خانه » همه » مذهبی » اخلاق دینی یا دین اخلاقی.

اخلاق دینی یا دین اخلاقی.


اخلاق دینی یا دین اخلاقی.

۱۳۹۸/۱۲/۰۱


۸۷۱ بازدید

اخلاق دینی یا دین اخلاقی
مرجع تقلید مکارم شیرازی

دوست گرامی. در پاسخ به سوال علمی شما مطالبی درج کرده ایم که مطالعه آنها مفید خواهد بود. در مقام تحلیل میان دین و اخلاق بیشتر می توان شش حالت را تصورکرد: 1. اخلاق مبتنی بر گرایش به امر متعالی 2. اخلاق دینی 3. اخلاق غیر دینی 4.دین اخلاقی 5. دین خلاف اخلاق 6. دین غیر قابل تقلیل به اخلاق……
1. اخلاق مبتنی بر گرایش به امر متعالی
در این حالت ، اخلاقی بودن هرچند امری فرادینی ومستقل از این یا آن شریعت است اما از ایمان به معنای عام کلمه( نه این یا آن مذهب خاص) مشروب می شود …..وقتی به امری متعالی در عالم وآدم، التفات پیدا می‌کنیم ،حس اخلاقی بودن در ما تقویت می شود. چون ادراکی از امر متعال در هستی داریم ، پس افق انتخابهایمان بلند تر ودورتر می شود ، مثلا از هیمنۀ قدرت نمی ترسیم و دلیر می شویم، امیال ومنافع سطحی ما را به ابتذال نمی کشاند، و به ما حسّ «داد و دهش»، انسان دوستی وشفقت بر خلق دست می دهد……
احساس پوچی وتهی بودگی، زیست اخلاقی را دشوار می سازد ودر اینجاست که شاید تمنای سرّی متعالی در هستی وامید به معنایی در آن دورها ، بتواند انسان را در عبور از حس پوچی یاری بدهد . این تجربه در لطیف ترین حالت خود با عرفان روی می دهد. عارفان ، چون جویبار چشمشان به دریای بیکرانگی و بی صورتی می پیوندد ، دریا دل می شوند و مزۀ مهربانی بی قید وشرط را وصلح کلی را وعشق گسترده را می چشند ، و گناهکاران را نیز دوست می دارند، چون آنها با معنایی نا متناهی در ژرفای هستیِ عالم وآدم ،سر وسرّ دارند…..
این تجربه می تواند به جای صورت عرفانی، صرفا صورت معنوی داشته باشد ، روان شناسان از “هوش معنوی” مثل انواع هوشهای دیگر(هوش متعارف حافظه ای ، عاطفی ، هوش زمینه ای و…) بحث می کنند…سطحی والا از هوشمندی معنوی به ما اشعار می دارد که هستی؛ فقط «فضا – زمانِ» متناهی نیست و کائنات یکسره«توده و انرژی»نیستند و تنها از منطق و علت تشکیل نیافته اند و سرشار از معنا و الهامبخش خیر نیز هستند.
2. اخلاق دینی
در این حالت ، اخلاق دارای محتوای آیینی ومذهبی می شود. اخلاق دینی به این معنا معلوم نیست که چقدر گنجایش اخلاقی به معنای عام وهمه شمول آن را داشته باشد، به عبارت دیگر در اخلاق مذهبی ، عنصر تعیین کننده به جای اینکه تمایل دل آدمی به خیر وفضیلت ومنفعت عموم باشد ، باورها واحکام ومقتضیات این یا آن شریعت خاص است. در اینجا نه تنها ادیان برحسب تاریخیت وتفاوت هایی که دارند ، اخلاقیات متفاوتی در میان پیروان خود به وجود می آورند، بلکه روایت ها وقرائتهای مختلف از یک دین نیز منشأ نظامهای اخلاقی مختلفی می شود.
برای مثال تاریخیت وموقعیتی که دعوت مسیح در آن اتفاق افتاد ،از ابتدا نوعی اخلاق مسیحی ِ مبتنی بر محبت وگذشت برجای گذاشت که با کدگذاریهای سیاسی وحقوقی(که معمولاً برای اخلاق بشر بحث انگیز ومسأله ساز می شوند) چندان آمیخته نبود. اما تاریخیت وموقعیتی که بعثت پیامبر اسلام در آن روی داد، رسالت معنوی او را با ایجاد یک مدینه و حتی با زمامداری تحت شرایط سیاسی خاصی درآمیخت ، واین بستری برای شکل گیری نوعی اخلاق اسلامی متفاوت با اخلاق مسیحی بود. اخلاق اسلامی در قالب تاریخی خود با تعارض های قدرت وهویت در می آمیخت. بویژه که روایت فقهی رایج از آن، از منظر اخلاق عام بشر دوستانه بحث انگیز می شد .
سیطرۀ فقهیِ استنباطهای ظاهرگرایانه از مفاهیمی همچون تولی وتبری، اهل نفاق ، اهل ضلال، بدعت، ارتداد، انحراف ، فسق ومجازات، اهل ذمه و نجاست کفار موجب می شد که اخلاق متشرعانه ، با اخلاق نوع دوستی مغایرت داشته باشد . بویژه که درآمیختگی فقه وقدرت، موجب رشد« اخلاق محتسبی» و رواج اخلاق زهد خشک وبی روح و اخلاق ریاکاری ومقدس مآبی می شد. اخلاق زاهدانۀ مرسوم ما تحت تأثیر سیطرۀ همین نوع فقه ومناسک گرایی، در گذشته غالبا با اخلاق عارفانه و عاشقانه و اخلاق تنعم و رندی ناسازگاری نشان داد و در دنیای امروز نیز با اخلاق تلرانس ، اخلاق حقوق بشری ، اخلاق دمکراسی ، اخلاق همزیستی آزادمنشانه با دیگر اندیشان وسبکهای مختلف زندگی مشکل دارد.
…. خلط میان دین ودولت سبب می شود که اخلاق مذهبی با اجبار و اکراه و سلطۀ عقیدتی و نفرت و خشونت و دیگر ناپذیری وغیر ستیزی و تضییع حق وحقوق وآزادیهای فردی واجتماعی وبا ریاکاری و مقدس مآبی دربیامیزد و از عنصر آزادی و اختیار و لطف و صفا و معنویت ورحمت تهی بشود. کشمکشهای مذهبی در اروپای سده های 16 و17 میلادی ، آنان را به این نتیجه رسانید که به سراغ اخلاق سیاسی سکولار و مستقل از این یا آن عقیده مذهبی بروند.
3.اخلاق غیر دینی(اخلاق سکولار )
کم نیستند کسانی که برای راستگویی ، درستکاری ویا نوع دوستی خویش، نیازی به میانجیگری عقاید یا حتی ایمان دینی نمی بینند و زیبایی وحُسن ارزشهای اخلاقی را بی واسطه ،شهود واحساس می کنند و دلایلی غیر مذهبی وحتی غیر الهیاتی برای اخلاقی بودن خویش دارند واین همان اخلاق غیر دینی یا اخلاق سکولار است.
اخلاق مبانی مستقل خود را دارد. فیلسوفان اخلاق از این مبانی بسیار بحث کرده اند. از دیرباز بوده اند (و در دنیای مدرن به مراتب بیشتر،) کسانی که برای افعال اخلاقی خود دلایل غیر الهیاتی داشته ودارند. ….. حقوق بشر و فضیلتهای مدنی امروزی مانند کثرت گرایی و کثرت پذیری و همزیستی آزادمنشانه با مخالفان و برابری همه شهروندان در آزادیهای مدنی واجتماعی صرف نظر از داشتن یا نداشتن دین وصرف نظر از داشتن این یا آن مذهب، همه از برکات اخلاق غیر مذهبی برای زندگی اجتماعی انسانهاست.
اخلاق می تواند خود اندیش و خودگردان وخود راهبر باشد. باور مذهبی هرچند هم بتواند تا یک جایی به برخی صفات وافعال اخلاقی کمک بکند ، اما ممکن است با برخی دیگر از بدیهیات اخلاقی تعارض داشته باشد. هستند کسانی که برای خاطر عقیدۀ دینی خویش حاضرند ایثار بکنند ولی برای خاطر همان عقیده نیز نسبت به ناهمکیشان، تعصب وناسازگاری وحتی خشونت می ورزند و یا چه بسا ایثار وجانفشانی آنها با ترور و جنایت رقم می خورد. آنها ذاتا آدمهای بد وخشن و جنایتکار نیستند بلکه این عقاید نادرست دینی است که آنها را به این مسیر سوق می دهد و هم خود سقوط می کنند وهم جامعۀ بشری را با انواع مصائب مواجه می سازند. دیده ایم که چگونه برخی گروه های مذهبی ، به حکم یک سنت دینی ، اعمال اخلاقی همچون احسان وخیرات به جای می آورند یا از ابتذال وبطالت وفساد اجتناب می ورزند ولی با استناد به همان سنت دینی ، حاضر می شوند که مخالفان خود را از فرصتهای برابر شغلی و از بسیاری از بخت های زندگی و مشارکت سیاسی و ابراز وجود و آزادی عقیده و فکر وبیان وشادی و لذت وابتدایی ترین حقوق بشری محروم سازند واین را به حساب تحفظ مقدسات و حفظ دین الهی می گذارند. مرزهای عقیدتی وایدئولوژیک می تواند انسان ها را از همدیگر بیگانه وبه یکدیگر متنفر بکند که سم مهلک اخلاق است .
4.دین اخلاقی
در عین حال اگر دین، قرین معرفت وتربیت صحیح و متکی به مناسبات عادلانه بشود می تواند الهام بخش نافذ ونیرومند ویار ویاور اخلاق باشد . تلقی ما از امر قدسی ومواجهۀ معنوی مان با آن ، می تواند ما را از تعهدات اخلاقی مانند احترام به خود(عزت نفس) ،احترام به دیگری واحترام به هستی سرشار بکند . در این حالت شعائر وسنن دینی نیز می توانند با تقویت ایمان ومعنویت درونی، این حرمت داری عالم وآدم را ارتقا ببخشند ومنشأ بسط حیات اخلاقی بشر بشوند، به شرط آنکه نوع معرفت دینی و وضع فرهنگ دینی و مناسبات نهاد دین با سایر نهادها به شرح آنچه در قسمت قبل(شق سوم) گذشت، مساعدت بکند .
5.دین خلاف اخلاق
آیا امکان دارد که دینداری ما از نوع «غیر اخلاقی» باشد؟ پاسخ متأسفانه ، مثبت است. زیرا شواهد بسیاری از دین باوری ها ودینداریها وجود دارد که قبح برخی افعال غیراخلاقی را در نظر دینداران از بین می برد، نمونه اش خشونت مذهبی است که تحت عناوینی مانند نهی از منکر یا تبرّی یا جهاد یا مقابله با ضلالت و بدعت و اقامۀ حدود واحکام دین توجیه شرعی می شود. همچنین نمونه اش بخشی از تلقی ها وبرداشتهای فقهی دربارۀ زنان واقلیتهاست که آشکارا غیر اخلاقی هستند . نیز می توان به بعضی افکار متشرعانه اشاره داشت که کنترل سبک زندگی مردم ؛ کنترل حوزۀ عمومی وحتی دخالت در حریم خصوصی را به عنوان تکلیف شرعی تلقی می کنند ؛ این کارها همه در عرف سالم دنیای امروز بوضوح «غیر اخلاقی» هستند ولی برخی قرائتهای دینی، مبادرت به این اعمال را نه تنها مجاز بلکه واجب شرعی وتکلیف الهی می دانند. کما اینکه فضیلتهای اخلاقی زیادی در دنیای مدرن می توان نام برد که برخی باور های دینی برای آنها مشروعیت قائل نیستند، نمونه اش احترام به آزادی عقیدۀ مخالفان و دیگر پذیری است .
6. دین غیر قابل تقلیل به اخلاق
امر دین ؛ فروکاستنی به اخلاق نیست، چه فراوان می توان از تجربه های پرشور ونافذ دینی سخن گفت که اساساً از جنس اخلاقی نیستند ، به این معنا که نه فحوای «اخلاقی» ونه فحوای «خلاف اخلاق» دارند بلکه امری بکلی متمایز از اخلاق هستند وبه عبارت دیگر مؤمنان در آن احوال دینی ،در صدد ارادۀ خیر به معنای اخلاقی کلمه خود نیستنند بلکه درگیر رفع نیازهای خاص روحی خود ودغدغۀ نجات هستند . نمونه اش را هم می توان در ایمان مؤمنانی یافت که از سر جستجوی معنا وعبور از پوچیِ « بودن در این عالم» دل به سرّ الهی بسته اند وهم در التجایی دید که بعضی بیماران مذهبی آنگاه که طبیبان از علاج درد آنان درمانده اند، به خداوند قادر متعال پناه می برند.
چه بسیارند معانی واعمال وآیینهای دینی که افراد وجماعت های مذهبی ،آنها را زیست می کنند ، بدون اینکه به کارکرد اجتماعی آن بیندیشند یا بدون اینکه آنها را از سر نیاز به خیر وکمالات اخلاقی دنبال بکنند. این نوع اعمال دینی لزوما نه «منافی با اخلاق» و نه «واجد عنصر اخلاقی» هستند بلکه صرفا گرایشهای مذهبی ومعنوی و ایمانی مردمان را منعکس می کنند. آن دینداری که به زیارتگاه وفضاهای مقدس می رود وبا خدایش مناجات می کند و در شوق اولیای الهی اشک می ریزد ، در این حالات او چه بسا اصلا فارغ از اخلاقی بودن وغیر اخلاقی بودن است زیرا در تقلای پاسخ به نیازهای روحی خاص ودغدغۀ رستگاری اخروی است که جز از طریق اذکار واوراد ومناسک مذهبی برآورده نمی شوند .
روابط سه گانه دین و اخلاق:
بحث از گسترة اخلاق دینی و ترابط دین و اخلاق در سه دیدگاه کلی تباین، اتحاد و تعامل مطرح گردید. پاره‌ای از متفکران به تمایز و جداسازی قلمرو دین و اخلاق باور دارند و هرگونه نسبت میان دین و اخلاق را نفی کرده‌اند. گروه دیگر به رابطة ارگانیکی و اتحاد دین و اخلاق معتقد هستند و دستة سوم به استقلال قلمرو دین از اخلاق و نوعی ترابط میان آن دو حکم رانده‌اند. در این بخش با تفصیل بیشتری به تبیین این سه دیدگاه می‌پردازیم:
نظریه تباین
دین و اخلاق در این نگرش، دو عنصر متباین و غیر مرتبط با یکدیگر تلقی می‌شوند؛ چنان‌که قلمرو هر یک جدای از دیگری است؛ به‌گونه‌ای که هیچ ارتباط منطقی با یکدیگر نداشته و گاهی به‌‌صورت اتفاقی مانند دو مسافر با هم ملاقات می‌کنند.
این دیدگاه، علاوه بر طرح از ناحیه ملحدان و مخالفان دین، از سوی مؤمنان مسیحی مانند «کی‌یرکگور» فیلسوف اگزیستانس نیز مطرح شده است. به زعم وی، اگر کسی در حوزة اخلاق بماند، نمی‌تواند به مرحلة ایمان پا بگذارد. به همین سبب، حضرت ابراهیم در اجرای حکم قتل فرزندش از اخلاق پیروی نکرد و حکم دین را مقدم داشت.
پس هیچ ارتباط منطقی میان دین و اخلاق وجود ندارد و اگر مسائل دینی با مسائل اخلاقی تلاقی پیدا می‌کنند، یک تلاقی عرضی و اتفاقی ـــ نه یک رابطه منطقی ـــ است مانند دو مسافر که به‌صورت جداگانه از یک مبدأ به سوی مقصدی حرکت کرده‌اند و در بین راه و در یک نقطة مشترک به صورت اتفاقی، همدیگر را ملاقات می‌کنند ، بدون این‌ که آن دو مسافر با یکدیگر رابطه‌ای داشته باشند.
مدعیان نظریة تباین برای اثبات ادعای خود به دلایلی تمسک جسته‌اند، از جملة آن‌ها این است که میان دین و اخلاق، تفاوت‌های موضوعی وجود دارد. دین به رابطة انسان با خدا و اخلاق به روابط آدمیان با یکدیگر انحصار دارد. توسعه و تعریف دین به مجموعة حقایقی که بیانگر رابطة انسان با خدا، خود و دیگران است؛ می‌تواند دلیل نخست را غیر مستدل نشان دهد.
استدلال دیگر این‌است که دین و اخلاق از جهت هدف فاقد وجه اشتراک‌ هستند، هدف دین، خداگونه کردن آدمیان و تعالی بخشیدن به روح آن‌ها است؛ ولی هدف اخلاق، ارائه دستورالعمل‌هایی برای تصحیح روابط اجتماعی انسان‌ها است. این دلیل نیز مخدوش است؛ زیرا خداگونه کردن آدمیان و تعالی بخشیدن به آن‌ها از راه‌های گوناگونی از جمله تصحیح روابط اجتماعی انسان‌ها به دست می‌آید، پس هدف اخلاق به عنوان هدف متوسط دین تلقی می‌گردد.
برخی از نویسندگان غربی بر این باور هستند که وابستگی اخلاق به دین، به محواخلاق می‌‌انجامد؛ زیرا با فرو ریختن باورهای دینی، اخلاق نیز فرو می‌پاشد.
به تعبیر دیگر، فرو ریختن ایمان به خدا، راه را برای پرورش کامل نیروهای آفرینندة انسان می‌گشاید. مخدوش بودن این ادعا با نفی تلازم پیشگفته آشکار می‌گردد؛ زیرا چه‌بسا ممکن است که گروهی به‌‌رغم نفی گزار‌ه‌های اعتقادی دین به گزاره‌های اخلاقی دین باور داشته باشند و به دستورهای ارزشی دین پایبند بمانند؛ هرچند در مقام عمل، اعتقاد به خدا و معاد، ‌ضمانت اجرایی احکام اخلاقی را فراهم می‌آورد.
نظریة اتحاد
این نگرش، دومین دیدگاه در حوزة ترابط میان دین و اخلاق است. بر این اساس، رابطة ارگانیکی و جزء و کل میان دین و اخلاق برقرار می‌گردد؛ زیرا دین از نگاه متفکران اسلامی عبارت است از مجموعه‌‌ای از عقاید، اخلاق و احکام که خداوند به منظور هدایت مردمان و تأمین سعادت دنیایی و آخرتی آن‌‌ها به پیامبران وحی کرده است؛ براساس این تلقی، نه تنها قلمرو اخلاق از قلمرو دین جدا نیست؛ بلکه اخلاق جزیی از گسترة دین به‌شمار می‌آید؛ چنان‌‌که نسبت دین و اخلاق، عموم وخصوص مطلق است.
از باب تشبیه، می‌توان دین را با درختی مقایسه کرد که عقاید، ریشه‌ها و اخلاق، تنه و احکام، شاخه و برگ و میوة آن هستند.
نظریة تعامل
براساس این رویکرد، دین و اخلاق دارای هویتی مستقل هستند؛ ولی در عین حال با هم در تعامل قرار دارند؛ یعنی اخلاق و دین از زوایای گوناگون به یکدیگر محتاج هستند. پذیرش پاره‌ای از گزاره‌های دینی بر برخی از قضایای اخلاقی مبتنی است و تصدیق دسته‌ای از گزاره‌های اخلاقی متوقف بر پاره‌ای از قضایای دینی است؛ پس دین و اخلاق نه به کلی متباین‌ هستند و نه ارتباط منطقی و ارگانیکی بین آن‌ها برقرار است، بلکه رابطة علیت و معلولیت، تأثیر و تأثر و به‌طور کلی تعامل بین آن‌ها وجود دارد. در زمینة وابستگی و نیازمندی‌های دین و اخلاق نسبت به یکدیگر می‌توان به نمونه‌های ذیل اشاره کرد:
الف. نیازمندی‌های دین به اخلاق
ـــ نیاز خداشناسی به اخلاق: وجوب شکر منعم در کتاب‌های کلامی به عنوان یکی از دلایل ضرورت خداشناسی ذکر گردیده؛ یعنی حکم اخلاقی سپاس‌گزاری انسان از
ولی‌ نعمت، مقدمه ضرورت شناخت خدا بیان شده است.
«کانت»، فیلسوف شهیر آلمانی پس از نقد براهین عقلی به براهین اخلاقی و عقل عملی تمسک می‌جوید و لازمة قوانین اخلاقی را اذعان به ‌وجود خدا و خلود و جاودانگی نفس می‌داند. عده‌ای دیگر از طریق امر و نهی اخلاقی به ‌وجود امر و نهی کننده، یعنی خداوند متعالی پی برده‌اند.
ـــ نیاز هدف دین به اخلاق: نمونة دیگر نیازمندی دین به اخلاق، نیاز هدف دین به اخلاق است. ادارة زندگی فردی و اجتماعی انسان از اهداف دین به‌شمار می‌آید و این هدف تنها در پرتو مجموعة خاصی از دستورات اخلاقی تأمین‌پذیر است؛ پس دین بدون اخلاق نمی‌تواند به اهداف خود دست یازد.
ـــ نیاز تبلیغ دین به اخلاق: کاراترین شیوة تبلیغ و ترویج دین، رفتارهای اخلاقی و ارزشی دین‌داران و متولیان دین است. خداوند سبحان نیز نرم‌خویی پیامبر را رحمت الاهی دانسته و تصریح می‌کند که اگر خشن و سنگ‌دل بود، همه از اطراف او پراکنده می‌شدند.
ب. وابستگی اخلاق به دین
بحث نیازمندی اخلاق به دین در مقابل اخلاق سکولار قرار دارد. اخلاق سکولار به نفی نیازمندی اخلاق به دین و استقلال قلمرو اخلاق از قلمرو دین حکم رانده‌ است. طرفداران نظریة امر الاهی معتقد هستند که اخلاق در مقام ثبوت اوامر و نواهی اخلاقی و اثبات و تصدیق باورهای اخلاقی به دین حاجتمند است؛ افزون بر این‌که دین و اعتقادات دینی، پشتوانه‌ای لازم برای اجرای احکام اخلاقی است.
یکی از کارکردهای دین، این است که ارزش‌ها، خوبی‌ و بدی‌های اخلاقی را تبیین و تعیین می‌کند؛ یعنی به کمک آموزه‌های دینی و الاهی، ارزش‌های رفتاری و حدود افعال آدمی مشخص می‌گردد.
جزئیات اعمال اختیاری انسان به‌گونه‌ای است که عقل آدمی به تنهایی نمی‌تواند زشتی و زیبایی آن‌ها را درک کند و تعیین ارزش آن‌ها به‌وسیلة دین و گزاره‌های دینی میسر است.
بنابراین، گرچه کلیات ارزش‌های اخلاقی ـــ که قلمرو حداقلی اخلاقی را تشکیل می‌دهد ـــ بدون گزاره‌های دینی تشخیص‌پذیر است؛ ولی بسیاری از مصادیق و جزئیات احکام اخلاقی به دین و آموزه‌های دینی نیازمند است.
دین، علاوه بر شناسایی افعال خوب و بد، ضمانت اجرایی ارزش‌های اخلاقی را به‌عهده دارد. براساس روان‌شناسی انسان نیز می‌توان گفت که بسیاری از انسان‌ها با تشویق یا تنبیه، به انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد رغبت پیدا می‌کنند. آموزه‌های دینی و اعتقاد به عدالت الاهی و حسابرسی به اعمال بندگان در معاد، اصول و ارزش‌های اخلاقی را الزام‌آور می‌کند. فواید دنیایی و آخرتی افعال اخلاقی، آدمیان را به سمت عمل به ارزش‌های اخلاقی سوق می‌دهد و دین در شناسایی فواید دنیایی و آخرتی آن‌ها مؤثر است.
علاوه بر این‌که افعال و ارزش‌های اخلاقی به هدف و غایت نهایی نیازمند است، دین در تعیین هدف والای اخلاقی نیز نقش تعیین کننده دارد.
دیدگاه برگزیده
نظریه‌‌های بیان شده (تباین، تداخل و تعامل) برگرفته از تلقی خاص از دین و اخلاق است؛ یعنی تعریف خاصی از دین و اخلاق می‌تواند به تمایز قلمرو دین و اخلاق یا تداخل و تعامل آن ‌دو بینجامد.
اگر دین به رابطة انسان با خدا منحصر گردد و اخلاق تولیت روابط انسان‌ها بایکدیگر را به‌دست گیرد، اخلاق سکولار و جدا انگاری دین از اخلاق استنتاج می‌شود. اشکال اساتید نظریه تباین دین و اخلاق به تلقی نادرست طرفداران این دیدگاه از دین بازمی‌گردد. زیرا قلمرو اخلاق به روابط اجتماعی انسان‌ها انحصار ندارد؛ صفات، ملکات نفسانی و رفتارهای انسانی را نیز شامل می‌شود.
بنابراین، تمام رفتارهای آدمیان که مدح و ذم‌پذیر باشند در حوزة اخلاق مطرح هستند، خواه مربوط به رابطة انسان‌ها با یکدیگر بوده یا به رابطة انسان با خدا یا انسان با خودش یا انسان با طبیعت اشاره داشته باشد.
از طرف دیگر، دین در متون اسلامی، حوزه‌های گوناگون فردی، اجتماعی، سیاسی، بین‌المللی و غیره را شامل می‌شود. دین اسلام، همه شؤون زندگی انسان را دربرمی‌گیرد و اختصاص به رابطة انسان با خدا ندارد؛ زیرا همة این امور در زندگی انسان نقش داشته و با تکامل آدمی ارتباط دارد؛ به عبارت دیگر، هر پدیده‌ای در این عالم از نظر دینی، دارای حکم و ارزشی خواهد بود.
دیدگاه منطقی و مستدل این است که اخلاق، جزیی از دین به‌شمار می‌آید؛ یعنی رابطة دین و اخلاق، رابطه‌ای ارگانیکی مانند رابطة تنة درخت با کل درخت است. دین به مثابة درختی است که ریشة آن، عقاید، تنه‌اش اخلاق و شاخ و برگش، احکام هستند.
نکتة مهم این است که بر اساس تحلیلی که ما از مفاهیم و گزاره‌های اخلاقی داریم؛ یعنی آن‌ها را حاکی از روابط واقعی میان افعال اختیاری انسان و کمال نهایی آدمی می‌دانیم، اخلاق بر دین توقفی ندارد؛ یعنی هر کس می‌تواند بدون پایبندی به اعتقادات یا دستورات دینی، این نظریه را بپذیرد؛ ولی شناخت کمال نهایی انسان و کشف رابطة میان افعال اختیاری با کمال نهایی به شدت به دین نیازمند است، پس اخلاق نیز به اصول و اعتقادات دینی و محتوای نبوت روحی نیاز دارد؛ زیرا هر شخصی ممکن است از کمال نهایی انسان تحلیلی ارائه نماید.
عده‌ای کمال آدمی را در اعتدال قوای سه‌گانه غضبیه، شهویه و عاقله می‌دانند و دسته‌ای سازگاری انسان با محیط و برخی لذت‌طلبی و غیره دانسته‌اند. اگر کمال نهایی انسان، تقرب به خداوند باشد، بی‌شک شناخت تقرب به خدا بدون دانستن اعتقادات دینی از جمله: اعتقادبه‌خدا، خلود، جاودانگی نفس و سایر احکام دینی میسر نیست؛ زیرا بین کمالات مادی و ابدی و ظاهر و باطن اعمال رابطة تکوینی وجود دارد که درک آن در کمال آدمی میسر است و آن مطلب بدون دین‌شناسی تحصیل نمی‌شود.
عقل انسان به تنهایی در شناخت مفاهیم کلی مانند: حسن عدالت و قبح ظلم، کارایی دارد؛ ولی در تعیین مصادیق دستورهای اخلاقی ناتوان است؛ ولی این پرسش که کدام رفتار اختیاری در تقرب به خدا مؤثر است و کدام‌ یک مانع از کمال آدمی است، از احاطة عقل بشر دور است.
بنابراین، اخلاق هم به اعتقادات دینی و هم به دستورات دینی نیازمند است؛ در نتیجه در تعیین مصداق هدف نهایی اخلاق و ملاک ارزش‌گذاری، هم در مقام تشخیص افعال ارزشمند به شدت به اعتقادات و دستورات دینی حاجتمندیم.
با مراجعه به قرآن و سنت معلوم می‌شود که دین اسلام در بردارندة اعتقادات، اخلاقیات و احکام است و در همة شؤون زندگی انسان دخالت می‌کند و اختصاص به رابطة انسان با خدا ندارد. البته این سخن بدان معنا نیست که به‌عنوان نمونه، قواعد حساب، هندسه، فیزیک و شیمی را نیز جزو دین به‌شمار آوریم. صرف روابطی که میان پدیده‌ها وجود دارد یا روابط عٍلّی ومعلولی میان ترکیبات فیزیکی و شیمیایی یا فعل و انفعالات فیزیکی و مانند این‌ها در حیطة دین قرار نمی‌گیرد؛ ولی از آن جهت که این امور در زندگی انسان نقش دارند و همة این‌ها به نحوی با تکامل آدمی در ارتباط هستند از بعد ارزشی خود در قلمرو دین قرار می‌‌گیرند. موفق باشید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد