نام اسحاق(علیه السلام) 17 بار در قرآن كريم در آيات 133، 136، 140 بقره/ 2؛ 84 انعام/ 6؛ 84 آل عمران/ 3؛ 163 نساء/ 4؛ 71 هود/ 11؛ 6، 38 يوسف/ 12؛ 39 ابراهيم/ 14؛ 49 مريم/ 19؛ 72 انبياء/ 21؛ 27 عنكبوت/ 29؛ 112- 113 صافّات/ 37، 45 ص/ 38 ذكر شده است.
مشهور لغويان اسحاق را واژه اى عبرى می دانند كه از «يصحاق» به معناى «می خندد» گرفته شده است «1»، اگرچه برخى آن را عربى و مشتق از «س- ح- ق» دانسته اند. «2»
درباره اين پيامبر نيز، همانند برخى ديگر از پيامبران، در منابع اسلامى و قرآن كريم و در كتاب مقدس، گزارشهاى فراوانى وجود دارد كه برخى از آنها با هم سازگار بوده، برخى نيز ناسازگاريهاى عميقى دارد.
اسحاق در كتاب مقدس:
تاريخ و داستان زندگى اسحاق در عهد عتيق در سِفْر پيدايش به تفصيل بيان شده و از او به عنوان فرزندى ياد شده است كه خداوند پيش از تولد و در هنگام پيرى والدينش وعده تولد او را به ابراهيم داده بود «3» و چون اين خبر باعث خوشحالى وى و همسرش ساره گرديد، اين مولود را اسحاق يعنى «خنده» نام نهادند «4» و 8 روز پس از تولد به فرمان خداوند او را ختنه كردند. «5» هنگامى كه اسحاق را از شير گرفتند ابراهيم به اين مناسبت جشن بزرگى برپا كرد. «6»
در عهد قديم ناسازگارى ميان اسماعيل و اسحاق و رانده شدن اسماعيل و مادرش از خانه گزارش شده است. «7»
در عهد جديد نيز از زبان پولس نقل شده كه اسحاق در كودكى مورد آزار برادر پدرى خود اسماعيل قرار گرفت و خداوند به ابراهيم دستور داد كه كنيزش هاجر و پسرش اسماعيل را از خانه بيرون كند، زيرا از نظر آنان پسر كنيز نمی تواند، مانند پسر زن آزاد از دارايى ابراهيم ارث ببرد. «8»
برخلاف بيشتر مفسران مسلمان و ظاهر آيات قرآن، كتاب مقدس در داستان امتحان ابراهيم، ذبح را به اسحاق نسبت داده و آورده است: خداوند به ابراهيم فرمان داد يگانه پسرش اسحاق را به سرزمين «موريا» برده، وى را در آنجا بر سر يكى از كوهها به عنوان هديه سوختنى قربانى كند. «9» يهود اين ويژگى را از دلايل برترى اسحاق عليه السلام بر اسماعيل عليه السلام می دانند.
براساس گزارش همين كتاب اسحاق در سن 40 سالگى به سفارش پدرش و باوساطت خادم او با دختر پسر عموى خود «ربكا» (دختر بتوئيل بن ناحور) ازدواج كرد. «10» ثمره اين ازدواج پس از 20 سال نازايى دو پسر همزاد به نامهاى «عيسو» و «يعقوب» بود. «11»
پس از سپرى شدن 137 سال، اسحاق درحالی كه پير و نابينا شده بود، خواست از ميان دو فرزندش يكى را به جانشينى خود برگزيند، كه يعقوب با اقدام زيركانه اى اين مقام را نصيب خود كرد. «12»
اسحاق در 180 سالگى از دنيا رفت و پسرانش يعقوب و عيسو او را در مقبره ابراهيم عليه السلام، معروف به «مكفيله» دفن كردند. «13»
اسحاق درقرآن و منابع اسلامى:
به جز داستان مژده تولد اسحاق، درباره تاريخ، مكان، مدت عمر و ديگر ويژگيهاى زندگى او در قرآن چيز ديگرى نيامده است؛ ولى نام او در ميان چند پيامبر ديگر با چندين صفتى كه به او نسبت داده شده ذكر گرديده است. درباره داستان بشارت تولد اسحاق گفته شده: عادت حضرت ابراهيم عليه السلام بر آن بوده كه همواره بايد چند مهمان بر سر سفره او حاضر باشند؛ اما چند روزى مهمانى براى او نرسيده بود كه سه «14»، 4 «15»، 8 «16» يا … فرشته به صورت ناشناس و با اداى سلام بر وى وارد شدند. ابراهيم گوساله فربهى را براى آنان بريان كرده، بر سرِ خوان نهاد؛ ولى با شگفتى ديد آنها به سوى غذا دست دراز نمی كنند، از اين رو آنان را ناشناس و بيگانه شمرده، در دل هراسى احساس كرد. فرشتگان با معرفى خود و بيان اينكه به سوى قوم لوط فرستاده شده اند هراس ابراهيم را برطرف كردند:
«ولَقَد جاءَت رُسُلُنا ابرهيمَ بِالبُشری قالوا سَلمًا قالَ سَلمٌ فَما لَبِثَ ان جاءَ بِعِجلٍ حَنيذ فَلَمّا رَءا ايدِيَهُم لا تَصِلُ الَيهِ نَكِرَهُم واوجَسَ مِنهُم خيفَةً قالوا لا تَخَف انّا ارسِلنا الی قَومِ لوط». (هود/ 11، 69- 70)
در اين هنگام همسر ابراهيم ايستاده بود، پس خنديد و فرشتگان او را به تولد اسحاق و پس از او يعقوب بشارت دادند: «وامرَاتُهُ قامَةٌ فَضَحِكَت فَبَشَّرنها بِاسحقَ ومِن وراءِ اسحقَ يَعقوب». (هود/ 11، 71)
در ذيل اين آيه، برخى مفسران «ضَحِكَت» را از «ضَحْك» به فتح ضاد و به معناى «حائض شدن» دانسته و گفته اند: ظاهر شدن اين حالت در ساره نشانه نزديكى بشارت فرشتگان به تولد اسحاق بوده است «17»؛ ولى بيشتر مفسران اين واژه را از «ضِحْك» به كسر ضاد و به معناى «خنديدن» مشتق دانسته و در سبب خنده او برخى از آنها گفته اند: چون ساره گفت وگوى ابراهيم و مهمانان را می شنيد، نخست از امتناع آنها از خوردن غذا ناراحت و نگران شد؛ ولى هنگامى كه دانست آنان فرشته اند، خوشحال شده، خنديد «18» يا چون شنيد كه قوم لوط به سبب سرپيچى از فرمان خداوند دچار عذاب می شوند خنديد. «19»
برخى نيز بر اين باورند كه در آيه تقديم و تأخير صورت گرفته و اصل آيه چنين بوده است: «فَبَشَّرنها بِاسحقَ ومِن وراءِ اسحقَ يَعقوب فَضَحِكَت …» و خنده ساره را به سبب شگفتى وى از اين بشارت دانسته اند«20»، زيرا منابع اسلامى گفته اند: در آن هنگام ابراهيم عليه السلام 100 «21»، 112 «22» يا 120 «23» سال و همسرش ساره 70 «24»، 90 «25» يا 98 «26» سال داشته است. اين تعجب از آيه بعد نيز نمايان است: «قالَت يوَيلَتی ءَالِدُ وانا عَجوزٌ وهذا بَعلى شَيخًا انَّ هذا لَشَی ءٌ عَجيب گفت: اى واى بر من، آيا من فرزند می آورم؛ درحالی كه پير زنم، و اين شوهرم پير مردى است؟! اين راستى چيز عجيبى است». (هود/ 11، 72)
خداوند در آياتِ 84 انعام/ 6؛ 39 ابراهيم/ 14؛ 72 انبياء/ 21؛ 27 عنكبوت/ 29؛ 49 مريم/ 19 از اسحاق به عنوان موهبت خويش به ابراهيم عليه السلام ياد كرده است: «… و وَهَبنا لَه اسحق …»؛ همچنين از آيه «الحَمدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الكِبَرِ اسمعيلَ واسحقَ انَّ رَبّى لَسَميعُ الدُّعاء حمد خداى را كه در پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد.
مسلماً پروردگار من شنونده دعاست» (ابراهيم/ 14، 39) چنين برمی آيد كه همسر ابراهيم عليه السلام سالها نازا بود و تولد فرزندان او پس از انقطاع همه اسباب عادى و در پى استجابت دعاى وى بوده است، به گونه اى كه پس از اين موهبت الهى خداوند را حمد و سپاس می گويد. براساس ديدگاه آن دسته از مفسران كه اسحاق را «ذبيح اللّه» می دانند، آيات «رَبّ هَب لى مِنَ الصلِحين فَبَشَّرنهُ بِغُلمٍ حَليم» (صافّات/ 37، 100- 101) نيز درباره بشارت به تولد اسحاق است «27»، اگرچه بيشتر مفسران اسماعيل را ذبيح اللّه دانسته و اين آيات را نيز به او تفسير كرده اند «28»؛
همچنين در ذيل آيات «هَل اتكَ حَديثُ ضَيفِ ابرهيمَ المُكرَمين اذ دَخَلوا عَلَيهِ فَقالوا سَلمًا قالَ سَلمٌ قَومٌ مُنكَرون فَراغَ الی اهلِهِ فَجاءَ بِعِجلٍ سَمين فَقَرَّبَهُ الَيهِم قالَ الا تَأكُلون فَاوجَسَ مِنهُم خيفَةً قالوا لا تَخَف وبَشَّروهُ بِغُلمٍ عَليم فَاقبَلَتِ امرَاتُه فى صَرَّةٍ فَصَكَّت وجهَها وقالَت عَجوزٌ عَقيم» (ذاريات/ 51، 24- 29) كه حكايتى همانند آيات 69- 70 هود/ 11 را بيان می كند، برخى از مفسران «غلم عَليم» را به اسحاق تفسير كرده و گفته اند: اين آيات درباره بشارت به تولد آن پيامبر است. «29»
براساس برخى آيات، گويا طولانى شدن انتظار فرزند، به نوميدى ابراهيم منجر شده بود: «… قالوا لا تَوجَل انّا نُبَشّرُكَ بِغُلمٍ عَليم قالَ ابَشَّرتُمونى عَلی ان مَسَّنِىَ الكِبَرُ فَبِمَ تُبَشّرون قالوا بَشَّرنكَ بِالحَقّ فَلا تَكُن مِنَ القنِطين؛ گفتند: نترس ما تو را به پسرى دانا بشارت می دهيم. گفت: آيا به من بشارت می دهيد، با اينكه پير شده ام؟! به چه چيز بشارت می دهيد؟! گفتند: تو را به حق بشارت داديم، پس از مأيوسان مباش». (حجر/ 15، 53- 55) اگرچه برخى مفسران «غلم عَليم» را به اسماعيل تفسير كرده اند «30»؛ ولى بيشتر آنها با ذكر دلايلى اين آيات را درباره اسحاق می دانند. «31»
صرف نظر از آياتى كه به تولد اسحاق بشارت می داد، درباره زندگى اسحاق در قرآن چيزى بيان نشده است؛ ولى منابع اسلامى كه گاهى از كتاب مقدس نيز متأثّر است تولّد او را، 5 «32»، 7 «33»، 13 «34» يا … سال بعد از تولد برادرش اسماعيل و بنابر برخى روايات در شب عاشورا «35»، در سرزمين شام «36» يا منطقه جرار «37» ذكر كرده است. از ابن عباس روايت شده كه خداوند اسماعيل را در 99 سالگى و اسحاق را در 112 سالگى به ابراهيم عنايت كرد. «38»
براساس برخى از گزارشهاى روايى و تاريخى اسلامى، اسحاق در 40 سالگى با «رفقه» دختر بتوئيل بن الياس «39»، يا دختر ناهر بن آزر «40»، دختر پسر عموى خويش ازدواج كرده و از وى صاحب دو فرزند همزاد شد كه آنها را «عيسو» و «يعقوب» نام نهاد. «41» اين منابع مرگ وى را در 160 يا 180 «42» سالگى و مدفن او را در كنار پدرش ابراهيم «43» ذكر كرده اند.
برخلاف كتاب مقدس كه درصدد برترى مقام اسحاق بر اسماعيل است، منابع اسلامى نبوت اسحاق را پس از اسماعيل ذكر كرده و گفته است: اسحاق اسم اعظم را از برادر بزرگترش فرا گرفته، جانشينى او را در شام بر عهده گرفت. «44»
صفات اسحاق در قرآن
1. موحّد:
هنگام مرگ، وقتى يعقوب عليه السلام از فرزندانش پرسيد: پس از او چه چيزى را می پرستند، آنان پاسخ دادند: خداى تو و خداى پدارنت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يكتا را …: «… قالوا نَعبُدُ الهَكَ والهَ ءاباكَ ابرهيمَ و اسمعيلَ واسحقَ الهًا واحِدًا …». (بقره/ 2، 133) اين آيه بر موحد بودن اسحاق و شهرت توحيد او در ميان فرزندان يعقوب دلالت دارد، ازاين رو يكى از كسانى كه، آنها او را الگوى خود قرار می دهند، اسحاق عليه السلام است.
2. دريافت كننده وحى:
قرآن كريم نزول وحى بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله را همانند نزول آن بر نوح و پيامبران بعد از او و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و … می داند: «انّا اوحَينا الَيكَ … و اوحَينا الی ابرهيمَ واسمعِيلَ واسحقَ و …».(نساء/ 4، 163)
در آيه اى ديگر قرآن با رد ادعاى اهل كتاب كه هدايت را در پيروى از آيين يهودى يا مسيحى می دانستند، به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمان می دهد كه به آنان بگويد: از آيين خالص ابراهيم پيروى كنند و يادآورى كند كه آنها به خدا و دستورى كه براى آنها فرستاده و آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و يعقوب نازل شده، ايمان بياورند: «و قالوا كونواهودًا او نَصری تَهتَدوا قُل بَل مِلَّةَ ابرهيمَ حَنيفًا وما كانَ مِنَ المُشرِكين قولوا ءامَنّا بِاللَّهِ وما انزِلَ الَينا وما انزِلَ الی ابرهيمَ و اسمعيلَ و اسحقَ ويَعقوبَ …». (بقره/ 2، 135- 136)
اين آيه با رد ادعاى اهل كتاب كه هدايت را در يهودى و نصرانى شدن می دانستند، دين حنيف ابراهيم عليه السلام را شايسته پيروى می داند و به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان فرمان می دهد كه بگويند: به خدا و آنچه بر او و ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و … نازل شده، ايمان آورده اند. (همچنين آل عمران/ 3، 84) در آيه اى ديگر بيان شده كه وحى به ابراهيم و اسحاق و يعقوب به صورت خاص براى انجام كارهاى خير، برپايى نماز و اداى زكات بوده است: «واوحَينا الَيهِم فِعلَ الخَيرتِ واقامَ الصَّلوةِ وايتاءَ الزَّكوةِ». (انبياء/ 21، 73) از ابن عباس نقل شده كه مراد از كارهاى خير شرايع نبوت است. «45» برخى مفسران گفته اند: اين وحى می تواند تشريعى يا تكوينى باشد «46»؛ ولى علامه طباطبايى با استدلال بر صدور فعل اين دسته از روى وحى، تشريعى بودن آن را رد كرده، آن را وحى تسديدى (راهنمايى باطنى الهى) می داند. «47»
گروهى از مفسران اين آيه را دليل بر نبوت اين سه پيامبر دانسته و گفته اند: دليل ذكر نماز و زكات به صورت خاص اين است كه نماز بزرگ ترين عبادت بدنى و زكات شريف ترين عبادت مالى است. «48»
3. عطيّه الهى:
در آيه «فَلَمَّا اعتَزَلَهُم و ما يَعبُدونَ مِن دون اللَّهِ وهَبنا لَهُ اسحقَ و يَعقوبَ …» (مريم/ 19، 49) قرآن اسحاق و يعقوب را عطيه اى می داند كه به پاداش دورى ابراهيم از قوم خود و امتناع او از پرستش بتها و براى جبران تنهايى او خداوند آن دو را به ابراهيم بخشيد. در آيات 84 انعام/ 6؛ 39 ابراهيم/ 14؛ 72؛ انبياء/ 21 و 27 عنكبوت/ 29 نيز از اسحاق به عنوان عطيه ياد شده و در برخى از آن آيات ابراهيم در پاسخ به اين نعمت، به حمد و ستايش پروردگار می پردازد: «الحَمدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الكِبَرِ اسمعيلَ و اسحقَ …». (ابراهيم/ 14، 39)
4. هدايت شده ويژه:
هدايت و راهنمايى الهى از بزرگترين نعمتهايى است كه اسحاق و پيامبران ديگر به دريافت آن مفتخر شده اند: «و وهَبنا لَهُ اسحقَ ويَعقوبَ كُلًّا هَدَينا … ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهدى بِهِ مَن يَشاءُ …». (انعام/ 6، 84- 88) برخى از مفسران در ذيل اين آيه گفته اند: تقديم «كلًّا» بر «هدينا» نشان تعلّق هدايت به هر يك از اين پيامبران به صورت استقلالى است؛ نه تبعى. «49» برخى نيز مراد از هدايت در اين آيه را نبوت آن پيامبران دانسته اند. «50»
5. بشارت داده شده از سوى خداوند:
خداوند پيش از تولد اسحاق اعطاى چنين فرزندى را به ابراهيم: «و بَشَّرنهُ بِاسحقَ نَبيًّا مِنَ الصلِحِين» (صافّات/ 37، 112) يا به مادرش ساره: «وامرَاتُهُ قامَةٌ فَضَحِكَت فَبَشَّرنها بِاسحق …» (هود/ 11، 71) بشارت داده است.
6. برخوردار از رحمت خداوند:
«وهَبنا لَهُ اسحقَ و يَعقوبَ … ووهَبنا لَهُم مِن رَحمَتِنا …». (مريم/ 19، 49- 50) مفسران درباره تفسير رحمت الهى بر يك نظر نيستند؛ برخى آن را وسعت روزى و بی نيازى آنها بر اثر برخوردارى از فضل الهى «51»، برخى ديگر با توجّه به آيه «و وهَبنا لَهُ اسحقَ ويَعقوبَ نافِلَةً … وجَعَلنهُم امَّةً يَهدونَ بِامرِنا …»
(انبياء/ 21، 72- 73) مراد از آن را امامت، تأييد روح القدس، يا ولايت الهى «52» و برخى همه نعمتهاى دينى و دنيوى، دانسته اند. «53»
7. داراى نام نيك و شهرت ستوده:
«… و جَعَلنا لَهُم لِسانَ صِدقٍ عَلِيّا».(مريم/ 19، 50) مراد از «لسانَ صدقٍ» در نظر برخى از مفسران، برخوردارى از حُسن ثنا در ميان مردم است. اينان وصف اين نعمت به «علوّ» را به سبب رواج اين مدح و ستايش در ميان همه ملل دانسته و گفته اند: از اين رو همه اديان پس از ابراهيم او و فرزندانش را مدح و ثنا كرده و ادعا می كنند كه از شريعت آنها پيروى می كنند. برخى ديگر آن را به بقاى نام نيك آنها در امت محمد صلى الله عليه و آله و جاودانگى آن تا قيامت، تفسير كرده اند. «54» گروهى نيز «عليًّا» را به «رفيعًا» معنا كرده، مراد از «لِسانَ صدقٍ عليًّا» را ثناى جميل صادق و با ارزش دانسته اند. «55»
8. «صالح»:
«و وهَبنا لَهُ اسحقَ ويَعقوبَ نافِلَةً وكُلًّا جَعَلنا صلِحين» (انبياء/ 21، 72)، «و بَشَّرنهُ بِاسحقَ نَبِيًّا مِن الصلحين» (صافّات/ 37، 112)؛ يعنى آنها را براى نبوت صالح قرار داديم، يا اينكه به صالح بودنشان حكم كرديم. «56» به گفته برخى از مفسران اين تعبير بالاترين ثنايى است كه خداوند درباره برخى از بندگان به كار برده است. «57»
9. امام:
«وجَعَلنهُم امَّةً يَهدونَ بِامرِنا …». (انبياء/ 21، 73) برخى با تمسك به روايتى از امام صادق عليه السلام بر اين باورند كه مقام امامت در اين آيه برتر از مقام نبوتى است كه خداوند به ابراهيم، اسحاق و يعقوب عطا كرد، زيرا هدايتى كه از شئون امامت قرار داده شده، فقط به معناى راهنمايى مردم نيست، بلكه به معناى رساندن مردم به كمال از راه تصرف تكوينى در نفوس است و خداوند قدرت آن را فقط به امام داده است و امام براى برخوردارى از چنين تصرف تكوينى ابتدا بايد خود به آن متلبّس باشد تا بتواند حلقه اتصال ميان بندگان و خداوند باشد. «58»
10. نيرومند و بصير:
«واذكُر عِبدَنا ابرهيمَ واسحقَ ويَعقوبَ اولِى الايدى والابصر». (ص/ 38، 45) علامه طباطبايى در تفسير اين آيه می گويد: دست و چشم در صورتى مدح می شود كه در راستاى هدفى كه براى آن آفريده شده، در خدمت خداوند و بندگانش باشد؛ يعنى به وسيله چشم راه درست برگزيده شود و با دست عمل صالح انجام گيرد، پس «اولِى الايدى وَالابصر» كنايه از توان آنها در اطاعت و پرستش خداوند و رسيدن به خير و ديدن راه حق براى گزينش اعتقاد صحيح است. «59» از ابومسلم نقل شده كه معناى آن «اولى العلم والعمل» است. برخى ديگر «أولِى الايدى» را صاحب نعمت براى دعوت بندگان به دين و «اولِى … الأبصر» را صاحب عقل، يعنى عاقل دانسته اند. «60»
11. مبارك:
«و برَكنا عَليهِ و عَلی اسحقَ …» (صافّات/ 37، 113)؛ يعنى بركات دين و دنيا را به آنها افاضه كرديم، ازاين رو پيامبران از نسل آنها قرار داده شدند «61» يا اينكه مراد از آن، كثرت فرزندان آنها و بقاى آنان در قرنهاى متمادى تا قيامت است. «62»
12. عابد:
«… و كانوا لَنا عبدين». (انبياء/ 21، 73) برخى از مفسران تقدم «لَنا» بر «عبدين» را نشان حصر و اشاره به توحيد خالص اين سه پيامبر دانسته اند. «63» عده اى ديگر نيز عابد بودن آنها را به خشوع در طاعت و عبادت و خلوص در بندگى تفسير كرده اند. «64»
13. برخوردار از اتمام نعمت خداوند:
«… و يُتِمُّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ وعَلی ءالِ يَعقوبَ كَما اتَمَّها عَلی ابَوَيكَ مِن قَبلُ ابرهيمَ واسحقَ …». (يوسف/ 12، 6) در اين آيه خداوند به يوسف خبر می دهد: همان گونه كه نعمتش را بر ابراهيم و اسحاق تمام كرد، بر او نيز تمام و كامل خواهد كرد. مفسران اتمام نعمت بر ابراهيم و اسحاق را به نبوت «65» آن دو، نجات ابراهيم از آتش نمرود و اسحاق از ذبح «66»، يا برگزيده شدن ابراهيم به مقام خليل اللّهى و به وجود آمدن يعقوب و فرزندان او از اسحاق «67»، تفسير كرده اند.
14. ياد كننده سراى آخرت:
«… انّا اخلَصنهُم بِخالِصَةٍ ذِكرَى الدّار».
(ص/ 38، 46) برخى از مفسران كلمه «دار» را به «دنيا» تفسير كرده، مراد از آيه را ماندن نام و ياد نيك اين پيامبران در ميان جهانيان تا پايان دنيا دانسته اند «68»؛ ولى بيشتر مفسران به دليل اطلاق كلمه «دار» و ظهور آن در دار حقيقى، مراد از آن را «سراى آخرت» دانسته، گفته اند: آنان همواره به ياد آخرت بودند و مردم را نيز با يادآورى آن به سوى خدا می خواندند. «69»
علامه طباطبايى جمله «انّا اخلَصنهُم …» را تعليل مضمون آيه پيشين می داند كه ابراهيم، اسحاق و يعقوب را به «اولِى الايدى وَالابصر» وصف می كند، و آيه را چنين معنا می كند: علت نيرومند و بينا بودن اين سه پيامبر، اين است كه ما آنان را به يادآورىِ سراى آخرت خالص گردانيديم. «70»
15و 16. برگزيده و نيك:
«و انَّهُم عِندَنا لَمِنَ المُصطَفَينَ الاخيار». (ص/ 38، 47) با توجّه به برخوردارى آنها از ويژگيهايى كه در آيات قبل ذكر شد، آنان در نزد خداوند از برگزيدگان و نيكان اند؛ يعنى براى نبوت و تحمّل مشكلات آن برگزيده شده اند و در انديشه، اخلاق و عمل، نيك هستند. برخى مفسران از اين آيه كه بدون هيچ قيدى آنان را از «اخيار» به شمار آورده، عصمت اين سه پيامبر را استفاده كرده اند. «71»
17. برتر از عالميان:
در سوره انعام پس از ذكر نام چند پيامبر می فرمايد: «… و كُلًّا فَضَّلنا عَلَى العلَمين». (انعام/ 6، 86) بيشتر مفسران «العلمين» را عالميان زمان هر پيامبر دانسته اند. «72» علامه طباطبايى مراد از اين برترى را برخوردارى اين پيامبران از هدايت فطرى الهى بيان كرده است كه بدون واسطه، شامل آنها شده است، درحالی كه ساير مردم به واسطه آنها هدايت می شوند. «73»
نویسنده: محمد خراسانى
ابوالفضل روحی
________________________________
پی نوشت:
1. المعرب، ص 12؛ قاموس كتاب مقدس، ص 51- 52؛ التحقيق، ج 1، ص 82، «اسحاق»؛ لسان العرب، ج 6، ص 195، «سحق»
2. واژه هاى دخيل، ص 118؛ المزهر، ج 1، ص 140؛ لسان العرب، ج 6، ص 195، «سحق»
3. كتاب مقدس، پيدايش 17: 1- 18
4. همان، 21: 6- 7؛ اعلام قرآن، ص 114
5. كتاب مقدس، پيدايش، 21: 4
6. كتاب مقدس، پيدايش 21: 8
7. همان، 21: 9- 21
8. همان، غلاطيان، 4: 28- 31
9. همان، پيدايش 22: 1- 3
10. همان، 24: 1- 67
11. همان، 25: 19- 26
12. همان، 27: 1- 29؛ قاموس كتاب مقدس، ص 53
13. كتاب مقدس، پيدايش 35: 28- 29؛ قاموس كتاب مقدس، ص 52
14. مجمع البيان، ج 5، ص 272؛ تفسير المنار، ج 12، ص 127؛ قصص الانبياء، شعراوى، ج 2، ص 644
15. الصافى، ج 2، ص 459؛ الميزان، ج 12، ص 320
16. البحر المحيط، ج 6، ص 179
17. جامع البيان، مج 7، ج 12، ص 95؛ التبيان، ج 6، ص 31؛ الميزان، ج 10، ص 323
18. التبيان، ج 6، ص 32؛ الميزان، ج 10، ص 324؛ الدرالمنثور، ج 12، ص 451
19. التبيان، ج 6، ص 32؛ تفسير قرطبى، ج 9، ص 46
20. مجمع البيان، ج 5، ص 273
21. مروجالذهب، ج 1، ص 43
22. مجمع البيان، ج 6، ص 491
23. همان، ج 5، ص 273؛ مروج الذهب، ج 1، ص 43
24. الكامل، ج 1، ص 102
25. تفسير قرطبى، ج 9، ص 47
26. مجمع البيان، ج 5، ص 273
27. جامع البيان، مج 12، ج 23، ص 102- 103
28. التبيان، ج 8، ص 517؛ كشف الاسرار، ج 8، ص 287؛ الميزان، ج 17، ص 155
29. مجمع البيان، ج 9، ص 238؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 252؛ الميزان، ج 18، ص 378
30. تفسير ماوردى، ج 5، ص 371؛ مجمع البيان، ج 9، ص 238
31. تفسير قرطبى، ج 17، ص 32؛ الفرقان، ج 27، ص 326؛ تفسير بيضاوى، ج 4، ص 189
32. مجمع البيان، ج 8، ص 310
33. الميزان، ج 7، ص 232
34. مجمع البيان، ج 6، ص 491
35. اعلام قرآن، ص 114
36. البدء والتاريخ، ج 3، ص 63؛ اعلامالقرآن، ص 86
37. اعلامالقرآن، ص 86
38. مجمع البيان، ج 6، ص 491
39. قصصالانبياء، طبرى، ص 208- 209؛ الكامل، ج 1، ص 126؛ قصصالانبياء، ابن كثير، ص 183
40. قصص الانبياء، طبرى، ص 207
41. عرائسالمجالس، ص 88؛ مروجالذهب، ج 1، ص 43؛ الكامل، ج 1، ص 126
42. الكامل، ج 1، ص 127؛ مع الانبياء، ص 156؛ تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 40
43. مع الانبياء، ص 156
44. اثباتالوصيه، ص 45- 46؛ تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 39
45. مجمع البيان، ج 7، ص 89
46. نمونه، ج 13، ص 456
47. الميزان، ج 14، ص 305
48. التفسيرالكبير، ج 22، ص 192
49. الميزان، ج 7، ص 242
50. مجمع البيان، ج 4، ص 510
51. جامع البيان، مج 9، ج 16، ص 117
52. الميزان، ج 14، ص 62
53. مجمع البيان، ج 6، ص 799
54. مجمع البيان، ج 6، ص 799
55. الميزان، ج 14، ص 62
56. مجمع البيان، ج 7، ص 89؛ الجوهرالثمين، ج 5، ص 262
57. مجمع البيان، ج 7، ص 89
58. الميزان، ج 1، ص 276
59. الميزان، ج 17، ص 211
60. مجمع البيان، ج 8، ص 749
61. الجوهرالثمين، ج 5، ص 263
62. مجمع البيان، ج 8، ص 709؛ الميزان، ج 17، ص 154
63. روح المعانى، مج 10، ج 1، ص 107؛ التحرير والتنوير، ج 17، ص 111
64. جامع البيان، مج 10، ج 17، ص 64
65. التبيان، ج 6، ص 98؛ روح المعانى، مج 7، ج 12، ص 282
66. جامع البيان، مج 7، ج 12، ص 201؛ مجمع البيان، ج 4، ص 321؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 500
67. مجمع البيان، ج 4، ص 321؛ روح المعانى، مج 7، ج 12، ص 283
68. مجمع البيان، ج 8، ص 750؛ نمونه، ج 19، ص 309
69. مجمع البيان، ج 8، ص 750؛ تفسيربيضاوى، ج 4، ص 19؛ الدرالمنثور، ج 7، ص 198
70. الميزان، ج 17، ص 212
71. التفسير الكبير، ج 26، ص 217
72. جامع البيان، مج 5، ج 7، ص 342؛ مجمع البيان، ج 4، ص 510؛ التبيان، ج 4، ص 197
73. الميزان، ج 7، ص 243
برگرفته از «اعلام قرآن»، ج2، ص: 89