فتح خرمشهر به عنوان یک حادثه تاریخی و سرنوشتساز، پایانبخش دوره اول جنگ است که با تجاوز عراق به ایران در تاریخ 31 شهریور سال 1359 آغاز شد و با آزادسازی مناطق اشغالی به پایان رسید. ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر به مدت شش سال و تحولاتی که در این مرحله از جنگ صورت گرفت، به ویژه نحوه پایان جنگ، پرسش از علت ادامه جنگ را به یک پرسش بنیادین تبدیل کرده است. در این زمینه ملاحظاتی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد: 1ـ تصمیمگیری برای پایان دادن یا ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر با نظر اجماع نخبگان و مسئولان سیاسی ـ نظامی کشور و در حضور امام راحل و پس از برگزاری جلسات متعدد، اتخاذ شد. شرایط تصمیمگیری، ناظر بر این معنا بود که قوای نظامی ایران با آزادسازی مناطق اشغالی، ماهیت جنگ تجاوزکارانه و فرسایشی را با کسب برتری سیاسی ـ نظامی تغییر دادهاند و در چنین وضعیتی به زعم آمریکا و غرب، ارائه هرگونه امتیاز به ایران به معنای به رسمیت شناختن برتری نظام برآمده از انقلاب اسلامی و با منافع غرب در تضاد است. بنابراین، اجتناب از ارائه هرگونه امتیاز به ایران، یک سیاست کلی و مورد توافق بود که از سوی آمریکا و غرب دنبال میشد. بر پایه همین ملاحظه با تعریف برتری ایران به عنوان تهدید منافع آمریکا و غرب، مهار این برتری هدف سیاستهای جدید منطقهای آمریکا قرار گرفت. 2ـ راهحلهای پیشنهادی برای پایان دادن به جنگ در این مرحله، عموما از سوی برخی کشورهای منطقه، از جمله عربستان مطرح شد که بیشتر ناظر بر تشکیل صندوق مشترک برای پرداخت خسارت به ایران و عراق بود. به این ترتیب که کشورهای منطقه با تشکیل صندوقی مشترک، مبالغی را به صندوق واریز کنند و تدریجا برای بازسازی ایران و عراق پرداخت شود. در این زمینه، صحبت از مبلغ 25 میلیارد دلار تا 50 میلیارد دلار مطرح شد؛ اما به دلیل اینکه راهحل متناسب با شرایط برتری ایران نبود و سایر خواستههای ایران مانند محکوم کردن متجاوز، عقبنشینی کامل از خاک ایران، مورد توجه قرار نگرفته بود، زمینه انجام مذاکرات فراهم نشد، در نتیجه رقم قطعی مشخص نیست. 3ـ فاصله زمانی تصمیمگیری ایران پس از فتح خرمشهر تا انجام عملیات رمضان با وقوع برخی رخدادهایی همراه شد که نقش مهمی در شکلگیری ادامه جنگ داشت. در حالی که در سوم خرداد سال 1361 خرمشهر فتح شد و در تاریخ 14 خرداد، اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد، تصور اولیه در ایران، ناظر بر این معنا بود که نگرانی از پیروزی ایران منجر به گشایش جبهه جدید شده است. واکنش سیاسی ـ نظامی ایران با اعزام هیأت دیپلماتیک در تاریخ 17 خرداد و سپس اعزام برخی از نیروهای نظامی و اعلام آمادگی برای جنگ در دو جبهه، متأثر از همین ملاحظات بود. در تاریخ 20 خرداد، عراق آمادگی برای عقبنشینی یکجانبه را اعلام و در تاریخ 30 تیر آن را اجرا کرد. در این مرحله 5 هزار کیلومتر از خاک ایران، همچنان در اشغال ارتش عراق بود که در عقبنشینی تنها 2500 کیلومتر از آن تخلیه شد و مناطق حساس مانند ارتفاعات استراتژیک و شهر نفتشهر در اشغال نیروهای عراقی باقی ماند. ملاحظات سیاسی ـ نظامی جدید سبب شد، امام(ره) با احساس نگرانی از ماهیت سیاستهای جدید آمریکا و اسرائیل و عراق، روند اعزام نیرو به لبنان را متوقف و دستور بازگشت نیروها را صادر کردند. در چنین فضایی، قطعنامه 522 در تاریخ 22 تیر ماه از سوی سازمان ملل صادر شد که هیچکدام از درخواستهای ایران مورد توجه قرار نگرفته بود و همچنان از جنگ به عنوان وضعیت میان دو کشور نام برده میشد! مجموعه رخدادهای سیاسی ـ نظامی در سطح منطقه، مواضع جدید آمریکا، ماهیت قطعنامه جدید سازمان ملل، تماما نگرانی ایران را ـ مبنی بر اینکه کلیه تلاشها و سیاستها برای مهار و برتری ایران سازماندهی شده است ـ تشدید کرد و در نتیجه، تصمیمگیری اولیه پس از فتح خرمشهر، با آغاز عملیات رمضان در تاریخ 23 تیر ماه سال 1361 و با هدف تأمین صلح شرافتمندانه و تنبیه متجاوز به اجرا گذاشته شد. 4ـ نقد و بررسی تصمیمگیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و طرح پرسش در این زمینه، برای نخستین بار از سوی نهضت آزادی مطرح شد. مسئله قابل توجه در این زمینه، این است که انتقاد نهضت آزادی نزدیک به یک سال پس از تصمیمگیری و اجرای آن و با مشاهده نتایج این تصمیمگیری، اعلام شد. حال آنکه اگر نهضت در این زمینه دیدگاه و موضعی داشت، برای تأثیرگذاری بر روند تصمیمگیریها باید همانند حزب توده که در همان موقع، اقدام به موضعگیری کرد، با صدور بیانیه، مواضع خود را رسما اعلام میکرد. فارغ از این ملاحظه، نقدهای ناظر بر تصمیمگیری برای ادامه جنگ، اصولا بر اساس نتیجه و بدون توجه به شرایط طرح میشود، حال آنکه جدا کردن یک تصمیم از شرایط و بستر تاریخی آن، مانع از فهم ضرورتها و دلایل این تصمیمگیری خواهد شد. گزینههای موجود برای تصمیمگیری ایران، به گونهای بود که اگر برای توقف جنگ تصمیمگیری میشد، امتیاز قابل ملاحظهای به ایران واگذار نمیشد و هیچ تناسبی با شرایط برتری ایران نداشت و احتمالا زمینه درگیری مجدد ایران و عراق نیز فراهم میشد. امروز همان تصمیمگیری با طرح این پرسش روبروست که چرا ایران اینگونه جنگ را پایان داد؟ و حال آنکه، در آن هنگام از موضع برتر برخوردار بود و دشمن دچار شکست شده بود؟ این توضیح ناظر به این معناست که پیچیدگیهای حاکم بر شرایط تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر، به گونهای بوده است که هرگونه تصمیمگیری با توجه به پیامدهای آن میتوانست، پرسشزا باشد و تنها تفاوت در نوع پرسشهاست، نه اصل آن. مرکز پژوهشهای اجتماعی نخستوزیری در خرداد سال 1361، طی یک نظرسنجی از عدهای با شرایط سنی، تحصیلی و جنسیت متفاوت، «نظرات مردم در مورد ادامه جنگ و ورود به خاک عراق» را مورد بررسی قرار داده است. در این نظرسنجی، «نظر مردم در مورد ادامه جنگ»، وارد شدن به خاک عراق در صورتی که عراق شرایط ما را نپذیرد و دلایل عدم ورود به خاک عراق، مورد توجه قرار گرفته است. در پاسخ به این پرسش که جنگ را تا کجا ادامه باید داد، خروج عراق از خاک ایران با 7/30 درصد و سقوط صدام با 5/28 درصد، بیشترین آرا را کسب کرده است. دیگر گزینهها همچون گرفتن خسارت 4/12 درصد و صلح تنها 2 درصد را به خود اختصاص دادهاند. در حالی که پاسخ نمیدانم، 4 درصد بوده است. در پاسخ به این پرسش که اگر عراق شرایط ما را نپذیرد، آیا صلاح میدانید وارد خاک عراق شویم، بر حسب جنسیت پاسخ مثبت، 1/70 درصد، پاسخ منفی 1/15 درصد و نمیدانم 2/9 درصد و بر حسب سن، پاسخ مثبت 9/76، پاسخ منفی 7/7 و نمیدانم 4/15 درصد است. بر حسب میزان سواد پاسخگویان، پاسخ مثبت 4/48، پاسخ منفی 2/32 و پاسخ نمیدانم 5/6 درصد است. درصد پاسخها به تناسب مناطق بیستگانه تهران متفاوت است. چنانکه پاسخ کسانی که یکی از بستگان آنها در جبهه بوده است، در مورد ورود به خاک عراق، 3/58 درصد مثبت و 20 درصد منفی و 20 درصد نمیدانم میباشد. این نظرسنجی، فارغ از اینکه تا چه میزان میتواند از نظر علمی اعتبار داشته باشد، بیانگر بخشی از واقعیت اجتماعی و افکار عمومی نسبت به مسئله جنگ و تصمیمگیری در مورد پایان یا ادامه آن و در میان اقشار مختلف با موقعیتها و شرایط متفاوت است که با میانگین 70 درصد با آنچه پس از فتح خرمشهر واقع شد، موافقت خود را بر ادامه جنگ اعلام کردهاند. منبع: فصلنامه مطالعات تاریخی ـ شماره 2، بهار 1383
پاسخ به پرسش های اساسی جنگ تحمیلی در گفتوگو با «محمد درودیان» (2)؛
چرا جنگ پس از فتح خرمشهر ادامه یافت؟
به نظر میرسد تصمیمگیری برای ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظات از نظر اصولی صحیح بود، اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر به انتقاد گروههای سیاسی منجر شد، بیش از آنکه متأثر از اصل تصمیمگیری باشد، ریشه در نحوهی اجرای آن در عملیات رمضان داشت.
گروه تاریخ برهان؛ در قسمت پیشین گفتوگو با «آقای محمد درودیان»، اجتنابپذیری یا اجتنابناپذیری جنگ به بحث گذارده شد. حال، این قسمت از این مصاحبه در پی آن است تا به این سؤال پاسخ دهد که آیا تداوم جنگ امری لازم و اجتنابناپذیر بود یا خیر.
آقای درودیان از جملهی چالش برانگیزترین سؤالاتی که در خصوص 8 سال جنگ تحمیلی طرح می شود پرسش از چرایی و چگونگی تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر است. با اینکه 3 دهه از زمان فتح خرمشهر سپری شده است، همچنان موضوع تصمیمگیری دربارهی ادامهی جنگ در خاک عراق مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. در گفتمان انتقادی، فرض اصلی آن است که جنگ باید پس از فتح خرمشهر تمام میشد، زیرا در آن موقعیت برقراری صلح با شرایط مناسب امکانپذیر بود. شما به عنوان اولین پرسش در این رابطه بفرمایید که زمینههای پیدایش پرسش از علل تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر به چه زمانی باز میگردد؟
بله، همین طور است که میفرمایید. در واقع، پرسش از علل تداوم جنگ همچنان در گفتمان انتقادی چه در دوران جنگ و چه پس از آن مورد توجه قرار دارد. علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر برای نخستین بار از سوی نهضت آزادی و ماهها پس از اتخاذ این تصمیم و اجرای عملیاتهای مختلف شامل رمضان، محرم، مسلمبنعقیل و غیره مطرح شد. بعدها نقد و بررسی این موضوع در جزوهی جنگ و صلح در سال 1363 منتشر شد.
علت مطرح کردن این سؤال ظاهراً طولانی شدن جنگ و ناکامی در برخی از عملیاتها بود. حال آنکه در واقع نهضت آزادی و بسیاری از گروههای سیاسی ادامهی جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی ارزیابی میکردند و از این منظر پایان دادن به جنگ را ضروری میدانستند و مسئولان و تصمیمگیرندگان و نیز تصمیمات اتخاذشده را نقد میکردند.
هماکنون تکرار پرسش، در مورد علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر، آن را به یکی از مهمترین پرسشها تبدیل کرده است، ولی در کالبدشکافی آن و با در نظر گرفتن فضا و شرایط تصمیمگیری به نظر میرسد این پرسش به نحو مناسبی طرح نشده است. در واقع، با در نظر گرفتن کلیهی ملاحظات و عوامل مؤثر در تصمیمگیری برای ادامهی جنگ، این پرسش غلط است و اساساً باید موضوع را اینگونه مورد پرسش قرار داد که چرا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد؟
در صورتی که با پیروزی عملیات رمضان پس از فتح خرمشهر، جنگ به پایان میرسید آیا از علل ادامهی جنگ سؤال میشد؟ این موضوع نشان میدهد مطرح کردن پرسش دربارهی علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر اساساً متأثر از ملاحظات سیاسی به جای نگرش نظامیـاستراتژیک و بیشتر متأثر از نتایج است تا براساس شرایط. این مشکل برای بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا، پس از جنگ با عراق به نحو دیگری به وجود آمد. مردم عراق پس از شکست ارتش کشورشان در کویت قیام کردند و بوش با توجه به این مسئله، سیاست ساقط کردن صدام را رها کرد تا صدام متکی بر ارتش قیام مردم را سرکوب کند.
علت این تصمیم نگرانی آمریکا از سقوط صدام و پیروزی انقلاب اسلامی در عراق بود. چنانکه بعدها گفته شد آمریکاییها تصور میکردند بعدها براندازی صدام امکانپذیر است، ولی در عمل تداوم حضور صدام در رأس قدرت و ناتوانی آمریکا برای حذف صدام سبب شد که برخی از محافظهکاران و دمکراتها به بوش انتقاد کنند که از فرصت مناسب برای سرنگونسازی رژیم عراق استفاده نکرده است.
با این توضیحات مشخص میشود که پرسش از ادامهی جنگ متأثر از چه ملاحظاتی بوده و در عین حال چه کاستیهایی داشته است. ضمن اینکه رابطهی پرسشها با اهداف و اغراض سیاسی نقد و حتی پاسخ آن را دستخوش تغییر کرده است؛ چنانکه اکبر گنجی، در نقد تصمیمگیری برای ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر، به این موضوع از جنبهی خسارتهای مالی و انسانی جنگ توجه میکند. تبعات این نقد حتی دوستان و همفکران آقای گنجی را به واکنش وادار ساخت.
بیتوجهی گروههای سیاسی، به ویژه نهضت آزادی، به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیمگیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج، این تصور را به وجود میآورد که این گروهها تحت هر وضعیتی و بدون توجه به پیامدهای آن بر اتمام جنگ تأکید داشتهاند. اظهارات دکتر عباس شیبانی، از مؤسسان نهضت آزادی، در نقد مواضع نهضت دربارهی جنگ، بیانکنندهی همین معناست.
آقای هاشمی رفسنجانی نیز چند روز بعد، در سخنانی دربارهی اظهارات آقای گنجی، گفت:
«اینهایی که الآن حرف میزنند دنبال این هستند که ما اسراری که گاهی منافع دشمن را تأمین میکند مطرح کنیم. حتی قویترین کشورها و دولتها اسناد و اسرار امنیتی خود را پس از گذشت سالهای طولانی منتشر میکنند. من هیچ وقت اطلاعاتی را که منافع ملت، کشور و انقلاب را ضایع میکند مطرح نمیکنم.»
در رویکرد انتقادی، بیش از همه تصمیمگیری برای ادامهی جنگ و مدیریت سیاسیـنظامی کشور در آن زمان نقد میشود که در مقابل آقایان هاشمی و رضایی برای پاسخ، دو نظریهی سیاسی و نظامی را ارائه میکنند.
در نظریهی سیاسی، تأکید میشود که استراتژی کشور کسب یک پیروزی مهم و پایان دادن به جنگ بود، ولی چون پیروزیها نسبی بود اهداف سیاسی تأمین نشد. در نظریهی نظامی، گفته میشود که استراتژی کشور برای جنگ پس از فتح خرمشهر بیشتر سیاسی بود نه نظامی، لیکن برای سقوط صدام باید با بسیج امکانات کشور استراتژی نظامی اتخاذ میشد که در این صورت، علاوه بر تأمین اهداف، جنگ زودتر به پایان میرسید.
پس از فتح خرمشهر چه رویکردهایی در مورد آیندهی جنگ در سطح مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی پدید آمد؟ عوامل و شرایط مؤثر در شکلگیری این رویکردها چه بود؟
پس از فتح خرمشهر، برای نخستین بار، در جلسهی مسئولان و فرماندهان با امام، اتمام یا ادامهی جنگ مورد بحث و بررسی قرار گرفت. دو ایدهی متفاوت وجود داشت. براساس رویکرد اول چنین تصور میشد که با شکست عراق و آزادسازی مناطق اشغالی دیگر ادامهی جنگ ضرورتی ندارد. در رویکرد دوم، چنین استدلال میشد که ایران باید منطقهای مهم از خاک عراق را در اختیار بگیرد تا از موضع برتر عراق و حامیانش را برای تأمین خواستههای ایران متقاعد نماید.
رفتار عراق و آمریکا پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ ذهنیت و تصوراتی را در مردم و مسئولان به وجود آورده بود که آثار زیادی در نحوهی مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن، آزادسازی مناطق اشغالی و سپس در تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر بر جای نهاد. در حالی که موجودیت نظام و انقلاب بر اثر جنگ تهدید شده بود، سازمان ملل در واکنش به تجاوز عراق از این کشور حمایت کرد و همین امر اعتماد ایرانیان را به این سازمان سلب کرد. پس از فتح خرمشهر، این باور و اعتماد وجود نداشت که حقوق ایران که شامل محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامت و عقبنشینی کامل عراق بود تأمین شود.
ضمن اینکه نگرانی آمریکا از پیروزی ایران و سقوط عراق به تهدید ایران منجر شد و متقابلاً حمایت و کمکهای اطلاعاتی به عراق آغاز شد و این تحول بیانکنندهی این معنا بود که آمریکا و سایر قدرتها به پذیرش موقعیت برتر ایران و شکست عراق مایل نخواهند بود و در نتیجه، تمهیداتی را علیه ایران به کار خواهند گرفت. امام خمینی، برای نخستین بار، پس از عملیات فتحالمبین، نگرانی خود را بیان کرد:
« آمریکا معلوم نیست به این زودی طمعش را از این کشور قطع کند… از این جهت ما باید خودمان را برای مقاومت مهیا کنیم.»
فضای ذهنی تصمیمگیرندگان متأثر از دو مسئله بود؛ نخست پیروزیهای ایران بر عراق پیامدهای احتمالی داشت از جملهی آن سقوط صدام بود و دوم اهداف و ماهیت سیاست آمریکا و مجامع بینالمللی در برابر پیروزی ایران بود. در نتیجه، هنگام تصمیمگیری این نگرانی وجود داشت که خواستههای ایران نادیده گرفته شود. با این برداشت، این نظریه شکل گرفت که با توجه به برتری ایران بر عراق یک منطقهی مهم از خاک عراق تصرف شود تا با اتکای بر آن خواستههای ایران از موضع برتر تأمین شود. امام خمینی پرسشهایی را مطرح کردند که سرانجام با ارائهی دلایل نظامی و سیاسی توافق و اجماع لازم برای تصرف منطقهی شرق بصره حاصل شد.
فارغ از این ملاحظات و پس از گذشت 18 سال از زمان تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر این پرسش را میتوان طرح کرد که ایران اساساً چه گزینههایی در برابر خود داشت. آنچه انجام شد آیا بهترین گزینه بود؟ برای پاسخ به این پرسش باید علاوه بر نگرانیها و تصورات و ذهنیاتی که وجود داشت به خواستههای ایران و موانع موجود برای تأمین آنها توجه کرد.
فتح خرمشهر سرآغاز تحولی استراتژیک میباشد. بر این اساس، با توجه به بازتاب این مسئله در سطح ملی و منطقهای، فتح خرمشهر در واقع به مفهوم «پایان آغاز جنگ» بود. در چنین وضعیتی جمهوری اسلامی ایران چه شرایطی را برای پایان جنگ اعلام نمود؟
جمهوری اسلامی ایران بلافاصله، پس از تجاوز عراق به ایران و تردد هیئتهای صلح، خواستههای خود را مطرح کرد؛ این خواستهها به عنوان پیششرطهای خاتمهی جنگ شامل عقبنشینی عراق از مناطق اشغالی، اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت بود. مجامع بینالمللی و هیئتهای صلح به طرز عجیبی، به جای توجه کردن به عامل تجاوز و ضرورت عقبنشینی، بر اجرای آتشبس تأکید میکردند! تجربهی جنگ اعراب با اسرائیل و تبعات مخاطرهآمیز پذیرش آتشبس، جمهوری اسلامی را وادار کرد که همچنان بر خواسته و شرایط خود تأکید کند.
تدریجاً برتری توان نظامی ایران و در هم شکستن ماشینهای نظامی ارتش اشغالگر و آزادسازی مناطق اشغالی مسئلهی آتشبس و عقبنشینی را کمرنگ کرد؛ زیرا در مرحلهی آزادسازی مناطق اشغالی، 10 هزار کیلومتر مربع از 15 هزار کیلومتر مربعی را که عراق به اشغال خود درآورده بود آزاد شد و عراق 5 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت که، پس از اعلام عقبنشینی از خاک ایران، 2500 کیلومتر مربع از خاک ایران شامل ارتفاعات و مناطق حساس در اشغال نیروهای عراقی باقی ماند.
در مرحلهی جدید، محکوم کردن عراق که متجاوز بود و پرداخت غرامت اهمیت بیشتری داشت. با این توضیحات، در واقع، با فتح خرمشهر، هنوز اوضاع به وضع قبل از تجاوز بازنگشته بود؛ زیرا عراق 5 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت. عراق همچنان تهدیدی برای ایران بود و ایران صدها میلیارد دلار خسارت دیده بود. ایران در چنین وضعیتی برای حل مسائل چگونه باید تصمیم میگرفت؟
آقای رجایی خراسانی، نمایندهی وقت ایران در سازمانملل، دربارهی موضوع آتشبس، میگوید: در مذاکراتی که داشتیم به ما میگفتند در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکرهای باید آتشبس برقرار شود. این تأکید در وضعیتی بود که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواستههای ایران وجود نداشت و پس از آتشبس مشخص نبود مذاکراتی که آغاز میشود چه نتیجهای خواهد داشت.
واکنش دولت عراق در مقابل شرایط جمهوری اسلامی ایران برای اتمام جنگ چگونه بود؟ در حالی که ایران در موضع برتر قرار داشت و پیامدهای آتشبس با عراق کاملاً مبهم بود آیا اتمام جنگ ممکن بود؟ اگر ایران با موقعیت برتر، از موضع ضعف، به فرض دریافت مقداری پول از صندوق مشترک کشورهای عربی به جنگ پایان میداد، آیا این اقدام به منزلهی تأمین حقوق ایران و برقراری صلح و ثبات بود؟
نگرانی از تبعات شکست عراق و پیگیری احتمالی جنگ از سوی ایران در این مرحله دو نوع بازتاب داشت؛ نخست، تأکید بر برقراری آتشبس در اولویت اول و سپس ارائهی برخی از پیشنهادها برای پرداخت غرامت که به صورت غیررسمی و کلی بود. آقای رجایی خراسانی، نمایندهی وقت ایران در سازمانملل، دربارهی موضوع آتشبس، میگوید: در مذاکراتی که داشتیم به ما میگفتند در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکرهای باید آتشبس برقرار شود. این تأکید در وضعیتی بود که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواستههای ایران وجود نداشت و پس از آتشبس مشخص نبود مذاکراتی که آغاز میشود چه نتیجهای خواهد داشت.
علاوه بر این، دربارهی غرامت، حرفهای متفاوتی گفته میشد و آمار و ارقام ذکرشده از 25 میلیارد تا 150 میلیارد دلار متغیر است، ولی تاکنون هیچ گونه سند معتبر و مشخصی مشاهده نشده است. آقای هاشمی، در کتاب حقیقتها و مصلحتها، این موضوع را شایعه میداند و میگوید:
«وقتی خرمشهر فتح شد، شایعاتی در مورد پیغام صلح یا دادن پول در کشور مطرح بود ولی ما، که مسئول بودیم، میدانستیم این شایعات دروغ است.»
همچنین فرماندهی وقت سپاه در سخنانی میگوید:
«اینکه گفته میشود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا 4 سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتشبس ارائه شد که اگر قبول میکردیم جنگ 50 سال به درازا میکشید.»
وزیر خارجهی وقت نیز در این باره میگوید: «نفر اول آقای حبیب شطی، دبیر کل کنفرانس اسلامی، بود که برای مذاکره آمد. یک رقمی را ایشان گفت و ما هم یک رقمی مطرح کردیم قرار شد ایشان جواب بیاورند ولی دیگر خبری نشد. نفر دوم معاون وزیر خارجهی هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم ولی رفت و خبری نشد.
بنابراین، مسئلهی مهم برای ایران در زمان تصمیمگیری، دفع تهدیدات احتمالی عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقبنشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت به ایران تأمین میشد. حامیان منطقهای و بینالمللی عراق، که نگران سقوط صدام در صورت ادامهی جنگ بودند، در قدم اول بر آتشبس تأکید داشتند تا درباره توقف جنگ و مهار رو به گسترش پیروزیهای ایران اطمینان حاصل کنند.
ضمن اینکه در تعیین متجاوز حساسیت داشتند؛ زیرا انجام این مهم به معنای اعلام پیروزی سیاسی ایران بر عراق بود و تزلزل در عراق و احتمالاً فروپاشی رژیم بعثی را موجب میشد. علاوه بر این، قدرتهای بزرگ در تجاوز عراق سهیم بودند و اعلام متجاوز بودن عراق به منزلهی پذیرش سیاست تجاوزآمیز این کشورها علیه جمهوری اسلامی ایران بود، لذا از پذیرش آن اجتناب میکردند.
برای پرداخت غرامت مایل بودند اولاً مبلغ پرداختی به میزانی نباشد که ایران در مرحلهی بازسازی به موقعیتی جدید دست یابد. بنابراین تلاش میکردند ایران همچنان در برابر هزینههای بازسازی خسارات جنگ درگیر و ضعیف باقی بماند. ثانیاً به بازسازی عراق، که قدرت متعادل کنندهی ایران بود، توجه کردند. به همین دلیل کشورهای شورای همکاری تأکید داشتند که یک صندوق مشترک تشکیل شود که پول آن را کشورهای مختلف تأمین میکردند و به تناسب میان ایران و عراق تقسیم میشد.
اگر جمهوری اسلامی ایران، جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام میکرد آیا امروز به جای پرسش از علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر این پرسش مطرح نمیشد که چرا جمهوری اسلامی در وضعیتی که در موضع برتر بود و احتمال شکست عراق و سقوط صدام وجود داشت و عراق همچنان بخشی از خاک ایران را در اشغال خود داشت، جنگ را این گونه به پایان رساند؟
باید به این نکته توجه کرد که پرداخت غرامت برای بازسازی ایران و عراق به لحاظ حقوقی بر این فرض مبتنی بود که ایران و عراق هر دو در شروع جنگ مقصر هستند، حال آنکه عراق متجاوز بود و پس از اتمام جنگ با ایران و تجاوز عراق به کویت دبیر کل سازمانملل عراق را متجاوز معرفی کرد. علاوه بر این، تشکیل صندوق مشترک و پرداخت هزینه برای بازسازی حتماً پیامدهایی داشت؛ از جمله اینکه در هر مرحله و در برابر هر پرداختی ایران باید گزارش هزینهها را ارائه میکرد تا مجدداً پول دریافت کند. آیا برای طرف پیروز در جنگ پذیرش چنین تبعاتی امکانپذیر بود؟
بیتوجهی گروههای سیاسی، به ویژه نهضت آزادی، به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیمگیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج، این تصور را به وجود میآورد که این گروهها تحت هر وضعیتی و بدون توجه به پیامدهای آن بر اتمام جنگ تأکید داشتهاند. اظهارات دکتر عباس شیبانی، از مؤسسان نهضت آزادی، در نقد مواضع نهضت دربارهی جنگ، بیانکنندهی همین معناست؛ ایشان میگوید:
«در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آنها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمهکاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع کنندهی جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع شدهی ملت ایران رها کنیم، حال آنکه بعد از حملهی عراق به کویت معلوم شد که امام صدام را درست شناخته بود و اگر ما هم رها میکردیم، او رها نمیکرد.»
با توجه به موقعیت برتر نظامی ایران و وضعیت حاکم بر منطقه و داخل، برای تصمیمگیری در مورد آیندهی جنگ چه گزینههایی پیش روی ایران قرار داشت؟
1. ایران بدون در نظر گرفتن خواستههای خود و تنها بر اثر فشارهای بینالمللی و در حالی که نیروهای عراقی همچنان در مناطق اشغالی حضور داشتند، با پذیرش آتشبس، مذاکره با عراق را آغاز میکرد بدون آنکه هیچگونه کنترلی بر آن داشته باشد یا از اهرم فشار برای تأمین خواستههای خود استفاده کند. این روش براساس ضرورت خاتمهی جنگ با هر وضعیتی میتوانست انتخاب شود، اما اینکه آیا انتخاب این راهحل به معنای حل و فصل جنگ به سود ایران بود، با در نظر گرفتن اینکه ایران طرف پیروز جنگ بود، پذیرفتنی نبود.
2. ترک مخاصمه بدون اتمام جنگ راهحل دیگری بود که فرا روی ایران قرار داشت؛ بدین معنا که ایران راهحل اول را نمیپذیرفت، در عین حال از ورود به داخل خاک عراق خودداری میکرد و در مرز خود مستقر میشد. انتخاب این گزینه با توجه به اینکه عراق نفت شهر را در اختیار داشت و روی ارتفاعات و مناطق سرکوب مستقر شده و در عین حال به دنبال فرصت برای بازسازی و تجدید قوا بود چه معنایی داشت. آیا با این روش جنگ به پایان میرسید یا اینکه عراق پس از تجدید قوا مجدداً حملات خود را از سر میگرفت؟ ضمن اینکه، از نظر حقوقی، هیچ گونه آتشبسی میان دو طرف برقرار نشده بود و بهانههای لازم برای از سرگیری مجدد تجاوزات عراق وجود داشت.
نتیجهی هر دو راهحل این بود که روند برتری ایران بر عراق را متوقف و مخدوش میکرد و خطر سقوط احتمالی عراق کاهش مییافت و این برای آمریکا، اروپا و برخی از کشورهای منطقه، که به دنبال پایان دادن به جنگ با هدف جلوگیری از سقوط صدام بودند، بهترین گزینه بود.
3. تنبیه متجاوز با هدف تأمین صلح شرافتمندانه راهحل دیگری بود که ایران انتخاب کرد. امام خمینی بر این نظر بودند:
«امروز که ما قدرت داریم اگر مجرم را رها کنیم، این به معنای آتشبس و صلح نیست؛ ضمن اینکه منطق حکم میکند دشمن عقب راندهشده را باید به نحوی مجازات کرد که برای سالهای سال خیال تهاجم مجدد را از سر بیرون کند.»
پس شما اساساً معتقدید که اصل تصمیمگیری برای ادامهی جنگ صحیح بوده است؟
به نظر میرسد تصمیمگیری برای ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظات از نظر اصولی صحیح بود، اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر به انتقاد گروههای سیاسی منجر شد، بیش از آنکه متأثر از اصل تصمیمگیری باشد، ریشه در نحوهی اجرای آن در عملیات رمضان داشت. نگرانی از احتمال هوشیاری دشمن و واکنش سازمان ملل در برابر تصمیم ایران به تعجیل در انجام عملیات رمضان در منطقهی شرق بصره منجر شد. در نتیجه، ناکامی در این عملیات دستاوردهای فتح خرمشهر را تضعیف کرد و با طولانی شدن جنگ، اصل تصمیمگیری مورد پرسش و انتقاد قرار گرفت.
با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار «برهان» قرار دادید/ انتهای متن/
مصاحبهکننده: محمدجواد اکبرپوربازرگانی (پژوهشگر حوزهی جنگ ایران و عراق)۱۳۹۱/۷/۴
پاسخ به پرسش های اساسی جنگ تحمیلی در گفتوگو با «محمد درودیان» (2)؛
چرا جنگ پس از فتح خرمشهر ادامه یافت؟
به نظر میرسد تصمیمگیری برای ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظات از نظر اصولی صحیح بود، اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر به انتقاد گروههای سیاسی منجر شد، بیش از آنکه متأثر از اصل تصمیمگیری باشد، ریشه در نحوهی اجرای آن در عملیات رمضان داشت.
گروه تاریخ برهان؛ در قسمت پیشین گفتوگو با «آقای محمد درودیان»، اجتنابپذیری یا اجتنابناپذیری جنگ به بحث گذارده شد. حال، این قسمت از این مصاحبه در پی آن است تا به این سؤال پاسخ دهد که آیا تداوم جنگ امری لازم و اجتنابناپذیر بود یا خیر.
آقای درودیان از جملهی چالش برانگیزترین سؤالاتی که در خصوص 8 سال جنگ تحمیلی طرح می شود پرسش از چرایی و چگونگی تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر است. با اینکه 3 دهه از زمان فتح خرمشهر سپری شده است، همچنان موضوع تصمیمگیری دربارهی ادامهی جنگ در خاک عراق مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. در گفتمان انتقادی، فرض اصلی آن است که جنگ باید پس از فتح خرمشهر تمام میشد، زیرا در آن موقعیت برقراری صلح با شرایط مناسب امکانپذیر بود. شما به عنوان اولین پرسش در این رابطه بفرمایید که زمینههای پیدایش پرسش از علل تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر به چه زمانی باز میگردد؟
بله، همین طور است که میفرمایید. در واقع، پرسش از علل تداوم جنگ همچنان در گفتمان انتقادی چه در دوران جنگ و چه پس از آن مورد توجه قرار دارد. علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر برای نخستین بار از سوی نهضت آزادی و ماهها پس از اتخاذ این تصمیم و اجرای عملیاتهای مختلف شامل رمضان، محرم، مسلمبنعقیل و غیره مطرح شد. بعدها نقد و بررسی این موضوع در جزوهی جنگ و صلح در سال 1363 منتشر شد.
علت مطرح کردن این سؤال ظاهراً طولانی شدن جنگ و ناکامی در برخی از عملیاتها بود. حال آنکه در واقع نهضت آزادی و بسیاری از گروههای سیاسی ادامهی جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی ارزیابی میکردند و از این منظر پایان دادن به جنگ را ضروری میدانستند و مسئولان و تصمیمگیرندگان و نیز تصمیمات اتخاذشده را نقد میکردند.
هماکنون تکرار پرسش، در مورد علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر، آن را به یکی از مهمترین پرسشها تبدیل کرده است، ولی در کالبدشکافی آن و با در نظر گرفتن فضا و شرایط تصمیمگیری به نظر میرسد این پرسش به نحو مناسبی طرح نشده است. در واقع، با در نظر گرفتن کلیهی ملاحظات و عوامل مؤثر در تصمیمگیری برای ادامهی جنگ، این پرسش غلط است و اساساً باید موضوع را اینگونه مورد پرسش قرار داد که چرا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد؟
در صورتی که با پیروزی عملیات رمضان پس از فتح خرمشهر، جنگ به پایان میرسید آیا از علل ادامهی جنگ سؤال میشد؟ این موضوع نشان میدهد مطرح کردن پرسش دربارهی علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر اساساً متأثر از ملاحظات سیاسی به جای نگرش نظامیـاستراتژیک و بیشتر متأثر از نتایج است تا براساس شرایط. این مشکل برای بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا، پس از جنگ با عراق به نحو دیگری به وجود آمد. مردم عراق پس از شکست ارتش کشورشان در کویت قیام کردند و بوش با توجه به این مسئله، سیاست ساقط کردن صدام را رها کرد تا صدام متکی بر ارتش قیام مردم را سرکوب کند.
علت این تصمیم نگرانی آمریکا از سقوط صدام و پیروزی انقلاب اسلامی در عراق بود. چنانکه بعدها گفته شد آمریکاییها تصور میکردند بعدها براندازی صدام امکانپذیر است، ولی در عمل تداوم حضور صدام در رأس قدرت و ناتوانی آمریکا برای حذف صدام سبب شد که برخی از محافظهکاران و دمکراتها به بوش انتقاد کنند که از فرصت مناسب برای سرنگونسازی رژیم عراق استفاده نکرده است.
با این توضیحات مشخص میشود که پرسش از ادامهی جنگ متأثر از چه ملاحظاتی بوده و در عین حال چه کاستیهایی داشته است. ضمن اینکه رابطهی پرسشها با اهداف و اغراض سیاسی نقد و حتی پاسخ آن را دستخوش تغییر کرده است؛ چنانکه اکبر گنجی، در نقد تصمیمگیری برای ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر، به این موضوع از جنبهی خسارتهای مالی و انسانی جنگ توجه میکند. تبعات این نقد حتی دوستان و همفکران آقای گنجی را به واکنش وادار ساخت.
بیتوجهی گروههای سیاسی، به ویژه نهضت آزادی، به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیمگیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج، این تصور را به وجود میآورد که این گروهها تحت هر وضعیتی و بدون توجه به پیامدهای آن بر اتمام جنگ تأکید داشتهاند. اظهارات دکتر عباس شیبانی، از مؤسسان نهضت آزادی، در نقد مواضع نهضت دربارهی جنگ، بیانکنندهی همین معناست.
آقای هاشمی رفسنجانی نیز چند روز بعد، در سخنانی دربارهی اظهارات آقای گنجی، گفت:
«اینهایی که الآن حرف میزنند دنبال این هستند که ما اسراری که گاهی منافع دشمن را تأمین میکند مطرح کنیم. حتی قویترین کشورها و دولتها اسناد و اسرار امنیتی خود را پس از گذشت سالهای طولانی منتشر میکنند. من هیچ وقت اطلاعاتی را که منافع ملت، کشور و انقلاب را ضایع میکند مطرح نمیکنم.»
در رویکرد انتقادی، بیش از همه تصمیمگیری برای ادامهی جنگ و مدیریت سیاسیـنظامی کشور در آن زمان نقد میشود که در مقابل آقایان هاشمی و رضایی برای پاسخ، دو نظریهی سیاسی و نظامی را ارائه میکنند.
در نظریهی سیاسی، تأکید میشود که استراتژی کشور کسب یک پیروزی مهم و پایان دادن به جنگ بود، ولی چون پیروزیها نسبی بود اهداف سیاسی تأمین نشد. در نظریهی نظامی، گفته میشود که استراتژی کشور برای جنگ پس از فتح خرمشهر بیشتر سیاسی بود نه نظامی، لیکن برای سقوط صدام باید با بسیج امکانات کشور استراتژی نظامی اتخاذ میشد که در این صورت، علاوه بر تأمین اهداف، جنگ زودتر به پایان میرسید.
پس از فتح خرمشهر چه رویکردهایی در مورد آیندهی جنگ در سطح مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی پدید آمد؟ عوامل و شرایط مؤثر در شکلگیری این رویکردها چه بود؟
پس از فتح خرمشهر، برای نخستین بار، در جلسهی مسئولان و فرماندهان با امام، اتمام یا ادامهی جنگ مورد بحث و بررسی قرار گرفت. دو ایدهی متفاوت وجود داشت. براساس رویکرد اول چنین تصور میشد که با شکست عراق و آزادسازی مناطق اشغالی دیگر ادامهی جنگ ضرورتی ندارد. در رویکرد دوم، چنین استدلال میشد که ایران باید منطقهای مهم از خاک عراق را در اختیار بگیرد تا از موضع برتر عراق و حامیانش را برای تأمین خواستههای ایران متقاعد نماید.
رفتار عراق و آمریکا پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ ذهنیت و تصوراتی را در مردم و مسئولان به وجود آورده بود که آثار زیادی در نحوهی مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن، آزادسازی مناطق اشغالی و سپس در تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر بر جای نهاد. در حالی که موجودیت نظام و انقلاب بر اثر جنگ تهدید شده بود، سازمان ملل در واکنش به تجاوز عراق از این کشور حمایت کرد و همین امر اعتماد ایرانیان را به این سازمان سلب کرد. پس از فتح خرمشهر، این باور و اعتماد وجود نداشت که حقوق ایران که شامل محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامت و عقبنشینی کامل عراق بود تأمین شود.
ضمن اینکه نگرانی آمریکا از پیروزی ایران و سقوط عراق به تهدید ایران منجر شد و متقابلاً حمایت و کمکهای اطلاعاتی به عراق آغاز شد و این تحول بیانکنندهی این معنا بود که آمریکا و سایر قدرتها به پذیرش موقعیت برتر ایران و شکست عراق مایل نخواهند بود و در نتیجه، تمهیداتی را علیه ایران به کار خواهند گرفت. امام خمینی، برای نخستین بار، پس از عملیات فتحالمبین، نگرانی خود را بیان کرد:
« آمریکا معلوم نیست به این زودی طمعش را از این کشور قطع کند… از این جهت ما باید خودمان را برای مقاومت مهیا کنیم.»
فضای ذهنی تصمیمگیرندگان متأثر از دو مسئله بود؛ نخست پیروزیهای ایران بر عراق پیامدهای احتمالی داشت از جملهی آن سقوط صدام بود و دوم اهداف و ماهیت سیاست آمریکا و مجامع بینالمللی در برابر پیروزی ایران بود. در نتیجه، هنگام تصمیمگیری این نگرانی وجود داشت که خواستههای ایران نادیده گرفته شود. با این برداشت، این نظریه شکل گرفت که با توجه به برتری ایران بر عراق یک منطقهی مهم از خاک عراق تصرف شود تا با اتکای بر آن خواستههای ایران از موضع برتر تأمین شود. امام خمینی پرسشهایی را مطرح کردند که سرانجام با ارائهی دلایل نظامی و سیاسی توافق و اجماع لازم برای تصرف منطقهی شرق بصره حاصل شد.
فارغ از این ملاحظات و پس از گذشت 18 سال از زمان تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر این پرسش را میتوان طرح کرد که ایران اساساً چه گزینههایی در برابر خود داشت. آنچه انجام شد آیا بهترین گزینه بود؟ برای پاسخ به این پرسش باید علاوه بر نگرانیها و تصورات و ذهنیاتی که وجود داشت به خواستههای ایران و موانع موجود برای تأمین آنها توجه کرد.
فتح خرمشهر سرآغاز تحولی استراتژیک میباشد. بر این اساس، با توجه به بازتاب این مسئله در سطح ملی و منطقهای، فتح خرمشهر در واقع به مفهوم «پایان آغاز جنگ» بود. در چنین وضعیتی جمهوری اسلامی ایران چه شرایطی را برای پایان جنگ اعلام نمود؟
جمهوری اسلامی ایران بلافاصله، پس از تجاوز عراق به ایران و تردد هیئتهای صلح، خواستههای خود را مطرح کرد؛ این خواستهها به عنوان پیششرطهای خاتمهی جنگ شامل عقبنشینی عراق از مناطق اشغالی، اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت بود. مجامع بینالمللی و هیئتهای صلح به طرز عجیبی، به جای توجه کردن به عامل تجاوز و ضرورت عقبنشینی، بر اجرای آتشبس تأکید میکردند! تجربهی جنگ اعراب با اسرائیل و تبعات مخاطرهآمیز پذیرش آتشبس، جمهوری اسلامی را وادار کرد که همچنان بر خواسته و شرایط خود تأکید کند.
تدریجاً برتری توان نظامی ایران و در هم شکستن ماشینهای نظامی ارتش اشغالگر و آزادسازی مناطق اشغالی مسئلهی آتشبس و عقبنشینی را کمرنگ کرد؛ زیرا در مرحلهی آزادسازی مناطق اشغالی، 10 هزار کیلومتر مربع از 15 هزار کیلومتر مربعی را که عراق به اشغال خود درآورده بود آزاد شد و عراق 5 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت که، پس از اعلام عقبنشینی از خاک ایران، 2500 کیلومتر مربع از خاک ایران شامل ارتفاعات و مناطق حساس در اشغال نیروهای عراقی باقی ماند.
در مرحلهی جدید، محکوم کردن عراق که متجاوز بود و پرداخت غرامت اهمیت بیشتری داشت. با این توضیحات، در واقع، با فتح خرمشهر، هنوز اوضاع به وضع قبل از تجاوز بازنگشته بود؛ زیرا عراق 5 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت. عراق همچنان تهدیدی برای ایران بود و ایران صدها میلیارد دلار خسارت دیده بود. ایران در چنین وضعیتی برای حل مسائل چگونه باید تصمیم میگرفت؟
آقای رجایی خراسانی، نمایندهی وقت ایران در سازمانملل، دربارهی موضوع آتشبس، میگوید: در مذاکراتی که داشتیم به ما میگفتند در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکرهای باید آتشبس برقرار شود. این تأکید در وضعیتی بود که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواستههای ایران وجود نداشت و پس از آتشبس مشخص نبود مذاکراتی که آغاز میشود چه نتیجهای خواهد داشت.
واکنش دولت عراق در مقابل شرایط جمهوری اسلامی ایران برای اتمام جنگ چگونه بود؟ در حالی که ایران در موضع برتر قرار داشت و پیامدهای آتشبس با عراق کاملاً مبهم بود آیا اتمام جنگ ممکن بود؟ اگر ایران با موقعیت برتر، از موضع ضعف، به فرض دریافت مقداری پول از صندوق مشترک کشورهای عربی به جنگ پایان میداد، آیا این اقدام به منزلهی تأمین حقوق ایران و برقراری صلح و ثبات بود؟
نگرانی از تبعات شکست عراق و پیگیری احتمالی جنگ از سوی ایران در این مرحله دو نوع بازتاب داشت؛ نخست، تأکید بر برقراری آتشبس در اولویت اول و سپس ارائهی برخی از پیشنهادها برای پرداخت غرامت که به صورت غیررسمی و کلی بود. آقای رجایی خراسانی، نمایندهی وقت ایران در سازمانملل، دربارهی موضوع آتشبس، میگوید: در مذاکراتی که داشتیم به ما میگفتند در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکرهای باید آتشبس برقرار شود. این تأکید در وضعیتی بود که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواستههای ایران وجود نداشت و پس از آتشبس مشخص نبود مذاکراتی که آغاز میشود چه نتیجهای خواهد داشت.
علاوه بر این، دربارهی غرامت، حرفهای متفاوتی گفته میشد و آمار و ارقام ذکرشده از 25 میلیارد تا 150 میلیارد دلار متغیر است، ولی تاکنون هیچ گونه سند معتبر و مشخصی مشاهده نشده است. آقای هاشمی، در کتاب حقیقتها و مصلحتها، این موضوع را شایعه میداند و میگوید:
«وقتی خرمشهر فتح شد، شایعاتی در مورد پیغام صلح یا دادن پول در کشور مطرح بود ولی ما، که مسئول بودیم، میدانستیم این شایعات دروغ است.»
همچنین فرماندهی وقت سپاه در سخنانی میگوید:
«اینکه گفته میشود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا 4 سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتشبس ارائه شد که اگر قبول میکردیم جنگ 50 سال به درازا میکشید.»
وزیر خارجهی وقت نیز در این باره میگوید: «نفر اول آقای حبیب شطی، دبیر کل کنفرانس اسلامی، بود که برای مذاکره آمد. یک رقمی را ایشان گفت و ما هم یک رقمی مطرح کردیم قرار شد ایشان جواب بیاورند ولی دیگر خبری نشد. نفر دوم معاون وزیر خارجهی هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم ولی رفت و خبری نشد.
بنابراین، مسئلهی مهم برای ایران در زمان تصمیمگیری، دفع تهدیدات احتمالی عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقبنشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت به ایران تأمین میشد. حامیان منطقهای و بینالمللی عراق، که نگران سقوط صدام در صورت ادامهی جنگ بودند، در قدم اول بر آتشبس تأکید داشتند تا درباره توقف جنگ و مهار رو به گسترش پیروزیهای ایران اطمینان حاصل کنند.
ضمن اینکه در تعیین متجاوز حساسیت داشتند؛ زیرا انجام این مهم به معنای اعلام پیروزی سیاسی ایران بر عراق بود و تزلزل در عراق و احتمالاً فروپاشی رژیم بعثی را موجب میشد. علاوه بر این، قدرتهای بزرگ در تجاوز عراق سهیم بودند و اعلام متجاوز بودن عراق به منزلهی پذیرش سیاست تجاوزآمیز این کشورها علیه جمهوری اسلامی ایران بود، لذا از پذیرش آن اجتناب میکردند.
برای پرداخت غرامت مایل بودند اولاً مبلغ پرداختی به میزانی نباشد که ایران در مرحلهی بازسازی به موقعیتی جدید دست یابد. بنابراین تلاش میکردند ایران همچنان در برابر هزینههای بازسازی خسارات جنگ درگیر و ضعیف باقی بماند. ثانیاً به بازسازی عراق، که قدرت متعادل کنندهی ایران بود، توجه کردند. به همین دلیل کشورهای شورای همکاری تأکید داشتند که یک صندوق مشترک تشکیل شود که پول آن را کشورهای مختلف تأمین میکردند و به تناسب میان ایران و عراق تقسیم میشد.
اگر جمهوری اسلامی ایران، جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام میکرد آیا امروز به جای پرسش از علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر این پرسش مطرح نمیشد که چرا جمهوری اسلامی در وضعیتی که در موضع برتر بود و احتمال شکست عراق و سقوط صدام وجود داشت و عراق همچنان بخشی از خاک ایران را در اشغال خود داشت، جنگ را این گونه به پایان رساند؟
باید به این نکته توجه کرد که پرداخت غرامت برای بازسازی ایران و عراق به لحاظ حقوقی بر این فرض مبتنی بود که ایران و عراق هر دو در شروع جنگ مقصر هستند، حال آنکه عراق متجاوز بود و پس از اتمام جنگ با ایران و تجاوز عراق به کویت دبیر کل سازمانملل عراق را متجاوز معرفی کرد. علاوه بر این، تشکیل صندوق مشترک و پرداخت هزینه برای بازسازی حتماً پیامدهایی داشت؛ از جمله اینکه در هر مرحله و در برابر هر پرداختی ایران باید گزارش هزینهها را ارائه میکرد تا مجدداً پول دریافت کند. آیا برای طرف پیروز در جنگ پذیرش چنین تبعاتی امکانپذیر بود؟
بیتوجهی گروههای سیاسی، به ویژه نهضت آزادی، به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیمگیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج، این تصور را به وجود میآورد که این گروهها تحت هر وضعیتی و بدون توجه به پیامدهای آن بر اتمام جنگ تأکید داشتهاند. اظهارات دکتر عباس شیبانی، از مؤسسان نهضت آزادی، در نقد مواضع نهضت دربارهی جنگ، بیانکنندهی همین معناست؛ ایشان میگوید:
«در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آنها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمهکاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع کنندهی جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع شدهی ملت ایران رها کنیم، حال آنکه بعد از حملهی عراق به کویت معلوم شد که امام صدام را درست شناخته بود و اگر ما هم رها میکردیم، او رها نمیکرد.»
با توجه به موقعیت برتر نظامی ایران و وضعیت حاکم بر منطقه و داخل، برای تصمیمگیری در مورد آیندهی جنگ چه گزینههایی پیش روی ایران قرار داشت؟
1. ایران بدون در نظر گرفتن خواستههای خود و تنها بر اثر فشارهای بینالمللی و در حالی که نیروهای عراقی همچنان در مناطق اشغالی حضور داشتند، با پذیرش آتشبس، مذاکره با عراق را آغاز میکرد بدون آنکه هیچگونه کنترلی بر آن داشته باشد یا از اهرم فشار برای تأمین خواستههای خود استفاده کند. این روش براساس ضرورت خاتمهی جنگ با هر وضعیتی میتوانست انتخاب شود، اما اینکه آیا انتخاب این راهحل به معنای حل و فصل جنگ به سود ایران بود، با در نظر گرفتن اینکه ایران طرف پیروز جنگ بود، پذیرفتنی نبود.
2. ترک مخاصمه بدون اتمام جنگ راهحل دیگری بود که فرا روی ایران قرار داشت؛ بدین معنا که ایران راهحل اول را نمیپذیرفت، در عین حال از ورود به داخل خاک عراق خودداری میکرد و در مرز خود مستقر میشد. انتخاب این گزینه با توجه به اینکه عراق نفت شهر را در اختیار داشت و روی ارتفاعات و مناطق سرکوب مستقر شده و در عین حال به دنبال فرصت برای بازسازی و تجدید قوا بود چه معنایی داشت. آیا با این روش جنگ به پایان میرسید یا اینکه عراق پس از تجدید قوا مجدداً حملات خود را از سر میگرفت؟ ضمن اینکه، از نظر حقوقی، هیچ گونه آتشبسی میان دو طرف برقرار نشده بود و بهانههای لازم برای از سرگیری مجدد تجاوزات عراق وجود داشت.
نتیجهی هر دو راهحل این بود که روند برتری ایران بر عراق را متوقف و مخدوش میکرد و خطر سقوط احتمالی عراق کاهش مییافت و این برای آمریکا، اروپا و برخی از کشورهای منطقه، که به دنبال پایان دادن به جنگ با هدف جلوگیری از سقوط صدام بودند، بهترین گزینه بود.
3. تنبیه متجاوز با هدف تأمین صلح شرافتمندانه راهحل دیگری بود که ایران انتخاب کرد. امام خمینی بر این نظر بودند:
«امروز که ما قدرت داریم اگر مجرم را رها کنیم، این به معنای آتشبس و صلح نیست؛ ضمن اینکه منطق حکم میکند دشمن عقب راندهشده را باید به نحوی مجازات کرد که برای سالهای سال خیال تهاجم مجدد را از سر بیرون کند.»
پس شما اساساً معتقدید که اصل تصمیمگیری برای ادامهی جنگ صحیح بوده است؟
به نظر میرسد تصمیمگیری برای ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظات از نظر اصولی صحیح بود، اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر به انتقاد گروههای سیاسی منجر شد، بیش از آنکه متأثر از اصل تصمیمگیری باشد، ریشه در نحوهی اجرای آن در عملیات رمضان داشت. نگرانی از احتمال هوشیاری دشمن و واکنش سازمان ملل در برابر تصمیم ایران به تعجیل در انجام عملیات رمضان در منطقهی شرق بصره منجر شد. در نتیجه، ناکامی در این عملیات دستاوردهای فتح خرمشهر را تضعیف کرد و با طولانی شدن جنگ، اصل تصمیمگیری مورد پرسش و انتقاد قرار گرفت.
با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار «برهان» قرار دادید/ انتهای متن/
مصاحبهکننده: محمدجواد اکبرپوربازرگانی (پژوهشگر حوزهی جنگ ایران و عراق)۱۳۹۱/۷/۴