۱۳۹۵/۰۲/۲۳
–
۱۸۲ بازدید
با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز پرسشگر ارجمند، اینگونه سخنان رهبر معظم انقلاب ، نه پیشگویی آینده بلکه پیش بینی آن بر اساس واقعیت ها و قرائن موجود می باشد. ایشان با در نظر گرفتن واقعیت هایی پیرامون رژیم صهیونیستی و اینکه این رژیم از جهت اهداف راهبردی روز به روز در مسیر عقب گرد قرارگرفته و حملات وی به غزه و جنگ سی و سه روزه با لبنان و …. همه و همه نشان از ضعف راهبردی رژیم صهیونیستی دارد. و از سوی دیگر ابتنای نظرات ایشان بر فلسفه ی تاریخ قرآنی مبنی بر وعده ی الاهی پیرامون پیروزی نهایی حق بر باطل را می توان دلیل اصلی این پیش بینی ها دانست.
با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز پرسشگر ارجمند، اینگونه سخنان رهبر معظم انقلاب ، نه پیشگویی آینده بلکه پیش بینی آن بر اساس واقعیت ها و قرائن موجود می باشد. ایشان با در نظر گرفتن واقعیت هایی پیرامون رژیم صهیونیستی و اینکه این رژیم از جهت اهداف راهبردی روز به روز در مسیر عقب گرد قرارگرفته و حملات وی به غزه و جنگ سی و سه روزه با لبنان و …. همه و همه نشان از ضعف راهبردی رژیم صهیونیستی دارد. و از سوی دیگر ابتنای نظرات ایشان بر فلسفه ی تاریخ قرآنی مبنی بر وعده ی الاهی پیرامون پیروزی نهایی حق بر باطل را می توان دلیل اصلی این پیش بینی ها دانست. درباره ی پیشرفت های ایران نیز ایشان از سویی با توجه به تجربه ی قریب به چهار دهه از جمهوری اسلامی ، و شواهد موجود پیرامون پیشرفت های مختلف در عرصه های گوناگون، و نیروهای فعال جوان در صحنه ی علم و فن آوری و از سوی دیگر با توجه به وعده ی قرآن مبنی بر نصرت مومنین چنین پیش بینی کردند که در صورت ادامه ی این حضور جهادی در صحنه، آینده ی جمهوری اسلامی آینده ای روشن خواهد بود. در پیوست پاسخ سه نوشتار پیرامون نابودی اسرائیل در 25 سال آینده و پیشرفت های ایران در دوره ی جمهوری اسلامی تقدیم می گردد. مجددا از مکاتبه ی شما با این مرکز قدردانی می نماییم. منتظر سوالات بعدی شما هستیم. br>پیوست 1: مصاحبه با حجت الاسلام دکتر محسن محمدی، عضو هئیت علمی دانشگاه فرهنگیان و معاون علمی موسسه تاریخ تطبیقی به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،اساس شکل¬ گیری رژیم صهیونیستی بر تشویق یهودیان به مهاجرت از سراسر جهان به فلسطین بود. با وجود آنکه صهیونیست ¬ها موفق شدند جمعیت زیادی را در رژیم جعلی خود گرد هم بیاورند، اما امروزه این رژیم با پدیده ¬ای به نام «مهاجرت معکوس» مواجه شده است. در این پدیده، ساکنان سرزمین ¬های اشغالی به دلایل مختلف، به ویژه ناامنی مستمر و عدم تحقق رؤیای «رفاه اجتماعی»، اسرائیل را ترک و به کشورهای دیگر مهاجرت می¬ کنند.برای تحلیل چالش های رژیم صهیونیستی و آینده آن به سراغ حجت الاسلام دکتر محسن محمدی، عضو هئیت علمی دانشگاه فرهنگیان و معاون علمی موسسه تاریخ تطبیقی رفتیم و با او در این باره گفت وگو کردیم؛ * آیا رژیم اشغالگر قدس 25 سال آینده را خواهد دید؟ برخی فکر می¬ کنند رژیم اشغالگر قدس فقط از عوامل بیرونی مانند جریان مقاومت تهدید می ¬شود؛ در حالی که هم باید به عوامل درونی توجه کرد و هم نباید عوامل بیرونی را در جریان مقاومت محدود کرد بلکه حتی خود آمریکا که در نگاه اول به عنوان حامی اسرائیل غاصب محسوب می ¬شود در برخی موارد می ¬توان آن را در عوامل افول این رژیم جعلی کودککش نیز لحاظ کرد. رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اقشار مختلف مردم فرمودند: بعد از اتمام این مذاکرات هسته ای، شنیدم صهیونیست¬ها در فلسطین اشغالی گفتند فعلا با این مذاکراتی که شد، تا 25 سال از دغدغه ایران آسوده ایم؛ بعد از 25 سال فکرش را می¬ کنیم. بنده در جواب عرض می¬کنم اوّلاً شما 25 سال آینده را نخواهید دید. ان شاءالله تا 25 سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت. بیش از شصت سال از اشغال سرزمین فلسطین توسط صهیونیستها و تشکیل دولت صهیونیستی اسرائیل میگذرد. البته سرزمین مقدس اسلامی فلسطین بیش از سی سال پیش از آن در اشغال دولت استعمارگر انگلیس بود و این دولت طی این سی سال زمینه اشغال فلسطین از سوی صهیونیستها را با آوردن یهودیان از اقصی نقاط دنیا به آنجا فراهم ساخت. واقعیت آن است که اسرائیل پس از شصت سال از هنگام تأسیس که با اشغال توام با خشونت نظامی سرزمین فلسطین بوده است، در سراشیبی قرار گرفته و به سمت فروپاشی حرکت میکند و صدای لرزیدن ستونهای این کاخ بلند و امن ادعایی صهیونیستها هر روز شدیدتر و بلندتر از پیش شنیده میشود. *نظام رسانه¬¬ ای غرب سعی می¬ کند، اسرائیل را قوی نشان دهد. در این بین سخن رهبری در مورد از بین رفتن اسرائیل را چگونه ارزیابی می¬ کنید؟ رسانه ها اساسا حاصل مدرنیته و در فضای اومانیستی غرب شکل گرفته¬ اند و طبیعی است که در این فضا در راستای اهداف و برنامه¬ های غرب باشند. اساسا نظام رسانه ¬ای غرب که هیمنه فرهنگی و تکنولوژیکی خود را بر سایر کشورها تحمیل کرده است به دنبال این است که مردم جهان، دنیا را آن طور که غرب می¬ خواهد ببینند و تصویر کنند. این موضوع هم از لحاظ فرهنگی است و هم از لحاظ سیاسی. جهانی شدن که به غربی کردن جهان نیز می¬توان از آن تعبیر کرد در همین راستا قابل تحلیل است. در این بین طبیعی است که رسانه¬ ها در اختیار و در راستای منافع غرب عمل کنند. در این شرایط رسانه های همواره بر قدرت اسرائیل تبلیغ می¬ کنند و در مقابل جریان مقاومت و اسلام را تضعیف می¬ کنند و علیه آنها تبلیغ می ¬نمایند. فرمایشات حکیمانه و دوراندیشانه مقام معظم رهبری این تصویرسازی واهی را شکست و مسلمانان و آزادی¬خواهان جهان را به افق بلندی رهنمون کرد تا در مقابل این هجمه و جوسازی غرب مرعوب نشوند و با توکل به خدا و قدرت ایمان به هدفی کمتر از نابودی دشمن پیمان¬شکن فریب¬کار خود قانع نشوند. *با توجه به این مطالب بحث افول و زوال رژیم صهیونیستی صرفا بحثی تبلیغاتی و رسانه¬ای نیست بلکه مبتنی بر واقعیات و امری محقق شدنی است. بر این اساس چه مسائلی سبب افول رژیم صهیونیستی و از بین رفتن آن می¬شود؟ رژیم جعلی اشغالگر قدس با چالش¬های بیرونی و درونی متعددی مواجه است که موجودیت او را به خطر می¬ اندازد هر چند این رژیم قصد دارد بر این عوامل سرپوش بگذارد و بعضا فرافکنی کند. نکته مهم این مسئله این است که برخی فکر می¬ کنند رژیم اشغالگر قدس فقط از عوامل بیرونی مانند جریان مقاومت تهدید می ¬شود؛ در حالی که هم باید به عوامل درونی توجه کرد و هم نباید عوامل بیرونی را در جریان مقاوت محدود کرد بلکه حتی خود آمریکا که در نگاه اول به عنوان حامی اسرائیل غاصب محسوب می ¬شود در برخی موارد می¬توان آن را در عوامل افول این رژیم جعلی کودک¬کش نیز لحاظ کرد. *جریان مقاومت را در تحقق افول صهیونیسم چگونه ارزیابی می¬کنید؟ رژیم صهیونیستی در نُه سال گذشته، در چهار جنگ مهم با حزب الله لبنان و گروه های مقاومت فلسطین شکست خورده است. نکته مهم در این مورد این است که اسرائیل توسط هم پیمانان غرب این رژیم به مدرن ¬ترین سلاح¬ها تجهیز شده بود. در جنگ 33 روزه، 22 روزه و هشت روزه، نیروهای مقاومت از لحاظ در اختیار داشتن تجهیزات نظامی در برابر اسرائیل، اوضاع چندان مناسبی نداشتند، اما با این وجود پیروز شدند. اما در جنگ 51 روزه در سال گذشته، اوضاع تغییر کرد و مبارزان فلسطینی با رونمایی از تجهیزات نظامی خود، اسرائیلی¬ ها را غافل¬گیر کردند و شکستی دیگر را متوجه اسرائیل نمودند. اکنون که گروه های مقاومت اعلام نموده¬اند به تسلیحات و موشک¬ های پیشرفته ¬تری نسبت به قبل دست پیدا کرده ¬اند، تهدیدات امنیتی بیش از پیش موجودیت اسرائیل و بقای این رژیم را به چالش خواهد کشید. بی شک تهدیدات امنیتی یکی از مهم¬ترین دلایل مهاجرت معکوس در اسرائیل است. بنابراین نقاط ضعف اسرائیل و آمریکا در منطقه با مقاومت فلسطینی و لبنانی در مقابل تهاجم توسعه¬طلبانه اسرائیل آشکار شد. شکست چند مرحلهای این رژیم تنها در برابر جریان مقاومت در لبنان نشان داد که این رژیم و حامی اصلی آن یعنی دولت آمریکا چقدر شکننده هستند و اگر دولتهای اسلامی خوب سازماندهی شوند به راحتی نه تنها دشمن را از دستیابی به اهداف خود در تهاجم ناکام میگذارند بلکه میتوانند شکست سنگینی را بر آن تحمیل سازند. در این بین شکست سه مرحله¬ ای رژیم اشغال¬گر قدس در مقابل نیروهای حزب الله لبنان حائز اهمیت است. مرحله اول آن عقب¬ نشینی نیروهای اشغالگر از لبنان پس اشغال آن از سال 1982 بود که با ضربات سنگین شهادت¬ طلبانه مبارزان لبنانی علیه مراکز اشغالگران غربی و صهیونیستی انجام شد. مرحله دوم فرار صهیونیستها در سال 2000 از جنوب لبنان است. شکست بزرگ رژیم اشغالگر قدس در نبرد وعده صادق یا جنگ 33 روزه در سال 1385 را میتوان شکست مرحلهسوم اسرائیل از مقاومت لبنانی دانست. همچنین فرار از غزه پس از 38 سال اشغال آن و مقاومت گسترده فلسطینیان در مناطق اشغالی و به ویژه در باریکه غزه علی رغم محاصره شدید آن، همه حاکی از قدرت جریان مقاومت و ناتوانی و ضعف اشغالگران است. در این بین دو نکته مهم در دستاوردهای جریان مقاوت در راستای افول رژیم اشغالگر قدس قابل تبیین است: کم رنگ شدن و از بین رفتن هراس از اسرائیل و درمیان گروههای مقاومت منطقهای و کشورهای منطقه و پیدا شدن و افزایش این احساس که اسرائیل را میتوان به راحتی در جنگها شکست داد که این خود مانع مهمی در پیشبرد سیاستها و برنامههای این رژیم در منطقه است. ورود گسترده جوانان فلسطینی (اعم از زن و مرد) به صحنه مبارزات ضد اشغال¬گری که حاکی از تداوم و گسترش این مبارزات در آینده است. هدف قرار دادن کودکان و نوجوانان توسط صهیونیستها نیز حاکی از این نگرانی آنان است. همچنین شهادت کودکان و نوجوانان فلسطینی خود موج مخالفتهای ضدصهیونیستی را در سراسر جهان و حتی در میان صهیونیستها دامن زده است. *به نظر شما جریان بیداری اسلامی در تقویت جایگاه مسئله فلسطین و جریان مقاومت در جهان اسلام تاثیر داشته است؟ آیا از این جهت می¬توان گفت جریان بیداری اسلامی روند افول اسرائیل غاصب را تسریع کرده است و توجه بیشتری از مسلمانان را به این موضوع جلب کرده است؟ تا قبل از سال 1914 میلادی (1293 شمسی) اصطلاح فلسطین بدون اینکه محدوده¬ معین و مشخصی را در برگیرد به صورتی مبهم به بخش جنوب غربی سوریه که یکی از ولایت¬های تحت سلطه¬ امپراطوری عثمانی بود اطلاق می¬ شده و بیشتر ساکنان این سرزمین در آن زمان عربهای مسلمان بودهاند و اقلیتی مسیحی و یهودی نیز از دیر باز در آن دیار – به ویژه در شهر مقدس اورشلیم – زندگی میکردهاند. این شهر از نظر سه مذهب یهود، مسیحیت و اسلام دارای ارزش و اعتبار مذهبی است. به طوری که پیروان تمام این مذاهب به علت مسائل تاریخی و مذهبی نسبت به این شهر ادعای مالکیت دارند. مرزهای فعلی فلسطین که با کشورهای مصر، اردن، سوریه و لبنان همسایه است در سال 1992 میلادی (1370 شمسی) یعنی زمانی که انگلستان پس از جنگ جهانی اول اجازه قیمومیت بر این سرزمین را از جامعه¬ ملل دریافت کرد، مشخص شد. از آن پس ملت فلسطین نیز به مردمی اطلاق شد که پس از تسلط انگلستان بر این سرزمین به منظور کسب استقلال علیه انگلستان و حضور روز افزون مهاجران یهودی در فلسطین سر به شورش برداشتند. پس از پایان جنگ اعراب و اسرائیل در مجموع حدود 77 درصد از خاک فلسطین تحت سیطره¬ رژیم صهیونیستی قرار گرفت. فلسطین یکی از عناصر تشکیل دهنده هویت مسلمانان در خاور میانه است که از مبادی اصلی موج جدید بیداری اسلامی است. مسأله فلسطین علاوه بر بعد مذهبی و سیاسی به مسأله حیثیت و هویت مسلمانان تبدیل شده است به طوری که ناتوانی رهبران عرب در پایان دادن به اشغال اسرائیل عامل تضعیف مشروعیت فرمانروایی حاکمان عرب و سرخوردگی، اضطراب و ناامیدی گسترده و احساس حقارت مسلمانان در مقابل سلطه اروپا، آمریکا و اسرائیل شده است. بر همین اساس برنارد لوئیس از مسأله فلسطین به عنوان سرشکستگی تحمل¬ ناپذیر برای دنیای عرب و اسلام یاد میکند. از این رو برخی مساله فلسطین را سرآغاز موج دوم بیداری اسلامی (1979 ـ 1945) میدانند و از مسئله فلسطین به عنوان دومین اولویت جنبشهای اسلامی یاد می کنند. مقام معظم رهبری نیز در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی فرمودند: «درستی مسیر نهضتهای بیداری اسلامی را از جمله باید در موضعگیری آنان در قبال مسئله فلسطین جستجو کرد». قضیه فلسطین فراتر از تصاحب سرزمین و موضوع خود فلسطین به عنوان یک کشور اسلامی پس از تقطیع امپراطوری عثمانی است چنان که سایر کشورها مثل لبنان و سوریه چنین هستند بلکه بحث جنبه بین الملل اسلامی و بین ادیانی دارد و با رویکردی تمدنی یادآور تقابل و اقتدار تمدنی اسلام در مقابل سایر ملل و تمدنهاست. بیداری اسلامی نیز فراتر از موضوعات سیاسی و اجتماعی داخلی کشورها، با دیدی فرامرزی وجه مشترک و ارتباط دهنده این قیام و جنبشها گرایشات دینی و اسلامی است. به این ترتیب در پهنه و بستر تاریخ بشریت، این جریانهای اسلامی به هم پیوند می خورند و یادآور دوران عظمت و عزت تمدن اسلامی می شوند. اصولاً شکل¬ گیری جنبش مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی از نوعی بیداری اسلامی ناشی می شود که در غیر آن باید منتظر پذیرش در خواست¬ها و برنامههای رژیم صهیونیستی و تسلیم در مقابل آن میبودیم. ایستادگی و نهضت در مقابل متجاوزین به ارزشها و سرزمین اسلامی حاکی از روحیه دینی و تعهد به ارزشهای اسلامی است که مسلمانان برای احیای آنها دشوارهای مبارزه را پذیرفتهاند و از عافیت¬طلبی فاصله گرفتهاند. اگر مسلمانان در غفلت و خواب تمدنی باشند دیگر معنا ندارد برای احیای امت اسلامی و حفظ میراث فرهنگی ـ دینی خود با دشمن مجهز و پر قدرت که از جانبداری و طرفداری ابر قدرت برخوردار است، مبارزه کنند و از در سازشکاری وارد نشوند. از دیدگاه تحلیل¬گران، مناقشه اعراب و اسرائیل که پس از اعتصاب عمومی احزاب در سال های 1936 ـ 1939 اوج گرفت، نقش مهمی در دگرگونی اخوان المسلمین و تبدیل آن از یک باشگاه جوانان به یک نیروی سیاسی مقتدر ایفا کرد و اعضای آن را وادار کرد تا ایدئولوژی خود را به نوعی تعبیر کنند که توانایی اسلام را برای تبدیل شدن به یک ایدئولوژی همه جانبه تأیید کند. اثر جنگ 1967 اعراب و اسرائیل و افتادن بیت المقدس به دست اسرائیل بر توسعه و افراطی شدن جنبش اسلام¬گرایی، بسیار موثر بود. این شکست خرد کننده نشان داد که بیش از یک قرن تجربه نوسازی، غرب¬گرایی و اسلام¬زدایی نسبی کوچک¬ترین اثری در تغییر موازنه نامطلوب قدرت موجود بین غرب و جهان اسلام نداشته و برعکس به عمیقتر شدن شکاف قدرت بین این دو و افزایش دست¬اندازهای خارجی به کشورهای اسلامی منجر شده است. به نظر میرسد این وضعیت به اعراب می گوید عربیت بدون اسلام به ظرفی خالی و جسمی بی روح می ماند و راه دوام آنها نیز از مسیر تقویت امت اسلامی می¬ گذرد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران عاملی که فلسطینیان را به هم پیوند می داد، «عربیت» بود ولی پس از آن، اسلام عامل پیوند دهنده مبارزان شد به خصوص که انقلاب اسلامی به عنوان دشمن اسرائیل حامی بزرگ اسرائیل را در منطقه از بین برده بود. به این ترتیب بیداری اسلامی سبب شد مسئله فلسطین فقط به عنوان یک مسئله سرزمینی یا قومی (عرب) باقی نماند بلکه جایگاه ویژه¬ای در امت اسلامی بیابد و فراسرزمینی و فراملیتی شود. از این جهت می توان گفت جریان بیداری اسلام هم الگوی مقاومت را تقویت کرد و هم اینکه مسئله فلسطین را از موضوعی سرزمینی و نژادی به موضوعی کلان در سطح نظام و تمدن اسلامی تبدیل کرد. *شما جریان مقاومت را که در جریان بیداری اسلامی تقویت شده است را مهم¬ترین عامل خارجی افول اسرائیل می¬ دانید. فراتر از این عوامل خارجی آیا در خود اسرائیل ظرفیت¬هایی برای مقابله با اسرائیل وجود دارد؟ به عبارت دیگر چالش¬های درونی اسرائیل که اضمحلال آن را تسریع می ¬کند چیست؟ اسرائیل از زمان تشکیل در سال 1948، همواره با دو مسأله¬ اساسی و حیاتی مشروعیت و امنیت مواجه بوده و این دو مشکل پیوسته بقا و موجودیت آن را تهدید کرده است. این دولت از همان ابتدا، با بحران مشروعیت در داخل و عدم شناسایی بینالمللی به ویژه از طرف دولتهای اسلامی و عرب منطقه مواجه شد. فلسطین، مشروعیت رژیم اسرائیل را رد کرد و هستههای مقاومت را در مراحل متعددی شکل داد. مهم¬ترین چالش¬های درونی اسرائیل غاصب را در موارد زیر می¬ توان تحلیل کرد: یکی از مهم¬ترین شکاف¬هایی که در سال¬های اخیر جامعه اسرائیل را به سمت نوعی نارضایتی و بی¬ثباتی سوق داده است، «تبعیض قومی-طبقاتی» است. جامعه صهیونیستی از دو گروه عمده تشکیل می شود که اشکنازی و سفاردی نامیده می¬شوند. سفاردی¬ها یهودیانی هستند که در شبه جزیره «ایبریا» شامل اسپانیا و پرتغال می ¬زیستند و پس از سقوط خلافت اسلامی اندلس در سال 1492 میلادی، از آن کشور گریختند و در جنوب اروپا، شمال آفریقا و شهرهای لندن، آمستردام و هامبورگ سکونت گزیدند. امروزه واژه سفاردی از نظر معنایی توسعه یافته و تمامی جوامع یهودیان شامل آفریقا، عراق، سوریه، یونان، ترکیه و سایر یهودیان (غیراشکنازی) را شامل می ¬شود. اشکنازی¬ها نیز گروه قدرتمند دیگر اسرائیل هستند. واژه اشکناز نام عبری آلمان است و بنابراین اشکنازی در اصل به معنی یهودی آلمانی است که به تدریج بر همه یهودیانی که از تمام اروپا و آمریکا به فلسطین آمدند، اطلاق شد. بین سفاردی¬ها و اشکنازی¬ها دشمنی دیرینه¬ای وجود دارد؛ چراکه سفاردی¬ها اشراف یهود بودند و از اینکه با اشکنازی¬ها هم محل شوند، احساس شرم می ¬کردند و همواره سعی داشتند فاصله خود را با اشکنازی¬ها حفظ کنند و با آنان عبادت یا ازدواج نمی ¬کردند. اما بعدها وضعیت کاملا برعکس شد. درحالی که سفاردی¬ها تبدیل به اقلیت شده¬اند، اشکنازی¬ها در تمدن غربی و همچنین دولت رژیم صهیونیستی موقعیت برجسته¬ای یافته¬اند. برخی از تحلیل¬گران معتقدند که شکاف میان سفاردی¬ها و اشکنازی¬ها بیشتر اقتصادی است تا ایدئولوژیک. به همین دلیل، قابل پر کردن است. اما عده¬ ای دیگر معتقدند که این نابرابری نهادینه شده است؛ به گونه¬ ای که نسل سوم سفاردی¬ها هنوز جزء طبقه کارگر و طبقات پایین هستند، درحالی که همین نسل اشکنازی¬ها به طبقات متوسط رو به بالا تعلق دارند. برخی از رهبران رژیم صهیونیستی، یهودیان سفاردی را قرون وسطایی نامیده¬اند که فاصله بسیار زیادی با یهودیان اشکنازی دارند. حتی اشکنازی¬ها سفاردی¬ها را از نظر عقلی، عقب¬مانده می ¬نامند. سفاردی ها و اشکنازی¬ها یکدیگر را نجس زاده می-شمارند و ازدواج با یکدیگر را ممنوع می¬دانند. از نظر اقتصادی نیز سیاست¬های کلی به گونه¬ای طراحی شده است که منجر به تقویت بنیان اقتصادی اشکنازی¬ها و فقر و بیکاری و ناامیدی سفاردی¬ها می¬ شود. نتیجه این سیاست¬ها، ایجاد دو طبقه فرادست و فرودست در میان جامعه یهودیان است. از نظر سیاسی هم راه نیل به مناصب عالیه حکومت صهیونیستی برای سفاردی¬ها مسدود یا حداقل همراه با دشواری¬های بسیاری است. آمار مربوط به تعداد سفاردی¬ها در کنست یا کابینه، مبین تبعیض سیاسی حاکم بر این گروه است. در حوزه مسائل نظامی نیز اکثر مناصب مهم تحت کنترل اشکنازی¬ها قرار دارد و امور سخت و جان¬فرسای نظامی معمولاً به عهده یهودیان سفاردی است. این شکاف اجتماعی به مرور می¬ تواند زمینه فروپاشی از درون این رژیم را فراهم آورد. یکی دیگر از اختلافات اصلی در جامعه صهیونیستی، پیرامون مفاهیمی اساسی مانند یهودیت، صهیونیسم و دولت است. در یک طرف این تضاد، بنیادگرایان مذهبی طرفدار صهیونیسم و در طرف دیگر، سکولارهای منادی پست صهیونیسم قرار دارند. در جامعه صهیونیستی، در سه دهه گذشته، گرایش¬های مذهبی تقویت و به تبع آن، شکاف میان مذهبیون و سکولارها نهادینه شده است. در چنین شرایطی، رژیم صهیونیستی قادر نیست منازعات مذهبی را به دلخواه خود مدیریت کند. احزاب و جریان¬های مذهبی، خواهان تعریف رژیم صهیونیستی به عنوان یک رژیم یهودی و نهادینه کردن تبعیض مذهبی هستند. حال آنکه احزاب و جریان¬های سکولار با تأکید بر ماهیت سکولار این رژیم، می¬کوشند اقلیت¬های غیریهودی را در این جامعه ادغام کنند. هویتی که بنیان¬گذاران صهیونیست آن را به ایدئولوژی غالب در حوزه شکاف¬های قومی-مذهبی تبدیل کرده بودند، چالش¬های قومی-مذهبی ایجادشده در جامعه اسرائیل و تضادهای نهفته در ایدئولوژی صهیونیسم را بیشتر از هر زمان دیگری عیان کرده است. تضادهایی که اقلیت¬های قومی-مذهبی و حتی خود یهودیان به آن معترف¬اند. در حقیقت، با گذشت زمان، تضادها و تناقضات ایدئولوژیک بنیان¬های رژیم صهیونیستی، خود را بیشتر نمایانده است؛ تا جایی که صدای موافقان این رژیم را درآورده است. اساس شکل¬ گیری رژیم صهیونیستی بر تشویق یهودیان به مهاجرت از سراسر جهان به فلسطین بود. با وجود آنکه صهیونیست¬ها موفق شدند جمعیت زیادی را در رژیم جعلی خود گرد هم بیاورند، اما امروزه این رژیم با پدیده¬ای به نام «مهاجرت معکوس» مواجه شده است. در این پدیده، ساکنان سرزمین¬های اشغالی به دلایل مختلف، به ویژه ناامنی مستمر و عدم تحقق رؤیای «رفاه اجتماعی»، اسرائیل را ترک می¬گویند و به کشورهای دیگر مهاجرت می¬کنند. بنیان رژیم صهیونیستی بر مهاجرت گذاشته شده است. اهمیت مهاجرت تنها در تاثیر آن بر میزان جمعیت و نرخ رشد آن نیست، بلکه می¬ توان گفت مهاجرت متغیر مهمی در تعیین ویژگی¬های نژادی و فرهنگی و شکل دهی به ساختار طبقاتی جامعه اسرائیل محسوب می¬شود. براساس گزارش¬های رسمی این رژیم، در حال حاضر حدود 750 الی 850 هزار یهودی با تابعیت اسرائیلی در خارج از (فلسطین اشغالی) زندگی می¬کنند. پدیده مهاجرت معکوس تنها به این یک میلیون صهیونیست که عملا سرزمین¬های اشغالی را ترک کرده¬اند، ختم نمی¬شود، بلکه هم اکنون بسیاری از شهروندان صهیونیست ساکن این رژیم درصدد دریافت گذرنامه ی خارجی هستند. در نظرسنجی های انجام گرفته در این مورد، دو عامل «ضعف ایده صهیونیست» و «کاهش امنیت و رفاه اجتماعی» به عنوان دو عامل مهم مهاجرت ذکر شده است. در سال 2014 میلادی شبکه تلویزیونی «العاشره» رژیم صهیونیستی نیز نتایج یک نظرسنجی در مورد مهاجرت معکوس در اسرائیل را منتشر کرد. بنابراین نظرسنجی، بیشتر از نیم میلیون نفر به دلیل شرایط بد معیشتی، آماده ترک اسرائیل هستند و پنجاه درصد از مردم ساکن در سرزمین¬های اشغالی به فکر آماده کردن شرایط برای خروج از این رژیم هستند. این شبکه همچنین اعلام کرد که تاکنون هشت صد هزار نفر به صورت دائمی و همیشگی اسرائیل را ترک کرده¬اند. در همین حال، شانزده مؤسسه و نهاد اطلاعاتی آمریکا در پژوهشی که انجام داده¬ اند، به این نتیجه رسیده ¬اند که اسرائیل تا سال 2025 فرومی ¬پاشد. پژوهش نهادهای امنیتی آمریکا در ادامه، به دلیل این فروپاشی می ¬پردازد و اعلام می ¬کند که یهودیان به میزان بسیار بالایی در حال بازگشت از فلسطین به کشورهایی که از آنجا آمده ¬اند هستند. همچنین براساس تجزیه و تحلیل آینده¬ پژوهان سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا (سیا) که به نمایندگان سنای منتخب در امور اطلاعات و کمیته منتخب دائم مجلس نمایندگان در امور اطلاعات ارائه شده است، اسرائیل تا سال 2029 بیشتر دوام و بقا نخواهد یافت. وخامت اوضاع اقتصادی، تهدیدهای امنیتی و کاهش احساس تعلق به دین یهود، مهم¬ترین دلایل مهاجرت معکوس در اسرائیل است. علاوه بر نکات فوق مسائل زیر را نیز می ¬توان از چالش ¬های درونی اسرائیل غاصب دانست که فروپاشی آن را تسریع می -کند: کاهش ورود گروههای یهودی از دیگر نقاط جهان به فلسطین مشکل بنیادی اسرائیل به شمار میرود. زیرا موجودیت این رژیم براساس ورود و اسکان یهودیان تعریف شده است که اینک این اساس در حال فرو ریختن است. پیدا شدن شکاف در میان صهیونیستها که هر روز بر عمق این شکاف و شقاق افزوده میشود از جمله اختلاف میان ارتش و دولت و عدم اعتماد به ارتش در حفظ امنیت نزد صهیونیستها و همچنین عدم اعتماد مردم به مسئولان و احزاب سیاسی از نشانههای این شکاف است. دور شدن صهیونیستها از آرمانهای اولیه رژیم صهیونیستی و اهمیت دادن به منافع شخصی نزد آنان که این امر موجب پدیدار شدن موج گسترده فسادهای مالی و اخلاقی در نزد صهیونیستها و به ویژه مسئولان دولتی گشته است. اسرائیل پس از شصت سال هنوز نتوانسته هویت ملی را برای صهیونیستها تعریف کند و این امر خود نوعی عدم علاقه به برنامههای احزاب و مسئولان را در نزد مردم گرد آمده از اقصی نقاط دنیا به وجود آورده است و گروههای مردم پیش از آنکه برای خود هویت اسرائیلی و یا حتی یهودی قائل باشند و به هویت ملی کشوری که از آنجا آمدهاند اهمیت میدهند. پیدا شدن احزاب مختلفی مانند روسی تبارها، مجاریها و غیره به واسطه فقدان هویت ملی در جامعه است. پیدا شدن فاصلههای طبقاتی در میان صهیونیستها حاکی از تقسیم نادرست منابع و وجود تبعیض شدید در رژیم صهیونیستی است. این مسأله خود موجهای اعتراض را برانگیخته است. به چالش کشیده شدن ادعای پاکی نژاد یهود از طریق جذب یهودیان جدید از کشورهای اتیوپی، هند، مراکش، چین و … و طرح ادعاهایی که اینها از اسباط گم شده بنی اسرائیل هستند و اینک پس از قرنها پیدا شده اند و وارد کردن آنها به فلسطین اشغالی تا بحران کاهش جمعیت، که ناشی از عدم استقبال یهودیان اروپا و آمریکا و افزایش خروج یهودیان از فلسطین است، جبران سازند که البته این عدم استقبال برای ورود به فلسطین و افزایش خروج به دلیل افزایش مبارزات فلسطینیان و احساس فراگیر نا امنی گسترده در این سرزمین است. شدتگیری و دامن گستری موج مخالفتهای سازمان یافته یهودیان جهان با تفکر صهیونیسم و تشکیل حکومت اسرائیل در فلسطین که با مبانی دینی یهود ناسازگار است، به یک مشکل اساسی برای اسرائیل تبدیل شده است. ظهور جریانی درمیان نسل جدید صهیونیستها که با خشونت اسرائیلی به شدت مختلف هستند و به انحاء گوناگون با سیاستها و برنامههای دولت مخالفت میکنند و منادی همزیستی با فلسطینیان به عنوان به شهروند با حقوق مساوی هستند. فرار از خدمت در ارتش که اخیراً افزایش پیدا کرده و یا آتش زدن پرچم اسرائیل توسط جمعی از نظامیان نمونه بارزی از پیدایش جریان ضد دولتی در میان نسل جوان یهودی در اسرائیل است. *فرمودید آمریکا به نوعی هم عامل قدرت گرفتن اسرائیل است و هم از طرفی می¬تواند اسرائیل را تضعیف کند. بر این اساس نقش آمریکا در قدرت گرفتن یا ضعف اسرائیل را چگونه ارزیابی می کنید؟ با توجه به اهمیت خاورمیانه آمریکا همواره تلاش کرده است در آن حضور فعالی داشته باشد. آمریکا پس از کودتای 28 مرداد حضور خاورمیانه¬ای خود را در خاورمیانه با محوریت ایران آغاز کرد. تئوری دو ستونی نیکسون نیز در این فضا و با محوریت ایران طراحی شد. در این مدت ارتباط مداخله¬گرانه آمریکا با ایران ضمن تامین منابع انرژی آمریکا، اِعمال مدیریت و قدرت آمریکا را در این منطقه تسهیل کرده بود. آمریکا برای حضور خود در خاورمیانه از جهتی هدف خود را تامین امنیت اسرائیل تعریف کرد و از طرفی از اسرائیل در راستای اهداف خود بهره برد. هرچند صهیونیسم فرزند نامشروع استعمار بود، اما این فرزند مغرور به اندازهای قدرتمند شد که استعمارگران پیر را در مطامع خود به یاری گرفت. تشکیل حکومت صهیونیستی در خاک فلسطین که نقطه اتصال آفریقا و آسیا به شمار میرفت، میتوانست دیدهبانی مدیترانه، دریای سرخ و خاورمیانه را برای استعمارگران غرب میسر سازد و از همین رو است که غرب با اسرائیل همپیمان شده است. اما صهیونیست¬ها از راه¬های دیگری نیز در حلقههای امپریالیستی سوداگران غرب سهم داشتند. شبکههای ماسونی و اعمال نفوذ در جریان¬های سیاسی و حزبی و همچنین به کاربردن اهرم¬های مالی و بانکی، به طور حساب شدهای استیلای غرب را بر ممالک محروم جهان فراهم میساخت. حضور اروپا و آمریکا در منطقه نسبت به دیگر قدرت¬های بزرگ در خاورمیانه پررنگ¬ تر بوده است. آمریکا به دلیل تعهد نسبت به امنیت اسرائیل و نیازهای انرژی خود، در امور این منطقه دست دارد. اروپا نیز دلایل گوناگونی برای حضور در خاورمیانه دارد که برخی از آنها مشترک با آمریکا و برخی منحصر به خود است مانند تاریخ استعمارگری و وابستگی انرژی. البته با وجود این همگرایی و همچنین قدرت زیاد حاصل از اجتماع بالقوه آنها ولی در منطقه قدرت اعمال نفوذ کم¬بنیه¬ای دارند. این امر از عوامل زیر ناشی می ¬شود: در حالی که برخی کشورها دوران گذار را طی می¬ کنند، بسیاری از شخصیت¬ها و نهادهایی که ارتباطات با آنها شکل گرفته بود از صحنه محو شده¬ اند. تعامل با منطقه اکنون به دلیل ماهیت بسیار متغیر آن دشوار شده است و سیاست هنوز به شکل الگویی پیش¬بینی¬پذیر متبلور نشده است که افق برنامه¬ریزی و اعتمادی را پیش روی خارجی¬ها ترسیم کند. میزان خشونت در خاورمیانه مانع اتخاذ سیاستی هماهنگ و منسجم می¬ شود. به ویژه که اروپا باید خود را برای بازگشت افراط¬گرایانی آماده کند که شناسنامه اروپایی دارند. در حالی که واشنگتن با گزینه ¬های دشواری رو به رو است به نظر م ی¬رسد این کشور بخش زیادی از اهمیت خود را از دست داده است. بروز این مسئله را در واکنش¬های ناهماهنگ به تغییرات سیاسی، عقب¬نشینی از خطوط قرمز خودتعیین کرده، وعده برای اقدام نظامی در سوریه، نارضایتی عربستان و اسراییل از مذاکرات هسته¬ ای می ¬توان مشاهده کرد. برایند کلی این شرایط نشان می¬دهد که خاورمیانه اکنون آزمایشگاه مهم جهانی برای اجرای سیاست¬های جدید توازن قدرت است که ویژگی عمده دهه ¬های آتی به شمار می ¬آید. البته در این توازن قدرت، کنشگران خارجی نسبت به گذشته زمینه اعمال قدرت کمتری دارند و قدرت¬های منطقه¬ای جدید و جویای نامی در حال شکل¬گیری است که نقش¬ آفرینی بیگانگان را محدود و حتی مدیریت خواهد کرد. در این شرایط از طرفی با حضور قدرت¬های جدید منطقه ¬ای جدید در خاورمیانه مانند ایران قدرت کنشگری امریکا کم شده است و از طرف دیگر اهمیت خاورمیانه برای آمریکا کم شده است. این شرایط سبب شده است آمریکا جهت حضور در خاورمیانه انگیزه کمتری داشته باشد. بر این اساس یکی از عوامل افول اسرائیل، کاهش قدرت آمریکا در منطقه خاورمیانه است در حالی که آمریکا هم¬پیمان و حامی رژیم غاصب صهیونیستی است. پایداری انقلاب اسلامی در عرصه مقابله با آمریکا، اختلاف آمریکا با هم ¬پیمانان سنتی و جدیدش از انحادیه اروپا تا چین و روسیه، ظهور قدرت ¬های جدید در منطقه و موج رو به گسترش بیداری اسلامی در بین ملت¬های مسلمان از مهم¬ترین علل افول قدرت آمریکا در منطقه است که مانع از قدرت گرفتن اسرائیل جنایت¬کار می ¬شود. سران استکبار به این نتیجه رسیدهاند که سیاستهای کهنه و نخنما شده آنان دیگر قابلیت تاثیرگذاری ندارد و چه بخواهند و چه نخواهند فروپاشی اقتدار آمریکا در منطقه اتفاق افتاده است. اقتدار بلامنازع منطقه، قدرت بینظیر انقلاب اسلامی ایران و آرمانهای رفیع آن است که تمام قدرتهای جهان به آن اعتراف دارند و آثار پر برکت آن به فضل پروردگار «دورهای جدید و عصری نوین در تاریخ بشریت» را رقم خواهد زد. پیشبینی سازمان جاسوسی سیا مبنی بر نابودی رژیم جعلی صهیونیستی تا سال 2025، نه به جهت نگرانی درباره امنیت این رژیم، بلکه ترسیمکننده سیاست خارجی جدید آمریکا در کماهمیت دانستن منطقه غرب آسیا است. به نظر میرسد اختلافات سران تلآویو و واشنگتن بر سر توافق هستهای با ایران نیست و این موضوع بیشتر ابزار و بهانه است. اختلاف اصلی در اینجاست که آمریکا به تدریج منافع خود را در منطقه اقیانوس آرام و شرق آسیا میبیند و انتقال مرکز ثقل سیاستهای راهبردی این کشور، امنیت همه جانبه رژیم صهیونیستی را به خطر میاندازد. بنابراین با قدرت گرفتن ایران در منطقه آمریکا دیگر نمی¬ تواند به راحتی در خاورمیانه برنامه¬ریزی کند و کنشگری فعال باشد. در این شرایط این ایران است که خاورمیانه را با ماهیتی ضداسرائیلی ساماندهی و چیدمان می¬کند نه آمریکا بر اساس امنیت و موجودیت اسرائیل. به این ترتیب با قدرت گرفتن ایران در منطقه اسرائیل در منطقه محدود می¬شود. *با توجه به مطالبی که فرمودید لطفا در یک جمع ¬بندی این شرایط را در یک چارچوب و سازمان مفهومی تحلیل نمایید. حاصل همه این شرایط و مراحل این است که از جهتی عامل طرد بیرونی اسرائیل با تقویت محور مقاومت در منطقه شکل می ¬گیرد. از طرف دیگر عوامل درونی زیادی اسرائیل را از درون متلاشی می ¬کند حتی اگر عوامل بیرونی فعال نباشد. از سوی دیگر عوامل تقویت اسرائیل رو به افول است؛ یعنی آمریکا که از عوامل خارجی تقویت اسرائیل است با قدرت گرفتن ایران، نمی¬تواند قدرت بلامنازع منطقه باشد. در واقع اسرائیل غاصب از طرفی حامی خود را از دست می¬ دهد و از طرف دیگر عامل تهدید بیرونی دارد. عوامل تضعیف و انحطاط درونی نیز در این بین نقش¬آفرینی می¬کند. حاصل همه این شرایط این است که اسرائیل 25 سال آینده را نخواهد دید. پیوست 2 : مصاحبه با «ناصر ابوشریف» نماینده جنبش جهاد اسلامی فلسطین در ایران مصاحبه با شخصیتهای فلسطینی همواره متفاوت بوده است؛ به ویژه اگر طرف مصاحبه یک مبارز فلسطینی باشد. آنها پس از سالها هنوز کلید خانههای اشغال شده خود در فلسطین را در جیب دارند و با اطمینان عجیبی از بازگشت به فلسطین حرف میزنند. بعضی اوقات انسان تصور میکند مردم فلسطین با تمام مردم دنیا فرق دارند؛ چرا که سالها نبرد با دستان خالی در برابر تفنگ و تانک و موشک، آنها را هنوز نا امید نکرده است. در دنیای ماشینی و مادی امروز که دیگر حس و حالی برای مسائل غیرمادی نمانده است، روحیه و امید بالای مردم فلسطین حقیقتا دستمریزاد دارد چرا که نه تنها مادیات آنها را اسیر خود نکرده، بلکه با اطمینان کامل از شهادت، به استقبال آن میروند و این امر حیرتانگیز است. شاید تنها نمونهای که بتوان برای مقایسه کردن با این مردمان عجیب و آسمانی آورد، بسیجیان خودمان باشد که مشتاقانه به استقبال شهادت میرفتند و گویا مرحله بعد از شهادت را با چشم دل دیدهاند و میدانند چه چیزی در انتظار آنها است که اینچنین از سرِ عشق، مرگ را در آغوش میکشیدند. شروع انتفاضه سوم یا انتفاضه قدس در فلسطین بهانهای شد که سراغ یکی از مبارزین قدیمی فلسطین برویم و دقایقی با کمک وی پرنده خیال خود را به پرواز دربیاوریم و سفری در اعماق تاریخ داشته باشیم و سیر مبارزه فلسطینیان را ورقی بزنیم. «ناصر ابوشریف» نماینده جنبش جهاد اسلامی فلسطین در ایران قبول کردند که با کیهان مصاحبهای داشته باشند. این مصاحبه یک هفته پس از دیدار با خالد قدومی نماینده حماس در ایران انجام شد. ابوشریف متولد 1966 در شهر طولکرم فلسطین در کنار دریای مدیترانه است. وی مبارزی دربند بوده که به خاطر عملیات نظامی علیه یک اتوبوس حامل صهیونیستها در سال 1985 میلادی بازداشت و 13 سال زندانی شده است. در داخل زندان با جنبش جهاد آشنا و عضو آن میشود. پس از آزادی از زندان وی مجبور میشود با کشور خود خداحافظی کند چرا که به اردن تبعید شد. وی از اردن نیز به عراق تبعید و سرانجام وارد سوریه میشود. از سال 2008 اما وی به عنوان نماینده جنبش جهاد اسلامی در تهران انتخاب شده است. در همان لحظات اول متوجه شدم که وی برای پشت میز آفریده نشده است! رفتار وی طوری بود که احتمال میرفت هر لحظه بلند شده و راهی فلسطین شود. آمادگی کامل دارد وبه سلامتی خود بسیار اهمیت میدهد و اهل ورزش است و سعی میکند خود را همچنان مانند مبارزان ورزیده نگه دارد تا روز موعود فرا رسد. همانند انقلابیون با اطمینان و قدرت حرف میزد و مخاطب را در همان چند دقیقه اول مجذوب خود میکند. از عشقش به امام خمینی(ره) گفت و اصرار داشت عکس امام هنگام مصاحبه در کنار وی قرار داشته باشد. بسیار سریع حرف میزد و با قاطعیت در مورد مقاومت سخن میگفت گویی میخواست تسلط خود بر امور را نشان دهد که انصافا اینگونه هم بود. مصاحبه کیهان با وی بسیار خواندنی شد. متن کامل این مصاحبه پیش روی شماست: * «جنبش جهاد اسلامی» چگونه شکل گرفت و هدف از تاسیس آن چه بود؟ اکنون این جنبش چه جایگاهی در فلسطین دارد؟ – جنبش جهاد اسلامی تقریبا از دهه 80 میلادی در فلسطین شکل گرفت. البته در آن زمان گستره مردمی زیادی نداشت تا اینکه تا اواسط دهه 80 میلادی که گسترش زیادی در فلسطین پیدا کرد. بطور خلاصه میتوانم بگویم که اندیشه جهاد اسلامی براساس اسلام و فلسطین بنا شده است و این نظریه، اصول کاری این جنبش است .حرکت جهاد اسلامی به تدریج در محافل فلسطینی رشد پیدا کرد و توانست در محافل فلسطینی جایگاهی برای خود پیدا کند تا اینکه انتفاضه ملت فلسطین در اکتبر 1978 میلادی شروع شد. در واقع در این انتفاضه نقش اصلی را جنبش جهاد اسلامی با عملیات «الشجاعیه» بر عهده داشت. آن حادثه ماشین که در آن زمان رخ داد یکی از دلایل آغاز انتفاضه اول بود. در آنجا فردی بود به اسم «مصباح السوری» که در حادثه خودرو دست داشت و تقریبا به مدت یک سال رژیم صهیونیستی را به خود مشغول کرد. حتی «زئیف شیف »که از نویسندگان مشهور رژیم صهیونیستی است و «ایهود یعری» از متخصصین امور فلسطین در رژیم صهیونیستی هر دو اتفاق نظر دارند که این جنبش جهاد اسلامی بود که انتفاضه اول ملت فلسطین را شروع کرد. آن زمان «اخوان المسلمین» بر حرکتهای اسلامی سیطره داشت و به همین ترتیب در فلسطین نیز نفوذ بیشتری داشت. جنبش اخوان المسلمین در آن زمان وارد فاز نظامی نشده بود و فعالیت آن به خطابه و دعوت اسلامی محدود میشد؛ ظهور جنبش جهاد اسلامی بود که جنبش اخوانالمسلمین را نیز به سمت فاز نظامی سوق داد و این انتفاضه بود که اخوان المسلمین را به حرکتهای نظامی و ورود به فاز نظامی در فلسطین سوق داد.همان طور که میدانید قبل از آن «فتحی شقاقی» بنیانگذار جنبش جهاد اسلامی با شیخ احمد یاسین فرد شماره دوی اخوانالمسلمین فلسطین محسوب میشدند، فتحی شقاقی که در مصر تحصیل میکرد به فلسطین آمد و جنبش جهاد اسلامی را پایهریزی کرد. اما در اصل فتحی شقاقی مرد شماره دو اخوان المسلمین بود. همان طور که گفتم جنبش جهاد اسلامی پس از تشکیل و همینطور شروع انتفاضه باعث سوق دادن اخوان المسلمین به سمت فاز مسلحانه شد. تا قبل از آن اخوان فعالیت ممتازی نداشت و همه فعالیتهای ملی و ممتاز آن مربوط به بعد از تشکیل جهاداسلامی میشود. خلاصه اینکه جنبش جهاد اسلامی نقش ممتازی در انتفاضه اول مردم فلسطین ایفا کرد و شهدای زیادی را در هم این راه تقدیم کرد و کارهای بسیار قهرمانانه و بزرگی را انجام داد. جنگ «چاقوها» یا جنگ با «سلاح سرد» که در سال 1978 آغاز شد از جنبش جهاد اسلامی شروع شد و مبتکر آن جهاد اسلامی بود. در انتفاضه دوم نیز نصف عملیاتهایی که انجام شد از سوی جنبش جهاد اسلامی صورت گرفت. نصف کشتههای صهیونیستها نیز به خاطر عملیات نیروهای جهاد اسلامی بود. یکی از عملیاتهای جنبش جهاد اسلامی عملیات «باب المغاربه» بود که 20 سرباز صهیونیست در این عملیات کشته شدند و 70 صهیونیست دیگر نیز زخمی شدند. باب المغاربه یکی از عملیاتهای بسیار ایده آل جهاد اسلامی بود. از عملیاتهای مهم دیگر جهاد اسلامی در سال 1995 عملیات« بیت لید» بود که در نهایت باعث ترور دکتر «فتحی شقاقی» بنیانگذار جنبش جهاد اسلامی شد. در انتفاضه دوم جنبش جهاد اسلامی نقش ارزنده و مهمی را ایفا کرد و همان طور که گفتم نصف عملیاتها از سوی جهاد اسلامی بود و نصف کشتههای صهیونیستها هم با عملیاتهای جهاد اسلامی بود. عملیات بعدی عملیات اردوگاه «جنین» بود که تقریبا بیشتر رزمندگان این عملیات زیر نظر «محمود طوالبه» فرمانده جنبش جهاد اسلامی فعالیت میکردند. با همین عملیاتها بود که جنبش جهاد اسلامی به عنوان یک جنبش پیشرو در تحولات فلسطین باقی ماند. با اینکه این جنبش از لحاظ مالی به شدت در مضیقه است و من میتوانم بگویم که فقیرترین جنبش فلسطینی است و کمترین حمایت مالی را نیز حتی از جانب دوستان خود دریافت میکند با این وجود در تحولات فلسطین نقش آفرینی میکند. جنبش جهاد اسلامی از نظر فکری در اواخر دهه 70 میلادی رشد و نمو پیدا کرد به همین دلیل افکار و اندیشههای آن با افکار حضرت امام خمینی«ره» به خصوص درباره موضوع حمله استعمار غرب به منطقه که اوج آن ایجاد رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه بود تعامل داشت. نظریه جنبش جهاد اسلامی و حضرت امام خمینی درباره خیزش اسلامی، جنبش اسلامی، نهضت اسلامی و مسئله فلسطین با همدیگر در تعامل و در یک مسیر هستند. به همین دلیل جنبش جهاد اسلامی، انقلاب اسلامی را از همان آغاز مورد تایید قرار داد وتاکنون نیز به این انقلاب وفادار مانده است. به خاطر نقش جنبش جهاد اسلامی سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی و دستگاه اطلاعاتی حکومت خودگردان فلسطین توافق کردند که این جنبش را به دلیل خطری که برای منافعشان دارد به هر طریقی که شده نابود کنند ولی به خواست خداوند متعال این اتفاق نیفتاد و این جنبش باقی ماند. از سال 2005 تا7 200 نیز این جنبش به تنهایی شروع به پرتاب موشک به سمت اهداف صهیونیستی کرد و توانست رشد و نمو زیادی در کرانه باختری داشته باشد و هزاران جنگجو و مبارز نیز در غزه دارد که این مبارزان در کنار حماس در حال مبارزه با دشمن صهیونیستی هستند. در سال 2011 نیز یک عملیاتی را به تنهایی بر ضد رژیم صهیونیستی بدون کمک گرفتن از سایر گروههای فلسطینی انجام داد. در سال 2005 تا 2007 نیز مسئولیت پرتاب موشکها به سمت دشمن صهیونیستی را بر عهده گرفت. شما میدانید نگهداری و شلیک موشک در غزه کار بسیار دشواری است اما جهاد اسلامی این کار را با موفقیت انجام داد. به همین دلیل رژیم صهیونیستی جنبش جهاد اسلامی را هدف بسیاری از عملیاتهای خود قرار داد و جنبش، هزاران شهید و مجروح تقدیم کرد به خصوص از سال 2005 تا 2007 بسیاری از فرماندهان جهاد اسلامی توسط رژیم صهیونیستی ترور شده و شهید شدند. موضوعی را درباره سلاح جهاد اسلامی نیز باید بگویم. جنبش جهاد اسلامی همواره درباره پاک بودن سلاح خود حساس بوده است و سلاح خود را به غیر از دشمن به هیچ سمت دیگری نشانه نمیرود و فقط سلاح خود را به سمت دشمن صهیونیستی نشانه میرود نه فلسطینی ها، اعراب و مسلمانان و حتی یهودیانی که صهیونیست نیستند و با فلسطین دشمنی ندارند نیز اسلحه خود را به سمت آنها نشانه نمیرود. با اینکه جنبش جهاد اسلامی مخالف جنبش فتح و تشکیلات خودگردان است اما، به هیچ وجه علیه آنها وارد نشده است و همیشه موضع آشتی داخلی را حفظ کرده است. نظر جنبش جهاد اسلامی این است که تمام ملت به سمت حمایت از فلسطین باید حرکت کنند و نباید با یکدیگر درگیر شوند چون که معتقد است این درگیری داخلی فقط و فقط به نفع رژیم صهیونیستی است. جنبش جهاد اسلامی از همه ملت میخواهد فقط و فقط در راه فلسطین مبارزه کنند و بعد در داخل نیز خواهان تغییرات مثبت مسالمت آمیز در سطح حکومتی است تا حکومت فقط در خدمت مصالح مردم فلسطین باشد. جنبش جهاد اسلامی فقط اسلام را مد نظر قرار داده و هیچ گاه به اختلافات مذهبی فکر نکرده است. خط مشی فقط اسلام است وشعار جنبش جهاد اسلامی «لا اله الا الله محمد رسول الله است» چون که معتقد است ما همه یک امت هستیم و شعار امت واحده باید یکی باشد و هیچ فرقی بین شیعه و سنی وجود ندارد ما همه یک امت واحده هستیم و دشمن ما غرب و صهیونیسم است که خطری برای همه امت اسلامی محسوب میشوند. هدف دشمنان این است که ما به جای مبارزه با دشمن صهیونیستی با یکدیگر درگیر شویم که جنبش جهاد اسلامی شدیدا با این مسئله مخالف است. * انتفاضه سوم بعد از 10 سال انتظار سرانجام شکل گرفت. شما چه شباهتها و تفاوتهایی بین انتفاضه اول و دوم با انتفاضه سوم میبینید؟ – انتفاضه اول در واقع یک حالت آگاهی بود. مردم فلسطین در آن زمان متوجه شدند که از خارج نمیتوانند کمک بگیرند. سالها ملت فلسطین تحت اشغال بودند، امت اسلامی پشت سر ملت فلسطین قرار داشت. مردم فلسطین در ابتدا فکر میکردند ارتشهای عرب میتوانند به آنها کمک کنند و فلسطین را آزاد کنند اما پس از سالها دریافتند که نه حسنی مبارک، نه جعفر نمیری(رئیس جمهور اسبق سودان) ،نه انور سادات و نه ابوعمار(عرفات) نمیتوانند فلسطین را آزاد کنند به همین خاطر به خود اتکا کردند. این همان نظریه جهاد اسلامی بود که معتقد بود ملت باید خود حول مسئله فلسطین جمع شوند. همین آگاهی باعث انفجار عظیم مردمی در انتفاضه شد و کلمه انتفاضه برای اولین بار وارد قاموس سیاسی منطقه شد. انتفاضه اول میتوانست یک تغییرات گسترده و عظیمی را در منطقه ایجاد کند اما متاسفانه به خاطر رهبری آن که راه را به اشتباه رفت و منتهی به پیمان اسلو شد من آن را یک دستاورد مسخ شده مینامم. پیمان اسلو بیشترین ضرر را به آرمان فلسطین وارد کرد. در واقع میتوانم بگویم که حجم تلاش و مقاومت ملت فلسطین بسیار زیاد بود ولی حجم دستاوردها بسیار اندک بود. متاسفانه طرفهایی که به این مسئله کمک کردند رژیمهای عربی بودند که مثل یک کمربند امنیتی حاشیه امنیتی برای رژیم صهیونیستی درست کردند. همانها بودند که عرفات را برای امضای پیمان ننگین اسلو تحت فشار قرار دادند. در انتفاضه دوم مردم تا حدود زیادی شیوههای رویارویی را فرا گرفتند وآن دیوار ترس و وحشت فرو ریخت. البته حکومت خودگردان فلسطین در آن زمان فشار زیادی بر مردم آورد اما وقتی که عرفات مشاهده کرد در اسلو شکست خورده تصمیم گرفت از برگ برنده انتفاضه برای به کرسی نشاندن خواستههای خود استفاده کند، لذا تشکیلات خودگردان فلسطین در انتفاضه دوم با مردم همراه شد اما متاسفانه بعد از مدتی «محمود عباس» به قدرت رسید که وی و اطرافیانش هیچ اعتقادی به مقاومت و انتفاضه ندارند و تنها چیزی که میخواهند حفظ حکومت خود به هر قیمتی است. جامعه بینالمللی و اتحادیه عرب فردی مثل محمود عباس را میخواهند که سازشکار باشد. شما میدانید تشکیلات خودگردان فلسطین با حرکتها و جنبشهای اسلامی در فلسطین مخالف است. این مسئله خواست اتحادیه عرب و سازمان ملل نیز است آنها نمیخواهند یک نمونه جدید از مقاومت پدیدار شود و میخواهند که گروهی در راس کار باشد که هیچ اعتقادی به آرمان فلسطین نداشته باشد.به قدری اینها سازشکار هستند که ابوعمار(عرفات) در مقابل رژیم صهیونیستی برای اینها تندرو محسوب میشد به همین دلیل به کمک بعضی از طرفهای فلسطینی، ابوعمار را بیمار کردند و به قتل رساندند تا از شرش خلاص شوند. انتفاضه سوم پس از یک تحول عقیدتی و امنیتی در تشکیلات خودگردان آغاز شد چونکه تشکیلات خودگردان فلسطین تلاش کرد که یک سازمان امنیتی جدیدی با رویکرد و فکر جدید برای کمک به رژیم صهیونیستی ایجاد کند که با سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی رژیم صهیونیستی نیز هماهنگ باشد. سازمان اطلاعات جدید تشکیلات خود گردان که ایجاد شده مبتنی بر اندیشههای «دایتون» ژنرال آمریکایی است. تمام رژیمهای عربی نیز از طرح تشکیل این سازمان اطلاعاتی جدید حمایت کردند. این دستگاه اطلاعاتی برای مقابله با ملت فلسطین و حفظ امنیت رژیم اسرائیل ایجاد شد. چند بار به همین دلیل ملت فلسطین تصمیم به قیام گرفتند اما فشار شدید تشکیلات خودگردان مانع از انجام این کار شد تا اینکه در انتفاضه اخیر نسل جدید جوانان فلسطینی که تربیت شده دوران اسلو بودند آمدند و قیام کردند. در این سالها تلاش زیادی شده بود که جوانان فلسطینی تجملگرا شوند و به سمت تجملگرایی و مادیگرایی سوق پیدا بکنند ؛ اما خوشبختانه از درون همین نسل جوانانی درآمدند که آتش انتفاضه سوم را شعله ور کردند و تصمیم گرفتند که خود به جنگ با رژیم صهیونیستی بروند چرا که دیدند هیچ کس به سمت جنگ با رژیم صهیونیستی نمیرود. اوج این حرکت همان بیحرمتی رژیم صهیونیستی به مسجدالاقصی بود. موضوع دیگری که باید بگویم و خیلی مهم است این است که الان ممکن است که اکثر تظاهرکنندگان وابسته به گروههای مختلفی باشند ولی گروههای فلسطینی نمیخواهند در مسئله انتفاضه دخالت بکنند. میخواهند انتفاضه مردمی باشد. نه حماس و نه جهاد اسلامی و نه جبهه خلق دخالت مستقیم نمیکنند میخواهند این حرکت مردمی باشد که هیچ گروهی نتواند به تنهایی آن را به سمتی که خود میخواهد کنترل و هدایت کند، چرا که اگر این اتفاق بیفتد پس از مدتی انتفاضه تحت تاثیر آن گروه قرارخواهد گرفت. این یک خیزش مردمی است تنها چیزی که بین گروههای فلسطینی توافق شده تلاش برای تشکیل یک رهبری واحد برای هدایت انتفاضه است. * شما اشاره کردید که تمام گروههای فلسطینی و گروههای مقاومت تصمیم گرفتهاند که دخالت نکنند و اجازه دهند انتفاضه، مردمی باقی بماند اما جرقه نخستین انتفاضه، وابسته به حرکت جهاد اسلامی بود. سوال من این است که جهاد اسلامی برای تداوم انتفاضه سوم چه تدابیری را اندیشیده است؟ و چه اقداماتی میخواهد انجام دهد که این انتفاضه به سرنوشت دو انتفاضه قبلی یعنی اسلو و کنفرانس شرمالشیخ دچار نشود؟ – نیروهای جنبش جهاد اسلامی در صحنه انتفاضه حضور دارند و شرکت فعالی نیز دارند اما نمیخواهند کار فردی باشد و همه چیز دست جهاد اسلامی باشد به همین دلیل در پویا شدن این انتفاضه فعالیت دارند اما میخواهند انتفاضه جنبه مردمی خود را حفظ کند. حتی کسانی که از جهاداسلامی در این انتفاضه حضور دارند به نام جهاد اسلامی کاری انجام نمیدهند و همه فعالیتها به نام مردم فلسطین انجام میشود هدف آنها این است که فقط انتفاضه چه در غزه و چه در کرانه باختری وجود داشته باشد و نه چیز دیگری. جنبش جهاداسلامی به ایجاد رهبری واحد برای توسعه انتفاضه و خدمت به مردم فلسطین و نه خدمت به افرادی مثل محمود عباس و اطرافیانش و تشکیلات خود گردان و افراد صهیونیست شده در داخل فلسطین تاکید دارد. * در کرانه باختری مردم بدون سلاح گرم به جنگ رژیم صهیونیستی رفتهاند در همین عملیات اخیر «بئرالسبع» عملیات را یک جوان با چاقو انجام داد اگر این جوان سلاح گرم در دست داشت طبیعتا موفقتر بود. سوال من این است که چرا جهاد اسلامی سلاحهایی که در اختیار دارد را در اختیار مردم در کرانه باختری قرار نمیدهد تا آنها موفقتر عمل کنند؟ – دیدگاه شخصی من این است که من، فعالیتهای مردمی را به فعالیتهای مسلحانه ترجیح میدهم به این دلیل که در انتفاضه مردمی همه میتواننند شرکت کنند حتی یک کودک میتواندسنگ بردارد و به سمت یک تانک پرتاب کند اما در عملیات مسلحانه همه مردم قادر به برداشتن سلاح نیستند و عملیات مسلحانه محدود میشود به یک گروه کوچکی که باید آموزش ببینند و سلاح به دست بگیرند. اما من با متنوعسازی شیوههای مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی موافق هستم. مردم حق دارند شیوههای مقاومت در مقابل دشمن صهیونیستی را متنوع کنند و برابر دشمن بایستند.کسانی که در مقابل رژیم صهیونیستی مقاومت میکنند برخلاف تبلیغات تروریست نیستند کار این افراد در همه ادیان آسمانی و حتی مکاتب زمینی تائید شده است. اما از نظر من بهترین وسیله مقاومت، انتفاضه مردمی است حتی اگر سلاحهای خوب نیز در اختیار مردم قرار دهیم این اقدام، مقاومت را محدود به گروههای کوچک آموزش دیده خواهد کرد که با توجه به محدودیتهای شدید امنیتی در کرانه باختری باعث خواهد شد این گروهها پساز مدتی تحت تعقیب سازمانهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی قرار بگیرند. * سوالی که در این میان مطرح است در مورد آینده انتفاضه سوم است به نظر شما این انتفاضه تا کجا پیش خواهد رفت آیا مثل دو انتفاضه قبلی که به اسلو و شرم الشیخ منتهی شد این انتفاضه نیز با یک توافق به پایان میرسد یا اهداف بالاتری دارد؟ – اگر من خودم رهبر انتفاضه بودم میگفتم آنقدر انتفاضه را باید ادامه دهیم تا همه اهداف ما محقق شود. مثلا انتفاضه اول همانطور که گفتم خیلی از مسائل را میتوانست محقق کند. میتوانست خیلی دستاوردهای بزرگ و عظیمی داشته باشد. اما با پیمان اسلو و رهبری بد آن زمان مسخ شد. انتفاضه دوم نیز به توافقاتی منجر شد که هیچ سود و نفعی برای ملت فلسطین نداشت. این انتفاضه جدید برای متوقفسازی یهودیسازی قدس و کرانه باختری شروع شده است. طرحهای محمود عباس آرمان فلسطین را نابود کرد. همین طور طرح صلح عربی نیز نه برای حمایت از آرمان فلسطین بلکه در جهتمنافع رژیم صهیونیستی طراحی شده است. اگر یک رهبری واحد ایجاد شود میتواند شرایط فعلی را به یک حالت انقلابی و اصلاحی منتهی کند. متاسفانه جهان عرب مخالف چنین روندی است، در جهان عرب هر اتفاقی میافتد فلسطینیها را مقصر جلوه میدهند. یک نمونه من برای شما بگویم که حاکمان عرب چگونه با این مسئله انتفاضه برخورد میکنند، شما نگاه کنید در جنگ غزه که 51 روز طول کشید سران کشورهای عربی حتی یک جلسه برای حمایت از مردم فلسطین و غزه برگزار نکردند بلکه بر عکس رژیم صهیونیستی را برای محاصره هر چه بیشتر و حمله بیشتر به مردم غزه تشویق و تحریک کردند اما از وقتی که انتفاضه جدید شکل گرفت در همین چند روزه وزرای خارجه کشورهای عربی سریع تشکیل جلسه دادند و این تشکیل جلسه نه برای حمایت از ملت فلسطین بلکه برای نجات نتانیاهو و نجات رژیم صهیونیستی و تغییر مسیر انتفاضه به سمتی بود که خطری نداشته باشد. در واقع میخواستند رژیم صهیونیستی را از تنگنا نجات دهند. اگر میخواهید خطر انتفاضه جدید و تاثیر آن را بر دولت نتانیاهو و رژیم صهیونیستی ارزیابی بکنید میتوانید همین جلسه را شاخص بگیرید. *رهبر معظم انقلاب اخیرا یک پیش بینی درباره نابودی رژیم اسرائیل داشتند و فرمودند که ان شاءالله اسرائیل تا 25 سال آینده فرو میپاشد. میخواستم نظر شما را درباره این پیش بینی جویا شوم و آیا به نظر شما انتفاضه جدید میتواند پیش بینی رهبر معظم انقلاب را درباره نابودی رژیم اسرائیل محقق کند؟ – به نظر من که این اتفاق در کمتر از 25 سال رخ خواهد داد. شما نگاه کنید که 4ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا به ایران آمد و شاه را مورد ستایش قرار داد در حالی که 4 ماه بعد دیدیم که انقلاب شد و دیگر شاهی نبود و شاه آواره شده بود. چون روندهای اینچنینی را نمیشود پیش بینی کرد. اگر این اموال و تلاشهایی که در جهان عرب برای جنگ با یکدیگر صرف میشود در راه جنگ با رژیم اسرائیل صرف میشد این رژیم تا کنون نابود شده بود. شما نگاه کنید چقدر در داخل کشورهای عربی برای جنگ با یکدیگر هزینه میشود.اگر یک روز، پول تسلیحاتی که اعراب در این جنگهای داخلی هزینه میکنند برای مبارزه با اسرائیل هزینه میشد الان دیگر اسرائیل نابود شده بود. پولی که به ملت فلسطین نیز داده میشود بسیار ناچیز است و مثل یک شیر آب بسیار کوچک است. یک نمونه در این زمینه بگویم 150 هزار کارمند تشکیلات خودگردان هستند و از این تشکیلات و کمکهایی که از خارج ارسال میشود حقوق دریافت میکنند. برای همین به شدت ملت فلسطین تحت فشار هستند این رقم را گفتم که بدانید ملت فلسطین به چه شکلی تحت فشار هستند. تمامی اینها برای متوقف کردن روند انتفاضه انجام میشود اگر تمامی این پولها در مسیر درستی صرف میشد مطمئنا دیگر اسرائیل نبود. مصالح کشورهای غربی نزد کشورهای عربی و اسلامی است نه رژیم صهیونیستی، چون منابع نزد کشورهای عربی و اسلامی است و مطمئنا اگر روزی فرا برسد که کشورهای غربی بین کشورهای عربی و اسلامی با اسرائیل یکی را انتخاب کنند بهطور قطع اسرائیل را انتخاب نخواهند کرد و منافع خود را ترجیح خواهند داد. به نظر من با این شرایطی که گفتم عمر رژیم اسرائیل کمتر از 25 سال خواهد بود. یک مسئله دیگر که رژیم صهیونیستی را در معرض خطر قرار داده افراط گرایی در داخل سرزمینهای اشغالی و در میان خود صهیونیستها است که اگر گسترش پیدا کند میتواند به نابودی رژیم صهیونیستی از داخل منتهی شود. یک نمونه دیگر نیز از تبعیض نژادی در داخل رژیم صهیونیستی را برای شما بگویم. الان 6 میلیون فلسطینی فقط در 11 درصد خاک فلسطین زندگی میکنند در حالی که 5 میلیون یهودی در بقیه 89درصد فلسطین زندگی میکنند و این نشان میدهد که رژیم اسرائیل یکی از پستترین رژیمهای آپارتاید و تبعیض نژادی در جهان است. حتی جدیدا دیوار حائل را نیز در داخل قدس ایجاد میکنند که بیش از پیش این منطقه را از مناطق عرب نشین جدا بکنند. این مسئله نشاندهنده این است که بر خلاف ادعاها که گفته میشود رژیم اسرائیل یک نظام دموکراتیک نیست بلکه این رژیم کثیفترین نظام تبعیض نژادی که کارش قتل و کشتار مردم است میباشد. به نظر من و بنا به دلایلی که گفتم انشاءالله عمر این رژیم به 25 سال نخواهد کشید و تا آن زمان نابود خواهد شد. *آنگونه که من از روحیات و رفتار شما در این مصاحبه متوجه شدم احساس میکنم که دلتنگ قیام ومبارزه در فلسطین شدهاید و حتی میز کار نیز نتوانسه شما را از ان آرمان باز بدارد و از نوع صحبت کردن شما آن شور انقلابی احساس میشود و فکر میکنم آرزوی شما حضور در انتفاضه ملت فلسطین است .آیا احساس من درست است و شما دوست دارید بار دیگر اسلحه به دست بگیرید و علیه اسرائیل مبارزه کنید؟ – بله احساس شما درست است. تمامی فلسطینیها و حتی آنها که به خارج از کشور نیز مهاجرت کردهاند چنین احساسی را دارند. الان به خیلی از فلسطینیهای ساکن اردوگاهها ویزا میدهند که به اروپا و آمریکا بروند، خیلیها نمیروند و حتی کلید خانه خود را در اردوگاه نیز با خود دارند و منتظر هستند که روزی به خواست خدا به فلسطین برگردند. شما اگر به اردوگاهها بروید مثلا اردوگاه یرموک و از آنها بپرسید که کجایی هستید نمیگویند ما ساکن مثلا اردوگاه یرموک هستیم. میگویند من از حیفا یا فلسطین هستم. خب این دلبستگی از قبل در وجود ما بوده و ما شیر عشق به فلسطین را نوشیده ایم. یک مسئله دیگر آن ویژگی و تقدس فلسطین است. سرزمین محشر است که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است. مسئله دیگر نیز آن عمق فاجعه انسانی است که در فلسطین اتفاق افتاد. سابقه نداشته ملتی در جهان 150 سال تحت ظلم و ستم باشد. در طول تاریخ این ظلم بیسابقه است. وقتی فلسطین اشغال شد 550 شهر و روستا توسط رژیم صهیونیستی نابود شد. این سرزمین برخلاف ادعاها خالی از سکنه نبوده پر از شهر و روستا بوده است و بیشتر از 5هزارسال قدمت دارد، همین مسائل باعث شده که تمام ملت فلسطین یک شوق و علاقهای به این سرزمین داشته باشند و این از دل ملت فلسطین خارج شدنی نیست. ما یادمان هست که چقدر به قدس و مسجدالاقصی میرفتیم و در آنجا نماز میخواندیم وخاطرات زیادی داریم و همه اینها باعث شده عشق به فلسطین در وجود ما ماندگار شود.تمام ملت فلسطین نیز این احساس را دارند. پیوست 3: پیشرفت های ایران در دوره ی جمهوری اسلامی به نظر میرسد مرور بسیار خلاصه ای از مهمترین محور های پیشرفت در دوره ی جمهوری اسلامی و بیان فهرستی از برتری های ایران نسبت به برخی کشور های منطقه و جهان را که در طول سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران حاصل شده است، چندان هم خالی از لطف نباشد: 1. در عرصه ی نظام سیاسی و مردم سالاری دینی : ایران توانسته است با تاسیس جمهوری اسلامی مدل جدیدی از حکومت دینی را در قالب مردم سالاری دینی به نمایش بگذارد. در این نوع حکومت علاوه بر تامین تمام قواعد دموکراسی، اهداف و ارزش های عالیه ی دینی و اسلامی نیز گنجانده شده و ماحصل آن تاسیس نظام سیاسی جمهوری اسلامی با اتکا بر آرای حداکثری مردم بوده است. برگزاری سی و چند انتخابات در طول سی و شش سال تاسیس نظام جمهوری اسلامی نماد گویایی از استحکام مردم سالاری در ایران می باشد. این حد از حضور و مشارکت را حتی در کشورهایی که ادعای دموکراتیک بودن دارند را نمی توان رصد نمود. 2. در عرصه ی استقلال : به جرات می توان ادعا نمود جمهوری اسلامی ایران جزو معدود کشورهایی است که از استقلال واقعی در دنیا برخوردارند. ایران بدون اتکا به هیچ کدام از قطب های قدرت در جهان معاصر توانسته است مسیر خود را در آشفته بازار امروزی دنیا باز نموده و در طول سی و شش سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی روز به روز به سمت قله های پیشرفت و عدالت گام بردارد و در این مسیر به هیچ منبع قدرتی به غیر از نیروی لایزال الاهی و حضور پرتوان مردم خویش تکیه نداشته است. 3. در عرصه ی جامعیت اهداف : جمهوری اسلامی ایران از بدو تاسیس تا به امروز توانسته است با هدف گذاری های دقیق و عینی و ملموس ، و در عین حال جامع ، به عنوان یک کشور موفق در این عرصه ظاهر گردد. تاکید بر سه راهبرد بسیار کلان ، استقلال، آزادی، و جمهوری اسلامی در بدو پیروزی انقلاب اسلامی و سپس تدوین برنامه های 5 ساله توسط دولت ها و تدوین و ابلاغ چشم انداز بیست ساله و سیاست های کلان نظام از سوی رهبری انقلاب اسلامی، سند گویایی بر هدفگذاری های دقیق و در عین حال جامعیت اهداف در جمهوری اسلامی ایران دارد. بسیاری از کشور های دنیا از چنین هدفگذاری هایی بی بهره می باشند. 4. در عرصه ی شتاب علمی: جمهوری اسلامی ایران توانسته است در طول سال های بعد از انقلاب اسلامی در عرصه ی پیشرفت های علمی به قله های بسیار بالایی در عرصه ی علم و فن آوری دست یابد. هوا و فضا، ساخت و پرتاب ماهواره، تکنولوژی نانو، انرژی هسته ای، سانترفیوژهای نسل جدید، موشک های قاره پیما و بالستیک، اقسام تجهیزات نظامی، پهپاد های جاسوسی، سلول های بنیادین، تاسیسات استخراج و فرآوری محصولات نفتی، ماشین آلات صنعتی و … عرصه هایی از علم و فنآوری هستند که جمهوری اسلامی ایران در آنها به اوج قله ها رسیده و جزو چند کشور معدود دارنده ی این تکنولوژی ها به شمار می رود.