خانه » همه » مذهبی » آيا ممكن است چيزي مانع بهره مند شدن انسان از قرآن شود؟

آيا ممكن است چيزي مانع بهره مند شدن انسان از قرآن شود؟

همانطور كه اگر انسان به اموري توجه كند و به تزكيه خود بپردازد و از نظر آگاهي هاي علمي-ديني خود را ارتقا دهد بهتر مي تواند قرآن را فهم كند و با آن ارتباط برقرار كند؛ اگر صفات و حالات ناپسندي در او باشد مانع از بهره مندي او از اين كتاب الهي خواهد شد. قرآن كريم به اموري كه مانع از درك صحيح معارف قرآني مي شود، اشاره كرده است تا اگر كسي خود را مبتلا به اين موارد مي بيند سعي كند خود را اصلاح نمايد تا بتواند معارف والاي قرآن را دريابد.
1. تكبر:
«وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِين‏» اما آنانكه به خدا كافر شدند (چون از شدت عذاب جهنم بنالند به آنها گوييم) آيا بر شما آيات ما را تلاوت نكردند و شما تكبر و عصيان كرديد و مردمى بد كار و مجرم بوديد.[1] در واقع حالت استكبارى در انسان مانع از آن است كه انسان در برابر انبيا و دستوراتشان سر تعظيم فرود آورد. به خاطر همين تكبر است كه فراعنه (مخالفين موسى عليه السّلام و برادرش هارون) مى‏ گفتند: «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ» آيا ما به دو بشر همانند خودمان ايمان بياوريم در حالى كه طائفه آنان ما را اطاعت مى ‏كردند.[2] اينها حكايت از نوعى حالت استكبارى در آن افراد داشت كه حاضر نمى ‏شدند كه به پيامبر عصر خود ايمان بياورند. پس مى ‏توان اين حالت را يكى از موانع فهم حقيقت دانست و كسانى كه مبتلا به تكبر هستند قهرا از قرآن بهره‏ اى نمى ‏توانند داشته باشند.
2. كفر:
«وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الْكافِرُون‏»و به جز كافران هيچكس آيات ما را انكار نخواهد كرد.[3] اساسا كفار در گوششان بسته بوده و نوعى سنگينى در آن است كه نمي توانند صداى رساى قرآن را بشنوند. قلب كافر به خاطر كفرى كه دارد از هيچ نوع لطافتى برخوردار نبوده و در برابر احكام الهى و دستورات او كمترين نرمش و انعطاف را نشان نمى‏ دهد، لذا در قرآن كريم قلب كافر به سنگ خارا و يا سخت ‏تر از آن تشبيه شده است: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة».[4] و خداوند نيز به عنوان پاداش كفرشان بر قلب و مجارى ادراكشان مهر زده است به طورى كه قادر بر درك و فهم معارف حقه قرآنى نيستند: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَة»[5] و خودشان نيز اعتراف مي كردند كه قلبشان بسته است و از سخن انبيا چيزي نمي فهمند: «وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْف‏»[6] و «يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُول‏»[7] با توجه به اين مسائل معلوم است كه كفار در حال كفرشان قادر بر درك حقايق قرآنى نيستند تا رستگار شوند پس بايد اول به خدا و رسول او ايمان بياورند و سپس ‏از قرآن بهره‏ مند شوند.
3.ظلم:
ستمگرى نيز يكى از موانع بهره‏ مند شدن از قرآن است. چنانكه در آيه ‏اى از قرآن، به اين مطلب اشاره شده است: قرآنى كه شفاء امراض روحى مؤمنين و مايه نزول رحمت براى آنان است براى ستمگران مايه بدبختى و خسارت است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسارا» [8]خداوند در اين آيه به وضوح گفته است كه ظالمان با خواندن قرآن تنها بر بدبختي و خسران خود مي افزايند و هدايتي عايدشان نمي گردد.
4. پيروى از هواى نفس:
با مراجعه به آيات و روايات، روشن مى‏ شود كه انسان در اثر تبعيت از هواهاى نفسانى، مجارى ادراك خود را مي بندد و ديگر قادر بر درك حقايق الهيه (هر چند هم كه روشن باشد) نخواهد شد. و اساسا در قرآن كريم، شخص تابع هواى نفس، بنده نفس معرفى شده است: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ» اى رسول ما! مى ‏نگرى آن را كه هواى نفسش را خداى خود قرار داده و خدا او را گمراه ساخته و مهر بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وى پرده ظلمت كشيده، پس او را بعد از خدا ديگر چه كسى هدايتش خواهد كرد؟ آيا متذكر اين معنا نمى ‏شويد؟[9] بنابر اين، براى انسان هوا پرست امكان درك معارف قرآنى و بهره ‏ورى از آن ‏نيست؛ زيرا خود با اختيار خود، راههاى درك حقايق را بروى خود بسته و مسدود كرده است.[10] 5. مراجعه به قرآن بدون توجه به كلام معصوم:
قرآن كريم طبق حديث متواتر ثقلين هميشه در كنار معصوم بوده و خواهد بود و خود مستقيما با ما سخن نخواهد گفت و بايد توسط طبيب ناطقى او را به سخن در آورد و اين همان نياز به معصوم مى ‏باشد كه تمام قرآن را اخذ كرده و در عمق جانش نشانده به مقام هم ترازى با قرآن رسيده و صلاحيّت تفسير را پيدا كرده است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ …»[11] اميرالمومنين عليه السلام مي فرمايد: «ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن أخبركم عنه». آن قرآن عظيم الشأن است پس او را به سخن در آوريد در حاليكه هرگز سخن نخواهد گفت ليكن من از جانب قرآن شما را آگاه مى ‏كنم[12].[13] 
6. بي تقوايي
همانا تقوا و ترس از خدا داروي بيماري هاي دل، درمان دردهاي بدن، پاك كننده روح از پليدي ها و روشن كننده تاريكي هاست. خداوند در آيه 29 سوره انفال براي تقوا چند ثمره و نتيجه بر مي شمرد:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيم» اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏ اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏ دهد و گناهانتان را مى‏ پوشاند و شما را مي آمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظيم است!
مهم ترين نتيجه اي كه براي تقوا در اين آيه ارائه شده است، كسب قدرت تشخيص حق و باطل است. در واقع تقوا براي انسان صفاي روح را به ارمغان مي آورد، تقوا گرد و غبار تعصب، كينه توزي، حرص، خودبيني، حسد و … را پاك مي كند و در نتيجه باعث آزاد انديشي انسان مي شود. و اينگونه خداوند به انسان نورانيت و شفافيت خاصي مي دهد تا بتواند حق را از باطل تشخيص دهد.
7. پيش داوري ها: 
برخي از طالبان فهم قرآن، داراي ديدگاه ها و نظرات خاصي هستند و در پژوهش خود براي فهم قرآن بيش از آنكه قرآن را بكاوند و به منظور خدا دست يابند، در پي تطبيق و يا تحميل ديدگاه خود بر قرآن هستند.  گويا مي خواهند شاهد و مويدي بر ديدگاه خود بيابند.اين افراد چون ذهنشان با رأي از پيش ساخته اي درگير است به ساير احتمالات ممكن در مفهوم و مراد آيه بي توجه هستند و با نوعي پيش داوري به فهم قرآن روي مي آورند. البته نقش پيش دانسته ها را در فهم قرآن نمي توان منكر شد، چه هر مفسري كه در هريك از رشته هاي علمي تخصص داشته باشدبه طور حتم بر تفسير او از قرآن اثر مي گذارد. اما مهم اينست كه تسليم دانسته هاي خود نشده و قرآن را و گفته هاي ان را مقدم بر افكار و نظريات خود قرار دهد و در پي تحميل آراي خود بر قرآن نباشد؛ بلكه در يك كلام آزاد انديش باشد. علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد: «وقتي ذهن آدمي پايبند نظريه هاي خاصي باشد، در حقيقت عينك رنگيني به چشم دارد كه قرآن را نيز به همان رنگ مي بيند و مي خواهد نظريه خود را بر قرآن تحميل كند.پس بايد آنرا تطبيق ناميد و نه تفسير!»[14] پي نوشت:
[1] .جاثيه،31
[2] .مومنون،47
[3] .عنكبوت،47
[4] .بقره،74
[5] . خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده و بر چشم هايشان پرده ‏اى افكنده شده. بقره،7
[6] . گفتند: دلهاى ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چيزى نمى‏ فهميم. آرى، همين طور است!)بقره،88
[7] . گفتند: «اى شعيب! بسيارى از آنچه را مى‏ گويى، ما نمى‏ فهميم! هود،91
[8] . و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى ‏كنيم و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمى‏ افزايد. اسراء،82
[9] .جاثيه،23
[10] . درسهايى از علوم قرآنى، حبيب الله‏، طاهرى، نشر اسوه، قم،1377، ج‏1، ص: 227-221
[11] . و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى نحل، 44
[12] . نهج البلاغه، خطبه 158
[13] . پژوهشى پيرامون تدبردر قرآن،ولى الله نقى پور فر،اسوه، تهران،1381،چاپ چهارم، ص: 74
[14].موانع دروني فهم قرآن، محمدجواد سليمانپور،فهيمه خراتي كوپايي، فصلنامه كوثر، تابستان1394،ش54،ص20-34

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد