خانه » همه » مذهبی » آيا حضرت على-عليه السلام- نيز مشروعيت حکومت خويش را ناشى از بيعت مردم مى دانست؟

آيا حضرت على-عليه السلام- نيز مشروعيت حکومت خويش را ناشى از بيعت مردم مى دانست؟

به نظر مي رسد اين سوال ناظر به اين حديث از امام علي(ع) باشد كه فرمودند: لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الا يقار و على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لأَلقيتُ حبلها على غاربها[1]ترجمه: اگر حضور اجتماع كنندگان و حجت خدا با بودن ياورانى (در ارتباط با بيعت با من) نبود و اگر نبود كه خداوند از علما تعهد گرفته كه بر پرخورى ظالمين و گرسنگى مظلومين ساكت نباشند هر آينه افسار و ريسمان حكومت را بر گردن آن مى انداختم (و حكومت را رها مى كردم). اما آنچه كه ما مي توانيم بگوئيم اين است كه تحقق عملى خلافت امام على-عليه السلام- بستگى به تمايل مردم دارد و اين به آن معنى نيست كه، مشروعيت دينى ايشان از ناحيه مردم باشد. زيرا مطابق آيات و روايت متعددى خداوند متعال امام على-عليه السلام- را به ولايت و خلافت مسلمين منصوب نموده از جمله آيات ولايت[2] ابلاغ[3] و آيه اطاعت[4] و احاديث و روايات متعددى از جمله روايات غدير خم، ثقلين[5] دلالت بر نصب ولايت و مشروعيت ديني الهى ايشان دارند. مضافاً اينكه ايشان در نهج البلاغه كلماتى دارند كه خلافت را در دوران خلفاء سه گانه حق خويش دانسته و خلافت سايرين را غاصبانه دانسته اند. امام على-عليه السلام- در نهج البلاغه مى فرمايند: فصبرتُ و فى العين قذًى و فى الحلق شجاً أرى تُراثى نَهباً[6] ترجمه: (در اين دوره خلفاء سه گانه) صبر كردم در حالى كه از شدت اندوه و غم مانند كسى بودم كه در چشم او از خاشاك و در گلوى او استخوانى آزار دهنده باشد. زيرا مى ديدم كه حق من به غارت رفته است.
كلمه تُراث دلالت بر آن دارد كه امام على-عليه السلام- خلافت را حق خود و ميراث خود مى داند. ميراثى كه از پيامبر-صلى الله عليه و آله- مطابق سنت الهى به او ارث رسيده است. در جائى ديگر امام-عليه السلام- مى فرمايند: فنظرت فاذا ليس لى معين إلاّ اهل بيتى، فضننت بهم عن الموت، واغضيت على القذى و شربتُ على الشجا و صبرت على اخذ الكظم و على أمرّ من طعم العلقم[7]ترجمه: نگاه کردم و ديدم ياوري جز خاندان خويش ندارم به مرگ آنان راضي نشدم چشمهاي پر از خاشاک را فرو بستم و با همان گلوئي که گويا استخواني در آن گير کرده بود هرگونه ناگوارى را تحمل نمودم، كه از هر تلخي، تلخ تر بود.
در جائى ديگر امام-عليه السلام- پس از بيعت مردم با ايشان مى فرمايند:… و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثه، الان اذ رجع الحق الى اهله و نُقل الى منتقله[8]ترجمه: حق ولايت خاص ايشان (آل محمد) است و سفارش و ميراث پيامبر-صلى الله عليه وآله- از آن ايشان (اهل بيت) است اينكه حق به شايسته آن بازگشته و به جايگاه خود منزل كرده است. ابن ابى الحديد مى گويد لازمه اين سخن آن است كه قبل از زمامدارى على-عليه السلام- حق و مقام خلافت جايگاه واقعى خويش را نداشت و در اختيار كسانى بود كه اهليت آن را نداشته اند[9] با توجه به اين كلمات معلوم مى شود كه امام على-عليه السلام- ولايت و زمامدارى خويش را يك حق شرعى و الهى مى داند و از اين جهت رأى و نظر مردم هيچ اثرى در آن ندارد. و در اين مدت (دوره خلفاء) اين حق الهى از او غصب شده بود.

پي نوشت ها:
[1]. نهج البلاغه، صبحى صالح، ص50.
[2]. مائده/55.
[3]. مائده/67.
[4]. نساء/59.
[5]. حلى، كشف المراد فى شرح تجريه الاعتقاد، ص 395.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 3.
[7]. همان، خطبه 26.
[8]. همان، خطبه 2.
[9]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 9 ـ 138.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد