۱۳۹۲/۰۴/۲۵
–
۱۴۶ بازدید
به فرموده حضرت امیرالمؤمنین على(ع): عدالت هر چیزى را در جایگاه (مناسب) خود قرار مى دهد(نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷).
مبناى این سخن بلند آن است که در جهان تکوین و تشریع هر چیزى موقعیت و جایگاه مناسب و در خور خود را دارد و عدل آن است که این تناسب رعایت گردد و هر چیز در جاى مناسب خود قرار گیرد و لذا معناى اجمالى عدالت الهى آن است که خداوند با هر موجودى آن چنان که شایسته آن است رفتار کند و او را در موضعى که در خور آن است بنشاند و هر چیزى را که مستحق آن است به او عطا کند و این بدان معنى نیست که موجودات بر عهده خداوند حقى داشته باشند تا اداى آن موجب عدالت ورزى خدا شود.
به فرموده حضرت امیرالمؤمنین على(ع): عدالت هر چیزى را در جایگاه (مناسب) خود قرار مى دهد(نهج البلاغه، حکمت 437).
مبناى این سخن بلند آن است که در جهان تکوین و تشریع هر چیزى موقعیت و جایگاه مناسب و در خور خود را دارد و عدل آن است که این تناسب رعایت گردد و هر چیز در جاى مناسب خود قرار گیرد و لذا معناى اجمالى عدالت الهى آن است که خداوند با هر موجودى آن چنان که شایسته آن است رفتار کند و او را در موضعى که در خور آن است بنشاند و هر چیزى را که مستحق آن است به او عطا کند و این بدان معنى نیست که موجودات بر عهده خداوند حقى داشته باشند تا اداى آن موجب عدالت ورزى خدا شود.
به فرموده حضرت امیرالمؤمنین على(ع): عدالت هر چیزى را در جایگاه (مناسب) خود قرار مى دهد(نهج البلاغه، حکمت 437).
مبناى این سخن بلند آن است که در جهان تکوین و تشریع هر چیزى موقعیت و جایگاه مناسب و در خور خود را دارد و عدل آن است که این تناسب رعایت گردد و هر چیز در جاى مناسب خود قرار گیرد و لذا معناى اجمالى عدالت الهى آن است که خداوند با هر موجودى آن چنان که شایسته آن است رفتار کند و او را در موضعى که در خور آن است بنشاند و هر چیزى را که مستحق آن است به او عطا کند و این بدان معنى نیست که موجودات بر عهده خداوند حقى داشته باشند تا اداى آن موجب عدالت ورزى خدا شود.
خداوند منان از روى کرم و فضل خویش حقوقى را براى مخلوقاتش بر عهده خویش قرار داده است. خداوند هیچ استعداد و قابلیتى را در حوزه عدالت تکوینى، بى پاسخ و مهمل نمى گذارد و به هر یک از مخلوقات خویش به اندازه ظرفیت وجودى آن افاضه مى کند و آنها را به قدر قابلیت و استعدادشان از کمالات بهره مند مى سازد(ر.ک: آموزش کلام اسلامى، سعید مهر، محمد، ج 1، ص 327).
از شرایط اساسى دعا این است که برخلاف نظام تکوین یا نظام تشریع نباشد. دعا استمداد واستعانت است براى این که انسان به هدف هایى که خلقت و آفرینش و تکوین براى او قرار داده و یا تشریع و قانون آسمانى الهى که بدرقه تکوین است معین کرده برسد. دعا اگر به این صورت باشد شکل یک حاجت طبیعى به خود مى گیرد و دستگاه خلقت به حکم تعادل و توازنى که دارد و هر جا احتیاجى هست فیض و مدد مى رسد او را یارى و کمک مى کند و اما خواستن و طلب چیزى که برخلاف هدف تکوین یا تشریع است مانند خواستن خلود در دنیا، یعنى عمر جاویدان که هرگز مرگ به سراغش نیاید یا خواستن قطع رحم، قابل استجابت نیست یعنى این گونه دعاها مصداق واقعى دعا نمى باشند.
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
– بیست گفتار، مطهرى، مرتضى، انتشارات صدرا، ص 229.
با توجه به این مقدمه، ذکر دو نکته ضرورى است.
اولاً، گرچه از ازل همه امور تنظیم شده ولى هر امرى با علل و اسباب آن تنظیم شده است و یکى از علل و اسباب در محدوده ى حرکت و عالم تحول، صدقه و صله رحم و دعا و مانند آن است.
ثانیا، خداى سبحان مى داند که فلان شخص صله رحم مى کند در نتیجه از عمر طولانى برخوردار مى شود ودیگرى قطع رحم مى کند واز عمر طولانى محروم مى گردد. پس نه در علم خدا تردید و ابهام است و نه در واقع امر و نباید گفت قضا و قدر حق است یا مسیر عدالت حضرت پروردگار حق است، پس چرا دعا کنیم؟ زیرا که خود دعا جزء قَدَر است یعنى خدا مقدر کرده که در صورت دعا، فلان حادثه که حادثه خیر است واقع شود و فلان حادثه شر پیش نیاید از این جهت دعا اثر دارد و جزء قضا و قدر عالم است. ازاین رو خدایى که فرمود: «و کل شى ء عنده بمقدار»(رعد، آیه 8). همان خدا فرمود: «ادعونى استجب لکم» (غافر، آیه 60).
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
حکمت عبادات، جوادى آملى، عبدالله، ص 218، نشر اسراء.