۱۳۹۳/۰۶/۱۱
–
۷۶۷ بازدید
در زمان حضرت علی( ع) امامت و ولایت وغدیرازطرف جامعه مسلمان چگونه توصیف می شد، چه برداشتی داشتند؟
آگاهی مردم نسبت به این امر در ان زمان یکسان نبوده است . یاران بصیر امیر مومنان ع و تربیت شدگان مکتب ان حضرت امامت و ولایت ان حضرت را عمیقا باور داشته و بر ان تاکید داشتند و حقانیت آن را برای مردم بیان می کردند . مردم عادی نیز برخی خود شاهد ماجرای غدیر بوده و در صحنه حاضر بودند و برخی با واسطه از این موضوع آگاه بوده و برخی با القائات دشمنان و تبلیغات وارونه آنها و تحریف حقیقت از چنین امر مهمی آگاهی چندانی نداشتند . بنای دشمنان حقیقت و منکرین ولایت و امامت امیر مومنان ع در دوران آن حضرت بر انکار و نفی این اصل مهم و نیز انکار جریان مهم غدیر بوده است .دفاع جانانه و قهرمانانه حضرت فاطمه(س) از امامت و امام خویش و فدا کردن جان خود در این راه بیانگر اوج تلاش دشمن و معاندان و دنیا پرستان برای کتمان و مخفی نگه داشتن و منحرف ساختن این اصل مهم است .
خود امام امـام در طـول عـمـر خود در موارد متعددى با حدیث غدیر بر حقانیت و خلافت خوداستدلال نموده است و هر وقت موقعیت را مناسب مى دید , حدیث غدیر را به مخالفان گوشزد مى کرد و از این راه , موقعیت خود را در قلوب مردم تحکیم مى نمود . نـه تـنـها امام علیه السلام , بلکه دخت پیامبر گرامى , حضرت فاطمه – سلام اللّه علیها – و فرزند گـرامـى وى حـضـرت امـام حـسن مجتبى علیه السلام و سالار شهیدان حضرت حسین بن على عـلیه السلام و گروهى از شخصیتهاى بزرگ اسلام مانند : عبداللّه بن جعفر , عمار یاسر , اصبغ بن نـبـاتـه , قـیـس بـن سعد , عمر بن عبدالعزیز و مامون خلیفه عباسى و حتى برخى از مخالفان آن حضرت مانند عمرو عاص و 000 با حدیث غدیراستدلال کردند . بـنـابـر ایـن , اسـتدلال با حدیث غدیر از زمان خود آن حضرت وجود داشته و در هر عصر وقرنى , عـلاقـه مـندان آن حضرت حدیث غدیر را از دلایل امامت و ولایت امام مى شمردند وما در اینجا به نـمـونـه هایى از این استدلالات اشاره مى کنیم :1 – امیرمومنان علیه السلام در روز شورا ( اعضاى شورا به دستور خلیفه دوم تعیین شده بود و ترکیب اعضا طورى بود که همه افراد مى دانستند که خـلافـت از آن غـیر على خواهد بود ) هنگامى که گوى خلافت از طرف عبدالرحمان بن عوف به سـوى عـثمان پرتاب شد , براى ابطال راى شورا شروع به سخن کرد و گفت : من با شما با سخنى اسـتـدلال مى کنم که هیچ کس نمى تواند آن را انکار کند تا آنجا که فرمود : شما را به خداسوگند مى دهم , آیا در میان شما کسى هست که پیامبر درباره او گفته باشد : من کنت مولاه فهذا على مـولاه الـلهم وال من والاه و انصر من نصره لیبلغ الشاهدالغائب ; من مولاى کسى هستم که على مـولاى اوسـت , پروردگارا دوست بدار هر کس راکه على را دوست بدارد و یارى کن هر کس را کـه على را یارى کند و این سخن راحاظرین به غایبین برسانند همگى گفتند چرا و افزودند : ایـن فـضـیـلـت را جز توکسى ندارد (1)البته استدلال امام به حدیث غدیر منحصر به این مورد نیست , بلکه در موارد دیگرنیز امام با این حدیث استدلال کرد که ذیلا به آنها اشاره مى شود . 2 – روزى امـیـرمـومـنـان عـلیه السلام در کوفه سخنرانى مى نمود , در ضمن سخنان خود روبه جمعیت کرد و گفت : شما را به خدا سوگند مى دهم هر کس در غدیر حاضر بود و به گوش خود شنید که پیامبر مرا به جانشینى خود برگزید , بایستد و شهادت بدهد ولى تنها آنان که این مطلب را به گوش خود از پیامبر شنیده اند برخیزند , نه آنان که از دیگران شنیده اند . در ایـن موقع سى نفر از جا برخاستند و به شنیدن حدیث غدیرگواهى دادند باید توجه داشت که آن روز مـتـجـاوز از بیست و پنج سال از واقعه غدیر مى گذشت ;بعلاوه , بعضى از اصحاب پیامبر صـلـى اللّه علیه و آله و سلم در کوفه نبودند و یاپیش از آن در گذشته بودند ; شاید بعضى هم به عللى از دادن شهادت کوتاهى ورزیدندوگرنه تعداد گواهان بیش از آن بود . مـرحـوم عـلامه امینى مصادر متعدد این حدیث را در کتاب نفیس خود آورده است ,علاقه مندان مى توانند به کتاب مزبور مراجعه فرمایند . 3 – در دوران خـلافـت عـثـمـان دویست تن از شخصیتهاى بزرگ – از مهاجر و انصار – درمسجد پیامبر گرامى دور هم گرد آمده بودند و پیرامون موضوعات مختلفى بحث و گفتگومى نمودند , تـا آنـجـا کـه سـخـن به فضایل قریش و سوابق مهاجرت آنان کشیده شد و هرتیره اى از قریش به شخصیت هاى برجسته خود افتخار مى نمود . در طـول ایـن جـلـسـه کـه از نـخـسـتـیـن سـاعات روز برگزار شده بود و تا ظهر ادامه داشت وشـخـصـیـت هـایـى در آن سـخـن مـى گـفتند , امیرمومنان علیه السلام فقط به سخنان مردم گوش مى داد و سخنى نمى گفت . در این موقع ناگهان جمعیت به حضرت روى آورده , درخواست نمودند که زبان به سخن بگشاید ; امـام بـه اصـرار مـردم برخاست و درباره پیوند خودبا خاندان پیامبر و سوابق خدمات خود بطور گـسـترده سخن گفت تا آنجا که فرمود :به خاطر دارید که روز غدیر خداوند به پیامبر ماموریت داد که : همان طور که نمازو زکات و مراسم حج را براى آنان روشن کرده است , مرا پیشواى مردم قرار دهد وبراى انجام همین کار , پیامبر خطبه اى به شرح زیر خواند و فرمود : خداوند انجام کارى را بـر عـهـده مـن گـذارده است و من از آن مى ترسیدم که بعضى از مردم مرا درابلاغ پیام الهى تکذیب کنند , ولى خداوند امر فرمود آن را برسانم و نوید داد که مرا از شر مردم حفظ کند . هـان اى مـردم مى دانید خداوند مولاى من و من مولاى مومنانم , و من از خود آنان به خودشان اولـى هـسـتـم ؟ هـمگى گفتند : آرى در این موقع پیامبر فرمود : على برخیز و من برخاستم ; سپس رو به جمعیت کرد و گفت : من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . در ایـن مـوقـع سلمان از رسول خدا پرسید : على بر ما چگونه ولایت دارد ؟ پیامبرفرمود : ولاوه کـولاى مـن کنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه ; ولایت على بر شما همانند ولایت من اسـت بر شما , هر کس من بر جان وى اولویت داریم , على نیزبر جان او اولویت دارد (3)4 – این نـه تـنـهـا عـلى است که با حدیث غدیر در برابر مخالفان استدلال نموده است ,بلکه دخت پیامبر گـرامـى نـیـز در یک روز تاریخى که براى احقاق حق خود سخنرانى مى نمود , رو به یاران پیامبر صـلـى اللّه عـلـیـه و آلـه و سـلـم کـرد و گفت : آیا روزغدیر را فراموش کردید که پیامبر به على علیه السلام فرمود : من کنت مولاه فهذاعلى مولاه ؟5 – هنگامى که حسن بن على علیه السلام تـصـمیم گرفت که با معاویه صلح کند , برخاست و خطبه اى به شرح زیر ایراد نمود :خداوند اهل بـیـت پـیامبر را به وسیله اسلام گرامى داشت و ما را برگزید و هر نوع پلیدى را از ما پاک نمود تا آنـجـا کـه فـرمـود :هـمـه امت شنیدند که پیامبر رو به على کرد و فرمود : تو نسبت به من بسان هـارون هـسـتى نسبت به موسى همه مردم دیدند و شنیدند که پیامبر دست على را در غدیر خم گرفت و به مردم گفت : من کنت مولاه فعلى مولاه , اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . (4)6 – حـضرت حسین بن على نیز هنگام سخنرانى در اجتماع انبوهى در سرزمین مکه که در میان آنان صحابه پیامبر زیاد بودند , چنین فرمود : شما را به خدا سوگندمى دهم , آیا مى دانید که پیامبر در غدیر خم على را به خلافت و ولایت برگزید وفرمود : حاضران به غایبان برسانند ؟ آن جمع همگى گفتند گواهى مى دهیم . عـلاوه بـر اینها گروهى از اصحاب پیامبر مانند عمار یاسر , زید بن ارقم , عبداللّه بن جعفر , اصبغ بـن نـبـاتـه و افـراد دیـگرى غیر از اینها , همگى با این حدیث برخلافت و شایستگى امام استدلال نموده اند .
خود امام امـام در طـول عـمـر خود در موارد متعددى با حدیث غدیر بر حقانیت و خلافت خوداستدلال نموده است و هر وقت موقعیت را مناسب مى دید , حدیث غدیر را به مخالفان گوشزد مى کرد و از این راه , موقعیت خود را در قلوب مردم تحکیم مى نمود . نـه تـنـها امام علیه السلام , بلکه دخت پیامبر گرامى , حضرت فاطمه – سلام اللّه علیها – و فرزند گـرامـى وى حـضـرت امـام حـسن مجتبى علیه السلام و سالار شهیدان حضرت حسین بن على عـلیه السلام و گروهى از شخصیتهاى بزرگ اسلام مانند : عبداللّه بن جعفر , عمار یاسر , اصبغ بن نـبـاتـه , قـیـس بـن سعد , عمر بن عبدالعزیز و مامون خلیفه عباسى و حتى برخى از مخالفان آن حضرت مانند عمرو عاص و 000 با حدیث غدیراستدلال کردند . بـنـابـر ایـن , اسـتدلال با حدیث غدیر از زمان خود آن حضرت وجود داشته و در هر عصر وقرنى , عـلاقـه مـندان آن حضرت حدیث غدیر را از دلایل امامت و ولایت امام مى شمردند وما در اینجا به نـمـونـه هایى از این استدلالات اشاره مى کنیم :1 – امیرمومنان علیه السلام در روز شورا ( اعضاى شورا به دستور خلیفه دوم تعیین شده بود و ترکیب اعضا طورى بود که همه افراد مى دانستند که خـلافـت از آن غـیر على خواهد بود ) هنگامى که گوى خلافت از طرف عبدالرحمان بن عوف به سـوى عـثمان پرتاب شد , براى ابطال راى شورا شروع به سخن کرد و گفت : من با شما با سخنى اسـتـدلال مى کنم که هیچ کس نمى تواند آن را انکار کند تا آنجا که فرمود : شما را به خداسوگند مى دهم , آیا در میان شما کسى هست که پیامبر درباره او گفته باشد : من کنت مولاه فهذا على مـولاه الـلهم وال من والاه و انصر من نصره لیبلغ الشاهدالغائب ; من مولاى کسى هستم که على مـولاى اوسـت , پروردگارا دوست بدار هر کس راکه على را دوست بدارد و یارى کن هر کس را کـه على را یارى کند و این سخن راحاظرین به غایبین برسانند همگى گفتند چرا و افزودند : ایـن فـضـیـلـت را جز توکسى ندارد (1)البته استدلال امام به حدیث غدیر منحصر به این مورد نیست , بلکه در موارد دیگرنیز امام با این حدیث استدلال کرد که ذیلا به آنها اشاره مى شود . 2 – روزى امـیـرمـومـنـان عـلیه السلام در کوفه سخنرانى مى نمود , در ضمن سخنان خود روبه جمعیت کرد و گفت : شما را به خدا سوگند مى دهم هر کس در غدیر حاضر بود و به گوش خود شنید که پیامبر مرا به جانشینى خود برگزید , بایستد و شهادت بدهد ولى تنها آنان که این مطلب را به گوش خود از پیامبر شنیده اند برخیزند , نه آنان که از دیگران شنیده اند . در ایـن موقع سى نفر از جا برخاستند و به شنیدن حدیث غدیرگواهى دادند باید توجه داشت که آن روز مـتـجـاوز از بیست و پنج سال از واقعه غدیر مى گذشت ;بعلاوه , بعضى از اصحاب پیامبر صـلـى اللّه علیه و آله و سلم در کوفه نبودند و یاپیش از آن در گذشته بودند ; شاید بعضى هم به عللى از دادن شهادت کوتاهى ورزیدندوگرنه تعداد گواهان بیش از آن بود . مـرحـوم عـلامه امینى مصادر متعدد این حدیث را در کتاب نفیس خود آورده است ,علاقه مندان مى توانند به کتاب مزبور مراجعه فرمایند . 3 – در دوران خـلافـت عـثـمـان دویست تن از شخصیتهاى بزرگ – از مهاجر و انصار – درمسجد پیامبر گرامى دور هم گرد آمده بودند و پیرامون موضوعات مختلفى بحث و گفتگومى نمودند , تـا آنـجـا کـه سـخـن به فضایل قریش و سوابق مهاجرت آنان کشیده شد و هرتیره اى از قریش به شخصیت هاى برجسته خود افتخار مى نمود . در طـول ایـن جـلـسـه کـه از نـخـسـتـیـن سـاعات روز برگزار شده بود و تا ظهر ادامه داشت وشـخـصـیـت هـایـى در آن سـخـن مـى گـفتند , امیرمومنان علیه السلام فقط به سخنان مردم گوش مى داد و سخنى نمى گفت . در این موقع ناگهان جمعیت به حضرت روى آورده , درخواست نمودند که زبان به سخن بگشاید ; امـام بـه اصـرار مـردم برخاست و درباره پیوند خودبا خاندان پیامبر و سوابق خدمات خود بطور گـسـترده سخن گفت تا آنجا که فرمود :به خاطر دارید که روز غدیر خداوند به پیامبر ماموریت داد که : همان طور که نمازو زکات و مراسم حج را براى آنان روشن کرده است , مرا پیشواى مردم قرار دهد وبراى انجام همین کار , پیامبر خطبه اى به شرح زیر خواند و فرمود : خداوند انجام کارى را بـر عـهـده مـن گـذارده است و من از آن مى ترسیدم که بعضى از مردم مرا درابلاغ پیام الهى تکذیب کنند , ولى خداوند امر فرمود آن را برسانم و نوید داد که مرا از شر مردم حفظ کند . هـان اى مـردم مى دانید خداوند مولاى من و من مولاى مومنانم , و من از خود آنان به خودشان اولـى هـسـتـم ؟ هـمگى گفتند : آرى در این موقع پیامبر فرمود : على برخیز و من برخاستم ; سپس رو به جمعیت کرد و گفت : من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . در ایـن مـوقـع سلمان از رسول خدا پرسید : على بر ما چگونه ولایت دارد ؟ پیامبرفرمود : ولاوه کـولاى مـن کنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه ; ولایت على بر شما همانند ولایت من اسـت بر شما , هر کس من بر جان وى اولویت داریم , على نیزبر جان او اولویت دارد (3)4 – این نـه تـنـهـا عـلى است که با حدیث غدیر در برابر مخالفان استدلال نموده است ,بلکه دخت پیامبر گـرامـى نـیـز در یک روز تاریخى که براى احقاق حق خود سخنرانى مى نمود , رو به یاران پیامبر صـلـى اللّه عـلـیـه و آلـه و سـلـم کـرد و گفت : آیا روزغدیر را فراموش کردید که پیامبر به على علیه السلام فرمود : من کنت مولاه فهذاعلى مولاه ؟5 – هنگامى که حسن بن على علیه السلام تـصـمیم گرفت که با معاویه صلح کند , برخاست و خطبه اى به شرح زیر ایراد نمود :خداوند اهل بـیـت پـیامبر را به وسیله اسلام گرامى داشت و ما را برگزید و هر نوع پلیدى را از ما پاک نمود تا آنـجـا کـه فـرمـود :هـمـه امت شنیدند که پیامبر رو به على کرد و فرمود : تو نسبت به من بسان هـارون هـسـتى نسبت به موسى همه مردم دیدند و شنیدند که پیامبر دست على را در غدیر خم گرفت و به مردم گفت : من کنت مولاه فعلى مولاه , اللهم وال من والاه و عاد من عاداه . (4)6 – حـضرت حسین بن على نیز هنگام سخنرانى در اجتماع انبوهى در سرزمین مکه که در میان آنان صحابه پیامبر زیاد بودند , چنین فرمود : شما را به خدا سوگندمى دهم , آیا مى دانید که پیامبر در غدیر خم على را به خلافت و ولایت برگزید وفرمود : حاضران به غایبان برسانند ؟ آن جمع همگى گفتند گواهى مى دهیم . عـلاوه بـر اینها گروهى از اصحاب پیامبر مانند عمار یاسر , زید بن ارقم , عبداللّه بن جعفر , اصبغ بـن نـبـاتـه و افـراد دیـگرى غیر از اینها , همگى با این حدیث برخلافت و شایستگى امام استدلال نموده اند .