۱۳۹۸/۱۲/۰۴
–
۱۱۱ بازدید
چه خصوصیتی دراخلاق دینی وجوددارد که انراکاملا ازاخلاق مادی جدامیکند؟
دوست گرامی؛ سرچشمه ى اخلاق دینى، دین و وحى الهى و شریعت آسمانى است و منشأ اخلاق غیر دینى، افکار و عقاید بشرى است. اخلاقِ دینى یگانه است; زیرا دین حق یکى است: (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ); اما داراى مراتب است، گرچه گاهى در لفظ، تعدّد ادیان و تعدّد پیامبران استعمال مى شود، لکن همه ى انبیا مسیر واحدى را دنبال مى کردند و دین در مسیر تاریخ بشرى، مراحل تکامل خود را طى کرده تا به پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) رسیده که کامل ترین مرتبه ى دین است و مجموعه ى قوانین مورد نیاز بشر، براى همیشه ى تاریخ، در آن تدوین یافته است.
*ویژگى هاى اخلاق دینى:
1. پایه و اساس عمل اخلاقى دینى، نیّت و انگیزه است; بدین معنا که هر چه نیت پاک تر و خلوص معنوى آن بیش تر باشد، ارزش آن عمل زیادتر خواهد بود; از این رو على(علیه السلام) مى فرماید:
النیّةُ اساس العمل; نیّت، پایه و اصل عمل است.
لذا اگر کارى به منظور جلب توجّه و یا فریب دادن دیگران صورت گیرد، از نظر اسلام، ارزش اخلاقى ندارد; چون از انگیزه ى پاک الهى نشأت نگرفته و مبتنى بر اصول و مبانى اخلاقى نیست.
2. ویژگى دیگر اخلاق دینى این است که بر پایه ى وظیفه شناسى و تکلیف مدارى استوار است. انسان دین دار، کمک به محرومین و یتیمان، امانت دارى، راست گویى و… را وظیفه و مسئولیتى در قبال خود و جامعه مى داند و با دست یابى به این فضایل، راه رسیدن به سعادت واقعى را بر خود هموار مى سازد.
ولی اخلاق سکولار، اخلاقى است که بر پایه ى جدایى از دین مبتنى گشته است; همان طور که در آراى گوناگون در زمینه ى اخلاق هنجارى مطرح شد، برخى بر آن بوده اند که جدا از پدیده ى وحى، خدا و دین، نظامى اخلاقى بنا نهند، که به این نوع اخلاق، اخلاق سکولار گفته مى شود. در مغرب زمین، پس از دوره ى رنسانس و در عصر روشنگرى، عده اى از متفکران و اندیشمندان، تحت تأثیر قرن ها ستیزه ى مذهبى بر آن شدند که نظریه هاى اخلاقى را سامان دهند تا بر عقل یا انگیزه هاى عمومى استوار گردد. نزد آنان مسلّم بود که معیارهاى حاکم بر اخلاق و تلاش براى مستدل ساختن یا توجیه آن معیارها، از دین و عقاید دینى جدایى پذیر است; از همین جا تلاش براى سامان دادن اخلاق سکولار آغاز شد و مکاتب اخلاقى متعددى به وجود آمد.
اخلاق سکولار را مى توان به دو دسته ى کلى تقسیم نمود: 1. نظریه هاى غایت گرایانه;[6] 2. نظریه هاى وظیفه گرایانه.
نظریه هاى غایت گرایانه همواره به نتیجه ى کار توجّه دارند; لذا براى بازشناسى کارهاى درست از نادرست، خوب از بد و بایدها از نبایدها، باید به نتیجه توجّه نمود. بر پایه ى این نظر براى این که روشن شود که باید راست گفت یا دروغ، امانت دار بود یا خیانت کار…، باید توجّه کرد که نتیجه ى کدام یک از این ها داراى خیر بیش ترى است; البته خیر و شر و خوبى و بدى در این زمینه ـ که میزان شمرده مى شود ـ از سنخ خوبى و بدى اخلاقى نیست.
غایت انگاران درباره ى این که چه چیز به معناى اخلاقى خوب و خیر است، دیدگاه هاى گوناگونى را برگزیده اند، هر چند غالب ایشان لذت گرا هستند و خیر را به خوشى و شر را به رنج تعریف مى کنند. اینان هر عملى را که خوشى و لذت بیش ترى داشته باشد اخلاقى، و در غیر این صورت، غیر اخلاقى مى دانند.
مکتب هایى، مانند خودگرایى اخلاقى (لذت گرایى فردى) و دیگرگرایى و سودگرایى جمعى گونه هاى مختلف سکولار اخلاقى اند.
بر اساس نظریه هاى وظیفه گرا که به عمل نگر و قاعده نگر تقسیم مى شوند، همه ى احکام اسلامى درباره ى الزام، جزئى بوده، قواعد کلى در این باره دست نایافتنى و بى فایده اند و در نظریه ى قاعده نگر بر این باورند که معیار درست و نادرست، مشتمل بر قواعدى است که ممکن است خاص یا عام باشند.
پرسشگر محترم؛ بحث اخلاق دینی و اخلاق سکولار به طور عمیق و گستردهای با بحث بسیار مهم رابطه دین و اخلاق مرتبط است. در واقع این نگرش دنیامدارانه و سکولاری به دو پدیده دین و اخلاق بوده است که مفهومی به نام اخلاق سکولاری را به وجود آورده است. گفتنی است که این دو بحث با وجود اشتراکهای فراوان، متفاوت از هم میباشند. موضوع اصلی رابطه دین و اخلاق بررسی انواع ارتباط میان دین و اخلاق است و هر چند ممکن است محصول آن به نفی یا اثبات اخلاق سکولاری بینجامد، اما این بحث نفی اخلاق دینی را نتیجه نمیدهد. لیکن اخلاق سکولاری مستقیماً در تعارض با اخلاق دینی قرار گرفته و درصدد نفی اخلاق دینی است.
به لحاظ تاریخی جوامع بشری تا عصر رنسانس پیوسته اخلاقی دینی داشتهاند و تنها در این چند قرن اخیر است که به تدریج اخلاق سکولاری در جوامع راه یافته است، هر چند مبانی نظری آن در یونان باستان وجود داشته است. اخلاق دنیوی یا سکولار در حقیقت بخشی از پدیده سکولاریسمی (secularism) است که در جوامع سکولاری پدید آمده است. وقتی که درباره اخلاق سکولار صحبت میشود منظور ایدهها، ارزش ها، اصول اخلاقی و فضیلتهای رایج در این جوامع است. از این رو، مبانی نظری آن همان مبانی نظری در سکولاریسم است. سکولاریسم به عنوان یک مکتب مبانی و مقدمات نظری خاصی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: ۱٫ روحیه علمگرایی یا علمپرستی. ۲٫ عقلگرایی عصر روشنگری. ۳٫ اومانیسم و اعتقاد به محور بودن انسان در هستی. ۴٫ سنتستیزی (anti taradition) و تجددگرایی (modernism) و اعتقاد به آزادی و آزاداندیشی. ۶٫ فردگرایی و لیبرالیسم.
***برخی از تفاوت های اخلاق دینی با اخلاق سکولار عبارتنداز:
۱ـ یکی از عمدهترین تفاوتهای اخلاق دینی با اخلاق سکولار در این است که در اخلاق سکولار مرجعیت و وثاقت هیچ منبعی جز خود انسان پذیرفته نیست، عقل خود بنیاد بشر مرجع نهایی در ارزش گذاری اخلاقی است. اخلاق سکولار بنیاد اخلاق را عقل بشری میداند، لیکن اخلاق دینی یا اساسا دین را بنیانگذار اخلاق میداند، (چنانچه تلقی رایج طرفداران اخلاق دینی در غرب این چنین است)و یا اینکه دست کم، مرجعیت دین را هم به رسمیت میشناسد.
۲ـ اخلاق سکولاری اخلاق را یک امر شخصی به حساب میآورد و لذا هیچ کسی حق اظهار نظر درباره رفتار دیگری را ندارد. این مسئله موجب میشود که فاعل اخلاقی در مقابل دیگران هیچ احساس شرم و مسئولیتی نکند و یک نوع گمنامی را به وجود میآورد که دیگران برای وی ناشناس محسوب میگردند. لیکن در اخلاق دینی انسان هم در مقابل خدا و هم در مقابل دیگران مسئول است و حتی دین به ما میآموزد که حتی اگر هم رفتارهای ما از چشم دیگران پنهان بماند، از چشم خداوند پوشیده نمیماند.
۳ـ تفاوت دیگر اخلاق دینی و اخلاق سکولار در پاسخگوئی به پرسش بسیار مهم چرا باید اخلاقی بود، بروز مینماید. برخی معتقدند که کوششهای اخلاقی بدون داشتن مبنایی دینی معنایی ندارد و در حقیقت آنها نمیتوانند توجیه درستی از رفتارهای خود داشته باشند.
در این مجال اندک نمیتوان مبانی نظری اخلاق سکولاری را نقد کرد. از این رو، در اینجا تنها مهمترین اشکالهای که براخلاق دینی وارد شده است را یادآور شده و به اختصار آنها را مورد نقد و بررسی قرار میدهیم. گفتنی است از این طریق به برخی تفاوتهای دیگر اخلاق دینی با اخلاق سکولار نیز اشاره خواهد شد.
یکی از دلیلتراشیهای طرفداران اخلاق سکولار بر عدم التزام به اخلاق دینی این است که اخلاق دینی وظیفه گرایانه و تکلیفمدار است، در حالی که اخلاق انسانی حق مدار به معنای غایتگرایانه میباشد. اخلاق دینی زبان امر و نهی دارد و حال اینکه انسان به دنبال تأمین حقوق و به دنبال سود و منفعت خویش است.
این دیدگاه ناشی از عدم شناخت نسبت به اخلاق دینی است. چنانچه در اخلاق به دنبال صلاح و مصلحت باشیم و هم چنین از اهداف دینی و اخلاق دینی آگاهی کافی داشته باشیم، آن گاه خواهیم دید که در اخلاق دینی حقیقت و مصلحت بر یکدیگر منطبق هستند. یک فرد مصلحتجو تنها با اخلاق دینی است که میتواند به عالیترین مصالح خویش دست یابد. توجه یافتن به سعادت ابدی ورای تفکر و اندیشه اخلاق سکولاری است.
برخی دیگر درست بر خلاف دیدگاه قبلی مدعیاند که اخلاق دینی مصلحت اندیشانه و سودجویانه است، در حالی که اخلاق با روح گذشت و ایثار همراه است. از نظر این دسته اخلاق دینی کاسبکارانه است و انسانهای شریف نمیتوانند چنین اخلاقی داشته باشند.
باید گفت که اخلاق دینی برخلاف مکاتب اخلاقی سکولار بر یک پایه قرار نگرفته است، بلکه دارای درجات و مراتب میباشد. بدین لحاظ اخلاق دینی به میزان درجات و مراتب انسانها برای آنان برنامه و اصول اخلاقی خاصی ارائه کرده است. هر چند از دیدگاه پیشوایان دین مبین اسلام و حتی برخی قدیسان مسیحی، بهترین نوع بندگی و نیکوترین عمل اخلاقی آن است که با انگیزههایی هم چون شوق به بهشت و ترس از دوزخ همراه نباشد. لیکن از آنجا که همه مؤمنان در یک سطح نیستند، در مراتب پایین سلوک اخلاقی چنین انگیزههایی نیز پذیرفتنی است.
برخی اخلاق دینی را این گونه مورد انتقاد قرار دادهاند که این اخلاق موجب از خود بیگانگی انسان میشود. این اخلاق به چیزی فراتر از شهودها و دریافتهای شخصی ما فرمان میدهد و نمونه آن فرمان به ذبح فرزند به دست ابراهیم است. قتل نفس محترمه با شهود ابراهیم و هر کسی دیگر ناسازگار است.
در این مورد باید توجه داشت که فرمان خداوند به ابراهیم آزمایشی بوده و برای تعیین میزان بندگی وی بوده است. بر فرض اینکه بپذیریم در این مورد این فرمان موجب از خودبیگانگی گردد اما آیا میتوان حکم آن را به تمامی موارد سرایت داد؟ داوری از یک نظریه بر اساس موارد استثناء صورت نمیگیرد و باید دید که در این باره اصول کلی اخلاق دینی چگونه است. اگر دین به اخلاقیاتی خلاف ندای فطرت انسانی دعوت میکرد و اصول اخلاقی آن برخلاف شهودهای انسانی میبود، هیچ گونه توفیقی نمییافت.
مزیت دیگری که برای اخلاق سکولار ذکر شده است و از این طریق به اخلاق دینی اشکال وارد شده است، این است که اخلاق سکولار راه را برای نسبیت باز میگذارد. بر این اساس میتوان قوانین اخلاقی را با دگرگونیهایی که در جهان رخ میدهد، هماهنگ ساخت. در حالی که قواعد اخلاق دینی از نوعی ثبات برخوردار بوده و دگرگونی اخلاقی را نمیپذیرد.
در نقد این سخن باید گفت: اصول و پایههای اخلاق با تغییرات محیط دگرگونی نمییابند، هر چند که چگونگی تحقق بخشیدن به این اصول میتواند به زمان و مکان وابسته باشد. بنابراین اگرچه ممکن است مثلا عدالت و احسان در زمانهای مختلف مصادیق متفاوتی داشته باشد، اما اصل عدالت و احسان همواره از خوبی اخلاقی برخوردار است.
*ویژگى هاى اخلاق دینى:
1. پایه و اساس عمل اخلاقى دینى، نیّت و انگیزه است; بدین معنا که هر چه نیت پاک تر و خلوص معنوى آن بیش تر باشد، ارزش آن عمل زیادتر خواهد بود; از این رو على(علیه السلام) مى فرماید:
النیّةُ اساس العمل; نیّت، پایه و اصل عمل است.
لذا اگر کارى به منظور جلب توجّه و یا فریب دادن دیگران صورت گیرد، از نظر اسلام، ارزش اخلاقى ندارد; چون از انگیزه ى پاک الهى نشأت نگرفته و مبتنى بر اصول و مبانى اخلاقى نیست.
2. ویژگى دیگر اخلاق دینى این است که بر پایه ى وظیفه شناسى و تکلیف مدارى استوار است. انسان دین دار، کمک به محرومین و یتیمان، امانت دارى، راست گویى و… را وظیفه و مسئولیتى در قبال خود و جامعه مى داند و با دست یابى به این فضایل، راه رسیدن به سعادت واقعى را بر خود هموار مى سازد.
ولی اخلاق سکولار، اخلاقى است که بر پایه ى جدایى از دین مبتنى گشته است; همان طور که در آراى گوناگون در زمینه ى اخلاق هنجارى مطرح شد، برخى بر آن بوده اند که جدا از پدیده ى وحى، خدا و دین، نظامى اخلاقى بنا نهند، که به این نوع اخلاق، اخلاق سکولار گفته مى شود. در مغرب زمین، پس از دوره ى رنسانس و در عصر روشنگرى، عده اى از متفکران و اندیشمندان، تحت تأثیر قرن ها ستیزه ى مذهبى بر آن شدند که نظریه هاى اخلاقى را سامان دهند تا بر عقل یا انگیزه هاى عمومى استوار گردد. نزد آنان مسلّم بود که معیارهاى حاکم بر اخلاق و تلاش براى مستدل ساختن یا توجیه آن معیارها، از دین و عقاید دینى جدایى پذیر است; از همین جا تلاش براى سامان دادن اخلاق سکولار آغاز شد و مکاتب اخلاقى متعددى به وجود آمد.
اخلاق سکولار را مى توان به دو دسته ى کلى تقسیم نمود: 1. نظریه هاى غایت گرایانه;[6] 2. نظریه هاى وظیفه گرایانه.
نظریه هاى غایت گرایانه همواره به نتیجه ى کار توجّه دارند; لذا براى بازشناسى کارهاى درست از نادرست، خوب از بد و بایدها از نبایدها، باید به نتیجه توجّه نمود. بر پایه ى این نظر براى این که روشن شود که باید راست گفت یا دروغ، امانت دار بود یا خیانت کار…، باید توجّه کرد که نتیجه ى کدام یک از این ها داراى خیر بیش ترى است; البته خیر و شر و خوبى و بدى در این زمینه ـ که میزان شمرده مى شود ـ از سنخ خوبى و بدى اخلاقى نیست.
غایت انگاران درباره ى این که چه چیز به معناى اخلاقى خوب و خیر است، دیدگاه هاى گوناگونى را برگزیده اند، هر چند غالب ایشان لذت گرا هستند و خیر را به خوشى و شر را به رنج تعریف مى کنند. اینان هر عملى را که خوشى و لذت بیش ترى داشته باشد اخلاقى، و در غیر این صورت، غیر اخلاقى مى دانند.
مکتب هایى، مانند خودگرایى اخلاقى (لذت گرایى فردى) و دیگرگرایى و سودگرایى جمعى گونه هاى مختلف سکولار اخلاقى اند.
بر اساس نظریه هاى وظیفه گرا که به عمل نگر و قاعده نگر تقسیم مى شوند، همه ى احکام اسلامى درباره ى الزام، جزئى بوده، قواعد کلى در این باره دست نایافتنى و بى فایده اند و در نظریه ى قاعده نگر بر این باورند که معیار درست و نادرست، مشتمل بر قواعدى است که ممکن است خاص یا عام باشند.
پرسشگر محترم؛ بحث اخلاق دینی و اخلاق سکولار به طور عمیق و گستردهای با بحث بسیار مهم رابطه دین و اخلاق مرتبط است. در واقع این نگرش دنیامدارانه و سکولاری به دو پدیده دین و اخلاق بوده است که مفهومی به نام اخلاق سکولاری را به وجود آورده است. گفتنی است که این دو بحث با وجود اشتراکهای فراوان، متفاوت از هم میباشند. موضوع اصلی رابطه دین و اخلاق بررسی انواع ارتباط میان دین و اخلاق است و هر چند ممکن است محصول آن به نفی یا اثبات اخلاق سکولاری بینجامد، اما این بحث نفی اخلاق دینی را نتیجه نمیدهد. لیکن اخلاق سکولاری مستقیماً در تعارض با اخلاق دینی قرار گرفته و درصدد نفی اخلاق دینی است.
به لحاظ تاریخی جوامع بشری تا عصر رنسانس پیوسته اخلاقی دینی داشتهاند و تنها در این چند قرن اخیر است که به تدریج اخلاق سکولاری در جوامع راه یافته است، هر چند مبانی نظری آن در یونان باستان وجود داشته است. اخلاق دنیوی یا سکولار در حقیقت بخشی از پدیده سکولاریسمی (secularism) است که در جوامع سکولاری پدید آمده است. وقتی که درباره اخلاق سکولار صحبت میشود منظور ایدهها، ارزش ها، اصول اخلاقی و فضیلتهای رایج در این جوامع است. از این رو، مبانی نظری آن همان مبانی نظری در سکولاریسم است. سکولاریسم به عنوان یک مکتب مبانی و مقدمات نظری خاصی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: ۱٫ روحیه علمگرایی یا علمپرستی. ۲٫ عقلگرایی عصر روشنگری. ۳٫ اومانیسم و اعتقاد به محور بودن انسان در هستی. ۴٫ سنتستیزی (anti taradition) و تجددگرایی (modernism) و اعتقاد به آزادی و آزاداندیشی. ۶٫ فردگرایی و لیبرالیسم.
***برخی از تفاوت های اخلاق دینی با اخلاق سکولار عبارتنداز:
۱ـ یکی از عمدهترین تفاوتهای اخلاق دینی با اخلاق سکولار در این است که در اخلاق سکولار مرجعیت و وثاقت هیچ منبعی جز خود انسان پذیرفته نیست، عقل خود بنیاد بشر مرجع نهایی در ارزش گذاری اخلاقی است. اخلاق سکولار بنیاد اخلاق را عقل بشری میداند، لیکن اخلاق دینی یا اساسا دین را بنیانگذار اخلاق میداند، (چنانچه تلقی رایج طرفداران اخلاق دینی در غرب این چنین است)و یا اینکه دست کم، مرجعیت دین را هم به رسمیت میشناسد.
۲ـ اخلاق سکولاری اخلاق را یک امر شخصی به حساب میآورد و لذا هیچ کسی حق اظهار نظر درباره رفتار دیگری را ندارد. این مسئله موجب میشود که فاعل اخلاقی در مقابل دیگران هیچ احساس شرم و مسئولیتی نکند و یک نوع گمنامی را به وجود میآورد که دیگران برای وی ناشناس محسوب میگردند. لیکن در اخلاق دینی انسان هم در مقابل خدا و هم در مقابل دیگران مسئول است و حتی دین به ما میآموزد که حتی اگر هم رفتارهای ما از چشم دیگران پنهان بماند، از چشم خداوند پوشیده نمیماند.
۳ـ تفاوت دیگر اخلاق دینی و اخلاق سکولار در پاسخگوئی به پرسش بسیار مهم چرا باید اخلاقی بود، بروز مینماید. برخی معتقدند که کوششهای اخلاقی بدون داشتن مبنایی دینی معنایی ندارد و در حقیقت آنها نمیتوانند توجیه درستی از رفتارهای خود داشته باشند.
در این مجال اندک نمیتوان مبانی نظری اخلاق سکولاری را نقد کرد. از این رو، در اینجا تنها مهمترین اشکالهای که براخلاق دینی وارد شده است را یادآور شده و به اختصار آنها را مورد نقد و بررسی قرار میدهیم. گفتنی است از این طریق به برخی تفاوتهای دیگر اخلاق دینی با اخلاق سکولار نیز اشاره خواهد شد.
یکی از دلیلتراشیهای طرفداران اخلاق سکولار بر عدم التزام به اخلاق دینی این است که اخلاق دینی وظیفه گرایانه و تکلیفمدار است، در حالی که اخلاق انسانی حق مدار به معنای غایتگرایانه میباشد. اخلاق دینی زبان امر و نهی دارد و حال اینکه انسان به دنبال تأمین حقوق و به دنبال سود و منفعت خویش است.
این دیدگاه ناشی از عدم شناخت نسبت به اخلاق دینی است. چنانچه در اخلاق به دنبال صلاح و مصلحت باشیم و هم چنین از اهداف دینی و اخلاق دینی آگاهی کافی داشته باشیم، آن گاه خواهیم دید که در اخلاق دینی حقیقت و مصلحت بر یکدیگر منطبق هستند. یک فرد مصلحتجو تنها با اخلاق دینی است که میتواند به عالیترین مصالح خویش دست یابد. توجه یافتن به سعادت ابدی ورای تفکر و اندیشه اخلاق سکولاری است.
برخی دیگر درست بر خلاف دیدگاه قبلی مدعیاند که اخلاق دینی مصلحت اندیشانه و سودجویانه است، در حالی که اخلاق با روح گذشت و ایثار همراه است. از نظر این دسته اخلاق دینی کاسبکارانه است و انسانهای شریف نمیتوانند چنین اخلاقی داشته باشند.
باید گفت که اخلاق دینی برخلاف مکاتب اخلاقی سکولار بر یک پایه قرار نگرفته است، بلکه دارای درجات و مراتب میباشد. بدین لحاظ اخلاق دینی به میزان درجات و مراتب انسانها برای آنان برنامه و اصول اخلاقی خاصی ارائه کرده است. هر چند از دیدگاه پیشوایان دین مبین اسلام و حتی برخی قدیسان مسیحی، بهترین نوع بندگی و نیکوترین عمل اخلاقی آن است که با انگیزههایی هم چون شوق به بهشت و ترس از دوزخ همراه نباشد. لیکن از آنجا که همه مؤمنان در یک سطح نیستند، در مراتب پایین سلوک اخلاقی چنین انگیزههایی نیز پذیرفتنی است.
برخی اخلاق دینی را این گونه مورد انتقاد قرار دادهاند که این اخلاق موجب از خود بیگانگی انسان میشود. این اخلاق به چیزی فراتر از شهودها و دریافتهای شخصی ما فرمان میدهد و نمونه آن فرمان به ذبح فرزند به دست ابراهیم است. قتل نفس محترمه با شهود ابراهیم و هر کسی دیگر ناسازگار است.
در این مورد باید توجه داشت که فرمان خداوند به ابراهیم آزمایشی بوده و برای تعیین میزان بندگی وی بوده است. بر فرض اینکه بپذیریم در این مورد این فرمان موجب از خودبیگانگی گردد اما آیا میتوان حکم آن را به تمامی موارد سرایت داد؟ داوری از یک نظریه بر اساس موارد استثناء صورت نمیگیرد و باید دید که در این باره اصول کلی اخلاق دینی چگونه است. اگر دین به اخلاقیاتی خلاف ندای فطرت انسانی دعوت میکرد و اصول اخلاقی آن برخلاف شهودهای انسانی میبود، هیچ گونه توفیقی نمییافت.
مزیت دیگری که برای اخلاق سکولار ذکر شده است و از این طریق به اخلاق دینی اشکال وارد شده است، این است که اخلاق سکولار راه را برای نسبیت باز میگذارد. بر این اساس میتوان قوانین اخلاقی را با دگرگونیهایی که در جهان رخ میدهد، هماهنگ ساخت. در حالی که قواعد اخلاق دینی از نوعی ثبات برخوردار بوده و دگرگونی اخلاقی را نمیپذیرد.
در نقد این سخن باید گفت: اصول و پایههای اخلاق با تغییرات محیط دگرگونی نمییابند، هر چند که چگونگی تحقق بخشیدن به این اصول میتواند به زمان و مکان وابسته باشد. بنابراین اگرچه ممکن است مثلا عدالت و احسان در زمانهای مختلف مصادیق متفاوتی داشته باشد، اما اصل عدالت و احسان همواره از خوبی اخلاقی برخوردار است.