طلسمات

خانه » همه » مذهبی » چیستی و دلیل کمال جویی انسان

چیستی و دلیل کمال جویی انسان


چیستی و دلیل کمال جویی انسان

۱۳۹۷/۱۰/۲۶


۱۸۱۱ بازدید

سلام

کمال چیست؟ و چرا باید به ان برسیم؟

دوست گرامی. در یک جمله انسان مظهر تمام صفات و کمالات الهی است و کمال او در این است که این مظهریت خود را که ابتدا بالقوه است را فعلیت ببخشد. اینکه چرا باید این کار را بکند به این برمی گردد که ماموریت انسان در این دنیا چیست. قرآن می فرماید ماموریت او همین است که خود را کامل و آماده سفر آخرت نماید. فلسفه چنین تلاشی آمادگی برای سفر اخرت و بهره مندی از سعادت جاودان اخروی است. البته در دنیا هم از سعادت و ثمرات کمال خود بهره مند خواهد شد اما هدف نهایی آن سعادت اخروی است.
توضیحات بیشتر:
کمال نهایی انسان را با توجّه به آیات قرآن و تدبّر در آیات و بخصوص با تدبّر در کمالاتی که خدای متعال به انبیاء و ائمه(ع) داده است. قرآن کتاب داستان نیست؛ لذا وقتی داستان انبیاء را می گوید، یعنی داستان تک تک ماها را می گوید. داستان آنها را می گوید تا ما بفهمیم مقصد کجاست؟ راه کدام است؟ راهنما کیست؟ خطرات راه چیست؟ و … .
هدف نهایی که قرآن ترسیم کرده، رسیدن به مقام عبودیّت یا همان مقام خلیفة اللّهی است؛ یعنی آیینه ی تمام نمای خدا شدن؛ یعنی مظهر تامّ جمیع اسماء الله شدن؛ یعنی فانی فی الله و باقی بالله شدن.
خداوند متعال انسان را آفرید تا خلیفة الله باشد ؛ لذا قبل از آفرینش اوّلین فرد انسانی ، خطاب به برترین موجودات آن روز ، یعنی فرشتگان و برخی جنّهایی که در صف ملائک قرار گرفته بودند ، فرمود: « من قرار دهنده ی خلیفه ای در زمین هستم. فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مى دهى که در آن فساد و خونریزى کند؟! در حالی که ما تسبیح و حمد تو را بجا مى آوریم، و تو را تقدیس مى کنیم. پروردگارت فرمود: من چیزی مى دانم که شما نمى دانید. » (بقره:30)
امّا آن چه رازی بود که ملائک از آن بی خبر بودند و خدا از آن آگاه بود؟ از ادامه ی آیات سوره ی بقره چنین فهمیده می شود که آن امر مجهول و آن راز پنهان ، حقیقت خلافت الهی بوده که فرشتگان از آن بی خبر بوده اند. در ادامه ی آیات آمده است: « سپس آموخت به آدم اسماء را جملگی. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى گویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!» فرشتگان عرض کردند: «منزّهى تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده اى، نمى دانیم؛ تو دانا و حکیمى.» فرمود: «اى آدم! آنان را از اسمائشان آگاه کن!» هنگامى که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را می دانم؟! و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید، و آنچه را پنهان می داشتید؟»
از این آیات فهمیده می شود که حقیقت خلیفةالله بودن ، همانا داشتن علم الاسماء می باشد. البته باید توجّه داشت که داشتن علم الاسماء دانستن الفاظ یا معانی اسماء الهی نیست ؛ بلکه مقصود این است که کسی مظهر آن اسماء گردد ؛ به این معنی که حقیقت وجودی تمام آن اسماء را بالفعل در وجود خود داشته باشد. به تعبیر دیگر ، خلیفة الله کسی است که همچون آیینه ، که تمام خصوصیّات انسان را می نمایاند ، اسماء و کمالات حقّ تعالی را بنمایاند ؛ و از همین روست که در زبان فارسی او را نماینده ی خدا می گویند ؛ چون نماینده یعنی آنکه دیگری را می نمایاند. و هم از این رو بود که خداوند متعال فرشتگان را امر فرمود که بر آدم سجده نمایند ؛ چرا که او آیینه ی خدانما بود و سجده بر او ، سجده بر اسماء الله بود نه سجده بر ماسوی الله.
پس غرض از خلقت آدمی این است که در سیر صعودی خود ، از پایین ترین رتبه ی وجود ، شروع به حرکت تکاملی نموده ، حقیقت و کمال وجودی تک تک موجودات را به دست آورد و به جایی برسد که از تمام ملائک نیز فراتر رفته جامع جمیع کمالات امکانی گردد. بلکه پا فراتر از آن نیز گذاشته به مقام آیینگی تامّ و مقام فنا می رسد ؛ که در آنجا بنده ، خودی در میان نمی بیند تا سخن از دوگانگی و یگانگی یا امکان و وجوب باشد ؛ آن سان که صورتِ نقش بسته در آیینه در مقایسه با شخص بیرون از آیینه ، خودی برای خود نمی بیند ؛ و این است آن غرض و کمالی که انسان برای آن آفریده شده و این است آن مقام عبودیّت و معرفت ؛ و این است لقاء الله ، که انسان در خود جز خدا را نبیند ، همان گونه که صورت نقش بسته در آیینه خودی جز صاحب صورت ندارد. در این حالت ، تمام وجود شخص مترنّم به این نغمه می گردد که :« گر بشکافند سراپای من ـــ جز تو نیابند در اعضای من» و امتحانات الهی تماماً برای رساندن انسان به این مقصد اعلی می باشد. این همان حقیقتی است که فرشتگان و ابلیس از درک آن عاجز بودند و هستند و خواهند بود. لذا خداوند در محاجّه با ابلیس فرمود: « یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ ـــــ  اى ابلیس! چه چیز مانع تو شد تا بر مخلوقى که با دو دست خویش او را آفریدم سجده کنى؟! آیا تکبّر کردى یا از برترینها بودى؟! » (ص:75) ؛ مراد از دو دست خدا اسماء جلال و جمال او هستند که آدم بالفعل ، مظهر جمیع آنهاست. دیگر موجودات ، مظهر برخی اسماء الهی هستند ولی انسان بالفعل شده ، مظهر تمام اسماء الهی است. همچنین در حدیثی قدسی به انسانهای بالفعل نشده و غافل از هدف خلقت آدمی فرمود: « یا بن آدم! خلقتُ الأشیاءَ کُلّها لِأجلِک ، و خَلقتُک لِأجلی ، و أنت تَفِرّ مِنّی.  ــــ ای فرزند آدم ! همه ی اشیاء را برای تو آفریدم و تو را برای خویش ساختم ، در حالی که تو از من فرار می کنی.» (تحریر المواعظ العددیة ، ص574 ) ؛ یعنی همه چیز جلوه ای از کمالات انسانند و همه در خدمت اویند تا او به کمال نهایی خویش برسد ؛ از عرش برین و جبرئیل امین گرفته تا شیطان رجیم ، خواسته یا ناخواسته ، دست به دست هم داده اند تا زمینه ی رشد و ترقّی آدمی به مقام خلیفة اللّهی را فراهم نمایند.
در این گردونه ی عالم که انسان مرکز گردش آن می باشد ، گروهی از موجودات ، چون ملائک الهی مانند مربّیانی هستند که در حدّ توان خود انسان را مدد می رسانند تا به بام عالم پا نهاده ، وارد عالم اسماء الهی گردد ؛ و شیاطین و دار و دسته ی آنها ، همچون حریفانی قَدَر می باشند که انسان در مبارزه با آنها ، استعدادهای وجودی خود را شکوفا می کند. لذا جهان مادّی صرفاً میدان مسابقه است و بس ؛ و میدان مسابقه جای سبقت گرفتن و به مقصد رسیدن است نه جای اقامت و خوشی ؛ « فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعا ــــ پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه ی شما، به سوى خداست»(المائدة:48) و فرمود: « وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ـــ و امّا پیشی گیرندگانِ پیشی گیرندگان ، آنهایند مقرّبان.» (الواقعة:10). آنانکه در این مسابقه بازنده باشند و به سلامت از خطّ پایان نگذرند« إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ـــ آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند.» امّا آنانکه از خطّ پایان بگذرند ، بهشت را ، که وصف آن از حد بیرون می باشد ، جایزه می برند ؛ و آنها که نفرات برگزیده باشند به فراتر از بهشت راه یافته در جنّة الاسماء به رحیق مختوم می رسند که تنها نوشندگان دانند چیست. اینان چنانند که « تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ ؛ یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ ؛ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ  ؛ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ  ــــ در چهره هایشان طراوت و نشاط نعمت را مى بینى و مى شناسى. آنها از شراب زلال و دست نخورده و سربسته اى سیراب مى شوند ؛ مهرى که بر آن نهاده شده از مِشک است ؛ و پیشی گیرندگان ، در این باید بر یکدیگر پیشى گیرند. این شراب آمیخته با«تسنیم» است .»(مطففین: 23 ـ 27 ) امّا آنانکه حتّی از برگزیدگان نیز برگزیده ترند ، فراتر از جنةالاسماء به جنّةالذات بار می یابند و از چشمه ی فنا که چشمه ی تسنیم باشد سیراب می گردند ؛ همان چشمه ای که ذرّه ای از آن در رحیق مختوم ریخته و رحیقیان را مست نموده است ؛« عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُون ـــ چشمه ای که مقرّبان از آن می نوشند.» (مطففین:28)
در آخر گفتنی است که این همه گفتار نقش خیالی بیش نیست ؛ که شنیدن کی بود مانند دیدن. ملائک از درک آنچه قرار است انسان بدان راه یابد عاجزند پس چون حقیری که به فرض ترقّی وجودی ، مسیر کمال را تا سر کوی نیز نرفته است ، چگونه می تواند آن حقایق را وصف نماید. فقط همین اندازه می توان گفت که ما هم اکنون در میدان مسابقه ای بس بزرگیم ، و هدف در درجه ی اوّل به سلامت گذشتن از خطّ پایان و در درجه ی دوم جزء نفرات برگزیده شدن و در درجه ی بالاتر ، اوّل شدن و با اهل بیت (ع) همراه گشتن است ؛ آن سان که سلمان فارسی شد و مدال « سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت » را از دست مبارک رسول الله و امیر مومنان و امام صادق (ع) گرفت . و امّا قانون این مسابقه ، شریعت الهی ؛ و داور آن ، انبیاء و ائمه(ع) و داور داوران ، حضرت خاتم الانبیاء (ص) می باشند. «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیدا ـــــ حالِ آنها چگونه است آن روزى که از هر امّتى، شاهد و گواهى مى آوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟ » (النساء:41)
و عجبا از برخی انسانها که خیال می کنند اگر در این میدان ندوند ، زیانی به خدا می رسد ؛ حال آنگه دامن کبریایی او از گرد نیاز منزّه می باشد ؛ و هر کسی هر چه کوشد ، به حال خود کوشیده است. لذا فرمود: « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَت ـــــ خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توان وجودی اش تکلیف نمى کند. (انسان،) هر کار(نیکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر کار(بدى) کند، به زیان خود کرده است » (البقرة:286) و فرمود: « … مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ  ــــ هر کس شکرگزارى کند، تنها به سود خویش شکر کرده ؛ و آن کس که کفران کند ، همانا خداوند بى نیاز و ستوده است .» (لقمان:12) و فرمود: « وَ قالَ مُوسى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ  ــــــ و موسى(به بنى اسرائیل) گفت: اگر شما و همه ی مردم روى زمین کافر شوید ، (به خدا زیانى نمى رسد؛ چرا که) خداوند، بى نیاز و شایسته ی ستایش است.» (إبراهیم:8).
چرا آدم دنبال کمال است؟ نیازهای انسان بر دو دسته است: الف- نیازهای غریزی یا تمایلات مشترک میان انسان و حیوان: مثل غذا ، خواب ، میل جنسی و از این قبیل . ب- نیازها و تمایلات مخصوص انسان: این تمایلات که از نفس سرچشمه می گیرند سه ریشه اصلی دارند1- حب بقاء (انسان می خواهد حیات دائمی داشته باشد).منشأ مجاهدت ها ، عبادات ، آینده نگری و … 2- حب کمال(انسان دوست دارد در گذران عمر روز به روز کاملتر شود).منشأ تکامل علمی یا حقیقت جویی و تکامل قدرت یا قدرت طلبی.
3- لذت جویی و سعادت طلبی(انسان در کنار بقاء و کمال ، لذت را هم دوست دارد و می خواهد همیشه شاد بوده و زندگی را به خوشی بگذراند). همه تلاشهای انسان توسط این سه گرایش و با این سه انگیزه انجام می شود. پس دنبال کمال رفتن انسان به حکم نیاز ذاتی اوست.
فرشتگان کامل آفریده شده اند . حیوانات نیز به طور طبیعی سیر کمال خود را طی می کنند . اما انسان ، این اشرف مخلوقات ، حب کمال در مورد همه چیز در اوقرار داده شده ، اگر حب کمال نبود انسان میل به بهترین ها نداشت و مانند مردابی راکد می ماند.
پیشرفت های علمی ، سیر و صعود معنوی و … همه مرهون حب کمال هستند. گفتنی آدم هیچ کاری که نکنه دنبال رفع نیازاشه بله انسان در درجه اول در پی رفع نیازهای فیزیولوژیک خود است. پس از رفع نیازهای اولیه نیازهای دیگر سر بر می آورند .
آبراهام مازلو که یک روانشناس انسان گراست نیازهای انسان را به صورت یک هرم فرض کرده که نیازهای فیزیولوژیکی مثل آب ، غذا ، خواب و… در قاعده هرم قرار داشته و نیازهای معنوی پس از آن مطرح می شوند تا به رأس هرم که خود شکوفایی است می رسد.
وقتی انسان به حال خود گذاشته شود از نیازهای فیزیولوژیک شروع کرده سپس سراغ نیازهای دیگر می رود. چرا آدم دنبال خوبی و نیکیه؟ سرشت اولی انسان سرشتی الهی است. فأقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها(روم 30) .
پس روی خود را با گرایش تمام به حق ، به سوی این دین کن. با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. انسان ها ذاتاً خوبی و نیکی را تحسین می کنند.این سرشت اولی است اما انسان علاوه بر امیال و گرایش های فطری ، دارای کشش های غریزی نیز هست که اختیار و اراده در همین جا معنا می یابد.
تعارض بین دو دسته خواسته های غریزی و فطری الهی و انتخاب انسان ، سعادت او را رقم می زند. این که شما می گویی می دونم یکی اون بالاست همان فطرت الهی توست که بودن او را درک کرده ای. همین فطرت الهی، دوستدار خوبی ها و نیکی هاست. حتی یک آدم خلافکار هم ، می داند خوبی چیست و آن را تحسین می کند. حبّب إلیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کرّه إلیکم الکفر و الفسوق و العصیان(حجرات 7).
خدا ایمان را برای شما دوست داشتنی گردانید و آن را در دلهای شما بیاراست و کفر و پلیدی و سرکشی را در نظرتان نا خوشایند ساخت. فطرت انسان الهی است، ایمان و نیکی و خوبی را دوست دارد. اما غرایز و تمایلات حیوانی انسان که طبیعت او را تشکیل می دهند ، فزون طلب و مایل به افراط است و درگیری بین این دو است که انسان را می سازد.
برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتاب های زیر:
1- معارفی از قرآن ، آیت الله مصباح یزدی ج2 – بحث انگیزه های اصلی نفس
2-انسان در اسلام ، غلامحسین گرامی،بحث سرشت انسان.دفتر نشر معارف
3-انسان از دیدگاه اسلام ، احمد واعظی، بحث نیک سرشتی بشر
4-روان شناسی شخصیت ،آلن . اُ . راس،ترجمه سیاوش جمالفر،بحث انسان گرایی آبراهام مازلو

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد