الف) عبدالحمید بن هبةالله (۵۸۶- بعد از ۶۵۶ق/۱۱۹۱-۱۲۵۸م) معروف به ابن ابیالحدید شاعر، ادیب و شارح نهج البلاغه است. او در فقه، شافعی و در کلام، معتزلی بود. با اینحال او امام علی(ع) را برتر از خلفای سهگانه میدانست و کسانی را که در برابر او قیام کردند بهعنوان باغی، فاسق و اهل دوزخ معرفی میکرد، مگر اینکه توبه کرده باشند. قصیده عینیه او در مدح امیرالمؤمنین(ع)، با طلا در اطراف ضریح امام علی(ع) نگاشته شده است.
عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبةالله بن محمد بن محمد بن محمد بن حسین بن ابیالحدید مداینی، در ۱ ذیالحجه ۵۸۶ق/۱۱۹۱م، در مدائن به دنیا آمد در همان شهر پرورش یافت. به مناسبت نزدیکی با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی، در شمار کاتبان دیوان دارالخلافة درآمد.[۱] وی ابتدا کتابت دارالتشریفات را برعهده داشت. در ۶۲۹ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر ۶۴۲ق بهعنوان ناظر حله تعیین شد. سپس خواجۀ «امیر علاءالدین طَبّرْس» گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عَضُدی و سرانجام ناظر کتابخانههای بغداد شد.[۲] ابن ابیالحدید روابط نزدیکی با ابن علقمی داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از اینرو، هنگامی که شرح نهج البلاغه و قصاید السبع را منتشر کرد، هدیههایی دریافت نمود.[۳] در ۶۴۲ق در نخستین یورشهای مغول به بغداد که سپاه عباسی به فرماندهی شرف الدین اقبال شرابی سپهسالار مستعصم بالله سپاه مغول را شکست داد، ابن ابی الحدید پیروزی سپاه بغداد را نتیجه تدبیر ابن علقمی دانست و قصیدهای در تهنیت و ستایش وی سرود که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه[۴]ثبت است. در واقعه در حمله هلاکو خان به بغداد در ۶۵۵ق، ابن ابیالحدید و برادرش موفقالدین به دست مغولان گرفتار شدند و محکوم به قتل شد؛ ولی به وساطت ابن علقمی و خواجه نصیرالدین طوسی از مرگ نجات یافت.[۵] ابن ابیالحدید اندکی پس از سقوط بغداد به دست مغولان در بغداد از دنیا رفت. در تاریخ وفات او میان مورخان اختلاف است و در برخی منابع سال ۶۵۵ق[۶] و در برخی دیگر، سال ۶۵۶ق ذکر کردهاند.[۷]
به نقل از ویکی شیعه
پینوشت:
1. ابن کثیر، ج۱۳، ص۱۹۹-۲۰۰
2. ابن فوطی، ج۴، بخش۱، ص۱۹۰-۱۹۱؛ عباس، ابوالفضل ابراهیم، همانجاها
3. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳-۴؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج۱۴، ص۱۵۸-۱۵۹
4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۴-۲۴۳.
5. هندوشاه، ۳۵۹.
6. الصفدی، الوافی بالوفیات، ص۴۶.
7. شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۸.
ب)ابنبابویه، معروف به «شیخ صدوق»، (۳۰۵-۳۸۱ق) از علمای شیعه در قرن چهارم هجری قمری که مشهورترین محدّث و فقیه مکتب حدیثی قم به شمار میآید. حدود ۳۰۰ اثر علمی به او نسبت داده شده ولی بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست. یکی از مهمترین آثار وی، کتاب من لایحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه است. از دیگر آثار شیخ صدوق، معانی الاخبار، عیون اخبار الرضا، الخصال، علل الشرایع و صفات الشیعة است.
برخی از مشهورترین شاگردان وی عبارتند از سید مرتضی، شیخ مفید و تلعکبری. مدفن شیخ صدوق در ری است.
ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، از علمای قرن چهارم قمری بوده است.[۱]پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمیها بود.[۲] هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازهای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود.[۳] او در رشتههای مختلف کتابها و رسالههایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کردهاند.[۴] ابنندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتابهای پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتابهای خودم را که هجده کتاب است.»[۵]
به نقل از ویکی شیعه
پینوشت:
1. غفاری، مقدمهٔ «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۸.
2. غفاری، علی اکبر، مقدمه «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۹.
3. غفاری، علی اکبر، مقدمه «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۹.
4. غفاری، علی اکبر، مقدمه «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۹.
5. غفاری، علی اکبر، مقدمه «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۹.
ج) ابوالادیان از شاهدان نماز حضرت مهدی(ع) بر پیکر امام عسکری(ع) و از خدمتکاران خانه امام حسن عسکری(ع) بود که افزون بر حضور در خانه آن بزرگوار، سرپرست امور نامه های آن حضرت و بردن آن ها به شهرهای مختلف نیز بود[۱].
ابوالادیان از کسانی است که روایت شهادت امام عسکری(ع) و نماز خواندن حضرت مهدی(ع) بر آن حضرت را ذکر کرده است. وی گوید: من خدمتکار امام حسن عسکری(ع) بودم و نامه های او را به شهرها می بردم. در آن بیماری که منجر به فوت او شد، نامه هایی نوشت و فرمود: “آن ها را به مداین برسان. چهارده روز این جا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرّا خواهی شد و از آن جا صدای واویلا می شنوی و مرا در محل غسل می یابی. پرسیدم: ای آقای من! چون این امر واقع شود، امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هرکس پاسخ نامه های مرا از تو خواست، همو قائم پس از من خواهد بود. گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که بر من خواهد بود. گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که خبر دهد در آن همیان چیست، همو قائم پس از من خواهد بود. بزرگواری آن حضرت مانع شد که از او بپرسم در آن همیان چیست. نامه ها را به مداین بردم و پاسخ آن ها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرّا رسیدم. ناگاه صدای واویلا از سرای او شنیدم و او را بر محل غسل یافتم. برادرش جعفر بن علی را بر در سرا و شیعیان را بر در خانه اش دیدم که وی را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک می گویند. با خود گفتم: اگر این امام است که امامت باطل خواهد بود؛ زیرا می دانستم او شراب می نوشد و قمار می کند و تار می زند. پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم. او از من چیزی نپرسید. آن گاه عقید بیرون آمد و به جعفر گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است؛ برخیز و بر او نماز بگزار! جعفر بن علی داخل شد و برخی از شیعیان مانند سمّان و حسن بن علی- که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود- اطراف وی بودند. چون به سرا درآمدیم، حسن بن علی را کفن شده، بر تابوت دیدم. جعفر بن علی پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تکبیر گوید، کودکی گندمگون با گیسوانی مجعّد و دندان های پیوسته بیرون آمد و ردای جعفر بن علی را گرفت و گفت: ای عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم. جعفر بن علی با چهره ای رنگ پریده و زرد، عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد. آن حضرت کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد. سپس گفت: ای بصری! پاسخ نامه هایی را که همراه تو است، بیاور. آن ها را به او دادم و با خود گفتم: این دو نشانه. باقی می ماند همیان. آن گاه نزد جعفر بن علی رفتم؛ در حالی که او آه می کشید، حاجز وشّاء به او گفت: ای آقا من! آن کودک کیست تا بر او اقامه حجّت کنیم؟. گفت: به خدا سوگند! هرگز او را ندیده ام و او را نمی شناسم. نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از حسن بن علی(ع) پرسش کردند. فهمیدند او درگذشته است و گفتند: به چه کسی تسلیت بگوییم؟. مردم به جعفر بن علی اشاره کردند. آنان بر او سلام کردند و به او تبریک و تسلیت گفتند و از وی پرسیدند: همراه ما نامه ها و اموالی است؛ بگو نامه ها از کیست و اموال چقدر است؟. جعفر بن علی در حالی که جامه های خود را تکان می داد، برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب می خواهید؟. راوی گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامه های فلانی و فلانی همراه شما است نیز همیانی که درون آن، هزار دینار است و نقش ده دینار آن محو شده است. آنان نامه ها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را برای گرفتن اینها فرستاد، همو امام است. جعفر بن علی نزد معتمد عباسی رفت و ماجرای آن کودک را گزارش داد. معتمد کارگزاران خود را فرستاد. صقیل جاریه را گرفتند و از وی آن کودک را طلب کردند. صقیل منکر او شد و مدعی شد باردار است، تا به این وسیله، کودک را از نظر آنان مخفی سازد. وی را به ابن الشوارب قاضی سپردند، تا این که مرگ ناگهانی عبید اللّه بن یحیی بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پیش آمد؛ ازاین رو از آن کنیز غافل شدند و او از دست آن ها گریخت[۲][۳].
پینوشت:
1. سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۳۲-۳۴.
2. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۷۵؛ باب ۴۳، ح ۲۵. ر. ک: نیلی نجفی، منتخب الانوار المضیئة، ص ۱۵۷؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۰۱
3. سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۳۲-۳۴.
عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبةالله بن محمد بن محمد بن محمد بن حسین بن ابیالحدید مداینی، در ۱ ذیالحجه ۵۸۶ق/۱۱۹۱م، در مدائن به دنیا آمد در همان شهر پرورش یافت. به مناسبت نزدیکی با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی، در شمار کاتبان دیوان دارالخلافة درآمد.[۱] وی ابتدا کتابت دارالتشریفات را برعهده داشت. در ۶۲۹ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر ۶۴۲ق بهعنوان ناظر حله تعیین شد. سپس خواجۀ «امیر علاءالدین طَبّرْس» گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عَضُدی و سرانجام ناظر کتابخانههای بغداد شد.[۲] ابن ابیالحدید روابط نزدیکی با ابن علقمی داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از اینرو، هنگامی که شرح نهج البلاغه و قصاید السبع را منتشر کرد، هدیههایی دریافت نمود.[۳] در ۶۴۲ق در نخستین یورشهای مغول به بغداد که سپاه عباسی به فرماندهی شرف الدین اقبال شرابی سپهسالار مستعصم بالله سپاه مغول را شکست داد، ابن ابی الحدید پیروزی سپاه بغداد را نتیجه تدبیر ابن علقمی دانست و قصیدهای در تهنیت و ستایش وی سرود که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه[۴]ثبت است. در واقعه در حمله هلاکو خان به بغداد در ۶۵۵ق، ابن ابیالحدید و برادرش موفقالدین به دست مغولان گرفتار شدند و محکوم به قتل شد؛ ولی به وساطت ابن علقمی و خواجه نصیرالدین طوسی از مرگ نجات یافت.[۵] ابن ابیالحدید اندکی پس از سقوط بغداد به دست مغولان در بغداد از دنیا رفت. در تاریخ وفات او میان مورخان اختلاف است و در برخی منابع سال ۶۵۵ق[۶] و در برخی دیگر، سال ۶۵۶ق ذکر کردهاند.[۷]
به نقل از ویکی شیعه
پینوشت:
1. ابن کثیر، ج۱۳، ص۱۹۹-۲۰۰
2. ابن فوطی، ج۴، بخش۱، ص۱۹۰-۱۹۱؛ عباس، ابوالفضل ابراهیم، همانجاها
3. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳-۴؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج۱۴، ص۱۵۸-۱۵۹
4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۴-۲۴۳.
5. هندوشاه، ۳۵۹.
6. الصفدی، الوافی بالوفیات، ص۴۶.
7. شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۸.
ب)ابنبابویه، معروف به «شیخ صدوق»، (۳۰۵-۳۸۱ق) از علمای شیعه در قرن چهارم هجری قمری که مشهورترین محدّث و فقیه مکتب حدیثی قم به شمار میآید. حدود ۳۰۰ اثر علمی به او نسبت داده شده ولی بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست. یکی از مهمترین آثار وی، کتاب من لایحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه است. از دیگر آثار شیخ صدوق، معانی الاخبار، عیون اخبار الرضا، الخصال، علل الشرایع و صفات الشیعة است.
برخی از مشهورترین شاگردان وی عبارتند از سید مرتضی، شیخ مفید و تلعکبری. مدفن شیخ صدوق در ری است.
ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، از علمای قرن چهارم قمری بوده است.[۱]پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمیها بود.[۲] هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازهای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود.[۳] او در رشتههای مختلف کتابها و رسالههایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کردهاند.[۴] ابنندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتابهای پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتابهای خودم را که هجده کتاب است.»[۵]
به نقل از ویکی شیعه
پینوشت:
1. غفاری، مقدمهٔ «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۸.
2. غفاری، علی اکبر، مقدمه «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۹.
3. غفاری، علی اکبر، مقدمه «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۹.
4. غفاری، علی اکبر، مقدمه «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۹.
5. غفاری، علی اکبر، مقدمه «من لایحضره الفقیه» در: الشیخ الصدوق، ۱۴۰۴ق، ص۹.
ج) ابوالادیان از شاهدان نماز حضرت مهدی(ع) بر پیکر امام عسکری(ع) و از خدمتکاران خانه امام حسن عسکری(ع) بود که افزون بر حضور در خانه آن بزرگوار، سرپرست امور نامه های آن حضرت و بردن آن ها به شهرهای مختلف نیز بود[۱].
ابوالادیان از کسانی است که روایت شهادت امام عسکری(ع) و نماز خواندن حضرت مهدی(ع) بر آن حضرت را ذکر کرده است. وی گوید: من خدمتکار امام حسن عسکری(ع) بودم و نامه های او را به شهرها می بردم. در آن بیماری که منجر به فوت او شد، نامه هایی نوشت و فرمود: “آن ها را به مداین برسان. چهارده روز این جا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرّا خواهی شد و از آن جا صدای واویلا می شنوی و مرا در محل غسل می یابی. پرسیدم: ای آقای من! چون این امر واقع شود، امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هرکس پاسخ نامه های مرا از تو خواست، همو قائم پس از من خواهد بود. گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که بر من خواهد بود. گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که خبر دهد در آن همیان چیست، همو قائم پس از من خواهد بود. بزرگواری آن حضرت مانع شد که از او بپرسم در آن همیان چیست. نامه ها را به مداین بردم و پاسخ آن ها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرّا رسیدم. ناگاه صدای واویلا از سرای او شنیدم و او را بر محل غسل یافتم. برادرش جعفر بن علی را بر در سرا و شیعیان را بر در خانه اش دیدم که وی را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک می گویند. با خود گفتم: اگر این امام است که امامت باطل خواهد بود؛ زیرا می دانستم او شراب می نوشد و قمار می کند و تار می زند. پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم. او از من چیزی نپرسید. آن گاه عقید بیرون آمد و به جعفر گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است؛ برخیز و بر او نماز بگزار! جعفر بن علی داخل شد و برخی از شیعیان مانند سمّان و حسن بن علی- که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود- اطراف وی بودند. چون به سرا درآمدیم، حسن بن علی را کفن شده، بر تابوت دیدم. جعفر بن علی پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تکبیر گوید، کودکی گندمگون با گیسوانی مجعّد و دندان های پیوسته بیرون آمد و ردای جعفر بن علی را گرفت و گفت: ای عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم. جعفر بن علی با چهره ای رنگ پریده و زرد، عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد. آن حضرت کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد. سپس گفت: ای بصری! پاسخ نامه هایی را که همراه تو است، بیاور. آن ها را به او دادم و با خود گفتم: این دو نشانه. باقی می ماند همیان. آن گاه نزد جعفر بن علی رفتم؛ در حالی که او آه می کشید، حاجز وشّاء به او گفت: ای آقا من! آن کودک کیست تا بر او اقامه حجّت کنیم؟. گفت: به خدا سوگند! هرگز او را ندیده ام و او را نمی شناسم. نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از حسن بن علی(ع) پرسش کردند. فهمیدند او درگذشته است و گفتند: به چه کسی تسلیت بگوییم؟. مردم به جعفر بن علی اشاره کردند. آنان بر او سلام کردند و به او تبریک و تسلیت گفتند و از وی پرسیدند: همراه ما نامه ها و اموالی است؛ بگو نامه ها از کیست و اموال چقدر است؟. جعفر بن علی در حالی که جامه های خود را تکان می داد، برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب می خواهید؟. راوی گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامه های فلانی و فلانی همراه شما است نیز همیانی که درون آن، هزار دینار است و نقش ده دینار آن محو شده است. آنان نامه ها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را برای گرفتن اینها فرستاد، همو امام است. جعفر بن علی نزد معتمد عباسی رفت و ماجرای آن کودک را گزارش داد. معتمد کارگزاران خود را فرستاد. صقیل جاریه را گرفتند و از وی آن کودک را طلب کردند. صقیل منکر او شد و مدعی شد باردار است، تا به این وسیله، کودک را از نظر آنان مخفی سازد. وی را به ابن الشوارب قاضی سپردند، تا این که مرگ ناگهانی عبید اللّه بن یحیی بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پیش آمد؛ ازاین رو از آن کنیز غافل شدند و او از دست آن ها گریخت[۲][۳].
پینوشت:
1. سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۳۲-۳۴.
2. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۷۵؛ باب ۴۳، ح ۲۵. ر. ک: نیلی نجفی، منتخب الانوار المضیئة، ص ۱۵۷؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۰۱
3. سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۳۲-۳۴.