فقیه به استناد ادلّه ولایت فقیه، در زمان غیبت به عنوان زمامدار جامعه اسلامى و نایب معصومان (ع) و داراى مقام ولایت و زمامدار امور جامعه اسلامى است. از این رو، آنچه براى رهبرى و اداره جامعه لازم است و عقلاى عالم آن را در زمره حقّ و اختیارات رهبران جامعه مى دانند و براى حضرات معصومان (ع) ثابت بوده است براى فقیه در عصر غیبت ثابت است. چنین معنایى را «ولایت مطلقه فقیه» مى نامند که در مقابل آن «ولایت مقیّده فقیه» قرار مى گیرد. ولایت مطلقه فقیه در دو ناحیه جریان دارد: 1. در ناحیه کسانى که بر آنها ولایت دارد (مولّى علیهم).2. در ناحیه امورى که در آنها ولایت دارد.
اگر«ولایت فقیه» را بپذیریم، این مطلب یک مبناى ثابت و عنصر جهان شمول از «نظام سیاسى اسلام» خواهد بود، که هر چند شکل تحقّق این نظام در خارج و سازوکارهاى سیاسى متفاوت شوند، این امر همچنان مى بایست در تمامى آنها محفوظ و دست نخورده باقى بماند و از نظر اسلام تنها شکل هایى از حکومت قابل پذیرش است که در آنها جایگاه فقیه در عصر غیبت به عنوان رأس هرم تصمیمگیرى و بالاترین مدیر کشور محفوظ مانده باشد.
از نظر مدیریتی ولایت فقیه با تمام نهادهاى سیاسى – اجتماعى در ارتباط و تعامل است از این رو لازم است نسبت آن با سایر نهادهاى سیاسى – اجتماعى روشن شود ما در جواب تفصیلی از این میان تنها به دو مورد مهم اکتفاء مى کنیم و آن ارتباط ولایت فقیه با قانون اساسى و رابطه آن با احزاب سیاسى است.