۱۳۹۲/۰۸/۱۱
–
۲۱۵ بازدید
چیستی ایمان
ایمان دلبستگى نهایى انسان به امور معنوى است که براى انسان مقدس هستند و براى آن حاضر است عشق و شجاعت از خود نشان دهد.
ایمان دلبستگى نهایى انسان به امور معنوى است که براى انسان مقدس هستند و براى آن حاضر است عشق و شجاعت از خود نشان دهد.
در قرآن ایمان دو بال دارد: علم و عمل. علم به تنهایى با کفر هم قابل جمع است و عمل به تنهایى با نفاق مى تواند همراه باشد.
در میان متکلمان اسلامى درباره ی حقیقت ایمان سه نظریه وجود دارد:
1- از نظر «اشاعره» ایمان؛ یعنى تصدیق به وجود خدا و پیامبران و اوامر و نواهى او.
2- از نظر «معتزله» ایمان؛ یعنى عمل به تکلیف و وظیفه اى که خدا براى ما بیان کرده است.
3- از نظر فلاسفه ی متکلم ایمان؛ یعنى علم و معرفت نسبت به واقعیت هاى عالم و استکمال نفس از این طریق.
اما از نظر عرفا ایمان؛ یعنى روى آوردن به خدا و روى گرداندن از هر چه غیر خداست.
ایمان گرایى به صورت نوین در مغرب زمین و مسیحیت عمدتاً در دو قالب شکل گرفته است:
1- ایمان گرایى افراطى یا خرد ستیز و ضد عقل که راهى را براى عقل در تعالیم دینى و ایمان به خدا و متافیزیک نمى داند.
2- ایمان گرایى اعتدالى یا خرد گریز و غیر عقلى که بهره اى برای عقل و استدلال در جهت تقویت مبانى دینى و ایمان قایل است هر چند که ایمان را مقدم بر عقل مى داند.
در میان متفکران اسلامى آراى عرفا همچنین اخباری ها تا حدودى بى شباهت به افکار ایمان گرایان افراطى نیست و نیز غزالى و مولوى را مى توان تا حدودى از ایمان گرایان اعتدالى به حساب آورد.
به نظر مى رسد استدلال هاى خشک و بى روح و پرپیچ و خم فلسفى زمینه ی بروز ایمان گرایى جدید را فراهم آورده است.
پاسخ تفصیلی
هر جاندارى براى خود دلبستگى هایى دارد. انسان نیز غیر از دلبستگى هاى مادى به پاره اى از معنویات مانند، معرفت و زیبایى و… دلبستگى دارد. ایمان نیز نوعى حالت دلبستگى واپسین است که تمام دعاوى دیگر را تحت شعاع قرار مى دهد.
قلمرو ایمان براى هر انسان حریم مقدسى است؛ یعنى دلبستگى واپسین انسان در نهایت به امر قدسى تبدیل مى گردد و آن گاه است که عنصر شجاعت و جسارت و عشق از آن زاییده مى شود.
متعلق ایمان همیشه امر معینى است. لذا شخص مؤمن باید به آن معرفت داشته باشد.[1]
براى واژه ی «ایمان» بر اساس مسلک های مختلف، تعاریف مختلفى شده است. علامه ی طباطبایى (قدس سره) به عنوان یک فیلسوف شیعى و یک مفسر قرآن، ایمان را چنین معنا مى کند:
“ایمان تنها صرف «علم» و «معرفت» نیست؛ زیرا بعضى آیات خبر از ارتداد افرادى مى دهد که با وجود علم منحرف و مرتد شدند، بلکه مؤمن علاوه بر علم، التزام به مقتضاى علم خود نیز باید داشته باشد و بر طبق مؤداى علم، باید عقد قلب داشته باشد به طورى که آثار علم هر چند فى الجمله، از او بروز نماید. پس کسی که علم دارد به این که خداى تعالى الاهى است که جز او الاهى نیست و التزام به مقتضاى علمش دارد؛ یعنى در مقام انجام مراسم عبودیت خود و عبادت خدا بر مى آید، چنین کسى مؤمن است”.[2]
از آن جا که در قرآن مجید خواسته هاى خدا از انسان بر محور ایمان دور مى زند و در صدها آیه با تعبیرات مؤکد و گوناگون از مخاطبان خواسته شده که با ایمان آوردن به نجات خود بپردازند،[3] لذا معناى ایمان براى اندیشمندان اسلامى اهمیت خاصى پیدا کرده است.
در میان متکلمان اسلام درباره ی حقیقت ایمان سه نظریه ی عمده وجود دارد:
1- از نظر «اشاعره» حقیقت ایمان عبارت است از: تصدیق وجود خداوند به پیامبران و امرها و نهى هاى او که به وسیله ى پیامبران بیان شده، و اقرار زبانى به همه ى تصدیق هاى قلبى؛ یعنى شهادت دادن به حقانیت واقعى آشکار شده و پذیرفتن آن واقعیت. این حالت از یک طرف گونه اى تسلیم و خضوع روانى است (عقد القلب) و از طرف دیگر نوعى ارتباط فعالانه با موضوع تصدیق و شهادت است.[4]
2- از نظر «معتزله» حقیقت ایمان عبارت است از: عمل به تکلیف و انجام وظیفه.
تصدیق وجود خداوند و پیامبران خود یک عمل به وظیفه است. وظایف دیگر انجام واجبات و ترک محرمات است و کسی که به تمامى وظایف خود عمل نماید «مؤمن» به شمار مى رود. از نظر ایشان ایمان با عمل محقق مى شود نه با نظر.[5]
3- این نظر که بیشتر از سوى فیلسوفان متکلم اظهار شده است مى گوید:
حقیقت ایمان عبارت است از: علم و معرفت فلسفى به واقعیت هاى عالم هستى.
به عبارت دیگر؛ سیر نفس انسان در مراحل کمال نظرى حقیقت ایمان را تشکیل مى دهد. پس عمل به واجبات و ترک محرمات – که سیر نفس در مراحل کمال عملى است – آثار خارجى این علم و معرفت است، و هر چه که عقاید مورد نظر یک مؤمن با واقعیات هستى مطابقت بیشترى داشته باشد، ایمان وى کامل تر خواهد بود.[6] چنانچه صدر المتألهین در آغاز سفر سوم از اسفار اربعه وقتى مى خواهد وارد مباحث الهیات بالمعنى الاخص شود مى نویسد:
“ثم اعلم ان هذه القسم من الحکمة التى حاولنا الشروع فیها هو افضل اجزائها و هو الایمان الحقیقى بالله و آیاته و الیوم الآخر، المشار الیه فى قوله تعالى: «و المؤمنون کل امن بالله و الملائکته و کتبه و رسله»، و قوله: «و من یکفر بالله و ملائکته و رسله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعیداً». وهو مشتمل على علمین شریفین: احدهما العلم بالمبدأ و ثانیها العلم بالمعاد، و یندرج فى العلم بالمبدأ معرفة اله و صفاته و افعاله و آثاره، و فى العلم بالمعاد معرفة النفس و القیام و علم النبوات».[7]
در این نظریه تصدیق خدا و پیامبران به معناى یک تصدیق منطقى مطرح است که به یک واقعیت خارجى مربوط مى شود و بخشى از معرفت به عالم هستى است و مفهوم عمل به وظیفه و تکلیف خارج از مفهوم ایمان است.
اما از نظر عرفا ایمان نه علم است و نه عمل و نه شهادت دادن، بلکه جوهر ایمان عبارتست از: اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همه ی اغیار. “الایمان هو الذى یجمعک الى اله و یجمعک بالله، و الحق واحد و المؤمن متوحد و من وافق الاشیاء فرقّة الاهواء و من تفرق عن الله بهواه و اتبع شهوته و ما یهواه فاته الحق”: ایمان آن است که ترا سوى خداى عزوجل گرداند و به خداى گرد آرد؛ یعنى ایمان آوردن به خداى اقبال آوردن به سوى حق تعالى است و درست نگردد اقبال آوردن، مگر به اعراض از غیر حق. پس هر چیزى که سر خویش به وى مشغول کردى جز حق، به همان مقدار اعراض آوردى از حق تعالى و نقصان آوردن اندر ایمان، چون ایمان اقبال باشد و اعراض ضد وى (و الضدان لایجتمعان)”.[8]
متکلمین مسیحى نیز بیشتر طریقه ی عرفانى را در تعریف ایمان پیش گرفته اند
ایان باربور مى نویسد:
“تیلیخ” گفته است که دین همواره با مسائل مربوط به «دلبستگى واپسین» سر و کار دارد که سه خصیصه دارد. اول: دلبستگى واپسین داشتن؛ یعنى تعهد بى محابا، بیعت و سرسپردگى. این موضوع، موضوع مرگ و زندگى است، چه پاى معناى زندگانى در میان است و انسان زندگى اش را در گروى این مى گذارد که یا این عهد را به سر برد، یا جان را بر سر این کار بگذارد. دوم: دلبستگى واپسین یک ارزش والا پدید مى آورد که سایر ارزش ها بر وفق و طبق آن تنظیم مى گردد.
سوم: این که دلبستگى واپسین در دل خود یک دیدگاه شامل و جامع، و جهت یافتگى زندگى، نهان دارد؛ چرا که به همه ی حوزه هاى زندگى و همه ی هستى انسان مربوط مى شود».[9]
در جاى دیگر از قول “ریچارد سن” مى نگارد:
«براى پى بردن به مراد کتاب مقدس یا الهیات اهل کتاب از کلمه ی ایمان باید به این نکته پى برد که مراد از آن القای یک فهم یا یک اندیشه به شیوه اى که از معرفت برهانى کمتر باشد، نیست. مسأله، مسأله ی باور کردن است، نه اثبات کردن».[10]
این نظریه ضمن این که قصد دارد ایمان را امرى فراتر از علم و معرفت و برهان بداند، مى خواهد این نکته را روشن سازد که ایمان امرى متناقض با عقل نیست و عملى کورکورانه محسوب نمى گردد.
«در بسیارى از آیات و عبارات “عهد جدید”، ایمان را نقطه ی مقابل بیم و اضطراب مى یابیم. ایمان عبارت است از: جهت یافتگى یا اهتداى اراده و بیشتر اعتقاد پسین در یک شخص است تا متقاعد شدن به صدق و صحت یک قضیه. اعتماد یا وثوق واکنشى است که از “وثوق پذیرى” خدا و آمرزگارى و لطف او انگیخته مى شود، و در عین حال عمل انسانى وثوق کردن نیز هست. چه در اعتماد به خداوند است که انسان از حول و قوه خویش دست مى شوید. روى آوردن به خدا مستلزم روى برتاختن از هر آن چیزى است که بیش از آن محل وثوق و اعتماد بوده است. ایمان مستلزم »ایمان ورزى، توکل، بیعت، و اطاعت است».[11]
ایمان گرایىFideism)):[12]
ایمان گرایى را در فارسى معادل واژه ى “فیدئیسم” (Fideism) به کار مى برند. این واژه در برابر “عقل گرایى” به معناى کلامى اش قرار دارد. در دیدگاه ایمان گرایانه حقایق دینى مبتنى بر ایمان است و از راه خرد ورزى و استدلال نمى توان به حقایق دست یافت. سابقه ی تاریخى این مدعا طولانى است و به زمان پولس قدیس مى رسد، اما بروز جدى و پرنفوذ این جریان از قرن نوزدهم تا زمان حاضر مى باشد که به ویژه در غرب و در مسیحیت به چشم مى خورد.
ایمان گرایى به دو شکل عمده افراطى و اعتدال تقسیم مى شود:
1- ایمان گرایى افراطى یا خرد ستیز (ضد عقل):
“شستوف” یکى از ایمان گرایان افراطى، گفته است: «رد همه ی معیارهاى عقلى بخشى از ایمان راستین است». وى معتقد است این که انسان به فرض مثال بتواند بر اساس آموزه هاى دینى و بدون هیچ دلیلى عقلى ایمان بیاورد که (2+2=5)، چنین ایمان و باورى نمونه اى از ایمان راستین است».[13]
از دیدگاه “کى یرکگور” و سایر ایمان گرایان افراطى، ماهیت حقایق دینى با هر نوع اثبات عقلانى ناسازگار است، و حقایق دینى تنها بر اساس ایمان مورد پذیرش و اعتماد قرار مى گیرند. اصول دینى نه تنها “فراعقل”، بلکه “ضد عقل” هستند.[14]
2- ایمان گرایى اعتدالى، یا خرد گریز، یا غیر عقلى:
این گونه ایمان گرایى در درون سنت مسیحى”اگوسینى” به وجود آمد. در این دیدگاه ضمن تأکید بر تقدم ایمان بر عقل، عقل و استدلال هم، براى جست و جو از حقایق دینى و نیز براى تبیین و فهم این حقایق مى تواند تا اندازه اى نقش آفرین باشد.[15]
ایمان گرایى در تفکر اسلامى:
هر چند که زمینه ها و ضرورتهاى وجود ایمان گرایى افراطى در تفکر اسلامى – آنچنانکه در غرب و مسیحیت به وجود آمد وجود ندارد، اما در عین حال نمونه هایى از آثار متفکران اسلامى بى شباهت به ایمان گرایى غربى نیست.
به عنوان مثال گرایشات قشرى گرى و اخبارى گرى و جمودگرا به سبکى ایمان گرایانه استدلال و برهان ورزى و تعقل محورى را در دین کنار مى نهد.
نیز گفتار برخى از عرفاى اسلامى همچون “محى الدین عربى” در فتوحات مکیه نشانه هایى از ایمان گرایى افراطى دارد. به عقیده وى هرگاه کسى بر مبناى تعقل ایمان آورد، به واقع ایمان نیاورده است؛ زیرا ایمان راستین آن است که مستند به وحى باشد، در حالی که این ایمان مستند به عقل است.[16]
“امام محمد غزالى” را مى توان در عداد ایمان گرایان اعتدالى محسوب کرد. وى بر آن است که کلام مدرس (استاد) نمى تواند ایمان بیافریند. به عقیده ى وى ایمان آن گونه نیست که با تأملات و تعملات عقلى به چنگ آید. ایمان نوعى نور روشنگر است که خدا به عنوان موهبتى رایگان و از سر لطف در اختیار بندگان قرار مى دهد.
“مولوى” نیز گرایش صرف به عقل و تکیه بر برهان را چون راه رفتن با پاى چوبین مى داند و عقل را فروتر از عشق و ایمان مى نهد. از دیدگاه وى، ایمان بر آمده از مفاهیم و براهین، هر دم در آستانه ی فروپاشى است.[17]
ملاحظه:
به نظر مى رسد یکى از علل گرایش ایمان گرایى چه در مسیحیت و چه در اسلام زیاده روى عقل گرایان و گرفتار کردن گوهر ایمان در پیچ و خم هاى مسائل فلسفى و استدلال بوده است.
همچنین در مسیحیت ناتوانى فلسفه ی ایشان در اثبات دعاوى متافیزیکى این روند را تشدید کرده است. در واقع بسیارى ازمتفکران مسیحى با ایمان مواضع خواسته اند گوهر دین و ایمان را از سیطره ی بحث هاى سرد و بى روح عقلانى و کلامى نجات دهند.[18]
________________________________________
[1] پل تیلیخ، پویایى ایمان، ترجمه، حسین نوروزى، ص 16، 17، انتشارات حکمت، تهران، 1375 هش.
[2] طباطبایى، سید محمد حسین، ترجمه، تفسیر المیزان، ج18، ص 411 – 412، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1363 هش.
[3] مانند سوره ی و العصر: بسم الله الرحمن الرحیم، والعصر. ان الانسان لفى خسر،الاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
[4] نک: مقالات الاسلامیین، ابوالحسن اشعرى، ج 1، ص 347، مصر، 1969م؛ اللمع، ص 75، چاپ مدینه، 1975 م؛ تقتازانى، شرح المقاصد، ج2، ص 184، چاپ عثمانى، 1305 هق، به نقل از محمد مجتهد شبسترى، ایمان و آزادى، ص 12، طرح نو، تهران، سوم 79 ش.
[5] درباره ی عقاید معتزله، نک: احمد امین، فجر الاسلام و ضحى الاسلام، مبحث معتزله.
[6] شهید ثانى، حقایق الایمان، ص 16، 17، 18.
[7] صدر الدین، محمد شیرازى، الحکمة المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعة، ج6، ص 7، دار احیاء التراث العربى، بیروت، لبنان، چهارم، 1990 م.
[8] خلاصه ی شرح التعریف، از متون عرفانى قرن پنجم، ص 227، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
[9] ایان باربور، علم و دین، ترجمه، بهاء الدین خرمشاهى، ص 257، مرکز نشر دانشگاهى تهران، 62.
[10] همان، ص 259
Alam Riehardson, cd. A Theological Work book of the bible ) london, SCM press, 1951 pb)
[11] همان، ص 260.
[12] بحث ایمان گرایى، اقتباس از کتاب “فرهنگ واژه ها” نوشته ی عبدالرسول بیات و دیگران.
[13]همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] همان.
[17] همان.
[18] همان.