دریای مهربان
بادها از همه سوی آسمان به سوی هم پر میکشند. دستها را در هم قلّاب میکنند.
و همگام و هماهنگ به سوی دریا میتازند!
کمکم اوّلین سربازان و پیشقراولان سپاه بادها با اوّلین مدافعان سپاه دریا درگیر میشوند!
سپاه باد غلبه میکند و دریا و آرامشش را مثل آب خوردن به هم میریزد!
دریا میدان جنگ میشود. سپاه بادها نیروهای تازهنفس خودرا به میدان میفرستند. پیاپی نیروهای جدید از راه میرسند و خیلی زود سپاه باد، تمام سرزمین دریا را فتح میکنند و دریا سراپا توفانی و ناآرام میشود.
کشتیها در دل دریا مثل پر کاه بالا و پایین میروند. کشتینشینان سرگردان و سراسیمه با نگاهی نگران، موجها را که مثل اسبهای سرکش شیهه میکشند تماشا میکنند و برای آرامش دوبارهی دریا لحظه شماری میکنند.
سپاه باد بی امان میتازد و دریا در تب و تاب دست و پا میزند و با چنگ و دندان مقاومت میکند.
کمکم باد از نفس میافتد! ایستادگی دریا، باد را حسابی کلافه کرده است!
باد آخرین زورش را میزند و بعد خسته و زوزهکشان بازماندگان سپاهش را جمع میکند و راهی افقهای دور میشود تا شاید بار دیگر بتواند حملهای نو از سر بگیرد.
دریا نرمنرمک رام و آرام میشود و مثل مادری مهربان، کشتیها را در آغوش میگیرد.
کشتینشینانِ سرگردان، سرود شادی میخوانند.
و کشتیبانهایی که در ساحل منتظر آرامش دریا هستند، شادمان و دستافشان، لنگرها را بالا میکشند و دل به دریا میزنند.
منبع: مجله باران