هر چند «اهل ذكر» در روايات به امامان(ع) – كه مصداق بارز و كامل آيه هستند تفسير شده است ؛ ولى شأن نزول و مورد، كليت آيه را تخصيص نمى زند و محدود به آنان نمى سازد و شامل هر اهل خبره اى مى گردد و فقيهان نيز از جمله آنها هستند.
در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ »؛(توبه (9 )، آيه 122. )؛ «شايسته نيست مؤمنان همگى (به سوى ميدان جهاد) كوچ كنند ؛ چرا از هر گروهى، طايفه اى از آنان كوچ نمى كنند (و طايفه اى بمانند )تا در دين (و معارف و احكام اسلام )آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها، را انذار نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار )بترسند و خوددارى كنند».
ترديدى نيست كه «تفقّه» در اين آيه، مفهومى گسترده دارد و شامل معارف و احكام اسلام – اعم از اصول و فروع دين مى شود. از سوى ديگر مردم به پذيرش سخنان اين گروه – كه در حوزه دين تربيت و پرورش يافته اند دعوت شده اند و اين همان رجوع به فقيه و اهل خبره است.
رسول اكرم(ص) برخى از صحابه را براى تبليغ و تعليم احكام دين، به سرزمين هاى اطراف مى فرستاد. مصعب بن عمير و معاذ بن جبل از نمونه هاى بارز آنان به شمار مى آيند. آن حضرت مى فرمود: «از افتا بدون علم خوددارى كنيد كه لعن فرشتگان را به دنبال خواهد داشت». (وسائل الشيعه، ج 27، باب 4 و 7). اين امر نشانگر آن است كه فتوا دادن از سوى مفتى و فقيه و تقليد و پيروى كردن از طرف مردم، در عصر پيامبر(ص) مطرح بوده است و رجوع به فقيه پس از رحلت آن حضرت نيز همانند گذشته، ادامه داشت تا آنكه در دوران امام باقر و امام صادق(ع)، فزونى گرفت. فقيهان بى شمارى در مكتب آن دو بزرگوار، تربيت و پرورش يافتند مورخان مى نويسند: امام صادق(ع) چهار هزار شاگرد داشتند كه از بلاد مختلف به حوزه آن حضرت كوچ كرده بودند.( ر.ك: اسد، حيدر، الامام الصادق و الصادق و المذاهب الاربعة، ج 1، ص 69). و به منظور احيا و تعليم احكام، به شهرهاى مختلف كوچ كردند و بسيارى از مردم – كه شيفته و تشنه معارف و احكام الهى بودند و در نقاط دور دست زندگى مى كردند و دستشان از اهل بيت كوتاه بود به سراغ آنان مى رفتند و مسائل خود را از ايشان مى پرسيدند و از علم بى كران ائمه(ع) سيراب مى گشتند. اين همان «تقليد» است كه به نمونه هايى از آن اشاره مى شود:
1. حضرت باقر(ع) به ابان بن تغلب مى فرمايد: «اِجْلِس فى مسجد المَدينة و اَفتِ النَّاسَ فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَرى فى شيعَتى مِثْلَكْ» ؛ «در مسجد مدينه بنشين و به مردم فتوا بده ؛ زيرا دوست دارم در ميان شيعيانم كسانى همچون تو باشند».
(مستدرك الوسائل، ج 17، باب 11).
2. شعيب عقرقوقى مى گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: «رُبَما اِحْتَجْنا اَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَى ءِ فَمَنْ نَسْأَل» ؛ «گاهى ما مى خواهيم سؤال و مشكل دينى خود را از كسى بپرسيم (و به شما به جهت دورى راه يا حالت تقيه و… دسترسى نداريم )، شما بگوييد به چه كسى رجوع كرده و سخن او را بپذيريم؟»
حضرت در جواب فرمود: «عَلَيْكَ بِالْاَسَدى يَعْنى اَبا بَصير» ؛ يعنى، شما مى توانيد به ابوبصير مراجعه كنيد.(وسائل الشيعه، ج 27، باب 11.)
اين امر به همين شكل در عصر امامان(ع) بعد نيز تا زمان غيبت صغراى حضرت مهدى(عج ) ادامه يافت.
3. حسن بن على بن يقطين مى گويد: به امام رضا(ع) عرض كردم: «لا اَكادُ اَصِلُ اِلَيْك اَسْأَلَكَ عَنْ كُلِ مااحْتاجُ اِلَيْهِ مِنْ مَعالِمِ دينى . اَفَيُونُسُ بنُ عَبْدِ الرَّحْمانِ ثِقَةٌ آخُذُ مِنْهُ ما احْتاجُ اِلَيْهِ مِنْ مَعالِمِ دينى فَقالَ نَعَم»؛ همان. ؛ «من نمى توانم به جهت هر مشكل دينى كه برايم پيش مى آيد، از شما سؤال كنم! پس آيا يونس بن عبدالرحمان ثقه و راستگو است و مى توانم پاسخ نيازهاى دينى خود را از او دريافت كنم؟ حضرت فرمود: آرى».
4. حضرت مهدى(عج ) در توقيع شريف و معروف خود به اسحاق بن يعقوب – به عنوان يك قاعده كلى اين چنين مى نگارد: «… و اَمَا الْحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها اِلى رُواةِ اَحاديثِنا فَاِنَّهُم حُجَّتى عَلَيْكُم و اَنَا حُجَّةاللَّهِ عَلَيْهِم»؛ همان. ؛ «در پيشامدهايى كه رخ مى دهد، به راويان احاديث ما (فقها ) مراجعه كنيد كه آنها حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر ايشان».
بر اساس اين توقيع و ديگر روايات، مسأله رجوع به فقيه در عصر غيبت كبرى، شكل ديگرى به خود گرفت و دو راه «اجتهاد» و «تقليد» مصطلح به وجود آمد و فقيهان و مجتهدان جامع شرايط، مسؤوليت افتا و پاسخ گويى را به عهده گرفتند و خلأ و مشكل عدم دسترسى به امام معصوم را با حضور خود در عرصه اجتماع پر كردند. اين امر تاكنون ادامه دارد و خواهد داشت ؛ چنان كه شيخ طوسى مى گويد: «من شيعه امامى را از زمان حضرت على(ع) تاكنون (قرن پنجم هجرى ) اين گونه يافتم كه پيوسته سراغ فقيهان خود رفته و در احكام و عبادات خود، از آنان استفتا مى كردند و بزرگان آنان نيز پاسخ و راه عمل به فتوا را به آنان نشان مى دادند». عدةالاصول.
منبع:
پرسشها وپاسخ هاي دانشجويي/كتاب تقليدوبلوغ.