۱۳۹۵/۰۲/۲۵
–
۵۰۱ بازدید
آیا ماجرای اینکه حضرت یوسف پس از سال ها ،هنگام ملاقات پدرش یعقوب دچار کبر و غرور شده و از اسب پیاده نمی شود و حضرت یعقوب ابتدا از اسب پیاده شده و به استقبال یوسف میرود ،صحت دارد؟
سراسر آیه های سوره یوسف(ع) بر علم و دانش، بردباری و شکیبایی و پاکی و عصمت شگفت آور حضرت یوسف صدیق(ع) گواهی می دهد. و قرآن سرگذشت او را به عنوان اسوه تقوا و نمونه پاکی و مظهر عفت و عصمت بیان می کند، و او را از بندگان «مخلص» می شمارد. از طرف دیگر قرآن کریم «مخلصین» را از گزند شیطان در امان می داند «الا عبادک منهم المخلصین».(حجر، آیه 40)
بنابراین چگونه می توان به او نسبت داد که عز سلطنت او را گرفته باشد و به احترام از اسب پیاده نشده باشد. به همین جهت برخی از مفسران(تفسیر موضوعی «منشور جاوید»، استاد جعفر سبحانی، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)، قم: ج 11، ص 472)این احادیث را مخالف آیات قرآن و ضرورت دین و از اسرائیلیات دانسته اند که در احادیث وارد شده و قابل قبول و اعتماد نیست. آیات و روایات معتبر نشانگر آن است که حضرت یوسف(ع) طبق فرمان الهی عمل کرد و کمال احترام را نسبت به پدر و مادر انجام داد. چنان که قرآن کریم می فرماید: «فلما دخلوا علی یوسف آوی الیه ابویه و قال ادخلوا مصر ان شاء الله آمنین؛ زمانی که یعقوب و فرزندان و همسرش بر یوسف وارد شدند، پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت به شهر مصر درآیید که ان شاء الله بعد از این ایمن خواهید بود.» از جمله «فلما دخلوا علی یوسف» و «و قال ادخلوا مصر» استفاده می شود که حضرت یوسف(ع) در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در آنجا منزل گرفته بود و در انتظار قدوم آنان به سر می برد و هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند حضرت یوسف(ع) نسبت به آنها اظهار محبت و احترام کرد «آوی الیه ابویه» و پس از مراسم استقبال از پدر و همراهانش خواست که به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنی گزینند. در غیر این صورت واژه «ورود» و «دخول» جایگاهی نداشت. بنابر آیات وارده ایشان با گرمی تمام والدینش را در آغوش می گیرد و با محبت با آنها رفتار می کند، چگونه می توان باور داشت که حضرت یوسف بعد از این همه فراقت و دوری از خانواده و بستگان خود از اسب پیاده نشده باشد.
بنابراین چگونه می توان به او نسبت داد که عز سلطنت او را گرفته باشد و به احترام از اسب پیاده نشده باشد. به همین جهت برخی از مفسران(تفسیر موضوعی «منشور جاوید»، استاد جعفر سبحانی، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)، قم: ج 11، ص 472)این احادیث را مخالف آیات قرآن و ضرورت دین و از اسرائیلیات دانسته اند که در احادیث وارد شده و قابل قبول و اعتماد نیست. آیات و روایات معتبر نشانگر آن است که حضرت یوسف(ع) طبق فرمان الهی عمل کرد و کمال احترام را نسبت به پدر و مادر انجام داد. چنان که قرآن کریم می فرماید: «فلما دخلوا علی یوسف آوی الیه ابویه و قال ادخلوا مصر ان شاء الله آمنین؛ زمانی که یعقوب و فرزندان و همسرش بر یوسف وارد شدند، پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت به شهر مصر درآیید که ان شاء الله بعد از این ایمن خواهید بود.» از جمله «فلما دخلوا علی یوسف» و «و قال ادخلوا مصر» استفاده می شود که حضرت یوسف(ع) در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در آنجا منزل گرفته بود و در انتظار قدوم آنان به سر می برد و هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند حضرت یوسف(ع) نسبت به آنها اظهار محبت و احترام کرد «آوی الیه ابویه» و پس از مراسم استقبال از پدر و همراهانش خواست که به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنی گزینند. در غیر این صورت واژه «ورود» و «دخول» جایگاهی نداشت. بنابر آیات وارده ایشان با گرمی تمام والدینش را در آغوش می گیرد و با محبت با آنها رفتار می کند، چگونه می توان باور داشت که حضرت یوسف بعد از این همه فراقت و دوری از خانواده و بستگان خود از اسب پیاده نشده باشد.