۱۳۹۲/۰۴/۱۰
–
۲۰۸۳ بازدید
در پرسش آمیختگی و مغالعات فراوانی وجود دارد که به ترتیب به آن ها می پردازیم
الف- «پس نامگذاری این قسمت از آیه به آیه تطهیر فریب و دورغ است …»
توجه داشته باشید در غالب موارد اسم سوره یا آیه از یک کلمه یا یک حادثه انتخاب می کنند و معنای آن این نیست که تمام سوره یا تمام آنآیه همان کلمه و جمله است.
سوره بقره، از کلمه بقره گرفته شده، سوره نمل، از کلمه نمل، اسری، از جمله «اسری …» و …. و زیاد است که بگوییم این دروغ است، بقره کل سوره بقره نیست بلکه فقط در آیه به کار رفته و همین طور نمل و اسرا …؟
الف- «پس نامگذاری این قسمت از آیه به آیه تطهیر فریب و دورغ است …»
توجه داشته باشید در غالب موارد اسم سوره یا آیه از یک کلمه یا یک حادثه انتخاب می کنند و معنای آن این نیست که تمام سوره یا تمام آنآیه همان کلمه و جمله است.
سوره بقره، از کلمه بقره گرفته شده، سوره نمل، از کلمه نمل، اسری، از جمله «اسری …» و …. و زیاد است که بگوییم این دروغ است، بقره کل سوره بقره نیست بلکه فقط در آیه به کار رفته و همین طور نمل و اسرا …؟
و در آیات هم همین اسم است، آیه اکمال را از جمله «اکملت» و آیه ی تبلیغ را از جمله «بلغ» و آیه ی تطهیر را هم از جمله «یطهرکم تطهیرا» آیا این یک دروغ است هر کدام شیعه نوشته که آیه ی تطهیر یک آیه ی مستقل است و جزء آیه ی 33 احزاب نیست؟ خوب سخنی است که می شنوند مقداری درباره آن دقت کنید.
ب- با آیه ی تطهیر نمی توان به وسیله آن بر عصمت ائمه استدلال کرد ….؟
خوب بو دپژوهشگر محترم بیان می کرد که چرا آیه ی تطهیر بر عصمت ائمه ندارد؟ و احتمالالتی را که قبل از بیان معنای آیه ی تطهیر متذکر می شویم که
دلیل عصمت فقط آیه ی تطهیر نیست بلکه دلائل فراوانی داریم که به نمونه های اشاره می شود:
دلایل عقلى
اندیشمندان شیعه در اثبات عصمت امامان علیهم السلام دلایل گوناگونى ارائه نموده اند. (18) که تبیین آنها نیازمند فرصتى بیشتر و کتابى پرحجم و مستقل است چنان که علامه حلى با شرح و بسط این دلایل بیش از هزار نکته در این باره بیان کرده است. (19)
1- امتناع تسلسل: امام باید معصوم باشد; زیرا در غیر این صورت تسلسل لازم مى آید; یعنى عدد امامان نامتناهى مى شود; چون از جمله اهداف وجود امام، منع ستمگران از ستمگرى و گرفتن حق مظلوم از ظالم است پس اگر امام، معصوم نباشد ممکن ست خود او در حق کسى ظلم کند و مظلوم براى گرفتن داد خود از او به امام عادل و معصوم دیگرى محتاج باشد و اگر این امام هم داراى عصمت نباشد آنچه گفته شده در باره این شخص نیز مطرح خواهد بود و جامعه بشرى به امام دیگرى نیازمند خواهد شد و اگر او نیز معصوم نباشد تسلسل لازم مى آید و این محال است. (20)
2- قاعده نقض غرض: اگر امام معصوم نباشد فوائدى که بر وجود او مترتب است تحقق نمى یابد و غرض و مقصودى که موجب نصب امام علیه السلام است حاصل نمى شود در حالیکه نقض غرض بر خداوند حکیم مستلزم جهل و یا عجز او مى شود و این محال است; زیرا جهل و عجز در ساحت قدس واجب الوجود راه ندارد.
توضیح اینکه: غرض از وجود امام حفظ شریعت و احکام آن و تکامل بشر به فضایل نفسانى و ملکات انسانى و راهنمایى آنان به طریق صواب و راه معرفت و خداشناسى و آنچه لازمه سعادت دنیا و آخرت او است مى باشد; اگر امام، معصوم نباشد و احتمال فراموشى، اشتباه، کار ناپسند و معصیت در باره او برود اطمینان به طور کامل از او سلب شده باعث آلودگى دیگران مى شود; زیرا اگر سرپرست و رئیس قومى مرتکب گناه و معصیت شود جرات زیردستان در انجام همان کردار، زیاد مى شود و آن را عذر خود مى شمارند; اهل فسق و فجور نیز بى مهابا بیش از پیش جامعه را ناامن مى سازند. بنابراین، مقصود خداوند عالم از نصب امام حاصل نمى شود و چون جهل و عجز در باره حق جل و علا راه ندارد نقض غرض نیز بر او محال است; از این رو لازم است امام از گناه و نسیان و اشتباه مبرا بوده و معصوم باشد. (21)
3- اگر امام و ولى، معصوم نباشد حجت بر بندگان تمام نمى شود، و تمام شدن حجت – بعد از بعثت رسول صلى الله علیه و آله و انزال کتب و ثبوت تکلیف – بر عصمت امام و خلیفه و جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله موقوف است. پس اگر خداوند زبان عذر بندگان را در طاعات و عبادات (اوامر و نواهى) احکام تکلیفیه و وضعیه قطع نکند به گونه اى که هیچ عذرى براى آنها نباشد، عقلا ترتب ثواب و عقاب و عتاب بر احکام، صحیح نمى باشد; زیرا بندگان مى توانند در محضر خداوند به تمام نبودن حجت، عذر بیاورند که امام به عنوان حافظ و بیان کننده احکام کتاب و سنت از کذب و افتراء، نسیان و سوء فهم و اشتباه ایمن نبوده بلکه حال او در مقام عمل بدتر از حال ما بوده است در نتیجه حقیقت بر ما کشف نشد و تکالیف به ما نرسید; و عقل هم به طور قطعى، عقاب بلابیان را قبیح مى داند و صدور آن را از حق تعالى محال مى شمارد پس باید امام، ولى و خلیفه حضرت رسول صلى الله علیه و آله مامون و معصوم از هر خطاء و لغزش بوده، صادق و مصدق باشد تا در مقام بیان کتاب و سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله مورد اطمینان همه خلق باشد و راه عذر را بر بندگان ببندد تا اگر بندگان با تمام بودن حجت، چنین ولى و امامى، اطاعت نکردند بدانند که، عذرى از آنان پذیرفته نیست و خداوند مى تواند آنها را به اشد مجازات، عقاب نماید. (22)
4- قاعده عدل: معصوم بودن امام داراى مصالح و فوائد بى شمارى است و از هرگونه مفسده و زیان مبراست. بنابراین به مقتضاى قاعده عدل بر خداوند عالم، واجب است که امام را معصوم قرار دهد تا به موجب ترک آن، مفسده اى حاصل و مصلحتى فوت نشود; زیرا تفویت مصالح و ایجاد مفسده بر خداوند قبیح است. (23)
5- قاعده لطف: همانطورى که وجود امام براى جامعه بشرى لطف است، عصمت او نیز لطف است بلکه لطف بودن وجود امام بدون عصمت او محقق نمى شود. (24) چون وجودى لطف و باعث هدایت مردم است که خود از هر نوع گناه و زشتى بدور باشد در غیر این صورت مطلوب امام که راهنمایى و رهبرى انسانها است، حاصل نمى شود. (25)
6- اگر امام، معصوم نباشد ممکن است از او معصیتى صادر شود; در این صورت بازداشتن او از منکر بر امت، یا واجب است و یا واجب نیست; اگر واجب باشد، لازمه اش این است که عظمت و شرافت امام از دلهاى مردم ساقط شود و به دنبال آن، فائده نصب امام که انتصاف حق مظلوم از ظالم و حفاظت دین خدا است منتفى گردد و مردم از او اطاعت نکنند.
و اگر نهى او از منکر بر امت واجب نباشد، وجوب امر به معروف و نهى از منکر که از واجبات دین اسلام است از اعتبار ساقط مى شود; در نتیجه ضرورى است که امام، معصوم باشد. (26)
7- اگر امام مانند سایر افراد بشر معصوم نباشد، وجهى ندارد که ما او را برتر و افضل از دیگران بدانیم; زیرا چه بسا ممکن است که در اثر نداشتن عصمت، خطا و اشتباهى در دین و اجزاء احکام آن مرتکب شود یا در فهم مطلبى، ناتوان باشد و از خود چیزى به دین ببندد و به خدا نسبت دهد یا چیزى را که خداوند او را مامور به ابلاغش کرده ترک کند و به مردم نرساند و یا در حکمى به واسطه هواهاى نفسانى یا امور دنیایى بر خلاف عدالت رفتار کند در این صورت اطمینان مردم از او سلب مى شود. بنابراین، فلسفه وجود امام اقتضا مى کند که رهبر و امام امت باید فردى باشد که امتیازى بر دیگران داشته و هیچ گاه به سراغ آلودگى و گناه نرود و هرگز اشتباه و خطایى برایش پیش نیاید. (27)
8- باید امام علیه السلام در تمام عمر خویش در گفتار و رفتار و کردار معصوم از خطا و سهو باشد; زیرا اگر از او معصیت صادر شود شرافت و عظمتش از دلهاى مردم ساقط مى شود و اگر سهو و نسیان از او سر بزند، اخبار او امر و نهى و وعد و وعید او مورد اطمینان واقع نمى شود و در نتیجه نصب امام بى فایده و باطل مى گردد. (28)
9- در جاى خود ثابت شده است که امام علیه السلام منصوب از طرف خدا بوده و اطاعت او واجب است، و غرض و فلسفه نصب امام به جانشینى پیامبر براى حفظ شریعت، تفسیر و بیان آن و حفظ نظام امت و… است، از آنجا که خداوند عالم به تمام حقایق است، وقتى مى داند شخصى براى امامت امت و جانشینى نبى صلى الله علیه و آله صلاحیت ندارد، چگونه او را به این امر مهم نصب مى کند؟ نصب شخص غیرصالح و معصیت کار براى امامت از طرف خداوند قبیح است، و کار قبیح از حکیم تعالى محال است. پس امکان ندارد امام منصوب از طرف خداوند معصوم نباشد.
10- قاعده وجوب اصلح: عقل حکم مى کند که اصلح به حال بندگان و نوع مکلفین، آن است که جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله که مبین دین و حافظ احکام و شریعت الهى است; اصلح مردمان و اعدل و اعلم زمان خود به نحو تام و کامل بوده و از هر گونه خطا و نقص و کاستى مبرا و مصون باشد، و یقین به کنه وجود فرد صالح، امین و کامل و واجد اصلحیت تام و کامل جز به وسیله خداوند میسر نیست. پس همان طور که خداوند انبیاء را بر اساس صلاح براى برقرارى نظم و حفظ نظام اجتماع و حکمت مبعوث فرموده است آن فلسفه و لزوم و آن دقت به طریق اولى باید نسبت به جانشینى نبى صلى الله علیه و آله رعایت شود با توجه به این که اهمیت درجه امامت از نبوت بالاتر است.
11- وجوب اطاعت مطلق از امام مقتضى عصمت او است: طبق دستور خداوند اطاعت از امام علیه السلام واجب است، اگر امام معصوم نباشد اجتماع نقیضین لازم مى آید. با این توضیح که وقتى مردم امام را آلوده به گناه مى بیند، از جهت این که گناهکارند نباید از آنها تبعیت کنند و از طرفى چون امام بوده اطاعت و تبعیت از او واجب است. در نتیجه بین دو امر حد ناقض (واجب و حرام) دچار خواهد شد. و انجام دو امر ناقض در آن واحد محال است پس به ناچار باید امام معصوم باشد. (29)
دلایل نقلى عصمت امامان علیهم السلام
الف) آیات قرآن
1- آیه امامت
«و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین؛ به یاد آورید هنگامى را که پروردگار ابراهیم، او را با وسایل گوناگونى آزمود، و او آزمایش خود را کامل کرد (و از عهده آنها بر آمد) خدا به او فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از خاندان من نیز امامانى قرار ده خداوند فرمود: پیمان من – یعنى امامت – هرگز به ستمکاران نمى رسد». (30)
طبق آیه فوق خداوند منصبهاى الهى را به کسانى اختصاص داده است که آلوده به «ظلم » نیستند; زیرا وقتى که حضرت ابراهیم علیه السلام منصب امامت را براى فرزندانش از خداوند درخواست کرده بود، جواب آمد: پیمان من به ستمگران نمى رسد.
سخن در معنى و مفهوم «ظالم » است; باید دید منظور از ظالم چه کسى است که عهد خدا به او نمى رسد. باید دانست که هر گناهى ظلم به نفس است خواه این ظلم به معنى کفر باشد آنچنان که قرآن مى فرماید: «ان الشرک لظلم عظیم » (31) و یا به معنى گسترده، هر فسق و گناهى; که باز هم ظلم به نفس است; زیرا هر گنهکارى در عرف قرآن «ظالم » است اما آیا ظالم فقط کسى است که در هنگام تقاضاى منصب الهى موصوف به صفت ظلم است یا براى رسیدن به عهد الهى باید هیچگاه ظالم نباشد؟ بسیار بعید به نظر مى رسد، بلکه محال است که ابراهیم علیه السلام چنین تقاضایى را براى آن دسته از ذریه اش که بالفعل ظالم بودند داشته است. بنابراین، منظور از «ظالم » در اینجا کسى است که در گذشته و یا حال حتى براى یک لحظه از عمر خود موصوف به این صفت بوده باشد و در واقع خداوند با بیان آن، حقیقت را براى ابراهیم علیه السلام روشن مى کند که مقام امامت و رسالت مقامى والاست و تنها کسانى شایسته این منصب هستند که در تمام عمر از هرگونه شرک و کفر و گناه پاک و معصوم باشند (32) .
و با این استدلال، غیرمعصوم، ظالم و ستمکار است و هیچ ستمکارى براى امامت شایسته نیست. در نتیجه هیچ غیرمعصومى صلاحیت و قابلیت امامت را نخواهد داشت.
2- آیه اولى الامر
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم؛ اى کسانى که ایمان آورده اید از خدا و رسول و اولى الامر، اطاعت کنید». (33)
طبق روایات فراوانى که از شیعه و اهل سنت رسیده است منظور از «اولى الامر» در آیه شریفه، ائمه اثنى عشر علیهم السلام است.
با استدلال به این آیه شریفه مى توان به روشنى عصمت اولى الامر (امامان) را به اثبات رساند. در این آیه، کلمه «اطیعوا» دو بار به کار رفته است، یک بار فقط به خدا نسبت داده شده و بار دیگر به رسول و اولى الامر; از بخش دوم آیه مى توان روشن نمود که «اطیعوا» (دوم) بین رسول و اولى الامر مشترک است و به دلیل آن که قید و شرطى به همراه ندارد اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا و مانند اطاعت خدا، مطلق است اما این مطلب جز با عصمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و اولوا الامر، سازگار نیست; زیرا اطاعتى این چنینى، تنها در برابر کسى سزاوار است که از کج اندیشى و کج روى در گفتار و رفتار و کردار در امان است و مردم را جز به آنچه امر خداوند است نمى خواند. (34)
بنابراین مقتضاى «اطیعوا الرسول و اولى الامر» این است که اطاعت آنها به طور مطلق واجب است و آنها به یقین، از هر لغزشى مصون و معصوم هستند و اوامر آنها با اوامر الهى، تناقض ندارد; زیرا اگر امر آنها به ظاهر با امر خدا مخالفت داشته باشد باز مقتضاى اطلاق آیه این است که اطاعت آنها واجب است و این یعنى دو امر متناقض در یک مورد; مثلا – العیاذ بالله – اگر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به گناهى امر کند مقتضاى «اطیعو الله » این است که آن گناه را مرتکب نشویم ولى به مقتضاى «اطیعوا الرسول » باید آن را انجام دهیم و این یعنى دو تکلیف متضاد در یک مورد که صدور آن از طرف شارع مقدس پذیرفته نیست. پس در واقع، آیه یادشده تضمینى است بر این که هیچگاه اوامر رسول و اولى الامر با اوامر الهى تناقض ندارد بلکه بر عصمت امامان علیهم السلام دلالت دارد. (35)
دلالت این آیه بر عصمت امام به قدرى روشن است که حتى فخر رازى یکى از علماى بزرگ اهل سنت نیز از آیه شریفه بر عصمت اولى الامر استدلال نموده است. (36)
3- آیه صادقین
«یا ایهاالذین آمنوا اتقوا الله وکونوا مع الصادقین ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید تقواى الهى داشته باشید و (همیشه) با صادقین باشید». (39)
طبق روایات فراوانى که از طریق فریقین (شیعه و سنى) نقل شده است منظور از «صادقین » پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام هستند. (40)
نکته اى که از این آیه شریفه براى عصمت استفاده مى شود این است که خداوند به طور مطلق (بدون قید و شرطى) به مؤمنان دستور داده که همواره با صادقان باشند، این اطلاق اقتضا مى کند که «صادقین » کسانى باشند که صدقشان در همه حال معلوم و مسلم است و این معنى جز در مورد معصومین علیهم السلام امکان پذیر نیست; زیرا غیرمعصوم ممکن است خطا کند که در این صورت باید از او جدا شد. اما کسى که در همه حال مى توان در کنار او و پیرو او بود جز معصوم نخواهد بود; بنابراین منظور از صادقین در این آیه شریفه هر فرد راستگویى نیست بلکه مقصود کسانى هستند که در سراسر زندگى شان سخن خلاف واقع – نه عمدا و نه از روى سهو – بر زبان جارى نکرده باشند.
به عبارت دیگر منظور از صادقین، صدق مطلق است نه مطلق صدق. و صادق به قول مطلق کسى است که از هر جهت راست و درست باشد و در اندیشه و گفتار و کردار و رفتار و اخلاقش کوچکترین کجى و انحراف وجود نداشته باشد چنین کسى جز معصوم نخواهد بود; زیرا مرتبه کامل صدق، همان عصمت و طهارت است که با وجود آن، راستى و صدق و گفتار و کردار به طور کامل تحقق مى یابد. (41)
ب) عصمت امامان علیهم السلام در روایات
علاوه بر آیات گذشته روایات فراوانى نقل شده است که بر عصمت امامان علیهم السلام تصریح دارند. در ذیل به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم:
1- ابن عباس مى گوید: از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم فرمود:
من و على، حسن، حسین و نه نفر دیگر از فرزندان حسین [از هر نوع آلودگى و معصیت ] پاک و معصوم هستیم. (42)
2- پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره امام على علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام فرمود:
آنان، برگزیدگان خداوند هستند و از هر گناه و خطایى معصوم مى باشند. (43)
3- امام رضا علیه السلام (در یک حدیث طولانى) مى فرماید:
امام کسى است که از گناهان پاک و از عیوب منزه است. (44)
4- امام سجاد علیه السلام فرمود:
امام از ما (اهل بیت علیهم السلام) حتما معصوم است. (45)
5- امام صادق علیه السلام فرمود:
پیامبران و وصى آنها گناه ندارند; زیرا آنها از هر گناه و خطایى پاک و معصوم هستند. (46)
غیر از این، روایات دیگرى را نیز علماى شیعه و سنى از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده و فضایلى را براى اهل بیت علیهم السلام بر شمرده اند که جز با عصمت آنان، سازگار نیست.
حدیث ثقلین (47) :
من در میان شما دو چیز گران بها باقى مى گذارم، کتاب خدا و عترتم، تا وقتى که به آن دو تمسک مى کنید گمراه نخواهید شد و هیچگاه این دو از یکدیگر جدا نمى شوند، تا این که در حوض (کوثر) بر من وارد شوند. (48)
اگر اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله از گناه و خطا معصوم نمى بودند پیروى از آنان موجب هدایت نمى شد و جدایى ناپذیرى آنان از قرآن معناى روشنى نمى یافت.
روایات فراوانى (مانند سفینه و…) نیز از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است که مى توان از آنها به عنوان دلایلى بر عصمت امامان علیهم السلام استفاده نمود.
7. شیخ جعفر سبحانى، الالهیات، مکتبة الاعلام الاسلامى، چاپ دوم، 1411ق.، ج 2، ص 510: «الامامة هى رئاسة عامة الهیة.»
8. محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، انتشارات علمیه اسلامیه تهران، ج 1، باب فضیلت و صفات امام، ح 1، ص 286.
9. نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 2.
10. تغابن/8: «پس بگروید به خداوند و فرستاده اش و نورى که نازل کرده ایم.»
11. اصول کافى، پیشین، ج 1، ص 276، ح 509.
12. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 53، ص 181.
13. اصول کافى، پیشین، ج 1، باب فضیلت و صفات امام، ح 2، صص 291- 290.
14. کمال الدین، ج 1، ص 204; بحار الانوار، ج 23، ص 37.
15. اصول کافى، ح 1044، : «ان حدیث آل محمد مستصعب لا یؤمن به الا ملک مقرب او نبى مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان فما ورد علیکم من حدیث آل محمد صلى الله علیه و آله فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه و ما انتمازت منه قلوبکم و انکرتموه فردوه الى الله و الى الرسول و الى العالم من آل محمد و انما الهلاک ان یحدث احدکم بشى ء منه لایحتمله فیقول: و الله ما کان هذا، و الانکار هو الکفر.»
16. اصول کافى، پیشین، ج 1، ح 1046: «ان حدیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله الا صدور مغیرة، او قلوب سلیمة.»
17. همان، ج 1، ح 518: «هل یعرفون قدر الامامة و محلها من الامة…؟ ! ان الامامة اجل قدرا و اعظم شانا و اعلى مکانا و امنع جانبا و ابعد غورا من ان یبلغها الناس بعقولهم…» .
18. ر.ک: علامه حلى، الالفین، مؤسسة دارالهجرة، قم، چاپ سوم، 1402ق.
– سید مرتضى (علم الهدى)، تنزیه الانبیاء (بى جا، بى تا) صص 9- 8.
– شیخ طوسى، تلخیص الشافى، علق علیه السید حسن بحر العلوم، مطبعة الآداب، نجف الاشرف، چاپ دوم، 1383ق، ج 1، صص 201- 194.
– ابن میثم البحرانى، قواعدالمرام فى علم الکلام، مکتبة آیة الله المرعشى، قم، 1389ق.، صص 179- 177.
19. الالفین فى امامة امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام.
20. ر.ک: علامه حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 184.
– علامه حلى، الالفین فى امامة مولانا امیرالمؤمنین على بن ابى طالب، پیشین، صص 56 و 165.
– باب حادى عشر، ترجمه محمدعلى حسینى شهرستانى ، مؤسسه انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1414ق.، ص 222.
– شیخ زین الدین عاملى، الصراط المستقیم الى مستحقى التقدیم، علق علیه محمدالباقر البهبودى، المکتبة المرتضویة لاحیاء آثار الجعفریه، چاپ اول، 1384ق.، ج 1، صص 113- 112.
21. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، با تعلیقه شیخ جعفر سبحانى، ص 184.
22. همان، صص 160- 150.
23. همان.
24. محقق لاهیجى، سرمایه ایمان، ص 114.
25. سید محسن خرازى، بدایة المعارف الالهیة، ج 2، ص 82.
26. ارشاد الطالبین، ص 333.
27. ر.ک: سید حسین مظفر، امامت از دیدگاه تشیع، ترجمه حبیب الله رهبر ص 98; سید محمدباقر خوانسارى، انصاف در امامت، نشر صدوق، قم ، 1371ش.، صص 36- 35.
28. علامه حلى، الالفین فى امامة امیرالمؤمنین، على بن ابى طالب (ع)، پیشین، ص 227; الشیخ ابى جعفر محمد بن الحسین بن على الطوسى (ره)، الرسائل العشرة، رسالة: مسائل کلامیة، ص 98.
29. ر.ک: دکتر محسن شفایى، شؤون ولایت ، ایران، چاپ اول، 1357ش.، صص 136- 135.
30. بقره/124.
31. لقمان/13.
32. ر.ک: شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، مؤسسه چاپ فجر، چاپ دوم، تهران، 1374 ش.، ج 4، صص 923- 922; شیخ جعفر سبحانى، الالهیات، پیشین، ج 2، صص 627- 623; جعفر سبحانى، منشور جاوید، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ج 5، ص 271 به بعد; باب حادى عشر، پیشین، ص 231.
33. نساء/59.
34. علامه سید محمد حسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 4، صص 401- 387.
35. ر.ک: محمدتقى مصباح یزدى، راه و راهنماشناسى، امیرکبیر، تهران، 1375 ش.، ج 4، صص 207- 206.
36. خلاصه بیان وى از این قرار است: خداوند در آیه کریمه به طور قطعى اطاعت اولى الامر را لازم دانسته است، و کسى که اطاعتش این گونه واجب گردد ناگزیر معصوم از خطا و اشتباه خواهد بود; زیرا اگر معصوم از خطا و اشتباه نباشد در فرضى که اقدام بر خطا کند بر اساس این آیه باید از او اطاعت کرد و این به معناى امر به آن عمل خطا و اشتباه است، در حالى که کار خطا و اشتباه مورد نهى است و نباید از امر به آن پیروى شود. این لازمه اش اجتماع امر و نهى در فعل واحد است. ر. ک. فخر رازى، التفسیر الکبیر، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1411ق.، ج 10، ص 116 ذیل آیه شریفه 59 سوره نساء.
37. احزاب/33.
38. ر.ک: علامه سیدمحمد حسین طباطبایى، تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، (بى تا)، ج 16، صص 313- 309.
39. توبه/ 119.
40. ر.ک: حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 341، ح 357- 350.
– محمد بن یعقوب الکلینى، اصول کافى، ج 1، ح 531 و 532.
41. ر.ک: علامه حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، پیشین، ص 196; ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، مؤسسة الامام على بن ابیطالب (ع) قم، چاپ سوم، 1375 ش.، ج 9، صص 223- 222.
42. شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع المودة، باب 77، ص 445: «انا وعلى والحسن والحسین وتسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون.»
43. علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق.، ج 25، باب 5، ح 2، ص 193، به نقل از عیون الاخبار ص 219: «… انهم خیرة الله وصفویه وهم المعصومون من کل ذنب وخطیئة.»
44. شیخ کلینى، اصول کافى، پیشین، ج 1، ص 287: «… الامام المطهر من الذنوب والمبرا عن العیوب…»
45. شیخ صدوق، معانى الاخبار، تصحیح على اکبر غفارى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1361ش.، باب معنى عصمة الامام، ح 1، ص 132: «الامام منا لا یکون الا معصوما.»
46. بحارالانوار، پیشین، ج 25، ص 199، ح 8 به نقل از الخصال ج 2، ص 154: «الانبیاء واوصیائهم [والاوصیاء] لاذنوب لهم لانهم معصومون مطهرون.»
47. علاوه بر حدیث ثقلین، احادیث معروفى همچون حدیث سفینه (مثل اهل بیتى مثل سفینة نوح) و حدیث امان (اهل بیتى امان لامتى) نیز به روشنى بر عصمت امامان (ع) مقصود دلالت مى کنند. براى آگاهى از منابع این دو روایت و چگونگى دلالت آنها بر عصمت اهل بیت علیهم السلام، ر.ک.: احمد حسین شریفى و حسن یوسفیان، پژوهشى در عصمت معصومان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران و قم، 1377ش.، صص 328- 325.
48. برخى از منابع روایى اهل سنت که این حدیث را با اندک تفاوتى نقل کرده اند عبارتنداز:
– مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 366.
– مسلم بن الحجاج القسیرى، صحیح مسلم، ج 5، ص 26 (کتاب فضائل الحکمة) .
– محمد بن عیسى الترمذى، سنن ترمذى، ج 5، ص 662 (کتاب المناقب) :
«انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا، لن یفترقا حتى یردا على الحوض.»
http://www.balagh.net/persian/kalam/imam/03/01.htm
مطالعه بیشتر:
امامت و عصمت امامان در قرآن /رضا کاردان
اکنون می پردازیم به آیه ی تطهیر که آیا بر عصمت امامان دلالت دارد یا نه؟
توضیح مفردات آیه
1- کلمه «انما» دلالت بر حصر دارد یعنی فقط (راغب اصفهانی، المفردات، نشر کتاب، 1404، ج 2، ص 23)
2- «یرید الله» مراد اراده خاص است یعنی اراده تکوینی خداوند است و گر نه اراده تشریعی انحصاری به خاندان پیامبر ندارد و همه مردم بدون استثنا به حکم شرع موظفند از هر گونه گناه و پلیدی پاک باشند. البته اراده تکوینی منافات با اختیار امامان ندارد.
3- «اذهاب» از بین برون به این معنی که از اول بگذارد راه پیدا کند، یعنی دفع است نه رفع.
4- «رجس» هر چیزی ناپاک از نظر جمع آوری یا به حکم عقل و یا در شرع. (ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 11، ص 31)
اهل بیت: اهل بیت از نظر لغت کسانی را در یک خانه زندگی می کنند (اولاد و همسر) را گویند و مجازا کسانی را می گویند که نسبتی دارند. (مفردات راغب، همان، ص 29) اما بعدا ثابت می کنیم که مراد از اهل بیت همان اهل بیت پیامبر یعنی علی، فاطمه، حسن، حسین علیه السلام می باشند.
تفسیر آیه
مفاد ذیل آیه از کلمه «انما» به بعد این است که خداوند اراده قطعی کرده که اهل بیت از هر گونه رجس و پلیدی و گناه پاک باشند و این همان مقام عصمت است. این نکته قابل ذکر است که منظور از اراده الهی احکام حلال و حرام نیست چون احکام شامل همگان می شود. پس اراده مستمر (فعل مضارع) اشاره به یک نوع امداد الهی است که اهل بیت را بر عصمت و ادامه آن یاری می دهد و در عین حال منافات با آزادی و اراده و اختیار ندارد.
نظر برخی مفسران شیعه و سنی
1- زمخشری می گوید: خداوند از گناهان کنایه به رجس تعبیر نموده و از تقوی به طهر چنان که بدن با نجاسات آلوده می شود درون با گناهان آلوده می شود … در پایان می گوید آیه مثال زن های پیامبر هم می شود!! (زمخشری، الکشاف، بیروت، چاپ سوم، ج 3، ص 538) که البته این ذیل سخنش را بعدا رد می کنیم.
2- ابن حجر هیثمی (با همه تعصبی که دارد) می گوید: «این آیه منبع فضائل اهل بیت نبوی است برای این که حاوی درخشان ترین مناقب ایشان و شامل توجه به شأن (رفیع) آنان است، چرا که با لفظ «انما» آغاز می گردد و «انما» افاده حصر می کند درباره اراده خدای متعال در منزه نمودن آنان از رجس و رجس نیز همان گناه است این آیه هم چنین بیانگر اراده خداوند در تطهیر اهل بیت از جمیع خصوصیات اخلاقی و احوال مذموم [یعنی همان عصمت] است و این که در بعضی از طرق نقل شده که آتش و جهنم بر آنان حرام است همان فایده این تطهیر است می باشد. (ابن حجر هیثمی، الصواعق، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414 ه ق، ص 223)
3- علامه طباطبائی: مراد از اذهاب رجس در آیه عصمت است. پس تطهیر ائمه یعنی مجهز نمودن آن ها به ادراک حق در اعتقاد و عمل است و مراد از اراده، اراده تکوینی است و معنای آیه این می شود. خداوند اراده ابدی نموده است و شما اهل بیت را از همه نوع پلیدی (اعتقادی باطل، آثار گناه و …)با دادن موهبت الهی عصمت پاک گرداند. (علامه طباطبائی، المیزان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1362، ج 16، ص 331)
مراد از اهل بیت
مهم ترین بحث در آیه این است که مراد از اهل بیت کیست؟ احتمالاتی وجود دارد که مهم ترین آنها دو احتمال است:
یک مراد همسران پیامبر باشند.
برخی از مفسران اهل سنت اهل البیت را به همسران پیامبر اسلام تفسیر کرده اند (قرطبی در تفسیر الفرقان، ج 6، ص 5264 این نظریه را از زجاج نقل می کند)طبق این تفسیر علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام جزء اهل بیت نیستند.
دلیل این نظریه این است که آیه تطهیر در بین آیاتی است که همگی مربوط به زنان پیامبر است. هم آیات قبل از آن و هم آیه پس از آن و هم صدر آیه مربوط به همسران پیامبر می باشد، لذا سیاق اقتضا می کند که آیه تطهیر مربوط به همسران پیامبر باشد.
ولی این نظریه به سه دلیل باطل است:
1- در آیات قبل و صدر آیه مجموعا 25 بار ضمیر و فعل به صورت مؤنث و در آیه ی 34 نیز دو مورد فعل و ضمیر مؤنث به کار رفته، اما در ذیل آیه ی تطهیر ضمایر و افعال همه به صورت مذکر به کار رفته که اختصاص به مردان دارد و یا شامل مردان و زنان هر دو می شود. و یقینا کلام خداوند که فصیح ترین است از تغییر ضمایر و افعال مقصودی داشته و افراد خاصی را اراده کرده غیر از زنان پیامبر هستند و گر نه ضمایر را به همان صورت مؤنث می آورد نه مذکر.
2- همسران پیغمبر هیچ کدام دارای عصمت نبودند، و کسی هم چنین شأنی برای آنها قائل نیست گذشته از این که برخی از آنان علیه خلیفه واجب الاطاعه زمان خویش جنگید هم چون عایشه که جنگ جمل را علی علیه السلام راه انداخت.
3- روایاتی که اهل بیت را بر همسران پیامبر تطبیق نموده روای آن یا ضحاک است یا عکرمه خارجی که هر دو تضعیف شده اند و علمای رجالی آن دو را توفیق نکرده اند. (ولایت مطهرین، سید محمد علوی، ص 117) از این گذشته قرآن نسبت به همسران پیامبر کلمه «ازواج النبی»، «نساءالنبی» یا «ازواجک» به کار برده نه اهل بیت.
دو: احتمال دوم مراد افراد خاصی از خاندان پیامبر یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین و در رأس آنها شخص پیامبر می باشد. این احتمال هیچ یک از اشکالات قبلی را ندارد، علاوه بر آن روایات فراوانی از فریقین نقل شده که علامه طباطبائی تعداد آن را بیش از 70 روایت می داند. (المیزان، مترجم، ج 32، ص 178) که قول دوم را تأیید می کند که مراد از اهل بیت علی و فاطمه و حسنین می باشد.
فخر رازی می گوید: این روایت [که اهل بیت را به افراد مذکور تفسیر نموده] روایتی است که دانشمندان اهل تفسیر و حدیث، همه اتفاق بر صحت آن دارند. (تفسیر فخر رازی، ج 8، ص 80، ذیل آیه61 آل عمران؛ ر.ک: آیات ولایت در قرآن، مکارم شیرازی، ص 166)گفتنی است که 15 نفر از صحابه و 16 نفر از تابعین این روایات را نقل کرده اند. از جمله افرادی که اهل سنت که روایات فوق نقل کرده اند:
1-مسلم، در صحیحش، ج 4، ح 22424 به نقل از پیام قرآن، ج 9، ص 143
2-صحیح ترمذی (ر.ک: احقاق الحق، ج 2، ص 503)
3- المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 416 (به نقل از احقاق الحق، ج 2، ص 504)
4- الدر المنثور، ج 5، ص 198
5- السنن الکبری، ج 2، ص 149
6- شواهد التنزیل، ج 2، ص 10-92
7- مسند احمد حنبل، ص 330، ج 4، ص 107، ج 6، ص 292 (ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ج 9، ص 144، آیات ولایت در قرآن، مکارم شیرازی، ص 166)
از این گذشته گروه زیادی از علما اهل سنت حدیث کساء را نقل کرده و تصریح نموده اند که پیامبر: علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای یمانی قرار داد و فرمود: خداوندا اینان اهل بیت من هستند پس پلیدی را از آنان دور کن و آنان را پاک و مطهر قرار ده آنگاه آیه ی تطهیر در شأن آنها نازل شده است، افراد ذیل این حدیث را نقل کرده اند:
1- مسلم در صحیحش باب فضائل اهل بیت النبی، ج 5، ص 37، ح 2424
2- ترمذی در صحیحش، ج 5، ص 663 باب مناقب اهل البیت، ح 3787 (بیروت، داراحیاء التراث)
3- امام احمد بن حنبل در مسند، ج 1، ص 230
4- حاکم در مستدرک، ج 3، ص 133، 147 و ج 2، ص 416
5- امام نسائی در خصائص، ج 149
6-ذهبی در تلخیص، ج 2، ص 150
7- طبرانی در معجم، ج 3، ص 48، ج 12، ص 98
8- حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ج 2، ص 11
9- نجاری در تاریخ الکبیر، ج 7، ص 187
10- ابن حجر عسقلانی، در اصابه، ج 2، ص 509
11- فخر رازی در تفسیرش، ج 2، ص 700
12- قندوزی حنفی، در ینابیع الموده، ص 107
13- خوارزمی در مناقب، ص 23
14- طبری در تفسیرش، ج 22، ص 6
15- سیوطی در الدر المنثور، ج 5، ص 198
16- ابن الجوزی در تذکره الخواص، ص 233
17- زمخشری در تفسیر کشاف، ج 3، ص 538
18- قرطبی در تفسیرش، ج 14، ص 182
19- ابن کثیر در تفسیرش، ج 3، ص 492
20- ابن اثیر در اسد الغابه، ج 2، ص 12
21- ابن عساکر در تاریخش، ج 1، ص 185
22- ابن حجر در صواعق المعرقه، ص 143
23- ابن عبدالبر در استعیاب، ج 3، ص 37
و افراد فراوان دیگر (ر.ک: ولایت مطهرین، شماره 3 و 4، سید محمد علوی(حسین پور) ص 99-100)
به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می شود:
1- ترمذی و حاکم در روایت صحیحه، و ابن جریر و ابن منذر و ابن مردویه و بیهقی در سنن خود از ام سلمه نقل کرده اند که گفت: پیامبر فاطمه، علی، حسن و حسین علیهم السلام را خانه من بودند که آیه تطهیر نازل شد حضرت آنان را داخل عبایی که بر دوش بود قرار داد و فرمود: «بار خدایا این جمع اهل بیت من می باشند پس الودگی را از آن ها دور بداد». (روح المعانی، آلوسی، ج 22، ص 14)
در ادامه آلوسی می گوید: «در برخی از روایات دارد که ام سلمه گفت آیا من جزء اهل بیت شما می باشم حضرت فرمود: تو برخیری ولی جزء اهل بیت من نیستی». (همان)
آنگاه آلوسی می گوید: سخن پیامبر که فرمود: اینها [چهار نفر] اهل بیت من می باشند و در حق آن ها دعا فرمود و این که ام سلمه را داخل عبا (کساء) راه نداد آن قدر از طرق مختلف نقل شده است که قابل شمارش نیست. (همان)
و این روایت عمومیت اهل بیت در آیه را به هر معنایی که باشد تخصیص می زند پس مراد کسانی است که زیر عبا (کساء) قرار داشتند لذا شامل همسران نمی شوند. (همان، ص 15)
2- ابن جریر و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه از ام سلمه همسر پیامبر نقل می کنند که پیامبر در خانه او زیر کسای خبیری خوابیده بود، پس در آن هنگام فاطمه غذایی آورد رسول خدا فرمود: تا شوهر و فرزندانش حسن و حسین را فرا خواند و آنان آمدند هنگام خوردن غذا آیه تطهیر نازل شد پیامبر انان را با کساء پوشانید و بعد رو به آسمان برد و گفت: «خدایا! اینان اهل بیت و خواص من می باشند، پلیدی را از آنان دور کن و آنان را پاکیزه گردان، این را سه بار گفت. ام سلمه می گوید: من هم با شما می باشم؟ حضرت دوباره فرمود: تو برخیری». (سیوطی، الدر المنثور، ج 6، ص 603، شبیه این در ص 604 نقل شده، و ر.ک: المعجم الکبیر، ج 23، ص 336)
3- واثله ابن اسقع می گوید: آمدم خدمت علی ولی او را ندیدم، فاطمه گفت: وی رفته تا رسول خدا را دعوت کند نشستم تا آنان آمدند، و با فاطمه با هم وارد شدند پس رسول خدا حسن و حسین را ندا داد، و آنان آمدند، و با فاطمه و شوهرش (علی) نزدیک خود قرار داد سپس لباس خود را روی آنان قرار داد من شاهد این قضیه بود، آنگاه فرمود: «انما یرید الله لیذهب ….؛ پروردگارا! این ها اهل بیت من هستند».
روای می گوید: این حدیث صحیح است (بنابر شرط صحت حدیث) نزد مسلم. (المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 416، تلخیص المستدرک، ج 2، ص 416)
و همین طور حاکم سند حدیث را صحیح می داند. (المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 141)
ابن تیمیه که بنای بر تشکیک را دارد می گوید: «حدیث کساء صحیح است؛ زیرا این حدیث را احمد و ترمذی از ام سلمه نقل کرده، مسلم در صحیح خود از عایشه نقل نموده است. (ابن تیمیمه، منهاج الغه، ص 5، ص 13)
ابن حجر که تعصب خاص دارد می گوید: اکثر مفسرین برآنند که آیه ی تطهیر در حق علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است، زیرا ضمیر «متلکم» و بعد آن مذکر آمده است. (ابن حجر، الصواعق المعرفه، ص 85)
از این ها گذشته روایات فراوانی در منابع اهل سنت آمده که پیامبر اکرم هر روز صبح یا پنج شنبه وقت (در اوقات نماز) بر در خانه علی و فاطمه می آمد و آیه تطهیر را بر آنان می خواند تا مصداق اهل بیت مشخص شود، این احادیث برخی می گوید: این کار به مدت یک ماه ادامه داشت. (مسند ابی داود طباسی و دار الکتب اللبنانی، ص 274) برخی چهل روز (مجمع الزوائد، ج 9، ص 267، حدیث 14987، الدر المنثور، ج 6، ص 606) برخی شش ماه (ترمذی در صحیحش، ج 5، ص 352، حاکم در مستدرک، ج 3، ص 158، احمد بن حنبل در مسند، ج 3، ص 259) بعضی هفت ماه (جامع البیان طبری، ج 22، ص 6) و برخی ده ماه گفته است (مجمع الزوائد، ج 9، ص 267، حدیث 14986) انس بن مالک می گوید: هنگامی که آیه تطهیر نازل شد پیامبر خدا نزدیک به شش ماه وقت نماز به در خانه فاطمه می آمد و فرمود شما، اهل البیت (انما یرید الله لیذهب تا آخر) (نفخات الازها، ج 20، ص 81)
با این همه منابع که بخش کوچکی از آن مورد اشاره قرار گرفت می توان گفت شیعه به یک مطلب ظنی و گمانی استناد می کند؟ برادر! به خدا قبر و قیامتی هم در کار است حساب و کتابی هم در پیش است بیایید کاری کنیم که در روز قیامت نزد پیامبر اکرم شرمنده نشویم، بیایید مقداری چشم حقیقت خویش را باز کنیم لااقل منابع قابل اعتماد خود اهل سنت را مطالعه کنیم و از منابع شیعه لااقل یک دوره الغدیر علامه امینی را که تمام منابع آن از اهل سنت است و یک روایت هم از منابع شیعه نقل نکرده بخوانیم، تا فردای قیامت که «یوم الحسره» است ندای پشیمانی و حسرت، سر ندهیم.
ج: «شیعیان … منکران امامت را به شدت مورد اعتراض قرار داده تا جایی که منکر امامت را کافر و از دایره دین اسلام خارج ساخته اند ….».
در این بخش نیز پرسشگر خطاهای انجام داده، این که شیعیان بر منکران امامت اعتراض حق است چرا که حدیث که حدیث غدیر از دیدگاه اهل سنت هم متواتر قعطی است با این حال زیر بار آن نرفته اند و بحث آن در الغدیر کاملا مطرح شده است.
اما منکر امامت را کسی کافر ندانسته بر عکس در کشورهای اسلامی از جمله عربستان و پاکستان و … مرتب می شنویم که می گویند شیعه کافر است و هر روز تعدادی از این شیعیان فقط به جرم شیعه بودن کشته می شوند حتی درخود ایران وهابی ها در مسیر زاهدان بارها شیعیان بی گناه را سر بریده اند تمام مراجع فعلی و گذشته، اهل سنت را پاک و ذبیحه آنها را حلال، و ازدواج با آنها را حلال شمرده و همه را مسلمان و پاک می دانند جز ناصبی های که به ائمه ناسزا می گویند، لااقل به رساله های مراجع دین در این زمینه مراجعه شود.
ضدیت و ستیزه گرای و لجاجت است، در صورتی که اکثر اهل سنت امامان علیهم السلام را به عنوان فرزندان پیامبر احترام می گذارند به غیر از گروهی از افراطیون و ناصبی ها که ستیزه گرند.
اکثر اهل سنت به حدیث «علی مع الحق، و الحق مع علی» که بارها نقل کرده اند و در حد تواتر است، معتقدند.
هم چنین به حدیث پیامبر(ص) توجه کنید که فرموده اند:
«سیکون بعدی فتنه فاذا کان ذاک فالزموا علی بن ابی طالب فانه الصادق بین الحق و الباطل؛ (متقی هندی کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرسان، ص 612، ح 32964) بزودی بعد از من [پیغمبر] فتنه به وجود می آید، پس هنگامی که فتنه به وجود آمد همراه علی باشید که او جداکننده بین حق و باطل است.» آیا اهل سنت در فتنه ها دنبال علی هستند؟
2- پیامبر اکرم(ص) به عمار فرمود: «یا عمار ان رایت علیا قد سلک و ادیا و سلک الناس وادیا غیره فاسلک مع علی و دع الناس انه لن یدلک علی روی و لن یخرجک من الهدی؛ (همان، ص 614، روایت 32972) ای عمار اگر دیدی علی به راهی می رود و مردم به راه دیگر، تو همراه علی باش و مردم را رها کن زیرا او بر بدی راهنمایی نمی کند و از هدایت تو را بیرون نمی برد.» آیا لازم نیست همگی به این حدیث عمل کنیم و پایبند باشیم؟!
جهت آگاهی بیشتر ر.ک:
– شب های پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی و کتاب های دکتر تیجانی.