خانه » همه » مذهبی » ابوموسی اشعری؛ نابخرد نافرمان

ابوموسی اشعری؛ نابخرد نافرمان


ابوموسی اشعری؛ نابخرد نافرمان

۱۳۹۴/۱۱/۱۹


۹۷۸ بازدید

پیشینه و سوابق ابوموسی اشعری چیست؛ فرجام او کجا انجامید؟

عبداللّه بن قیس، مشهور به ابوموسی اشعری، اهل یمن بود. او در مکه مسلمان شد و در شمار اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جای گرفت.[ ابن عساکر: تاریخ مدینه دمشق، ج 32، ص 14؛ یوسف المزّی: تهذیب الکمال، ج 15، ص 447.] ابوموسی به دستور پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر برخی از مناطق یمن سرپرستی کرد[ ابن عبدالبر: الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 3، ص 104.] و در دوران خلافت عمر، والی بصره گردید. او در سال های فرمانروایی اش بر بصره، بسیاری از مناطق ایران مانند اهواز، شوشتر، قم و اصفهان را تصرف کرد.[ محمد بن احمد ذهبی: سیرالاعلام النبلاء، ج 2، ص 390؛ محمد محمدی ری شهری: موسوعة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ج 12، ص 41.] در عهد عثمان از کار برکنار شد و با شورش مردم کوفه علیه والی اموی شهر، به استانداری آن منطقه منصوب گردید.[ ابن حجر عسقلانی: الاصابه، ج 4، ص 182؛ احمدبن یحیی بلاذری: انساب الاشراف، ج6، ص 159.]نمونه ای از کژی و نابخردی ابوموسی را در فرازهای ذیل پی می گیریم:
او در آغاز خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام) با تأکید و توصیه مالک اشتر در مقام خود ابقا شد.[ احمد بن محمد یعقوبی: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 179.]ابوموسی در جنگ جمل، با حمایت مردم کوفه از امام موافق نبود. او که دل به سوی امیرمؤمنان نداشت،[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 413.] اجازه نداد مردم، به حمایت از امام علی(علیه السلام) بشتابند. وی در تجویز کناره گیری از این نبرد، خفته در فتنه را، از حاضر در آن، بهتر شمرد[ ابوحنیفه دینوری: اخبار الطوال، ص 145.] و هاشم بن عتبه فرستاده امام را تهدید کرد و مردم را به خون خواهی عثمان تحریک نمود. امام آن گاه فرزندش حسن مجتبی(علیه السلام) و عمار را نزد کوفیان فرستاد.[ مستوفی، تاریخ گزیده، 193.]
امام در واکنش به نافرمانی ابوموسی، نامه ای چنین نگاشت و وی را از استانداری کوفه عزل کرد:
«از تو به من سخنی رسید که به سود و زیان تو است. چون فرستاده آن نزد تو آید، دامن خود را به کمر در آر و کمرت را استوار دار و از سوراخ خود پای بیرون گذار[ این استعارتی است لطیف که ابوموسی را چون روباه حیله گر می خواند. نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، ص533.] و آن را که همراه تو است[ مردم کوفه.]، فراهم آر. اگر حق را [با من] دیدی بپذیر و اگر دو دل ماندی کناره گیر! به خدا سوگند، هر جا باشی تو را بیارند و به حال خود نگذارند. چندان که در کارت سرگردان مانی و چپ را از راست ندانی؛ و از جایت به شتاب برخیزانند و از پیش رویت چنان ترسان شوی که از پشت سرت هراسان. کار نه چنان است که پنداری آسان است، که بلایی بزرگ [و نمایان] است. باید بدان سوار شد و درشتی اش را هموار کرد و سختی اش را خوار. پس خرد خود را به فرمان آر و کار خود را در ضبط در آر [و به سوی ما بیا] و بهره ات را از طاعت امام خود بردار؛ و اگر خوش نداری از کار [ما] کناره گیر بی هیچ سپاسی و یا تقدیر. دیگران کار تو را عهده دار شوند، چنان که باید و تو در خواب خفته و از تو نپرسند کجاست و به کجا رفته. به خدا سوگند که این پیکار به حق است و به فرمان کسی است که حق با او است؛ و ما را باکی نبود که ملحدان چه کردند.»[ نهج البلاغه، نامه 63.]ابوموسی پس از نافرمانی و عزل، توسط مالک اشتر از کوفه اخراج شد.[ شیخ مفید: الجمل، ص 253.]
اشعری در پیکار صفین نیز کناره گرفت و امام را یاری نکرد. چون فرجام جنگ به حکمیت انجامید، اشعث بن قیس و شماری از سپاه، او را نماینده خود خواندند، امام افرادی چون مالک اشتر و عبدالله بن عباس را می پسندید[ نصر بن مزاحم منقری: وقعة صفین، ص 500.] و ابوموسی را در برخورد با حیله های عمرو عاص هماوردی زیرک نمی دانست.[ امام فرمود: «آگاه باشید که مردم شام برای خود کسی (عمروعاص) را گزیدند که بدانچه دوست می دارند از همه نزدیک تر است، و شما کسی را گزیدید که بدانچه ناخوش می شمارید از همه نزدیک تر». (نهج البلاغه، خطبه 238).] سرانجام، با اصرار این گروه، وی حَکم شد و در دام فریب و نیرنگ فرزند عاص گرفتار آمد.[ نصربن مزاحم منقری: وقعةصفین، ص 546؛ علی بن حسین مسعودی: مروج الذهب، ج2، ص 410.] اشعری، پس از این ماجرا، به مکه رفت و در سال 42 هجری درگذشت.[ ابن سعد: الطبقات الکبری، ج 6، ص 16؛ ابن اثیر: الکامل فی التاریخ، ج 2، ص397.]

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد