خانه » همه » مذهبی » آیا میرزا ملکم‌خان مصلحت‌گرا بود؟

آیا میرزا ملکم‌خان مصلحت‌گرا بود؟


آیا میرزا ملکم‌خان مصلحت‌گرا بود؟

۱۳۹۳/۰۲/۰۱


۳۴۰ بازدید

میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله را به جرئت می‌توان کانون روشن‌فکری ایران در دوره‌ی پیشامشروطه دانست. او با همه‌ی روشن‌فکران مطرح هم‌عصر خود مراوده فکری داشته است. میرزا فتحعلی آخوندزاده از او به‌عنوان «روح‌القدس» یاد می‌نمود. میرزا آقاخان کرمانی که سرانجام، به‌دنبال ترور ناصرالدین‌شاه، جان خود را از دست داد، با او در زمان نشر روزنامه‌ی قانون ارتباط داشت. میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله در ایران و در زمان وزارت عدلیه سپهسالار و پس از آن صدرالعظمی وی، با ملکم رفاقت و مراودات فکری و اجرایی داشت. بر همین اساس، تأثیرگذاری ملکم بر این روشن‌فکران نیز بسیار زیاد بود.

میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله را به جرئت می‌توان کانون روشن‌فکری ایران در دوره‌ی پیشامشروطه دانست. او با همه‌ی روشن‌فکران مطرح هم‌عصر خود مراوده فکری داشته است. میرزا فتحعلی آخوندزاده از او به‌عنوان «روح‌القدس» یاد می‌نمود. میرزا آقاخان کرمانی که سرانجام، به‌دنبال ترور ناصرالدین‌شاه، جان خود را از دست داد، با او در زمان نشر روزنامه‌ی قانون ارتباط داشت. میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله در ایران و در زمان وزارت عدلیه سپهسالار و پس از آن صدرالعظمی وی، با ملکم رفاقت و مراودات فکری و اجرایی داشت. بر همین اساس، تأثیرگذاری ملکم بر این روشن‌فکران نیز بسیار زیاد بود.

اما از این مراودات که بگذریم، آنچه باعث نگارش این سطور شد، اعتقاداتی است که هرازگاهی در نشریات مختلف کشور مورد تأکید قرار می‌گیرد و طی آن، میرزا ملکم‌خان روشن‌فکری دلسوز تلقی می‌گردد که مخالفت در مقابل او، ناشی از کژتابی‌ها و خطااندیش‌های آنان تلقی می‌گردد. جالب اینکه مدافعان ملکم گاهی تا آنجا پیش می‌روند که خطاهای فکری او را نیز مصلحت‌گرایی قلمداد می‌کنند:

«مهم‌ترین ویژگی افکار سیاسی ملکم‌خان، که معنای نهایی تفکر سیاسی او را شکل داده است، کوشش فراوان و مصلحت‌اندیشانه‌ی او در تقلیل مفاهیم و نهادهای مدرن و غربی برای انطباق دادن آن مفاهیم و نهادها با اسلام در جهت جلوگیری یا کاهش مخالفت‌های رهبران مذهبی و روحانی در ایران است… به‌رغم دستاوردهای اندیشه‌ی نوگرایی و ترقی‌طلبی میرزا ملکم‌خان، اندیشه‌های او از پاره‌ای خطااندیشی و کژتابی‌ها دور نمانده است. ریشه‌ی اصلی پاره‌ای از کژتابی‌های فکری میرزا ملکم‌خان را باید در اقدام مصلحت‌اندیشانه‌ی او با هدف کاهش مخالفت‌های مذهبی از طریق تقلیل مفاهیم و نهادهای مدرن و تطبیق آن با شریعت دینی جست‌وجو کرد.»[1]

بدین ترتیب سؤالی که مطرح است اینکه آیا می‌توان مدعی بود دلیل نکوهش مخالفان ملکم، صرفاً مصلحت‌گرایی او بوده است؟ نوشتار حاضر تلاش می‌کند تا نشان دهد فراتر از مصلحت‌گرایی ورود محاسبات شخصی و منافع فردی در اندیشه‌ی او، از جمله مهم‌ترین عواملی است که خشم مخالفین او را شعله‌ور می‌ساخت. البته به این محور و مورد اساسی می‌توان نکته‌ی اساسی دیگری نیز افزود: ملکم در ارائه‌ی دیدگاهی در جهت رسیدن به راهی که ایران را از عقب‌ماندگی برهاند، کمتر به اندیشه‌ی بومی و هویت ایرانی توجه می‌نمود. این دو عامل در کنار هم سبب می‌شود تا بتوانیم مدعی شویم که دلیل رویکرد مخالف نسبت به اندیشه‌ی ملکم، نه مصلحت‌گرایی او، بلکه باورهای سیاسی-اجتماعی او و حضور منافع شخصی‌اش در کانون این اندیشه‌ها بود.

برای درک بهتر این مهم، می‌توان به بررسی اندیشه و عملکرد سیاسی میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله پرداخت. برای این مهم لازم است تا زندگی فکری و سیاسی او را به چهار دوره‌‌ی متفاوت تقسیم کنیم. این تقسیم‌بندی به‌خوبی نشان می‌دهد که ملکم در هر مرحله از حیات فکری خود، چگونه و بر چه اساسی می‌اندیشیده است.

دوره‌‌ی اول: «آیین ترقی هرجا بالاتفاق می‌گذرد»

دوره‌ی اول حیات فکری ملکم در زمانی رقم خورد که او از خارج از کشور وارد ایران شد و پس از اتمام تحصیلات خود، وارد فعالیت در دارالفنون و دستگاه دولت شد. رساله‌هایی که او در این برهه‌ی زمانی نگاشت بیانگر نوع نگرش او در جهت حل مسئله‌ی عقب‌ماندگی است. ملکم در این دوره تلاش می‌کند تا با نگارش «دفتر قانون» نشان دهد که با ایجاد نظام و با پشتوانه‌‌ی قانون است که می‌توان از دام عقب‌ماندگی گریخت. «دفتر تنظیمات» (کتابچه‌ی غیبی)، «رفیق و وزیر»، «مجلس تنظیمات» و «دستگاه دیوان» مهم‌ترین رساله‌هایی است که او در این دوره به رشته تحریر درآورد.

مسئله‌ی مهمی که ملکم کمتر به آن توجه داشت این بود که مسلمانان به دنبال رویکردی برای حل مسئله‌ی عقب‌ماندگی بودند که در آن به دغدغه‌های هویتی مردم مسلمان ایران نیز توجه شود. امری که ملکم و برخی دیگر از روشن‌فکران ایرانی هرگز نتوانستند آن را در کانون تفکر خود برای ارائه‌ی راه‌حلی در زمینه‌ی عقب‌ماندگی ایران قرار دهند.

در همین دوره است که ملکم جمله‌ی معروف خود را به زبان آورد: «آیین ترقی در همه‌جا بالاتفاق حرکت می‌کند.»[2]

از همین زمان حساسیت‌ها نسبت به ملکم زیاد شد. عدم توجه به مقوله‌های هویتی در دوره‌های بعدی زندگی او بیشتر خود را بروز داد. آن زمان که ملکم به همراه دیگر روشن‌فکران و به‌طور ویژه میرزا فتحلی آخوندزاده به‌سوی تغییر خط فارسی گرایش یافتند. خط فارسی که با کمی تغییرات همان خط عربی بود، پس از ورود اسلام به ایران، از عناصر هویت اسلامی ایرانیان بود.

