۱۳۹۲/۱۰/۰۸
–
۱۷۲۳ بازدید
سلام مدتی است که احساس میکنم اعتقاداتم ضعیف شده ویا گوش دادن به سخنان معنوی و یا نماز خوندن و شرکت در مجالس روزه و مسجد تاثیر زیادی بررویم ندارد و بعضی مو قع ها از این همه تکرار خسته میشوم دست خودم هم نیست لطفا بگید که باید چیکار کنم که یک نگاه باز تر و جدی تری نسبت به این مسائل داشته باشم؟ و دیگر اینکه اگه بخوام نمازم اول وقت باشد ومداومت داشته باشدباید چیکار کنم؟ لطف کنید و موثر ترین راه را معرفی کنید.
جوان عزیز ! انسان بایستی ایمان واعتقاداتش راهر چند وقت یکبار به روز بکند(یعنی به عالمی عرضه کند ویا حداقل از عالمی سؤالاتی در رابطه داشته باشد) تا در برابر هجمه های شیطانی ونفسانی بتواند ایستادگی ومقاومت کند! با اینکه اعتقادات خوبی دارید اجازه می دهید که اعتقاد به خدا ودین وتوکل را با یک دیگر مرور کنیم!
در سه موضوع زیر سخن می گوییم:
الف) خدا شناسی: 1- توجه دادن انسان به آفریده ها 2- توجه دادن به انسان ، از طریق فطرت!
ب ) تحصیل وتقویت ایمان
ج ) نماز اول وقت
الف) خداشناسی:خداشناسی راههای زیادی دارد.
1- توجه دادن انسان به آفریده ها :
ابتدا به آیه 54 سوره روم وسپس به خطبه 185 از کتاب شریف نهج البلاغه توجه کنید! آیه 54: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ- یعنى آن خدائى که بى همتا مى باشد همان است که شما را در حالى که ناتوان بودید آفرید. در صورتى که احدى دوست ندارد ضعیف و ناتوان باشد. (ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً) یعنى بعد از آنکه کودکى بودید ناتوان. خداى توانا شما را قوى و زورمند کرد. اما در عین حال، محدود و موقت. زیرا هر کسى دوست دارد بیش از آنکه قوى هست ، قوى باشد. اما ممکن نیست. پس: معلوم مى شود: خدائى هست (ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً) آنگاه دوران ناتوانى و پیرى را نصیب شما کرد و مى کند. و حال آنکه هیچ کسى دوست ندارد آن قدرت و زیبائى جوانى را از دست بدهد. و این نشان مى دهد که تمام دوران حتى لحظات عمر هر کسى و هر چیزى بدست قدرت خدا است و بس!
و از آنجا که تغییر و تبدیل دوران عمر هر کسى منحصر به آنچه در بالا گفته شد نیست. بلکه بیش از آن است که گفته شد لذا در جمله اخیر آیه مى فرماید و (یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ) یعنى خداى توانا آنچه را که مشیتش قرار بگیرد مى- آفریند و او است که علیم و قدرتمند مى باشد. و چون اینطور است پس:آفرینش همه جهان با خلقت یک پشه برایش یکسانند. و این جمله اى که حضرت علی بن أبی طالب علیه السّلام در شماره (49) کلمات قصار نهج البلاغه مى- فرماید حاوى فشرده اى از معنى آیه مورد بحث است. و آن اینکه:عرفت اللّه سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم. یعنى من خدا را به وسیله فسخ تصمیم ها و گشودن گره ها و در هم- شکستن اراده ها شناختم-
«روزی شخصی به نزد امام صادق علیهالسلام آمد و عرض کرد: هلاک شدم! امام پرسیدند: چرا؟ او پاسخ داد: برای این که شک کردم و آن هم به وجود خدا! امام فرمودند: الله اکبر، هذا اول الیقین – یعنی: الله اکبر، این [تازه] اول یقین است. » شک معقول، ابتدای یقین است. ولی باید مواظب باشد که تجاهل، عصبیت و لجاج به شک او راه پیدا نکند. از خدا بخواهد و او خود ،بندهاش را هدایت می کند.
اثبات وجود حق تعالی از اثبات هر امر دیگری راحتتر است، چرا که وجودش از هر وجود دیگری آشکارتر است و اساساً در هر وجودی، وجود اوست که تجلی میکند. دلایل برای اثبات وجود حق تعالی بسیار است و بهترین راه شناخت، رجوع به خود است. انسان ابزار شناختی دارد که هر چیزی را به وسیلهی آن ابزار میشناسد. محسوسات را با حواس پنجگانه، ادراکات عقلی را با عقل و معارف قلبی را با فطرت فهم میکند.
و خداوند متعال با معرفی خودش در عالم خلق، در عقل که پیامبر درونی است و در فطرت که سرشت آدمی است، از جستجو در خارج بینیاز نموده است. پس بهترین راه شناخت و یافتن خدا، خود شناسی و جستجوی در خود است.
– روزی یک جمع سه نفره از کفار دهری (یا به قول امروزی ماتریالیسم) در ایام حج برای مسخره کردن مسلمانان در مکه جمع شدند. یکی از آنها (ابن مقفع) ضمن اهانت به همه مسلمانان و چهارپا خواندن آنها، امام صادق (ع) را به لحاظ برخورداری از علم، حکمت و درایت مستثنی خواند و دیگری (ابن ابی العوجاء) برای آن که خلاف گفتهی رفیقش را به اثبات رساند، برخاست تا امام وارد بحث شود. پس از مقدماتی که بسیار خواندنی است و حتماً بخوانید، پرسید:اگر خدایی هست، چه اشکالی دارد که بر مخلوقش آشکار شود و آنها را به پرستش خود بخواند تا حتی دو نفر هم با هم اختلاف نکنند. چرا از آنها پنهان گشت و فرستادگانش را به سوی آنها گسیل داشت، اگر خود بی واسطه این کار را میکرد، راه ایمان مردم به او نزدیکتر میشد؟!
امام (ع) او را به خودش ارجاع و توجه داد و فرمود:«چگونه پنهان گشته بر تو، کسی که قدرتش را در وجود خودت به تو ارائه داده است؟! پیدا شدنت بعد هیچ بودنت، بزرگسالیت بعد از کودکی، خرسندیت بعد از خشم و خشمت پس از خرسندی، و اندوهت پس از شادی و شادیت پس از اندوه، دوستیات بعد از دشمنی و دشمنیات پس از دوستی، تصمیمت بعد از درنگت و درنگت پس از تصمیم، خواهشت پس از نخواستن و نخواستنت پس از خواهش، تمایلت پس از هراس و هراست پس از تمایل، امیدت پس از ناامیدی و ناامیدیت پس از امید، به خاطر آمدنت آن چه در ذهنت نبود و ناپیدا گشتن آن چه نیک میدانی از ذهنت …؟
او که یک دانشمند ماتریالیسم بود و در ضمن میدانست که هر چیزی علتی دارد و پشت هر کاری باید ارادهای باشد و امام (ع) افعالی را برای او بر شمرد که مادی نیست و تحت ارادهی خود او و یا دیگران نیز نیست، گفت: دیدم به همین نحو قدرت خدا را که در وجودم بود و نمیتوانستم انکار کنم، پشت سر هم برای من میشمرد و معتقد شدم که به زودی در این مباحثه بر من غلبه میکند. لذا بحث را رها کرده و برگشتم. (اصول کافی، ترجمه، ج1، کتاب التوحید، ص 96)».
اهمیت توحید در نهج البلاغه
توحید و خداشناسی از موضوعات بسیار اساسی و حائز اهمیت در کتاب شریف نهج البلاغه است. مروری سریع در خطبه ها نامه ها حکمت ها و رهنمودهای ژرف حضرت امام علی (ع) به وضوع نشان می دهد که آن حضرت نسبت به این موضوع که اولین اصل و رکن از مجموعه مبانی اعتقادی اسلام می باشد دقت و توجه ای خاص روامی دارند.
خطبه 185 : ستایش خداوندی را سزاست که حواس پنجگانه او را درک نکنند و مکان ها او را در برنگیرند دیدگان او را ننگرند و پوشش ها او را پنهان نسازند با حدوث آفرینش ازلی بودن خود را ثابت کرد و با پیدایش انواع پدیده ها وجود خود را اثبات فرمود و با همانند داشتن مخلوقات ثابت شد که خدا همانندی ندارد. خدا در وعده های خود راستگو و برتر از آن است که بر بندگان ستم روا دارد میان مخلوقات به عدل و داد رفتار کرد و در اجرای احکام عادلانه فرمان داد.
حادث بودن اشیا گواه بر ازلیت او و ناتوانی پدیدها دلیل قدرت بیمانند او و نابودی پدیده ها گواه دائمی بودن اوست. خدا یکی است نه با شمارش؛ همیشگی است نه با محاسبه زمان؛ برپاست نه با نگهدارنده ای؛ اندیشه ها او را می شناسند نه با درک حواس؛ نشانه های خلقت به او گواهی می دهند نه به حضور مادی؛ فکرها و اندیشه ها بر ذات او احاطه ندارند که با آثار عظمت خود بر آنها تجلی کرده است و نشان داد که او را نمی توانند تصور کنند و داوری این ناتوانی را برعهده فکرها و اندیشه ها نهاد.
بزرگی نیست دارای درازا و پهنا و ژرفا که از جسم بزرگی برخوردار باشد و با عظمتی نیست که کالبدش بی نهایت بزرگ و ستبر باشد بلکه بزرگی خدا در مقام و رتبت و عظمت او در قدرت و حکومت اوست.
گواهی می دهم که محمد(ص) بنده و فرستاده خدا و پیامبر برگزیده و امانتدار پسندیده اوست درود خدا بر او و عترت او باد خدا او را با حجت های الزام کننده و پیروزی آشکار و راه روشن فرستاد پس رسالت خود را آشکارا رساند و مردم را به راه راست واداشت و آن را به همگان نشان داد و نشانه های هدایت را برافراشت و چراغ های روشن را بر سر راه آدمیان گرفت رشته های اسلام را استوار کرد و دستگیره های ایمان را محکوم و پایدار کرد.
شگفتی آفرینش مورچه
اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگی نعمت های او می اندیشیدند به راه راست باز می گشتند و از آتش سوزان می ترسیدند اما دل ها بیمار و چشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید و ترکیب اندام آن را برقرار و گوش و چشم برای آن پدید آورد و استخوان و پوست متناسب خلق کرد به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمی شود نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود. و برای به دست آوردن روزی خود تلاش می کند دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد و در جایگاه مخصوص نگه می دارد در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده و به هنگام درون رفتن بیرون آمدن را فراموش نمی کند!. روزی مورچه تضمین گردیده و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.
خداوند منان از او غفلت نمی کند و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد گرچه در دل سنگی سخت و صاف یا در میان صخره ای خشک باشد. اگر در مجاری خوراک و قسمتهای بالا و پایین دستگاه گوارش و آنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم و آنچه در سر اوست از چشم و گوش اندیشه نمایی از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد. پس بزرگ است خدایی که مورچه را برروی دست و پایش برپاداشت و پیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد و هیچ آفریننده ای کمکش نکرد.
اگر اندیشه ات را به کارگیری تا به راز آفرینش پی برده باشی دلائل روشن به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته و اختلافات و تفاوت های پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است. همه موجودات سنگین و سبک بزرگ و کوچک نیرومند و ضعیف در اصول حیات و هستی یکسانند و خلقت آسمان و هوا و بادها و آب یکی است.
پس اندیشه کن در آفتاب و ماه و درخت و گیاه و آب و سنگ و اختلاف شب و روز و جوشش دریاها و فراوانی کوه ها و بلندای قله ها و گوناگونی لغت ها و تفاوت زبان ها که نشانه های روشن پروردگارند. پس وای بر آن کس که تقدیرکننده را نپذیرد و تدبیرکننده را انکار کند! ناگهان گمان کردند که چون گیاهانند و زارعی ندارند و اختلاف صورتهایشان را سازنده ای نیست بر آنچه ادعا می کنند حجت و دلیلی ندارند و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیق نمی کنند. آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده یا جنایتی بدون جنایتکار باشد!
شگفتی آفرینش ملخ
و اگر خواهی در شگفتی ملخ سخن گو که خدا برای او دو چشم سرخ دو حدقه چونان ماه تابان آفرید و به او گوش پنهان و دهانی متناسب اندامش بخشیده است دارای حواس نیرومند و دو دندان پیشین است که گیاهان را می چیند و دو پای داس مانند که اشیا را بر می دارد. کشاورزان برای زراعت از آنها می ترسند و قدرت دفع آنها را ندارند گرچه همه متحد شوند. ملخ ها نیرومندانه وارد کشتزار می شوند و آنچه میل دارند می خورند درحالی که تمام اندامشان به اندازه یک انگشت باریک نیست
نشانه های خدا در طبیعت
پس بزرگ است خداوندی که تمام موجودات آسمان و زمین خواه و ناخواه او را سجده می کنند و در برابر او با خضوع چهره بر خاک می نهند و رشته اطاعت او را در تندرستی و ناتوانی به گردن می نهند و از روی ترس و بیم زمام اختیار خود را به او می سپارند. پرندگان رام فرمان اویند و از تعداد پرها و نفس های پرندگان آگاه است برخی از پرنده آبی و گروهی را پرنده خشکی آفرید و روزی آنها را مقدر فرمود و اقسام گوناگون آنها را می داند؛ این کلاغ است و آن عقاب این شتر مرغ است و آن کبوتر. هر پرنده ای را با نام خاصی فراخواند و روزی اش را فراهم کرد. خدایی که ابرهای سنگین را ایجاد و باران های پی درپی را فرستاد و سهم باران هر جایی را معین فرمود زمین های خشک را آبیاری کرد و گیاهان را پس از خشکسالی رویاند.
2- از طریق فطرت!
– انسان هر چه را تکفیر و تکذیب کند، اصل وجود و هستی را نمیتواند انکار نماید و همین که به وجود هستی اقرار کند، اقرا به وجود هستی مطلق کرده است. او با چشم سر و چشم عقل خود هستی را در سایر موجودات میبیند و میفهمد که هر موجودی از درجهای از هستی برخوردار است. هستی در مرتبههای پایینتر و هستی در مرتبههای بالاتر. پس هستی هست و لابد هستی مطلق یا کمال مطلق وجود دارد که این درجات هستی نیز وجود دارد. مضاف بر این که عقل او گواهی میدهد، هیچ چیزی نمیتواند هستی خود را از عدم گرفته باشد. پس لابد یک هستی مطلقی وجود دارد که به دیگران هستی داده است. او همان هستی بخش یا «الله جل جلاله» میباشد.
– انسان اگر به فطرتش برگردد، درک میکند که عاشق است و همه افعال او برای رسیدن به معشوق است. ممکن است ابتدا و به ظاهر منکر وجود خدا باشد و یا شک داشته باشد. از او بپرسید: چرا حرکت میکنی و کاری را انجام میدهی؟ آیا غیر از رسیدن و تحقق خواسته، هدف دیگری داری؟ خواهد گفت: خیر. بپرسید: آیا غیر از این است که خواستهی خود را دوست داری و به همین دلیل میخواهی که بدان برسی؟ تصدیق خواهد نمود.
بگویید: پس عاشق هستی. فطرتاً و بدون این که کسی به تو بیاموزد که تو باید عاشق باشی! حال بگویید: هر چه دوست داری نام ببر. او خواهد گفت: علم، زیبایی، قدرت، قوت، سلامت، غنا، کرم، رأفت، جود، حیات و … را دوست دارم. بدیهی است که او هر چه بشمرد، به جز کمالات چیزی نیست. پس انسان عاشق کمال است. حال بپرسید که: سر حد کمال کجاست؟ یعنی آخر علم، آخر قدرت، آخر زیبایی و … کجاست؟ و سر حد عشق تو به کمال کجاست؟ خواهد گفت: نه کمال حدی دارد و نه عشق من به کمال! پس نتیجه میگیرد که فطرتاً عاشق کمال مطلق است و این عشق او نیز بی حد است. پس لابد کمال مطلقی وجود دارد که او بی حد عاشق اوست. لذا آن چه از کمالات نام ببرد، جز اسمای الهی چیزی نیست. علیم، قادر، حلیم، سلیم، غنی، رئوف، جواد، حی، رحمان، رحیم و … .
– پس از فطرت، عقل او نیز حکم میکند که هر معلولی علتی میخواهد، هر حرکتی محرکی میخواهد، هر نظمی ناظمی میخواهد، هر حادثی (به وجود آمدهای) محدثی (به وجود آورندهای) میخواهد و …، اینک این علت، محرک، ناظم، محدث و …، یا عین و دارای صفات همین مخلوق است، پس خودش هم مخلوق است و خالقی میخواهد و یا غیر از آن است. یعنی دیگر معلول نیست که علتی بخواهد و حادث نیست که محدثی بخواهد و …، او همان «الله جل جلاله» است.
ب ) تحصیل وتقویت ایمان :
یکی دیگر از راههای از بین بردن شک ، مقابله به ضد است ، یعنی : ایمان را دروجود خود ایجاد وآن را تقویت کند وبراى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ،ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود)
حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند – و در عمل به آن پایبند باشند – دل خود را به دنیا، لذّت هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى 37)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه هاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آن ها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى 14).
از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش، اطاعت و پیروى نماید «… و ان تطیعُواللّه و رسوله… ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24). بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم:
الف) در زمینه تقویت شناخت خویش
ب )در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته.
پس معلوم مى شود که راه هاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود:
1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش) . تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).
2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).
4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام)
5. مطالعه تاریخ اسلام و تحلیل آن در تقویت ایمان تاثیری بسیار عمیق خواهد داشت.
حرکت عملى!
تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ…»؛ (نساء، آیه ى 57 و 122).ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود.
توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود.
نکته ى دیگر: در سیر عملى آن است که ؛ مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن ها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى 17)
نکته بعد: این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب ها و شبهات برکنار و مصون باشد.
رفتار زیر باعث تقویت ایمان خواهد شد:
1-توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است.
«یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41).
انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد.
برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود.
قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2).
2-توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند—– تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی)
انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
3-انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه، صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم.
4- شرکت در جلسات و فعالیت های مذهبی و فرهنگی و ذکر اهل بیت(ع).
ج ) در فضیلت نماز اول وقت :
– آقا سیّد محسن جبل عاملی از علمای بزرگ شیعه و نواده برادر مرحوم آقا سیّد جواد صاحب مفتاح الکرامه است . ایشان در دمشق مدرسه ای تاسیس کرده اند که دانش آموزان شیعه در آن مدرسه تحت نظر آن جناب تحصیل می کنند. حاج سیّد احمد مصطفوی که یک از تجّار قم است گفت من از خود سیّد محسن امین شنیدم که می گفت یکی از تربیت یافتگان مدرسه ما برای تحصیل علم به آمریکا مسافرت کرد، از آنجا کاغذی برای من نوشت به این مضمون : چند روز پیش شاگردان مدرسه ما را امتحان می کردند، من هم برای امتحان رفتم . مدتی نشستم تا نوبت به من رسید. بسیار طول کشید تا این که وقت دیر شد، دیدم اگر بنشینم نماز فوت می شود. از جا حرکت کردم که بروم نماز بخوانم ، آنهایی که در آنجا بودند پرسیدند کجا می روی ، چیزی نمانده که نوبت تو برسد. گفتم من یک تکلیف دینی دارم ، وقتش می گذرد. گفتند امتحان هم وقتش می گذرد، اگر این جلسه برگزار شود، دیگر جلسه ای تشکیل نخواهند داد و برای خاطر تو هرگز هیئت ممتحنه جلسه خصوصی تشکیل نمی دهند. گفتم هر چه بادا باد ! من از تکلیف دینی خود صرف نظر نمی کنم . بالاخره رفتم . از قضا هیئت ممتحنه متوجه شده بودند که من به اندازه اداء یک وظیفه دینی غیبت نموده ام ، انصاف داده و اظهار کرده بودند که چون این شخص در وظیفه خود جدی است ، روا نیست او را معطّل بگذاریم ، برای قدردانی از این که عمل به وظیفه نموده باید جلسه ای خصوصی برایش تشکیل دهیم . این بود که جلسه دیگری تشکیل دادند، من حاضر شدم و امتحان دادم . آقای سیّد محسن امین پس از نقل داستان فرمود: من در مدرسه چنین شاگردانی تربیت کرده ام که اگر به دریا بیفتند دامنشان تر نمی شود.
– امام عسکری (ع) ،هنگام نماز از هر کاری دست می کشید وچیزی را برنماز مقدم نمی کرد.ابو هاشم جعفری می گوید:روزی خدمت امام عسکری (ع) شرفیاب شدم ،آن بزرگوار سرگرم نوشتن چیزی بود که وقت نماز فرا رسید .امام (ع) نوشته را کناری نهاد وبه نماز ایستاد.
نماز اول وقت در نصوص دینی، مورد تأکید بسیار قرار گرفته و فضایل فراوانی برای آن نقل شده است. از نظر تأثیرات روحی، روانی و اجتماعی می توان امور زیررا نام برد:
الف. عادت دادن شخص به نظم،
ب. وجود نشاط و آمادگی و حضور قلب بیشتر جهت انس و ارتباط با خدا و تقویت کمالات نفسانی،
ج. زمینه سازی جهت برگزاری جماعت های بزرگ و انس و الفت و اتحاد بیشتر مسلمانان.
-توضیح آنکه: وقتی جامعه اسلامی مقید به خواندن نماز در اول وقت باشند، در هر منطقه غالب مردم هم زمان به نماز می ایستند. این مسئله آمادگی آنان را برای جماعت و ایجاد صفوف گسترده و پر جمعیت بیشتر می کند. در حالی که نماز در غیر اول وقت، در بین زمان های مختلف پراکنده می شود و از اجتماع و شکوه عبادی و انس و الفت مؤمنان در مراکز دینی می کاهد.
– نماز گفت وگو و دیدار با معبود است، انسان های وارسته که جز حضرت حق، دوست و ولی نعمتی برای خود نمی شناسند، مشتاقانه در انتظارند تا در اولین فرصت، جسم و روح خسته از دنیای مادیت خود را جانی درباره بخشند. از این رو حتی قبل از رسیدن وقت نماز، با انجام مقدمات واجب و مستحب و با نظافت و معطّر نمودن بدن و لباس، خود را برای حضور در پیشگاه معشوق آماده می کنند.
– گرچه برای هر یک از نمازهای یومیه، وقت موسّع و طولانی در نظر گرفته شده است؛ اما همان گونه که موذن بر آن دعوت می کند، تأکید بر این است که در نخستین فرصت، با شتاب و عجله همگی به سوی نماز حرکت کنند و در اول وقت آن را اقامه نمایند و هیچ کار و مشغله ای را بهانه برای تأخیر نماز قرار ندهند.
– رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند که: نباشد نمازی که وقت آن برسد؛ مگر آنکه ملکی در برابر مردم (یعنی هرگاه وقت یکی از نمازهای پنجگانه، که عبارت از صبح و پیشین و پسین و شام و خفتن است داخل شود ملکی از ملائک آسمان در برابر مردمی که به دایره تکلیف در آمده اند ندا کند) ندا کند: که ای مؤمنان! برخیزید به جانب آتش هایی که به واسطه ارتکاب معاصی و مبادرت به امور ناشایست، بر پشته ای که خود برافروخته اید. پس فرونشانید آنها را به گزاردن نمازی که پروردگار شما بر شما فرض کرده است».1
– سالار شهیدان، ثابت کرد که در میدان ـ جنگ آن هم در بدترین شرایط ـ می توان نماز را در «اول وقت» به جا آورد. آن حضرت حتی جهاد و قتال با دشمنان را مانع نماز اول وقت نمی بیند. او نمی گوید، وقت بسیار است، بگذارید اول تکلیف جنگ را معلوم کنیم. آن حضرت نمی گوید: هم اکنون وقت کار و جهاد است؛ بلکه می فرمایند: ندای اذان سر دهید تا نماز گزاریم؛ زیرا او برای «نماز» جهاد می کند. کاری که پدرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ صفین کرد؛ همان کسی که فرمود: «صَلِّ الصَّلاة لوقْتِ ها المُوقَّت لَها، و لا تُعجِّل وَقتَ ها لِفراغ، و لا تُؤخَّرها عن وَقتِ ها لِاشْتِغالٍ»2؛
– «نماز را در وقت معین آن بخوان، و به خاطر اینکه بی کاری، پیش از وقت آن را به جا نیاور، و به بهانه کار داشتن، آن را به تأخیر مینداز.» – و نیز آن بزرگوار «نماز اول وقت» را یکی از موارد امتحان شیعیان محسوب نموده، می فرماید:«شیعیان ما را به دو خصلت امتحان کنید، اگر این دو را داشتند شیعه هستند: اهمیت به نماز در اول وقت، و دستگیری برادران دینی خود با مال. اگر این دو در آنان نبود، از ما دورند و دورند و دورند».3
– امام باقر (علیه السلام) می فرمود: «بدان که اول وقت همیشه بهتر است؛ پس تا جایی که می توانی به کار خیر بشتاب. محبوب ترین کارها نزد خدای عزّوجلّ کاری است که بنده به آن مداومت ورزد؛ گرچه اندک باشد».4
– حضرت رضا (علیه السلام) برای استقبال از برخی علویان بیرون رفت. در این هنگام وقت نماز رسید؛ حضرت راه خود را به طرف کوشکی که در آن نزدیکی بود، کج کرد و زیر صخره ای فرود آمد و فرمود: اذان بگو. عرض کردم: آیا منتظر نمی مانیم تا یارانمان هم به ما ملحق شوند؟ حضرت فرمود: خدا تو را بیامرزد، هرگز نمازت را بدون علت از اول وقت به تأخیر مینداز. همیشه رعایت اول وقت را بکن؛ پس، من اذان گفتم و نماز خواندیم.5
– امام رضا (علیه السلام) در حالی که با یکی از پیروان ادیان گذشته، مشغول مباحثه مهمی بودند و بحث به جای حساس و تعیین کننده رسیده بود ـ علیرغم اصرار مخاطب به ادامه گفت وگو و اظهار آمادگی برای پذیرش مکتب اسلام ـ چون جلسه با وقت نماز مقارن گردید، حضرت فوراً گفت وگو را ختم کرده و به سوی نماز شتافت.6
– امام خمینی در پاریس در حالی که حدود سیصد نفر خبرنگار برای مصاحبه با ایشان در ارتباط با مسئله فرار شاه از ایران، در منزلشان اجتماع کرده بودند؛ بعد از آنکه حداکثر دو سه سوال مطرح شده بود و هر چه اصرار شد که مقداری برنامه را ادامه دهند، با عصبانیت فرمودند: به هیچ وجه نمی شود و رفتند.7
– شهید ثانی می فرماید: هنگامی که وقت نماز داخل می شود، بدان که این میقاتی است که خدای تعالی برای تو قرار داده تا به خدمتش برخاسته، و برای خواهش از محضر او و رستگاری با اطاعتش آمادگی پیدا کنی. پس شایسته است هنگام رسیدن وقت نماز، شادی بر قلبت غلبه کند و بهجت در چهره ات هویدا گردد؛ زیرا همین وقت است که سبب نزدیکی تو به خدا و وسیله رستگاری است می باشد.
– بنابراین همانطور که برای ورود سلطانی خود را آماده می کنی، با طهارت و نظافت و پوشیدن لباس های شایسته مناجات، خود را برای رسیدنش آماده کن و با این وقت شریف با وقار و سکینه و خوف و رجا، برخورد کن و عظمت حضرت خالق و نقصان و ناچیزی خود را به یاد داشته باش.8
پس در درجه اول باید به نماز اهمیت بدهید و آن را بر هر کاری دیگری مقدم بدارید و سعی کنید همیشه قبل از وقت، خود را برای نماز مهیا کنید و حتی الامکان در نماز جماعت شرکت نمایید. بدیهی است در ابتدا نفس راحت طلب با وسوسه ای شیطانی، انسان را از این کار منصرف می کند، ولی با توکل به خدا و اراده قوی، می توانید بر هوای نفس و وسوسه های شیطان غلبه نمایید. در بعضی از روایات آمده است که نماز در اول وقت رضایت و خشنودی خداوند را به همراه دارد و در غیر اول وقت، موجب بخشش و غفران خداست و کسی که بدون هیچ عذری و از روی سهل انگاری نماز را به آخر وقت موکول کند، حق نماز را تضییع کرده است.
– آیت الله حق شناس (اعلی الله مقامه):آمد گفت می خواهم شاگرد اول باشم. گفتم نمازهایت را اول وقت بخوان. نمازها را که اول وقت خواند، میگفت وقتی برای امتحان میرفتم، معلمها میگفتند تو چه کاره ای که وقتی وارد میشوی، قلب ما را تسخیر میکنی! دوست داریم بهترین نمره را بگیری. گفته بودند مثلا کجای شیمی را خوب بلدی؟ گفتم اینجا. از همان سۆال می کرد. حالا رفقا، اگر دنیا را می خواهید، از پله آخرت شروع کنید تا از دنیایی که منتخب شماست، بهرهمند شوید. و الّا بهرهمند نخواهید شد.
– در مورد ارزش نماز اول وقت آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد.»
– نماز را ترک نکنید!
خدایا ! کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو کسی را آرزو کرد ؟ کیست که به نزدیک تو مقام گرفت و لحظه ای روی گرداندن توانست ؟ خدایا ! ما را از آنانی قرار ده که به دوستی خود برگزیده ای و به عشق و محبت خود خالصشان کرده ای و مشتاق دیدارشان ساخته ای و به خواست خود خشنودشان کرده ای و نعمت دیدار را عطاشان کرده ای . در مقام رضایتشان نشانده ای و در غربت و تنهایی در پناهشان گرفته ای و در جوار خود به عالم راستی و حقیقت جایگاهشان بخشیده ای و به شناخت خود معرفتشان داده ای و سزاوار پرستششان کرده ای .
برای این که همیشه نماز بخوانید بهترین کار این است که مقید به نماز اوّل وقت شوید. توجه داشته باشید که شیطان برای این که نماز را از شما بگیرد، سعی دارد تا در اوّلین قدم شما را از نماز اوّل وقت دور سازد.
اگر توانست کسی را از نماز اوّل وقت دور سازد، به تدریج فاصله ی او را با نماز اوّل وقت بیشتر و بیشتر می کند تا جایی که شخص را در لبه ی پرتگاه ترک نماز قرار دهد و با اندک تلنگیری در تنهایی و تاریکی ترک نماز رهایش سازد. پس وقتی تصمیم گرفتید نماز را در اوّل وقت بخوانید، مقید باشید که حتی برای نیم ساعت هم که شده آن را به تأخیر نیندازید؛ چرا که پذیرش تأخیر نیم ساعتی، فتح بابی برای شیطان است تا امیدوارانه به وسوسه ها و فشارهای خود ادامه دهد و شما را راضی به پذیرش تأخیرهای بیشتر نماید.
– پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید: هیچ بنده ای نیست که مراقب اوقات نماز باشد مگر اینکه سه چیز را برای او تضمین می کنم؛ «آسودگی در هنگام مردن»، «از بین رفتن غم و اندوه ها»، و «نجات از آتش جهنم».[ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) : مَا مِنْ عَبْدٍ اهْتَمَّ بِمَوَاقِیتِ الصَّلاةِ وَ مَوَاضِعِ الشَّمْسِ إِلَّا ضَمِنْتُ لَهُ الرَّوْحَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ انْقِطَاعَ الْهُمُومِ وَ الأَحْزَانِ وَ النَّجَاةَ مِنَ النَّارِ. (مستدرک الوسائل، ج3، ص148، ح32)]
– امیرالمۆمنین (علیه السلام) می فرماید: در خواندن [به موقع] نمازهای پنج گانه مراقبت کنید؛ زیرا این نمازها در پیشگاه خداوند متعال منزلت خاصی دارند.[امیرالمۆمنین (علیه السلام): حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ الْخَمْسِ فِی أَوْقَاتِهَا فَإِنَّهَا مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَعَزَّ بِمَکَانٍ. (بحارالأنوار، ج74، ص294) ]
– حضرت عبدالعظیم حسنی از امام حسن عسکری(علیه السلام) روایت می کند که فرمودند: خداوند متعال با حضرت موسی تکلم کرد، حضرت موسی فرمود:خدای من. کسی که نمازها را در وقتش به جای آورد چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود: حاجت و درخواستش را به او عطا می کنم و بهشتم را برایش مباح می گردانم.[ بحارالانوار، ج82، ص204]
– حضرت حجةالاسلام والمسلمین هاشمی نژاد فرمودند: پیرمردی مسن، ماه مبارک رمضان به مسجد لاله زار می آمد. خیلی آدم موفقی بود، همیشه قبل از اذان داخل مسجد بود. به او گفتم: حاج آقا. شما خیلی موفقید، من هر روز که به مسجد می آیم می بینم شما زودتر از ما آمده اید جا بگیرید، او گفت: نه آقا، من هرچه دارم از نماز اول وقت دارم و بعد گفت: من در نوجوانی به مشهد رفتم. مرحوم حاج شیخ حسن علی نخودکی را پیدا کردم و گفتم: من سه حاجت مهم دارم، دلم می خواهد هر سه تا را خدا در جوانی به من بدهد، یک چیزی یادم بدهید؟ ایشان فرمودند: چی می خواهی؟ گفتم: یکی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرف شوم، چون حج در جوانی لذت دیگری دارد. فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان. گفتم: دومین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند. فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان. و حاجت سومم این است که خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید.
فرمودند:نماز اول وقت به جماعت بخوان. این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و در فاصله سه سال هم به حج مشرف شدم، هم زن مۆمنه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد .[ داستان هایی از نماز اول وقت، ص 121]
– پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند:بنده ای نیست که به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت می کنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.[ سفینه البحار،ج 2، ص 42]
– امام صادق علیه السلام: فضیلت اوّل وقت [نماز ]بر آخر وقت همچون فضیلت آخرت بر دنیاست.[ ثواب الأعمال : 58/2]
– امام صادق علیه السلام: فضیلت اوّل وقت بر آخر آن براى مۆمن، از دارایى و فرزندش بهتر است.[ بحار الأنوار : 82/359/43]
– امام صادق علیه السلام: هر نمازى دو وقت دارد: اوّل و آخر. اوّل وقت، بهترین آن است. هیچ کس نباید نماز را بدون علّت به آخر وقت بیندازد. آخر وقت فقط براى بیمار و علیل و کسى که عذرى دارد، قرار داده شده است. اوّل وقت [مایه] خشنودى خداست و آخر وقت [باعث ] آمرزش خدا.[ بحار الأنوار : 83/25/47]
پی نوشت ها:
1. اربعین شیخ بهایی، ص 702.
2. نهج البلاغه، نامه 27.
3. جامع آیات و احادیثد نماز، ج 1، ص 346.
4. کافی، ج 3، ص 274.
5. بحارالانوار، ج 83، ص 21، ح 28.
6. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2.
7. سیمای فرزانگان، ص 159.
8. الاخلاق، ص 65.