طلسمات

خانه » همه » مذهبی » ابوعبدالله جدلی از یاران مختار

ابوعبدالله جدلی از یاران مختار

جواب اجمالی:
درباره پایان یاران مختار در منابع تاریخی اختلاف وجود دارد. 
از منابع تاریخی بر می آید که اکثر یاران مختار همراه او و یا پس از او توسط ابن زبیر به شهادت رسیدند . 
در باره سرنوشت و پایان ابو عبدالله جدلی اختلاف است ولی گفته می شود همراه مختار و یا پس از مختار به شهادت رسید . توضیح بیشتر : 
یکی از شیفتگان اهل بیت(علیهم السلام) «ابو عبد الله جدلی »است. ابو عبد الله عبد بن عبد جدلی بجلی از یاران نزدیک و باوفاو اصحاب سر امام علی(ع) بود. او کوفی شمرده می شد و چون به خاندان جدیله منسوب بود، جدلی (جدلی) شهرت یافت. از زندگی خصوصی وی گزارشی در دست نیست; ولی رجال شناسان و مورخان درگزارشهای کوتاه خود جدلی را ستوده اند. شیخ طوسی در کتاب رجال خود چنین می نویسد: «ابو عبد الله جدلی، محدثی شیعی، دوستدار و از خواص اصحاب امام علی(ع) بود.» ذهبی در کتاب خود جدلی را پرچمدارسپاه مختار و شیعه ای تند رو معرفی کرده است. رجال نویسان دیگر چون برقی، ابن داود، علامه حلی، ابن حیان ودیگران هر یک در کتابهای رجالی خود جدلی را روایتگری مورداعتماد و از اصحاب سر علی(ع) دانسته اند. در این میان، گروهی از رجال نویسان اهل سنت بر جدلی، بدان سبب که شیعه و از یاران نزدیک امیر مؤمنان علی(ع) به شمار می رفته،خرده گرفته اند و او را از محدثان ضعیف شمرده اند. ابن سعد درباره او می گوید: «حدیثش ضعیف و غیر قابل پذیرش است و تشیع وی قوی و نیرومند بود.» ابن قتیبه نیز او را در شمار به اصطلاح غالیان شیعی چون مختار، زراره بن اعین و جابر جعفی ذکرکرده است. به نظر می رسد بهترین روش برای شناخت وی بررسی روایات گرانبهایی است که او نقل کرده و خوشبختانه اندکی ازآنها تا امروز باقی مانده است. گواه دیگر سعادتمندی جدلی استناد امام رضا(ع) به حدیث اوست. در روایتی می خوانیم: حضرت رضا(ع) سخن خویش را به حدیثی که وی از امیر مؤمنان(ع)شنیده نسبت داده است. به هر حال، جایگاه ارجمند جدلی نزدامامان معصوم (علیهم السلام) و اخلاص و علاقه فراوان او به اهل بیت (علیهم السلام) بر کسی پوشیده نیست. جدلی و نهضت کربلا
دوران زندگی جدلی که از روزگار امامت علی(ع) آغاز و گویا تاسال 67 هجری ادامه یافت، دوران سراسر حماسه و شور و تلاش بود.چنانکه برخی ازروایات بیان می کند، جدلی به دلایلی نتوانست درحماسه عاشورا شرکت کند و فرزندان پیامبر خدا را مورد حمایت قرار دهد. جدلی می گوید: نزد امیر مؤمنان(ع) رفتم; حضرت فرمود:ابو عبد الله، می خواهی پیش از آنکه کسی وارد شود هفت موضوع رابا تو در میان نهم؟ عرض کردم بفرمایید، فدایت شوم. حضرت ضمن سخنانی فرمود: این امام حسین(ع) کشته می شود در حالی که تو زنده ای و او را یاری نمی کنی. سپس با دستان مبارکش به شانه امام حسین زد. من عرض کردم: به خدا سوگند، در این صورت،زندگی پلیدی خواهم داشت. جدلی در روایت دیگری می گوید:علی(ع) با دست به شانه امام حسین(ع) که کنارش نشسته بود، زد وفرمود: این کشته می شود و کسی او را یاری نمی دهد. عرض کردم: ای امیر مؤمنان، به خدا سوگند، آن روزگار زمانه بدی خواهد بود. فرمود: آری، چنین است. مرحوم آیت الله خویی درکتاب «معجم رجال الحدیث » می نویسد: بر خلاف نظر گروهی، این روایت بیان کننده نگرانی و نفرت جدلی از مردمی است که فرزندرسول خدا(ص) را یاری نمی کنند; و نشان می دهد که او از اینکه خود، بر اساس پیش بینی حضرت، نمی تواند در کربلا حضور داشته باشد، ناراحت و غمگین است به همین دلیل، جدلی زندگی در آن روزگار را پست و پلید می داند. هر چند گزارشی مشخص و مطمئنی در باره سبب عدم حضور جدلی در رخداد عاشورا در دست نیست; اماگویا پیش از حادثه کربلا همراه مختار و چند هزار تن از شیعیان کوفه، در زندان عبید الله بن زیاد بوده است. نقش جدلی در قیام مختار
بر اساس گزارشهای موجود، پس از آنکه جدلی موفق نشد در حماسه عاشورا به دفاع از حریم ولایت بپردازد، تصمیم گرفت در کنارمختار، به خونخواهی شهیدان کربلا، بر ستمگران کینه توز تیغ بکشد و رسالت خویش را در این عرصه به انجام برساند. او، با این هدف، در سمت فرماندهی سپاه مختار برای انتقام ازقاتلان فرزندان پیامبر(ص) نقشی جدی ایفا کرد. اندکی از تلاشهای او در تاریخ ثبت شده که به ذکر یک نمونه ازآن بسنده می کنیم: پس از مرگ یزید، عبد الله بن زبیر مردم را در مکه به بیعت باخود فرا خواند و از بنی هاشم خواست تا با او بیعت کنند. هنگامی که از بیعت بنی هاشم با خود مایوس شد، محمد ابن حنفیه فرزند امیر مؤمنان و خانواده او و هفده تن از شخصیتهای برجسته کوفه را در محل زمزم به بند کشید و تهدید کرد اگر با او بیعت نکنند، آنها را در آتش خواهد سوزاند. محمد بن حنفیه نامه ای به مختار نوشت و برای آزادی خود و یارانش از او کمک خواست. وقتی مختار و سپاهیانش نامه محمد را دریافت کردند، بر آن شدند تاسپاهی روانه مسجد الحرام سازند. به همین منظور، ابو عبد الله جدلی هفتاد تن از سپاهیان کارآمد خود را بسیج کرد و همراه جمعی از سپاهیان عمیر بن طارق و یونس بن عمران رهسپارمسجد الحرام شد.آنها، در حالی که فریاد «یا لثارات الحسین-ع-) سرمی دادندوارد مسجد الحرام و محل زمزم شدند، حلقه محاصره را شکافتند وخود را به محمد بن حنفیه رساندند. جدلی به ابن زبیر گفت: راه آنها را باز کن تا بروند. ابن زبیر گفت: تا با من بیعت نکنند، هرگز آزادشان نمی سازم.جدلی گفت: به خدای رکن و مقام و پروردگار حلال و حرام سوگند،اگر آنها را آزاد نکنی، شمشیرهای خود را بر شما فرود خواهیم آورد. ابن زبیر گفت: به خدا سوگند، اگر به یارانم فرمان دهم، هنوزساعتی نگذشته سرهای شما را قطع خواهند کرد. ابو عبد الله جدلی از محمد بن حنفیه اجازه خواست تا عبد الله بن زبیر را به قتل برساند، اما محمد اجازه نداد. در این هنگام، سپاهیان ابوالمعتمد، هانی بن قیس و ظبیان بن عمار با فریادهای «یا لثارات الحسین-ع-) وارد مسجد الحرام شدند، ابن زبیر، که از هجوم سپاهیان بی شمار مختار به وحشت افتاده بود، محمد بن حنفیه ویارانش را آزاد کرد و آنها همراه سپاه مختار به سوی شعب علی بن ابی طالب(ع) حرکت کردند. خزان عمر
چنانکه از تاریخ طبری استفاده می شود، وی تا سال 67 هجری زنده بود. بر اساس برخی از منابع، او در این سال در فتنه ابن زبیر کشته شد; ولی به نوشته ذهبی، در کتاب «تاریخ الاسلام »، او ازدرگذشتگان سالهای 100-90 هجری شمرده می شود.
به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه
 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد