اما نسبت کتاب به عنوان یک رسانه با حوزه علوم انسانی چیست؟ ما علوم انسانی را مجموعهای از شاخههای متعدد دانش میدانیم که موضوع و سوژه محوری آن «انسان» و «جامعه» است و به همین دلیل آن را گاهی علوم اجتماعی و گاهی علوم انسانی مینامیم، و همه ما در طول زندگی طی کنشهایی به نوعی هم یاددهنده و هم یادگیرنده علوم انسانی هستیم. این یاددهی و یادگیری متقابل، در ۶ سطح مختلف انجام میشود.
در حوزه علوم انسانیِ مورد بحث ما میتوان ۶ فضا را در نظر گرفت که همه ما در آن تنفس میکنیم. اولین سطح، «سطح سوژه و ابژه در جامعه» است؛ یعنی شما به عنوان یک مشاهدهگر در زندگی روزمره، علوم انسانی را خودبهخود و بدون هیچ چهارچوب نظری و بدون هیچ روشی به صورت جستهوگریخته و نامنظم میآموزید. سطح دوم، «سطح رسانهها به معنای عام» است؛ یعنی شما وقتی روزنامه میخوانید و مخاطب تلویزیون و رادیو و رسانههای اجتماعی هستید، سطح دیگری از آموزش علوم اجتماعی را دریافت میکنید. این سطح از سطح اول بالاتر است و دانشی که به وسیله آن منتقل میشود قابل اتکاتر و مهمتر است؛ اما باز هم نوعی از ابتذال در انتقال علوم اجتماعی و انسانی را در اینجا شاهد هستیم، چرا که حقانیت و حجیت منابع و همچنین اغراض رسانهها ـ به خصوص در فضای مجازی ـ بر ما چندان روشن نیست.
سطح سوم، «سطح آکادمیک» است؛ سطحی که میان استاد و دانشجو وجود دارد که ساحتی از فرهیختگی را منعکس میکند. در اینجا هم استاد و هم دانشجو رسانه هستند و روش انتقال دانش، هم به صورت طولی و هم به صورت عرضی در جریان است. در این ساحت، اگرچه آموزشهای آنلاین و ارتباطات مجازی بسیار مفید است، اما نمیتواند جای ارتباطات فیزیکی و مباحثات حضوری را بگیرد. تجربه پاندمی کرونا به جهان ثابت کرد که این حلقه از انتقال دانش را به هیچ وجه نمیتوان نادیده گرفت و حذف کرد. در این زمینه، مطالعه کتابهای «تکنوپولی» و «زندگی در عیش، مردن در خوشی» اثر نیل پستمن با ترجمه صادق طباطبایی از انتشارات سروش را پیشنهاد میکنم.
«انجمنها و گعدههای علمی و دانشی» سطح چهارم انتقال دانش در این حوزه هستند که متأسفانه ما در این بخش در جامعه ضعیف هستیم. ما گعدههای غیرعلمی بسیار داریم، اما گعدهها و انجمنهای علمی، فارغ از دانشگاهها و مناسبات سازمانهای دیگر برای انجام کار جدید در حوزه علوم انسانی، بسیار معدود و ضعیف است. این در حالی است که بسیاری از اتفاقات بزرگ در حوزه علوم انسانی دنیا از دل همین جمعها بیرون آمده است، مانند مکتب فرانکفورت؛ بنابراین، انجمنها میتوانند رسانه انتقال دانش باشند.
«کتاب» سطح پنجم از انتقال دانش در علوم انسانی است. هر چه شما در ۴ سطح گذشته شاهد آسیبهای مختلف باشید، این آسیبها در مقام کتاب وجود ندارد؛ چه به عنوان یک رسانه یاددهنده چه به عنوان رسانهای که قصد دارید از طریق آن یاد بگیرید. ئکتاب به اصطلاح یک رسانه On Demand است؛ یعنی از جمله رسانههایی است که هر زمان که بخواهید میتوانید به آن مراجعه کنید و آن را بخوانید و هر زمان که مایل بودید میتوانید استفاده از آن را متوقف کنید و در خواندن درنگ ایجاد کنید. این درنگها و تفکر برای اهل کتاب بسیار لذتبخش و ارزشمند است.
سطح ششم و عالیتر برای یادگیری و یاددادن در حوزه علوم انسانی، «سطح تفکر و یا دیالوگ با خود» است. اگر دقت کنیم ما در کنار سایر سطوح ارتباطات، بخش عمدهای از زمان خود را به گفتگوی درونی با خود میپردازیم، در حالی که آن چنان که باید به آن توجه نمیکنیم. در واقع عمری است که نداهایی از درون، ما را صدا میکنند و فرامیخوانند و ما را به تفکر درباره انواع امور دعوت می کنند، اما ما عموماً به سادگی از کنار آن میگذریم. در واقع، متفکر یا فرد خوداندیش، فردی است که به صداهای درون توجه میکند و آن را جدی میگیرد. این مرحله دقیقاً آغاز تفکر و تعقلی است که انسان را از دیگر موجودات متمایز میکند.
در اینجا «کتاب» تجهیز، اسلحه و ابزار ماست. در روزگاری که انسانها صبوری و مهارت مطالعه کتاب را ندارند، کسی که این صبوری و مهارت را داشته باشد قطعاً مجوز ورود به ساحت تفکر را دارد؛ چرا که علوم انسانی بدون تفکر و جستجوگری در روابط و ساحتهای انسانی، قابل درک و قابل ورود نیست. لازمه قطعی تفکر در این بخش، مأنوس و همراه بودن با کتاب است.
ما باید کتاب را در دنیای رسانه از عزلت خارج کنیم. باید کتاب را در فضای رسانهای به مسئله تبدیل کنیم. سادهترین و پیشپاافتادهترین و راحتترین مسیر، معرفی مستقیم کتاب است. اما من شخصاً راه های میانبر در معرفی کتاب را به معرفی کلی کتاب ترجیح میدهم. برای اصحاب علوم انسانی یکی از کارهای جذاب این است که به کتاب بُرش بزنند؛ به عبارت دیگر گاهی دیده ایم که یک پاراگراف در یک کتاب توجه خواننده را جلب کرده و همان را مبنای نگارش یک مطلب در فضای مجازی کردهاند.
این موضوع باعث میشود کتاب به منشأ تولید محتوا در فضای مجازی تبدیل شود و بسیاری از مخاطبان، آن کتاب و آثار دیگر آن نویسنده و حتی آثار دیگر آن ناشر را تهیه و مطالعه کنند. یا اینکه برخی از دوستان فاضل ما مقالات خود را از یک کتاب شروع می کنند. ما باید کتاب را به این معنا حتی از «عزلت کتابخانه» نیز خارج کنیم. بر این اساس، رسانه میتواند بستر مناسبی برای ترویج کتابخوانی و مطالعه باشد. افرادی که در رسانههای فضای مجازی تولید محتوا میکنند، زمانی را اختصاص دهند و کتابها را الهامبخش تولید محتوای خود قرار دهند.
6565