خانه » همه » مذهبی » “آقا جان بک” شفتی که بود؟

“آقا جان بک” شفتی که بود؟

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - "آقا جان بک" شفتی که بود؟
عصراسلام: آقاجان بک زاده پس از یک زندگی ماجرا جویانه و تعقیب و گریز بسیار، عاقبت در طی یک درگیری با مامورین ژاندارمری فومن و نفرات علی خان درامی که در آن وقت با امیر خسرو دارایی (برهان السلطنه طارمی) هم اختلافاتی داشت، به استناد روزنامه فکر جوان در تیر ماه سال ۱۳۲۵  خورشیدی درسنین حدود چهل و پنج سالگی در ییلاق گرداب شفت با شماری از نفرات خود کشته شد ودر همانجا دفن گردید‌. 
گفتنی است؛ در رابطه با وی حرف ها ی ضد و نقیض بسیاراست. برخی اورا یک  مبارز برعلیه خوانین زورگو زمانه خود برشمرده اند و اقدامات او را نوعی خیزش محسوب داشته اند و شماری هم او را یاغی و از اشرار دانسته‌اند. خدا داناتر است. نادر افشاریان در کتاب تاریخ شفت به آقاجان بک اشاره داشته و نجم الله مهر پور دارستانی هم در رابطه با آقاجان بک شفتی  کتابی را توسط انتشارات سمام رشت منتشر کرده است.
آقاجان بک زاده طبق بررسی‌ها در دوره قاجار در روستای سیاهمزگی شفت به دنیا آمد. نام وی آقاجان و نام پدرش رضابک (بیگ) بود. برخی ازاهالی روستای سیاهمزگی به نقل از پدران خود اعتقاد دارند که رضابک در اوایل دهه سال ۱۳۰۰ خورشیدی، توسط عوامل رضاخانی در این منطقه به قتل رسیده است . به هرروی آقا جان بک دوران کودکی و نوجوانی خودرا در همین روستا که اهالی آن تالشانی از تبار قوم کادوس می باشند، گذرانید. 
وی برآمده از میان نزاع ودرگیریهای خوانین منطقه شفت وحومه بود. گفته می‌شود که قدی بلند ،سیه چرده وهیکلی تنومند داشت. اوسرانجام با توطئه ی آنان و به جرم شرکت در یک نزاع مشکوک محلی دستگیر وروانه ی زندان قصر در تهران شد. نوشته‌اند که این اتفاق قبل از سالهای ۱۳۲۰ ودر اوج دوران جوانی، زمانی که هنوز حس نداشتن پدر بر وجود او سنگینی می‌کرد برایش رخ داده بود. آقاجان بک در زندان قصر مدّتها همصحبت و همنشین زندانیان سیاسی بود که پس از آزادی از زندان دوباره به روستای سیاهمزگی برگشت و در آنجا بود که دریافت خانواده‌اش، هنگامی که وی در بند بوده است، مورد آزار و اذیّت قرار گرفته‌اند. 
بدین جهت شخصی را که گویا باعث ناراحتی خانواده‌اش شده بود، تنبیه نمود و به جنگل گریخت . او برای مدتی در انظار عمومی آشکار نشد و درطّی آن توانسته بود خود را به دوستان هم بند خود در زندان قصر تهران ،که آنها نیز اکنون آزادشده بودند، برساند. آقاجان بک در این برهه از زندگی ،که تحت تاثیر افکار دوستان دوران محکومیت قرار گرفته بود دستور داشت تا یارانی هم رای با خود در مناطق فومن، شفت، رودبار وطارم زنجان بیابد که با تلاشهای فراوان توانست و موفّق شد جمعی را همراه خود سازد.
نامبرده پس از گزینش همسری از یکی از روستاهای اطراف چوبر شفت اورا همراه خود به سیردان طارم زنجان برد ودر آن سامان اسکان داد تا او نیز مانند همسر اوّلش مورد ایذا ء مخالفان قدرتمند خود در منطقه قرار نگیرد. وی پس از توقّفی کوتاه در سیردان وروشن شدن ماهیت امیر خسرودارایی ملقب به برهان السطنه طارمی(نایب الحکومه آن زمان طارم) برای او ، طیّ پیغامی ازسوی غلام یحیی دانشیان (سیاستمدار و فرمانده وقت ارتش فرقه دموکرات آذربایجان)که در زنجان بود، همراه با همسر خود مخفیانه به طرف زنجان حرکت کرد وخود را به غلام یحیی معرّفی نمود و در یکی از اماکن مسکونی متعلق به خاندان ذوالفقاری که در تصرف ایادی آن فرقه قرارداشت اسکان یافتند.

آقا جان بک در طول مدّت فعالّیت خود برای حزب دمکرات شاخه ی زنجان که تحت نظر مستقیم غلام یحیی اداره می شد ، توانسته بود عده ی قابل توجهی را ، درنواحی شفت ، ماسوله ، قلعه رودخان و رودبار همراه خودسازد ،از این رو برای تامین هزینه های آنان وخانواده هایشان راهی جز استفاده از منابع بومی نمی دید. به گفته شماری از مطلعین ،از جمله به گفته همسرش مریم خانم لیفکوهی مادر مرحوم سردار دادخواه،  آقاجان بک برای تامین نیازهای مالی نفرات خود از متمولین ومالکین منطقه هم تقاضای کمک می نمودو بخشی از آن را به نیازمندان منطقه می‌بخشید.
به هر روی پس از این وقایع ، آقاجان بک پس از مدتی زندگی پر فراز ونشیب ویا به قول بسیاری ابهام آمیز  ، هنگامی که بنا به در خواست همسرش و برای انجام کاری از منطقه ی تارم علیا زنجان به طرف شفت می آمد، شب را در ییلاق گرداب شفت مانده وصبح روز بعد که آماده ی حرکت به طرف شفت بود، خود را از سوی طرفداران حاجی خان کلانتری رودباری ونیروهای ژاندارمری منطقه فومنات در محاصره می بیند . او و همراهانش پس از ساعتها نبرد با نظامیان وعومل مسلح حاجی خان ودیگر خوانین تارم چون علی خان درامی وسیردان سرانجام پس از تلفات چندی، که عرصه‌ی نبرد را بر خود تنگ می‌بیند قصد گریز از معرکه‌ی نا برابر را می‌نماید. او همراه با یارانش هنگام فرار وقتی پا در رکاب اسبش گذاشته بود مورد هدف تیری که گویا از سوی یکی از عوامل مسلح خانهای منطقه به نام آقا دده درامی رها شده بود قرار می‌گیرد وبه زندگی پر ماجرای او خاتمه داده می شودکه این واقعه به استناد روزنامه فکر جوان در تاریخ تیر ماه سال ۱۳۲۵ خورشیدی روی داده است.
آقاجان بک وبرخی از همراهانش که آن روز در آ ن نبرد کشته شدند در مقتلشان واقع در ییلاق گرداب (این ییلاق درضلع شرقی ییلاق خونی در ارتفاعات جنوب شرقی شفت واقع است ) به خاک سپردند. چندی بعدهم شماری از همراهان وهمفکران اورا نیز در روستاهای تابعه ی شفت ونیز قصبه شفت دستگیر وروانه ی زندانهای رشت وتهران نمودند. پس از این واقعه، چندتن از مالکین وقت شفت ،فومن ، رودباروتارم نظیر مرحومان محمد علی دادور و حاجی خان کلانتری طیّ نوشته ای خطاب به احمد قوام السلطنه نخست وزیر وقت (همزمان با فعالیت فرقه ی دمکرات آذربایجان در تبریز و دستگیری اعضای حزب توده در گیلان ) اعلام داشتند که اهالی شفت که در اثر وجود آقاجان سارق مسلّح ویک عده اشخاص ماجراجو وشرور درآتش ناامنی می‌سوختند، در اثر جدیّت آقایان: سرگرد دیلمی، سروان شهیدی، سروان صارمی، محمد خان تالش انساندوست فرماندار وقت فومن و غلامحسین شجاع بخشدار وقت شفت، قائله ختم گردیده ومنطقه در آرامش وامنیت است.


گیلان قدیم

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد