چکیده مقاله:
برخی از نویسندگان، مدعی شدهاند که اعراب مسلمان در زمان فتح ایران، جنایات زیادی مرتکب شده و اموال بسیاری را به غارت بردهاند، نوامیس زیادی را هتک حرمت کرده و با ورود به ایران، فرهنگ و تمدن ایرانی را به نابودی کشاندهاند. به اذعان اینان، حملات اعراب به ایران، مصداق تجاوز جنگی بوده و در این تجاوز، جز ویرانی و از بین رفتن آثار تمدنی ایران، چیز دیگری نصیب ایرانیان نشده است. بررسی منابع تاریخی نشان میدهد، حملات اعراب مسلمان به ایران، هر چند ممکن است در مواردی با جنایاتی همراه شده باشد؛ لکن در مجموع با کمترین تخلف همراه بوده و هیچگاه تخریب تمدن ایرانی نبوده است. این حملات چون با برانداختن حاکمان ظالم و مستبد ساسانی و با پذیرش اسلام توسط ایرانیان همراه بوده، موجب رشد و تعالی فرهنگ و تمدن در ایران شده است. نشانۀ این امر، وجود مراکز علمی و آموزشی فراوان و وجود دانشمندان بسیار در زمینههای گوناگون علمی در ایران پس از فتوحات است که برخی از آنان نه تنها در تمدن ایرانی، بلکه در تمدن جهانی سهم قابل توجهی داشتهاند.
مقدمه:
پیامبرگرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)، آخرین پیامبر الهی است که به منظور هدایت و راهنمایی انسانها از سوی خداوند برگزیده شد. آن حضرت پس از سالها تلاش و پشتکار توانست در مدینه حکومت اسلامی تشکیل دهد. حرکت آن حضرت ادامه یافت تا جایی که در پایان زندگی آن حضرت (سال 11 هجری) تقریباً تمامی شبه جزیره عربستان در اختیار آن حضرت قرار گرفته و قدرت اسلام روز به روز در حال افزایش بود؛ به گونهای که حتی سپاهیان مسلمانان در مواردی به مرزهای روم و ایران نزدیک شده بودند. با رحلت آن حضرت و روی کار آمدن خلفا، مسلمانان فتوحات را آغاز کردند و در دو جبهه ایران و روم به پیروزیهایی شگفتانگیز و خیرهکننده دست یافتند. بخشهای عمدهای از امپراتوری روم شرقی و تقریباً سراسر امپراتوری ایران در دوره خلفا، مخصوصاً در زمان خلیفه دوم، عمربنخطاب (13 ـ 23 هجری) فتح شد و به دست اعراب مسلمان افتاد. سلسله ساسانی که از سال 241 میلادی تشکیل شده بود، پس از 415 سال، توسط اعراب مسلمان شکست خورد و قلمرو اسلامی بسیار گسترده شد. سلسله حملاتی که توسط اعراب مسلمان به ایران صورت گرفت و سبب تصرف این سرزمین و در مرحله بعد، سبب اسلام آوردن ایرانیان شده؛ مورد اعتراض برخی از نویسندگان، خصوصاً برخی نویسندگان دهههای اخیر قرار گرفته است. این نویسندگان مدعی هستند که این حملات مصداق بارز جنایت، تجاوز و ویرانگری بوده است! اینان با استناد به شواهدی از منابع تاریخی و احیاناً با دستکاری برخی از روایات تاریخی، تلاش کردهاند، به هر نحوی، حمله به ایران را حمله اعراب وحشی و جنایتکار مطرح سازند. از منظر برخی از این نویسندگان، این حملات حتی از حمله مغولان به قلمرو اسلامی بدتر و ویرانکنندهتر بوده است! در این نوشتار تلاش میشود شبههها و ادعاهای آنان در این زمینه که عمدتاً در شبکههای اجتماعی مطرح و تبلیغ میشود، مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد. بنابراین سوالی که در این جا مطرح است این است که عملکرد اعراب مسلمان در جریان فتوحات چگونه بوده و تأثیر این حملات بر ایران چه بوده است؟ روشی که در پاسخ به این سوال برگزیده شده روش توصیفی و تحلیلی است و هدف، نقد دیدگاهی است که مدعی جنایات اعراب در ایران است. امروزه در مجامع دانشگاهی و غیر دانشگاهی با استناد به سخنان کسانی که حملات اعراب مسلمان را به ایران جنایت و ویرانگری دانستهاند، در مواردی حتی اصل اسلام نیز مورد حمله قرار میگیرد، بنابراین ضروری است که در این زمینه روشنگری صورت گرفته و واقعیتهای حمله اعراب به ایران در معرض قضاوت خوانندگان قرار گیرد.
پیش از این، نگارنده این سطور در کتاب تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان در فتوحات اسلامی از صفحه 106 تا 120 عملکرد اعراب در ایران را مورد بررسی قرار داده و مباحثی چون ادعای نابودی کتابخانه ها، کشتن دانشمندان ایرانی، ادعای بدتر بودن حمله اعراب از حمله مغول و ادعای نابودی زبان فارسی مورد نقد قرار گرفته است.(رک: حاجی زاده، تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان در فتوحات اسلامی، ص106 ـ 120) در نوشتار حاضر تلاش شده فراتر از مطالبی که در کتاب مطرح شده، به سایر شبهاتی که در این زمینه مطرح شده، پاسخ درخوری ارائه شود.
مبانی کلامی و فقهی فتوحات
در اسلام اگر جنگ در خدمت هدفی مقدس، همانند جلوگیری از ظلم و ستم بر بندگان خدا (نساء: 75 و حجرات: 9)؛ جلوگیری از شیوع فساد (بقره: 251)؛ اجرای عدالت، احیا و برپایی حق، برداشتن موانع از سر راه تبلیغ و نشر اسلام، نابودسازی شرک (انفال: 39)؛ مبارزه با منحرفان، گمراهان، متجاوزان و عاصیان (موسوی، 1376، ص810) و خلاصه اصلاح دین و دنیا باشد؛ نه تنها مذموم و ناپسند نیست، بلکه لازم و واجب شمرده شده است؛ چرا که مصلحت انسانها گاهی در این است که جنگی صورت بگیرد؛ هر چند عدهای از انسانها در جنگ کشته شوند و پیامدهایی دیگر نیز داشته باشد.
از نظر فقهی نیز هر چند نظرات فقهای شیعه، درباره جواز یا عدم جواز فتوحات با هم اختلاف دارد، اما بیشتر فقها با استناد به برخی از روایات و شواهد تاریخی، از رضایت امام علی(علیه السلام) به فتوحات سخن گفتهاند و حکم به جواز آن دادهاند. یکی از محققان ضمن بررسی نظرات فقهی آنان نهایتا به این نتیجه رسیده است: «اثبات اذن و رضایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فتوحات با روایات صحیح، و جبرانِ ضعف برخی از آنها با شواهد و ادله تاریخی، برنظر مخالفان ترجیح دارد» (هدایت پناه، 1385، ص175).
حمله اعراب، مصداق تجاوز، قتل و جنایت!
یکی از شبهههای مطرح شده درباره نوع تعامل مسلمانان با ایرانیان _ در جریان فتوحات ـ که در برخی از شبکههای اجتماعی مطرح شده؛ بدین صورت است:
«حمله اعراب به ایران تجاوز بوده؛ ولی مذهبیون آن را فتوحات اسلامی میخوانند. در فتح ایران، اعراب جنایات زیادی مرتکب شدند؛ مردان را کشتند و به نوامیس ایرانیان تجاوز کردند» (نفیسی، 1388، ص87). «دینوری مینویسد که عُمَر مکرر میگفت: از فرزندان این زنان که در جلولا اسیر شدهاند به خدا پناه میبرم (دینوری، 1368، ص123). منظور از «فرزند این زنان»، فرزندانی است که زنان ایرانی، پس از تجاوز تازیان باردار شده بودند. ترس عُمَر از فرزندان بیپدری بود که در شکم این زنان بودند.»
در پاسخ به این شبهه باید گفت؛ سخن گفتن از جنایات زیاد، قتل و تجاوز به نوامیس، در مواردی با اغراقگویی همراه بوده است؛ ضمن این که باید پذیرفت حمله به ایران به ظلم و ستم حاکمان ساسانی بر مردم ایران پایان داد و موجبات آزادسازی آنان را از حاکمیت فکری و سیاسی حاکمان و موبدان ساسانی فراهم ساخت.
تودۀ مردم در نظام طبقاتی ساسانی از بسیاری از مؤلفههای حقوق انسانی بیبهره بودند؛ جنگهای مستمر و طولانی بین ایران و روم که فشار عمدۀ آن بر طبقات پایین دست جامعه بود، سبب نارضایتی مردم را فراهم آورده بود و ایرانیان که زیر فشار مالیاتی سنگین و تحمیل قوانین مذهبی، حقوقشان لگد مال شده بود؛ از حکومت و فرمانروایان ساسانی بسیار ناراضی بودند (کریستین سن، 1387، ص651). «کلمان هوار» میگوید: «نامعلوم بودن پایۀ مالیاتی که هر شخص میبایست پرداخت کند، بهانهای برای اخاذی و زیادهستانیها به دست میداد که از قدیمیترین ایام تا کنون در مشرق زمین در حکم قانون بوده است. در سندی که مورخان مسیحی حفظ کردهاند، اشاره شده شاپور دوم (310 ـ 379م)، چون برای ادامۀ جنگ با رومیان به مالیاتهای زیادی احتیاج داشت، به حکام ولایات ارمنی فرمان میدهد تا به زور از مردم مالیات بگیرند» (هوار، 1386، ص180). «کریستینسن»، ایرانشناس و خاورشناس دانمارکی (م 1945)، به نقل از «مارسیلینیوس»، مورخ غربی مینویسد: در دورۀ ساسانی کشاورزان و کارگران در نهایت ذلت و خواری به سر میبردند (کریستین سن، 1387، ص424). بیجهت نیست عامه مردم که از حقوق خویش محروم بودند، برای اضمحلال و سقوط امپراتوری ساسانی لحظه شماری کنند (براون، 1356، ص537 ـ536). «دانشمندان و پژوهشگران تاریخ، یکی از علل مهم سقوط و انحطاط ساسانیان را تجمل پرستی و فشارهای اقتصادی بر مردم میدانند» (الهامی، 1358، ص34).
اختلاف طبقاتی
در دورۀ ساسانی، اشرافیت زرتشتی، با سدّ گذرناپذیری از مردم جدا میشد. «اشرافیت با داشتن اسبها، جامهها و پیرایههای فاخر، ممتاز بودند… شمشیربازی و سوارکاری و شکار، از امتیازات اشرافیت بود…گذر از طبقهای به طبقه دیگر تقریباً غیر ممکن بود» (هوار، 1386، ص167). بنای طبقات اجتماعی که از عهد اردشیر (اولین پادشاه ساسانی) نهاده شد (مسعودی، 1409، ج 1، ص269)؛ به هر قشری وظیفهای مخصوص سپرده بود که تغییرپذیر نبود؛ به گونهای که وقتی بهرام گور (حک: 420 ـ 440 م) خواست طبق ذوق خود، خنیاگران (خوانندگان و نوازندگان) را در طبقهای بالاتر نشاند، با مخالفت شاهان بعدی مواجه شد (مسعودی، 1409ق، ج 1، ص269). انوشیروان (حک: 521 ـ 579 م) به خاطر احترام به همین سنت اجتماعی حاضر نشد به فرزند کفشگرزاده حق تحصیل بدهد (الهامی، 1358، ص35).
طبیعتاً محروم بودن طبقات پایین جامعه از تحصیل سبب شد جامعۀ ایران از این ظرفیت عظیمی که میتوانسته موجبات ترقی جامعه را فراهم کند، بی نصیب بماند؛ چرا که عمدتاً فرزندان طبقات پایین جامعه هستند که به مراتب بالای علمی دست پیدا میکنند.
به جز این، امتیازاتِ بسیار دیگری مخصوص خاندانهای برگزیده یا همان هفت خانوادهای بود که در مراتب بالای اجتماعی قرار گرفته بودند (ابناثیر، 1385 ج7، ص376). برخی از محققان «انحصار کلیه مقامات لشکرى و کشورى به هفت خانواده و محرومیت اکثریت مردم از حقوق اجتماعى» را عامل اصلی شکست ساسانیان در برابر اعراب مسلمان دانستهاند (راوندی، 1382، ج2، ص53).
در هر حال ظلم و ستم دورۀ ساسانی، این حکومت را از درون دچار تزلزل کرده بود. اصلاحات انوشیروان در زمینههای اجتماعی و اقتصادی، دلیلی واضح بر این نابسامانیها میباشد. گفته شده انوشیروان پیش از ایجاد اصلاحات مورد نظر خویش، با دیگران مشورت کرد؛ اما تحمل شنیدن نظر مخالفی را هم نداشت. او پس از شنیدن سخن یکی از دبیران که از خراج دائمی بر برخی از محصولات گله داشت، دستور داد او را با دواتها آن قدر بزنند تا بمیرد!» (طبری،1387، ج2، ص702 ـ703). این روایت نشان میدهد که حاکمانِ مشهور به عدالت، چون خسرو انوشیروان نیز تحمل شنیدن دیدگاههای مخالف را نداشتند و با مخالفان با خشونت رفتار میکردند.
عدم توجه به قشرهای ضعیف
در ادوار دیگر شاهان ساسانی نیز مردم ایران وضعیت چندان مطلوبی نداشتند. یکی از این ادوار، دورۀ حاکمیت خسرو پرویز (حک: 591 تا 628 میلادی؛ 21 عامالفیل تا 8 هجری) است که آکنده از ظلم و جنایت است. بررسی عملکرد خسرو پرویز نشان میدهد، وی شخصیتی مستبد، خوشگذران، اهل تجمل، بیرحم و سختگیر بوده است. به نوشته یکی از نویسندگان روسی «در دورۀ او ظلم و ستم چنان تحملناپذیر شده بود که کشاورزان غالباً از کشور میگریختند» (آ. ای. کولسنیکف، 1375، ص214). «ریچارد فرای»، شرقشناس و ایرانشناس برجستۀ آمریکایی نیز به افزوده شدن باج و خراجها، خصوصاً در دورۀ خسرو پرویز اشاره کرده است (فرای، 1386، ص374). سیاست دشوار مالیاتی خسروپرویز که به منظور تأمین هزینۀ جنگ اعمال میشد، فشار کمرشکنی بر رعایا تحمیل کرد تا آنجا که به روایت تاریخ قم: «مردم هلاک شدند و خراب گشتند تا غایت که کنیزکی را به درهمی میفروختند.» (قمی، 1385، ص452). این امر نشان میدهد فشار از سوی خسرو پرویز، به گونهای گردید که اوضاع زندگی مردم رو به ویرانی نهاد و سختی و فشار بر آنان زیاد شد.
«کریستینسن» در ترسیم فشارهای اقتصادی خسرو پرویز بر قشرهای گوناگون جامعۀ ایرانی آورده است: «اگر هرمزد چهارم به بزرگان سختگیری میکرد و رعیت را مینواخت، خسرو پرویز برای آکندن گنج، هم رعایا و پیشهوران را میآزرد و هم بزرگان را رنجیده خاطر میکرد…» (کریستین سن، 1387، ص434). این نویسندۀ غربی با استناد به تاریخ طبری ادامه داده است: «خسرو، مردمان را حقیر میشمرد و چیزهایی را خوار میداشت که هیچ شهریار عاقلی خوار نمیدارد. در جرم و عصیان به باری تعالی، به جایی رسید که به رئیس نگهبانان خاصه خود، زادان فرخ، فرمان داد تا همۀ زندانیان را که عددشان به 36 هزار تن میرسید، هلاک کند!» (همان، ص433 ـ 434 و رک: طبری، 1387، ج 2، ص216). قتل 36 هزار زندانی که قطعاً بسیاری از آنان استحقاق چنین مجازاتی را نداشتهاند، گویای سنگدلی و بیرحمی پادشاه ایران است؛ پادشاهی که بعضاً به دانشمندان نیز رحم نکرده است. در منابع آمده است: خسروپرویز، بزرگمهر (بوذرجمهر) حکیم را به قتل رساند (پیرنیا، 1375، ج 4، ص2799). این حکیم ایرانی، در زمان خسرو انوشیروان (حک: 521 ـ579 م) منصب وزارت را بر عهده داشته و به اتهام عدم پاسداشت دین زرتشتی، در زمان خسرو پرویز اعدام شده است (مسعودی، 1409، ج1، ص305). سخنان صریح این حکیم ایرانی قبل از قتلش در برابر خسرو پرویز، نشان میدهد این پادشاه از ستمکارترین و بدرفتارترین شاهان ساسانی بوده است (همان). مسعودی ضمن اشاره به قتل بزرگمهر و وزیر دیگری از وزرای با تدبیر ساسانی، از ظلم و ستم خسرو پرویز به خاص و عام سخن گفته و بر این نکته تاکید دارد: ستمهایی در این دورۀ بر مردم رفت که کسی به یاد نداشت (همان، ص306).
در زمان امام علی(علیه السلام) شخصی به نام «نرسا»، بهعنوان نماینده ایرانیان، در محضر آن حضرت، به مال اندوزی، استبداد، ویرانسازی داراییهای مردم و خوارشمردن مردم توسط خسرو پرویز و نهایتاً قتل وی به همین جهت اشاره کرده است (ثقفی کوفی، 1353، ج 2، ص780 و منقری، 1404ق، ص14). این روایت نشان میدهد سختگیری و فشار بر مردم به گونهای بوده که عدهای به ستوه آمده و این امر موجبات قتل شاه ساسانی را فراهم کرده است.
بنابراین، بررسی سیاستهای حکومتی خسرو پرویز و سایر پادشاهان ساسانی که به گوشهای از آنها اشاره شد، نشان میدهد «آنان پادشاهانی» آرمانی برای ایرانیان نبودهاند. کسانی که با ظلم و ستم بخواهند حکومت را اداره کنند، طبیعتاً حکومت آنان پایدار نخواهد ماند؛ چرا که براساس سخنی حکمیانه: «حکومت با کفر باقى مى ماند؛ امّا با ظلم باقى نمى ماند» (مکارمشیرازی، 1387، ج2، ص442).
مغان و اقدامات آنها
به جز ظلم و ستم شاهان ساسانی، اقدامات ناروای مغان و دستورات بسیار دشوار و طاقت فرسای دین زرتشتی، بیشتر مردم ایران را به ستوه آورده بود. «دکتر شریعتی» معتقد است گرچه اسلام، ایران را به زور گرفت و این برخلاف دموکراسی و لیبرالیسم است؛ با توجه به اصلاحی که با ورود اسلام به ایران اتفاق افتاده، این امر نه تنها محکوم نیست، بلکه امری موجّه و مجاز است. ایشان سپس مینویسد: «اسلام هدفی داشته است و معتقد بوده است که اگر آن هدف در جامعه مطرح شود، آنها (ایرانیان) از قید موبد زرتشتی و خسرو ساسانی آزاد شدهاند. این هدف که سبب پیشرفت و نجات مردم میشود، به هر شکلی تحقق پیدا کند، موجّه است؛ زیرا امری مقدستر از این که جامعهای از پرستش شخصیتها و بتها و خرافات نجات یابد، وجود ندارد» (شریعتی، 1386، ج2، ص222 ـ223).
بنابراین، خودکامگیها و اقدامات ناروای مغان در پیچیده ساختن مبانی دین زرتشتی، مردم را از این دین بیزار ساخته و آنان را برای پذیرش اعتقادات دیگری آماده کرده بود (نفیسی، 1388، ص28). در واقع مهمترین عامل شکست حکومت ساسانی، نارضایتی مردم از وضع دولت و آیین و رسوم اجحاف آمیز آن زمان بوده است (مطهری، 1385، ص89).
ضمن این که رفتار ستمگرانۀ موبدان، نسبت به پیروان سایر مذاهب و ادیان، سبب شد که دربارۀ آیین زرتشت و پادشاهانى که از مظالم موبدان حمایت مى کردند، بغض و کینه شدید در دل بسیارى از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلاى عرب به منزله نجات و رهایى ایران از چنگال ظلم تلقى گردد (براون، 1356، ص299). به قول مرحوم جلال آلاحمد: «اسلام پیش از آنکه به مقابله ما بیاید، این ما بودیم که او را دعوت کردیم. بگذریم که رستم فرخزادی بود که از فروصیت ساسانی و سنت متحجر زرتشتی دفاع مذبوح کرد؛ اما اهل مدائن و تیسفون، نان و خرما به دست، در کوچهها به پیشواز اعرابی ایستاده بودند که به غارت کاخها میرفتند» (الهامی، 1358، ص186) و به قول یکی از محققان: «این فتوحات خیره کننده… در واقع بدان سبب امکان داشت که همه جا در قلمرو ایران و بیزانس مقدم مهاجمان را عامه مردم باعلاقه استقبال کردند و اگر عامۀ مردم این ممالک، با مهاجمان به خشم و عداوت مینگریستند، این فتوحات، چنین آسان به دست نمیآمد» (زرینکوب، 1387، ص14).
همۀ این روایات و تحلیلهای تاریخی نشان میدهد:
اولاً: زمینههای شکست از اعراب مسلمان را دولتمردان ستمگر ساسانی فراهم کرده بودند.
ثانیاً: این حملات سبب نجات مردم ستمدیده ایران از ظلم و ستم خسروان و موبدان دورۀ ساسانی بوده است.
ظلم و ستم حاکمان ساسانی و موبدان وابسته به آنها سبب شده ایرانیان با پذیرش اسلام، از زیر یوغ آنان خارج شوند. به تعبیر جالب توجه یکی از محققان: «جنگهای عربان با سپاهیان ساسانی و برافتادن دودمان ساسانی و نابود شدن جامعۀ طبقاتی ایران، نه پیروزی عربان بود و نه شکست ایرانیان؛ بلکه پیروزی مردم ستمکشیده و رنجبرده و انتقامجوی ایران و پیروزی ایمان مسلمانان بود بر فساد جامعۀ طبقاتی ایران در زمان ساسانیان» (حامی، [بیتا]، ص291).
اما در پاسخ به این ادعا: «اعراب، جنایات زیادی مرتکب شدند و مردان را کشتند»؛ باید گفت: بدون شک اعراب در برخوردهای نظامی که با ایرانیان داشتهاند، افرادی را نیز به قتل رساندهاند؛ در برخی از این برخوردها، حتی ممکن است افراط شده باشد؛ امّا در این باره چند نکته را باید در نظر داشت.
نکتۀ اول این که شکی نیست در هر درگیری نظامی، افرادی غیر نظامی هم به قتل میرسند؛ خصوصاً تعداد کشتههای گروهی که شکست میخورند، قطعاً بیشتر است.
نکتۀ دوم این که این کشت و کشتار، در فتوحات اولیه، یعنی در دوره خلفای راشدین کمتر به چشم میخورد، بلکه در فتوحات دوره اموی بیشتر مشاهده میشود (صفری، 1379، ص56).
نکتۀ بعد این که همه کسانی که فرماندهانی فتوحات را بر عهده داشتهاند، افرادی نبودند که تمام آموزههای اسلامی را رعایت کنند. بعضاً افرادی که فرمانده سپاه میشدند، ممکن بود در قتل و خونریزی، افراط هم کرده باشند که البته این امر، همانگونه که محققان بدان اشاره دارند، به صورت استثنایی بوده است (رنجبر، 1382، ص64) و طبیعتا اینان به جهت انجام چنین گناهانی به مجازات اخروی خویش خواهند رسید. کما این که در زمان رسولخدا(صلی الله علیه وآله) خالدبنولید برخلاف دستور اسلام مرتکب جنایت شد و رسولخدا(صلی الله علیه وآله) از کرده وی برائت جست (واقدی، 1409، ج3، ص881) و او را به خدا واگذار کرد. بنابراین هرگز نباید جنایتها و رفتارهای ناپسندِ عربهایی چون حجاجبنیوسف ثقفی، یزیدبنمهلب و خالدبنولید را به پای اسلام گذاشت و سخن از عداوت و کینه اعراب و ایرانیان به میان آورد.
نوعی اغراق
نکتۀ دیگری که نباید از آن غافل شد، این است که در برخی از گزارشهای تاریخی قطعاً سخنانی اغراقآمیز در خصوص تعداد کشتهها، غنایم به دست آمده و غیره وجود دارد که حتماً باید با این دادههای تاریخی با احتیاط برخورد شود. دکتر «زرینکوب» مینویسد: «دربارۀ اخبار فتوح تازیان (اعراب) در ایران مبالغهها و خطاهای بسیار رفته است. روایات اعراب عراق، از گزاف و خودستایی آکنده است؛ چنانکه اخبار خداینامههای ایران از نفرت و بهانه تراشی خالی نیست» (زرینکوب، 1355، ص283).
در بخشی از نوشتههای ضد اسلامی، با استناد به جلد چهارم تاریخ طبری، صفحه 1514 و تاریخ اجتماعی ایران، نوشته سعید نفیسی، صفحه 84؛ از تجاوز اعراب به نوامیس ایرانیان سخن گفته شده است. اولاً، دربارۀ کتاب «تاریخ اجتماعی ایران»، نوشته سعید نفیسی باید گفت، این کتاب یکی از منابعی است که در دورۀ معاصر تألیف شده است؛ بنابراین اگر مطلبی تاریخی دربارۀ حوادث صدر اسلام در این کتاب آمده باشد، باید به منابع متقدم مستند باشد؛ ثانیاً، اگر مطلبی در منابع متقدم نقل شده باشد، لزوماً به معنای درستی آن نیست. چه بسا مطلبی تنها توسط یک مورخ نقل شده باشد و سایر نوشتهها خلاف آن باشد. بنابراین، همۀ روایات تاریخی در مورد حادثۀ مذکور باید مورد بررسی قرار گیرند تا درستی یا نادرستی آنها به اثبات برسد.
مراجعه به تاریخ طبری نشان میدهد برخلاف ادعای نویسنده، گذشته از این دو مورد، چنین مطلبی در تاریخ طبری نیست. «طبری» در صفحه مذکور ذیل عنوان حکایتِ «عین التمر» پس از اشاره به حمله خالد به قلعه ایرانیان مینویسد: «او هر چه زن و فرزند و مال در قلعه بود، به اسیرى و غنیمت گرفت» (طبری، 1387، ج 3، ص415).
