آیا در امر حتمی هم بداء پیش میآید؟
۱۳۹۲/۰۷/۰۸
–
۱۱۴ بازدید
رتباط بداء با ظهور حضرت مهدی(عج)؛
آیا در امر حتمی هم بداء پیش میآید؟
: با توجه به روایات و مانند آن و تأکید بر حتمی بودن نشانههای یاد شده، بداء در آنها غیر قابل قبول خواهد بود؛ بنابراین بداء با هیچیک از بحثهای سهگانه مربوط به ظهور(اصل، زمان و نشانهها) هیچ گونه ارتباطی ندارد.
در زمان ظهور
عرصهای که بداء در آن تصوّر شده و برخی به آن پرداختهاند، بحث زمان ظهور است. با توجه به روایات در دست، درباره زمان ظهور دو دیدگاه پدید آمده است:
ـ ظهور، امری اختیاری است که مردم در آن نقش دارند؛ از این رو زمان آن را رفتار انسانها تعیین میکند.
رتباط بداء با ظهور حضرت مهدی(عج)؛
آیا در امر حتمی هم بداء پیش میآید؟
: با توجه به روایات و مانند آن و تأکید بر حتمی بودن نشانههای یاد شده، بداء در آنها غیر قابل قبول خواهد بود؛ بنابراین بداء با هیچیک از بحثهای سهگانه مربوط به ظهور(اصل، زمان و نشانهها) هیچ گونه ارتباطی ندارد.
در زمان ظهور
عرصهای که بداء در آن تصوّر شده و برخی به آن پرداختهاند، بحث زمان ظهور است. با توجه به روایات در دست، درباره زمان ظهور دو دیدگاه پدید آمده است:
ـ ظهور، امری اختیاری است که مردم در آن نقش دارند؛ از این رو زمان آن را رفتار انسانها تعیین میکند.
ـ زمان ظهور در اختیار خداوند است و تقدیم و تأخیری در آن راه ندارد.
دیدگاه نخست بر آن است تا با اشاره به برخی روایات ثابت کند که ظهور در انتخاب ما است. براساس این نظریه، هرچه آمادگی برای ظهور زودتر حاصل شود، ظهور، نزدیکتر اتفاق خواهد افتاد.[۶] کسانی که چنین دیدگاهی را مطرح کردهاند، ابتدا به برخی آیات استناد کردهاند که سرنوشت انسانها را در دست خود آنها دانسته است.[۷]
در پاسخ گفته شده است: استدلال به اینگونه آیات، جایی قابل قبول است که توصیه شده باشیم سرنوشت خود را با اتفاق ظهور تغییر دهیم؛ در حالی که آزمایش که از سنتهای الهی است، در هر دوره متناسب آن دوره قرار داده شده است و تغییر سرنوشت و کسب سعادت، متناسب آن دوره خواسته شده است. به بیان دیگر، ما در هیچ روایتی توصیه نشدهایم که کاری انجام دهیم تا زمان ظهور پیش بیفتد و آنگاه با رفتار خود در آن دوران به سعادت دست یابیم، بلکه به تکلیفهای خاص آن دوره مکلف شدهایم.
برخی نیز با این پندار که اساسیترین دلیل غیبت حضرت، رفتار ما انسانها است، به ارائه این گمانه دست زدهاند که بنابراین، انسانها هستند که با تغییر در رفتار خود میتوانند ظهور را نزدیک کنند. حاصل این دیدگاه، آن میشود که ظهور در اختیار انسانها است. غافل از این که اگر از دلیلهای دیگر غیبت و نیز آزمایشانسانها در این دوران صرف نظر کنیم، روایات فراوانی غیبت آن حضرت را از رازهای خداوند دانستهاند؛ همانگونه که ظهور آن حضرت، سرّی از اسرار الهی دانسته شده است. حقیقت سرّ بودن این امر را رسول گرامی(ص) چنین بیان فرموده است:
یَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ عِلْمُهُ مَطْوِیٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ إِیَّاکَ وَ الشَّکَّ فِیهِ فَإِنَّ الشَّکَّ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کُفْرٌ؛ ای جابر! همانا این امر، امری است از امر خداوندی و سِرّی است از سِرّ خدا که بر بندگان او پوشیده است. بر حذر باش که دچار تردید شوی. همانا شک درباره امر خدا کفر است (شیخ صدوق، ۱۳۹۵: ج۱، ص۲۸۷).
عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «برای صاحب الامر ناگزیر، غیبتی است که هر باطل جویی در آن به شکّ می افتد». گفتم: «فدایت شوم! برای چه؟» فرمود: «به سبب امری که ما اجازه نداریم آن را هویدا کنیم…. ای پسر فضل! این امر، امری از امرهای الهی و رازی از رازهای خدا و غیبی از غیب های پروردگار است. چون می دانیم خداوند بزرگ مرتبه، حکیم است، تصدیق می کنیم همه کارهای او از روی حکمت است؛ گرچه علت آن کارها بر ما روشن نباشد (همان: ج۲، باب۴۴، ح۱۱).
بی گمان این حکمت، اساسیترین دلیل بر این رخداد بزرگ است؛ بنابراین ضمن اینکه مردم در غیبت حضرت نقش داشتهاند، حکمتها و دلیلهای غیبت، فراتر از نقش مردم است؛ از این رو نمیتوان گفت با رفتار مردم لزوماً ظهور، قطعی خواهد بود.
اما مهمترین دلیل روایی که در زمینه بداء در زمان ظهور مطرح شده، روایتی است که ابوحمزه ثمالی از امام باقر(ع)نقل کرده است که فرمود:
یَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ کَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِی السَّبْعِینَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَی عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَی أَرْبَعِینَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْنَاکُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِیثَ فَکَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ؛ ای ثابت! همانا خداوند تبارک و تعالی این امر را در هفتاد وقت گذاشت. چون حسین(ع) کشته شد، خشم خدای متعال بر اهل زمین سخت شد و آن را تا صد و چهل به تأخیر انداخت.
سپس که ما به شما خبر دادیم، آن خبر را فاش کردید و از مطلب پوشیده، پرده برداشتید. بعد از آن، خدا برای آن وقتی نزد ما قرار نداد. خدا هر چه را خواهد محو کند و ثابت گذارد و اصل کتاب نزد او است (کلینی، همان: ج۱، ص۳۶۸).
ابوحمزه گوید: “من این حدیث را به امام صادق(ع) عرض کردم؛ فرمود: چنین بوده است”.
نعمانی این حدیث را ـ با اندک تفاوتی در متن ـ از کلینی با همان سند کتاب کافینقل کرده است (نعمانی، ۱۳۹۷: ص۲۹۳). شیخ طوسی نیز روایت را با اندک تفاوتی در سند و متن نقل کرده است (طوسی، ۱۴۱۱: ص۴۲۸).
ایشان بر این باورند وقتی برخی رفتار مردم سبب تأخیر ظهور میشود، پس به طور حتم با انجام برخی کارها میتوان ظهور را نیز جلو انداخت. البته توجه به نکاتی دربارة روایت لازم است:
در همه نقلهای این روایت، حسن بن محبوب از ابوحمزه نقل کرده است، درحالی که بر حسب کتابهای رجال ابو حمزه ثمالی از طبقه چهارم محدثان بوده و وفات او در سال ۱۵۰ ق واقع شده است. حسن بن محبوب که طبق سند، این خبر را از ابوحمزه روایت کرده، از طبقه ششم است که در هفتاد و پنج سالگی (در سال ۲۲۴ ق)، در گذشته است. بنابر این حسن بن محبوب در سال وفات ابو حمزه، یک سال بیشتر نداشته و در این صورت، روایت او از ابو حمزه اصلاً امکان ندارد و حتماً شخص دیگری بین او و ابو حمزه واسطه بوده است و چون معلوم نیست او چه کسی بوده است، نمیتوانیم این حدیث را معتبر بدانیم (خویی، ۱۴۱۳: ج۳، ص۳۹۱ وج۵، ص۹۱ و ج۱۵، ص۷۷).
یکی از بزرگان علمای معاصر، پس از بیان یاد شده، میافزاید:
افزون بر آن، خبر واحد ـ اگر چه صحیح باشد ـ در اصول اعتقادی نمیتواند حجّت باشد، تا چه رسد به آن که سندش هم مجهول باشد.
آنگاه ادامه میدهد:
با وجود احادیث معتبری که همه با صراحت دلالت دارند که ظهور حضرت مهدی(ع) و حکومت عدل صالحان به این زودیها صورت نخواهد گرفت و تا ظهور آن حضرت باید منتظر تحوّلات شگرف و حوادث خطیر در طیّ زمانهای بسیار طولانی بود،[۸] با این حال چگونه میتوان به یک خبر واحد مجهول در برابر آن همه احادیث اعتماد نمود؟ به علاوه از حضرت امیرالمؤمنین(ع) خطبهها و روایات زیادی نقل شده است که در آنها هم به طول مدتی که باید در طیّ آن به انتظار این ظهور بود، اشاره شده است و هم از پیشامدهای بزرگ و امتحانات شدید مؤمنان خبر داده شده است.
با وجود این، چطور ممکن است گفته شود خبر واحد مجهولی که میگوید آن حضرت وقت ظهور را سال هفتاد معیّن کرده است، صحیح است؟ (صافی گلپایگانی، ۱۳۷۷: ص۲۲۴).افزون بر آن، صرف نظر از بحث سند، احتمال دارد مقصود روایت، پدید آمدن گشایشی میان شیعیان باشد و نه ظهور آخرین حجت خداوند؛ چرا که بنا بر صریح روایات، قیام جهانی به دست دوازدهمین جانشین پیامبر(ص) فرزند امام عسکری(ع) رخ خواهد داد و سالهای یاد شده، هیچ تناسبی با زندگی حضرت مهدی(عج) ندارد.
بنابراین تکالیف ما در دوران غیبت، مقدمه ظهور نیست؛ بلکه ما مکلف به انجام تکلیفهای مشخصی هستیم. دوران غیبت، مقدمه دوران ظهور نیست؛ بلکه دورانی است مستقل با ویژگیهای خاص. البته اگر کسی به تکلیف خود عمل کرد، خداوند طبق وعدة خود سرنوشت او را تغییر خواهد داد.
در برابر روایت یادشده، برخی روایات، سخن از قطعی بودن زمان ظهور به میان آورده است که خواست مردم هیچ نقشی در آن نخواهد داشت، تا بداء حاصل شود. ازجمله این روایات، به موارد زیر اشاره میکنیم:
۱. روایاتی که طبق آنها از مسؤولیتهای مهم شیعه، پایداری بر حب اهل بیت(ع) و بغض دشمنانشان و عمل به فرمودههای ایشان است.
کسی از امام صادق(ع) پرسید: “هرگاه شبانهروزی آمد که در آن، امام دیده نشود، چه کنم؟” آن حضرت فرمود: فَأَحِبَّ مَنْ کُنْتَ تُحِبُّ وَ أَبْغِضْ مَنْ کُنْتَ تُبْغِضُ حَتَّی یُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ؛ آن کس را که باید دوست داشته باشی، دوست بدار و آن کس را که باید دشمن بداری، دشمن بدار (تولی و تبری را از دست مده) تا خداوند عزوجل او را ظاهر کند (کلینی، همان: ج۱، ص۳۴۲).
عبد اللَّه بن سنان گوید:
با پدرم بر امام صادق(ع) وارد شدیم. آن حضرت فرمود:چگونه به سر خواهید برد، اگر جایی قرار بگیرید که در آن، امامی راهنما و نشانه ای چشمگیر نبینید؟ پس هیچ کس از آن سرگردانی، رهایی نمی یابد، مگر آن کس که به دعایی همچون دعای غریق دست نیایش بردارد». پدرم گفت: «به خدا قسم! این، بلا است. فدایت شوم! در چنین وضعی، چه کنیم؟» فرمود: “هرگاه چنین شود ـ البتّه تو آن زمان را هرگز در نمی یابی ـ پس بدانچه در میان دارید، بیاویزید (= جدا نشوید) تا وضع بر شما روشن شود (نعمانی، همان: ص۱۵۹).
حارث بن مغیره نضری گوید: به حضرت امام صادق(ع) عرض کردم:برای ما روایت شده است که صاحب این امر، زمانی از نظر ناپدید می شود. در آن حال، چه کنیم؟” فرمود: “شما به همان امر نخستین که بر آن هستید چنگ زنید و متّصل باشید، تا وضع برای شما روشن شود (همان).از این روایات به روشنی به دست میآید که تکلیف اساسی، عمل به دستورهای امامان پیشین و موفقیت در آزمایشهای دوران غیبت است.
۲. روایاتی که عجله کنندگان در امر ظهور را به شدّت نکوهش کرده است.
عبد الرحمن بن کثیر گوید: خدمت امام صادق(ع) نشسته بودم که مهزم وارد شد و عرض کرد: «قربانت! به من خبر دهید این امری که در انتظارش هستیم، کی واقع می شود؟» امام فرمود:یَا مِهْزَمُ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَکَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ؛ ای مهزم! وقت گذاران، دروغ گفتند و شتاب کنندگان هلاک شدند و تسلیم شوندگان نجات یافتند (کلینی، همان: ج۱، ص۳۶۸).
عبدالرّحمن بن کثیر از امام صادق(ع) روایت کرده است که درباره آیه: (أَتی أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوه)؛ «امر خداوند به زودی فرا رسد در آمدنش شتاب نکنید» (نحل، ۱)، فرمود:هُوَ أَمْرُنَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَاتَسْتَعْجِلَ بِهِ حَتَّی یُؤَیِّدَهُ اللَّهُ بِثَلَاثَةِ أَجْنَادٍ الْمَلَائِکَةِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الرُّعْبِ وَ خُرُوجُهُ(ع) کَخُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی (کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ و ان فریقاً من المؤمنین لکارهون) (انفال، ۵)؛ آن، امر ما است که خداوند عزّ و جلّ امر فرموده است که در مورد آن، شتاب نشود، تا آنکه )خداوند( او را با سه )لشکر( یاری فرماید که عبارتند از: فرشتگان، مؤمنان و هراس.
خروج آن حضرت، همانند هجرت رسول خدا(ص) است و این، (طبق) فرمایش خدای تعالی است که: «همچنان که پروردگارت تو را به حقّ و راستی از خانه ات به درآورد» (نعمانی، همان: ص۲۴۳، ح۴۳).
ابراهیم بن مهزم از پدر خود از امام صادق(ع) روایت کرده، گوید:در محضر آن حضرت از فرمانروایان فلان خاندان یاد کردیم؛ فرمود: إِنَّمَا هَلَکَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَایَةً یُنْتَهَی إِلَیْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ یَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَ لَمْ یَسْتَأْخِرُوا؛ مردم از شتابجویی شان در این امر نابود شدند. همانا خداوند، با شتاب بندگان شتاب نمی کند. این کار را پایانی است که به آن میرسد. چون بدان پایان رسیدند، دیگر نه ساعتی پیش می افتد و نه تأخیر میشود (کلینی، همان، ج۱، ص۳۶۸).
این روایت را نعمانی نیز از کلینی نقل کرده است (نعمانی، همان: ص۲۹۷).همچنین امام باقر(ع) در پاسخ به زید بن علی بن حسین(ع) مکه مردم از وی دعوت به قیام کرده بودند، فرمود:فَلَا تَعْجَلْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَا تَسْبِقَنَّ اللَّهَ َتُعْجِزَکَ الْبَلِیَّةُ فَتَصْرَعَکَ… ؛ عجله نکن که خداوند، به شتاب بندگان، شتاب نخواهد کرد. بر خدا پیشی نگیر که گرفتاریها تو را ناتوان و زمینگیر میکند (کافی، همان: ج۱، ص۳۵۷).
این روایات و مانند آن به طور روشن مردم را به پرهیز از شتاب در امر ظهور سفارش کرده است.البته ممکن است کسی بگوید اگر چنین است، چرا آن حضرت، مردم را به دعای فراوان برای فرج دعوت کرده است…. وَ أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم ؛ و فراوان برای فرج دعا کنید که همانا گشایش شما در آن دعا کردن است (طوسی، ۱۴۱۱: ص۲۹۰؛ شیخ صدوق، ۱۳۹۵: ج۲، ص۴۸۳؛ طبرسی، ۱۴۰۳: ح۲، ص۴۶۹).
پاسخ اینکه: در خود این روایت، حکمت این دعا روشن شده و آن این که دعای برای فرج، خود نوعی گشایش و فرج برای مردم است. دیگر اینکه دعا برای فرج، به نبود بداء در نشانهها ارتباطی ندارد؛ چون خداوند برای ظهور، زمانی را مقدر فرموده و این زمان هم با آگاهی از این است که مردم میخواهند و دعا میکنند.
۳. روایاتی که فلسفة مهم غیبت را آزمایش انسانها به تکالیف این دوران دانسته است، نه تلاش برای نزدیک کردن ظهور.علی بن جعفر از برادرش، حضرت موسی بن جعفر(ع) روایت کرده است که فرمود:إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ لَا یُزِیلَنَّکُمْ عَنْهَا فَإِنَّهُ لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَیْبَةٍ حَتَّی یَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ کَانَ یَقُولُ بِهِ إِنَّمَا هِیَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ یَمْتَحِنُ اللَّهُ بِهَا خَلْقَهُ… ؛ هنگامی که پنجمین فرزند از امام هفتم ناپدید شود، پس خدا را، خدا را (مواظب باشید) در دینتان که شما را از آن دور نسازند؛ چرا که صاحب این امر، ناگزیر از غیبتی خواهد بود، تا کسی که بدین امر قائل است، از آن بازگردد. همانا آن، آزمایشی از جانب خدا است که خداوند، خلق خود را بدان وسیله می آزماید… (نعمانی، همان: ص۱۵۴).
ابن ابی یعفور گوید: شنیدم امام صادق(ع) میفرمود: «وای بر سرکشان عرب از امری که نزدیک است! (وای بر آنها در زمان ظهور امام قائم(ع) که نزدیک است!)». عرض کردم: «قربانت شوم! چند نفر از عرب، همراه حضرت قائم خواهند بود؟» فرمود: «چند نفر اندک». عرض کردم: «به خدا سوگند! کسانی از ایشان که از این امر سخن میگویند (اظهار عقیده به امام زمان میکنند) بسیارند». فرمود:
لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ یُمَحَّصُوا وَ یُمَیَّزُوا وَ یُغَرْبَلُوا وَ یُسْتَخْرَجُ فِی الْغِرْبَالِ خَلْقٌ کَثِیرٌ؛ مردم ناچار باید بررسی شوند و جدا گردند و غربال شوند و خلق بسیاری از غربال بیرون ریزند (کلینی، همان: ج۱، ص۳۷۰).
منصور صیقل گوید: من و حارث بن مغیره با جماعتی از اصحابمان (= شیعیان) خدمت امام صادق(ع) نشسته بودیم (و از ظهور دولت حق سخن میگفتیم) آن حضرت، سخن ما را میشنید. سپس فرمود:
فِی أَیِّ شَیْ ءٍ أَنْتُمْ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّی تُغَرْبَلُوا لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّی تُمَحَّصُوا لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّی تُمَیَّزُوا لَا وَ اللَّهِ مَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّی یَشْقَی مَنْ یَشْقَی وَ یَسْعَدَ مَنْ یَسْعَدُ؛
کجایید شما؟ هیهات! هیهات! نه به خدا سوگند! آنچه به سویش چشم میکشید، واقع نشود، تا این که غربال شوید. نه به خدا سوگند! آنچه به سویش چشم میکشید، واقع نشود، تا این که بررسی شوید. نه به خدا سوگند! آنچه به سویش چشم میکشید، واقع نشود، سوگند! تا آنکه جدا شوید. نه به خدا سوگند! آنچه به سویش چشم میکشید، واقع نشود، جز بعد از نومیدی. نه به خدا سوگند! آنچه به سویش چشم میکشید، واقع نشود، تا شقی به شقاوت برسد و سعید به سعادت (همان).
۴. روایاتی که معرفت امام و انجام مسئولیتهای در قبال او را بسان حضور در عصر ظهور و کنار مهدی موعود(ع) دانسته است.
فضیل بن یسار گوید: از امام صادق(ع) درباره قول خدای تعالی (َیوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ) (اسراء، ۷۱)؛ پرسیدم. فرمود:
یَا فُضَیْلُ اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَ إِمَامَکَ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ عَرَفَ إِمَامَهُ ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ یَقُومَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ کَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ کَانَ قَاعِداً فِی عَسْکَرِهِ لَا بَلْ بِمَنْزِلَةِ مَنْ قَعَدَ تَحْتَ لِوَائِهِ؛ ای فضیل! امام خود را بشناس؛ زیرا هر گاه امامت را شناختی، تقدم یا تأخر این امر، زیانت ندهد. کسی که امامش را بشناسد و پیش از قیام صاحب الأمر بمیرد، مانند کسی است که در لشکر آن حضرت بوده است. نه؛ بلکه مانند کسی است که زیر پرچم آن حضرت نشسته باشد (کلینی، همان: ج۱، ص۳۷۱).
۵. روایاتی که شناخت این امر را حقیقت انتظار فرج معرفی کرده است.
ابو بصیر گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: «قربانت شوم! کی فرج و گشایش باشد؟» فرمود: یَا أَبَا بَصِیرٍ وَ أَنْتَ مِمَّنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عَنْهُ لِانْتِظَارِهِ؛ ای ابا بصیر! تو هم از جمله دنیاخواهانی؟ کسی که این امر را بشناسد، به واسطه انتظارش برای او فرج حاصل شده است (همان).
البته روشن است در پس شناخت راستین، انجام تکالیف مناسب آن قرار دارد.
۶. روایاتی که تقدیم و تأخیر ظهور را مهم ندانسته و فقط معرفت امام را امر اساسی معرفی کرده است. روشن است پس از شناخت، تکالیفی متوجه انسان میشود.
فضیل بن یسار گوید: شنیدم امام باقر(ع) میفرمود:
مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِیتَتُهُ مِیتَةُ جَاهِلِیَّةٍ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَمْ یَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ کَانَ کَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِه؛ کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد، مرگ او مرگ جاهلیت است و هر کس بمیرد و امامش را بشناسد، تقدم یا تأخر این امر، او را زیان ندهد. هر کس بمیرد، در حالی که امامش را بشناسد، مانند کسی است که در خیمه امام قائم و همراه او باشد (کلینی، همان، ج۱، ص۳۷۱؛ نعمانی، همان: ص۳۳۰).
همانگونه که یاد شد، معرفت امام از آن جهت اهمیت دارد که مقدمة لازم برای انجام تکالیف الهی است.
۷. روایاتی که مهمترین مسؤولیت دوران غیبت را پرهیزکاری و تمسک به دین الهی دانستهاند.
یمان تمّار گوید: امام صادق(ع) فرمود:
«إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَةً الْمُتَمَسِّکُ فِیهَا بِدِینِهِ کَالْخَارِطِ لِشَوْکِ الْقَتَادِ بِیَدِهِ». ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ قَالَ «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَةً فَلْیَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْیَتَمَسَّکْ بِدِینِهِ»؛ صاحب این امر را غیبتی است که در آن، هر کس از دین خود دست برندارد (در سختی و بزرگی کار) همانند کسی است که با کشیدن دست به ساقه قتاد (= بوته ای تیغ دار است) خارهای آن را از آن بزداید». سپس مدّتی سر به زیر افکند و سپس فرمود: «صاحب این امر، غیبتی دارد؛ پس بنده خدا باید پرهیزکاری پیشه کند و به دین خود پایدار باشد» (نعمانی، همان: ص۱۶۹).
امام صادق(ع) فرمود:
إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ لَا تَرَی إِمَاماً تَأْتَمُّ بِهِ فَأَحْبِبْ مَنْ کُنْتَ تُحِبُّ وَ أَبْغِضْ مَنْ کُنْتَ تُبْغِضُ حَتَّی یُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل؛ آنگاه که صبح و شام می کنی، در حالی که امامی را نمی بینی که از وی پیروی کنی، آن را که دوست می داشتی، دوست بدار و آن را که دشمن می داشتی، دشمن بدار، تا خدای تعالی او را آشکار کند (شیخ صدوق، ۱۳۹۵: ج۲، ص۳۴۸).
صقر بن أبی دلف گوید: از امام جواد(ع) شنیدم که می فرمود:…
فَیَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ یُنْکِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ یَسْتَهْزِئُ بِذِکْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ یَکْذِبُ فِیهَا الْوَقَّاتُونَ وَ یَهْلِکُ فِیهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ یَنْجُو فِیهَا الْمُسْلِمُون؛ … مخلصان در انتظار قیامش باشند و شکّاکان انکارش کنند، و منکران، یادش را استهزا کنند، و تعیین کنندگان وقت ظهورش دروغ گویند، و شتاب کنندگان در غیبت، هلاک شوند، و تسلیم شوندگان در آن، نجات یابند (همان، ج۲، ص۳۷۸).
۸. روایاتی که در آن، ظهور حضرت مهدی(عج) به قیامت تشبیه شده است. روشن است زمان قیامت، فقط نزد خداوند است و کسی نیز نمیتواند آن را تغییر دهد.
امام رضا(ع) فرمود: وَاَمَّا «مَتی.» فَاِخْبارُهُ عَنِ الوَقْتِ. فَقَدْ حَدَّثَنی اَبی عَنْ اَبیهِ عَنْ آبائِهِ اَنَّ النَّبِی(ص) قیلَ لَهُ: یا رَسُولَ اللَّهِ مَتی یَخْرُجُ القائِمُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ؟ فَقالَ(ص): مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ اَلَّتی لا یُجَلّیها لِوَقْتِها اِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَالاَرْضِ لا تَأْتِیَنَّکُم اِلاَّ بَغْتَةً؛ اما کی خواهد بود؟ این خبر دادن از وقت است. پدرم از پدرانش روایت کند که از پیامبر(ص) سؤال شد: ای رسول خدا! قایم از فرزندان شما کی خروج میکند؟ فرمود: مثل او مثل قیامت است که «لا یجلّیها لوقتها…».
دربارة زمان قیامت، خداوند به طور صریح، علم آن را ویژه خود دانسته است؛ آنجا که میفرماید:
(یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ)؛ از تو در باره قیامت میپرسند (که) وقوع آن چه وقت است؟ بگو: «علم آن، فقط نزد پروردگار من است. جز او (هیچ کس) آن را به موقع خود آشکار نمیکند.
(این حادثه) بر آسمانها و زمین، گران است. جز ناگهانی، به شما نمیرسد». (باز) از تو میپرسند، گویی تو از (زمان وقوع) آن آگاهی. بگو: «علم آن، تنها نزد خداوند است؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند» (شیخ صدوق، ۱۳۷۸: ج۲، ص۲۶۶؛ همو، ۱۳۹۵: ج۲، ص۳۷۲).
با توجه به این دسته روایات که نه فقط زمان ظهور را در علم و ارادة خداوند دانسته؛ بلکه امر دیگری را در آن دخیل ندانسته است، ادعای بداء در زمان ظهور امام زمان(ع) نه با معنای اصطلاحی بداء سازگاری دارد (چرا که زمانی برای ظهور تعیین نشده و کسی از آن آگاهی ندارد، تا خلاف آن صورت پذیرد.[۹]) و نه از طریق روایت یاد شده میتوان آن را اثبات کرد.
بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم، ظهور، در زمان مقرر رخ خواهد داد. مهم آن است که ما به گونهای زندگی کنیم که هرگاه به طور ناگهانی آن اتفاق افتاد، در کمال آمادگی برای درک آن دوران باشیم. البته برخی روایات یاد شده، فقط به عنوان شاهد بحث میتواند بررسی شود.
۳. در نشانههای ظهور
به این معنا که در نشانههای حتمی، بداء حاصل شود و ظهور تحقق یابد، بدون آنکه نشانهای پدید آمده باشد.
کسانی که در این بحث قائل به بداء شدهاند، به نوعی خواستهاند تعارض بین روایاتی که دفعی بودن ظهور را میرساند یا اینکه گفته شده در همة لحظهها منتظر فرج باشید یا اینکه ظهور، هنگام غفلت مردم تحقق مییابد را با حتمی بودن نشانهها رفع کنند. اینها که از سویی بر رخداد این نشانهها پیش از ظهور تأکید میکنند و از سویی با روایات یاد شده روبهرو هستند، با مطرح کردن بداء میگویند: میتواند ظهور اتفاق بیفتد؛ در حالی که هیچیک از نشانهها نیامده است.
البته ایشان به روایتی نیز در این باره استناد کردهاند. در این روایت میخوانیم: أبو هاشم داود بن قاسم جعفری گفت: در حضور امام جواد(ع) بودیم؛ از سفیانی و حتمی بودن آن در روایتها، سخن به میان آمد. پرسیدم: «آیا در امر حتمی هم بداء پیش میآید؟» فرمود: «آری». گفتیم: «میترسیم دربارة قائم هم بداء پیش آید». فرمود: الْقَائِمُ مِنَ الْمِیعَادِ؛ قائم(عج) وعدة الهی است )و در آن، تخلف نمیشود( (نعمانی، همان: ص۳۰۲).
البته با توجه به راوی دوم، از نظر سند، روایت غیر معتبر است. برخی با توجه به این که در روایت گفته شده است در نشانههای حتمی نیز وجود بداء احتمال دارد، گفتهاند:
غیر ظهور و خروج حضرت حجة بن الحسن بن علی المهدی(ع) که حال از عمر شریفش هزار و چهل سال و چیزی میگذرد که خواهد شد و تبدیل و خلفی در او نخواهد شد ما بقی آنچه رسیده از آیات و علامات پیش از ظهور و مقارن آن، همه قابل تغییر و تبدیل و تقدیم و تأخیر و تأویل به چیز دیگر که از اهل بیت عصمت(ع) رسیده باشد، هست؛ حتی آنها که در شمار محتوم ذکر شده.
چه ظاهراً مراد از محتوم در آن اخبار، نه آن است که هیچ قابل تغییر نباشد و ظاهر همان را که فرمودند، به همان نحو بیاید؛ بلکه مراد ـ و الله یعلم ـ مرتبهای است از تأکید در آن که منافاتی با تغییر در مرحلهای از انحای وجود آن نداشته باشد. و مؤید این مقال است آنچه شیخ نعمانی در غیبت خود از ابی هاشم داود بن قاسم جعفری روایت کرده (نوری، ۱۳۷۷: ص۸۳۲).
برخی بزرگان در این گفته، بحث و مناقشه کردهاند که خلاصه آن، چنین است:
اول. جزم کردن به این که تمام علائم ظهور، قابل تغییر است، با روایات بسیار، بلکه متواتری که تصریح کردهاند بعضی از آنها محتوم است که تغییر و تبدیلی در آن نیست، منافات دارد.
دوم. تغییر تمام علائم، مستلزم نقض غرض است که درباره خداوند متعال، محال می باشد؛ زیرا که غرض و منظور از قرار دادن علائم و نشانه ها آن است که مردم به وسیله آن ها، امام غایب خود را بشناسند، و از هر کسی که به دروغ، ادعای امامت کند، پیروی ننمایند؛ پس هرگاه تمام نشانه ها تغییر کند، و هیچ یک از آنها برای مردم آشکار نشود، نقض غرض لازم می آید، که درباره خداوند، محال است. دلیل بر این که قرار دادن علائم برای شناختن امام قائم(عج) است ـ اضافه بر این که غرض عقلایی از نصب علائم و پرهیز از لغو، همین است ـ اخبار بسیاری است.
سوم. تغییر علامت هایی که حتمی بودن آنها تصریح شده، سبب گمراهی و به اشتباه انداختن مردم است ـ چنان که مخفی نیست ـ زیرا که فهمیدیم این ها نشانه هایی برای شناخت قائم (عج) قرار داده شده اند.
چهارم. تغییر یا منتفیشدن علامت هایی که محتومبودن آنها تصریح شده، مستلزم آن استکه خداوند، خود و فرشتگان و پیغمبران و اولیایش را تکذیب کندـ چنان که در حدیث آمده بودـ و قبح آن بر کسی پوشیده نیست.
پنجم. حمل کردن محتوم بر آنچه نوعی تأکید دارد و منصرف کردن آن از معنای حقیقی اش ـ آن طور که در سخنان این عالم محترم آمده است ـ هیچ شاهد و مؤیّدی ندارد؛ چون اگر شاهدی داشت، بیان می کرد (موسوی اصفهانی، ۱۳۷۹: ح۱، ص۴۴۷-۴۵۱).
به نظر میرسد علامة مجلسی به اشکال روایت توجه داشته و در مقام توجیه، چنین نوشته است:
احتمال دارد منظور از بداء در امور حتمی الوقوع، بداء در ویژگیهای آن باشد، نه در اصل آن؛ مانند خروج سفیانی پیش از رفتن بنی عباس و از این قبیل.[۱۰]
البته برخی از بزرگان معاصر در پاسخ دیدگاه علامه مجلسی، آن را مخالف سیاق روایت دانسته، معتقدند سیاق روایتی که از حتمیالوقوع بودن حادثه و عروض بداء در خود آن، سخن میگوید، با این نظر و احتمال علامه ناسازگار و دستکم خلاف ظاهر است (عاملی، ۱۳۷۷: ص۴۹).
به نظر میرسد بهتر بود پیش از آنکه سخن به اینجا برسد، خود روایت در جایگاه مهمترین دلیل بر مدعا بررسی میشد؛ چرا که نکاتی در روایت، محل دقت و تأمل است؛ از جمله:
۱. این روایت، فقط در کتاب الغیبه نعمانی نقل شده است و در هیچ یک از منابع دیگر به چشم نمیخورد.
۲. حتی مضمون روایت نیز در سخنان دیگر معصومان علیهم السلام مورد اشاره قرار نگرفته است.
۳. در سند روایت، شخصی به نام محمد بن احمد بن عبد الله خالنجی وجود دارد که در هیچ یک از کتابهای رجالی به وی اشاره نشده است.
بنابراین به راحتی نمیتوان ادعای بداء را در نشانههای حتمی پذیرفت؛ چرا که افزون بر مطالب یاد شده:
اولا. دقت در معنای واژه “محتوم” که پس از نشانهها ذکر شده، دلیلی است بر این که بداء در نشانههای حتمی ممکن نیست.
این کلمه که فقط یک بار با تعبیر “حتما” در قرآن استفاده شده است،[۱۱] به معنای امری اجتناب ناپذیر است و عموم لغتشناسان بر این مطلب تأکید کردهاند.
طریحی «حتم» را واجبی دانسته که اراده بر آن تعلق گرفته، اسقاط آن امکانپذیر نیست.[۱۲] راغب اصفهانی آن را به قضای مقدر معنا کرده است.[۱۳] ابن منظور نیز آن را به معنای قضا و وجوب قضا دانسته است که گریزی از انجام آن نیست.[۱۴]خلیل بن احمد نیز آن را با تعبیر “ایجاب القضاء” تعریف کرده است.[۱۵]
یکی از پژوهشگران معاصر، پس از نقل برخی سخنان بزرگان لغت، دیدگاه خود را اینچنین مینگارد:
أنّ المعنی الحقیقیّ لهذا اللفظ هو الجزم و البتّ فی حکم أو عمل؛ معنای حقیقی برای این لفظ عبارت از جزم و قطع در حکم و عمل است (مصطفوی، ۱۳۶۰: ج۲، ص۱۶۳).
این، همان ثبت در لوح محفوظ است.
ثانیا، در روایات فراوانی بر حتمی بودن آنها تصریح و تأکید شده است و قول به بداء در آنها سبب میشود آن تأکیدها لغو باشد.
امام صادق(ع) فرمود:
قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ(ع) خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیَمَانِیُّ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الصَّیْحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ؛ پیش از قیام قائم پنج نشانة حتمی خواهد بود: یمانی و سفیانی و صیحه و قتل نفس زکیه و فرو رفتن در ( سرزمین) بیداء (شیخ صدوق، ۱۳۹۵: ج۲، ص۶۵۰).
این حتمی بودن، در حدیث حمران بن اعین از امام صادق(ع) با تأکید بیشتری تبیین شده است که فرمود: مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا بُدَّ أَنْ یَکُونَ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ الْمُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ؛از نشانههای حتمی که ناگزیر پیش از قیام قائم(عج) خواهد بود، خروج سفیانی و فرو رفتن در سرزمین بیداء و کشته شدن نفس زکیه و منادی از آسمان است (نعمانی، همان: ص۲۶۴).
نتیجه
آری؛ با توجه به این روایات و مانند آن و تأکید بر حتمی بودن نشانههای یاد شده، بداء در آنها غیرقابل قبول خواهد بود؛ بنابراین بداء با هیچیک از بحثهای سهگانه مربوط به ظهور(اصل، زمان و نشانهها) هیچ گونه ارتباطی ندارد؛ و الله اعلم.
منابع و مآخذ
۱. قرآن کریم، ترجمه: محمّد مهدی فولادوند، چاپ سوم، تهران، دارالقرآن الکریم، ۱۴۱۸ق.
۲. ابن ابی شیبه، المصنف، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ۱۴۰۹ق.
۳. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ۱۳۶۴ش.
۴. ابن منظور، محمّدبن مکرم، لسان العرب، هفت جلد، چاپ اول، بیروت، دار صادرللطباعة و النشر، ۱۹۹۷م.
۵. ابی داود، سنن ابی داود، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ۱۴۱۰ق.
۶. احمدبن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بیتا.
۷. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة علیهم السلام، تبریز،مکتبة بنی هاشمی، ۱۳۸۱ش.
۸. ترمذی، محمدبن عیسی، سنن ترمذی، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ۱۴۰۳ق.
۹. ثعالبی، عبدالرحمان بن محمد، تفسیر ثعالبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
۱۰. جصاص، احکام القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
۱۱. خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الاثر، قم، انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ق.
۱۲. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیجا، ۱۴۱۳ق.
۱۳. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القران، چ ۲، دفتر نشر الکتاب.
۱۴. سمرقندی، ابو لیث، تفسیر سمرقندی، بیروت، دارالفکر، بیتا.
۱۵. صافی گلپایگانی، لطف اللّه، منتخب الاثر، قم، موسسة السیّدة المعصومة علیها السلام،، ۱۴۱۹ ق.
۱۶. ــــــــــــ، گفتمان مهدویت، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد جمکران، ۱۳۷۷ش
۱۷. صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، توحید، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۵۷ش.
۱۸. ــــــــــــ، کمال الدین و تمام النعمة، دو جلد، چاپ دوم، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ ق.
۱۹. ــــــــــــ، عیون اخبار الرضا(ع)، دو جلد، تهران، انتشارات جهان، ۱۳۷۸ق.
۲۰. طباطبایی، محمّد حسین، المیزان فی تفسیر القران، بیست جلد، چ ۱۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ش.
۲۱. طبرسی، احمدبن علی، الاحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
۲۲. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، سه جلد، چاپ اول، قم، مرکز الطباعةوالنشر فی مؤسسة البعثة، ۱۴۱۵ ق.
۲۳. طوسی، محمّدبن الحسن، الفهرست، نجف اشرف، مکتبة المرتضویة، بیتا.
۲۴. ــــــــــــ، کتاب الغیبة، قم، موسسه معارف اسلامی، ۱۴۱۱ ق.
۲۵. عاملی، سید جعفر مرتضی، جزیره خضرا در ترازوی نقد (پژوهشی در علامات ظهور، بیان الائمه، خطبة البیان، جزیره خضرا، ترجمه: محمد سپهری، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ سوم، ۱۳۷۷ش.
۲۶. عسکری، ابو هلال (م۳۹۵)، الفروق اللغویة، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعه المدرسین بقم المشرفة، ۱۴۱۲ق.
۲۷. عیاشی، محمّدبن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ ق.
۲۸. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، بیجا، مؤسسه دار الهجرة، ۱۴۰۹ق.
۲۹. کلینی، محمّدبن یعقوب، الکافی، هشت جلد، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
۳۰. مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار، ۱۱۰ جلد، بیروت، موسسة الوفاء، ۱۴۰۴ ق.
۳۱. محمدبن شهر آشوب مازندرانی، المناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
۳۲. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش.
۳۳. مفید، محمدبن محمدبن النعمان، تصحیح الاعتقاد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
۳۴. مکارم شیرازی ودیگران، ناصر، تفسیر نمونه، چ چهلم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۰ش.
۳۵. موسوی اصفهانی، سیّد محمّد تقی، مکیال المکارم، ترجمه سیّد مهدی حائری قزوینی، چاپ پنجم، دو جلد در یک جلد، تهران، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، ۱۳۷۹ ش.
۳۶. نجاشی، احمدبن علی بن احمد بن عباس(م۴۵۰ق)، رجال نجاشی، دوجلد، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ق.
۳۷. نعمانی، محمّد بن ابراهیم، الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۳۹۷ ق.
۳۸. نوری، میرزا حسین، نجم الثاقب، چاپ۲، قم، انتشارات مسجد جمکران، ۱۳۷۷ش.
پی نوشت ها:
[۶]. نک: سیدمحمدمرتضوی، “ظهور حضرت مهدی(عج) در انتخاب ماست”، مشرق موعود، ش۱۱، ۱۳۸۸، ص۱۳۹. [۷]. مانند آیه ۱۱ سوره رعد. [۸]. محمّد بن منصور صیقل از پدر خود روایت کرده که گوید: «بر امام باقر(ع) وارد شدم و جماعتی نزد او بودند پس در آن میان که ما با یک دیگر سخن می گفتیم و آن حضرت روی به یکی از یاران خود داشت، ناگاه رو به ما کرده فرمود: شما در مورد چه چیز سخن می گوئید؟هیهات! هیهات! آنچه گردنهای خود را به سویش می کشید (منتظر آن هستید) واقع نخواهد شد تا اینکه پاکسازی شوید، [هیهات ] و آنچه گردنهای خویش را به سوی آن می کشید واقع نمی گردد تا اینکه باز شناخته و از یک دیگر جدا شوید و آنچه گردن های خود را به سویش می کشید واقع نخواهد شد تا این که غربال شوید، و آنچه گردنهای خویش را به جانب آن می کشید واقع نخواهد شد مگر پس از نومیدی، و آنچه به جانبش گردنهای خود را می کشید واقع نخواهد شد تا کسی که اهل نگونبختی است به سیه روزی، و آنکه اهل سعادت است به نیکبختی رسد. نعمانی، ۱۳۹۷: ص۲۰۹، ح۱۶؛
و نیز از رسول گرامی(ص) نقل است که فرمود: مهدی این امت از نسل حسین است آن هنگام که دنیا گرفتار هرج و مرج و فتنههای فراوان گردید و راهها بسته شد…، حموینی: ج۲، ح۴۰۳؛ سلیمان بن خالد گوید از امام صادق(ع) شنیدم فرمود: پیشتر از قائم دو مرگ خواهد بود یکی مرگ سرخ و دیگری مرگ سفید… مرگ سفید طاعون است (شیخ صدوق، ۱۳۹۵، ج۲، ص۶۵۵، ح۲۷).
[۹]. دلیلهایی بر نامشخص بودن زمان ظهور بیان شده است که از جمله آنها روایتی است که از امام باقر(ع) و امام رضا(ع) نقل شده است. نک: خزاز قمی، ۱۴۰۱: ص۲۵۰، شیخ صدوق، ۱۳۹۵: ج۲، ص۳۷۲، ح۶. [۱۰]. إنه یحتمل أن یکون المراد بالبداء فی المحتوم البداء فی خصوصیاته لا فی أصل وقوعه کخروج السفیانی قبل ذهاب بنی العباس و نحو ذلک (مجلسی، همان: ج ۵۲، ص۲۵۱). [۱۱]. (وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا)؛ و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه ] در آن وارد می گردد. این [امر] همواره بر پروردگارت حکمی قطعی است (مریم، ۷۱). [۱۲]. الحتم: الواجب المعزوم علیه… و تحتم وجب وجوبا لا یمکن إسقاطه. و منه الأمر المحتوم؛ (طریحی، ۱۴۱۵: ج ۶، ص ۳۲). [۱۳]. الحَتْم: القضاء المقدّر؛ (راغب اصفهانی، ۱۴۰۴: ص ۲۱۸). [۱۴]. الحَتْمُ: اللازم الواجب الذی لا بد من فعله؛ (ابن منظور، ۱۹۹۷: ج ۱۲، ص ۱۱۳). [۱۵]. الحتم: إیجاب القضاء؛ (فراهیدی، ۱۴۰۹: ج ۳، ص ۱۹۵).منبع: ماهنامه انتظار موعود، شماره ۳۰
نظر شما :