یاری ایشان به قتلگاه وارد شدند، اما حضرت را شهید یافتند. این گروه با شعار «یالثارات الحسین!» در جوار مرقد امام حسین(ع) تا ظهور مهدی(عج) منتظر خواهند بود. ریان‌بن شبیب می‌گوید:
روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا(ع) رسیدم…، فرمود: محرم، همان ماهى است که در عصر جاهلیت، ظلم و قتال در آن ماه را به احترامش حرام مى دانستند، اما این امت، نه حرمت این ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیغمبرش را، چون در این ماه، ذریه او را شهید، اهلبیتش را اسیر و اموالش را غارت کردند. اى پسر شبیب! اگر براى چیزى خواستی گریه کنی، براى حسین(ع) گریه کن که سرش را بریدند، افرادی از خاندانش با او شهید شد که روى زمین مانندى نداشتند، آسمان‌ها و زمین بر شهادتش گریه کردند، چهار هزار فرشته برای یارى حضرت به زمین فرود آمدند. آنان تا روز قیام قائم(عج) پریشان و غبارآلود، نزد قبر او هستند و از یاران آن حضرت(عج) خواهند بود و شعار ایشان «یالثارات الحسین!» است.71
نخستین حرکت شیعی که با هدف خون‌خواهی و انتقام شهدای کربلا سربلند کرد، حرکت توابین بود. گروهی شیعی بازمانده از همراهی و یاری اباعبدالله(ع) که برای توبیخ و سرزنش خود و توبه از چنین تقصیری برای خون‌خواهی ایشان دست به شمشیر بردند. این گروه به فرماندهی سلیمان‌بن صرد خزاعی و با شعار «یالثارات الحسین!» قیام کردند. بلاذری می‌نویسد: یاران سلیمان‌بن صرد برای تهیه و خرید اسلحه پراکنده و بدون ترس و واهمه تجهیز شدند. آن‌گاه در کوفه ندای «یالثارات الحسین!» را سر دادند و مردم به آنها می‌‌پیوستند.72 وی در جای دیگر، به انگیزه حرکت توابین می‌پردازد. بنا به نقل وی، سلیمان و یارانش کنار قبر حسین(ع) گرد آمده، فریاد و ضجه می‌کردند.
سلیمان گفت: خداوندا به شهید‌بن شهید رحمت فرست و آن‌گاه همه «یالثارات الحسین!» را فریاد کردند.73 به گفته طبری توابین اولین بندگان و مخلوقات الهی بودند که ندای «یالثارات الحسین!» را سردادند. این گروه در سال 65 ق و اول ماه ربیع الثانی با این شعار وارد کوفه و بعد مسجد اعظم شدند. آنان همچنان «یالثارات الحسین!» گفته، دست به قیام زدند.74 این شعار پس از توابین، جهت‌دهنده و عامل محرک قیام مختار بود.
مختار نیز با انگیزة خون‌‌خواهی و طلب خون سیدالشهداء(ع) قدم به مبارزه با امویان نهاد و یکی از شعارهای جنگی، بلکه مهم‌ترین شعار جنگی‌اش «یالثارات الحسین!» بود. شبی که مختار قیامش را علنی ساخت، در کنار عبدالله‌بن شداد که شعار «یا منصور امت!» را سر می‌داد، به قدامة‌بن مالک دستور داد شعار «یالثارات الحسین!» را فریاد زند.75 شعار مذکور به حدی فراگیر بود که هر قبیله، هر فرمانده و افسرِ قیام، آن را به زبان می‌راند و در هر تحرکی این جمله گفته می‌شد،76 به گونه‌ای که برخی افراد مغرض در واکنش به آن «یالثارات عثمان!» سر‌ دادند.
طبری می‌نویسد: زمانی که ابن‌شمیط شعار یارانش را که «یالثارات الحسین!» می‌گفتند، با «یالثارات الحسین!» پاسخ می‌داد، فردی از قبیله همدان صدایش را با «یالثارات عثمان!» بلند کرد. رفاعة‌بن شداد گفت: ما را با عثمان چه کار؟ و سرانجام با او نبرد کرد.77 هنگام قیام مختار در کوفه، در مکه نیز شعار «یالثارات الحسین!» سر داده شد. افرادی که برای نجات جان محمد‌بن حنفیه و دیگر افراد سرشناس کوفه رفته بودند، با شعار «یالثارات الحسین!» وارد حرم شده و ابن‌حنفیه را نجات دادند.78 این گروه برای احترام حرم و پرهیز از خون‌ریزی، بدون اسلحه و تنها با در دست داشتن چوب‌هایی وارد مسجدالحرام شده، سران در بند شیعی را نجات دادند. در قیام خراسانیان که به حاکمیت عباسیان منجر شد نیز از این شعار شیعی استفاده شد.79
بنا بر بعضی روایات، شعار یاران امام زمان(عج) نیز همین است و یاران حضرت که از خراسان به یاری ایشان حرکت می‌کنند، حضرت را با این شعار همراهی و یاری می‌رسانند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده‌است: گنجى در طالقان وجود دارد که از طلا و نقره نیست و پرچمى است که تاکنون برافراشته نشده است و مردانى هستند که دل‌هایشان مانند پاره هاى آهن است، در ایمان به خدا تردید ندارند و … آنها امام(عج) را در میان گرفته و با جان خود از وى دفاع می‌کنند. مردانى که شب‌ها به عبادت مشغول و روزها در حال نبردند … ادعاى شهادت دارند و آرزو می‌کنند که در راه خداوند کشته شوند و شعارشان «یالثارات الحسین!» است.80
د. احد احد
شعار دیگری که در قیام‌های شیعی به کار برده می‌شد، دو واژه «احد احد» است. این دو کلمه که بنیان اعتقادی و یکتاپرستی مسلمانان و از طرفی توکل ایشان را به خداوند نشان می‌دهد، در نبردهای پیامبر(ص) با مشرکان و اهل کتاب استفاده شده و در غزوه‌های بدر،81 حنین82 و امثال آن، یکی از شعارهای مسلمانان بود. طبری ذیل بیان قیام محمد‌بن عبدالله (نفس زکیه)، از شعار علویان، به ویژه از یکی از افسران قیام به نام افطس اسم می‌برد که با دیگر علویان، شعار پیامبر(ص) در نبرد حنین را که همان «احد احد» بود، سر می‌دادند.83
ابو‌الفرج اصفهانی نیز یادآور می‌شود: که افطس پرچم‌دار قیام محمد‌بن عبدالله بود و هریک از فرزندان علی‌بن ابی‌طالب صاحب پرچمی بودند و شعار همگی «احد احد»، همان شعار رسول خدا(ص) در حنین بود.84 وی در خبری به نقل از هارون‌بن موسی از زبان مادرش می‌نویسد: من شعار یاران محمد‌بن عبدالله را می‌شنیدم که در شبِ قیام، «احد احد» می‌گفتند.85 شعار «احد احد» در حرکت اعتراضی ابراهیم‌بن عبدالله، برادر دیگر نفس زکیه در بصره نیز سرداده شد. ابراهیم همانند برادرش محمد، علیه ظلم و ستم منصور عباسی دست به قیام زد و همان سال در منطقه باخمری به شهادت رسید.
ابو‌الفرج آغاز حرکت ابراهیم را رمضان سال 145 و زمان سرکوب قیام و شهادت او را ذی‌حجه همان سال ذکر کرده و اضافه می‌کند که شعار قیامشان «احد احد» بود.86 سال 169ق، در قیام حسین‌بن علی(ع) (صاحب فخ) در مدینه نیز شیعیان به پیشگامی فرزندان علی‌بن ابی‌طالب(ع)، سپیده‌دم به سوی مسجد رفته «احد احد» گفتند.87 هم‌زمان با این اقدام بود که افطس بر مناره مسجد برآمد و مؤذن را به ادای جمله شیعی «حی علی خیر العمل» وادار کرد.88
حسین پس از نماز در حالی‌که عمامه و لباس سفید دربرداشت، در مسجد رسول خدا(ص) روی منبر قرار گرفت و اصول حاکمیت خود را عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) ذکر کرد و با توجه به آن از مردم تقاضای بیعت نمود. حسین پس از حمد و ثنای الهی در سخنانی خطاب به مردم اظهار داشت: من فرزند رسول خدا(ص)، در حرم و مسجد رسول خدا(ص) و نشسته بر منبر ایشان، شما را به کتاب خدا و احیای سنت نبوی فرا می‌خوانم، اگر به این اصول پایبند نبودم، رشته بیعت من به گردنتان نخواهد بود.89
ه‍ . الرضا من آل محمد
از شعارهایی که در قیام‌های شیعی فراوان از آن استفاده می‌شد، جمله معروف «الرضا من آل محمد» است. می‌توان گفت که در تمام حرکت‌های سیاسی ـ نظامی شیعیان، این شعار کاربرد داشته و کارکرد شگفت‌انگیزی برای جلب توجه عامه مسلمانان به سوی قیام‌کنندگان داشت، چنان‌که در قیام عباسیان به موفقیت و قدرت گرفتن آنان منجر شد و توانست مردم بی‌خبر از پس‌زمینه و انگیزه واقعی عباسیان را به حمایت وادارد. واژه «رضا» در مقابل سخط، به معنای رضایت و خشنودی است.90
رضا از باب رَضِیَ یَرْضَى برای بنده اطلاق می‌شود که به حکم الهی رضایت دارد و خداوند او را در اجرای دستوراتش مطیع می‌یاید.91 در عرف اسلامی برای کسی گفته می‌شود که مردم او را پسندیده باشند؛ یعنی مردم او را انتخاب کرده و بر او اجماع داشته باشند.برای مثال، علی(ع) مرضی و مورد اجماع مردم پس از قتل عثمان بود، زیرا درباره ایشان در پاسخ مصریان که می‌گفتند: «شما اهل شورا هستید، امام را شما برمی گزینید، پس با مشورت، مردی را برگزینید.
ما پیرو شما هستیم! مردم گفتند: ما علی‌بن ابی طالب را برگزیدیم و به او راضی هستیم».92 پیش از شروع قیام مختار نیز عده‌ای از شیعیان گرد او جمع شده، به رهبری قیام به دست او رضایت دادند.93
بنابراین، «الرضا» به معنای کسی است که همه او را قبول داشته باشند، و واژه «الرضا» در «الرضا من آل محمد» مترادف با «مرضی الجماعة» و کسی است که همه بر او توافق کرده باشند. محتوای «الرضا من آل محمد» نشان می‌دهد که شعاری سیاسی و اعتراضی علیه انحراف حاکمیت اسلامی بود و گویندگان آن، حاکمیت را حق مسلم فردی از خاندان رسالت دانستند. اما در اینکه این فرد چه کسی می‌تواند باشد و باید چه ویژگی داشته باشد، بر اساس مبانی اعتقادی هر فرقه، فرق می‌کند.
البته درون‌مایه آن، اعتراض علیه انحراف و دور ماندن خاندان رسول خدا(ص) از حاکمیت جامعه اسلامی است. در مواری دیده می‌شود که «الرضا من آل محمد» به مثابه واژه رمزی در مورد ائمّه(ع) به کار رفته است، چنانچه راوی مسئله فقهی از امام صادق(ع) می‌پرسد و با این بیان که فکر می‌کردم «الرضا من آل محمد» با آن موافق است،94 به شخص حضرت صادق(ع) اشاره دارد. شعار «الرضا من آل محمد» در بیشتر حرکت‌های انتقادی و اعتراضی و قیام‌های علویان و شیعیان ذکر شده است.
ابن‌سعد کاربرد شعار «الرضا من آل محمد» را حتی در قیام مختار تأیید کرده، می‌نویسد: مختار در کوفه با مردم سخن می‌گفت و در آن اشکال‌های ابن‌زبیر را گوشزد کرد و او را شایسته حاکمیت اسلامی نمی‌دید و مردم کوفه را را به «الرضا من آل محمد» دعوت می‌کرد، و منظورش محمد‌بن حنفیه بود.95 زید نیز در کوفه علیه امویان شورید و این شعار را به کار برد. در روایتی از امام صادق(ع) آمده‌است: «خداوند عمویم زید را رحمت کند، او اگر در کارش موفق می‌شد، به آنچه ادعا ‌کرده بود؛ یعنی دعوت به «الرضا من آل محمد» وفا می‌کرد و من همان «الرضا» هستم.»96
در ارشاد راجع به قیام زید آمده است که او برای خون‌خواهی و طلب خون حسین(ع) دست به قیام زد.97 همچنین از قول خالد‌بن صفوان نقل شد است که زید فردی عالم و خداترس بود. بسیاری از شیعیان امامیه در باره او معتقدند که زید برای رسیدن خود به قدرت، تلاش نمی‌‌کرد، بلکه مردم را به «الرضا من آل محمد» دعوت می‌نمود. او به این آگاهی رسیده بود که برادرش به امامت جامعه اسلامی سزاوار و مستحق‌تر است.98 در گزارشی آمده است که مأمون پس از شورش زید‌بن موسی‌بن جعفر و مقایسه آن با شورش زید‌بن علی به گونه‌ای از علویان گله‌مند بود و خطاب به حضرت رضا(ع) [برادر زید] گفت:
اگر مقام ارجمندی نزد ما نمی‌داشتی، او را می‌کشتیم. امام(ع) با رد برابر خواندان محتوا و رهبری دو قیام، در خبری به نقل از پدر و جدش(ع) فرمود: خداوند عمویم زید را رحمت کند. او مردم را به «الرضا من آل محمد» فرا می‌خواند، اگر در قیامش پیروز می‌شد به عهدش وفا می‌کرد.99 عباسیان با پنهان کردن چهره خود پشت نقاب شعار «الرضا من آل محمد» توانستند از محبوبیت فرزندان رسول خدا(ص) به نفع خود استفاده کنند. آنها با طرح این شعار، چهره واقعی خود را از عامه مردم و حکومت پنهان داشته، و خود را به علویان پیوند زدند. بسیاری از شیعیان علوی که ماهیت عباسیان را نشناخته بودند نیز به آنان پیوستند.100
به گفته یکی از نویسندگان، «شیعیان می پنداشتند که خاندان هاشم منحصر به فرزندان علی(ع) است».101 سران دعوت عباسی هیچ نامی از خود نمی‌بردند و تنها به «الرضا من آل محمد» دعوت می‌کردند.102 هر زمان کسی از اسم «الرضا» می‌پرسید، می‌گفتند: ما مأمور به تقیه‌ایم.103 عباسیان با استفاده از این شعار، روی کار آمدند. انتظار می‌رفت علویان، دیگر از آن استفاده نکنند، ولی قضیه بر عکس بود. شعار در قیام‌های شیعیان عهد عباسی شدیدتر پیگیری شد. تمام قیام‌های علویان در دوران عباسی با شعار «الرضا من آل محمد» همراه بود.
اندکی بعد از برآمدن عباسیان فردی به نام شُرَیک‌بن شیخ مهری که به گفته نویسنده تاریخ بخارا شیعه بود، دریافت که حاکمیت جهان اسلام باید در دستان فرزندان امیرالمومنین(ع) قرار می‌گرفت، نه عباسیان، از این‌رو، وی دوباره با طرح این شعار قیام کرد. او می‌نویسد:شُرَیک «مردی بود از عرب به بخارا باشیده و مردی مبارز بود و مذهب شیعه داشتی و مردمان را دعوت کردی به خلافت فرزندان امیرالمؤمنین علی(ع) و گفتی: ما از رنج مروانیان اکنون خلاصی یافتیم. ما را رنج آل عباس نمی باید، فرزندان پیغامبر باید که خلیفه پیغامبر بود.104
قیام‌های شیعی با شعار «الرضا من آل محمد» پس از مرگ هارون الرشید اوج گرفت. مأمون به سبب ترس از فروپاشی خلافت، با ترفندی علی‌بن موسی(ع) را به مرو فراخواند و با طرح ولایت‌عهدی و «الرضا» نامیدن حضرت،105 سعی در فرونشاندن شورش‌های شیعیان داشت. با وجود این، پیش از اقدام مامون و پس از آن، قیام‌های علیه حکومت عباسیان با این شعار، رخ داد.106
نکته قابل توجه در قیام‌های شیعی که از قیام زید‌بن علی آغاز می‌شود و تا واپسین دوره‌های زمامداری عباسیان ادامه دارد، اتهام زیدی بودن آن است، به ویژه در مورد قیام‌های علویان در عصر حضور و دوری أئمّه اطهار(ع) از ورود به آن، این مسئله پررنگ‌تر مطرح است. یکی از محققان درباره ماهیت قیام‌های علویان در دوره حضور می‌نویسد: گرچه درباره گرایش‌های کلامی رهبران این قیام‌ها، کمتر سخن گفته شده، اما از نوع شعارهای آنها و نیز مشابهت عقاید سیاسی آنها با باورهای سیاسی زید می‌توان به گرایش‌های زیدی آن پی برد.107
در مقابل، عده‌ای چنین بینشی را رد کرده، ماهیت قیام‌های علوی عصر عباسی، به ویژه حرکت‌های علویان حسنی را حرکت شیعی ناب پنداشته، به دفاع از شیعی و اثناعشری بودن آن می‌پردازند: «به جهت سهل‌انگاری شیعه اثناعشری در دفاع از آنها و…[دفاع] از شخصیت وارسته و منزه آنان، علما و تاریخ‌نویسان زیدی، آنها را منتسب به خودشان کردند.»108 [و گرنه قیام‌های امامی‌اند].
با توجه به کناره‌گیری ائمّه اطهار(ع) از ورود در فضای نظامی و جنگ با حاکمیت‌ موجودِ عصر خود و منع اصحاب از درگیرشدن با مسائلی از این دست، ماهیت زیدی بودن قیام، قابل قبول‌تر‌ به نظر می‌رسد، لکن گرایش زیدی یک قیام، اصل هویت شیعی قیام را از میان نمی‌برد، چه آنکه اگر اندک فضایی برای عرض اندام شیعیان اثناعشری وجود می‌داشت آنان نیز شعایری از این دست را عنوان می‌کردند، زیرا آرزوی نهادینه شده هر فرد شیعی، حاکمیت فرزند پیامبر(ص) و رفتار بر معیار ارزش‌ها، کتاب الهی و سنت نبوی است.
آنچه بیان شد، نمونه‌هایی از رفتار، علائم و جلوه‌های عمل و فکر شیعی بود که به عنوان نمادهای اجتماعی شیعه در دوره حضور ائمّه اطهار(ع) فراهم آمده بود. هرکدام از موارد یادشده، از آموزه‌های دینی و باور مذهبی شیعیان حکایت دارد که توسط ائمّه و سیره ایشان همچون تابلوی عملکرد شیعیان، آنان را از پیروان سایر باورها و آیین‌ها جدا می‌سازد. هریک از نمادهای یادشده در چارچوب نمادهای زبانی دسته‌بندی شده بود. از طرفی موارد به دست آمده، حاکی از اندیشه‌ها و آموزه‌های دینی و اعتقادی است که رهبران مذهبی به آن عمل کرده یا به انجام آن، توصیه فرموده و یا رفتارهایی است که تحت تأثیر مستقیم و غیر‌مستقیم حوادث مهم تاریخی در تاریخ تشیّع رخ داده است.
هرچند باید معترف بود که این موارد، همه نمادهای زبانی در تاریخ اجتماعی شیعه عصرحضور نیست، بلکه گلچینی از آن می‌باشد. در عین حال، باید اذعان داشت که نمادها به صورت روشن و ملموس‌تر، زمانی بهتر قابل بررسی است که آموزه‌های یک مکتب شکل گرفته، دستوراتش کاملاً تبیین شده و فرصتی برای ابراز آن در جامعه به وجود آمده باشد. بنابراین، نمادهای اجتماعی در جوامع پس از حضور معصومان(ع) با شکل‌گیری اجتماعات شیعی، تکمیل جوامع روایی، سربرآوردن علمای شیعه، پدید آمدن مدرسه‌های خاص تشیّع و حاکمیت‌های شیعی بهتر و بیشتر قابل تبیین است.
پی نوشت ها:
symbol. 1
2. علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ج 13، ص 20099.
3. حسین انصاف‌پور، فرهنگ کامل فارسی، ص 1207.
4. حمید پارسا، نماد و اسطوره در عرصه توحید و شرک، ص 12.
5. جولیوس گولد/ ل.کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 867.
6. همان.
7. مرتضی علم الهدی، الانتصار، ص 137.
8. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 8، ص 120؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 325.
9. محیی‌الدین عربی، الفتوحات المکیة، ج 1، ص 400.
10. علی متقی هندی، کنز العمال، ج 8، ص 342.
11 . صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 284؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 12، ص 132.
12. علی‌بن محمد بن اثیر، اسد الغابة، ج 2، ص 305.
13. سالم عزان، حی على خیر العمل، ص 23؛ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 4، ص 287.
14. محمدبن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 140؛محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 11، ص 492.
15. سالم عزان، حی على خیر العمل، ص 25؛ مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 4، ص 287؛محمدهادی یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الإسلامی ، ج 4، ص 293.
16. عبدالله‌بن محمدبن ابی شیبة کوفی، المصنف، ج 1، ص 244؛ ر.ک: احمدبن علی بیهقی، سنن الکبرى، ج 1، ص 425.
17. سالم عزان، حی على خیر العمل، ص 36 .
18. محمدبن جریر طبری، المسترشد، ص 516؛ علی‌بن یونس نباطى بیاضى، الصراط المستقیم، ج 3، ص 276؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 30، ص 357.
19. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 41؛ شیخ صدوق، التوحید، ص 241؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 81، ص 134.
20. دو بعد ظاهری و باطنی جمله «حی علی خیر العمل».
21. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 368؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 81، ص 140.
22. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 288؛ فخرالدین طریحى، مجمع البحرین ، ج 2، ص 416.
23. علی بن برهان‌الدین حلبی، السیرة الحلبیة، ج 2، ص 305 .
24. احمدبن علی بیهقی، سنن الکبرى، ج 1، ص 425؛ علی‌بن برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیة، ج 2، ص 305 .
25. محمدبن عبدالرحمن علوی، الاذان بحی علی خیر العمل، ص 54.
26. همان.
27. ابی‌الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ، ص 375.
28. علی‌اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 2، ص 79.
29. راغب اصفهانى، المفردات فی غریب القرآن ، ص 209.
30. خلیل‌بن احمد فراهیدى، کتاب العین، ج 3، ص 388.
31. طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 52؛ طوسی، مصباح المتهجد، ص 787؛ محمدبن احمد فتال نیشابورى، روضة الواعظین، ج 1، ص 195.
32. محمدبن حسن طوسی، الخلاف، ج 1، ص 332.
33. حسن بن یوسف بن مطهر حلی، منتهی المطلب، ج 1، ص 278.
34. محمدحسن نجفی (صاحب جواهر)، جواهر الکلام، ج 9، ص 385.
35. محمدبن عمر رازى، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 179.
36. همان، ص 180. و ر.ک: یحی‌بن حسن‌بن بطریق حلى، العمدة، ص 285.
37. محمدبن مسعود عیاشى، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 295؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 82، ص 74؛ طباطبائى، سنن النبی، ج 1، ص 255.
38. کلینی، الکافی، ج 8، ص 266؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 6، ص 74؛ محمدحسین طباطبائى، سنن النبی، ج 1، ص 255.
39. کلینی، الکافی، ج 8، ص 61؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 34، ص174.
40. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 82، ص 81؛ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 4، ص 189.
41. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 3، ص 315؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج 2، ص 68؛ محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، ج 1، ص 310.
42. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 2، ص 289؛ عبدالله‌بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص 58.
43. محمدبن حسن حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 6، ص 76.
44. نعمان بن محمد تمیمى مغربى، دعائم الإسلام، ج 1، ص 160.
45. مکی العاملی (شهید اول)، ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة، ج 3، ص 333؛ شرف موسوی، حیاة ابن أبی عقیل العمانی، ص 189.
46. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 82، ص 81؛ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 4، ص 189.
47. شیخ طوسى، الإستبصار، ج 1، ص 312؛ شیخ طوسى، التهذیب الاحکام، ج 2، ص 68 .
48. میان فرق اهل‌سنت به نظر می‌رسد شافعی‌ها نیز قائل به جهر به بسم الله در نماز باشند؛ لکن اصرار و عمل شیعیان به انجام آن و سیره رسول خدا(ص) و أئمه اطهار(ع) مسأله را تبدیل به شعار و به تعبیری نماد شیعی نموده است.
49. احمدبن علی بیهقی، سنن الکبرى، ج 2 ص 47. 49.
50. محمدبن عمر رازى، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 180.
51. علی‌بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج 1، ص 43.
52. محمدبن جمال‌الدین مکی العاملی (شهید اول)، ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة، ج 3، ص 332.
53. یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج 8، ص 167.
54. محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 6، ص 283.
55. راغب اصفهانى، المفردات فی غریب القرآن ، ص 45.
56. احمدبن محنمد فیومی، امیر کبیر، ، ج 2، ص 315؛ فخرالدین طریحى، مجمع البحرین ، ج 3، ص 350 .
57. محمدبن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 413.
58. امام حسین(ع) در وصیت نامه‌اش به محمد حنفیه این اهداف را برشمردند و در دیگر قیام‌های شیعی نیز تاحدودی به چشم می‌خورد. راجع به بیان امام حسین(ع) ر.ک: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 5، ص 21؛ محمدبن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 89؛ علی احمدی میانجی، مکاتیب الائمه، ج 3، ص 113.
59. ر.ک: صفری فروشانی، تحلیلی بر قیام‌های علویان در دوران امام رضا(ع) و ارتباط آن با ولایت‌عهدی، ص 64.
60. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 5، ص 47؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 19، ص 163.
61. ای یاری شده [از جانب خداوند] دشمت را بکش!
62. محمدبن عمر واقدی، المغازى، ج 1، ص 72.
63. عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 294.
64. محمدبن عمر واقدی، المغازى، ج 2، ص 644؛ عبدالملک‌بن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 333.
65. محمدبن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 5، ص 368؛ ابی‌الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ، ص 103.
66.احمدبن محمدبن مسکویه، تجارب الأمم، ج 2، ص 48.
67. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 6، ص 20؛ یحی‌بن جابر بلاذری، انساب الأشراف، ج 6، ص 390.
68. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 7، ص 183.
69. ابی‌الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ، ص 103.
70. یحی‌بن جابر بلاذری، انساب الأشراف، ج 9، ص 317.
71. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضاء، ج 1، ص 299؛ شیخ صدوق، الامالی، ص 129.
72. احمدبن یحیی‌ بلاذری، انساب الأشراف، ج 6، ص 368.
73. همان، ص 370.
74. محمدبن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 5، ص 583.
75. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 6، ص 20 ؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج 6، ص 390.
76. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 6، ص 23؛ ابن‌واضح یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 258؛ احمدبن داود دینورى، الاخبار الطوال، ص 291.
77. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 6، ص 50.
78. همان، ج 6، ص 76ـ77.
79. بلاذری، انساب الأشراف، ج 9، ص 317.
80. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 52، ص 308.
81. عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 634.
82. محمدبن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 7، ص 588.
83. همان.
84. ابی‌الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ، ص 250.
85. همان ، ص 243.
86. همان ، ص 300.
87. همان ، ص 375.
88. همان .
89. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 8، ص 201؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 10، ص 37.
90.محمدبن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 233.
91. راغب اصفهانى، المفردات فی غریب القرآن ، ص 356.
92. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 4، ص 434.
93. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 6، ص 9؛ علی‌بن محمد بن اثیر، الکامل، ج 4، ص 212.
94. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 6، ص 411.
95. محمد بن سعد، الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة)، ج 2، ص 82.
96. علی‌بن محمند خزاز قمى، کفایة الاثر، ص 306؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 46، ص 198.
97. محمدبن محمد مفید، الارشاد، ج 2، ص 171. 172.
98. همان، ص 172.
99. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضاء(ع)، ج 1، ص 249؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 46، ص 174.
100. محمدالله اکبری، الرضا من آل محمد(ص)، ص 33.
101. خلیل حتی، تاریخ عرب، ص 357.
102. احمدبن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج 4، ص 115؛ ج 9، ص 317.
103. مجهول المؤلف، اخبار الدولة العباسیة، ص 194.
104. محمدبن جعفر نرشخى، تاریخ بخارا، ص 86.
105. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 8، ص 554؛احمدبن اعثم کوفی، الفتوح، ج 8، ص 424.
106. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 8، ص 528؛ ابی‌الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ، ص 378؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 13، ص 70؛ ابن‌مسکویه، تجارب الأمم، ج 4، ص 114: (خروج محمدبن ابراهیم…معروف به ابن طباءطباء)؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج 3، ص 140: (خروج حسین‌بن علی معروف به صاحب فخ)؛ طبری، امیر کبیر، ، ج 9، ص 7؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 15، ص 29: (قیام محمدبن القاسم علوی در طالقان خراسان)؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 9، ص 268؛ ابی‌الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ، ص 506: (قیام یحیی بن عمر طالبی)؛ ابی‌الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین ، ص 155؛ علی‌بن محمد بن اثیر، الکامل، ج 5، ص 372: (عبد الله بن معاویه)؛ علی‌بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 68: (دعوت حسن بن زید علوی و محمد بن زید علوی به «الرضا من آل محمد»).
107. نعمت‌الله صفری فروشانی، تحلیلی بر قیام‌های علویان در دوران امام رضا(ع) و . . . ، ص 66.
108. محمد کاظمی پوران، قیام‌های شیعه در عصر عباسی، ص 248.
محمدانور فیاضی / کارشناس ارشد تاریخ تشیع، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
محمدرضا جباری/ دانشیار گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
منبع: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910411001290
فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش شماره 29

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد