خانه » همه » مذهبی » آمریکا و فهم انقلاب اسلامی؟

آمریکا و فهم انقلاب اسلامی؟


آمریکا و فهم انقلاب اسلامی؟

۱۳۹۳/۰۸/۱۰


۳۳۵ بازدید

۱. انتقال مفاهیم غربی «ملت‌‌‌گرایی» و «استقلال» به خاورمیانه با پیدایش مفهوم امروزی «سیاست خارجی» همراه بوده است، ولی رواج این مفاهیم به‌دشواری می‌‌‌تواند به معنای یکسان بودن معنی آن در غرب و خاورمیانه باشد. «سیاست خارجه» به یک معنا عرصه‌‌‌ی تقابل و رویاروییِ هویت‌‌‌هاست. بخشی از هویت یک ملت یا کشور، در سیاست خارجه‌‌‌ی آن نمود می‌‌‌یابد. در این میان، توجه به سیر تکویل و تکامل سیاست خارجه‌‌‌ی یک کشور بسیار حائز اهمیت است. در واقع برای فهم بهتر سیاست خارجه‌ی یک کشور، باید روند تشکیل آن سیاست را نیز در نظر گرفت.

1. انتقال مفاهیم غربی «ملت‌‌‌گرایی» و «استقلال» به خاورمیانه با پیدایش مفهوم امروزی «سیاست خارجی» همراه بوده است، ولی رواج این مفاهیم به‌دشواری می‌‌‌تواند به معنای یکسان بودن معنی آن در غرب و خاورمیانه باشد. «سیاست خارجه» به یک معنا عرصه‌‌‌ی تقابل و رویاروییِ هویت‌‌‌هاست. بخشی از هویت یک ملت یا کشور، در سیاست خارجه‌‌‌ی آن نمود می‌‌‌یابد. در این میان، توجه به سیر تکویل و تکامل سیاست خارجه‌‌‌ی یک کشور بسیار حائز اهمیت است. در واقع برای فهم بهتر سیاست خارجه‌ی یک کشور، باید روند تشکیل آن سیاست را نیز در نظر گرفت.

2. سیاست خارجه‌ی هر کشوری متأثر از مبانی و بنیادهای هستی‌شناختی آن کشور است. البته در این‌باره، از آن روی که عرصه‌‌‌ی سیاسی، بسیار سیال و نسبی است، باید با احتیاط بیشتری سخن گفت. ولی رجوعی به تاریخ سیاست خارجه نشان می‌‌‌دهد که کشورهایی که مبانی اندیشه‌‌‌ی سیاسی آن‌‌‌ها متکی به آموزه‌‌‌های مادی است، غالباً در عرصه‌‌‌ی خارجی،‌ سیاست استعمار و چپاول را دنبال می‌‌‌کنند.

3. سیاست خارجه یک کشور در عرصه‌‌‌های مختلف به‌گونه‌‌‌های متفاوت و نه الزاماً متضادی ظهور می‌‌‌کند. برای مثال، سیاست خارجه‌‌‌ی تعدادی از کشورها، مبتنی بر استعمار و غارت دیگر کشورها، خاصه کشورهای ضعیف است. این سیاست اگرچه در دوره‌‌‌های مختلف نمودهای متفاوتی داشته است، اما در اصل ماجرا که همانا غارت سرمایه‌‌‌های کشورهای ضعیف باشد، تغییر ایجاد نشده است. برای مثال، رابطه‌‌‌ی آمریکا با عراق و نوع اعمال سیاست آمریکا در منطقه، تفاوت ماهوی با سیاست اسلاف آن‌‌‌ها در قبال آفریقا ندارد. این تفاوت ظاهری صرفاً به دلیل تغییر شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.

4. همچنین شناخت و کسب اطلاعات از کشورهای دیگر، نقش اساسی در چگونگی و نوعِ سیاست خارجه‌‌‌ی هر کشوری دارد. به بیان دیگر، سطح بررسی و مطالعه‌‌‌ی کشورها، سیاست خارجه‌‌‌ی آنان نسبت به هم را مشخص می‌‌‌کند. اعمال نظر و اقدام سیاسی در قبال هر کشوری متکی به همین قاعده و اطلاعات است.

دودستگی در دستگاه اداری آمریکا و کشمکش میان شورای امنیت ملی و وزارت خارجه، موجب عکس‌العمل‌‌‌های ناهماهنگ واشنگتن در برابر انقلاب اسلامی ایران شده بود. در آن شرایط، در مجموعه‌‌‌ی دولتمردان آمریکا، در قبال اقدام در برابر ایران، اتحاد نظر وجود نداشت.

5. روند تحولات ایران در نیمه‌‌‌ی دوم دهه‌‌‌ی 1350 هجری شمسی به سمت ایجاد عرصه‌‌‌ی جدیدی در حیات اجتماعی ایرانیان پیش می‌‌‌رفت. این تحولات سرانجام به انقلاب اسلامی در بهمن 1357 ختم شد. جمهوری اسلامی جایگزین رژیم پهلوی شد. حکومت جدید ایران، در مبانی، سیاست و عمل اجتماعی، مقابل آمریکا قرار گرفت و عملاً منافع آمریکا در منطقه، بلکه در جهان را تهدید کرد. سیاست خارجه‌‌‌ی آمریکا در قبال انقلاب اسلامی، عرصه‌‌‌ی بسیار مهمی است. اهمیت این موضوع چنان مهم است که تحولات منطقه‌‌‌ی غرب آسیا، در این چند دهه، به‌شدت متأثر از این رابطه بوده است. در این یادداشت، در نظر داریم با بررسی شواهد تاریخی، سطح شناخت آمریکا از انقلاب اسلامی ایران را متکی به سیاست خارجی این کشور در قبال جمهوری اسلامی ایران بررسی کنیم. در این میان، سیاست خارجی جمهوری اسلامی در بدو پیدایش آن نیز مورد توجه خواهد بود.

6. در ابتدا، آمریکا با این استدلال که شاه کنترل اوضاع را دست دارد، موضع‌‌‌گیری صریحی در قبال حوادث ایران ابراز نمی‌‌‌کرد تا اینکه روزبه‌روز تظاهرات و اعتراضات، اوج گرفته و توسعه می‌‌‌یافت. از طرفی آمریکا برداشت درست و صحیحی از اوضاع جاری ایران نداشت. سولیوان، سفیر آمریکا در تهران، در ماه‌‌‌های اوج‌گیری بحران ایران (تیر و مرداد 1357)، در کمال خونسردی در مرخصی به سر می‌‌‌برد.[1]

ترنر، رئیس سازمان سیا، در زمان کارتر اظهار می‌‌‌دارد: در آن زمان حتی محققان دانشگاهی و خبرنگاران وارد به مسائل خاورمیانه نیز دیدگاه واقع‌‌‌گرایانه‌‌‌تر از سیا، راجع‌به قضایای ایران نداشتند و روی‌هم‌رفته آنچه در ضمن مقالات روزنامه‌‌‌ها و مجلات تحقیقاتی به چاپ می‌‌‌رسید، نکته‌‌‌ای فراتر از دانسته‌‌‌های سیا در مورد شاه نداشت. براساس این نقل، کمبود فاحش اطلاعات، واشنگتن را از برداشتن گام‌‌‌های ضروری به‌منظور کنترل سرنگونی حکومت دور نگه می‌‌‌داشت.[2]

سفارت آمریکا تا پیش از انقلاب اسلامی، اطلاع چندانی از نیروهای انقلابی و جریان‌‌‌های مختلف اسلامی نداشت. همین امر باعث شد تا از بهمن 1358 تا اوایل آبان 1358، دولت آمریکا به سلسله عملیات‌‌‌های مخفی دست بزند که هدف اصلی آن‌‌‌ها جمع‌آوری اطلاعات در مورد نیروها و جریان‌‌‌های انقلابی بود.[3]

7. از طرف دیگر، مسائل مشهودتری توجه دولت آمریکا را به خود جلب کرده بود، از جمله ترکیه و ناتو، عربستان سعودی و ثروت نفتی شگفت‌انگیزش و مسئله‌‌‌‌‌‌ی همیشگی اعراب و اسرائیل، این‌‌‌ها مسائل مهمی بودند که بحران ایران را برای آمریکا به حاشیه می‌‌‌برد. در بحبوبه‌‌‌ی انقلاب ایران، آمریکایی‌‌‌ها بیشتر در فکر حل مسائل اعراب و اسرائیل و مذاکرات سادات و بگین در کمپ دیوید بودند. همچنین مقامات سیاست خارجی آمریکا سرگرم قرارداد جدید محدود ساختن سلاح‌‌‌های استراتژیک «سالت2» با شوروی بودند و تنظیم روابط جدید با چین. لذا امور مربوط به ایران در حاشیه قرار داشت. کم‌اهمیتی و بی‌‌‌توجهی آمریکا به اوضاع داخلی ایران، موجب اتخاذ سیاست مبهمی از سوی آمریکا در قبال بحران ایران شد.[4]

8. از طرف دیگر، دودستگی در دستگاه اداری آمریکا و کشمکش میان شورای امنیت ملی و وزارت خارجه، موجب عکس‌العمل‌‌‌های ناهماهنگ واشنگتن در برابر انقلاب اسلامی ایران شده بود. در آن شرایط، در مجموعه‌‌‌ی دولتمردان آمریکا در قبال اقدام در برابر ایران، اتحاد نظر وجود نداشت. گزارش‌های سیا نشان می‌‌‌داد که ایران نه فقط در شرایط انقلابی نیست، حتی در شرایط پیش از انقلاب هم به سر نمی‌‌‌برد. در صورتی که برخی از کارشناسان وضعیت ایران را بحرانی می‌‌‌دیدند. نبود کنترل از بالا، اختلاف در جریانات سیاسی، رشد و ظهور تردیدها، تصمیم‌‌‌گیری سریع و عمیق را مانع گردید. در بحران ایران در مسئولان آمریکایی اختلاف عقیده بروز پیدا کرد و اجرای تصمیم‌‌‌ها به تأخیر افتاد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بعضی از کارکنان وزارت خارجه و شورای امنیت ملی، متأثر از کج‌فهمی‌‌‌های صورت‌گرفته در قبال انقلاب اسلامی، با هم حرف نمی‌‌‌زدند.[5]
9. از طرف دیگر، شدت عمل آمریکا در قبال تحولات ایران، ممکن بود به دخالت نظامی مستقیم این کشور در ایران منجر شود که این امر به دو علت منتفی بود. یکی هشدار برژنف و احتمال مداخله‌‌‌ی شوروی که بُعد خطرناک‌‌‌تری پیدا می-کرد و ممکن بود به رویارویی مستقیم ابرقدرت‌‌‌ها بینجامد. دیگر اینکه هنوز خاطره‌‌‌ی جنگ بی‌‌‌حاصل ویتنام از اذهان آمریکایی‌‌‌ها زدوده نشده بود و ترس شکستی دیگر، اجازه‌‌‌ی دخالت نظامی دیگر را به آمریکا نمی‌‌‌داد. لذا آمریکا در پی طرح‌‌‌های دیگر بود.[6]

این در حالی بود که امام خمینی (ره) همواره در صحبت‌‌‌ها و مصاحبه‌‌‌هایش،‌ خاصه ایامی که در فرانسه و حومه‌‌‌‌‌‌ی پاریس اسکان داشت، وقتی که از ایشان راجع‌به رابطه‌‌‌ی حکومت بعدی با آمریکا سؤال می‌‌‌شد، پاسخ‌‌‌هایی روشنی می-دادند: «آنچه ما از آمریکا انتظار داریم این است که به مصالح ملت و استقلال مملکت ما احترام بگذارد و از دخالت در امور ما خودداری کند. آمریکا می‌‌‌کوشد تا شاه را بر تخت شاهی نگه دارد، چون در غارت مخازن کشور ما و تأسیس پایگاه‌‌‌های نظامی در نقاط مختلف مملکت، شاه دست‌نشانده‌‌‌ای مطیع و تسلیم است.»[7]

8. آمریکا در ادامه تصمیم گرفت در ایران یک دولت ائتلاف ملی متشکل از مخالفین معتدل رژیم روی کار آید. لذا میانه‌‌‌روها را در مقابل مذهبیون تقویت کرد. دولت بختیار حاصل این طرح آمریکا بود. در واکنش به این سیاست امام خمینی گفت: «اگر کسی از سیاسیون با بودن شاه خائن درصدد به دست گرفتن حکومت باشد، مطرود و خائن است و بر ملت است که او را طرد کنند. فرصت‌طلبان به‌جای خود بنشینند که پایگاهی ندارند.»[8]

نکته‌‌‌ی اساسی در مورد ابهام تصویر انقلاب اسلامی نزد دولتمردان آمریکا ناشی از اطلاعات کم آن­ها بود، اما در ادامه که آنان توانستند اطلاعات مختلفی کسب کنند، در تجزیه‌وتحلیل آن اطلاعات به خطا رفتند.

9. با توجه به مطالب فوق، می­توان چنین نتیجه گرفت که مشغله‌‌‌های متعدد آمریکا در عرصه‌‌‌های خارجی و بین‌المللی، باعث غفلت دولتمردان این حکومت نسبت به ماهیت انقلاب اسلامی و جنبه‌‌‌های سلبیِ هویت آن شد. از طرف دیگر، در ادامه که اطلاعات دولت ایالات متحده از فعالیت انقلابیون کم نبود و همچنین اسناد لانه‌‌‌ی جاسوسی این موضوع را تأیید می‌‌‌کند، آنان توانایی فهم و درک این اطلاعات را نداشتند. احساس خطر آمریکا از اینکه مبادا شوروی از اعمال سیاست آمریکا در همسایگی‌‌‌اش ناخشنود شود و دست به اقدام مشابه بزند، مزید بر علت شد و باعث احتیاط بیشتر آمریکایی‌‌‌ها می‌‌‌شد.

سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران متکی به بنیان‌‌‌های مادی و استعماری این حکومت بود. اگرچه وضعیت انقلابی ایران باعث شده بود دولت آمریکا مواضع خود را کمی تغییر دهد، اما این عمل صرفاً ناشی از تفاوت تغییر وضعیت سیاسی-فرهنگی ایران بود. ‌بنابراین آنان کماکان در پیِ منافع خود بودند. با وجود این، نکته‌‌‌ی اساسی در مورد ابهام تصویر انقلاب اسلامی نزد دولتمردان آمریکا ناشی از اطلاعات کم آن‌‌‌ها بود، اما در ادامه که آنان توانستند اطلاعات مختلفی کسب کنند، در تجزیه‌وتحلیل آن اطلاعات به خطا رفتند.

سرانجام انقلاب اسلامی ایران، علی‌‌‌رغم میل ایالات متحده به پیروزی رسید. با پیروزی انقلاب و سقوط رژیم شاه، سیاست آمریکا در خلیج فارس به هم خورد. آمریکا یک متحد بزرگ، یک مصرف‌کننده‌‌‌ی مهم تسلیحات آمریکا، یک منبع صدور نفت به اسرائیل و یک دشمن سرسخت کمونیسم را از دست داد و بدین‌وسیله منافع حیاتی وی در خلیج فارس در معرض خطر افتاد.[9]
پی‌نوشت‌ها:

[1]. همان، ص 43.

[2]. همان، ص 73.

[3]. گازیوروسکی، مارک (1393)، «جاسوس­بازی در تهران»، ترجمه‌‌ی بهرنگ رجبی، اندیشه‌ی پویا، سال سوم، شماره‌ی نوزدهم، شهریورماه، ص 87.

[4]. همان، ص 44.

[5]. استمپل، جان (1378)، ص 425.

[6]. همان، ص 48.

[7]. صحیفه­ی امام، ج 4، ص 422.

[8]. نقل از: یزدی، ابراهیم (1363)، آخرین تلاش در آخرین روزها، ج 6، تهران، نشر قلم، ص 73.

[9]. نقل از: آمبروز، استیفن (1365)، روند سلطه‌گری، ترجمه‌ی احمد تابنده، تهران، نشر چاپخش، ص 399.

*محمود ذکاوت، دانشجوی دکتری تاریخ/برهان/۱۳۹۳/۸/۷

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد