۱۳۹۴/۰۸/۱۲
–
۴۳۴ بازدید
انواع هدایت و صلالت در قرآن را مستند به آیات توضیح دهید.
فهم این مطلب، مبتنى بر شناخت دقیق اقسام هدایت و ضلالت، شرایط هر یک و گونه هاى تعلق مشیت و اراده حکیمانه الهى است. اقسام هدایت در قرآن در قرآن مجید از چهار نوع هدایت سخن رفته است:
1. هدایت تکوینى عام؛ آن همان نظام و مکانیسمى است که خداوند موجودات را طبق آن آفریده است؛ به طورى که تمام هستى هماهنگ و منسجم به سوى غایتى در حرکت و تکاپویند: «رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[1]؛ «پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که در خور او است داده، سپس آن را هدایت کرده است». در برابر این گونه هدایت، هیچ گونه ضلالتى وجود ندارد.
2. هدایت تکوینى اولى خاص؛ و آن هدایت همه انسان ها از طریق عقل و فطرت به سمت یک سرى از حقایق، اصول و ارزش ها است که از آن به «حجت باطنى» تعبیر شده است. چنین هدایتى چند خصوصیت دارد:
الف . منحصر به انسان ها است؛
ب . در میان انسان ها عمومى و استثنا ناپذیر است؛
ج . ذاتى و درون بود است؛
د . در برابر آن هیچ گونه ضلالتى نیست؛ یعنى، خداوند هیچ کس را با فطرت خداگریز و عقلى گمراه کننده، نیافریده است.
3. هدایت تشریعى عام؛ این گونه هدایت، مخصوص انسان ها و طایفه جن است؛ زیرا تشریع و قانون گذارى در ظرف اختیار و توان کنش هاى انتخابى و گزینش موضوعیت دارد و بدون آن بى معنا است. چنین هدایتى نیز از نظر قرآن، در ظرف خود فراگیر و همگانى است؛ یعنى، خداوند، پیامبران را براى همه انسان ها فرستاده و کتاب آسمانى خود را براى جمیع بشر نازل فرموده است: «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» و «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ». در برابر این گونه هدایت نیز هیچ ضلالتى نیست؛ زیرا ضلالت تشریعى به این معنا است که ـ نعوذ بالله ـ خداوند پیامبرانى را براى گمراه سازى برخى از مردم، مبعوث سازد و معارف و احکام و قوانین گمراه کننده اى بر آنان نازل فرماید؛ در حالى که او هرگز چنین نمى کند و از او جز سخن حق، نازل نمى گردد: «ما یقول الا الحق». در اینجا چند نکته مهم وجود دارد:
یکم. خداوند، به عنوان هادى و شارع، خواستار هدایت همه انسان ها است و از این رو، دین حق را براى همگان نازل کرده است.
دوم. اراده الهى در این زمینه، این است که انسان ها با اختیار خود راه درست را برگزینند، نه جبرا؛ وگرنه مى توانست همه را جبرا به راه درست بکشاند و نیازى هم به بعثت و رسالت نبود. از این رو فرمود: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً».
سوم. انسان ها در برابر هدایت تشریعى عام ـ با توجّه به اختیارى که دارند ـ دوگونه موضع اتخاذ مى کنند: برخى در برابر آن راه تسلیم و انقیاد پیش مى گیرند و گروهى به سرپیچى وطغیان مى پردازند. دقیقا از همین جا است که به مرحله بعد و نوع دیگرى از هدایت گذر مى کنیم.
4. هدایت تکوینى پاداشى(ثانوى)؛ این هدایت، مخصوص مؤمنان است؛ یعنى، کسانى که با اختیار خویش در برابر هدایت رسولان الهى و نورافشانى هاى عقل و فطرت، تسلیم گشتند، خداوند باب هدایت دیگرى برتر از هدایت هاى قسم پیشین بر روى آنان مى گشاید. به عبارت دیگر چون آنان با اختیار خود، از هدایت هاى مراتب پیشین استفاده کردند؛ لذا این نوع هدایت را پاداشى و ثانوى (مترتب برپذیرش هدایت هاى اولى) مى نامند.
فرق اساسى این هدایت با مراتب قبلى، آن است که وجه غالب آنها، جنبه راهنمایى (ارائه الطریق) داشت؛ ولى این مرتبه افزون بر آن خاصیت راهبردى (ایصال الى المطلوب) نیز دارد.
این هدایت تکوینى، با دو قسمى که قبلاً بیان شد (هدایت تکوینى عام و هدایت تکوینى اولى خاص)، در این نکته تفاوت دارد که آن دو قسم، براى همه انسان ها حاصل بوده و از هیچ کس دریغ نمى شود؛ ولى این قسم اختصاص به مؤمنان دارد.
توضیح بیشتر آنکه اگر کسى بعد از آشکار شدن حق و باطل، راه پیامبران الهى را با اختیار خود برگزیند و در آن راه گام بردارد؛ خداوند براى تداوم و تکمیل این هدایت یافتگى، فیض خاص تکوینى خود را شامل حال او مى گرداند و راه را براى او روشن تر و امکان سیر را هموارتر مى گرداند و موانع تکامل او را برطرف مى کند: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى»[2]؛ «به زودى راه آسانى پیش پاى او خواهیم گذاشت» و «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ»[3]؛ «و آنان که به هدایت گراییدند [خدا ]آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید و پرهیزگاریشان داد». پس این هدایت، ویژه هدایت یافتگانى است که به اختیار خود طریق هدایت را پیموده اند.
در مقابل این نوع هدایت، «اضلال مجازاتى» قرار دارد؛ یعنى، هرگاه فردى با بهره مندى از تمام امکانات هدایت ـ اعم از تکوینى و تشریعى، عقل و فطرت، به همراه پیامبر بیرونى ـ به عمد از راه حق منحرف شود و کتاب الهى را پشت سر گذارد؛ خداوند به عنوان مجازات او را گرفتار گمراهى مى کند. در این حالت، توفیقات از او سلب شده و نورانیت «اهتدا» به او داده نمى شود؛ به تعبیر دیگر او را به حال خود وا مى گذارد و هیچ گونه کمکى به او نمى شود، تا به راه انحراف خود ادامه دهد و به دوزخ منتهى گردد: «وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ»[4]؛ «و خداوند بر آن نیست که گروهى را پس از آنکه هدایتشان نمود، بى راه بگذارد؛ مگر آنکه چیزى را که باید از آن پروا کنند، بر ایشان بیان کرده باشد». این آیه به روشنى بیان مى کند که اضلال الهى، بعد از هدایت تشریعى و تکوینى و ارائه طریق است.
البته گفتنى است صرف گناه، موجب چنین مجازاتى (اضلال الهى) نیست؛ بلکه کثرت گناه ـ به خصوص عناد و دشمنى با خدا و طریق حق ـ موجب چنین گمراه کردنى است. اضافه بر این که اضلال، مجازاتى دائمى نیست و چنانچه شخص تحول درونى پیدا کند، لطف خدا دوباره او را فرا مى گیرد: «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»[5]؛ «[ولى] اگر [به گناه] بازگردید [ما نیز کیفر شما ]باز مى گردیم». بنابراین هرگز خداوند، در ابتدا کسى را گمراه نمى کند؛ بلکه اساس کار او، بر آن است که ناقص ها را کامل کند وکامل را به مراحل نهایى کمال رهنمون شود. پس هدایت تکوینى پاداشى و گمراهى مجازاتى، منافاتى با اراده انسان ندارد و منجر به جبر نمى شود؛ بلکه در واقع نتیجه عمل اختیارى انسان است که در عین حال سلب اختیار نمى کند.
براى تأکید بیشتر بیان مى کنیم که هدایت، به دو قسم است: گاه «ارائه طریق» است که همان هدایت تشریعى عام الهى است و گاه «ایصال به مطلوب» است؛ یعنى، دستگیرى سالک در راه که هدایتى برتر از قسم قبل است و هدایت تکوینى پاداشى مورد بحث، از این نوع مى باشد. تذکر این نکته نیز مفید است که برخوردارى از هدایت پاداشى، شرایط و موازینى دارد که در کتاب هاى اخلاق و سیر و سلوک بیان شده است. به طور خلاصه، عواملى براى جلب توفیقات الهى و سلب آنها، وجود دارد که گاه مربوط به عمل انسان است و گاهى مربوط به عقیده و دل انسان است.
«ضلالت» همان «نبود هدایت» است؛ یعنى، همین مقدار که هدایت از شخص دریغ شده، اضلال صورت گرفته است ـ چه راه خطا به او نشان داده شود و چه صرفا سلب هدایت گردد ـ و در اضلال مجازاتى صرفا همین رخ مى دهد که خداوند، شخص را از نعمت هدایت ویژه و خاص مؤمنان، محروم مى سازد و عوامل بیدارى او را فراهم نمى کند؛ چرا که شخص به واسطه برگزیدن باطل و غوطه ورى در عمق آن، باطل در وجودش ریشه دوانده و دیگر لیاقت عنایت الهى و توفیقات او را ندارد؛ وگرنه هدایت تکوینى عام و تشریعى، براى او حاصل است.
اما انحراف کسانى که پس از سال ها عبادت، از راه حق منحرف شده اند؛ مى تواند به دلایل گوناگون باشد. امکان دارد پایه هاى اعتقادى آنان در انجام عمل صالح ضعیف بوده (ضعف ایمان)، یا نیت صادقانه اى در انجام عمل خویش نداشته اند (نیت نادرست) و یا در اثر برخورد با عوامل سقوط اخلاقى ـ همچون هواى نفس، دنیا و شیطان ـ به راه باطل کشانده شده باشند.
باید توجه کرد که ارزش اخلاقى در اسلام، بر بنیان هایى نهاده شده که با سستى در هر یک از آنها، زمینه انحراف و سقوط فراهم مى گردد. براى مثال در نظام اخلاقى اسلام، نیّت نقش محورى دارد و بنیان ارزش اخلاقى و منشأ خوبى ها و بدى ها به شمار مى رود. از نگاه اسلام تنها خوب بودن کار (حسن فعلى)، براى ایجاد ارزش اخلاقى کافى نیست؛ بلکه افزون بر آن، انگیزه فاعل در آن کار نیز باید نیک و الهى باشد (حسن فاعلى). تنها در این صورت است که فعل اخلاقى، براى فاعل آن سعادت بخش است.
خداوند متعال، در سوره «بقره»[6] نقش نیّت را در انفاق چنین بازگو مى کند: «داستان کسى که در انفاق خود ریا مى کند، داستان کسى است که تخمى را روى سنگى صاف مى کارد، آن گاه بارانى تند بر آن مى با
رد که پس از شست و شو، صاف و پاک باقى مى ماند و هیچ محصولى از آن به دست نمى آورد. در برابر، مَثَل صدقات کسانى که اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى کنند؛ همچون باغى است که بر فراز پشته اى قرار دارد که اگر رگبار به آن برسد، دو چندان محصول برآورده و اگر رگبارى هم به آن نرسد، ریزش باران آن را بسنده است».
این نیت نیکو و خالص، تنها در سایه ایمان پدیدار مى گردد؛ ولى ایمان هم داراى مراتب بوده و شدت و ضعف مى پذیرد. ازاین رو، ممکن است با ظهور آفاتى؛ (چون غفلت، کمبود و نقصان آگاهى، تعلّقات و …)، متزلزل گشته و آدمى از راه مستقیم منحرف شود.
علاوه بر آنکه هواى نفس، به عنوان عاملى مهم براى سقوط اخلاق، در راه انسان قرار دارد و این عامل چنان قوى است که گاه خداوند متعال، به پیامبران خود خطر فرمانبرى از آن را خاطرنشان ساخته است. خداوند در آیه اى به داود (علیه السلام) فرمان مى دهد: در میان مردم به حق حکم کند و از هوا و خواهش هاى نفس پیروى نکند که او را از راه خدا گمراه خواهد ساخت.[7] در این میان نقش شیطان و راه کارهاى او براى انحراف آدمى، بسیار برجسته است و چه بسا عابدان و عالمانى که به رغم سالیان سال عبادت، در دام او افتاده اند.[8]به هر حال باید توجه داشت که خداوند متعال، خواهان فرجام نیک براى بندگان خویش است و این خود ما هستیم که راه انحراف را طى کرده و از راه مستقیم گریزانیم.
پی نوشت ها :
[1]. طه 20، آیه 50.
[2]. لیل 92، آیه 7.
[3]. محمد 47، آیه 17.
[4]. توبه 9، آیه 115.
[5]. اسراء 17، آیه 8.
[6]. آیات 264 و 265.
[7]. ص 38، آیه 26.
[8]. ر.ک: اخلاق در قرآن، ج 1، صص 65 ـ 132.
1. هدایت تکوینى عام؛ آن همان نظام و مکانیسمى است که خداوند موجودات را طبق آن آفریده است؛ به طورى که تمام هستى هماهنگ و منسجم به سوى غایتى در حرکت و تکاپویند: «رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[1]؛ «پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که در خور او است داده، سپس آن را هدایت کرده است». در برابر این گونه هدایت، هیچ گونه ضلالتى وجود ندارد.
2. هدایت تکوینى اولى خاص؛ و آن هدایت همه انسان ها از طریق عقل و فطرت به سمت یک سرى از حقایق، اصول و ارزش ها است که از آن به «حجت باطنى» تعبیر شده است. چنین هدایتى چند خصوصیت دارد:
الف . منحصر به انسان ها است؛
ب . در میان انسان ها عمومى و استثنا ناپذیر است؛
ج . ذاتى و درون بود است؛
د . در برابر آن هیچ گونه ضلالتى نیست؛ یعنى، خداوند هیچ کس را با فطرت خداگریز و عقلى گمراه کننده، نیافریده است.
3. هدایت تشریعى عام؛ این گونه هدایت، مخصوص انسان ها و طایفه جن است؛ زیرا تشریع و قانون گذارى در ظرف اختیار و توان کنش هاى انتخابى و گزینش موضوعیت دارد و بدون آن بى معنا است. چنین هدایتى نیز از نظر قرآن، در ظرف خود فراگیر و همگانى است؛ یعنى، خداوند، پیامبران را براى همه انسان ها فرستاده و کتاب آسمانى خود را براى جمیع بشر نازل فرموده است: «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» و «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ». در برابر این گونه هدایت نیز هیچ ضلالتى نیست؛ زیرا ضلالت تشریعى به این معنا است که ـ نعوذ بالله ـ خداوند پیامبرانى را براى گمراه سازى برخى از مردم، مبعوث سازد و معارف و احکام و قوانین گمراه کننده اى بر آنان نازل فرماید؛ در حالى که او هرگز چنین نمى کند و از او جز سخن حق، نازل نمى گردد: «ما یقول الا الحق». در اینجا چند نکته مهم وجود دارد:
یکم. خداوند، به عنوان هادى و شارع، خواستار هدایت همه انسان ها است و از این رو، دین حق را براى همگان نازل کرده است.
دوم. اراده الهى در این زمینه، این است که انسان ها با اختیار خود راه درست را برگزینند، نه جبرا؛ وگرنه مى توانست همه را جبرا به راه درست بکشاند و نیازى هم به بعثت و رسالت نبود. از این رو فرمود: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً».
سوم. انسان ها در برابر هدایت تشریعى عام ـ با توجّه به اختیارى که دارند ـ دوگونه موضع اتخاذ مى کنند: برخى در برابر آن راه تسلیم و انقیاد پیش مى گیرند و گروهى به سرپیچى وطغیان مى پردازند. دقیقا از همین جا است که به مرحله بعد و نوع دیگرى از هدایت گذر مى کنیم.
4. هدایت تکوینى پاداشى(ثانوى)؛ این هدایت، مخصوص مؤمنان است؛ یعنى، کسانى که با اختیار خویش در برابر هدایت رسولان الهى و نورافشانى هاى عقل و فطرت، تسلیم گشتند، خداوند باب هدایت دیگرى برتر از هدایت هاى قسم پیشین بر روى آنان مى گشاید. به عبارت دیگر چون آنان با اختیار خود، از هدایت هاى مراتب پیشین استفاده کردند؛ لذا این نوع هدایت را پاداشى و ثانوى (مترتب برپذیرش هدایت هاى اولى) مى نامند.
فرق اساسى این هدایت با مراتب قبلى، آن است که وجه غالب آنها، جنبه راهنمایى (ارائه الطریق) داشت؛ ولى این مرتبه افزون بر آن خاصیت راهبردى (ایصال الى المطلوب) نیز دارد.
این هدایت تکوینى، با دو قسمى که قبلاً بیان شد (هدایت تکوینى عام و هدایت تکوینى اولى خاص)، در این نکته تفاوت دارد که آن دو قسم، براى همه انسان ها حاصل بوده و از هیچ کس دریغ نمى شود؛ ولى این قسم اختصاص به مؤمنان دارد.
توضیح بیشتر آنکه اگر کسى بعد از آشکار شدن حق و باطل، راه پیامبران الهى را با اختیار خود برگزیند و در آن راه گام بردارد؛ خداوند براى تداوم و تکمیل این هدایت یافتگى، فیض خاص تکوینى خود را شامل حال او مى گرداند و راه را براى او روشن تر و امکان سیر را هموارتر مى گرداند و موانع تکامل او را برطرف مى کند: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى»[2]؛ «به زودى راه آسانى پیش پاى او خواهیم گذاشت» و «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ»[3]؛ «و آنان که به هدایت گراییدند [خدا ]آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید و پرهیزگاریشان داد». پس این هدایت، ویژه هدایت یافتگانى است که به اختیار خود طریق هدایت را پیموده اند.
در مقابل این نوع هدایت، «اضلال مجازاتى» قرار دارد؛ یعنى، هرگاه فردى با بهره مندى از تمام امکانات هدایت ـ اعم از تکوینى و تشریعى، عقل و فطرت، به همراه پیامبر بیرونى ـ به عمد از راه حق منحرف شود و کتاب الهى را پشت سر گذارد؛ خداوند به عنوان مجازات او را گرفتار گمراهى مى کند. در این حالت، توفیقات از او سلب شده و نورانیت «اهتدا» به او داده نمى شود؛ به تعبیر دیگر او را به حال خود وا مى گذارد و هیچ گونه کمکى به او نمى شود، تا به راه انحراف خود ادامه دهد و به دوزخ منتهى گردد: «وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ»[4]؛ «و خداوند بر آن نیست که گروهى را پس از آنکه هدایتشان نمود، بى راه بگذارد؛ مگر آنکه چیزى را که باید از آن پروا کنند، بر ایشان بیان کرده باشد». این آیه به روشنى بیان مى کند که اضلال الهى، بعد از هدایت تشریعى و تکوینى و ارائه طریق است.
البته گفتنى است صرف گناه، موجب چنین مجازاتى (اضلال الهى) نیست؛ بلکه کثرت گناه ـ به خصوص عناد و دشمنى با خدا و طریق حق ـ موجب چنین گمراه کردنى است. اضافه بر این که اضلال، مجازاتى دائمى نیست و چنانچه شخص تحول درونى پیدا کند، لطف خدا دوباره او را فرا مى گیرد: «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»[5]؛ «[ولى] اگر [به گناه] بازگردید [ما نیز کیفر شما ]باز مى گردیم». بنابراین هرگز خداوند، در ابتدا کسى را گمراه نمى کند؛ بلکه اساس کار او، بر آن است که ناقص ها را کامل کند وکامل را به مراحل نهایى کمال رهنمون شود. پس هدایت تکوینى پاداشى و گمراهى مجازاتى، منافاتى با اراده انسان ندارد و منجر به جبر نمى شود؛ بلکه در واقع نتیجه عمل اختیارى انسان است که در عین حال سلب اختیار نمى کند.
براى تأکید بیشتر بیان مى کنیم که هدایت، به دو قسم است: گاه «ارائه طریق» است که همان هدایت تشریعى عام الهى است و گاه «ایصال به مطلوب» است؛ یعنى، دستگیرى سالک در راه که هدایتى برتر از قسم قبل است و هدایت تکوینى پاداشى مورد بحث، از این نوع مى باشد. تذکر این نکته نیز مفید است که برخوردارى از هدایت پاداشى، شرایط و موازینى دارد که در کتاب هاى اخلاق و سیر و سلوک بیان شده است. به طور خلاصه، عواملى براى جلب توفیقات الهى و سلب آنها، وجود دارد که گاه مربوط به عمل انسان است و گاهى مربوط به عقیده و دل انسان است.
«ضلالت» همان «نبود هدایت» است؛ یعنى، همین مقدار که هدایت از شخص دریغ شده، اضلال صورت گرفته است ـ چه راه خطا به او نشان داده شود و چه صرفا سلب هدایت گردد ـ و در اضلال مجازاتى صرفا همین رخ مى دهد که خداوند، شخص را از نعمت هدایت ویژه و خاص مؤمنان، محروم مى سازد و عوامل بیدارى او را فراهم نمى کند؛ چرا که شخص به واسطه برگزیدن باطل و غوطه ورى در عمق آن، باطل در وجودش ریشه دوانده و دیگر لیاقت عنایت الهى و توفیقات او را ندارد؛ وگرنه هدایت تکوینى عام و تشریعى، براى او حاصل است.
اما انحراف کسانى که پس از سال ها عبادت، از راه حق منحرف شده اند؛ مى تواند به دلایل گوناگون باشد. امکان دارد پایه هاى اعتقادى آنان در انجام عمل صالح ضعیف بوده (ضعف ایمان)، یا نیت صادقانه اى در انجام عمل خویش نداشته اند (نیت نادرست) و یا در اثر برخورد با عوامل سقوط اخلاقى ـ همچون هواى نفس، دنیا و شیطان ـ به راه باطل کشانده شده باشند.
باید توجه کرد که ارزش اخلاقى در اسلام، بر بنیان هایى نهاده شده که با سستى در هر یک از آنها، زمینه انحراف و سقوط فراهم مى گردد. براى مثال در نظام اخلاقى اسلام، نیّت نقش محورى دارد و بنیان ارزش اخلاقى و منشأ خوبى ها و بدى ها به شمار مى رود. از نگاه اسلام تنها خوب بودن کار (حسن فعلى)، براى ایجاد ارزش اخلاقى کافى نیست؛ بلکه افزون بر آن، انگیزه فاعل در آن کار نیز باید نیک و الهى باشد (حسن فاعلى). تنها در این صورت است که فعل اخلاقى، براى فاعل آن سعادت بخش است.
خداوند متعال، در سوره «بقره»[6] نقش نیّت را در انفاق چنین بازگو مى کند: «داستان کسى که در انفاق خود ریا مى کند، داستان کسى است که تخمى را روى سنگى صاف مى کارد، آن گاه بارانى تند بر آن مى با
رد که پس از شست و شو، صاف و پاک باقى مى ماند و هیچ محصولى از آن به دست نمى آورد. در برابر، مَثَل صدقات کسانى که اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى کنند؛ همچون باغى است که بر فراز پشته اى قرار دارد که اگر رگبار به آن برسد، دو چندان محصول برآورده و اگر رگبارى هم به آن نرسد، ریزش باران آن را بسنده است».
این نیت نیکو و خالص، تنها در سایه ایمان پدیدار مى گردد؛ ولى ایمان هم داراى مراتب بوده و شدت و ضعف مى پذیرد. ازاین رو، ممکن است با ظهور آفاتى؛ (چون غفلت، کمبود و نقصان آگاهى، تعلّقات و …)، متزلزل گشته و آدمى از راه مستقیم منحرف شود.
علاوه بر آنکه هواى نفس، به عنوان عاملى مهم براى سقوط اخلاق، در راه انسان قرار دارد و این عامل چنان قوى است که گاه خداوند متعال، به پیامبران خود خطر فرمانبرى از آن را خاطرنشان ساخته است. خداوند در آیه اى به داود (علیه السلام) فرمان مى دهد: در میان مردم به حق حکم کند و از هوا و خواهش هاى نفس پیروى نکند که او را از راه خدا گمراه خواهد ساخت.[7] در این میان نقش شیطان و راه کارهاى او براى انحراف آدمى، بسیار برجسته است و چه بسا عابدان و عالمانى که به رغم سالیان سال عبادت، در دام او افتاده اند.[8]به هر حال باید توجه داشت که خداوند متعال، خواهان فرجام نیک براى بندگان خویش است و این خود ما هستیم که راه انحراف را طى کرده و از راه مستقیم گریزانیم.
پی نوشت ها :
[1]. طه 20، آیه 50.
[2]. لیل 92، آیه 7.
[3]. محمد 47، آیه 17.
[4]. توبه 9، آیه 115.
[5]. اسراء 17، آیه 8.
[6]. آیات 264 و 265.
[7]. ص 38، آیه 26.
[8]. ر.ک: اخلاق در قرآن، ج 1، صص 65 ـ 132.