خانه » همه » مذهبی » وهابیت و بدعت های شیعه

وهابیت و بدعت های شیعه


وهابیت و بدعت های شیعه

۱۳۹۳/۱۱/۰۴


۱۵۸۲ بازدید

بدعت های شیعه از دیدگاه اهل تسنن و پاسخ به آنها چیست؟

بدعت های شیعه از دیدگاه اهل تسنن: نمایش پیگرد سوال من این است که چرااهل تشیع 50 در صد بخداوند شرک میورزند؟ مانند گفتن بجای یا الله میگویند یا علی ما را نگهدار، یا فاطمه به داد ما برس، یا علی جز تو کسی را نداریم. و هم در اذان هر جمله که خوش شان آمده است آن را اضافه ساخته اند مانند گرفتن نام امامان، و غیره،چرا شرایط نماز خواندن را بر خود آنقدر دشوار ساخته اند که به آسانی نمیتوانند در هر جای نماز بخوانند و این کار اکثرا سبب میشود تا نماز را ترک کنند. و چرا در غسل دادن میت از بدعت های بیمورد و خود سر استفاده میکنند. و این که در وضوع گرفتن بجای شستن پا ها که فرض است تنها حتا بالای پای کثیف که سبب آذیت مقدیان میشود و دور از نظافت است تنها مسح میکنند که سبب کثیف شده دست شان هم میشود، نماز را به اندازه دلخواه ساده ساخته اند، مانند خواندن دورکعت نماز بجای نماز چهار رکعتی، ترک نماز سنت با نامیدن آن به مستحب، و فرض را واجب شمردن،
پاسخ:
پرسش 1:
بدعت های اهل تشیع شرح
چرا اهل تشیع به خداوند شرک می ورزند؟ مانند گفتن به جای یا الله می گویند یا علی ما را نگهدار، یا فاطمه به داد ما برس، یا علی جز تو کسی را نداریم؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با این مرکز
شیعه به جای یا الله یا علی نمی گوید. بلکه یا الله را در جای خود و یا علی را در جایگاه خود می گوید. این دو هیچ منافاتی با یکدیگر ندارد که گفتن یا علی نفی کننده یا الله باشد.
همه استعانت های شیعه از الله است و بس . اگر اسم کسی آورده می شود و از کسی مدد گرفته شده و چیزی خواسته می شود ، به این نگاه نیست که او در کنار خدا و شریک خدا است ، بلکه با این نگاه است که او خلیفه خدا ، ولی خدا و ماذون از طرف خدا برای کمک رساندن به مردم است و آن هم به کمک خدا.
به این عمل توسل گفته می شود که از نظر آیات و روایات عملی صحیح و شرعی و البته مورد توصیه می باشد.با این توضیح که :
زندگى بشر بر اساس بهره گیرى از وسائل و اسباب طبیعى استوار است که هر یک آثار ویژه خود را دارند. همه ما هنگام تشنگى آب مى نوشیم . هنگام گرسنگى غذا مى خوریم. رفع نیاز توسط وسائل طبیعى ، به شرط آن که براى آن ها «استقلال در تاثیر» قائل نشویم ، عین توحید است. قرآن یادآور مى شود که : ذوالقرنین در ساختن سد از مردم درخواست کمک کرد : «فاعینونی بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما؛ (1)
با قدرت خویش مرا یارى کنید تا میان شما و آنان (یاجوج و ماجوج) سدى برپا سازم».
کسانى که شرک را به معنى «تعلق و توسل به غیر خدا» تفسیر مى کنند ، حرف شان تنها در صورتى صحیح است که ما براى ابزار و وسائط موجود ، «اصالت و استقلال » قائل شویم. چنانچه آن ها را وسایلى بدانیم که به مشیت و اذن الهى ، ما را به نتیجه مى رسانند، از مسیر توحید خارج نشده ایم . اصولا زندگى بشر از روز نخست بر این اساس ، یعنى استفاده از وسائل و وسائط موجود ، استوار بوده و پیشرفت علم و صنعت نیز در همین راستا صورت گرفته و مى گیرد.
ظاهرا توسل به اسباب طبیعى مورد بحث نیست ; سخن درباره اسباب غیر طبیعى است که بشر جز از طریق وحى راهى به شناخت آن ها ندارد. هرگاه در کتاب و سنت چیزى به عنوان وسیله معرفى شده باشد ، تمسک به آن همان حکمى را دارد که در توسل به امور طبیعى جارى است. بنابر این ، ما زمانى مى توانیم با انگیزه دینى به اسباب غیر طبیعى تمسک جوییم که دو مطلب ملحوظ نظر قرار گیرد :
1.از طریق کتاب و سنت ، وسیله بودن آن چیز براى نیل به مقاصد دنیوى یا اخروى ثابت شود.
2. براى اسباب و وسائل ، هیچ گونه اصالت و استقلالى قائل نشده و تاثیر آن ها را منوط به اذن و مشیت الهى بدانیم.
قرآن کریم ، ما را به بهره گرفتن از وسائل معنوى دعوت کرده مى فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون؛(2)
اى افراد با ایمان خود را از خشم و سخط الهى نگه دارید و براى تقرب به او وسیله اى جستجو کنید ، و در راه وى جهاد کنید ، باشد که رستگار شوید».
باید توجه نمود که وسیله به معناى تقرب نیست ، بلکه چیزى است که مایه تقرب به خدا مى گردد . یکى از طریق آن ، جهاد در راه خدا است که در آیه ذکر شده است . در عین حال مى تواند ، چیزهاى دیگر نیز وسیله تقرب باشد. (3)
شکى نیست که انجام واجبات و مستحبات ، همچون نماز و روزه و زکات و جهاد و غیره در راه خدا ، همگى وسایل معنوى ا یى هستند که انسان را به سر منزل مقصود ، که همان تقرب به خداوند است مى رسانند. انسان در پرتو این اعمال ، حقیقت بندگى را مى یابد و در نتیجه به خدا نزدیک مى شود. ولى باید توجه نمود که وسایل غیر طبیعى ، منحصر به انجام امور عبادى نیست ، بلکه در کتاب و سنت یک رشته وسایل معرفى شده که توسل به آن ها استجابت دعا را به دنبال دارد که ذیلا برخى از آن ها را یادآور مى شویم :
1- توسل به اسما و صفات حسناى الهى که در کتاب و سنت وارد شده است ، چنان که مى فرماید :
«و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها؛ (4)
اسماء حسنى مخصوص خداوند است ، پس خداوند را به وسیله آن ها بخوانید».
در ادعیه اسلامى، توسل به اسما و صفات الهى فراوان وارد شده است.
2- توسل به دعاى صالحان که برترین نوع آن توسل به ساحت پیامبران و اولیاى خاص خداوند است تا براى انسان از درگاه الهى دعا کنند.
قرآن مجید به کسانى که بر خویشتن ستم کرده اند (گنهکاران) فرمان مى دهد سراغ پیامبر روند و در آن جا هم خود طلب مغفرت کنند و هم پیامبر براى آنان طلب آمرزش کند. نوید مى بخشد که :
در این موقع خدا را توبه پذیر ورحیم خواهند یافت :
«و لو انهم اذظلموا انفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما». (5)
در آیه دیگر ، منافقان را نکوهش مى کند که چرا هرگاه به آنان گفته شود سراغ پیامبر بروند تا در باره آنان از خداوند طلب آمرزش کند ، سرپیچى مى کنند :
«و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤوسهم ورایتهم یصدون و هم مستکبرون». (6)
از برخى از آیات بر مى آید که در امت هاى پیشین نیز چنین سیره اى جریان داشته است. فرزندان یعقوب علیه السلام از پدر خواستند بابت گناهان شان از خدا براى آنان طلب آمرزش کند . یعقوب نیز درخواست آنان را پذیرفت و وعده استغفار داد : «یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین × قال سوف استغفر لکم ربی انه هو الغفور الرحیم».
(7)
ممکن است گفته شود : توسل به دعاى صالحان ، در صورتى عین توحید (ویا لااقل مؤثر)است که کسى که به او توسل مى جوییم در قید حیات باشد ، ولى اکنون که انبیا و اولیا از جهان رخت بر بسته اند ، چگونه توسل به آنان مى تواند مفید و عین توحید باشد ؟
در پاسخ ، دو نکته را بایستى یادآور شویم :
الف – حتى اگر فرض کنیم شرط توسل به نبى یا ولى حیات داشتن آن هاست ،
توسل به انبیا و اولیاى الهى پس از مرگ آنان ، تنها کارى غیر مفید خواهد بود ، نه مایه شرک ؛ این نکته اى است که غالبا از آن غفلت شده ، تصور مى گردد که حیات و موت ، مرز توحید و شرک است ! در حالی که بر فرض قبول چنین شرطى (حیات انبیا و اولیا در هنگام توسل دیگران به آنان)، زنده بودن شخص نبى و ولى ، ملاک مفید و غیر مفید بودن توسل خواهد بود ، نه مرز توحیدى بودن و شرک آمیز بودن عمل !
ب – مؤثر و مفید بودن توسل دو شرط بیش تر ندارد :
1. فردى که به وى توسل مى جویند ، داراى علم و شعور و قدرت باشد.
2. میان توسل جویندگان و او ارتباط برقرار باشد ؛ در توسل به انبیا و اولیایى که از جهان در گذشته اند ، هر دو شرط فوق (درک و شعور ، و وجود ارتباط میان ما و آنان)به دلایل روشن عقلى و نقلى ، تحقق دارد.
در جایى که به تصریح قرآن ، شهداى راه حق حیات و زندگى دارند ، مسلما پیامبران و اولیاى خاص الهى – که بسیارى از ایشان خود نیز شهید شده اند : از حیات برتر و بالاترى برخوردارند.
پیامبر و شاهدانی که گواه بر پیروان شان در قیامت قرار داده می شوند ،باید دارای حیات و درک و آگاهی از عملکرد آنان باشند تا بتوانند به عنوان شاهد شهادت دهند:« وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ ».(8)
بر وجود ارتباط میان ما و اولیاى الهى دلایل بسیارى در دست است که برخى را ذیلا یادآور مى شویم :
1- همه مسلمانان در پایان نماز شخص پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را خطاب قرار داده و مى گویند :
السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته
آیا آنان به راستى کار «لغوى » انجام مى دهند و پیامبر این همه سلام را نمى شنود و پاسخى نمى دهد؟!
2- پیامبر گرامى در جنگ بدر دستور داد اجساد مشرکان را در چاهى ریختند. سپس خود با همه آنان سخن گفت. یکى از یاران رسول خدا عرض کرد : آیا با مردگان سخن مى گویید ؟
پیامبر فرمود : شماها از آنان شنواتر نیستید. (9)
3- رسول گرامى صلى الله علیه و آله و سلم کرارا به قبرستان بقیع مى رفت و به ارواح خفتگان در قبرستان چنین خطاب مى کرد : السلام على اهل الدیار من المؤمنین و المؤمنات.
و بر اساس روایتى دیگر مى فرمود : السلام علیکم دار قوم مؤمنین » (10)
4- بخارى در صحیح خود آورده است : روزى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم درگذشت ، ابوبکر وارد خانه عایشه شد. سپس به سوى جنازه پیامبر رفته ، جامه از صورت پیامبر برگرفت و او را بوسید و گریست و گفت :
بابی انت یا نبی الله. لا یجمع الله علیک مؤتتین، اما الموتة التی کتبت علیک فقدمتها؛ (11)
پدرم فداى تو باداى پیامبر خدا ، خدا دو مرگ بر تو ننوشته است. مرگى که بر تو نوشته شده بود ، تحقق یافت.
چنانچه رسول گرامى حیات برزخى نداشته و هیچ گونه ارتباطى میان ما و او وجود ندارد ، چگونه ابوبکر به او خطاب کرده و گفت : یا نبی الله؟
5. امیر مؤمنان على علیه السلام آن گاه که پیامبر را غسل مى داد گفت : بابی انت و امی یا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوة والانباء و اخبار السماء … بابی انت و امی اذکرنا عند ربک و اجعلنا من بالک ؛ (12)
پدر و مادرم فداى تو باداى رسول خدا ، با مرگ تو چیزى منقطع گردید ، که با مرگ دیگران منقطع نگردیده بود. با مرگ تو رشته نبوت و وحى گسسته شد … پدر و مادرم فداى تو باد ، ما را نزد خدایت به یاد آور ، ما را به خاطر داشته باش.
در پایان یادآور مى شویم که توسل به انبیا و اولیا صورت هاى مختلفى دارد که مشروح آن در کتب عقاید بیان شده است. (13)
پى نوشت ها :
1. کهف(18) آیه95.
2. مائده(5) آیه 35.
3. راغب در مفردات (ذیل ماده وسل) مى گوید :
الوسیلة التوصل الى الشی ء برغبة و حقیقة الوسیلة الى الله مراعاة سبیله بالعلم و العبادة و تحری مکارم الشریعة.
4. اعراف(7) آیه180.
5. نساء(4) آیه 64.
6 . منافقون(63)آیه5.
7. یوسف(12) آیات 97-98.
8. نحل (16)آیه 89.
9. صحیح بخارى ، ج 5، باب قتل ابى جهل، سیره ابن هشام:2/292 وغیره.
10. صحیح مسلم، ج 2، باب ما یقال عند دخول القبر.
11. صحیح بخارى، ج 2، کتاب الجنائز، ص 17..
12. نهج البلاغه، بخش خطبه ها، شماره 235
13. جعفر سبحانی تبریزی ،‌ منشور عقاید امامیه ، قم ، نشر موسسه امام صادق علیه السلام ، سال نشر 1383 هـ.ش ، ص 231 .
پرسش 2:
در اذان هر جمله که خوش شان آمده است ، اضافه ساخته اند مانند گفتن نام امامان، و غیره،
پاسخ:
در اذان این گونه نیست که شیعه هر لفظی که خوشش آمده ، اضافه کرده باشد . نیز این گونه نیست که اسم همه امامان را بیاورد. اذانی که شما شنیده اید ، اذان شیعه نبوده است و یا آن ها که اذان گفته و شما شنیده اید، شیعه نبوده اند.
اذان شیعه تنها نام امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه الصلاه و السلام را می آورد که طبق شهادت برخی از روایات از زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وجود داشته
و پیامبر نیز به آن راضی بوده است. ولی حذف «حی علی خیر العمل» که در اذان اهل تسنن صورت گرفته ، در اثر بدعتی است که خلیفه دوم ، به تصریح خود و اعتراف خود در اذان وارد نموده و در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سابقه نداشته و او طبق مصلحت اندیشی خود این بدعت را در دین وارد کرده است.
بسیاری از شیعیان این عبارت را در هنگام اذان ، بر زبان می آورند . اجماع شیعیان بر استحباب این شهادت است ؛ اما در مورد علت استحباب آن اختلاف دارند :
نظر علمای شیعه در مورد استحباب شهادت ثالثه «أشهد أن علیا ولی الله»:
در این زمینه دو نظر موجود است :
1- عده ای آن را جزء مستحب می دانند ؛ یعنی مانند قنوت که جزئی از نماز بوده و مستحب است .
2- عده ای نیز آن را مستحب می دانند ؛ اما بدون قصد جزئیت ؛ یعنی مستحبی است که جزو اجزای اذان نیست ؛ مانند صلوات در هنگام بردن یا شنیدن نام گرامی رسول اسلام صلی الله علیه وآله وسلم که استحباب صلوات فرستادن ، بعد از شنیدن نام ایشان مخصوص به غیر اذان نیست ؛ یعنی حتی در اذان هم اگر کسی نام ایشان را بر زبان آورد، مستحب است بعد از آن صلوات بفرستد ؛ کسی در این زمینه اشکال نگرفته است .
در مورد شهادت ثالثه نیز همین مطلب جاری است ؛ زیرا در روایات شیعه چنین آمده است که هر زمان شخصی شهادت به وحدانیت خدا و نبوت پیغمبر گرامی اسلام داد ، بلافاصله بعد از آن شهادت به ولایت امیر مومنان نیز بدهد .
اما چون شما از جانب اهل سنت سخن گفته اید ، روایاتی می آوریم که به این مساله در کتاب های شما اهل سنت اشاره کرده اند.
ابوذر در اذان شهادت به ولایت مى داد :
در این زمینه مراغی مصری از علمای اهل سنت در کتاب خویش السلافة فی امر الخلافة دو روایت از جناب صحابی عظیم الشان ابو ذر غفاری و نیز صحابی گران مرتبه سلمان فارسی نقل می کند :
روایت اول در مورد ابوذر:
أخرج أن رجلا دخل على رسول الله (صلى الله علیه واله وسلم) وقال : یا رسول الله إنّ أبا ذر یذکر فی الأذان بعد الشهادة بالرسالة الشهادة بالولایة لعلى علیه السلام .
قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم ) کذلک ، أو نسیتم قولی فی غدیر خم : من کنت مولاه فعلی مولاه ) ؛
شخصی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و گفت : ای رسول خدا ؛ ابوذر در اذان بعد از شهادت به رسالت شهادت به ولایت علی می دهد ؛ رسول خدا فرمودند : همین است ؛ آیا کلام من را در روز غدیر خم فراموش کردید که « هرکس که من مولای اویم، پس علی مولای اوست »؟(1)
روایت دوم در مورد سلمان :
دخل رجل على رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم ، فقال : یا رسول الله ! إنی سمعت أمرا لم أسمع قبل ذلک ، فقال صلى الله علیه و آله وسلم : ما هو ؟ قال : سلمان قد یشهد فی أذانه بعد الشهادة بالرسالة ، الشهادة بالولایة لعلی (علیه السلام) ، قال (صلی الله علیه و آله وسلم ): سمعت خیرا؛
شخصی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و گفت : ای رسول خدا ،چیزی را شنیدم که تاکنون نشنیده بودم ، رسول خدا فرمودند : چه چیز ؟
پاسخ داد :‌سلمان در اذان خویش بعد از شهادت به رسالت ، شهادت به ولایت علی علیه السلام می دهد ؛ پس حضرت فرمودند : چیز نیکویی را شنیده ای !
بنا بر این نمی توان و نباید گفتن شهادت ثالثه را جزو بدعت های در اذان دانست .(2)
بدعت ها در اذان :
اما ببینیم شیعه بوده که در اذان بدع آورده است یا بزرگان اهل تسنن بدعت گذار در اذان بوده اند و اهل تسنن اذانی می گویند که رسول الله به آن اذان نماز نمی خوانده است؟!
الصلاة خیر من النوم:
1- الصلاة خیر من النوم از بدعت های حضرت خلیفه ثانی عمر بن خطاب بوده و در زمان پیامبر اکرم این جمله در اذان وجود نداشته. ابن حزم ظاهری، و امام مالک و قرطبی تصریح دارند:
الف ) امام مالک می گوید:
« اِن المؤذن جاء الی عمربن الخطاب یؤذنه لصلاة الصبح فوجده نائماً فقال: الصلاة خیر من النوم فأمره أن یجعلها فی نداء الصبح؛
هنگامی که مؤذن نزد عمر آمد تا فرا رسیدن وقت نماز صبح را به او اعلام کند، عمر را دید که به خواب فرو رفته ،فریاد برآورد: الصلاة خیر من النوم، پس عمر به او دستور داد تا از این پس این عبارت را در اذان صبح قرار دهند.”(3)
ب) ابن حزم می گوید:
«الصلاة خیر من النوم، ولا نقول بهذا ایضا لأنه لم یأت عن رسول اللّه – صلی اللَّه علیه و سلّم ؛
الصلاة خیر من النوم ؛ ما آن را قبول نداریم ؛ زیرا از رسول خدا نیامده است” (4)
2- السلام علیک ایها الامیر:
احناف به پیروی از امام ابو یوسف در فصول اذان و قبل از حی علی الصلاة جایز می دانند جمله ای را اضافه کرده و خطاب به خلیفه وقت بگویند: السلام علیک ایها الامیر و رحمة الله و برکاته –
الف) سرخسی می گوید:
« قد روی عن ابی یوسف رحمة الله انه قال: لابأس بأن یخصّ الأمیر بالتثویب فیأتی بابه فیقول: السلام علیک ایها الامیر و رحمة الله و برکاته حی علی الصلاة مرتین حی علی الفلاح مرتین الصلاة یرحمک اللّه؛
از ابو یوسف نقل شده است : اشکالی ندارد که تنها مخصوص حاکم تثویب کند (او را به نماز دعوت کند) پس به در خانه او آمده و بگوید :”السلام علیک ایها الامیر ورحمة الله وبرکاته” و سپس دوبار حی علی الصلاة و دو باز حی علی الفلاح و سپس ” الصلاة یرحمک الله”.(5)
ب) حلبی می گوید:
«عن أبی یوسف: لا أری بأساً أن یقول المؤذن السلام علیک أیها الامیر و رحمة الله و برکاته حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، الصلاة برحمک الله.» لاشتغال الأمراء بمصالح المسلمین، ای و لهذا کان مؤذن عمر بن عبدالعزیز – رضی الله عنه – یفعله؛
از ابو یوسف نقل شده است : اشکالی نمی بینم در اینکه موذن بگوید : السلام علیک ایها الامیر و رحمة الله و برکاته. حی علی الصلاة .حی علی الفلاح. الصلاة یرحمک الله .
زیرا حاکمان مشغول مصالح مسلمانان هستند . به همین دلیل موذن عمر بن عبد العزیز چنین می کرده است .(6)
3- حذف «حی علی خیر العمل» از اذان:
الف) صاحب اضواء البیان می گوید :
ابن عمر در اذان خود آن را می گفته است. نیز علی بن الحسین می گفته . این همان اذان اولیه(بدون تغییر) است .بلال نیز گاهی چنین اذان می گفته است.(7)
ب) بیهقی در سنن کبرای خود می گوید :
«کان بن عمر یکبر فی النداء ثلاثا ویشهد ثلاثا وکان أحیانا إذا قال حی على الفلاح قال على أثرها حی على خیر العمل و رواه عبد الله بن عمر عن نافع قال کان بن عمر ربما زاد فی أذانه حی على خیر العمل … ؛
ابن عمر در اذان خود سه بار الله اکبر می گفت و سه بار شهادت می داد . گاهی اوقات نیز وقتی حی علی الفلاح را می گفت ، در پشت سر آن می گفت : حی علی خیر العمل ….”
ابن عمر گاهی در اذانش حی علی خیر العمل را زیاد می کرد .
«کان بن عمر لا یؤذن فی سفره و کان یقول حی على الفلاح و أحیانا یقول حی على خیر العمل و رواه محمد بن سیرین عن بن عمر أنه کان یقول ذلک فی أذانه و کذلک رواه نسیر بن ذعلوق عن بن عمر و قال فی السفر و روی ذلک عن أبی أمامة؛
ابن عمر در سفر اذان نمی گفت و در اذان خود می گفت : حی علی الفلاح . گاهی در پشت سر آن می گفت : حی علی خیر العمل.
«أن علی بن الحسین کان یقول فی أذانه إذا قال حی على الفلاح قال حی على خیر العمل ویقول هو الأذان الأول؛
از علی بن الحسین (امام سجاد) نقل شده که در اذان خود وقتی به حی علی الفلاح می رسید می گفت : حی علی خیر العمل و می گفت این اذان اول است (اذان قبل از تحریف).(8)
پی نوشت ها:
1. مراغی مصری ، السلافة فی أمر الخلافة، بیتا ، ص 32.
2. همان .
3. مالک بن انس ، الموطّأ ، بیتا ، ج1 ، ص 72.
4. عزالدین بن عبدالسلام ، المحلی ، بی تا ، ج3، ص 161.
5. محمدبن احمد شمس الائمه سرخسی ، المبسوط ، بیروت ، سال نشر 1421 هـ.ق ، ج 1، ص 131.
6. ابوالفرج نورالدین علی ، السیره الحلبیه ، بیروت ، نشر دارالکتب العلمیه ،‌ سال نشر 1422 هـ.ق ، ج3 ، ص 304 ؛
الهدایة فی شرح البدایة 1: 42 ؛الجامع الصغیر 1: 38؛تاریخ مدینة دمشق، ج 60: 40 ؛ شرح الزرقانی 1: 215 ؛ تنویر الحوالک ج 1، ص 71 ؛ الذخیره 2: 47 ؛ مواهب الجلیل 1: 431، الطبقات الکبری 5: 334 و 359.
7. محمد الامین بن محمد المختار الجنکی الشنقیطی ،‌ اضواء البیان ، بیتا ، ج8 ، ص 156.
8. بیهقی نیشابوری ،‌ سنن الکبرى ،‌ بی تا ، ج1، ص424.
پرسش 3:
چرا شیعه شرایط نماز خواندن را بر خود آن قدر دشوار ساخته اند که به آسانی نمی توانند در هر جای نماز بخوانند و این کار اکثرا سبب می شود تا نماز را ترک کنند؟
پاسخ:
منظور از سوال شما که چرا شیعیان نماز خود را‌ آن قدر دشوار ساخته اند که به آسانی نمی توانند در هر جای نماز بخوانند، روشن نیست.
هر شیعه در هر جائی که پاک باشد و نیز غصبی نباشد ، می تواند نماز به جای آورد . فکر نکنم اهل سنت بتوانند به خود بقبولانند که در محل نجس و یا غصبی نیز می توان نماز خواند.
هیچ شیعه ای نیز به خاطر این دو شرط ترک نماز نمی کند ،همان گونه که هیچ اهل سنتی به خاطر این که بتواند در محل نجس و ناپاک و نیز غصبی نماز بخواند ،‌ نماز نمی خواند.
در مورد لباس نماز گزار نیز وضع به همین گونه است، یعنی شرط پاک بودن و غصبی نبودن وجود دارد که شروط اسلامی هستند . هر نماز باید این گونه باشد. بنابراین از ابداعات شیعه نیست.
نیز اینکه شیعه به سمت قبله نماز می خواند و نمی دانیم در نظر شما این گونه است که اهل سنت به هر سمت که دل شان بخواهد می توانند نماز بخوانند ؟ ! برای همین نماز آن ها آسان تر است ؟
نیز شیعه نماز را به عربی صحیح می خواند. لابد در نظر اهل سنت که شما از طرف آن ها سخن می گوئید ، می توان نماز را به زبان مادرزادی نیز خواند ؟‌ به این صورت که سنی فارس نماز را به فارسی ، سنی کرد نماز را به کردی ، سنی انگلیسی نماز را به انگلیسی ، سنی عرب نماز را به عربی و……..!
در نظر اهل سنت این گونه است که نماز را به صورت غیر صحیح هم می توان خواند. بنابراین به نظر شما نماز اهل سنت راحت تر از نماز شیعه است؟‌!
شیعه در نماز با ادب و خضوع و خشوع می ایستد چرا که در مقابل آفریدگار عالم ایستاده است. شاید به نظر شما این قید نماز شیعه را سخت و دشوار ساخته است. حتما نماز اهل سنت در نظر شما بی ادبانه و … است که نماز اهل سنت را در نظر شما راحت تر از نماز شیعه کرده است ؟!
شیعه نماز را در وقت مخصوص هر نماز می خواند . شاید این قید باعث دشواری آن در نگاه شما شده است. این که نماز اهل سنت در نگاه شما آسان تر است، آیا به این خاطر است که آن ها نماز های خود را هر وقت که دل شان بخواهد می خوانند و رعایت وقت را نمی کنند مثلا نماز عشا را ظهر و نماز صبح را مغرب و یا تمام نماز ها را یک جا و مثلا صبحگاهان می خوانند ؟
گذشته از این اگر به دقت و با دیدگاه شما به نماز دو گروه شیعه و سنی نظر بیفکنیم، به واقع نماز اهل تسنن بسیار سخت تر از نماز شیعه می باشد. وضوی اهل تسنن که مقدمه نماز است ، متضمن چند کاری است که مشکل تر از نماز شیعه است ،مانند شستن پا در پنج نوبت در حالی که شیعه طبق سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و نیز طبق دستور قرآن کریم پاها را مسح می کند .شستن پا سخت تر از مسح پا است. شیعه خیلی راحت در نماز خود با دست باز نماز می خواند ، در حالی که سنی باید با دست بسته و با سختی بیش تر نماز خود را اقامه کند.
همان گونه که در سوال از نماز شکسته مسافر ، پاسخ داده شد ،‌ نماز مسافر شیعه بسیار راحت تر از نماز مسافر سنی است. چرا که کسی که مسافر است ،بسیار برایش نماز دو رکعتی خواندن راحت از نماز چهار رکعتی خواندن است . عثمان راحتی را که خدای متعال به مسلمانان عطا کرده بود ، از آن ها گرفت و به دلخواه خود کار را بر مسلمانان سخت کرد که موجب ترک نماز شد.
در نماز شیعه به سختی یا راحتی نماز نمی اندیشد و آن را ملاک عمل خود قرار نمی دهد، بلکه تنها نگاه به آیات قرآن کریم و سنت رسول الله و دستورات اهل بیت رسول الله صلوات الله علیهم اجمعین دارد . هر آنچه را که آن ها گفته باشند، عمل می کند ، نه کم نه زیاد. همان گونه که از روایات اهل سنت نیز همین نکته (عمل شیعه مطابق با سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ) به دست می آید و به برخی از آن ها در پاسخ به بخش های دیگر سوال اشاره شده است.
برای تایید همه موارد ذکر شده می توانید به یکی از کتاب های فقهی شیعه مانند عروه الوثقی سید محمد کاظم یزدی یا تحریر الوسیله امام خمینی مراجعه نمایید .
پرسش 4:
چرا شیعه در غسل دادن میت از بدعت های بی مورد و خود سر استفاده می کنند؟
پاسخ:
در این سوال نیز مانند سوال قبلی خود روشن نکرده اید که کدام بدعت در غسل میت از طرف شیعه وجود دارد؟
آنچه که از کیفیت غسل میت در بین مذاهب پنج گانه اسلامی وجود دارد، به شرح ذیل است :
امامیه(شیعه) : سه غسل بر میت واجب است. غسل اول با آبی که به کمی سدر مخلوط شده است. غسل دوم آبی که کمی کافور در آن است . غسل سوم به آب خالص است. در غسل از غسل سر شروع می شود . بعد به غسل طرف راست و بعد به غسل طرف چپ ختم می شود.
مذاهب چهارگانه اهل سنت : یک غسل واجب است و آن هم به آب خالص و دو غسل دیگر مستحب است ( به سدر و کافور). در کیفیت غسل هم کیفیت خاصی شرط نشده است ( ترتیب خاصی ندارد ). نیز مخلوط کردن سدر و کافور به آب غسل واجب نیست، بلکه مستحب است در غسل آخر کافور یا مواد خوشبوی دیگر اضافه شود.
همه این مذاهب نیت را شرط می دانند. همچنین غصبی نبودن آب و طهارت آب را شرط صحت غسل می دانند. نیز ازاله نجاست از بدن میت را قبل از غسل و نبودن حاجب و پوششی روی بدن میت که مانع از رسیدن آب غسل به بدن او شود ، واجب می دانند.
امامیه غسل میت به آب گرم شده به وسیله آتش را مکروه می داند . حنفیه آب گرم شده را بهتر می داند . حنابله و مالکیه و شافعیه آب خنک را مستحب می دانند.
همه این مذاهب اتفاق نظر دارند. محرمی که در حج در حالت احرام از دنیا رفته است ، در آب غسلش نباید از کافور استفاده کرد ، همان گونه که اتفاق نظر دارند بر سر این موضوع که از هر گونه بوی خوشی در حال احرام باید دوری کرد.
همه مذاهب خمسه اتفاق نظر دارند. زمانی که آب پیدا نشود و نیز نتوان از آب استفاده کرد ، ‌باید از تیمم به جای غسل استفاده کرد . کیفیت آن را هم مانند کیفیت تیمم زنده می دانند.(1)
این خلاصه نظریات مذاهب پنجگانه در غسل می باشد.
حال ببینیم که عمل کدام یک به سنت رسول الله نزدیک تر است.
مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ، عَنْ أُمِّ عَطِیَّةَ، قَالَتْ دَخَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم حِینَ تُوُفِّیَتِ ابْنَتُهُ فَقَالَ ” اغْسِلْنَهَا ثَلاَثًا أَوْ خَمْسًا أَوْ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ – إِنْ رَأَیْتُنَّ ذَلِکَ – بِمَاءٍ وَسِدْرٍ وَاجْعَلْنَ فِی الآخِرَةِ کَافُورًا أَوْ شَیْئًا مِنْ کَافُورٍ فَإِذَا فَرَغْتُنَّ فَآذِنَّنِی … ؛(2)
محمد بن سیرین از ام عطیه نقل می کند که گفت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ما وارد شد، زمانی که دخترش فوت کرده بود، پس فرمود : او را سه بار یا پنج بار یا بیش تر غسل دهید _البته اگر خواستید _ به آب و سدر و در آخرین غسل کافور یا چیزی از کافور قرار دهید . وقتی غسل به پایان رسید، مرا خبر دهید…
همان گونه که از حدیث روشن است، روایت یک بار را نفرموده است که اهل سنت به یک بار عمل می کنند ، بلکه از سه شروع می کند. بلی اگر می فرمود یک بار یا سه بار یا پنج بار می توانستیم این احتمال را بدهیم که یک بار آن واجب و سه بار و پنج بار آن مستحب است، ولی هیچ اشاره ای به یک بار نشده است. بنابراین نمی توان یک بار واجب را از آن استفاده کرد و دو بار دیگر آن را مستحب خواند.
این حدیث در صحیح بخاری نیز با سند خود ،‌ به همین گونه آمده است.(3)
در حدیث دیگری آمده است :
حَدَّثَنَا هُدْبَةُ بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ، أَنَّهُ کَانَ یَأْخُذُ الْغُسْلَ عَنْ أُمِّ عَطِیَّةَ، یَغْسِلُ بِالسِّدْرِ مَرَّتَیْنِ وَالثَّالِثَةَ بِالْمَاءِ وَالْکَافُورِ ؛(4)
از محمد بن سیرین نقل شده است که او ( محمد بن سیرین ) کیفیت غسل را از ام عطیه گرفته است، به این صورت که دو بار به آب سدر و سومین غسل را به آب و کافور غسل می داد.
اما در مورد ترتیب غسل در حدیث آمده است :
عَنْ حَفْصَةَ بِنْتِ سِیرِینَ، عَنْ أُمِّ عَطِیَّةَ ـ رضى الله عنها ـ قَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فِی غَسْلِ ابْنَتِهِ ” ابْدَأْنَ بِمَیَامِنِهَا وَمَوَاضِعِ الْوُضُوءِ مِنْهَا؛ (5)
از حفصه دختر سیرین نقل شده است که أم عطیه رضی الله عنها گفت ،‌ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در غسل دخترش به ما فرمود : از اعضای راستش شروع به غسل کنیم و مواضع وضو را از آن اعضا مقدم کنیم.
همان گونه که در حدیث آمده است ،ترتیب غسل باید رعایت شود ، ولی این برخلاف عمل اهل سنت است . بنابراین مخالف سنت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم .
بررسی بقیه موارد به طول می انجامد . برای روشن شدن حقیقت به این چند نمونه اکتفا می کنیم.
نکته :
اهل سنت طبق گفته خود تنها از قرآن و سنت رسول الله پیروی می کنند. بنابراین نمی توانند به منبع دیگری غیر از این دو رجوع کنند.
بنابراین باید عملکرد خود را در این باره و در مسائل دیگر را بتوانند به صریح آیات قرآن یا سنت رسول الله مستند کنند. آیا طریقه غسل میت دادن اهل سنت با توضیحی که گذشت ، مطابق شیوه رسول الله است ؟ آن هم شیوه ای که خود نقل کرده اند.
شیعه منبع احکام خود را قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و نیز به سفارش پیامبر در حدیث ثقلین (6) که مورد اجماع شیعه و سنی است ،‌روش اهل بیت رسول الله صلوات الله علیهم اجمعین که همان سنت رسول الله است و بیان کننده و توضیح دهنده آن است ،‌قرار داده است.
بنابراین اگر در روایات رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم ،‌ حدیثی به عملی دلالت کند، نیابد به بدعت های خود مراجعه کند، بلکه به اهل بیت رسول خدا صلوات الله علیهم اجمعین مراجعه می کند و از آن ها استفسار می نماید که آیا پیامبر در این گونه موارد چگونه عمل می کرد؟ چون اهل بیت بهتر از بقیه خبر دارند ، بهتر از بقیه می دانند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چگونه عمل می کرده است.
این همان مراجعه به روایات و احادیث اهل بیت است که شیعه با افتخار به آن عمل می کند و خود را عامل به دستور خدا در قرآن (7) و رسول خدا در احادیث مختلف ، که دستور به مراجعه به آن ها داده اند ، ‌می داند.
حال شما خود قضاوت کنید که اهل سنت واقعی شیعه است یا اهل سنت ؟ کدام یک به سنت رسول الله عمل شان نزدیک تر می باشد ؟ آیا بهتر نیست اهل سنت خود را تابع ائمه چهار گانه مالکیه و حنفیه و شافعیه و حنبلیه بدانند تا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ؟
پی نوشت ها:
1. محمد جواد مغنیه ،‌الفقه علی المذاهب الخمسه ،‌بی تا ،‌ ص57.
2. ابی داود ، سنن ، باب کیف غسل المیت ،‌ ح 3144.
3. بخاری ، صحیح ، باب غسل المیت و وضوئه بالماء و السدر ، ح 1265.
4. ابی داود ،‌سنن ، باب کیف غسل المیت ،‌ ح 3149.
5. همان ، ح 3147.
6. صحیح مسلم، کتاب الفضایل، باب فضایل على بن ابى طالب ؛
سنن الترمذى، باب مناقب اهل بیت النبى ؛
الدر المنثور، جلال الدین سیوطى، ج 2، ص 285، ذیل آیه، اعتصام، بیروت دارالفکر چاپ اول ؛ مسند احمد، ج 3، ص 59017 و ج 5، ص 181، دارالصاد؛
المستدرک على الصحیحین، ابى عبدالله حاکم نیشابورى، ج 3، ص 109.
7. شوری (42) آیه 23.
پرسش 5:
شیعه در وضو گرفتن به جای شستن پاها که فرض است، تنها بالای پای کثیف که سبب آذیت مردمان می شود و دور از نظافت است ، مسح می کنند که سبب کثیف شدن دست شان هم می شود.
پاسخ:
وضو گرفتن فلسفه و حکمت خاص به خود را دارد و آن به دست آوردن طهارت برای ورود به نماز و یا اعمال عبادی دیگری است که طهارت در آن ها شرط است.
بنابراین وضو برای تمیزی دست و پا نیست. بلکه برای حصول طهارت است.
مسلمان باید دست و پا و بدن تمیزی داشته باشد . خود را مدام از آلودگی ها حفظ کرده و پاکیزه باشد ؛ مخصوصا زمانی که به یک محل عمومی و مقدس مانند مسجد و مصلا وارد می شود. برای رسیدن به این مقصود باید استحمام کند یا دست و پای خود را در آب بشوید، نه اینکه وضو بگیرد.
اگر کسی به نیت پاکیزگی وضو بگیرد ، یعنی به این نیت وضو بگیرد که دست و پای خود را از آلودگی ها پاکیزه کند ، قطعا وضوی او باطل است.
اگر وضو برای پاکیزگی دست و پا و بدن و از بین بردن بو و کثافات از آن ها است ، آیا بهتر نیست که به جای آن غسل کند که در این صورت تمام بدن خود را از بوها و آلودگی ها پاک کرده است و تمام نماز های خود را با غسل انجام دادن به جای آورد یا به جای آن که با آب خالی وضو بگیرد ،به وسیله شوینده های بهداشتی وضو بگیرد تا تمیزی بیش تری حاصل شود ؟
مسلما هر کس به جای وضو گرفتن دست و پای خود را در آب بشوید و یا از شوینده های بهداشتی استفاده کند ،نمی تواند به واسطه آن نماز بخواند و باید بعد از شستن دست و پا به نیت طهارت وضو بگیرد.
پس توجیه درستی عمل اهل سنت به دلیل حصول پاکیزگی بیش تر توجیه مناسب و شرعی نمی تواند باشد.
باید ببینیم ادله قرآنی و روائی چه می گوید و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و‌ آله و سلم چه بوده است ؟
اما قبل از پرداختن به ادله هر یک از طرفین بهتر است به مقدمه ای توجه کنیم:
اختلاف شیعه و اهل سنت در این مسائل به اختلاف در مبانی استنباط احکام دینی بر می گردد.
هر یک از مذاهب فقهى اسلامى براى استنباط احکام دین، از یکسرى اصول و مبانى بهره می گیرند. طبیعى است که اگر در اصول، مبانى و منابع استنباط با هم اختلاف داشته باشند، نتیجه و ره آورد استنباط ها متفاوت خواهد شد. بسیارى از اختلافات فقهى شیعه و سنی،‌ریشه در تفاوت دیدگاه ها در اصول و مبانى استنباط دارد، مثلا‍ً اهل سنت افزون بر قرآن و سنت پیامبر(ص) به سنت صحابه و گاهى به سنت تابعین ارزش مى دهند،‌ ولى شیعه افزون بر قرآن و سنت پیامبر ، به سنت اهل بیت بها مى دهند . سنت صحابه را اگر مستند به سنّت پیامبر نباشد، به عنوان منبع شرعى نمى پذیرند.
برخى از اختلافات فقهى ریشه در همین نکته دارد. اختلاف در وضو هم از همین نوع است. شیعیان با تمسک به حدیث ثقلین، به اهل بیت و امامان معصوم(ع) مراجعه مى کنند و احکام شرعى خویش را فرا مى گیرند، امّا اهل سنّت این چنین عمل نمی کنند.
در زمان خلفا به ویژه خلیفه دوم (عمر) سیاست جلوگیرى از نشر حدیث رواج داشت . خلفاى بعدى تا زمان عمر بن عبدالعزیز، همین سیاست را در پیش گرفتند . سرانجام بسیارى از روایت هاى پیامبر و حوادث صدر اسلام به فراموشى سپرده شد . نسل هاى بعدى نسبت به آن بیگانه شدند. از این پس شیعیان با مراجعه به امامان معصوم توانستند سنت فراموش شده پیامبر را دریابند و آن را سرمشق زندگى خویش قرار دهند؛ به عنوان مثال در مورد وضو: امام باقر(ع) در این راستا ظرف آبى برداشت و به وضو پرداخت و فرمود: پیامبر چنین وضو مى ساخت.(1)
کیفیت وضوى اهل سنت به جهت تفسیرى است که ایشان از آیه “فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق” (2) دارند.
ظاهر معناى آیه چنین است که صورت و دست ها را تا آرنج بشویید. اهل سنت از کلمه “الى” خیال مى کنند که آیه مى گوید دست ها را از سرانگشتان به طرف آرنج بشویید، ولى با اندکى دقّت روشن مى شود که کلمه “الى” تنها براى بیان حدّ شستن است، نه کیفیّت شستن.
آیه درست به آن مى ماند که انسان به کارگرى سفارش مى کند دیوار اتاق را از کف تا یک متر رنگ کند. بدیهى است منظور این نیست که دیوار از پایین به بالا رنگ شود، بلکه منظور این است که این مقدار باید رنگ شود، نه بیش تر و نه کم تر. بنابراین فقط مقدارى از دست که باید شسته شود، در آیه ذکر شده ، اما کیفیت آن در سنت پیامبر (که به وسیله اهل بیت به ما رسیده) آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان.(3)
البته مذاهب چهارگانه اهل سنت، شستن دست هنگام وضو از سر انگشتان تا آرنج را واجب نمى دانند و مى گویند بهتر است که بدین طریق وضو گرفته شود.
امامیه(شیعه) گفته اند: از آرنج واجب است و عکس آن باطل است، هم چنان که مقدّم داشتن دست راست بر چپ واجب است. باقى مذاهب گفته اند: شستن آن ها به هر طریقى که باشد، واجب بوده و تقدیم دست راست و شروع از انگشتان تا آرنج افضل است؛ (4) یعنى ثواب بیش ترى دارد.
شستن پا به جاى مسح که میان اهل سنت رواج دارد، تفسیر خاصى است که از ادامه همان آیه ارائه داده اند. به نظر آن ها کلمه “ارجلکم” (پاها) بر “وجوهکم” (صورت ها) عطف شده و باید مانند آن شسته شود، اما شیعه معتقد است این کلمه بعد از کلمه رؤوس (سرها) ذکر شده و عطف به محل آن است و باید پاها را مانند سر مسح کنید.
در هر حال اختلاف عمل در مذاهب اسلامى ناشى از اختلاف برداشت و فهم متفاوت از آیات بوده و سنت پیامبر را هر دو گروه طبق عقیده خود مى دانند، اما شیعه افتخار دارد که پیرو ائمه اطهار بوده و پیشوایان معصوم از آیات الهى و روش و سنت و گفتار رسول خدا آگاه تر بوده و درست تفسیر مى کنند. (5)
همان گونه که بیان شد در روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام بیان شده است که روش وضوى پیامبر به روش شیعه بوده است.
ادله دیگری نیز اهل سنت برای توجیه روش عملکردی خود ارائه کرده اند که همه آن ها قابل نقد و رد است. یکی از انواع ادله دیگری که آورده اند،روایاتی هست که در آن غسل رجلین(شستن پاها) آمده است مانند روایت عثمان خلیفه سوم که مردم را جمع کرد و جلوی آنان وضو گرفت : دست راستش را داخل ظرف کرد و بر دست چپش ریخت و سه بار شست ، سپس سه بار مضمضه کرد و سه بار استنشاق کرد، سپس سه بار صورتش را شست ، سپس سه باردستش را تا مرفق شست ، سپس سرش را مسح کرد، سپس پاهایش را خوب شست ، سپس گفت دیدم رسول خدا این گونه وضو گرفت. (6)
نقد : اولا”، از بین صحابه به نقل خود اهل سنت ، بسیاری از آنان قایل به مسح بوده اند مانند : ابن عباس که گفت: « الوضوء غسلتان و مسحتان» یعنی وضو دو شستن دارد و دو مسح کردن . انس مسح بر پای کرد و زمانی که حجاج گفت پاهای خود را در وضو بشویید، گفت :خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت . آیه « و امسحوا برووسکم و ارجلکم الی الکعبین » را خواند .
عکرمه گفت : پاها را نباید شست. بلکه باید مسح کرد . شعبی گفت: جبریل مسح را نازل کرد . نمی بینی که در تیمم آنچه در وضو شسته می شود ،مسح می شود . آنچه را در وضو مسح می کنند، رها می شود. عامر گفت :جبرییل درباره پا مسح را نازل کرد .قتاده گفت: خدا دو شستن و دو مسح کردن را واجب کرد . ابن حزم می گوید :
« و قد قال بالمسح علی الرجلین جماعه من السلف ، منهم علی بن ابیطالب و ابن عباس والحسن وعکرمه والشعبی و جماعه غیرهم» . (7)
روایات اهل سنت در این زمینه متعارض است . هنگامی که روایات در یک مساله متعارض شد، وظیفه آن است که به قرآن کریم رجوع شود. روایتی که مطابق قرآن بود ،اخذ شود. قرآن طبق اعتراف اهل سنت مسح را واجب کرده است.
پى نوشت ها:
1. شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج 1، ص 274،‌ج 7.
2 . مائده (5) آیه 6.
3 . ناصر مکارم شیرازی ،‌ تفسیر نمونه، نشر دارالکتب الاسلامیه ، سال نشر 1374 هـ.ش ، ج 4، ص 286.
4 . محمد جواد مغنیه، فقه تطبیقى ،ترجمه کاظم پورجوادى، ص 40.
5 . وسائل الشیعه ، ج 4 باب 15 از ابواب قواطع الصلاة.
6. علاء الدین علی بن حسام الدین الهندی ، کنزالعمال ،نشر موسسه الرساله ،‌ سال نشر 1401هـ.ق ،‌ ج 9،ص 441، ح 268883.
7. محمد بن جریرطبری ، التفسیر ، دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان ، ج 6، ص 82 ؛محمد بن احمد قرطبی ، الجامع لاحکام القرآن ، قاهره ‌، دارلکتب المصریه ، 1384 هـ . ق ،‌ ج 6، ص 92 .
پرسش 6:
شیعه نماز را به اندازه دلخواه ساده ساخته اند، مانند خواندن دو رکعت نماز به جای نماز چهار رکعتی.
پاسخ:
باز مثل ادعاهای قبلی خود این ادعا را هم بدون دلیل و بدون علم مطرح کرده اید . اگر به منابعی از روایات اهل سنت و کتاب های معتبر اهل سنت مراجعه کنید، روشن می شود که آیا شیعه با شکسته خواندن نماز خود بدعت گذار بوده است یا برخی از بزرگان اهل سنت بدعت نماز تمام خواندن را در سفر ایجاد کرده اند؟
لازم است روشن شود در سفر کدام یک از این دو نماز درست و بر اساس سنت رسول خدا صلوات الله علیه وآله است، نماز شکسته یا کامل؟
منابع فراوانی از اهل سنت نقل می کنند که هرگاه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از مدینه خارج می شدند، نماز خود را شکسته می خواندند. پس از رسول اکرم نیز خلیفه اول و دوم همین گونه عمل می کردند.
عثمان به عنوان سومین خلیفه، برخلاف سنت پیامبر عمل کرد . در سفر، نماز را کامل به جا آورد.
به این احادیث دقت کنید :
عن یحیى بن یزید الهنائی؛ قال : سألت أنس بن مالک عن قصر الصلاة ؟ فقال : کان رسول الله صلى الله علیه وسلم إذا خرج، مسیرة ثلاثة أمیال أو ثلاثة فراسخ، صلى رکعتین ؛
یحیی بن یزید هنائی گفت : از انس بن مالک در مورد شکسته بودن نماز پرسیدم؟ گفت : پیامبر هر وقت از مدینه به اندازه سه مایل یا سه فرسخ خارج می شد، نماز را دو رکعتی به جا می آورد.(1)
عن جبیر بن نفیر؛ قال : خرجت مع شرحبیل بن السمط إلى قریة، على رأس سبعة عشر أو ثمانیة عشر میلا . فصلى رکعتین . فقلت له . فقال : رأیت عمر صلى بذی الحلیفة رکعتین . فقلت له . فقال : إنما أفعل کما رأیت رسول الله صلى الله علیه وسلم یفعل ؛
از جبیر بن نفیر نقل شده است : به همراه شرحبیل بن سمط به سوی یک روستائی خارج شدم؛ در حدود هفده یا هیجده مایل. پس شرحبیل دو نماز خود را دو رکعتی خواند. به او اعتراض کردم . در جواب گفت : خودم دیدم که عمر در ذی حلیفه نماز را دو رکعتی خواند. پس من هم مثل تو به او اعتراض کردم ، عمر در جواب من گفت : همان گونه عمل کردم که از رسول الله دیدم.( یعنی پیامبر نماز را دو رکعتی خواند و من دیدم و نمازم را شکسته خواندم .)(2)
عبدالرحمن بن یزید یقول : صلى بنا عثمان بمنى أربع رکعات . فقیل ذلک لعبدالله بن مسعود . فاسترجع . ثم قال : صلیت مع رسول الله صلى الله علیه وسلم بمنى رکعتین . وصلیت مع أبی بکر الصدیق بمنى رکعتین . وصلیت مع عمر بن الخطاب بمنى رکعتین . ..؛
عبدالرحمن بن یزید می گوید : عثمان برای ما در منی نماز را چهار رکعتی به جای آورد. ( به جای آن که دو رکعتی به جای آورد ) پس به عبدالله بن مسعود این مطلب گفته شد. عبدالله بن مسعود کلمه استرجاع را به زبان آورد. ( یعنی گفت : انا لله و انا الیه راجعون ، کلمه ای که هنگام رسیدن مصیبت گفته می شود ، به این معنا که عبدالله بن مسعود با گفتن کلمه استرجاع عمل عثمان را مصیبت دانست ) و گفت : با رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم در منی نماز را دو رکعتی خواندم . با ابوبکر در منی دو رکعتی خواندم . با عمر بن الخطاب در منی دو رکعتی خواندم…” (3)
جالب این جاست که “عبدالله بن عمر” فرزند خلیفه دوم، می گوید: نماز مسافر دو رکعتی است، و هر که سنت پیامبر را ترک کند، کافر است. (4) ماجرا زمانی جالب تر می شود که بدانیم “عبدالله بن عمر” برخلاف گفته خود و برای جلب رضایت خلیف? وقت، در سفر و هنگام جماعت، نماز را تمام می خواند . زمانی که به خانه بر می گشت، دوباره نمازش را می خواند، ولی این بار به صورت شکسته!
حدثنا عبیدالله عن نافع، عن ابن عمر؛ قال : صلى رسول الله صلى الله علیه وسلم بمنى رکعتین . وأبو بکر بعده . وعمر بعد أبی بکر . وعثمان صدرا من خلافته . ثم إن عثمان صلى، بعد، أربعا . فکان ابن عمر إذا صلى مع الإمام صلى أربعا . وإذا صلاها وحده صلى رکعتین؛
عبیدالله از نافع از ابن عمر : پیامبر در منی نماز خود را دو رکعتی به جای آورد . ابوبکر بعد از او چنین کرد . عمر بعد از ابوبکر چنین کرد . عثمان در اوائل خلافتش چنین کرد . سپس بعد از چند سال خلافت نماز در منی را چهار رکعتی به جای آورد ( برخلاف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر و عمر و دوران اولیه خلافت خود ، بدعت گذاشت ).
سپس نافع در ادامه می گوید : ابن عمر هر وقت با امام ( خلیفه که همان عثمان بود ) نماز به جای می آورد ،چهار رکعتی می خواند . هر به تنهائی نماز می خواند ، دو رکعتی می خواند!(5)
حال بگوئید آیا شیعه بدعت گذار بوده است یا خلیفه سوم ؟ آیا این درست است که پیامبر حکمی را از ناحیه خداوند ابلاغ کند و دیگران تحت هر عنوانی و به میل خود آن حکم را به حکمی دیگر تبدیل نمایند؟ حکومتی کردن یک نظریه یا فتوا، چه عواقبی را در پی دارد؟ اهل سنت که عمل همه اصحاب را تحت عنوان “عدالت صحابه” درست می دانند، در چنین مواقعی چه رفتاری پیش می گیرند و به کدام روش عمل می کنند، عمل خلیفه یا عمل دیگر اصحاب؟
پی نوشت :
1. صحیح مسلم ، باب صلاه المسافرین و قصرها، حدیث 12.
2. همان.13.
3. همان ، باب قصر الصلاه بمنی ، حدیث 8.
4. ابن حزم ، المحلّی،بیتا، جلد4، صفحه266 و 270.
5. صحیح مسلم ، باب قصر الصلاه بمنی ، حدیث 4.
پرسش 7:
شیعه ترک نماز سنت با نامیدن آن به مستحب، و فرض را واجب شمرد!
پاسخ:
فرض به معنای واجب است و نماز فریضه یعنی نماز واجب.
قوله تعالى:« إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ»(1) أی أوجب علیک تلاوته بتبلیغه و العمل بما فیه ؛
یعنی به تو تلاوت قرآن را به تبلیغ آن و عمل به آنچه که در آن آمده است واجب کرد.(2)
” فرَضْت الشی ء أَفْرِضه فَرْضاً و فَرَّضْتُه للتکثیر: أَوْجَبْتُه. و قوله تعالى: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها”(3)
سنت در لغت به معنی راه و شیوه و طریق آمده است.
قوله تعالى « وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ »(4) أی طریقتهم التی سنها الله فی إهلاکهم حین کذبوا رسله و هو وعید؛
یعنی روش زندگی اقوام گذشته که خدای متعال آن را طریقه به هلاکت رساندن آن ها قرار داده است. این روش و سیره زندگی که تکذیب رسولان الهی است، شیوه ای است که آن ها را به هلاکت می رساند.
قوله «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا» (5) یعنی أن کل قوم أخرجوا رسولهم من بینهم فسنة الله أن یهلکهم ؛
هر قومی که پیامبرشان را از بین خود اخراج می کردند و تکذیبش می کردند ، روش خدا در برخورد با آن ها این بود که آن ها را هلاک می کرد.(6)
معنای روش و شیوه هم احکام واجب را شامل می شود و هم احکام مستحب را. بنابراین سنت دو قسم خواهیم داشت:
1- سنت های واجب.
2- سنت های مستحب.
سنت های مستحب در مقابل سنت های واجب که فریضه نیز نامیده می شوند قرار دارد.
این سخن که شیعه نماز سنت را نماز مستحب نامیده ، بی معنا است.
علاوه بر این روشن نکرده اید که منظورتان از این نماز کدامین نماز است.
آیا نماز شب است ؟ نماز شب در اعتقاد اهل سنت نیز مستحب است . تنها برای پیامبر واجب بود. منظورتان نماز های یومیه است ؟ این را شیعه مستحب نمی داند و ترک هم نکرده است . هر کس به شما چنین خبری را داده ، دروغگو بوده است .
اگر منظور شما نماز مسنونه در مذهب حنفی است که در مقابل مندوبه است . فرض را غیر از واجب پنداشته اند ؛ معنای خاص به خود را دارد. از ادله و اصطلاحات خاص خودشان در فرض و سنت و واجب و مندوبه پیروی می کنند . این اصطلاحات فقط مخصوص مذهب حنفی است . حتی دیگر مذاهب اهل سنت نیز به آن اصطلاحات و نمازها به صورتی که حنفیه می گویند، قائل نیستند و عمل نمی کنند. بنابراین ترک آن تنها اختصاص به شیعه ندارد. (7)
همان گونه که در دیگر بخش های سوال گفته شد شیعه تنها به سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و روش اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین نظر دارد و از آن ها پیروی می کند. اگر عملی را واجب کرده باشند ، به وجوبش اعتقاد پیدا می کند . اگر مستحب گفته باشند، به عنوان عمل مستحبی به آن اعتقاد پیدا می کند.
بنابراین به اعتقاد شیعه آنچه که در سنت رسول الله نباشد و روش اهل بیت او نیز نباشد، عمل کردن به آن ،‌ چه به نیت واجب و چه به نیت مستحب بدعت است و حرام.
پی نوشت :
1. قصص (28) ، آیه 85.
2. مجمع البحرین ، ماده (فرض).
3. لسان العرب ، ماده (فرض).
4. حجر (15) ، آیه 13.
5. اسراء (17) ، آیه 77.
6. مجمع البحرین ، ماده (سنن).
7. محمد جواد مغنیه ،‌ الفقه علی المذاهب الخمسه ،‌ بی تا‌،‌ ص77-78.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد