خانه » همه » مذهبی » استکبار: برترى خواهى، خود بزرگ‌ بینى

استکبار: برترى خواهى، خود بزرگ‌ بینى

استكبار از ريشه «ك‌ ـ‌ ب‌ ـ‌ ر» و به معناى برترى خواهى[1]، امتناع از پذيرش حق از روى عناد و تكبّر[2] و خود بزرگ‌ بينى دروغين[3]است. استكبار طبق معناى اخير متعدى است و به مفعول نياز دارد; امّا در اغلب موارد مفعولى براى آن ذكر نمى‌شود و در چنين مواردى معمولا مفعول، همان فاعل است; يعنى شخصى خود را بزرگ مى‌شمارد و از اين‌رو گردنكشى و سرپيچى مى‌كند.[4]

واژه استكبار گاه با حرفِ «عن» متعدّى مى‌شود كه به معناى روگردانيدن و پشت كردن است و گاه با حرف «على» و به معناى گردنكشى و تجاوز به حقوق ديگران است.[5] اين واژه با مشتقات آن 48 بار در قرآن كريم آمده كه 4 مورد آن به استكبار ابليس و بقيّه به استكبار انسان اشاره دارد. ماده «عُتُوّ» و برخى مشتقات آن نيز كه در قرآن كريم به‌كار رفته به معناى استكبار است.[6] بدترين اقسام استكبار عدم‌تمكين و تواضع در برابر فرمان خداوند و انبياى الهى است[7]: «و اَمَّا الَّذينَ كَفَروا اَفَلَم‌تَكُن ءايـتى تُتلى عَلَيكُم فَاستَكبَرتُم و كُنتُم قَومـًا مُجرِمين» (جاثيه/45،31) اين آيه بيان‌كننده استكبار و عدم پذيرش آيات و دستورات الهى از‌سوى كافران است;
نيز آيه 87 بقره/2: «ولَقَد‌ءاتَينا موسَى الكِتـبَ وقَفَّينا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ وءاتَينا عيسَى ابنَ مَريَمَ البَيِّنـتِ واَيَّدنـهُ بِروحِ القُدُسِ اَفَكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لاتَهوى اَنفُسُكُمُ استَكبَرتُم فَفَريقـًا كَذَّبتُم وفَريقـًا تَقتُلون» استكبار و سرپيچى امتها را از بعضى فرمانهاى الهى كه پيامبران از جانب خداوند آورده و مطابق ميل آنان نيست و همچنين تكذيب برخى پيامبران و قتل برخى ديگر را توسط مستكبران، بيان مى‌كند.
استكبار، از ديدگاه برخى، چون دربردارنده مفاهيم خودبزرگ بينى، فخرفروشى و برترى‌طلبى است به‌طور كلّى خُلقى ناپسند و صفتى مذموم است، برخلاف استضعاف كه لزوماً بيان كننده وصفى مذموم يا ممدوح در شخص مستضعف نيست، بلكه طرز تلقى يا عمل خاص ديگران را بيان مى‌دارد، ازاين‌رو در قرآن كريم بيشتر صيغه‌هاى فعلى استضعاف به‌صورت مجهول: «استُضعِفوا» آمده است; يعنى ضعيف شمرده شدند يا به ضعف كشانيده‌ شدند.[8]

 

زمينه‌ها و عوامل پيدايش استكبار

استكبار، گاه از فرد يا گروه يا جامعه‌اى نسبت به ديگر افراد، گروهها و جوامع ضعيف سر‌مى‌زند كه همان طلب سيطره و بزرگى كردن بر ديگران است; مانند:«اِنَّ‌فِرعَونَ عَلا فِى‌الاَرضِ و جَعَلَ اَهلَها شِيَعـًا يَستَضعِفُ طَـائِفَةً مِنهُم…» (قصص/28،4)،«واستَكبَرَ هُوَ و جُنودُهُ فِى الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ…» (قصص/28،39) اين آيات درباره رفتار مستكبرانه فرعون* و لشكريانش با مردمى است كه در محدوده فرمانروايى وى زندگى مى‌كرده‌اند و گاه اين پديده شوم در ارتباط با فرمانهاى الهى و عبادت خداوند بروز مى‌كند.

1. مال و ثروت فراوان:

مانند استكبار فرعون: «و نادى فِرعَونُ فى قَومِهِ قالَ … و هـذِهِ الاَنهـرُ تَجرى مِن تَحتى اَفَلا تُبصِرون» (زخرف/43،51)،«و قالَ موسى رَبَّنا اِنَّكَ ءاتَيتَ فِرعَونَ و مَلاََهُ زينَةً واَمولاً فِى‌الحَيوةِ الدُّنيا…» (يونس/10،88)

2. قدرت نظامى و موقعيت سياسى ـ اجتماعى:

قرآن كريم درباره فرعون مى‌فرمايد: «و نادى فِرعَونُ فى قَومِهِ قالَ يـقَومِ اَلَيسَ لى مُلكُ مِصرَ…» (زخرف/43،51) كه حاكى از پادشاهى و قدرت اوست، و «فَاَمّا عادٌ فاستَكبَروا فِى‌الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ و‌قالوا مَن اَشَدُّ مِنّا قُوَّةً…»،  (فصّلت/41،15) كه قدرت غرور آفرين قوم عاد را بيان مى‌كند.

3. فقر فرهنگى و عدم استقلال فكرى مستضعفان:

تهى كردن مستضعفان از اتكاى به نفس و خودباورى توسط مستكبران، از عوامل پيدايش استكبار است:«فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعوهُ اِنَّهُم كانوا قَومـًا فـسِقين» (زخرف/43،54)، زيرا گاهى افزون بر مستكبران، خود مستضعفان نيز در ايجاد استكبار نقش دارند و به تبليغات و دسيسه‌ها و تهاجم فرهنگى مستكبران پاسخ مثبت داده، از آنها پيروى مى‌كنند: «فَيَقولُ الضُّعَفـؤُا لِلَّذينَ استَكبَرُوا اِنّا كُنّا لَكُم تَبَعـًا…» (غافر/40،47) و آيات 31‌ـ‌33 سبأ/34 و 21 ابراهيم/14 حاكى از دسيسه‌هاى شبانه‌روزى مستكبران براى القاى انديشه‌هاى خود به مستضعفان و تشويق آنان به پيروى از خود و همچنين بيان كننده پيروى مستضعفان از مستكبران به سبب استضعاف فرهنگى است كه در اغلب موارد با ضعف اقتصادى و نظامى نيز توأم است.
استضعافى كه اين‌گونه ايجاد شده دست كمى از استكبار ندارد، زيرا چنين مستضعفانى در گمراهى و عذاب اخروى با مستكبران همراه و همگام‌اند: «…‌ولَو تَرى اِذِ الظّــلِمونَ مَوقوفونَ عِندَ رَبِّهِم يَرجِعُ بَعضُهُم اِلى بَعض القَولَ يَقولُ الَّذينَ استُضعِفوا لِلَّذينَ استَكبَروا لَولا اَنتُم لَكُنّا مُؤمِنين * قالَ الَّذينَ استَكبَروا لِلَّذينَ استُضعِفوا اَنَحنُ صَدَدنـكُم عَنِ الهُدى بَعدَ اِذ جاءَكُم بَل كُنتُم مُجرِمين * وقالَ الَّذينَ استُضعِفوا لِلَّذينَ استَكبَروا بَل مَكرُ الَّيلِ والنَّهارِ اِذ تَأمُرونَنا اَن نَكفُرَ بِاللّهِ ونَجعَلَ لَهُ اَندادًا واَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا العَذابَ وجَعَلنَا الاَغلـلَ فى اَعناقِ الَّذينَ كَفَروا هَل يُجزَونَ اِلاّ ما كانوا يَعمَلون» (سبأ/34،31‌ـ‌33)
در اين آيات مستضعفان، با خطاب به مستكبران در قيامت، آنان را سبب بى‌ايمانى خود مى‌دانند و مى‌گويند: شما با دسيسه‌هاى شبانه روزى ما را به كفر به خداوند وادار كرديد. مستكبران در قالب استفهام انكارى پاسخ مى‌دهند: «آيا ما راهِ هدايت را بر شما بسته بوديم؟ اين چنين نيست، بلكه شما خود مجرم و گناهكاريد; همچنين آيات فوق به پشيمانى و عذاب اُخروى مستكبران و مستضعفان هر دو، اشاره دارد.

4. توهم برترى در آفرينش:

اعتقاد به برترى گوهر خلقت نيز از عوامل ايجاد استكبار است: «قالَ يـاِبليسُ ما مَنَعَكَ اَن تَسجُدَ لِما‌خَلَقتُ بِيَدَىَّ اَستَكبَرتَ اَم كُنتَ مِنَ العالين * قالَ اَنا خَيرٌ مِنهُ خَلَقتَنى مِن نار وخَلَقتَهُ مِن طين» و (ص/38،75‌ـ‌76 و نيز 12‌اعراف/7) در اين آيات اعتقاد شيطان به برترى مادّه خلقت خويش (آتش) بر مادّه آفرينش انسان (خاك) بيان شده است.

5. كفر:

«اِلاّ اِبليسَ اَبى واستَكبَرَ وكانَ مِنَ الكـفِرين» (بقره/2،34)، «اِلاّ اِبليسَ استَكبَرَ وكانَ مِنَ الكـفِرين» (ص/38،74)، زيرا ابليس، كفر خود را مكتوم مى‌كرد[9]: «بَلى قَد جاءَتكَ ءايـتى فَكَذَّبتَ بِها واستَكبَرتَ و كُنتَ مِنَ الكـفِرين» (زمر/39،59) اين آيه درباره كسانى است كه پس از مرگشان هنگام مشاهده عذاب الهى آرزو مى‌كنند به دنيا بازگردند تا از نيكوكاران گردند. خداوند به ايشان مى‌گويد: آرى، آيات ما به شما رسيد; ولى شما آن را تكذيب كرديد و استكبار ورزيديد و از كافران‌بوديد.

6. هواى نفس و خودپرستى:

«… اَفَكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لاتَهوى اَنفُسُكُمُ استَكبَرتُم فَفَريقـًا كَذَّبتُم وفَريقـًا تَقتُلون» (بقره/2،87) هرگاه پيامبران براى امتها از سوى خداوند دستوراتى مى‌آوردند كه مطابق ميل آنان نبود، از آن سرپيچى مى‌كردند; برخى پيامبران را تكذيب كرده و برخى آنان را‌مى‌كشتند.

7. گناه و جرم پيشگى:

«و اَمَّا الَّذينَ كَفَروا اَفَلَم تَكُن ءايـتى تُتلى عَلَيكُم فَاستَكبَرتُم وكُنتُم قَومـًا مُجرِمين» (جاثيه/45،31) در اين آيه و همچنين در آيه 133 اعراف/7 و آيه «…‌فاستَكبَروا وكانوا قَومـًا مُجرِمين» (يونس/10،75) گناهان بسيار و جرم‌پيشگى كافران و فرعون و سران حكومتش و‌… عامل استكبار آنان در برابر آيات الهى بيان شده‌است.

8. غفلت از قدرت نامحدود الهى:

يكى از عوامل كفر و استكبار در قوم عاد، غفلت آنان از قدرت برتر الهى بوده است: «فَاَمّا عادٌ فاستَكبَروا فِى‌الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ وقالوا مَن اَشَدُّ مِنّا قُوَّةً اَوَ لَم يَرَوا اَنَّ اللّهَ الَّذى خَلَقَهُم هُوَ اَشَدُّ مِنهُم قُوَّةً و كانُوا بِـايـتِنا يَجحَدون.» (فصّلت/41،15)، «…‌اَو لَم يَعلَم اَنَّ اللّهَ قَد اَهلَكَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ اَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً و اَكثَرُ جَمعـًا…». (قصص/28،78) اين آيه به غفلت قارون* (از‌مستكبران قوم موسى(عليه السلام)) از قدرت نامحدود پروردگار اشاره‌دارد.

 

آثار استكبار

پديده استكبار آثار شوم و پيامدهاى فردى و اجتماعى فراوانى دارد; از‌جمله:

1. عهد شكنى و نفرت و رويگردانى از انذار و هشدار انبيا:

«واَقسَموا بِاللّهِ جَهدَ اَيمـنِهِم لـَئِن جاءَهُم نَذيرٌ لَيَكونُنَّ اَهدى مِن اِحدَى الاُمَمِ فَلَمّا جاءَهُم نَذيرٌ ما زادَهُم اِلاّ نُفورا * اِستِكبارًا فِى الاَرضِ…» (فاطر/35،42‌ـ‌43)

2. تكذيب و ردّ آيات الهى:

«و اِذا تُتلى عَلَيهِ ءايـتُنا ولّى مُستَكبِرًا كَاَن لَم يَسمَعها كَاَنَّ فى اُذُنَيهِ‌وَقرًا» (لقمان/31،7)

3.‌تكذيب و قتل انبيا:

«… اَفَكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لاتَهوى اَنفُسُكُمُ استَكبَرتُم فَفَريقـًا كَذَّبتُم وفَريقـًا تَقتُلون» (بقره/2،87)

4. انكار توحيد:

«اِنَّهُم كانوا اِذا قيلَ لَهُم لا‌اِلـهَ اِلاَّ اللّهُ يَستَكبِرون * و يَقولونَ اَئِنّا لَتارِكوا ءالِهَتِنا لِشاعِر مَجنون» (صافّات/37، 35‌ـ‌36)

5. رويگردانى از عبادت خدا:

«و مَن يَستَنكِف عَن عِبادَتِهِ ويَستَكبِر فَسَيَحشُرُهُم اِلَيهِ جَميعا» (نساء/4،172)، «اِنَّ الَّذينَ يَستَكبِرونَ عَن عِبادَتى سَيَدخُلونَ جَهَنَّمَ داخِرين» (غافر/40،60)

6. درخواستهاى نامعقول:

«و‌قالَ الَّذينَ لا يَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَينَا المَلـئِكَةُ اَو‌نَرى رَبَّنا لَقَدِ‌استَكبَروا فى اَنفُسِهِم وعَتَو عُتُوًّا كَبيرا» (فرقان/25،21)

7. لجاجت و حق‌ناپذيرى:

«فَاَمّا عادٌ فاستَكبَروا فِى‌الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ وقالوا مَن اَشَدُّ مِنّا قُوَّةً اَوَ لَم يَرَوا‌اَنَّ اللّهَ الَّذى خَلَقَهُم هُوَ اَشَدُّ مِنهُم قُوَّةً و كانُوا بِـايـتِنا يَجحَدون» (فصّلت/41،15)، «تِلكَ ءايـتُ اللّهِ نَتلوها عَلَيكَ بِالحَقِّ فَبِاَىِّ حَديث بَعدَ اللّهِ وءايـتِهِ يُؤمِنون * وَيلٌ لِكُلِّ اَفّاك اَثيم * يَسمَعُ ءايـتِ اللّهِ تُتلى عَلَيهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُستَكبِرًا كَاَن لَم يَسمَعها فَبَشِّرهُ بِعَذاب اَليم» (جاثيه/45،6‌ـ‌8)

8. تكذيب قرآن و رسالت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله):

«ثُمَّ اَدبَرَ واستَكبَر * فَقالَ اِن هـذا اِلاّ سِحرٌ يُؤثَر * اِن هـذا‌اِلاّ قَولُ البَشَر» (مدثّر/74،23‌ـ‌25)

9. تكذيب آخرت و معاد:

«…‌فَالَّذينَ لا‌يُؤمِنونَ بِالأخِرَةِ قُلوبُهُم مُنكِرَةٌ وهُم مُستَكبِرون» (نحل/16،22)، «واستَكبَرَ هُوَ وجُنودُهُ فِى الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ وظَنّوا اَنَّهُم اِلَينا لا يُرجَعون» (قصص/28،39)،«ويَقولونَ مَتى هـذا الوَعدُ اِن كُنتُم صـدِقين» (ملك/67،26) از آيات فوق و آيات فراوان ديگرى در اين زمينه برمى‌آيد كه مستكبران بيش از هر چيز به تكذيب اصول دين (توحيد، نبوت و معاد) مى‌پردازند.

10.‌اصرار بر گناه، دروغ و ناشنيده گرفتن آيات الهى:

«وَيلٌ لِكُلِّ اَفّاك اَثيم * يَسمَعُ ءايـتِ اللّهِ تُتلى‌عَلَيهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُستَكبِرًا كَاَن لَم‌يَسمَعها…» (جاثيه/45،7‌ـ‌8)

11. احساس غرور و خودپسندى:

«فَاَمّا عادٌ فاستَكبَروا فِى‌الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ وقالوا مَن اَشَدُّ مِنّا قُوَّةً…» (فصّلت/41،15)

12. محروميت از محبت الهى:

«… اِنَّهُ لا‌يُحِبُّ المُستَكبِرين». (نحل/16،23)

13. محروميّت از مغفرت و هدايت الهى:

«…‌و‌رَاَيتَهُم يَصُدّونَ وهُم مُستَكبِرون * سَواءٌ عَلَيهِم اَستَغفَرتَ لَهُم اَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن يَغفِرَ اللّهُ لَهُم اِنَّ اللّهَ لا يَهدِى القَومَ الفـسِقين» (منافقون/63،5‌ـ‌6)

14.‌محروميت از بركات آسمانى:

«اِنَّ الَّذينَ كَذَّبوا بِـايـتِنا و استَكبَروا عَنها لا‌تُفَتَّحُ لَهُم اَبوبُ السَّماءِ…» (اعراف/7،40)

15. استبداد و خودكامگى:

«قالَ المَلاَُ الَّذينَ استَكبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّكَ يـشُعَيبُ والَّذينَ ءامَنوا مَعَكَ مِن قَريَتِنا اَولَتَعودُنَّ فى مِلَّتِنا…» (اعراف/7،88) اين آيه درباره تصميم مستبدانه سران قوم حضرت شعيب است كه او و گرويدگان به وى را تهديد كردند كه ايشان را از محل زندگيشان اخراج خواهند كرد، جز اينكه از آيين خود دست برداشته و به آيين سران مستكبر قومشان بگروند.

16. كفر:

بر اساس برخى از آيات قرآن، كفر از عوامل و زمينه‌هاى استكبار و براساس آيات ديگرى، از آثار و نتايج آن است: «قالَ الَّذينَ استَكبَروا اِنّا بِالَّذى ءامَنتُم بِهِ كـفِرون» (اعراف/7،76) اين آيه و آيات 31‌ـ‌33 سبأ/34 كفر و ناسپاسى قوم حضرت صالح(عليه السلام) را نتيجه استكبار آنان مى‌داند.

 

راههاى مقابله با استكبار

1. صبر و پايدارى:

«واَورَثنَا القَومَ الَّذينَ كانوا يُستَضعَفونَ مَشـرِقَ الاَرضِ ومَغـرِبَهَا… بِما صَبَروا ودَمَّرنا ما كانَ يَصنَعُ فِرعَونُ وقَومُهُ…‌.» (اعراف/7،137)

2. وجود رهبرى صالح و ياورانى صديق[10]:

«…‌والمُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ الَّذينَ يَقولونَ رَبَّنا اَخرِجنا مِن هـذِهِ القَريَةِ الظّالِمِ اَهلُها واجعَل لَنا مِن لَدُنكَ وَلِيـًّا واجعَل لَنا مِن لَدُنكَ نَصِيرا».(نساء/4،75) رهبر صالح و نيروى انسانى دو شرط اساسى براى مبارزه با مستكبران و ستمگران‌است.[11]

3. جهاد همگانى و فراگير:

«وما لَكُم لا‌تُقـتِلونَ فى سَبيلِ اللّهِ والمُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ…». (نساء/4،75)

4. دعا و استمداد از خدا:

«والمُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ الَّذينَ يَقولونَ رَبَّنا اَخرِجنا مِن هـذِهِ القَريَةِ الظّالِمِ اَهلُها…». (نساء/4، 75)

 

فرجام مستكبران

1. فرجام مستكبران در دنيا:

با مطالعه سرنوشت مستكبران امتهاى گذشته درمى‌يابيم كه زوال نعمت و حكومت و سرنوشت هلاكتبار و عذاب الهى از كيفرهايى است كه آنان به‌گونه‌اى دچار آن شده‌اند و اين از سنّتهاى الهى است كه بايد از آن عبرت گرفت: «فَلَمّا جاءَهُم نَذيرٌ ما‌زادَهُم اِلاّ نُفورا * اِستِكبارًا فِى الاَرضِ ومَكرَ السَّيِّىِ ولا يَحيقُ المَكرُ السَّيِّئُ اِلاّ بِاَهلِهِ فَهَل يَنظُرونَ اِلاّ سُنَّتَ الاَوَّلينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبديلاً ولَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحويلا * اَوَ لَم‌يَسيروا فِى الاَرضِ فَيَنظُروا كَيفَ كانَ عـقِبَةُ الَّذينَ مِن قَبلِهِم و كانوا اَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً وما‌كانَ اللّهُ لِيُعجِزَهُ مِن شَىء فِى السَّمـوتِ ولا فِى الاَرضِ اِنَّهُ كانَ عَليمـًا قَديرا» (فاطر/35، 42‌ـ‌44)، «و عادًا وثَمودَا وقَد تَبَيَّنَ لَكُم مِن مَسـكِنِهِم وزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطـنُ اَعمــلَهُم فَصَدَّهُم عَنِ السَّبيلِ وكانوا مُستَبصِرين * وقـرونَ وفِرعَونَ وهـمـنَ ولَقَد جاءَهُم موسى بِالبَيِّنـتِ فَاستَكبَروا فِى الاَرضِ وما كانوا سـبِقين * فَكُلاًّ اَخَذنا بِذَنبِهِ فَمِنهُم مَن اَرسَلنا عَلَيهِ حاصِبـًا ومِنهُم مَن اَخَذَتهُ الصَّيحَةُ ومِنهُم مَن خَسَفنا بِهِ الاَرضَ ومِنهُم مَن اَغرَقنا وما كانَ اللّهُ لِيَظلِمَهُم ولـكِن كانوا اَنفُسَهُم يَظلِمون» (عنكبوت/29،38‌ـ‌40)
در آيه 38، به مستكبران عاد و ثمود اشاره دارد و اينكه شيطان اعمال ايشان را در نظرشان زيبا جلوه داده و آنها را از راه راست بازداشته است، درحالى‌كه آنها قوّه تشخيص داشته و مى‌توانستند راه راست را دريابند، و در آيه‌39 به مستكبران بزرگ زمان حضرت موسى(عليه السلام)اشاره دارد و اينكه آنان نمى‌توانند بر امر خدا درباره عذاب آنها سبقت گرفته و از آن بگريزند. در اين آيه قارون پيش از فرعون ذكر شده است. شايد از آن رو كه از قوم حضرت موسى و از بنى‌اسرائيل است. در آيه 40 كيفر هر يك از مستكبران مذكور مطابق گناهى كه مرتكب شده‌بودند بيان شده است; برخى از آنها به وسيله بادى كه سنگ به همراه خود داشت و برخى با صيحه آسمانى و برخى با فرو رفتن در زمين و برخى نيز با غرق شدن در آب كيفر شدند. بخش‌پايانى آيه گوياى آن است كه خداوند به آنها ستم نكرده، بلكه آنها بر خويش ستم روا داشته‌اند. آيات مذكور و نيز آيات ديگرى كه در اين زمينه آمده، فرجام بد دنيوى مستكبران را بيان مى‌كند; مانند آيات 39‌ـ‌40 قصص / 28، 78، 91 اعراف/‌7 و‌…‌ .

2. فرجام مستكبران در آخرت:

فرجام شوم و دردناك مستكبران در آياتى چند، چنين بيان شده است: محروميت از بهشت: «اِنَّ الَّذينَ كَذَّبوا بِـايـتِنا واستَكبَروا عَنها… لا يَدخُلونَ الجَنَّةَ…» (اعراف/7،40)، گرفتار شدن به عذاب دردناك و درافتادن به آتش جهنم با خوارى و خلود در آن: «واَمَّا الَّذينَ استَنكَفوا واستَكبَروا فَيُعَذِّبُهُم عَذابـًا اَليمـًا» (نساء/4،173)، «والَّذينَ كَذَّبوا بِـايـتِنا واستَكبَروا عَنها اُولـئِكَ اَصحـبُ النّارِ» (اعراف/7،36)، «… اِنَّ الَّذينَ يَستَكبِرونَ عَن عِبادَتى سَيَدخُلونَ جَهَنَّمَ داخِرين» (غافر/40، 46، 60; زمر/39،60; اعراف/7،36)، اضطراب روحى بر اثر برخورد و ستيزه مستضعفان با آنان و پشيمانى آنها (سبأ/ 34، 31‌ـ‌33; مؤمن/40،47‌ـ‌48)، لعنت كردن يكديگر (اعراف/7، 36‌ـ‌39)، بى‌توجهى به درخواستها و التماسهاى ايشان و نپذيرفتن آن (مؤمن/40، 47‌ـ‌50)، محاسبه شديد و خسران ابدى (طلاق/65، 8‌ـ‌9) و سرانجام روسياهى در قيامت. (زمر/ 39، 60)

 

مستكبران در قرآن

در طول تاريخ همواره مستكبرانى بوده‌اند و نمونه‌هايى از آنان بدين شرح در قرآن كريم آمده است:
خاندان فرعون و سران قوم و سپاهيانش (اعراف/ 7، 133; قصص/ 28، 39)، قارون (عنكبوت/ 29، 39)، هامان (عنكبوت/29، 39)، بنى‌اسرائيل (بقره/ 2، 87)، اشراف مدين (قوم شعيب) (اعراف/ 7، 88)، قوم عاد (فصّلت/41، 15)، قوم ثمود (اعراف/ 7، 75‌ـ‌76)، مشركان و اشراف قريش و عرب (فرقان/ 25، 31; لقمان/31،7; فاطر/ 35، 43; سبأ/ 34، 31‌ـ‌33)[12] كفّار، (مؤمنون/23، 67)[13] و منافقان. (منافقون/ 63،5; نوح/71، 7)[14] در قرآن كريم در برابر بيان مصاديقى از مستكبران، مصاديقى نيز از كسانى كه استكبار نمىورزند و در برابر اوامر الهى خاشع‌اند آورده شده است; مانند: «ولَهُ مَن فِى السَّمـوتِ والاَرضِ ومَن عِندَهُ لايَستَكبِرونَ عَن عِبادَتِهِ ولا‌يَستَحسِرون» (انبياء/ 21، 19) در اين آيه به روحيّه منزّه از استكبار بندگان مقرّب و فرشتگان مكرّم الهى اشاره شده; آنان كه بدون خستگى و ملال، در عبادت الهى مستغرق‌اند و هيچ اشتغال و مانعى آنان را از اين عبادت هميشگى باز‌نمى‌دارد.[15]

 

نویسنده: محمد مهدى خراسانى

____________________________________

پی نوشت:

[1]. التحقيق، ج‌10، ص‌18، «كبر».
[2]. لسان العرب، ج‌12، ص‌13، «كبر».
[3]. مجمع‌البحرين، ج‌4، ص‌9، «كبر».
[4]. راه و راهنماشناسى، ص‌79.
[5]. همان، ص‌80.
[6]. ترتيب العين، ص‌514، «عتوّ»; فرهنگ جامع، ج‌3، ص‌1815.
[7]. نثر طوبى، ج‌2، ص‌325.
[8]. راه و راهنماشناسى، ص‌95.
[9]. الفرقان، ج‌1، ص‌297; نمونه، ج‌1، ص‌183; الميزان، ج‌1، ص‌122‌ـ‌123.
[10]. الميزان، ج‌4، ص‌420.
[11]. راهنما، ج‌3، ص‌471.
[12]. مجمع‌البيان، ج‌8، ص‌613.
[13]. همان، ج‌7،ص‌178‌ـ‌179.
[14]. الميزان، ج‌19‌، ص‌281‌، 285‌، 287‌; ج‌20‌، ص‌29.
[15]. همان، ج‌14، ص‌265، 281.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد