طلسمات

خانه » همه » مذهبی » چله دعای فرج

چله دعای فرج


چله دعای فرج

۱۳۹۹/۰۱/۲۲


۱۳۳۴ بازدید

باعرض سلام وخسته نباشیدخدمت شماعزیزان که همیشه بهترین پاسخ دهنده به سوالات ماهستید.

چندوقتیه که یه حدیث نظرموجلب کرده.توی سایتی خوندم که امام صادق علیه السلام درپاسخ به یکی ازیاران خودفرمودن(ظهورامام زمان عجل الله تعالی فرجه زمان خاصی داره وتااون زمان نرسه ظهورمحقق نمیشه وخداحتی لحظه ای اون رو زودترانجام نمیده حتی اگرتمام بندگان بخوان ودرخواست کنن) میخواستم بدونم ایااین حدیث واقعیه یاساختگی.اخه بایکی ازفرمایشات امام صادق علیه ااسلام درتضادهست که فرمودن قوم بنی اسراییل ۴۰شبانه روززیردرگاه خداگریه ودعاکردن وپیامبرشون ظهورکرده وخدا۱۳۰ سال غیبت روبه خاطردعابهشون میبخشه ودرادامه فرمودن:شماهم اگراینگونه عمل کنیدخدافرجتون رومیرسونه.ودرجای دیگه فرمودن دعاحتی سرنوشت حتمی روتغییرمیده

واقعابین دوراهی موندم خواهش میکنم زودترجواب بدین

ابتدا باید بدانیم که استناد به روایت «فضل بن ابی قره» که اشاره به برداشت عذاب از بنی اسرائیل بعد از چهل روز ناله و گریه و توصیه به این عمل برای رسیدن امر فرج، به خاطر ضعیف بودن سند این روایت، امر صحیحی نیست. این روایت مرسل بوده و با سلسله سند نقل نشده است، بلکه تنها نام آخرین راوی این روایت «فضل بن ابی قرّه» در نقل عیّاشی وجود دارد که برخی از علمای رجال او را نیز ضعیف می‌دانند.
با چشم پوشی از این حدیث در مورد دعا براى گشایش در امور زندگی و فرج در همه مسائل زندگی است که شاید فرج امام زمان هم از آن جمله باشد ؛ هر چند در روایت تصریحی به آن نشده است: «فَلَمّا طالَ عَلى بَنی إسرائیلَ العَذابُ، ضَجّوا و بَکَوا إلَى اللهِ أربَعینَ صَباحاً، فَأَوحَى اللهُ إلى موسى و هارونَ أن یُخَلِّصَهم مِن فِرعَونَ، فَحَطَّ عَنهُم سَبعینَ و مِئَةَ سَنَةٍ. قالَ: و قالَ أبو عَبدِ اللهِ(ع): هکَذا أنتُم لَو فَعَلتُم لَفَرَّجَ اللهُ عَنّا، فَأَمّا إذا لَم تَکونوا فَإِنَّ الأَمرَ یَنتَهی إلى مُنتَهاهُ».«هنگامى که سختى بنى اسرائیل به درازا کشید، آنان چهل روز به گریه و ناله پرداختند که به دنبال آن، خداوند به موسى وحى کرد که آنان را از چنگ فرعون برهاند و اینگونه بود که صد و هفتاد سال از عذابشان کاسته شد. شما شیعیان نیز اگر این‌گونه رفتار کنید، خداوند گره از کارتان می‌گشاید؛ امّا اگر بی‌تفاوت باشید، از مقدار زمانی که باید درگیر این مشکل باشید کاسته نخواهد شد».عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج 2، ص 154
برخی از بزرگان دین در توضیح این روایت گفته‌اند: «آنچه از روایات به دست می‌آید، ظاهراً این است که وقت ظهور امام زمان(ع) از امور بَدائیّه است که امکان پیش‌وپس افتادنش هست، بنابراین، شاید جلو افتادن آن به جدّیت و اهتمام اهل ایمان در دعا کردن براى تعجیل فرج آن‌حضرت مشروط باشد. دلیل بر آن همین حدیث است…». مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم(ع)، ج 1، ص 378 – 379 مراد از تعجیل فرج آن است که مردم از خدا بخواهند تا زمینه‌ها و شرایط ظهور فراهم شود و موانع ظهور برطرف گردد تا ظهور واقع شود. البته باید بدانیم که تلاش مردم نیز مهم است، یعنی آنان نیز، با انجام وظایف دینی و آماده کردن خود برای ظهور [با توجه به انجام وظایف یک منتظر واقعی]، می‌توانند امر ظهور را سرعت ببخشند. البته در یک صورت چه تعجیل و چه تاخیر فرج برای ما ضرر دارد و آن زمانی است که ما امام زمان خود را نشناسیم! اگر فرج پیش افتد و ما امام زمان خود را نشناخته باشیم یقینا با جهل و جهالت درمقابل حضرت قرار می گیریم و کفر پیدا خواهیم کرد بنابراین تعجیل فرج برای ما ضرر دارد چوه امام خود را نشناخته ایم.اگر فرج تاخیر بیافتد و ما امام زمان خود را نشناخته باشیم و بمیریم در حالیکه ظهور او را درک نکرده باشیم در این صورت هم به مرگ جاهلیت مرده ایم بنابراین تاخیر فرج هم برای ما ضرر دارد چون مرده ایم و امام زمان خود را نشناختیم در نتیجه باید گفت: اگر امام خود را بشناسیم تعجیل و تاخیر فرج برای ما ضرری ندارد چنانچه حضرت صادق(ع) به مفضل فرمود: « اگر شما به آنچه که ما وصیت کرده ایم عمل کنید و از تجاوز نکنید پس اگر بمیرد(در تاخیر فرج) یکی از شما پیش از آنکه قائم(حضرت مهدی(عج)) ما خروج کند شهید خواهد بود و کسی که دشمنی را بکشد در پیش روی او برای او اجر بیست شهید خواهد بود».از طرفی تاخیرظهور هر روز فاجعه ای برای بشریت و افزوده شدن بر فتنه ­ها و مشکلات ان سانهاست . اگر امام زمان زودتر ظهور نکند ، ‌حکومت های استبدادی ­ و افراد فاسد و ظالم هر روز قدرت مندتر شده و بر ظلم و فسادشان افزوده می گردد….
در این راستا یکی از وظایف مهمی که بنا به تصریح حضرت صاحب الامر علیه السلام بر عهده همه منتظران گذاشته شده، دعا برای تعجیل فرج است . امام عصر علیه السلام در توقیعی که خطاب به «اسحاق بن یعقوب » صادر شده، می فرمایند: برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما همان است . امام حسن عسکری علیه السلام نیز دعا برای تعجیل فرج را شرط رهایی از فتنه های دوران غیبت دانسته، می فرماید: به خدا سوگند [او] غیبتی خواهد داشت که در آن تنها کسانی از هلاکت نجات می یابند که خداوند آنها را بر قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا برای تعجیل فرجش موفق کرده است . دعا برای تعجیل فرج از چنان اهمیتی برخوردار است که امام صادق علیه السلام می فرماید: هر کس بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «خداوندا! بر محمد و خاندان او درود فرست و در فرج ایشان تعجیل کن » نمیرد تا قائم [ علیه السلام] را دریابد . در روایت دیگری نیز آمده است که هر کس چنین کند خداوند شصت حاجت او را برآورده می سازد; سی حاجت از حوائج دنیا و سی حاجت از حوائج آخرت . بنابراین همه شیعیان باید در طول شبانه روز، در اوقات نماز و در همه ایامی که در آنها دعا سفارش شده، دعا برای تعجیل فرج را به عنوان یک تکلیف و وظیفه مهم عصر غیبت فراموش نکنند . بلکه این دعا را بر همه دعاهای خود مقدم کنند تا خداوند به برکت این دعا آنها را آنها را از همه فتنه ها و آشوب های زمان غیبت در امان نگهدارد و همه گرفتاری ها و غم و غصه های آنها را برطرف سازد . پس مراد از تعجیل فرج آن است که مردم از خدا بخواهند تا زمینه‌ها و شرایط ظهور فراهم شود و موانع ظهور برطرف گردد تا ظهور واقع شود. بر این اساس باید بدانیم که تلاش مردم نیز مهم است، یعنی آنان نیز، با انجام وظایف دینی و آماده کردن خود برای ظهور [با توجه به انجام وظایف یک منتظر واقعی]، می‌توانند امر ظهور را سرعت ببخشند. به فرموده امام علی(ع) خداوند کارها را به حسب قضایش انجام میدهد و نه رضایت شما (میزان الحکمه، روایت شماره ۱۶۴۵۶) و مقدمه قضای الهی، قدر الهی است؛ چرا که هر کار بر اساس اندازه و هندسه خاص خود انجام میگیرد. به فرموده امام صادق(ع) چون که خداوند چیزی را اراده کند مقدار میکند آن را و پس از تقدیر قضایش به آن تعلق میگیرید،(همان، روایت شماره ۱۶۴۶۱).قدر و هندسه و اندازه وجودی هر چیز است و قضا به معنای گذراندن و یک سره کردن و به پایان رساندن است.تقدیر الهی موجوددات عالم مشهود را به سوی آن چه در مسیر وجودشان برای آنها تقدیر و قالب گیری کرد، هدایت میکند. خدای بزرگ فرمود:الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی سپس همین تقدیر و هدایت را با امضای قضا، تمام تکمیل میکند.بسیار میشود که خدا چیزی را تقدیر میکند، ولی به دنبال تقدیر قضایش را نمیراند، مانند قدری که بعضی از علل و شرایط خارج آن اقتضا دارد، ولی به خاطر مزاحمت مانعی، آن اقتضا باطل میشود و سببی دیگر و یا اقتضایی دیگر جای سبب قبلی را میگیرد. چه بسا چیزی مقدر بشود و قضای آن نیز رانده شده باشد، مثل این که از جمیع جهت، یعنی هم از جهت وجود علل و شرایط و هم از جهت نبودن مانع، تقدیر شده باشد که در این صورت، آن چیز، محقق میشود. در بعضی از روایات نیز آمده که قدر، ممکن است تخلف کند، اما برای قضا برگشتی نیست، البته تغییر در تقدیر، مربوط به عالم ماده است. با توجه به این مقدمه، قضا، به معنای اجتماع جمیع علل و شرایط و فقدان هر گونه مانعی است که مسلما انجام میگیرد و هیچ گونه برگشتی در آن نیست. چه بسا، همین قضایی که مجموعه شروط متعدد دارد، یکی از آن شروط، دعای بندگان باشد. آمیختگی و هم سویی دعا و قضا، در روایات به خوبی مشهود است. امیر المؤمنین علی(ع) در انتهای نامه سی و یکم نهج البلاغه به فرزندشان امام مجتبی(ع) میفرماید: دین و دنیای تو را به خدا میسپارم و بهترین خواسته الهی را در آینده و هم اکنون در دنیا و آخرت برای تو میخواهم.اجتماع درخواست از خدا و قضا، بسیار زیبا است. در روایت آمده که حضرت امیر(ع) از زیر دیواری که در شرف خراب شدن بود حرکت کردند و به جای دیگر رفتند. از آن جناب سؤال شد آیا قضای الهی (حکم حتمی الهی) فرار میکنید؟ آن امام بزرگوار فرمودند:از قضا الهی به سوی قدر الهی فرار میکنم!(میزان الحکمه، ج۸، ص۱۶۲) به این معنا که در صورت توقف تمام مقدمات لازم برای زیر آوار ماندن مهیا میگردد و قضای الهی تحقق میپذیرد، امکام با حرکت سوی مکانی دیگر مقدمهای از آن مقدمات ناقص میگردد و هندسهای دیگر شکل میگیرد که آن تحقق سلامت و امنیت است. لذا منافات ندارد که حتی دعا، قضای الهی را متبدل سازد، دعایی که از جمله مقدمات و شروط حکم الهی است. در روایت از رسول اکرم(ص) وارد شده که:لایرد القضاء الا الدعاء؛ قضای الهی رارد نمیکند مگر دعا.(منتخب المیزان الحکمه، روایت ۲۱۰۱). یعنی، گاه، مقدرات یک امر فراهم شده است و باید قضا بیاید ولی دعا در تقدیرات اثر میگذارد و باید تعغییر در تقدیرات قضا و نتیجه محقق نمیشود.بنابراین، در عین حال که همه امور به قضای الهی تحقق میپذیرد، منافات ندارد که ما موظف به دعا کردن باشیم، نه صرفا به علت یک امری صوری و ظاهری، بلکه چون دعا، خود، در سلسلهی طولی تحقق اشیا تاثیر جوهری دارد و این تاثیر به اذن و اراده الهی انجام میگیرد. خود حضرت حق، ما را مأمور به دعا کردن کرده است و برای این دعا، تاثیر قائل شده است.نتیجه این که، زمان ظهور حضرت حجت(ع) مثل بقیه امور و اسرار به قضای الهی است در عین حال، ما موظف به دعای در جهت تعجیل فرج آن بزرگوار هستیم و دعی ما، میتواند در مجموعه علل ظهور موثر باشد.
در پایا به روایت امام صادق اشاره می کنیم که در متن ارسالی شما ترجمه آن بدرستی نقل نشده بود: از ابراهیم بن مهزم، از پدرش آمده، که گفت: در محضر امام ابوعبد اللَّه علیه السلام از پادشاهان آل فلان سخن به میان آوردیم، آن حضرت فرمود: همانا مردم به خاطر عجله کردنشان برای این امر هلاک گشتند، خداوند به جهت عجله بندگان، عجله نمی کند، به درستی که برای آن، امر آخری هست که به آن خواهد رسید، پس هرگاه به آن رسیدند، نه ساعتی پیش و نه پس می افتند.( اصول کافی، ۳۶۸:۱ و ۳۶۹). این روایت در مورد نهی از عجله و شتاب های بی مورد است ؛ نه نهی از دعا برای فرج امام زمان و تلاش برای نزدیک کردن زمینه های ظهور حضرتش. شتاب های ناستوده بر ظهور امام زمان علیه السلام چند گونه است:
گونه اوّل:
گاهی عجله کردن در این امر، موجب از دست دادن صبر و تحمّل سبب می شود و شخص از افراد گمراه کننده و ملحدی پیروی می کند، که ادّعای ظهور می نمایند. این مدّعیان کاذب غافل با جلوه دادن خیال های فاسدشان مطلب را بر عوام مشتبه می نمایند، و آنان را به خرافات و انحرافات خود فرا می خوانند، که عجله کردن در این امر او را برمی انگیزد تا از چنین افرادی بدون دلیل و برهان پیروی کند، با این که امامان ما علیهم السلام برای ما علامت های حضرت صاحب الزمان علیه السلام را بیان فرموده اند، و نیز علائم حتمی که هنگام ظهور آن جناب واقع و ظاهر می شود، به روشن ترین وجه یادآور گردیده اند، و به ما امر کرده اند، که بر اعتقاد به امامت ثابت بمانیم، و به کسی که مدّعی نیابت گردد یا پیش از آشکار شدن آن علامت ها ادّعای ظهور کند، پاسخ مثبت ندهیم.
گونه دوّم: بسا می شود که شتاب کردن در این امر سبب مأیوس شدن از وقوع آن می گردد، که نتیجه چنین عجله ای تکذیب پیغمبر و امامان علیهم السلام خواهد بود. در اخبار متواتر و روایات بسیاری از اولیای الهی رسیده است مبنی بر این که آن حکومت الهی واقع خواهد شد، و امر فرموده اند که انتظار آن دولت نیکو را بکشیم.
گونه سوم: احیاناً شتابزدگی در این امر مایه إنکار کردن حضرت صاحب الزمان علیه السلام می شود. چون ممکن است شخصی به امامت امام دوازدهم معتقد باشد و بقای آن حضرت را باور دارد، و در عین حال از ظهورش مأیوس و ناامید باشد به سبب طولانی شدن غیبت، و عجله کردن نسبت به آن، که از هلاک شدگان خواهد گشت،
گونه چهارم: عجله کردنی که آدمی را در شک و تردید می اندازد، و این نیز مانند گونه پیشین مایه بیرون رفتن از ایمان و داخل شدن در شمار یاران شیطان است، و امامان ما علیهم السلام در چند روایت فرموده اند که: «اگر خدای تعالی می دانست که دوستانش به تردید می افتند حجّت خود را یک چشم بر هم زدن از آنان پوشیده نمی داشت». این روایات در کتاب کمال الدین و غیبت نعمانی و کتاب های دیگر آمده است. [۱]گونه پنجم: آنچه سبب اعتراض کردن بر خدای تعالی نسبت به قضا و قدرش می شود، و مایه اعتراض کردن بر امام در تأخیر انداختن ظهورش می گردد، آن است که شخص بگوید: چرا آشکار نمی شود، و مانند این سخنان را بر زبان جاری نماید، که عجله کننده در این مورد به خاطر اعتراض و اشکال بر خداوند پیرو شیطان است، که وقتی خداوند او را امر فرمود که بر آدم سجده کند اعتراض کرد و گفت: «ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً»؛ [۲] آیا سجده کنم برای کسی که او را از گِل آفریدی؟ در صورتی که خداوند فرموده است: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ [۳] و هیچ مرد و زن مؤمن را نشاید که هرگاه خدا و رسول او در موردی حکم کنند غیر آن را برگزیند [و برخلاف آن رفتار نماید].
نیز شیخ کلینی از حضرت امام صادق علیه السلام روایت آورده که فرمود: «اگر قومی خداوند را عبادت کنند بی آن که شرک بورزند و نماز را بر پای دارند و زکات را بپردازند و حج بیت اللَّه را به جای آورند، و ماه رمضان را روزه بگیرند، و سپس به چیزی که خداوند کرده یا پیغمبر صلی الله علیه و آله انجام داده بگویند: آیا [بهتر نبود] خلاف این را انجام می داد؟ یا چنین چیزی در دل داشته باشند، به همین سبب مشرک خواهند بود. آن گاه آن حضرت علیه السلام این آیه را تلاوت کرد: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»؛ [۴] هرگز، به پروردگارت سوگند! ایمان نخواهند داشت تا این که تو را در مورد آنچه از نزاع ها و خصومت ها در میانشان روی می دهد حاکم نمایند سپس از آنچه حکم کرده ای در دل هیچ اعتراضی نداشته باشند و کاملاً تسلیم فرمان تو گردند. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: بر شما باد تسلیم شدن».[۵]گونه ششم: گاهی عجله کردن سبب می شود که شخص، حکمت غیبت را انکار نماید و این در حقیقت انکار عدل خدای تعالی و نسبت دادن ناشایست به اوست – که خداوند بسیار برتر از آن است – و برخی از حکمت های غیبت و طولانی شدن آن را امامان بیان کرده اند و بعضی از اسرار آن بعد از ظهور آن حضرت – صلوات اللَّه علیه – ظاهر خواهد شد.
گونه هفتم: گاهی عجله کردن و تسلیم نبودن، سبب سبک شمردن احادیث ائمه معصومین علیهم السلام می شود که به انتظار امام غایب عجل اللَّه فرجه امر فرموده اند، پس شخص شتابزده از جهت عجله کردنش آن اخبار را سبک می شمارد، و با این کار در شمار کفار قرار می گیرد، چون سبک شمردن سخنان امامان علیهم السلام در حقیقت سبک شمردن خود آنان است، و سبک شمردن آنان بی اعتنایی به خدای عزّ و جلّ است، و سبک شمردن خدای عزّ و جلّ کفر ورزیدن به او می باشد.
در کتاب تحف العقول از امام صادق علیه السلام در بیان کفر و ایمان روایت آمده که فرمود: «و گاهی از ایمان بیرون می رود به پنج جهت از کارهایی که همه به هم شباهت دارند و معروف هستند: کفر، شرک، گمراهی، فسق و مرتکب شدن گناهان کبیره. پس معنی کفر هر معصیتی است که از روی نفی و انکار و سبک شمردن و سهل انگاری انجام گردد، در هر کاری که کوچک باشد یا بزرگ، و فاعل آن کافر است، و معنی آن معنی کفر است… . [۶]گونه هشتم: بسا می شود که عجله کردن مایه رَدّ اخباری که در مورد فَرَج و ظهور مولایمان علیه السلام رسیده خواهد شد، چون شخص عجول و شتابزده به خاطر تنگی سینه و کمی صبرش وقتی مدتی طولانی بر او می گذرد شیطان بر او مسلّط می گردد، و به او وسوسه می کند که: شاید این اخبار از ائمه اطهار صادر نشده، و شاید گرویدگان به این مذهب یا بعضی از راویان این اخبار آن ها را ساخته باشند، به جهت مصالح و منافع که از کار به آنان می رسیده است! و این خیال و پندار در ذهنش پیوسته قوّت می گیرد تا جایی که عاقبت کارش به رد کردن و نپذیرفتن این اخبار منتهی می گردد، و به درّه هلاکت جهنم سقوط می کند که بد جایگاهی است، زیرا که رد کردن آنچه معتمدان امامان علیهم السلام از ایشان نقل می کنند در حقیقت رَدّ خود امامان و کفر ورزیدن به حق ایشان است، چنان که در روایت عمر بن یزید در کتاب رسائل و غیر آن آمده که گفت: به حضرت ابو عبداللَّه امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: چه نظر دارید درباره کسی که اقرار نکند به این که شما در شب قدر چنانید که یاد فرمودی و آن را رد هم نکند؟ امام صادق علیه السلام فرمود: البته اگر از کسی که نسبت به او اطمینان دارد راجع به علم ما حجّت بر او تمام شود، و در عین حال به آن اطمینان نکند کافر است.
گونه نهم: احیاناً شتابزدگی در بعضی از اشخاص سبب می شود که اخبار رسیده از امامان علیهم السلام را به خواسته ها و هوس های خود تأویل و توجیه نماید، به طوری که بر خلاف صریح یا ظاهر اخبار می باشد، پس بدین ترتیب در درّه ضلالت و گمراهی سقوط می کند، چون این کار او را به جایی می برد که – العیاذ باللَّه – گمراه کردن را به حجّت های خدای متعال نسبت دهد، نمی بینید که بسیاری از گمراهان گمراه کننده از اولین و آخرین به سبب گشودن درب تأویل و توجیه در سخنان خداوند و گفته های رسول خدا و خلفای بر حق او علیهم السلام، گمراه شدند و دیگران را به گمراهی انداختند، و ندانستند که سخن گفتن به جملاتی که ظاهری دارند و منظور کردن معنی دیگری غیر از ظاهر بدون این که دلالت روشن و قرینه واضحی بر آن قرار داده شود، گمراه ساختن مردم است و در نزد عقلا قبیح و زشت می باشد! و خدای تعالی در مورد آیات متشابه قرآن فرموده: «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغآءَ الفِتْنَةِ وَ ابْتِغآءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلْمِ»؛ [۷] پس آنان که در دل های شان انحرافی هست، در پی پیروی از متشابه آن (قرآن) می روند به طلب فتنه و به منظور تأویل آن، و حال آن که تأویل آن را کسی جز خداوند و راسخون در دانش نمی داند… .
گونه دهم: گاهی عجله کردن و کم صبری در این امر سبب می شود که در دل تصمیم بگیرد این که اگر تا فلان وقت واقع نگردید آن را انکار نماید و به آن کفر ورزد، و این حالت او را در شمار شکّاکان هلاک شونده قرار می دهد، زیرا که این حالت از یکی از دو جهت سرچشمه می گیرد؛
– یا شک در راست بودن گفته های امامان علیهم السلام دارد – العیاذ باللَّه تعالی -.
– یا شک در راستگویی راویان مورد وثوق و اطمینان که امامان علیهم السلام به ما امر فرموده اند که آنان را در آنچه از ایشان روایت می کنند تصدیق نماییم. و در توقیع شریفی که به قاسم بن العلاء رسیده و در چند کتاب معتبر از قبیل وسائل روایت گردیده چنین آمده است: «هیچ عذری برای کسی از پیروان ما نیست در این که تردید کند در آنچه معتمدان ما از ما روایت می کنند، دانسته اند که ما سرّ خودمان را با آنان در میان می گذاریم و رازمان را به ایشان می گوییم؟! …. [۸] و روایات بسیاری نیز بر همین معین دلالت دارد.
گونه یازدهم: گاهی بر اثر شتابزدگی، در سایر اخباری که از امامان علیهم السلام روایت شده نیز شک می کند یا آن ها را رد می نماید، چون شخص عجول و شتابزده ای که اعتقادش را بر مبنای محکم و پایه ثابتی استوار ننموده چنین می پندارد که اخباری که در مورد وعده به فَرَج و ظهور رسیده راست نیست، به جهت شک در راوی آن اخبار یا کسی که از او روایت شده (یعنی پیغمبر یا امامان صلوات اللَّه علیهم اجمعین) و این پندار را نسبت به سایر اخباری که از امامان علیهم السلام در امور دیگر از ثواب و عقاب و وعده و وعیدها و… صادر گردیده نیز قیاس می کند.
گونه دوازدهم: بسا می شود که شخص عجول شتابزده به سبب عدم اعتقاد یا شک، که بر اثر کم صبری و تنگی سینه اوست، مؤمنین اهل یقین که منتظر ظهور و فَرَج مولایمان علیه السلام هستند را به باد مسخره و استهزا می گیرد، و با این کار خدای عز و جل و اولیای او علیهم السلام را استهزا می نماید. و بدون تردید چنین شخصی کافر است و با خداوند – جل شأنه – عناد ورزیده است، «اَللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»؛ [۹] خداوند به آن ها أستهزا می کند و آنان را در طغیانشان سرگردان رها می سازد. و چنین کسانی به سان قوم نوح باشند، آن کافرانی که خدای تعالی درباره آن ها فرموده: «وَ یَصْنَعُ الفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ – فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ»؛ [۱۰] و کشتی را (نوح) می ساخت. و هرگاه جمعی از افراد قومش بر او می گذشتند او را مسخره می کردند (نوح) می گفت اگر امروز شما ما را مسخره کنید ما هم (روز دیگری)
شما را به تمسخر گیریم که بعد از این بدانید کدامیک از ما و شما را عذاب خوار کننده خواهد گرفت و عذاب دائم خواهد رسید.
گونه سیزدهم: گاهی شتابزدگی موجب خشم بر خالق متعال و رضا ندادن به قضای إلهی می شود و این صفت مایه هلاکت و تیره بختی است. و از همین روی در دعای روایت شده از عَمْری رضی الله عنه که از حضرت صاحب الامر – عجّل اللَّه فرجه الشریف – گرفته شده چنین آمده: بار خدایا! و تویی آن دانای بدون تعلیم به آن وقتی که صلاح است امر ظهور [حکومت] ولیّ ات را إذن دهی که خود را آشکار سازد و پرده غیبت از روی برافکند، پس مرا بر آن [امر غیبت] صبر و شکیبایی ده که دوست نداشته باشم آنچه به تأخیر انداخته ای جلو بیفتد، و آنچه را تو تعجیل بخواهی من به تأخیرش مایل نباشم. و هر چه تو در پرده قرار داده ای افشایش را نطلبم، و در آنچه نهان ساخته ای کاوش ننمایم و در تدبیر امور جهان با تو [که همه مصالح را می دانی] به نزاع نپردازم…. [۱۱]گونه چهاردهم: بسا می شود که شتابزدگی و بی صبری در بعضی از اشخاص مایه ترک دعا کردن برای تعجیل فَرَج صاحب الزمان علیه السلام می گردد، و بر اثر آن از نتایج و فوایدی که در دعا برای تعجیل فَرَج هست محروم می شود، به سبب این که شخص مدّتی مدید به دعا کردن برای این امر مشغول گردیده، و اهل دعا و دوستی آن حضرت را نیز می بیند که به این دعا مشغولند، سپس مشاهده می کند که فَرَج و ظهور به تأخیر افتاد و به خوشحالی و سرور نرسید، لذا به سبب کم صبری و شتابزدگی در این امر چنین می پندارد که آن دعاها در حاصل شدن مطلب او تأثیری ندارد، و این باعث می شود که دعا برای تعجیل فَرَج را ترک گوید، غافل از این که این دعا نیز مانند سایر دعاها به شروط و صفاتی بستگی دارد که اثرش آشکار نمی گردد مگر بعد از پیدایش آن شروط و ویژگی ها در آن. البته این منافات ندارد با آن که امر به دعا شده، و فوایدی بر آن مترتب می گردد، همان طور که امر شده به نماز و آثار ارزنده و ثواب های بسیاری بر آن هست، ولی هرگاه کسی صورت نماز را انجام داد بدون این که شرایط در آن جمع باشد، امر مولایش را امتثال نکرده، و آنچه از آثار نماز آرزومند است به دست نمی آورد، بلکه مورد عقاب نیز خواهد بود، پس بر دعا کننده لازم است که در تحصیل شروط دعا جدّیت نماید تا به آرزو و مقصودش نایل آید.
پس معلوم می شود که بین امر کردن به دعا برای تعجیل فَرَج و ظهور با اخباری که از استعجال و شتابزدگی نهی می کنند منافاتی نیست، و عجله ای که مذمت گردیده آن است که از اقسام یاد شده باشد. و امّا دعا کردن برای تعجیل فَرَج در عین حال که دعا کننده از اهل تسلیم و رضا به قضا و تقدیر خدای – عزّ و جلّ – باشد چیزی است که خداوند و اولیای او به آن امر فرموده اند و بر آن تأکید کرده اند. عجله ای که از آن مذمّت شده ضدّ صبر و تسلیم است و بدون تردید دعا کردن و درخواست نمودن تعجیل فَرَج حضرت صاحب الزمان علیه السلام از درگاه خداوند منّان از این عنوان بیرون است، بلکه این دعا اظهار یقین و ایمان به آن است که ظهور آن حضرت و فراهم نمودن وسایل فرجش از قدرت همه جز خداوند تعالی خارج است، و انجام دادن امر او به دعا کردن می باشد، لذا بندگان این را از خدای تعالی مسألت می نمایند. و به عبارت دیگر شتابزدگی از بنده اظهار انتخاب، و رها کردن تسلیم و زود خواستن چیزی پیش از رسیدن وقتش می باشد، و این مایه پشیمانی می شود، چنان که در گفتار امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است، ولی درخواست تعجیل فَرَج از خدای جلیل – تعالی شأنه – إقرار به بندگی و اعتراف به قدرت و اراده و حول و قوّه الهی، و باور به عجز و ناتوانی خود و نداشتن هیچ قوت و نیرو و چاره است. پس حقیقت دعا آن است که بنده با تمام وجود به خدای تعالی توجه نماید، و فرمان او را اجابت کند، و نسبت به خودش عجز و شکستگی و ناتوانی و بیچارگی و اختیار نداشتن را اقرار و اعتراف نماید، لذا در خبر آمده که: دعا مغز عبادت است. (رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ ج ۲)
——————————————————————————————————————————-
[۱] الغیبة نعمانی، ۱۰۲ فیما امر به الشیعه.
[۲] سوره إسراء، آیه ۶۱.
[۳] سوره احزاب، آیه ۳۶.
[۴] سوره نساء، آیه ۶۵.
[۵] اصول کافی، ۳۹۸:۲.
[۶] تحف العقول، ابن شعبه،:۲۴۴.
[۷] سوره آل عمران، آیه ۸.
[۸] وسایل الشیعه، ۱۰۸:۱۸، ح ۴۰.
[۹] سوره بقره، آیه ۱۵.
[۱۰] سوره هود، آیه ۳۸ و ۳۹.
[۱۱] کمال الدین، ۵۱۲:۲.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد