مقدمه:عثمان، خلیفه سوم ـ که در سال ۲۳ هجری و در پی قتل عمر، زمامدار جامعة اسلامی شده بود ـ در سال ۳۵ هجری، بهدست شورشیانی که از حکومت وی بهشدت ناراضی بودند، در خانة خویش کشته شد. (یعقوبی، ج۲، بیتا، ج۲، ص۱۷۵-۱۷۶/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۸۳/ دینوری، ج۱، ۱۴۱۰ق، ص۶۲-۶۳) در پی قتل او، انبوه مردم با احساسات پرشور، خلافت را به علی(ع) پیشنهاد کردند و از آن حضرت خواستند دست خویش را برای بیعت پیش آورد. آن حضرت ابتدا از پذیرش خواستة آنان خوداری میکرد؛ اما سرانجام تسلیم آنان شد و امر خلافت را برعهده گرفت. هدف این پژوهش، آشکارسازی علل دقیق این رفتارهاست، که پرسشهای متعددی را در ذهن بسیاری از افراد ایجاد کرده است. در این زمینه نوشتههای پراکندهای در منابع تاریخی و تحقیقات جدید بهچشم میخورد؛ اما تحقیق مستقل و جامعی در اینباره انجام نشده است. در این پژوهش، پیش از پرداختن به علل رد ابتدایی و پذیرش نهایی خلافت توسط علی(ع)، باید به موضوعی اشاره کنیم که ارتباطی جدی با این بحث دارد؛ و آن «جایگاه حکومت از دیدگاه امام علی(ع)» است.
حکومت از دیدگاه امام علی(ع)
هدف حضرت علی(ع) از حکومت چه بوده است؟ آیا خواستة ایشان صرف حکومت کردن بر مردم بود؛ یا از دیدگاه آن حضرت، حکومت صرفاً وسیلهای در جهت اهدافی دیگر بوده است؟ پاسخ به این پرسش تا حد زیادی ما را به پاسخی منطقی برای موضوع محل بحث، رهنمون خواهد شد.
توجه به سیره و عملکرد امیرمؤمنان علی(ع) نشان میدهد که آن حضرت به هیچ روی حکومت را فقط برای حکومت کردن بر مردم نمیخواست. بلکه هدف آن حضرت از بهدست گرفتن حکومت و قدرت، برپایی عدالت بود. آن حضرت، گرچه سالها از حق زمامداری محروم شده بود، هیچگاه حاضر نبود حکومت را به هر بهایی و با هر بهانهای بهدست آورد. در واقع، مبنای پذیرش حکومت در نظر او با دیگران تفاوت اساسی داشت. پس از روی کار آمدن ابوبکر و کنارهگیری امام علی(ع)، حضرت با اشاره به ارتداد برخی مسلمانان از اسلام، و یاری رساندن خویش به اسلام در چنین شرایطی حکومت بر مردم را کالای چندروزة دنیا معرفی میکند که با سرعتی چون سراب و لکههای ابر، روزگار آن سپری خواهد شد.[۱] (سید رضی، [بیتا] ، نامة۶۲، ص۴۵۱/ دینوری، ج۱، ص۱۷۵/ ثقفی کوفی، ج۱، ۱۳۵۳، ص۳۰۵ و ۳۰۶) آن حضرت در شورای ششنفرهای که عمر تشکیل داد، هرگز حاضر نشد با توسل به دروغ، حاکمیت را بهچنگ آورد.[۲] (ابن ابیالحدید، ج۱، ۱۳۷۸ق، ص۱۸۷/ مقدسی، ج۵، [بیتا]، ص۱۹۲)
علی(ع) به هیچوجه دلبسته دنیا نبود. از همین روی، جنبة دنیایی حکومت در نظر ایشان، کمترین ارزشی نداشت. دنیا از نظر آن حضرت، از عطسة بز[۳] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۵۰/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۸۹/ شیخ صدوق، ج۱، ۱۳۸۶، ص۱۵۱) یا استخوان خوکی در دست انسان جذامی[۴] (سیدرضی، [بیتا]، ص۵۱۰/ اللیثی الواسطی، ۱۳۷۶، ص۱۴۵) و برگ جویدهای در دهان ملخی[۵] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۲۴، ص۳۴۷/ سید مرتضی، ج۳، ۱۴۰۵ق، ص۱۴۰/ اللیثی الواسطی، ۱۳۷۶، ص ۱۴۵) کمتر بود. حکومت بر مردم، در صورتی برای آن حضرت ارزش داشت که بتواند حقی را اجرا کند و باطلی را فرو نشاند. ابن عباس در دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع) بر آن حضرت وارد شد. امام در حالی که با دست خویش کفش کهنهاش را پینه می زد، از ابن عباس پرسید: قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت: هیچ. امام فرمود: ارزش همین کفش کهنه، در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است؛ مگر آنکه با آن عدالتی را اجرا کنم؛ حقی را به ذیحقی برسانم؛ یا باطلی را ازمیان بردارم. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳۳، ص۷۶/ ابن ابیالحدید، ج۲، ۱۳۷۸ق، ص۱۸۵/ بحرانی، [بیتا]، ص۱۴۵/ سبط بن جوزی، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۰)
از دیگر اهداف آرمانی امام علی(ع) در بهدست گرفتن حکومت، برپایی نشانههای دین، اصلاح در بلاد، اقامة حدود الهی، و امنیتبخشی به مظلومان[۶] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۱، ص۱۸۹/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۲۳۸/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۲۷) بوده است. در سال ۳۵ هجری و پس از قتل عثمان، حضرت انگیزة خود از پذیرش حکومت را صرفاً برقراری عدالت اجتماعی (احساس وظیفه در جهت یاری مظلوم و مقابله با ظالم) معرفی میکند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۵۰/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۸۹/ شیخ صدوق، ج۱، ۱۳۸۶ق، ص۱۵۱) آن حضرت در همین زمان و در وقت بیعت مردم با ایشان، در کلامی پس از یاری خواستن از مردم برای اصلاح امور، سوگند یاد کرد که داد مظلوم را از ظالم خواهد گرفت.[۷] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۶، ص۱۹۴)
اصرار و عزم راسخ امیرالمؤمنین(ع) برای برپایی عدالت اجتماعی در جامعه، تا حدی است که می فرماید: «اگر حق مردم را مهریة زنانتان کرده باشید، یا کنیزانی خریده باشید، آن را به اموال عمومی برمی گردانم». (همان، خطبة۱۵، ص۵۷/ ابن شهرآشوب، ج۲، ۱۳۷۹، ص۱۱۰/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۸۹) همچنین در جایی دیگر میفرماید: «ضعیف در نزد من عزیز است تا حقش را از ظالم بگیرم؛ و قوی برایم ناتوان است تا حق مظلوم را از وی بستانم».[۸] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳۷، ص۸۱)
هجوم مردم برای بیعت با امیرالمؤمنین(ع) و استنکاف ایشان
پس از قتل عثمان بهدست انقلابیونی که از شهرهای مختلف به مرکز خلافت اسلامی آمده بودند، توجه مردم به علی(ع) برای زمامداری جلب شد. آنها با جدیت و سختگیری، خواستار پذیرش حکومت توسط علی(ع) بودند. (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۵-۶۶/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۷۹/ ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۴) حضرت علی(ع) آنان را هنگام هجوم برای بیعت، به شتران تشنه در اطراف حوضهای آب تشبیه کرده است.[۹] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۲۹، ص۳۵۰-۳۵۱/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۴۹)
ایشان در پاسخ به تقاضاهای مکرر مردم میفرمود: «دعونی والتمسوا غیری»؛ (سید رضی، [بیتا]، خطبة۹۲، ص۱۳۷/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن شهرآشوب، ج۲، ۱۳۷۹، ص۱۱۰/ ابن مسکویه، ج۱، ۱۳۷۹، ص۴۵۸) مرا رها کنید و این امر را از دیگری بخواهید.
از محمد بن حنفیه نقل شده است: پس از قتل عثمان، اصحاب پدرم نزد وی آمدند و گفتند: ما برای خلافت، کسی را شایستهتر از تو نمیشناسیم. علی(ع) گفت: من وزیر باشم، بهتر از آن است که امیرتان باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو چیزی نمیپذیریم. (بلاذری، ج۲، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۰/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷) آن حضرت مردم را بهسوی طلحه و زبیر راهنمایی میکرد و از آن دو میخواست خود امر حکومت را بپذیرند. (ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۴-۴۳۵) حضرت در جمع مهاجران، که طلحه و زبیر نیز حضور داشتند، اظهار داشت: من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضیام؛ ولی آنان گفتند: «ما نختار غیرک»؛ جز تو را نمیخواهیم. (شیخ مفید، ۱۴۱۴ق، ص۱۲/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷-۴۲۸/ ابن اثیر، ج۳، ۱۳۸۵، ص۱۹۰/ مغربی، ج۱، ۱۴۰۹ق، ص۳۷۶) به قول یکی از نویسندگان معاصر، «سخنان علی(ع) در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصدش عذرآوردن و بازارگرمی نبود». (زرینکوب، ۱۳۸۵، ص۱۰۵)
در خصوص طلحه و زبیر باید توجه داشت که آن دو، زمینهای برای خود نمیشناختند تا نامزدی خویش را برای خلافت اعلام کنند. در منابع آمده است: علی(ع) به طلحه پیشنهاد بیعت داد. طلحه گفت: «انت احق بذلک منّی وقد استجمع لک الناس ولم یجمعوا لی»؛ (شیخ مفید، ۱۴۱۴ق، ص۱۲) تو نسبت به من سزاوارتری. مردم برای تو جمع شدهاند، نه برای من.
مردم طلحه و زبیر را در قتل عثمان متهم میدانستند و از آنها میخواستند در فکر حکومت نباشند.[۱۰] (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۵) از همین روی، آن دو پس از مشورت با یکدیگر، در جمع مردم گفتند: ما با هم مشورت کردیم و به خلافت علی(ع) راضی هستیم. با او بیعت کنید. (همان/ ابن حبان، ج۲، ۱۳۹۳، ص۲۶۹) رسول جعفریان دراینباره مینویسد: «آنها به بیعت با امام راضی شدند تا از این طریق در حکومت جدید جایی برای خود دست و پا کنند». (جعفریان، ۱۳۸۸، ص۲۳)
علل استنکاف امام علی(ع) از پذیرش خلافت
حضرت علی(ع) بارها از حق مسلم خویش که دیگران آن را ربودهاند، سخن گفته است.[۱۱] (ابن ابیالحدید، ج۹، [بیتا]، ص۳۰۸/ مطهری، ۱۳۷۶، ص۱۵۳) اما چرا در این زمان خواستار در اختیار گرفتن حق خویش نیست؟ چرا مردم را از خویش میراند و آنها را بهسوی دیگران هدایت میکند؟ اگر آن حضرت از طرف رسول خدا(ص) به امامت و پیشوایی نصب شده، چرا این گونه سخن گفته است؟
در پاسخ باید گفت: آنچه در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است و میتوان بهعنوان علل استنکاف حضرت به آنها اشاره کرد، عبارتاند از:
۱. عوامل نگرانکننده و آشفتهساز
بهنظر میرسد مهمترین علت استنکاف امام علی(ع) از پذیرش خلافت، سلسله عواملی است که در گذشته رخ داده و طبیعتاً سبب آشفتگی اوضاع پیشرو و نگرانی آن حضرت شده بودند.
آن حضرت دلیل خویش را در نپذیرفتن خلافت، آیندهای مبهم و آشفته دانسته است. ایشان پس از رد خواستة مردم، فرمود: ما به استقبال چیزی می رویم که چهره های مختلف و جهات گوناگونی دارد؛ دلها در برابر آن استوار، و عقلها ثابت نمی ماند. (سید رضی، [بیتا]، خطبة۹۲، ص۱۳۷/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن شهر آشوب، ج۱، ۱۳۷۹، ص۳۷۸/ ابن مسکویه، ج۱، ۱۳۷۹، ص۴۵۸)
پرسش اساسی در اینجا این است که چرا حضرت علی(ع) اوضاع پیشرو را آشفته میدید؟ مگر در جامعه چه اتفاقاتی رخ داده بود که ایشان اینگونه اظهار ناامیدی میکرد و از پذیرفتن حکومت اکراه داشت؟
بهنظر میرسد محرومیت ۲۵ سالة امیرالمؤمنین(ع) از حق خویش، حکمرانی خلفا، و فاصلة ایجاد شده بین مردم و اسلام واقعی، اوضاع جامعه را در این زمان بهشدت دستخوش تغییر کرده بود؛ بهگونهای که علی(ع) با ژرفنگری خاصی آینده را بهشدت تاریک و مبهم، و راه اصلاح را دشوار میدید. سیدجعفر شهیدی با اشاره به همین نکته مینویسد: «در این ۲۵ سال که از رحلت پیامبر(ص) میگذشت، هیچ سالی نامناسبتر از این سال برای خلافت علی(ع) نمینمود. برخی سنتها دگرگون شده و برخی حکمها معطل مانده و درآمد دولت در کیسة کسانی ریخته شده که در این مدت رنجی برای اسلام و مسلمانان بر خود ننهاده بودند». (شهیدی، ۱۳۸۸، ص۶۶)
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) تا سال ۳۵ هجری، آموزههای اسلامی و سنت نبوی بسیار تغییر کرده بودند؛ مفاسدی در جامعه بهصورت فرهنگ عمومی درآمده بود؛ انحرافات دینی شدت یافته بود؛ بنیامیه بر بسیاری از امور سلطه یافته بودند؛ با قتل عثمان، فتنهای در جامعه برپا شده بود؛ سیرة خلفا که در مواردی مخالف سیرة نبوی بود، بهشدت در میان مردم نفوذ یافته بود و روحیة رفاهطلبی و توجه به دنیا و زراندوزی، بسیاری از افراد را از حقیقت دور ساخته بود. از سویی علی(ع) بهشدت به اخلاق و سیاست اخلاقی پایبند بود و نمیخواست با دغلکاری و سیاستبازی امور خویش را سروسامان دهد.[۱۲] از همین روی، آن حضرت احساس میکرد در چنین شرایطی نمیتوان بهآسانی فضایی مناسب برای تغییر و اصلاحات بهوجود آورد. از اینرو، در ابتدا از پذیرفتن امر خلافت خودداری میورزید.
۱-۱. انحرافات دینی خلفا: حاکمیت ۲۵ سالة خلفا و به تبع آن انحرافات دینی، فاصله گرفتن از اسلام، زنده شدن ارزشهای جاهلی، رواج اسرائیلیات، منع تدوین احادیث نبوی و کنار گذاشتن اهلبیت پیامبر(ص)، موجبات نگرانی جدی امام علی(ع) را فراهم آورده بود. این انحرافات در حالی به بهانة مصلحتگرایی در جامعه پدید آمده بودند، که رسول خدا(ص) تمسک به قرآن و عترت و عدم جدایی میان این دو را بارها به مسلمانان گوشزد فرموده بود.[۱۳] (نسائی، ۱۳۸۲، ج۱، ص۸۸/ ابن کثیر، ج۵، ۱۴۰۷ق، ص۲۲۹/ طبرانی، ج۵، [بیتا]، ص۱۵۴)
حضرت علی(ع) در کلمات خویش، بهصراحت از حاکمیت احکام جاهلیت و گرایش به بدویت، و اینکه از اسلام و ایمان جز نامی نمانده، سخن گفته است[۱۴] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۹۲، ص۲۹۸/ مجلسی، ج۳۴، ۱۳۶۳، ص۲۳۲) و از شکسته شدن قوانین و پیمانهای الهی، و در عین حال بیاعتنایی مردم به این امر گله دارد.[۱۵] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۰۶، ص۱۵۴/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۷۶/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۲۳۸)
تضعیف آرمانها و ارزشهای دینی جامعه در دورهای که امر حکومت به امام علی(ع) رسیده بود، واقعیتی است که حضرت در حدیثی به آن اشاره دارد: «بدانید در زمانی قرار گرفته اید که گویندة حق کم است و زبان از گفتار راست عاجز و گنگ؛ و حقجویان خوارند؛ مردمش همدم گناه و همگام سستی و تنبلی اند؛ جوانشان بداخلاق، بزرگسالان ایشان گنهکار، عالمشان منافق، و دوستان در دوستی خیانتکارند».[۱۶] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۳۳، ص۳۵۴)
آن حضرت در نامة خویش به مالک اشتر، از اسارت دین در دست اشرار و اینکه دین وسیلة هوسرانی و دنیاطلبی عدهای بوده، سخن گفته است.[۱۷] (سیدرضی، [بیتا]، نامة۵۳، ص۴۵۳/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۱۳۶/ نویری، ج۶، ۱۴۲۳ق، ص۲۵) حضرت در سخنی دیگر میفرماید: «بدانید اگر من دعوت شما را بپذیرم، طبق آنچه می دانم با شما رفتار می کنم و به سخن این و آن، و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نخواهم داد».[۱۸] (سید رضی، [بیتا]، خطبة۹۲، ص۱۳۶/ ابن شهرآشوب، ج۱، ۱۳۷۹، ص۳۷۸/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن مسکویه، ج۱، ۱۳۷۹، ص۴۵۸) این سخن نیز نشان از فاصلهای است که خلفای پیشین از سیرة رسول خدا(ص) داشتهاند. کلامی دیگر از آن حضرت نیز به روشنی مؤید این امر است: «لو قَدِ استَوَت قَدَمَای من هذه المداحض لَغیّرت اشیاء»؛ (سیدرضی، [بیتا]، کلمة قصار۲۷۲، ص۵۲۳/ اللیثی الواسطی، ۱۳۷۶، ص۴۱۵/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۳۱) اگر دو پایم از این لغزشگاه ها نجات یابند و ثابت شوند، چیزهایی را تغییر خواهم داد. وقتی از حسن بصری در خصوص مهمترین صفت امام علی(ع) سؤال شد، وی بر ویژگی اصلاحگری آن حضرت تأکید کرد: «او راه را به مردم نشان داد و دین را هنگامی که دچار انحراف و کجی شده بود، استوار کرد».[۱۹] (ابن ابیشیبه، ج۷، ۱۴۰۹ق، ص۵۰۵)
در سیره، موارد مختلفی را میتوان یافت که خلفا برخلاف روش رسول خدا(ص) و احکام قرآنی عمل کردهاند و این موارد بهعنوان سنت پذیرفته شده بود.
نماز تراویح[۲۰] که عمر آن را واجب کرد، بهعنوان یک بدعت رواج یافت. خلیفه آن را «بدعتی خوب» میدانست[۲۱] (بخاری، ج۲، [بیتا]، ص۲۵۲/ بیهقی، ج۲، [بیتا]، ص۴۹۳/ دینوری، ج۱، ۱۴۰۸ق، ص۲۷۷) و به آن عمل میکرد. زمانی که امام علی(ع) در کوفه بود، عدهای نزد آن حضرت آمدند و از ایشان خواستند برای نماز تراویح آنان در ماه رمضان، امامی معین کند. وقتی حضرت از این کار نهی کرد، فریاد اعتراض آنها بلند شد. حارث اعور نزد امام آمد و گفت: «ضج الناس وکرهوا ذلک»؛ مردم بهضجه افتاده و از سخن شما ناراحت شدهاند. امام فرمود: رهایشان کن تا هر کاری میخواهند بکنند و هر کس را میخواهند به امامت برگزینند. (حلی، ۱۴۱۱ق، ص۶۳۹/ عیاشی سمرقندی، ج۱، [بیتا]، ص۲۷۵/ مجلسی، ج۹۳، ۱۳۶۳، ص۳۸۵) این جریان، افزون بر آنکه نشانگر انحراف دینی است، از نفوذ جدی سیرة خلفا و بیگانگی از سیرة رسول خدا(ص) حتی در میان اصحاب امام علی(ع) حکایت میکند.
در نمونهای دیگر، وقتی ابن عباس، عامل امام علی(ع) در بصره، به مردم این شهر دستور داد: «اخرجوا صدقة صومکم»، زکات فطریة خویش را بدهید، مردم این شهر چنان از این سنت پیامبر بیگانه بودند که نمیدانستند زکات فطریه چیست. (سجستانی، ج۱، ۱۴۱۰ق، ص۳۶۵/ ابن حزم، ج۲، [بیتا]، ص۲۴۲/ الزیعلی، ج۲، ۱۴۱۵ق، ص۵۰۷)
امام علی(ع) در درگیری با عثمان درباره محرم شدن به عمره در ایام حج و یا محرم شدن به عمره و حج با هم، و در پاسخ به سخن عثمان که میگفت: «ترانی انهی الناس وانت تفعله»، من مردم را نهی میکنم و تو انجام میدهی، فرمود: من بهخاطر هیچ کس، سنت رسول خدا(ص) را رها نمیکنم.[۲۲] (احمد بن حنبل، ج۱، [بیتا]، ص۱۳۵/ بیهقی، ج۴، [بیتا]، ص۳۵۲/ سید بن طاووس، ج۲، ۱۴۰۰ق، ص۴۸۸/ ذهبی، ج۲۶، ۱۴۰۹ق، ص۴۴۵)
جلوگیری از نقل حدیث[۲۳] (ابن عساکر، ج۶۷، ۱۴۱۵، ص۳۴۴/ طبرانی، ج۲، [بیتا]، ص۳۲۶/ صنعانی، ج۱۱، [بیتا]، ص۲۶۲) ـ که به اذعان یکی از بزرگان اهلسنت، «ضربهای جبرانناپذیر به فرهنگ اسلامی زده است» ـ (رشید رضا، ج۶، [بیتا]، ص۲۸۸) سبب بیاعتنایی به سنن نبوی، و در نتیجه کنار گذاشتن آن شد.
امام علی(ع) در ضمن خطبهای مفصل به نقد دیدگاه «بیاعتنایی به سنت» میپردازد. حضرت با اشاره به اینکه برای حل یک مسئله دیدگاههای مختلفی ابراز شده است و آنان نزد حاکم آمدهاند و او رأی همه را درست شمرده است، میفرماید: این در حالی است که خدای آنها یکی است؛ پیامبرشان یکی است و کتابشان یکی است. آیا خدا گفته است به خلاف یکدیگر روید؟ (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۸، ص۶۰-۶۱/ قاضی ابن البراج، ج۱، ۱۴۰۶ق، ص۱۵/ طبرسی،ج۱، [بیتا]، ص۳۸۹)
ابن ابیالحدید به نقل از استادش ابوجعفر نقیب میگوید: صحابه بهطور یکپارچه بسیاری از نصوص (کلمات رسول خدا) را ترک کردند؛ و این به دلیل مصلحتی بود که در ترک آنها تشخیص میدادند.[۲۴] (ابن ابیالحدید، ج۱۲، [بیتا]، ص۸۲-۸۳) عمر حتی در یک مورد صراحتاً به تغییر سنت رسول خدا(ص) دست زده است و به این امر اعتراف دارد.[۲۵] (ابن ابیالحدید، ج۱، [بیتا]، ص۱۸۲/ متقی هندی، ج۱۶، [بیتا]، ص۵۲۱/ بکری، [بیتا]، ص۱۱۲)
نگاه مصلحتاندیشانة صحابه مورد انتقاد جدی امام علی(ع) بوده است. آن حضرت میفرمود: آیا آنچه خدا فرستاده، دین ناقصی است و خدا در کامل کردن آن از ایشان یاری خواسته است؟ (سید رضی، [بیتا]، خطبة۱۸، ص۶۱/ قاضی ابن البراج، ج۱، ۱۴۰۶ق، ص۱۵/ شافعی، ۱۴۱۹ق، ص۱۸۲) در واقع، مهمترین انحراف خلفا، مصلحتاندیشی، بهجای تمسک به قرآن و سنت نبوی بود.[۲۶]رواج اسرائیلیات را نیز میتوان از انحرافات دینی خلفا قلمداد کرد. این مسئله، یکی از مشکلات امام علی(ع) هم بوده است. در زمان خلیفة دوم، افسانهدانان و قصهخوانان[۲۷] (ابن کثیر، ج۱، ۱۴۱۲، ص۱۹/ طبرسی، ج۱، ۱۴۱۵ق، ص۲۳/ شیخ محمود ابوریه، [بیتا]، ص۲۲، ۹۹ و ۱۴۵) اجازه یافتند تا در مسجد برای مردم داستانهای یهودی را نقل کنند. بیشترین قسمت این احادیث، دربارة تفسیر و مراتب و شئون زندگی پیامبران سلف، جعل شده بود. حضرت باید با این معضل هم برخورد میکرد. آن حضرت دربارة کسی که قصة حضرت داود(ع) با اوریا را از منابع یهودی نقل کرده بود، برخورد کرد و فرمود: «لا أوتی برجل یزعم أن داوود تزوج امرأة أوریا إلا جلدته حدین، حداً للنبوة وحداً للإسلام»؛ (طبرسی، ج۸، ۱۴۱۵ق، ص۳۵۴/ سید مرتضی، ۱۴۰۹ق، ص۱۳۲) اگر کسی را که معتقد است داود(ع) با همسر اوریا ازدواج کرده است، پیش من بیاورند، بر او دو حد جاری می کنم: حدی برای هتک نبوت؛ و حدی دیگر برای اسلام.
بدون شک، یکی از مشکلات جدی دورة حکومتی امام علی(ع)، اصلاح انحرافات دینیای بود که به بخشی از آنها اشاره شد. مشکل اصلی آن حضرت این بود که این انحرافات صریح از اسلام، بهمنزلة یک امر دینی در میان مردم پذیرفته شده بود. عدهای با وجود قرآن و سنت پیامبر(ص) برای خود حق تشریع قایل بوده و عدهای نیز این مسئله را پذیرفته بودند. در حقیقت، سیرة خلفا، بهویژه ابوبکر و عمر، در کنار سنت رسول خدا(ص) پذیرفته شده بود؛ حتی در برخی موارد و در تعارض بین سیرة رسول خدا(ص) و سیرة خلفا، سیرة آنان مورد پذیرش بود. این امر نشان از تأثیر و نفوذ شیخین در میان مردم داشت. این تأثیر و نفوذ، بهجایی رسید که ربیعة بن شداد حاضر نشد بر اساس کتاب خدا و سنت رسول(ص) با علی(ع) بیعت کند؛ بلکه گفت: «عَلَی سُنَّةِ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَر»؛ بر اساس سنت ابوبکر و عمر. علی(ع) به او فرمود: وای بر تو! اگر ابوبکر و عمر به غیر کتاب خدا و سنت رسول عمل کرده باشند، بر حق نیستند. (طبری، ج۵، ۱۳۸۷، ص۷۶/ ابن اثیر، ج۲، ۱۳۸۵، ص۳۲۷)
حضرت علی(ع) که عمل به کتاب خدا و سنت رسولالله(ص) را یکی از حقوق مردم بر حاکم میدانست[۲۸] (سیدرضی، [بیتا]، ص۲۴۴) و معتقد بود بههمراه پیدا شدن هر بدعتی، سنتی ازمیان خواهد رفت،[۲۹] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۴۵، ص۲۰۲) تلاش کرد بدعتها را اصلاح کند و امور را سروسامان دهد؛ اما این تلاش همواره با موفقیت همراه نبود. علی(ع) در حدیثی پس از اشاره به مخالفتهای حاکمان پیش از خود با سیرة رسول خدا(ص)، میفرماید: اگر بخواهم جامعه را بهگونهای تربیت کنم که در زمان رسول خدا(ص) بودند، تنها خواهم ماند.[۳۰] (کافی، ج۸، ۱۳۸۹، ص۵۹/ نوری، ج۷، ۱۴۰۸ق، ص۲۸۹)
۱-۲. سیطرة بنیامیه بر امور: عثمان که خود نیز از بنیامیه بود، علاقة خاصی به خاندان خویش داشت. او میگفت: اگر کلیدهای بهشت بهدست من میبود، آنها را به بنیامیه میدادم.[۳۱] (احمد بن حنبل، ج۱، [بیتا]، ص۶۲/ ابن اثیر،ج۳، ۱۴۰۹ق، ص۴۸۷/ متقی هندی، ج۱۲، [بیتا]، ص۵۲۷/ ابن عساکر، ج۳۹، ۱۴۱۵ق، ص۲۵۲) شاید به همین دلیل بود که در دورة حکومتش، بهویژه در نیمة دوم آن، بنیامیه بر تمامی امور سلطه یافتند و بسیاری از مناصب و ولایات اسلامی در اختیار این خاندان بود. در دورة عثمان افرادی به مناصب حکومتی گماشته شده بودند که هیچ لیاقتی نداشتند. عثمان، حکم بن ابیالعاص، تبعیدی رسول خدا(ص) به طائف را به مدینه بازگرداند (ابن کثیر، ج۷، ۱۴۱۲، ص۱۷۱/ دینوری، ۱۹۹۲م، ص۳۵۳/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۶۴/ مسعودی، ج۲، ۱۴۰۹ق، ص۳۳۴ و ج۳، ص۱۸۰) و دست پسر وی مروان را در بسیاری از امور باز گذاشت؛ بهگونهای که خود نیز بهشدت مطیع او شده بود.[۳۲] (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۶۴/ ابن خلدون، ج۲، ۱۴۰۸ق، ص۵۹۸)
عثمان، ولید بن عقبه را که آیهای از قرآن در مذمت او نازل شده بود (واحدی، ۱۴۱۱ق، ص۳۶۳/ سیوطی، ج۵، ۱۴۰۴ق، ص۱۷۸) بر کوفه، (دینوری، ۱۳۶۸، ص۱۳۹/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۶۵) عبدالله بن ابیسرحِ مهدورالدم (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۶۶/ بلاذری، ج۲، ۱۴۱۷ق، ص۳۸۷/ بلاذری، ۱۹۸۸م، ص۵۰) را بر مصر، معاویه را بر شام، و عبدالله بن عامر را بر بصره ولایت داد. (دینوری، ۱۳۶۸، ص۱۳۹/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۱۱۱/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۶۸/ بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۵۱۲) امام علی(ع) در یکی از سخنان خویش خطاب به ابن عباس، به همین مطلب اشاره دارد. ایشان پس از اشاره به نصایح خویش به عثمان و حرفنشنوی او بیان میکند: عثمان، خاصان اهل دروغ و نیرنگ را برگزیده است. هر یک از آنان سرزمینی را گرفتهاند و خراج آن را میخورند و اهل آنجا را خوار میدارند.[۳۳] (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۰۶) آن حضرت در سخنی دیگر، با اشاره به بیلیاقتی بسیاری از افراد در مناصبی که بهدست گرفتهاند، به لزوم غربالی اساسی در این زمینه اشاره دارد. غربالی که سبب شود آنانکه با نیرنگ و ترفند خود را پیش انداختهاند، عقب زده شوند و کسانی که لیاقت دارند و برکنار بودهاند، بر سر کار آیند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۶، ص۵۷/ مغربی، ج۱، ۱۴۰۹ق، ص۳۷۱/ کلینی، ج۱، ۱۳۶۲، ص۳۶۹/ نعمانی، [بیتا]، ص۳۰۲) یکی از کسانی که کمترین لیاقتی در بهدستگیری فرمانروایی نداشت و سالها از طرف خلفا در این منصب بهکار گماشته شده بود، معاویة بن ابیسفیان بود. حضرت علی(ع) به تلاش خویش در برکناری وی اشاره دارد.[۳۴] (سیدرضی، [بیتا]، نامة۴۵، ص۴۱۸-۴۱۹) امام فتنة معاویه را چنان میدید که میفرمود: پشت و روی این کار را نگریستم و دیدم جز این راهی نیست که جنگ با آنان را پیش گیرم و یا به آنچه محمد(ص) آورد، کافر شوم. (سید رضی، [بیتا]، خطبة۵۴، ص۹۱/ ابن شهرآشوب، ج۳، ۱۳۷۹، ص۲۰۳/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۱۴۷)
بدون شک، اصلاح وضع آشفتهای که عثمان آن را پدید آورده بود، یکی از مشکلات پیش روی امام علی(ع) بود. آن حضرت می دانست که پس از رسیدن به خلافت، با عزل حکام عثمان، دشمنانی برایش پیدا می شود و آنانکه مقام و منصب را از دست می دهند، آرام نمی نشینند و فتنه آغاز خواهد شد. دکتر زرینکوب معتقد است: «علی(ع) این را بهخوبی حس میکرد که خلافت عثمان، اشراف قریش را تدریجاً به اعادة حیثیات جاهلی گذشته خویش امیدوار کرده است و با غلبهای که بنیامیه در این چند سال بر تمام مقامات پیدا کرده بودند، بازگشت به حیات سادة عهد پیامبر(ص) آسان نبود». (زرینکوب، ۱۳۸۵، ص۱۰۴-۱۰۵)
همانگونه که علی(ع) پیشبینی میکرد، دشمنی دیرینة قریش ـ بهویژه بنیامیه ـ با بنیهاشم، در دورة حکومتی آن حضرت جلوهگر شد. بر اساس سخنی از امیرالمؤمنین(ع) این دشمنی ناشی از رقابتهای قبیلهای و حسادت بود.[۳۵] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳۳، ص۷۷/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۴۸) معاویه بهعنوان شخصی مزور و منحرف در عرصة سیاست اسلامی، تلاش کرد در جنگ جمل شورشیان را بر ضد علی(ع) تحریک کند.[۳۶] (ابن ابیالحدید، ج۱، [بیتا]، ص۲۳۱/ محمودی، ج۱، ۱۳۹۶ق، ص۲۸۵) جنگ صفین نیز اوج دشمنی آنها با امیرالمؤمنین(ع) بود. کار به جایی رسید که امام از قریش و همدستان ایشان به درگاه الهی شکایت نمود و عرض کرد: بار خداوندا! من در برابر قریش و کسانی که به کمک آنان برخاسته اند، از تو یاری می جویم و شکایت را پیش تو می آورم. آنها پیوند خویشاوندی مرا قطع کرده اند؛ و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند؛ و در غصب حق و مبارزه با من هماهنگ شدند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۱۷، ص۳۳۶/ ثقفی کوفی، ج۱، ۱۳۵۳، ص۳۰۸)
۱-۳. نحوة تقسیم بیتالمال (انحرافات اقتصادی خلفا): عمر در تقسیم بیتالمال، قریش را بر غیر قریش، مهاجر را بر انصار، و عرب را بر عجم برتری داده، و دیوان را بر اساس سوابق اسلامی افراد و ترکیب قبایلی قرار داده بود؛ مردم هم به همین رویه عادت کرده بودند. تبعیض بهگونهای بود که حتی به دستور وی بردگان عرب را از بیتالمال آزاد میکردند. (ابن سعد، ج۳، [بیتا]، ص۲۶۱/ احمد بن حنبل، ج۱، [بیتا]، ص۲۰/ ذهبی، ج۳، ۱۴۰۹ق، ص۵۶/ ابن عساکر، ج۴۴، ۱۴۱۵ق، ص۴۲۷) عثمان نیز روش عمر را ادامه داد؛ اما امام علی(ع) معتقد بود بیتالمال مسلمین باید همانند دورة رسول خد(ص) به طور مساوی تقسیم شود. حضرت میفرمود: «انی حاملکم علی منهج نبیکم» (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۶/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۴۷) من روش رسول خدا(ص) را در تقسیم بیتالمال در میان شما اجرا خواهم کرد. با اجرای این سیاست، اعتراضات برخی آغاز شد.
ابن ابیالحدید، فراموشی سنت پیامبر و طولانی شدن زمان خلافت عمر را علت اصلی مخالفت با سیاست امام دانسته و معتقد است: طولانی شدن دورة عمر و سیاست تبعیض مالی و عادت مردم به این رویه، دل مردم را از حب مال اشراب کرده بود. روش عثمان نیز در استحکام آن نقشی بسزا داشت. به همین دلیل، وقتی کار بهدست علی(ع) افتاد، با مخالفت جدی برخی از مردم مواجه شد. (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۴۲-۴۳)
پس از قتل عثمان و اصرار مردم به علی(ع) برای پذیرش حکومت، امام چون میدانست با مشکل تقسیم بیتالمال مواجه خواهد شد، همان ابتدا روش خود را در این خصوص بیان نمود و با مردم اتمام حجت کرد که مبادا فردا کسی بگوید: «حرمنا علی بن ابیطالب حقوقنا»؛ (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۶/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۴۷) علی(ع) ما را از حقوقمان محروم کرد.
روز بعد از بیعت، حضرت به عبیدالله بن ابیرافع دستور داد به هر یک از مسلمانان از سرخ و سیاه، سه دینار از بیتالمال بپردازد. (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۸/ ابن عقده کوفی، ۱۴۲۴ق، ص۹۱/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۸) در همین زمان، فریاد اعتراض برخی بلند شد. حضرت در پاسخ به اعتراضها، بر مبنای خود در تقسیم بیتالمال بر اساس کتاب خدا و سیرة رسول اکرم(ص)، تأکید کرد. طلحه و زبیر به حضرت اعتراض داشتند که تو چرا برخلاف عمر بن خطاب بیتالمال را تقسیم میکنی؛ امام نیز در برابر این اعتراضها با آنان احتجاج میکرد و میفرمود: همة ما شاهد بودیم که رسول خدا(ص) این گونه عمل میکرد؛ چنانکه کتاب خدا نیز همینگونه دستور میدهد. (ابن عقده کوفی، ۱۴۲۴ق، ص۹۴ و ص۴۸۵-۴۸۶/ شیخ طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۷۳۲/ ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۴۱)
امام علی(ع) فرمود: «أَفَسُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَوْلی بِالِاتِّبَاعِ عِنْدَکُمَا أَمْ سُنَّةُ عُمَرٍ؟»؛ (مغربی، ج۱، ۱۴۰۹ق، ص۳۸۴/ محمودی، ج۱، ۱۳۹۶ق، ص۲۲۹) آیا روش و سنت رسول خدا(ص) نزد شما دو نفر شایستة پیروی است یا روش عمر؟ و بنا به نقلی، به آنان فرمود: این اموال متعلق به بیتالمال است و من امین مردمم. اگر میخواهید، به منبر بروم و آنچه از بیتالمال میخواهید، از مردم درخواست کنم. اگر اجازه دادند، به شما میدهم.[۳۷] (شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص۱۶۴)
سهل بن حنیف با اعتراض به علی(ع) گفت: ای امیر مؤمنان! این شخص تا دیروز غلام من بوده و امروز آزاد شده است؛ آیا به او نیز همین را میدهی که سهم من است؟! علی(ع) فرمود: سهم او با تو برابر است. (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۸/ ابن عقده کوفی، ۱۴۲۴ق، ص۹۱/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۸) نقل شده است: «دو زن نزد امام علی(ع) آمدند و اظهار فقر و نداری کردند. امام فرمود: وظیفة ما این است که در صورت درستی سخنتان، به شما کمک کنیم. آنگاه مردی را به بازار فرستاد تا بر آنان پیراهن و غذا بخرد و به هر یک از آنها صد درهم بدهد. یکی از دو زن لب به اعتراض گشود و گفت: من عربم؛ در حالیکه این زن از موالی است؛ چرا باید با ما یکسان رفتار شود؟ پاسخ امام این بود که در کتاب خدا هیچ فضلی برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیده است.[۳۸] (بیهقی، ج۶، [بیتا]، ص۳۴۹/ متقی هندی، ج۶، [بیتا]، ص۶۱۰) امهانی، خواهر آن حضرت، برای گرفتن عطایش نزد امام آمد و آن حضرت بیست درهم به او داد. کنیز عجمی امهانی هم نزد امام آمد و آن حضرت به او نیز بیست درهم داد. وقتی امهانی از این امر خبردار شد، خشمگین و معترضانه نزد امام رفت. پاسخ امام در برابر او همین بود که او در قرآن برتری عرب را بر عجم ندیده است. (شیخ مفید، [بیتا]، ص۱۵۱/ شیخ صدوق، ج۱، ۱۴۱۳، ص۳۲۳)
اعتراضها چنان جدی بود که امیرالمؤمنین(ع) حتی مجبور شد در این رابطه با صحابه سخن بگویید و در سخنانی مفصل، آنان را به پیروی از قرآن و روش نبی مکرم اسلام(ص) فرا خواند. آن حضرت با اشاره به اینکه ملاک برتری تنها به تقوا و پرهیزگاری است، فرمود: «یَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمینَ، أَتَمُنُّونَ عَلَی اللَّهِ وَ عَلی رَسُولِهِ بِإِسْلَامِکُم» (حرانی، ۱۳۶۳، ص۱۸۳-۱۸۴) ای گروه مهاجر و انصار! آیا با اسلام خود بر خدا و رسول منت میگذارید؟
جدی شدن مخالفت با این روش ـ که بیشتر از جانب اشراف بود ـ سبب شد عدهای از یاران امام علی(ع) درخواست کنند تا اشراف عرب را بر دیگران برتری دهد و مدتی با آنان مدارا کند و زمانی که کاملاً بر امور مسلط شد، عدالت را در میان همه رعایت کند و بیتالمال را بهطور مساوی تقسیم نماید؛ اما حضرت پیشنهاد آنان را نپذیرفت و فرمود: آیا به من دستور میدهید که پیروزی را با ستم بهدست آورم؟ هرگز چنین نخواهد شد. بهخدا اگر این مال از آن خودم بود، آن را بهطور مساوی میان آنان تقسیم میکردم؛ چگونه این کار را نکنم، در حالی که مال، مالالله است؟[۳۹] (همان، ص۱۸۵/ ثقفی کوفی، ج۱، ۱۳۵۳، ص۷۵/ دینوری، ج۱، ۱۴۱۰ق، ص۱۷۴/ ابن ابیالحدید، ج۲، [بیتا]، ص۲۰۳)
روش امام در تقسیم بیتالمال سبب شد برخی از علی(ع) جدا شوند و به معاویه بپیوندند. آنها میگفتند: علی(ع) در تقسیم بیتالمال ملاحظة اشراف را نمیکند و عرب را بر عجم و موالی آنها برتری نمیدهد.[۴۰] (ابن ابیالحدید، ج۲، [بیتا]، ص۱۹۷) ابن عباس در نامهای به امام حسن(ع) به همین نکته اشاره کرده است: مردم از آن روی پدرت را ترک کردند و بهسوی معاویه رفتند که اموال را به تساوی میانشان تقسیم میکرد و آنان تحمل این امر را نداشتند. (ابن ابیالحدید، ج۱۶، [بیتا]، ص۲۳/ ابن اعثم کوفی، ج۴، ۱۴۱۱ق، ص۲۸۴)
سیاست برتری عرب بر عجم، نهتنها در تقسیم بیتالمال، بلکه در بسیاری از امور دیگر خود را نشان میداد. امام علی(ع) میبایست با این برتری غیراسلامی مبارزه کند. طبیعتاً این امر سبب مخالفت با آن حضرت میشد. اشعث بن قیس با اعتراض به حضرت گفت: «غلبتنا علیک الحمراء»؛ این موالی بر ما غلبه یافتند. امام فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که میگفت: بهخدا قسم آنها شما را خواهند زد تا به دین باز گردید؛ چنانکه شما ایشان را در آغاز میزدید تا به دین در آیند. (این ابیالحدید، ج۱۹، [بیتا]، ص۱۲۴/ ثقفی کوفی، ج۲، ۱۳۵۳، ص۴۹۹/ هیثمی، ج۷، ۱۴۰۸ق، ص۲۳۵)
۱-۴. بذل و بخشش اموال عمومی: عثمان، خلیفة سوم، با درپیش گرفتن روشی نادرست، افزون بر اینکه خود از بیتالمال مسلمین در زندگی شخصیاش به دلخواه بهره میبرد،[۴۱] (بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۴۸۴) با بذل و بخششهای خویش به قبیلهاش، از سیرة رسول خدا(ص) بسیار فاصله گرفت و اوضاع جامعه را بهشدت ملتهب ساخت. استدلال وی در این خصوص این بود که این اموال مال خداست و من به هر که بخواهم میدهم و به هر که نخواهم نمیدهم.[۴۲] (بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۵۸۰/ ابن العبری، ۱۹۹۲م، ص۱۰۴) عمار به این سخن او اعتراض کرد و بنیامیه بهشدت او را ضرب و شتم کردند؛ بهگونهای که بیهوش شد. (بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۵۸۰/ ابن العبری، ۱۹۹۲م، ص۱۰۴)
انحراف عثمان از سیرة رسول خدا(ص) و حتی سیرة ابوبکر و عمر، بهگونهای بود که شخصی به نام سودان بن حمران مرادی هنگام بیعت با علی(ع) به ایشان گفت: ما بر این اساس با تو بیعت میکنیم که اگر در میان ما همانند عثمان عمل کنی، تو را بهقتل برسانیم و علی(ع) پذیرفت. (ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۶)
انحرافات دورة عثمان را میتوان در سخنان امام علی(ع) خطاب به ابوذر، هنگام تبعید وی به ربذه،[۴۳] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۰، ص۱۸۸/ ابن ابیالحدید، ج۸، [بیتا]، ص۲۵۲ / اربلی، ج۳، ۱۴۲۱ق، ص۱۳۲) نصایح و انتقادهای مکرر آن حضرت به عثمان،[۴۴] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۶۴، ص۲۳۵) اعتراض خزانهدار بیتالمال به روش عثمان و پرت کردن کلیدهای بیتالمال،[۴۵] (یعقوبی، ج۲، ۱۳۷۵، ص۱۶۸) و مواردی دیگر مشاهده کرد.
