خانه » همه » مذهبی » آیا گرایش انسان به بدى، خواست پروردگار است؟

آیا گرایش انسان به بدى، خواست پروردگار است؟

پاسخ اجمالی

آیه‌ای که می‌فرماید: «و شما نمی‌خواهید مگر آنچه را که پروردگار جهانیان خواسته باشد»، و آیات مشابه این تعبیر را باید با توجه به آیات پیشین آنها مورد توجه قرار داد. این آیه و شبیه آن(و شما جز آن نمی‌خواهید که خدا خواسته باشد)، در مورد قرآن و آیات الاهى است که تحت عنوان “تذکره” و “ذکر” از آن یاد شده، سخن از تذکره(پندنامه) بودن آیات الاهى است و این‌که هر کس می‌خواهد به سوى پروردگارش راهى در پیش گیرد، تا خدا نخواهد، شما نیز نخواهید خواست”؛ زیرا ممکن است با بیان «لمن شاء منکم ان یستقیم»، و «ان هذه تذکرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا»، این توهم پیش آید که “خواستن استقامت” و “ثبات در طاعت و عبودیت” به نحو استقلال در اختیار افراد است؛ از این‌رو، دفع توهم نموده، مشیت و خواست آنان را متوقف و متفرع بر مشیت و خواست خداوند و پروردگار جهانیان می‌داند، اگرچه این مشیت در راه عبودیت و سلوک الى اللَّه باشد؛ یعنی انسان در اراده‌‏ى انجام هر آنچه که می‌خواهد، مستقل نیست و اراده او به اراده‏‌ى خداوند است. هرچند که “کار اختیارى انسان” متوقف و مستند به “اراده و اختیار خود” او است.

در نتیجه، اولاً: اراده و انجام کار بد و ناپسند، مستقیماً به اراده‌‏ى خداوند نیست. ثانیاً: مشیت و اراده انسان بدون مشیت و اذن (تکوینى) الاهى، تأثیرى نخواهد داشت؛ زیرا اصل هستى انسان از او است و خواه ناخواه، اراده‏‌ى او نیز از پروردگار جهانیان خواهد بود، و نه تنها در پیمودن راه به سوى پروردگار و استقامت در صراط مستقیم و… از خود استقلالى ندارد، بلکه در تمام شئون هستى خود، محتاج او است و “کل من عنداللَّه” و “لاعطاء الاّ عطاءه”.

به سخن دیگر، اراده و مشیت الاهى یا ذاتى است یا فعلى، و اراده‌‏ى فعلى نیز گاه تکوینى است، گاه تشریعى. در مرتبه‌‏ى اراده ذاتى، که عین سایر صفات ذاتى حق است، کسى و چیزى راه نداشته و هیچ رابطه‌‏اى با موجودات خارجى یافت نمی‌شود. و در مرحله‌‏ى اراده فعلى تکوینى، که همان آفرینش جهان خارج و تحقق خارجى و عینى اراده (و علم) الاهى است، هیچ موجودى از خود وجودى ندارد تا بتواند استقلال و مشیت و اراده‌‏اى داشته باشد. تنها در مرتبه‏‌ى اراده‏‌ى فعلى تشریعى(ارسال رسل و انزال کتب الاهى) است که انسان‌‏ها بر اساس همان اراده‏‌ى فعلى و اذن تکوینى، مختار و مرید و مأذون می‌باشند و در انتخاب راه حق و رشد و سعادت و یا راه باطل و غىّ و شقاوت آزادند، که در صورت اول به سوى بهشت و در صورت دوم به جهنم خواهند رفت.

از این‌رو در تمایل به بدى و انجام کار ناپسند، هماهنگى میان اراده‏‌ى فعلى تکوینى و اراده‏‌ى فعلى تشریعى وجود ندارد، و خداوند تشریعاً مرید و راضى به انجام آن نیست، اگرچه تکویناً اذن و مشیت الاهى همراه آن است و بدون آن، توان انجام هیچ عملى، براى هیچ فردى وجود ندارد، حتى تمایل و اراده.

گفتنی است که برخى تفرّع مشیت انسان(بنده مؤمن) بر مشیت خداوند را به معناى توقف رضایت بنده بر رضایت پروردگار دانسته و به تفصیل و توضیح “رضا” و اقسام و مراتب و… آن پرداخته‌‏اند، لکن آنچه مناسب با سیاق آیات و مفهوم اولى آیه‏‌ى مورد سؤال است، مطالبى است که بیان گردید.

پاسخ تفصیلی

پاسخ مناسب به این سؤال، با بررسى و دقت اجمالى در آیات پیشین این آیه، و نیز آیات مشابهى که در سوره‌‏هاى دیگر، مانند آیات 29 و 30 سوره‌‏ى دهر(انسان) و آیه‌‏ى 19 سوره‌‏ى مزمل، ذکر گردیده است، آسان‌‏تر و شیوه‌‏اى نیکوتر خواهد بود.

اینک به بررسى این سه دسته آیات می‌پردازیم:

  1. آیه‏‌اى که در سؤال مطرح شد، آیه‌‏ى 29 سوره‌‏ى تکویر است. دو آیه‌‏ى قبل از آن، آیات: «ان هو الاّ ذکر للعالمین. لمن شاء منکم ان یستقیم» می‌باشد. که خداوند می‌فرماید: “این سخن قرآن به جز پندى براى جهانیان نیست. براى هر یک از شما که خواهد به راه راست برود”. و سپس در آیه‌ی 29 می‌فرماید: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمین»: و نمی‌خواهید، مگر خد، پروردگار جهانیان، بخواهد.

خلاصه‌‏ى این آیات، این خواهد بود که قرآن کریم که سخن الاهى و حق است، به جز پند و ذکر و یادآورى براى جهانیان نیست. البته براى هر یک از آنها که بخواهد در راه مستقیم قرار بگیرد، پند و ذکر خواهد بود.

در این‌جا ممکن است مخاطبان، از آیه‌‏ى «لمن شاء منکم ان یستقیم»، چنین برداشت نمایند که خواستن استقامت و در راه راست بودن و پیمودن راه خدا، و تلبس به ثبات در طاعت و عبودیت، به نحو استقلال در اختیار افراد است که اگر خواستند، در راه راست قرار می‌گیرند و اگر نخواستند،… . از این‌رو خداوند در استقامتى که از آنان می‌خواهد، نیازمند و محتاج آنان است! بدین سبب، خداوند براى دفع چنین توهمى، می‌فرماید مشیت(خواست) آنها، متوقف بر مشیت خداوند سبحان است. آنان استقامت را نمی‌خواهند (و نمی‌توانند و اجازه و قدرت خواستن ندارند)، مگر این‌که خداوند بخواهد که آنان استقامت را بخواهند.[1]

به عبارت دیگر، کارهاى اختیارى انسان – حتى خود اراده‌‏ى انسان- با واسطه و از طریق اراده‌‏ى او، مراد و مطلوب خداوند متعال است؛ اراده نموده است که انسان کارهاى “اختیارى” خود را که متوقف بر اراده و اختیار انسان است، با اراده‌‏ى خودش انجام دهد. البته در این آیات، سخن از مؤمنانى است که قصد دارند در راه الاهى و رسیدن به نجات و سعادت قدم بردارند، لکن پیام قرآن کریم اختصاصى به آنها ندارد و شامل تمام انسان‌‏ها می‌گردد.

  1. آیه‏‌ى دیگرى که از جهاتى شبیه آیه‌‏ى مورد بحث(آیه‌‏ى 29 سوره‌‏ى تکویر) است، بخشى از آیه‌ی 30 سوره‌‏ى دهر(و آیات قبل از آن) است. در آیات 29 و 30 این سوره می‌فرماید: «إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبیلاً، وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیما»؛ این اندرزى است. پس هر کس بخواهد، می‌تواند راهى به سوى پروردگار خویش برگزیند. و شما جز آن نمی‌‏خواهید که خدا خواسته باشد؛ زیرا خدا دانا و حکیم است.

این بخش از آیات پایانى سوره‏‌ى دهر(انسان)، سیاقى شبیه سیاق آیات مکى دارد که با قبول این نظر، اوایل این سوره، مدنى و بخش پایانى آن(نُه آیه) مکّى خواهد بود.[2]

توضیح آیه‏‌ى «ان هذه تذکرة…» در قسمت سوم بحث خواهد آمد. ولى مفهوم و مراد آیه‌‏ى «و ما تشاؤن…» شبیه همان آیه‌‏ى 29 سوره‏ى تکویر می‌باشد. این‌که خداوند ابتدا به صورت منفى(و ما…) و سپس با آوردن استثنا(الاّ ان…) کلام را کامل می‌نماید، از یک‌سو بیانگر این است که وجود و تحقق مشیت انسان(بنده) متوقف بر مشیّت خداوند است؛ از این‌رو مشیت آن ذات مقدس از راه تعلق به مشیت بنده، در کار او تأثیر می‌گذارد و مستقیماً و بدون واسطه به آن تعلق نمی‌گیرد، تا این شبهه به میان آید که اراده‌‏ى انسان تأثیرى در کارهاى او ندارد و هر آنچه انجام می‌دهد، با اختیار او نیست؛ از این‌رو اگر انسان کار بدى انجام می‌دهد و یا تمایل و اراده به بدى می‌کند، به اراده‌‏ى مستقیم خداوند بوده؛ لذا نسبت اراده‌‏ى انجام کارهاى بد به خداوند جایز خواهد بود!

از سوى دیگر، می‌فهماند که انسان در اراده‌‏ى انجام هر آنچه که می‌خواهد، مستقل نیست و اراده‌‏ى او، به اراده‌‏ى خداوند است و کار اختیارى بنده مستند به “اختیار” خود او است، اگرچه این اراده و اختیار، مستند به اراده و اختیار دیگرى” نیست.

در نتیجه، مشیت و خواست بنده، بستگى به مشیت و خواست الاهى دارد و بدون اذن الاهى(اذن تکوینى)، تأثیرى نخواهد داشت؛ زیرا که اصل هستى انسان از او است و خواه ناخواه، اراده‏‌ى او هم از آن ذات هستی‌بخش خواهد بود.

  1. در آیه‌ی 19 سوره‌‏ى مزمل، می‌فرماید: «انّ هذه تذکرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا» که عیناً در آیه‌ی 29 سوره‌‏ى دهر آمده است. ضمیر “هذه” یا اشاره به آیات پیشین دارد که در مقام زجر و موعظه می‌باشند و تناسب خاصى با مکى بودن این سوره نیز دارد. بویژه آن‌که از آیات سوره‌‏اى است که در اوایل بعثت نازل گردید. یا مانند آیه سوره دهر، اشاره به آیات مربوط به بیدارى و تهجد در شب باشد، آن‌گونه که در سوره‌‌ی دهر نماز شب را، راه خاصى براى هدایت بنده به سوى پروردگار معرفى می‌نماید. به هر حال، چه در سوره‌‏هاى مزمل و دهر که سخن از “تذکره” بودن آیات(و یا تهجد و نماز شب) براى افرادى است که به دنبال راهى براى تقرب الى اللَّه می‌باشند(اتخاذ سبیل)، و چه در سوره‌‏ى تکویر که قرآن و سخن الاهى را براى عالمیان و کسانى از مؤمنان که می‌خواهند مستقیم باشند و در صراط حق گام بردارند(شاء ان یستقیم)، “ذکر” می‌داند، از یک‌سو، این پیام الاهى کاملاً آشکار و نمایان است که راه رسیدن به قرب و جوار الاهى و در مسیر حق بودن نیز جز از راه قرآن و اهتداى به هدایت و مشیت الاهى امکان ‏پذیر نخواهد بود، از سوى دیگر، بیانگر این مطلب است که حتى مقاصد و اراده‌هاى الاهى و رحمانى نیز با عنایت و خواست او است و اگر فضل و احسان و کرم و امتنان آن ذات اقدس نباشد، هیچ چیز و هیچ‌کس از خود هستى و نورى ندارد؛ زیرا که «اللَّه نور السموات والارض»[3] و “قابل” و “قابلیت” هر دو از او است؛[4] از این‌رو حکما گفته‌‏اند: “القابل من فیضه الاقدس”.[5]

داد حق را قابلیت شرط نیست

بلکه شرط قابلیت داد اوست

از ضمیمه نمودن این سه دسته آیات به یکدیگر و نیز آیات فراوان دیگرى که در قرآن کریم وجود دارد، “توحید افعالى” را استفاده می‌نماییم و هنگامى که اراده و خواست انسان در تمامى طاعات تابع و متوقف بر اراده‌ی حق تعالى بود، و علم خداوند احاطه بر علم او داشت، افعال و آثار انسان، آثار و افعال الاهى خواهند شد. و نه تنها رَمْى او رَمْى الاهى است: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»،[6] بلکه افزون بر این‌که دیگر کارهاى خویش را از خود نمی‌داند: “قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ”.[7] و “لا عطاء الاّ عطاؤه”.[8] هستى خویش را فراموش نموده و از “انانیت” خود بیرون می‌آید و مظهر اسما و صفات الاهى می‌گردد:

گفت نوح اى سرکشان، من، من نیم

من ز جان مُردَم، به جانان باقیم

چون ز جان مُردَم، به جانان زنده‏ام

نیست مرگم، تا ابد پاینده‏ام

چون بمُردم از حواس بوالبشر

حق مرا شد سمع و ادراک و بصر

چونکه من، من نیستم، این دم ز “هو”ست

پیش این دم، هر که دم زد، کافر اوست

گر نبودى نوح را از حق یدى

پس جهانى را چسان بر هم زدى؟[9]

البته، معناى این سخن جبر و یا ترکیب از جبر و تفویض و… نیست،[10] بلکه مفهومى بسیط و حقیقتى متعالى است و مشیت و خواسته‌‏ى بنده در عین این‌که خواسته‌‏ى او است، خواسته‌‏ى حق تعالى نیز می‌باشد.

مطالب پیشین را به گونه‌‏اى دیگر می‌توان بیان نمود: اراده و مشیت خداوند یا “ذاتى” است و یا “فعلى”. “اراده‌‏ى ذاتى”، اراده‌‏اى است که در مرتبه‌‏ى ذات الاهى محقق است و با سایر صفات حق تعالى عینیت دارد. این اراده‌ی ذاتى، همان علم الاهى است و معنا و مفهومى که اراده در انسان‌‏ها دارد، در مورد خداوند صحیح نیست. در اراده ذاتى هیچ‌گونه رابطه و لحاظى با موجودات خارجى و نظام حاکم بر حقایق عینى وجود ندارد.[11]

“اراده‌‏ى فعلى”، اراده‌‏ى حق تعالى در مقام فعل و در رابطه با موجودات جهان خارج است که همان تبلور و تجلى اراده‏‌ى آن ذات مقدس در خارج است.

اراده‌‏ى فعلى گاه به صورت تشریع و ارسال رسل و انزال کتب براى هدایت مردم به طور عام، و براى انسان‌‏هاى مؤمن، به صورت خاص محقق می‌شود. (اراده‌‏ى تشریعى) و این قوانین و دستورات و نواهى، “راه” و “صراط” و “سبیل تشریعى” حق تعالى می‌باشند.[12]

و گاه به صورت تکوین است(اراده‌‏ى تکوینى)، که همان آفرینش جهان هستى و نظام قضا و قدر عینى خداوند و تحقق خارجى و عینى علم الاهى است. و بر اساس نظام احسن(عنایت) و حکمت الاهى همه‌‏ى موجودات با “اذن تکوینى” او، قدم به عرصه‌‏ى وجود گذاشته و از جهان ظلمت و عدم به عالم نور و هستى رهنمون می‌گردند. (خواه اصل وجود جوهرى و عینى خاص آنها، و خواه آثار و عوارض و لوازم وجود) مانند اراده و…( آنان).

از این‌رو می‌توان گفت: نه در اراده‌‏ى ذاتى حق تعالى، اراده‌‏ى دیگرى وجود دارد که بخواهد بر خلاف آن اراده، خواسته‌‏اى داشته باشد، و نه در مرحله‌‏ى اراده‌‏ى فعلى تکوینى او موجودى از خود وجود دارد که بتواند در مقابل اراده‌‏ى الاهى و یا بدون اراده و اذن تکوینى او، استقلال و تحقق بیابد.

انسان‌‏ها بر اساس همان اراده‌‏ى فعلى و اذن تکوینى، مختار و مرید و مأذون آفریده شده‌‏اند و در انتخاب راه حق و رشد و سعادت و یا راه باطل و غىّ و شقاوت آزادند: «انا هدیناه السبیل امّا شاکراً و اما کفورا».[13] و «و هدیناه النجدین».[14] و «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ».[15]

بر اساس همین اراده و اذن و مشیت تکوینى الاهى و اختیار است که مخلوق خداوند یا سر بر آستان دستورات الاهى نهاده و مطیع و پیرو محض می‌گردد و از راه اراده‌‏ى تشریعى(شریعت) به سعادت و بهشت جاوید دست می‌یابد (هماهنگى اراده تکوینى و تشریعى) و یا با سرپیچى از آن به شقاوت و جهنم سوزان منتهى می‌گردد. (عدم هماهنگى اراده تکوینى و تشریعى).

به سخن دیگر، اگرچه در اراده‌‏ى تکوینى الاهى، انجام کار نیک و بد، هر دو آزاد است، ولى اراده تشریعى حق تعالى بر انجام کارهاى نیک(حسنات) و الاهى است و انجام کارهاى بد و مذموم را بر بنده‌‏اش نمی‌پسندد.

در همین راستا امام رضا(ع) در پاسخ به سؤالى در مورد کلام امام صادق(ع) که فرموده بود: «لاجبر و لاتفویض، بل امر بین امرین»، فرمود: “… وجود راه(و امکان) براى انجام آنچه به آن امر شده، و ترک آنچه از آن نهى شده است، می‌باشد.” راوى حدیث می‌گوید: از امام(ع) پرسیدم، آیا براى خداوند در این امر، مشیت و اراده‌‏اى هست؟ امام(ع) فرمود: “اما طاعات، اراده و مشیت الاهى در آنها است، امر به آن شده، رضا براى آن است و معاونت بر آن است، و اراده و مشیت خداوند در گناهان، نهى از آنها و سَخَط براى آنها و خذلان بر آنها است”.[16]

نتیجه این‌که: تمایل انسان به بدى و تبه‌کارى، بدون خواست و اذن تکوینى الاهى ممکن نیست و بدون اجازه‌‏ى حق تعالى هیچ امرى در خارج -که شامل اندیشه و اراده و… انسان نیز می‌شود- تحقق نمی‌یابد و خواست تکوینى الاهى همان، آزادى و اختیار بنده است در اراده و قصد و انجام اعمال(خوب یا بد). و این نه تنها هیچ منافاتى با هدف الاهى ندارد، بلکه تنها راه رسیدن به کمال و سعادت و قرب و لقاى الاهى و یا نقص و شقاوت و بُعد و دورى از حق تعالى همین است. و بهشت و جهنم بر اساس تکلیف مشخص می‌گردد و پایه‌‏ى تکلیف انسان بر اختیار و اراده‌‏ او است. و خداوند از راه درون(عقل و فطرت) و برون (ارسال رسل و انزال کتب و هدایت امامان معصوم) امکان ورود به منزل نعمت و دورى از نقمت را فراهم نموده، و همیشه راه بهشت و جهنم، سعادت و شقاوت، مَلَک و شیطان و… جدا بوده و خواهد بود.

روایاتى از خاندان عصمت و طهارت(‏ع)، در تفسیر و تأویل آیات مورد بحث نقل گردیده است که به جهت اختصار، از ذکر آنها خوددارى می‌شود و علاقه‌مندان می‌توانند به تفاسیر و کتب روایى مراجعه فرمایند.[17]

گفتنی است که بحث پیرامون مسئله‌‏ى اراده‌ی الاهى و اراده‌‏ى انسان، و رابطه‌‏ى آنها و جبر و اختیار، امر بین الامرین، مخلوق بودن افعال بندگان و… و مشیت اللَّه و اقسام آن، فرق مشیت و اراده و… مجال بسیار گسترده‌‏اى را می‌طلبد و در آیات و روایات و تفاسیر و کتب کلام و فلسفه و عرفان و کلمات بزرگان و دانشمندان اسلامى و معارف الاهى غناى کافى وجود دارد.

در پایان سخن، ذکر این نکته مفید خواهد بود که برخى مشیت و خواست را به “رضا” تفسیر و تعبیر نموده و پیرامون مفهوم و اهمیت رضا و انواع و اقسام و مراتب آن بحث نموده‌‏اند. بدین معنا که یکى از ثمرات محبت به ذات حق، “رضا” است و رضا از مقامات عالى مقربان می‌باشد.[18] “راضى” چیزى جز “رضاى حق تعالى” را طالب نیست و خواست و اراده‌‏ى او در خواست و اراده‏‌ى حق، فانى است.[19]

خواست پروردگار عالمیان، خواست او است و هر کس به “مقام رضا” رسید، به جمیع مراتب بندگى رسیده است. “… و الرضا اسمٌ یجتمع فیه معانى العبودیة”.[20]

گر بار عشق او به “رضا” مى‏کشى چه باک

خاور به جا نبود و یا باختر نبود[21]

“لاهیجى” در شرح گلشن راز، در مورد رضا مى‏نویسد: حقیقت رضا، بیرون آمدن است از رضاى خود به دخول در رضاى محبوب و راضى شدن به هر چه حضرت خداوند درباره‏ى وى ارادت آن چیز نموده باشد، به حیثیتى که هیچ ارادت و داعیه، او را به خلاف ارادت اللَّه نباشد که “و ما تشاؤون الا ان یشاء اللَّه”. و راضى به حقیقت، آن کس را توان گفت که او را بر تقدیرات الهى اصلاً اعتراضى نباشد”.[22]

با پذیرش این، تفسیر و نظر، بنده‏ى حقیقى و سالک مجذوب و محبّ صادق هیچ گاه تمایل و اراده‏ى نسبت به چیزى که رضایت معبود و محبوب در آن نباشد، نخواهد داشت و رضا و اراده‏ى حق که خیر و زیبایى و پاکى محض است، هیچ گاه به بدى و پلیدى تعلق نمى‏گیرد.

لکن آنچه از واژه‏ى قرآنى “مشیت” در آیات مورد بحث فهمیده مى‏شود، متفاوت با مفهوم “رضا” است، هرچند در مستوا و رویکرد دیگرى، چنین ترادفى ممکن است.

امکان تفصیل و تعمیق بحث و طرح مسایل جبر و اختیار و مشیت اللَّه و رضا… از دیدگاه‏هاى متفاوت وجود دارد. در صورت تمایل و اعلام، اقدام خواهد گردید.


[1]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 220 – 221 قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.

[2]. همان، ج20، ص 120 و 131 و 140.

[3]. نور، 35.

[4]. همان، ص 69.

[5]. آشتیانى، میرزا مهدى، تعلیقه بر شرح منظومه، حکمت، ص 27.

[6]. انفال، 17.

[7]. نساء، 78.

[8]. دعاى جوشن کبیر، بند 55.

[9]. سبزوارى، ملاهادى، شرح الاسماء، ص 170.

[10]. ر. ک: نمایه‏هاى، انسان و اختیار، پاسخ 51؛ مشیت الاهى و خواست انسان، پاسخ 95؛ امر بین الامرین، پاسخ 58.

[11]. در مورد اراده‌‏ى ذاتى خداوند، سخن فراوان است و عده‏‌اى از حکما، اراده‏‌ى ذاتى و… خداوند را منکرند. ر.ک: طباطبائی، سید محمد حسین‏، نهایة الحکمة، ص 296 – 306 ، 307، قم، مؤسسة نشر الاسلامی، 1404ق، 1362ش؛ ملا صدرا، اسفار اربعه، ج 6، ص 307 – 368 ، 379 – 413، ج 2، ص 135 – 136 ، ج 6، ص 384 – 385 و… .

[12]. ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، 3 – 1، ص 133 – 146، 195 – 202،قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم، 1378ش؛ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 87 – 90 و 164 – 166 و 184؛ مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ص 421 – 428.

[13]. انسان، 3.

[14]. بلد، 10.

[15]. بقره، 256.

[16]. عطاردى، شیخ عزیز اللَّه، مسند الامام الرضا (ع)، ج 1، ص 37، مشهد، آستان قدس رضوی‏، چاپ اول، 1406ق.

[17]. ر. ک: شیخ صدوق، توحید، باب 55، باب المشیئة و الارادة؛ بحار الانوار، ج 4، ص 134 – 152، ج 5، ص 84 – 135، ج 25، ص 336، ج 52، ص 50؛ تفسیر صافى، ج 2، ص775 ، 793؛ المیزان، ج 20، ص 143، 144؛ کافى، ج 1، ص 65 – 70.

[18]. ر. ک: عبدالرزاق کاشانى، شرح منازل السائرین، ص 209.

[19] ر. ک: امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 217.

[20]. منسوب به جعفر بن محمد علیه السلام (امام ششم)، مصباح الشریعة، ص 182، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1400ق.

[21]. فرهنگ دیوان امام خمینى، ص 163؛ امام خمینى، دیوان، ص 107، (سلطان عشق).

[22]. لاهیجى، عبدالرزاق، شرح گلشن راز، ص 325.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد