۱۳۹۸/۰۶/۱۲
–
۲۴۱۶ بازدید
سلام
منظور از اخباری گری چیست؟ در طول تاریخ چه درصدی از علمای شیعه اینگونه بوده اند؟ ایا از بزرگان شیعه هم چنین مسلکی داشته اند؟ ایا اخباری گری انحرافی اشکار نیست؟
خیلی ممنون
مکتب اخباری گری که بیش از چهار قرن از عمرش نمی گذرد. یکی از جریان های خطرناکی است که در تاریخ علم تشیع پیدا شد.[به تعبیر دیگر] «این تعصب افراطی احمقانه ای که راجع به اخبار پیدا شد و صحیح و ضعیف را با هم یکی دانسته شد، یکی از آن جریانهای فکری خطرناکی است که در دنیای اسلام پیدا شد و اثرش هم جمود فکری است، همان چیزی که الآن ما به آن مبتلا هستیم.»( مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج21ص ۱۰۹)مؤسس این مکتب مردی است به نام ملا امین استرآبادی است«این مرد حرفهای خودش را آنچنان کوبنده گفت که واقعاً یک نهضت بزرگی [نهضت اخباری گری] در دنیای اسلام ایجاد کرد.»( همان، ج ۲۲ ، ص ۷۱۶) «خود اخباریّین مدعی هستند که قدمای شیعه تا زمان «صدوق» همه مسلک اخباری داشتند. ولی حقیقت این است که اخباریگری به صورت یک مکتب با یک سلسله اصول معین، پیش از چهار قرن پیش وجود نداشته است.») همان، ج ۲۰، صص ۱۶۸ و ۱۶۹)
این نهضت مدتی دنیای شیعه را لرزاند و در برخی نواحی حتی منشأ جنگ ها و کشتارها گردید. مخصوصاً در شیخ نشین های خلیج فارس، این منطق[اخباری گری] عجیب نفوذ کرد. در اوایل صفویه، نجف و کربلا مهد اخباریین بود و کسی جرأت نداشت در آنجا راجع به تفسیر قرآن یا راجع به عقل و استدلال و یا راجع به اجماع حرف بزند. می گفتند فقط و فقط ما هستیم و سنت، ما هستیم و حدیث. و اینها حمله کردند به کسانی که می گفتند حدیث یا صحیح است یا ضعیف یا موثّق و یا حسن.»( همان، ج ۲۲، ص ۷۱۶)
در واقع، «یک چیز که باعث رشد و نفوذ طرز فکر اخباری در میان مردم عوام می شود، آن جنبه حق به جانب عوام پسندی است که دارد؛ زیرا صورت حرف این است که می گویند ما از خودمان حرفی نداریم، اهل تعبد و تسلیم هستیم، ما جز قال الباقر علیه السلام و قال الصادق علیه السلام سخنی نداریم، از خودمان حرف نمی زنیم، حرف معصوم را می گوییم.
شیخ انصاری در فرائد الاصول مبحث «برائت و احتیاط» از سید نعمت اللَّه جزایری که مسلک اخباری دارد نقل می کند که می گوید:
آیا هیچ عاقلی احتمال می دهد که در روز قیامت یک بنده ای از بندگان خدا را (یعنی یک اخباری را) بیاورند و از او بپرسند تو چگونه عمل می کردی و او بگوید به فرمایش معصومین عمل می کردم و هرجا که کلام معصوم نبود احتیاط می کردم و آنوقت یک همچو آدمی را ببرند به جهنم و از آن طرف یک آدم لاقید و بی اعتنا به سخن معصوم (یعنی یک نفر اصولی و پیرو مسلک اجتهاد) را که هر حدیثی را به یک بهانه طرد می کند ببرند بهشت!! حاشا و کلّا»( همان، ج ۲۰، ص ۱۷۱)
به هر حال ظهور اخباریّین و گرایش گروه زیادی به آنها در برخی شهرستان های جنوبی ایران و در جزایر خلیج فارس و برخی شهرهای مقدس عراق رکود و انحطاط زیادی را موجب گشت، ولی خوشبختانه در اثر مقاومت شایان و قابل توجه مجتهدین عالیمقامی جلوی نفوذشان گرفته شد و اگر این گروه از علمای مبرّز و دلیر نبودند و جلوی این جریان نمی ایستادند و آن را نمی کوبیدند معلوم نبود که امروز چه وضعی داشتیم.»( همان، ص ۳۱)
اخباری ها و اجتهاد
نقطه مقابل اخباریگری اجتهاد است. ما و شما اجتهاد و تقلید را قبول داریم و عقیده داریم که انسان یا باید مجتهد باشد یا عمل به احتیاط بکند و یا تقلید کند، و می گوییم قطعاً تقلید کار درستی است. اخباریگری نقطه ای را که بمباران می کرد اجتهاد و تقلید بود.
خباری ها می گفتند اجتهاد و تقلید بدعت است. ما در جواب می گفتیم پس مردم چه باید بکنند؟ می گفتند باید مستقیماً به اخباری که داریم مراجعه کرد و دستور دین را از آنها گرفت. مجتهدین که نقطه مقابل اخباریین بودند و حرف منطقی داشتند، می گفتند اظهارنظر کردن در مسائل دینی تخصص می خواهد. انسان باید درس خوانده باشد تا بتواند در مسائل دینی نظر بدهد. همان طوری که طبابت علم می خواهد، فتوا دادن هم علم می خواهد. اخباریها می گفتند نه، هیچ درس خواندن نمی خواهد و اجتهاد از اهل تسنن پیدا شده است.»( همان، ج ۲۱، ص ۱۰۴) درمجموع «مکتب اخباریگری ضد مکتب اجتهاد و تقلید است. آن اهلیت، صلاحیت و تخصص فنی که مجتهدین قائلند، او منکر است و تقلید غیرمعصوم را حرام می داند.»( همان، ج ۲۰، ص ۱۶۹)
شباهت اخباری ها با خوارج
در این جابه دو جریان فکری که در تاریخ اسلام رخ داده و هر دو جریان جمودآمیز بوده است، اشاره خواهد شد. یکی از این دو جریان، جریان خوارج بود.
خوارج مظهر جمود فکری در عصر خودشان بودند. پیدایش خوارج به دنبال این فکر بود که گفتند حکمیتِ حَکَم برای اینکه خلیفه را تعیین کند، اینکه حَکَم حُکم کند میان دو نفر که مدعی خلافت هستند، برخلاف اسلام است؛ زیرا قرآن فرموده است: انِ الْحُکْمُ الّا لِلَّهِ و خودشان که ابتدا این کار را کرده بودند، خود را تخطئه کردند و حضرت امیر(ع) را هم که به اجبار وادار به این کار کرده بودند تخطئه کردند و گفتند این کار کفر بوده است، ما توبه کردیم تو هم توبه کن. حضرت (ع) فرمود: این کار خطا بود و منشأ این خطا شما بودید نه من، ولی به هر حال کفر نبود و من خطایی مرتکب نشده ام. جریان دیگر جریان اخباریگری است. این دو جریان خیلی شبیه یکدیگر هستند. ( همان، ج ۲۱، ص ۱۱۱)
استرآبادی و ادله اربعه
ملّا امین استرآبادی گفت از این چهار دلیلی که اینها می گویند (قرآن، سنت، اجماع، عقل) سه دلیلش باطل است، یعنی هیچ کدام برای ما دلیل نیست؛ قرآن دلیل نیست، عقل هم دلیل نیست، اجماع هم دلیل نیست. درباره اجماع گفت: اصلًا اجماع ریشه ای ندارد و از اهل سنت گرفته شده. همین اجماع پدر اسلام را درآورده. اجماع همان است که خلافت ابوبکر را درست کرد؛ سنی ها آمدند این را یک اصل قرار دادند برای اینکه خلافت ابوبکر را درست کنند، بعد آن را وارد فقه کردند و شیعه هم آمد اجماع را وارد فقه کرد. اجماع مال ما نیست، مال سنی هاست.
قرآن را هم به سبک محترمانه ای بوسید و گذاشت لب طاقچه. نگفت ما قرآن را قبول نداریم، گفت قرآن را قبول داریم، قرآن کتاب خداست، اما قرآن که برای ما نیست، قرآن برای ائمه(ع) است. فقط ائمه می توانند بفهمند که قرآن چه می گوید، ما که حق نداریم در قرآن تعقل و تدبر کنیم. قرآن اصلًا نازل شده برای مخاطبین خود، آنها که با زبان قرآن آشنا هستند و معنای آن را می فهمند. قرآن با زبان مخصوصی حرف می زند و آن زبان را فقط و فقط ائمه می فهمند و بس. قرآن را نیز این جور بوسید و گذاشت لب طاقچه.»( همان، ج ۲۲، صص۷۱۵ و ۷۱۶ )همچنین اخباری ها در این رابطه به اخباری استناد می کردند که «تفسیر به رأی» را منع کرده است اینان مدعی هستند که معنی هر آیه ای را از حدیث باید استفسار کرد، فرضاً ظاهر آیه ای بر مطلبی دلالت کند ولی حدیثی آمده باشد و بر ضد ظاهر آن آیه باشد، ما باید به مقتضای حدیث عمل کنیم و بگوییم معنی واقعی آیه را ما نمی دانیم. علیهذا اخبار و احادیث «مقیاس» آیات قرآنیه اند»( همان، ج۲۰، ص ۴۰) «به حکم این مکتب، چون حجت و سند منحصر به احادیث است و حق اجتهاد و اعمال نظر هم نیست، مردم موظفند مستقیماً به متون مراجعه کنند و به آنها عمل نمایند و هیچ عالمی را به عنوان مجتهد و مرجع تقلید واسطه قرار ندهند.»( همان، ج ۲۰، ص ۱۶۹) در مقابل این تفکر «اصولیون می گویند خود قرآن تصریح می کند و فرمان می دهد که مردم در آن «تدبر» کنند و فکر خود را در معانی بلند قرآن به پرواز درآورند، پس مردم حق دارند که مستقیماً معانی آیات قرآنیه را در حدود توانایی به دست آورند و عمل نمایند. بعلاوه در اخبار متواتره وارد شده که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار از اینکه اخبار و احادیث مجعوله پیدا شده و به نام آنها شهرت یافته نالیده و رنج برده اند و برای جلوگیری از آنها مسئله «عرضه بر قرآن» را طرح کرده اند. فرموده اند که هر حدیثی که از ما روایت شده بر قرآن عرضه کنید اگر دیدید مخالف قرآن است بدانید که ما نگفته ایم، آن را به دیوار بزنید.
پس معلوم می شود برعکس ادعای اخباریین احادیث معیار و مقیاس قرآن نیستند بلکه قرآن معیار و مقیاس اخبار و روایات و احادیث است.»( همان، ج ۲۰، ص ۴۱)
درباره عقل اتفاقاً یک استدلالهای خیلی روشنفکرانه و متجددانه ای می کند. نظیر حرفهایی که دکارت و غیره علیه فلسفه گفتنداخباری ها عقل را بکلی تعطیل کردند و در مقام استخراج احکام اسلامی از متون آن، درک عقل را از ارزش و حجیت انداختند و پیروی از آن را حرام دانستند(همان، ج ۲۲، ص ۷۱۷) استرآبادی «مدعی بود که عقل فقط در اموری که مبدأ حسی دارند یا قریب به محسوسات می باشند (مثل ریاضیات) حجت است، در غیر اینها حجت نیست. از قضا این فکر تقریباً مقارن بود با پیدایش فلسفه حسی در اروپا. آنها در علوم حجیت عقل را منکر شدند و این مرد در دین منکر شد. حالا این فکر را این مرد از کجا آورد، آیا ابتکار خودش بود یا از کسی دیگر گرفته، معلوم نیست. یادم هست در تابستان سال ۱۳۲۲ شمسی که بروجرد رفته بودم و آن وقت هنوز مرحوم آیت اللَّه بروجردی اعلی اللَّه مقامه در بروجرد بودند و به قم نیامده بودند یک روز سخن از همین فکر اخباریین شد. ایشان در ضمن انتقاد از این فکر فرمودند که پیدایش این فکر در میان اخباریین اثر موج فلسفه حسی بود که در اروپا پیدا شد. این را من آن وقت از ایشان شنیدم، بعد که به قم آمدند و درس اصول ایشان به این مبحث یعنی مبحث حجیت قطع رسید من انتظار داشتم دوباره این مطلب را از ایشان بشنوم ولی متأسفانه چیزی نگفتند. الان نمی دانم که این فقط حدسی بود که ایشان ابراز می داشتند یا مدرکی داشتند. من خودم تاکنون به مدرکی برنخورده ام و بسیار بعید می دانم که این فکر حسی در آن وقت از غرب به شرق آمده باشد. ولی از طرف دیگر ایشان هم بی مدرک سخن نمی گفتند. اکنون متأسفم که چرا از ایشان استفسار نکردم»( همان، ج ۲۰، ص ۱۶۹)
بنابراین با رد آن سه دلیل از ادله اربعه، تنها چیزی که باقی می ماند، روایات است. اخباری ها فهم غیر از روایات را قبول نداشتند و روایات را نیز یکدست می شماردند و در این رابطه با اصولیون به شدت برخورد داشتند؛ به عنوان مثال: «استرآبادی به علمای بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی و علامه حلّی و محقق حلّی و مخصوصاً به علامه حلّی شدیداً حمله کرد. چون علامه می گفت اخباری که ما الآن داریم همه معتبر نیست و اخبار را از نظر سند تقسیم کرد به اخبار صحیح، اخبار موثّق، اخبار حسن و اخبار ضعیف. اخبار صحیح اخباری است که تمام رُواتش مردمان موثق و هم شیعه بوده اند. [اخبار موثق، اخباری است که رواتش افراد موثقی بوده اند ولی شیعه نبوده اند.] اخبار حسن اخباری است که کسانی که آنها را نقل کرده اند اشخاصی راستگو بوده اند ولی ثابت نشده است که رواتشان افراد خوب و راستگو باشند. روایات ضعیف یعنی روایاتی که افرادی که آنها را روایت کرده اند یا لااقل یک نفر از آنها معلوم است که آدم درستی نیست. تاریخ، احوال روات را کم و بیش نشان داده است. (البته افرادی هم هستند که مجهولند). نتیجه این می شود که اخباری که ما در دست داریم همه قابل اعتماد نیست. ما باید ببینیم چه کسانی نقل کرده اند.
ملا امین گفت علامه با این کار، روایات ما را دسته دسته کرد و عده ای از روایات ما را انداخته. هرچه روایت داریم، همه یکجا درست است. حدیث، دیگر ضعیف و غیرضعیف ندارد، هرچه که حدیث است معتبر است. درست نظیر نهضت احمد حنبل و ابن تیمیّه در میان اهل تسنن، به وسیله ملّا امین استرآبادی در میان ما پیدا شد»( هماان، ج ۲۲، ص ۷۱۷)
نمونه هایی از عقاید اخباری ها:
در احادیث زیادی امر شده تحت الحنک همیشه در زیر گلو افتاده باشد، نه فقط در حال نماز، بلکه در همه احوال. یکی از آن احادیث این است: الْفَرْقُ بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُشْرِکینَ التَّلَحّی یعنی فرق بین مسلمان و مشرک تحت الحنک در زیرگلو انداختن است.
عده ای از اخباریین به این حدیث و امثال آن تمسک کرده می گویند: همیشه باید تحت الحنک افتاده باشد. ولی مرحوم ملامحسن فیض با اینکه به اجتهاد خوشبین نبوده، در وافی باب الزیّ و التجمل، اجتهادی دارد، می فرماید: در قدیم مشرکین شعاری داشتند که تحت الحنک را به بالا می بستند و نام این عمل را «اقتعاط» می گذاشته اند. اگر کسی این کار را می کرد معنایش این بود که من جزء آنها هستم. این حدیث دستور مبارزه و عدم پیروی از آن شعار را می دهد. ولی امروز دیگر آن شعار از بین رفته پس موضوعی برای این حدیث باقی نیست. حالا برعکس چون همه تحت الحنک را به بالا می بندند اگر کسی تحت الحنک را در زیر چانه چرخ بدهد حرام است، زیرا لباس شهرت می شود و لباس شهرت حرام است.
در اینجا جمود اخباریگری حکم می کند که بگوییم در متن این حدیث دستور تحت الحنک انداختن رسیده و دیگر فضولی است که ما در اطراف آن حرف بزنیم و نظر بدهیم و اجتهاد کنیم. ولی فکر اجتهادی می گوید ما دو دستور داریم: یکی دستور احتراز از شعار مشرکین که روح مضمون این حدیث است، و یکی دستور ترک لباس شهرت. در ایامی که آن شعار در دنیا موجود بوده و مسلمانها از آن شعار احتراز می کرده اند، بر همه واجب بوده که تحت الحنک بیندازند، ولی امروز که آن موضوع از بین رفته و از شعار بودن خارج شده و در عمل هیچ کس تحت الحنک نمی اندازد، اگر کسی این کار را بکند مصداق لباس شهرت است و حرام است. این یک نمونه بود .
از وحید بهبهانی نقل شده که فرمود یک وقت هلال ماه شوال به تواتر ثابت شد. اینقدر افرادی آمدند و گفتند ما ماه را دیدیم که برای من یقین حاصل شد. من حکم کردم که امروز عید فطر است. یکی از اخباریین به من اعتراض کرد که تو خودت ندیده ای و اشخاص مسلّم العدالة هم شهادت نداده اند، چرا حکم کردی؟ گفتم متواتر است و از تواتر برای من یقین پیدا شد. گفت در کدام حدیث وارد شده که تواتر حجت است؟!.
ایضاً وحید می گوید: جمود اخباریها به این حد است که اگر فرضاً مریضی رفته باشد پیش یکی از ائمه و آن امام به او فرموده باشد آب سرد بخور، اخباریها به همه مریضهای دنیا خواهند گفت هر وقت مریض شدید و هر مرضی پیدا کردید علاجش آب سرد است، فکر نمی کنند که این دستور مخصوص حال آن مریض بوده نه همه مریضها. ایضاً معروف است که بعضی اخباریها دستور می دادند که به کفن میّت شهادتین بنویسند و به این صورت بنویسند: اسماعیلُ یَشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ یعنی اسماعیل شهادت می دهد به وحدانیت خدا. حال چرا شهادت را به نام اسماعیل بنویسند، زیرا در حدیث وارد شده که حضرت صادق علیه السلام در کفن فرزندشان اسماعیل به این عبارت نوشته بودند.
اخباریین فکر نمی کردند که در کفن اسماعیل که این طور می نوشتند چون اسم او اسماعیل بود. حالا که مثلًا حسن قلی بک مرده چرا اسم خودش را ننویسیم و اسم اسماعیل را بنویسیم؟! اخباریین می گفتند اینها دیگر اجتهاد و اعمال نظر و اتکاء به عقل است. ما اهل تعبد و تسلیم و قال الباقر علیه السلام و قال الصادق علیه السلام می باشیم، از پیش خود دخالت نمی کنیم.»( همان، ج ۲۰، صص ۱۷۱ -173)
این نهضت مدتی دنیای شیعه را لرزاند و در برخی نواحی حتی منشأ جنگ ها و کشتارها گردید. مخصوصاً در شیخ نشین های خلیج فارس، این منطق[اخباری گری] عجیب نفوذ کرد. در اوایل صفویه، نجف و کربلا مهد اخباریین بود و کسی جرأت نداشت در آنجا راجع به تفسیر قرآن یا راجع به عقل و استدلال و یا راجع به اجماع حرف بزند. می گفتند فقط و فقط ما هستیم و سنت، ما هستیم و حدیث. و اینها حمله کردند به کسانی که می گفتند حدیث یا صحیح است یا ضعیف یا موثّق و یا حسن.»( همان، ج ۲۲، ص ۷۱۶)
در واقع، «یک چیز که باعث رشد و نفوذ طرز فکر اخباری در میان مردم عوام می شود، آن جنبه حق به جانب عوام پسندی است که دارد؛ زیرا صورت حرف این است که می گویند ما از خودمان حرفی نداریم، اهل تعبد و تسلیم هستیم، ما جز قال الباقر علیه السلام و قال الصادق علیه السلام سخنی نداریم، از خودمان حرف نمی زنیم، حرف معصوم را می گوییم.
شیخ انصاری در فرائد الاصول مبحث «برائت و احتیاط» از سید نعمت اللَّه جزایری که مسلک اخباری دارد نقل می کند که می گوید:
آیا هیچ عاقلی احتمال می دهد که در روز قیامت یک بنده ای از بندگان خدا را (یعنی یک اخباری را) بیاورند و از او بپرسند تو چگونه عمل می کردی و او بگوید به فرمایش معصومین عمل می کردم و هرجا که کلام معصوم نبود احتیاط می کردم و آنوقت یک همچو آدمی را ببرند به جهنم و از آن طرف یک آدم لاقید و بی اعتنا به سخن معصوم (یعنی یک نفر اصولی و پیرو مسلک اجتهاد) را که هر حدیثی را به یک بهانه طرد می کند ببرند بهشت!! حاشا و کلّا»( همان، ج ۲۰، ص ۱۷۱)
به هر حال ظهور اخباریّین و گرایش گروه زیادی به آنها در برخی شهرستان های جنوبی ایران و در جزایر خلیج فارس و برخی شهرهای مقدس عراق رکود و انحطاط زیادی را موجب گشت، ولی خوشبختانه در اثر مقاومت شایان و قابل توجه مجتهدین عالیمقامی جلوی نفوذشان گرفته شد و اگر این گروه از علمای مبرّز و دلیر نبودند و جلوی این جریان نمی ایستادند و آن را نمی کوبیدند معلوم نبود که امروز چه وضعی داشتیم.»( همان، ص ۳۱)
اخباری ها و اجتهاد
نقطه مقابل اخباریگری اجتهاد است. ما و شما اجتهاد و تقلید را قبول داریم و عقیده داریم که انسان یا باید مجتهد باشد یا عمل به احتیاط بکند و یا تقلید کند، و می گوییم قطعاً تقلید کار درستی است. اخباریگری نقطه ای را که بمباران می کرد اجتهاد و تقلید بود.
خباری ها می گفتند اجتهاد و تقلید بدعت است. ما در جواب می گفتیم پس مردم چه باید بکنند؟ می گفتند باید مستقیماً به اخباری که داریم مراجعه کرد و دستور دین را از آنها گرفت. مجتهدین که نقطه مقابل اخباریین بودند و حرف منطقی داشتند، می گفتند اظهارنظر کردن در مسائل دینی تخصص می خواهد. انسان باید درس خوانده باشد تا بتواند در مسائل دینی نظر بدهد. همان طوری که طبابت علم می خواهد، فتوا دادن هم علم می خواهد. اخباریها می گفتند نه، هیچ درس خواندن نمی خواهد و اجتهاد از اهل تسنن پیدا شده است.»( همان، ج ۲۱، ص ۱۰۴) درمجموع «مکتب اخباریگری ضد مکتب اجتهاد و تقلید است. آن اهلیت، صلاحیت و تخصص فنی که مجتهدین قائلند، او منکر است و تقلید غیرمعصوم را حرام می داند.»( همان، ج ۲۰، ص ۱۶۹)
شباهت اخباری ها با خوارج
در این جابه دو جریان فکری که در تاریخ اسلام رخ داده و هر دو جریان جمودآمیز بوده است، اشاره خواهد شد. یکی از این دو جریان، جریان خوارج بود.
خوارج مظهر جمود فکری در عصر خودشان بودند. پیدایش خوارج به دنبال این فکر بود که گفتند حکمیتِ حَکَم برای اینکه خلیفه را تعیین کند، اینکه حَکَم حُکم کند میان دو نفر که مدعی خلافت هستند، برخلاف اسلام است؛ زیرا قرآن فرموده است: انِ الْحُکْمُ الّا لِلَّهِ و خودشان که ابتدا این کار را کرده بودند، خود را تخطئه کردند و حضرت امیر(ع) را هم که به اجبار وادار به این کار کرده بودند تخطئه کردند و گفتند این کار کفر بوده است، ما توبه کردیم تو هم توبه کن. حضرت (ع) فرمود: این کار خطا بود و منشأ این خطا شما بودید نه من، ولی به هر حال کفر نبود و من خطایی مرتکب نشده ام. جریان دیگر جریان اخباریگری است. این دو جریان خیلی شبیه یکدیگر هستند. ( همان، ج ۲۱، ص ۱۱۱)
استرآبادی و ادله اربعه
ملّا امین استرآبادی گفت از این چهار دلیلی که اینها می گویند (قرآن، سنت، اجماع، عقل) سه دلیلش باطل است، یعنی هیچ کدام برای ما دلیل نیست؛ قرآن دلیل نیست، عقل هم دلیل نیست، اجماع هم دلیل نیست. درباره اجماع گفت: اصلًا اجماع ریشه ای ندارد و از اهل سنت گرفته شده. همین اجماع پدر اسلام را درآورده. اجماع همان است که خلافت ابوبکر را درست کرد؛ سنی ها آمدند این را یک اصل قرار دادند برای اینکه خلافت ابوبکر را درست کنند، بعد آن را وارد فقه کردند و شیعه هم آمد اجماع را وارد فقه کرد. اجماع مال ما نیست، مال سنی هاست.
قرآن را هم به سبک محترمانه ای بوسید و گذاشت لب طاقچه. نگفت ما قرآن را قبول نداریم، گفت قرآن را قبول داریم، قرآن کتاب خداست، اما قرآن که برای ما نیست، قرآن برای ائمه(ع) است. فقط ائمه می توانند بفهمند که قرآن چه می گوید، ما که حق نداریم در قرآن تعقل و تدبر کنیم. قرآن اصلًا نازل شده برای مخاطبین خود، آنها که با زبان قرآن آشنا هستند و معنای آن را می فهمند. قرآن با زبان مخصوصی حرف می زند و آن زبان را فقط و فقط ائمه می فهمند و بس. قرآن را نیز این جور بوسید و گذاشت لب طاقچه.»( همان، ج ۲۲، صص۷۱۵ و ۷۱۶ )همچنین اخباری ها در این رابطه به اخباری استناد می کردند که «تفسیر به رأی» را منع کرده است اینان مدعی هستند که معنی هر آیه ای را از حدیث باید استفسار کرد، فرضاً ظاهر آیه ای بر مطلبی دلالت کند ولی حدیثی آمده باشد و بر ضد ظاهر آن آیه باشد، ما باید به مقتضای حدیث عمل کنیم و بگوییم معنی واقعی آیه را ما نمی دانیم. علیهذا اخبار و احادیث «مقیاس» آیات قرآنیه اند»( همان، ج۲۰، ص ۴۰) «به حکم این مکتب، چون حجت و سند منحصر به احادیث است و حق اجتهاد و اعمال نظر هم نیست، مردم موظفند مستقیماً به متون مراجعه کنند و به آنها عمل نمایند و هیچ عالمی را به عنوان مجتهد و مرجع تقلید واسطه قرار ندهند.»( همان، ج ۲۰، ص ۱۶۹) در مقابل این تفکر «اصولیون می گویند خود قرآن تصریح می کند و فرمان می دهد که مردم در آن «تدبر» کنند و فکر خود را در معانی بلند قرآن به پرواز درآورند، پس مردم حق دارند که مستقیماً معانی آیات قرآنیه را در حدود توانایی به دست آورند و عمل نمایند. بعلاوه در اخبار متواتره وارد شده که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار از اینکه اخبار و احادیث مجعوله پیدا شده و به نام آنها شهرت یافته نالیده و رنج برده اند و برای جلوگیری از آنها مسئله «عرضه بر قرآن» را طرح کرده اند. فرموده اند که هر حدیثی که از ما روایت شده بر قرآن عرضه کنید اگر دیدید مخالف قرآن است بدانید که ما نگفته ایم، آن را به دیوار بزنید.
پس معلوم می شود برعکس ادعای اخباریین احادیث معیار و مقیاس قرآن نیستند بلکه قرآن معیار و مقیاس اخبار و روایات و احادیث است.»( همان، ج ۲۰، ص ۴۱)
درباره عقل اتفاقاً یک استدلالهای خیلی روشنفکرانه و متجددانه ای می کند. نظیر حرفهایی که دکارت و غیره علیه فلسفه گفتنداخباری ها عقل را بکلی تعطیل کردند و در مقام استخراج احکام اسلامی از متون آن، درک عقل را از ارزش و حجیت انداختند و پیروی از آن را حرام دانستند(همان، ج ۲۲، ص ۷۱۷) استرآبادی «مدعی بود که عقل فقط در اموری که مبدأ حسی دارند یا قریب به محسوسات می باشند (مثل ریاضیات) حجت است، در غیر اینها حجت نیست. از قضا این فکر تقریباً مقارن بود با پیدایش فلسفه حسی در اروپا. آنها در علوم حجیت عقل را منکر شدند و این مرد در دین منکر شد. حالا این فکر را این مرد از کجا آورد، آیا ابتکار خودش بود یا از کسی دیگر گرفته، معلوم نیست. یادم هست در تابستان سال ۱۳۲۲ شمسی که بروجرد رفته بودم و آن وقت هنوز مرحوم آیت اللَّه بروجردی اعلی اللَّه مقامه در بروجرد بودند و به قم نیامده بودند یک روز سخن از همین فکر اخباریین شد. ایشان در ضمن انتقاد از این فکر فرمودند که پیدایش این فکر در میان اخباریین اثر موج فلسفه حسی بود که در اروپا پیدا شد. این را من آن وقت از ایشان شنیدم، بعد که به قم آمدند و درس اصول ایشان به این مبحث یعنی مبحث حجیت قطع رسید من انتظار داشتم دوباره این مطلب را از ایشان بشنوم ولی متأسفانه چیزی نگفتند. الان نمی دانم که این فقط حدسی بود که ایشان ابراز می داشتند یا مدرکی داشتند. من خودم تاکنون به مدرکی برنخورده ام و بسیار بعید می دانم که این فکر حسی در آن وقت از غرب به شرق آمده باشد. ولی از طرف دیگر ایشان هم بی مدرک سخن نمی گفتند. اکنون متأسفم که چرا از ایشان استفسار نکردم»( همان، ج ۲۰، ص ۱۶۹)
بنابراین با رد آن سه دلیل از ادله اربعه، تنها چیزی که باقی می ماند، روایات است. اخباری ها فهم غیر از روایات را قبول نداشتند و روایات را نیز یکدست می شماردند و در این رابطه با اصولیون به شدت برخورد داشتند؛ به عنوان مثال: «استرآبادی به علمای بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی و علامه حلّی و محقق حلّی و مخصوصاً به علامه حلّی شدیداً حمله کرد. چون علامه می گفت اخباری که ما الآن داریم همه معتبر نیست و اخبار را از نظر سند تقسیم کرد به اخبار صحیح، اخبار موثّق، اخبار حسن و اخبار ضعیف. اخبار صحیح اخباری است که تمام رُواتش مردمان موثق و هم شیعه بوده اند. [اخبار موثق، اخباری است که رواتش افراد موثقی بوده اند ولی شیعه نبوده اند.] اخبار حسن اخباری است که کسانی که آنها را نقل کرده اند اشخاصی راستگو بوده اند ولی ثابت نشده است که رواتشان افراد خوب و راستگو باشند. روایات ضعیف یعنی روایاتی که افرادی که آنها را روایت کرده اند یا لااقل یک نفر از آنها معلوم است که آدم درستی نیست. تاریخ، احوال روات را کم و بیش نشان داده است. (البته افرادی هم هستند که مجهولند). نتیجه این می شود که اخباری که ما در دست داریم همه قابل اعتماد نیست. ما باید ببینیم چه کسانی نقل کرده اند.
ملا امین گفت علامه با این کار، روایات ما را دسته دسته کرد و عده ای از روایات ما را انداخته. هرچه روایت داریم، همه یکجا درست است. حدیث، دیگر ضعیف و غیرضعیف ندارد، هرچه که حدیث است معتبر است. درست نظیر نهضت احمد حنبل و ابن تیمیّه در میان اهل تسنن، به وسیله ملّا امین استرآبادی در میان ما پیدا شد»( هماان، ج ۲۲، ص ۷۱۷)
نمونه هایی از عقاید اخباری ها:
در احادیث زیادی امر شده تحت الحنک همیشه در زیر گلو افتاده باشد، نه فقط در حال نماز، بلکه در همه احوال. یکی از آن احادیث این است: الْفَرْقُ بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُشْرِکینَ التَّلَحّی یعنی فرق بین مسلمان و مشرک تحت الحنک در زیرگلو انداختن است.
عده ای از اخباریین به این حدیث و امثال آن تمسک کرده می گویند: همیشه باید تحت الحنک افتاده باشد. ولی مرحوم ملامحسن فیض با اینکه به اجتهاد خوشبین نبوده، در وافی باب الزیّ و التجمل، اجتهادی دارد، می فرماید: در قدیم مشرکین شعاری داشتند که تحت الحنک را به بالا می بستند و نام این عمل را «اقتعاط» می گذاشته اند. اگر کسی این کار را می کرد معنایش این بود که من جزء آنها هستم. این حدیث دستور مبارزه و عدم پیروی از آن شعار را می دهد. ولی امروز دیگر آن شعار از بین رفته پس موضوعی برای این حدیث باقی نیست. حالا برعکس چون همه تحت الحنک را به بالا می بندند اگر کسی تحت الحنک را در زیر چانه چرخ بدهد حرام است، زیرا لباس شهرت می شود و لباس شهرت حرام است.
در اینجا جمود اخباریگری حکم می کند که بگوییم در متن این حدیث دستور تحت الحنک انداختن رسیده و دیگر فضولی است که ما در اطراف آن حرف بزنیم و نظر بدهیم و اجتهاد کنیم. ولی فکر اجتهادی می گوید ما دو دستور داریم: یکی دستور احتراز از شعار مشرکین که روح مضمون این حدیث است، و یکی دستور ترک لباس شهرت. در ایامی که آن شعار در دنیا موجود بوده و مسلمانها از آن شعار احتراز می کرده اند، بر همه واجب بوده که تحت الحنک بیندازند، ولی امروز که آن موضوع از بین رفته و از شعار بودن خارج شده و در عمل هیچ کس تحت الحنک نمی اندازد، اگر کسی این کار را بکند مصداق لباس شهرت است و حرام است. این یک نمونه بود .
از وحید بهبهانی نقل شده که فرمود یک وقت هلال ماه شوال به تواتر ثابت شد. اینقدر افرادی آمدند و گفتند ما ماه را دیدیم که برای من یقین حاصل شد. من حکم کردم که امروز عید فطر است. یکی از اخباریین به من اعتراض کرد که تو خودت ندیده ای و اشخاص مسلّم العدالة هم شهادت نداده اند، چرا حکم کردی؟ گفتم متواتر است و از تواتر برای من یقین پیدا شد. گفت در کدام حدیث وارد شده که تواتر حجت است؟!.
ایضاً وحید می گوید: جمود اخباریها به این حد است که اگر فرضاً مریضی رفته باشد پیش یکی از ائمه و آن امام به او فرموده باشد آب سرد بخور، اخباریها به همه مریضهای دنیا خواهند گفت هر وقت مریض شدید و هر مرضی پیدا کردید علاجش آب سرد است، فکر نمی کنند که این دستور مخصوص حال آن مریض بوده نه همه مریضها. ایضاً معروف است که بعضی اخباریها دستور می دادند که به کفن میّت شهادتین بنویسند و به این صورت بنویسند: اسماعیلُ یَشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ یعنی اسماعیل شهادت می دهد به وحدانیت خدا. حال چرا شهادت را به نام اسماعیل بنویسند، زیرا در حدیث وارد شده که حضرت صادق علیه السلام در کفن فرزندشان اسماعیل به این عبارت نوشته بودند.
اخباریین فکر نمی کردند که در کفن اسماعیل که این طور می نوشتند چون اسم او اسماعیل بود. حالا که مثلًا حسن قلی بک مرده چرا اسم خودش را ننویسیم و اسم اسماعیل را بنویسیم؟! اخباریین می گفتند اینها دیگر اجتهاد و اعمال نظر و اتکاء به عقل است. ما اهل تعبد و تسلیم و قال الباقر علیه السلام و قال الصادق علیه السلام می باشیم، از پیش خود دخالت نمی کنیم.»( همان، ج ۲۰، صص ۱۷۱ -173)