۱۳۹۲/۰۳/۰۷
–
۱۵۶۷ بازدید
با عرض سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید.
پرسشگر گرامی با توجه به اینکه شما پرسش های مختلفی را طرح کرده اید، من آنها را یک به یک طرح کرده و به پاسخگویی می پردازم :
پرسشگر گرامی با توجه به اینکه شما پرسش های مختلفی را طرح کرده اید، من آنها را یک به یک طرح کرده و به پاسخگویی می پردازم :
1. فرموده اید : « الان احساس می کنم دیگران در محل کار و در ارتباطات، مرا جدی نمی گیرند و به قولی مرا سر کار می گذارند؛ همین امر باعث شده است که بسیار کم حرف و گوشه گیر و خود خور شده ام راهکار حل این موضوع چیست؟»؛ در این خصوص باید عرض نمایم که : طبق نظریه شناختی آقای «بک»، افکار منفی محور اصلی افسردگی بشمار می رود. ایشان بازخورد منفی فرد نسبت به خود، جهان و آینده را مبنای افسردگی ها می داند. این بازخوردهای منفی به ایجاد تغییرات نسبتاً گسترده در درک از واقعیت منجر می شود. فرد خود را مملو از عیوب، نارسایی ها و فاقد ارزش می پندارد و نتیجه می گیرد که رویدادهای منفی که در خارج به وقوع می پیوندد فقط به فقدان ارزش شخصی وی، نسبت دادنی هستند. وی در باره جهان پیرامون و دیگران، سیاه ترین دیدگاه را پیدا می کند و مثلاً می پندارد که همه در صدد تحقیر و تمسخر اویند و همه او را زیر نظر دارند تا کارهایش را به سخره گیرند؛ بالاخره نسبت به نگرش دیگران به خود بدترین احتمال را در نظر می گیرد. در دیدگاه منفی نسبت به آینده جایی برای تصور آینده ای بهتر باقی نمی ماند و وی هر روز را بدتر از روز قبل می پندارد. این خطوط سه گانه در فرد افسرده به صورت افکار خودکار منفی بالا می آیند و قرین با احساس ناامیدی، بی کفایتی، گنهکاری، کینه نسبت به خود و دیگران و میل به کیفر رساندن دیگران همراهند. فعال شدن این افکار به ایجاد نشانه های ترس، غمگینی، فعل پذیری، خشم و برانگیختگی در فرد افسرده می انجامد. وقتی افسردگی بنا به علل مختلف عود می کند به این معنی است که افکار اتوماتیک منفی یاد شده، دوباره فعال شده اند که به تبع آن فرد بر خلاف واقعیت، نسبت به خود، دیگران، جهان و آینده، دید منفی پیدا میکند و فکر می کند که دیگران از مشکل او مطلعند و او را مورد استهزا و تمسخر قرار می دهند. البته این تمام سخن نیست و باید آموزش هایی به افراد در این خصوص داده شود که در بخشهای بعدی پاسخ خواهد آمد.
2. فرموده اید : «احساس می کنم زمانی که انسان مبتلا به خود ارضایی می شود خداوند صفت ستار العیوبی خود را از او بر می دارد و او را رسوا می کند و حالتی برایش به وجود می آید که دیگران متوجه می شوند که او این کار را انجام می داده است نظر شما چیست؟»؛ در این خصوص باید عرض نمایم که : اولاً طبق آنچه که در قرآن و روایات آمده، خدواند چنان کریم و مهربان است که هیچگاه گناه بندگان را فاش نمی سازد حتی اگر این گناهان بسیار بزرگ باشد، مگر اینکه خود فرد نسبت به افشاء آن بی مبالات باشد و بدون در نظر گرفتن تبعات سوء گناه بر آبروی خود، آن را با خیره سری تکرار نماید. اما اینکه شما فکر می کنید دیگران متوجه گناه شما می شوند به همان افکار منفی ای باز می گردد که عرض شد. نکته دیگر اینکه خود ارضایی تبعات سوء جسمی و روحی و روانی دارد و بعد از مدتی باعث ایجاد حالت های خاصی می گردد که جبران آن، هزینه های زیادی می طلبد؛ توجه داشته باشید که انزال در مردان و ارگاسم (رسیدن به اوج لذت جنسی) در زنان فرآیندی روانی- ارگانیکی و یا به عبارتی عاطفی- ارگانیکی است. توضیح اینکه ارضاء کامل و آرامش آورغریزه جنسی هنگامی به وقوع می پیوندد که شخص در دو جنبه جسمی و عاطفی نسبت به پاسخ دهی به آن اقدام نماید؛ به دیگر سخن وقتی نیاز جنسی به عنوان یک انرژی غریزی بخاطر عوامل بیرونی و یا درونی (بیرونی مثل دیدن صحنه های محرک و درونی مثل تخیلات تحریک کننده) در شخص به راه می افتد و در درون شخص ایجاد ناآرامی میکند و خواستار پاسخ شخص به آنست است، شخص باید در دو طیف به موازات هم نسبت به ارضاء آن اقدام نماید : الف) جنبه جسمی که با آمدن منی در مرد و ارگاسم در زن به وقوع می پیوندد؛ ب) جنبه روانی و عاطفی که لازمه آن شرکت همسر در فرآیند ارضاء است. فقط در این صورت است که ارضاء غریزه جنسی به صورت کامل انجام می شود وآرامشی وصف ناپذیر در شخص حکم فرما میگردد و انرژی طوفان ساز، اطفاء می شود. متأسفانه بسیاری افراد از جنبه دوم غفلت میکنند و به غلط تصور میکنند که با تحریک آلت تناسلی و ارضاء جسمانی تمام پروسه ارضاء تکمیل میشود و غریزه جنسی پاسخ کامل خود را می گیرد؛ حال آنکه اگر این تصور درست بود شخص باید بعد از خود ارضایی احساس آرامش کامل می نمود در حالی که بنا به شهادت بسیاری از کسانی که دست به خود ارضایی می زنند و از جمله خود شما، بعد از ارضاء مصنوعی دچار افسردگی و اضطراب می شوند و این بخاطر اینست که غریزه جنسی هنوز جواب کامل نگرفته و انرژی روانی حاصل از نیاز جنسی به طور کامل خاموش نشده است، و لذا هنوز این انرژی درسیستم روانی به عنوان یک انرژی طغیان گر و طوفان ساز می چرخد و روح و روان ما را به هم می ریزد و به همین جهت است که روانشناسان مطرح و من جمله فروید از خود ارضایی به عنوان یک عامل مشکل ساز و مختل کننده سیستم روانی یاد می کنند و اسلام نیز از آن به عنوان یک گناه بزرگ یاد میکند. بیاد داشته باشید که حرام ها و حلال های اسلام همه بر اساس یک مصلحت و مفسده برای روح و روان و جسم انسان شکل گرفته اند؛ مصالح و مفاسدی که دانشمندان و روانشناسان بعد از هزار و چهار صد سال به برخی از آنها پی برده اند.
3. فرموده اید : «راهکارهای مشاوره ای درمان افسردگی دوقطبی را نیز بیان کنید»؛ در این خصوص باید عرض نمایم که : طبق آنچه که در متون مربوط به روانشناسی بالینی آمده «انتخاب روش درمانگری در اختلال های دو قطبی محدود و ساده است. تجویز لیتیوم یا داروهای وابسته و ترکیب احتمالی این دارو با روان درمانگری تنها روی آوردی است که تا کنون با بیشترین موفقیت قرین بوده است»(دادستان 1380) «متخصصان بالینی در درمان بیماران دو قطبی بندرت از روان درمانگری تنها سود می جویند، و بر این باورند که رویکردهای روان درمانگری به خودی خود نمی توانند در درمان این اختلال موثر افتد »(دادستان 1380)؛ در عین حال آنها بر این نکته واقفند که لیتیوم به تنهایی کفایت نمی کند و روشهای الحاقی روان درمانگری را توصیه می نمایند و روان درمانگریهای فردی و گروهی و خانوادگی را در حل مشکلات این دسته از افراد بکار می گیرند.
احتمال عود بیماری در بیمارانی که خانواده های انتقاد کننده و مداخله گر دارند بیش از بیمارانی است که در خانواده های حمایت کننده و نامداخله گر زندگی می کنند؛ بنابراین کمک به بیماران برای مقابله با اعضای خانواده و بهبود بخشیدن به تعاملات خانوادگی می تواند یکی از هدفهای روان درمانگری باشد.
بیماران مبتلا به اختلال های دو قطبی، اغلب پس از بهبود، با مشکلات میان فردی و اجتماعی گسترده ای مانند از دست دادن دوستان و یا فرد محبوب مواجه می شوند؛ بنابراین یکی دیگر از روشهای روان درمانگری تشویق بیماران به بررسی تعاملات، تبیین مشکلات اجتماعی و نشانه های مرضی و آموزش و ارتقاء مهارتهای اجتماعی و نیز ارتقاء نظام های حمایتی اجتماعی از چنین افرادی است. به این بیماران یاد می دهند که محدودیت های اجتماعی شان را باز شناسند و عوامل تحریک کننده اجتماعی و استیصال برانگیز را کاهش دهند (گودوین و جیمی سان 1990)
بسیاری از بیماران و خانواده های آنها شناخت بسیار اندکی درباره اختلال های دوقطبی دارند و لازم است تا در باره علل، الگوهای متداول و پیامدهای عملی این اختلال، اطلاعاتی در اختیار آنها قرار داده شود. روان درمانگران نه تنها فقط می توانند اطلاعات ارزنده ای به بیماران عرضه کنند بلکه باید اعضای گروه درمانگری را تشویق نمایند تا آنچه را که از نخستین تجربه های خویش آموخته اند با دیگران در میان گذارند (وول سین و همکاران 1988).
در بیشتر مواقع اختلال های دو قطبی، مشکلات گسترده ای را در زندگی بیماران بوجود می آورند؛ به عنوان نمونه بروز نشانه های آشفتگی یا افسردگی ممکن است مانع ادامه تحصیل فرد شوند و یا مشکلاتی در قلمرو حرفه ای ایجاد کنند؛ بنابراین یکی از وظایف درمانگر کمک به بیماران در بررسی راه حل های مختلفی است که هنگام بروز مشکلات می توانند در نظر گرفته شوند. (APA1993)
گزارشهای بالینی، مؤید این نکته است که استفاده از این روش ها به کاهش طول مدت بستری شدن در بیمارستان، بهبود تعاملات اجتماعی و فراوانی بیشتر اشتغال حرفه ای منجر شده است.
طبق گزارشات استفاده همزمان از دارو با شکلهای دیگر رواندرمانگری اثر بخشی آن را افزایش می دهد(کلرمن و همکاران 1994).
موفق باشید؛ باز هم با ما مکاتبه کنید.
نویسنده : غلامرضا مهرانفر