۱۳۹۴/۰۸/۱۷
–
۴۰۱۴ بازدید
پیشینه تثلیث در مسیحیت را بفرمایید؟
تَثلیث واژهای عربی است به معنای «سهگانگی» این واژه همچنین در ترجمه واژهی «تریآس» در یونانی آمدهاست. مسیحیان با استناد به برخی از آیات کتاب مقدس چنین اعتقاد دارند که خدا، در عهد جدید(و همچنین عتیق) خود را یک خدای واحد در سه شخص معرفی کرده است، که بعدا در قرن دوم میلادی این آموزه تثلیث نام گرفت. تثلیث به صورت مستقیم در عهد جدید وجود ندارد ولی این تعلیم به طور غیر سیستماتیک در عهد جدید مطرح گشته است. چنانچه ترتولیان پدر کلیسای شهیر قرن ۲-۳ میلادی مینویسد: «کتاب مقدس به بهترین شکل تثلیث را بیان میسازد» تثلیث یکی از اعتقادات بنیادین مسیحیت میباشد که بر اساس آن خدای یگانه در سه شخص خدای پدر، خدای پسر(که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد) و خدای روحالقدس میباشند. این سه ذات یکسانی داشته ولی از هم متمایز میباشند. مورخین عموماً توافق نظر دارند که کتاب مقدس هیچ جا آشکارا تثلیث را بیان نکرده است. مورخ ریچارد سووین بورن (از جمله مؤرخینی که اعتقاد به تثلیث دارد) این مسئله را اینگونه توضیح میدهد که اگر عیسی میخواست تثلیث را مشخصاً بیان کند بجز اندکی، بقیه منظور او را اشتباه میفهمیدند. بنابراین او تعلیماتی بر جای گذاشت که بصورت ضمنی تأیید کننده تثلیث باشند و مسیحیان بعدی بتوانند آنها را به شکل منظم در آورند. بین مؤرخین توافق نظری در مورد اینکه آیا واقعاً تثلیث جزو تعلیمات کتاب مقدس هست وجود ندارد. نوشته های به دست رسیده از قدیمیترین الاهیدانان مسیحیان نشان دهنده تأکید زیاد آنان روی ذات خدایی عیسی میباشد. سؤالی که برای این الاهیدانان پیش آمده بود و به موضوع مناظرات بین این الاهیدانان تبدیل شده بود، این بود که چگونه میتوان هم عیسی را خدا حساب آورد و هم به واحد بودن خدا اعتقاد داشت راه حل های زیادی پیشنهاد شده و مورد بحث قرار گرفت که از بین آنها اعتقاد بیان شده در ابتدای مقاله از تثلیث بر بقیه غالب آمده است. در قرن دوم میلادی ترتولیان برای اولین بار از کلمه trinitas(شکل لاتین trinity)، استفاده کرده و ماهیت خدا را بشکل ذات واحدی که از سه شخص تشکیل شده توصیف کرد (اگر چه ترتولیان اولین کسی بود که از کلمه تثلیث استفاده کرد ولی الاهیدانان دیگری مانند ایرنیوس هم توضیحات مشابهی ارایه کرده بود). اریگن پس از او نیز تاکید بر واحد بودن خدای متعال (که خالق جهان است)، پسر (که رهایی بخش بشر بوده)که با خدا هم ازل بود و روحالقدس(که تطهیرکننده بشر است)کرد. از جمله عقاید که مورد قبول واقع نشده این دید که عیسی از نظر مرتبه پایینتر و تحت فرمان خدای پدر میباشد، یا اینکه پدر، پسر و روح القدس تمایزی از هم نداشته و سه طرقی هستند که خدای واحد خود را افشا کرده، بودند اینگونه بحث ها تا قرن چهارم ادامه داشت تا اینکه اعتقاد به