طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آیا «قانون جذب» مبنای علمی دارد و یا تنها جنبه عرفانی دارد؟

آیا «قانون جذب» مبنای علمی دارد و یا تنها جنبه عرفانی دارد؟

قانون جذب را می توان در این عبارت خلاصه کرد:

افکار تبدیل می شوند به اجسام

قانون جذب به جملات کاری ندارد به تصوّرات کار دارد. مهم نیست که بگویی این را می خواهم یا نمی خواهم، وقتی به «این» می اندیشی در زندگی ات جذب می شود، اگرچه به صورت منفی بگویی. پس تنها آنچه را که می خواهی تصور کن.

«بر هر چه که تمرکز کنید همان اتفاق می افتد. مهم این است که بتوانیم ذهنمان را بر مطلوب های خود متمرکز کنیم».

«تنها کافی است به گوشه ذهنتان بچسبید و به تصاویر ذهنی تان تمرکز دهید و آن قدر به آن انرژی مثبت بدهید تا در دنیای برون به صورت واقعیتی عینی جلوه گر شود».[ . وین دایر، اعجار واقعی، ص 260.]

«این قانون همان قانون جاذبه عمومی است امّا در حیطه افکار. قانون جاذبه نیوتن می گوید: «کره زمین همه اجسام را به سمت خود می کشد، امّا قانون جذب می گوید: تمام چیزهایی را که ما تصوّر می کنیم به سوی ما جذب می شوند».[ فیلم راز، قسمت اول.]

«قدم اوّل در فعال سازی قدرت ذهن، تغییر تصاویر ذهنی است. رویدادهای زندگی همه پرداخته تجسّمات انسان است بنابراین باید نیروی تجسم و تصوّر ذهن را باور داشت و به تغییر نگرش نسبت به خود، محیط پیرامون، دیگران و زندگی همّت گماشت تا موجبات تغییر در واقعیت این امور فراهم شود. آینده انسان ها از راه شیوه تفکّری که برمی گزینند رقم می خورد و در حقیقت آنها به آنچه تفکّر می کنند تبدیل می شوند.[ وین دایر، معنویت، ص 46 ؛ عرفان، ص 71 – 188 – 214 – 112 – 121 – 186 ؛ خود حقیقی، ص 37.] پدیده هایی که در زندگی انسان ها اتّفاق می افتد زاییده تفکر آنهاست نه مستقل از فکر.»[ وین دایر، عرفان ص 74 ؛ معنویت، ص 110.]

«هر چیزی که می خواهید در زندگی شما اتّفاق بیفتد در ذهن خود تصوّر کنید. از درون بر آن تمرکز کنید و از بیرون به آن علاقه نشان دهید و به تصوّر ذهنی عشق بورزید. حالا انرژی درونی شما تصادفاتی را جذب خواهد کرد که با آرزوهای شما جور درخواهند آمد[ وین دایر، خود حقیقی، ص 37.] و ذهن بر هرچه تمرکز پیدا کند همان توسعه پیدا می کند و بزرگ می شود.[ خود حقیقی، ص 44.] این قدرت ذهن، از زبان و بیان متأثر می شود، بیان کلمات و عبارات باعث می شود بدن فیزیکال به همان راهی برود که اظهار شده است».[ خود حقیقی، ص 110.]

«تو همه چیز را به طرف خودت جذب می کنی. مردم، شغل، شرایط زندگی، وضع سلامتی، ثروت، قرض، شادی، ماشینی که سوار می شوی و اجتماعی که در آن زندگی می کنی. مثل آهن ربا همه اینها را به طرف خودت جذب می کنی. به هرچه فکر کنی همان اتّفاق می افتد. کلّ زندگی تو تجلّی افکاری است که در ذهنت جریان دارند».[ راز، ص32.]

«با تصوّر شما و افکار شما تمام دنیا یک کاتالوگ می شود در دست شما. انگار شما دارید به جهان سفارش می دهید».[ آزمندیان، CD مقدماتی کلاس تکنولوژی فکر.]

شما در سه گام به آرزوهای خود دست می یابید:

نخست؛ خواستن: «به دنیا فرمان بده».

دوم؛ باور: «باور داشته باش که به خواسته ات رسیده ای».

سوم؛ تجسم: «احساس کن که به خواسته ات رسیده ای»[ راز، صص 57- 62.].

«افکار ما تبدیل می شوند به اجسام. هر چیزی در فکرت بگذرد به زودی آن را در مشت خواهی گرفت».[ فیلم راز، قسمت اول.]

ادّعای اصلی در جذب

آنچه که در قانون «راز» روی آن تکیه می شود «قدرت خداگونه ذهن» است که از آن به عنوان «تجسّم» یاد می شود. تئوری «راز» در مورد ظرفیت دیگر استعدادهای بشری ساکت است و بلکه عادی بودن آنها را پذیرفته است و در مورد قدرت بینایی و شنوایی و بویایی و… فرضیه جذب ادّعایی ندارد. ادّعای اصلی در قانون جذب در مورد قوه ذهن است. این ادعا چنین است:

ذهن انسان قادر است بر پدیده های خارجی اثر گذارد و امور بیرون از وجود انسان را به سود انسان تغییر دهد. به عبارت دیگر با استفاده از نیروی خلاق ذهن می توان بر امور بیرون از جسم انسان، تصرّف کرد.

ادّعای دوّم این است که تأثیرگذاری ذهن بر پدیده ها از نوع تأثیرات عادی نیست؛ بلکه از نوع تأثیرِ علّت بر معلول است. منادیان جذب، تنها از تأثیرگذاری و تأثیرپذیری میان ذهن و حوادث و پدیده ها، سخن نمی گویند بلکه از خالقیت ذهن می گویند و «خلق و آفرینش» را به ذهن نسبت می دهند که ذهن انسان هرچه را تجسّم نماید، به صورت یقینی و قطعی به وقوع می پیوندد. بنابراین نباید تصوّر شود که منظور از تئوری جذب تنها مثبت اندیشی، تلقین و اموری از این قبیل است.

راه های نفوذ و گسترش تئوری جذب

چندسالی است که قانون جذب در رسانه ها و فضای مجازی در حال ترویج و گسترش است. اوّلین بار در سال 2006 یک کارگردان استرالیایی به نام راندابرن در پی رسانه ای کردن این ایده برآمد و به تولید «فیلم راز»[ the secret.] اقدام کرد و حتی این فیلم چندبار از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد!! به گفته مدافعین فرضیه جذب، این فرضیه نه فقط مورد قبول بزرگان تاریخ بوده است که مورد استفاده ایشان بوده است و اساساً راه موفقیت علماء و دانشمندان و حکمرانان کشف همین راز بوده است و البتّه پا را فراتر گذاشته ادعا می کنند که بزرگان بشریّت «این راز» را کتمان می کردند. فیلم راز، اصرار دارد پذیرش این فرضیه را به برخی از دانشمندان و مخترعین نسبت دهد.

در کشور ما نیز برخی به دنبال بومی سازی این فرضیه هستند و در موارد متعدّدی از آیات و روایات نیز جهت تطبیق این فرضیه با اسلام کمک می گیرند!!

این افراد به ویژه در سخنرانی ها و کارگاه هایی که با عنوان موفقیت و خلاقیت و خانواده برگزار می شود، این موضوع را مورد توجّه و تبلیغ جدّی قرار داده اند و کتاب های فراوانی با عنوان های تکنولوژی فکر، راز، جذب، قدرت تفکّر، جادوی فکر و… منتشر کرده اند.

در تئوری جذب ادعا شده که تمامی موجودات گوش به فرمان انسان اند. هرچند در متون اسلامی از «قدرت تسخیر انسان و تصرّف در پدیده ها» سخن به میان آمده است[ «سخر لکم مافی الارض جمیعاً»، جاثیه (45)، آیه 13.]، امّا باید توجّه داشت که هر موجودی و هر پدیدهای در چارچوب مشخصی و در حدود معینی در خدمت انسان ها قرار گرفته اند. برخلاف آن چه در تئوری جذب ادعا شده که انسان، خدای روی زمین معرفی می شود و ذهن انسان قادر به خلق تمامی خواسته هاست.

در معارف اسلامی، انسان به عنوان مخلوقی که باید همت خویش را جهت تعالی معنوی فرد به کار گیرد و به امکانات مادی به قدر ضرورت اکتفا کند مورد توجه قرار گرفته است. هم چنان که در متون روان شناختی نیز به نقش مثبت اندیشی و تلقین توجّه شده است، امّا هیچ کدام به صورت نامحدود و به عنوان عامل مستقل «نقش آفرینی ذهن» را نپذیرفته اند.

آنچه در روان شناسی جهت درمان افسردگی تحت عنوان «روش شناخت درمانی» مطرح است مبتنی بر این نظریه است که به جای حوادث بیرونی، افکار و طرز تلقی انسان هاست که روحیه آنها را شکل می دهد[ دیوید برنز، شناخت درمانی، ترجمه مهدی قراچه داغی، نشر پیکان، ص16.].

در این روش با کاستن از فشارهای عصبی، ایجاد امیدواری به آینده در فرد تقویت می شود. در این روش، از یک طرف احساسات فرد شناسایی می شوند و از طرف دیگر افکار معادلِ آن احساس، مشخص می گردد. مثلاً معلوم می گردد احساس تنهایی، نتیجه فکر «عدم توجّه به دیگران» است یا احساس درماندگی در اثر فکر عدم بهبود وضعیت ایجاد می گردد یا باور در خطر بودن موجب ترس و بیمناکی می شود.[ همان، ص 25.] بنابراین مقابل هر فکر منفی یک حال منفی و احساس منفی وجود دارد.

برخلاف مدّعیان قانون جذب که تفکّر و تجسّم را شاه کلید می دانند و برای رسیدن به آرامش و خواسته های خود آن را به تنهایی کافی می دانند، دکتر دیوید برنز شناخت درمانی را از عمومیت می اندازد و اعلام می کند «شناخت درمانی به تنهایی برای درمان اختلالات روانی – مناسب نیست و برای روان پریشی و بیشتر بیماری های دیگر به دارو و درمان نیاز است».[ شناخت درمانی، ص 42.]

از سوی دیگر تئوری جذب با مفهوم «خود تلقینی» نیز متفاوت است. هرچند به گفته روان شناسان «هر انگیزش مغزی یک حرکت خود انگیخته مؤثّر را به کار می اندازد»[ پل ژاگو، قدرت خود تلقینی، ص 8.] و مجموعه احساسات و اطلاعات و افکار در نیمه هوشیاری ما رسوخ می کند و بر اجزای مبهم و آشنای شخصیت مان اثر می گذارد؛ امّا در این روش نیز تئوری راز به طور مطلق تأیید نمی شود، بلکه «نقش ذهن» به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار مطرح است. از این رو در خود تلقینی «آفرینندگی ذهن» مطرح نیست بلکه با سامان دادن افکار می توان احساسات را سامان داد که در نتیجه عوامل فعالیت و اقدام (دقّت شود!) در وجود انسان به کار افتد و با اراده و کار و تلاش، وصول به مطلوب محقق شود.

یکی از بزرگ ترین ادعاها در مورد قدرت ذهن مربوط به دکتر راین است. دکتر راین و همسرش بعد از 25 سال مطالعات آزمایشگاهی به این نتیجه رسیدند که ذهن دارای نیرویی است که می تواند مستقیماً روی مادّه فیزیکی اثر گذارد. وی این نظریه را حرکت فیزیکی ناشی از نیروی ذهن (پسیکو کینه سیس) نامید[ همان، ص 140.].

با کمی دقت معلوم می شود حتی ادعای دکتر راین نیز تأییدی بر قانون جذب محسوب نمی شود، چرا که وی اولاً این قدرت را فقط در بعضی افراد قابل اثبات دانست و از سوی دیگر به کارگیری و اعمال آن را هم محدود نمود به گونه ای که احتمال داد که این عمل در بازی طاس فقط قابل انجام باشد.

هری لورین نیز می گوید: «اگر اندیشه شما حالت رویا و خیال داشته باشد بدانید که به جایی نمی رسید. حرف مرا به اشتباه نگیرید. اگر رؤیاها و خیال ها سازنده باشند و اگر منتهی به عمل و اقدام شوند مولّد و مفید هستند. امّا اگر رؤیا و خیال جای اقدام و عمل را بگیرد، وضع خراب است. روزی از «ریچارد هیم بر» (شعبده باز معروف) خواستم موفقیت را در یک جمله تعریف کند. گفت: «کار زیاد که به درستی انجام شود و اندیشیدن به شکلی سازمان یافته باشد به موفقیت منتهی می شود». نمی توان منکر درستی این حرف شد. سخت کوشی و کار زیاد یک دارایی و سرمایه است. بنابراین آن چه در کتاب ها و مکتب ها روان شناسی بر صحّت آن تأکید شده است همان تأثیر تدبیر و برنامه ریزی و عمل است نه عاملی انحصاری به نام ذهن.[ هری لورین، قدرت ذهن، ترجمه: مهدی قراچه داغی، ص 16.]

دلایل اثبات قانون جذب

1. قانون تشابه در جادوگری

قانون تشابه می گوید: «شبیه، شبیه خود را می آفریند.»[ تاریخ جادوگری، ص68.] در قانون تشابه افکار و باورها و قدرت تجسم نقش اصلی را دارند. به همین علّت جادوگران معتقد بودند که برای باروری و حاصل خیزی مزارع باید در کشت زارها اعمال جنسی و باروری انجام داد.[ . تاریخ تمدن، ج1، ص79.]

در طول تاریخ افرادی که حاضر می شدند به تمرینات جادوگری بپردازند، تصور می کردند که می توانند با تمرکز روی برخی از امور و نیز استفاده از ابزار و وسایل خاص، صورتی مجسّم و موهوم از فکر مورد نظر را برای خود و دیگران خلق کنند. چنان که قرآن کریم در داستان رویارویی ساحران با حضرت موسی(علیه السلام) می فرماید:

«یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی »[ . طه (20)، آیه 66.]؛

«از سحرشان برای او تخیل ایجاد کردند که آن ریسمان ها می جنبد».

تئوری جذب براساس قانون تشابه، نقش آفرینی قدرت ذهن را اثبات می کند در حالی که قانون تشابه بیشتر در فضای جادوگری و مشابه سازی خیال با واقعیت، خودنمایی می کند و از حقیقت و واقعیت به دور است. به همین جهت در طول تاریخ جادو، رقیب دین و جادوگر، رقیب رسولان الهی بوده اند.

2. توده بحرانی

این ایده که در بعضی از کتب روان شناسی هم نقل شده است به عنوان یکی از قراین و شواهد در اثبات فرضیه جذب مطرح است. طبق این ایده ادّعا می شود اگر شمار قابل توجّهی (عدد کافی) از انسان ها – حتّی دیگر موجودات – از رفتار خاص و الگوی خاصی تبعیت کنند همان رفتار در تمام آن «گونه» تظاهر خواهد یافت. کمترین نصاب در «گونه» که موجب سرایت رفتار به تمام آن صنف خواهد شد «عدد بحرانی» یا «توده بحرانی گونه» نام دارد.[ وین دایر، عرفان، ص 141.]

درباره این ایده، گفته می شود؛ میمونی در کشور ژاپن به طور ابتکاری سیب زمینی را در آب شور دریا شست و آن را خورد. متعاقباً بعضی از همنوعانش از او تقلید کردند. تعداد زیادی از میمون های حاضر این عمل را انجام دادند. با تعجب مشاهد شد میمون هایی که در چند فرسخی زندگی می کردند و هیچ تماسی با میمون های ساحل نداشتند این رفتار را از خود بروز دادند.

کن کیس[ .kenkees.] در کتابش معتقد است که اگر تعدادی از افراد نوع بشر از بحران جنگ هسته ای آگاهی یابند و این حس را به اکثریت انتقال دهند و اکثریت این رفتار را در خود تظاهر دهند، جنگ هسته ای اجتناب ناپذیر است.

فیزیکدانان از این نصاب به «انتقال مرحله ای» نیز تعبیر می کند و آن هنگامی است که اتم های تشکیل دهنده یک ملکول به ترتیب خاصی قرار گیرند و تعداد آنها به نصاب نزدیک شود و در این هنگام است که بقیه اتم ها خود به خود در همان مسیر قرار می گیرند. حرکتی عجیب از یک میکروب در یک نقطه از زمین باعث بروز حرکت دیگر میکروب ها – بدون هیچ تماسی – در کره زمین می شود. این مطلب در مورد رفتار توده ها در جوامع بشری قابل توجه است به طوری که رفتار کلّی انسان ها و مواضع جمعی آنها متأثر از حس مشترک آنها است که تبیینی دیگر از همان «وحدت وجود» است!![ همان، ص 143.]

همچنین در کشفیات نوین فیزیک کوانتوم گفته شده است؛ ذرّات کوچک تر از اتم به طور مداوم اتخاذ تصمیم می کنند و عجیب تر این که تصمیمات اتخاذ شده بر اساس تصمیماتی است که در جای دیگر اتخاذ می شود. ریز ذرات اتم به فوریت می دانند که در جای دیگر چه تصمیمی اتخاذ شده است. مبنای استدلال فلسفه کوانتوم این است که همه چیزهایی که در جهان به ظاهر منفرد و مستقل به نظر می رسند در واقع اجزایی از یک کلیت مستقل به شمار می روند. دنیای علم به سختی می کوشد به آن چه رهبران روحانی بشریت گفته اند دست یابد. در علم مکانیک کوانتوم در این مسئله – ذی حیات بودن ذرات عالم و دستورگیری از حقیقت دیگر – تمایزی بین جاندار و بی جان وجود ندارد. تمامی اجزاء عالم ضمن اینکه در کار انفرادی خود عاری از نقص و خطا می باشند در همان زمان با ذرّات دیگر و با کل کائنات هماهنگ و هم نوایند و به فواصل زمانی احتیاجی ندارند.[ عرفان، ص 360.]

طرفداران قانون جذب از این گونه شواهد برای اثبات فرضیه خود استفاده می کنند، در حالی که این چند نمونه حداکثر می تواند «قانون جذب را به عنوان فرضیه» مطرح نماید که لازم است با تکرار و آزمون به مرحله «قانون تجربی» برسد. علاوه بر این که قراین بالا چندان ارتباطی با تئوری راز ندارند بلکه حداکثر شواهد «وحدت وجود» و «یگانگی هستی» است و علامت نوعی هماهنگی و همسویی در فعل و انفعالات پدیده ها است. این نکته ظریف را وین دایر دریافته است و در آثارش از این گونه شواهد به عنوان «دلایل وحدت وجود» استفاده کرده است.

جاذبه های فرضیه جذب

آن چه در جلسات جذب اتفاق می افتد بخشی از آن دارای جاذبه های شیرین برای شرکت کنندگان است. مانند توجّه به مفهوم کلیدی «امید» که به «نشاط، طراوت و بالندگی روحی» ختم می شود و از این حیث ارزشمند و مهم است. هرچند این دستاورد منحصر به تئوری راز نیست، اما این ویژگی، به صورت پررنگی در کارگاه های راز برجسته می شود و به عنوان یک «مزیّت اخلاقی» از آن یاد می شود.

در این تئوری بر «شعورمندی» موجودات تأکید شده و این حقیقت پذیرفته شده است.

لازم به ذکر است در متون اسلامی – قرآن و روایات و متون فلسفی اسلامی – نه فقط «شعورمندی کائنات» بلکه مراتب بالاتر یعنی «عبادت و تسبیح و تهلیل»، «علم و معرفت به مبدأ آفرینش»، «رشد و تکامل» و «هدفمندی مجموع هستی» نیز مورد توجه قرار گرفته است. خداوند می فرماید:

«إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»[ اسرا (17)، آیه 44.]؛

«هیچ چیزی نیست مگر آن حمد و تسبیح خدا می گوید».

در جایی دیگر قرآن می فرماید:

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ»[ نور (24)، آیه 41.].

«تسبیح» را برای موجودات بدیهی می شمارد و «علم و آگاهی» را برای تمامی موجودات اثبات می کند.

درباره آیات شریفه «والیه ترجعون» و «کلّ یجری لاجل مسمّی» علامه طباطبایی(ره) فرموده اند: حکم جریان و سیر و رشد و تکامل، عمومی است که همه اجسام مشمول آن هستند.[ ترجمه المیزان، ج 11، ذیل آیه.]

تئوری راز، با تکیه بر ظرفیت ها و استعدادهای شگرف وجود آدمی در میان مخاطبان جاذبه زیادی ایجاد نموده است. توجّه به استعدادهای روحانی و توانمندی های معنوی نفس انسانی باعث خلق جنبش های فراوانی در دنیای امروز شده است. این جریان ها که همگان را به نوعی به سمت و سوی گرایش های معنوی می کشاند، تلاش می کنند در ایجاد حس معنوی و آرامش، هواداران خود را به تجربه لذّت نزدیک نمایند. رهبران جذب، هم اکنون با ابزارهایی هم چون دعوت به امید و شادمانی و نشاط، قبول شعورمندی کائنات و تکیه بر استعدادهای معنوی انسان در جذابیت بخشی به این ایده توفیق یافته اند.

ایرادات فرضیه جذب

نبود پشتوانه علمی

برای اثبات هر ایده یا فرضیه ای باید سراغ یکی از سه گزینه رفت:

1. تجربه قطعی. 2. عقل بدیهی. 3. نقل مسلم.

در قانون جذب نه تجربه قطعی قابل قبول وجود دارد و نه از دلیل فلسفی و برهان قانع کننده بر این ایده خبری هست و بهره گیری از برخی آیات متشابه و روایات غیرمرتبط، نمی تواند پشتوانه وحیانی و دینی برای قانون جذب درست نماید. باید توجه داشت که آن چه درباره ارزش تفکّر در روایات آمده است، مربوط به تصویرپردازی ذهن نیست، بلکه مربوط به حوزه نگرش هاست که جهت خودسازی به کارگیری می شود. این خودسازی در دوعرصه آیات انفسی و آفاقی اتفاق می افتد. در قانون جذب، تصویرِ مطلوب در ذهن است که ارزش پیدا می کند، در حالی که در تفکّر، مطلوب واقعی کشف حقیقت و کسب رضایت خداوند و تعالی روح است، به علاوه در تفکر، یک فرایند کیفی مطرح است که تعقّل و پرورش قوّه عاقله و ادراک های عالی انسانی مدّ نظر است.

اخلاق ستیزی

به راستی خوبی و بدی انسان ها در «راز» چه اندازه مورد توجّه است و پرداختن به «خوب شدن» چه میزان مهم معرفی می شود؟ متأسّفانه باید گفت که در «راز» توجّهی به لزوم خوب بودن و اجتناب از بدی نمی شود. بلکه ادعا می شود «مهم مطلوبِ خوب است نه مطالبه گر خوب». گفته می شود: «مهم نیست تو خوب و یا بد باشی و مهم نیست چیزی بخواهی که در ذات خود خوب باشد یا خوب نباشد بلکه مهم خواست و طلب توست…».

این گونه «محوریت دادن به خواست ها» و هواهای آدمی که در بین سردمداران جذب دیده می شود، محصول رویش بذر سکولاریسم در زمین اومانیسم است!! بنابراین طبیعی است که در این تئوری حرفی از خوبی و بدی مطلوب ها نیست و نظام ارزشی فراتر از میل و طلب انسان تصویر نمی شود و ملاکی برای سنجش مطلوب ها معرفی نمی شود. به همین جهت است که «اریک فروم» مدعی است «باید محبت به انسان و عدالت را جانشین خدا نمود و سخن از خدا را باید کنار گذاشت».[ عبدالله نصری، فلسفه آفرینش، ص358.]

در تئوری راز عبارت «فرمانبردارم سرورم» به عنوان زبان حال کائنات و جهان هستی، بارها تکرار می شود و به عنوان «قوی ترین قانون نظام هستی» از آن یاد می شود. نتیجه ایده جذب آن است که خوشی ها و لذت های انسان تعیین کننده مطلوب های اوست و رفاه به جای قرب الهی و کمال معنوی او می نشیند و غایت و افق زندگی انسان به جای تعالی معنوی، به رفاه این جهانی تغییر می کند.

رفاه محوری

بررسی های میدانی نشان می هد که با انتشار کتاب های «راز»، «تکنولوژی فکر»، «قدرت ذهن» و «معجزه فکر» فعالیت شرکت گلدکوئیست و دیگر شرکت های هرمی اوج گرفت و وسوسه میلیاردر شدن و ثروت های نجومی، عدّه ای را از فضای کار و کسب به عرصه تخیّل و تجسّم کشاند و باعث بیچارگی و بی خانمانی افراد زیادی گردید تا جایی که فقط در تهران تعداد 4000 خانوار دارایی خود را از کف دادند.

تردیدی وجود ندارد که انسان نیاز های مختلف مادّی از جمله مسکن، پوشاک، سلامت، روحیه شاداب دارد. از سوی دیگر شکّی نیست که پرداختن به نیازهای معیشتی و رفع نیازمندی های اساسی زندگی غیر از «رفاه مداری» و «لذّت محوری» است. از اشکالات جدّی این فرضیه «تأکیدی» است که بر «مطلوب های حسّی و مادّی» و به عبارت دقیق تر «چرب و شیرین های سرگرم کننده و زودگذر» می شود.

«همیشه به ثروت های بیکرانی که در آینده به دست خواهید آورد بیندیشید… همواره بگویید من ثروتمندم… کاری کنید که درون شما و ضمیر ناخودآگاه شما ثروت را احساس کند و همان شرایط را برای شما فراهم کند… احساس کنید ثروت خود را و احساس کنید رفاه خود را… به نمادهایی از ثروت مثل اسکناس، چک، و تصاویر شمش های طلا خیره شوید و با آن معاشقه کنید…[ تکنولوژی فکر، آزمندیان، علیرضا، ص 238.]»!!

در کارگاه های جذب، رفاه و لذت چنان برجسته می شوند که گرایش های متعالی روح انسان و رشد معنوی و تکامل روحی وی در میان این همه مطالبات سطحی گم می شود و هدفمندی خلقت فراموش می گردد و هدف زندگی در عیش و عشرت و کام یابی حداکثری خلاصه می شود و بدین سان به ابتذال کشیده می شود. آنچه به عنوان خواست و مطالبه انسان در این گونه کتاب ها و به ویژه در فیلم راز مثال زده می شود اسکناس های سبز، خانه، ماشین، پست و مقام، تجهیزات زندگی، پول، امکانات خانه بیشتر… چندین و چندبار تکرار می شوند.

به راستی مگر غیر از این است که تجسّم مداوم این خواسته ها، باعث می شود که این مطالبه در عمیق ترین لایه های وجودی انسان نفوذ کند و روح و روان انسان با مطلوب های حسی انس بگیرد؟ نتیجه این است که بعد از آن که این گونه مطلوب ها با نهاد و ضمیر انسان پیوند خورد، روح انسان به جای تکامل معنوی، چرب و شیرین های زندگی دنیوی را به عنوان مقصد نهایی تعقیب می کند و سرمایه عمر انسان این چنین بر باد می رود.

سنجش گریزی

در فیلم راز به صراحت عنوان می شود که «هیچ قانون ثابت و مستندی وجود ندارد که رسیدن به مطلوب چقدر طول می کشد». به راستی چرا هیچ راهی برای اثبات قطعی و دائمی این فرضیه وجود ندارد؟

«در فرضیه راز، از آن رو که زمانی برای تحقّق رؤیاها مشخص نشده، هیچ گاه نمی توان این فرضیه را ابطال کرد، زیرا تا آخرین لحظه عمر، یک نفر باید منتظر باشد شاید روز بعد، روز رسیدن به آرزویش باشد. بنابراین هنگامی می توان این فرضیه را ابطال کرد که یک نفر با اندیشه و احساس مثبت نسبت به آرزویش، ناکام بمیرد. به این ترتیب برای هیچ کس در این دنیا امکان سعی و خطا و تجربه کردن قانون جذب وجود ندارد، زیرا با سعی اول تا پایان عمر باید برود و با مرگش خطای آن کشف می شود. بنابراین قانون جذب در طول زندگی خطاپذیر نیست. البتّه شاید بتوان گفت که حتّی با مرگ یک انسان آرزومند ناکام نیز قانون جذب ابطال نمی شود، چون شاید علّت ناکامی او نادرستی قانون جذب نبوده بلکه او به اندازه کافی قدرت تجسم و یا احساس مثبت به خرج نداده است. زیرا در قانون جذب شاخص و معیاری برای حد نصاب احساسات مثبت و تجسم خلاق وجود ندارد[ مظاهری سیف، مطالعات معنوی، ص99.]»!!

توجیه ظلم پذیری

در تئوری راز به صراحت از «عدم مخالفت با امور منفی» صحبت می شود و به عنوان یک نگاه جدید و لازم به مخاطب توصیه می شود. با این نگاه «حمایت از صلح نه مخالفت با جنگ» به بهانه اتلاف انرژی تبدیل به یک راهبرد اساسی می شود.

در قانون جذب گفته می شود: زندگی باید با تفکّرات مثبت اداره شود نه تفکّرات منفی؛ به همین جهت توصیه می کنند «به جای اینکه علیه تروریسم و جنگ اعلام انزجار کنید طرفداران صلح باشید… اگر شما علیه چیزی باشید و با آن دشمنی نمایید نفاق و اختلاف در ضمیر شما نقش خواهد بست… علیه هرچه بایستید همان چیز علیه شما خواهد ایستاد. در عوض ابراز انزجار نسبت به مواد مخدر و مبارزه علیه آن، کودکان را در انتخاب راه صحیح زندگی یاری دهید.»[ عرفان، ص 228.]

شعار فوق خواسته یا ناخواسته در خدمت آمال و نقشه های متجاوزان و جنگ طلبان و نظام سلطه جهانی است و بیش از همه ایشان از آن سود خواهند برد و به خوبی انسان های معنویت گرا را ظلم پذیر و بستر ساز تداوم بی عدالتی موجود خواهد نمود.

روشن است ثمره معنویّت فردگرا و نگرش تک بُعدی به پاره ای از ابعاد روح، این فرضیه را به سمت، تهی شدن از رسالت اجتماعی خواهد برد. این ایده که «بر ضد هیچ چیز جبهه گیری نکنید»[ عرفان، ص 233.] دست تبهکاران را در چپاول و ظلم بازتر خواهد کرد و زمینه نظام سلطه جهانی موسوم به «دهکده جهانی» را فراهم خواهد کرد.

مخدوش بودن عمومیت جذب

ادّعای پیروان جذب عمومیت و استثناناپذیری آن است. اما باید دید که این ادّعا چه میزان در بستر واقعیت های عینی قابل اثبات است. افراد بسیاری بوده اند که مطلوبی را مدنظر داشته اند و به شدت در فضای ذهن به آن تصویرپردازی ذهنی داده اند و به گونه ای تمرکز ذهنی داشته اند که حتّی سلامت درونی و روانی آنها از ناحیه این مشغولیت ذهنی صدمه دیده است امّا به مراد خویش دست نیافته اند. آیا غیر از این است که قانون جذب در موارد این چنینی که مساعدترین بستر را برای تحقق داشته است، تحقق نیافته است؟ ناکامی این افرادی آیا با ادعای عموم که مبلغین جذب ادعا می کنند در تضاد نیست؟ حتّی اگر بپذیریم که این تئوری در مواردی هم جواب داده است باید نسبت موارد تصدیق شده با مواردی که مطالبه گر در وصول به مطلوب ناکام مانده است سنجیده شود تا سستی این ادّعا بیشتر روشن گردد.

باید یادآوری کنیم که منظور ما مواردی است که در شرایط عادّی و با استفاده از امکانات موجود احتمال وصول به آنها پایین است و در آن موارد اسباب و علل ظاهری و طبیعی چندان در دسترس انسان ها نیستند و تجسّم کننده اقدام عملی دیگری غیر از «تجسم هدف» نداشته است مانند کارگری که در شرایط عادی 300هزار تومان درآمد دارد و با ابزار تجسم می خواهد این درآمد به 3میلیون در ماه برسد. باید پرسید در این موارد تئوری جذب چنددرصد قابلیت عرض اندام دارد؟ آیا کسی که با زبان انگلیسی ناآشناست می تواند با نشستن در کُنج خانه و تصوّر این که دارد کلمات و اصطلاحات انگلیسی را یاد می گیرد به این زبان مسلّط شود؟!

یکی از ابهام هایی که در این فرضیه جواب قانع کننده ای به آن داده نشده است این است که گفته شده؛ بزرگان بشریت این قانون را فهمیده بودند ولی آن را فاش نکردند تا بتوانند همچنان بزرگی را برای خود نگهدارند و در تاریخ بشریت یاد و نام ایشان ماندگار بماند و همه از موفقیت ایشان یاد کنند!! امّا سؤال این است که چرا بسیاری از بزرگان نیز گرفتار ناکامی ها و شکست ها شدند؟! چرا این ابزار را فقط در یک جنبه به کار گرفتند؟ چرا حکما فقط حکیم ماندند و از حکومت بی بهره بودند؟ و چرا حکمرانان چندان بهره ای از حکمت و علم نبردند؟ ایشان که از این راز بزرگ باخبر شدند چرا نتوانستند همه جانبه از آن استفاده کنند؟ یقیناً این جواب که «آنها نخواستند»، جواب قانع کننده ای نیست. تاریخ از افراد زیادی نام می برد که برای رسیدن به حکومت شب و روز نداشتند و به عشق خواسته خود شب را به صبح می رساندند و امیدوارانه به پیش می تاختند امّا کاری از پیش نبردند و با ناکامی سر به بالین خاک گذاشتند. اگر احساس و طلب و تجسم ذهنی، به صورت معجزه آسا باعث جذب مطلوب ها می شود، چرا این افراد به اهدافی که روح و روان ایشان را به تسخیر درآورده بود نایل نشدند؟!!

اساسی ترین ابهام در فرضیه جذب «میزان اثرگذاری قدرت تجسم» و به عبارت دقیق تر «برد قدرت ذهن» است. مثلاً آیا با قدرت تفکّر می شود قوّه بینایی یک فرد نابینا را طی یک هفته برگرداند؟ یا دیگری می تواند یک عقب مانده ذهنی را با «تجسم بهبودی وی» درمان کند؟ یا اصلاً می توان تصوّر کرد با استفاده از تئوری جذب یک موجود جدید ایجاد نمود؟ این ها مواردی است که به قطع از شمول تئوری جذب فراتر است و این گونه معجزه گری ها در تئوری جذب، راهی برای طرح و قبول ندارد.

آن چه که به عنوان یافته های فیزیک کوانتوم ادّعا می شود؛ فقط در حدّ «پذیرش تأثیر متقابل میان پدیده ها» ست نه رابطه علّی و معلولی. به عبارت دیگر حداکثر در حدّ «علّت ناقصه» این رابطه وجود دارد نه «علت تامه».

در قانون جذب ادعا می شود که هرچه را شما تصوّر کنید چه مثبت و چه منفی؛ همان دقیقاً اتّفاق می افتد. حال سؤال این است که آیا واقعاً هر مشکلی که در زندگی انسان پیش بیاید حتماً قبلاً انسان به آن مشکل تصویرسازی ذهنی داده بود؟ آیا اگر کسی همسرش را در یک تصادف از دست دهد، از قبل حتماً این اتّفاق را بارها تجسّم کرده بود؟ آیا مریضی ها هم در اثر تجسّم حالت مرض، اتفاق افتاده است؟ اگر زلزله ای یا سیل اتفاق افتد و تعدادی جان خود را از دست دهند؛ آیا همگی قبلاً مرگ خود را در حالت زلزله یا سیل تجسّم کرده بودند؟ آیا بستگان آنها این گونه مرگ را در مورد زلزله زده ها تصوّر کرده بودند؟

لازم است اشاره شود که فرضیه جذب در بین مدّعیان و مبلغان داخلی یک «پیوست» دارد که این پیوست در نسخه های خارجی وجود ندارد.

در بین مروّجان خارجی مثل آنتونی رابینز، وین دایر ولوئیر هی و… آنچه معیار و میزان است «طلب» انسان است. یعنی فقط تصوّر یک مطلوب کافی است که آن مطلوب به خدمت انسان درآید، امّا مدعیّان داخلی بنا بر اقتضای ارزش های دینی و فرهنگ بومی مردم «توجّه به خدا» را هم به این قانون ضمیمه کرده اند.

به عبارت واضح تر می گویند: «تو مطلوب خود را تصوّر کن و بر این تصوّر ممارست کن. ذهن – که خالقش خداست آن را به تو می دهد». یعنی وجه مشترک رهبران جذب در داخل و خارج کشور این است که هر دو گروه اعطا کننده را ذهن انسان می دانند ولی مروّجین جذب در داخل کشور بر این نکته تأکید دارند که خالق ذهن خداست. البته هر دو طیف می پذیرند که خداوند قوه آفریندگی و خلق را به ذهن تفویض نموده است و خود در گوشه ای نشسته و فرمانروایی ذهن بر کائنات و خود خدایی انسان را نظاره می کند!!

به راستی نقش خالق هستی در فرآیند نقش آفرینی ذهن چیست؟ عمل ذهن و عکس العمل کائنات چه نسبتی با مبدأ آفرینش دارد؟ آیا خالق ذهن، ذهن را در فرآیند تصرف به حال خود رها کرده یا این که لحظه به لحظه ذهن این توانایی را از مبدأ آن دریافت می کند؟ خالق ذهن چه هدفی از تعبیه این قوه در انسان داشته است؟ جواب به این سوال هرچه باشد خود یک تبیین خاص از هستی (نوعی جهان بینی) است و در بردارنده یک نگرش خاص به هستی خواهد بود.

ابهام دیگر در این فرضیه این است که آیا منظور از «قدرت ذهن» همان قدرت روح است؟ که البتّه این معنا خلاف ظاهر کلمات گویندگان است. هرچند بسیاری از مدافعان این تئوری وجود روح را قبول دارند به ویژه طرفداران داخلی، روح را یک مخلوق خدایی می دانند؛ ولی این مطلب باز ناگفته مانده است که آیا این قدرت ذهن از روح نشأت می گیرد و اصولاً نسبت بین این قدرت ذهنی و روح انسان چگونه تبیین می شود؟

باید پرسید چرا از نسبت دادن این قدرت به روح خودداری می شود و در همه موارد این قدرت مستقیماً به ذهن نسبت داده می شود و اصلاً از روح انسانی صحبتی به میان نمی آید؟ به راستی آیا عالمانه تر نیست که گفته شود این قدرت – به فرض وجود آن – از قدرت های روح است امّا با ابزار ذهن محقق می شود؟

البتّه ما درصدد کشف انگیزه ها و اغراض نیستیم و هیچ کدام از این مروجین اسلام گرای جذب را به سوء نیت و غرض ورزی متهم نمی کنیم ولی از ایشان باید پرسید که اگر برای رسیدن به مطلوب ها ابزار ذهن این قدر معجزه آسا عمل می کند آیا جا نداشت خداوند حکیم هم چنان که ابزارهای معنوی مانند دعا، صدقه، زیارت، توسل و… توسّل را به عنوان وسیله کسب مطلوب ها و البته وسیله قُرب معرفی کرد، تمرکز و تجسم را هم به عنوان یک راه ذکر می کرد؟ وسیله به این مهمّی چرا در متون دینی به آن تصریح نشده است؟ پاره ای از این عزیزان برای اثبات این فرضیه به آیه «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»[ مومنون (23)، آیه 14.] تمسک نموده اند و بعضی دیگر به حدیث پیامبر که فرمود:

«الفقر سواد الوجه فی دارین»؛ «فقر باعث بیچارگی در دو دنیاست» استدلال می کنند!

کدام مفسّر از صدر اسلام تاکنون از آیه بالا قدرت ذهن را فهمیده است. البتّه ما قدرت های ذهن را انکار نمی کنیم، امّا آیا استعدادهای انسانی و قوای معنوی منحصر به ذهن است؟

نسبت قانون جذب با عمل انسان چه نسبتی است؟ دانش آموزی را فرض کنید که جهت قبولی تلاش می کند و هیچ تجسّمی و تصوّری و تفکّری از قبولی خود (به عنوان یک برنامه) ندارد و بعد از تلاش و جدیت موفق می شود چرا مدّعیان قانون جذب، این گونه موارد را در قانون جذب به بررسی نمی گذارند.

جمع بندی

قانون جذب امروزه به عنوان یک ابزار بی بدیل که ذهن تنها نقش را در این فرآیند به عهده دارد مطرح می شود. این ابزار هم یک ابزار ذهنی محض است که «تصور مطلوب» نام دارد. این تصور مطلوب با فکر و اندیشه و اعتقاد و ایمان و باور تفاوت ماهوی دارد، در تصور ذهنی نیازی به هیچ باوری نیست. تنها باوری که لازم است پذیرش حقانیت فرضیه جذب است و بس.

نباید فراموش کرد که در تبلیغات و کارگاه های جذب در کشور ما، نقش دیگر عوامل نه از روی غفلت که حساب شده مطرح نمی شود. علت هم یک چیز بیشتر نیست و آن این است که رهبران جذب در ایران به دیگران وعده رفاه و امکانات زندگی را می دهند؛ آن هم با دو قید «سرعت» و «سهولت». بنابراین اگر از مخاطبین خود بخواهند که تلاش و زحمت لازم است، دیگران خواهند گفت که اگر قرار باشد با همان راه های متعارف و توأم با سختی و زحمت پولدار شویم؛ در آن صورت، جذب تحفه جدیدی نخواهد بود. در صورتی که همه می دانیم برنامه ریزی و مدیریت مقوله ای است که انسان در عرصه زندگی از آن برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند، هرکس در طول زندگی خود با مسائل و مشکلاتی روبه روست. مثلاً یک دانشجو با مسائلی از این قبیل مواجه است: چگونه درس بخوانم؟ چگونه زندگی زناشوئی را تشکیل دهم؟ در زندگی با چه کسانی معاشرت داشته باشم؟ چه مطالعات و تحقیقاتی داشته باشم تا به موفقیت تحصیلی برسم؟ اوقات فراغت را چگونه سپری کنم؟

برنامه ریزی و مدیریت، اهداف را روشن تر و قابل دسترس تر می سازد، به طوری که هیچ کس برحسب تصادف به هدف خود نمی رسد بلکه با برنامه ریزی به سمت تحوّل و دگرگونی مثبت و مفید پیش می رود، و انتخاب هایش را عاقلانه تر می کند تا سرانجام به مقصد برسد. برنامه ریزی و مدیریت یک روند فعّال و پویا در جهت هدف یابی و کامروایی است. کسب روزی، تحصیل، کار و فعالیت اجتماعی، ازدواج و زناشویی، روابط اجتماعی، صله رحم، انجام وظایف اجتماعی و مسئولیت های فردی و گروهی و جملگی اموری هستند که هر کس موظف است درباره آن ها اطلاعات لازم را کسب نموده و با یک برنامه ریزی دقیق برای موفقیت در آنها به تلاش و مجاهده بپردازد.

امام علی(علیه السلام) فرمود: «عمل خود را رفیقت قرار ده و آرزویت را دشمنت… آرزوهایتان را دروغگو بدانید و عمرتان را برای پرداختن به بهترین کارهایتان، غنیمت بشمارید و چونان صاحبان تشخیص و خِرد [به عمل] مبادرت کنید».

در فرضیه جذب آن چه «شاه کلید» محسوب می شود تمرکز و تجسّم مطلوب است نه اقدام عملی و برنامه ریزی و مشورت. فکر گرایی و خیال پردازی جایگزین ارتباط منطقی با دنیای خارج می شود و عملیاتی کردن طرح ها و ایده ها جای خود را به «نگریستن آمال» می دهد.

امروزه هرچند آن دسته از افرادی که شهرت و بازار خود را از قانون جذب دارند، سعی می کنند که از جذب به عنوان یک قانون یاد کنند، تا دیگران هم چنان بر اعتماد خود باقی بمانند؛ امّا واقعیت این است که بسیارند افرادی که جذب را امتحان کرده اند و نه فقط به جواب نرسیده اند بلکه مختصر دارایی خود را هم از دست داده اند (مانند بسیاری از مال باخته های شرکت های هرمی که پیش شرط ورودشان به شاخه، مطالعه کتاب راز یا تکنولوژی فکر بود). این افراد ناکارآمدی این ایده را در میدان عمل تجربه نموده اند و دیگر حاضر نیستند بابت شرکت در سمینار های راز و تکنولوژی فکر هزینه کنند.

البتّه هستند افراد محدودی که با مدیریت، تلاش، پشتکار و مشورت با دیگران به اهداف خود دست یافته اند و توجّه به این عوامل ندارند و به خاطر تبلیغات گسترده مدعیّان جذب حاضر نیستند قبول کنند که توفیق ایشان ارتباطی با قوّه ذهن و تمرکز ندارد.

امروزه حتّی در دائرة المعارف ها – حتّی در ویکی پدیا که طرفداران در تهیه مطالب آن دستی دارند – از قانون جذب به عنوان یک ایده علمی نام نمی برند.

این متن را ببینید: «قانون جذب یک قانون انتزاعی است و به طور خلاصه بیان می کند که هر آنچه در ذهن انسان تصوّر شود اعمّ از خوب یا بد، زشت یا زیبا و… در دنیای واقعی نمود خواهد یافت. بنا به تعبیر یکی از افراد حاضر شده در این فیلم قانون جذب مختصراً در این جمله تعریف می شود: «افکار، تبدیل می شوند به، اجسام!».[ قانون جذب، ویکی پدیا، دانشنامه آزاد.]

خوشبختانه مخالفت به موقع بسیاری از متخصّصین فیزیک با ایده جذب باعث شد که بسیاری از افرادی که این ایده را برآمده از فیزیک کوانتوم می دانستند، به این ایده به عنوان یک یافته تجربی نگاه نکنند. امروزه در محافل علمی کسی ادّعا نمی کند که فرضیه جذب مورد تأیید فیزیک کوانتوم است. کار به جایی رسیده که بعضی از منادیان جذب در کشور، صریحاً گفته اند که از اوّل نباید جذب در فضای فیزیک مطرح می شد، چرا که این ایده به راحتی در فیزیک قابل اثبات نیست و اساساً جذب یک ایده متافیزیکی است که فیزیک نمی تواند آن را به محک تجربه ببرد.

وی می گوید: «به نظر می رسد مدافعان قانون جذب اصلاً نباید به سراغ قوانین علمی برای اثبات درستی کارکرد این قانون می رفتند. چون دانشمندان مقابل آنها قد علم می کنند و آنها هم چون قصد دارند با ابزارهای علمی و فیزیکی، به توصیف یک پدیده متافیزیکی و غیرمادی بروند طبیعتاً شکست می خورند و نمی توانند به خوبی از خود دفاع کنند.

این همان خطایی بود که در فیلم راز یا Secret صورت گرفت و بلافاصله در جلسات پرسش و پاسخ بین تماشاچیان این فیلم و سازندگان این مجموعه روی علمی نبودن ادعاهای کوانتومی انتقاد مطرح شد.»[ . سخنرانی فرامرز کوثری (سایت وی).]

از سوی دیگر در میان روان شناسان مشهور و برجسته کسی یافت نمی شود که ایده جذب را به صورتی که در فیلم راز ادعا شده تأیید نماید. البتّه روان شناسی تأثیر اندیشه بر روان و درون را تأیید می کند و بعضی از مکاتب روان شناسی با همین نگاه شکل گرفته اند. باید توجّه داشت اثرگذاری فکر بر احساسات و روان، مورد اذعان متون دینی هم هست؛ امّا می دانیم که در تئوری جذب ادّعای آفرینندگی ذهن و تأثیر تامّ ذهن در جذب خواسته ها، مطرح است بدون این که به عامل دیگری نیاز باشد.

به طور نمونه در کتاب راز مردی معرفی می شود که تصویر خانه دلخواه خود را روی تخته آرزوهایش نصب کرده و هر روز به آن می نگریسته و خود را در آن تجسم می کرده است. اما بعد از سال ها وقتی که فرزندش پس از اسباب کشی یک جعبه قدیمی را باز می کند و عکس های آرزوی پدر را می بیند و می پرسد این ها چیست؟ پدرش متوجّه می شود که اکنون در همان خانه آرزوها زندگی می کند! به نظر شما کسی که مدّت ها عکس خانه آرزوهای خود را در برابر چشم قرار داده و به آن نگریسته و با احساسات مثبت آن را تجسّم کرده، وقتی در واقعیت آن خانه را می بیند، آرزو و تصوراتش را به یاد نمی آورد؟ و باید فرزندش عکس های چند سال پیش را به او نشان دهد تا متوجّه شود خانه ای که در آن زندگی می کند همان خانه ای است که مدّت ها در فکر خود تجسم می کرده است؟ این در حالی است که حافظه انسان وقتی با احساسات همراه می شود بسیار قدرت مند عمل می کند و خاطرات کوچک و ناچیز با کوچک ترین اشاره و نشانه ای به یاد می آید.

نباید فراموش کرد که ایده جذب از نگاه امانیستی (انسان محوری) حاکم بر غرب سرچشمه گرفته و با این نگرش، اهداف متعالی و معنوی انسان به حاشیه می رود و به جای آن اهداف دنیوی، پدیدار می شود و انسان به فراموشی عاقبت و آخرت تشویق می شود.

«انسان هرچه را می خواهد در اختیار دارد. فقط باید این نکته را بداند چه می خواهد و هدف و مقصودش چیست. برای رسیدن به مقصود باید دو ایده مشخّص را به ذهن تان وارد کنید و آن دو ایده ثروت و موفقیت هستند… باید هر شب پیش از خواب رفتن، دو کلمه ثروت و موفقیت را آن قدر تکرار کنید تا خوابتان ببرد. چون هر چه را قبل از خوابیدن و در حالت خلسه پیش از خواب با خودتان نجوا کنید بر ضمیر ناخوداگاهتان نقش می بندد.»[ . وین دایر، راز قانون جذب، ص 140.]

طبق متون دینی این میل اگر در وجود انسان فعال گردد یکی از ارزشمندترین قوای انسانی را که همان نیروی عقل است، از کار می اندازد و آن را زمین می زند.

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

«اکثر مّصارع العقول تحت بروق المطامع»؛ «بیشترین زمین خوردن های عقل مربوط به جاهایی است که برق طمع جستن می کند».[ . نهج البلاغه، حکمت 219.]

مطلب آخر این که ایده جذب یک راهکار جدید برای وصول به مطلوب ها نیست؛ بلکه یک استراتژی جدید برای به میان آوردن سبک زندگی جدید آمریکایی است. بنابراین جذب یک راهبرد است نه یک راهکار.

سخن پایانی

نسل جوان و فرهیختگان دانش و تلاش، همگی خواهان «خوب»ها و «خوبی»هایند و در پی آنانند که ایمان و پاکی درون را با صفا و صمیمیت برون هم نوا سازند، به طوری که زندگی فردی شان بر پایه آراستگی و وارستگی استوار گردد و زندگی اجتماعی شان براساس درستی و راستی شکل بگیرد.

آنچه در این کتاب آمده حاصل مطالعات فراوان و تجربیات متراکم می باشد. به امید آن که صفحات روشنی پیش روی شما جوانان عزیز و دانشگاهیان فرهیخته بگشاید و علاوه بر بازشناسی «راه از بی راهه» و «عرفان از سراب» شما را به راه یابی به سوی لطف و محبت خداوند رهنمون باشد و در ادامه غریق نجات برآشفتگان بی راهه ها باشید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد