۱۳۹۹/۰۱/۲۸
–
۲۲۵۶ بازدید
سلام
ایا صحیح است که برای دیگرسازی در سه موضوع اعتقادی،اخلاقی و عملی اگر به صورت عمل باشد بهتر است و صرف حرف کفایت نمیکند و چه بسا بعضا انسان باید با عملش دیگران را بسازد و اصلا حتی حرف هم نباید بزند؟؟
دوست گرامی؛ چه بسا مهمترین و اثربخش ترین روش امر به معروف و نهی از منکر این باشد که انسان با عمل و رفتار خود دیگران را به خیر و خوبی نزدیک و از بدیها بیزار گرداند. امام على علیه السلام می فرمایند: « أَصْلِحِ الْمُسِی ءَ بِحُسْنِ فِعَالِکَ وَ دُلَّ عَلَى الْخَیْرِ بِجَمِیلِ مَقَالِک »آدم بدکار را به وسیله کارِنیک خود اصـلاح کن، وباسخن زیبایت دیگران را به کارخیر رهنمون باش.
انطباق نداشتن قول و عمل به قدری مذموم و ناپسند است که خداوند در قرآن کریم خطاب به کسانی که به گفتههای خود عمل نمیکنند میفرماید:«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ اى کسانىکه ایمان آورده اید چرا چیزى میگویید که انجام نمیدهید، نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید.»
خداوند با توبیخ و سرزنش کسانی که به گفتههای خود عمل نمیکنند، اعلام میکند که از نشانههای مهم مؤمنان راستین این است که گفتار و کردارشان هماهنگ باشد و هر قدر انسان از این اصل دور باشد از حقیقت ایمان دور شده است. گفتار بدون عمل از سوی هر گویندهای که باشد نه تنها ارزش ندارد،بلکه ضد ارزش است و باعث ناخشنودی خداوند میشود. سختترین حسرت روز قیامت نیز برای افرادی است که عملشان با گفتارشان مطابقت ندارد، البته مراد از عمل کردن به سخن، نه سخنان نادرست و بیپایه، بلکه سخن درست است. از طرفی منظور از «سخن و حرف زدن» هم کلماتی است که از دهان خارج میشود و هم کلماتی که نوشته میشود. به عنوان مثال تاکنون فکر کردهایم که شعارهایمان در دنیای مجازی، چقدر با رفتارمان در فضای حقیقی شباهت دارد؟ (مانند داستانک معروفی که مادر تنها کنج خانه نشسته است و پسرک بیتوجه غرق در فضای مجازی این پست را میگذارد:« همه هستی ام مادرم…»!)
شاید کلمه کلیدی «باید» است. اکثر اوقات در مورد چیزی صحبت میکنیم که باید انجام دهیم، حتی در مورد کارهایی که دیگران باید انجام دهند بیشتر صحبت میکنیم. طنز قضیه اینجاست که هر چقدر در مورد کارهایی که باید انجام دهیم بیشتر حرف میزنیم، کمتر به آنها عمل میکنیم. این در حالی است که مردان واقعی معمولاً افرادی هستند که کمتر حرف میزنند و فقط در مواقع لزوم عقاید خود را ابراز میکنند؛ در واقع حرف فقط زمانی میتواند برای آنها به منزله سلاح باشد که بتوانند آن را با عمل ثابت کنند.
تصمیمات تا عملی نشوند، هیچ ارزشی ندارند
خودمان را با حرف زدن فریب ندهیم.تصمیمات و حرفها تا وقتی به مرحله عمل نرسند گویا هیچگاه وجود نداشتند و بیان نشدند. در تعالیم قرآنی و حتی ادبیات ما معیار نهایی دستیابی به نتایج و کامیابی، عمل فرد است، البته اندیشه، عمل درست را نشان میدهد، اما تا وقتی نمود عملی پیدا نکند این اندیشه ثمری ندارد چون این عمل و کار است که به افکار و حرفها قابلیت آشکار شدن، واقعی شدن و دیده شدن میبخشد. فردی را در نظر بگیرید که صدها کلاس آموزشی و مهارتی دیده است، اما مادامی که این دانش و مهارت خود را نتواند به صورت عملی و اجرایی نشان دهد نمیتواند مزدی بابت مهارتهایی که در ذهن دارد، دریافت کند و این مهارت و دانش، فاقد ارزش است. اگر این باور و اصل را در ذهن خود نهادینه کنیم که تصمیمات و افکار در صورت عملی شدن ارزشمند هستند و ماندگار و مؤثر واقع میشوند آنگاه انگیزه و تلاش ما برای انجام آن تصمیم مضاعف میشود و تا آنها را به مرحله عمل نرسانیم آرام و قرار نمیگیریم، در این صورت پس ازمدتی دیگر به انجام عمل فکر نمیکنیم، بلکه با عمل زندگی میکنیم، چراکه یک فرد عملگرا لحظه به لحظه افکارش را به مرحله اجرا میگذارد و ادعاها ، اظهارنظرها و قضاوتها بدون پشتوانه عملی برای او کوچکترین ارزشی
ندارد.
سخن بیعمل؛ عامل بیاعتمادی مردم
شاید جملاتی نظیر«طرف، مرد عمل نیست» یا «حرفش، حرف نیست» را گاهی از زبان دیگران در باره فردی شنیده باشید. جملاتی که بیاعتمادی سایرین نسبت به آن فرد را به دلیل عدم انطباق قول با عملش حکایت میکند. حراف بودن و در عین حال در عرصه عمل لنگ زدن و پا پس کشیدن بسترساز بیاعتبار کردن شخصیت ما نزد دیگران است، به گونهای که دیگر کسی روی حرف ما حساب باز نمیکند و ما را به عنوان فردی غیرمتعهد و مسئولیتناپذیر میشناسند. از طرفی شیوع سخن بیعمل در جامعه کم کم سبب میشود جامعه به بیماری خطرناک بیاعتمادی دچار شود و از ارزش و نفوذ سخنان افرادی هم که به گفتههایشان عمل میکنند کاسته شود، به طوری که مردم دیگر به سخنان اشخاص مؤثر و دلسوز که به گفتههایشان عمل میکنند بیاعتماد میشوند و درنتیجه هر سخن زیبا و پر معنی نزد مردم بیمعنا جلوه خواهد کرد.
تخریب پل ارتباطی بین حرف و عمل علاوه بر اینکه سبب بروز آسیبهایی به روابط زندگی اجتماعی میشود بلکه ترکشهای جدی هم به زندگی فردی و روحی فرد وارد میکند. ایجاد فاصله بین حرف و عمل پس از مدتی این احساس و باور را در ما شکل میدهد که در انجام کارها و رسیدن به اهداف خود ضعیف و غیرمتعهد هستیم، در نتیجه با رؤیاپردازی روزافزون و فربه کردن دایره حرفهایمان در مورد اهداف و رؤیاهایمان سعی در تسکین عذاب وجدان خود میکنیم، چون اهل حرف بودن آسان است، ولی اهل عمل بودن مستلزم تلاش، مخاطره و تغییر است که به غلط خود را درخور آن نمیدانیم. از سویی کسی که کاری انجام نمیدهد، غالباً اهل انتقاد است و علت سکون، توقف و حتی عقبگرد خود را در دیگران و شرایط میبیند.
از اهدافت حرف نزن!
انسان هر چه بیشتر سخن بگوید، کمتر ذهن را بهعمل متمرکز میکند. دم زدن از تصمیمات و اهدافمان برعکس آنچه تصور میکنیم مانند یک سرعتگیر عمل میکند که از سرعت انگیزه و عزم اولیه ما برای رسیدن به اهدافمان میکاهد. طبق علم روانشناسی هنگامی که فرد از اهداف و تصمیمات خود برای انجام کاری صحبت میکند مغز او به طور ناخودآگاه فریب میخورد و آن کار مورد نظر را انجام شده تصور میکند، درحقیقت تا حدودی رضایت درونی و هویت فردی انسان ارضا میشود، بنابراین از انگیزه و بالطبع از عزم و اراده انسان برای عملی کردن تصمیم مورد نظر میکاهد و در نهایت این امر مانع از سختکوشی لازم برای رسیدن به آن اهداف میشود. از طرفی اگر این روند به موقع رفع نشود پس از مدتی به یک عادت رفتاری و سپس به یک نوع اعتیاد تبدیل میشود که فرد تا در مورد هر آرزو و هدف خود با کسی صحبت نکند آرام و قرار نمیگیرد، اما اگر به چنین رفتاری عادت کردیم به گونهای که نتوانستیم جلوی خود را بگیریم، برای درمان حداقل باید از کلماتی استفاده کنیم که رضایتمندی کمتری در مغز ما ایجاد کند تا به مرور زمان این رفتار شیبی نزولی پیدا کند تا به نقطه صفر برسد و ترک شود.
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
شاید برای هر کدام از ما بارها پیش آمده است که یک عمل نیک فردی بسیار مؤثرتر و نافذتر از چندین سخنرانی برای ما بوده است. به عنوان مثال کسی که نماز سر وقت میخواند و برای نمازش ارزش قائل است به مراتب در دیگران مؤثرتر است تا اینکه ساعتها درباره نماز اول وقت سخنرانی کند ولی برای نماز خود ارزشی قائل نشود؛ در واقع دعوتکنندهای که فاقد عمل باشد مانند تیراندازی است که کمان او زه ندارد!
البته در اینجا مقصود از عمل نیک، عملی است که با نیت خالص و خیر انجام شود و در آن هدفی شوم و ناپسند وجود نداشته باشد. از طرفی این عمل نیک با نیت الهی علاوه بر اینکه بر دیگران مؤثر است در خود فرد هم اثر مثبت و سازنده ایجاد میکند، بنابراین اگر بخواهیم هم بر دیگران تأثیربگذاریم و هم در زندگی خود تغییر مثبت و حتی رشد شخصیتی و اخلاقی داشته باشیم، نه با حرافی و رؤیاپردازی، بلکه باید با عمل خود به این مهم برسیم.
انطباق نداشتن قول و عمل به قدری مذموم و ناپسند است که خداوند در قرآن کریم خطاب به کسانی که به گفتههای خود عمل نمیکنند میفرماید:«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ اى کسانىکه ایمان آورده اید چرا چیزى میگویید که انجام نمیدهید، نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید.»
خداوند با توبیخ و سرزنش کسانی که به گفتههای خود عمل نمیکنند، اعلام میکند که از نشانههای مهم مؤمنان راستین این است که گفتار و کردارشان هماهنگ باشد و هر قدر انسان از این اصل دور باشد از حقیقت ایمان دور شده است. گفتار بدون عمل از سوی هر گویندهای که باشد نه تنها ارزش ندارد،بلکه ضد ارزش است و باعث ناخشنودی خداوند میشود. سختترین حسرت روز قیامت نیز برای افرادی است که عملشان با گفتارشان مطابقت ندارد، البته مراد از عمل کردن به سخن، نه سخنان نادرست و بیپایه، بلکه سخن درست است. از طرفی منظور از «سخن و حرف زدن» هم کلماتی است که از دهان خارج میشود و هم کلماتی که نوشته میشود. به عنوان مثال تاکنون فکر کردهایم که شعارهایمان در دنیای مجازی، چقدر با رفتارمان در فضای حقیقی شباهت دارد؟ (مانند داستانک معروفی که مادر تنها کنج خانه نشسته است و پسرک بیتوجه غرق در فضای مجازی این پست را میگذارد:« همه هستی ام مادرم…»!)
شاید کلمه کلیدی «باید» است. اکثر اوقات در مورد چیزی صحبت میکنیم که باید انجام دهیم، حتی در مورد کارهایی که دیگران باید انجام دهند بیشتر صحبت میکنیم. طنز قضیه اینجاست که هر چقدر در مورد کارهایی که باید انجام دهیم بیشتر حرف میزنیم، کمتر به آنها عمل میکنیم. این در حالی است که مردان واقعی معمولاً افرادی هستند که کمتر حرف میزنند و فقط در مواقع لزوم عقاید خود را ابراز میکنند؛ در واقع حرف فقط زمانی میتواند برای آنها به منزله سلاح باشد که بتوانند آن را با عمل ثابت کنند.
تصمیمات تا عملی نشوند، هیچ ارزشی ندارند
خودمان را با حرف زدن فریب ندهیم.تصمیمات و حرفها تا وقتی به مرحله عمل نرسند گویا هیچگاه وجود نداشتند و بیان نشدند. در تعالیم قرآنی و حتی ادبیات ما معیار نهایی دستیابی به نتایج و کامیابی، عمل فرد است، البته اندیشه، عمل درست را نشان میدهد، اما تا وقتی نمود عملی پیدا نکند این اندیشه ثمری ندارد چون این عمل و کار است که به افکار و حرفها قابلیت آشکار شدن، واقعی شدن و دیده شدن میبخشد. فردی را در نظر بگیرید که صدها کلاس آموزشی و مهارتی دیده است، اما مادامی که این دانش و مهارت خود را نتواند به صورت عملی و اجرایی نشان دهد نمیتواند مزدی بابت مهارتهایی که در ذهن دارد، دریافت کند و این مهارت و دانش، فاقد ارزش است. اگر این باور و اصل را در ذهن خود نهادینه کنیم که تصمیمات و افکار در صورت عملی شدن ارزشمند هستند و ماندگار و مؤثر واقع میشوند آنگاه انگیزه و تلاش ما برای انجام آن تصمیم مضاعف میشود و تا آنها را به مرحله عمل نرسانیم آرام و قرار نمیگیریم، در این صورت پس ازمدتی دیگر به انجام عمل فکر نمیکنیم، بلکه با عمل زندگی میکنیم، چراکه یک فرد عملگرا لحظه به لحظه افکارش را به مرحله اجرا میگذارد و ادعاها ، اظهارنظرها و قضاوتها بدون پشتوانه عملی برای او کوچکترین ارزشی
ندارد.
سخن بیعمل؛ عامل بیاعتمادی مردم
شاید جملاتی نظیر«طرف، مرد عمل نیست» یا «حرفش، حرف نیست» را گاهی از زبان دیگران در باره فردی شنیده باشید. جملاتی که بیاعتمادی سایرین نسبت به آن فرد را به دلیل عدم انطباق قول با عملش حکایت میکند. حراف بودن و در عین حال در عرصه عمل لنگ زدن و پا پس کشیدن بسترساز بیاعتبار کردن شخصیت ما نزد دیگران است، به گونهای که دیگر کسی روی حرف ما حساب باز نمیکند و ما را به عنوان فردی غیرمتعهد و مسئولیتناپذیر میشناسند. از طرفی شیوع سخن بیعمل در جامعه کم کم سبب میشود جامعه به بیماری خطرناک بیاعتمادی دچار شود و از ارزش و نفوذ سخنان افرادی هم که به گفتههایشان عمل میکنند کاسته شود، به طوری که مردم دیگر به سخنان اشخاص مؤثر و دلسوز که به گفتههایشان عمل میکنند بیاعتماد میشوند و درنتیجه هر سخن زیبا و پر معنی نزد مردم بیمعنا جلوه خواهد کرد.
تخریب پل ارتباطی بین حرف و عمل علاوه بر اینکه سبب بروز آسیبهایی به روابط زندگی اجتماعی میشود بلکه ترکشهای جدی هم به زندگی فردی و روحی فرد وارد میکند. ایجاد فاصله بین حرف و عمل پس از مدتی این احساس و باور را در ما شکل میدهد که در انجام کارها و رسیدن به اهداف خود ضعیف و غیرمتعهد هستیم، در نتیجه با رؤیاپردازی روزافزون و فربه کردن دایره حرفهایمان در مورد اهداف و رؤیاهایمان سعی در تسکین عذاب وجدان خود میکنیم، چون اهل حرف بودن آسان است، ولی اهل عمل بودن مستلزم تلاش، مخاطره و تغییر است که به غلط خود را درخور آن نمیدانیم. از سویی کسی که کاری انجام نمیدهد، غالباً اهل انتقاد است و علت سکون، توقف و حتی عقبگرد خود را در دیگران و شرایط میبیند.
از اهدافت حرف نزن!
انسان هر چه بیشتر سخن بگوید، کمتر ذهن را بهعمل متمرکز میکند. دم زدن از تصمیمات و اهدافمان برعکس آنچه تصور میکنیم مانند یک سرعتگیر عمل میکند که از سرعت انگیزه و عزم اولیه ما برای رسیدن به اهدافمان میکاهد. طبق علم روانشناسی هنگامی که فرد از اهداف و تصمیمات خود برای انجام کاری صحبت میکند مغز او به طور ناخودآگاه فریب میخورد و آن کار مورد نظر را انجام شده تصور میکند، درحقیقت تا حدودی رضایت درونی و هویت فردی انسان ارضا میشود، بنابراین از انگیزه و بالطبع از عزم و اراده انسان برای عملی کردن تصمیم مورد نظر میکاهد و در نهایت این امر مانع از سختکوشی لازم برای رسیدن به آن اهداف میشود. از طرفی اگر این روند به موقع رفع نشود پس از مدتی به یک عادت رفتاری و سپس به یک نوع اعتیاد تبدیل میشود که فرد تا در مورد هر آرزو و هدف خود با کسی صحبت نکند آرام و قرار نمیگیرد، اما اگر به چنین رفتاری عادت کردیم به گونهای که نتوانستیم جلوی خود را بگیریم، برای درمان حداقل باید از کلماتی استفاده کنیم که رضایتمندی کمتری در مغز ما ایجاد کند تا به مرور زمان این رفتار شیبی نزولی پیدا کند تا به نقطه صفر برسد و ترک شود.
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
شاید برای هر کدام از ما بارها پیش آمده است که یک عمل نیک فردی بسیار مؤثرتر و نافذتر از چندین سخنرانی برای ما بوده است. به عنوان مثال کسی که نماز سر وقت میخواند و برای نمازش ارزش قائل است به مراتب در دیگران مؤثرتر است تا اینکه ساعتها درباره نماز اول وقت سخنرانی کند ولی برای نماز خود ارزشی قائل نشود؛ در واقع دعوتکنندهای که فاقد عمل باشد مانند تیراندازی است که کمان او زه ندارد!
البته در اینجا مقصود از عمل نیک، عملی است که با نیت خالص و خیر انجام شود و در آن هدفی شوم و ناپسند وجود نداشته باشد. از طرفی این عمل نیک با نیت الهی علاوه بر اینکه بر دیگران مؤثر است در خود فرد هم اثر مثبت و سازنده ایجاد میکند، بنابراین اگر بخواهیم هم بر دیگران تأثیربگذاریم و هم در زندگی خود تغییر مثبت و حتی رشد شخصیتی و اخلاقی داشته باشیم، نه با حرافی و رؤیاپردازی، بلکه باید با عمل خود به این مهم برسیم.