دوره‌ی دوم: سخنرانی درباره‌ی اسلام

بسته شدن فراموش‌خانه، اخراج ملکم از ایران، آشنایی او با سپهسالار در عثمانی، رسیدن سپهسالار به وزارت عدلیه، بازگشت ملکم به ایران و به‌تدریج فرستادن ملکم به لندن برای سفارت بریتانیا و مهیا نمودن مسافرت ناصرالدین‌شاه طی سال‌های بعد، مهم‌ترین حوادث دوره‌ی دوم زندگی وی را شکل می‌دهند. ملکم پس از اخراج از ایران، متوجه قدرت دین و علما در این کشور شد. چون از جمله مهم‌ترین دلایل بستن فراموش‌خانه، اعتراض روحانیون بود. از این رو تلاش نمود تا از این پس به شیوه‌ای به تبیین اندیشه‌ی خود بپردازد که با محافل دینی وارد درگیری نشود.

سخنرانی معروف او در لندن که بعدها تحت عنوان «مدنیت ایرانی» منتشر شد، به‌خوبی بیانگر نوع نگاه او به دین اسلام و مقوله‌ی پیشرفت و ترقی است. البته این سخنرانی نشان می‌دهد که او به درک درستی از دین اسلام و رابطه‌ی آن با پیشرفت و ترقی نائل نیامده است:

«تکلیف مسلمان مؤمن عبادت خداست و جهاد علیه کسانی که به نظر او از ستایش خدای یگانه روی برتافته‌اند. خواسته و آرزوی مسلمانان داشتن راه‌آهن و تلگراف یا تأسیس امپراتوری‌های عظیم نیست، گرچه مخالف آن چیزها فی‌نفسه نیستند. هدف اصلی آنان عبادت خدا، پرستش خدا و جهاد با کسانی است که او را به‌طور مطلق نمی‌پرستند و اینکه در این راه بمیرند و به بهشت بروند. آن تنها اصلی است که بر ذهن مسلمانان سلطه‌ی کامل دارد.»[3]

آنچه ملکم بدان توجه نمی‌کند تلاش‌هایی است که از این دوره به‌تدریج در میان طیف وسیعی از مذهبیان درباره‌ی چرایی عقب‌ماندگی ایران مطرح است. سید جمال‌الدین اسدآبادی که ملکم به‌خوبی او را می‌شناخت از جمله مهم‌ترین علمایی بود که در پاسخ به پرسش عقب‌ماندگی می‌کوشید. مسئله‌ی مهمی که ملکم کمتر به آن توجه داشت این بود که مسلمانان به دنبال رویکردی برای حل مسئله‌ی عقب‌ماندگی بودند که در آن به دغدغه‌های هویتی مردم مسلمان ایران نیز توجه شود. امری که ملکم و برخی دیگر از روشن‌فکران ایرانی هرگز نتوانستند آن را در کانون تفکر خود برای ارائه راه‌حلی در زمینه‌ی عقب‌ماندگی ایران قرار دهند.

دوره‌ی سوم: از ماجرای لاتاری تا ارادت به میرزای شیرازی!

ملکم که هجده سال سفیر ایران در انگلستان بود، در سفر سوم ناصرالدین‌شاه به فرنگ، آن‌چنان به او نزدیک شده بود که غالباً در انگلیس به همراه اتابک در کالسکه شاه می‌نشست.[4] ظاهراً این نزدیکی به شاه به او جسارت داد تا امتیاز لاتاری در ایران را، که شاه به دلیل مخالفت علما آن را لغو نموده بود، به شکلی غیرقانونی به یک کمپانی انگلیسی بفروشد.

فروش یک امتیاز لغوشده و تبعات ناشی از آن باعث عزل او از سفارت لندن شد. از اینجا بود که او تصمیم به انتشار روزنامه‌ی «قانون» گرفت. درست است که ملکم تا پیش از این، علم و توان نشر این روزنامه را داشت، اما تا زمانی که منافع شخصی او به خطر نیفتاد و زیاده‌خواهی او در فروش یک امتیاز به عزل او نینجامید، هرگز به فکر رویکرد رادیکال در تقابل با دولت و سلطنت ایران نیفتاد. اینجاست که تفاوت مصلحت و منفعت خود را نشان می‌دهد. «داستان فصاحت‌بار لاتاری که لکه‌ی ننگی در پرونده‌ی روشن‌فکری ایران است… بی‌تردید جز انگیزه‌ی شخصی و منفعت‌پرستی حقیرانه نداشته است.»[5]

از دست دادن امتیاز لاتاری، انقلابی در اندیشه‌ی ملکم ایجاد نمود! آن‌چنان‌که «از یک اصلاح‌طلب داخلی به یک پشتیبان انقلاب، از یک لیبرال معتدل طرفدار شاه در برابر علما به رادیکال صریح‌اللهجه با علما علیه شاه و از یک دولتمرد درباری توصیف‌گر به یک روزنامه‌نگار رادیکال مبین افکار اروپایی جدید… در قالب مفاهیم مورد پذیرش ایران سنتی تبدل شود.»[6]

رساله‌ی «اشتهارنامه اولیای آدمیت» او را می‌توان بخشش‌نامه‌ای دانست که در آن از «گناهان گذشته‌ی خویش که انتقاد از ناصرالدین‌شاه و امین‌السلطان بود، به تلویح استغفار کرده تا رابطه‌ی خویش را با دربار شاه تازه ایران بهبود بخشد.»[7] در این رساله، او ناصرالدین‌شاه را «شاه شهید» خطاب نمود و مظفرالدین‌شاه را «شاه حقیقت‌بین» نام نهاد.

جالب اینکه ملکم در ضدیت با شاه چنان پیش رفت که ارادتمند میرزای شیرازی شد، زیرا دیده بود که چگونه فتوای میرزای شیرازی باعث قیام تنباکو علیه رژیم ناصرالدین‌شاه شده بود. شکی نیست که ارادت ملکم به میرزای شیرازی نه ناشی از ارادت او به دین بود و نه عالمان دینی، بلکه مواجهه‌ی او با شاه و امین‌السلطان و کینه از عزل او از سفارت لندن بود که باعث این رویکرد شده بود. این تصویر به‌خوبی یک ملکم منفعت‌طلب را به تصویر می‌کشد. ملکم که از سلطنت ضربه خورده بود و به اهداف خود نرسیده بود، اینک به شکلی تاکتیکی به علما نزدیک می‌شود و در مدح آنان سخن به میان می‌آورد:

«شما که مشعل طریقت آدمیت و بهترین امید عالمیان هستید چگونه می‌توانید در میان طوفان بلا که تمام ملت را احاطه کرده است، بی‌طرف بنشینید. با این قدرت اعجاز که همیشه در نفس مجتهدین اسلام موجود بوده، هریک از حضرات عالی به‌تنهایی [قادر به] احیای یک ملک هستند.»[8]

و جالب اینکه تلاش می‌کند تا با گرم نمودن آتش اختلاف میان دو نهاد سلطنت و مذهب تشیع، بیش از پیش به سلطنت، که او را از مقامش خلع نموده، ضربه بزند:

«موافق مذهب شیعه، سلطنت حالیه‌ی ایران خلاف اصول اسلام و شاه غاصب است. بنا به این عقیده‌ی مذهبی، امروز در ایران دو حکومت است؛ یکی مشروع که متعلق به علمای دین است، یکی دیگر غصبی که دستگاه ظلم می‌گویند.»[9]

نویسنده‌ی سطور حاضر نمی‌خواهد که نتیجه‌ی این تلاش‌های میرزا ملکم‌خان را در پیدایش زمینه‌های ذهنی انقلاب مشروطه به فراموشی بسپارد و یا آن را کم‌رنگ جلوه دهد. به هر حال، روزنامه‌هایی که از خارج از ایران می‌آمدند، در ایجاد این زمینه نقش بسیاری داشتند و روزنامه‌ی قانون نیز یکی از این روزنامه‌ها بود. اما از سوی دیگر نباید در اهمیت میرزا ملکم دچار بزرگ‌نمایی شد و آن‌چنان پیش رفت که نیات پنهان او را نادیده گرفت. نیاتی که در مواقع بسیاری بر مدار منافع شخصی می‌چرخد. امری که بسیاری از نویسندگان امروز آن را به فراموشی سپرده‌اند.

دوره‌ی چهارم: بازگشت به سفارت!

ترور ناصرالدین‌شاه میرزا ملکم‌خان را تکان داد. او تا پیش از این به کرات علیه امین‌السلطان و ناصرالدین شاه می‌نوشت. رساله‌ی «اشتهارنامه اولیای آدمیت» او را می‌توان بخشش‌نامه‌ای دانست که در آن از «گناهان گذشته‌ی خویش، که انتقاد از ناصرالدین‌شاه و امین‌السلطان بود، به تلویح استغفار کرده تا رابطه‌ی خویش را با دربار شاه تازه‌ی ایران بهبود بخشد.»[10] در این رساله، او ناصرالدین‌شاه را «شاه شهید» خطاب نمود و مظفرالدین‌شاه را «شاه حقیقت‌بین» نام نهاد.[11]

تغییر رویکرد میرزا ملکم‌خان بی‌نتیجه نماند. در اولین سفر مظفرالدین‌شاه به فرنگ، گناهان او مورد بخشش قرار گرفت و در نتیجه به سفارت ایران در رم گماشته شد. جالب اینکه ملکم پس از دریافت این سمت از انتشار ادامه‌ی روزنامه‌ی «قانون» دست کشید.

همچنین او در سال‌های مقارن با وقوع انقلاب مشروطه، هنگامی که در رم بود، علاوه بر اینکه برای روشن‌فکران مشروطه حکم یک پدر فکری را داشت، از مشارکت فعال در انقلاب امنتاع کرد. دلیلی نیز برای این امر وجود نداشت. او اکنون یک سفیر بود. در نتیجه حمایت‌های وی از انقلاب محدود به اظهارنظر و تشویق از راه دور شد.

جمع‌بندی

میرزا ملکم‌خان از اولین روشن‌فکران بود که به تبیین اندیشه‌های غربی در این پرداخت. او بر طیف بسیاری از روشن‌فکران و نیروهای سنتی تأثیرگذارند. اما واقعیت این است که زندگی او مملو از لحظاتی است که در آن منافع مادی بر اندیشه و تلاش برای تغییر اجتماعی می‌چربد. اینکه بخواهیم همه‌‌ی خبط‌های او را به نام مصلحت به فراموشی بسپاریم، ظلمی بزرگ به تاریخ معاصر ایران است.

جالب آنکه دهه‌ها بعد، هنگامی که شریعتی به نقد روشن‌فکران ایران پرداخت، تأکید نمود که میرزا ملکم‌خان، نمونه‌‌ی اولیه‌ی الگویی است که اروپایی از انسان شرقی و فرد ایرانی مد نظر دارد…[12](*)

منابع:

[1]. لطف‌الله آجدانی، میرزا ملکم‌خان اولین روشن‌فکر، مهرنامه، شماره‌ی 34، ص 373.

[2]. میرزا ملکم‌خان، رساله‌های میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، تهران، نشر نی، 1388، چاپ دوم، ص 73.

[3] . همان ص 161

[4]. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، تهران، انتشارات جاویدان علمی، جلد اول، ص 52.

[5]. ماشاءالله آجودانی، مشروطه‌ی ایرانی، تهران، نشر اختران، چاپ دوم، ص 305.

[6]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه‌ی احمد گل‌محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، چاپ هشتم، ص ‌87 و 86.

[7]. حجت‌الله اصیل (مقدمه)، رساله‌های میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، ص 154.

[8]. روزنامه‌ی قانون، شماره‌ی نهم، ص 4.

[9]. روزنامه‌ی قانون، شماره‌ی بیست‌وششم، ص 2.

[10]. حجت‌الله اصیل (مقدمه)، رساله‌های میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، ص 154.

[11]. میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، همان، ص 249.

[12]. علی شریعتی، چه باید کرد؟، در مجموعه‌ی آثار 20، بی‌جا، بی‌نا.

*محسن نعیمی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/برهان/۱۳۹۳/۱/۳۱

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد