۱۳۹۳/۰۴/۲۳
–
۱۴۰۹ بازدید
با سلام
چند سوال در فهم احادیث داشتم:
۱.معنای احادیثی که مثلا می گوید با ازدواج دو سوم دین کامل می شود چیست؟ توضیح: در امور کلی مثل اینکه بگوییم همه دین حب و بغض است می توان مجموعه دین یعنی اعتقاد و احکام و اخلاق را مبتنی بر آن تعریف کرد ولی در امور جزیی امثال ازدواج چگونه این مساله قابل توجیه است؟! شاید بگویید مثلا کنترل غریزه جنسی خیلی اهمیت دارد و … اما باز این نمی تواند دو سوم دین را پوشش دهد ضمن اینکه در روایات دیگری شاید داشته باشیم مثلا فلان چیز یک دوم (۲/۱) دین است. یعنی اگر کسی مثلا ازدواج کرد و فلان چیز را داشت دینش کامل است یا اگر جمع بزنیم بالای یک می شود.در حالیکه ما به عینه می بینیم که اینگونه نیست و کسانی که مثلا ازدواج کردند مشکلات اساسی دارند.پس لطف بفرمایید تاویل این روایات و ارقام اشاره شده در آنها رو توضیح بفرمایید.
۲.در بعضی روایات داریم مثلا کسی که در روی زمین بصورت جنب راه برود ملعون است (یا مثلا مورد لعن فرشتگان هستند.همان طوری که گفتم شاید تعابیرم اشکال داشته باشد.)بعد فقها از تعابیر سنگینی مثل این نهایت کراهت اون عمل را می فهمند در حالیکه شاید از تعابیر رقیق تری مثل اینکه مثلا امام بگوید به زمین دیگری بی اجازه وارد نشو حرمت را می فهمند. حال سوالم این است که تعابیری که در احادیث نوع اول وجود دارد آیا امام اغراق می کند یا ….؟ کیفیت فهم اینگونه روایات را توضیح دهید.
۳. در بعضی روایات داریم شر ترین مردم کسی است که فلان خصلت را دارد و بعض دیگر می گوید شرترین فلان صنف دیگر است یا مثلا مبغوض ترین عمل فلان است در حالیکه در روایت دیگر می گوید فلان….. آیا در این تعابیر اغراق و مسامحه است چگونه میشود هم x شرترین یا مبغوض ترین باشد باشد هم y(چون ثبوت یکی نفی دیگری است بصورت برترین.)
آخرین نکته اینکه شاید بنده در نقل روایات تعابیر را دقیق و درست مطرح نکرده ام (لطفا اصلاح فرمایید) هدفم رساندن مطلب بود.
ضمن تشکرازارتباط بااین مرکزدرپاسخ به سئوال شما عرض می شود:
1:تعیین مقدارتاثیرگذاری اعمال ورفتار افراد درروایات به این معنی نیست که هرفعلی به طورمستقل چه مقداردرحفظ دین وایمان تاثیردارد تادرنتیجه آثارآنهاراباهم جمع کنیم وببینیم مجموع آن چه مقدارمی شود؟ به تعبیردیگرتاثیرگذاری اعمال صالح وانجام تکالیف شرعی مطلق نیست بلکه مشروط است یعنی اگرمثلاکسی ازدواج کرد ومقید به رعایت سایرشرایط ایمانی بشود نیمی ازراههای ورود وسوسه های شیطانی ونفسانی رابرروی خودبسته است« مَنْ تزوّج أحرز نصف دینه»( جامع احادیث الشیعه، ج20، ص8 )وباازدواج ازنیمی ازدغدغه های فکری نسبت به تامین نیازجنسی آزاد می شود زیراکه بخش عمده ورود وسوسه های شیطان ازطریق مسائل جنسی است واگرکسی ازدواج کرد درحقیقت نیمی ازراههای ورود شیطان به سرزمین ایمان خود را برروی شیطان بسته است واگردر بعضی روایات تعبیر به دوسوم شده است نیز باهمین تحلیل وبیان است چنانکه درحدیث است که پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرماید: «ما من شابٍّ تزوّج فی حداثة سنّه إلاّ عجّ شیطانه: یا ویله! عَصَمَ منّی ثُلثَی دینه؛ فلیتق اللّه العبد فی الثلث الآخر» [جامع أحادیث الشیعه، ج02، ص9]؛ (یعنی هیچ جوانی نیست که در عنفوانِ جوانی ازدواج نماید، مگرآنکه شیطانِ مراقب وی ناله بر میورد که او دو سوم دین خود را از من حفظ نموده است؛ بنده خدا بعد از ازدواج باید درباره یک سومِ دیگرِ دین خود پرهیزگار باشد. )
چون درروایات است که درحال هیجان جنسی انسان دوسوم عقل راازدست می دهد(محجه البیضاء ج3 ص65)لذااگربا نیت پاک اقدام به ازدواج کرد وبا این عمل مانع هجوم هیجانات جنسی ازراه حرام شد درحقیقت بخش مهمی(دوسوم) ازدین خود راحفظ نموده است البته اگرکسی ازدواج نمودولی تسلیم هوای نفس ووسوسه های شیطانی شدوبنای برخودسازی وتهذیب نفس نداشت این ازدواج نه تنها سبب حفظ نصف یادو سوم دینش نمی شود بلکه بخاطر انحراف رفتاری وعدم رعایت حقوق خانوادگی بخش دیگری ازایمان خود راهم ازدست خواهد داد.
نکته دیگراینکه این مسئله مخصوص امرازدواج نیست بلکه درسایر موارد نیز مشاهده می شود مانند اینکه رسول خدا (ص) می فرماید :«مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الایمَانِ »کافی، ج 2، ص 117.زیرا کسی که بامردم مدارا نداشته باشد تنها می ماند وکسی که تنها بماند ازنیمی ازخیرات مانند خدمت به خلق کمک به دیگران ،عیادت مریض،ادخال سرور درقلب مؤمنین و… بازخواهدماند به عبارت دیگر ایمان کامل هم درگرو انجام اموراجتماعی وهم درانجام وظائف فردی است کسی که بامردم مدارا نداشته باشد ازجامعه جدا می شود ودرنتیجه ازنیمی ازراه کمال بازخواهد ماند .بنابراین این مواردی که درروایات تعیین مقدارکرده است مثل نصف یا دوسوم و… درحقیقت درصددبیان اهمیت آن عمل است که بالفرض اگرایمان را به سه قسمت کنیم دوسوم ایمان باازدواج بدست می آید یااگرایمان را به دوقسمت فرض کنیم نصف آن با مدارا نمودن با مردم بدست می آید وازطرفی هم بیان حقیقت نموده است که درصورت تقسیم ایمان به دویا سه قسمت حقیقتا ازدواج یا مدارا نمودن با مردم ویا … این مقدار درتحصیل ایمان کامل اثر دارد.
2:اعمال ورفتارها بردوقسم هستند بعضی وجوب ویا حرمت آنها مستقل است ووابسته به چیز دیگری نمی باشد ولی بعض دیگر به تنهایی عنوان وجوب یا حرمت ندارند بلکه به واسطه امر دیگری صاحب عنوان وجوب یا حرمت می شوند مثلا وضو وغسل به تنهایی واجب نیستند اما چون نمازبدون طهارت صحیح نیست غسل ووضو هم واجب می شوند به تعبیر دیگر وضو وغسل مقدمه هستند برای فعل دیگر مانند نماز یاطواف و…اما نماز مقدمه فعل دیگری نیست بلکه خودش ذی المقدمه است حال اگردرروایات تاکید برانجام غسل یا وضو شده است وحتی افراد را درصورت عدم انجام آن تهدید به لعن الهی ودوری ازرحمت خداوند کرده است ودرعین حال فقهاءازآن کراهت را استنباط می کنند به دلیل اینکه غسل یا وضو به تنهایی واجب نیست واگرزمان نمازهم فرانرسیده وجوب مقدمی هم پیدا نکرده است چون هنوز بافرض وارد نشدن وقت نماز نه نماز واجب است ونه مقدمه آن ولکن باتوجه به تاکیدات روایات مبنی بر نیکو بودن طهارت در هرزمانی فقهاءروایاتی را که امربه انجام غسل می کنند را حمل براستحباب وروایاتی را که نهی ازترک غسل می کنند حمل برکراهت می نمایند . اما اموری که خود ذی المقدمه اند و وابسته به فعل دیگری نیستند ولو تعبیر روایات تند نباشد اما ازآن حرمت را استفاده می نمایند مثلا نمونه ای که شما مثال زدید مانندتصرف درملک دیگران یک عمل مستقل است که حرمت آن براساس اصول محکم دیگربه اثبات رسیده است ومقدمه ای برای فعل دیگر نیست پس درهرزمانی که این عمل اتفاق بیفتد عمل حرام ومبغوض حقتعالی خواهد بود.
نکته دیگر اینکه ملعون یعنی کسی که ازدریافت رحمت الهی محروم باشدوسبب این محرومیت همه جا به معنای انجام حرام نیست بلکه گاهی امرمستحبی را ترک می کند وازدریافت رحمت ویژه خداوند محروم می شود مانند ترک غسل جمعه وغیره به تعبیردیگر محرومیت ازرحمت الهی اسباب متعدد دارد مثل اینکه یا واجبی را ترک کرده ویاحرامی را انجام داده است ویا مستحبی را رها نموده ویا کراهتی را مرتکب شده است پس اگر درجایی روایات فرمودند فلانی ازرحمت خدا محروم است این مطلق است وباید دید سبب محرومیت چیست وهرمحرومیتی دلیل بر حرمت فعل نمی باشد که این امور ازمسائل تخصصی است که برعهده فقهاءعظام است که بااستفاده از قرائن ویا سایر ادله موجود درآن مسئله حکم فقهی آن را استنباط می نمایند وبه همین دلیل است که فرموده اند دراحکام فقهی یا مجتهد باشید ویا ازمجتهد صاحب شرایط تقلید کنید.
3- اینکه درروایات به بعضی گفته شده است بدترین مردمند ویا درمورد بعضی ازصفات گفته شده است بد ترین صفت هستند اولا : شرنسبی را بیان می کنندیعنی فردی نسبت به فرددیگر بدتر است یاگروهی نسبت به گروه دیگر،مثلا کسی که قتل انجام داده است بدترازکسی است که دیگری را مجروح نموده است وکسی که دیگری را مجروح کرده بدترازکسی است که فریاد کشیده است . ودرروایات نیز شبیه همین مطلب است گاهی دورویی را وگاهی شروربودن را وگاهی دروغگویی را وگاهی غضب وعصبانیت راوگاهی …را به عنوان بدترین ترین صفات بیان می کنند وحال اینکه همه اینها دریک ردیف نیستند بلکه بعضی مقدمه برای بعض دیگرهستند.
ثانیا: روایات درمقام رتبه بندی بین صفات نیستند بلکه با قطع نظر ازمسئله رتبه بندی یا مقایسه بین صفات می خواهند درجه بدی هریک ازصفات را بیان کنند لذا وقتی می فرماید فلان صفت شراست یعنی خیلی بد است ومنافاتی نداردبه چندصفت یاچندصنف گفته شود خیلی بداست یعنی همان گونه که غضب خیلی بداست دروغ نیزخیلی بداست وهمان گونه افراددورو خیلی بدهستند افرادسارق یاقاتل نیز خیلی بد هستند .البته این مطلب به این معنی نیست که همه صفات یاهمه اصناف دریک رتبه ومثل هم باشند بلکه قطعا با یکدیگر درواقع مطلب متفاوت هستند اما سخن دراین است که شاید روایات درصددتعیین رتبه هریک نسبت به دیگری نیستند بلکه می خواهند بیان کنند که آیااین صفات درردیف بد ها هستند یادرردیف بدترها.
ثالثا:اگرما فرض کنیم که رذالت وتیرگی دریک اتاق دربسته ای قرارداردبنابراین هرکلیدی که این درب قفل شده را برروی ما باز نماید ومارا به رذالت وبدبختی بکشاند کلید بدی است یا بدترین کلید می باشد وهیچ مانعی ندارد که قفل این درب دارای کلیدهای متعددی باشد پس همه این کلیدها بدیابدترین هستند چنانکه درروایات گاهی دروغ را کلید ورود به رذائل معرفی می نماید گاهی غضب را وگاهی شراب را . وطبیعتا هرکسی متصف به این صفات شود اونیز بدترین افراد خواهد شد.
1:تعیین مقدارتاثیرگذاری اعمال ورفتار افراد درروایات به این معنی نیست که هرفعلی به طورمستقل چه مقداردرحفظ دین وایمان تاثیردارد تادرنتیجه آثارآنهاراباهم جمع کنیم وببینیم مجموع آن چه مقدارمی شود؟ به تعبیردیگرتاثیرگذاری اعمال صالح وانجام تکالیف شرعی مطلق نیست بلکه مشروط است یعنی اگرمثلاکسی ازدواج کرد ومقید به رعایت سایرشرایط ایمانی بشود نیمی ازراههای ورود وسوسه های شیطانی ونفسانی رابرروی خودبسته است« مَنْ تزوّج أحرز نصف دینه»( جامع احادیث الشیعه، ج20، ص8 )وباازدواج ازنیمی ازدغدغه های فکری نسبت به تامین نیازجنسی آزاد می شود زیراکه بخش عمده ورود وسوسه های شیطان ازطریق مسائل جنسی است واگرکسی ازدواج کرد درحقیقت نیمی ازراههای ورود شیطان به سرزمین ایمان خود را برروی شیطان بسته است واگردر بعضی روایات تعبیر به دوسوم شده است نیز باهمین تحلیل وبیان است چنانکه درحدیث است که پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرماید: «ما من شابٍّ تزوّج فی حداثة سنّه إلاّ عجّ شیطانه: یا ویله! عَصَمَ منّی ثُلثَی دینه؛ فلیتق اللّه العبد فی الثلث الآخر» [جامع أحادیث الشیعه، ج02، ص9]؛ (یعنی هیچ جوانی نیست که در عنفوانِ جوانی ازدواج نماید، مگرآنکه شیطانِ مراقب وی ناله بر میورد که او دو سوم دین خود را از من حفظ نموده است؛ بنده خدا بعد از ازدواج باید درباره یک سومِ دیگرِ دین خود پرهیزگار باشد. )
چون درروایات است که درحال هیجان جنسی انسان دوسوم عقل راازدست می دهد(محجه البیضاء ج3 ص65)لذااگربا نیت پاک اقدام به ازدواج کرد وبا این عمل مانع هجوم هیجانات جنسی ازراه حرام شد درحقیقت بخش مهمی(دوسوم) ازدین خود راحفظ نموده است البته اگرکسی ازدواج نمودولی تسلیم هوای نفس ووسوسه های شیطانی شدوبنای برخودسازی وتهذیب نفس نداشت این ازدواج نه تنها سبب حفظ نصف یادو سوم دینش نمی شود بلکه بخاطر انحراف رفتاری وعدم رعایت حقوق خانوادگی بخش دیگری ازایمان خود راهم ازدست خواهد داد.
نکته دیگراینکه این مسئله مخصوص امرازدواج نیست بلکه درسایر موارد نیز مشاهده می شود مانند اینکه رسول خدا (ص) می فرماید :«مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الایمَانِ »کافی، ج 2، ص 117.زیرا کسی که بامردم مدارا نداشته باشد تنها می ماند وکسی که تنها بماند ازنیمی ازخیرات مانند خدمت به خلق کمک به دیگران ،عیادت مریض،ادخال سرور درقلب مؤمنین و… بازخواهدماند به عبارت دیگر ایمان کامل هم درگرو انجام اموراجتماعی وهم درانجام وظائف فردی است کسی که بامردم مدارا نداشته باشد ازجامعه جدا می شود ودرنتیجه ازنیمی ازراه کمال بازخواهد ماند .بنابراین این مواردی که درروایات تعیین مقدارکرده است مثل نصف یا دوسوم و… درحقیقت درصددبیان اهمیت آن عمل است که بالفرض اگرایمان را به سه قسمت کنیم دوسوم ایمان باازدواج بدست می آید یااگرایمان را به دوقسمت فرض کنیم نصف آن با مدارا نمودن با مردم بدست می آید وازطرفی هم بیان حقیقت نموده است که درصورت تقسیم ایمان به دویا سه قسمت حقیقتا ازدواج یا مدارا نمودن با مردم ویا … این مقدار درتحصیل ایمان کامل اثر دارد.
2:اعمال ورفتارها بردوقسم هستند بعضی وجوب ویا حرمت آنها مستقل است ووابسته به چیز دیگری نمی باشد ولی بعض دیگر به تنهایی عنوان وجوب یا حرمت ندارند بلکه به واسطه امر دیگری صاحب عنوان وجوب یا حرمت می شوند مثلا وضو وغسل به تنهایی واجب نیستند اما چون نمازبدون طهارت صحیح نیست غسل ووضو هم واجب می شوند به تعبیر دیگر وضو وغسل مقدمه هستند برای فعل دیگر مانند نماز یاطواف و…اما نماز مقدمه فعل دیگری نیست بلکه خودش ذی المقدمه است حال اگردرروایات تاکید برانجام غسل یا وضو شده است وحتی افراد را درصورت عدم انجام آن تهدید به لعن الهی ودوری ازرحمت خداوند کرده است ودرعین حال فقهاءازآن کراهت را استنباط می کنند به دلیل اینکه غسل یا وضو به تنهایی واجب نیست واگرزمان نمازهم فرانرسیده وجوب مقدمی هم پیدا نکرده است چون هنوز بافرض وارد نشدن وقت نماز نه نماز واجب است ونه مقدمه آن ولکن باتوجه به تاکیدات روایات مبنی بر نیکو بودن طهارت در هرزمانی فقهاءروایاتی را که امربه انجام غسل می کنند را حمل براستحباب وروایاتی را که نهی ازترک غسل می کنند حمل برکراهت می نمایند . اما اموری که خود ذی المقدمه اند و وابسته به فعل دیگری نیستند ولو تعبیر روایات تند نباشد اما ازآن حرمت را استفاده می نمایند مثلا نمونه ای که شما مثال زدید مانندتصرف درملک دیگران یک عمل مستقل است که حرمت آن براساس اصول محکم دیگربه اثبات رسیده است ومقدمه ای برای فعل دیگر نیست پس درهرزمانی که این عمل اتفاق بیفتد عمل حرام ومبغوض حقتعالی خواهد بود.
نکته دیگر اینکه ملعون یعنی کسی که ازدریافت رحمت الهی محروم باشدوسبب این محرومیت همه جا به معنای انجام حرام نیست بلکه گاهی امرمستحبی را ترک می کند وازدریافت رحمت ویژه خداوند محروم می شود مانند ترک غسل جمعه وغیره به تعبیردیگر محرومیت ازرحمت الهی اسباب متعدد دارد مثل اینکه یا واجبی را ترک کرده ویاحرامی را انجام داده است ویا مستحبی را رها نموده ویا کراهتی را مرتکب شده است پس اگر درجایی روایات فرمودند فلانی ازرحمت خدا محروم است این مطلق است وباید دید سبب محرومیت چیست وهرمحرومیتی دلیل بر حرمت فعل نمی باشد که این امور ازمسائل تخصصی است که برعهده فقهاءعظام است که بااستفاده از قرائن ویا سایر ادله موجود درآن مسئله حکم فقهی آن را استنباط می نمایند وبه همین دلیل است که فرموده اند دراحکام فقهی یا مجتهد باشید ویا ازمجتهد صاحب شرایط تقلید کنید.
3- اینکه درروایات به بعضی گفته شده است بدترین مردمند ویا درمورد بعضی ازصفات گفته شده است بد ترین صفت هستند اولا : شرنسبی را بیان می کنندیعنی فردی نسبت به فرددیگر بدتر است یاگروهی نسبت به گروه دیگر،مثلا کسی که قتل انجام داده است بدترازکسی است که دیگری را مجروح نموده است وکسی که دیگری را مجروح کرده بدترازکسی است که فریاد کشیده است . ودرروایات نیز شبیه همین مطلب است گاهی دورویی را وگاهی شروربودن را وگاهی دروغگویی را وگاهی غضب وعصبانیت راوگاهی …را به عنوان بدترین ترین صفات بیان می کنند وحال اینکه همه اینها دریک ردیف نیستند بلکه بعضی مقدمه برای بعض دیگرهستند.
ثانیا: روایات درمقام رتبه بندی بین صفات نیستند بلکه با قطع نظر ازمسئله رتبه بندی یا مقایسه بین صفات می خواهند درجه بدی هریک ازصفات را بیان کنند لذا وقتی می فرماید فلان صفت شراست یعنی خیلی بد است ومنافاتی نداردبه چندصفت یاچندصنف گفته شود خیلی بداست یعنی همان گونه که غضب خیلی بداست دروغ نیزخیلی بداست وهمان گونه افراددورو خیلی بدهستند افرادسارق یاقاتل نیز خیلی بد هستند .البته این مطلب به این معنی نیست که همه صفات یاهمه اصناف دریک رتبه ومثل هم باشند بلکه قطعا با یکدیگر درواقع مطلب متفاوت هستند اما سخن دراین است که شاید روایات درصددتعیین رتبه هریک نسبت به دیگری نیستند بلکه می خواهند بیان کنند که آیااین صفات درردیف بد ها هستند یادرردیف بدترها.
ثالثا:اگرما فرض کنیم که رذالت وتیرگی دریک اتاق دربسته ای قرارداردبنابراین هرکلیدی که این درب قفل شده را برروی ما باز نماید ومارا به رذالت وبدبختی بکشاند کلید بدی است یا بدترین کلید می باشد وهیچ مانعی ندارد که قفل این درب دارای کلیدهای متعددی باشد پس همه این کلیدها بدیابدترین هستند چنانکه درروایات گاهی دروغ را کلید ورود به رذائل معرفی می نماید گاهی غضب را وگاهی شراب را . وطبیعتا هرکسی متصف به این صفات شود اونیز بدترین افراد خواهد شد.