بعد 13 سال دور بودن. برای همه بچه ها گفتن و شنیدن از مسیری که هرکدام از ما در این سیزده سال طی کردیم به قدری جذابه که فلج شدن نیمی از زندگی روزمره همه ما تو این چهار شبانه روز مشهوده. پیغام های زیادی خووندم و تعجب کردم که خیلی ها از اون ایده آل سازی و تعریف کلیشهای از مراحل تکامل و پیشرفتی که جامعه و مدرسه و علم اندوزان و علم ورزان در ممکلت، خانواده و جامعه و حتی قاره های مختلف به ذهن و زندگی ما تزریق کرده بودن رنج کشیدند، ضرر دیدند و باعث شده خودشونو و استعدادها و خواسته های حقیقیشون رو توی این همهمه گم کنند و هنوز یه جایی از دلشون بلرزه که چرا وقت اون نمی رسه که به علاقه ام بپردازم، به خودم فکر کنم و اون کاری رو که از اول باید انجام میدادم انجام بدم؟
بعد این چهارشبانه روز بی وقفه خووندن وگفتن و شنیدن از این جمع ۱۴۴ نفری الان دلم می خواد با صدای بلند بگم: آقایون و خانمها، مادران و پدران، برادران و خواهران، خاله ها و داییها، مدیران و مسئولان، استادان و معلمان و مشاوران! محترم لطفا چشم ها را به دقت باز کنید، این فانتزی پیشرفت و کمال گرایی که همه شما و بعد از شما همه ما ازش دم زدیم و رویاها ساختیم و جون کندیم تا به واقعیت تبدیلش کنیم نتیجه اش شده حال و روز عده ای از کسانی که شما بهش می گفتین نخبه، تیزهوش، سرمایه و…. کاری باهاشون کرده که مجبور شدن در میانه دهه بیست از صفر شروع کنن.همۀ به ظاهر دستاوردها رو رها کنن و با همه اطرافیان بجنگن تا بتونن پاسخ جوشش درون خودشونو بدن. تا دائم خودشونو با استدلال های کلیشه ای عقل اطرافیانشون سانسور نکنن. تا رها کنن همه اون چه که بزور دستشون دادن و حرکت کنن به سمت همه اون چه که حقیقتا باید از روز اول بدست می آوردن. خوب چشم باز کردین؟ دیدین؟ برای همه کار نکرد؟ بعضی ها پرپر شدن؟ راحت شدین؟ خیلی ممنون. اجازه بدین به زندگیمون برسیم.
پ.ن: عصبانیم؟ نه فقط خیالم از بابت خودم راحت شد که ظاهرا من همین یه نمونه نادر نایاب نیستم که عشق و زندگی با علوم انسانی و هنر و تاریخ و باستان شناسی رو به مهندسی و دکتری و دانشمندی ترجیح دادم! تعدادی هم مسلک پیدا کردم!
پ.ن:من بیشتر دلم می خواد اون روند لعنتی لیسانس فوق لیسانس دکتری محقق پست دکتری استاد دانشگاه نخبه دانشمند خارج و… اینها رو تعطیل کنم اونم تو اذهان خانواده و اطرافیان وگرنه رشته که عوض شد و زندگی به کام هست!
فرناز خندان