در این جا صرفاً سخن از اسیر گرفتن زن و فرزندان ایرانیان است و هیچ حرفی از تجاوز به زنان در میان نیست. علاوه بر این، کسی که با تاریخ صدر اسلام آشنا باشد، میداند که اگر کسی از فرماندهان نظامی برخلاف دستورات اسلامی به نوامیس دیگران تجاوزی صورت میداد، بهشدت مورد توبیخ و مواخذه دیگر مسلمانان قرار میگرفت؛ چنانکه وقتی خالدبنولید، بهعنوان یک شخصیتِ فاسق، در زمان حکمرانی ابوبکر (11 ـ 13 هجری)، مالکبننویره را به قتل رساند و با همسر مالک همبستر شد،(هرچند خلیفه تا حدودی از وی حمایت کرد، اما) بهشدت مورد اعتراض مسلمانان قرار گرفت و عمل او بهعنوان عملی غیر شرعی قلمداد شد (یعقوبی، [بیتا]، ج2، ص132 و ابنکثیر، 1407ق، ج6، ص323). ضمن این که باید توجه داشت که در برخی از موارد، اعراب به صورت شرعی و قانونی با زنان ایرانی ازدواج کردهاند و روشن است که ازدواج شرعی و قانونی غیر از تجاوز است. اما این که عمر، از فرزندان زنان اسیر شده در جلولا اظهار نگرانی کرده (دینوری، 1368، ص129)، دلیل بر این نیست که این فرزندان غیر مشروع به دنیا آمده باشند، بلکه عمر به دلیل تعصب عربی (رک: ابنسعد، [بیتا]، ج3، ص261 و احمدبنحنبل، [بیتا]، ج1، ص20) از امتزاج نژادی اعراب با ایرانیان نگران بوده است. علاوه بر این، احتمالاً خلیفۀ دوم، ازدواج اعراب را با زنان ایرانی عاملی در جهت بیتوجهی به زنان عرب میدانسته؛ چنانکه در تاریخ طبری آمده است: وقتی عمر از ازدواج حذیفهبنیمان از صحابۀ رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) (و فرماندار مدائن) با زنی از اهل کتاب آگاه شد، از وی خواست آن زن را طلاق دهد و وقتی حذیفه علت آن را پرسید، عمر گفت: اگر به آنها رو کنید، شما را از زنان عرب باز دارند (طبری، 1387، ج 3، ص588).
حمله اعراب، یعنی تخریب تمدن و غارت اموال!
در نوشتههای ضددینی و ضداسلامی آمده است: «حمله اعراب به ایران، غیر از تخریب تمدنی و غارت اموال و… حاصلی نداشته است». این نویسندگان حتی در مواردی حملات اعراب را با حملات مغولان و اسکندر در یک ردیف قرار داده و از خوی وحشیگری اعراب سخن گفتهاند.
در پاسخ باید گفت: نباید اعراب مسلمان را با اعراب دورۀ جاهلی که جز قتل و غارت با چیزی آشنا نبودند، مقایسه کرد. اعراب مسلمان در پرتو آموزههای اسلام و دستورات انسانی آن که همگان را از ویرانگری، تخریب و خیانت برحذر داشته است، تا حدودی متحول شده بودند. حکایتی که طبری نقل کرده، این ادعا را اثبات میکند. وی مینویسد: «وقتى مسلمانان در مدائن فرود آمدند و غنایم را جمع کردند، یکى آمد و جعبه اى آورد و به کسی که مسئول جمعآوری غنایم بود، تحویل داد. مسئول جمعآوری غنایم و همراهانش به آورنده جعبه گفتند: هرگز چنین چیزى ندیده ایم! آنگاه گفتند: آیا چیزى از آن برداشته اى؟ گفت: به خدا اگر به خاطر خدا نبود، آن را پیش شما نمى آوردم (طبری، 1387، ج 4، ص19). این حکایت نشان دهندۀ تأثیر آموزههای اسلامی مسلمانان است؛ به گونهای که عربِ غارتگرِ جاهلی که در دورۀ جاهلیت از هیچ جنایتی رویگردان نبود، با پذیرش اسلام به مرحلهای رسیده که حاضر نیست کوچکترین خیانتی در اموال مسلمین داشته باشد. مصادیق دیگری نیز در تاریخ آمده است که نشان میدهد اعراب با پذیرش اسلام، از جهت فکری متحول شدهاند. بهعنوان نمونه وقتی سعدبنابیوقاص مشاهده کرد مسلمانان به غنایم توجهی نکرده و در آنان دست نبردهاند، امانتداری آنان را این گونه مورد تمجید قرار داد: «سپاه امین است. اگر حرمت جنگاوران بدر نبود، مى گفتم که با وجود فضیلت بدریان، بعضى از آنها در غنایمى که گرفتند، دست بردند؛ اما دربارۀ این جماعت ندانستم و نشنیدم». نیز جابربنعبدالله گفت: «به خدایى که جز او خدایى نیست، کسى از جنگاوران قادسیه را ندیدم که دنیا و آخرت را با هم خواهد. سه نفر را متهم کردیم؛ اما همانها هم امانت و زهدشان بر ما ثابت شد» (همان). همچنین طبری از فردی به نام قیس عجلى نقل میکند: «وقتى شمشیر خسرو و کمربند و زیور وى را پیش عمر آوردند، وی گفت: کسانى که اینها را تسلیم کرده اند، امانتدار بوده اند» (همان، ص20). این موارد و موارد کمشمار دیگری نشان میدهد اعراب مسلمان در پرتو شریعت اسلامی، از خوی غارتگری و وحشیگری دورۀ جاهلی دست کشیده بودند و تلاش میکردند به دستورات اسلامی عمل کنند.
بیاساس بودن برخی ادعاها
نکتۀ دیگری که باید به آن اشاره شود، اینکه نویسندگان ضداسلام، صرفاً و به صورت کلی از تخریب تمدن ایران سخن گفته و بعضاً به سوزاندن کتابها و یا از بین بردن مراکز علمی اشاره دارند؛ در حالی که نه کتابسوزی اعراب در ایران دارای واقعیت است و نه از بین بردن مراکز علمی. محققان اشاره دارند با وجود اینکه جزئیات حوادث فتوحات اسلامى در ایران و روم ضبط شده؛ در هیچ مدرک تاریخی نامى از کتابخانه اى در ایران، اعم از اینکه به آتش کشیده شده و یا به آتش کشیده نشده باشد، وجود ندارد؛ بلکه مدارک خلاف آن را ثابت مى کند (مطهری، 1385، ص270؛ رک: شهیدی، [بیتا]، ص801 ـ803 و ممتحن، [بیتا]، ص79 ـ 106). کتابخانۀ جندیشاپور و مرکز علمیای که در این شهر قرار داشت، تا قرنها بعد از ورود اعراب مسلمان، به حیات خود ادامه داده است. «در آغاز اسلام، مدرسۀ جندیشاپور به اوج شهرت رسید و تا دورۀ عباسیان که پزشکانی را از آن جا به بغداد بردند، ادامه یافت تا قرن هشتم (چهاردهم میلادی)، جغرافینویسان و جهانگردان مسلمانی که از آن جا دیدن کردهاند، از جندیشاپور همچون شهری آباد نام بردهاند» (نصر، 1386، ص197).
اعراب مسلمان نه تنها هیچ مرکز علمی و هیچ بنای تمدنی را در ایران تخریب نکردند، بلکه موجبات رشد و ترقی فرهنگی و تمدنی ایران را فراهم ساختند. با ورود اسلام به ایران، با توجه به اهمیتی که دین اسلام به علم و دانشاندوزی داده است؛ در بسیاری از شهرهای ایران کانونهای علمی بزرگی تشکیل شد و ایرانیان در بسیاری از علوم به پیشرفتهای بسیار زیادی دست یافتند. مراتب علمی قبل از اسلام، با این رشد علمی و فرهنگی به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست (رک: حاجی زاده، 1392، ص121).
در ایران قبل از اسلام، تنها مرکز علمی که میتوان از آن سخن گفت، همان «جندی شاپور» است. در این مرکز علمی نیز اغلب دانشمندان، غیرایرانی (مسیحیان نسطوری) بودند؛ در حالی که بعد از اسلام، این ایرانیان بودند که به بالاترین مراحل پیشرفت و علم دست یافتند و مراکز علمی و فرهنگی بسیاری در بیشتر شهرهای ایران ایجاد شد. بیتالحکمه، دارالعلمها، نظامیهها، مدارس مختلف، بیمارستانهای آموزشی، حوزههای علمیه و مکتبخانهها و رصدخانههای مختلفی که در شهرهای ایران ساخته شد؛ همگی به بعد از اسلام مربوط است. به رغم انحصاری بودن علم در دورۀ ساسانی، در دورۀ اسلامی تمامی طبقات اجتماع اجازه ورود به این عرصه را پیدا کردند؛ چرا که «اسلام»، همگان را به فراگیری علم سفارش کرده بود. سمعانی به مهاجرت دو کودک فقیر روستایی (اسحاقبنابراهیم حنظلی سمرقندی و برادرش) به سمرقند، به منظور فراگیری علم و دانش اشاره کرده است؛ به گونهای که هزینۀ تحصیل آنها را مادرشان از راه پشم ریسی تأمین میکرد (سمعانی،1408ق، ج2، ص347).
بزرگترین دانشمندان ایران در زمینۀ علوم مختلف، به بعد از اسلام مربوطند. در علم پزشکی، بزرگانی چون علیبنربن طبری نویسندۀ کتاب «فردوس الحکمه»، علیبنعباس اهوازی نویسندۀ کتاب «کامل الصناعه»، محمدبنزکریای رازی نویسندۀ دو کتاب مهم «طب منصوری» و «الحاوی» (در 24 مجلد)؛ همچنین ابوعلی سینا نویسندۀ کتاب «القانون فی الطب» که بیش از 30 بار کتابش به زبانهای اروپایی ترجمه شده و مدت هزار سال بر صحنۀ پزشکی جهان حاکم بوده است؛ افتخار ایرانیان مسلمان میباشند. در علم ریاضی، افرادی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، ابوالوفای بوزجانی، غیاثالدین جمشید کاشانی و عمر خیام نیشابوری را داریم که مشابه این افراد در جهان یا وجود ندارد و یا اندک است. در علوم دیگر مثل نجوم و تاریخ هم، چنین وضعیتی است (وکیلی، 1386، ص14).
یکی از محققان اشاره دارد: «… آنچه مایۀ ترقیات علمى و پیشرفتهاى مادى را براى مسلمین میّسر ساخت، در حقیقت همان اسلام بود که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتى، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیاى باستانى کرد … و ثمرۀ این درخت شگرف (اسلام) که نه شرقى بود و نه غربى، بعد از بسط فتوحات اسلامى حاصل شد» (زرینکوب، 1387، ص13).
نتیجهگیری
برخی از نویسندگان، از جرم و جنایت اعراب در جریان فتوحات سخن گفته و این نکته را تبلیغ میکنند که حمله اعراب به ایران و ورود آنان به این کشور، با جنایات فراوان و تجاوز به نوامیس و تخریب تمدن ایرانی همراه بوده است. بررسیهای تاریخی نشان میدهد طرح این گونه مسائل ـ که در مواردی با تحریف واقعیتهای تاریخی صورت میگیرد ـ صرفاً ادعاهایی است که در بسیاری از موارد قابل اثبات نیست. اعراب مسلمان در پرتو پذیرش اسلام، نسبت به قبل از اسلام متحول شده بودند و حملات آنان به ایران، به هیچ وجه جنایت و تجاوز و تخریب تمدن ایرانیان نبوده است. حملات آنان به ایران، هر چند در مواردی با برخی از تخلفات همراه بوده؛ در هر حال ایرانیان را از ظلم و ستم پادشاهان دورۀ ساسانی و سختگیریهای موبدان زرتشتی نجات بخشیده است؛ چرا که جامعۀ ساسانی، جامعهای بسته و طبقاتی بود و بسیاری از افراد در این جامعه، حتی اجازۀ تحصیل نداشتند. با ورود اسلام به ایران و با توجه به آموزههای اسلامی، همگان برابر و برادر محسوب شدند و توانستند به پیشرفتهای عظیمی دست پیدا کنند. در این زمان در ایران، ضمن تأسیس مراکز آموزشی فراوان، پیدایش دانشمندان زیادی در رشتههای مختلف علمی را شاهد هستم که خدمات ارزشمندی به جامعه ایرانی و حتی جامعه بشری داشتهاند.
برگرفته از فصلنامه پاسخ 14 نقد تاریخ نگارانه ادعای جنایت اعراب در جریان فتوحات ایران نوشتهی یدالله حاجیزاده[*]
فهرست منابع:
قرآنکریم
۱. آ. ای. کولسنیکف، ایران در آستانه یورش تازیان، ترجمۀ محمدرفیق یحیایی، تهران: آگاه، 1375.
۲. ابناثیر، عزالدین، الکامل، بیروت: دارصادر، 1385.
۳. ابنسعد، محمدبنسعد، الطبقات الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیه، [بیتا].
۴. ابنکثیر، عمادالدین اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت: دارالفکر، 1407ق.
۵. احمدبنحنبل، مسند احمد، بیروت: دارصادر، [بیتا].
۶. براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران، ترجمه علی پاشا صالح، چاپسوم، تهران: امیرکبیر، 1356.
۷. پیرنیا، حسن، تاریخ ایران باستان، تهران: دنیای کتاب، 1375.
۸. ثقفیکوفی، ابراهیمبنمحمد، الغارات، تحقیق جلالالدین حسینى ارموى، تهران: انجمن آثار ملى، 1353.
۹. حاجیزاده، یدالله، تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان در فتوحات اسلامی، قم: پژوهشکده باقرالعلوم(علیه السلام)، 1392.
۱۰. حامی، احمد، عوامل سقوط سلسله ساسانی در جنگ با اعراب، مجله خواندنیها، شماره 27، سال 1337.
۱۱. دینوری، ابوحنیفه، الأخبارالطوال، قم: منشورات الرضی، 1368.
۱۲. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، چاپدوم، تهران: نگاه،1382.
۱۳. رنجبر، محسن، مواضع امام علی (علیه السلام)در برابر فتوحات خلفا، تاریخ در آینه پژوهش، بهار 1382، شمارۀ 2، ص53 ـ 86.
۱۴. زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپدوم، تهران: امیرکبیر، 1355.
۱۵. _________، کارنامه اسلام، چاپسیزدهم، تهران: امیرکبیر، 1387.
۱۶. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، بیروت: دارالجنان، 1408.
۱۷. شریعتی، علی، تاریخ تمدن، چاپهشتم، تهران: قلم، 1386.
۱۸. شهیدی، سیدجعفر، آثار الباقیه و کتاب سوزی در خوارزم، مجله کوثر، شمارۀ 21، [بیتا].
۱۹. صفری فروشانی، نعمت الله، درآمدی بر صلح نامههای مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران، مجلۀ تاریخ اسلام، شماره 2، 1379.
۲۰. طبری، محمدبنجریر، تاریخ طبری، چاپدوم، بیروت: دارالتراث، 1387.
۲۱. فرای، ریچارد نلسون، میراث باستانی ایران، چاپهشتم، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران: علمی و فرهنگی، 1386.
۲۲. قمی، حسنبنمحمدبنحسن، تاریخ قم، ترجمۀ حسنبنعلیبنعبدالملک قمی، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی(رحمه الله)، 1385.
۲۳. کریستین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی،چاپدوم، تهران: نگاه، 1387.
۲۴. مسعودی، علیبنحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چاپدوم، قم: دارالهجرة، 1409ق.
۲۵. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، چاپسیودوم، تهران: صدرا، 1385.
۲۶. مکارمشیرازی، ناصر، پیام امام، چاپدوم، قم: امام علیبنابیطالب(علیه السلام)، 1387.
۲۷. ممتحن، حسینعلی، پژوهشی دربارۀ سوختن کتابهای اسکندریه و ایران، بررسیهای تاریخی، شمارۀ4، سال دوازدهم، ص79 ـ 106.
۲۸. منقری، نصربنمزاحم، وقعۀ صفین، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی(رحمه الله)، 1404ق.
۲۹. موسوی، سیدصادق، تمام نهج البلاغه، تهران: موسسه امام صاحبالزمان(علیه السلام)، 1376.
۳۰. نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمۀ احمد آرام، چاپسوم، تهران: علمی و فرهنگی، 1386.
۳۱. نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان، تهران: کتاب پارسه، 1388.
۳۲. الهامی، داود، ایران و اسلام، قم: کانون حدید، 1358.
۳۳. هدایتپناه، محمدرضا، فتوحات خلفا از منظر فقهای شیعه، تاریخ در آینه پژوهش، بهار 1385، شمارۀ9، ص155 ـ 180.
۳۴. هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، چاپپنجم، تهران: امیرکبیر، 1386.
۳۵. واقدی، محمدبنعمر، المغازی، چاپ سوم، بیروت: موسسة الاعلمی، 1409.
۳۶. وکیلی، هادی، تعامل اسلام و ایران در گسترۀ تاریخ، قم: معارف، 1386.
۳۷. یعقوبی، ابنواضح، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، [بیتا].
[*] . استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی؛ y.hajizadeh@isca.ac.ir