براى پاسخ به این پندار ، نخست به یک خاطره تاریخى از صدر اسلام مى پردازیم : پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ، پس از سه روز که از کشته شدن ، کشتگان بدر گذشته بود ، کنار آنان آمد و خطاب به امیهبن خلف ، ابوجهل و تمیمهبن ربیعه ، فرمود : « هل وجدتم ما وعدکم ربکم حقّا . . . ؟ عمربن خطاب صداى پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) را شنید و گفت : اى رسول خدا ! آیا پس از سه روز ندا مى دهى و آیا مى شنوند ؟ ! در حالى خداوند فرموده : « انّک لا تسمع الموتى » ؟ ! حضرت فرمود : قسم به آن که جانم به دست اوست ! شما شنواتر از آنان نیستید اما آنان نمى توانند جواب بدهند » . 1
از این روایت به خوبى آشکار مى شود که رفتار وهابیان ، در حقیقت ، اعتراض به سنت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) مى باشد و چنین اعتراضاتى ، در صدر اسلام ، سابقه داشته است !
در این باره باید دانست لغت « موت » ، ضد حیات ، معنا شده است . 2 و انواع « موت » در برابر انواع « حیات » مى باشند .
گاهى موت در برابر رشد و نمو مى باشد مانند آیه شریفه :
« یُحْیِى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا » 3 « زمین را پس از مردن آن زنده ، مى گرداند » .
و گاهى موت به معناى جهالت و نادانى ، در برابر عقل و هدایت مى باشد مانند آیات شریفه :
« أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها » 4 « آیا کسى که مرده ( ( دل ) ) بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم ( ( به درستى و راستى ) ) راه برود چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکى هاست و از آن بیرون آمدنى نیست ؟ ! » .
همچنین در آیه شریفه « إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى » 5 واژه « مُسمع » ، اسم فاعل از باب « اِفعال » است و به معناى « تفهیم و شنوا ساختن دیگرى 6 » 7 است و از آن جا که مردگان نمى توانند از کفر به ایمان هدایت شوند درحقیقت ، از اسماع مفید ، محروم هستند 8 و خداوند ، کافران لجاجت پیشه اى را که حتى در دنیا نیز بر قلب آنها مُهر نهاده شده است و هدایت پذیر نیستند ، به مردگان ، تشبیه کرده است .
البته اِطلاق « لا تسمع الموتى » مى تواند ناظر به جسم مردگان باشد که با مرگ و قطع ارتباط روح ، قدرت شنوایى خود را از دست مى دهند چنان که حتى در هنگام خواب که تعلق روح به بدن ، به مقدار تدبیر و رشد نباتى جسم است ، نیرویى شنوایى و بینایى او ، فعال نیست و تشبیه کافران به مردگان و اموات ، از این جهت مى باشد که آنان نیز مانند اجساد مرده ، شنوایى خود را از دست داده اند . 9
از این رو ، برخى مفسران ، آن دسته از روایات نبوى را که بر شنوایى کشته شدگان بدر دلالت دارند ، یک کرامت ویژه براى پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) دانسته اند و معتقدند که جسم مردگان ، قدرت شنوایى ندارد چنان که از « قتاده » ، چنین روایت شده است : « خداوند ، کشته شدگان بدر را زنده کرد تا خطاب پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) را بشنوند و براى آنان ، توبیخ و حقارت و حسرت و پشیمانى باشد » . 10
در هر صورت ، روایات متعددى از پیامبر نقل شده که :
H « المیت یسمع قرع النّعال » E « مرده ، صداى کوبیدن کفش را مى شنود » 11 .
بنابراین حداقل مى توان گفت : که « ارواح » مردگان ، از حضور زندگان بر سر قبرشان ، آگاه مى شوند و این واقعیت با آیات و روایات مورد اتفاق شیعه و اهل سنّت ، قابل اثبات است .
از رسول اکرم ( صلى الله علیه و آله ) ، چنین روایت شده است : « هیچ کسى نیست که بر من سلام کند مگر آن که خداوند ، سلام او را به روح من مى رساند و من ، پاسخ او را گویم » . 12
همچنین دورى و نزدیکى به جسد ، براى ارتباط با ارواح ، تفاوت چندانى نمى کند چنان که از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ، چنین روایت شده است :
« اذا سمعتم المؤذن فقولوا مثل ما یقول ثم صلّوا علىَّ فانه مَن صلّى علىَّ صلاهً صلى اللّهُ علیه بها عشراً » 13 « هنگامى که صداى اذان گو را شنیدید ، مانند او تکرار کنید سپس بر من صلوات بفرستید . همانا کسى که بر من صلوات بفرستد ، خداوند ، درود و صلوات بر او مى فرستد » .
در روایت نبوى دیگرى ، چنین مى خوانیم :
« ما مِن احدٍ یُسلّم علىّ الا ردّ اللّه علىَّ روحى حتى ارد علیه السلام » 14 « هیچ کس نیست که بر من سلام کند مگر این که خداوند ، روح مرا به من برمى گرداند تا جواب سلام او را بدهم » .
همچنین در اذن دخول زیارت ها ، چنین مى خوانیم :
« و اعلم انّ رسولک و خلفائک ( علیهم السلام ) احیاءٌ عندک یرزقون ، یرون مقامى و یسمعون کلامى و یردون سلامى » . 15
از آن جهت که ارواح به بدن خویش تعلق دارند ، آن جا که جسد هست ، حضور روح ، شدیدتر است و روایات نبوى فوق ، بر این مطلب دلالت دارند .
همچنین بر اساس دلایل متعدد عقلى و نقلى ، همه انسان ها پس از رحلت از دنیا ، داراى « برزخ » هستند چنان که در قرآن مجید ، چنین مى خوانیم :
« حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِ ّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ » 16 « تا آن گاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد ، مى گوید : پروردگارا ! مرا بازگردانید شاید من در آن چه وانهاده ام ، کار نیکى انجام دهم . نه چنین است . این ، سخنى است که او گوینده آن است و پیشاپیش آنان ، برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد » .
« حیات برزخى » به معناى واقعى ، براى همگان معنا پیدا نمى کند . بلکه همچنان که برخى در دنیا به علت نداشتن نور ایمان و تأثیرگذار نبودن در هدایت و رشد دیگران ، مردگانى متحرک هستند ، پس از مرگ نیز برخى گرفتار عذاب برزخى اند و برخى در بى خبرى اند تا دوره برزخ آنان سپرى شود و در صحنه قیامت ، محشور شوند و تنها مؤمنان و پاک دلان هستند که در دنیا و برزخ ، داراى « حیات واقعى » هستند و از حال اهل دنیا ، باخبرند و با اهل برزخ ، ارتباط دارند و با آنان ، گفت وگو مى کنند چنان که در قرآن مجید ، چنین مى خوانیم :
« وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ . فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ » 17 « هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند ، مرده مپندار بلکه زنده اند نزد پروردگارشان ، روزى داده مى شوند . به آن چه خدا از فضل خود به آنان داده است ، شادمانند و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند ، شادى مى کنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى شوند » .
همچنین امام على ( علیه السلام ) خطاب به یاران خود ، در برابر لشکر معاویه ، فرمود :
« . . . فالموتُ فى حیاتکم مقهورین و الحیاهُ فى موتکم قاهرین » 18 « ( ( بدانید که ) ) مرگ در زندگى همراه با شکست شماست و حیات و زندگى ، در مرگ پیروزمندانه شماست » !
بنابراین ، بر اساس آیات و روایات متعدد ، همه مردگان ، داراى برزخى هستند و از سخنان و سلام دادن زندگان و حتى صداى کفش آنها ، باخبر مى شوند 19 با این تفاوت که برخى مردگان ، تأثیرگزار و تأثیرپذیرند مانند شهیدان ، که در آیات قرآن از آنان به احیاء و زندگان ، تعبیر شده است اما برخى مردگان ، هیچ گونه تأثیرگذارى و تأثیرپذیرى ندارند و علاوه بر این ، جسم آنها در قبرها بى حرکت است و روح آنها نیز در بى خبرى است و یا شنوایى مفیدى ندارد که در قرآن از آنان به « اموات » ، تعبیر شده است چنان که به زمین بایر و بى ثمر گفته مى شود : « بَلْدَهً مَیْتاً » 20 و هرگاه حرکت باد ساکن گردد ، گفته مى شود : « مانت الریح » 21 و به همین دلیل ، کافران لجاجت پیشه اى که در برابر سخنان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) و انذار و هدایت وى هیچ گونه تأثیرى نمى پذیرند ، به اموات ، تشبیه شده اند زیرا گرچه قدرت شنوایى دارند ، اما گوش شنوا و شنوایى مفید پذیرش ، ندارند .
واقعیت این است که با دقت در آیات شریفه :
« إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ . وَ مَا أَنتَ بِهَادِى الْعُمْىِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ » 22 « البته تو مردگان را شنوا نمى گردانى و این ندا را به کران – چون پشت بگردانند – نمى توانى بشنوانى و راهبر کوران ( ( و بازگرداننده ) ) از گمراهى شان نیستى . تو جز کسانى را که به نشانه هاى ما ایمان آورده اند و مسلمانند ، نمى توانى بشنوانى » .
این آیات در مقام بیان لجاجت مشرکان و روگردانى آنها از سخنان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) در حقیقت ، این آیات ، کوردلى و ناشنوایى باطنى مشرکان و مخالفان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) را اثبات مى کنند در حالى که آنان شنوایى و بینایى ظاهرى داشتند . 23
همچنین با دقت در آیات شریفه :
« وَ مَا یَسْتَوِى الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَن فِى الْقُبُورِ . إِنْ أَنتَ إِلاَّ نَذِیرٌ » 24 « و زندگان و مردگان ، یکسان نیستند . خداست که هر که را بخواهد ، شنوا مى گرداند و تو کسانى را که در گورهایند ، نمى توانى شنوا سازى . تو جز هشداردهنده اى نیستى » .
روشن است که مخاطب این آیات ، مردگان دفن شده در زیر خاک نیستند بلکه دل مردگان لجاجت پیشه اى هستند که هدایت و اندرز پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) در آنها تأثیر ندارد زیرا موضوع ، انذار و تبلیغ براى هدایت زندگان است .
از این رو ، از نگاه قرآن ، تنها کسانى که داراى قلب سلیم و حق پذیر هستند ، داراى حیات واقعى خواهند بود اما مشرکان و کافرانى که در تاریکى و بى خبرى فرو افتاده اند ، مردگان متحرکى بیش نیستند . 25
در قرآن مجید در این باره ، چنین مى خوانیم :
« أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » 26 « آیا کسى که مرده ( ( دل ) ) بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن ، در میان مردم راه برود ، چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکى هاست و از آن بیرون آمدنى نیست ؟ این گونه براى کافران ، آن چه انجام مى دادند ، زینت داده شده است » .
بر اساس آن چه گفته شد ، مى توان این گونه نتیجه گرفت به هر میزان نور ایمان افراد بیشتر باشد ، از حیات و قدرت بیشترى در دنیا ، برزخ و آخرت ، بهره مند خواهند بود و به همان مقدار تأثیرگذارى آنها بر دیگران و کمک آنها به دیگران ، در هنگام حیات دنیایى ، برزخى و قیامتى ، بیشتر خواهد شد .
در این میان ، مجاهدانى که در راه خدا شهید شده اند ، عالمان ربانى ، پیامبران و امامان ( علیهم السلام ) ، بالاترین مقام و بیشترین تأثیرگذارى را در دنیا ، برزخ و آخرت دارند و سزاوار نیست که به آنان مرده گفته شود چنان که در قرآن مجید ، چنین مى خوانیم :
« وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلکِن لاَ تَشْعُرُونَ » 27 « و کسانى را که در راه خدا کشته مى شوند ، مرده نخوانید بلکه زنده اند ولى شما نمى دانید » .
از این آیات به خوبى آشکار مى شود کسانى که شهیدان و اولیاى الهى را مرده مى پندارند ، از معارف قرآن و سنت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ، بى بهره اند . البته بدیهى است که منظور از حیات پس از مرگ ، حیات برزخى است که افراد بدون نیاز به جسم مادى ، مى توانند براى اهل دنیا و اهل برزخ ، تأثیرگذار باشند .
( 1 ) . ک : مسند احمد ، ج 2 ، ص 287 صحیح بخارى ، ج 5 ، ص . 9 ( 2 ) . ک : لسان العرب ، ماده موت . ( 3 ) حدید ( 57 ) ، آیه . 17 ( 4 ) انعام ( 6 ) ، آیه
. 122 ( 5 ) نمل ( 27 ) ، آیه . 80 ( 6 ) . ک : ابن اثیر ، النهایه فى غریب الحدیث و الاثر ، ج 4 ، ص . 369 ( 7 ) المفردات فى غریب القرآن قرشى ، قاموس قرآن . ( 8 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 217 ( 9 ) . ک : مجمع البیان ، ج 7 ، ص 403 جامع البیان ، ج 21 ، ص . 66 ( 10 ) . ک : تفسیر قرطبى ، ج 13 ، ص . 231 ( 11 ) . ک : صحیح بخارى ، ج 2 ، ص . 90 ( 12 ) . ک : سنن ابى داوود ، ج 1 ص 453 ، ح 2041 مسند احمد بن حنبل ، ج 7 ، ص . 527 ( 13 ) صحیح مسلم ، ج 2 ، ص . 4 ( 14 ) سنن ابى داوود ، ج 1 ، ص 453 ، ح . 2041 ( 15 ) . ک : المزار ، ص 251 شیخ عباس قمى ، مفاتیح الجنان ، ص . 529 ( 16 ) مومنون ( 23 ) ، آیات 99 و . 100 ( 17 ) آل عمران ( 3 ) ، آیات 169 و . 170 ( 18 ) نهج البلاغه ، خطبه . 51 ( 19 ) . ک : صحیح بخارى ، ج 2 ، ص 92 متقى هندى ، کنزالعمال ، ج 15 ، ص 464 ، ح . 42556 ( 20 ) ق ( 50 ) ، آیه . 11 ( 21 ) . ک : الطریحى ، مجمع البحرین . ( 22 ) نمل ( 27 ) ، آیات 80 و . 81 ( 23 ) . ک : مکارم شیرازى ، تفسیر نمونه ، ذیل آیه 81 سوره نمل . ( 24 ) فاطر ( 35 ) ، آیات 22 و . 23 ( 25 ) . ک : تفسیر المیزان ، ذیل آیه 23 سوره فاطر مجمع البیان ، ج 4 ، ص . 152 ( 26 ) انعام ( 6 ) ، آیه . 122 ( 27 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 154
از این روایت به خوبى آشکار مى شود که رفتار وهابیان ، در حقیقت ، اعتراض به سنت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) مى باشد و چنین اعتراضاتى ، در صدر اسلام ، سابقه داشته است !
در این باره باید دانست لغت « موت » ، ضد حیات ، معنا شده است . 2 و انواع « موت » در برابر انواع « حیات » مى باشند .
گاهى موت در برابر رشد و نمو مى باشد مانند آیه شریفه :
« یُحْیِى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا » 3 « زمین را پس از مردن آن زنده ، مى گرداند » .
و گاهى موت به معناى جهالت و نادانى ، در برابر عقل و هدایت مى باشد مانند آیات شریفه :
« أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها » 4 « آیا کسى که مرده ( ( دل ) ) بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم ( ( به درستى و راستى ) ) راه برود چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکى هاست و از آن بیرون آمدنى نیست ؟ ! » .
همچنین در آیه شریفه « إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى » 5 واژه « مُسمع » ، اسم فاعل از باب « اِفعال » است و به معناى « تفهیم و شنوا ساختن دیگرى 6 » 7 است و از آن جا که مردگان نمى توانند از کفر به ایمان هدایت شوند درحقیقت ، از اسماع مفید ، محروم هستند 8 و خداوند ، کافران لجاجت پیشه اى را که حتى در دنیا نیز بر قلب آنها مُهر نهاده شده است و هدایت پذیر نیستند ، به مردگان ، تشبیه کرده است .
البته اِطلاق « لا تسمع الموتى » مى تواند ناظر به جسم مردگان باشد که با مرگ و قطع ارتباط روح ، قدرت شنوایى خود را از دست مى دهند چنان که حتى در هنگام خواب که تعلق روح به بدن ، به مقدار تدبیر و رشد نباتى جسم است ، نیرویى شنوایى و بینایى او ، فعال نیست و تشبیه کافران به مردگان و اموات ، از این جهت مى باشد که آنان نیز مانند اجساد مرده ، شنوایى خود را از دست داده اند . 9
از این رو ، برخى مفسران ، آن دسته از روایات نبوى را که بر شنوایى کشته شدگان بدر دلالت دارند ، یک کرامت ویژه براى پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) دانسته اند و معتقدند که جسم مردگان ، قدرت شنوایى ندارد چنان که از « قتاده » ، چنین روایت شده است : « خداوند ، کشته شدگان بدر را زنده کرد تا خطاب پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) را بشنوند و براى آنان ، توبیخ و حقارت و حسرت و پشیمانى باشد » . 10
در هر صورت ، روایات متعددى از پیامبر نقل شده که :
H « المیت یسمع قرع النّعال » E « مرده ، صداى کوبیدن کفش را مى شنود » 11 .
بنابراین حداقل مى توان گفت : که « ارواح » مردگان ، از حضور زندگان بر سر قبرشان ، آگاه مى شوند و این واقعیت با آیات و روایات مورد اتفاق شیعه و اهل سنّت ، قابل اثبات است .
از رسول اکرم ( صلى الله علیه و آله ) ، چنین روایت شده است : « هیچ کسى نیست که بر من سلام کند مگر آن که خداوند ، سلام او را به روح من مى رساند و من ، پاسخ او را گویم » . 12
همچنین دورى و نزدیکى به جسد ، براى ارتباط با ارواح ، تفاوت چندانى نمى کند چنان که از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ، چنین روایت شده است :
« اذا سمعتم المؤذن فقولوا مثل ما یقول ثم صلّوا علىَّ فانه مَن صلّى علىَّ صلاهً صلى اللّهُ علیه بها عشراً » 13 « هنگامى که صداى اذان گو را شنیدید ، مانند او تکرار کنید سپس بر من صلوات بفرستید . همانا کسى که بر من صلوات بفرستد ، خداوند ، درود و صلوات بر او مى فرستد » .
در روایت نبوى دیگرى ، چنین مى خوانیم :
« ما مِن احدٍ یُسلّم علىّ الا ردّ اللّه علىَّ روحى حتى ارد علیه السلام » 14 « هیچ کس نیست که بر من سلام کند مگر این که خداوند ، روح مرا به من برمى گرداند تا جواب سلام او را بدهم » .
همچنین در اذن دخول زیارت ها ، چنین مى خوانیم :
« و اعلم انّ رسولک و خلفائک ( علیهم السلام ) احیاءٌ عندک یرزقون ، یرون مقامى و یسمعون کلامى و یردون سلامى » . 15
از آن جهت که ارواح به بدن خویش تعلق دارند ، آن جا که جسد هست ، حضور روح ، شدیدتر است و روایات نبوى فوق ، بر این مطلب دلالت دارند .
همچنین بر اساس دلایل متعدد عقلى و نقلى ، همه انسان ها پس از رحلت از دنیا ، داراى « برزخ » هستند چنان که در قرآن مجید ، چنین مى خوانیم :
« حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِ ّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ » 16 « تا آن گاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد ، مى گوید : پروردگارا ! مرا بازگردانید شاید من در آن چه وانهاده ام ، کار نیکى انجام دهم . نه چنین است . این ، سخنى است که او گوینده آن است و پیشاپیش آنان ، برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد » .
« حیات برزخى » به معناى واقعى ، براى همگان معنا پیدا نمى کند . بلکه همچنان که برخى در دنیا به علت نداشتن نور ایمان و تأثیرگذار نبودن در هدایت و رشد دیگران ، مردگانى متحرک هستند ، پس از مرگ نیز برخى گرفتار عذاب برزخى اند و برخى در بى خبرى اند تا دوره برزخ آنان سپرى شود و در صحنه قیامت ، محشور شوند و تنها مؤمنان و پاک دلان هستند که در دنیا و برزخ ، داراى « حیات واقعى » هستند و از حال اهل دنیا ، باخبرند و با اهل برزخ ، ارتباط دارند و با آنان ، گفت وگو مى کنند چنان که در قرآن مجید ، چنین مى خوانیم :
« وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ . فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ » 17 « هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند ، مرده مپندار بلکه زنده اند نزد پروردگارشان ، روزى داده مى شوند . به آن چه خدا از فضل خود به آنان داده است ، شادمانند و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند ، شادى مى کنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى شوند » .
همچنین امام على ( علیه السلام ) خطاب به یاران خود ، در برابر لشکر معاویه ، فرمود :
« . . . فالموتُ فى حیاتکم مقهورین و الحیاهُ فى موتکم قاهرین » 18 « ( ( بدانید که ) ) مرگ در زندگى همراه با شکست شماست و حیات و زندگى ، در مرگ پیروزمندانه شماست » !
بنابراین ، بر اساس آیات و روایات متعدد ، همه مردگان ، داراى برزخى هستند و از سخنان و سلام دادن زندگان و حتى صداى کفش آنها ، باخبر مى شوند 19 با این تفاوت که برخى مردگان ، تأثیرگزار و تأثیرپذیرند مانند شهیدان ، که در آیات قرآن از آنان به احیاء و زندگان ، تعبیر شده است اما برخى مردگان ، هیچ گونه تأثیرگذارى و تأثیرپذیرى ندارند و علاوه بر این ، جسم آنها در قبرها بى حرکت است و روح آنها نیز در بى خبرى است و یا شنوایى مفیدى ندارد که در قرآن از آنان به « اموات » ، تعبیر شده است چنان که به زمین بایر و بى ثمر گفته مى شود : « بَلْدَهً مَیْتاً » 20 و هرگاه حرکت باد ساکن گردد ، گفته مى شود : « مانت الریح » 21 و به همین دلیل ، کافران لجاجت پیشه اى که در برابر سخنان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) و انذار و هدایت وى هیچ گونه تأثیرى نمى پذیرند ، به اموات ، تشبیه شده اند زیرا گرچه قدرت شنوایى دارند ، اما گوش شنوا و شنوایى مفید پذیرش ، ندارند .
واقعیت این است که با دقت در آیات شریفه :
« إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ . وَ مَا أَنتَ بِهَادِى الْعُمْىِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ » 22 « البته تو مردگان را شنوا نمى گردانى و این ندا را به کران – چون پشت بگردانند – نمى توانى بشنوانى و راهبر کوران ( ( و بازگرداننده ) ) از گمراهى شان نیستى . تو جز کسانى را که به نشانه هاى ما ایمان آورده اند و مسلمانند ، نمى توانى بشنوانى » .
این آیات در مقام بیان لجاجت مشرکان و روگردانى آنها از سخنان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) در حقیقت ، این آیات ، کوردلى و ناشنوایى باطنى مشرکان و مخالفان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) را اثبات مى کنند در حالى که آنان شنوایى و بینایى ظاهرى داشتند . 23
همچنین با دقت در آیات شریفه :
« وَ مَا یَسْتَوِى الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَن فِى الْقُبُورِ . إِنْ أَنتَ إِلاَّ نَذِیرٌ » 24 « و زندگان و مردگان ، یکسان نیستند . خداست که هر که را بخواهد ، شنوا مى گرداند و تو کسانى را که در گورهایند ، نمى توانى شنوا سازى . تو جز هشداردهنده اى نیستى » .
روشن است که مخاطب این آیات ، مردگان دفن شده در زیر خاک نیستند بلکه دل مردگان لجاجت پیشه اى هستند که هدایت و اندرز پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) در آنها تأثیر ندارد زیرا موضوع ، انذار و تبلیغ براى هدایت زندگان است .
از این رو ، از نگاه قرآن ، تنها کسانى که داراى قلب سلیم و حق پذیر هستند ، داراى حیات واقعى خواهند بود اما مشرکان و کافرانى که در تاریکى و بى خبرى فرو افتاده اند ، مردگان متحرکى بیش نیستند . 25
در قرآن مجید در این باره ، چنین مى خوانیم :
« أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » 26 « آیا کسى که مرده ( ( دل ) ) بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن ، در میان مردم راه برود ، چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکى هاست و از آن بیرون آمدنى نیست ؟ این گونه براى کافران ، آن چه انجام مى دادند ، زینت داده شده است » .
بر اساس آن چه گفته شد ، مى توان این گونه نتیجه گرفت به هر میزان نور ایمان افراد بیشتر باشد ، از حیات و قدرت بیشترى در دنیا ، برزخ و آخرت ، بهره مند خواهند بود و به همان مقدار تأثیرگذارى آنها بر دیگران و کمک آنها به دیگران ، در هنگام حیات دنیایى ، برزخى و قیامتى ، بیشتر خواهد شد .
در این میان ، مجاهدانى که در راه خدا شهید شده اند ، عالمان ربانى ، پیامبران و امامان ( علیهم السلام ) ، بالاترین مقام و بیشترین تأثیرگذارى را در دنیا ، برزخ و آخرت دارند و سزاوار نیست که به آنان مرده گفته شود چنان که در قرآن مجید ، چنین مى خوانیم :
« وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلکِن لاَ تَشْعُرُونَ » 27 « و کسانى را که در راه خدا کشته مى شوند ، مرده نخوانید بلکه زنده اند ولى شما نمى دانید » .
از این آیات به خوبى آشکار مى شود کسانى که شهیدان و اولیاى الهى را مرده مى پندارند ، از معارف قرآن و سنت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ، بى بهره اند . البته بدیهى است که منظور از حیات پس از مرگ ، حیات برزخى است که افراد بدون نیاز به جسم مادى ، مى توانند براى اهل دنیا و اهل برزخ ، تأثیرگذار باشند .
( 1 ) . ک : مسند احمد ، ج 2 ، ص 287 صحیح بخارى ، ج 5 ، ص . 9 ( 2 ) . ک : لسان العرب ، ماده موت . ( 3 ) حدید ( 57 ) ، آیه . 17 ( 4 ) انعام ( 6 ) ، آیه
. 122 ( 5 ) نمل ( 27 ) ، آیه . 80 ( 6 ) . ک : ابن اثیر ، النهایه فى غریب الحدیث و الاثر ، ج 4 ، ص . 369 ( 7 ) المفردات فى غریب القرآن قرشى ، قاموس قرآن . ( 8 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 217 ( 9 ) . ک : مجمع البیان ، ج 7 ، ص 403 جامع البیان ، ج 21 ، ص . 66 ( 10 ) . ک : تفسیر قرطبى ، ج 13 ، ص . 231 ( 11 ) . ک : صحیح بخارى ، ج 2 ، ص . 90 ( 12 ) . ک : سنن ابى داوود ، ج 1 ص 453 ، ح 2041 مسند احمد بن حنبل ، ج 7 ، ص . 527 ( 13 ) صحیح مسلم ، ج 2 ، ص . 4 ( 14 ) سنن ابى داوود ، ج 1 ، ص 453 ، ح . 2041 ( 15 ) . ک : المزار ، ص 251 شیخ عباس قمى ، مفاتیح الجنان ، ص . 529 ( 16 ) مومنون ( 23 ) ، آیات 99 و . 100 ( 17 ) آل عمران ( 3 ) ، آیات 169 و . 170 ( 18 ) نهج البلاغه ، خطبه . 51 ( 19 ) . ک : صحیح بخارى ، ج 2 ، ص 92 متقى هندى ، کنزالعمال ، ج 15 ، ص 464 ، ح . 42556 ( 20 ) ق ( 50 ) ، آیه . 11 ( 21 ) . ک : الطریحى ، مجمع البحرین . ( 22 ) نمل ( 27 ) ، آیات 80 و . 81 ( 23 ) . ک : مکارم شیرازى ، تفسیر نمونه ، ذیل آیه 81 سوره نمل . ( 24 ) فاطر ( 35 ) ، آیات 22 و . 23 ( 25 ) . ک : تفسیر المیزان ، ذیل آیه 23 سوره فاطر مجمع البیان ، ج 4 ، ص . 152 ( 26 ) انعام ( 6 ) ، آیه . 122 ( 27 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 154