طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آزادی انسان

آزادی انسان


آزادی انسان

۱۳۹۸/۰۵/۲۹


۳۰۱ بازدید

با توجه به ازادی معنوی و ازادی اجتماعی بر اساس انسان شناسی خود عالی و دانی،ازادی هر کس تا کجا محترم است؟

دوست گرامی همانگونه که می دانید «آزادی» از جمله موضوعاتی است که پیرامون آن در دنیا بسیار سخن گفته می شود و قلم فرسایی های فراوانی پیرامون آن صورت گرفت است و به نام آن هم بیشترین خدمات به بشریت صورت گرفته است و هم بیشترین جنایت ها . بنابر این تبیین دقیق مفهوم آزادی و دیدگاه یک مکتب نسبت به آزادی یکی از مهمترین مسائل و موضوعاتی است که باید مورد توجه آن مکتب قرار گیرد . *آزادى: در تبیین و تفسیر هر موضوعى، ابتدا باید نوع رویکرد به آن را مشخص ساخت چرا که هر رهیافتى، مبانى، پیش فرض ها و روش هاى خاص خود را مى طلبد. براى مثال هیچ گاه نمى توان با روى کردى جامعه شناسانه، به تحلیلى روان شناسانه رسید و یا بالعکس. بنابراین، اگر آزادى از منظر اسلام بررسى و تشریح مى شود، باید با پیش فرض هاى خود مبانى اسلامى پى گیرى شود. با عنایت به این نکته، پیش از توضیح دیدگاه اسلام نسبت به مقوله «آزادى»، باید چند مطلب به عنوان مبادى و مبانى پاسخ، مد نظر قرار گیرد:
یکم. واژه «آزادى» به معناى باز بودن راه انجام دادن و ترک کار است خواه آن فعل جنبه ارزشى داشته باشد یا خیر . خواه در حوزه تفکر باشد یا در حوزه سیاسى . در حوزه اخلاق باشد یا خیر . فردى باشد یا اجتماعى و معقول باشد یا غیرمعقول.
دوم. انسان بر حسب آفرینش ویژه اش، موجودى صاحب عقل و اراده است به صورتى که در هر کارى مى تواند جانب انجام دادن آن را اختیار کند یا جانب ترک آن را برگزیند. براساس فطرت، آدمى در مورد انجام دادن و ترک فعل، مطلق العنان است و مقید به یکى از دو طرف نشده است. این نوع آزادى انسان را «آزادى تکوینى» مى نامند.
سوم. لازمة آزادى تکوینى، آزادى دیگرى است یعنى، امکان بهره مندى آدمى از مواهب «آزادى تکوینى» بدون دخالت قوه قدرت و اراده قاهرى بیرون از نفس انسان. این آزادى «آزادى حقوقى» نام دارد.(1)
چهارم. تعریف آزادى، ارتباط تنگاتنگى با تعریف انسان دارد چرا که متعلق آزادى، خود انسان است. از این رو هر تعریفى از انسان، در برداشت از آزادى و تعیین محدوده هاى آن دخیل خواهد بود و بالاتر اینکه بدون ارائه تعریفى از انسان، تعریف آزادى ممکن نخواهد بود. اکنون تعریف آزادى از منظر اسلام را با دیدگاه آن دربارة انسان، شروع مى کنیم: انسان در نگرش اسلامى 1. انسان، کارگزار یا خلیفه خداوند بر روى زمین و عبد او و در مقام عبودیت، مطیع خواست و اراده او است. اما در مقام کارگزارى، بر روى زمین باید فعال باشد.(2) 2. انسان هم داراى عقل است و هم داراى اراده. اسلام مى خواهد انسان اراده اش را تابع مشیت خداوند قرار دهد زیرا تنها در این صورت است که آدمى به زندگى توأم با سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت، دست خواهد یافت.(3) 3. انسان از آن جهت که به مستقیم ترین وجه، منعکس کننده حکمت الهى و به کامل ترین وجه، مظهر صفات او است، اشرف مخلوقات است.(4) 4. انسان قدرت دارد که بر همه مخلوقات دیگر سلطه یابد اما مسئولیت نیز دارد که از همه این مخلوقات، مراقبت نماید.(5) 5. انسان داراى دو ضلع وجودى است: طبیعت و فطرت، و از همین رو، نقطه صفرى است که قابلیت تا بى نهایت صعود یا سقوط را دارا است.(6) راز تعبیرات دوگانه و متضاد برخى آیات قرآن کریم از انسان، در همین خصوصیت نهفته است. (در برخى از آیات، انسان ضعیف و ناتوان،(7) ستمکار،(8) جهول(9) و بسیار نادان، ناسپاس،(10) و سرکش،(11) و در بعضى آیات دیگر، خودآگاه،(12) حق گرا،(13) مسئولیت پذیر(14) و خوانده شده است. حاصل آنکه در یک برآیند کلى، اسلام آدمى را محدود در همین که هست و تاکنون خود را نشان داده، نمى بیند بلکه براى او آرمانى فراتر از بینش طبیعى و مادى در نظر دارد. اسلام مى خواهد انسان آرمانى (ایده آل) بسازد، نه انسان صرفاً معمولى (نرمال) که تنها با جامعه بسازد و با دیگران هماهنگ باشد برخلاف نگرش لیبرالیزم درباره انسان که طبیعت گرا است و آدمى را همین مى بیند که هست و تاکنون خود را نشان داده است تو ز «کرّمنا بنى آدم» شهى هم به خشکى هم به دریا پا نهى که «حملناهم على البحر» ى به جان از «حملناهم على البر» پیش ران مرملایک را سوى بر راه نیست جنس حیوان هم زبحر آگاه نیست تو به تن حیوان، به جانى از ملک تاروى هم بر زمین هم بر فلک تا به ظاهر «مثلکم» باشد بشر با دل «یوحى الیه» دیده ور (15) آزادى و مفهوم «انسان» با توجه به همین دوگانگى وجودى انسان (طبیعت و فطرت سقوط و صعود) در نگرش اسلام است که خداوند هم «آزادى تکوینى» به بشر اعطا فرموده و هم بر «آزادى تشریعى» اوصحّه گذاشته است تا در پرتو آن، آدمى بر ترمیم کاستى ها و ایجاد مصونیت از آسیب هاى ناشى از کژى هاى ضلع طبیعت خود توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش، مرتبه خلافت الهى و کارگزارى خداوند را به دست آورد. به عبارت دیگر، اسلام انسان را واجد قابلیت ها و صلاحیت هایى مى داند که سبب شایستگى و بایستگى بهره مندى او از موهبت «آزادى» است. از همین رو، قرآن هدف نهایى بعثت پیامبر گرامى (ص) را تحقق آزادى تکوینى و تشریعى تلقّى کرده است: « وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتى کانَتْ عَلَیْهِمْ» «و از [دوش ] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است، برمى دارد».(16) گویا با نبود آزادى، دعوت به دین و دین دارى، لغو و عبث است. آزادى در اسلام با توجه به مطالب پیش گفته، روشن مى شود که تعریف آزادى در نگرش اسلام چیست؟ اسلام، هم آزادى تکوینى براى انسان قائل است و هم آزادى تشریعى. براساس آیات قرآن، انسان از آزادى تکوینى برخوردار است یعنى، مختار است که کارى را انجام دهد یا ندهد و این، آزادى فطرى بشر است. همچنین آزادى تشریعى که در منظر اسلام امرى شایسته و بایسته است یعنى انسان آزاد است که از آزادى تکوینى خود، در عمل و زندگى خویش بهره مند شود و هیچ کسى حق ندارد با فشار و زور و قدرت، از بهره ورى معقول او از آزادى تکوینى جلوگیرى کند. به فرمودة خداوند متعال: «برخى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا، به خدایى نگیرید».(17) و «هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد سپس او به مردم بگوید: به جاى خدا، بندگان من باشید»(18) این همان آزادى اى است که حضرت على (ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن (ع) سفارش کرد: «نفست را از هر پستى گرامى دار هر چند دنائت، تو را به خواهش هایت برساند چرا که هرگز در برابر نفس [ارجمند] ت که مى بخشى، چیز ارزنده اى به دست نخواهى آورد. بنده دگرى مباش زیرا خدایت آزاد آفریده است».(19) براساس روح توحیدى که در نگرش اسلامى از جایگاه ویژه اى برخوردار است انسان تنها باید بنده خداوند باشد، نه غیر خدا و چنان که گفته شد، اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند قرار دهد و آزادى تکوینى خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند: در این صورت، به زندگى با سعادت در دنیا و آخرت بار خواهد یافت. اما همین انسان، در نگرش اسلامى حق ندارد بهره ورى از آزادى تکوینى خود را محدود به خواسته ها و اراده هاى انسان هاى دیگر کند و خود را بنده دیگران سازد و عملًا خویش را از آزادى حقوقى و تشریعى محروم سازد. آزادى تشریعى با تعریفى که از آن در دیدگاه قرآن ارائه شد حق مسلم و طبیعى بشر است و هیچ انسانى حق بازستانى و محدود ساختن آن را ندارد
. خلاصه آنکه: بندگى خداوند موجب آزادى و بندگى غیر خداوند، فقدان آزادى است چنان که «همسر عمران [مادر مریم [گفت: پروردگار من نذر کردم که آنچه در رحم من است، آزاد و در خدمت تو باشد».(20) گفت اى صدیق آخر گفتمت: که مرا انباز کن در مکرمت گفت: ما دو، بندگان کوى تو کردمش آزاد من بر روى تو تو مرا مى دار بنده و یار غار هیچ آزادى نخواهم زینهار که مرا از بندگیت آزادى است بى تو بر من محنت و بى دادى است (21) حدود آزادى انسان هاى دیگر نمى توانند آزادى تشریعى را محدود سازند ولى از آنجا که انسان موجودى اجتماعى است، به صورت طبیعى ملزم مى شود که اراده خود را در اراده دیگران دخالت دهد و به بیان دیگر، اراده خود را در عرصه اجتماع، با اراده دیگران شریک سازد. از این رو باید در برابر قانونى که حدودى براى اراده ها و آزادى هاى مردم معین نموده و آنها را تعدیل کرده است، خضوع کند. پس همان طبیعتى که به یک فرد انسان، آزادى اراده و عمل داده است، در عرصه اجتماع، اراده و عمل را محدود و آزادى تشریعى انسان را مقّید مى سازد. در نگرش اسلامى از آن جهت که قانون را براساس توحید و سپس بر پایة اخلاق فاضله گذاشته و متعرّض همه اعمال فردى و اجتماعى، تحت عنوان ضوابط شرع شده است آزادى تشریعى در این چهارچوب مرزبندى مى شود. با توجه به این مطلب مهم، آزادى تشریعى از دیدگاه اسلام به این معنا مى شود که انسان آزاد و مختار است که از تمامى حقوقى که قوانین شرع براى او مشخص کرده اند، بهره مند شود. براى مثال یکى از قوانین شرع آن است که انسان مى تواند تا هر جا که بخواهد، در عرصه علم اندوزى پیش برود و در این ساحت، آزاد است و حتى دولت اسلامى موظف است امکاناتى براى افراد فراهم کند تا از این حق بهره مند شوند.(22) آزادى بیان و نوشتار، آزادى اجتماعى، آزادى بینش و آزادى اندیشه (در ساحت هاى اقتصادى، فرهنگى و سیاسى) همه در چهارچوب مقوله پیش، گفته معنا مى یابد و تحلیل مى شود.
پى نوشت (1) المیزان، ج 10، ص 073 (2) بقره (2)، آیه 03 (3) احزاب، آیه 29 اسراء، آیه 91 (4) سوره اسراء، آیه 07 (5) براى آگاهى بیش تر، نگ: دکتر سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیاى متجدد، صص 63 66 (6) انسان، آیة 3 (7) نساء، آیه 82 (8) ابراهیم، آیه 43 (9) احزاب، آیه 27 (10) عادیات، آیه 6 (11) علق، آیه 6 (12) قیامت، آیه 41 (13) زمر، آیه 81 (14) احزاب، آیه 27 (15) مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابیات 3773 تا 7773. (16) اعراف، آیه 751 (17) آل عمران (3)، آیة 46 (18) همان، آیة 97 (19) نهج البلاغه، نامه 13 (20) آل عمران (3)، آیه 53 (21) مثنوى معنوى، دفتر ششم، ابیات 1075 تا 8701. (22) براى آگاهى بیش تر، نگ: علامه طباطبایى، المیزان، ج 10، صص 371 372 و ج 4، ص 116 ر. ک: نظریه حقوق اسلام، ج 1 مصباح یزدى، حقوق و سیاست

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد