برعکس، هر واژهی بیگانه به محض ورود مانند ویروسی در پیکر زبان آغاز به تکثیر میکند. برای نمونه، روزی که واژهی بیگانهی “علم” به زبان پارسی پانهاد، هیچ کس فکر نمیکرد که بهزودی واژههای همخانوادهی “علم” نیز میآیند (یا دقیقتر بگویم لشکر میکشند). هر واژه متعلق بهیک “واژه خوشه” است که اگر چنانچه یک واژه از این خوشه را وام گیریم، دیریا زود دیگر واژگان آن خوشه را نیز باید بپذیریم. واژگان بیگانهی علم، علوم، معلم، عالم، معلوم، تعلیم، تعلم، علیم، علامه، اعلام، استعلام و .. همگی دریک خوشهاند و شوربختانه همه به زبان ما راهیافتهاند. پس با آمدن هر واژه دهها واژهی دیگر میآیند و کمکم شمار این واژگان سر به فلک میکشند.
گاهی هم شنیده میشود که “زبان پویاست و با زبانهای دیگر دادوستد میکند و هیچ زبان پاکی وجود ندارد و حتا انگلیسی هم شمار زیادی واژهی بیگانه دارد…” و از این دست ژستهای روشنفکرانه که بیشتر توجیهگر تنبلی ماست تا نتیجهی اندیشهورزی پیرامون زبان.
هدف پاککردن زبان از هر واژهی بیگانه نیست، بلکه برخورد خردمندانه با وامواژه و پاسداری از زبان پارسی است. برای نمونه، اگر همهی وامواژههای پارسی، تازیک، هندی و .. را به نسبت همهی واژگان زبان آلمانی بسنجید، خواهید فهمید که درسد وامواژهها به بومواژهها در حد صفر است. ولی در زبان پارسی گاهی به ۸۰ درسد هم میرسد که قطعن نشانگر پویایی زبان نیست، بلکه گویای تنبلی ما و برخورد نااندیشمندانه با واژگان بیگانه است.
زبان پارسی زبانی است توانمند و اگر به وامواژهها نیاز داشته باشد، این نیاز در حد نیازیست که هر زبان دیگر میتواند داشته باشد، و چهبسا کمتر از بسیاری از دیگر زبانها نیازمند وامواژههاست. یا گفته میشود که “زبان جنگلی وحشی است و بهطور طبیعی رشد میکند”. اتفاقن باید گفت در همین جنگل وحشی درختان بسیاری هستند که خودرو نبودهاند و فرهنگستان آنها را کاشته و مردم نیز پذیرفتهاند. جنگلوحشیدانستن زبان (بهویژه زبان علمی) به معنی درکنکردن رشد علمی و صنعتی روزافزون و چشمگیر بشر است. جنگل زبان علمی اتفاقن مصنوعی است. جالب این است این اظهارنظرهای بهظاهر اندیشمندانه فقط در مورد واژگان فارسی صدق میکند و همین اندیشمندان وقتی واژگان بیگانهی “اطاله”، “اعاده”، “اضمحلال” و … (واژگانی که بیشتر مردم معنی آن را نمیدانند) را میشنوند بیآنکه نگران آسیبهای این درختان برای خاک این جنگل باشند میکوشند این درخت مصنوعی را بهزور هم که شده در این جنگل خودرو به کارند. زمانی که برخی طلاب و فاضلان! گذشته درختان مصنوعی تعارض (conflict)، تناقض (contradiction)، “تنافر”، تطبیقی (comparative), متعالی (transcendental) و .. را در این جنگل بیصاحب میکاشتند، روان کسی نمیپریشید. ولی امروز که درختان طبیعی “همستیزی”، “پادگویی”، “همگریزی”، “همسنجشی”، “ترافرازنده” را میکارند همه جنگلبان شدهاند!
اگر ورود اینهمه واژهی بیگانه (۸۰ درسد) به زبان ما ایرادی ندارد، پس بیاییم این ۲۰ درسد بازمانده (مشتی حرفهای ربط و اضافه و …) را هم بهکناری نهاده و بهیکباره زبان بیگانه را برای خود برگزینیم تا ناچار نباشیم مرگ تدریجی زبانمان را به تماشا بنشینیم. چنانکه بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و … چنین کردند. البته پیشنهاد من اینست که دستکم زبانی را برای خود برگزینیم که مشکلات کمتری داشته باشد و از پس واژگان دانشیک برآید، نه زبانی که خود تا گردن در مشکلات فرورفته و گویشورانش به این باور رسیدهاند که بیهوده نکوشند و برای بازگفتن واژگان دانشیک از زبان دیگری بهره گیرند.
اگر از همان روز نخست واژهی “علم” را به زبانمان راه نمیدادیم و در را به رویش میبستیم و از داشتههای خود (دانستن) بهره میگرفتیم، امروز هیچیک از واژههای بیگانهی پیشگفته در زبان پارسی نبود. در واقع اگر پارسی میاندیشیدیم، واژگان پارسی دانش، دانا، نادان، دانسته، پیشدانسته، دانستنی، دانشمند، دانشور، دانشیار، دانشآموز، دانشجو، دانشپژوه، دانشآموخته، دانشگاه، دانشسرا، دانشکده، دانشبنیان، دانشنامه، دانشافزایی و … را به جای واژگان بیگانه به کار میبردیم.
پس میبینیم که در آسیب نخستین، هر وامواژه، انبوهی از واژگان بیگانهی دیگر را به دنبال خود میآورد و امروز زبان پارسی آکنده از واژگان تازیک شده است، به گونهای که امروز حتا جای فعلهای زیبا و سادهی پارسی “فرستادن”، “کوشیدن”، “اندیشیدن”، “دیدن”، “دریافتن”، “انگاشتن”، “پنداشتن”، “افزودن”، “کاستن”، “پَناهیدن”، “رَستن/رَهیدن”، “تباهیدن”، “پذیرفتن”، “شگفتیدن [۱]”، “شرمیدن”، “شکیبیدن [۲]”، “شیویدن/شیفتن”، “شتافتن/شتابیدن”، “گماشتن”، “خَستن” و … را فعلهایترکیبی بیگانهی “ارسال کردن”، “سعی کردن”، “فکر کردن”، “مشاهده کردن”، “درک کردن”، “تصور کردن”، “فرض کردن”، “اضافه کردن”، “کسر کردن”، “خلاص شدن”، “فاسد شدن”، “قبول کردن”، “تعجب کردن”، “حیا کردن”، “صبر کردن”، “عاشق شدن”، “عجله کردن”، “منصوب کردن”، “مجروح شدن” و .. گرفته است. و البته این پایان کار نبوده و ترکیبهای شگفتانگیز چند واژهای مانند “در معرض نمایش گذاشتن” ، “به مرحله عمل درآوردن”، “تحت سلطه درآوردن”، “به منصهی ظهور رساندن”، “مورد حمله قرار دادن” (تاختن)، “مورد تحسین قرار دادن” (ستودن)، “مورد تقبیح قرار دادن” (نکوهیدن)، “دچار استیصال شدن” (درماندن)، “ورود پیدا کردن” (درونیدن) و … نیز ساخته شدهاند که شاهکارند!
آسیب دوم این وامواژهها این است که ویژگیهای آواییک زبان را میدگرانند. هر زبانی ویژگیهای آواییک خود را دارد و واژگان نو نیز هماهنگ با همان ساختار آواییک ساخته میشود. اگر وامواژهها با ساختار زبان وامگیرنده همخوانی نداشته باشند، کمکم ساختار آواییک زبان را میآشوبند، بهگونهای که امروز حتا نام زبانمان (پارسی) به “فارسی” دگریده است و ترجیح میدهیم نام زبان خود را به زبان تازیک بگوییم! زبان ما دگرشهای آواییک بسیاری را پذیرفته، چند واکه را از دست داده و چند واکه نیز دگرگون شدهاند. مانند دگرش “گ” به “ج” در واژگان بروجرد (بروگرد)، امزاجزد (امزاگرد)، دستجرد (دستگرد) و .. در حالی که “گرد” در زبان پارسی معنی “شهر” را میدهد و با این دگرش، زایش واژگان نو با پسوندگونهی “گرد” نیز فراموش و کمکم از میان رفته است. نکتهی مهمتر این دگردیسیها اینست که هر چه ساختار آواییک زبان بیشتر میگردد، راه را برای آمدن واژگان بیگانهی بیشتر هموار میکند و چه بسا گویشوران آن زبان پس از مدتی با ساختار آواییک زبان خویش بیگانه شوند و به ساختار دیگری خو بگیرند. برای نمونه، امروز بازگفتن واژگان بیگانهی “محیرالعقول”، “مدعیالعموم”، “حقالتحقیق”، “مشمولالضمه”، “استغاثه” و … آسانتر از گفتن واژگان پارسی زیبا و خوشآوای “پادافره”، “اوژندن”، “بیوسیدن”، “نیوشیدن” و .. است.
آسیب سوم: این پایان داستان وامگرفتن واژگان بیگانه نیست که آغاز آنست. چرا که این واژگان بیگانه، در ظاهر مشتی واژهاند که وارد زبان شدهاند ولی در باطن روش و تکنیک واژهسازی و ساختار زبان منبع است که وارد زبان میشود. یعنی نهتنها وامواژهها جا را برای واژگان پارسی تنگ میکنند (آسیب نخست) و ساختار آواییک آن را به هم میریزند (آسیب دوم)، که ساختار زبان را نیز میدگرانند و زایندگی آن را میگیرند. به گونهای که امروز ما ترجیح میدهیم “استخراج” را به جای “درآورش” و “درآوردن” به کار بریم و همچنین “مقایسه” (همسنجش)، “مصالحه” (همسازش)، “تعمیر” (بازسازش)، “تحلیل” (واکافت-واکاوش)، “نازل کردن” (فروفرستادن)، “سقوط کردن” (افتادن/فروافتادن)، “تکاملیافتن” (فَرگشتن) و بیشمار نمونهی دیگر. در واقع ما برای ساختن واژه بهسراغ روشهای زبان خود نمیرویم، بلکه روشهای آسانیابتر زبان بیگانه را برمیگزینیم و این بیشتر و بیشتر ساختار زبان را به هم میریزد و ذهن ما را با روشهای بیگانهی زایش زبانیک میپرورد. این همافزایی شوم توان زایش زبان را میکاهد و به جایی میانجامد که ناچار میشویم مانند بسیاری از ملتهای جهان زبانهای انگلیسی، فرانسه، .. را برای خود برگزینیم. اگر چه امروز نیز بیش از ۵۰ درسد این توان فراموش شده یا به کار نمیرود.
بااینکه نیاز امروز ما به روشهای فراموشیدهی واژهسازی زبانمان بیشتر از هر زمان دیگریست، ولی ازآنجاکه وامواژهها دگرشهای بنیادینی در زبان و اندیشهی ما پدید آوردهاند، زندهکردن آن روشها دشوار و حتا ناشدنی مینماید (مانند پیشوندهای آ، اف، ن، اردا، اَپی..). همچنین، برخی از روشها که توسط فرهنگستان زبان و زبانشناسان زنده شده است، هنوز نتوانستهاند ذهن زبانیک فرهیختگان و نویسندگان ما را بدگرانند، چهرسد به ذهن مردم عادی (مانند پیشوندهای پاد،ترا، پیرا، اندر, دش، هو و ..).
نکتهی دیگری که باید یادآوری کرد، این است که حتا اگر واژگان بیگانه را پیرو دستور زبان فارسی کنیم و بتوانیم بر سر زبان مردم هم بیاندازیم (مانند فهمیدن)، برخلاف نظر برخی، باز هم نمیتوان بهطور کامل از ویژگیها و توانمندیهای زبان پارسی بهره برد. چرا پس از چند سد سال که از پذیرفتن ریشهی “فهم” و برساختن فعل “فهمیدن” میگذرد، هنوز نتوانستهایم واژگان “فهما”، “فهمش”، “فهمانش” و “فهمنده” را بسازیم؟ ولی ترجیح میدهیم از “فهیم”، “مفهوم”، “تفهیم” و … استفاده کنیم؟ یعنی ساخت مصدر برساختهی “فهمیدن” باعث نشد که نویسندگان واژگان “فهیم”، “مفهوم”، “تفهیم” و “استفهام” را به کار نبرند. همانگونه که داشتن چهار گزینهی “هراسیدن”، “ترسیدن”، “باک” و “پروا” (که همگی زنده، آشنا و دمدست هستند) باعث نشد تا “خوف”، “مخوف”، “خوفناک” و “خائف” به زبان راه نیابد. پس بهتر است اصلن خطر نکنیم و از آغاز با حساسیتی میهنپرستانه جلوی واژهی بیگانه را بگیریم، حتا اگر پیرو دستور زبان پارسی شده باشد.
روشهای بهکرد زبان
روشهای زیر نتیجهی یک کار علمی زبانشناسانه و یا ادیبانه نیست، بلکه نتیجهی آشنایی و برخورد ده-دوازده سالهی من با زبان انگلیسی است و برخی از مشکلاتی است که خود در دانشگاه و کار با آنها درگیر بوده و هستم. اینها مشکلات واقعییی هستند که هر دانشجویی به آنها برمیخورد و خیلی زود به این نتیجه میرسد که فارسی زبان علم نمیتواند باشد و به قول معروف در برابر زبان پرتوان انگلیسی کم میآورد و نتیجهی این کمآوردنها در عرصههای گوناگون حالوروز امروز ایران ماست. بر این باورم که زبان پارسی میتواند زبان علمی باشد اگر ما بخواهیم و اگر بتوانیم ذهنمان را به برخورد علمی عادت دهیم و از بند تعصب برهانیم. پیادهکردن همهی روشهای زیر دشوار مینماید، ولی دستکم میتوان در زبان علمی آنها را به کاربرد تا کمکم به گفتار مردم نیز راه یابد.
۱- روشهای ساخت صفت
ساختن صفت از اسم با افزودن “ی”: پیشنهاد میشود به دیس پهلوی آن (ایک) بازگردیم، چرا که روش کنونی (که ظاهرن تاثیر گرفته از زبان تازیک بوده است) با مشکلات بسیاری همراه است.
نخست این که “ی” در زبان پارسی (افزون بر صفت) هم برای ساخت “اسم” از “صفت” و هم برای ساخت “اسم نکره” به کار میرود و ابهام زیادی هنگام خواندن ایجاد میکند. شاید برای همهی ما پیش آمده باشد که ناچار شده باشیم برای فهمیدن جملهای آن را دو بار بخوانیم [۳]. برای نمونه “آزمایشگاهی (ی نکره) از موشهای آزمایشگاهی (ی صفت) برای اندازهگیری آزمایشپذیری (ی اسم) برخی نشانههای بیماری …”. اگرچه یک واژه در نقشهای اسم و صفت متفاوت است، ولی همدیس هستند و این هم سرعت خواندن را کم میکند و هم در بسیاری از موارد ابهام ایجاد میکند. به نظر نمیرسد با کوششهای انجامشده برای بازنگری خط [۴]، بتوان این مشکلات را برطرف کرد.
دوم این که، ساختن فعل، قید و .. از صفتهایی که با روش کنونی ساخته میشوند، امکان پذیر نیست. در واقع روش کنونی راه را برای زایش بیشتر میبندد و زبان را سترون میکند. نمونه:
http://persianlanguage.ir/wp-content/uploads/2010/10/Bazdisi_Zabane_Parsi_011.jpg
درحالی که اگر صفت را با یکی از روشهای زبان خود مانند “ایک [ik]”، “ال [۵] [āl] “، “این [in] “، “ول [ul] ” و … بسازیم، میتوان دوباره از این صفت فعل ساخت، برای نمونه:
http://persianlanguage.ir/wp-content/uploads/2010/10/Bazdisi_Zabane_Parsi_02.jpg
این دگرش سترونکننده، که اثر زبان بیگانه است، باعث شده که حتا برخی نیز به خطا روند و برای نمونه فعلهای “فارسیدن” و “عربیدن” را به معنای فارسی شدن و عربی شدن گرفتهاند در حالی که معنی فارس شدن و عرب شدن میدهند. مانند خیسیدن (خیس شدن)، خشکیدن (خشک شدن). آشکار است که ما از واژگانی که به “ی” ختم میشوند، نمیتوانیم فعلهای بیشتری بسازیم و این روش با زبان ما سازگار نیست و بیدلیل نبوده است که نیاکان ما صفت را با “ایک” و “این” میساختند. در حالی که ساخت صفت با “ی” روشی است که با زبان وامدهنده (تازیک) کاملن سازگار بوده و آن را سترون نمیکند و جلو ساخت فعلهای بیشتر را نمیگیرد. [۶]
۲- روشهای ساخت اسم
روش ساخت اسم با افزودن کسره “ه”: نگاهی به نمونههای نوساختهی زیر بیندازید:
http://persianlanguage.ir/wp-content/uploads/2010/10/Bazdisi_Zabane_Parsi_03.jpg
این جا نیز “ه” دست زبان را برای زایش بیشتر میبندد و این ارمغانی! است که زبانهای بیگانه برای ما میآورند و برخی چنان متعصبانه به آن چسبیدهاند که گویی زبان مادری آنهاست.
نتیجهای که از روشهای گفته در بندهای ۱ و ۲ میتوان گرفت این است که اساسن واژگانی که به حرفهای بیصدا ختم میشوند، مشکلزا هستند و اگر واژگان باستانی را واکاویم، میبینیم که غالبن به حرفهای بیصدا ختم نمیشوند. مانند: تاگ(تا)، اباگ (با)، پیداگ (پیدا)، روستاک (روستا/رستاق)، ریشک (ریشه)، نامک (نامه)، زندگ (زنده) و برهنک (برهنه)، دهک (دهه). جالب این که هنگام جمع بستن واژگانی که به “ه” ختم میشوند “گ” میآید که خود نشانگر وجود پنهانی آن است: پرندگان، خوانندگان، نوازندگان و پروانگان و گذشتگان. در واقع زبان به نوعی به اصل خویش بازمیگردد. حتا “به” نیز “پد/ پاد” بوده و بیدلیل نیست که به جای “به او” واژهی “بدو” به کار میرفته است. یا واژگانی مانند پای (پا)، بوی (بو)، همای (هما)، ابرنای (برنا) که هنگام کاربرد در بسیاری از موارد باید حرف “ی” به پایان آنها افزود (مانند پایش [pāyaš]، بویی [buyi]) و این نیز نوعی بازگشت به اصل واژگان است و بهروشنی نشان میدهد که زبان پارسی این دگرشها را برنمیتابد و پس از ۱۴۰۰ سال هنوز کاملن با آنها کنار نیامده است. صفت نیز با پیشوند “ایک” ساخته میشده است مانند تاریک، نزدیک، تازیک (عرب)، پارسیک (فارسی)، پهلوانیک، زندیک (زندیق)… [۷]
سخن این نیست که این واژگان را به دیس کهن خود بازگردانیم، بلکه باید هنگام گزینش یا ساخت واژگان نو، این نکتهها نیز در نظر گرفته شود. مانند واژهی تاگ (دیس پهلوی تا) که برای clone گزیده شده است.
۳- روشهای ساخت قید
ساخت قید از صفت: امروزه مترجمان برای بیشتر قیدهای انگلیسی که به ly ختم میشوند از فرمولهای بهطور..، بهلحاظ ..، از منظر .. استفاده میکنند، به این نمونهها بنگرید: بهطور خودکار (automatically)، بهطور تصادفی (randomly)، بهطور مجانبی (asymptotically)، بهطور مورب (diagonally)، بهطور قطری (diametrically)، از منظر تکنولوژیک (technologically)، بهلحاظ روانی (mentally)، بهلحاظ قانونی (legally)، بهلحاظ زبانشناختی (linguistically) و بیشمار نمونههای زشت و ناهنجار دیگر که در هر نوشتهی امروزین میتوان یافت. امروز حتا بهجای واژگان ساده و زیبای گریان، خندان، دوان، .. از ترکیبهای ناهنجار درحالیکه گریه میکرد، درحالیکه میخندید و .. بهره میبریم!
اکنون به نمونههایی که دکتر حیدری ملایری پیشنهاده است بنگرید: ناهَمساویکانه (asymptotically)،تراکُنجانه (diagonally)،ترامونیکانه [۸] (diametrically)، نَزدینانه (approximately)، شیدیکانه/نوریکانه (optically)، زبانشناسیکانه (linguistically).
۴- زندهکردن روشهای کهن واژهسازی
زندهکردن و بهکاربردن روشهای ساخت واژه در زبانهای کهن ایرانی که نیاگان زبان پارسی برشمرده میشوند، مانند پارسی پهلوی، پارسی باستانی و پارسی اوستایی. برای نمونه پیشوندهای “پاد”، “تَرا”، “پیرا/پَر”، “هو”، ” دُش/ دُژ”، “ا”، “اَپی”، “اَردا/ اَرتا/اُردی” [۹]، “اَندَر” و … که فرهنگستانیا زبانشناسان آنها را زنده کردهاند، بسیاری از ناتوانیهای زبان پارسی را برطرف میکنند:
پادگفتن (to contradict)، پادشاریدن (conterflow)، پادفروغ (counterglow)، پادساعتگرد (counterclockwise)،ترادیسیدن (to transform)،ترابُردن (to transit)،ترانهادن (to transpose)،تراکنش (transaction)،تراگُسیلیدن (to transmit)،ترافرازیدن(to transcend)،ترانوشتن (to transliterate)،ترابُریدن (to transect)،ترادَمیدن (to transpiration)،تراکافتن (دیالیز کردن to dialyze),ترامون (diameter)، پیرامون (perimeter)، پَرناویدن (to circumnavigateto)، پَرگَشتن (to circumvolve)، پیراکشیدن/پَروشتن (to circumscribe)، پیراپوست (periderm)، پیراشاماس (pericarditis)، پیرابین (periscope)، پیرابر (pericarp)، پَرهون (circle)، پَربند (contour)، هومرگاندن (to euthanize), هومرگ (Euthanasia), هوهسته (Eucaryotae)، هونهنگ (Eubalaena)، هوگویش (eulogy), هوگُواری (eupepsia), هوپرورش (eutrophication)، دشپرورد (dystrophic)، دُژگُواری (dyspepsia)، دُشگویی (dysphasia)، اَبیراهی (aberration)، اَریخت (amorphous)، اَپیزایش (epigenesis)، اَپیچرخه (epicycle)، اَرداکنج (orthogonal)، اَردابینیک (orthoscopic)، اَندَرکُنش (interaction)، اَندَرزنش (interference)، اَندَریابش (interpolation)، اَندراَبریک (intercloud)، اَندرکهکشانیک (intergalactic)، اَندراَختریک (intersteller).
واژگانی که با روشهای پیشگفته برساخته شدهاند معنی دقیقتری دارند و بهتر فهمیده میشوند. با دانستن معنی واژهی “مون” (اندازه) و پیشوندهای “ترا” (سرتاسر/از میان) و “پیرا/پَر” (دور/اطراف)، روشن است که معنی “تَرامون”، “پیرامون”، “پَرهون” و “پَربند” بسیار بهتر از “قطر”، “محیط”، “دایره” و “کانتور” فهمیده میشود و البته در زبان علمی دقیقترند. در واقع بیشتر ما میدانیم “قطر” به چه میگویند ولی نمیدانیم که چه معنیای میدهد! “پَرناویدن” دقیقتر است یا “دور زمین را با کشتی پیمودن”؟ “پَرگشتن” بهتر است یا “دور چیزی گشتن”؟
آیا بدون زندهکردن این پیشوندها میتوان این همه واژه ساخت؟ میتوانید بینگارید چه توانی در زبان پارسی نهفته است؟ و چه اندازه از واپسماندگیهای زبانی و علمی خود را میتوان جبران کرد؟
یکی از بهترین نمونههای این روش را میتوان در کار پروفسور حیدری ملایری دید که با شناخت ژرفی که از زبان پارسی داشته واژگان بسیار زیبا و دقیقی را ساخته است. برای نمونه: دَرشَمیدن (absorb)، بَرشَمیدن (adsorb)، واوشتن (describe)، دَروشتن (inscribe)، نپاهیدن (observe)، اَفماردن، میازیدن، پَتواژیدن، ..
۵- استانداردسازی روشهای واژهسازی
اگر در واژهگزینی روشهای استاندارد و هماهنگی وجود نداشته باشد و هر کس ساز خود را بزند و روش خود را به کار برد، زبان بیش از آنکه سامان یابد، آشفته میشود. به نظر میرسد فرهنگستان حتا با خودش هم هماهنگ نیست چه رسد با زبانشناسان و اندیشمندان دیگر. نمونههای نوساختهی گروه پزشکی فرهنگستان را ببینید:
دُشمیزی (dysuria)، بیادراری (anuria)، چرکمیزی (pyuria)، کمادراری (oliguria)، خونمیزی (hematuria)، شبادراری (nocturia)، صفرامیزی (choluria) و سرانجام میزیا ادرار! این آشفتگی در همهی روشها و واژهها دیده میشود. مانند:
پیشوند “Bio” که به دو پیشوند “زیست” و “زی”ترجمه شده است (زیستفناوری، زیستشناسی، زیستبسپار، زیستسنجی [۱۰]، زیستمه [۱۱]، زیگونه [۱۲]، زیتوده [۱۳]، زیسازند [۱۴])، پیشوند دوم به دلیل کوتاهتربودن مناسبتر است. همچنین کاربرد بن مضارع به عنوان پیشوند دارای پیشینهی بیشتری ست تا بن ماضی! (مانند پیشوند “که” به معنی کوچک که بن مضارع کاهیدن است).
و یا پیشوند “inter” که به پیشوندهای ” اَندَر”، “میان”، “درون” و “برهم” ترجمه شده است. “درون” (مانند درونیابی) معنی نادرستی دارد چرا که inter به معنی “درون چیزی” نیست بلکه به معنی “میان دو چیز” است و نمیتوان برای interatomic ”دروناتمی” را به کاربرد، چرا که معنی آن “میان دو اتم” است نه درون آن. “برهم” (مانند برهمکنش) نیز معنی inter را نمیدهد، interaction به معنی کنش میان دو چیز است نه کنشی “برهم”، “با هم”، ” به هم”یا “از هم” . آیا میتوان برای intercollegiate از “برهمدانشگاهی” بهره برد؟ برخلاف “میان”، “درون” و “برهم” که در زبان محاوره به کار میرود، “اندر” در زبان محاوره به کار نمیرود و با توجه به هممعنایی و همریشگی واژه شناسیک و همانندی آواییک “اندر” با “Inter”، این پیشوند بخت بیشتری برای پذیرفتهشدن در زبان علمی و محاوره دارد. همچنان که امروز در نام درسهای آموزشی مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاههای معتبر ایران به کار میرود: اندرکُنش سازه و آب، اندرکنش خاک و سازه، و اندرکنش سیال و سازه [۱۰] و [۱۱].
۶- ابهامزدایی در روشهای واژهسازی
برای نمونه پیشوند “در” در زبان فارسی هم به معنی بیرون [out] (درآوردن، درکردن، دررفتن …) به کار رفته و هم به معنی درون [in] (درآمدن، درکشیدن). شاید به همین دلیل بوده که آقایان ملایری و ادیب سلطانی از پیشوند “اس” برای out و ex/ec بهره بردهاند.
نمونهی دیگر پیشوند “پیش” است که دو معنی زمانی و مکانی دارد، در زمان به معنی “قبل” (مانند: پیشامدرن) و در مکان به معنی جلو (مانند: پیشرفت) است، این ابهام قطعن برای یک زبان علمی مشکلاتی ایجاد میکند. میتوان پیشوند “پار” و “پری” (در واژگان پارسال، پریروز، پریشب، پیرار و ..) را به جای “قبل” به کاربرد و “پیش” را به معنی “جلو”.
همچنین، پیشوند “خود” به جای سه پیشوند auto و self/sui به کار رفته است. پیشوند Auto بیشتر نقش فاعلی دارد ولی self نقش مفعولی دارد. شاید بهتر باشد به جای auto پیشوند “داو” [۱۵] را به کاربرد. مانند: داوطلب. معنی خودخواه [۱۶] (کسی که خودش را میخواهد) و داوطلب (کسی که خودش میخواهد) نیز کاملن متفاوت است با این که اجزای آنها ظاهرن هممعنی هستند (داو=خود ، طلب=خواه).
۷- آیندهنگری و بازاندیشیدن در واژهگزینی
اگر در واژهگزینی بازنیاندیشیم، خیلی زود به بنبست رسیده و از واژگزینی ناامید میشویم. برای نمونه واژهی Load در پارسی معنای بار، بار کردن، وار (در خروار) و بارکرد را دارد، ولی زایش واژگان نو از این برابرها شدنی نیست و هیچیک از این برابرها نمیتوانند پاسخگوی نیاز امروز ما باشند، چرا که نمیتوان برابرهایی برای واژگان reload، download، upload و دیگر مشتقهای این فعل ساخت. روش خردمندانه این است که برای واژهی Load یک فعل ساخته شود و با پیشوندهای باز، فرو و اف (یا بر) فعلهای دیگری ساخت. نمونهی دیگر absorb ،adsorb ،resorb و desorb است که با پیشنهادهای دکتر حیدری ملایری (درشَمیدن، برشَمیدن، واشَمیدن [۱۷]) در جدول زیر همسنجیده میشوند.
http://persianlanguage.ir/wp-content/uploads/2010/10/Bazdisi_Zabane_Parsi_04.jpg
و نمونهی دیگر: روشن است که وقتی به جای analysis ناآگاهانه واژهی بیگانه “تحلیل/تجزیه” را برمیگزینیم بیآنکه به معنی اجزای این واژه (ana [18] ، lysis) دقت کنیم، نمیتوانیم از پس واژگان دیگری که با lysis (کافتن) ساخته شدهاند برآییم. کسی که واژهی “تحلیل” را برگزیده دانشش از زبان انگلیسی همانند دانشش دربارهی توان زبان خودش محدود بوده است.
http://persianlanguage.ir/wp-content/uploads/2010/10/Bazdisi_Zabane_Parsi_05.jpg
داوری با شما، ببینید بهرهبردن از زبان بیگانه برای واژهسازی بهتر است یا زبان پارسی؟ کدامیک زبانمان را برآشفته است، کدامیک بهسامانتر، زیباتر، علمیتر، با معنیتر و گسترشپذیرتر است؟
این نکته را از نیز باید در نظر داشت که ترجمهی یک واژهی بیگانه ممکن است در یک حوزه مناسب باشد، ولی باید دید در حوزههای دیگر نیز مناسب است؟ برای نمونه labyrinth ممکن است در ادبیات به “هزارتو”ترجمه شود و ترجمهی خوبی هم شمرده شود، اما با “هزارتو” نمیتوان از پس واژگان labyrinthits، labyrinthotomy ، labirinthectomy در حوزهی پزشکی برآمد. واژهی نوساختهی “پیچال” (مصوب فرهنگستان) ترجمهای است که میتوان با آنها پیچالآماس (labyrinthits)، پیچالبَرداری (labirinthectomy)، پیچالبرُی (labyrinthotomy)، پیچالیک (labyrinthic) و هرترکیب دیگری را ساخت.
۸- بهرهگیری از گویشهای ایرانی
بهرهگرفتن از همهی گویشهای پارسی و زبانهای ایرانی مانند گیلکی، تبری، تالشی، لری، کردی، بختیاری و بلوچی و ..
این زبانها تا حد زیادی دستنخورده ماندهاند و به دیس کهن و باستانی خود نزدیکترند و میتوانند به توانمندکردن زبان پارسی کمک شایانی کنند، چه در عرصهی واژگان و چه تکنیکهای واژهسازی. مانند رُمبیدن [۱۹] (فروریختن و خرابشدن ناگهانی)، اشاندن [۲۰] (پرتاب کردن)، هشتن (نهادن، گذاشتن) در لهجهی همدانی، که آقای ملایری به زیبایی از این فعلها برای ساخت واژگان علمی اخترشناسی بهره برده است: رمبش (collapse)، رمباختر (collapsar)، اَندَرهلیدن (to intercalate)، اشاندن (to eject)، اشاناک (ejecta)، دراشاندن (to inject)، اشان (ject).
۹- زندهکردن فعلهای کهن پارسی
فعل دستگاه عصبی هر زبانیست و اگر این دستگاه از کار بیفتد، زبان فلج خواهد شد. از فعل میتوان واژگان بسیار دیگری ساخت. برای نمونه فعل پایهی “شَمیدن” را دیدید که توانش (potential) ساخت چندین فعل (برشمیدن، درشمیدن، واشمیدن, بازشمیدن) و دهها اسم و صفت و قید دیگر را به زبان میدهد. با ساختن فعل “فرگشتن (to evolve)” میتوان “فرگشتباوری (evolutionism)”، “فرگشتیک (evolutionary)” و ”فرگشتیکانه (evolutionally)” و … را ساخت وگرنه باید بگوییم “از روی قواعد تکامل”!
فعلها سرمایهی اولیهی هر زبانی هستند که اگر این سرمایهی اولیه ناچیز باشد، با بهترین روشها و تکنیکها هم نمیتوان کار زیادی از پیش برد. برای نمونه فرهنگستان با زندهکردن فعل “وَرتیدن/وَردیدن” (to vary) واژگان ورتش (variation)، ورتندگی (variability)، ورتایی (variance)، ناورتایی (invariance)، همورتایی (covariance)، پادورتایی (contravariance) و .. را ساخته است. دوسیدن، یاختن/یازیدن، شاریدن، تَنجیدن، سُنبیدن، اُوباردن، آهنجیدن، میزیدن (گمیزیدن) و … نمونههایی هستند که امروزه در زبان علمی استفاده میشوند: هَمدوسش (coherence)، وایازش (regression)، اَبرشاره (superfluid)، تَنجش (spasm)، پیراشامهسُنبی (pericardiostomy)، دُشاوباری (dysphagia)، آهنجیده (abstract)، اَندرخَلیدن (interpenetrate)، پادمیزیک (Antidiuretic)، کممیزی، خونمیزی.
نکتهی دیگر صرفکردن خود فعل بهجای صرف آنها با فعلهای کردن، نمودن، گردیدن و … است. مشکلی که هماکنون وجود دارد، گرایش به استفاده از فعلهایترکیبی است. به عنوان مثال: همگراییدن (همگرا شدن)، دریافتن (دریافت کردن)، درخواستن (درخواست نمودن)، بازخواستن (بازخواست کردن)، بازنگریستن (بازنگری کردن)، بازگفتن (بازگو کردن)، واریختن (واریز کردن)، برداشتن (برداشت کردن) و … . حتا برای فعلهای ساده هم میتوان این روش را به کار برد. مانند: کاستن (کاهش دادن)، افزودن (افزایش دادن).
۱۰- پیشوندهای فعلی
جدا نکردن برخی از پیشوندها (باز، بر، در، هم، وا و..) از خود فعل برای حفظ یکپارچکی و هویت مستقل فعل ضروری است. برای نمونه:
هممیگراید–> میهمگراید
وامیگراید–> میواگراید
پیشوندهای باستانی ترا (درتراویدن)، ن (در نوشتن، نشستن، نگریستن و ..)، اف (در افراشتن)، پر (در پرستیدن، پراکندن)، فر (در فرسودن)، آ [۲۱] (در آوردن)، هَم/ هَن/ان (در انباشتن، اندودن، اندوختن) و .. به خود فعل میچسبند و هنگام صرف کردن از فعل جدا نمیشود. دقیقن نمیدانم چرا برخی از پیشوندها (باز، وا، در، بر ..) به فعل نمیچسبند و هنگام صرف جدا میشوند (شاید هم تاثیر زبانهای بیگانه باشد!)، ولی آنچه که مسلم است گفتن “میترادیسیم” از “ترامیدیسیم”! آسانتر و زیباتر است همچنین عمل “ترادیسیدن” هم بیشتر دیده، شنیده و فهمیده میشود. همچنین اگر دو تا از این پیشوندها با هم بیایند (بازفرآورش reprocess) دو حالت ممکن است: بازمیفرآوریم و بازفرمیآوریم! پس منطقی است که بگوییم میبازفرآوریم. همچنین تکلیف برخی پیشوندهایی که به تازگی به زبان علمی راه یافتهاند (هو [۲۲]، دش [۲۳]، اندر) نیز مشخص نیست، مانند هوپرورش [۲۴] که معلوم نیست “میهوپروریم” درست است یا “هومیپروریم”!
البته “می” در فعل استمراری میتواند حذف شود: میدانستم/دانستمی، با این روش صورت مساله پاک میشود! همچنین تکلیف “ن” نفی نیز در فعلهایترکیبی (که یک یا چند پیشوند دارند) بر من دانسته نیست. برای نمونه فرنیاورد (مانند درنیآورد)! درست است یا نفرآورد، البته در شعرهای کلاسیک پارسی هم گاهی این گونه جابهجاییها دیده میشود. به نمونهی زیر از عراقی بنگرید:
گفته بودی که بیایم چو به جان آیی تو من به جان آمدم اینک تو چرا مینایی (نمیآیی)
۱۱- آموزش نیاکان زبان پارسی
میبایست زبانهای کهن ایرانی در کتابهای درسی گنجانده شوند، همچنان که اروپاییان زبان لاتین را میآموزند (با این که برای آنان زبان بیگانهای شمرده میشود). دانستن زبانهای کهن، استفاده از تکنیکهای این زبانها را نیز آسانتر و پذیرفتنیتر میکند. آنها برای علمیکردن زبان خود دست به دگرشهای بنیادینی زدند و بسیاری از تکنیکهای زبان لاتین را وام گرفتند و زبان خود را لاتینی کردند (latinization)، چهگونه است که ما استفاده از زبانهای کهن خودمان را روا نمیدانیم؟ آقای آشوری در مصاحبهای عیب کار آقای شمسالدین ادیب سلطانی را این دانسته است که آقای سلطانی از این نکته غافل است که زبان لاتین تا چند سدهی پیش زبان علم و فرهنگ اروپا بوده و به همین دلیل پذیرش این لاتینیکردن برای اروپاییان آسانتر بوده، ولی زبانهای کهن ایران زبانهای مردهاند و در نتیجه پذیرش آن دشوارتر است و ایستادگیها بیشتر. اتفاقن کوتاهی از ماست و باید از خود بپرسیم چرا از هویت زبانی خود آگاه نیستیم؟ اگر ما نیز در مدارس بهجای آموختن زبانهای بیگانه زبانهای کهن خود را بیاموزیم (یا دستکم آشنا شویم)، آنگاه تکنیکهای این زبانها نیز پذیرفتنیتر خواهند شد. حال اگر شوربختانه این امکان در کشور ما فراهم نیست، وظیفهی نویسندگان و روشنفکران ماست که این غفلت را جبران کنند و کار آقای ادیب سلطانی در این زمینه بسیار شایسته و ستودنیست. همچنین برخی گویشهای زبانهای ایرانی هنوز دیس باستانی خود را نگه داشتهاند و نمیتوان این زبانها را زبان مرده شمرد.
اگر دانشآموزان ما بدانند که پیشوند دُش/دُژ/ دُز (در واژگان آشنای دشنام، دشوار، دشمن، دژخیم و دوزخ) چه معنییی میدهند آنگاه از شنیدن واژگان نوساختهی دشپرورد (dystrophic)، دشدمی (dyspnea)، دشرویش (dysplasia)، دشمیزی (dysuria)، دژدود (fume)، دژگواری (dyspepsia)، دشآوایی (dysphonia)، دشنگاری (dysgraphia)، دشجنبی (dyskinesia)، دشزایی (dystocia)، دژآهنگی (dysrhythmia)، دشدشتانی (dysmenorrhea)، دشآمیزی (dyspareunia) و … در دوران دانشجویی نه تنها نمیشگفتند که معنی آنها را نیز خوب درمییابند و میتوانند خود نیز چیزی بر آنها بیافزایند (و ناچار نیستند اصطلاحهای بیگانه، ناهنجار، دراز، زشت و سترون “اختلال تنفس”، “عسرالبول”، “سوء هاضمه”، “اختلال قاعدگی”، “مقاربت دردناک”، “اختلال حرکت” و .. را به کاربرند). آیا دانشآموزان ما که توان یادگیری صیغههای گوناگون و پیچیدهی فعلهای عربی و قانونهای مربوط به فعلهای معتل و … را دارند، نمیتوانند پیشوندها و پسوندها و تکنیکهای واژهسازی زبانهای باستانی خود را فراگیرند؟
۱۲- برساختن فعل از اسم
اگر چه مردم در بهکاربردن این روش پیشرو هستند (ساخت فعلهایی مانند چتیدن، زنگیدن، تیغیدن، دردیدن و …) ولی روشنفکران و نویسندگان بهرهی چندانی نمیبرند و فرهنگستان هم آغازی لاکپشتی داشته است: انبوهیدن-انبوهش (to aggregate-aggregation)، هنجیدن- هنجیده- هنج (to norm-normed-normate)، هنجاریدن (to normalize)، پپریدن-پیرش (to age- aging)، سامانش (systematization)، پایانیدن-پایانش (terminate-termination)، سردیدن (to quench)، پخشیدن (to diffuse).
و گاهی از برساختن فعل میپرهیزد، برای نمونه تاگ (دیس پهلوی تا) را بهزیبایی برای clone برگزیده است ولی برای cloning تاگسازی را پیشنهاده است. روشن است که تاگسازی بهتر و بامعنیتر از شبیهسازی است، ولی بهتر این بود که تاگیدن/تاگش را برگزیند. اگر ناآشنا یا ناجور به نظرتان میرسد به فعل اباگیدن (از اباگ/با) در زبان پهلوی نگاهی بیاندازید (جدول بند ۱۵).
میتوان برای بسیاری از اسمها و صفتها فعل برساخت مانند: نویدن، نواندن، درازیدن/درازاندن (to elongate)، پهنیدن/پهناندن (to widen)، سیاهیدن/سیاهاندن (to darken)، سفیدیدن/سفیداندن (to whiten)، سرخیدن (to redden), بزرگیدن/بزرگاندن (enlarge)، تاریکیدن (to darken)، روشنیدن (to brighten)، دیسیدن (to form)، جفتیدن (to couple)، واجفتیدن (to decouple)، سوکیدن، جشنیدن، پندیدن و ….
در زبان پهلوی هم این روش دنبال میشده است. در این زبان از اسم (مرگیدن/مرگاندن)، صفت (نزاریدن/نزاراندن)، پیشوند (همیدن)، حرف اضافه (اباگیدن)، قید (فرودیدن) و حتا اسم مصدر [۲۵] فعل برساخته شده است، ولی شوربختانه امروز هیچ نشانی از آن زایندگی به چشم نمیخورد.
با نمونههای برشمرده میتوان فهمید برخورد با یک زبان سامی چه بر سر زبان هندواروپایی پارسی آورده است و چه بلایی بر سر توان زایش آن آورده است. واژگان با معنی کامگارش (از کام+گار+ایدن)، بیرونش (از بیرون+ایدن)، پیداگش (از پیداگ+ایدن) و … را وانهاده و واژگان بیگانهی “موفقیت”، “خروج”، “ظهور” را برگزیدهایم!
۱۳- بازنگری و بهکرد واژگان
بازنگری و بهکرد واژگانی که از سوی مردمیا نهادهای علمی پذیرفته نشدهاند: برای نمونه اگر دیدیم پس از چند سال هنوز “لت لمسی” [۲۶] برای touchpad پذیرفته نشده است، بدانیم که مشکلی وجود دارد و واژهی دیگری پیشنهیم. اگرچه در نگاه نخست میتوان حدسید که چنین واژهای پس از چند سده هم پذیرفته نمیشود. در واژگان پیشنهادی فرهنگستان در گروههای مختلف واژهگزینی ناهمگونی محسوسی دیده میشود و به نظر میرسد برخی از گروههای فرهنگستان (مانند زیستشناسی و پزشکی) بسیار پیشروتر و روشمندانهتر از دیگر گروهها عمل میکنند.
یادمان باشد هیچگاه برای برابرسازی واژگان بیگانه دیر نیست و نباید به دلیل رایج و متداولشدن یک واژهی بیگانه، حکم بر پذیرفتن قطعی آن واژه بدهیم. بسیاری از واژگان پذیرفتهی امروز، در واقع واژگان نوساختهی ناپذیرفتنی دیروز بودهاند (پزشک، پرستار، بیمارستان، درمانگاه و …). حتا اگر واژگان پیشنهادی بهسرعت در میان مردم رایج نشود، دستکم در نوشتهها و رسانههای رسمی به کار برده میشوند (کالابرگ، رزمایش، بالگرد، پیامک، شهرآورد، رایانامه، راهبرد و … ). برای برخی از واژگان نیز در گام نخست ممکن است برابر کوتاه و رسایی یافته نشود، مانند: “کلمهعبور/رمزعبور” (password)، “قمرمصنوعی” (satellite)، “آنتیبیوتیک”، “تکامل”، “ماساژ”، “کروموزوم”، “کلون”، “سندروم”، “استعلایی/متعالی (transcendental)”، “جزر و مد”، “ماورالنهر” و … ولی پس از سالها واژگان ساده، رسا و فارسی “گذرواژه [۲۷]”، “ماهواره”، “پادزیست”، “فَرگشت”، “ورزمان”، “فامتَن”، “تاگ [۲۸]”، “نشانگان”، “ترافرازنده [۲۹]”، “کشند”، “فرارود” ساخته شده و کمکم جای برابرهای نادرست پیشین را میگیرند. این روند فرگشتیک در زبانهای دیگر هم رخ داده است چنانکه واژگان “آنالوطیقا”، “متافوسیقا”، “ابوذقطیقایی”، “اریثماطیقی”، “استاطیقا” و … از سالهای نخست ترجمه از یونانی به تازی در سالهای پسین جای خود را به “تحلیل”، “ماوراالطبیعه” و “حساب”، “یقینی”،”حسیات” … دادند.
به یادآوریم که از “حقالزحمه”، “قوس و قزخ”، “معرفه الارض”، “میزان الضغطه”، “پاسپورت”، “احصائیه”، “جهاز هاضمه”و … آغاز کردیم و به “دستمزد”، “رنگینکمان”، “زمینشناسی”، “فشارسنج”، “گذرنامه”، “آمار”، “دستگاه گوارش” و … رسیدهایم.
یادمان نرود که روزگاری حتا رییس فرهنگستان شادروان محمدعلی فروغی دانشور فرهیخته “مزید مقدم” و “مزید موخر” را به “پیشوند” و “پسوند” ترجیح میداده! و صادق هدایت نویسندهی برجسته و ملی ما واژگان فرهنگستان را (که بیش از ۸۰ درسد آنها امروزه بر زبان مردم جاریست) مسخره میکرده است! پس، از نامها و چهرهها نهراسیم که پرآوازهتر و فرزانهتر از فردوسی پاکزاد نیستند، از کنایهها و ریشخندها و ژستهای روشنفکرانه نترسیم و به هدف والای زبان علمی فارسی بیندیشیم و بس! همچنانکه فردوسی یک تنه ایستاد و شاهکاری آفرید که از باد و باران نیابد گزند. حتا پیکر او را پس از مرگ به گورستان مسلمانان توس راه ندادند (به گناه ستایش از ایران!) و امروز از شهر توس چه بازمانده است جز آرامگاه فردوسی؟!
۱۴- واژهسازی مکانیکی
برخی واژگان پیشنهادی نیز با ذهن سنتی و اندیشهی فروبستهی برخی اندیشهوران سازگار نمیافتد و با برچسب “مکانیکی” کنار نهاده میشوند. دانسته نیست چهگونه واژهی “دژگواری” (dyspepsia) را ارگانیک میدانند، ولی “نپاهش” (observation) را مکانیکی میدانند؟! با کدام سنجهی علمی برخی واژگان پیشنهادی را رد میکنند؟ هر دو واژه یک پیشوند باستانی دارند (دژ ، ن) و یک فعل زندهی پارسی. چهگونه است که پَرناوش (circumnavigation)، پَرگشت (circumvolution) و پروشتن (to circumscribe)، مکانیکیاند، اما “پَرستیدن” و “پَرآکندن” ارگانیک؟ شگفتتر اینکه ساخت مکانیکی واژه را برای علوم تجربی روا دانستهاند، ولی برای علوم فلسفی نه! “استحاله”، “جدلیالطرفین”، “علیالاطلاق”، “مانعهالجمع”، “مکتفی بالذات”، “بدیهی بالذات” پذیرفتنی هستند ولی “ترادیسی”، “خودبسنده”، “خودآشکار” مکانیکی و ناپذیرفتنی! اتفاقن مهمترین فلسفهی وجودی فعلهای برساختهی پیشگفته در زبان پهلوی (بند ۱۵)، تبیین زبان علمی، فلسفی و دینی بوده است نه تغییر گفتار مردم.
البته استدلال درستی که در این زمینه میشود، این است که بند ناف این واژگان نوساخته از زبان مرجع بریده نشده است. نکته اینجاست که بیشتر واژگان پیشنهادی (به ویژه واژگان علمی) همین گونهاند و یک دورهی گذر را باید برای جاافتادن و مستقلشدن از زبان مرجع طی کنند و برای رسیدن به هدف زبان علمی فارسی چارهای جز این نیست. زبان انگلیسی و فرانسه هم همین راه را پیمودهاند و بند ناف خود را دو روزه از لاتین و یونانی نبریدهاند.
نتیجه گیری
گفتیم ورود هر واژه منجر به ورود واژگان بسیاری به زبان میشود و این واژگان نوآمده کمکم واژگان اصیل پارسی را به کنار رانده و جای آنها را خواهند گرفت. همچنین وامگیری ساختار زبان را نیز میدگراند و این دگرشها خود باعث ورود بیشتر واژگان بیگانه میشود. هر چه زبان از اصل خود دورتر میشود و به ساختار زبان بیگانه خو میگیرد، آمادگی بیشتری برای پذیرفتن واژگان بیگانه مییابد و این همافزایی شوم به مرگ زبان میانجامد. دوم اینکه، واژگان بیگانه ساختار آواییک زبان را نیز میدگراند و هر چه ساختار آواییک زبان بیشتر میدگرد، از واژگان خودی دورتر و به واژگان بیگانه خو میگیرد.
زبان پارسی به همراه نیاگان (پارسی میانه، پهلوی و اوستایی) و خواهرانش (گیلکی، کردی، بلوچی و ..) دربردارندهی مجموعهای غنی از روشهای واژهسازی است و تقریبن نیازی به وامواژهها و روشهای زبانهای بیگانه ندارد. از آنجا که زبان پارسی با زبانهای علمی روز دنیا همخانواده و همساختار است، میتوان امیدوار بود که بازگشت به اصل زبان پارسی تا حد زیادی ما را از پریشانیها و آشفتگیهای زبانیک برهاند. برخورد زبان پارسی با زبانهای سامی به فراموششدن بسیاری از تواناییهای پارسی انجامید، ولی اندرکنش امروز زبان پارسی با زبانهای علمی روز دنیا میتواند سازنده باشد. همخانوادگی و همریشگی این زبانها با پارسی ما را به زندهکردن بخشهای فراموش شدهی زبانمان واداشته است و ما را برای بازساختن یک زبان پرتوان علمی برانگیزانده است.
بازبردها:
۱- داریوش آشوری، زبان باز
۲- داریوش آشوری، بازاندیشی زبان فارسی
۳- پروفسور حیدری ملایری، فرهنگ ریشه شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک
۴- محمد حیدری ملایری، بحثی دربارهی صرف فعل در زبان علمی فارسی
۵- فرهنگستان زبان و ادب پارسی، اصول و ضوابط واژهگزینی
۶- فرهنگستان زبان ایران، برابرهای فارسی پیشنهادی گروههای واژهگزینی
۷-یدالله منصوری، بررسی ساختار فعلهای برساخته در فارسی میانه و دری
۸- دفتر ششم واژگان مصوب فرهنگستان
۹- دفتر هفتم واژگان مصوب فرهنگستان
۱۰- محمد حیدری ملایری، با خشت و گل نمیتوان آسمانخراش ساخت
۱۱- جدول دروس اصلی و تخصصی الزامی مهندسی زلزله
۱۲- لیست دروس مهندسی ژئوتکنیک٫ دانشگاه شریف
۱۳- وبگاه شهربراز
[۱] چو افراسیابش به هامون بدید شگفتید از آن کودک نورسید (فردوسی)
[۲] چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند نه دل ز مهر شکیبد نه دیده از دیدار. (سعدی)
[۳] میرزا ملکم خان در مقدمهی گلستان سعدی میگوید: برای فهمیدن نوشتهای به زبانهای غربی باید آن را نخست خواند، درحالیکه برای خواندن نوشتهای به فارسی باید آن را نخست فهمید! اگر چه اشارهی او بیشتر به کاستیهای خط بوده است اما این کاستیها در عرصهی زبان هم دیده میشود.
[۴] پیشنهاد آقای آشوری برای استفاده از دو نشانهی متفاوت ی و ی برای صفت و اسم نکره.
[۵] این پسوند امروزه در واژگان کهن چنگال، گودال، دنبال، پوشال، پیخال و واژگان نوساختهی پیچال (labyrinth)، سنگال، تختال، برخال (fractal)، نگارال (graftal) و … دیده میشود.
[۶] البته جای خوشبختی است که فرهنگستان با تصویب “خوارزمیک” برای “الگوریتمیک” حداقل “ایک” را به رسمیت شناخته است.
[۷] حتا برای ساخت اسم هم “ی” افزوده نمیشده بلکه “ih” افزوده میشود. مانند بندگی (bandagih)، آزادگی (āzātakih) ، پزشکی (bijashkih ) ، پیروزی ( piruzih) و…
[۸]ترامون به معنی diameter (مانند پیرامون به معنی perimeter)
[۹] به معنی راست و مستقیم در واژگان اردیبهشت، اردستان، اردبیل و …
[۱۰] biometry
[۱۱] biofog
[۱۲] biospecies
[۱۳] biomass
[۱۴] Biocoenose
[۱۵] داوطلب
[۱۶] Self-interested، self-absorbed، self-regarding
[۱۷] daršamidan
[۱۸] پیشوند ana به معنی up، back again، throughout، against
[۱۹] rombidan
[۲۰] ešāndan
[۲۱] این پیشوند در واژگان “امرداد” ، “انوش”، “آناهید/آناهیتا”، “آوردن” … نیز به صورت مرده بازمانده است.
[۲۲] هم معنی Eu [Greek]
[۲۳] هم معنی Greek] Dys
[۲۴] از واژگان نوساختهی زیبا و رسای مصوب فرهنگستان زبان برابر eutrophication
[۲۵] برساختن فعل ogrāyeŝnigistan از اسم مصدر ogrāyeŝn (گرایش)- دینکرد
[۲۶] تصویب فرهنگستان، دفتر ششم
[۲۷] چنانکه امروزه یک و نیم میلیون مورد در Google برای گذرواژه یافته میشود.
[۲۸] Clone
[۲۹] پیشنهاد شمسالدین ادیب سلطانی
– – –