عثمان قطایع و اموال بسیاری به نزدیکان خویش بخشید. بذل و بخششهای او به افراد خاص، بهویژه بنیامیه، فاصلة فقیر و غنی را بیشتر کرد. امیرالمؤمنین(ع) در مقام توبیخ نظام اداری پیش از خود میفرماید: یکی از نقایص بزرگ حکومت خلیفة سوم، حیف و میل بیتالمال و بذل و بخشش های غیرقانونی به خویشان و دوستان بوده است.[۴۶] (سید رضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۴۸)
این بذل و بخششهای ناروا، روحیات افراد را تغییر داده و سبب ایجاد روحیة زراندوزی و فزونخواهی شده بود. همان گونه که قرآن کریم اشاره دارد، روحیة تکاثرطلبی و زراندوزی و اسراف سرمایه ها، انسانها را فاسق، و جوامع را دگرگون می سازد؛ اخلاقیات مثبت را نابود می کند و سبب نابودی اجتماع میشود.[۴۷]مشکل جدی حضرت علی(ع) در این راه این بود که این اموال عموماً در اختیار کسانی قرار داشت که در جامعه از نفوذ زیادی برخوردار بودند. درگیر شدن با این افراد بسیار دشوار بود و میتوانست حکومت حضرت را با چالشهای جدی مواجه کند. از سویی، حضرت امیرالمؤمنین(ع) از وظایف دولت خود می دانست که تمام این اموال را به بیتالمال مسلمین برگرداند و در واقع، تمام مالکیت های از این دست را، غیرقانونی اعلام کند و با شجاعت تمام آنها را بازگرداند. امام علی(ع) در سخنرانی خویش در همان ابتدای حکومت، پس از اشاره به همین مطلب و اینکه قطایع عثمان را به بیتالمال برخواهد گرداند، اشاره کرد که حق مسلّم و ثابت، مشمول مرور زمان نمیشود.[۴۸] (ابن ابیالحدید، ج۱، [بیتا]، ص۲۶۹)
افرادی چون مروان بن حکم، سعید بن عاص و ولید بن عقبه که میدانستند مشمول این حکم امام علی(ع) خواهند شد، پس از مشورت با خودشان، نمایندهای را نزد حضرت فرستاند. ولید بن عقبه همراه شماری دیگر نزد امام آمدند. او در مقام سخنگوی آن جمع با اشاره به کشته شدن پدرش و پدر سعید بن عاص بهدست آن حضرت و اموری دیگر، یکی از شروط آن جمع را در بیعت با حضرت علی(ع)، پس نگرفتن اموالی قرار داد که پیش از این (طبیعتاً در دورة عثمان) دریافت کرده بودند.[۴۹] (یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۷۸/ محمودی، ج۱، ۱۳۹۶ق، ص۱۲۶) امام با ایشان مخالفت نمود و درخواستهای آنان را رد کرد. آنان نیز نفاق خویش را آشکار ساختند و زمزمة مخالفت را آغاز کردند.
رواج روحیة دنیاطلبی در میان مسلمانان بهگونهای بود که حتی برخی از کسانی که علی(ع) به آنها اعتماد میکرد، از این اعتماد سوءاستفاده میکردند و اموالی را از بیتالمال برای خویش برمیداشتند. کار امام و فرماندارانش از این حیث، به جایی رسید که او دیگر نمیتوانست به هیچ کس اعتماد کند. یک بار در این خصوص مردم کوفه را مخاطب قرار داد و فرمود: بهخدا سوگند، فلانی را فرستادم، خیانت ورزید و غدر کرد و اموال را برای خود برداشت؛ فلانی را فرستادم، خیانت ورزید و غدر کرد؛ فلانی را فرستادم، خیانت ورزید و غدر کرد و اموال را برداشت و نزد معاویه برد. بهخدا سوگند، اگر به کسی از شما اعتماد کنم و کاسه ای را بهدستش بدهم، بیم آن دارم که بند آن را ببرد.[۵۰] (کوفی، ج۲، [بیتا]، ص۳۹۰)
۱-۵. کشته شدن عثمان: حضرت علی(ع) با اینکه عثمان را خطاکار میدانست، وی را مستوجب قتل نمیدانست.[۵۱] (سیدرضی، [بیتا]، ص۷۳) حضرت بهخوبی آگاه بود که قتل عثمان موجب بروز فتنه در جامعه خواهد شد؛ از همین روی، از کشته شدن وی بهدست شورشیان ناراضی بود.[۵۲] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۶۲، ص۲۳۵) قتل عثمان سبب شد عدهای از جمله معاویه، طلحه، زبیر و عایشه، که خودشان در قتل وی سهیم یا مقصر بودند،[۵۳] (شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص۲۵۹/ ابن اثیر، ج۳، ۱۴۰۹ق، ص۶۰/ ابن ابیالحدید، ج۹، [بیتا]، ص۳۶) مدعی خون وی شوند و حضرت را تحت فشار قرار دهند که قاتلان عثمان را قصاص کند. امام در ابتدای حکومتش در پی انجام این کار بود و حتی با نائله، همسر عثمان، دربارة شناسایی قاتلان او سخن گفت؛ اما نائله اعلام کرد آنها را نمیشناسد، مگر اینکه چهرههای ایشان را ببیند. (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۷) ظاهراً دست داشتن عدة زیادی در قتل عثمان (همان، ص۶۲-۶۳/ بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۵۸۰/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۹۱) سبب شد حضرت علی(ع) نتواند قاتل مشخصی را پیدا کند. در جنگ صفین، جمعیتی کثیر (ده یا بیست هزار نفر) از یاران امام علی(ع) صدا زدند: «نحن قتلنا عثمان»؛ عثمان را ما کشتیم. (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۱۲۸/ دینوری، ۱۳۶۸، ص۱۷۹) حکایت اخیر، هرچند ناراحتی شدید مردم را از حکومت عثمان میرساند، از نامشخص بودن قاتل یا قاتلان عثمان نیز حکایت دارد. معاویه با اعلام دست داشتن علی(ع) در قتل عثمان و به بهانة خونخواهی خلیفة مظلوم، تا توانست دربارة عثمان مظلومنمایی کرد؛ شامیان را فریفت و آنان را در صفین روبهروی امام علی(ع) قرار داد.[۵۴] (ثقفی کوفی، ج۲، ۱۳۵۳، ص۴۸۹) جنگهای جمل، صفین و نهروان ـ که مشکلات عدیدهای برای امیرالمؤمنین(ع) ایجاد کردند ـ از پیامدهای قتل عثمان شمرده میشوند.
۲. پایبندی امیرالمؤمنین(ع) به عدالت و اخلاق
افزون بر سلسله عواملی که ریشه در گذشته داشتند و سبب آشفتگی اوضاع پیش رو و مشکلات در دورة حکومتی امام علی(ع) شدند، به عوامل دیگر نیز باید توجه شود. بهنظر میرسد دیدگاه خاص امام علی(ع) در اجرای عدالت، صلابت و قاطعیت امام در اجرای احکام الهی و پایبندی جدی آن حضرت به آموزههای دینی، کار را بر ایشان سختتر میکرد. آن حضرت به هیچ روی اهل مداهنه در دینش نبود و میفرمود: «والله لا اداهن فی دینی»؛ (مالکی، ج۱، ۱۴۲۲ق، ص۳۵۸/ ابن اثیر، ج۳، ۱۳۸۵ق، ص۱۹۷/ نویری، ج۲۰، ۱۴۲۳ق، ص۱۹) بهخدا! من در دینم هرگز اهل سازش و نرمی نبودهام.
مغیرة بن شعبه می گوید: من در اوایل خلافت علی(ع) نزد آن حضرت رفتم و به وی گفتم: شما را نصیحت می کنم که عمال عثمان را عوض نکنید و آنها را همچنان در سمتهایشان ابقا کنید. آن بزرگوار نپذیرفت و فرمود: «والله لا اداهن فی دینی»؛ بهخدا قسم! من در اجرای وظایف مذهبی خود دورویی نمی کنم. مغیره می گوید: به وی گفتم: پس معاویه را از استانداری شام برکنار مساز؛ زیرا او، هم در زمان عثمان و هم در زمان خلافت عمر، بر آنجا حکومت داشت. در پاسخم گفت: «لا واللّه لا استعمل معاویه یومین ابداً»؛ (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۴۱/ مسعودی، ج۲، ۱۴۰۹ق، ص۳۵۶/ ابن اثیر، ج۳، ۱۳۸۵، ص۱۹۷) نه؛ بهخدا! من هیچگاه برای دو روز هم با معاویه همکاری نمی کنم . پایبندی حضرت به اجرای عدالت و عدم تساهل و تسامح در این زمینه بهگونهای بود که حتی گاه برخی از بهترین یاران خویش را که به آنها اعتماد داشت، ازدست داد. یک نمونه، پسر عمویش عبدالله بن عباس است که در بیتالمال بصره خیانت کرد. علی(ع) ضمن نامهای به او و سخت خواندن روزگار و هجوم دشمنان، از او گله میکند که چرا همراه با دیگرانی که از او جدا شدهاند، از حضرت فاصله گرفته و هماهنگ با دیگران دست از یاریاش کشیده است؟ آن حضرت در همین نامه با صلابت و جدیت از او میخواهد اموالی را که برداشته است، به بیتالمال بازگرداند؛ وگرنه با شمشیر حضرت مواجه خواهد شد. (سید رضی، [بیتا]، نامة۴۱، ص۴۱۳-۴۱۴) در ادامة همین نامه، مطلبی آمده که نشاندهندة صلابت و سختگیری علی(ع) در این امور است. حضرت میفرماید: بهخدا سوگند اگر حسن و حسین(علیهما السلام) این کار را کرده بودند، هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیة من دریافت نمی کردند و در ارادة من اثر نمی گذاشتند، تا آنگاه که حق را از آنها بستانم و ستمهای ناروایی را که انجام داده اند، دور سازم. (همان) در موردی دیگر، سختگیری ایشان سبب شد نجاشی، شاعر حضرت نیز ایشان را ترک گوید و به معاویه بپیوندد.[۵۵] (ثقفی کوفی، ج۲، ۱۳۵۳، ص۵۳۶-۵۳۷/ مجلسی، ج۳۳، ۱۳۶۳، ص۳۷۳) در خصوص پایبندی حضرت به عدالت و اخلاق، نمونههای بسیار زیادی در سیرة امام علی(ع) دیده میشود که فرصت پرداختن به آنها در این گفتار نیست.
نکتة دیگری که در این زمینه باید یادآور شد، این است که علی(ع) هرگز حاضر نبود با دغلکاری و غدر و نیرنگ امور خویش را سروسامان دهد.[۵۶] (مغربی، ج۲، ۱۴۰۹ق، ص۱۰۶/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۹۹/ سید رضی، [بیتا]، خطبة۲۰۰، ص۳۱۸/ ابن ابیالحدید، ج۱۰، [بیتا]، ص۲۱۱) از همین روی، حضرت خود میدانست با این رویه و این روحیه، بهدست گرفتن قدرت، او را با مشکلاتی مواجه خواهد ساخت؛ به همین دلیل، در ابتدا از پذیرفتن آن خودداری میکرد.
۳. اعتقاد حضرت به انتخاب آگاهانه
امام علی(ع) نمیخواست انتخاب مردم از روی احساسات زودگذر و ناگهانی باشد و مردم در فضایی احساسی و هیجانی تصمیم بگیرند. از همین روی، پس از اصرارهای پیاپی مردم و چند روز رفتوآمد ایشان، اعلام کرد بیعت باید روز بعد و در مسجد باشد. روز بعد وقتی مردم در مسجد حاضر شدند و حضرت رضایت خویش را به پذیرش خلافت (در صورتی که مردم بر عهد گذشتة خویش باشند)، اعلام کرد. مردم گفتند: «نحن علی ما فارقناک علیه بالامس»؛ (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۵/ ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۵/ نویری، ج۲۰، ۱۴۲۳ق، ص۱۵) ما بر عهد دیروز خویش هستیم.
امام فضایی را ایجاد کرد تا مردم با حضور گسترده و آگاهانه، و با تأمل و تأنی به بیعت با آن حضرت روی آورند. امام خود با اشاره به این موضوع میفرماید: بیعت شما با من، بدون فکر و دور از تدبیر و اندیشه، و ناگهانی نبود.[۵۷] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۶، ص۱۹۴/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۴۲/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۱۰۵) ابن ابیالحدید مینویسد: این سخن، کنایه از انتخاب ابوبکر بود که عمر آن را «فلته» نامید.[۵۸] (ابن ابیالحدید، ج۹، [بیتا]، ص۳۱)
۴. دفع اتهام
امام بهدرستی و با هوشمندی دریافته بود که پاسخ شتابزده و احساسی به درخواستهای پیاپی گروههای مختلف مهاجر، انصار، قاریان و شیعیان، نهتنها مشکل را حل نخواهد کرد، که ممکن است او را در معرض اتهام مشارکت در قتل خلیفه نیز قرار دهد. (خضری، ۱۳۹۱، ص۶۹) حتی در جریان شورش بر ضد عثمان، آن حضرت (احتمالاً مدتی) از مدینه بیرون رفت تا کسی گمان نکند که آن حضرت رغبتی در بیعت کردن مردم با خود داشته است.[۵۹] (شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص۸۹)
۵. اتمام حجت بر مردم و آمادهسازی ایشان برای پذیرش شرایط
امام علی(ع) بهخوبی میدانست که جامعه برای پذیرش خلافت با شرایط خاصی که وی دارد، باید اعلام آمادگی کند. ازاینرو، خودداری حضرت از پذیرش شتابزدة خلافت، میتوانست اتمام حجتی برای مردم باشد و مردم را برای پذیرش شرایط وی آمادهتر سازد. در حدیثی آمده است، رسول خدا(ص) به آن حضرت سفارش کرده بود اگر مردم با رضایت تو را انتخاب کردند، امر آنان را برعهده بگیر؛ و اگر اختلاف کردند، آنها را رها کن.[۶۰] (طبری، [بیتا]، ص۴۷۴/ سید بن طاووس، ۱۳۷۰، ص۱۸۰/ مجلسی، ج۳۰، ۱۳۶۳، ص۱۵/ محمودی، ج۵، ۱۳۹۶ق، ص۲۱۴) شاید آن حضرت بر اساس همین دستور نبی مکرم اسلام(ص)، پس از قتل عثمان ابتدا مردم را امتحان کرد و وقتی رضایت جمعی آنها را دید، امر ایشان را برعهده گرفت.
علی(ع) پیش از بیعت مردم، با آنان اتمام حجت کرد. آن حضرت با اشاره به بازگرداندن اموالی که بهناحق به افراد داده شده بود و تلاش خویش در راه اجرای عدالت فرمود: «وَاعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَلَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ». (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۹۱، ص۱۳۶/ ابن شهرآشوب، ج۱، ۱۳۷۹، ص۳۷۸/ طبری، ج۳، ۱۳۸۷، ص۴۳۴) بدانید اگر من دعوت شما را بپذیرم، طبق آنچه می دانم با شما رفتار می کنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نخواهم داد.
آن حضرت بهمنظور اتمام حجت بر مردم، به روش خویش در تقسیم مساوی بیتالمال در صورت بهدست گرفتن قدرت اشاره دارد.[۶۱] (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۷/ شیخ طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۷۲۹)
طبری مینویسد: «پس از آنکه امام احساس کرد که از او دستبردار نیستند، با انکار خود خواست تا از مردم تعهد بگیرد که از وی پیروی کامل کنند و به آنچه او خواست، تن در دهند». (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۸)
پذیرش نهایی خلافت و علل آن
چنانکه اشاره شد، امام علی(ع) با جدیت خواستة مردم را در پذیرش خلاف رد میکرد و حاضر به پذیرش بیعت مردم با خویش نبود؛ اما سرانجام و پس از کشوقوسهای فراوان، آن حضرت حاضر به پذیرش خلافت شد. در اینکه چه عواملی سبب این پذیرش شدند، بهنظر میرسد به دو عامل زیر میتوان اشاره کرد.
۱. حضور مستمر، پرشور و آگاهانة مردم
حضور مستمر، پرشور و آگاهانة مردم، اعم از مهاجرین و انصار و شورشیانی که به مرکز خلافت اسلامی آمده بودند، و اصرار آنها بر خلافت علی(ع)، حجت را بر آن حضرت تمام کرد و امام را به پذیرش خلافت وادار ساخت. تقریباً همة منابع تاریخی، حضور پرشور و مداوم مردم و اصرار آنها بر بیعت با امام علی(ع) را ثبت کردهاند. (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۵-۶۶/ طبری، پیشین، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۷۹/ ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۴) منابع اشاره دارند که عموم مردم در این زمان کسی جز امام علی(ع) را سزاوار خلافت نمیدانستند[۶۲] (دینوری، ج ۱، ۱۴۱۰، ص۶۵/ و با عباراتی مشابه: بلاذری، ج۲، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۰ و ج۵، ص۵۶۰) و با طوع و رغبت خواستار خلافت آن حضرت بودند.[۶۳] (ابن اعثم کوفی، ج ۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۵) آنها به امام میگفتند: ما هیچ کس را شایستهتر از تو نمیدانیم و جز تو با کسی بیعت نمیکنیم. (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷/ ابن خلدون، ج۲، ۱۴۰۸ق، ص۶۰۲) بهنظر میرسد حضرت علی(ع) دستکم تا دو سه روز از پذیرش خواستة مردم امتناع میورزید و در این مدت رفتوآمد مردم نزد آن حضرت برای متقاعد کردن ایشان ادامه داشته است. (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۸/ دینوری، ۱۴۱۰، ج۱، ص۶۵-۶۶)
برخی از گزارشها حاکی از آن است که عدهای از مردم مصر که در مدینه حاضر بودند، حتی در یکی از مراحل، ساکنان مدینه را تهدید کردند و با جدیت از ایشان خواستندکه خلیفه را معین سازند؛ در غیر این صورت، عدهای از بزرگان را خواهند کشت. به همین دلیل، مردم مدینه در دیدار با امام علی(ع) خطر فتنه و نابودی اسلام را به ایشان یادآور شدند…؛ سپس تصمیم گرفتند دوباره روز بعد بهمنظور تعیین خلیفه اجتماع کنند. (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن اثیر، ج۳، ۱۳۸۵ق، ص۱۹۳)
نکتة دیگری که حضور پرشور و انبوه مردم را میرساند، وصف بیعتکنندگان با ایشان است که در سخنان امام علی(ع) نیز به آن اشاره شده است. آن حضرت مردم را هنگام هجوم برای بیعت، به شتران تشنه در اطراف حوضهای آب،[۶۴] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۲۹، ص۳۵۰-۳۵۱/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۴۹) و گله گوسفند در اطراف خویش،[۶۵] (سیدرضی، [بیتا]، ص۴۹) و انبوهی موهای یال کفتار[۶۶] (همان) تشبیه کرده است. این هجوم، طبق بیان خود حضرت بهگونهای بود که حتی موجب نگرانی ایشان شد. حضرت اشاره میکند: این حضور انبوه مردم سبب کوبیدگی یا زیر دستوپا افتادن امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)[۶۷] و پارگی لباس من شد.[۶۸] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۴۹)
آن حضرت در بخشی از سخنان خویش، پس از قسم به ذات باری تعالی، به عامل حضور مردمی و اعلام حمایتهای ایشان اشاره کرده است. جملة «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ»، (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۵۰) اشاره به حضور حاضران و تودههای مشتاق بیعتکننده است که سبب اتمام حجت بر حضرت شد. در جایی دیگر، حضرت به اجتماع مردم و اجماع آنها بر خلافت ایشان اشاره دارد؛ عاملی که سبب شد حضرت نتواند خواستة آنان را رد کند.[۶۹] (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۷) بنابراین، حضور انبوه و همگانی مردم، که از هر جهت آمادگی خویش را جهت همراهی با حضرت اعلام میکردند و خود را یاور و فرمانبر حضرت معرفی مینمودند، به تعبیر خود حضرت، حجت را بر وی تمام کرد و موجب شد بیعت ایشان را بپذیرد و برای اقامة عدل بهپا خیزد. در حقیقت، اعلام آمادگی مردم برای حمایت از امام علی(ع) موجب اثبات حکم و تکلیف الهی بر دوش آن حضرت شد؛ تکلیفی طاقتفرسا که امیرالمؤمنین(ع) را موظف به پذیرش آن میکرد. شاید به همین دلیل (سختی این مسئولیت) بود که آن حضرت آغاز زمامداری خویش را به شرایط آغازین دورة رسالت پیامبر اکرم(ص) تشبیه کرده است.[۷۰] (سیدرضی، [بیتا]، ص۵۷/ نعمانی، [بیتا]، ص۲۰۱) آن حضرت به تعبیر آیتالله مکارم شیرازی، «انقلاب دوران خلافتش را همانند انقلاب رسولاللّه(ص) می شمارد». (مکارم شیرازی، ج۱، ۱۳۷۵، ص۵۳۶)
۲. عهد و پیمان الهی در جهت یاری مظلوم و دفع ظالم
بدون شک، برپایی عدالت، کمک به مظلوم و جلوگیری از ظلمِ ظالم، در همة ادیان الهی سفارش شده است.
چنانکه قبلاً اشاره شد، یکی از اهداف آرمانی امام علی(ع) در بهدست گرفتن حکومت، امنیت بخشی به مظلومان بوده است. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۱، ص۱۸۹/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۲۳۸/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۲۷) بهنظر میرسد، در این خصوص خداوند از برخی بندگان خویش پیمان گرفته است که با تشکیل حکومت، به این خواست الهی جامة عمل بپوشانند و به یاری مظلومان و مبارزه با ستمگران بپردازند. امام علی(ع) در خطبة شقشقیه، افزون بر اشاره به حضور مردم و اتمام حجتی که بدین جهت بر حضرت شده است، به این عهد و پیمان الهی نیز اشاره دارد. آن حضرت دراینباره میفرماید: «آگاه باشید؛ به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید سوگند یاد میکنم، اگر به دلیل حضور حاضران و توده های مشتاق بیعتکننده، و اتمام حجت بر من به دلیل وجود یار و یاور نبود، و نیز به علت عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان و علمای (هر امت) گرفته است که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر پشتش می افکندم (و رهایش می نمودم) و آخرینش را به همان جام نخستینش سیراب می کردم».[۷۱] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۵۰/ شیخ مفید، ۱۴۱۲ق، ص۴۶/ قندوزی حنفی، ج۱، ۱۴۱۶ق، ص۴۳۸) در حقیقت، حضرت علی(ع) با توجه به این عهد و پیمان الهی که برخی از نویسندگان آن را پیمانی فطری، تعهدآور و مسئولیتزا دانستهاند، (جعفری، ج۲، [بیتا]، ص۳۲۴) احساس وظیفه و مسئولیت کرد و با پذیرش این مسئولیت کوشید این وظیفه را در قبال جامعة خویش بهگونهای شایسته انجام دهد.
نتیجهگیری
امام علی(ع) ـ که حکومت در نظرش ابزاری برای احقاق حق و از بین بردن باطل بود ـ ابتدا به علت ناامیدی از اصلاح جامعه و بهبود یافتن اوضاع نابسامان گذشته، و با پیشبینی شرایط بسیار دشوار آینده، از پذیرش خواستة مردم که خواهان خلافت وی پس از قتل عثمان بودند، خودداری کرد. حضرت که اوضاع آینده را متأثر از گذشته و بسیار تاریک، دشوار و ناامیدکننده میدید، در این مرحله هیچ رغبتی به پذیرش حکومت نداشت. از همین روی، درخواست داشت تا این مسئولیت را نپذیرد؛ اما سرانجام، حضور جدی و آگاهانة مردم، و احساس مسئولیت در قبال جامعه ـ طبق بیان خود آن حضرت ـ حجت را بر ایشان تمام کرد؛ بنابراین، با امید به حمایت و همراهی مردم در اصلاح امور، رهبری جامعه را برعهده گرفت.
برگرفته از مقاله پژوهشی ۹، مجله شیعه شناسی دوره ۱۲، شماره ۴۶، تابستان ۱۳۹۳، صفحه ۲۰۵-۲۳۸ با عنوان استنکاف ابتدایی و پذیرش نهایی خلافت ازسوی امام علی(ع) نوشته یدالله حاجی زاده
پینوشت:
[۱]. حضرت میفرماید: «إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِلَ ـ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ ـ أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَاب».
[۲]. آن حضرت در پاسخ به عبدالرحمن بن عوف ـ که پیشنهاد کرده بود با عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیرة شیخین، با آن حضرت بیعت خواهد کرد ـ فرمود: «بل علی کتاب الله وسنة رسوله واجتهاد رأیی».
[۳]. «ولالفیتم دنیاکم عندی اهون من عفطة عنز».
[۴]. «وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ ـ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُومٍ».
[۵]. «وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا».
[۶]. «… لکن لنردّ المعالم من دینک، ونظهر الإصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون من عبادک، وتقام المعطّلة من حدودک». همچنین در سخنی مشابه فرموده است: «اللهم إنک تعلم أنی لم أرد الإمرة، ولا علو الملک والرئاسة، وإنما أردت القیام بحدودک والأداء لشرعک، و وضع الأمور فی مواضعها وتوفیر الحقوق علی أهلها ـ و المضی علی منهاج نبیک ـ وإرشاد الضال إلی أنوار هدایتک». (ابن ابیالحدید، ج۲۰، ۱۳۷۸ق، ص۲۹۹)
[۷]. «وأیم اللّه لأنصفنّ المظلوم من ظالمه».
[۸]. «اَلَّذِلیلُ عِنْدی عَزیزٌ حَتّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَالْقَوِی عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ».
[۹]. «ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَی حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا…»
[۱۰]. «أیها الرجلان، قد وقعتما فی أمر عثمان، فخلیا عن أنفسکما».
[۱۱]. ابن ابیالحدید مینویسد: «کلمات علی مبنی بر شکایت از دیگران و اینکه حق مسلم او به ظلم گرفته شده، به حد تواتر نقل شده و مؤید نظر امامیه است که می گویند: علی با نص مسلّم تعیین شده است و هیچکس حق نداشت به هیچ عنوان بر مسند خلافت قرار گیرد؛ ولی نظر به اینکه حمل این کلمات بر آنچه که از ظاهر آنها استفاده می شود، مستلزم تفسیق یا تکفیر دیگران است، لازم است ظاهر آنها را تأویل کنیم. (فإن حمله علی الاستحقاق بالنص تکفیر أو تفسیق لوجوه المهاجرین و الأنصار).
[۱۲]. مستندات این امور، در ادامه ذکر خواهد شد.
[۱۳]. «انی تارک فیکم الثقلین…لن یفترقا…».
[۱۴]. حضرت میفرماید: «…واعلموا أنّکم صرتم بعد الهجرة أعراباً، و بعد الموالاة أحزاباً. ما تتعلّقون من الإسلام إلّا باسمه، ولا تعرفون من الإیمان إلا رسمه».
[۱۵]. «وقد ترون عهود اللّه منقوضة فلا تغضبون».
[۱۶]. «وَاعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ…».
[۱۷]. حضرت درنامه ای به مالک اشتر مینویسد: «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»؛ این دین اسیر دست اشرار، و وسیلة هوسرانی و دنیاطلبی گروهی بوده است.
[۱۸]. «واعلموا انّی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب»
[۱۹]. «اراهم السبیل واقام لهم الدین اذا اعوج».
[۲۰]. نماز نافله در شبهای ماه مبارک رمضان.
[۲۱]. عمر دربارة این نماز میگفت: «نعم البدعة هذه».
[۲۲]. «لم اکن لادع سنة رسول الله(ص) بقول احد من الناس».
[۲۳]. عمر دستور داده بود: «اقلّوا الروایة عن رسول الله».
[۲۴]. «وما کانوا یبالون فی أمثال هذا من مخالفة نصوصه إذا رأوا المصلحة فی غیرها».
[۲۵]. عمر گفت: «متعتان کانتا علی عهد رسول اللَّه(ص) و أنا أنهی عنهما و أُعاقب علیهما: متعة الحجّ و متعة النساء». شهید مطهری€ به نقل از کاشفالغطاء مینویسد: «خلیفه از آن جهت به خود حق داد این موضوع (متعه) را قدغن کند که تصور می کرد این مسئله داخل در حوزة اختیارات ولیامر مسلمین است. هر حاکم و ولیامری می تواند از اختیارات خود بهحسب مقتضای عصر و زمان در این گونه امور استفاده کند». (مطهری، ۱۳۸۵، ص۸۰)
[۲۶]. علامه شرفالدین در کتاب النص و الاجتهاد، به نمونههای زیادی از این دست اشاره کرده است.
[۲۷]. کعبالاحبار، ابوهریره، وهب بن منبه، تمیم دارمی و عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح، از برجسته ترین قهرمانان ساختن افسانه ها بودهاند.
[۲۸]. «وَلَکُمْ عَلَیْنَا الْعَمَلُ بِکِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ سِیرَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)».
[۲۹]. «وَمَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلَّا تُرِکَ بِهَا سُنَّة».
[۳۰]. «لَقَدْ عَمِلَ الْوُلَاةُ قَبْلِی بِاُمُورٍ عَظِیمَةٍ خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ… حَتَّی أَبْقَی وَحْدِی».
[۳۱]. «لو ان بیدی مفاتیح الجنة لاعطیتها بنی امیة».
[۳۲]. حضرت علی(ع) در بیانی در این زمینه فرموده است: «یلعب به مروان فصار سیّقة له یسوقه حیث یشاء».
[۳۳]. «…اتخذ بطانة اهل غش لیس منهم احد الا قد تسبب بطائفة من الارض یأکل خراجها و یستذل أهلها».
[۳۴]. «سَاَجْهَدُ فی اَن اُطَهِّرَ اْلاَرْضَ مِن هذَا الشَّخْصِ…».
[۳۵]. حضرت علی(ع) در حدیثی فرموده است: «واللّه ما تنقم منّا قریش الّا أنّ اللّه اختارنا علیهم».
[۳۶]. او در نامهای به زبیر، از بیعت گرفتن خویش از اهل شام برای وی خبر داد و از او خواست تا زودتر از علی(ع)، بصره و کوفه را تصرف کند. وی در همین نامه، از بیعت خویش با طلحه بعد از زبیر خبر داد.
[۳۷]. «فَإِنْ شِئْتُمَا رَقِیتُ الْمِنْبَرَ وَسَأَلْتُهُمْ ذَلِکَ مِمَّا شِئْتُمَا فَإِنْ أَذِنُوا فِیهِ فَعَلْت ».
[۳۸]. «انی نظرت فی کتاب اللّه عز وجل فلم أر فیه فضلا لولد اسماعیل علی ولد إسحاق علیهما الصلاة و السّلام».
[۳۹]. «أتامرونی ان اطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه من اهل الاسلام…».
[۴۰]. «فترک الناس علیا و التحقوا بمعاویه».
[۴۱]. از سلیم ابیعامر نقل شده است: «رأیت علی عثمان برداً ثمنه مئة دینار»؛ عثمان را دیدم که عبایی به قیمت صد دینار پوشیده بود. در الطبقات الکبری قیمت آن «صد درهم» بیان شده است. (ابن سعد، ج۳، [بیتا]، ص۴۲)
[۴۲]. «هذا مال الله أعطیه من شئت وأمنعه من شئت».
[۴۳]. «یَا اَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُم…».
[۴۴]. عباراتی چون «وَانّی انْشِدُکَ اللَّهَ انْ تَکونَ امامَ هذِهِ الْامَّةِ الْمَقتول » و «فَلا تَکونَنَّ لِمَرْوانَ سَیِّقَةً یَسوقُکَ حَیْثُ شاءَ بَعْدَ جَلالِ السِّنِّ وَتَقَضِّی الْعُمُرِ»، گوشهای از این نصایح و انتقادات است.
[۴۵]. یعقوبی مینویسد: «عثمان هرگاه به یکی از خویشاوندان خود جایزه ای می داد، آن را مقرری از بیتالمال می ساخت و خزانه دار امروز و فردا می کرد.
عثمان به او گفت: تو خزانه دار ما بیش نیستی… او در پاسخ گفت: به خدا قسم که من خزانه دار تو یا خویشاوندان تو نیستم؛ من تنها خزانهدار مسلمانانم. آنگاه روز جمعه، در حالی که عثمان خطبةمی خواند، کلید را آورد و گفت: ای مردم! [عثمان ] گمان برده است که من خزانه دار او و خویشان اویم؛ با اینکه من خزانه دار مسلمین بودم؛ و این هم کلیدهای بیتالمال شماست. و آنها را انداخت».
[۴۶]. آن حضرت در مذمت خلیفة سوم فرموده است: «…قام معه بنو ابیه یخضمون مال اللّه خضم الابل نبته الربیع»؛ دودمان پدری او به همراهی او برخاستند و چون شتری که گیاه تازه بهار را با ولع می خورد، به غارت بیتالمال دست زدند..».
[۴۷]. «اِذا اَرَدْنا أَن نُهْلِکَ قَرْیةً اَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسقُوا فیها فَحَقَّ علیها القَوْلُ فَدَمَّرناها تَدْمیراً»؛ و ما چون بخواهیم اهل دیاری را (به کیفر گناه) هلاک سازیم، پیشوایان و متنعّمان آن شهر را امر (به طاعت) کنیم، ولی آنها راه فسق و تبهکاری و ظلم را در آن دیار پیش گیرند (و مردم هم به راه آنها روند). آنگاه تنبیه و عقاب لزوم خواهد یافت و همه را به جرم بدکاری هلاک می سازیم. (سورة اسراء، آیة۱۶)
[۴۸]. «فان الحق القدیم لا یبطله شیء».
[۴۹]. «فتبایعنا علی أن تضع عنا ما أصبنا وتعفی لنا عما فی أیدینا…».
[۵۰]. «واللّه لقد بعثت فلاناً فخان…».
[۵۱]. آن حضرت خطاب به شورشیانی که این حادثه را بهوجود آوردند، فرمود: «وَ اَنَا جَامِعٌ لَکُمْ أَمْرَهُ اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ وَجَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَع».
[۵۲]. امام در نصیحت به عثمان میفرمود: «وإنی أنشدک اللّه ألّا تکون إمام هذه الأمّة المقتول…»؛ من تو را بهخدا سوگند می دهم نکند تو همان پیشوای مقتول این امت شوی؛ چه اینکه پیامبر(ص) همواره می فرمود: «در این امت پیشوایی کشته خواهد شد که پس از آن درهای کشت و کشتار به روی آنها تا قیامت باز خواهد شد؛ امور این امت را بر آنها مشتبه می کند؛ فتنه و فساد در میانشان گسترش می دهد…».
[۵۳]. حضرت علی(ع) میفرمود: «یطلبون بدم هم سفکوه»؛ خونی که خود ریختهاند، طلب میکنند.
[۵۴]. حضرت علی(ع) در نامهای به معاویه نوشت: «انّک زعمت أنّ الّذی دعاک إلی ما فعلت، الطّلب بدم عثمان».
[۵۵]. نجاشی در ماه مبارک رمضان مرتکب شرب خمر شد. علی(ع) ابتدا هشتاد ضربة شلاق به او زد؛ سپس یک شب او را زندانی کرد و صبح روز بعد بیست ضربة دیگر هم بر او نواخت. نجاشی اعتراض کرد که حد شرب خمر هشتاد تازیانه است. حضرت فرمود: این بیست تازیانه بهخاطر بیحرمتیات به ماه مبارک رمضان است. نجاشی به همین علت از علی(ع) جدا شده و به معاویه پیوست.
[۵۶]. حضرت میفرماید: اگر نیرنگ و خیانت را ناپسند نمیدانستم، زیرکترین مردم بودم.
[۵۷]. «لم تکن بیعتکم إیّای فلتة».
[۵۸]. «وفی الکلام تعریض ببیعة أبیبکر».
[۵۹]. شیخ مفید در اینباره مینویسد: «قد ثبت بمتواتر الأخبار ومتظاهر الأحادیث والآثار أن أمیرالمؤمنین(ع) کان معتزلاً للفتنة بقتل عثمان وأنه بعد عن منزله فی المدینة لئلا تتطرق علیه الظنون برغبته فی البیعة».
[۶۰]. علی(ع) فرموده است: «و قد کان رسولاللّه(ص) عهد الیّ عهداً؛ فقال: «یا بن أبی طالب لک ولاء امّتی. فإن ولّوک فی عافیة واجمعوا علیک بالرّضا فقم بأمرهم، و إن اختلفوا علیک فدعهم…».
[۶۱]. «فانتم عباد الله والمال مال الله یقسم بینکم بالسویه».
[۶۲]. «لا بد من أمیر، فأنت أحق بها».
[۶۳]. «رضینا به طائعین غیر کارهین».
[۶۴]. «ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَی حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا…».
[۶۵]. «مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَم».
[۶۶]. «فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَالنَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ».
[۶۷]. برخی از مفسران بعید دانستهاند که واژة «حسنان» به معنای امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) باشد. (شهیدی، ۱۳۷۸، ص۴۵۰)
[۶۸]. «حَتَّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ».
[۶۹]. «ولکنی لما اجتمع رأیکم لما یسعنی ترککم».
[۷۰]. «الا وانّ بلیّتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث اللّه نبیّه(ص)».
[۷۱]. «اَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَاَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی أَوْلِیَاءِ الْأَمْرِ أَنْ لَا یَقِرُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِها…».
حکومت از دیدگاه امام علی(ع)
هدف حضرت علی(ع) از حکومت چه بوده است؟ آیا خواستة ایشان صرف حکومت کردن بر مردم بود؛ یا از دیدگاه آن حضرت، حکومت صرفاً وسیلهای در جهت اهدافی دیگر بوده است؟ پاسخ به این پرسش تا حد زیادی ما را به پاسخی منطقی برای موضوع محل بحث، رهنمون خواهد شد.
توجه به سیره و عملکرد امیرمؤمنان علی(ع) نشان میدهد که آن حضرت به هیچ روی حکومت را فقط برای حکومت کردن بر مردم نمیخواست. بلکه هدف آن حضرت از بهدست گرفتن حکومت و قدرت، برپایی عدالت بود. آن حضرت، گرچه سالها از حق زمامداری محروم شده بود، هیچگاه حاضر نبود حکومت را به هر بهایی و با هر بهانهای بهدست آورد. در واقع، مبنای پذیرش حکومت در نظر او با دیگران تفاوت اساسی داشت. پس از روی کار آمدن ابوبکر و کنارهگیری امام علی(ع)، حضرت با اشاره به ارتداد برخی مسلمانان از اسلام، و یاری رساندن خویش به اسلام در چنین شرایطی حکومت بر مردم را کالای چندروزة دنیا معرفی میکند که با سرعتی چون سراب و لکههای ابر، روزگار آن سپری خواهد شد.[۱] (سید رضی، [بیتا] ، نامة۶۲، ص۴۵۱/ دینوری، ج۱، ص۱۷۵/ ثقفی کوفی، ج۱، ۱۳۵۳، ص۳۰۵ و ۳۰۶) آن حضرت در شورای ششنفرهای که عمر تشکیل داد، هرگز حاضر نشد با توسل به دروغ، حاکمیت را بهچنگ آورد.[۲] (ابن ابیالحدید، ج۱، ۱۳۷۸ق، ص۱۸۷/ مقدسی، ج۵، [بیتا]، ص۱۹۲)
علی(ع) به هیچوجه دلبسته دنیا نبود. از همین روی، جنبة دنیایی حکومت در نظر ایشان، کمترین ارزشی نداشت. دنیا از نظر آن حضرت، از عطسة بز[۳] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۵۰/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۸۹/ شیخ صدوق، ج۱، ۱۳۸۶، ص۱۵۱) یا استخوان خوکی در دست انسان جذامی[۴] (سیدرضی، [بیتا]، ص۵۱۰/ اللیثی الواسطی، ۱۳۷۶، ص۱۴۵) و برگ جویدهای در دهان ملخی[۵] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۲۴، ص۳۴۷/ سید مرتضی، ج۳، ۱۴۰۵ق، ص۱۴۰/ اللیثی الواسطی، ۱۳۷۶، ص ۱۴۵) کمتر بود. حکومت بر مردم، در صورتی برای آن حضرت ارزش داشت که بتواند حقی را اجرا کند و باطلی را فرو نشاند. ابن عباس در دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع) بر آن حضرت وارد شد. امام در حالی که با دست خویش کفش کهنهاش را پینه می زد، از ابن عباس پرسید: قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت: هیچ. امام فرمود: ارزش همین کفش کهنه، در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است؛ مگر آنکه با آن عدالتی را اجرا کنم؛ حقی را به ذیحقی برسانم؛ یا باطلی را ازمیان بردارم. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳۳، ص۷۶/ ابن ابیالحدید، ج۲، ۱۳۷۸ق، ص۱۸۵/ بحرانی، [بیتا]، ص۱۴۵/ سبط بن جوزی، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۰)
از دیگر اهداف آرمانی امام علی(ع) در بهدست گرفتن حکومت، برپایی نشانههای دین، اصلاح در بلاد، اقامة حدود الهی، و امنیتبخشی به مظلومان[۶] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۱، ص۱۸۹/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۲۳۸/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۲۷) بوده است. در سال ۳۵ هجری و پس از قتل عثمان، حضرت انگیزة خود از پذیرش حکومت را صرفاً برقراری عدالت اجتماعی (احساس وظیفه در جهت یاری مظلوم و مقابله با ظالم) معرفی میکند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۵۰/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۸۹/ شیخ صدوق، ج۱، ۱۳۸۶ق، ص۱۵۱) آن حضرت در همین زمان و در وقت بیعت مردم با ایشان، در کلامی پس از یاری خواستن از مردم برای اصلاح امور، سوگند یاد کرد که داد مظلوم را از ظالم خواهد گرفت.[۷] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۶، ص۱۹۴)
اصرار و عزم راسخ امیرالمؤمنین(ع) برای برپایی عدالت اجتماعی در جامعه، تا حدی است که می فرماید: «اگر حق مردم را مهریة زنانتان کرده باشید، یا کنیزانی خریده باشید، آن را به اموال عمومی برمی گردانم». (همان، خطبة۱۵، ص۵۷/ ابن شهرآشوب، ج۲، ۱۳۷۹، ص۱۱۰/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۸۹) همچنین در جایی دیگر میفرماید: «ضعیف در نزد من عزیز است تا حقش را از ظالم بگیرم؛ و قوی برایم ناتوان است تا حق مظلوم را از وی بستانم».[۸] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳۷، ص۸۱)
هجوم مردم برای بیعت با امیرالمؤمنین(ع) و استنکاف ایشان
پس از قتل عثمان بهدست انقلابیونی که از شهرهای مختلف به مرکز خلافت اسلامی آمده بودند، توجه مردم به علی(ع) برای زمامداری جلب شد. آنها با جدیت و سختگیری، خواستار پذیرش حکومت توسط علی(ع) بودند. (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۵-۶۶/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۷۹/ ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۴) حضرت علی(ع) آنان را هنگام هجوم برای بیعت، به شتران تشنه در اطراف حوضهای آب تشبیه کرده است.[۹] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۲۹، ص۳۵۰-۳۵۱/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۴۹)
ایشان در پاسخ به تقاضاهای مکرر مردم میفرمود: «دعونی والتمسوا غیری»؛ (سید رضی، [بیتا]، خطبة۹۲، ص۱۳۷/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن شهرآشوب، ج۲، ۱۳۷۹، ص۱۱۰/ ابن مسکویه، ج۱، ۱۳۷۹، ص۴۵۸) مرا رها کنید و این امر را از دیگری بخواهید.
از محمد بن حنفیه نقل شده است: پس از قتل عثمان، اصحاب پدرم نزد وی آمدند و گفتند: ما برای خلافت، کسی را شایستهتر از تو نمیشناسیم. علی(ع) گفت: من وزیر باشم، بهتر از آن است که امیرتان باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو چیزی نمیپذیریم. (بلاذری، ج۲، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۰/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷) آن حضرت مردم را بهسوی طلحه و زبیر راهنمایی میکرد و از آن دو میخواست خود امر حکومت را بپذیرند. (ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۴-۴۳۵) حضرت در جمع مهاجران، که طلحه و زبیر نیز حضور داشتند، اظهار داشت: من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضیام؛ ولی آنان گفتند: «ما نختار غیرک»؛ جز تو را نمیخواهیم. (شیخ مفید، ۱۴۱۴ق، ص۱۲/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷-۴۲۸/ ابن اثیر، ج۳، ۱۳۸۵، ص۱۹۰/ مغربی، ج۱، ۱۴۰۹ق، ص۳۷۶) به قول یکی از نویسندگان معاصر، «سخنان علی(ع) در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصدش عذرآوردن و بازارگرمی نبود». (زرینکوب، ۱۳۸۵، ص۱۰۵)
در خصوص طلحه و زبیر باید توجه داشت که آن دو، زمینهای برای خود نمیشناختند تا نامزدی خویش را برای خلافت اعلام کنند. در منابع آمده است: علی(ع) به طلحه پیشنهاد بیعت داد. طلحه گفت: «انت احق بذلک منّی وقد استجمع لک الناس ولم یجمعوا لی»؛ (شیخ مفید، ۱۴۱۴ق، ص۱۲) تو نسبت به من سزاوارتری. مردم برای تو جمع شدهاند، نه برای من.
مردم طلحه و زبیر را در قتل عثمان متهم میدانستند و از آنها میخواستند در فکر حکومت نباشند.[۱۰] (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۵) از همین روی، آن دو پس از مشورت با یکدیگر، در جمع مردم گفتند: ما با هم مشورت کردیم و به خلافت علی(ع) راضی هستیم. با او بیعت کنید. (همان/ ابن حبان، ج۲، ۱۳۹۳، ص۲۶۹) رسول جعفریان دراینباره مینویسد: «آنها به بیعت با امام راضی شدند تا از این طریق در حکومت جدید جایی برای خود دست و پا کنند». (جعفریان، ۱۳۸۸، ص۲۳)
علل استنکاف امام علی(ع) از پذیرش خلافت
حضرت علی(ع) بارها از حق مسلم خویش که دیگران آن را ربودهاند، سخن گفته است.[۱۱] (ابن ابیالحدید، ج۹، [بیتا]، ص۳۰۸/ مطهری، ۱۳۷۶، ص۱۵۳) اما چرا در این زمان خواستار در اختیار گرفتن حق خویش نیست؟ چرا مردم را از خویش میراند و آنها را بهسوی دیگران هدایت میکند؟ اگر آن حضرت از طرف رسول خدا(ص) به امامت و پیشوایی نصب شده، چرا این گونه سخن گفته است؟
در پاسخ باید گفت: آنچه در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است و میتوان بهعنوان علل استنکاف حضرت به آنها اشاره کرد، عبارتاند از:
۱. عوامل نگرانکننده و آشفتهساز
بهنظر میرسد مهمترین علت استنکاف امام علی(ع) از پذیرش خلافت، سلسله عواملی است که در گذشته رخ داده و طبیعتاً سبب آشفتگی اوضاع پیشرو و نگرانی آن حضرت شده بودند.
آن حضرت دلیل خویش را در نپذیرفتن خلافت، آیندهای مبهم و آشفته دانسته است. ایشان پس از رد خواستة مردم، فرمود: ما به استقبال چیزی می رویم که چهره های مختلف و جهات گوناگونی دارد؛ دلها در برابر آن استوار، و عقلها ثابت نمی ماند. (سید رضی، [بیتا]، خطبة۹۲، ص۱۳۷/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن شهر آشوب، ج۱، ۱۳۷۹، ص۳۷۸/ ابن مسکویه، ج۱، ۱۳۷۹، ص۴۵۸)
پرسش اساسی در اینجا این است که چرا حضرت علی(ع) اوضاع پیشرو را آشفته میدید؟ مگر در جامعه چه اتفاقاتی رخ داده بود که ایشان اینگونه اظهار ناامیدی میکرد و از پذیرفتن حکومت اکراه داشت؟
بهنظر میرسد محرومیت ۲۵ سالة امیرالمؤمنین(ع) از حق خویش، حکمرانی خلفا، و فاصلة ایجاد شده بین مردم و اسلام واقعی، اوضاع جامعه را در این زمان بهشدت دستخوش تغییر کرده بود؛ بهگونهای که علی(ع) با ژرفنگری خاصی آینده را بهشدت تاریک و مبهم، و راه اصلاح را دشوار میدید. سیدجعفر شهیدی با اشاره به همین نکته مینویسد: «در این ۲۵ سال که از رحلت پیامبر(ص) میگذشت، هیچ سالی نامناسبتر از این سال برای خلافت علی(ع) نمینمود. برخی سنتها دگرگون شده و برخی حکمها معطل مانده و درآمد دولت در کیسة کسانی ریخته شده که در این مدت رنجی برای اسلام و مسلمانان بر خود ننهاده بودند». (شهیدی، ۱۳۸۸، ص۶۶)
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) تا سال ۳۵ هجری، آموزههای اسلامی و سنت نبوی بسیار تغییر کرده بودند؛ مفاسدی در جامعه بهصورت فرهنگ عمومی درآمده بود؛ انحرافات دینی شدت یافته بود؛ بنیامیه بر بسیاری از امور سلطه یافته بودند؛ با قتل عثمان، فتنهای در جامعه برپا شده بود؛ سیرة خلفا که در مواردی مخالف سیرة نبوی بود، بهشدت در میان مردم نفوذ یافته بود و روحیة رفاهطلبی و توجه به دنیا و زراندوزی، بسیاری از افراد را از حقیقت دور ساخته بود. از سویی علی(ع) بهشدت به اخلاق و سیاست اخلاقی پایبند بود و نمیخواست با دغلکاری و سیاستبازی امور خویش را سروسامان دهد.[۱۲] از همین روی، آن حضرت احساس میکرد در چنین شرایطی نمیتوان بهآسانی فضایی مناسب برای تغییر و اصلاحات بهوجود آورد. از اینرو، در ابتدا از پذیرفتن امر خلافت خودداری میورزید.
۱-۱. انحرافات دینی خلفا: حاکمیت ۲۵ سالة خلفا و به تبع آن انحرافات دینی، فاصله گرفتن از اسلام، زنده شدن ارزشهای جاهلی، رواج اسرائیلیات، منع تدوین احادیث نبوی و کنار گذاشتن اهلبیت پیامبر(ص)، موجبات نگرانی جدی امام علی(ع) را فراهم آورده بود. این انحرافات در حالی به بهانة مصلحتگرایی در جامعه پدید آمده بودند، که رسول خدا(ص) تمسک به قرآن و عترت و عدم جدایی میان این دو را بارها به مسلمانان گوشزد فرموده بود.[۱۳] (نسائی، ۱۳۸۲، ج۱، ص۸۸/ ابن کثیر، ج۵، ۱۴۰۷ق، ص۲۲۹/ طبرانی، ج۵، [بیتا]، ص۱۵۴)
حضرت علی(ع) در کلمات خویش، بهصراحت از حاکمیت احکام جاهلیت و گرایش به بدویت، و اینکه از اسلام و ایمان جز نامی نمانده، سخن گفته است[۱۴] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۹۲، ص۲۹۸/ مجلسی، ج۳۴، ۱۳۶۳، ص۲۳۲) و از شکسته شدن قوانین و پیمانهای الهی، و در عین حال بیاعتنایی مردم به این امر گله دارد.[۱۵] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۰۶، ص۱۵۴/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۷۶/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۲۳۸)
تضعیف آرمانها و ارزشهای دینی جامعه در دورهای که امر حکومت به امام علی(ع) رسیده بود، واقعیتی است که حضرت در حدیثی به آن اشاره دارد: «بدانید در زمانی قرار گرفته اید که گویندة حق کم است و زبان از گفتار راست عاجز و گنگ؛ و حقجویان خوارند؛ مردمش همدم گناه و همگام سستی و تنبلی اند؛ جوانشان بداخلاق، بزرگسالان ایشان گنهکار، عالمشان منافق، و دوستان در دوستی خیانتکارند».[۱۶] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۳۳، ص۳۵۴)
آن حضرت در نامة خویش به مالک اشتر، از اسارت دین در دست اشرار و اینکه دین وسیلة هوسرانی و دنیاطلبی عدهای بوده، سخن گفته است.[۱۷] (سیدرضی، [بیتا]، نامة۵۳، ص۴۵۳/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۱۳۶/ نویری، ج۶، ۱۴۲۳ق، ص۲۵) حضرت در سخنی دیگر میفرماید: «بدانید اگر من دعوت شما را بپذیرم، طبق آنچه می دانم با شما رفتار می کنم و به سخن این و آن، و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نخواهم داد».[۱۸] (سید رضی، [بیتا]، خطبة۹۲، ص۱۳۶/ ابن شهرآشوب، ج۱، ۱۳۷۹، ص۳۷۸/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن مسکویه، ج۱، ۱۳۷۹، ص۴۵۸) این سخن نیز نشان از فاصلهای است که خلفای پیشین از سیرة رسول خدا(ص) داشتهاند. کلامی دیگر از آن حضرت نیز به روشنی مؤید این امر است: «لو قَدِ استَوَت قَدَمَای من هذه المداحض لَغیّرت اشیاء»؛ (سیدرضی، [بیتا]، کلمة قصار۲۷۲، ص۵۲۳/ اللیثی الواسطی، ۱۳۷۶، ص۴۱۵/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۳۱) اگر دو پایم از این لغزشگاه ها نجات یابند و ثابت شوند، چیزهایی را تغییر خواهم داد. وقتی از حسن بصری در خصوص مهمترین صفت امام علی(ع) سؤال شد، وی بر ویژگی اصلاحگری آن حضرت تأکید کرد: «او راه را به مردم نشان داد و دین را هنگامی که دچار انحراف و کجی شده بود، استوار کرد».[۱۹] (ابن ابیشیبه، ج۷، ۱۴۰۹ق، ص۵۰۵)
در سیره، موارد مختلفی را میتوان یافت که خلفا برخلاف روش رسول خدا(ص) و احکام قرآنی عمل کردهاند و این موارد بهعنوان سنت پذیرفته شده بود.
نماز تراویح[۲۰] که عمر آن را واجب کرد، بهعنوان یک بدعت رواج یافت. خلیفه آن را «بدعتی خوب» میدانست[۲۱] (بخاری، ج۲، [بیتا]، ص۲۵۲/ بیهقی، ج۲، [بیتا]، ص۴۹۳/ دینوری، ج۱، ۱۴۰۸ق، ص۲۷۷) و به آن عمل میکرد. زمانی که امام علی(ع) در کوفه بود، عدهای نزد آن حضرت آمدند و از ایشان خواستند برای نماز تراویح آنان در ماه رمضان، امامی معین کند. وقتی حضرت از این کار نهی کرد، فریاد اعتراض آنها بلند شد. حارث اعور نزد امام آمد و گفت: «ضج الناس وکرهوا ذلک»؛ مردم بهضجه افتاده و از سخن شما ناراحت شدهاند. امام فرمود: رهایشان کن تا هر کاری میخواهند بکنند و هر کس را میخواهند به امامت برگزینند. (حلی، ۱۴۱۱ق، ص۶۳۹/ عیاشی سمرقندی، ج۱، [بیتا]، ص۲۷۵/ مجلسی، ج۹۳، ۱۳۶۳، ص۳۸۵) این جریان، افزون بر آنکه نشانگر انحراف دینی است، از نفوذ جدی سیرة خلفا و بیگانگی از سیرة رسول خدا(ص) حتی در میان اصحاب امام علی(ع) حکایت میکند.
در نمونهای دیگر، وقتی ابن عباس، عامل امام علی(ع) در بصره، به مردم این شهر دستور داد: «اخرجوا صدقة صومکم»، زکات فطریة خویش را بدهید، مردم این شهر چنان از این سنت پیامبر بیگانه بودند که نمیدانستند زکات فطریه چیست. (سجستانی، ج۱، ۱۴۱۰ق، ص۳۶۵/ ابن حزم، ج۲، [بیتا]، ص۲۴۲/ الزیعلی، ج۲، ۱۴۱۵ق، ص۵۰۷)
امام علی(ع) در درگیری با عثمان درباره محرم شدن به عمره در ایام حج و یا محرم شدن به عمره و حج با هم، و در پاسخ به سخن عثمان که میگفت: «ترانی انهی الناس وانت تفعله»، من مردم را نهی میکنم و تو انجام میدهی، فرمود: من بهخاطر هیچ کس، سنت رسول خدا(ص) را رها نمیکنم.[۲۲] (احمد بن حنبل، ج۱، [بیتا]، ص۱۳۵/ بیهقی، ج۴، [بیتا]، ص۳۵۲/ سید بن طاووس، ج۲، ۱۴۰۰ق، ص۴۸۸/ ذهبی، ج۲۶، ۱۴۰۹ق، ص۴۴۵)
جلوگیری از نقل حدیث[۲۳] (ابن عساکر، ج۶۷، ۱۴۱۵، ص۳۴۴/ طبرانی، ج۲، [بیتا]، ص۳۲۶/ صنعانی، ج۱۱، [بیتا]، ص۲۶۲) ـ که به اذعان یکی از بزرگان اهلسنت، «ضربهای جبرانناپذیر به فرهنگ اسلامی زده است» ـ (رشید رضا، ج۶، [بیتا]، ص۲۸۸) سبب بیاعتنایی به سنن نبوی، و در نتیجه کنار گذاشتن آن شد.
امام علی(ع) در ضمن خطبهای مفصل به نقد دیدگاه «بیاعتنایی به سنت» میپردازد. حضرت با اشاره به اینکه برای حل یک مسئله دیدگاههای مختلفی ابراز شده است و آنان نزد حاکم آمدهاند و او رأی همه را درست شمرده است، میفرماید: این در حالی است که خدای آنها یکی است؛ پیامبرشان یکی است و کتابشان یکی است. آیا خدا گفته است به خلاف یکدیگر روید؟ (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۸، ص۶۰-۶۱/ قاضی ابن البراج، ج۱، ۱۴۰۶ق، ص۱۵/ طبرسی،ج۱، [بیتا]، ص۳۸۹)
ابن ابیالحدید به نقل از استادش ابوجعفر نقیب میگوید: صحابه بهطور یکپارچه بسیاری از نصوص (کلمات رسول خدا) را ترک کردند؛ و این به دلیل مصلحتی بود که در ترک آنها تشخیص میدادند.[۲۴] (ابن ابیالحدید، ج۱۲، [بیتا]، ص۸۲-۸۳) عمر حتی در یک مورد صراحتاً به تغییر سنت رسول خدا(ص) دست زده است و به این امر اعتراف دارد.[۲۵] (ابن ابیالحدید، ج۱، [بیتا]، ص۱۸۲/ متقی هندی، ج۱۶، [بیتا]، ص۵۲۱/ بکری، [بیتا]، ص۱۱۲)
نگاه مصلحتاندیشانة صحابه مورد انتقاد جدی امام علی(ع) بوده است. آن حضرت میفرمود: آیا آنچه خدا فرستاده، دین ناقصی است و خدا در کامل کردن آن از ایشان یاری خواسته است؟ (سید رضی، [بیتا]، خطبة۱۸، ص۶۱/ قاضی ابن البراج، ج۱، ۱۴۰۶ق، ص۱۵/ شافعی، ۱۴۱۹ق، ص۱۸۲) در واقع، مهمترین انحراف خلفا، مصلحتاندیشی، بهجای تمسک به قرآن و سنت نبوی بود.[۲۶]رواج اسرائیلیات را نیز میتوان از انحرافات دینی خلفا قلمداد کرد. این مسئله، یکی از مشکلات امام علی(ع) هم بوده است. در زمان خلیفة دوم، افسانهدانان و قصهخوانان[۲۷] (ابن کثیر، ج۱، ۱۴۱۲، ص۱۹/ طبرسی، ج۱، ۱۴۱۵ق، ص۲۳/ شیخ محمود ابوریه، [بیتا]، ص۲۲، ۹۹ و ۱۴۵) اجازه یافتند تا در مسجد برای مردم داستانهای یهودی را نقل کنند. بیشترین قسمت این احادیث، دربارة تفسیر و مراتب و شئون زندگی پیامبران سلف، جعل شده بود. حضرت باید با این معضل هم برخورد میکرد. آن حضرت دربارة کسی که قصة حضرت داود(ع) با اوریا را از منابع یهودی نقل کرده بود، برخورد کرد و فرمود: «لا أوتی برجل یزعم أن داوود تزوج امرأة أوریا إلا جلدته حدین، حداً للنبوة وحداً للإسلام»؛ (طبرسی، ج۸، ۱۴۱۵ق، ص۳۵۴/ سید مرتضی، ۱۴۰۹ق، ص۱۳۲) اگر کسی را که معتقد است داود(ع) با همسر اوریا ازدواج کرده است، پیش من بیاورند، بر او دو حد جاری می کنم: حدی برای هتک نبوت؛ و حدی دیگر برای اسلام.
بدون شک، یکی از مشکلات جدی دورة حکومتی امام علی(ع)، اصلاح انحرافات دینیای بود که به بخشی از آنها اشاره شد. مشکل اصلی آن حضرت این بود که این انحرافات صریح از اسلام، بهمنزلة یک امر دینی در میان مردم پذیرفته شده بود. عدهای با وجود قرآن و سنت پیامبر(ص) برای خود حق تشریع قایل بوده و عدهای نیز این مسئله را پذیرفته بودند. در حقیقت، سیرة خلفا، بهویژه ابوبکر و عمر، در کنار سنت رسول خدا(ص) پذیرفته شده بود؛ حتی در برخی موارد و در تعارض بین سیرة رسول خدا(ص) و سیرة خلفا، سیرة آنان مورد پذیرش بود. این امر نشان از تأثیر و نفوذ شیخین در میان مردم داشت. این تأثیر و نفوذ، بهجایی رسید که ربیعة بن شداد حاضر نشد بر اساس کتاب خدا و سنت رسول(ص) با علی(ع) بیعت کند؛ بلکه گفت: «عَلَی سُنَّةِ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَر»؛ بر اساس سنت ابوبکر و عمر. علی(ع) به او فرمود: وای بر تو! اگر ابوبکر و عمر به غیر کتاب خدا و سنت رسول عمل کرده باشند، بر حق نیستند. (طبری، ج۵، ۱۳۸۷، ص۷۶/ ابن اثیر، ج۲، ۱۳۸۵، ص۳۲۷)
حضرت علی(ع) که عمل به کتاب خدا و سنت رسولالله(ص) را یکی از حقوق مردم بر حاکم میدانست[۲۸] (سیدرضی، [بیتا]، ص۲۴۴) و معتقد بود بههمراه پیدا شدن هر بدعتی، سنتی ازمیان خواهد رفت،[۲۹] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۴۵، ص۲۰۲) تلاش کرد بدعتها را اصلاح کند و امور را سروسامان دهد؛ اما این تلاش همواره با موفقیت همراه نبود. علی(ع) در حدیثی پس از اشاره به مخالفتهای حاکمان پیش از خود با سیرة رسول خدا(ص)، میفرماید: اگر بخواهم جامعه را بهگونهای تربیت کنم که در زمان رسول خدا(ص) بودند، تنها خواهم ماند.[۳۰] (کافی، ج۸، ۱۳۸۹، ص۵۹/ نوری، ج۷، ۱۴۰۸ق، ص۲۸۹)
۱-۲. سیطرة بنیامیه بر امور: عثمان که خود نیز از بنیامیه بود، علاقة خاصی به خاندان خویش داشت. او میگفت: اگر کلیدهای بهشت بهدست من میبود، آنها را به بنیامیه میدادم.[۳۱] (احمد بن حنبل، ج۱، [بیتا]، ص۶۲/ ابن اثیر،ج۳، ۱۴۰۹ق، ص۴۸۷/ متقی هندی، ج۱۲، [بیتا]، ص۵۲۷/ ابن عساکر، ج۳۹، ۱۴۱۵ق، ص۲۵۲) شاید به همین دلیل بود که در دورة حکومتش، بهویژه در نیمة دوم آن، بنیامیه بر تمامی امور سلطه یافتند و بسیاری از مناصب و ولایات اسلامی در اختیار این خاندان بود. در دورة عثمان افرادی به مناصب حکومتی گماشته شده بودند که هیچ لیاقتی نداشتند. عثمان، حکم بن ابیالعاص، تبعیدی رسول خدا(ص) به طائف را به مدینه بازگرداند (ابن کثیر، ج۷، ۱۴۱۲، ص۱۷۱/ دینوری، ۱۹۹۲م، ص۳۵۳/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۶۴/ مسعودی، ج۲، ۱۴۰۹ق، ص۳۳۴ و ج۳، ص۱۸۰) و دست پسر وی مروان را در بسیاری از امور باز گذاشت؛ بهگونهای که خود نیز بهشدت مطیع او شده بود.[۳۲] (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۶۴/ ابن خلدون، ج۲، ۱۴۰۸ق، ص۵۹۸)
عثمان، ولید بن عقبه را که آیهای از قرآن در مذمت او نازل شده بود (واحدی، ۱۴۱۱ق، ص۳۶۳/ سیوطی، ج۵، ۱۴۰۴ق، ص۱۷۸) بر کوفه، (دینوری، ۱۳۶۸، ص۱۳۹/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۶۵) عبدالله بن ابیسرحِ مهدورالدم (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۶۶/ بلاذری، ج۲، ۱۴۱۷ق، ص۳۸۷/ بلاذری، ۱۹۸۸م، ص۵۰) را بر مصر، معاویه را بر شام، و عبدالله بن عامر را بر بصره ولایت داد. (دینوری، ۱۳۶۸، ص۱۳۹/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۱۱۱/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۶۸/ بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۵۱۲) امام علی(ع) در یکی از سخنان خویش خطاب به ابن عباس، به همین مطلب اشاره دارد. ایشان پس از اشاره به نصایح خویش به عثمان و حرفنشنوی او بیان میکند: عثمان، خاصان اهل دروغ و نیرنگ را برگزیده است. هر یک از آنان سرزمینی را گرفتهاند و خراج آن را میخورند و اهل آنجا را خوار میدارند.[۳۳] (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۰۶) آن حضرت در سخنی دیگر، با اشاره به بیلیاقتی بسیاری از افراد در مناصبی که بهدست گرفتهاند، به لزوم غربالی اساسی در این زمینه اشاره دارد. غربالی که سبب شود آنانکه با نیرنگ و ترفند خود را پیش انداختهاند، عقب زده شوند و کسانی که لیاقت دارند و برکنار بودهاند، بر سر کار آیند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۶، ص۵۷/ مغربی، ج۱، ۱۴۰۹ق، ص۳۷۱/ کلینی، ج۱، ۱۳۶۲، ص۳۶۹/ نعمانی، [بیتا]، ص۳۰۲) یکی از کسانی که کمترین لیاقتی در بهدستگیری فرمانروایی نداشت و سالها از طرف خلفا در این منصب بهکار گماشته شده بود، معاویة بن ابیسفیان بود. حضرت علی(ع) به تلاش خویش در برکناری وی اشاره دارد.[۳۴] (سیدرضی، [بیتا]، نامة۴۵، ص۴۱۸-۴۱۹) امام فتنة معاویه را چنان میدید که میفرمود: پشت و روی این کار را نگریستم و دیدم جز این راهی نیست که جنگ با آنان را پیش گیرم و یا به آنچه محمد(ص) آورد، کافر شوم. (سید رضی، [بیتا]، خطبة۵۴، ص۹۱/ ابن شهرآشوب، ج۳، ۱۳۷۹، ص۲۰۳/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۱۴۷)
بدون شک، اصلاح وضع آشفتهای که عثمان آن را پدید آورده بود، یکی از مشکلات پیش روی امام علی(ع) بود. آن حضرت می دانست که پس از رسیدن به خلافت، با عزل حکام عثمان، دشمنانی برایش پیدا می شود و آنانکه مقام و منصب را از دست می دهند، آرام نمی نشینند و فتنه آغاز خواهد شد. دکتر زرینکوب معتقد است: «علی(ع) این را بهخوبی حس میکرد که خلافت عثمان، اشراف قریش را تدریجاً به اعادة حیثیات جاهلی گذشته خویش امیدوار کرده است و با غلبهای که بنیامیه در این چند سال بر تمام مقامات پیدا کرده بودند، بازگشت به حیات سادة عهد پیامبر(ص) آسان نبود». (زرینکوب، ۱۳۸۵، ص۱۰۴-۱۰۵)
همانگونه که علی(ع) پیشبینی میکرد، دشمنی دیرینة قریش ـ بهویژه بنیامیه ـ با بنیهاشم، در دورة حکومتی آن حضرت جلوهگر شد. بر اساس سخنی از امیرالمؤمنین(ع) این دشمنی ناشی از رقابتهای قبیلهای و حسادت بود.[۳۵] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳۳، ص۷۷/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۴۸) معاویه بهعنوان شخصی مزور و منحرف در عرصة سیاست اسلامی، تلاش کرد در جنگ جمل شورشیان را بر ضد علی(ع) تحریک کند.[۳۶] (ابن ابیالحدید، ج۱، [بیتا]، ص۲۳۱/ محمودی، ج۱، ۱۳۹۶ق، ص۲۸۵) جنگ صفین نیز اوج دشمنی آنها با امیرالمؤمنین(ع) بود. کار به جایی رسید که امام از قریش و همدستان ایشان به درگاه الهی شکایت نمود و عرض کرد: بار خداوندا! من در برابر قریش و کسانی که به کمک آنان برخاسته اند، از تو یاری می جویم و شکایت را پیش تو می آورم. آنها پیوند خویشاوندی مرا قطع کرده اند؛ و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند؛ و در غصب حق و مبارزه با من هماهنگ شدند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۱۷، ص۳۳۶/ ثقفی کوفی، ج۱، ۱۳۵۳، ص۳۰۸)
۱-۳. نحوة تقسیم بیتالمال (انحرافات اقتصادی خلفا): عمر در تقسیم بیتالمال، قریش را بر غیر قریش، مهاجر را بر انصار، و عرب را بر عجم برتری داده، و دیوان را بر اساس سوابق اسلامی افراد و ترکیب قبایلی قرار داده بود؛ مردم هم به همین رویه عادت کرده بودند. تبعیض بهگونهای بود که حتی به دستور وی بردگان عرب را از بیتالمال آزاد میکردند. (ابن سعد، ج۳، [بیتا]، ص۲۶۱/ احمد بن حنبل، ج۱، [بیتا]، ص۲۰/ ذهبی، ج۳، ۱۴۰۹ق، ص۵۶/ ابن عساکر، ج۴۴، ۱۴۱۵ق، ص۴۲۷) عثمان نیز روش عمر را ادامه داد؛ اما امام علی(ع) معتقد بود بیتالمال مسلمین باید همانند دورة رسول خد(ص) به طور مساوی تقسیم شود. حضرت میفرمود: «انی حاملکم علی منهج نبیکم» (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۶/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۴۷) من روش رسول خدا(ص) را در تقسیم بیتالمال در میان شما اجرا خواهم کرد. با اجرای این سیاست، اعتراضات برخی آغاز شد.
ابن ابیالحدید، فراموشی سنت پیامبر و طولانی شدن زمان خلافت عمر را علت اصلی مخالفت با سیاست امام دانسته و معتقد است: طولانی شدن دورة عمر و سیاست تبعیض مالی و عادت مردم به این رویه، دل مردم را از حب مال اشراب کرده بود. روش عثمان نیز در استحکام آن نقشی بسزا داشت. به همین دلیل، وقتی کار بهدست علی(ع) افتاد، با مخالفت جدی برخی از مردم مواجه شد. (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۴۲-۴۳)
پس از قتل عثمان و اصرار مردم به علی(ع) برای پذیرش حکومت، امام چون میدانست با مشکل تقسیم بیتالمال مواجه خواهد شد، همان ابتدا روش خود را در این خصوص بیان نمود و با مردم اتمام حجت کرد که مبادا فردا کسی بگوید: «حرمنا علی بن ابیطالب حقوقنا»؛ (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۶/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۴۷) علی(ع) ما را از حقوقمان محروم کرد.
روز بعد از بیعت، حضرت به عبیدالله بن ابیرافع دستور داد به هر یک از مسلمانان از سرخ و سیاه، سه دینار از بیتالمال بپردازد. (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۸/ ابن عقده کوفی، ۱۴۲۴ق، ص۹۱/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۸) در همین زمان، فریاد اعتراض برخی بلند شد. حضرت در پاسخ به اعتراضها، بر مبنای خود در تقسیم بیتالمال بر اساس کتاب خدا و سیرة رسول اکرم(ص)، تأکید کرد. طلحه و زبیر به حضرت اعتراض داشتند که تو چرا برخلاف عمر بن خطاب بیتالمال را تقسیم میکنی؛ امام نیز در برابر این اعتراضها با آنان احتجاج میکرد و میفرمود: همة ما شاهد بودیم که رسول خدا(ص) این گونه عمل میکرد؛ چنانکه کتاب خدا نیز همینگونه دستور میدهد. (ابن عقده کوفی، ۱۴۲۴ق، ص۹۴ و ص۴۸۵-۴۸۶/ شیخ طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۷۳۲/ ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۴۱)
امام علی(ع) فرمود: «أَفَسُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَوْلی بِالِاتِّبَاعِ عِنْدَکُمَا أَمْ سُنَّةُ عُمَرٍ؟»؛ (مغربی، ج۱، ۱۴۰۹ق، ص۳۸۴/ محمودی، ج۱، ۱۳۹۶ق، ص۲۲۹) آیا روش و سنت رسول خدا(ص) نزد شما دو نفر شایستة پیروی است یا روش عمر؟ و بنا به نقلی، به آنان فرمود: این اموال متعلق به بیتالمال است و من امین مردمم. اگر میخواهید، به منبر بروم و آنچه از بیتالمال میخواهید، از مردم درخواست کنم. اگر اجازه دادند، به شما میدهم.[۳۷] (شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص۱۶۴)
سهل بن حنیف با اعتراض به علی(ع) گفت: ای امیر مؤمنان! این شخص تا دیروز غلام من بوده و امروز آزاد شده است؛ آیا به او نیز همین را میدهی که سهم من است؟! علی(ع) فرمود: سهم او با تو برابر است. (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۸/ ابن عقده کوفی، ۱۴۲۴ق، ص۹۱/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۸) نقل شده است: «دو زن نزد امام علی(ع) آمدند و اظهار فقر و نداری کردند. امام فرمود: وظیفة ما این است که در صورت درستی سخنتان، به شما کمک کنیم. آنگاه مردی را به بازار فرستاد تا بر آنان پیراهن و غذا بخرد و به هر یک از آنها صد درهم بدهد. یکی از دو زن لب به اعتراض گشود و گفت: من عربم؛ در حالیکه این زن از موالی است؛ چرا باید با ما یکسان رفتار شود؟ پاسخ امام این بود که در کتاب خدا هیچ فضلی برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیده است.[۳۸] (بیهقی، ج۶، [بیتا]، ص۳۴۹/ متقی هندی، ج۶، [بیتا]، ص۶۱۰) امهانی، خواهر آن حضرت، برای گرفتن عطایش نزد امام آمد و آن حضرت بیست درهم به او داد. کنیز عجمی امهانی هم نزد امام آمد و آن حضرت به او نیز بیست درهم داد. وقتی امهانی از این امر خبردار شد، خشمگین و معترضانه نزد امام رفت. پاسخ امام در برابر او همین بود که او در قرآن برتری عرب را بر عجم ندیده است. (شیخ مفید، [بیتا]، ص۱۵۱/ شیخ صدوق، ج۱، ۱۴۱۳، ص۳۲۳)
اعتراضها چنان جدی بود که امیرالمؤمنین(ع) حتی مجبور شد در این رابطه با صحابه سخن بگویید و در سخنانی مفصل، آنان را به پیروی از قرآن و روش نبی مکرم اسلام(ص) فرا خواند. آن حضرت با اشاره به اینکه ملاک برتری تنها به تقوا و پرهیزگاری است، فرمود: «یَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمینَ، أَتَمُنُّونَ عَلَی اللَّهِ وَ عَلی رَسُولِهِ بِإِسْلَامِکُم» (حرانی، ۱۳۶۳، ص۱۸۳-۱۸۴) ای گروه مهاجر و انصار! آیا با اسلام خود بر خدا و رسول منت میگذارید؟
جدی شدن مخالفت با این روش ـ که بیشتر از جانب اشراف بود ـ سبب شد عدهای از یاران امام علی(ع) درخواست کنند تا اشراف عرب را بر دیگران برتری دهد و مدتی با آنان مدارا کند و زمانی که کاملاً بر امور مسلط شد، عدالت را در میان همه رعایت کند و بیتالمال را بهطور مساوی تقسیم نماید؛ اما حضرت پیشنهاد آنان را نپذیرفت و فرمود: آیا به من دستور میدهید که پیروزی را با ستم بهدست آورم؟ هرگز چنین نخواهد شد. بهخدا اگر این مال از آن خودم بود، آن را بهطور مساوی میان آنان تقسیم میکردم؛ چگونه این کار را نکنم، در حالی که مال، مالالله است؟[۳۹] (همان، ص۱۸۵/ ثقفی کوفی، ج۱، ۱۳۵۳، ص۷۵/ دینوری، ج۱، ۱۴۱۰ق، ص۱۷۴/ ابن ابیالحدید، ج۲، [بیتا]، ص۲۰۳)
روش امام در تقسیم بیتالمال سبب شد برخی از علی(ع) جدا شوند و به معاویه بپیوندند. آنها میگفتند: علی(ع) در تقسیم بیتالمال ملاحظة اشراف را نمیکند و عرب را بر عجم و موالی آنها برتری نمیدهد.[۴۰] (ابن ابیالحدید، ج۲، [بیتا]، ص۱۹۷) ابن عباس در نامهای به امام حسن(ع) به همین نکته اشاره کرده است: مردم از آن روی پدرت را ترک کردند و بهسوی معاویه رفتند که اموال را به تساوی میانشان تقسیم میکرد و آنان تحمل این امر را نداشتند. (ابن ابیالحدید، ج۱۶، [بیتا]، ص۲۳/ ابن اعثم کوفی، ج۴، ۱۴۱۱ق، ص۲۸۴)
سیاست برتری عرب بر عجم، نهتنها در تقسیم بیتالمال، بلکه در بسیاری از امور دیگر خود را نشان میداد. امام علی(ع) میبایست با این برتری غیراسلامی مبارزه کند. طبیعتاً این امر سبب مخالفت با آن حضرت میشد. اشعث بن قیس با اعتراض به حضرت گفت: «غلبتنا علیک الحمراء»؛ این موالی بر ما غلبه یافتند. امام فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که میگفت: بهخدا قسم آنها شما را خواهند زد تا به دین باز گردید؛ چنانکه شما ایشان را در آغاز میزدید تا به دین در آیند. (این ابیالحدید، ج۱۹، [بیتا]، ص۱۲۴/ ثقفی کوفی، ج۲، ۱۳۵۳، ص۴۹۹/ هیثمی، ج۷، ۱۴۰۸ق، ص۲۳۵)
۱-۴. بذل و بخشش اموال عمومی: عثمان، خلیفة سوم، با درپیش گرفتن روشی نادرست، افزون بر اینکه خود از بیتالمال مسلمین در زندگی شخصیاش به دلخواه بهره میبرد،[۴۱] (بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۴۸۴) با بذل و بخششهای خویش به قبیلهاش، از سیرة رسول خدا(ص) بسیار فاصله گرفت و اوضاع جامعه را بهشدت ملتهب ساخت. استدلال وی در این خصوص این بود که این اموال مال خداست و من به هر که بخواهم میدهم و به هر که نخواهم نمیدهم.[۴۲] (بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۵۸۰/ ابن العبری، ۱۹۹۲م، ص۱۰۴) عمار به این سخن او اعتراض کرد و بنیامیه بهشدت او را ضرب و شتم کردند؛ بهگونهای که بیهوش شد. (بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۵۸۰/ ابن العبری، ۱۹۹۲م، ص۱۰۴)
انحراف عثمان از سیرة رسول خدا(ص) و حتی سیرة ابوبکر و عمر، بهگونهای بود که شخصی به نام سودان بن حمران مرادی هنگام بیعت با علی(ع) به ایشان گفت: ما بر این اساس با تو بیعت میکنیم که اگر در میان ما همانند عثمان عمل کنی، تو را بهقتل برسانیم و علی(ع) پذیرفت. (ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۶)
انحرافات دورة عثمان را میتوان در سخنان امام علی(ع) خطاب به ابوذر، هنگام تبعید وی به ربذه،[۴۳] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۰، ص۱۸۸/ ابن ابیالحدید، ج۸، [بیتا]، ص۲۵۲ / اربلی، ج۳، ۱۴۲۱ق، ص۱۳۲) نصایح و انتقادهای مکرر آن حضرت به عثمان،[۴۴] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۶۴، ص۲۳۵) اعتراض خزانهدار بیتالمال به روش عثمان و پرت کردن کلیدهای بیتالمال،[۴۵] (یعقوبی، ج۲، ۱۳۷۵، ص۱۶۸) و مواردی دیگر مشاهده کرد.
عثمان قطایع و اموال بسیاری به نزدیکان خویش بخشید. بذل و بخششهای او به افراد خاص، بهویژه بنیامیه، فاصلة فقیر و غنی را بیشتر کرد. امیرالمؤمنین(ع) در مقام توبیخ نظام اداری پیش از خود میفرماید: یکی از نقایص بزرگ حکومت خلیفة سوم، حیف و میل بیتالمال و بذل و بخشش های غیرقانونی به خویشان و دوستان بوده است.[۴۶] (سید رضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۴۸)
این بذل و بخششهای ناروا، روحیات افراد را تغییر داده و سبب ایجاد روحیة زراندوزی و فزونخواهی شده بود. همان گونه که قرآن کریم اشاره دارد، روحیة تکاثرطلبی و زراندوزی و اسراف سرمایه ها، انسانها را فاسق، و جوامع را دگرگون می سازد؛ اخلاقیات مثبت را نابود می کند و سبب نابودی اجتماع میشود.[۴۷]مشکل جدی حضرت علی(ع) در این راه این بود که این اموال عموماً در اختیار کسانی قرار داشت که در جامعه از نفوذ زیادی برخوردار بودند. درگیر شدن با این افراد بسیار دشوار بود و میتوانست حکومت حضرت را با چالشهای جدی مواجه کند. از سویی، حضرت امیرالمؤمنین(ع) از وظایف دولت خود می دانست که تمام این اموال را به بیتالمال مسلمین برگرداند و در واقع، تمام مالکیت های از این دست را، غیرقانونی اعلام کند و با شجاعت تمام آنها را بازگرداند. امام علی(ع) در سخنرانی خویش در همان ابتدای حکومت، پس از اشاره به همین مطلب و اینکه قطایع عثمان را به بیتالمال برخواهد گرداند، اشاره کرد که حق مسلّم و ثابت، مشمول مرور زمان نمیشود.[۴۸] (ابن ابیالحدید، ج۱، [بیتا]، ص۲۶۹)
افرادی چون مروان بن حکم، سعید بن عاص و ولید بن عقبه که میدانستند مشمول این حکم امام علی(ع) خواهند شد، پس از مشورت با خودشان، نمایندهای را نزد حضرت فرستاند. ولید بن عقبه همراه شماری دیگر نزد امام آمدند. او در مقام سخنگوی آن جمع با اشاره به کشته شدن پدرش و پدر سعید بن عاص بهدست آن حضرت و اموری دیگر، یکی از شروط آن جمع را در بیعت با حضرت علی(ع)، پس نگرفتن اموالی قرار داد که پیش از این (طبیعتاً در دورة عثمان) دریافت کرده بودند.[۴۹] (یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۷۸/ محمودی، ج۱، ۱۳۹۶ق، ص۱۲۶) امام با ایشان مخالفت نمود و درخواستهای آنان را رد کرد. آنان نیز نفاق خویش را آشکار ساختند و زمزمة مخالفت را آغاز کردند.
رواج روحیة دنیاطلبی در میان مسلمانان بهگونهای بود که حتی برخی از کسانی که علی(ع) به آنها اعتماد میکرد، از این اعتماد سوءاستفاده میکردند و اموالی را از بیتالمال برای خویش برمیداشتند. کار امام و فرماندارانش از این حیث، به جایی رسید که او دیگر نمیتوانست به هیچ کس اعتماد کند. یک بار در این خصوص مردم کوفه را مخاطب قرار داد و فرمود: بهخدا سوگند، فلانی را فرستادم، خیانت ورزید و غدر کرد و اموال را برای خود برداشت؛ فلانی را فرستادم، خیانت ورزید و غدر کرد؛ فلانی را فرستادم، خیانت ورزید و غدر کرد و اموال را برداشت و نزد معاویه برد. بهخدا سوگند، اگر به کسی از شما اعتماد کنم و کاسه ای را بهدستش بدهم، بیم آن دارم که بند آن را ببرد.[۵۰] (کوفی، ج۲، [بیتا]، ص۳۹۰)
۱-۵. کشته شدن عثمان: حضرت علی(ع) با اینکه عثمان را خطاکار میدانست، وی را مستوجب قتل نمیدانست.[۵۱] (سیدرضی، [بیتا]، ص۷۳) حضرت بهخوبی آگاه بود که قتل عثمان موجب بروز فتنه در جامعه خواهد شد؛ از همین روی، از کشته شدن وی بهدست شورشیان ناراضی بود.[۵۲] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۶۲، ص۲۳۵) قتل عثمان سبب شد عدهای از جمله معاویه، طلحه، زبیر و عایشه، که خودشان در قتل وی سهیم یا مقصر بودند،[۵۳] (شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص۲۵۹/ ابن اثیر، ج۳، ۱۴۰۹ق، ص۶۰/ ابن ابیالحدید، ج۹، [بیتا]، ص۳۶) مدعی خون وی شوند و حضرت را تحت فشار قرار دهند که قاتلان عثمان را قصاص کند. امام در ابتدای حکومتش در پی انجام این کار بود و حتی با نائله، همسر عثمان، دربارة شناسایی قاتلان او سخن گفت؛ اما نائله اعلام کرد آنها را نمیشناسد، مگر اینکه چهرههای ایشان را ببیند. (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۷) ظاهراً دست داشتن عدة زیادی در قتل عثمان (همان، ص۶۲-۶۳/ بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۵۸۰/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۹۱) سبب شد حضرت علی(ع) نتواند قاتل مشخصی را پیدا کند. در جنگ صفین، جمعیتی کثیر (ده یا بیست هزار نفر) از یاران امام علی(ع) صدا زدند: «نحن قتلنا عثمان»؛ عثمان را ما کشتیم. (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۱۲۸/ دینوری، ۱۳۶۸، ص۱۷۹) حکایت اخیر، هرچند ناراحتی شدید مردم را از حکومت عثمان میرساند، از نامشخص بودن قاتل یا قاتلان عثمان نیز حکایت دارد. معاویه با اعلام دست داشتن علی(ع) در قتل عثمان و به بهانة خونخواهی خلیفة مظلوم، تا توانست دربارة عثمان مظلومنمایی کرد؛ شامیان را فریفت و آنان را در صفین روبهروی امام علی(ع) قرار داد.[۵۴] (ثقفی کوفی، ج۲، ۱۳۵۳، ص۴۸۹) جنگهای جمل، صفین و نهروان ـ که مشکلات عدیدهای برای امیرالمؤمنین(ع) ایجاد کردند ـ از پیامدهای قتل عثمان شمرده میشوند.
۲. پایبندی امیرالمؤمنین(ع) به عدالت و اخلاق
افزون بر سلسله عواملی که ریشه در گذشته داشتند و سبب آشفتگی اوضاع پیش رو و مشکلات در دورة حکومتی امام علی(ع) شدند، به عوامل دیگر نیز باید توجه شود. بهنظر میرسد دیدگاه خاص امام علی(ع) در اجرای عدالت، صلابت و قاطعیت امام در اجرای احکام الهی و پایبندی جدی آن حضرت به آموزههای دینی، کار را بر ایشان سختتر میکرد. آن حضرت به هیچ روی اهل مداهنه در دینش نبود و میفرمود: «والله لا اداهن فی دینی»؛ (مالکی، ج۱، ۱۴۲۲ق، ص۳۵۸/ ابن اثیر، ج۳، ۱۳۸۵ق، ص۱۹۷/ نویری، ج۲۰، ۱۴۲۳ق، ص۱۹) بهخدا! من در دینم هرگز اهل سازش و نرمی نبودهام.
مغیرة بن شعبه می گوید: من در اوایل خلافت علی(ع) نزد آن حضرت رفتم و به وی گفتم: شما را نصیحت می کنم که عمال عثمان را عوض نکنید و آنها را همچنان در سمتهایشان ابقا کنید. آن بزرگوار نپذیرفت و فرمود: «والله لا اداهن فی دینی»؛ بهخدا قسم! من در اجرای وظایف مذهبی خود دورویی نمی کنم. مغیره می گوید: به وی گفتم: پس معاویه را از استانداری شام برکنار مساز؛ زیرا او، هم در زمان عثمان و هم در زمان خلافت عمر، بر آنجا حکومت داشت. در پاسخم گفت: «لا واللّه لا استعمل معاویه یومین ابداً»؛ (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۴۱/ مسعودی، ج۲، ۱۴۰۹ق، ص۳۵۶/ ابن اثیر، ج۳، ۱۳۸۵، ص۱۹۷) نه؛ بهخدا! من هیچگاه برای دو روز هم با معاویه همکاری نمی کنم . پایبندی حضرت به اجرای عدالت و عدم تساهل و تسامح در این زمینه بهگونهای بود که حتی گاه برخی از بهترین یاران خویش را که به آنها اعتماد داشت، ازدست داد. یک نمونه، پسر عمویش عبدالله بن عباس است که در بیتالمال بصره خیانت کرد. علی(ع) ضمن نامهای به او و سخت خواندن روزگار و هجوم دشمنان، از او گله میکند که چرا همراه با دیگرانی که از او جدا شدهاند، از حضرت فاصله گرفته و هماهنگ با دیگران دست از یاریاش کشیده است؟ آن حضرت در همین نامه با صلابت و جدیت از او میخواهد اموالی را که برداشته است، به بیتالمال بازگرداند؛ وگرنه با شمشیر حضرت مواجه خواهد شد. (سید رضی، [بیتا]، نامة۴۱، ص۴۱۳-۴۱۴) در ادامة همین نامه، مطلبی آمده که نشاندهندة صلابت و سختگیری علی(ع) در این امور است. حضرت میفرماید: بهخدا سوگند اگر حسن و حسین(علیهما السلام) این کار را کرده بودند، هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیة من دریافت نمی کردند و در ارادة من اثر نمی گذاشتند، تا آنگاه که حق را از آنها بستانم و ستمهای ناروایی را که انجام داده اند، دور سازم. (همان) در موردی دیگر، سختگیری ایشان سبب شد نجاشی، شاعر حضرت نیز ایشان را ترک گوید و به معاویه بپیوندد.[۵۵] (ثقفی کوفی، ج۲، ۱۳۵۳، ص۵۳۶-۵۳۷/ مجلسی، ج۳۳، ۱۳۶۳، ص۳۷۳) در خصوص پایبندی حضرت به عدالت و اخلاق، نمونههای بسیار زیادی در سیرة امام علی(ع) دیده میشود که فرصت پرداختن به آنها در این گفتار نیست.
نکتة دیگری که در این زمینه باید یادآور شد، این است که علی(ع) هرگز حاضر نبود با دغلکاری و غدر و نیرنگ امور خویش را سروسامان دهد.[۵۶] (مغربی، ج۲، ۱۴۰۹ق، ص۱۰۶/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۹۹/ سید رضی، [بیتا]، خطبة۲۰۰، ص۳۱۸/ ابن ابیالحدید، ج۱۰، [بیتا]، ص۲۱۱) از همین روی، حضرت خود میدانست با این رویه و این روحیه، بهدست گرفتن قدرت، او را با مشکلاتی مواجه خواهد ساخت؛ به همین دلیل، در ابتدا از پذیرفتن آن خودداری میکرد.
۳. اعتقاد حضرت به انتخاب آگاهانه
امام علی(ع) نمیخواست انتخاب مردم از روی احساسات زودگذر و ناگهانی باشد و مردم در فضایی احساسی و هیجانی تصمیم بگیرند. از همین روی، پس از اصرارهای پیاپی مردم و چند روز رفتوآمد ایشان، اعلام کرد بیعت باید روز بعد و در مسجد باشد. روز بعد وقتی مردم در مسجد حاضر شدند و حضرت رضایت خویش را به پذیرش خلافت (در صورتی که مردم بر عهد گذشتة خویش باشند)، اعلام کرد. مردم گفتند: «نحن علی ما فارقناک علیه بالامس»؛ (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۵/ ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۵/ نویری، ج۲۰، ۱۴۲۳ق، ص۱۵) ما بر عهد دیروز خویش هستیم.
امام فضایی را ایجاد کرد تا مردم با حضور گسترده و آگاهانه، و با تأمل و تأنی به بیعت با آن حضرت روی آورند. امام خود با اشاره به این موضوع میفرماید: بیعت شما با من، بدون فکر و دور از تدبیر و اندیشه، و ناگهانی نبود.[۵۷] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۶، ص۱۹۴/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۴۲/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۱۰۵) ابن ابیالحدید مینویسد: این سخن، کنایه از انتخاب ابوبکر بود که عمر آن را «فلته» نامید.[۵۸] (ابن ابیالحدید، ج۹، [بیتا]، ص۳۱)
۴. دفع اتهام
امام بهدرستی و با هوشمندی دریافته بود که پاسخ شتابزده و احساسی به درخواستهای پیاپی گروههای مختلف مهاجر، انصار، قاریان و شیعیان، نهتنها مشکل را حل نخواهد کرد، که ممکن است او را در معرض اتهام مشارکت در قتل خلیفه نیز قرار دهد. (خضری، ۱۳۹۱، ص۶۹) حتی در جریان شورش بر ضد عثمان، آن حضرت (احتمالاً مدتی) از مدینه بیرون رفت تا کسی گمان نکند که آن حضرت رغبتی در بیعت کردن مردم با خود داشته است.[۵۹] (شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص۸۹)
۵. اتمام حجت بر مردم و آمادهسازی ایشان برای پذیرش شرایط
امام علی(ع) بهخوبی میدانست که جامعه برای پذیرش خلافت با شرایط خاصی که وی دارد، باید اعلام آمادگی کند. ازاینرو، خودداری حضرت از پذیرش شتابزدة خلافت، میتوانست اتمام حجتی برای مردم باشد و مردم را برای پذیرش شرایط وی آمادهتر سازد. در حدیثی آمده است، رسول خدا(ص) به آن حضرت سفارش کرده بود اگر مردم با رضایت تو را انتخاب کردند، امر آنان را برعهده بگیر؛ و اگر اختلاف کردند، آنها را رها کن.[۶۰] (طبری، [بیتا]، ص۴۷۴/ سید بن طاووس، ۱۳۷۰، ص۱۸۰/ مجلسی، ج۳۰، ۱۳۶۳، ص۱۵/ محمودی، ج۵، ۱۳۹۶ق، ص۲۱۴) شاید آن حضرت بر اساس همین دستور نبی مکرم اسلام(ص)، پس از قتل عثمان ابتدا مردم را امتحان کرد و وقتی رضایت جمعی آنها را دید، امر ایشان را برعهده گرفت.
علی(ع) پیش از بیعت مردم، با آنان اتمام حجت کرد. آن حضرت با اشاره به بازگرداندن اموالی که بهناحق به افراد داده شده بود و تلاش خویش در راه اجرای عدالت فرمود: «وَاعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَلَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ». (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۹۱، ص۱۳۶/ ابن شهرآشوب، ج۱، ۱۳۷۹، ص۳۷۸/ طبری، ج۳، ۱۳۸۷، ص۴۳۴) بدانید اگر من دعوت شما را بپذیرم، طبق آنچه می دانم با شما رفتار می کنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نخواهم داد.
آن حضرت بهمنظور اتمام حجت بر مردم، به روش خویش در تقسیم مساوی بیتالمال در صورت بهدست گرفتن قدرت اشاره دارد.[۶۱] (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۷/ شیخ طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۷۲۹)
طبری مینویسد: «پس از آنکه امام احساس کرد که از او دستبردار نیستند، با انکار خود خواست تا از مردم تعهد بگیرد که از وی پیروی کامل کنند و به آنچه او خواست، تن در دهند». (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۸)
پذیرش نهایی خلافت و علل آن
چنانکه اشاره شد، امام علی(ع) با جدیت خواستة مردم را در پذیرش خلاف رد میکرد و حاضر به پذیرش بیعت مردم با خویش نبود؛ اما سرانجام و پس از کشوقوسهای فراوان، آن حضرت حاضر به پذیرش خلافت شد. در اینکه چه عواملی سبب این پذیرش شدند، بهنظر میرسد به دو عامل زیر میتوان اشاره کرد.
۱. حضور مستمر، پرشور و آگاهانة مردم
حضور مستمر، پرشور و آگاهانة مردم، اعم از مهاجرین و انصار و شورشیانی که به مرکز خلافت اسلامی آمده بودند، و اصرار آنها بر خلافت علی(ع)، حجت را بر آن حضرت تمام کرد و امام را به پذیرش خلافت وادار ساخت. تقریباً همة منابع تاریخی، حضور پرشور و مداوم مردم و اصرار آنها بر بیعت با امام علی(ع) را ثبت کردهاند. (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۵-۶۶/ طبری، پیشین، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۷۹/ ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۴) منابع اشاره دارند که عموم مردم در این زمان کسی جز امام علی(ع) را سزاوار خلافت نمیدانستند[۶۲] (دینوری، ج ۱، ۱۴۱۰، ص۶۵/ و با عباراتی مشابه: بلاذری، ج۲، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۰ و ج۵، ص۵۶۰) و با طوع و رغبت خواستار خلافت آن حضرت بودند.[۶۳] (ابن اعثم کوفی، ج ۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۵) آنها به امام میگفتند: ما هیچ کس را شایستهتر از تو نمیدانیم و جز تو با کسی بیعت نمیکنیم. (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷/ ابن خلدون، ج۲، ۱۴۰۸ق، ص۶۰۲) بهنظر میرسد حضرت علی(ع) دستکم تا دو سه روز از پذیرش خواستة مردم امتناع میورزید و در این مدت رفتوآمد مردم نزد آن حضرت برای متقاعد کردن ایشان ادامه داشته است. (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۸/ دینوری، ۱۴۱۰، ج۱، ص۶۵-۶۶)
برخی از گزارشها حاکی از آن است که عدهای از مردم مصر که در مدینه حاضر بودند، حتی در یکی از مراحل، ساکنان مدینه را تهدید کردند و با جدیت از ایشان خواستندکه خلیفه را معین سازند؛ در غیر این صورت، عدهای از بزرگان را خواهند کشت. به همین دلیل، مردم مدینه در دیدار با امام علی(ع) خطر فتنه و نابودی اسلام را به ایشان یادآور شدند…؛ سپس تصمیم گرفتند دوباره روز بعد بهمنظور تعیین خلیفه اجتماع کنند. (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن اثیر، ج۳، ۱۳۸۵ق، ص۱۹۳)
نکتة دیگری که حضور پرشور و انبوه مردم را میرساند، وصف بیعتکنندگان با ایشان است که در سخنان امام علی(ع) نیز به آن اشاره شده است. آن حضرت مردم را هنگام هجوم برای بیعت، به شتران تشنه در اطراف حوضهای آب،[۶۴] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۲۲۹، ص۳۵۰-۳۵۱/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۴۹) و گله گوسفند در اطراف خویش،[۶۵] (سیدرضی، [بیتا]، ص۴۹) و انبوهی موهای یال کفتار[۶۶] (همان) تشبیه کرده است. این هجوم، طبق بیان خود حضرت بهگونهای بود که حتی موجب نگرانی ایشان شد. حضرت اشاره میکند: این حضور انبوه مردم سبب کوبیدگی یا زیر دستوپا افتادن امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)[۶۷] و پارگی لباس من شد.[۶۸] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۴۹)
آن حضرت در بخشی از سخنان خویش، پس از قسم به ذات باری تعالی، به عامل حضور مردمی و اعلام حمایتهای ایشان اشاره کرده است. جملة «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ»، (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۵۰) اشاره به حضور حاضران و تودههای مشتاق بیعتکننده است که سبب اتمام حجت بر حضرت شد. در جایی دیگر، حضرت به اجتماع مردم و اجماع آنها بر خلافت ایشان اشاره دارد؛ عاملی که سبب شد حضرت نتواند خواستة آنان را رد کند.[۶۹] (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۷) بنابراین، حضور انبوه و همگانی مردم، که از هر جهت آمادگی خویش را جهت همراهی با حضرت اعلام میکردند و خود را یاور و فرمانبر حضرت معرفی مینمودند، به تعبیر خود حضرت، حجت را بر وی تمام کرد و موجب شد بیعت ایشان را بپذیرد و برای اقامة عدل بهپا خیزد. در حقیقت، اعلام آمادگی مردم برای حمایت از امام علی(ع) موجب اثبات حکم و تکلیف الهی بر دوش آن حضرت شد؛ تکلیفی طاقتفرسا که امیرالمؤمنین(ع) را موظف به پذیرش آن میکرد. شاید به همین دلیل (سختی این مسئولیت) بود که آن حضرت آغاز زمامداری خویش را به شرایط آغازین دورة رسالت پیامبر اکرم(ص) تشبیه کرده است.[۷۰] (سیدرضی، [بیتا]، ص۵۷/ نعمانی، [بیتا]، ص۲۰۱) آن حضرت به تعبیر آیتالله مکارم شیرازی، «انقلاب دوران خلافتش را همانند انقلاب رسولاللّه(ص) می شمارد». (مکارم شیرازی، ج۱، ۱۳۷۵، ص۵۳۶)
۲. عهد و پیمان الهی در جهت یاری مظلوم و دفع ظالم
بدون شک، برپایی عدالت، کمک به مظلوم و جلوگیری از ظلمِ ظالم، در همة ادیان الهی سفارش شده است.
چنانکه قبلاً اشاره شد، یکی از اهداف آرمانی امام علی(ع) در بهدست گرفتن حکومت، امنیت بخشی به مظلومان بوده است. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۱۳۱، ص۱۸۹/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۲۳۸/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۲۷) بهنظر میرسد، در این خصوص خداوند از برخی بندگان خویش پیمان گرفته است که با تشکیل حکومت، به این خواست الهی جامة عمل بپوشانند و به یاری مظلومان و مبارزه با ستمگران بپردازند. امام علی(ع) در خطبة شقشقیه، افزون بر اشاره به حضور مردم و اتمام حجتی که بدین جهت بر حضرت شده است، به این عهد و پیمان الهی نیز اشاره دارد. آن حضرت دراینباره میفرماید: «آگاه باشید؛ به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید سوگند یاد میکنم، اگر به دلیل حضور حاضران و توده های مشتاق بیعتکننده، و اتمام حجت بر من به دلیل وجود یار و یاور نبود، و نیز به علت عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان و علمای (هر امت) گرفته است که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر پشتش می افکندم (و رهایش می نمودم) و آخرینش را به همان جام نخستینش سیراب می کردم».[۷۱] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة۳، ص۵۰/ شیخ مفید، ۱۴۱۲ق، ص۴۶/ قندوزی حنفی، ج۱، ۱۴۱۶ق، ص۴۳۸) در حقیقت، حضرت علی(ع) با توجه به این عهد و پیمان الهی که برخی از نویسندگان آن را پیمانی فطری، تعهدآور و مسئولیتزا دانستهاند، (جعفری، ج۲، [بیتا]، ص۳۲۴) احساس وظیفه و مسئولیت کرد و با پذیرش این مسئولیت کوشید این وظیفه را در قبال جامعة خویش بهگونهای شایسته انجام دهد.
نتیجهگیری
امام علی(ع) ـ که حکومت در نظرش ابزاری برای احقاق حق و از بین بردن باطل بود ـ ابتدا به علت ناامیدی از اصلاح جامعه و بهبود یافتن اوضاع نابسامان گذشته، و با پیشبینی شرایط بسیار دشوار آینده، از پذیرش خواستة مردم که خواهان خلافت وی پس از قتل عثمان بودند، خودداری کرد. حضرت که اوضاع آینده را متأثر از گذشته و بسیار تاریک، دشوار و ناامیدکننده میدید، در این مرحله هیچ رغبتی به پذیرش حکومت نداشت. از همین روی، درخواست داشت تا این مسئولیت را نپذیرد؛ اما سرانجام، حضور جدی و آگاهانة مردم، و احساس مسئولیت در قبال جامعه ـ طبق بیان خود آن حضرت ـ حجت را بر ایشان تمام کرد؛ بنابراین، با امید به حمایت و همراهی مردم در اصلاح امور، رهبری جامعه را برعهده گرفت.
برگرفته از مقاله پژوهشی ۹، مجله شیعه شناسی دوره ۱۲، شماره ۴۶، تابستان ۱۳۹۳، صفحه ۲۰۵-۲۳۸ با عنوان استنکاف ابتدایی و پذیرش نهایی خلافت ازسوی امام علی(ع) نوشته یدالله حاجی زاده
پینوشت:
[۱]. حضرت میفرماید: «إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِلَ ـ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ ـ أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَاب».
[۲]. آن حضرت در پاسخ به عبدالرحمن بن عوف ـ که پیشنهاد کرده بود با عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیرة شیخین، با آن حضرت بیعت خواهد کرد ـ فرمود: «بل علی کتاب الله وسنة رسوله واجتهاد رأیی».
[۳]. «ولالفیتم دنیاکم عندی اهون من عفطة عنز».
[۴]. «وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ ـ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُومٍ».
[۵]. «وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا».
[۶]. «… لکن لنردّ المعالم من دینک، ونظهر الإصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون من عبادک، وتقام المعطّلة من حدودک». همچنین در سخنی مشابه فرموده است: «اللهم إنک تعلم أنی لم أرد الإمرة، ولا علو الملک والرئاسة، وإنما أردت القیام بحدودک والأداء لشرعک، و وضع الأمور فی مواضعها وتوفیر الحقوق علی أهلها ـ و المضی علی منهاج نبیک ـ وإرشاد الضال إلی أنوار هدایتک». (ابن ابیالحدید، ج۲۰، ۱۳۷۸ق، ص۲۹۹)
[۷]. «وأیم اللّه لأنصفنّ المظلوم من ظالمه».
[۸]. «اَلَّذِلیلُ عِنْدی عَزیزٌ حَتّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَالْقَوِی عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ».
[۹]. «ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَی حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا…»
[۱۰]. «أیها الرجلان، قد وقعتما فی أمر عثمان، فخلیا عن أنفسکما».
[۱۱]. ابن ابیالحدید مینویسد: «کلمات علی مبنی بر شکایت از دیگران و اینکه حق مسلم او به ظلم گرفته شده، به حد تواتر نقل شده و مؤید نظر امامیه است که می گویند: علی با نص مسلّم تعیین شده است و هیچکس حق نداشت به هیچ عنوان بر مسند خلافت قرار گیرد؛ ولی نظر به اینکه حمل این کلمات بر آنچه که از ظاهر آنها استفاده می شود، مستلزم تفسیق یا تکفیر دیگران است، لازم است ظاهر آنها را تأویل کنیم. (فإن حمله علی الاستحقاق بالنص تکفیر أو تفسیق لوجوه المهاجرین و الأنصار).
[۱۲]. مستندات این امور، در ادامه ذکر خواهد شد.
[۱۳]. «انی تارک فیکم الثقلین…لن یفترقا…».
[۱۴]. حضرت میفرماید: «…واعلموا أنّکم صرتم بعد الهجرة أعراباً، و بعد الموالاة أحزاباً. ما تتعلّقون من الإسلام إلّا باسمه، ولا تعرفون من الإیمان إلا رسمه».
[۱۵]. «وقد ترون عهود اللّه منقوضة فلا تغضبون».
[۱۶]. «وَاعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ…».
[۱۷]. حضرت درنامه ای به مالک اشتر مینویسد: «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»؛ این دین اسیر دست اشرار، و وسیلة هوسرانی و دنیاطلبی گروهی بوده است.
[۱۸]. «واعلموا انّی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب»
[۱۹]. «اراهم السبیل واقام لهم الدین اذا اعوج».
[۲۰]. نماز نافله در شبهای ماه مبارک رمضان.
[۲۱]. عمر دربارة این نماز میگفت: «نعم البدعة هذه».
[۲۲]. «لم اکن لادع سنة رسول الله(ص) بقول احد من الناس».
[۲۳]. عمر دستور داده بود: «اقلّوا الروایة عن رسول الله».
[۲۴]. «وما کانوا یبالون فی أمثال هذا من مخالفة نصوصه إذا رأوا المصلحة فی غیرها».
[۲۵]. عمر گفت: «متعتان کانتا علی عهد رسول اللَّه(ص) و أنا أنهی عنهما و أُعاقب علیهما: متعة الحجّ و متعة النساء». شهید مطهری€ به نقل از کاشفالغطاء مینویسد: «خلیفه از آن جهت به خود حق داد این موضوع (متعه) را قدغن کند که تصور می کرد این مسئله داخل در حوزة اختیارات ولیامر مسلمین است. هر حاکم و ولیامری می تواند از اختیارات خود بهحسب مقتضای عصر و زمان در این گونه امور استفاده کند». (مطهری، ۱۳۸۵، ص۸۰)
[۲۶]. علامه شرفالدین در کتاب النص و الاجتهاد، به نمونههای زیادی از این دست اشاره کرده است.
[۲۷]. کعبالاحبار، ابوهریره، وهب بن منبه، تمیم دارمی و عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح، از برجسته ترین قهرمانان ساختن افسانه ها بودهاند.
[۲۸]. «وَلَکُمْ عَلَیْنَا الْعَمَلُ بِکِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ سِیرَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)».
[۲۹]. «وَمَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلَّا تُرِکَ بِهَا سُنَّة».
[۳۰]. «لَقَدْ عَمِلَ الْوُلَاةُ قَبْلِی بِاُمُورٍ عَظِیمَةٍ خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ… حَتَّی أَبْقَی وَحْدِی».
[۳۱]. «لو ان بیدی مفاتیح الجنة لاعطیتها بنی امیة».
[۳۲]. حضرت علی(ع) در بیانی در این زمینه فرموده است: «یلعب به مروان فصار سیّقة له یسوقه حیث یشاء».
[۳۳]. «…اتخذ بطانة اهل غش لیس منهم احد الا قد تسبب بطائفة من الارض یأکل خراجها و یستذل أهلها».
[۳۴]. «سَاَجْهَدُ فی اَن اُطَهِّرَ اْلاَرْضَ مِن هذَا الشَّخْصِ…».
[۳۵]. حضرت علی(ع) در حدیثی فرموده است: «واللّه ما تنقم منّا قریش الّا أنّ اللّه اختارنا علیهم».
[۳۶]. او در نامهای به زبیر، از بیعت گرفتن خویش از اهل شام برای وی خبر داد و از او خواست تا زودتر از علی(ع)، بصره و کوفه را تصرف کند. وی در همین نامه، از بیعت خویش با طلحه بعد از زبیر خبر داد.
[۳۷]. «فَإِنْ شِئْتُمَا رَقِیتُ الْمِنْبَرَ وَسَأَلْتُهُمْ ذَلِکَ مِمَّا شِئْتُمَا فَإِنْ أَذِنُوا فِیهِ فَعَلْت ».
[۳۸]. «انی نظرت فی کتاب اللّه عز وجل فلم أر فیه فضلا لولد اسماعیل علی ولد إسحاق علیهما الصلاة و السّلام».
[۳۹]. «أتامرونی ان اطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه من اهل الاسلام…».
[۴۰]. «فترک الناس علیا و التحقوا بمعاویه».
[۴۱]. از سلیم ابیعامر نقل شده است: «رأیت علی عثمان برداً ثمنه مئة دینار»؛ عثمان را دیدم که عبایی به قیمت صد دینار پوشیده بود. در الطبقات الکبری قیمت آن «صد درهم» بیان شده است. (ابن سعد، ج۳، [بیتا]، ص۴۲)
[۴۲]. «هذا مال الله أعطیه من شئت وأمنعه من شئت».
[۴۳]. «یَا اَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُم…».
[۴۴]. عباراتی چون «وَانّی انْشِدُکَ اللَّهَ انْ تَکونَ امامَ هذِهِ الْامَّةِ الْمَقتول » و «فَلا تَکونَنَّ لِمَرْوانَ سَیِّقَةً یَسوقُکَ حَیْثُ شاءَ بَعْدَ جَلالِ السِّنِّ وَتَقَضِّی الْعُمُرِ»، گوشهای از این نصایح و انتقادات است.
[۴۵]. یعقوبی مینویسد: «عثمان هرگاه به یکی از خویشاوندان خود جایزه ای می داد، آن را مقرری از بیتالمال می ساخت و خزانه دار امروز و فردا می کرد.
عثمان به او گفت: تو خزانه دار ما بیش نیستی… او در پاسخ گفت: به خدا قسم که من خزانه دار تو یا خویشاوندان تو نیستم؛ من تنها خزانهدار مسلمانانم. آنگاه روز جمعه، در حالی که عثمان خطبةمی خواند، کلید را آورد و گفت: ای مردم! [عثمان ] گمان برده است که من خزانه دار او و خویشان اویم؛ با اینکه من خزانه دار مسلمین بودم؛ و این هم کلیدهای بیتالمال شماست. و آنها را انداخت».
[۴۶]. آن حضرت در مذمت خلیفة سوم فرموده است: «…قام معه بنو ابیه یخضمون مال اللّه خضم الابل نبته الربیع»؛ دودمان پدری او به همراهی او برخاستند و چون شتری که گیاه تازه بهار را با ولع می خورد، به غارت بیتالمال دست زدند..».
[۴۷]. «اِذا اَرَدْنا أَن نُهْلِکَ قَرْیةً اَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسقُوا فیها فَحَقَّ علیها القَوْلُ فَدَمَّرناها تَدْمیراً»؛ و ما چون بخواهیم اهل دیاری را (به کیفر گناه) هلاک سازیم، پیشوایان و متنعّمان آن شهر را امر (به طاعت) کنیم، ولی آنها راه فسق و تبهکاری و ظلم را در آن دیار پیش گیرند (و مردم هم به راه آنها روند). آنگاه تنبیه و عقاب لزوم خواهد یافت و همه را به جرم بدکاری هلاک می سازیم. (سورة اسراء، آیة۱۶)
[۴۸]. «فان الحق القدیم لا یبطله شیء».
[۴۹]. «فتبایعنا علی أن تضع عنا ما أصبنا وتعفی لنا عما فی أیدینا…».
[۵۰]. «واللّه لقد بعثت فلاناً فخان…».
[۵۱]. آن حضرت خطاب به شورشیانی که این حادثه را بهوجود آوردند، فرمود: «وَ اَنَا جَامِعٌ لَکُمْ أَمْرَهُ اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ وَجَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَع».
[۵۲]. امام در نصیحت به عثمان میفرمود: «وإنی أنشدک اللّه ألّا تکون إمام هذه الأمّة المقتول…»؛ من تو را بهخدا سوگند می دهم نکند تو همان پیشوای مقتول این امت شوی؛ چه اینکه پیامبر(ص) همواره می فرمود: «در این امت پیشوایی کشته خواهد شد که پس از آن درهای کشت و کشتار به روی آنها تا قیامت باز خواهد شد؛ امور این امت را بر آنها مشتبه می کند؛ فتنه و فساد در میانشان گسترش می دهد…».
[۵۳]. حضرت علی(ع) میفرمود: «یطلبون بدم هم سفکوه»؛ خونی که خود ریختهاند، طلب میکنند.
[۵۴]. حضرت علی(ع) در نامهای به معاویه نوشت: «انّک زعمت أنّ الّذی دعاک إلی ما فعلت، الطّلب بدم عثمان».
[۵۵]. نجاشی در ماه مبارک رمضان مرتکب شرب خمر شد. علی(ع) ابتدا هشتاد ضربة شلاق به او زد؛ سپس یک شب او را زندانی کرد و صبح روز بعد بیست ضربة دیگر هم بر او نواخت. نجاشی اعتراض کرد که حد شرب خمر هشتاد تازیانه است. حضرت فرمود: این بیست تازیانه بهخاطر بیحرمتیات به ماه مبارک رمضان است. نجاشی به همین علت از علی(ع) جدا شده و به معاویه پیوست.
[۵۶]. حضرت میفرماید: اگر نیرنگ و خیانت را ناپسند نمیدانستم، زیرکترین مردم بودم.
[۵۷]. «لم تکن بیعتکم إیّای فلتة».
[۵۸]. «وفی الکلام تعریض ببیعة أبیبکر».
[۵۹]. شیخ مفید در اینباره مینویسد: «قد ثبت بمتواتر الأخبار ومتظاهر الأحادیث والآثار أن أمیرالمؤمنین(ع) کان معتزلاً للفتنة بقتل عثمان وأنه بعد عن منزله فی المدینة لئلا تتطرق علیه الظنون برغبته فی البیعة».
[۶۰]. علی(ع) فرموده است: «و قد کان رسولاللّه(ص) عهد الیّ عهداً؛ فقال: «یا بن أبی طالب لک ولاء امّتی. فإن ولّوک فی عافیة واجمعوا علیک بالرّضا فقم بأمرهم، و إن اختلفوا علیک فدعهم…».
[۶۱]. «فانتم عباد الله والمال مال الله یقسم بینکم بالسویه».
[۶۲]. «لا بد من أمیر، فأنت أحق بها».
[۶۳]. «رضینا به طائعین غیر کارهین».
[۶۴]. «ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَی حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا…».
[۶۵]. «مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَم».
[۶۶]. «فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَالنَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ».
[۶۷]. برخی از مفسران بعید دانستهاند که واژة «حسنان» به معنای امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) باشد. (شهیدی، ۱۳۷۸، ص۴۵۰)
[۶۸]. «حَتَّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ».
[۶۹]. «ولکنی لما اجتمع رأیکم لما یسعنی ترککم».
[۷۰]. «الا وانّ بلیّتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث اللّه نبیّه(ص)».
[۷۱]. «اَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَاَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی أَوْلِیَاءِ الْأَمْرِ أَنْ لَا یَقِرُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِها…».