تثلیث به عنوان عقیده رسمی مسیحیان بیان و به تصویب رسید. بحث ها بر سر جزئیات تثلیث بین مسیحیان ادامه یافت. یکی از موضوعات مورد اختلاف بین مسیحیان که منجر به انشقاق بزرگ کلیسای شرقی و غربی گردید اختلاف نظر در مورد ماهیت روحالقدس بود. عقیده کلیسای شرقی این بود که روحالقدس نشأت گرفته یا برخاسته از پدر از طریق پسر میباشد ولی کلیسای غربی معتقد بود که روحالقدس برخاسته از پدر و پسر میباشد. فرمول تثلیث در مسیحیت در کتاب اصول اعتقادات کاتولیک چنین تعریف شدهاست: «تثلیثْ واحد است. ما قائل به سه خدا نیستیم، بلکه به یک خدای واحد در سه شخص، یعنی «تثلیثِ همذات» معتقد هستیم . شخصهای الهی در الوهیتِ یکتا شریک نیستند، بلکه هر یک از آنها، خدای کامل است: «پدر همانی است که پسر است، و پسر همانی است که پدر است، و پدر و پسر همانی هستند که روحالقدس است، یعنی در طبیعت خود، یک خدای واحد.» هر یک از این سه شخص همین واقعیت است، یعنی ذات، جوهر، یا ماهیت الهی.» لوئیس برکوف، الاهیدان مسیحی، در کتاب «خلاصهی اعتقادات مسیحی» تثلیث را اینچنین شرح میدهد: «…پدر و پسر و روحالقدس … چنان ماهیتی دارند که میتوانند با یکدیگر وارد رابطهٔ شخصی شوند… هر یک از اشخاص از تمامی و کل ذات یا جوهر الهی برخوردارند و اینکه این جوهر خارج از این سه شخص موجودیت ندارد.» مهرداد فاتحی در کتاب «خدای مسیحیان: نگاهی به تثلیث» مینویسد: «…در خدا بُعدی متعال وجود دارد که «پدر» خوانده میشود. خدا بینهایت برتر و بالاتر از همهٔ مخلوقات خویش است و هیچ چیز و هیچ کس را با او قیاس نتوان کرد. اما در همین خدا، چون محبت است، بُعدی دوم وجود دارد که بُعدی حلولی یا درونباشنده است و سبب میشود که او در شخص عیسای ناصری در تاریخ حلول کند و خود را از نزدیک به انسان بشناساند. خدا مخلوقیت را برخود میگیرد و اینگونه در تجربهٔ بشری و رنجهای او شریک میشود تا از درون، وضعیت او را شفا بخشد. این بُعد دوم «پسر» خوانده میشود. همچنین بُعد سومی در خدا وجود دارد، یعنی «روحالقدس»، که باز بُعدی حلولی است، با این تفاوت که خدا اینبار نه بهطور عینی در یک شخصیت تاریخیِ خاص، بلکه در قلوب تک تک مؤمنان و در جامعهٔ مسیحی یعنی کلیسا ساکن میشود و با مؤمنان رفاقت و صمیمیت نزدیک برقرار میکند.» تثلیث در عهد قدیم خدا در شکل عیسی در باغ عدن با آدم و حوا روبرو میشود. الاهیدانان مسیحی بصورت سنتی به آیاتی از عهد عتیق در جهت اثبات تکثر در خدا اشاره میکردند. به عنوان مثال آیه ۲۶ فصل ۱ از کتاب پیدایش «بیاییم انسان را در تصویر خودمان، و شبیه خودمان بسازیم» یا اشاره به روح خداوند در آیه ۲ فصل ۱ کتاب پیدایش جهت تایید تثلیث و سازگاری آن با عهد عتیق ذکر میشده است. برخی از الاهیدانان مسیحی خدای قوم اسرائیل را با تثلیث یکی گرفته، گروهی دیگر خدای قوم اسرائیل را با پدر یکی گرفته و گروه دیگری از الاهیدانان خدای قوم بنی اسرائیل را با عیسی یکی گرفته اند. دیدگاه اول و دوم طرفداران بیشتری نسبت به دیدگاه سوم داشته است. به گفته مورخ میرسیا الیاد مفسرین و مورخین امروزی از دیدگاه سنتی الاهیدانان مسیحی فاصله گرفته و عموماً اعتقادی به وجود آموزه تثلیث در عهد عتیق ندارند. زیرا اگر چه عهد عتیق خدا را پدر قوم بنی اسرائیل خوانده و از شخصیت پردازی خدا به عنوان کلام، روح، خرد و حضور استفاده جسته، ولی فضای حاکم بر متون عهد عتیق و اهداف مورد نظر این متون اجازه مرتبط کردن آنها با آموزه تثلیث (که بعدها تبیین شد) را نمیدهد. تثلیث در عهد جدید در انجیل متی، اثری از قرن یک میلادی که اولین کتاب عهد جدید میباشد، فرمول تثلیث توسط عیسی اینگونه بکار گرفته شدهاست: پس بروید و همهی قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر، پسر و روحالقدس تعمید دهید. ۱۹:۲۸ چنین استدلال شدهاست که اقانیم پدر، پسر و روح القدس در این فرمول، به موازات یگدیگر مطرح گشتهاند. همچنین نکته ظریفی که در این فرمول گنجانده شده کلمهٔ «نام» میباشد که نه به صورت جمع بلکه به صورت مفرد بکار برده شده که میتواند به یک نهاد و وجود این سه اقنوم دلالت داشته باشد. پولس رسول ۱، یوحنای حواری و پطرس حواری نیز در کتاب مقدس از فرمول تثلیث سود جسته و از هر سه اقنوم خدا را در جایگاهی هم سطح نام بردهاند. الوهیت پسر در عهد جدید در عهد جدید عیسی خود را به طور مستقیم خدا نخوانده؛ در فراز انجیل یوحنا باب ۱۰ آیات ۲۵ تا ۳۳ میخوانیم: عیسی پاسخ داد: «… «من و پدر یکی هستیم». آنگاه بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا او را سنگسار کنند. عیسی به ایشان گفت: «کارهای نیکِ بسیار از جانب پدر خود به شما نمایاندهام. به سبب کدامین یک از آنها میخواهید سنگسارم کنید؟» پاسخ دادند: «به سبب کار نیک سنگسارت نمیکنیم، بلکه از آنرو که کفر میگویی، زیرا انسانی و خود را خدا میخوانی.» یوحنای حواری در دیباچهیانجیل خود الوهیت مسیح، هم ذات بودن وی با پدر، تمایز با پدر و تجسم وی را اینگونه شرح میدهد: در ازل کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود، از ازل کلمه با خدا بود. همه چیز به وسیله او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. حیات از او به وجود آمد و آن حیات نور آدمیان بود. نور در تاریکی میتابد و تاریکی هرگز بر آن چیره نشدهاست. مردی به نام یحیی ظاهر شد که فرستادهی خدا بود. او آمد تا شاهد باشد و بر آن نور شهادت دهد تا بوسیلهی او همه ایمان بیاورند… پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید. ما شکوه و جلالش را دیدیم ــ شکوه و جلالی شایستهی فرزند یگانهی پدر و پر از فیض و راستی. شهادت یحیی این بود که فریاد میزد و می گفت: «این همان شخصی است که در بارهی او گفتم که بعد از من میآید اما بر من برتری و تقدم دارد زیرا پیش از تولد من، او وجود داشت.» انجیل یوحنا باب ۱ آیات ۱-۷ و ۱۴-۱۵ آر. سی اسپرول (R. C. Sproul)،الهی دان مسیحی، در مورد یوحنا با اشاره به[کلمه] (Logos) (یونانی: λογος)چنین مینویسد: «در این آیهی چشمگیر،Logosهم از خدا متمایز شده کلمه نزد خدا بود و هم با او یکی انگاشته شدهاست کلمه خدا بود . این جمعِ اضداد تاثیر بسیاری بر شکل گیری آموزهٔ تثلیث داشت زیرا به موجب آن،Logos به عنوان دومین شخصِ تثلیث ظاهر میشود. کلمه به لحاظ شخص از پدر متمایز است، اما با او هم ذات میباشد.» دکتر دانِیل بی. والاس استاد زبان یونانی، در مورد اهمیت ساختار فراز اینچنین توضیح میدهد:«ساختاری که انجیل نگار انتخاب کرده، موجزترین شکل ممکن بود برای بیان این اندیشه که «کلمه» خدا بود، اما متمایز از پدر.» بدین ترتیب تشخص کلام(اقنوم پسر-عیسی مسیح) متمایز از تشخص پدر اما هم ذات با وی میباشد. ویلیام بیدِروُلف(W. Biederwolf)می نویسد: «کسی که بتواند عهد جدید را بخواند اما پی نبرد که عیسی ادعا میکند که شخصی برتر از یک انسان است، مانند کسی است که به هنگام ظهر به آسمان صاف نگاه کند و خورشید را نبیند.» الوهیت پدر در عهد جدید غالبا معتقدند خصوصیات «پدر»، بعد اول تثلیث در سخنان مسیح، به موازات خصوصیات و توصیفات «یهوه» در عهد عتیق میباشند، با این حال در هیچ فرازی از چهار انجیل کانن، پدر، توسط مسیح، مستقیما یهوه نامیده نشده است. این در صورتیست که غالب مسیحیان، پدر را در کلمات مسیح به یهوه تعبیر می کنند. البته وی، بارها توسط انبیا، مسیح و حواریون، خدا (Theos یا الوهیم)خوانده شدهاست. عیسی پاسخ داد: «… کار کنید، امّا نه برای خوراک فانی، بلکه برای خوراکی که تا حیات جاویدان باقی است، خوراکی که پسرانسان به شما خواهد داد. زیرا بر اوست که خدای پدر مُهر تأیید زدهاست.» یوحنا در فراز یوحنا باب ۱۷ آیات ۱-۴ میخوانیم: پس از این سخنان، عیسی به آسمان نگریست و گفت: «پدر، ساعت رسیدهاست. پسرت را جلال ده تا پسرت نیز تو را جلال دهد؛ زیرا او را بر هر بشری قدرت دادهای تا به همهٔ آنان که به او عطا کردهای، حیات جاویدان بخشد. و این است حیات جاویدان، که تو را، تنها خدای حقیقی، و عیسی مسیح را که فرستادهای، بشناسند. من کاری را که به من سپردی، به کمال رساندم، و اینگونه تو را بر روی زمین جلال دادم. پس اکنون ای پدر، تو نیز مرا در حضور خویش جلال ده، به همان جلالی که پیش از آغاز جهان نزد تو داشتم. دیدگاه مسلمانان مسلمانان، عموماً از اصلی ترین منتقدان آموزه تثلیث بودهاند. قرآن، درباره آموزه ثثلیث چنین گفتهاست: کسانی که گفتند: «خدا سومین شخص از سه شخص یا سه اقنوم است، قطعاً کافر شده اند، و حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست. و اگر از آنچه می گویند باز نایستند، به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید.
بر اساس قرآن، خداوند هرگز پسری اختیار نکردهاست و در جای دیگری از قرآن گفته شدهاست: نزدیک است که آسمانها بشکافند، زمین شکافته شود، کوهها فروافتند، و همه در هم بریزند، زیرا که برای خدای رحمان فرزندی گفتهاند. و هرگز شایسته نیست خدای رحمان را که فرزندی داشته باشد. قرآن درباره عیسی چنین میگوید: و نبود مسیح فرزند مریم مگر فرستادهای که پیش از وی نیز فرستادگان بودند و مادرش بسیار راست گوینده بود؛ هر دو خوردنی میخوردند. پس تو بنگر که چگونه نشانهها را برای ایشان نمایان و آشکارا میسازیم و نیز بنگر که چگونه از راه راستی روی برمی گردانند. رنه گنون مینویسد: مسیحیان به جای این که خود را به خدا نزدیک کنند، خدا را مسیحی کرده اند؛ از زمان مسیح، برای ایشان تصور خدا یا پرستش او جدا از مسیح که خدا-انسان است غیرممکن شدهاست، و هر کس خدا را به آن شیوه که پیش از ظهور این تصور میشود، تصور کند، او را به خداناشناسی و کفرگویی متهم میکنند. اگر کسی خدا را جز از عیسی بپذیرد، و یا عیسی را به خدایی نپذیرد، او را به دشمنی و بدخواهی عیسی و دشمنی با خدا، متهم میکنند؛ این در حالی است که برای مسلمانان پرستش خدای یگانه با عشق و محبت نسبت به عیسی و مادرش مریم تلفیق شدهاست. دیدگاه عموم مسلمین این است که مسیحیان با پرستش انحصارگرایانه سه تجلی خداوندی، پرستش خدا را هم غصب میکنند، و آموزه مشترک تمام ادیان را نفی میکنند. عمده آنچه به سبب آن اسلام مسیحیت را نکوهش میکند این است که مسیحیان تثلیث را هم تراز وحدت خدا قرار داده اند؛ این نیست که جنبه سه گانگی به خدا نسبت میدهد، بلکه این است که خدا را به عنوان یگانه سه گانه تعریف میکند و این همان حرفی است که مطلق بودن خدا را نفی میکند و قرآن نیز سه گانه بودن امر مطلق را نادرست می داند.
بر اساس قرآن، خداوند هرگز پسری اختیار نکردهاست و در جای دیگری از قرآن گفته شدهاست: نزدیک است که آسمانها بشکافند، زمین شکافته شود، کوهها فروافتند، و همه در هم بریزند، زیرا که برای خدای رحمان فرزندی گفتهاند. و هرگز شایسته نیست خدای رحمان را که فرزندی داشته باشد. قرآن درباره عیسی چنین میگوید: و نبود مسیح فرزند مریم مگر فرستادهای که پیش از وی نیز فرستادگان بودند و مادرش بسیار راست گوینده بود؛ هر دو خوردنی میخوردند. پس تو بنگر که چگونه نشانهها را برای ایشان نمایان و آشکارا میسازیم و نیز بنگر که چگونه از راه راستی روی برمی گردانند. رنه گنون مینویسد: مسیحیان به جای این که خود را به خدا نزدیک کنند، خدا را مسیحی کرده اند؛ از زمان مسیح، برای ایشان تصور خدا یا پرستش او جدا از مسیح که خدا-انسان است غیرممکن شدهاست، و هر کس خدا را به آن شیوه که پیش از ظهور این تصور میشود، تصور کند، او را به خداناشناسی و کفرگویی متهم میکنند. اگر کسی خدا را جز از عیسی بپذیرد، و یا عیسی را به خدایی نپذیرد، او را به دشمنی و بدخواهی عیسی و دشمنی با خدا، متهم میکنند؛ این در حالی است که برای مسلمانان پرستش خدای یگانه با عشق و محبت نسبت به عیسی و مادرش مریم تلفیق شدهاست. دیدگاه عموم مسلمین این است که مسیحیان با پرستش انحصارگرایانه سه تجلی خداوندی، پرستش خدا را هم غصب میکنند، و آموزه مشترک تمام ادیان را نفی میکنند. عمده آنچه به سبب آن اسلام مسیحیت را نکوهش میکند این است که مسیحیان تثلیث را هم تراز وحدت خدا قرار داده اند؛ این نیست که جنبه سه گانگی به خدا نسبت میدهد، بلکه این است که خدا را به عنوان یگانه سه گانه تعریف میکند و این همان حرفی است که مطلق بودن خدا را نفی میکند و قرآن نیز سه گانه بودن امر مطلق را نادرست می داند.