خانه » همه » مذهبی » اسامه بن زید

اسامه بن زید


اسامه بن زید

۱۳۹۴/۱۱/۰۹


۴۵۷۸ بازدید

درباره ی شخصیت اسامه بن زید دهید ایا او مورد مذمت شیعه است یا مورد مدح؟

اسامه بن زید از صحابه پیامبر(ص) بود و در بعضی از غزوات و سریه ها حضور داشت. پیامبر(ص) در اواخر عمر خویش، وی را که جوانی نوخاسته بود، به فرماندهی لشکری برای حرکت به سوی شام و مقابله با رومیان منصوب کرد هرچند سرانجام به دلایلی، این سپاه حرکت نکرد. اسامه در زمان خلافت ابوبکر، به شام لشکر کشید و توانست پیروزی‌هایی را به دست آورد. زمانی که حضرت علی(ع) خلیفه شد، اسامه جزو چند تن از صحابه بود که از بیعت با امام سرباز زد. وی همچنین در جنگ جمل شرکت نکرد. تبارنامهکنیه اسامه را ابویزید و ابو خارجه نیز آورده‌اند که ابویزید احتمالا تصحیف ابوزید است.[۱] چون به هنگام وفات پیامبر(ص) اسامه ۱۹ سال داشت می‌بایست در حدود سال چهارم بعثت به دنیا آمده باشد.[۲] وی از تیره بنی کلب قضاعه بود[۳] و پدرش زید بن حارثه، آزاد شدۀ رسول خدا(ص) و از نخستین مسلمانان بود و به همین سبب زید و فرزندش اسامه را از موالی پیامبر(ص) می‌خوانده‌اند.[۴]‌ام ایمن مادر اسامه نیز کنیز و آزاد شدۀ پیامبر(ص) بود.[۵]
در عصر پیامبر(ص)
اسامه و پدر و مادرش در واقعه هجرت، به مدینه رفتند.[۶] گویا در جنگ بدر[۷] و نیز چنانکه بیشتر روایات نشان می‌دهد در جنگ احد[۸] به سبب خردسالی از جمله کسانی بود که پیامبر(ص) اجازه شرکت در پیکار به آنان نداد، اما در سریه بشیر بن سعد به فدک در شعبان ۷ قمری[۹] و نیز در سریه غالب بن عبدالله لیثی در صفر ۸ قمری شرکت داشت، [۱۰] و از جمله کسانی بود که در تنگنای غزوه حنین از پیامبر(ص) جدا نشدند.[۱۱] در روایات مشهور به افک ـ که به عایشه اتهام زده شد و بیشتر اسناد آن به خود عایشه می‌رسد ـ آمده است که پیامبر(ص) درباره این اتهام با علی(ع) و اسامه مشورت کرد و اسامه برخلاف علی(ع) از عایشه به نیکویی یاد کرد.[۱۲] اما چنانکه همان روایات نشان می‌دهند این ماجرا پس از غزوه مریسیع در رمضان سال ۵ قمری روی داده[۱۳] و اسامه در آن هنگام خردسال‌تر از آن بوده است که پیامبر(ص) در چنین امر مهمی با او مشورت کند.
انتصاب به فرماندهی لشکر
در اواخر صفر ۱۱ قمری، پیامبر(ص) مسلمانان را به جنگ با روم امر فرمود و اسامه را به فرماندهی لشکری برگماشت تا همچون پدرش زید که در سال ۸ قمری در غزوه موته فرماندهی سپاه را بر عهده داشت و به شهادت رسید به جهاد رود. اسامه در جُرف ـ نزدیکی مدینه ـ اردو زد و مسلمانان به سوی او می‌شتافتند، اما در این میان برخی از اصحاب از اینکه جوانی نوخاسته به فرماندهی چنین لشکری گمارده شده بود آشکارا ناخشنودی می‌نمودند و در فرستادن نیرو آنچنان درنگ شد که رسول خدا(ص) با حال بیماری به منبر رفت و بر این امر تاکید فرمود.[۱۴] به روایت واقدی[۱۵] اسامه ۱۰ شب از ربیع الاول گذشته با چند تن از اصحاب مانند عمر بن خطاب به مدینه آمد و به دیدار پیامبر که در بستر بیماری بود رفت و آنگاه به اردوگاه خود بازگشت و همه را به جهاد دعوت کرد. در این میان فرستاده مادرش‌ام ایمن او را از نزدیک بودن رحلت پیامبر(ص) آگاهی داد و او بدین سبب دوباره به مدینه بازگشت.[۱۶] می‌دانیم که در همین زمان ابوبکر از مدینه به سُنح نزد همسرش رفت[۱۷] بنا بر یک روایت دیگر همسر اسامه، شخصی نزد او فرستاد تا او را از شدت بیماری پیامبر(ص) آگاهی دهد و او تا رحلت پیامبر(ص) درنگ کرد[۱۸] سر انجام اسامه به مدینه بازگشت و در غسل و کفن پیامبر(ص) شرکت کرد.[۱۹]
محبت پیامبر(ص) به اسامه
روایات فراوانی نشان از علاقه و محبت بسیار پیامبر(ص) نسبت به اسامه دارد چنانکه گفته‌اند حتی در فتح مکه زمانی که پیامبر(ص) به درون کعبه رفت، اسامه نیز با آن حضرت بود.[۲۰] در برخی مجامیع حدیثی نیز بابی به عنوان مناقب اسامه گشوده شده است.[۲۱] اما به نظر می‌رسد که اینگونه روایات در برابر روایات حاکی از علاقه شدید پیامبر به اهل بیت(ع) یعنی علی(ع) و امامان حسن(ع) و حسین (ع) قرار داده شده است.[۲۲] همچنانکه ابونعیم اصفهانی برای کاستن از قدر روایات مستند شیعه مبنی بر علاقه پیامبر(ص) به اهل بیت(ع) به روایات حاکی از محبت آن حضرت به اسامه و دیگر اصحاب استناد کرده است.[۲۳]
از راویان حدیث پیامبر(ص)
اسامه از راویان حدیث پیامبر(ص) بود و از پدرش زید نیز احادیثی نقل کرده است[۲۴] همچنین در مآخذ حدیثی به مسند اسامه برمی‌خوریم[۲۵] و نسخه دست نویس مختصری از مسند او در کتابخانه ظاهریه موجود است.[۲۶] از اسامه کسانی چون ابو عثمان نهدی، عروة بن زبیر و برخی دیگر از تابعین حدیث روایت کرده‌اند.[۲۷]
دوران خلفای سه گانه
دوران خلیفه اول
زمانی که ابوبکر خلیفه شد، اسامه را به همان ماموریتی که پیامبر(ص) او را فرموده بود روانه کرد و به اعتراض‌های صحابه بزرگ اعتنا نکرد. تنها از اسامه خواست تا عمر را برای دستیاری خلیفه وانهد و بنابر همین روایت خود در حالی که پیاده راه می‌سپرد اسامه را همراهی کرد.[۲۸]
از پاره‌ای مآخذ چنین برمی‌آید که اسامه در آغاز موافقتی با خلافت ابوبکر نداشته است و این موضوع در نامه‌ای که گفته‌اند ابوبکر پس از دست یافتن به خلافت برای او از مدینه نوشت و نیز در پاسخ درشت اسامه به وی کاملا نمایان است.[۲۹] اما توجه به برخی مضامین آن نامه که صبغه مناظرات کلامی حول قضیه سقیفه در آن دیده می‌شود و نیز رفتارهای دیگر اسامه در هم سویی با خلافت، جعلی بودن آن نامه را محتمل می‌نمایاند. حتی به روایتی اسامه پس از وفات پیامبر(ص) در انتظار دریافت دستور از ابوبکر بود.[۳۰]
لشگر کشی به شام
اسامه به ناحیه بلقاء ـ در شام ـ لشکر کشید و بر قریه اُبنی هجوم برد و توانست پیروزی‌هایی را به دست آورد و بنا بر برخی روایات قاتل پدر خود را بکشد و پس از ۴۰ یا ۶۰ روز به مدینه بازگشت. خبر پیروزی او از سوی مردم مدینه که از ارتداد قبایل عرب بیمناک بودند با خوشحالی و سرور بسیار تلقی شد.[۳۱] پس از آن یک بار ابوبکر چون خود به پیکار ذی القصه برای جنگ با مرتدان از مدینه بیرون شد، اسامه را به جای خود برگماشت.[۳۲]
به روایت نه چندان مشهوری اسامه همچنین در لشکر خالد بن ولید در سرکوب مسیلمه کذاب فرماند جناح چپ سپاه بود.[۳۳]
دوران خلیفه دوم
در روزگار خلافت عمر درباره اسامه آگاهی چندانی در دست نیست، تنها به استناد روایاتی می‌دانیم که عمر در تقسیم عطایا به او سهمی بیشتر از دیگران و حتی فرزند خود عبدالله اختصاص داد و سبب این کار را علاقه و دوستی بسیار پیامبر(ص) به اسامه ذکر کرد.[۳۴]
دوران خلیفه سوم
در خلافت عثمان، اسامه در زمره اصحابی بود که خلیفه به هر یک از آنان قطعه زمینی بخشید.[۳۵] و آنگاه که مسلمانان بر عثمان و والیان او شوریدند اسامه از سوی وی ماموریت یافت تا به بصره رود و از مسائل و مشکلات آن شهر آگاهی یابد.[۳۶]
گفته‌اند چون شورشیان کار را بر عثمان سخت گرفتند اسامه پیش بینی قتل عثمان را کرد و از علی(ع) خواست تا برای دور ماندن از تهمت قتل عثمان از مدینه برود.[۳۷]
دوران امام علی(ع)
زمانی که حضرت علی(ع) خلیفه شد اسامه جزو چند تن از صحابه چون سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه و دیگران بود که از بیعت با امام سرباز زدند.[۳۸] و امام علی(ع) در خطبه‌ای از این تخلف وی به تلخی یاد کرد.[۳۹] اگر چه عمار بن یاسر اصرار بر بیعت گرفتن از آنان داشت ولی امام ایشان را به حال خود رها کرد.[۴۰]
کناره‌گیری از جنگ جمل
چون امیرالمومنین(ع) عزم پیکار جمل کرد، اسامه که سوگند یاد کرده بود با هیچ گوینده «‌لااله الاالله‌» نبرد نکند از جنگ کناره گرفت.[۴۱] و حتی گفته‌اند که امام را از شتاب در آغاز کردن جنگ بر حذر می‌داشت.[۴۲] با این همه بنابر چند روایت اسامه خود را مطیع و دوستدار امیرالمومنین نشان می‌داد و تنها از شرکت در جنگ امتناع می‌جست.[۴۳]
از نقش اسامه در دوران بعد از امام علی تا زمان مرگش آگاهی در دست نیست، تنها از یکی دو بار مجادله او با معاویه یاد شده است.[۴۴]
درگذشت
درباره تاریخ دقیق مرگ اسامه اختلاف است. برخی آن را در آخرین سال‌های خلافت معاویه (۵۸ یا ۵۹ ق) دانسته‌اند.[۴۵] اما از آنجا که گفته‌اند به هنگام مرگ ۶۰ ساله بوده[۴۶] و حدود سال چهارم بعثت زاده شده است می‌بایست در حدود سال ۵۲ قمری درگذشته باشد. ابن عبدالبر[۴۷] سال ۵۴ را درست‌تر دانسته است.[۴۸] در روایت بسیار نادری هم مرگ او پس از قتل عثمان آورده شده که با اخبار تاریخی دیگر تناقض دارد.[۴۹]
از امام باقر(ع) روایت شده که اسامه را امام حسن مجتبی(ع) کفن کردند. [۵۰]
جیش اسامه
جیش اسامه در مآخذ کلامی نخستین مورد استناد و بحث بوده است. محور بحث در این موضوع خاص، شامل بررسی حضور ابوبکر، عمر و دیگر اصحاب بزرگ در سپاهی است که حضرت رسول(ص) بر فرماندهی اسامه و عزیمت هرچه سریع‌تر آن تاکید بسیار فرموده بود، و همین موجب شد تا گروههای گوناگون ضمن بحث در این باب، به شخصیت اسامه نیز اشاره کنند مثلا ـ جاحظ که از معتزله بود ـ فرماندهی او را دلیلی بر برتری و فضل او دانسته[۵۱] و به ویژه بر همسویی او با خلفای پس از پیامبر(ص) تاکید کرده است، [۵۲] همچنین در بحث از صحت امامت مفضول با وجود فاضل به فرماندهی اسامه و موضوع جیش او اشاره شده است.[۵۳] اما امامیه درباره ابوبکر و تخلف او از حضور در جیش اسامه به درشتی سخن گفته‌اند.[۵۴] این موضوع گذشته از اختصاص بابی خاص به آن، حتی موضوع رساله مستقلی از یکی از علمای امامیه در سده ۱۱ قمری به عنوان محمد بن حسن شیروانی (د۱۰۹۸ق) با عنوان جیش اسامه قرار گرفته است.[۵۵]
امتناع از بیعت با علی(ع)
درباره سرباز زدن اسامه از بیعت حضرت علی(ع) و سپس کناره‌گیری او از حوادث این دوران، برخی اسامه را با چند تن دیگر از صحابه جزو فرقه‌ای خاص محسوب داشته‌اند.[۵۶] اهل حدیث، اسامه و دیگر صحابه‌ای را که از فتنه دوری جستند ستایش می‌کنند.[۵۷] اما علمای امامیه و برخی از معتزله این رفتار اسامه و دیگر اصحاب را به شدت مورد انتقاد قرار داده‌اند.[۵۸] با این همه در پاره‌ای مآخذ حدیثی، از امامان چنین نقل شده که اسامه بعدها از نظر خود بازگشت و از این رو درباره او جز به نیکویی نباید سخن گفت و حتی بنابر همین مآخذ امیرالمومنین، بهانه او را برای همراهی نکردن با خود پذیرفت و به عامل خود در مدینه نوشت که برای اسامه عطایایی در نظر گیرد.[۵۹]
اسامه و امام حسین علیه‌السلام
هنگامیکه اسامه بیمار بود، امام حسین(ع) به عیادت وی رفت، اسامه گفت، واغماه، امام علت ناراحتی وی را جویا شد، اسامه علت ناراحتی را قرض شصت هزار درهمی عنوان کرد، امام فرمود: قرض تو را من می‌دهم، امام(ع) قبل از وفات اسامه قرض وی را ادا کرد. [۶۰]
اسامه در کتب رجالی شیعه
اگر چه اسامه ابتدا با حضرت علی(ع) بیعت نکرد ولی بازگشت وی از نظر اول، دلیل توثیقش از سوی علمای رجالی شیعه می‌باشد.
ابن داوود بعد از مذمت، از او مدح کرده است، و می‌آورد که امام باقر(ع) فرمود: همانا اسامه به سوی علی(ع) بازگشت، پس درباره او به جز خوبی و خیر نگویید.[۶۱]
کشی روایتی را نقل می‌کند که اسامه بن زید به سوی امام علی(ع) باز گشته است[۶۲]
علامه حلی در خلاصة الاقوال می‌گوید: اسامه به سوی علی(ع) برگشته و نهی شده که غیر از نیکی درباره او بگوئیم، ولی نقل حدیث از طریق او را ضعیف دانسته و گفته نزد من اولی و بهتر توقف کردن درباره روایات اسامه است. [۶۳]
شوشتری در قاموس الرجال نیز وی را ثقه دانسته و می‌گوید: خبری هست که بیانگر باز گشت اسامه به سوی علی(ع) است و این که نباید چیزی غیر از نیکی درباره او گفت و این برای حسن عاقبت او کافی است.[۶۴]
پانویس
1. ر.ک: بخاری، التاریخ ۱ (۲) / ۲۰؛ بلاذری، انساب، ج۵، ص۷۷؛ قس، ابن حبان، ص۱۱؛ ابونعیم، معرفة، ج۲، ص۱۸۱
2. واقدی، ج۳، ص۱۱۲۵
3. ابن قتیبه، ص۱۴۴؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۵؛ ابن حزم، ص۴۵۹
4. ر.ک: ابن حبیب، ص۱۲۸؛ طبری، ج۳، ص۱۶۹
5. ر.ک: ابن سعد، ج۴، ص۶۱
6. ابن سعد، ج۱، ص۲۳۸
7. بلاذری، ج۱، ص۸۸
8. ر.ک: واقدی، ج۱، ص۲۱۶؛ ابن هشام، ج۲، ص۶۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۱۶
9. واقدی، ج۲، ص۷۲۳ به بعد
10. ابن سعد، ج۲، ص۱۲۶
11. ابن سعد، ج۲، ص۱۵۱؛ طبری، ج۳، ص۷۴
12. ر.ک: زهری، ص۱۱۹، واقدی، ج۲، ص۴۳۰؛ ابن هشام، ج۲، ص۳۰۷؛ بخاری، صحیح، ج۳، ص۱۴۶ـ۱۴۷؛ طبری، ج۲، ص۶۱۵
13. واقدی، ج۱، ص۴۰۴
14. ر.ک: واقدی، ج۳، ص۱۱۱۷؛ ابن هشام، ج۴، ص۲۹۹ـ۳۰۰
15. واقدی، ج۳، ص۱۱۱۸ به بعد
16. ر.ک: بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۸۴
17. ر.ک: واقدی، ج۳، ص۱۱۲۰؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۵۵۴
18. ر.ک: ابن سعد، ج۴، ص۶۸ـ۶۷
19. ر.ک: ابن هاشم، ج۴، ص۳۱۲؛ بلاذری انساب، ج۱، ص۵۶۹، ۵۷۱؛ طبری، ج۳، ص۲۱۲
20. واقدی، ج۲، ص۸۳۴؛ ابن سعد، ج۴ ص۶۴؛ احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۱۰
21. ر.ک: ترمذی، ج۵، ص۶۷۸ـ۶۷۷؛ ابن ابی شیبه، ج۱۲ ص۱۳۸ به بعد
22. ر.ک: طبرانی، ج۱، ص۱۲۱؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۶؛ ذهبی، ج۲، ص۴۹۸
23. ر.ک: تثبیت ص۶۳ـ۶۲
24. ر.ک: واقدی، ج۱، ص۱۳۵، ۲۱۴؛ ابن ابی عاصم، ج۱، ص۲۰۱ـ۱۹۹
25. ر.ک: احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۹۹ به بعد؛ طبرانی، ج۱، ص۱۲۲ به بعد
26. ر.ک: GAS,I/۱۷۶
27. ر.ک: ذهبی، ج۲، ص۴۹۷، ۵۰۷؛ مزی، ج۲، ص۳۴۰ـ۳۳۸
28. ر.ک: واقدی، ج۳، ص۱۱۲۲ـ۱۱۲۱؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۷؛ طبری، ج۳، ص۲۲۳ به نقل از سیف بن عمر
29. ر.ک: سُد آبادی، ص۱۴۲ـ۱۴۳؛ ابن طاووس، ص۹۵
30. زهری، ص۱۷۴
31. ابن سعد، ج۱، ص۱۹۱؛ یعقوبی ج۲، ص۱۲۷؛ طبری، ج۳، ص۲۲۷
32. ر.ک: طبری، ج۳، ص۲۴۷ـ۲۴۱
33. ر.ک: ابن اعثم، ج۱، ص۳۲ـ۳۱
34. ابن قدامه، ج۳، ص۲۹۷، ج۴، ص۷۰؛ بلاذری، فتوح، ج۳، ص۵۵۱، ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۶؛ ابو نعیم، معرفة، ج۲، ص۱۸۲
35. ر.ک: بلاذری، انساب، ج۲، ص۳۳۵
36. طبری، ج۴، ص۳۴۱ به نقل از سیف بن عمر
37. ر.ک: بلاذری، انساب، ج۵، ص۷۷؛ ابن اعثم، ج۲، ص۲۲۷
38. ر.ک: طبری، ج۴، ص۴۳۱؛ مسعودی، ج۳، ص۲۰۴؛ قس، ابن سعد، ج۳، ص۳۱
39. مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۴۴ـ۲۴۳
40. ابن اعثم، ج۲، ص۲۵۶
41. ر.ک: بلاذری، انساب، ج۲، ص۲۰۸؛ دینوری، ص۱۴۳؛ مفید، الجمل، ص۹۶ـ۹۵
42. مفید، الجمل، ص۲۴۰
43. ر.ک: بلاذری، انساب، ج۲، ص۲۰۸، مفید، الجمل، ص۹۵
44. ر.ک: بلاذری، انساب، ۴ (۱) ص۲۶، ۷۵
45. ابن سعد، ج۴، ص۷۲؛ ابونعیم، معرفة، ج۲، ص۱۸۲؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۵، ۷۷؛ ابن اثیر، ج۱، ص۶۶
46. حاکم، ج۳، ص۵۹۶
47. حاکم، ج۳، ص۵۹۶
48. ر.ک: ابن اثیر، ج۱، ص۶۶
49. ر.ک: ابن حبان ص۱۱ ابونعیم، ج۲، ص۱۸۲
50. رجال الکشی ص، ۳
51. جاحظ، ص۱۴۷ـ۱۴۶
52. جاحظ، ۱۶۸ـ۱۶۷
53. ر.ک: ناشی اکبر، ص۵۱
54. ر.ک: ابوالقاسم کوفی، ج۱، ص۲۶ـ۲۵؛ سید مرتضی، ج۴، ص۱۴۴ به بعد
55. ر.ک: آقا بزرگ ج۵ ص۳۰۴
56. ر.ک: ناشی اکبر، ص۱۶؛ نوبختی ص۵
57. ر.ک: خیاط، ص۱۴۳ که نظر اهل حدیث را آورده؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۷ نقل قولی از وکیع؛ نیز ر.ک: ابن تیمیه؛ ج۲، ص۱۷۸
58. ر.ک: اسکافی، ص۳۵ـ۳۴، ۲۲، ۲۱، مفید الجمل، ۵۱، ۹۴، ۹۷
59. ر.ک: کشی، ص۳۹؛ برقی، ص۵۱ـ۵۰
60. المناقب ج، ۴ ص، ۶۵
61. رجال ابن داود، ص۵۰-۵۱
62. رجال کشی، ص۳۹
63. الخلاصةللحلی ص، ۲۳
64. قاموس الرجال، ج۱ص ۷۲۰

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد