اسرار نماز- ملا محسن فیض کاشانی رحمه الله
۱۳۹۲/۰۳/۲۴
–
۱۷۳۳ بازدید
اسرار نماز- ملا محسن فیض کاشانی رحمه الله
نام کتاب : اسرار نماز
مؤ لف : مرحوم ملا محسن فیض کاشانى رحمه الله
فهرست مطالب
مقدمه
پنج نامه بسیار مهم از عارف کامل کیمیا نظر مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى
سخن ناشر
مختصرى از زندگى علامه فیض کاشانى
مقدمه
درِ اول : اذان و اقامه
درِ دوم : ادعیه افتتاحیه ، تکبیرات هفتگانه
درِ سوم : تفسیر سوره حمد
درِ چهارم : سوره قدر وتوحید
درِ پنجم : رکوع
درِ ششم : سجود
درِ هفتم : قنوت
درِ هشتم : تشهد
تسلیم
خاتمه
اسرار نماز
مختصرى از زندگانى حاج شیخ
سفر آدمى به سوى خدا
نماز ستون دین
اهمیت و اسرار نماز
اسرار سوره حمد
چشمه آب حیات
اسرار نماز- ملا محسن فیض کاشانی رحمه الله
نام کتاب : اسرار نماز
مؤ لف : مرحوم ملا محسن فیض کاشانى رحمه الله
فهرست مطالب
مقدمه
پنج نامه بسیار مهم از عارف کامل کیمیا نظر مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى
سخن ناشر
مختصرى از زندگى علامه فیض کاشانى
مقدمه
درِ اول : اذان و اقامه
درِ دوم : ادعیه افتتاحیه ، تکبیرات هفتگانه
درِ سوم : تفسیر سوره حمد
درِ چهارم : سوره قدر وتوحید
درِ پنجم : رکوع
درِ ششم : سجود
درِ هفتم : قنوت
درِ هشتم : تشهد
تسلیم
خاتمه
اسرار نماز
مختصرى از زندگانى حاج شیخ
سفر آدمى به سوى خدا
نماز ستون دین
اهمیت و اسرار نماز
اسرار سوره حمد
چشمه آب حیات
اعتقاد اهل سنت
نظریه حاج شیخ درباره صراط مستقیم
اسرار نماز، تاءلیف : عالم ربانى شهید ثانى
مختصرى از زندگى شهید ثانى ره
مقدمه مترجم
مقدمه مؤلف
مقدمه : شامل سه مطلب
اسباب تفرقه باطن
فصل اول : در مقدمات نماز
فصل دوم : مقارنات نماز
فصل سوم : منافیات نماز
نماز جمعه
نماز عید
نماز آیات
نماز طواف
نماز جنازه
نماز نذر و عهد و…
نکته مهم در اسرار باطنى نماز
شعر
ضمیمه
فهرست مطالب
مقدمه
پنج نامه بسیار مهم از عارف کامل کیمیا نظر مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى
نامه اول از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سالکان وادى طلب
نامه دوم از حضرت شیخ قدس سره در پاسخ کسى که طالب علم کیمیا بود:
نامه سوم از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سادات علماى دزفول :
نامه چهارم از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سادات علماى دزفول :
نامه پنجم از حضرت حاج شیخ قدس سره در پاسخ نامه یکى از ارادتمندان خویش :
سخن ناشر
مختصرى از زندگى علامه فیض کاشانى
مقدمه
درِ اول : اذان و اقامه
درِ دوم : ادعیه افتتاحیه ، تکبیرات هفتگانه
درِ سوم : تفسیر سوره حمد
درِ چهارم : سوره قدر وتوحید
درِ پنجم : رکوع
درِ ششم : سجود
درِ هفتم : قنوت
درِ هشتم : تشهد
تسلیم
خاتمه
اسرار نماز
مختصرى از زندگانى حاج شیخ
سفر آدمى به سوى خدا
نماز ستون دین
اهمیت و اسرار نماز
اسرار سوره حمد
چشمه آب حیات
اعتقاد اهل سنت
نظریه حاج شیخ درباره صراط مستقیم
اسرار نماز، تاءلیف : عالم ربانى شهید ثانى
مختصرى از زندگى شهید ثانى ره
مقدمه مترجم
مقدمه مؤلف
حاصل ترجمه
مقدمه : شامل سه مطلب
اسباب تفرقه باطن
فصل اول : در مقدمات نماز
1 – طهارت
2- ازاله نجاست
3- ستر عورت
4- لباس ظاهرنماز گزار
5- مکان نماز گزار
6- وقت نماز
7- قبله
فصل دوم : مقارنات نماز
1- قیام
2- دوام بقیام
3- نیت
4- تکبیرة الاحرام
5- قرائت
6- رکوع
7- سجود
8- تشهد
9- سلام
وظایف قرائت قرآن
1- حضور قلب
2- تدبّر
3- تفهّم
4- خالى ساختن قلب از موانع
5- مخصوص گردانیدن نفس
6- تاثّر
7- ترقّى
8- تبرّى
فصل سوم : منافیات نماز
1- منافیات اقبال دل
2- منافیات صحت نماز
3- ریا
4- عجب
خاتمه
نماز جمعه
نماز عید
نماز آیات
نماز طواف
نماز جنازه
نماز نذر و عهد و…
نکته مهم در اسرار باطنى نماز
شعر
ضمیمه
تعقیبات
اذکار مهم
چند نکته مهم براى اهل ذکر
چند دستور ختم
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذین جعل الصلوة طریقا لذکره ، و معراجا لعباده ، و عمودا لدینه و الصلوة و السلام على خیر خلقه محمدا صلى الله علیه و اله ، و على وصیه و روحه على بن ابى طالب صلوات الله و سلامه علیه و على سایر اوصیائه المعصومین ، سیما حجة بن الحسن العسکرى ، القائم بامره ، عجل الله فرجه الشریف
در این مجموعه ، سخن از نماز است سخن از پیوند انسان خاکى با خالق یکتا و یگانه عالم و نماز راه این عروج روحانى است نماز نردبان انسان در سیر تکامل است نماز تسبیح انسان و حرکت به سوى نور مطلق است نماز ذکر است و یاد تنها یگانه مطلق ، معبود رحیم و لطیف و بى نیاز. نماز خاکسارى انسان حقیر است در برابر ذات بى انتهاى حق تعالى است .
لازم به ذکر است که قبل از نشر این اثر، به چاپ کتاب شریف نشان از بى نشانها همت گماردیم که با سعى و اهتمام حقیر به زیور آراسته شد و در این راه عده زیادى متحول شده و در پى اصلاح اعمال خویش و توجه و عنایت بیشتر نسبت به نماز برآمدند.
مرحوم پدرم کرارا به همه علاقمندان سفارش مى فرمودند: که طریقه حقیر طریقتى است که تمام مطالب شرع مقدس را نهایت اهتمام دارد خصوصا نماز، که هرچه زحمت و توجه است به نماز معطوف دارید تا مورد رحمت الهى واقع شوید.
لذا در این راستا، گامى دیگر برداشته و تصمیم به نگارش کتاب اسرار نماز نمودند که امید است مورد عنایت درگاه حق واقع شود و مؤمنین و مؤمنات از مطالب آن بهره مند گردند. لازم به تذکر است که مجموعه حاضر الحق والانصاف راجع به اسرار نماز یکى از بهترین مجموعه هاست و مشتمل بر سه قسم است : یک قسم آن به قلم مرحوم پدرم ، و دو قسم دیگر به قلم عالم ربانى ملا محسن فیض کاشانى و شهید ثانى ، رضوان الله علیهما به رشته تحریر درآمده است . مطالعه این کتاب سبب تجمع خاطر و اصلاح نواقصات نماز مى شود و براى کسانى است که بخواهند با اخلاص کامل به درگاه الهى بشتابند و امید است با مدد الهى و توسل به مقام معنوى این سه بزرگوار، توفیق درک و فهم معانى باطنى نماز را کسب نمایند.
چنانکه خداوند فرموده است : و استعینوا بالصبر و الصلوة در همه امور، انسان باید از صبر و نماز کمک گیرد، و این مقام در صورتى حاصل مى شود که نماز با حضور قلب انجام شود. حضرت صادق – علیه السلام – فرمودند: هرکسى نماز بخواند و معصیت کند، بداند که نمازش نماز نیست . چنانکه خداوند فرموده است : ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر و در حدیثى دیگر روایت شده که از نماز، آن مقدار مورد قبول و اجابت قرار میگیرد که توجه انسان به معانى باطنى آن باشد.
از پیغمبر خدا -صلى الله علیه وآله – روایت شده است : لایزال الشیطان ذعرا عن المؤمن ما حافظ على الصلوات الخمس ، فاذا ضیعهن تجراء علیه و اوقعه فى العظام یعنى : همیشه شیطان ترسان است از مؤمن مادامى که محافظت مى نماید بر نمازهاى پنجگانه ، پس هرگاه ضایع نماید نماز را به ترک آداب و ترک کند شیطان بر او جرى مى شود و او را در گناهان بزرگ مى اندازد.
لذا جناب آقاى رضا مرندى گرد آورنده این مجموعه که از مریدان واقعى مرحوم پدرم مى باشند از جمله کسانى هستند که نهایت بهره را از کتاب نشان از بى نشانها برده اند و در گرد آوردند این مجموعه ، اهتمام کامل نموده اند. امید است عندالله ماءجور باشند.
در پایان همه مؤمنین و مؤمنات به این نکته توجه داشته باشند که روح همه عبادات اعم از نماز و ذکر و… ولایت ولى الله اعظم ، مولاى متقیان على بن ابى طالب صلوات الله و سلامه علیه است و بقول ملاى رومى (قدس سره ).
اینهمه گفتیم لیک اندر بسیج
بى عنایات خدا، هیچیم و هیچ
بى عنایات حق و خاصان (1) حق
گر ملک باشد سیاهستش ورق
در خاتمه از برادر ارجمند جناب آقاى شمس فراهانى مدیریت انتشارات فراهانى که از پیروان مولاى متقیان و از علاقمندان مرحوم پدرم مى باشند وبا عشق و اخلاص در نشر و طبع این اثر همت گمارده اند، تشکر نموده ، و توفیق ایشان را از خداوند منان خواستارم . (سوى ذى الحجة الحرام ، 1418). العبد الفانى نجم الدین على مقدادى اصفهانى .
پنج نامه بسیار مهم از عارف کامل کیمیا نظر مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى
نامه اول از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سالکان وادى طلب
به عرض عالى مى رساند امید است به الطاف الهى سرگشتگان وادى طلب به مقصد برسند. و لنعم ما قال :
دست از طلب مدار که در طى این طرق
از پا فتادنى که به منزل رسیدن است
و من یخرج من بیته مهاجرا الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد رفع اجره على الله و ان الله غفورا رحیما . (سوره نساء آیه 100).
بارى ! اولا که امروزه در بسته است و آن طرق سابق تماما مسدود است ولى آنچه که امروز تکلیف است : نخست نماز اول وقت است ، دوم اهتمام در حضور قلب در وقت نماز و این کار مثل خوشنویسى است و به یک روز و دو روز درست نمى شود و طول زمان لازم دارد از او که گذشت بیدارى پیش از صبح است :
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعاى شب و ورد سحرى بود
بین الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکى اذکار و تسبیح دیگرى ادعیه سوم قرائت قرآن ، و بالاخره فکرى در اعمال روزه گذشته اگر موفق به طاعتى بوده اید شکر کنید و اگر خداى ناکرده ابتلاء به معصیتى یافته اید، استغفار کنید دیگر آنکه هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر شبها، قدرى در بى اعتبارى دنیا و انقلاب آن فکر نمائید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک مى کند.
نامه دوم از حضرت شیخ قدس سره در پاسخ کسى که طالب علم کیمیا بود:
اى طلب راه خدا و اى سالک طریق هدى !
جستن گوگرد احمر، عمر ضایع کردن است
روى بر خاک سیه آور که یکسر کیمیاست
و شیخ بهائى علیه الرحمه مى فرماید:
گیرم که نحاس را تو زر کردى
زر کن مس خویشتن اگر مردى
اى برادر یقین دان که قنطار طلاى احمر، براى کسى که از این عالم داخل آن عالم شد، به قدر ذره اى نفع و اثر ندارد.
چنان فرض کن که انسان عمرى را صرف نمود و آن علم را پیدا کرد؛ بعد امر به انتقال به آن عالم شد، از اینجا که رفته در آنجا هم ذره اى نفع ندارد پس اکسیرى حاصل کن که براى آن عالم بدرد خورد و آن اکسیر را حضرت حق توسط پیغمبر بر حق ، حضرت محمد بن عبدالله علیه الاف التحیة و الثناء براى شما آورده است و هو: و استعینوا بالصبر و الصلوة و انها لکبیرة الا على الخاشعین انسان باید ابتدا مقدمه آن را که خشوع است پیدا کرده و سپس درصدد ساختن آن اکسیر برآید، که هرکس داراى آن مقام شد، یقینا رستگار شده است ولى همین قدر بدانید که همچنانکه اگر کسى بخواهد خوشنویس شود، به آسانى ممکن نیست و باید زحمت بکشد و مواظبت نماید، تا درست شود و از همان اول مرتبه ممکن نیست ، همچنین حضور قلب ، براى انسان از ابتدا، مشکل است . باید مقید شد که نماز در اول وقت گزارده شود و براى انجام نمازها در اول وقت باید، از هر کارى دست کشید، سپس لازم است که معانى کلمات نماز را درک کرد، آنگاه نکات و مزایاى دیگر بارى سعى کنید که معانى نماز را خوب بفهمید و در هنگام قرائت ، به معانى مزبور توجه نمائید، و در طریقه حقیر اصل همه کارها، توجه به معانى نماز است ، بعد چیزها دیگر.
نامه سوم از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سادات علماى دزفول :
تا آنجا که مى توانید در امر نماز اول وقت و حضور قلب در نماز و تلاوت چند آیه از قرآن با تدبر در معانى آن ، در سحرها مداومت نمائید. نمى دانم چه دوره اى شده است که وقت بودن سر کار به قدرى موانع داخلى و خارجى غلبه کرد که به کل از مقصد و مقصود باز مانده ایم . بعضى مطالب است که به کتابت در نمى آید. بارى دو مطلب را خاطر نشان سرکار مى کنم :
اول : آنکه انسان باید جد و جهد کند تا اطمینان نماید که طریقى را که مى خواهد سلوک کند طریق حق است . آنگاه که حقیقت طریق معلوم شد اگر چند روزى فتح باب نشد، سالک نباید دلتنگ شود نه آنکه انسان از اول بدون آگاهى وارد طریق شود و در آخر همچنان مشکوک باشد، که آیا این طریق حق است ؟ و یا این راهنما راستگو است یا دروغگو و به خود بسته است ؟
دوم : آنگه اگر انسان به وظایف خود عمل کند، خداوند مطالب را در هر وقت و هرجا که باشد به او مى رساند. و استعینوا بالصبر و الصلوة در باطن نماز تعمق نمائید و رساله اسرار الصلوة را که از شهید ثانى است به دست آورید و قدرى در آن نظر نمائید. همچنین در قرآن تاءمل کنید، و از مناجات خمس عشره هر روز صبح یکى را بخوانید، وقتى به اتمام رسید از اول شروع کنید آیه و من یتق الله ، یجعل له مخرجا، و یرزقه من حیث لایحتسب ، و من یتوکل على الله فهو حسبه ، ان الله بالغ امره ، قد جعل الله لکل شى ء قدرا . سوره طلاق آیه 3
را با تدبر در معانى آن مشغول باشید، انشاء الله امید است که کارها اصلاح شود:
هله نومید نباشى چو تو را یار براند
اگر امروز براند نه که فردا بخواند
گربه روى تو ببندد همه درها و گذرها
در دیگر بگشاید که کسى آن راه نداند
چون دم میش نماند، زدم خودم کندش پر
تو ببین کین دم یزدان به کجاها رساند
نامه چهارم از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سادات علماى دزفول :
عرض مى شود به تمام احباء اظهار فرمائید که طریقه فلانى غیر از طریقى است که شنیده اید همه بدانند که طریقه حقیر، طریقتى است که تمام مطالب شرع را نهایت اهتمام دارد، خلاف باقى طرق که به مطالب شرعیه خیلى بى اعتناء هستند.
مثل آقا سید حسین مرتاض که گفت : اگر معصوم هم بگوید صوم ایام البییض خوب است ، گوش به حرف او نمى کنم در طریقه حقیر، خصوصا نماز خیلى مورد توجه است که هرچه زحمت و توجه است به نماز معطوف دارید.
و اعلموا رحمکم الله ان مدار الامر یدور على ثلاثة اشیاء: السهر و اکل الحلال ، و التوجه فى الصلوة و حضور القلب فیها
بدانید و آگاه باشید خداوند رحمت کند شما را براستى که اساس طریقت حقیر بر این سه پایه ، محکم و استوار است : بیدارى سحرها، غذاى حلال و توجه به نماز و حضور قلب در هنگام نماز.
نامه پنجم از حضرت حاج شیخ قدس سره در پاسخ نامه یکى از ارادتمندان خویش :
بنام او که شوکت و شاءنش بس ارجمند است اى برادر و رفیق و همراه و دوست مهربان من ! نامه تو را خواندم و گفتارت را دریافتم و حال و بالت معلومم گردید. به پاسخ نامه ات با فقدان اسباب لازم که موجب هماهنگى مرقومه و جوابش مى شود، مبادرت نمودم اینک با استعانت از خداوند متعال معروض مى گردد: اى سواره بر اسب ابى عصام که آن را از مکارى کرایه کرده اى و آن همچون الاغى است که به سبب لگام و دهانه اش از رفتن بازمانده است درباره ابتلاء و گرفتارى خود در چنگ مردمان پست و فرومایه ، بیندیش پس بدون تردید چنین ابتلائى به سبب کفران نعمتى است که در مصاحبت اخیار و بزرگان کرده اى و به مکافات آن ، خداوند متعال تو را گرفتار فرومایگان نمود، تا شناساى قدر و ارزش مصاحبت عزیزان و بزرگواران باشى اینکه شفاى تو از بیمارى عطش در استفاده از خیار است در آن اشارتى است تا بدانى که حرارتى که بر اثر مصاحبت با مردمان بد و شرور در مزاج آدمى پدید مى آید، جز به وسیله سردى و برودت مصاحبت با نیکان و مردان صالح ، زائل نمیگردد (توضیح آنکه کلمه خیار به معنى مردمان نیک نیز هست ) و اما سخن تو که : اگر استخاره مساعدت و یارى نماید… آیا نشنیدى سخن آن آزاده را که گفت : در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست گفته بودى که : اختیار خوردن خیار کردم ؛ بدان که اختیار، عین اضطرار است و حرارت مزاج ، تو را در خوردن خیارت ناچار کرده است . پس اندیشه کن و بدان اینچنین اختیار، عین اضطرار است ، و نیز از سخن اخیار براى تو گواه مى آورم :
این جفاى خلق با تو در جهان
گر بدانى گنج زر باشد نهان
خلق را با تو کج و بدخو کند
تا تو را ناچار رو آنسو کند
پس همچون پشه از این مرتبه مورد اعتماد و ماءنوس خود، به سوى مرتبه بالاترى که مرتبه حق است ترقى نموده و با چشم دل و نه با چشم سر بنگر، پس در گردش نظر خویش اندیشه نما و بشنو که چه مى گویند:
چشم دل باز کن که جان بینى
آنچه نادیدنى است آن بینى
چون با پاى سلوک بیابانهاى خشک و بلند و پست این بادیه را پیمودى ، به جهانى گسترده خواهى رسید و از مضایق و مهالک ، رهایى خواهى یافت و به باغستانها و درختان و چشمه ها و جویباران معنى دست خواهى یافت اما بدان که وصول به این حقایق شقایق و آن شقایق حقایق ، جز با بریدن از وابستگى ها و علائق دنیوى حاصل نشود.
از حقیقت بر تو نگشاید درى
زین مجازى مردمان تا نگذرى
لیکن مادام که چشم بر این متاع بى قدر و این دنیاى پست ، دوخته دارى ، بدان که معامله تو با زیان همراه ، و اساس حیات معنویت ، همان تباهى است و روى تو در قیامت عبوس خواهد بود، و گمان مبر که زیرکانه عمل مى کنى پس از این خانه هلاک ، پهلو تهى کن و روى بسوى خانه آخرت نما، تا روى تو خرم گردد و دیده ات به سوى پروردگار ناظر و روشن شود و در این مقام است که توانى گفت : حمد و سپاس خداوندى را که حزن و اندوه از صفحه دل ما زدود. اما تا وقتى که در این دنیاى دون که خانه حزن و محنت است مقام گزیده اى چگونه مى توان دعوى کرد که : حمد و سپاس خداوندى را است که حزن و اندوه ما را زائل ساخت .
پس مکرر در این نامه بنگر و نظر و بصیرت خویش در معانى آن بگمار، شاید که به معانى برخى از آنچه براى تو نگاشتیم ، دست یابى و شاید که خداوند بعد از آن گشایشى در کار فراهم فرماید دعاوى تو باشد از الفاظ بگذر و دل در معانى بند که منظور از گفته ها مفاهیم و معانى است . اینک مرکب قلم به خشکى گرائید و قلم از حرکت باز ایستاد. پس اگر تو اهل و شایسته هدایت باشى همین مقدار از سخن ، تو را کفایت مى کند مطلق حمد و ثنایش در آغاز و انجام از آن خداوند است و سلام بر آن کس که طریق هدایت پیماید.
این نامه را بنده جانى فانى حسنعلى اصفهانى ، در نهایت عجله و شتاب تحریر نمودم .
سخن ناشر
بنام خدا
سپاس مى گذارم الطاف ربانى خداوندگار را که به این بنده ناچیز منت نهاد و توفیق ارزانى داشت که کتابى در مورد نقش انسان ساز نماز و اسرار آن ، به قلم سه تن از بزرگان دین و اهل یقین ، مرحوم ملامحسن فیض کاشانى ، حاج شیخ حسنعلى اصفهانى و زین الدین شهید ثانى (قدس سر هم الشریف ) بزیور چاپ آراسته ساخته و به مردم درست اندیش تقدیم دارم . بزرگانى که همانند ستارگان درخشان در آسمانى نورانى هشیارانى در میان مستان ، عارفانى ارجمند و گرانقدر در جهان تشیع و سالکان حقیقى طریقه بندگى و عشق مى باشند.
امید که با این قدم ، خداى بخشاینده پدر و مادرم را که نخستین آموزگارانم در اندیشه و عقیده بوده اند، غریق رحمت و آمرزش خود ساخته و به آنان پاداش پر شکوه ارزانى دارد و این گام را مایه خیر و برکت این سرا و سراى جاودانه ام قرار دهد، بجاست از سرور مکرم ، و استاد عزیز جناب آقاى على مقدادى خلف صالح مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى سپاسگزارى نمایم که مقدمه اى بر این کتاب مرقوم فرمودند و همچنین از دوست ارجمندم جناب آقاى رضا مرندى که زحمات بى دریغى در آماده سازى این کتاب تقبل نموده اند سپاسگزارى نمایم و سعادت و سلامت همگان را در راه بندگى و سلوک الى الله آرزو نمایم . بار خدایا، به بزرگى و عظمت و صف ناپذیرت ، این خدمت ناچیز را از ما بپذیر و جویندگى و پویندگى در کتاب هستى را به ما تعلیم فرما.
آمین یا رب العالمین . شمس فراهانى
مختصرى از زندگى علامه فیض کاشانى
محمدبن مرتضى بن شاه محمود، ملقب به محسن ، از بزرگترین علماى امامیه قرن یازدهم هجرى ، معاصر شاه عباس ثانى است که در فقه و حدیث و تفسیر و فلسفه ، صاحب نظر و تاءلیفات گرانبهایى دارد. وى از پیشروان روش جمع بین اصول شریعت و طریقت و حکمت بود. در مقدمه محجة البیضاء آمده است که ملامحسن فیض در چهار میدان ، گوى سبقت از همگان ربوده است وى با بسط مبانى فلسفى و تطبیق آن با مبانى شرعى از سایر دانشمندان ممتاز گردیده است و در کثرت و تنوع تاءلیف ، سرآمد دانشمندان بشمار مى رود؛ در کتاب زهرا الربیع آمده : استاد محقق ، ملامحمد فیض کاشانى صاحب وافى و مؤلف نزدیک به دویست کتاب و رساله ، در قم پرورش یافت و چون شنید که سید ماجد بحرانى (ملاصدرا) به شیراز رحل اقامت افکنده ، به آن شهر عزیمت کرد و علوم عقلى را از استاد فراگرفت و بدامادى او مفتخر گردید ملامحسن خود سه فهرست براى معرفى تاءلیفات خود نگاشته و بطورى که از آن فهرستها بدست مى آید وى بیش از هشتاد تاءلیف از خود بجا گذاشته است که اغلب آنها مکرر بچاپ رسیده است .
از محقق فیض آثار و ابنیه اى نیز به جاى مانده که از جمله آنها تکیه فیض در اصفهان و مدرسه فیضیه در شهرستان مقدس قم است .
وى بسال 1091 هق در کاشان وفات یافت و در قبرستان آن شهر مقبره او مشهور و محل رفت و آمد و نذورات مردم است .
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه نه گویاى تو، خاموش به
هرچه نه یاد تو، فراموش به
سپاس و ستایش کریمى را که با کمال کبریا و عظمت و استغناء و عزت ، در لطف و مرحمت و باب عطوفت و راءفت بر روى بندگان گشوده و اصناف خلائق را از شریف و وضیع و خاص و عام ، رخصت مکالمه و مخاطبه و مناجات وعرض حاجات ، ارزانى فرموده تا هرکه رازى دارد، با وى روى بروى تواند گفت و هر که نیازى آرد در حضرت او، عرض تواند، نمود.
نه بر درش دربانى برگماشته که به کمک رشوه به او متوسل باید بود و نه پاسبانى باز داشته که به دست آویز پیشکش به وى توسل باید نمود، نه مانعى و نه رادعى ، و نه ترس از چوبکى محافظ و مدافعى :
هر که خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو
گیر و دار و حاجب و دربان ، در این درگاه نیست
همه کس را در همه جا و همه وقت ، به جناب او راه است و از ظاهر و باطن همه کس ، در همه حال آگاه ، دولت ابدى و سلطنت سرمدى ، او را رواست و بس . تعالى شاءنه و تقدس اسمائه .
از غایت راءفت و نهایت رحمت و فرط کرم و کرامتى که با بندگان دارد، آنان را هر شبانه روز در پنج وقت پنج نوبت به نماز امر فرموده تا تکرار ذکر و تجدید عهد در ساعات متقاربه ، وسیله تقرب بندگان گردد به آن جناب و سبب بارور شدن حب حب ، در دل ایشان شود نسبت به رب الارباب و ساعتى همه به خضوع و خشوع ، روى نیاز بر استان خداى بنده نواز کار ساز نهند، و راز دل بر حضرت علام الغیوب عرضه دهند غم خود با لطف او گویند و دواى درد خویش از کرم او جویند تا او جل جلاله از روى تفضل و تعطف ، ناتمامى هرکس را به قدر استعدادش ، تمام نماید و شکستگیش را درستى انعام فرماید:
کریمى بر در دلها نشسته
درستى بخش دلهاى شکسته
فشکرا له ثم شکرا له
على ما هدانا لشکر النعم
ستایش او را سزاست ، نیایش او را رواست که کرده خود، هدایتمان به سپاس آورى .
وصلى الله على خیر خلقه محمد و اله و سلم .
اما بعد چنین گوید
نماز بهترین طاعات و فاضلترین عبادات است ، چنانکه در حدیث نبوى وارد شده است که : نماز ستون دین است هرگاه مقبول شد همه عبادات مقبول است و اگر مردود گشت ، همه عبادات مردود است و چون مقصد اصلى از نیاز یاد حق تعالى است و تجددى عهد با او و ثناى و از روى مسکنت و خشوع و سؤ ال مهمات از او به ابتهال و خضوع پس هر آینه بنده را ناچار است از حاضر ساختن دل در آن ، و فهمیدن آنچه مى گوید به زبان …
نیز در حدیث نبوى است که : نیست هر بنده اى را از نماز او اثرى و ثمرى ، مگر آنچه ، که فهمیده است از آن و دل با خود داشته در آن و به روایت صحیح از حضرت امام محمد باقر – علیه السلام – منقول است که : همانا بنده را بالا برده شود از نمازش همه آن و نیمه آن ، سه یک آن و چهار یک آن یا اندک آن ؛ و بالا برده نشود از نمازش مگر آنچه را که روى دل بر آن داشته است .
در حدیث دیگر وارد شده است که : هر که نماز گزارد و در آن ، با نفس خود سخنى نگوید از امور، دنیا، یعنى : جز به امر نماز نیندیشد واز علائق دنیوى در خاطر نگذراند، چون از آن نماز فارغ گردد، میانه او و حق تعالى گناهى نماند، مگر آنکه آمرزیده شود .
و چون اذکار نماز به زبان عربى است و بسیارى از ابناء عجم بلکه عرب هم ، از درک مفاهیم آن عاجزند، بخاطر این ضعیف محسن بن مرتضى کاشانى رسید که آن را به زبان فارسى ترجمه نماید و بعضى آداب و فوائد نیز بر آن بیفزاید شاید که جمعى از مؤمنان از آن بهره مند گردند وا ین فقیر بى بضاعت را در اوقات حضور دل به دعاى خیر یاد کنند.
تو که کیمیا فروشى ، نظرى به قلب ما کن
که بضاعتى نداریم ، و فکنده ایم مادامى
پس ساعتى چند از اوقات را صرف این مهم نمود و این هشت در را به روى طالبان گشود و به ترجمة الصلوة موسوم نمود و بالله التوفیق .
محسن فیض کاشانى
درِ اول : اذان و اقامه
الله اکبر: خداى عزوجل بزرگتر است از همه چیز و از آنچه به وصف و نعت درآید، یا در وهم و خیال گنجد، یا ادراک او به عقول و حواس توان نمود یا او را به چیزى قیاس توان کرد.
متحیر، عقول در صفتش
فکر، عاجز ز حد معرفتش
عقل عقل است و جان ، جان است او
آنچه زان برتر است ، آن است او
حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى فرماید که : هرگاه تکبیر گفتى باید خود را و هرچه در آسمان و زمین است در برابر بزرگى و کبریائى او جلت عظمته حقیر شمارى که اگر بنده اى تکبیر گوید و در دلش عارضى باشد به حقیقت چنان است که چیز دیگرى را بیش از حق تعالى در دل تعظیم و توقیر مى نماید و در این حال فرشته اش گوید: که اى دروغگوى ! پندارى که خداى را فریب توان داد، و به خدا قسم که چنین کس از حلاوت ذکر خداى ، محروم و مهجور است و از تقرب و توسل به او، ممنوع و مردود.
اشهد ان لااله الاالله گواهى مى دهم که به تحقیق معبودى سزاوار پرستش نیست جز معبودى یکتاى به حق ، که او را همه صفات کمال است و بس اوست که در خور پرستش است .
و باید که در این شهادت نیز صادق باشد بدانگونه که هیچ چیز دیگر را بر حق تعالى نگزیند و از وى دوست تر ندارد چه هر که چیزى را بسیار دوست دارد و اهتمام تمام در شاءن او کند و بدو دل بندد، در حقیقت او را پرستنده است پس اگر محبت و اهتمام در آن چیز،به امر حق است و به قصد فرمانبردارى او جل شاءنه ، در این صورت حق را پرستنده است والا آنچه را پرستیده که او را به مهر آن واداشته ، چون : شیطان و هواى نفس و مانند آن …
برافکنده پرده تا معلوم گردد
که یاران دیگر را مى پرستند
از احادیث قدسى است که تا تو غیر ما را خواهى ، غیر ما را پرستى .
ما را خواهى خطى به عالم درکش
کاندر یکدل ، دو دوستى ناید خوش
هرچه دلبند تو است خداوند تو است و هرچه هواى تو است خداى ، تو است . اراءیت من اتخذ الهه هواه سوره فرقان آیه 439.
اى هواهاى تو، خدا انگیز
وى خدایان تو، خدا آزار
از گفتن و اقرار کردن که الله یکى است ، چه سود؛ که در پیش هزار صنم مى کنى سجود علم بى عمل وبال است و قول بى قعل نکال .
اى یکدله صد دله ، دل یکدله کن
از هرچه بغیر دوست ، دل را یله کن
خواهى که توحید تو مسجل شود، قبله دل یکتا کن و از غیر حق تبرى ، تا فعل تو مصدق قول تو باشد.
اى آنکه به قبله وفا روست تو را
از مغز چرا حجاب شد پوست تو را
دل در پى این و آن نه نیکوست تو را
یک دل دارى ، بس است یکدوست تو را
اشهد ان محمدا رسول الله گواهى مى دهم که همانا محمد فرستاده خداست جل جلاله و باید که چون این شهادت دهد، به اقتضاى آن رفتار کند و مقتضاى آن اینکه ، اوامر و نواهى آن حضرت را -صلى الله علیه وآله – فرمانبردارى نماید.
چنانکه حق تعالى فرماید: و ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا سوره حشر آیه 7 آنچه آورده است شما را رسول ، فراگیرد و از آنچه بازداشته است شما را، از آن باز ایستد.
حى على الصلوة بشتاب ! روى آر به نماز، ترغیب به نماز در اذان ، از آن جهت است که وضع اذان از براى اخبار است به دخول وقت چه معنى اذان اشعار است یعنى : آگاه گردانیدن .
حى على الفلاح بشتاب ! روى آر به کارى که موجب فوز و رستگارى و ظفر یافتن به سعادت عظمى است در آخرت .
حى على خیر العمل بشتاب ! روى آر به بهترین کار که نماز به درگاه ایزد بى نیاز است .
نزدیکى بندگان نماز است
معراج روندگان نماز است
موقوف علیه کل طاعات
سرکرده جمله عبادات
رکن شرع و ستون دین است
شاید گفتن که دین همین است
قد قامت الصلوة به تحقیق که برپا شد نماز یعنى : هنگام شروع ان فرا رسید و این کلمه مخصوص اقامت است و در اذان نیست .
نیز در آخر هر یک تکبیر و تهلیل دعاهاى مخصوص باید گفت .
و همه اذکار در هر کدام دو نوبت است ، مگر تکبیرهاى اول اذان که چهار نوبت باید گفت و تهلیل در آخر اقامت به یک نوبت …
و اذان را بلند و به تاءنى گفت و اقامت را آهسته تر و تندتر و وقف در اواخر و و فواصل هر دو باید نمود.
و فاصله میان هر دو، به دو رکعت نماز، یا یک سجده ، یا یک نشستن ، یا یک گام برداشتن ، یا به گفتن یک تسبیح یا تحمید است .
اللهم اجعل اقبل بآرا و عملى سارا، و عیشى قارا و اجعل لى عند قبر رسولک محمد صلى الله علیه وآله مستقرا و قرارا
بار خدایا بگردان دلم را نیکى کننده ، و عمل مرا مسرور و خوشحال گرداننده ، و رزق و روزیم را تازه بتازه آینده ، و زندگانى مرا در خوشى و شادمانى گذرنده ، و بگردان از براى من نزد قبر پیغمبر خود، حضرت محمد -صلى الله علیه وآله – مکان و منزلى در دنیا و جاى اقامت و درنگ در آخرت .
درِ دوم : ادعیه افتتاحیه ، تکبیرات هفتگانه
اینک دعاى افتتاح که نوبت آن پس از تکبیر سوم است : اللهم انت الملک الحق المبین ، لااله الا انت ، سبحانک انى عملت سوء، و ظلمت نفسى ، فاغفرلى ذنبى ، انه لایغفر الذنوب الا انت
اللهم انت الملک الحق المبین بار خدایا تویى پادشاه استوار و پایدار و پدیدار لااله الا انت نیست معبودى سزاى پرستش جز تو سبحانک پاک مى دانم و منزه مى خوانم جناب تو را، از هرچه به جلال تو نسزد و جمال تو را نزیبد.
پاک از آنها که جاهلان گفتند
پاک تر زانکه عاقلان گفتند
انى عملت سوء وظلمت نفسى همانا که من بد کردم و به نفس خود ستم روا داشتم و فاغفرلى ذنبى پس بیامرز گناهانم را انه لایغفر الذنوب الا انت بدرستى که نیامرزد گناهان را احدى غیر از تو.
و پس از تکبیر پنجم : لبیک وسعدیک ، والخیر فى یدیک ، و الشر لیس الیک ، و المهدى من هدیت ، عبدک و ابن عبدک ، بین یدیک ، منک و بک ، و لک و الیک ، لاملجا ولامنجا منک الا الیک ، سبحانک و حنانیک ، تبارکت و تعالیت سبحانک رب البیت
لبیک کنایه از آنکه : مى ایستم به خدمت تو، ایستادنى پس از ایستادنى یعنى : همیشه ، تو را خدمتگزارم . و سعدیک کنایه از آنکه : فرمان بردم تو را، فرمان بردنى ، پس از فرمان بردنى یعنى : پیوسته تو را فرمانبردارم .
یک نگاه از تو و در باختن جان از من
یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من
و الخیر فى یدیک آنچه نیک است در دست تو است و از تو برآید و الشر لیس الیک بد را به سوى تو راه نیست و به تو نسبت آن نشاید.
هرچه هست از قامت ناساز کج اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست
و المهدى من هدیت راه یافته آنکه تو او را ره نمودى . عبدک و ابن عبدک تو را بنده و بنده زاده ام و بین یدیک که در حضورت ایستاده ام . منک از تو است تمام وجود من و بک و به تو است قوام بود و نبود من و لک و تو راست تملک من . و الیک و به سوى تو است بازگشت من . لاملجاء ولامنجا منک الا الیک نیست پناهى و نه گریزگاهى از تو مگر به سوى تو
غیر از در تو، درى ندانم ،
غیر از تو کس دگر نخوانم
اى نام خوش تو بر زبانم
از درگه خویشتن مرانم
گر تو ز در خودت برانى
روى از تو بدرگه که آرم
سبحانک وحنانیک پاک و منزه مى دانم ساحت کبریائى تو را، از غبار آنچه تو را نسزد و نشاید اى پروردگار.
و درخواست مى کنم از تو، عطوفت فراوان و بخشش بسیار.
گر ما مقصریم ، تو دریاى رحمتى
جرمى که مى رود به امید عطاى تست
دانم که در حساب نیاید گناه ما
آنجا که فضل و رحمت بى منتهاى تست
تبارکت بزرگوار و برتر و استوار و قائم و دائم و مبداء و موجب همه خیر و برکتها توئى . و تعالیت و بس والا جاهى ، دست ادراک از دامن معرفت تو، کوتاه است و پاى سعى را از وصول به جنابت ، خارها در راه .
اسلام ز جانب فرنگ آوردن
آیینه چین ز سوى زنگ آوردن
از باده رخ شیخ به رنگ آوردن
بتوان ، نتوان تو را به چنگ آوردن
سبحانک مقدس و منزهى رب البیت اى خداى خانه کعبه به این معنى که به امر تو روى به جانب کعبه آورده و به سوى آن توجه کرده ام وگرنه ، کعبه نیز آفریده تست و نه سزاى پرستش است و نه آن است که پرستش آن مى کنم .
کعبه سنگى بر آستانه تست
قبله راهى به سوى خانه تست
و بعد از تکبیر هفتم : وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض ، عالم الغیب و الشهادة حنیفا مسلما على ملة ابراهیم و دین محمد -صلى الله علیه وآله – و هدى امیرالمؤمنین – علیه السلام – و ما انا من المشرکین ، ان صلواتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین لاشریک له و بذلک امرت و انا من المسلمین .
وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض روى دل خود را متوجه ساختم به آنکه ، به قدرت محض بیافرید آسمانها و زمین را عالم الغیب و الشهاده داناى نهان و آشکارا. حنیفا در حالتى که متمایلم از همه دین ها به دین توحید. مسلما در صورتى که فرمانبردارم . على ملة ابراهیم به روش حضرت ابراهیم – علیه السلام – . و دین محمد – علیه السلام – و راه روش دین محمد – علیه السلام – و بر هدایت و راهنمایى ولى الله اعظم على بن ابیطالب امیر المؤمنان که سلام بر او باد. با انا من المشرکین و نیستم از شرک آورندگان مرحق تعالى را، جل شاءنه . (ان صلوتى همانا که نماز من . ونسکى و قربانى یا حج یا همه عبادتهاى من . و محیاى و زندگانى من ، یعنى : آنچه که برآنم در مدت حیات ، از اعتقادات صحیحه و افعال حسنه و جمله خیراتى که بجاى مى آورم . و مماتى و آنچه بر آن مى میرم از ایمان و طاعت و مبراتى که پس از مرگ ، عوائد آن به روان من عائد گردد. لله مرخداى راست . رب العالمین که پروردگار جهانیان است . لاشریک له نیست مر او را شریکى :یعنى من در عبادت خود کسى را با او شرک ندهم چون بت پرستان و این کلماتى است که حق تعالى در قران مجید از ابراهیم خلیل – علیه السلام – حکایت فرمود و گفته اند که مراد از این ، تفویض جمیع امور است به حق تعالى یعنى : هرچه کنم و بگویم همه محض خداست .
سفر به سوى تو پویم ، حضر بکوى تو جویم
سخن براى تو بگویم ، خمش براى تو باشم
و بذلک امرت و به این ماءمور شده ام و انا من المسلمین و من از زمره فرمان برادرانم .
و باید که در این قول نیز صادق باشد یعنى : روى دل با حق داشته و همه کارها، به او وا گذاشته باشد، نه آنکه بسته کار و بار و رهان دکان و بازار و محو آمال و امیال و مستغرق ، شهوات و غرقه وسوسه ها گردد.
در طریقت کجا روا باشد
دل به بتخانه رفته ، تن به نماز
پس دروغ گفته ، آنکه روى دل به خدا نیاورده و کار خود به او رها نکرده است و بسا اول کلامى که در نماز، افتتاح به آن کنند، دروغ محض باشد.
و مستحب است که در حال تکبیرات ، دستها را تا برابر گوشها بردارد، چنانچه کفها به جانب قبله باشد و انگشتان بهم بچسبد، مگر دو انگشت بزرگ و ابتداى تکبیر، ابتداى دست برداشتن باشد وانتهاى آن به انتهاى آن و همچنین مى توان هر یک ازا ین تکبیرات هفتگانه را در آغاز نماز و قبل از آن گفته مى شود، مقارن نیت فرض گفت و تکبیرة الاحرام قرار داد و با آن نماز بست .
حضرت امیرالمؤمنین على (ع ) را پرسیدند، از علت و مصلحت برداشتن دستها در حال تکبیر فرمود: مقصود آنکه خداى بزرگتر است ، یکتاى بى همتاست ، نیست مثل او چیزى و بسوده نشود به انگشتها و دریافته نگردد به حس ها.
نه ادراک در کنه ذاتش رسد
نه فکرت بغور صفاتش رسد
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
نه بر ذلیل وصفش رسد دست فهم
و به روایت دیگر: دست برداشتن ، اشاره اى است به اینکه : اى خدا آمرزگار، در یم گناه غرقه ام ، دستم گیر تا برآیم .
مانده در دشت فراقم ره نما، اى رهنما
غرقه در دریاى هجرم دست گیر، اى دستگیر
درِ سوم : تفسیر سوره حمد
اعوذبالله من الشیطان الرجیم ، بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین ، الرحمن الرحیم ، مالک یوم الدین ، ایاک نعبد و ایاک نستعین ، اهدنا الصراط المستقیم ، صراط الذین ، انعمت علیهم ، غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین
اعوذبالله پناه مى برم و التجاء مى کنم به معبود به حق و خداوند مطلق . من الشیطان الرجیم از شر وسوسه دیو فریبنده سرکش ، یا دور مانده از رحمت رحمان ، یا رانده از ریاض رضوان .
و گفتن این کلمات به جهت آن است که از شر وساوس وى محفوظ ماند و استعاذه فى الحقیقة پاک گرداندن زبان و رفتن خلوتسراى دل است از غبار اغیار، و صفا دادن آن از براى آن یگانه محبوب نهان و آشکار، و مثل کسى که استعاذه مى کند و خاطرش متعلق است به غیر حق و در دلش فکرهاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى است مثل کسى است که بر در حصار استوارى ایستاده و ددى درنده درصدد است که او را بگیرد و بدرد و او پى در پى به زبان گوید که : پناه مى بردم از شر این دد به این قلعه محکم و همى بر جاى خود ایستد و درون آن نرود تا در را بربندد و از گزند او ایمن گردد:
تا زهر بد، زبانت کوته نیست
یک اعوذت ، اعوذبالله نیست
بلکه آن نزد صاحب عرفان
نیست الا اعوذ بالشیطان
گاه گوئى اعوذ و گه لا حول
لیک فعلت همه مکذب قول
بر زبانت اعوذ میرانى
یار شیطانى و نمى دانى
طرفه حالى که دزد بیگانه
شده ، همراه صاحب خانه
مى زند، همچو او صلا و صفیر
دربدر، کوبکو، که دزد بگیر
بسم الله بنام خداى سزاى پرستش . الرحمن الرحیم نیک بخشنده بر بندگان ، به هستى و حیات . الرحیم نکو بخشاینده برایشان به بقاء و حفظ از آفات الحمد هر ثنا و ستایش که از ازل تا ابد موجود و معلوم بود و هست وخواهد بود، سراسر لله خداى راست که مسمى و موصوف است به همه اسماء و صفات کمالیه از جلالیه و جمالیه :
آن به تسبیح و جلال و حمد سبوحى سزا
وان به تقدیس و کمال قدوسى جدیر
آن سزاى آفرین ، کز حمد او زنده ست جان
وان بدیع آفرین ، کز شکر وى روشن ضمیر
رب العالمین آفریننده و پرورنده و دارنده و کارساز عالمیان ، از ملائکه و جن و انس و وحوش و طیور و بهائم و سباع و انواع حیوانات و غیر آن … الرحمن بخشنده وجود، بار دیگر در آخرت پس از فناى جهانیان الرحیم بخشنده دیگر بار به راءفت و رحمت بر مؤمنان و جاى دادن ایشان در بهشت جاودان به امن و امان . مالک یوم الدین خداوند روز پاداش یا مالک و متصرف محض در روز رستاخیز، یا حافظ اعمال بندگان به روز بازپسین تا در دادن و ستدن ، کم و کاستى نشود و کارى بر غلط نرود، یا داور روز جزا که میان بندگان به حق حکم کند.
و بر قرائت ملک پادشاه روز جزا که سلطنت در آن روز، جز او را نباشد لمن الملک الیوم ، لله الواحد القهار
ایاک نعبد تو را مى پرستیم و بس ، که غیر تو، در خور عبادت نیست بیان حقیقت عبادت در شهادت به توحید گذشت و در این موضع چون بر عبودیت خود، مرخداى را تصریح کند و این امر را منحصر به او جل شاءنه نماید و طرف خطاب وى خداى علام الغیوب است ، پس دروغ در آن افحش و اشنع است .
لاجرم باید همه دم ، ترک هوس کرد و کرکس مردار خوار هواى نفس را در قفس آورد:
چون شمع به سوز، زنده مى باید بود
دل سوخته ، سر فکنده مى باید بود
تا کامروا شوى ز انجامى خوش
ناکامى کش که بنده مى باید بود
و بندگى از بهر او باید کرد، نه از براى خود:
تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروى داند
و گفته اند: که نکته اینکه نعبد به صیغه جمع آمده است ، نه مفرد؛ آن است که در احکام شرعیه مقرر است که تبعض صفقة نشاید، به این معنى که : هر که متاعى چند در یک عقد بخرد و بعضى از آن عیبناک برآید، خریدار را باید که یا همه را قبول کند، یا همه را رد نماید و اگر مشترى به معامله رضایت دهد، او را نرسد که بعضى را نگاه دارد و بعضى را کنار گذارد پس چون بنده اى عبادت خود را با عبادت دیگران در آمیزد، حق تعالى کریم تر از آن است که عبادت کسى را، به علت با عیب دیگران رد کند، از طرفى دیگر البته خداوند، عبادات با عیب را هم به طفیل عبادت بى عیب ، قبول کند.
به طفیل همه قبولم کن
اى خداى من و خداى همه
و ایاک نستعین و تنها از تو یارى مى خواهیم و در پرستش تو و انجاح حوائج و دفع آفات و رفع مشکلات و باید که در این قول نیز صادق باشد یعنى : از دیگرى درهیچ امرى یارى نخواهد، مگر آنکه آنکس را در آن امر واسطه و سبب و مسخر مشیت رب داند و داند که اگر حق تعالى نخواهد، در دل آنکش نیفکند که یارى او کند، پس فى الحقیقة ، حق تعالى یارى او مى کند و دست دیگران آلتى دست در ید قدرت حق تعالى و تقدس .
درگه خلق ، به همه زرق و فسون است و هوس
چشم امید به دادار جهان باید و بس
بر در مخلوق بودن ، عمر ضایع کردن است
خاک آن در شوکه آب بندگان ، زان روشن است
گویند: یکى از مشایخ ، چون در نماز به ایاک نعبد و ایاک نستعین رسید، از هوش رفت و بیفتاد، چون سبب پرسیدند. گفت : ترسیدم که مرا گویند، چون او را بندگى کند و بس و از او یارى خواهى ، و بس پس چرا حاجت خود به دیگران گوئى و از این و آن یارى جوئى ؟
یارى از وى جو، مجو از زید و عمرو
سرخوش از وى باش نه از بنگ و خمر
اهدنا ما را راه نماى . الصراط المستقیم به راهى راست دراقوال و افعال و اخلاق که آن راه متوسط است میانه افراط و تفریط و غلو و تقصیر یا ثابت دار ما را به طریق قویم که دین اسلام است و سنت سید انام صلى الله علیه وعلى اله الکرام و طریقه حقه ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین .
و در اخبار اهل بیت – علیهم السلام – است که مراد از صراط مستقیم حضرت على بن ابیطالب سلام الله علیه است و به روایت دیگر: امام مفترض الطاعة است پس معنى آنکه : به ما بشناسان امام به حق را، تا متابعت و پیروى وى کنیم و به راهى که او رفته برویم و امور خود را تسلیم اوامر او نمائیم و دستور او پذیریم و محبت او در دل گیریم تا در آخرت با او محشور شویم و در آن سراى ، به سعادت عظمى رسیم ، یا ثابت دار ما را بر معرفت و محبت و متابعت امام – علیه السلام -.
و در حدیث نبوى -صلى الله علیه وآله – وارد است که : هر که مرد و نشناخت امام زمان خود را، مرد، مردن زمان جاهلیت یعنى : بى ایمان بزرگى گفته : بنماى ما را راه راست ، به این معنى است که : ما را به به محبت ذاتى خود مشرف دار، تا از توجه و اتکاء به غیر تو، آزاد گشته و به تمامى در گیر و گرو تو باشیم ، جز تو ندانیم ، و جز تو نخوانیم و جز تو را نگزینیم ، تا در همه حال جز تو را نبینیم .
مطلوب هرکس از تو مرادى و مطلبى
مقصود ما از دنیا و عقبى لقاى تست
صراط الذین انعمت علیهم بنماى ما را، راه آنان که به فضل خود برایشان انعام کردى ، به نعمت نبوت و رسالت و ولایت و صدیقیت و شهادت و صلاحیت ، یا راه آنان که اهل قربند و ایشان را به کمال نعمت ظاهر که قبول شریعت است و به جمال نعمت باطن که اطلاع بر اسرار حقیقت است ، آراسته و معزز و مکرم داشته اى . غیرالمغضوب علیهم نه راه آنان که کافر شدند و خشم گرفته اى بر ایشان ، یا راه جهودان که به سبب تمرد و تجاوز و معانده و قتل انبیاء و تحریف تورات بر آنان خشم گرفتى ، یا هر کس که طرف تفریط را دارد.
ولاالضالین و نه راه گمراهان ، یعنى : آنان که در طریق مختلفه و سبل منحرفه افتادند، یا راه ترسایان که به علت افراط در شاءن حضرت مسیح على نبینا و – علیه السلام – گمراه گشتند، یا هر که جانب افراط را داراست .
درِ چهارم : سوره قدر وتوحید
از اهل بیت – علیهم السلام – منقول است که در نمازهاى فریضه بهترین سوره که بعد از (فاتحه ) خوانده شد، سوره قدر و توحید است . بدانکه : قدر سوره قدر را غیر از شیعه ندارند. از حضرت امام محمد باقر – علیه السلام – منقول است که : فضیلت کسى که بصیر به تفسیر این سوره بوده و اعتقاد به مفاد آن داشته باشد، بر کسى که مثل او نباشد، فضیلت روشنى است بر تاریکى .
و در کتاب من لایحضره الفقیه است که : اولى آن است که در رکعت اول بعد از حمد، سوره قدر خوانده شود که در آن اشارتى از مقام قدسى پیغمبر و اهل بیت اوست سلام الله علیهم پس نمازگزار را باید که محض تقرب به خداى عزوجل ایشان را وسیله سازد چه ، به سبب آنان به معرفت او جل جلاله رسیده است و در رکعت دوم سوره توحید که در عقب آن دعا (که همان قنوت است ) مستجاب گردد و در کتاب کافى روایتى به عکس این نقل شده است و بنابراین عمل به هر کدام که کنند، نیکوست .
ابوعلى بن راشد گوید: که خدمت حضرت امام على نقى – علیه السلام – مشرف شدم و گفتم : فدایت شوم ، محمد بن الفرج را تعلیم کرده اى که فاضلترین سوره اى که در فرائض خوانده شود، قدر و توحید است و مرا به علت قلت آیات و قصر کلام و سرعت اتمام نماز، دل تنگ گردد فرمود: دل تنگ مدار که به خدا قسم ، فضیلت در این دو سوره است .
و ما هر دو سوره را ترجمه و تفسیر مى کنیم تا تمامى اذکار نماز بر وجه افضل مترجم باشد.
سوره قدر: ثقات امامیه روایت کنند که حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) شبى بخواب دید که بنى امیه بر منبر او بالا مى رفتند بصورت بوزینگان و مردمان را واپس مى راندند آن حضرت را از این رویا خاطر بر آشفت حق تعالى این سوره را فرو فرستاد.
بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فى لیلة القدر و ما ادریک مالیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر سلام هى حتى مطلع الفجر
بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه همانا فرو فرستادیم قرآن را فى لیلة القدر در شب قدر، یعنى : اندازه نهادن و آن شبى است که حق سبحانه و تعالى در آن تقدیر کند و اندازه نهد آنچه را که در آن سال بیاید.
و گفته اند که : مراد از این آیات آنکه ابتداى نزول قرآن در آن شب بوده یا تمام قرآن در آن شب از لوح محفوظ صادر شده و پس از آن جبرئیل آن را در خلال بیست و سه سال آیه آیه ، سوره سوره ، به حسب مصالح و موارد نازل ساخته .
و از اهل بیت (علیهم السلام ) منقول است که : در شب قدر ملائکه نازل مى شوند و تمام احکام و امور کلیه و جزئیه بندگان را تا شب قدر سال آینده بر معصوم (علیه السلام ) عرضه مى دارند، بدانگونه که : اگر پیغمبر است بر سیل وحى ، بر جزء و کل آگاه گردد و فرشته را نیز رؤ یت کند و اگر وصى پیغمبر است به طریق تحدیث چنانکه فرشته با وى سخن گوید و آوازش بشنود و او را نبیند و این علوم که در آن شب ایشان را حاصل شود، تفضیل و بیان آن علمى است که قبل از آنش بر سبیل اجمال مى دانسته اند. و ما ادریک و چه چیز دانا کرد تو را تا دانى ما لیلة القدر چیست شب قدر؟
یعنى : شب با عزو شرف ، که هرکس در آن عبادت کند، عزیز و شریف گردد یا عمل خیرى که در آن واقع شود، نزد خداى بس با قدر بود، یا تو را که پیغمبرى و سائر ائمه معصومین (علیهم السلام ) را که اوصیاى تواند، فتوحات وافره و فیوضات متواتره دست بدهد.
لیلة القدر خیر من الف شهر شب قدر بهتر است از هزار ماه بنى امیه که بعد از تو، به حکومت رسند و ایشان را شب قدرى نباشد و اهل بیت تو را در این شب ، قدرها و قربهاست و شیعیانشان را نیز برکتها رسد و کرامتها دست بدهد.
قاسم بن فضل گفت که : ما شمردیم مدت تسلط (بنى امیه ) را و هزار ماه بود، نه یک روز کم و نه یک روز بیش !
و حکمت در اخفاء و ابهام این شب ، به سبب قدر گذاشتن و مغتنم داشتن همه شبهاى محتمله است با شب زنده دارى آن به ذکر و احیاء آن به عبادت ، یا آنکه در واقع آن را شبى معین نیست ، بلکه متبدل شود در لیالى سنه
اى خواجه چه جوئى ز شب قدر نشانى
هر شب ، شب قدر است اگر قدر بدانى
تنزل الملائکة و الروح فرود مى آیند فرشتگان و روح بر امام عصر (علیه السلام )، فیها در این شب باذن ربهم به فرمان آفریدگارشان من کل امر از هر امرى که بندگان را در کار است ، از امور دینیه و دنیویه . سلام پیوسته مبارک و پى در پى برکت است هى این شب حتى مطلع الفجر تا دمیدن سپیده از شامگاه تا بامگاه بر هر که حق تعالى توفیق درک و دریافت آن را داده است از بهترین بندگانى که به سبب صفاى روح و فضیلت فکر و حسن عمل ، برگزیده است ایشان را، و اراده کرده است که بر بعض امور مقضیه و مقتضیه مطلع شوند.
و این معنى نیز از صحیفه سجادیه دعاى دخول ماه رمضان مستفاد مى شود و در کافى نیز از آن حضرت نقل شده است که معنى آنکه : سلام مى کنند بر تو اى محمد صلى الله علیه و اله ملائکه من و روح من از نخستین وقتى که نازل مى شوند تا طلوع فجر.
سوره توحید
روایت کنند که جمعى از کفار، آن حضرت را گفتند که : نسب و حسب خداى خود را بازگوى تا او را بشناسیم . حق تعالى این سوره را فرستاد:
بسم الله الرحمن الرحیم قل هوالله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
بسم الله الرحمن الرحیم قل هوالله احد بگو اى محمد که : اوست خداى یگانه ، متوحد به ذات و متفرد به صفات . الله الصمد خدایى که بى نیاز است از همه ، و اوست پناه نیازمندان ، نخورد، و نیاشامد و پاینده است و جاودان .
احد است و شمار از او معزول
صمد است و نیاز از او مخذول
آن احد نى که عقل داند و فهم
وا صمد نى که حسن شناسد و وهم
لم یلد نزاده است کسى را، رد یهود است که گفتند: عزیر پسر خداست . ولم یولد و زاده نشده است رد نصارى است که گویند: عیسى بن مریم خداى ماست . ولم یکن له کفوا احد و نیست و نبوده او را همتا، رد مجوس است که گفته اند: او را همتاست و قائل به خداى خیر و شر شده اند.
کذلک الله ربى چنین است پروردگار من و خواندن سوره بعد از حمد، مخصوص دو رکعت اول است ودر دوم و سوم اگر حمد نیز، نخوانند و بجاى آن تسبیح و تحمید تو تهلیل و تکبیر گویند بر اینگونه : سبحان الله و الحمدالله و لااله الله و الله اکبر هم رواست .
و باید که قرآن را به تاءنى و ترتیب خوانند و در آن تدبر کنند ودل فارغ دارند و توجه کامل بجاى آرند.
عروس حضرت قرآن که نقاب آنگه براندازد
که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرمود: هرکه قرآن خواند و خاضع نگشت و دلش نرم نشد و بیم در دل او پدید نیامد، به تحقیق خرد پنداشته است بزرگ خداى را جل و علا.
و باید که در حال قیام به خضوع و خشوع تمام باشد و جز به سجده گاه خود نظر نیفکند و کف دستها، بر رانها گذارد و قدمها محاذى یکدیگر دارد، به دورى سه انگشت یا یک وجب ، و انگشتان پا را طرف قبله قرار دهد و پس از فراغ حمد و سوره کمى درنگ کند.
درِ پنجم : رکوع
مستحب است که قبل از رکوع تکبیر گوید: در حال قیام و پس از خم شدن ، دستها را بر زانوها گذارد و زن بالاتر از زانو چنانکه دست راست بر زانوى راست و دست چپ بر زانوى چپ نهد و دستها را بر پهلوها بچسباند و زانوها پس برد، و پیش نیارد و انگشتان را از هم دور کند و پشت را راست بدارد به نوعى که اگر قطره آبى بر آن ریخته شود، بر بین قدمین اندازد و قبل از تسبیح بگوید: اللهم لک رکعت بار خدایا از بهر تو رکوع کردم ولک خشعت و براى تو فروتنى نمودم . و لک اسلمت و مر تو را منقاد و فرمانبردار شدم و بک آمنت و به تو ایمان و به تو ایمان آوردم وعلیک توکلت و بر تو توکل کردم : یعنى کارهاى خود به تو واگذاشتم وانت ربى و توئى پروردگار من خشع لک افتادگى کرد مر تو را سمعى گوش من و بصرى و چشم من و شعرى و موى من و بشرى و پوست تن من و لحمى و گوشت من و دمى و خون من و مخى و مغز استخوان من و ما اقلته قدماى و آنچه برداشته آن را قدمهاى من غیر مستنکف در حالتى که نیستم از پرستش تو شرم آور و نه به ننگ اندر ولا مستکبر و نه گردنکش ولا مستحسر و نه از این بابت تعبناک و خسته و ناخشنود.
نپیچم سر ز فرمانت ، به تیغم گر زنى هر دم
مرا جان بهر آن باید که قربان رهت گردم
یکى از حضرت امیرالمومنین على (علیه السلام ) پرسید که : قصد از راست نگاه داشتن گردن در رکوع چیست ؟ فرمود: تاءویلش آنکه : به فرمان تواءم گرچه به تیغم برزنى گردن :
گر تیغ بارد، از کوى آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
سبحان ربى العظیم پاک و منزه مى دانم و منزه و مقدس مى شناسم ، پروردگار بزرگ خود را، از هرچه جناب عظمت و رفعت او را، روا نباشد و جلال کبریا و جبروت وى را نسزد، و نشاید و بحمده در حالتى که اشتغال به ستایش او دارم که مرا توفیق عبادت خود داد تا تنزیه او کنم و تقدیس او بجا آرم .
و مستحب است که تسبیح را تکرار کند تا سه نوبت یا پنج نوبت ، یا هفت نوبت یا زیاده … بقدر نشاط و عدم ملال ، مگر امام که در نماز جمعه از سه نوبت نمى گذارند و بلکه دعاى مقدم را نیز نمى خواند.
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرمود: رکوع ، ادب است و سجود، قرب است و کسى که ادب نیکو بجا نیارد، شایسته قرب نگردد پس رکوع کن ، رکوع کسى که بسیار فروتنى کند، خداى را عزوجل به دل و خود را بس خوار دارد و بسى بى مقدار داند، در زیر سلطه سلطنت خداى سبحان و نگاه دار جوارح خود را نگهداشتن کسى که ترسان و هراسان باشد بر آنچه او را فوت شود از فوائد بسیار و فزون از شمار، و چون از رکوع سر برداشت و بر جاى ماند مى گوید: سمع الله لمن حمده خداى شنود و اجابت نمود و جزاى خیر داد مر آن را که به صدق ، وى را عبادت کرد و بستود و غرض از این کلمه دعاست نه ثنا، و مقصود آنکه : خداى بشنود حمد حامدان را و مشکور گرداند سعى آنان را و این از ماءموم ساقط است .
و الحمدلله رب العالمین و همه ثناها و ستایش ها، مرخداى راست که پروردگار جهانیان است . اهل الکبریاء و العظمة اوست صاحب سرورى صورى و مالک برترى معنوى والجود و الجبروت و داراى بخشش و فرمانروا مر همه خلائق را به قدرت محض و غلبه کامل :
سر سرفرازان ، به درگاه او
بماند فرو، نماند فرو.
درِ ششم : سجود
مستحب است که قبل از سجود، تکبیر بگوید: در حال قیام و چون به سجود رود، نخست دو کف دست بر زمین نهد، سپس زانوها و زن به عکس این کند و باید که انگشتان هر دو دست را به جانب قبله قرار دهد و ازهم نگشاید و هیچیک از دستها را به پهلو نچسباند و زانوها را از هم دو دارد واز پیشانى ، مقدار یکدرهم یا بیشتر به سجده گاه برساند (نه کمتر) و بر خاک یکدرهم یا بیشتر به سجده گاه سنگ و امثال آن از چیزهایى که سجود بر آن جائز است و بهتر آنکه بر خاک مزار ائمه معصومین علیهم السلام باشد، به خصوص تربت کربلا و اگر اعضاء سجود را، همه را برهنه کند و بر خاک رساند، افضل است .
و قبل از تسبیح بگوید: رب لک سجدت پروردگار من از بهر تو سجده کردم و بک امنت و به تو ایمان آوردم و لک اسلمت و تو را فرمان بردم و علیک توکلت و کار خود به تو واگذاشتم وانت ربى و توئى پروردگار من . سجد وجهى سجود کرد روى من للذى خلقه مر آن کسى را، که آفریده است او را به دانائى و توانائى و شق سمعه و بصره و برگشود گوش و چشم او را به شنوائى و بینائى ، و الحمدلله رب العالمین وهمه ستایش ها و ثناها بر خداى راست که پروردگار جهانیان است . تبارک الله احسن الخالقین بزرگ و برتر و دائم و ثابت خداى ، که بهترین آفرینندگان است :
ز ابر افکند قطره اى سوى یم
ز صلب آورد نطفه اى در شکم
از آن قطره لؤ لوى لالا کند
وزین صورتى سرو بالا کند
سبحان ربى الاعلى منزه و مقدس مى خوانم و پاک و پاکیزه مى دانم ، پروردگار برتر و فراتر خود را، از هرچه جناب متعال او را نسزد و عزت جلال او را نشوید و بحمده در حالتى که مشغول ستایش و نیایش اویم که توفیق بخشیده است مرا که تنزیه و تقدیس او بجاى آرم .
حد این سر نیست او را سجده کردن ، لاجرم
سر به زیر افکنده ام بیچاره من از شرم دوست
و تا ملال حاصل نشده مکرر تسبیح گوید، مگر امام که بر سه نوبت اقتصار مى کند.
امام جعفر صادق (ع ) فرمود: به خدا که زیان نکرد، هر که حقیقت ، سجود را چنانکه باید به فعل آورد، گرچه در همه عمر به یک نوبت باشد و ظفر نیافت آنکه فریب داد نفس خود را در مثل این حال ، غافل و بى خبر از آنچه حق تعالى مهیا کرده است از بهر سجود کنندگان از خیر دنیا و سعادت آخرت و دور نگشت از خداى هرگز هر که در سجود، نیکو نزدیک شد به خداى عزوجل و نزدیک نگردد به او هرگز هر که نیک بجاى نیارد ادب سجود را و نگاه ندارد حرمت آن را و دل به غیر حق تعالى دهد در سجود. در اینصورت عبادت چنین کسى چگونه خواهد بود؟
پس سجود کن ، سجود آن کس که بس به پستى گراید و بسیار فروتنى نماید آفریدگار را عزوجل و خود را خوار و ذلیل او گرداند و داند که از خاکى آفریده شده که همه بر آن پاى مى نهند و از نطفه اى پدید آمده که همه آن را پلید مى شمرند.
در حدیث نبوى وارد شده است که نزدیکتر وقتى که بنده را به خداست ، حالت و فرصت سجود است ، که حق تعالى درباره آن فرمود: و اسجد و اقترب ، به سجد درآى و نزدیک آى و از امثال این اخبار و غیر آن ، مستفاد مى شود که بهترین افعال نماز، سجود است بنابراین ، به درازا کشاندن و فرو ماندن در آن ، به اخلاص و آگاهى و با شوق و ذوق ، بس نیکوست .
بزرگى گوید: رکوع دعوى بندگى است و سجدتین دو گواه است بر آن .
دیگرى گفت : به قدر نیستى تو؛ هستى حق تو را جلوه گر گردد، ننگرى که در رکوع سبحان ربى العظیم گویى و در سجود سبحان ربى الاعلى اگر تو نباشى او باشد و بس . تعالى و تقدس ،
از هستى خویش ، تا تو غافل نشوى
هرگز به مراد خویش ، واصل نشوى
از بحر ظهور، تا به ساحل نشوى
در مذهب اهل عشق ، کامل نشوى
و در این معنى مترجم گوید:
پاى بر سر خود نه ، دوست را، در آغوش آر
تا به کعبه وصلش ، دورى تو یک گام است
و مستحب است که چون سر از سجود بردارد بر ران چپ نشیند و پشت قدم پاى راست ، بر شکم قدم پاى چپ بگذارد و در خاطر بگذراند که : بار خدایا حق را برانگیزان و باطل را تباه گردان .
و چون قرار گیرد تکبیر گوید و استغفار کند و افضل آن است که بگوید: اللهم اغفر لى بار خدایا مرا بیامرز و ارحمنى و مرا رحمت کن و اجبرنى و شکستگى هاى مرا درستى ده و نقصانهاى مرا تلافى فرماى واهدنى و مرا راه بنماى انى لما انزلت الى من خیر فقیر همانا من ، بر آنچه که فرو فرستاده اى برایم از نیکیها سخت نیازمندم .
و اگر اقتصار بر استغفار کند و گوید: استغفرالله ربى و اتوب الیه آمرزش مطلبم از پروردگار خود و به سوى او باز مى گردم نیز کافى است .
بعد از آن تکبیر دیگر گوید از براى سجود دوم در حال جلوس و پس از سر برداشتن از سجده نیز، تکبیر گوید و اندکى درنگ کند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام ) را از تاءویل سجدتین پرسیدند، فرمودن سجده اولى که سر بر زمین نهد، اشارت است به آنکه از خاک افریده شده است و سر که برمیدارد، کنایت است به اینکه از زمین برآمده است و سجده ثانیه ، تلویح به این است که باز به زمین باز گردد، و به خاک شود و باز که سر برمى دارد رمزى است که به این که بار دیگر از خاک برآید و برانگیخته گردد در روز رستاخیز.
منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخرى ، سوره طه آیه 55 و چون سر از سجده برداشت در همان هنگام که برمى خیزد بگوید:
اللهم ربى بار خدایا، اى پروردگار من بحولک با دگرگونه گرداندنت و قوتک و نیرو رساندنت ، اوقم برمى خیزم ، و اقعد و مى نشینم .
و اگر خواهد نیز بگوید: و ارکع و اسجد و رکوع و سجود مى کنم :
راه او را به او توان پیمود
بار او را، به او توان برداشت
درِ هفتم : قنوت
مستحب است که قبل از قنوت تکبیر گوید و بعد از آن دستها را بالا بدارد برابر روى ، محاذى آسمان و انگشتان را بهم بچسباند مگر دو انگشت بزرگ …
و چون اشرف اذکار قنوت کلمات فرج است و دعاى تعقیب آن و اهم دعاها طلب مغفرت و عافیت است از براى دین و دنیا اینک به ذکر ذکرى که در خصوص قنوت وارد شده است اکتفاء و بر ترجمه کلمات فرج و اذکار مخصوصه و ماءثوره آن اختصار مى رود.
لااله الاالله الحلیم الکریم ، لااله الاالله العلى العظیم ، سبحان الله رب السموات السبع ، و رب الارضین السبع ، و ما فیهن و ما بینهن ، ورب العرش العظیم ، و الحمدلله رب العالمین ، اللهم اغفرلنا و ارحمنا، و عافنا واعف عنا فى الدنیا والاخرة ، انک على کل شى ءقدیر
لااله الله الحلیم الکریم نیست معبودى جز معبودى بحق ، سزاوار پرستش ، مستحب جمیع کمالات که بردبار و بخشنده است .
لااله الاالله العلى العظیم نیست معبودى بجز خداى یکتا در خور عبادت جامع همه صفات کمال که والا و بزرگ وفرا و سترگ است . سبحان الله پاک و منزه است خداى رب السموات السبع پروردگار آسمانهاى هفتگانه و رب الارضین السبع و پروردگار زمینهاى هفتگانه و ما فیهن و آنچه درون آنهاست و ما بینهن و آنچه میانه آنهاست و رب العرش العظیم و پروردگار عرش بزرگ که : عبارت از احاطه علم حق تعالى است بر همه موجودات یا فلک الافلاک که محیط است بر سراسر آفرینش و الحمدلله رب العالمین و همه ستایش ها و نیایشها، مرا خداى راست که پروردگار جهانیان است .
اللهم اغفرلنا بار خدایا بیامرز ما را و ارحمنا و بر ما رحم فرما و عافنا و نگاه دار ما را از تمام کوفت ها وآفت ها و همه گزندها و آزارها واعف عنا و درگذر از ناروهاى ما فى الدنیا و الاخره در این جهان زودگذر و در واپسین سامان پاینده دیگر. انک على کل شى ء قدیر که توئى فقط، بر انجام همه چیز توانا.
در حدیث وارد شده است که : نمازگزار را هرچه قنوت کاملتر و درازتر، رحمت حق در روز رستاخیز شاملتر و بیشتر
مشو غافل ز الطاف الهى
که بخشد بنده را کوهى ، به کاهى
درِ هشتم : تشهد
در تشهد مستحب است که به طرزى نشیند که در نشستن بین سجدتین مذکور شد و دستها (محاذى زانو) روى سر آنها گذارد و انگشتان را به هم بچسباند و نظر بر کنار راست خود افکند و بگوید:
بسم الله و بالله ، و الحمدلله ، و خیر الاسماء لله ، اشهد ان لااله الاالله ، وحده لاشریک له ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ارسله بالحق بشیرا و نذیرا بین یدى الساعة ، اشهد ان ربى نعم الرب وان محمدا نعم الرسول ، اللهم صلى على محمد و آل محمد، و تقبل شفاعته فى امته ، و ارفع درجته و انصر شیعته
و بطور خلاصه بدین نحو گوید: بسم الله و بالله الحمدلله ، اشهد ان لااله الاالله ، وحده لاشریک له ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، اللهم صلى على محمد و آل محمد، و تقبل شفاعته
بسم الله بنام بزرگ خداى ، که سزاى پرستش است و بالله و به خداى یکتا جل جلاله و الحمدلله و همه ستایش ها و نیایش ها، مرخداى راست و خیرالاسماء لله و بهترین نامها، ایزد آفریدگار راست .
اشهد ان لااله الاالله گواهى مى دهم که نیست معبودى درخور پرستش جز خداى ، که مستجمع جمیع کمالات و مستوجب همه عبادات است .
وحده در حالتى که یکتا و بى همتاست لاشریک له نیست همآوردى مر او را در الوهیت و نه انبازى به استحقاق عبادت .
وحده لاشریک له صفتش
و هوالفرد اصل معرفتش
شرک را سوى وحدتش ، ره نى
عقل از کنه ذاتش ، آگه نى
هست در راه کبریا و جلال
شرک نالایق و شریک محال
واشهد ان محمدا عبده و رسوله و گواهى میدهم که محمد بنده او، و فرستاده اوست . ارسله بالحق فرستاده است او را به راستى و درستى بى شبهه و بلاشک بشیرا در حالتى که مژده فرماى است به رحمت و به فضل خداى ، کسى را که به توحید او اقرار کند، و نذیرا و بیم نماى است از عقوبت و عدل خداى ، کسى را که از شرک احتزار نورزد، بین یدى الساعة پیش از قیام قیامت .
اشهد ان ربى نعم الرب گواهى مى دهم که پروردگار من ، نیکو پروردگارى است .
و به روایتى دیگر، بر این لفظ وارد است که : انک نعم الرب (بر سبیل خطاب ) بدرستى که تو، نیکو پروردگارى وان محمدا نعم الرسول و همانا محمد (صلى الله علیه وآله ) نیکو فرستاده اى است . اللهم بارخدایا صلى على محمد درود فرست بر محمد یعنى : او را به رحمت خود بنواز.
و گفته اند: یعنى : تعظیم فرماى او را در دنیا، به اعلاى دین و اظهار دعوت و اعظام ذکر و ابقاء شریعت و تکریم نماى او را در آخرت به اضعاف اجر و اعتلا قدر و اعزاز کامل و ابراز کمال او بر اولین و آخرین و به تقبل شفاعت در شاءن امت و تقدم او بر کافه انبیاء مرسلین ، صلواتک علیهم اجمعین و ال محمد و بر اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله ) که عبارتند از: حضرت فاطمه و دوازده امام معصوم و منصوص صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین و هر که به روش ایشان گراید و از علوم مقدس سلمان فارسى رضى الله عنه که حضرت مصطفى (صلى الله علیه وآله ) درباره وى فرمود: سلمان من اهل البیت
و تقبل شفاعته و بپذیر درخواست بخشودگیش را فى امته درباره امتش و ارفع درجته و رفیع گردان درجه اش را در عالم ابدیت .
و پس از آن ، حمد خداى گوید دو سه نوبت و چون بر مى خیزد به رکعت سوم همان ذکرى را که در برخاستن از دومین سجود مى گفت نیز بگوید.
ذکر حق رخصت قرب است و حضور
اگر از صدق و ارادت باشد
دل اگر با تو نباشد به نماز
عادت است آن ، نه عبادت باشد
هرچه را دل نگرد، باز بگوى
که چنین گفته ، شهادت باشد
به نیاز آ، چو در آئى ، به نماز
تا تو را فیض ، زیارت باشد
پس نمازگزار را باید که در شهادت بر زبان ، آن راند که دل بیند و داند، نه آنکه کلماتى چند بخواند و بگذرد و حقیقت آنچه بگوید بخاطر نگذراند.
و در تشهد آخر بعد از نعم الرسول بگوید:
التحیات لله همه ثناها و آفرینها مر خداى راست و الصلوات و همه نمازها، یا دعاها الطاهرات پاک از شرک جلى و خفى ، همه مقرون به توحید و اخلاص و اعتقاد الطیبات مصون از رخوت و غفلت و حدیث نفس و حالت کسل ، مشحون به نشاط خاطر و طیب نفس و حضور دل الزاکیات همه ماءمون از اغراض نفسانى و علائق سراى فانى ، همه مرهون به صدق و صفا و عبودیت و وفا الغادیات در اوائل روز برآورده شدگان یا آینده ها الرائحات در اواخر روز اجراء کرده شدگان یا رفته ها السابغات همه رسا و به انجام یعنى : با شروط تام و آداب تمام الناعمات همه خوش آیند دل ، که با دقت و رقت و وجد و وقار و خشوع و خضوع و رکون و سکون ، گذرانده گردد لله مر خداى راست . ما طاب آنچه پاکیزه و پسندیده شد و زکى و طهر و از آلایش برى ماند و پاک گشت و خلص و صفا و بى غش و صافى گردید. فلله پس آن مرخداى راست .
اشهدان لااله الاالله ، وحده لا شریک له ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، ارسله بالحق بشیرا و نذیرا بین یدى الساعة ، اشهد ان ربى نعم الرب و ان محمدا نعم الرسول که ترجمه این کلمات گذشت وان الساعة و همانا که روز رستاخیز اتیة آینده است لاریب فیها و شک و شبهه اى در آن نیست و ان الله یبعث و همانا خداى عزوجل بار دگر برانگیزد و زنده گرداند من فى القبور کسانى را که در گورها مدفونند.
الحمدلله الذى هدانا لهذا ثنا و ستایش مر خداى راست که به فضل خود، ره نمود ما را به این اعتقادات و عبادات و ما کنا لنهتدى و ما نبودیم آنکه پیش خود، توانستى هدایت یافت و به راه آمد لولا ان هدانا الله اگر خداى ما را راه ننمودى و رهنمون نبودى .
گر بدرقه لطف تو ننماید راه
از راه تو، هیچکس نگردد آگاه
آن کسى که به راه آید و ره پیماید
توفیق ، رفیق او نشد و اویلاه
الحمد لله رب العالمین هر ثنا و نیایش که بود و هست و باشد، مرخداى راست که پروردگار جهانیان است .
اللهم صل على محمد و آل محمد بار خدایا درود مرحمت آمیز بفرست بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله ) و بارک على محمد و آل محمد و برکات و خیرات را زیاده کن بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و اهلبیت محمد (صلى الله علیه وآله ). و سلم على محمد و آل محمد و سلام فرست بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و آل محمد (صلى الله علیه وآله )، و ترحم على محمد آل محمد و رحمت آور بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله )، کما صلیت و بارکت و ترحمت چنانکه درود و برکت فرستادى و رحمت آوردى و منت نهادى على ابراهیم و ال ابراهیم بر خلیل خود ابراهیم و اهل بیت او انک حمید مجید به راستى و درستى که تو، سخت ستوده اى به اعطاى نعم و بس بزرگوارى در ایفاى کرم .
تذکره : اگر کسى را این توهم حاصل شود که مگر تشبیه درود پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) و ال او، بر (درود) حضرت ابراهیم (علیه السلام ) و آلش یادى از این مى دهد که حضرت ابراهیم افضل از پیغمبر ما باشد، این خلاف واقع است .
جواب آنکه : مراد از این تشبیه آن است که همانگونه که درودى بر ابراهیم و اهل بیت و اهل بیت او فرستادى ، بهتر و برتر از درودى که بر انبیاء پیش از ابراهیم فرستاده اى هم بر اینگونه درودى بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و اهل بیت او فرست که بس بهتر و برتر باشد از درودى که بر انبیاء سلف روى فرستاده اى که از آن جمله ، یکى همه حضرت ابراهیم خلیل است على نبینا (علیهم السلام ) و همین معنى دلیل بر این است که افضلیت پیغمبر ما بر حضرت ابراهیم ثابت و قاطع است .
یا سید الانام درود جناب تو
ورد زبان ماست مه و سال و صبح و شام
نزدیک تو چه تحفه فرستیم ما ز دور
مقدور ما همین صلوات است و السلام .
تسلیم
سپس براى گشودن نماز و بیرون رفتن از آن ، در خاطر خود ارواح طیبه انبیاء و ائمه معصومین و ملائکه و جمیع مؤمنین و کلیه اهل طاعت موجود در آسمانها و زمین را خطور داده و آنان را مخاطب قرار دهد و گوید:
السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته السلام على على امیرالمؤمنین ، السلام على الائمه المعصومین ، السلام على جمیع انبیاء انبیاء الله و المرسلین السلام على جمیع ملائکة الله و المقربین ، السلام على جمیع اهل الطاعة فى السموات و الارضین السلام علینا و على عبادالله الصالحین ، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
السلام علیک ایهاالنبى و رحمة الله و برکاته سلام بر شما باد اى پیامبر عظیم الشاءن اسلام ، و رحمت و برکتهاى بى پایان خداوند نیز بر تو باد.
السلام على على امیرالمؤمنین سلام و درود بر تو باد اى ولى الله الاعظم على بن ابیطالب ، اى امیر و سالار مؤمنان .
السلام على الائمة المعصومین سلام ودرود بر امامان و پیشوایان پاک و معصوم از هر لغزش و گناه باد.
السلام على جمیع انبیاء الله و المرسلین سلام و درود بر تمامى پیامبران خدا و فرستادگانش باد.
السلام على جمیع ملائکة الله و المقربین سلام و درود بر تمامى فرشتگان خدا، خصوص فرشتگان بسیار مقرب خدا باد.
السلام على اهل الطاعة فى السموات و الارضین سلام و درود بر تمامى اهل عبادت و اطاعت در آسمانها و زمین باد.
السلام علینا وعلى عبادالله الصالحین سلام و درود بر ما و بر بندگان صالح و شایسته پروردگار باد.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته سلام بر همه شما باد و رحمت خداى و برکتهاى او که پایان پذیر نیست .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود که : معنى سلام در آخر هر نمازى امان است یعنى : هر که ادا کرد امر خداى تعالى و سنت پیغمبر او را از روى خشوع ، پس او راست امان از بلاهاى دنیا و برات از عذاب آخرت .
و مستحب است که بعد از تسلیم ، ساعتى در جاى نماز قرار گرفته ذکر خداى و دعا کندو مراد از تعقیب همین است یعنى : بعد از هر نماز، قدرى مشغول ذکر و دعا کردن باشد.
و در حدیث آمده که دعا بعد از نماز فریضه فاضلتر است از نافله و در حدیث دیگر آمده که تعقیب در طلب رزق ، ابلغ است از مسافرت در بلاد و بهترین اذکار تعقیب : تسبیح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است ، بدنى نحو که : 34 مرتبه الله اکبر و 33 مرتبه سبحان الله و 33 مرتبه الحمدلله بگوید و سپس سه مرتبه سوره توحید و سه مرتبه صلوات و سه مرتبه آیه مبارکه : و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل على الله ، فهو حسبه ، قد جعل الله لکل شى ء قدرا را با اخلاص کامل بخواند.
خاتمه
این است ترجمه کامل و آداب آن ، چنانکه از ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین بما رسیده است .
و از اذکار آنچه واجب است ، بى خلاف :
تکبیرة الاحرام که بعد از نیت باید گفت
فاتحة الکتاب که قرائت سوره مبارکه حمد در رکعت اول و دوم هر نماز است .
تسبیح در هریک از رکوع و سجود.
شهادتین و صلوات بر پیغمبر و آل اوست که در رکعت دوم و رکعت آخر هر نماز بعد از دو سجده باید خواند.
و فقهاء امامیه سوره دیگر بعد از حمد را و همچنین سلام آخر نماز راواجب دانسته اند و اما قنوت مستحب مؤکد است و شیعه بر آن مداومت مى کند.
از افعال آنچه واجب است به یقین :
نیت است که مقصود از آن قصد قربت است در اداء هر یک از نمازهاى مفروضه و مسنونه
قیام که عبارت است از راست داشتن پشت و تکیه نکردن بر چیزى .
رکوع که قصد از آن خم شدن است به قدرى که دستها به زانوها برسد.
سجود بر اعضاء سبعه ، که عبارتند از: دو سر انگشتان شصت پا و دو سر زانوها و دو کف دست و پیشانى .
جلوس نشستن در تشهد.
طماءنینه که به منظور از آن درنگ به قدر ذکر واجب در هر یک از مواضع و مواقع معینه است و این شرط نیز شامل برخاستن از رکوع و نشستن پس از سجود نخستین نیز هست .
شرط دیگر جهر و اخفات است که مراد از آن بلند خواندن قرائت در نماز صبح است و دو رکعت اول شام و خفتن و آهسته گفتن در غیر آن ، بجز بسملات که بلند خواندن آنها مستحب است .
نیز در صحت نماز، هفت امر بى شبهه شرط است و بدون مجموع آنها نماز صحیح و مشروع نیست بلاقیل که عبارت از: 1 – عقل 2 – اسلام 3 – طهارت 4 – وقت 5 – مکان 6 – مکان 7 – قبله .
چه نماز مخبط و منکر و ناپاک و نا بگاه و در جاى و جامه مغصوب و منحرف از جانب کعبه ، خارج از صحت و خالى از اعتبار است حق تعالى همه را فیض عبادت عنایت فرماید.
بمحمد و اله الاطیاب ، علیهم سلام الله الملک الوهاب
پایان ،
ملامحسن فیض کاشانى
اسرار نماز
به قلم مبارک
عالم ربانى ، صاحب کرامات
مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى
(قدس سره الشریف)
مختصرى از زندگانى حاج شیخ
بسمه تعالى
عالم ربانى مرحوم حاج شیخ حسنلى اصفهانى قدس سره الشریفه فرزند على اکبر بن رجبعلى مقدادى اصفهانى (رحمه الله ) در شب دوشنبه و یا جمعه 15 ذى القعده الحرام 1279 هق درمحله معروف به جهانباره اصفهان دیده به جهان مى گشاید وى از بدو تولد تا سنین حدودا (یازده سالگى ) تحت عنایات و توجهات خاص استاد حاج محمد صادق تخته فولادى قرار مى گیرد تا اینکه در سن یازده سالگى ، حاجى از دار فانى به دار باقى ارتحال مى کنند و حاج شیخ از آن پس شبها مشغول عبادت و ریاضت و روزها مشغول تحصیل علوم مختلف ، مخصوصا علوم دینى در اصفهان مى شوند، و سپس براى تکمیل معارف به نجف اشرف ، کنار مرقد مطهر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) مشرف مى شوند و در محضر علماى آن زمان ، مخصوصا مرحوم حاج سید مرتضى کشمیرى (رحمه الله ) به تحصیل و تکمیل علوم و تزکیه نفس مى پردازند و پس از بهره گیرى علوم ظاهرى و باطنى به اصفهان مراجعت مى کنند حاج شیخ در طول سالهاى 1303 تا 1329 هق چندین مسافرت به مشهد مقدس و نجف اشرف و مدینه منوره و مکه معظم مى کنند ولى از 1329 تا 1361 هق که پایان عمر شریف آن بزرگوار بود در مشهد مقدس رحل اقامت مى افکند و روزها مشغول تدریس و شبها مشغول عبادت و ریاضت مى شوند تا سرانجام صبح روز یکشنبه 17 شعبان 1361 هق روح مبارکش به عالم قدس و بقا، ارتحال مى نمایند و جنازه آن مرد بزرگ باشکوه تمام توسط اهالى مشهد که همه شهر آن روز تعطیل مى شود، تشییع و در ایوان عباسى صحن مطهر امام رضا (علیه السلام ) که هم اکنون زیارتگاه علاقه مندانش است ، دفن مى گردند آثار و برکات آن وجود مبارک و کراماتى که از آن مرد خدا به ظهور رسیده ، در این مجمل نگنجد.
گر تو خواهى سر آن جان جهان
رو نشان از بى نشانها را بخوان .
روحش شاد، روانش جاودان باد.
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند متعال ، در آیات عدیده اى ، از قرآن مجید، نماز را به بندگان خود تاءکید فرموده است : در سوره نساء آیه 103 مى فرماید: فاقیموا الصلوة ان الصلوة کانت على المؤمنین کتابا موقوتا نماز را به پاى دارید که نماز براى اهل ایمان حکمى لازم و فریضه اى واجب و حتمى است .
در سوره بقره ایه 238 مى فرماید: حافضوا على الصلوات و الصلوة الوسطى وقوموالله قانتین نسبت به نمازها و به ویژه نماز وسطى (که به عقیده اکثر مفسران ، نماز صبح است ) مراقبت و دقت کافى و لازم به کار برید و در اطاعت خداوند فروتن باشید.
و نیز در سوره ابراهیم ، آیه 31، مى فرماید: قل لعبادى الذین امنوا یقیموا الصلوة بگو (اى پیامبر) به بندگانم که ایمان آورده اند، نماز را بپاى دارند.
در سوره طه آیه 14، فرماید: اننى انا الله لااله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوة لذکرى بدون هیچ تردید من خداوندگارم ، و خدایى جز من نیست ؛ پس مرا پرستش کن و بیاد من نماز را بپاى دار.
در سوره عنکبوت ، آیه 45 فرماید: و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر نماز را برپاى دار که نماز، از فحشاء و منکر و زشتیها و نارواها باز مى دارد…
حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) فرمود: من ترک الصلوة متعمدا فقد کفر آنکس که به عمد و اختیار، نماز نخواند، قطعا کافر شده است
در حدیث دیگر فرمود: ما بین العبد و الکفر ترک الصلوة فاصله میان بنده و کافر گردیدن او، ترک نماز است .
هرآنکس غافل از حق یک زمان است
در آن دم کافر است ، اما نهان است
اگر آن غافلى پیوسته بودى
در اسلام بر وى بسته بودى
نیز از پیامبر خداى مروى است که : لایزال الشیطان ذعرا عن المؤمن ما حافظ على الصلوة الخمس ، فاذا ضیعهن تجرء علیه ، و اوقعه فى العظائم شیطان پیوسته و تا آن زمان که مؤمن بر نمازهاى پنجگانه خود مراقبت دارد از وى هراسان است ولى چون آدمى نماز خود را ضایع کند، شیطان نیز بر او جسور مى گردد و در گناهان بزرگش مى افکند.
بارى بدان اى عزیز! که علماء بزرگ اسلام ، طریق تکمیل انسان را در این دو جمله خلاصه کرده اند: التعظیم لامرالله و الشفقة على خلق الله بزرگ داشتن اوامر الهى : از قبیل نماز و روزه و حج و جهاد و… که این حکمهاى خدا را بزرگ شمارند و با احترام کامل بجا آورند و محبت نسبت به مخلوق خداوند از آن نوع محبت که بزرگتران نسبت به کوچکتران خود، مرعى مى دارند، و همراه با نوعى نگرانى و ترس است فى المثل : محبت پدر و مادر، نسبت به فرزند خردسال که مى گوید: مى ترسم بچه برود بیرون ، صدمه اى به او بخورد و یا مى ترسم بچه گرسنه بماند یا مى ترسم بچه اینگونه غذا بخورد و ناخوش شود اینگونه محبت که در فارسى آن را به مى ترسم معنى مى کنند، شفقت است ما حصل آنکه با بندگان خدا مثل اولاد خود محبت داشته باشد.
سفر آدمى به سوى خدا
اى عزیز! آدمى را سفرى بى نهایت و منزلهائى پرخوف و خطر و بى غایت ، در پیش است و بیشتر مردم از این راه بى پایان و تحصیل اسباب نجات از مهالک آن غافلند.
خانه پر گندم و یک جو نفرستاده به گور
غم مرگت چو غم برگ زمستانى نیست .
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمود: رحم الله امرء، عرف من این و الى این ، ولاین خدا رحمت کند کسى را که بداند: از کجا آمده است و به کجا مى رود و براى چه آمده است .
و این سه مطلب در دو آیه شریفه از قرآن مجید انا لله و انا الیه راجعون ، سوره بقره ، آیه 156 ما از آن خداییم و به سوى او نیز باز گردانده ایم . و ما خلقت الجن و الانس الا لعیبدون ، سوره ذاریات آیه 56 جن و انس را نیافریدیم ، مگر براى آنکه پرستش کنند؛ بیان گردیده است .
از نزد خدا آمده ایم و بازگشت ما نیز به سوى اوست ، اما براى چه کار آمده ایم ؟ براى عبادت و خداشناسى ولى چرا خداوند لعیبدن گفت و لیعرفون نفرمود؟ براى اینکه بفهماند که طریق خداشناسى منحصر است به بندگى و عبادت . زیرا که آدمى به هر کس که نزدیکتر شد، شناسائیش از او بیشتر مى شود و شناسائى هرکس نسبت به خداوند با اندازه قرب او به خدا است . این است که در همه عبادات نیت و قربت شرط است و هر عبادتى را به وقت نیت مى گوئى : قربة الى الله .
و در حدیث کافى آمده است که : ان العبد لیتقرب الى بالنوافل ، حتى کنت سمعه الذى یسمع به ، و بصره الذى یبصربه ، و یده التى یبطش بها بنده من به سبب اعمال مستحب و نوافل تا آنجا که به من نزدیک مى گردد که گوش و چشم و دست وى مى گردم ، همان گوش که با آن مى شنود و همان چشم که با آن مى بیند و همان دست که با آن کار مى کند.
در اینجا خداوند مى فرماید که : چنین بنده اى به من مى شنود و نه به این گوش ظاهر و به من مى بیند و به من مى دهد و مى ستاند. یعنى : دیگر از خود هوایى و خویشتنى براى او باقى نمانده است و هرچه مى کند، براى خدا مى کند.
روایت شده است که حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه در جنگ ، بر کافرى غالب شد و او را بر زمین زد که بکشد در این حال ، او آب دهان به صورت مبارک حضرت انداخت حضرت از روى سینه او برخاست و او را نکشت علت این کار را پرسیدند، حضرت فرمود: غضب بر من مستولى شد و نخواستم در این کار، جز رضاى خدا باشد ، لذا قدرى صبر مى کنم تا غضبم فرو نشیند سپس آن شخص مسلمان شد و گفت : این کار همه براى خدا است .
بارى ، سفر آدمى داراى شش مرحله است و هر مرحله را منازل بسیارى است که بعضى مرحله سوم را که فضاى این عالم است تحدید به هجده هزار منزل کرده اند مرحله اول ، صلب پدر، و مرحله دوم رحم مادر، مرحله سوم عرصه و فضاى عالم اجسام ، مرحله چهارم قبر و عالم برزخ ، مرحله پنجم عرصات قیامت که داراى پنجاه موقف مى باشد و در هر موقف ، انسان مورد سؤ ال قرار مى گیرد و در صورت داشتن خطا، هزار سال در آن موقف حبس مى شود. یوما مقداره خمسین الف سنة مما تعدون ، سوره معارج ، آیه 4، مرحله ششم بهشت یا دوزخ است . در اینجا است که خطاب مى رسد: و امتازوا الیوم ایها المجرمون ، سوره یس آیه 59، اى مجرمین ! امروز از مؤمنین جدا شوید و این مرحله آخر، منزل خلود و جاودانگى است .
اما تمام گفتگوها درباره منزل سوم یا عرصه این عالم است که هرچه باید بشود، در اینجا مى شود، این است که اینجا را دار الزارعه یا مزرعه گفته اند، زیرا که هر تخمى که در عرصه دنیا بکارى ، همان را در قیامت بدروى .
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کاى نور چشم من ، بجز از کشته ندروى
دنیا را دارالتجارة ، یعنى : تجارتخانه هم گفته اند، زیرا: ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة ، سوره توبه ، آیه 111 خداوند در ازاء بهشت ، خریدار جانها و اموال مؤمنین است حال اگر فروشنده از اصحاب یمین باشد، جان و مال دهد و در عوض بهشت بستاند و اگر از سابقین باشد، به درک مقام العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة – عبودیت و بندگى جوهر حقیقتى است که ، کنه و باطن آن ربوبیت و پروردگارى است – نائل گردد و در اینجا است که حضرت حق مى فرماید: عبدى اطعنى اجعلک مثلى بنده من ، مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود قرار دهم در دنیا است که نقد انسانى را به محک امتحان مى زنند: و لنبلونکم حتى نعلم المجاهدین منکم ، سوره محمد (صلى الله علیه وآله ) آیه 31 شما را مى آزمائیم تا مجاهدین راه خدا را از غیر مجاهدین ، جدا سازیم و اکتساب سعادت و شقاوت در همین منزل انجام مى شود.
اى عزیز، دنیا رباطى است که بر سر بادیه قیامت نهاده اند و تو را در آن رباط، روزى چند مهلت است که براى راه قیامت خود، توشه اى برگیرى و در این چند روز نعم ظاهرى و باطنى را براى تو مهیا کرده اند و احکام الهیه و طریق اکتساب مقامات عالیه اخروى را به لسان انبیاء و رسل ، براى تو بیان فرموده اند و حجج الهیه را براى تو تمام کرده اند و کیفیت اکتساب سعادت و شقاوت را بیان نموده اند و هدیناه النجدین راه بهشت و دوزخ را به وى نموده ایم و به او فهمانده ایم که اگر بخواهى ، مى توانى این نعمتهاى فانى دنیوى را، سرمایه و وسیله لذات و درجات بهشتى ، یا عذاب و شدائد و درکات جهنم قرار دهى ، چه زیبا سروده است :
از رباط تن چون گذشتى ، دگر معموره نیست
زاد راهى برنمى گیرى از این منزل چرا؟
گرچه کرسى سرفرازى بایدت
ترک ملک و بى نیازى بایدت
فى المثل گر صد جهان است آن تو
آنچه بفرستى تو، آن است آن تو
گر در این ره بنده یا آزاده اى
مى بینى آنچه نفرستاده اى
بارى طریق تکمیل انسان در دو جمله : التعظیم لامرالله و الشفقة على خلق الله خلاصه شد که این دو مطلب به منزله دو پا است براى سالک راه خدا و دو بال است براى طائر الى الله که در قیامت با آن دو، از عقبه صراط به آسانى بگذرد. قسم اول : به خالق متعلق است و آن را حق الله گویند. مانند نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منکر و تلاوت قرآن کریم .
قسم دوم : متعلق به مخلوق خدا است و آن را حق الناس نامند. چون : خمس و زکوة و صدقه و تربیت ضعفا و ایتام و کمک به درماندگان و ستمدیدگان و افضل قسم نخستین نماز است که فرموده اند: الصلوة عمود الدین ، ان قبلت قبل ماسواها و ان ردت رد ماسواها نماز، به منزله ستون دین است اگر نماز مورد قبول پروردگار افتد، اعمال دیگر آدمى نیز، مقبول درگاه خواهد شد و اگر نماز، مردود گردد سایر اعمال و عبادات را نیز، وقعى و ارزشى نخواهد ماند.
نماز ستون دین
دین را به چادرى که در آن منزل مى کنند و نماز را به تیرک وسط چادر، تشبیه کرده اند که اگر تیرک باشد، چادر برپا است اگر چه بعضى از بندهاى چادر گسسته باشد و اگر تیرک خوابید و افتاد، چادر نیز خواهد خوابید، اگر چه ریسمانهایش در نهایت استحکام باشد، و دیگر نمى توان از آن منتفع شد.
قیام به اداى حقوق نماز، جز از ارباب قلوب متصور نشود، زیرا که حقیقت و روح و قلب نماز، راز و نیاز با حضرت احدیت و مناجات با رب الارباب و حضرت صمدیت است و رکوع و سجود و تشهد و تکبیر و تسلیم و اذکار، صورت ظاهرى نماز است و به همین سبب است که فرمودند: از نماز آن مقدارش مقبول واقع مى شود که نمازگزار در حین انجام و تکلم به آن قلبش متوجه معانى آن باشد.
محمد بن مکى بغدادى در کتاب تبصرة العارفین از ائمه هداى سلام الله علیهم روایت کرده است که : ان الاعمال الجسدانیة اذا لم یعرف معناها، لا یقع لها فى الاخرة اجر اعمال بدنى : مانند نماز و دعا، اگر معنى آن را نفهمد در آخرت ، اجرى براى عامل آنها نخواهد بود و در حقیقت ، نمازى که زبان به آن متکلم بوده است و قلب به جاى دیگرى توجه داشته است ، نماز نیست .
آن نماز او نیز زد نیم جو
زانکه با اغیار دارد دل گرو
و خداوند متعال در قرآن مجید فرماید: یا ایها الذین آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون ، سوره نساء، آیه 43 در حال مستى و بى خبرى ، به نماز نزدیک نگردید، تا آن که بدانید چه مى گویید.
آرى ، چنین نماز که بدون توجه کامل دل انجام شود، گرچه وظیفه واجب به آن ساقط شده است لیکن آن را احترامى و ارزشى باید و شاید نیست .
یکى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى یک جوال مى بافت ، و آخر هفته ، حساب مى کرد و مزد شاگردهایش را مى پرداخت روزى به هنگام حساب ، یک جوال از قلم افتاد و آنچه فکر کردند که آن را به چه کسى داده اند، به خاطرشان نیامد غروب نزدیک بود و استاد نماز نخواند بود، مشغول نماز شد و در نماز، به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسى داده است پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت : جوال را به فلانى داده ایم شاگردش گفت : استاد! تو نماز مى خواندى یا جوال پیدا مى کردى ؟ و استاد از این واقعه ، متنبه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گردید.
در احوال سید رضى و سید مرتضى ، رضوان الله علیهما، نوشته اند که : سید رضى ، به برادر بزرگ خود، سید مرتضى به جماعت اقتدا نمى کرد. برادر مهتر، شکایت این کار، نزد مادر برد و سید رضى ، به توصیه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا کرد اما در اثناء نماز، ناگهان ، نماز خود را برهم زد و از مسجد بیرون شد سید مرتضى نزد مادر آمد و گفت : سید رضى ، آنچه امروز کرد، بدتر از پیش بود مادر، ماجرا را از سید رضى جویا شد گفت : در اثنائ نماز ناگهان دیدم که برادرم در خون حیض غرق است ؛ به ناچار نماز را شکستم که طهارت شرط صحت نماز است مادر، شرح حال ، باسید مرتضى در میان نهاد. سید گفت : راست مى گوید؛ زیرا ما آنگاه که به مسجد مى رفتم زنى در راه ، مساءله اى از احکام خون حیض از من پرسید به او پاسخى دادم ، اما در اثناء نماز به این اندیشه در افتادم که جوابى که دادم ، درست بوده و یا اشتباه بوده است ..
و در حدیث آمده است که : از نماز برخى مردم ، نصف و گاهى ثلث یا ربع آن پذیرفته مى شود و نمازگزار گروهى دیگر را همچون جامه کهنه اى که به هم پیچند، پیچیده و بر سر نمازگزار مى کوبند نماز را تشبیه فرمود به جامه اى که شخص آن را درست گرفته و در مقام فروش برآمده است . وقتى جامه را مى ستاند که نگاه کرده و بخرد، مى بیند که هیچ جاى درست در آن نیست که لااقل هیئت آن را برهم زند و چیز دیگرى از آن درست کند، لذا جامه را به هم پیچیده و پیش صاحبش مى اندازد و مى گوید: این که به هیچ دردى نمى خورد، براى چه آن را به بازار آورده اى ؟
بدان اى عزیز! که هر آنچه مورد نیاز آدمى است . یک صورت نازله و اقل ما یقنعى دارد که امر انسان به آن مى گذرد، سپس کم کم بالا مى رود تا به درجه فوق فوق برسد مثلا انسان براى آنکه خود را از سرما و گرما حفظ کند، احتیاج به منزلى دارد، مثل منزل کشاورزان ، سپس بالا مى رود تا مى رسد به منازلى که براى اعیان و اشراف است ، همچون پارکها و عماراتى که در این ایام متداول شده است . یا اینکه وقتى انسان در پى آموختن خط مى رود، اقل مرتبه آن همان است که بتواند چیزى بنویسد و به وسیله نوشتن و محاسبه به عنوان مثال ، اموالش را حفظ کند و یک مرتبه عالى دارد مثل خط خوش نویسانى همچون احمد نیریزى در نسخ و درویش عبد المجید در شکسته و میر عماد در نستعلیق و بایسنقر در ثلث ، که تا به امروز کسى مثل آنها ننوشته است نماز را نیز به همین نحو فرض کن یک مرتبه نازله آن چنین است که بگویند مسلمان است و بدن او پاک است و نمازگزار است سپس این نماز بالا مى رود تا به مرتبه اى برسد که نمازگزار ابدا در نماز، خیال دنیا به خود راه نمى دهد، و از آن بالاتر اینکه خیال هیچ چیز، حتى خیال آخرت را نیز در او راهى نباشد، و تمام توجه او معطوف به راز و نیاز و مناجات با رب الارباب است ، و حصول این مرتبه ، همچون خوشنویسى ، بدون زحمت و مشقت و طول زمان ، ممکن نیست نیک بنگر که وقتى کسى مى خواهد خوشنویس شود، چقدر باید زحمت بکشد و مشق کند و خدمت اساتید کند واز آن ها تعلیم بگیرد تا بتوان او را خوشنویس نامید.
پس اى عزیز! بدان که مرتبه مناجات با خداوند مرتبه بسیار رفیعى است و نیاز به همت عالى دارد تفکر کن که ظهور قرآن ، و نزول فرقان ،، بعد از چهل سال سلوک و مجاهدات و توجه و تفکر، که غالبا در کوه حراء مى بود، بر پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) واقع شد پس جمعى که بدون این حال و به غیر این کلام به تلاوت کلام الله مشغول مى شوند، اگر چه از این بحر بدان فیض نمى رسند، ولى آخر از رشاشه نورى و حشاشه حضورى ، خالى و عاطل نیستند اما وصول به این مقام عالى ، مرید را بعد از مرور دهور و مجاهده بسیار اقامه صلوات مسنونه و ادامه آن ، که ورد متوسطان ارباب سلوک و روش معتدلان اصحاب قلوب است که دیده و بصیرتشان به کحل الجواهر، و قرة عینى فى الصلاة متحکل شد، فراهم مى شود و در آن حالت است که زمزمه نماز به موجب حدیث : المصلى یناجى ربه (نمازگزار، با پروردگار خود، در حال مناجات و راز و نیاز است ) به مناجات با پروردگار مبدل مى گردد و از غایت صدق و توجه و خلوص و استغراق که در این حال به بنده دست مى دهد، پیامبر فرمود: الصلوة معراج المؤمن ، (نماز معراج نمازگزار مؤمن است و به عبارت دیگر، نماز وسیله تقرب به خدا و عروج بنده مى گردد).
نماز را در شب معراج ، به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) آموختند و چون بازگشت ، امت خود را امر فرمود که صلوا کما راءیتمونى اصلى به همین ترتیب که مى بینید نماز مى گزارم ، نماز بگزارید، این است که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) نماز را معراج مؤمن قرار داد.
سابق این میدان و فارس این جولان ، بعد از حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) امیرالمؤمنین علیه الصلوة و السلام است که در نماز، چندان مستغرق بحر احدیت بودند، که پیکان تیر، از پاى مبارکش بیرون کشیدند و از درد آن ، آگاه نگردید و در توجه و توکل ، چنان صادق بود که در لیلة الهریر آن شب وحشتناک که شمشیر و تیر از اطراف و جوانب مى بارید، در میان دو لشکر جنگجو، مصلى گسترد و از ورد و نوافل شبانه خود غفلت ننمود و در آن شب پرآشوب ، هزار رکعت نافله شبانه را به جاى آورد.
مراد از نماز، حضور دل و استغراق کامل و فناء ذات عابد در معبود و فوز به مشاهده حق است اما مبتدى را براى وصول به این مقام ریاضت بسیار و مجاهده بیشمار لازم است . به نحو اجمال بگویم که : تا مدتى به امر قلب مشغول نشوى ، فارس این میدان نمى توانى شد.
اهمیت و اسرار نماز
بارى اى عزیز! اسرار نماز آنگاه حاصل شود که شش چیز حاصل باشد:
اول : حضور دل ، یعنى : دل را به هنگام نماز، به هیچ چیز جز پروردگار جلت عظمته تعلق نباشد.
دوم : فهم کردن معانى قرائت و ذکر و تسبیح نماز، به طورى که دل در فهم آن الفاظ، مطابق زبان باشد.
سوم : تعظیم ، یعنى ، در آن حالت ، عظمت معبود و جلال و جبروتش در خاطر نمازگزار باشد.
چهارم : هیبت ، یعنى : از غایت عظمت پروردگار، خوف بر دلش هجوم آرد که مبادا در این عبادت تقصیرى باشد.
پنجم : امید که مقام کرم وجود خداوند اکرم الاکرمین بر او معلوم باشد، که از نهایت مرحمت ، او را محروم و بى نصیب نخواهد فرمود و گناهانش را خواهد بخشید.
ششم : شرم ، یعنى : خود و عبادت خود را کوچکتر از آن بداند که شایسته درگاه باشد وعبادت خود را در نهایت شرمسارى و بندگى را با سرافکندگى ، به انجام رساند.
همچنانکه براى انجام هر کارى ، اسباب و لوازم خوب و مناسب ، سبب پیشرفت آن و به نتیجه مطلوب رسیدن است ، در این مقام نیز باید ادعیه و اخبارى که در نماز وارد است مد نظر آورد که یکى از آنها حدیثى است که درباره نماز اول وقت است .
در روایت آمده است که اختبروا شیعتى بخصلتین ، فان کانتا فیهم فهم شیعتى حقا؛ محافظتهم لاوقات الصلوة و مواساتهم فى المال مع اخوانهم المؤمنین ، وان لم یکونا فیهم ، فاعزب ثم اعزب ثم اعزب با دو خصلت زیر، شیعیان مرا باز شناسید. اگر این دو خصلت در ایشان بودت شیعه واقعى هستند یکى از آن دو، رعایت اوقات نماز است به این معنى که : نماز را در اول وقت آن ، بجاى آورند. دیگر آنکه در ثروت و مال خود، با برادران ایمانى به مواسات رفتار نمایند لیکن اگر از این دو خصلت ، عارى و بى بهره باشند، از آنان ، سخت برحذر باش واز ایشان دورى گزین ، دورى گزین و دروى گزین .
و در حدیث دیگر آمده است که : ان الصلوة اذا ارتفعت فى وقتها، رجعت الیب صاحبها و هى بیضاء مشرقة و تقول : حفظتنى حفظک الله ، و اذا ارتفعت فى غیر وقتها و بغیر حدودها، رجعت الى صاحبها و هى سودآء مظلمة تقول : ضیعتنى ضیعک الله
نماز، چون در وقت آن گزارده شود، سپید و درخشان نزد، صاحب خود باز مى گردد و مى گوید: همان طور که مرا رعایت کردى ، خداوند تو را مورد رعایت و حفظ خویش قرار دهد. لیکن اگر نماز، در غیر وقت آن گزارده شود و رعایت حدود آن نشود، سیاه و ظلمانى نزد صاحب خود مى آید و مى گوید: همان گونه که مرا ضایع ساختى خدایت ضایع و تباه سازد. حال ببین این نمازى که ما، چشم شفاعت به آن داریم چگونه به ما نفرین مى کند ویل لمن کان شفعائه خصمائه واى به حال کسى که شفیعان او، دشمنانش باشند.
در هر حال ، باید که توفیق و تا توفیق و مرحمد ذات احدیت کرد که اوست ولى توفیق و تا توفیق و مرحمت ذات احدیت نباشد هیچ کس را شایستگى انجام عبادتى ، حاصل نخواهد گردید.
امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمودند: دوازده آیه از تورات را برگزیده و آن را از عبرى به عربى ترجمه کرده و روزى سه نوبت در آن ها تاءمل مى کنم یکى از آن دوازده آیه این است : یابن ادم ان قمت بین یدى ، فقم کما یقوم العبد الذلیل بین یدى ملک جلیل و کن کانک ترانى فان لم ترانى فانى اراک اى فرزند آدم ، چنان در برابر من به نماز و نیاز پرداز که بنده اى بى مقدار در برابر پادشاهى عظیم الشاءن به پاى مى ایستد به هنگام نماز چنان باش که مرا در برابر خود مى بینى اگر تو مرا نتوانى دید، من تو را مى بینم و به کار و رفتار تو، واقف و آگاهم .
به عنوان مثال ، وقتى جماعتى در محضر سلطان حضور مى یابد، آنهایى که چشم دارند وقتى سلطان مى آید او را مشاهده مى کنند و به لوازم ادب رفتار مى کنند و آنهایى که نابینا هستند و سلطان را نمى بینند وقتى به آنها گفته مى شود که سلطان آمده است ، اگر چه سلطان را نمى بینند اما مؤدب و با خضوع مى ایستند.
از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) منقول است که : چون بنده به نماز ایستد و به چیزى جز معبود جل جلاله توجه کند، خداوند فرماید: بنده من به چه مى اندیشى ، مگر از من مهربانتر و بزرگوارتر سراغ دارى ؟ و اگر بار دیگر توجه خود به جایى معطوف دارد، فرماید: بنده من آن کیست که از من بهتر یافته و به او توجه کرده اى ؟ و چون بار سوم ، به غیر خداوند متعال توجه کند، حق تعالى او را از رحمت خود، دور و مهجور سازد و آن نماز، به فضاحت تمام به او گوید: فضحک الله فى الملاء الاعلى ، کما فضحتنى على رؤ وس الاشهاد خداوند تو را در برابر فرشتگان عالم بالا، رسوا و مفتضح سازد، همان گونه که مرا نزد همگان ، رسوا و مفتضح نمودى .
اى عزیز! این نماز نهایت ارتفاع سیر هر سالک و رهرو است که بلاواسطه با خداوند خطاب مى کند و جمله مبارکه ایاک نعبد و ایاک نستعین را در هر نماز تکرار مى کند. اینک ملتفت باش که در این مقام غافل نباشى و حواس و اندیشه خویش را، تنها به سوى او دارى .
در حدیث است که حضرت امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام ) وقتى در نماز به آیه شریفه بالا رسید، آنقدر مکرر فرمود که از خود بى خود شد و بر زمین افتاد و چون به حالت عادى باز آمد از خود بى خود شد و بر زمین افتاد و چون به حالت عادى باز آمد، سبب آن وضع را پرسیدند فرمود: لازال اکررها حتى سمعت من قائلها آنقدر آن آیه را تکرار کردم تا آن را از گوینده حقیقى آن ، باز شنیدم و ذوق این سماع و لذت این استماع ، مرا از هوش بر دو بى خود از خویشتنم ساخت .
مولانا جلال الدین رومى فرماید:
چون پرى غالب شود بر آدمى
گم شود از مرد، وصف مردمى
هرچه او گوید، پرى گفته شود – زین سرى نه ، زان سرى گفته شود
چون پرى را این دم و قانون بود
کردگار آن پرى را چون بود
پس خداوند پرى و آدمى
از پرى ، کى باشدش آخر کمى
اگر حدیث العبودیة جوهرة ، کنهها الربوبیة را شنیده باشى ، پس بدان که عبادت آب حیات است و اگر روح انسان از این چشمه ، نوش کرد، نعمت دنیا و عقبى را فراموش کرد.
از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما
به خدا، گر ز خدا غیر خدامى طلبیم
هرکسى را به تو گر هست به نوعى طلبى
ما به هر نوع که هست ، از تو، تو را مى طلبیم
آرى به قول شاعر مرا دلى است که از یار، یار مى طلبد حضرت سید الشهدا ارواحنا له الفداء مى فرماید: مافقد من وجدک ، و ما وجد من فقدک آن کس که تو را یافت ، هرچه را از دست داده و آنکس که تو را از دست داده چه بدست آورده است ؟
مرا غرض ز نماز آن بود که یک ساعت
غم فراق تو را با تو زار بگزارم
وگرنه این چه نمازى بود که من بى تو
نشسته روى به محراب و دل به بازارم
بسیار نیکو است که قبل از مشغول شدن به نماز این دعا که از اساتید و بزرگان شنیده شده است ، خوانده شود رب اعوذ بک من همزات الشیاطین ، و اعوذ بک رب ان یحضرون رب اساءلک حولا من حولک ، و قوه من قوتک ، و تاءییدا من تاءییدک ، حتى لا ارى غیرک ، و لااشاهد سواک خدایا! پناه مى برم به تو از عیبجوئیهاى شیطان و پناه مى برم به تو از حضور شیطان در نمازم . خدایا! سؤ ال مى کنم از تو انتقالى از انتقالات تو را که به وسیله آن ، از خیالات فاسده را که به وسیله آن نماز را به جاى آورم ، زیرا که به قوه خود نمى توانم ، و سوال مى کنم از تو توفیقى از توفیقهایت را که به واسطه آن ، در نماز غیر تو و انوار جمال و جلال تو را مشاهده نکنم ، یعنى : ریا و نظر به مخلوق نباشد.
جابر بن عبدالله انصارى ، رحمة الله علیه روایت کرده است که : در خدمت مولا امیرالمؤمنین على (علیه السلام ) بودم حضرت کسى را مشاهده کرد که سرگرم نماز است به وى فرمود: اى مرد، آیا از تاءویل نماز با خبرى ؟ عرضه داشت : مگر نماز به جز آنکه عبادت خداوند است ، تاءویلى دارد؟ امام فرمود: اى و الذى بعث محمدا (صلى الله علیه وآله ) بالنبوة ، ما بعث الله نبیه بامر من الامور، الا وله مشابه و تاءویل و تنزیل و کل ذلک یدل على التعبد فقال له : علمنى ماهو یامولاى فقال : تاءویل تکبیرتک الاولى الى احرامک ان تخطر فى نفسک اذا قلت الله اکبر من ان یوصف بقیام او قعود، و فى الثانیة ان یوصف بحرکة او جمود و فى الثالثة ، ان یوصف بجسم او بشبه او یقاس بقیاس و تخطر فى الرابعة ان تحله الاعراض او تؤ لمه الامراض و تخطر فى الخامسة ان یوصف بجوهر او عرض او یحل فیه شى ء و تخطر فى السادسة ان یجوز علیه مایجوز على المحدثین من الزوال و الانتقال و التغیر من حال الى حال ، و تخطر فى السابعة ، ان لاتحله الحواس الخمس ثم ، تاءویل مد عنقک ثم تاءویل رفع راسک من الرکوع اذا قلت : سمع الله لمن حمده الحمدلله رب العالمین تاءویله الذى اخرجنى من العدم الى الوجود و تاءویل السجدة الاولى ان تخطر فى نفسک و انت ساجد منهاخلقتنى و رفع راسک تاءویله و منها اخرجتنى والسجدة الثانیة و فیها تعیدنى ، و رفع راسک ، یخطر بقلبک و منها یخرجنى تارة اخرى و تاءویل قعودک عن جانبک الایسر ورفع رجلک الیمنى ، و طرحها على الیسرى ، یخطر بقلبک اللهم انى اقمت الحق و امت الباطل ، و تاءویل تشهدک تجدید الایمان ، ومعاودة الاسلام ، و الاقرار بالبعث بعد الموت و تاءویل قرائة التحیات تمجید الرب سبحانه و تعظیمه عماقال الظالمون ونعته الملحدون و تاءویل قولک السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته تحرم عن الله سبحانه ، فمعناها: هذه امان لک من عذاب یوم القیامة ثم قال امیرالمومنین (علیه السلام ): من لم یعلم تاءویل صلوته هکذا فهى خداج
آرى به خداوند سوگند که محمد (صلى الله علیه وآله ) را چخلعت پیامبرى در پوشانید که هیچ امرى را به پیامبر خود فرمان نداده است مگر آنکه ، عمل را مشابهى و تنزیلى و تاءویلى است که در هر کدام ، دلالتى است بر عبادت حق متعال مرد از تاءویل نماز پرسش نمود امام فرمود: اما تاءویل تکبیرات هفتگانه که در آغاز هر نماز مى گویى آن است که : چون الله اکبر نخستین را بر زبان آوردى ، در دل خطور داده و اعتراف کره اى که خداوند، والاتر از آن است که به قیام و قعود توصیف گردد و در تکبیر دوم خداى را برتر از توصیف به حرکت و سکون و در تکبیر دوم ، خدا را برتر از توصیف به حرکت و سکون دانسته اى و در سومین تکبیر او را از توصیف به جسم بودن و شبیه داشتن و یا آنکه به چیزى مقایسه گردیدن ، بالاتر شناخته اى و در چهارمین از آن که اعراض به حق تعالى عارض شود و یا آن که امراض رنجوریش دهد و در پنجمین از آنکه جوهر و یا عرض باشد یا آن که چیزى در او حلول کند. و در ششمین ، از آنکه حالت زوال و نیستى یا انتقال و دگرگونى که بر موجودات حادث ، عارض مى شود و بالاخره در تکبیر هفتم او را از آنکه حواس پنجگانه را در ذات مقدسش راهى باشد، برتر و بالاتر خوانده اى پس از آن فرمود: تاءویل گردن کشیده تو به هنگام رکوع نماز، آن است که به زبان دل مى گویى : خداوندا! به تو ایمان دارم ، گرچه گردنم را به تیغ جدا کنند، و تاءویل سر برداشتن از رکوع و فتن ذکر سمع الله لمن حمده آنکه خداوند را سپاس که از عدم به وجودم آورده است . و تاءویل نخستین آنکه در قلب خود خطور دهى که : خداوندا مرا از این خاک آفریده اى و در سر برداشتن از سجده در دل خود گویى : پروردگارا مرا از این خاک بیرون کشیده اى و در سجده دوم گویى : مرا در این خاک ، باز خواهى گردانید و در سربرداشتن از دومین سجده گویى : خداوندگارا، تو مرا دوباره از این خاک بیرون خواهى کشید و اما تاءویل آن که به هنگام نشستن به جانب چپ نشسته و پاى راست را بر پاى چپ خود قرار دهى ، آن است که در باطن خود مى گویى خدایا، حق را زنده و باطل را مى میرانم و تاءویل تشهد، همانا تجدید ایمان و اظهار مکرر اعتقاد به اسلام و تسلیم در برابر امر حق متعال و اقرار به بعث پس از مرگ است و تاءویل تحیات عبارت از اذعان به مجد و عظمت پروردگار سبحان و تعظیم و تکریم و تنزیه وجود اقدس او است ، از آنچه سمتکاران گفته اند و ملحدان و کافران درباره او توصیف کرده اند.
و تاءویل جمله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ترحم از سوى خداوند پاک و در حقیقت امان نمازگزار است از آتش دوزخ و عذاب روز واپسین پس از آن امام (علیه السلام ) فرمود: هر آنکس که بدینگونه تاءویل نماز خویش نداد، عملش ناقص و ناتمام خواهد بود.
اهل دلى گفته است :
این پیشنمازیم ، نه از روى ریاست
حق مى داند که از ریا مستثنى است
این یک خوشم آمده که در وقت نماز
پشتم به خلایق است و رویم به خداست
در روایت آمده است که امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرمود: قال الله عز و جل فى بعض ما اوحى : انما قبل الصلوة ممن یتواضع لعظمتى ویکف نفسه من الشهوات من اجلى ، و یقطع نهاره بذکرى ، و لایتعظم على خلقى و یطعم الجائع ، و یکسوالعارى ، و یرحم المصاب و یواسى الغریب ، فذلک یشرق نوره مثل الشمس اجعل له فى الظلمة نورا و فى الجهالة علما (حلما) اکلاه ، بعزتى و استحفظه ملائکتى ، یدعونى فالبیه ، ویساءلنى فاعطیه فمثل ذلک العبد عندى کمثل جنات الفردوس لایسبق اثمارها و لایتغیر عن حالها
خداوند متعال ، در وحى خود فرمود: نماز کسى را خواهم پذیرفت که در برابر عظمت من ، متواضع و فروتن باشد و براى رضاى من از تمایلات و شوات خود صرفنظر کند؛ روزها را در یاد من به سر آورد، و بر خلق بزرگى نفروشد و گرسنگان را خوراک و برهنگان را جامه بخشد و با مصیبت دیدگان به مهربانى رفتار کند و غریبان را با مواسات و الطاف خود، دلخوش سازد چنین بنده را پرتوى از نور خواهد بود که چونان خورشید مى تابد براى او نورى مقرر خواهم داشت که ظلمات او را روشنى بخشد و علم و حلمى که جهالت را از او مرتفع سازد خود از او حمایت مى کنم و فرشتگان را محافظ و نگهبان او قرار خواهم داد دعایش را اجابت و خواسته اش را برآورده خواهم کرد مثل این چندین بنده نزد من ، مثل باغستانهاى بهشت است که میوه اش را نارسى و یا فساد و تباهى نخواهد رسید.
روایت شده است که سلوا الله حوائجکم السنیة فى صلواة الصبح حاجات مهم خود را در نماز صبح از خداوند مساءلت کنید.
اى عزیز! بدان که اطباء جسمانى معجونى ساخته اند و اسم آن را تریاق کبیر و حافظ الصحة گزارده اند، و اگر کسى آن تریاق را در ایام طاعون و وبا بخورد، وبا و طاعون به او اثر نمى کند، و اگر افعى او را بگزد زهرش در او اثر ندارد اما باید دانست که اثر این تریاق تا وقتى که زهر به قلب آدمى نرسیده باشد ولى اگر به قلب رسیده باشد این تریاق بى فایده است و شخص به هلاکت مى رسد همچنین طبیب آسمانى معجون براى روح آدمى ساخته است به نام نماز، که حکم همان معجون جسمانى را دارد اگر کسى ، از ابتدا نمازگزار باشد، وساوس شیطانى در او اثر نمى کند و اگر مبتلاى به وساوس شد؛ در حالى که هنوز سیاهى ، تمام قلب را نگرفته است نماز موجب رفع مهالک مى شود اما اگر قلب بکلى خراب شد و مشمول آیه کریمه ختم الله على قلوبهم گردید یعنى : خداوند مهر بر دلهاى آنان زد دیگر بر آن نماز، اثرى مترتب نمى گردد. ثم کان عاقبة الذین اساءوا السواى ان کذبوا بایات الله ، سوره روم آیه 10 سپس پایان کار کسانى که مرتکب زشتى شدند، این بود که آیات و نشانه هاى خداوند را تکذیب کردند.
اسرار سوره حمد
اى عزیز! تفکر کن ، در اینکه چرا، حضرت حق در سوره حمد بعد از لفظ الحمد چهار اسم از اسماء خود را ذکر نموده است ؟ الله ، رب ، رحمن ، رحیم و مالک چرا تعداد بیشتر یا کمترى از اسماء را ذکر نفرموده است ؟ علت آن است که : وقتى حمد و تعریف ، صرفا بخاطر وجود صفات کمالى در محمود است و بس . مثل تعریف حاتم به سبب صفت جود او و رستم به لحاظ صفت شجاعتش و افلاطون و لقمان به سبب حکمتشان . در این صورت وقتى محمود، حق است با اسم الله از او یاد مى شود که دارا و مستجع تمام صفات کمال است دوم آنکه اگر سابقه نعمتى و احسانى باشد از محمود با اسم رب یاد مى شود و حق متعال مربى تمام موجودات و عوالم است سوم آن که اگر محمود، شخص کریمى باشد و هنوز از او فیضى نرسیده و حامد، طمع بر فیض او بسته است به هنگام تعریف لفظ، رحمن و رحیم را به کار مى برد و بالاخره چهارم ، وقتى است که محمد شخص قاهرى است و حامد از قهاریت او مى ترسد، لذا با اسم مالک او را حمد مى کند و ما آنچه استقراء کردیم ، حمدى که براى چیز دیگرى باشد در عالم ، وجود ندارد. و نیافتیم که کسى ، دیگرى را به غیر این چهار اسم ، حمد کرده باشد پس در این صورت بهتر آن است که الف و لام الحمد را الف و لام استغراق بدانیم یعنى : تمام اقسام حمد، مختص به خداوند است بنابراین نمازگزار باید به قلب خود خطور دهد که : ایتها الموصوف بهذه الصفات التى وصفت نفسک بها، ایاک نعبد و ایاک نستعین اى وصف شده به صفاتى که خود خویشتن را به آن وصف نمودى ، تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جویم .
اى عزیز! بدان که چنین روایت شده است که خداوند مى فرماید: من و بنده ام ، در این سوره ، شرکت داریم یعنى : چهار آیه اول بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین مختص به خداوند است و آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین بین بنده و خدا مشترک است و دو آیه بعد صراط الذین انعمت علیهم غیرالمعضوب علیهم و لاالضالین ، مختص به بنده است .
درباره اهدنا الصراط المستقیم ، ما را به راه راست ، هدایت فرما در کتاب مانى الاخبار، از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرمودند:
اهدنا الصراط المستقیم . قال : هو امیرالمؤمنین ، و الدلیل على ذلک قوله عزوجل : و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم و هو امیر المؤمنین
مقصود از صراط مستقیم امیرالمومنین على (علیه السلام ) است و دلیل بر آن سخن ، خداوند عزوجل است که مى فرماید: و بدون تردید او در ام الکتاب نزد ماعلى حکیم است و او امیرالمؤمنین است .
از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) در تفسیر اهدنا الصراط المستقیم نقل شده است که فرمود: خداوندا توفیقى را که به ما عطا فرموده اى تا به وسیله آن تو را در گذشته اطاعت نمائیم . آن را در باقیمانده عمر ما نیز، برقرار و مداوم فرما.
و طریق و راه ، بر دو قسم است : یک راه در دنیا و یک راه در آخرت اما راه راست در دنیا، آن است که کوتاه باشد از غلو، یعنى : محبت به غلو نرسیده ، همچون على اللهیان و بالاتر باشد از تقصیر یعنى : طریق سنیان که دیگر را بر على (علیه السلام ) مقدم داشته اند و اما طریق در آخرت ، طریقه و راه على (علیه السلام ) است که راه مستقیم مؤمنین است بسوى بهشت .
از حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام ) روایت شده است که فرمودند: بگوئید خدایا ما را هدایت کن به راه آن کسانى که نعمت توفیق داشتن دین و اطاعت و بندگى تو را یافتند. آنان کسانى هستند که خداوند در حق آنها مى فرماید: کسانى که خدا و پیغمبر را اطاعت نمایند با اشخاصى هستند که خدا و پیغمبر را اطاعت نمایند اشخاصى هستند که خداوند نعمت خود را بر آنها ارزانى داشته است و آنان پیغمبران و صدیقین و شهداء و صالحین مى باشند یعنى : خداوند آنها را در بهشت با یکدیگر قرار مى دهد، و پیغمبران و صدیقین و شهداء، دوستان و رفقاى خوبى هستند.
از حضرت امیرالمومنین (علیه السلام ) روایت شده است که فرمودند: مراد از این نعمت در آیه شریفه صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین ثروت و صحت بدن نیست ، اگر چه مال و صحت بدن نیز از نعمتهاى خدا است زیرا این نعمت را خداوند به کفار و فساق هم میدهد. بلکه شما ماءمور شده اید دعا کنید که خداوند شما را به راه راست هدایت کند یعنى : راه کسانى که خداوند نعمت ایمان و تصدیق پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) و نعمت ولایت و دوستى محمد و آل محمد (صلى الله علیه وآله ) که طیب و پاکیزه هستند و اصحاب خاص ائمه (علیهم السلام ) که برگزیده هستند و به وسیله تقیه که خود نعمتى است ، دین خود را حفظ نمودند، به آن ها عطا فرموده است .
اى عزیز! بدان که بر وفق حدیث المصلى یناجى ربه ، نمازگزار با پروردگارش مناجات مى نماید مناجات از باب مفاعله است و باید از سوى طرفین باشد تا مناجات محقق شود یعنى : خداوند باید توفیق دهد تا بنده بتواند با اونحوى کند.
هیچکسى به خویشتن ، ره نبرد به سوى او
بلکه به پاى او رود هر که رود به کوى او
خداوند باید زبانى دهد که بتوان با او نجوا، و چشمى عطا کند که بتوان عظمت او را مشاهده کرد.
دیده اى وام کنم از تو، به رویت نگرم
زانکه شایسته دیدار تو نبود نظرم
خداوند باید توفیق دهد تا بنده بتواند به حقوق بندگى قیام کند همانطور که حضرت امیرالؤ منین (علیه السلام ) در دعاى صباح مى فرماید: الهى ان لم تبدئنى الرحمة منک بحسن التوفیق ، فمن السالک بى الیک فى واضح الطریق پروردگارا! اگر رحمت و کارسازى و حسن توفیق تو، ابتدا به کمک من نمى آمد، پس چه کسى را یاراى آن بود، تا مرا به راه راست و روشن داخل گرداند.
توفیق ندادند بزرگان همه کس را
تا یار که خواهد و میلش به که باشد
پس وقتى ابتدا مى گوئیم بسم الله الرحمن الرحیم معنایش آن است که به منظور عبادت و بندگى حق ، از اسم او که الله و رحمن و رحیم است ، استعانت مى جوئیم .
در اینکه الله اسم اعظم خداوند است شبهه نیست . حضرت صادق (علیه السلام ) در حدیث خلق اسماء مى فرماید: فاظهر ثلثة منها لفاقة الخلق الیها چون دید بندگان بدون استعانت از او مى توانند کارى انجام دهند، سه اسم از اسماء خود را ظاهر ساخت سپس فرمود: ظاهرتین آن سه اسم الله است بنابراین محقق شد که الله اسم اعظم است . اما اینکه چرا در عبارت بسم الله الرحمن الرحیم سه اسم از اسماء حق ذکر شده است علت آن است که مردم سه قسمند. دسته اى طالب دنیا و دسته دیگر طالب عقبى و دسته سوم طالب مولا هستند طالب مولى از اسم الله اسعانت جوید، و طالب عقبى از اسم رحیم که حاکى از رحمت خاصه حق نسبت به مؤ منین مى باشد، و طالب دنیا، از اسم رحمن که از رحمت عامه خداوند نسبت به جمیع موجودات حکایت مى کند مدد و یارى مى طلبد.بنابراین ، خداوند سه اسم را به منظور استعانت جستن در امور، به ما عطا فرمود و ما باید در تمام امور، به وسیله اسمائش از او استعانت بجوئیم .
این همه گفتیم لیک اندر بسیج
بى عنایات خدا، هیچیم ، هیچ
بى عنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد، سیاهستش ورق
اى عزیز! بدان که در بسم الله نکاتى است که باید به آن توجه داشت .
اول آنکه : مراد از ذکر در آیه شریفه : اذا ذکرت ربک فى القرآن ، وحده ولوا على ادبارهم نفورا ، سوره اسراء، آیه 46 بسم الله است زیرا که اسم لله اسمى است که جامع جمیع صفات کامل است و وحدت از آن او است .
دوم آنکه : بسم الله نوزده حرف است و عدد واحد به حساب جمل نوزده است و معنى واحد همان وحده مى باشد.
سوم آنکه : کلمه بسم مشتمل بر سه حرف ب و س و م است عدد حروف ب و م 92 است و عدد است محمد (صلى الله علیه وآله ) نیز 92 مى باشد. زیرا عدد ملفوظى م 90 و ب 2 است عدد ملفوظى س 120، و عدد اسم على (علیه السلام ) وقتى که با یاء مشدد خوانده مى شود، نیز 120 است به این ترتیب کلمه ، بسم اشاره به مقام نبوت و ولایت دارد.
روایت شده است که وقتى بنده اى مى گوید: بسم الله الرحمن الرحیم خداوند کریم مى فرماید: ذکرنى عبدى بنده من مرا یاد کرد. وقتى مى گوید: الحمدلله رب العالمین مى فرماید: حمدنى عبدى بنده من مراحمد نمود. وقتى مى گوید: الرحمن الرحیم مى فرماید: بنده من با صفات جمیله مرا یاد کرد و ثنا گفت . وقتى مى گوید: مالک یوم الدین مى فرماید: مجدنى عبدى بنده من مرا با صفات جلال و بزرگى یاد نمود. و چون گوید: ایاک نعبد و ایاک نستعین تنها تو را عبادت مى کنم و بندگى من ، اختصاص به تو دارد و فقط از تو کمک مى طلبم خداوند مى فرماید: این آیه میان من و بنده ام ، مشترک است او عابد است و من معبود او، هرچه بخواهد به او مى دهم .
علت انحصار درخواست کمک از خداوند، آن است که اگر خداوند مقدر نفرموده باشد، از هیچکس کارى بر نمى آید، و تمام امور بدست و است .
یا من ازمة الامور طرا بیدک و مصادرها عن قضائک اى آنکه زمام همه امور کلا به دست قدرت تست ، و جارى شدن آنها از قضاى نیست .
ما یفتح الله للناس من رحمة ، فلاممسک لها، و ما یمسک ، فلامرسل له من بعده ، و هو العزیز الحکیم ، سوره فاطر، آیه 2.
درى را که خداوند بگشاید، کسى نتوانست بست و آنچه را که خدا بست ، دیگرى نتواند گشود و اوست تنها مقتدر و با حکمت .
بارالها! تو اگر نخواهى ، انبیاء و اولیاء، چو حلقه بر در مانند، چه رسد بر ما.
نقل است که در زمان بهلول ، روزى شخصى تفسیرى را که بر قرآن کریم نوشته بود، نزد خلیفه مى برد بهلول در راه با او مصادف شد و پرسید کجا مى روى ؟ گفت : تفسیرى را که نوشته ام نزد خلیفه مى برم بهلول گفت : مدتى بود که مى خواستم تفسیر آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین را بدانم ، بگو ببینم که در تفسیر این آیه چه نوشته اى ؟ آن شخص لختى اندیشید و از همانجا بسوى منزلش بازگشت بهلول پرسید: کجا رفتى ؟ گفت : همانجا که تو مرا فرستادى .
ایاک نعبد بر زبان ، دل در خیال این و آن
کفر است اگر گویى یکى ، شرک است اگر گوئى دوتا
اى عزیز! بدان که دسته اى از بزرگان مثل ، حضرت خلیل الرحمن هستند که وقتى جبرئیل به هنگام برافروختن آتش نمرود نزد، او آمد و گفت : هل لک حاجة آیا حاجتى دارى ؟ فرمود: بلى گفت : بخواه فرمود: اما الیک فلا اما نه به تو، بلکه حاجت من ، به خدا است . پرسید: پس چرا از خدا نمى طلبى ؟ فرمود: حسبى عن سؤ الى علمه بحالى چون او از قلب من خبر دارد، دیگر من به او چه بگویم ؟ اما این ، کار هرکس نیست چه نیکو گفته است :
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
این کار همان بزرگان است ، و باقى مردم باید بدانند که چون تمام امور به دست خداست و عالم دنیا عالم اسباب است وقتى مریض شدند باید به طبیب مراجعه کنند اما بدانند که شفا دهنده خدا است ، نه طبیب .
یکى از بزرگان براى حاجتى ، نامه اى به این مضمون براى کسى نوشت :
عرضت حاجتى على الله قبل ان اعرضها علیک وساءلت من الله ان یجریها على یدیک فان فعلت فهو المشکور و ان لم تفعل فانت المعذور حاجت خود را پیش از آنکه به تو عرضه بدارم ، به خداوند عرضه داشتم ، و چون دنیا، دار لوازم و محل اسباب است از خدا خواستم که حاجتم را به دست تو برآورد پس اگر حاجت مرا برآوردى ، باید خدا را شکر کنم ، و اگر تو را نیز شکر گویم ، به امر اوست . زیرا او فرمود: اگر کسى احسانى به تو نمود او را شکرگزار باش والا مشکور واقعى خداست و اگر حاجت مرا بر نیاوردى ، هیچ گله اى از تو ندارم ، زیرا مى دانم که تا خدا مقدر نکند، که قضاى حاجت من ، به دست تو جارى شود، تو نمى توانى کارى بکنى .
بنابراین نوع مردم باید در پى اسباب دنیا بروند، اما نه اینکه از مسبب غافل باشند و چنین گمان برند که از سبب کارى ساخته است دو نفر کاسب هر دو شاغل یک نوع کسب هستند و در یک بازار دکان دارند، اما رسول الله (صلى الله علیه وآله ) در حق یکى مى فرماید: الکاسب حبیب الله کاسب دوست خداست و درباره دیگرى مى فرماید: کلب الیهود خیر من اهل السوق سگ یهودى ، بهتر از کسبه بازار است . کاسب اول ، شخصى است که مى داند رزاق خداوند است ، اما چون عالم دنیا، عالم اسباب است و نیز در حدیث وارد شده است که عبادت ده قسم است و نه قسم آن ، کسب روزى حلال و یک قسم ، ادعیه و کارهاى دیگر و نیز چون زن و فرزندانى دارد که نفقه آنها به عهده او است لذا براى انجام کار، به دکان مى رود اما خرید و فروش او به طریق شرع است یعنى : به خرید و فروش اجناس حرام نمى پردازد با بچه معامله نمى کند، دروغ نمى گوید، بیع ربوى نمى کند، جنس بد را به جاى جنس خوب نمى فروشد، وقتى به این نحو به کسب مى پردازد، این عبارت این عبارت درباره اش صدق مى کند که هذا حبیب الله .
اما کاسب دوم : شخصى است که وقتى مى بیند که رفقایش خانه و فرش و باغ دارند، غذاهاى خوب مى خورند ماشینهاى گران قیمت سوار مى شوند و مشغول شهوترانى هستند، به قصد تحصیل این مزایا و منافع ، به دکان مى رود و مى خواهد به هر نحو که میسر شود، پول پیدا کند اگرچه به وسیله دروغ و بیع ربوى و خوب جلوه دادن اجناس بد باشد و خلاصه اینکه هیچ ملاحظه احکام نمى کند و تمام هم او، جمع مال است . در این صورت ، سگ یهودى بر چنین کاسبى شرف دارد، زیرا که فرمود: انما الاعمال بالنیات مدار صحت و فساد عمل به نیت قلبیه است نه به صورت کار.
اى عزیز! ملتفت مطلب ، باش ، مثال به کاسب و دکان و بازار زدم ، اما همه کارها به همین نحو است . دو نفر با شنیدن نداى حل على الصلوة به سوى مسجد مى شتابند. یکى به این نیت که امر حق را اجابت کند، چون شنیده است که نماز در مسجد و یا درک جماعت ، ثوابش بیشتر است و به مسجد مى رود و دیگر چون ، مى بیند که مردم به مقدسین توجه دارند، براى آنکه به مردم بنماید که من نیز مقدسم و آدم خوبى هستم ، به مسجد مى رود و مى خواهد با این حیله ، منافعى از سوى مردم عاید او شود. او ابدا به فکر خدا و مناجات و فرمانبردارى نیست ، بلکه تمام فکر و نیت او، ریا و خودنمایى است اولى را عابد خدا گویند و دومى را عابد هوى و مطیع شیطان . ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ و حال آن که ممکن است صورت نماز این عابد هوا بهتر از صورت نماز آن مخلص خداپرست باشد. افرایت من اتخذ اله هواه سوره جاثیه آیه 23 آیا دیده اى کسى را که هواى نفس خویش را خداى خود قرار داد؟
رگ رگ است ، این آب شیرین ، آب شور
در خلایق مى رود تا نفخ صور
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسى بر طینت خود رو کند
وقتى متفکر بودم در اینکه در هر شبانه روز، پنج نوبت نماز مى گزارم و در هر نماز، دوبار سوره حمد مى خوانم ، یعنى : در هر شبانه روز، ده مرتبه مى گویم : ایاک نعبد و ایاک نستعین ، اهدناالصراط المستقیم چنین به قلبم خطور کرد که هر عملى که از ما سر مى زند توسط پنج حواس ظاهر و پنج حواس باطن است که جمعا ده حس مى شود بنابراین ، ما نیز هر روز از خداوند استعانت مى جوئیم و میخواهیم که ما در این حواس ، کمک و اعانت فرماید و هریک از حواس ما را، به راه راست هدایت کند.
ایاک نعبد، فاهلنا، لعبادتک و ایاک نستعین ، فلا تحرمنا معونتک تنها تو را عبادت مى کنیم ، پس ما را شایسته عبادت خویش ساز، و تنها از تو یارى مى جوئیم ، پس کمک خویش را از ما دریغ مفرما.
ایاک نعبد بالاخلاص ، و ایاک نستعین بترک الریا تنها تو را با اخلاص مى پرستیم و بدون راى تنها ریا تنها از تو یارى مى جوئیم .
چشمه آب حیات
اى عزیز! بدان که چشمه آب حیات همین چشمه عبادت است که اگر کسى از این چشمه ، آبى نخورد، مرده ابد است .
على نفسها فلیبک من ضاع عمره
و لیس له فیها نصیب ولاسهم
کسى که عمر خو را ضایع کرد و براى او از این چشمه ، نصیب و سهمى نبود، باید شب و روز به حال خود بگرید و بر روح مرده خود نوحه ، و زارى کند به مثل چنان است که جمعى براى یافتن آب حیات در ظلمات فرو روند و عمر خود را صرف و مشقت سفر را تحمل کنند، و آخرالامر از این چشمه حیات ابدى ، آبى نخورند. ذلک هوالخسران المبین اى عزیز! گفتن این کلام آسان است ، ولى محقق شدن به معانى آن کار مردان است .
یا ایها العزیز، مسنا و اهلنا و جئنا ببضاعة مزجیة ، فاوف لناالکیل و تصدق علینا، ان الله یجزى المتصدقین ، سوره یوسف آیه 88 اى عزیز به ما و خاندان ما، رنج و فقر و قحطى رسیده و ما با متاعى ناچیز و اندک ، به حضور تو آمدیم ، پس بر قدر احسانت بر ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیرى کن که خداوند به صدقه دهندگان سزاى نیک خواهد داد.
باید لسان حال ، مترنم به این مقال باشد که : منى ما یلیق بلؤ مى ، و منک ما یلیق بکرمک آنچه که مناسبت با پستى من است ، از من پدید مى آید و از تو آنچه که شایسته کرم و بزرگوارى تو است ظاهر مى گردد.
آنچه در قوه و توان من بود، همین بودکه آوردم ، اگر تو اعانت و کمک فرمائى مى توانم خود را به اعلى علیین برسانم ، والا اگر کمک تو نباشد در اسفل السافلین طبیعت محبوس خواهم بود، تصدق علینا که قابل هیچ نیستم .
اى عزیز! اگر در ایاک نعبد راستگو شدى ، به یقین که در ایاک نستعین هم صادقى ، زیرا که اگر کسى ، خدا را شناخت و به عنوان عبودیت او را سجده کرد، نمى تواند از دیگرى استعانت جوید اما اگر او را نشناخت و نتوانست او را سجده کند، در کارهاى خود حیران و سرگردان مى ماند و هر لحظه به جائى نگران است زیرا رسم است که بنده از مولاى خود استعانت جوید حال اگر انسان خداى خود را نشناخت و سجده اش به قلب نبود و بلکه به صورت بود، همچون گدایان کوچه و بازار، در بدر و سرگردان خواهد بود.
تا قمار عشق با او باختم
جز در او من درى نشناختم
اى عزیز! بر تو باد که شب و روز بکوشى ، شاید از چشمه عبادت جرعه اى بنوشى و گوش فرا دار، شاید این عبارت را بشنوى :
عبدى اطعنى حتى اجعلک مثلى ، انا حى لایموت اجعلک حیا لاتموت و انا اقول للاشیاء کن ، فیکون وانت تقول للاشیاء کن فیکون اى بنده من ، مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود قرار دهم من زنده اى هستم که هرگز نمى میرم ، تو رانیز زنده اى گردانم که هرگز نخواهیم مرد من به هرچه گویم موجود شو، موجود مى شود و تو نیز بر اثر عبادت و بندگى من ، به هرچه گوئى موجود شو، موجود مى شود.
درى است در این بحر، بجوئید که هست
و ندر طلبش ، جمله بپوشاند، که هست
رفتند روندگان و گفتند نبود
رفتیم و ندیدیم ، بجوئید که هست
اعتقاد اهل سنت
بدان که اهل سنت دو دسته اند: یک دسته جبرى اند که مى گویند: خداوند همه امور را مقدر کرده است و آنچه که از ما به ظهور مى رسد، به اختیار نیست ؛ بلکه مجبوریم که چنین کنیم و دسته دیگر مى گویند: خدا ما را خلق کرد و امور منا را به خود ما وگذاشته و او را هیچ مدخلیتى در کار ما نیست . آیه شریفه ایاک نعبد و ایاک نستعین عقیده هر دو طایفه را رد مى فرماید آنکه مى گوید: ما مجبوریم و فعل ما فعل خدا است . ایاک نعبد او را رد مى کند زیرا حاکى از آن است که ما نیز فعلى داریم و آن که مى گوید: ما خدا را به خود واگذاشته است ، ایاک نستعین او را رد مى کند و چون سفرى را که در پیش داریم ، اگر در راه باشیم ، به مقصد مى رسیم و وقتى به منزل رسیدیم ، همه چیز براى ما مهیا است و اگر خداى ناکرده گمراه شدیم ، عاقبت در تیه ضلالت هلاک خواهیم شد این است که از خداوند سؤ ال میکنیم : اهدناالصراط المستقیم ما را به راه راست که راه اولیاء است و از آنها تعبیر به انعمت علیهم شده است ، هدایت فرما و این راهى استکه یک دسته به طرف راست رفتند و از آن خارج شدند و دسته دیگر به طرف چپ رفتند و هر دو دسته دچار افراط و تفریط شدند که خداوند از افراط کاران به ضالین و از تفریط کنندگان به مغضوب علیهم تعبیر فرمود.
دو دسته از علماء دو نوع تعبیر براى ضالین و مغضوب علیهم نموده اند. یک دسته گفته اند: مقصود از ضالین قوم نصارى و مراد از مغضوب علیهم قوم یهود مى باشد زیرا نصارى راه را نشناخته و گم شدند اما یهود راه را دانستند و به هواى نفس از آن عدول کردند دسته دیگر گفتند: اهل افراط، على اللهیان هستند و اهل تفریط ناصبى ها هستند و اهل صراط مستقیم ، شیعیان اثنى عشرى مى باشند.
نظریه حاج شیخ درباره صراط مستقیم
اما به نظر حقیر، همین اهل شریعت مقدسه ، یعنى : شیعیان اثنى عشرى سه دسته اند یک دسته براى تحصیل دنیا، عمل مى کنند، و غرضشان از نماز و روزه و خمس و حج ، تحصیل دنیا است و مى خواهند خود را نزد مردم مقدس جلوه مى دهند و از این راه بهره اى ببرند اینان همان مغضوب علیهم هستند دسته دیگر اهل آخرتند آنان دنیا را نمى خواهند اما غرضشان از عبادت ، تحصیل حور و قصور و خلاصى از آتش جهنم است ، اینها همان ضالین و گمراهان هستند دسته دیگر هستند که طالب خدا مى باشند و غرضشان از عبادت قرب به خداوند و معرفت حق جل جلاله است که اینان همان انعمت علیهم هستند.
الهى زاهد از تو حور مى خواهد، قصورش بین
به جنت مى گریزد از درت یا رب ، شعورش بین
دسته آخر کسانى مانند: اویس قرنى و سلمان فارسى و ابوذر و مقداد و عمار یاسر و کمیل بن زیاد و مالک اشتر هستند. حضرت امیر (علیه السلام ) درباره مالک اشتر مى فرماید: کان لى کما کنت لرسول الله مالک براى من ، همانطور بود که من براى رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) بودم نمى دانم این بزرگوار چه بود، جانم به فدایش ، خدا مرا خاک پاى او قرار دهد.
و نیز حضرت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) درباره اویس مى فرماید: بوى خدا از سوى یمن به مشام من مى رسد در حدیثى چنین آمده است که در اثناء جنگ صفین مردم دسته دسته از اطراف مى آمدند و با امیرالمومنین (علیه السلام ) بیعت کرده و به سپاه آن حضرت مى پیوستند روزى حضرت فرمودند که : امروز صد نفر مى آیند و با من بیعت مى کنند نود و نه نفر آمدند و روز بلند شد و وقت آن رسید که حضرت براى استراحت بروند، اما همچنان در آفتاب گرم نشسته و انتظار مى کشیدند ابن عباس مى گوید: شبهه اى براى من پدید آمد، زیرا تا کنون هرچه آنحضرت فرموده بودند تخلف نپذیرفته بود. حضرت همچنان منتظر بودند که اویس قرنى از راه رسید. ظاهرا ابتدا حضرت را نشناخت سؤ ال کرد و حضرت را به او نشان دادند وقتى به خدمت آن حضرت رسید، فرمودند: براى چه آمده اى ؟ عرض کرد براى اینکه با شما بیعت کنم . فرمود: به چه بیعت کنى ؟ عرض کرد: بمهجتى با سویداى قلب خود، و با دو دست با آن حضرت ، بیعت کرد و این امر منحصر و مختص به خود او بود زیرا باقى مردم با یک دست بیعت مى کردند و سپس آن بزرگوار با دو شمشیر، یکى در دست راست و دیگرى در دست چپ ، جهاد کرد تا شهید شد دیگران سپر را به دست چپ مى گرفتند تا خود را حفظ کنند، اما این بزرگوار تمام همش على (علیه السلام ) بود واز خود خبرى نداشت جانم به فدایش باد که تن را قابل ندانست لذا عرض کرد: بمهجتى .
پس اى عزیز! بهتر آن است که در هنگام گفتن انعمت علیهم این بزرگواران را در نظر آورى گفته اند که وقتى بنده شروع به گفتن اهدنا الصراط المستقیم مى کند، حضرت حق مى فرماید: هذا عبدى و لعبدى ما ساءل این بنده من است و آنچه او بخواهد به او عطا خواهم کرد کفار ایراد کردند که شما مى گوئید: اهدنا الصراط المستقیم و حال آنکه تحصیل حاصل ، محال است . بنابراین معلوم مى شود که شما گمراه هستید از معصوم (علیه السلام ) سؤ ال کردند، فرمود: اى ثبتنا على الصراط المستقیم ، ما را بر راه راست ثابت بدار در عین حال انسان در هر قدم محتاج به یافتن راه راست است .
طلبکار خدا را، منزل از ره دورتر باشد
به دریا چون رسید سیلاب ، آغاز سفر باشد
گفته اند: اهدناالصراط دعایى است مصدر به ثنا، چون هداى و ثبات بر آن را سوال نماید. کلمات نعبد و نستعین متکلم مع الغیرند و این به خاطر آن است که نمازگزار، عمل خود را در عمل دیگران داخل کند که شاید به واسطه آنها، عمل او نیز مورد قبول افتد، و همچنین است در کلمه اهدنا زیرا قطعا حضرت حق را بندگانى است که دعاى آن ها را رد نمى کند، بلکه گفته اند: اگر نخواستى دادندى بى خواست .
اى دعا از تو، اجابت هم ز تو
ایمنى از تو، مهابت هم ز تو
ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو، ناگفته ما مى شنود بارالها
این دعاها بخشش و تعلیم توست
ور نه در گلخن ، گلستان از چه رست
قشیرى در معنى اهدنا گفته است که : مقصود زائل کردن ظلمات احوال ما است ، تا به انوار قدس تو از، رجوع به طلب خلال خود، مستغنى شویم . یعنى : سایه پندار و جد و جهد ما را از میان بردار، تا دیده ما به نور آفتاب شهود، روشن شود و راه تو را به کشش محبت و جذبه شوق ، بسر بریم . نه با پندار سعى و طلب . اما تکرار کلمه صراط از این رو است که راه خدا را دو راه است یکى از بنده به خدا و دیگرى از خدا به بنده ، که راه اول پر دزد و دغل است
خلیلى : قطاع الفیافى الى الحمى
کثیر، و ان الواصلون قلائل
دوست من ! چه بسیارند بیابان پیمانان به سوى حریم قدس الهى ، و حال آن که به مقصد رسیدگان ، بسیار اندکند.
و اما راهى که از خدا به بنده است من دخلها کان امنا صراط الذین انعمت علیهم بقبول الولایة فان امة محمد (صلى الله علیه وآله ) کلهم کانوا فى الصراط المستقیم فلما مات النبى (صلى الله علیه وآله ) قسموا قسمین قسم اقرؤ ا بالولایة وقسم ، انکروه فساءل من الله ان یهدیه صراط الذین اقرؤ ا بالوصایة و دخلوا فى باب الولایة الذى من دخله کان امنا، فهى البیت الذى قال فیه : و من دخله کان امنا راه کسانى که با قبول ولایت به آنها نعمت بخشیدى پس بى تردید امت محمد (صلى الله علیه وآله ) تماما بر صراط مستقیم بودند، تا اینکه پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله ) وفات نمود و امت او به دو گروه تقسیم شدند: گروهى که به ولایت اقرار نمودند و گروهى که آن را انکار کردند پس نمازگزاز، از خداوند مى خواهد که او را به راه کسانى که اقرار به وصایت نمودند و در باب ولایت داخل شدند هدایت فرماید آن درى که هر کس از آن در وارد شد از عذاب الهى ایمن گشت . و این همان خانه اى است که خداوند درباره آن فرمود: هرکس که در وارد شود ایمن گشته است .
قال على (علیه السلام ):
یا حار همدان من یمت یرنى
من مؤمن او منافق قبلا
وانت عند الصراط متعرضى
ولا تخف عثرة ولا زللا
اقول للنار حین تعرض للعرض
ذریة لاتقربى الرجلا
هذا لنا شیعة و شیعتنا
اعطانى الله فیهم الاملا
یعنى : اى حار همدان ! هر مؤمن یا منافقى که بیمرد، به هنگام مرگ مرا پیش روى خود خواهد دید.
و تو نزد صراط بر من عرضه خواهى شد و در آن هنگام از خطا و لغزش بیمناک مباش .
وقتى آتش دوزخ راه را بر یکى از شما ببندد، به او خواهیم گفت که : این مرد را رها کن و به او نزدیک مشو.
زیرا که او، شیعه ما است و خداوند آرزوى شیعیان ما را برآورده ساخته است .
صراط الذین انعمت علیهم بمشاهدة المنعم دون النعمة پروردگارا! ما را به راه کسانى هدایت فرما که فارغ از دیدن نعمت به واسطه توفیق مشاهده منعم ، نسبت به آنها انعام فرمودى .
در دیارى که توئى ، بودنم آن جا کافى است
آرزوى دگرم ، غایت بى انصافى است
و چه نیکو گفته است :
لب ساقى مرا، هم نقل و هم جام است هم باده
مدامم از لب ساقى ، بودم اسباب آماده
پس اگر خداوند کسى را به این نعمت سرافراز فرمود، همیشه در عیش و طرف است و هیچ وقت ، هم و غمى براى او نیست ، زیرا مشاهده محبوب او را از مشاهده هر چیز مستغنى کرده است ابن فارض گوید:
فبالحدق استغنیت عن قدح
و من شمائلها لاعن شمولى و نشوتى
غیرالمغضوب علیهم بترک حسن الادب فى وقت القیام لخدمتک
یعنى : نه راه کسانى که با ترک حسن ادب ، به هنگام قیام براى خدمت تو، مورد غضب واقع شدند.
چنانکه قبلا ذکر شد.
در حین قرائت این سوره ، خداوند سه بار به بنده خطاب فرماید که : این بنده من تو اگر با من صحبت مى دارى ، پس چرا توجه ات به من نیست ؟ تا بنده به ایاک نعبد برسد، که اگر باز هم ملتفت نشد، مورد غضب واقع مى شود.
از خدا خواهیم ، توفیق ادب
بى ادب ، محروم ماند از فیض رب
بى ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد
ولاالضالین عن رؤ یة ذلک منک نه طریق اشخاصى که گمراه شدند و نفهمیدند که آنچه هست از تو است و گمان کردند که خود کارى کرده اند اینان ادب را به جاى آوردند؛ ولى غافل از منعم بودند بى ادبى نکردند، اما نفهمیدند.
گله و شکایت مى کنند که دعا کردیم و اجابت نشد، به خلاف آنهایى که همیشه مى گویند: ربنا اتمم علینا نعمتک ففى شواهد الاء الکریم تتمیم نعمائه پروردگارا نعمت خود را بر ما تمام فرما پس در آثار نعمتهاى شخص کریم ، اتمام نعمتهایش نهفته است و نمى گوید: من کارى کردم ، بلکه مى گوید: تو عطا کردى رب منک الاکرام ، فتفضل ، علینا بالاتمام پروردگارا بزرگوارى و بخشندگى از تو است ، پس با تمام کردن بخشش خودبر ما احسان فرما.
اى عزیز!بدان که بعد از نماز، تسبیح حضرت فاطمه زهرا (علیه السلام ) به قدرى فضیلت دارد که نماز یکى نماز را خوانده و چون این تسبیح را به جاى نیاورده بود، به او گفتند: نمازت را اعاده کن دوم ، سه مرتبه سوره توحید و سه مرتبه صلوات و سپس سه مرتبه آیه مبارکه و من یتق الله یجعل له مخرجا # و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره ، قد جعل الله لکل شى ء قدرا ، سوره طلاق ، آیات 2 و 3 را بخواند و به قصد فتح باب به طرف بالاى سر بدمد حدیث است از رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) و امام صادق (علیه السلام ) که خواندن این آیه پس از نماز موجب وسعت رزق و طول عمر و باایمان از دنیا رفتن است .
پایان
تم بقلم مصنفه الاحقر الجانى الفانى ، حسنعلى بن على اکبر الاصفهانى ، فى تشتت الحال وانقلال الاحوال ، الذین یظهر من کلماتى انه لیس على نهج واحد
اسرار نماز، تاءلیف : عالم ربانى شهید ثانى
ترجمه : محمد صالح بن محمد صادق واعظ
مختصرى از زندگى شهید ثانى ره
علامه بزرگوار، زبدة المحققین ، شیخ زین الدین ، معروف به شهید ثانى (ره ) که در جلالت شاءن و نفاست آثار و تاءلیفاتش مستغنى از شرح و بى نیاز از بیان است تاءلیفات بسیار سودمندى از ایشان باقى مانده است که مشهورترین آنها عبارتند از: 1 – روضة البهید شرح لمعه دمشقیه ى شهید اول قدس سره معروف به شرح لمعه که سالهاست به عنوان یکى از کتابهاى اصلى فقه در حوزه هاى علمیه ، تدریس مى شود 2 – مسالک الافهام شرح کتاب شرایع درباره فقه 3 – منیة المرید فى ادب المفید والمستفید درباره اخلاق محصلین علوم دینى .
4 – اسرار الصلوة درباره اسرار نماز و بیان نکات و رموزات بسیارى از نماز که الحق در حد خود کتابى است بى نظیر و براى کسانى که عملا نماز را معراج مومن مى دانند، بسیار سودمند است و در زمان حکومت شاه سلطان حسین صفوى ، یکى از فضلاء بنام محمد صالح بن محمد صادق واعظ (رحمه الله ) ترجمه فرموده است . شهید ثانى (قدس سره ) در سال 911 (هق ) متولد و در سال 965 (هق ) در عهد سلطنت سلطان سلیم ، پادشاه عثمانى به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
مقدمه مترجم
بسم الله الرحمن الرحیم
هر چند آراء و عقول دانشوران کشور کمال ، و وهم خیال مهندسان بى شبهه و مثال ، در بحر تفکر و اندیشه ، غوص نمایند بجز گوهر حمدى که در خور قدرت و استطاعت حامد باشد، نه سزاوار جلالت شاءن محمود علیه بدست ، نتوانند آورد و از غایت سراسیمگى و تحیر و نهایت واماندگى و تحسر، پشت به دیوار لا احصى ثناء علیک ، انت کما اثنیت على نفسک داده ، سواى عرق جبین خجالت و انفعال تحفه اى که بارگاه کریم ذوالجلال راسزد، به معرض عرض ، نتوانند رسانید عقل دوراندیش عقلاى روزگار و فهم اصابت کیش سخت کوش فضلاى نامدار، در پیدا کردن آن ذات ناپیداى آشکار، هر قدر که جد و اجتهاد، در مبداء و معاد آن کار بکار برد، به غیر از اقرار به عجز و قصور، و اعتراف به نقصان ادراک و شعور، و اظهار بیچارگى و فتور، چاره اى نتواند نمود.
نه اندیشه بر کنه ذاتش رسد
نه فکرت به غور صفاتش رسد
نه سپر از آستانه عظمت و جلالش کمترین پایه اى و نه هفت بحر از سحاب گوهر بار کرمش قطره بى مایه اى قامت قابلیت انسانى در احسن تقویم خلقتش به تشریف و لقد کرمنا بنى ادم معزز، و دامن کبریاى ذات بى مثل و مانندش ، به توصیف فتبارک الله احسن الخالقین مطرز، از تلاطم بحر مواج مکرمتش ، هر قطره ابر نیسانى در مشیمه صدف ، در شاهوارى ، و از میمنت حفظ و حمایت و عون تربیتش هر سنگریزه در دل صخره سماء، لعل آبدارى ، مشاعر حواس و قوى ، از تفضل فیض شاملش مالامال عوائد و احسان ، و کاسه برگشته سر از عطایاى فضل کالش ، لبریز عوارف عقل و عرفان از ذره ماء مهینى در ظلمات ثلاث نازنینى آفریند، و از قطره ابر نیسانى در قعر دریا، در یتیمى پروراند.
ز ابر افکند قطره اى سوى یم
ز صلب آورد نطفه اى در شکم
از آن قطره ، لؤ لؤ ى لالا کند
وزین ، قامتى سرو بالا کند
خاک درگاه بارگاه عظمتش ، سجده گاه ناصیه پادشاهان ذوى الاقتدار، طوق عبودیت و فرمانبرداریش در گردن گردنکشان روزگار، خاک پست را به سبب فروتنى و تواضع مسجود، ملائکه ملااعلى ، و مسجود ساکنان عالم بالا سازد و آتش جهان افروز عالم سوز را، به جهت سرکشى و جراءت خودپسندى از اوج عزت و اعتبار باسفل السافلین مذلت و ادبار اندازد. لایسئل عما یفعل و هم یسئلون تحفه تحیاتى که محل قبول تخت نشینان سبع ارائک ، و مورد وصول کروبیان ملائک بود و نسیم ریاض فردوس از شمامه معطر آن ، عطر بیزى و باد روح افزاى بهشت ، از طیب روایح آن ، غالیه سائى کند، بر وفق مستفاد ان الله و ملائکته یصلون على النبى نثار روضه منور ضریح مقدس خواجه کاینات و خلاصه موجودات .
محمد کازل تا ابد هر چه هست
به آرایش نام او نقش بست
در تمامى اوقات و ازمان و عامه ادوار و احیان ، ارزانى فرماى . آن مبارک قدمى که به میامن انوار هدایتش سبب دیجور، غوایت منقشع گشت واز دلالت رسالتش ، جاده عمیاى ضلالت به طریق مستقیم هدایت ، مبدل شد و از یمن ذات کامل الصفاتش ، طغراى الیوم اکملت لکم دینکم بر منشور دین قویم کشیدند و از مآثر سعى مشکورش ، رقم و رضیت لکم الاسلام دینا بر صفحه ملت مبین نوشتند قرآن مجید، بینه صدق او را تا ابد، نداى فاتوه بسورة من مثله مى زند و فحواى لیظهره على الدین کله قواعد ملت او را استحکام مى دهد.
شمس له بطحاء مکة مطلع
امى لقبى ، کز انبیا اعلم بود
احمد نامى که سرور عالم بود
زان سایه به او نبود، همراه که بود،
محرم جائى که سایه نامحرم بود
طراز قدرى که بر لباس شب لایح است از میامین آثار شب معراج اوست ، و بارقه نورى که بر عارض روز تابان مانده به مبارکى طلعت شب افروز او، برق آتش پاى کورى چشم دشمنان دین را از براق تیزگامش ، سرعت سیر آموخت ، و ابر بادپیماى ، به جهت سیرابى روندگان راه شریعت از دریاى معجزش باران رحمت اندوخت ، ماه که برید تیزگام افلاک است خواست که به ساحت جلالش رسد، نداى لم تکونوا بالغیه ، الا بشق الانفس به گوش هوش شنید، عطارد که منشى دیوان آسمان است ، تا غلامى انامل لاتخطه بیمینک به جان نخرید، به عزت تحریر نرسید.
بلغ العلى بکماله
کشف الدجى بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلوا علیه و اله
و هدیه اثنیه نامعدود و محامد نامحصور، بر آل اطهار سید ابرار سیما سرور سریر ولایت و خورشید فلک امامت ، امام الثقلین و هادى الکونین اسدالله الغالب و مظهر العجائب ، على بن ابیطالب صلوات الله علیه که شاءن رفیعش به توقیع رفیع انما ولیکم الله و رسوله موشح و ذات کریم الصفاتش از شاءن نزول سوره ، هل اتى موضح است کیوان به پاسبانى قصر جلالش ، مباهات مى نماید، و سپهر هر صبح و شام از یمن زمین بوس آستان جلالش سر مباهات و افتخار به عرش مى ساید.
در مرتبه على نه چون است و نه چند
در خانه حق زاده به جانش سوگند
بى فرزندى که خانه زادى دارد
شک نیست که باشدش ، بجاى فرزند
و زبانها به محامد و معالى خدمتش بتولى و تبرى به این ابیات غراء گویاست .
اى دل ، سخن ز دست و دل بوتراب کن
آباد ساز کعبه و خیبر خواب کن
تسبیح خارجى که نه در ذکر حیدر است
در گردن سگان ، جهنم طناب کن
و بر اولاد امجاد آن حضرت سیما یازده اختر برج امامت و خلافت ، که هر یک در فلک هدایت آفتاب تابنده و در برج شرافت ، کوکبى پاینده اند، صلوات الله علیهم اجمعین و بعد چنین گوید: احقر عبادالله الغنى (محمد صالح ، ابن مرحوم محمد صادق واعظ) تاب الله علیه توبة نصوحا، و افاض على ساحة وجوده من لدنه فتوحا که بر مقتضاى واجعل لى لسان صدق فى الاخرین خواست که به جهت برادران دینى و دوستان یقینى ، یادگارى گذارد که بعد از او ذکرش مندرس نشود و به یکبارگى از حاشیه قلوب احباء و اصدقاء، محو و منسى نگردد، به ترجمه رساله اسرار الصلوة پرداخت ؛ در حالتى که روزگار بنابر عادت مذمومه اش در استرداد، عطایاى خود کوشیده و قوت به ضعف و صحت به امراض مزمنه و شعله حرارت غریزى شباب ، به رطوبت و برودت سن شیخوخیت ، مبدل ساخته و نقصان تمام به حواس ظاهرى و باطنى راه یافته و به موجب لکل داء و دواء الا اذا امتزج الاقتدار بالکبر پریشانى احوال و کثرت عیال و اطفال ، علاوه این مراتب گشته و کفى بالله شهیدا که تا مقدور و ممکن بود و دست گیرائى و چشم بینائى داشت به دسترنج خود، تحصیل قوتى مى نمود و هرگز راضى نشده که مانند بى حمیتان ، خودرا عیال مردمان گرداند، و یا آنکه خود را مثل حلقه ، به هر درى چسباند، چنانکه گفته اند
هیچکس را در جهان یا رب مباد
چشم بر دست کسان ، چون حلقه انگشترى
بدان ایدک الله تعالى که فقیر رساله اسرار الصلوة شیخ زین الدین معروف به شهید ثانى رحمة الله علیه را، ترجمه نمودم و در بین رساله ، آنچه از آیات و احادیث که مشتمل بود بر مواعظ حسنه ، الحاق نمودم ، و عصمنا الله من الخطایا و الزلل ، و منه العمصمة و علیه التوکل
محمد صالح بن محمد صادق واعظ.
مقدمه مؤلف
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله مطلع من اختار من عباده على حقائق الاسرار، و مودع قلوب اصفیائه من لطائف المعارف ما تحار فیه البصائر و الابصار، وجاعل القلوب سببا للنجاة ، و موضعا للمناجاة و المبار و ذریعة الى ارتفاع الدرجات و تفاوت مراتب العبادات فى قبول طوالع الانوار، من مطالع المسار و فتح بمفاتح الغیوب اقفال القلوب عمن شاء واختار، و رفع حجب السرائر، و جلا ابصار البصائر، ففهمت الاشارات و رفعت الاستار، فدهشت فى مبادى اشراق نوره الاحداق و الانظار و الصلوة على نبیه و حبیبه و معدن سره محمد النبى المختار و على اله الائمة الابرار و صحبه الاخیار صلوة دائمه بدوام اللیل و النهار
و بعد فان ، روح السعادة و بهجتها، و روح العبادة و مهجتها، و موجب تلقیها بایدى القبول و الاحسان و مضاعفة الثواب بها فى دار الجنان ، و التسبب بها الى ما لاعین رات ، ولا اذن سمعت ، ولاخطر على قلب بشر و الانتساب بهاالى عالم الملکوت و الملائکة الغرر، و تلقى الفیض من علم الغیب و الشهادة و ایجاب القلیل منها لعظیم الزیادة انما یتم بالاقبال بالقلب فى افعالها و حرکاتها و سکناتها على الله تعالى ، و التفکر فى اسرارها و تقلب النفس فى حالاتها حسب اختلاف اوضاعها و اطوارها، فانها تارة صدق و اخلاص و انقطاع واختصاص و تارة تکبیرلله تعالى و تجمید، و ثناء و تحمید و تارة دعاء و ابتهال ، وتارة خضوع و تسافل فى حضرة ذى الجلال و تارة خشوع و تململ على التراب بین یدى رب الارباب ، و تارة تجدید عهد بکلمة التوحید، و تقریر للاسلام ، وتذکیر بالعهد القدیم الماخوذ على الانام ، و تارة تحیة لمقربى حضرته بلفظ السلام الى غیر ذلک من دقائق الحقائق التى تظهر للمصلى بفکره الصادق ، و من ثم کانت الصلوة ناهیة عن الفحشاء، موجبة للقرب ، و الزلفى ، کما نطق به القرآن الحکیم ، و وردت به الاخبار عن النبى و اله علیهم افضل الصلوة و اکمل التسلیم ، و حینئذ فلابد للمکلف المستیقظ من الاقبال بقلبه علیها، و التفکر فى اسرارها و التادب من غیر ثمره ، و العمل من غیر غایة و قد ذکرنا فى هذه الرسالة نبذة من اسرارها و زبدة من ادابها و اکثرها قد وردت به النصوص عن اهل الخصوص ، علیهم افضل الصوات و اکمل التحیات و بمراعاتها یترقى القابل من مدارجها الى معارج الاسرار و التجلیات و هذه الامور و ان کان متفرقة فى تصانیف النصوص ، و کلام الکاملین من العلماء العاملین لکن لایکاد یجتمع اطرافها الا عند قلیل من الاماجد، و لایطلع على معادنها الا واحد بعد واحد، فشارکتهم فى مثوبته بجمع اطرافه و مبانیه ، و تهذیب ترتیبه و تقریب معانیه و صارت مع ذلک معزرة للرسالتین الشریفتین اللتین اشتملت احداهما على واجبات الصلوة و هى الالفیة و الاخرى على مندوباتها و هى النفلیة و هذه على اسرارها القلبیه ، و سمیتها بالتنبیهات العلیة على وظائف الصلوة القلبیة و رتبتها ترتیب القادمة ، على مقدمة و فصول ثلاثة و خاتمة
حاصل ترجمه
خوشبختى و سعادت ، چون گلشنى است که روح و ریحان آن بندگى ، و عبادت مانند کالبد و تنى است که جان و روان آن ، همانا اقبال قلبى بر حضرت ذوالجلال و توجه باطنى به مبداء لم یزل و لایزال است و از این جاست که این توجه و اقبال ، مدار قبول اعمال و مرکز دائره تمامیت و کمال ، واقع شده است به دستیارى آن ، به روضه رضوان و بهشت جاودان مى توان سید و در باغ و بستان خلد برین که وصف ناز و نعمت آن بیرون از توانائى بشر است مى توان خرامید و به وسیله آن از ملک به ملکوت مى توان رسید و از خطه خاک به محیط پاک عالم افلاک ، ربط مى توان یافت و به عالم بالا، و کروبیان ملااعلى ، منتسب مى توان شد و به دست آویزى آن استفاضه فیض وجود از عالم غیب و شهود مى توان نمود. بارى تمامیت و کمال امور مذکوره ، وابسته به تمامیت و کمال اقبال قلبى بر خداى تعالى جلت اسمائه و عمت نعمائه است .
پس کامل و تمام بودن عبادات وقتى تحقق مى یابد که انسان روى دل را متوجه به خداى تعالى کند و در کلیات و جزئیات عبادات یعنى : در همه اطوار و احوال و اوضاع و شؤ ون و حرکات و سکنات وظائف بندگى و خداپرستى اقبال کامل بر معبود حقیقى که به قصد امتثال و فرمانبردارى او آن ها را بجا مى آورد داشته باشد، و اسرار مطویه در انواع عبادات را، بر حسب اقتضاى اختلاف آنها، به نظر بیاورد و نفس خود را در انواع مختلفه عبادت ، پیرو و فرمانبردار مقتضیات آنها بگرداند، یعنى : حال خود را مناسب با آن حال و وضع کند که نوع عبادت ، مقتضى آن است .
چه عبادت اقسام کثیره دارد، گاهى عبادت ، فقط صدق و اخلاص و انقطاع و اختصاص به حضرت احدیت جلت عظمته است و گاهى تکبیر و تمجید و ثناء و تحمید اوست و گاهى دعاء و زارى و عرض حاجت و نیاز به حضرت بارى است و گاهى از ته دل به ساحت عزتش نالیدن و روى شکستگى و گاهى از ته دل به ساحت عزتش نالیدن و روى شکستگى و انکسار، در پیشگاه عظمتش بر خاک مالیدن است و گاهى تجدید عهد است به کلمه توحید و تقریر عقائد اسلام و گاهى تذکیر و یاد آوردن عقد قدیم است که از مردم گرفته شده و آیه الست بربکم بیان آن کرده و گاهى درود و تحیت است به مقربان درگاه خدا و پیشوایان راه هداى و هى غیر اینهاست از امورى که نمازگزاران حقیقى آنها را مى دانند و حقیقت این مدعا را آنها مى فهمند زیرا نماز، عبادتى است جامع به تمام اقسام مذکوره و نمازگزاران اقعى در نتیجه انس و ممارست به نماز، اهل فهم این قبیل مطالب شده اند.
از این مرتبه جامعیه که گفته شد، معلوم مى شود که حقایق بسیار و دقائق و اسرار بى شمار، در نماز منظور شده است به طورى که مى توان گفت : نماز یک معجون الهى و ترکیب سماوى است که براى جلوگیرى از فحشاء و منکر و دفع و رفع آن ها دوائى شافى و کافى است چنانکه آیات و اخبار، به این مدعا ناطق و گویاست ، و اگر انسان بتواند نماز را چنانکه باید و شاید با آداب و شرائط مقرره آن بجا بیاورد، از قیدعلائق دنیوى رسته و به معراج ترقیات معنوى مى رسد و به مقام قرب الهى و ادراک فیوضات نامتناهى نائل آید.
پس در این صورت نمازگزار هشیار و وظیفه شناش بیدار اگر بخواهد تکلیف خود را کما هو حقه انجام دهد، باید روى دل را در نماز، به خداى تعالى متوجه سازد و لوح قلب خود را از نقش ما سوى الله بپردازد و مرغ فکرش را از قید علائق دو جهانى ، برهاند و در اوج فضاى نشر و اسرار مطویه نماز بپراند و تا همت بر فهم دقائق مرعیه و عمل به آداب مقرره نماز نگمارد، قدم جسارت به حریم اداى این تکلیف بزرگ و انجام این وظیفه مهم ، نگذارد وگرنه ، نماز او جسدى خواهد بود بى روح ، و تنى بى روان ، و پیکرى بى جان ، و درختى بى ثمر، و نهالى بى اثر و سعیى بى نتیجه کامل و عملى بدون نیل به مقصود اصلى .
بنابراین مقدمه ، ما در این رساله اندکى از اسرار نماز و منتخبى از آداب آن را، ذکر مى کنیم و اکثر آنها در اخبار اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) سمت ورود، یافته است لکن پوشیده نماند که این اندک ، نمونه و سرمشقى است که نمازگزار دقیقه شناس و مؤ من خورده بین ، با رعایت آنها در خور استعداد خود از مدارج نازله فهم اسرار، به معارج عالیه آن ترقى مى کند و به همان نسبت ، ابواب فیوضات نامتناهى و درهاى تجلیات انوار الهى ، بر روى دلش باز مى شود.
امور نامبرده اگرچه در تصانیف نصوص از آیات و اخبار و کلمات عالمان عامل و فاضلان کامل از اجلاء اخیار، بطور تفرق ذکر شده بود، لکن به حال اجتماع بدست نمى آمد، مگر در نزد عده اى از مردان خدا که اهل علاقه به آن اسرار و طالب و راغب آن قبیل آثار هستند و من به وسیله جمع و تاءلیف این رساله و نظم و ترتیب مطالب آن ، در ثواب کسانى که از آن فائده برند و عمل کنند، شریک هستم زیرا من ایشان را به آن فوائد رهبرى کرده ام الدال على الخیر کفاعله و علاوه بر این رساله ، دو رساله دیگر را که پیش از این ، در باب نماز نوشته شده ، متتم مى باشد و در واقع این رساله نسبت به آنها مصداق فعززنا بثالث قرار مى گیرد و آن دو رساله : یکى الفیه است که مشتمل بر واجبات نماز است و دیگرى نفلیه که در بیان مستحبات نماز است و چون این رساله ، در بیان اسرار قبیله نماز مى باشد، آن را به نام التنبیهات العلیة على وظائف الصلوة القلبیة نامیدم و ترتیب آن را مانند ترتیب رساله الفیه قرار دادم یعنى : بر یک مقدمه و سه فصل ویک خاتمه مبتنى کردم .
مقدمه : شامل سه مطلب
مطلب اول : در تحقیق معنى قلب ، و سزاوار است حاضر ساختن آن در اوقات عبادات و به سبب حضور قلب و عدم حضور آن ، تفاوت مهم مى رسد در مراتب عبادت .
بدان که دل را اطلاق مى کنند بر دو معنى ، یکى : عبارت از پارچه گوشتى است که به شکل ثمر درخت صنوبر که حق تعالى او را جاى داده است در جانب چپ سینه و در میان آن تجویف خون سیاهى است که آن منبع روح حیوانى است و دل به این معنى ، موجود است در بهائم ، بلکه در موتى نیز هست و در هر جائى که از کتاب و سنت که حضور قلب مذکور مى شود مراد آن دل نیست . بلکه مراد از قلب ، لطیفه اى هست با این دل جسمانى که گاهى از آن دل ، به نفس و گاهى به روح و گاهى به انسان ، تعبیر مى کنند و آن دل که مدرک اشیاء، و عالم و عارف به معانى و اسماء است و محل فیوضات الهى و مهبط تجلیات نامتناهى است ، و آن دل است که مخاطب است که به تکلیفات ، و ماءمور است به اعمال واجبات و مندوبات و معاتب است به ارتکاب منهیات و محذورات ، و این دل روحانى را علاقه خاصى است با دل جسدانى ، که متحیر است عقول عقلا در ادراک آن ، که آیا چه نحو علاقه اى است فیمابین ایشان ؟ آیا از قبیل علاقه امراض است به اجسام ؟ یا از مقوله تعلق اوصاف است به موصوفات همچنانکه مذهب اصلى بعضى از اطباست یا تعلق استعمال کننده آلت است به آلت ؟ چنانکه مذهب بعضى از حکماست یا مانند تعلق متمکن است به مکان ؟ چنانکه مذهب بعضى از متکلمین است و شرح و تحقیق آن بسیار است و در هرجا از کتاب الهى و احادیث حضرت رسالت صلى الله علیه و اله و اخبار ائمه هدى صلوات الله علیهم اجمعین که لفظ قلب مذکور مى شود، مراد از آن دل به معنى ثانى است که بضعى از معانى و اوصاف آن مذکور شد و این دل است که فقیه و عالم مى شود.
و گاهى نیز، از قلب که مى گویند، تعبیر میکنند به دلى که واقع است در سینه ، چنانچه حق تعالى مى فرماید: فانها لاتعمى الابصار ولکن تعمى القلوب التى فى الصدور سوره حج ، آیه 46 براستى که کور نیست چشمها ولى کور است دلهائى که در درون سینه هاست ، یعنى : خللى در مشاعر حواس ایشان نیست لکن فى عقول ایشان به سبب متابعت هواى نفسانى شده است .
و ذکر سینه از براى تاءکید است و کورى ایشان بر کورى متعارف نیست که عارض چشم مى شود و چون ایشان به دلهاى خود، ادراک حقایق اشیا نمى کنند، و تفکر در بدایع و صنایع الهى نمى نمایند و پیوسته اوقات ایشان ، مصروف است به استجلاب لذات جسمانى و مشتهیات نفسانى لهذا تعبیر کرده است حق تعالى از ایشان به بى بصبران . اگر چه این دل روحانى تعلق به همه بدن دارد لیکن تعلق او به و مملکت و کشور فرمان و مرکب اوست و از اینجهت است که تشبیه کرده اند قلب را به عرش و سینه را به کرسى و اراده کرده اند به این تشبیه اینکه آن اول محل و منزلى است که جارى مى شود حکم او و به اتمام مى رسد در آن جا تدبیر و تصرف او.
پس این دل جسمانى و سینه را، نسبت به آن دل معنوى ، مثل عرش و کرسى دانسته اند نسبت به جناب اقدس الهى . و این تشبیه درست نمى آید بنابر بعضى وجوه و دل در بدن به منزله پادشاه است و از براى او اعوان و انصار و اضداد و دشمنان داخلى و خارجى هست و لطیفه اى در او موجود است که قابلیت و استعداد پذیرفته انوار الهى دارد و برعکس آن نیز، قبول ظلمت و حرمان از مراتب قرب نامتناهى در او ممکن است ، از قبیل آئینه صافى که استعداد قبول عکوس و صور و اشکال در او هست ، لیکن عروض عوارض خارجیه که منافى جوهر صافیه اوست ، مثل زنگ و موریانه و غیر آنها، آن را تیره و تار و کدر مى گرداند و صفاتى ذاتى آن را بالکیه برطرف و زایل مى سازد و همچنین ممکن است که به صیقل مواعظ حسنه و اکتساب فضایل مستحسنه و زوال زائل ، روشنى و صفاى آن به مرتبه اى رسد که حاصل شود در آن انکشاف حقیقت اشیاء و عالم گردد به علم اولین و آخرین . و به این دل اشاره فرموده است حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ): اذا اراد الله بعبد خیرا جعل له واعظا من قبله هرگاه خواهد خداى تعالى خیر بنده اى را، مى گرداند از براى او واعظى از دلش ، یعنى : محتاج نمى گرداند او را در ادراک معارف الهیه به تعلیم چیزى ، تا او را در شبهه اندازند و حق تعالى آنچه خیر و شر نفع و ضرر اوست ، به دل او مى اندازد، چنانکه در کلام الله مجید فرموده است : فالهمها فجورها و تقویها، سوره شمس ، آیه 8.
و نیز به این معنى ، آن حضرت اشاره فرموده است به قول خود: من کان له من قلبه واعظ کان علیه من الله حافظ هرکه از براى او از دلش واعظى باشد، براى او از جانب خدا حافظى خواهد بود و چون مذمومه اى برسد به دل مانع مى شود از پذیرفتن نور و فیضان انوار الهى و اینکه فرمود: آن دل را از جانب خداحافظى مى باشد: یعنى : نگاه مى دارد او را از تجاوز نمودن از حدود الهى ، و هرگاه آثار ظلمانیه و افعال ذمیمه بر او وارد شود مرة بعد اخرى مانند دود تیره اى است که متصاعد شود و آینه را از حالت اصلى خود بگرداند و آن را تیره و ظلمانى سازد و بالکلیه محجوب ماند از قبول اشراق و انوار.
چنانچه حق تعالى درباره منافقان و کافران مى فرماید: لو نشاء لاصبناهم بذنوبهم و نطبع على قلوبهم فهم لا یسمعون ، سوره اعراف ، آیه 100 اگر خواهیم ایشان را مى گیریم به گناهشان و مهر مى کنیم بر دلهایشان ، پس ایشان نشنوند. حق تعالى ربط فرموده است عدم سماع را به گناهان ، به این معنى که گناهان باعث نشنیدن گوش دل و مهر بر آنهاست . همچنانکه ربط فرموده است در جاى دیگر، سماع را به تقوى . چنانچه فرموده : و اتقواالله و اسمعوا سوره مائده ، آیه 108 بپائید خدا را و بشنوید و جاى دیگر فرموده است : واتقواالله و یعلمکم الله سوره بقره ایه 282 پرهیزکارى باعث شنیدن و دریافتن حق است چنانچه اشتغال به امور خبیثه و افعال سیئه ، موجب طبع و ختم قلب است همچنان که فرموده است : کلابل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون سوره مطففین ، آیه 14.
پس هر قدر که مجتمع شود گناهان در دل ، زنگ و کدورت آن زیادتر مى شود، به حدى که مهر کرده مى شود و در این حالت کور مى شود دل و باز مى ماند از ادراک حق و صلاح کار دین خود و سست مى گیرد امور آخرت را و عظیم و بزرگ مى شمارد کار دنیا را و همت خود را مقصور مى گرداند در تحصیل مرادات فاینه دنیوى و مبادرت مى نماید به امور واجبه ، از روى اضطرار یا از راه عادت و اجبار و اگر به گوشش رسد سخن آخرت و آنچه در آن است : از هولها و خطرها و عقبه ها که این کس را که در پیش است ، چون اهتمامى ندارد به آن ، داخل مى شود از یک گوش و بیرون مى رود از گوش دیگرش و اصلا در دلش قرار و استقرار به هم نمى رساند. مثل کسانى که قصه و حکایتها مى شنوند و گوش به آن مى دهند و به طبعشان خوش مى آید ولى بعد از اتمام آن ، چیزى از آن حکایات ، در ذکرشان نمى ماند و فورا مشغول مى شوند به تحصیل و تکثیر دنیا و جمع کردن اسباب ، آن و مى کوشند در آن و اصلا حرفهاى آخرت تحریک نمى کند دل ایشان را به جانب توبه و انابت و ترک دنیا و طلب عقبى نعوذبالله منه .
این است معنى سیاه شدن دل به سبب کثرت گناهان و حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) فرمودند: قلب المؤمن اجرد، فیه سراج یزهر، و قلب الکافر اسود منکوس دل مؤمن صاف است و در او چراغى است که ، روشنى مى دهد. و دل کافر سیاه و برگشته است و حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه فرموده : ان القلوب ثلاثة : قلب منکوس لایعى شیئا من الخیر و هو قلب الکافر، و قلب فیه نکتة سوداء و الخیر والشر فیه یختلجان فایهما کان غلب علیه و قلب مفتوح فیه مصابیح تزهر لایطفى نوره الى یوم القیامة دلها بر سه دسته است : یکى دلى است که برگشته و واژگونه است ، داخل نمى شود چیزى از خیر در آن دل و آن دل کافر است و دل دیگر هست که در آن نقطه سیاهى است و خیر و شر در آن در مى آیند، پس هر کدام از آن دو باشد غالب آید بر آن . و دل دیگر هست که باز مى باشد و در آن ، چراغهاى نورانى است که خاموش نمى شود و نمى میرد تا روز قیامت .
پس تفکر و تاءمل کن در قول حضرت (علیه السلام ) که فرموده است که : نه مى میرد نور او تا روز قیامت این است عنى نور قلب ، به معنى ثانى ، که او باقى است اگر چه فانى شود بدن به خلاف قلب به معنى اول که بعد از برطرف شدن جسم باقى نمى ماند.
و روایت کرده است زراره از ابى جعفر (علیه السلام ): ما من عبد الا وفى قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا دخل فى النکتة نکتة سوداء فان تاب ذهب ذلک السواد و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلک السواد حتى یغطى البیاض ، فاذا غطى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا نیست بنده اى مگر آنکه در دل او، نقطه سفیدى است پس چون مرتکب شد گناهى را، داخل مى شود در آن نقطه نقطه سیاهى و به زیادى گناه ، زیاد مى شود پس اگر توبه کرد، مى رود آن سیاهى تا آن که فرا مى گیرد دل را سفیدى و اگر توبه نکند و همچنان بر گناهان خود ادامه دهد، سیاهى حاصل از گناه مى پوشاند سفیدى را، پس چون پوشانید سفیدى را، برنمى گردد صاحبش به خیرى هرگز.
این است معنى قول خداى تعالى ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون سوره اعراف آیه 201 به درستى که آنان که پرهیزکارند، هرگاه داخل شود در دلشان وسوسه اى از شیطان متذکر یاد خدا میشوند پس آنگاه ایشان بینا و دل آگاه مى گردند. خبر داده حق تعالى در این آیه ، به آنکه جلاى دل ، حاصل مى شود به ذکر خدا و به آنکه پرهیزکاران ، یاد خدا کنندگاند ، پرهیزکارى درى است که باز مى شود به یاد خدا و یاد خدا درى است که از آن در، مى رسند به فوز اکبر، که آن لقاء الله است چنانچه حق تعالى فرموده است : فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا ولایشرک بعبادة ربه احدا سوره کهف ، آیه آخر پس آن کسانى که امیدوار به ثواب پروردگارش است ، پس باید کار شایسته بکند و شریک نگرداند در پرستش پروردگارش هیچکس را.
و بدان که دل ، مثال قلعه ، محکم و شیطان مثال دشمنى است که قصد دخول آن قلعه و استیلاء و تملک به هم رسانیدن به آن قلعه را دارد و نگه داشتن قلعه از دشمن نمى توان مگر به حراست ابواب و اطراف آن ، و امرى که جامع تمام مراتب دخول شیطان باشد، اقبال و توجه نمودن به جناب اقدس الهى است قال الله تعالى : ففزوا الى الله سوره ذاریات آیه 50 بگریزید به سوى خدا.
و باید با خود تفکر کنى که در خدمت چه پادشاهى عظیم الشاءن ایستاده اى ، اگر تو او را نمى بینى ، او تو را مى بیند همچنان که در اخبار وارد است پس هرگاه دانستى این را و عمل کردى به این هر آینه بسته مى شود بر روى دلت درهاى وسوسه شیطانى و ایمن مى گردى از شر آن ملعون و به کلى توجه قلب تو، به جناب اقدس الهى مى گردد و خالى مى شود از براى عبادت از سایر کارها و از حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) منقول است : ان العبد اذا اشتغل بالصلوة ، جائه الشیطان و قال له : اذکر کذا اذکر کذا، حتى یضل الرجل کم صلى هرگاه بنده اى مشغول به نماز مى شود، شیطان نزد او مى آید و مى گوید: چنین بگو، چنان بگو. تا اینکه نمازگزار گمراه مى گردد و نمى فهمد که چگونه نماز را بجا آورد و از اینجا معلوم مى شود که مجرد تلفظ نمودن به ذکر الهى ، دافع وسوسه شیطان نمى شود بلکه لابد است از تعمیر قلب به تقوى و پاک گردانیدن آن از صفات ذمیمه که آنها اعوان و انصار ابلیس پر تلبیس و از لشگریان آن ملعونند والا ذکر، اقوى محل از راه بدر کردن شیطان است و همچنین است غیر ذکر، از عبارتهاى دیگر و ازا ین جهت تخصیص فرموده است تذکر و یاد الهى را به متقیان .
و تفکر نما در عبادت خود، خصوصا در بهترین اعمالت که آن نماز است که در میان نماز، چگونه غافل و ربوده مى شود دل آدمى و به فکر دکان و بازار و خرید و فروش و جوراب مدعیان و جلب منافع و دفع مضار و غیر آنهاست تا آنکه مى برد در اثناى نماز دل را در وادیهاى دور و دراز از فضول دنیا که هرچه را فراموش کرده است در نماز به خاطرش مى آید و ازدحام مى نمایند شیاطین به خاطر، در حالت نماز و دور نمى شوند شیاطین از این کس ، به مجرد فعل صورت عبادت اگر چه آن نماز ادا مى شود و به سبب این صورت عبادت ، چیزى که واجب است بر تو، بیرون مى آئى از عهده تکلیف الهى .
بلکه انسان ناچار است در دفع شیطان با وجود گرفتارى در هنگام نماز و عبادت از اصول و قواعد دیگر و اصلاح باطن از رزائل که اعوان و سپاه شیاطین است والا زیاد نمى شود از این عبادت مگر ضرر چنانچه دوا پیش از تنقیه و دفع اخلاط فاسده و پرهیز نمودن از اشیاء مضره ، نفع نمى رساند به مریض همچنین تا انسان دفع صفات رذیله از خود ننماید متصف به فضائل نمیگردد و بعد از دفع مواد فاسده و موذیه دل قابلیت فیوضات و صلاحیت فیضان انوار الهى را بهم مى رساند و پیوسته خاطرش ترسان و هراسان مى باشد از صدور تقصیر و اهمال در عبادات و حافظ اوقات صلوات مى گردد و تزلزل و کدورتى که بر خاطرش به سبب خیالات فاسده و استکثار مال و جاه ، راه یابد، مبدل مى گردد به اطمینان و آرام و آثار آن را به معاینه در خود مى بیند.
چنانچه حق تعالى فرموده است : الابذکر الله تطمئن القلوب ، سوره مائده ، آیه 28 ذکر خدا، باعث اطمینان خاطر مى گردد و این علامت را از استقامت احوال قلب ، شمرده اند حق سبحانه و تعالى موفق گرداند ما و شما و جمیع مؤمنان را، بر استقامت در امور دین و اجتناب و احتراز از وساوس و مهالک شیطانى ، به محمد و آله الطاهرین .
مطلب دوم : در استشهاد بر آن چیزى که سزاوار است به حضور قلب در هر عباداتى ، خصوصا در نماز که آن ستون دین و راءس جمیع اعمال خیر است چنانچه حق تعالى در وصف مؤمنان فرموده است قد افلح المؤمنون الذینهم فى صلاتهم خاشعون سوره مؤمنون ، آیه 1 و 2 رستگارند آن مؤمنانى که در نماز با خشوع باشند و مذمت کرده است جمعى را که دلهاى ایشان محفوف به غفلت و محجوب از رحمت است چنانچه فرموده است : فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون سوره ماعون آیه 4 و 5 و در محل دیگر، در توصیف مؤمنان فرموده است والذین یؤ تون ما اتوا وقلوبهم وجلة سوره مؤمنون آیه 60 مومنین حقوق خدا را مى دهند و با این وجود، ترسانند و اتصاف قلب به خوف الهى در حالت اشتغال به عبادت لازم دارد حضور قلب را به تمامترین وجهى .
و پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) فرموده است : الصلاة میزان من و فى استوفى هرکه مراعات راستى و درستى نماز را کما ینبغى نماید، مزدش را تمام به او مى دهند ونیز آن حضرت فرموده : اعبد الله انک کانک تراه ، فان لم تکن تراه فانه یراک عبادت کن خدا را، مانند کسى که مى بینى او را. پس اگر تو نمى بینى او را، او تو را مى بیند.
و حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) در فضیلت تمام بجاى آوردن نماز مى فرماید: ان الرجلین من امتى یقومان الى الصلوة رکوعهما و سجودهما واحد، وانما یبن صلواتهما ما بین السماء و الارض بدرستى که دو مرد از امت من ، برمى خیزند به نماز، رکوعشان و سجودشان یکى است و جز این نیست که میان این دو نماز فرق میان آسمان و زمین است .
و فرمود آن حضرت که : من صلى رکعتین لم یحدث فیهما نفسه بشى ء من الدنیا، غفرالله ذنوبه هرکس و رکعت نماز بخواند و نزد خود فکرى از دنیا نکند، خدا گناهش را ببخشد و از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) مروى است که فرمود: من حبس نفسه فى صلوة فریضة فاتم رکوعها و سجودها و خشوعها ثم مجد الله عزو جل و عظمته و حمده حتى یدخل وقت صلوة اخرى لم یبغ بینهما، کتب الله له کاجر الحاج المعتمر و کان من اهل علیین هرگاه کسى نگاه دارد خاطر خود را در نماز واجب ، پس انجام دهد رکوع و سجود و تواضع نماز را، پس از آن تمجید کند خدا را و تعظیم و سپاس کند او را، تا وقتى که در آید وقت نماز دیگرى و جفا نکند به کسى در بین آن دو نماز، مى نویسد خدا برایش مثل پاداش حج کننده و عمره کننده و او مى باشد او از اهل علیین .
و نیز از آن حضرت منقول است : ان من الصلوة لمایقبل نصفها و ثلثها و ربعها و خسمها الى العشر و ان منها لما یلف کما یلف الثوب الخلق فیضرب بها وجه صاحبها و انما لک من الصلوة ما اقبلت علیه بقبلک بعض نمازها است که قبول مى شود نصف آن یا ثلث آن یا چهار یک یا پنج یک تا ده یک آن و بعضى نمازها پیچیده مى شود مانند آنکه جامه کهنه پیچیده شود و پس زده مى شود بصورت نمازگزار جز این نیست که براى تو خواهد بود آن مقدار از نماز که روى دل به آن داشته اى .
و از حضرت ابى جعفر (علیه السلام ) مروى است که حضرت پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) فرمود: اذا قام العبد المؤمن فى صلاته انظر الله الیه او قال علیه حتى ینصرف و اظلته الرحمة من فوق راءسه الى افق السماء، و الملائکة تحفه من حوله الى افق السماء و و کل الله به ملکا قائما على راءسه یقول ایها المصلى ! او تلعم من ینظر الیک ومن تناجى ، ما التفت عن موضعک ابدا وقتى که بنده خدا بایستد براى نماز، نگاه مى کند خداوند به سوى او، یا آن که حضرت فرمود: توجه مى کند خدا به سوى او و سایه مى افکند بر او، رحمت از بالاى سرش تا افق آسمان و فرشتگان فرا مى گیرند اطراف او را تا آسمان و خدا موکل مى کند براى او فرشته اى را بالا سر او، مى گوید، به او: اى نمازگزار اگر مى دانستى چه کسى به تو نظر مى کند و با چه کسى مناجات مى کنى ، هیچ برنمى گشتى و هرگز منصرف نمى شدى از جاى خودت .
و حضرت صادق صلوات الله علیه فرمود: لایجتمع الرغبة والرهبة فى قلب الا وجبت له الجنة ، فاذا صلیت قاقبل بقلبک على الله عزوجل فانه لیس من عبد مؤمن یقبل بقلبه على الله عزوجل فى صلاته و دعائه الا قبل الله علیه بقلوب المؤمنین و ایده مع مودتهم ایاه بالجنة جمع نمى شود دوستى خدا وترس از او در هیچ دلى ، مگر آنکه لازم میگردد براى صاحبش بهشت ، پس هرگاه نماز خواندى ، رو کن با دل خودت به جانب خداوند، همانا، هیچ بنده اى نیست که رو کند با دل جانب خداوند در نماز یا دعاى خود مگر آنکه خداوند هم رو مى اندازد به او، دلهاى مؤمنین را و کمک مى کند او را با ایشان به تشرف بهشت .
و از ابى حمزه ثمالى منقول است که گفت : ردا از دوش مبارک حضرت ابى عبدالله (علیه السلام ) دراثناى نماز افتاد و آن حضرت درست راست نکرد رداى خود را، تا فارغ شد از نماز. پرسیدم از آن حضرت ، چرا درست نکردید رداى خود را. پس آن حضرت فرمود: و یحک اتدرى بین یدى من کنت ان العبد لایقبل منه صلاة الا ما اقبل فیها واى بر تو! آیا میدانى ؟ در برابر چه کسى بودم ، همانا بنده خدا قبول نمى شود نمازش مگر آنمقدارى که توجه دل داشته باشد در آن . ابوحمزه مى گوید: پس گفتم به آن حضرت بنابراین ما هلاک خواهیم بود (که توجه دل نداریم ) حضرت فرمود: کلا ان الله یتمم الصلوات (الفرائض ) بالنوافل نه چنین است ، بلکه خداوند تمام مى کند نقصان نمازهاى واجب را به نمازهاى نافله .
و از فضیل ابن یسار منقول است از حضرت ابى جعفر و ابى عبدالله (علیهماالسلام ) که فرمودند: انما لک من صلاتک ما اقبلت علیه فیها، فان او همها کلها، او غفل عن ادابها لفت ، فضرب بها وجه صاحبها جز این نیست که نصیب تو از نماز آن مقدارى است که اقبال و حضور قلب داشته اى در آن . پس اگر شخص نمازگزار به وهم بگذراند تمام نماز را، یا غفلت داشته باشد از آداب آن ، پیچیده شود آن نماز و زده شد به صورت صاحبش آن نماز.
و روایت کرده است زراره از ابى جعفر صلوات الله علیه : اذا قمت فى الصلاة ، فعلیک بالاقبال ، على صلاتک فانما من الصلاة ما اقبلت علیه بقلبک ، و لاتعبث فیها بیدک و لابراءسک و لابلحیتک و لاتحدث نفسک و لاتتثاب و لاتمط هرگاه ایستادى در نماز، پس بر تو باد به توجه نمودن بر آن نماز، چه آنکه براى تو خواهد بود آن مقدارى که توجه داشته اى بر نماز و بازى مکن در نماز با دست خود و نه با سر خود و نه با ریش خود، و حدیث مکن دل خود را به کارى و دهن دره و قامت کشى نیز مکن .
و روایت کرده است حلبى از حضرت ابى عبدالله صلوات الله علیه که فرمودند: اذا کنت فى صلاتک فعلیک بالخشوع و الاقبال على صلاتک فان الله تعالى یقول : الذین هم فى صلاتهم خاشعون هرگاه باشى در نماز خود، بر تو باد به خشوع داشتن و توجه خاطر داشتن بر نماز، چه آنکه خداوند متعال فرموده : مؤمنین کسانى هستند که در نماز خود خشوع و فروتنى داشته باشند.
و هم از آن حضرت منقول است که فرمود: کان على بن الحسین (علیه السلام ) اذا قام الى الصلاة تغیر لونه ، فاذا سجد لم یرفع راءسه حتى یرفض عرفا و کان اذا قام فى الصلوة کانه ساق شجرة لایتحرک منه الا ما حرکت الریح منه چنین بود حضرت على بن الحسین (علیه السلام ) که هر وقت مى ایستاد در نماز، تغییر مى کرد رنگ آن حضرت ، پس چون سجده مى کرد، بلند نمى کرد سرش را تا آن که مثل ساق درختى بود که حرکت نمى کرد، مگر آن مقدارش که به حرکت درآورد آن را باد.
و از حضرت ابى جعفر صلوات الله علیه منقول است که فرمود: ان اول ما یحاسب به العبد، الصلاة فان قبلت قبل ما سواها ان الصلاة اذا ارتفعت فى وقتها، رجعت الى صاحبها و هى بیضاء مشرقة تقول : حفظتنى حفظک الله و اذا ارتفعت فى غیر وقتها بغیر حدودها رجعت الى صاحبها و هى سوداء مظلمة تقول : ضیعتنى ضیعک الله اول چیزى که در روز قیامت حساب مى شود بنده خدا به آن همانا نماز مى باشد. پس اگر نماز قبول شود، همه کارهاى خیر دیگر نیز قبول خواهد شد، بدرستى که نماز اگر دروقت خود به آسمان برود، برمیگردد براى صاحبش ، در حالى که سفید و نورانى مى باشد و میگوید به صاحبش : همچنان که تو مرا مراعات کردى و نگاه داشتى خدا تو را مراعات کند و نگاه دارد و اگر در غیر وقت خود به آسمان برود و با آداب نباشد، برمیگردد براى صاحبش ، در حالتى که سیاه و ظلمانى مى باشد و مى گوید به صاحبش : چنانکه مرا ضایع کردى خدا تو را ضایع نماید.
و روایت کرد عیص بن قاسم از حضرت ابى عبدالله صلوات الله علیه که آن حضرت فرمود: والله نه لیاءتى على الرجل خمسون سنة ، و ما قبل الله منه صلاة واحدة فاى شیى ء اشد من هذا، و الله انکم لتعرفون من جیرانکم و اصحابکم من لو کان یصلى لبعضکم ما قبلها منه لاستخفافه بها، ان الله عزوجل لایقبل الاالحسن ، فکیف یقبل ما یستخف به به خدا قسم مى گذرد بر شخصى پنجاه سال ، در حالى که خدا قبول نکرده است از او هیچ نمازى را پس کدام مصیبت سخت تر از این خواهد بود، والله شما میدانید و با خبر هستید از حال همسایه ها و رفقاى خود، که اگر چنین نمازگزارند براى بعضى از شما، نخواهد پذیرفت به واسطه اهمال و سبک شمردن نمازگزارنده همانا خداوند قبول نمى کند کارى را مگر آنچه را نیکو باشد، پس چگونه قبول مى کند آنچه را که سبک شمرده شود.
و از حضرت ابى الحسن على بن موسى (علیه السلام ) منقول است : ان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کان یقول : طوبى لمن اخلص لله العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بماترى عیناه و لم ینس ذکرالله بماتسمع اذناه ، و لم یحزن صدره بما اعطى غیره بدرستى که امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمود: خوشا به حال کسى که خالص گرداند براى خدا، عبادت و دعا را و مشغول نکند دل خودش را به آن چه چشمهایش مى بیند و فراموش نکند ذکر و یاد خدا را به واسطه آنچه گوشهایش میشنود و غمگین نکند خاطر خود را به واسطه چیزى که داده شده به دیگران .
و روایت کرده است سفیان بن عیینه از حضرت ابى عبدالله صلوات الله علیه در تفسیر قول خداى عزوجل : لیبلوکم ایکم احسن عملا ، سوره ملک آیه 2 (تا بیازماید شما را که کدامیک بهتر مى باشید از جهت عمل ) فرموده آن حضرت : لیس اکثرکم عملا ولکن اصوبکم عملا خدا اراده نکرده که کدامیک بیشتر مى باشد ازجهت عمل ، بلکه اراده کرده که کدامیک بهتر و راست تر مى باشید در جهت عمل پس از آن ، آن حضرت فرمود: الابقاء على العمل حتى یخلص اشد من العمل و العمل الخالص الذین لاتریدان یحمدک علیه احد الا الله عزوجل ، والنیة افضل من العمل ، الا و ان النیة هى العمل ، ثم تلاقوله عزوجل : قل کل یعمل على شاکلته یعنى : على نیة باقیماندن بر عمل تا آنکه آن عمل خالص انجام گیرد، همانا مشکل تر از خود عمل مى باشد و عمل پاک آن است که طلب و اراده نداشته باشى در آن که کسى تو را غیر از خداوند متعال ستایش و حمد کند و نیت در عمل برتر است از خود عمل ، بلکه نیت یک مرتبه اى از عمل مى باشد، پس آن حضرت تلاوت فرمود قول خداى تعالى را: قل کل یعمل على شاکلته سوره اسراء آیه 84 بگو اى پیغمبر که هر کسى در خور روح خود، عمل مى کند فرمود: یعنى : مطابق نیت خودش عمل مى کند.
و به همین اسناد روایت کرده است راوى مذکور، که سؤ ال کردم از آن حضرت از تفسیر قول الهى الا من اتى الله بقلب سلیم سوره شعراء آیه 89 (قیامت همگى در گرفتارى خواهند بود) مگر کسى که متوجه خدا شود، و به او وارد گردد با دل پاک و سالم حضرت در جواب فرمود: السلیم من یلقى ربه و لیس فیه احد سواه صاحب دل پاک ، آن است که ملاقات کند پروردگار خود را در حالى که در قلبش هواى کسى غیر از خدا نباشد.
و فرمود آن حضرت : و کل قلب فیه شک او شرک فهو ساقط و انما اراد الزهد فى الدنیا لیرفع قلوبهم للاخرة هر دلى که در آن شبهه یا شرک راه داشته باشد آن دل بى اعتبار خواهد بود، همانا خداوند زهد را در دنیا از بندگان خواسته است تا آنکه ، دلشان فارغ باشد براى توجه به آخرت .
و از ابان بن تغلب روایت شده است که گفت : نماز مى کردم در عقب حضرت ابى عبدالله (علیه السلام ) بمزدلفه ، یعنى : در مشعرالحرام ، پس چون تمام کردم آن حضرت نماز را، روى به جانب من کرد فرمود: یا ابان الصلوات الخمس المفروضات هذه ، من اقام حدودهن و حافظ على مواقیتهن اتى الله یوم القیمة و له عنده عهده یدخله به الجنة و من لم یقم حدودهن و لا یحاظ مواقیتهن لقى الله و لاعهد له ان شاء عذبه و ان شاء غفر له اى ابان ، نمازهاى پنجگانه یومیه را هر کس بپا دارد و محافظت و مراعات کند وقت آنها را، مى آید نزد خدا در حالى که برایش نزد خدا آشنائى مى باشد و به واسطه همان آشنائى ، داخل مى شود بهشت را، و هرکس بپا ندارد آنها را، و محافظت ننماید وقت آنها را، مى آید نزد خداوند در حالى که برایش نزد خدا آشنائى نمى باشد، اگر بخواهد خدا عذاب مى کند آن شخص را و اگر بخواهد و مى بخشد او را و اخبار در این باب از ائمه هدى (علیهم السلام ) بسیار وارد شده است ، پس ما به همین قدر اختصار کردیم .
و بدان بدرستى که مستفاد مى شود از این احادیث که قبولى نماز موقوف است به اقبال به قلب و ترک ماسوى الله در نماز، و قبولى نماز، باعث سائر عبادات است پس اهتمام در اینکه متوجه نسازى خاطر خود را به هیچ چیز و این امرى است مشکل ، و غفلت از نماز، خسارتى است عظیم . و پستى مرتبه اى است محکم و غفلتى است در نهایت مهلکى بطورى که به تعب مى اندازد شخص خود را در طاعت و مى ایستد به نماز در دلهاى شب واطراف روز پس هیچ نمى یابد لذت مناجات الهى را در این میان فقط به تحریک لب و دهن ، راضى مى شود ثمره اى که به عبادت مترتب است همان مرتبه قرب است و حال آن که دلهاى اشخاص لاهى و ساهى را از آن بهره اى نیست و تمام اوقاتشان در خلا و ملا، صرف اشغال و اسباب دنیوى است . چنانکه حق تعالى فرموده : قل هل نبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا ، سوره کهف آیه 103، 104، بگو اى پیغمبر آیا خبر بدهیم شمارا به آن دسته مردمانى که بدترین همه هستند از جهت کردار، همانا آنهائى که زشت است کار ایشان و گمان مى کنند نیکوست کارشان چون دانستنى از روایت پیش که هر گاه رد شود نماز این کس ، رد کرده شود سائر خیرات و عباداتش و نماز مقبول نیست الا به حضور قلب مى خواهیم از خداى تعالى اینکه ، ممنون سازد ما را به فضل عمیم خود، به دوام و حضور قلب در عبادت و قبولى اعمال .
مطلب سوم : در بیان دوائى که نافع است به جهت حضور قلب ، بدان که ناچار است مؤمنان را که از خداى خود بترسند، و تعظیم اوامر الهى نمایند و امیدوارى به رحمت او داشته و حیا کننده و شرمنده از تقصیرات خود باشند پس مؤمن همیشه از این احوال خالى نمى باشد و یقینش به مرتبه اى مى رسد که هرچند اعمال را به کمال رسانیده باشد، باز در تحصیل مرتبه بالاتر از آن مى کوشد، و سببى نمى باشد از براى مؤمن به جهت ترک این احوال ، مگر تفرقه گى حواس و پراکنده گى خاطر و غایب شدن دل از مناجات الهى و غفلت دل از نماز و غافل نمى سازد این کس را از نماز، مگر چیزى چند که به خاطرش خطور کند و مشغول گرداند او را پس دواى احضار قلب دفع این امورى است که به دل مى گذرد و دفع نمى شود چیزى از این امور، مگر به دفع سبب آن و سبب ورود این امور به خاطرها یا امر خارجى است یا امرى است داخل در ذات و در باطن اما امر خارج ، مثل آنکه چیزى به گوش برخورد یا در پیش چشم در آید، و گاهى فکر مى رباید خاطر این کس را و از پى درمى آید آن فکر را، فکر دیگر و تصرف مى کند در آن ، تا آنکه منجر مى شود آن فکر به فکرهاى دور و دراز و بعضى از این فکرها سبب بعضى دیگر مى شود مگر کسى که قوى باشد رتبه او و عالى باشد همت او، که مشغول نمى سازد او را چیزى که وارد شود بر حواس او ولیکن کسى که ضعیف باشد یقین او، البته متفرق مى شود حواس او به سبب این فکرها.
پس علاج قطع اسباب تفرقه حواس آن است که ، در نماز بپوشاند چشم خود را یا در خانه تاریکى نماز گزارد، یا نزدیک دیوارى بایستد، تا وسعت بهم نرساند مسافت ، پیش نظرش و احتراز نماید از نماز کردن در شارعها و در مواضع منقوشه اى که صنعت غریبى بکار برده باشند: از قبیل فرشهاى زینت کرده و از این جهت است که متعبدان عبادت خدا مى نمودند در خانه هاى کوچک و تاریک ، که وسعت آنها به قدر این بوده است که ممکن باشد نماز در آن کردن و این معنى جامع تر است فکر را، و اولى و بهتر آن است که چشم را نپوشاند، اگر تواند قیام نمودن به آنچه از شارع وارد شده است در باب نظر کردن و آن ، آن است که نظر کند به سجده گاه خود در حالت قیام ، و در هر حالى به آنچه مقرر است نظر بیندازد، بهتر است و اگر نگاه کردن به این معنى ، باعث تفرقه حواس او شود، چشم را بپوشاند از جهت آنکه اخلال به وظایف سنتهاى نظر، اولى است از پریشانى خاطر و در حالتى که چشم به موضع سجود مى اندازد، بخاطر گذراند که ایستاده است در پیش روى پادشاه عظیم الشاءنى که مى بیند او را، و مطلع است بر مخفیات امور او و پوشیده هاى باطن او.
و بدانکه نمى باشد توجه به جناب اقدس الهى ، مگر به روى دل و آن روئى که متصل به سر آدمى است فرمانبر روى دل و مهمان طفیلى آن است و به دل خود بگذراند که اگر بگرداند روى دل خود را از جناب الهى ، هر آینه رد مى کند او را از باب رحمت و کرم خود، و مى راند او را از مقام قرب و سلب مى کند او را از منزله خدمتکارى و چگونه روا باشد بر بنده اى که بایستد در برابر آقاى خود، و پشت کند و بگرداند خاطر خود را در غیر آنچه طلب کرده اند از او بى شک که این بنده مستحق خذلان و مستوجب حرمان خواهد بود در نزد مولاى خود با وجود آنکه این نظیر و شبیه ، شاهدى است دنى و قیاسى است دور، که هیچگونه مشابهتى با هم ندارند پس چگونه خواهد بود حال آنکس در نزد پادشاه حقیقى و در اخبار وارد شده است ان الله لاینظر الى صورکم ، ولکن ینظر الى قلوبکم بدرستى که خداوند متعال نگاه نمى کند، به صورتهاى مشا، بلکه نگاه مى کند به قلب و درون شما پس به اینها که گفتیم و مانند اینها از مواعظ در باب فکر جمع مى شود قصد آدمى و صاف مى شود دل به ترک این امور خارجیه .
اسباب تفرقه باطن
تفرقه باطن از امور داخلیه است ، ورفع تفرقه آن مشکل تر و شدیدتر است پس آن تفرقه خاطر است در امور دنیوى که فکرش در یک چیز جمع نمى شود بلکه همیشه مرغ فکرش مى پرد از شاخى به شاخ دیگر. در این صورت پوشانیدن چشم فائده اى نمى بخشد او را، بلکه آن چیزى که در دل او مى گردد کافى است در مشغول ساختن او پس آن کس را طریقه آن است که برگرداند نفس خود را جبرا و قهرا به سوى فهمیدن معناى آنچه مى خواند در نماز، و مشغول گرداند خود را به آن از سائر امور باطله .
و معاون این معناست آن که ، پیش از تکبیر احرام ، تجدید کند با نفس خود یاد آخرت و ایستادن در مقام مناجات در پیش روى خداوند بزرگ را و به یاد آورد هول قیامت و فزع آن روز را، و خالى گرداند خاطر خود را پیش از تکبیر احرام از آن چیزهایى که اهتمام دارد به آنها از امور دنیا، پس وا نگذارد از براى نفس خود، شغلى را که ملتفت شود خاطرش به آن این است طریقه تسکین افکار، پس اگر ساکن نشود فتنه فکرهاى باطل به این دواى مسکن ، پس نجات نمى دهد او را از این مرض ، مگر مسهلى که قلع کند ماده این الم را از باطن و عروق و آن سهل ، آن است که نظر کند در امورى که مشغول مى گرداند او را و باز مى دارد او را از توجه باطنى و صرف مى کند قلب او را از حاضر ساختن دل ، و شکى نیست که همه این موانع و عوائق نیست مگر مهمات دنیوى ، که همگى آن بى ثبات و بى اصل و جمله ، از امور فانیه است پس سرزنش کند نفس خود را تا آنقدر که کنده شود ریشه این خواهشها از دلش و قطع کند این علائق را از باطن خاطرش و از کل آن چیزهایى که مشغول مى گرداند دلش را از توجه به جناب اقدس الهى و بداند که آنچه مشغول مى گرداند او را از حضور قلب در نماز، ضد دین او و از لشگر شیطان است و شیطان هم دشمن بنى آدم است و حق سبحانه و تعالى مى فرماید: ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا ، سوره فاطر آیه 6 همانا شیطان دشمن شماهاست لاجرم شما او را دشمن بدارید پس نگاه داشتن آن چیزها در خاطر، ضرر مى رساند به او و بیرون کردنش از خاطر، باعث سبکى روح و سبب قرب به جناب اقدس الهى است پس خاسر و زیانکارند کسانى که بگردانند روى دل خود را از حضرت عزت ، خصوصا در حالت اشتغال به فرائض الهى ، به امور خسیسه دنیه دنیویه ذلک هو الخسران المبین این است زیان آشکار.
و روایت کرده اند که : شخصى از مؤمنان نماز مى گزارد در باغى که درختهاى بسیار داشت ، ناگاه نظرش افتاد بر مرغى که بال و پر نیکوئى داشت و گماشت نظر را بر آن مرغ در اثناى نماز، تا آنکه فراموش کرد عدد رکعات نماز خود را، آن شخص بعد از اتمام نماز آن باغ را در راه خدا تصدق نمود به اهل استحقاق به سبب ندامت و پشیمانى و کفاره آن غفلتى که از او صادر شده بود، عوض آنچه فوت بود از او از آداب نماز و بوده اند جمعى که هرگاه فوت مى شده است نماز جماعت از ایشان ، آن شب را احیاء مى داشتند به عبادت ، و اگر تاءخیر واقع مى شد در نماز ایشان ، تا طالع مى شده در آسمان دو ستاره ، دو بنده از براى کفاره تاءخیر وقت ، آزاد مى کردند، و چون فوت مى شد از مؤمنى نماز نافله صبحش آزاد مى نمود بنده اى را. فاعتبروا یا الوالابصار تمام اینها به جهت مجاهده با نفس مى بوده و به سبب غفلت نفس از آنچه نصیب او بوده از بهره آخرت .
پس همچنین مى کرده اند بندگان مخلص خدا از براى قطع ماده فکر و خیال و به جهت کفاره آنچه صادر شده بود از ایشان به سبب خللى که به امور باطنى نماز یا سنتى آن از ایشان ، به عمل مى آمده است پس این است دوائى که قلع ماده غفلت مى کند ونفع مى بخشد این مرض را و آنچه ما ذکر کردیم براى قلع مواد ضعیفه خواهش هاى نفسانى بود و براى برگردانیدن به سوى فهمیدن معانى و اذکار و فکر چندى که مشغول نسازدمگر حواشى دل را و اما شهوات قویه که فراگیرد تمام اجزاء دل را، پس نفع نمى بخشد آنها را و آنها نیز تو را بخود مى کشند پس غلبه مى کنند آنها بر تو و مى گذرد تمام نماز تو، در شغل مجاذبه نفس .
مثالش آنکه : مردى نماز مى کرد در پاى درختى و اراده داشت که با حضور قلب نماز گزارد، آواز خوانندگى مرغان خاطر او مشوش مى داشت و پیوسته با چوبى که در دست داشت آنها را مى پرانید چون عود مى کرد به نمازش باز آن گنجشکها رجوع مى کردند به آن درخت و او باز عود مى نمود به پرانیدن آن ها پس شخصى به او گفت که : اگر مى خواهى از این تشویش خلاص شوى این درخت را بکن .
پس همچنین است درخت شهوتهاى نفسانى و محبت جاه و اعتبارات دنیا، وقتى که در دل آدمى ریشه را محکم کرده باشد، شاخه هاى آن پهن مى شود و پیوسته آواز شورش و غوغاى گنجشکان هوا و هوس ، خاطر این کس را مشوش مى دارند، هرچند آدمى بخواهد که تسکین دهد خاطر را به یاد آورى مرگ و فناى بدن و مواعظ دلپذیر و به صیقل آیات و احادیث ، قلوب قاسیه را جلا دهد، و طیور فکرهاى باطله را از شاخسار خاطر براند، ولى چون مصمم نیست در این اراده ، باز به زودى عود مى نمایند و تشویش مى رسانند، مگر به توفیق الهى و مجاهده با نفس و قطع ریشه علائق و عوائق و لذات و شهوات نفسانى و مداومت به کلمه طیبه توحید لااله الاالله و نفى اضداد و شرک از ذات مقدس الهى و به موجب آیه کریمه ففروا الى الله بگریزید به سوى خدا باید از هوى و هوس و شیاطین جن و انس گریخته به حبل متین زهد وتقوا و عروة الوثقاى ترک و تجرد، تمسک جوید وفقنا الله و ایاکم الى سلوک طریق النجاة و الفوز الى اعلى الدرجات
پس همچنین شجره خواهشهاى نفسانى وقتى که ریشه را محکم گردانید و شاخه ها را پهن نمود، مى کشد فکرها و خیالها را به سوى خود مثل جذب بالطبع گنجشکان به درختان و میل مگسان به قاذورات و نجاسات و گفته اند که مگس را از این جهت ذباب نامیده اند که کلما ذب اب هرچه دفع شو باز مى آید و همچنین هر یک از اعمال قبیحه غیر مشروعه ، مطابق آنچه به تجربه معلوم شده آن است که بعضى به سبب فتور قوى و آلات آن کار، یا به سبب توبه و بازگشت و سائر عوارضات خارجى و داخلى برطرف مى شوند یا آنکه خود بخود نقصان به او راه مى یابد به خلاف حب دنیا و خواهش جاه و اعتبارات دنیا که دوستان روز به روز بلکه لحظه به لحظه ، خواهششان به دنیا در تزاید و تضاعف است حتى آنکه دم نزع حرصشان زیادتر و حسرتشان بیشتر است نسبت به اول عمر و تندرستى حواس ولى این عادت رذیله را نقصان و زوال ممکن نیست وبدین سبب رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مى فرماید: حب الدنیا راءس کل خطیئة دوستى دنیا سر حلقه همه گناهان است هر شرى و هر نامشروعى که از انسان صادر مى شود، به سبب حب دنیا است یا آنکه دوستى و خواهش دنیا را در آن دخلى مؤثر هست و بسا نجباء و مردم اصیل هستند که به سبب خواهش حطام دنیوى ، ملازمت و خدمتکارى اراذل و ادانى را اختیار کرده اند و بعضى خو را در مهالک و مخاطره ها مى اندازند، از راه اخلاصى که به آن شخص دنیا دار دارند و قبایح وسیئات افعال او، در پیش نظرشان از حسنات بلکه از خارق عادات مى آید و بعضى معاون ظالمان و عضد گمراهان و از این قبیل کارها که همگى در شرع مذموم و عقلا ملوم است اختیار مى کنند. زیرا قناعت ندارند و به داده خداى تعالى ، قانع نمى شوند.
و مثل طالبان دنیا، مثل مگسى است که پایش (بالش ) به شهد و عسل فرو رفته باشد هرچند جد و جهد در استخلاص خود مى نماید، پایش (بالش ) در آن بیشتر آلوده مى شود و یقین به هلاک خود در میان آن شهدها بهم مى رساند و باز دم به دم از آن شهد مى خورد وسعى مى کند که شاید از آنجا خلاص شود و پیوسته کارش این است ، تا بالاخره در آن میان هلاک مى شود و مع الاسف ، سایر مگسها حسرت مى برند که کاش این سعادت ما را حاصل مى شد همچنین است حال مردم فقیر و پریشان ، که اهل دنیا را مى بینند، تعظیم و تکریم ایشان نمى نمایند و بندگى و خدمت ایشان را از روى اخلاص بجا مى آورند هرچند انقطاع نیابند.
و از حضرت امام حسن صلوات الله علیه سوال کردند که : ما بال الناس یکرمون صاحب المال ، فقال (علیه السلام ) لان عشیقتهم عنده چطور است که مردم احترام مى کنند آدم متمول و ثروتمند را؟ حضرت فرمود: زیرا مطلوب خودشان را نزد او مى دانند، نمى دانند که آنها به چه بلاها مبتلایند. خوف زوال نعمت دولت و حسد اهل زمانه ، و ارتکاب اسراف و تضییع مال ، به سبب تفاخر به امثال و اقران ، و چندى دیگر از مرارت باطنى دنیا که ایشان خود مى دانند و به آن گرفتار و مبتلایند و دیگران ، آن چرب و شیرینى ظاهرى دنیا را از ایشان ملاحظه مى کنند و از غایبت شره و حرصى که به دنیا دارند، نسبت به آنها مى گویند: یا لیتنى کنت معهم فافوز فوزا عظیما اى کاش من با ایشان مى بودم ، تا بهره مند مى شدم بهره فراوانى و حق سبحانه و تعالى در قرآن مجید و فرقان حمید مى فرماید: و هو الذین جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فیما اتیکم سوره انعام آیه 165 او خدائى است که شما انسان ها را جانشینان روى زمین قرار داد و برترى داد بعضى شما را نسبت به بعضى دیگر تا بیازماید شما را و امتحان نماید در آنچه به شماداده است هر طایفه اى را به نحوى آزمایش مى کند، مقربان ملوک و سلاطین را، ره رسانیدن حاجت مردمان به صاحبان خود. چنانچه از حضرت صادق صلوات الله علیه سؤ ال کردند: ما کفارة خدمة السلطان ؟ قال (علیه السلام ): قضاء حوائج الاخوان چیست کفاره فرمانبردارى سلطان ؟ حضرت فرمود: بر آوردن حوائج برادران دینى است ودر جاى دیگر از ائمه هدى صلوات الله علیهم وارد شده است : هر که برساند به صاحب سلطنتى حاجت مؤمنى را خواه قضاء آن حاجت در دست او بشود و خواه نشود، حق تعالى واجب مى گرداند بر او بهشت را و آنچه بر پادشاهان واجب است عدالت است که در میان رعیت به عدالت سلوک نمایند و رقیبانى براى حکام به سرحدها بگمارند تا ایشان نیز ظلم به زیردستان نکنند، و خود مرتکب نامشروعات نشوند، تا دیگران نیز مرتکب نتوانند شد چه آنکه در زمان ایشان ، ظالمى ظلمى کند یا قوى ، ستم به ضعیف کند حق تعالى روز قیامت از ایشان (سلاطین ) سؤ ال کند زیرا خداوند تعالى به همین جهت ایشان را قوت و شوکت داده است که ظالمان را درهم شکنند و آتش صولت ایشان را به آب عدالت فرو نشانند و یقین دانند که حق تعالى از پادشاه و گدا، مثقال ذره ، را حسبا مى طلبد و به عدل و قسط درمیان خلایق حکم خواهد نمود، چنانکه فرموده است : و نضع الموازین القسط لیوم القیمة فلا، تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفى بنا حاسبین سوره انبیاء آیه 47 مى گذاریم در روز قیامت میزانهاى عدالت را، لاجرم ستم نمى شود، به کسى در چیزى و چنانچه عمل به اندازه سنگینى دانه خردل باشد، حاضر مى کنیم آن را موقع پاداش و ما خود بس هستیم براى حساب کردن .
و در حدیث حضرت رسالت (صلى الله علیه وآله ) وارد است : کلکم راع و کللکم مسئول عن رعیته همه شمابه منزله چوپان هستید (نسبت به زیر دست خود) و همه شما نسبت به رعیت خود، مسئول خواهید بود پس از حدیث چنان مستفاد مى شود که حق سبحان و تعالى پادشاهان را به منزله شبان و رعیت را به مثابه گله گوسفند قرار داده است و چون شبان غفلت ورزد، گرگ به میان رمه افتاده همه را هلاک مى گرداند خصوصا گرگانى که در پوست میش اند و خود را مصلح و غمخوار رعیت مى نمایند و حال آنکه مفسد و مهلک حرث و نسل اند. و هیچ صفتى در پادشاهان ، بدتر از موصوف بودن به غفلت و مبادرت به لهو و لعب نیست این دو صفت ، مخرب بنیان دولت و سلطنت و موجب غضب و سخط حضرت عزت است و آنچه به صاحبان ثروت و مکنت ، واجب است همانا اداى حقوق واجبه الهى است و انفاق فى سبیل الله که غیر زکات واجب باشد.
چنانچه حق تعالى فرموده : و الذین و فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم سوره معارج ، آیه 24 و، 25، مؤمنین جهت اشخاص سائل و اشخاص محروم و نیز بر ایشان واجب است که به شکر منعم حقیقى قیام نمایند و به وظایف عبادات اقدام و به زیردستان و خدمه ، کارهاى زیاده بر طاقت ایشان نفرمایند و آنچه بر فقراء و محتاجان واجب است آن است که به داده الهى ، و رزق مقدر خود، راضى و شاکر باشند و هیچگونه شکایت از روزگار ننمایند، زیرا که روزگار، رازق کسى نیست و صبر بر شدائد دنیا و مشقت آن داشته باشند و در سوال را بر خود نگشایند.
چنانکه حق تعالى خبر مى دهد: لایسئلون الناس الحافا سوره بقره آیه 273 مردمان شایسته از کسى طلب و خواهش نمى کنند بطور اصرار و آنچه بر صاحبان مصیبت و بیمارى و آنان که به نقصان مال و سایر بلاها مبتلایند واجب آن است که به طیب خاطر، رضا به قضاى الهى داده ، صبر و شکیبائى پیشه نمایند تا میزان اعمالشان گرانبار گردد انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب سوره زمر، آیه 10 جز این نیست که تمام داده مى شود پاداش صبر کنندگان ، بیرون از حساب نه آنکه اغنیاء به عقل و کاردانى خود نموده بى چیزى عجزه و فقراء را حمل بر دنائت و شقاوت ایشان نمایند، غافل ، از آنکه مقادیر ارزاق در قبضه اقتدار کریم و رزاقى است که به مصالح بندگان و آفریدگان خود، دانا و بینا است عقل عقلاء روزگار از دانستن حکمت ها و مصلحتهاى او، عاجز و قاصر است قالوا سبحانک لاعلم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم سوره بقره ، آیه 32 فرشتگان عرض کردند: خداوندا، تو منزه هستى ما چیزى نمى دانیم مگر آنچه را که تو به ما آموخته اى ، بدرستى که تو خداوند دانا و درستکار هستى نعم ما قیل
در نابسته احسان گشاده است
به هر کس آنچه مى بایست داده است
مگر جمعى از این طایفه که همتشان مقصور است به تحصیل زاد آخرت و ایصال خیرات و مبرات به مستحقین و احداث بقاع خیر، حج بیت الله الحرام ، و زیارت عتبات عالیات از مال حلال و کسب مباح خود نه جمعى که کمال از حرام و شبهه بهم رسانند، و به جهت و افتخار، زرهاى حرام را به اشخاصى که شرعا مباح الدمند، به اسراف و تبذیر صرف نمایند تا آنکه به اغواى شیطان لعین یک بار به جهت تحصیل ما از وجه حرام و یک بار دیگر در بذل آن به غیر مستحق و صرف نمودن و صرف نمودن به اسراف ، مؤاخذ و معاقب باشند.
چنانکه روایت شده است که شخصى در راه کعبه ، هر روز یک گوسفند مى کشت و مردم را اطعام مى نمود بعد از مراجعت چون به خدمت حضرت امام صلوات الله علیه فایز گردید، حضرت فرمود که : توئى آن شخص که در راه کعبه به جهت شهرت هر روز یک گوسفند ذبح مى کردى تا امتیاز به هم رسانى از سایر اهل حاج .
چون کسانى که مفتون به دنیا هستند، لذت مناجات الهى از دل ایشان محو مى شود، و کسى که به جاه و مال دنیا، خاطرش فرحان و شادمان باشد، از مناجات پروردگار، دل او فرح بهم نمى رساند تا به طاعت و عبادت حریص و مولع گردد.
چنانچه رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مى فرموده است : قرة عینى فى الصلوة روشنائى چشم من در نماز است از جهت آنکه هر کس هرچیزى را که دوست دارد، قرة العین او آن چیز است لامحاله اهل دنیا که محبت و دوستى ایشان به دنیا و تحصیل زیادتى مال دنیا و جاه و اعتبارات فانیه اوست وهمت ایشان مقصور است به دنیا دنى ، اکتفاء به قلیل و قدر کفاف نمى کنند و نمى دانند که ذخیره کردن زیاده از قدر کفاف مؤنت سالیانه مذموم است و این معنى مستفاد مى شود از حدیثى که از حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه سؤ ال کردند از عشق مجازى آن حضرت فرمود که : دلهاى خالى از محبت الهى ، ظرف این محبتها مى شود یعنى : حق تعالى دل را ظرف محبت خود ساخته وقتى که خالى ماند از محبت الهى ، چون ظرف محبت است لابد ظرف محبت چیز دیگر خواهد گردید، یا ظرف محبت زر و مال و جاه و اعتبار یا امثال آن ، از آنچه مشغول گرداند دل را از یاد خدا.
و اگر چه غنا بهتر از فقر است چنانکه فرموده اند: کاد الفقران یکون کفرا نزدیک است که فقیرى به درجه کافرى برسد و ایضا حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) فرموده است : نعم العون على تقوى الله الغنى خوب کمکى است ثروت براى تقواى خداوند الا آنکه غنا محل غرور و موضع تلبیس ابلیس است ، نفس قوى مى باید که غرور بهم نرساند. چنانچه در حدیثى که مضمونش این است وارد شده است که : شخصى ازاهل ثروت و جمعیت ، در خدمت حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) نشسته بود فقیرى در آن وقت آمده در پهلوى او نشست آن شخص جامه خود را جمع کرد، حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) از آن شخص پرسید که اى فلان ! آیا ترسیدى که چیزى از فقر او به تو بچسبد؟ یا چیزى از غناى تو به او برود؟ آن مرد گفت : یا رسول الله هیچکدام اینها نیست ولیکن شیطان بر من مسلط شده است که از مرا به مثل این اعمال ترغیب مى کند به کفاره این عملى که از من صادر شد نصف اموال خود را از نقد و جنس در راه خدا به این فقیر میدهم حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) به آن فقیر فرمود: تو آیا قبول مى کنى آنچه این مرد از مال خود به تو عطا کرد؟ آن فقیر گفت : یا رسول الله قبول نمى کنم از جهت آنکه آن شیطان همیشه همراه آن مال است ، پس البته نصف آن شیطان با نصف مال نزد من خواهد آمد پس صاحبان عقل و خرد، پیوسته باید برحذر باشند از غرور نفس ، و به نظر حزم و احتیاط برگرد خاطر خود بگردند، و امتحان کنند که مبادا غرور بهم رسانند. زیرا که این از عملهاى بزرگ شیطان است .
و منقول است که بهترین مخلوقات حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) بر روى خاک و در اکثر مجالس و محافل در قسمت پائین مى نشسته اند و بر الاغ برهنه سوار مى شده اند و با خود ردیف سوار مى کرده اند، و اگر الحال به کسى گویند که : پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) همچنین مى کرده است اگر دو کلمه خوانده است ، در جواب مى گوید: مقتضى هر وقت چیزى است ، الحال اگر همچنین سلوک کنى ، مردم میگویند که : این شخص دیوانه وسفیه است . جواب آنکه در حدیث نبوى (صلى الله علیه وآله ) وارد شده است که : دو طایفه است که چون ایشان فاسد شوند، عالم فساد مى شود، پادشاهان و علماء، چرا که جماعت اتراک و لشگریان به پادشاهان نگاه مى کنند و رعیت به علماء. علماء اگر خانه هاى گران قیمت بسازند، رعین به ایشان نگاه مى کنند و نسبت به اسلام و دیانت بدبین مى شوند. مى بایست علماء از رویه و سلوک حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) بیرون نروند، تا مردم به ایشان اقتداء کنند پس در این صورت علماء مردم را به پرستش دنیا داشته اند نه پرستش خدا. با خلق ، دروغ مى توان گفت و تزویر مى توان کرد. اما با حضرت الله تعالى از پیش نمى رود و هر کس که در دیوان الهى خواهد که بحث پوچ کند و انکار اعمال زشت خود نماید، مهر مى کنند زبانهاى ایشان را، و از سایر جوارح ، از اعمال ایشان مى پرسند و بعد از آنکه جوارح شهادت خود را دادند، زبان ایشان را باز مى کنند و چون در دنیا همیشه عادت به بحث پوچ کرده اند، خطاب مى نمایند به جوارح خود که لم شهدتم علینا چراشهادت دادید بر ضرر ما؟ جوارح ایشان در جواب مى گویند: انطقنا الله الذین انطق کل شى ءسوره فصلت آیه 21 به سخن آورد ما را آن کسى که همه چیزها را به سخن آورده . (یعنى : خدا ما را به سخن درآورد) و بعضى دیگر، از راه نخوت و تکبرى که دارند، شیطان تقویت مى کند که تو فلان شخصى و فلان مهم را دار، و بسیار عظیم الشاءنى خفت تو است شخصى که جامه کهنه پوشیده باشد نزدیک به تو بنشینید یا در خدمت تو مجال سخن گفتن بهم رساند.
و اگر در اثنا آن داخل شود شخصى از اهل دنیا، که در منصب و جاه ، یا به حسب مال و اعتبار، زیاده برا و باشد، شروع مى نماید با او به تذلل و تواضع و از این دو عمل ، پناه برده است حضرت سید ساجدین در دعاى استعاذه ، به حضرت الله تعالى و فرموده : و مباهاة المکثرین و الازراء بالمقلین صحیفه سجادیه ، دعاى هشتم خداوندا! پناه مى برم از مباهات نمودن ثروتمندان و حقیر دانستن کم چیزان و نیست برهانى در این باب ، قوى تر از دریافت و رجوع به نفس خود از روى انصاف ، اگر چشم دل کور نشده باشد ولیکن بعد از برطرف شدن بصیرت و کورى دل ، پیوسته متابعت فرموده شیطان مى کند و شیطان هر راى را که از خدا دورتر است ، دلالت بر ان مى کند وچون مطیع و منقاد اوامر و نواهى شیطان شده ، به طیب خاطر فرمانبردارى او را مى نماید، و آنچه را شیطان اجتهاد مى کند، چون مرید و معتقد شیطان است به سرعت قبول مى نماید.
چنانچه حق تعالى مى فرماید: وزین لهم الشیطان ما کانوا یعلمون سوره انعام ، آیه 43 آرایش مى دهد شیطان در نظر ایشان ، کارهایشان را به واسطه آن کارهاى بدى که ایشان مى کردند کبر و نخوت را، وقار و سنگینى نام گذاشته ، و تحصیل مال از وجه حرام را، درآمد و پیدا کنندگى نامیده است ، و تردد به خانه ظلمه را، دیدن برادران دینى خوانده است و از کسانى که حق تعالى مشعله توفیق را، در جاده سلوک ایشان برافروخته ، احتراز مى کند.
و خداوند به موجب ایه کریمه فالهمها فجورها، و تقویها سوره شمس آیه 8 الهام نموده خداوند به نفس انسان ، موارد فسق و موارد تقوا و پرهیزکارى را و از شر شیطان لعین ، محفوظ و ماءمون داشته و به شرف بندگى خود، ایشان را مخصوص گردانیده و فرموده که : ان عبادى لیس لک علیهم الشیطان سوره حجر، آیه 42 همانا بندگان خوب مرا نمى باشد براى تو (اى شیطان ) بر ایشان تسلطى چون شیطان قسم یاد نمود که : فبعزتک لاغوینهم اجمعین سوره ص ، آیه 82 به عزت تو اى خدا، البته گمراه مى کنم همگى ایشان را، بندگان خوب خدا از آن ها استثناء شده اند. چنانچه تذییل شده به الا عبادک منهم المخلصین سوره حجر، آیه 40 و سوره ص آیه 83 مگر آن بندگان تو که از جمله ایشانند اخلاص مندان به تو حق تعالى بندگان خالص خود را از آن جماعت استثناء فرموده و بعضى دیگر که طوق بندگى و فرمان شیطان و طناب طاعتش را متقلد شده ، حق تعالى به شیطان فرمود که : و استفزز من استطعت منهم بصوتک واجلب علیهم بخیلک و رجلک وشارکهم فى الاموال و الاولاد سوره اسراء، آیه 64 بلغزان و از جاى خود بجنبان هر کسى را که مى توانى از ایشان به صداى خودت و فریاد بزن بر سر ایشان به وسیله لشگریان سواره و پیاده خود، یا برانگیزان بر سر ایشان سوارگان و پیادگان خود را و شکرت نما با ایشان در مال و فرزندان پس حق تعالى رخصت مشارکت در اموال و اولاد نیز به او داده بعدا فرموده : قال فالحق و الحق اقول لاملئن جهنم منک و ممن تبعک منهم اجمعین سوره ص آیه 84 و 85 پس راست است و حق میگویم که البته پر مى گردانم جهنم را از تو و از هر کسى که متابعت کند تو را از ایشان (یعنى از فرزندان آدم ).
و با وجود تهدید و وعید، اینطور باز انسان ظلوم و جهول به پنج روز عمر و به دور روز دولت ، چنان مغرور است که گویا هرگز نخواهد مرد و یا آنکه بعد از مردن کسى متعرض حساب او نخواهد شد در صورتى که یقین حاصل است که حق تعالى از پادشاه و گدا مثقال ذره را حساب مى طلبد، و به عدل و قسط در میان بندگان حکم فرماید چنانچه فرموده و نضع الموازین القسط لیوم القیمة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفى بنا حاسبین ، سوره انبیاء، آیه 47 مى گذاریم ترازوهاى عدالت رادر زور قیامت ، لاجرم ستمدیده نمى شود کسى به چیزى و چنانچه چیزى به وزن دانه خردلى باشد، مى آوریم ما آن را و بس هستیم ما براى حساب نمودن .
فصل اول : در مقدمات نماز
و آن بر دو نوع است واجب و مستحب آنچه واجب است طهارت ازاله نجاست ، پوشانیدن عورت مکان نماز، وقت نماز و استقبال به قبله مى باشد.
و مستحبات بسیار است مثل مسجد و اذان و اقامه و توجه به ششش تکبیرات و از براى هر یک از اینها وظایف قلبیه و اسرار خفیه است که اطلاع بهم مى رسد به آنها، به صفاى باطن و حضور قلب .
و آنچه ذکر کردیم در این کتاب ، نردبانى است از براى ترقى نمودن بسوى غیر اینها و وسیله اى است مستقیم براى سایر دقایق عبادات .
1 – طهارت
پس بگذران به خاطر خود که تکلیف به شستن اطراف ظاهر و بدن و پاکیزه کردن آنها، به جهت آن است که بفهمند مردمان که این اعضاء نسبت به سایر اعضاء، زیادتر مباشر امور دنیا، و در کدورات دنیه آن منهمک مى باشند پس از اینجا قیاس کن که هرگاه امر به طهارت اعضاى طاهره شده باشد، پاک بودن دل که محل و موضع نظر رحمت الهى است ضرورتر است به جد و جهد در تطهیر. و بیشتر باید آن را پاک کرد؛ و از کدورت جسمانى و خطرات شیطانى پاک گردانیده شود از براى مناجات پروردگار. چنانچه در خبر وارد شده است : المصلى یناجى ربه شخص نمازگزار، با پروردگار خود راز مى گوید در خبر دیگر آمده است ان الله لاینظر الى صورکم ولکن ینظر الى قلوبکم خداوند وقلبهاى شما ازجهت آنکه قلب ، رئیس اعظم است از براى این جوارح ، و مخدوم همه اعضا بدن است ؛ و همه اعضاى بدن خدمه اویند. و امورى که موجب بعد از جناب اقدس الهى است آن نیز به فرمان دل از اعضا صادر مى شود لهذا این همه اهتمام در پاک ساختن او از نجاست محرمات و خباثت و خیالات فاسده شده است . تنظیف و تنزیه او با اعمال حسنه و نیتهاى نیکو و اجتناب از افعال رذیله ، سیئه ، بسى لازم است و در امر به تطهیر اعضاى ظاهره ، تنبیه واضح است به پاکیزه گردانیدن عضوهاى باطنى ، سیما قلب که آن مهبط فیوضات الهى و مورد تفضلات نامتناهى است
البته باید در حین اقبال به عبادت و پرستش جناب اقدس احدیت ، التفات از دنیا به قلب و حواس کرد به جهت دریافت سعادت اخروى و به این معنى در حدیث اشاره شده است که : دنیا و آخرت به مثابه دو زن هوو است که در عقد یک شوهر باشند، هرچند در استرضاى یکى از آنها، شوهر سعى کند، موجب آزردگى آن دیگرى مى شود و دنیا و آخرت به مثابه مشرق و مغرب است که هرچند به یکى نزدیک شوى ، از آن دیگرى دورتر مى شوى .
و در وضو ساختن امر شده است به شستن صورت ، چون توجه ظاهرى بر او است و از این جهت امر شده است به تطهیر آن از کثافت دنیا و غیر آن و چون تو چه باطنى با قلب است پاک گردانیدن آن از ادناس و اخباث ، رکن اعظم طهارت باطنى است ، و بعد از آن امر شده است به شستن دست تا مرفق ، از جهت مباشرت دستها به امور دنیه دنیویه و خواهشهاى طبیعى و بعد از آن امر شده است به مسح سر، ازجهت آنکه در آن است قوه فکر و عقل و حاصل مى شود در او مرادات نفسانى ، و منشاء برانگیختن حواست است بر امور دنیویه که مانع از توجه به آخرت است و بعد از آن امر شده است به مسح پاها از جهت آنکه آنها آلت وصول به محل مقصود دنیا مى باشند و بعد از بجا آوردن این اعمال ، جایز است داخل شدن در عبادت ، و متوجه شدن به امور آخرت ، و فوز به سعادت .
و امر شده است در غسل به شستن جمیع اعضاء، از جهت آنکه پست ترین حالات نفسانى و نااگوارترین اوقات او از جهت تعلق و تمایل نفسانى همانا حالت مجامعت مى باشد و از این جهت است که فرموده است رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) ان تحت کل شعرة جنابة همانا زیر هر موئى ، اثر جنابت پنهان مى باشد پس در آن وقت کل بدن دور شده است از مرتبه تجردات و فرو رفته است در پست ترین مرتبه لذات دنیه حیوانیه لهذا امر شده است به شستن جمیع بدن در وقت غسل و غسل از اهم مطالب شرعیه است به جهت دخول در عبادات شریفه ، و اشتغال به مناجات منیفه ، و دور شدن از قبایح حیوانیه . و چون دل نصیبش در این امر، بیشتر از جمیع اعضاء بدن است اشتغال به تطهیر آن از رذایل و به خاطر توجه به امورى که مانع است او را از ادراک فضائل ، اولى است از تطهیر اعضا ظاهرى در نزد عقلاء
و در تیمم امر کرده شده است به مسح این اعضاء به خاک در حین تعذر از آب و گذاشتن بهترین اعضاء خود را به خاک در حین تعذر از آب و گذاشتن بهترین اعضا خود در به خاک ، از جهت شکستگى و فروتنى است که برساند آن اعضاء را به خاک ؛ و بماند اثر خاک در آنها، و در آن وقت در دل بگذراند که هرگاه پاک نگرداند نفس خود را از اخلاق رذیله سیئه ، مزین نتوان کرد او را به اخلاق جمیله حسنه پس باید بازداشت او را در مقام شکستگى و خوارى و آن سرکش را تاءدیب نمود به تازیانه مذلت وسر به پیش افکندن و شرمسارى شاید ببخشد او را مولاى رحیم و سید کریم ، به شرط آنکه در آن حالت او شکسته و متواضع باشد، تا بورزد بر او بوى خوش از جانب نور لامع الهى . زیرا که او در نزد دلهاى شکسته حاضر است . چنانچه در حدیث قدسى آمده است : انا عند المنکسرة قلوبهم و المندرسة قبورهم من پیش دلهاى شکسته بندگان و قبرهاى کهنه شده ایشان هستم پس ترقى کن از این دلائل و شواهد، به سوى آن چیزى که سبب اقبال تو باشد به درجات عالیات و موجب تلافى و تدارک از اهمال و اغفال ، در اعمال ، گذشته باشد.
و از جمله اسرار وارده در این باب ، حدیث مروى است از حضرت معصوم صلوات الله علیه اذا اردت الطهارة و الضوء، فتقدم ، الى الماء تقدمک الى رحمة الله ، فان الله تعالى قدجعل الماء مفتاح قربته و مناجاته و دلیلا الى بساط خدمته وقتى که خواستى طهارت یا وضو ساختن را قدم بردار به سوى آب ، مثل قدم برداشتن به سوى رحمت الهى چه آنکه خداوند متعال ، آب را کلید گشودن قرب و مناجات با خود قرار داده ، و آن را وسیله وارد شدن به دستگاه خدمت خود نموده ، همچنان که رحمت الهى پاک مى گرداند بندگان را، همچنین آب پاک مى گرداند نجاسات ظاهره را، نه غیر آب .
قال الله تعالى : و هوالذى یرسل الریاح بشرا بین یدى رحمته و انزلنا من السماء ماء طهورا ، سوره فرقان ، آیه 48، و جعلنا من الماء کل شى ء حى سوره انبیا آیه 30 خداى متعال کسى است که روانه مى کند باد را در پیش باران رحمت خود (و فرموده ) ما فرد مى آوریم از آسمان آب پاک و پاک کننده را. و در سوره مبارکه انبیاء مى فرماید: و قرار داده ایم ما از آب ، حیات هر چیز زنده را.
پس همچنان که احیاء نموده است به آب ، همه چیز را نعمتهاى دنیا را، به فضل و رحمت خود، احیاء نموده است دلها را به طاعات . و تفکر نما در صفا و رقت و پاکیزگى و برکت آب و در لطف امتزاج او با همه چیز پس استعمال نما او را در تطهیر اعضائى که امر فرموده است حق تعالى به تطهیر آنها. و به جاى آور فرایض و سنتهاى او را و امزاج کن با بندگان خدا در کمال لطف . و در این باب ساعى باش که دلى از تو آزرده نشود، نه آنکه مانند شیطان ، سرکشى و خودپسندى کنى و تفوق جوئى بر بنى نوع خود، که اگر تفوق تو به مال و لباس و بسیارى خدمتکاران است دانسته باش که هریک از اینها عاریتى است و هیچکدام از اینها را دخلى در ذات تو نیست آیا با خود فکر نمى کنى که اگر آنها را از تو انتزاع کنند، بى مال ترین مردمان خواهى بود؟ شیطان لعین که دعواى تفوق بر آدم (علیه السلام ) نمود از جهت این بود که مى گفت : اصل خلقت من از آتش و آن جوهر مستعلى است و جبلت خلقت انسان از خاک و طینت او از افتادگى و پستى است چگونه من در پیش او فروتنى و مذلت اختیار کنم . داناى آشکار و نهان ؛ این خودبینى و خودپسندى را از او نپسندیده ، او را از درجه اعلا علیین به درکه اسفل سافلین ، طرد و زجر فرموده ؛ و به خطاب رجیم و به لعنت ابدى ، او را گرفتار گرداندى و معلوم نیست که عذر آن کسانى که همگى از یک خاک و یک طینت و یک اصل موجود شده اند؛ در تفوق و تکبر نمودن به یکدیگر چه چیز است حقا که تمسک جستن به آن عذرهاى سریع الزوال ، غیر موجه تر و بدتر از عذر شیطان است .
و در کتاب علل الشرایع ابن شاذان از حضرت امام رضا صلوات الله علیه نقل مى کند که فرمود: انما امر بالوضوء لیکون العبد طاهرا اذا قام بین یدى الجبار عند مناجاته ایاه مطیعا له فیما امره نقیا من الادناس و النجاسة مع ما فیه من ذهاب الکسل و طرد النعاس و النجاسة مع ما فیه من ذهاب الکسل و طرد النعاس ، و تزکیة الفواد للقیام بین یدى الجبار، و انما اوجب على الوجه و الیدین و الراس و الرجلین لان العبد اذا قام بین یدى الجبار، فانما ینکشف من جوارحه و یظهر ما وجب فیه الوضوء و ذلک انه بوجهه یسجد و یخضع ، و بیده یساءل و یرغب و یتبتل و براءسه یستقبل فى رکوعه و سجوده و برجلیه یقوم و یقعد و امر بالغسل من النجابة دون الخلاء لان الجنابة من نفس الانسان ، و هو شى ء یخرج من جمیع جسده ، و الخلاء لیس من نفس الانسان انما هو غذاء یدخل من باب و یخرج من باب
خداوند دستور داده است به وضوء ساختن ، تا آن که بنده پاک باشد در وقتى که مى ایستد در برابر پروردگار خود هنگام مناجات با او، و تا فرمانبردار او باشد نسبت به دستورات او، و تا پاک باشد از کثافات و نجاسات علاوه بر آنکه شخص در اثر وضوء از کسالت و پینگى بیرون مى آید و دل شخص نیز پاک مى شود جهت قیام در برابر خداى جبار. و نکته آنکه دستور داد و لازم فرمود شستن صورت و دو دست و سر و پاها را آن است که وقتى شخص در برابر خدا مى ایستد، این عضوهایش باز و بکار مى باشد چه آنکه به صورت خود سجده و تواضع مى کند و به دستهایش سؤ ال و طلب و درخواست مى نماید، و با سر خود توجه مى کند به رکوع و سجود؛ و با پاهایش مى ایستد و مى نشیند و علت اینکه براى جنابت غسل ، فرموده و براى خلا رفتن غسل ، نفرموده ، به واسطه آنکه جنابت از نفس انسان سر مى زند و اثر آن از همه بدن پدید مى آید ولى هنگام خلا رفتن چیزى از نفس و طبیعت سر نمى زند بلکه اثر همان غذایى مى باشد که خورده است از محلى داخل شده و از محل دیگرى بیرون مى آید.
2- ازاله نجاست
و اما در ازاله نجاست نیز متذکر باید شد به تطهیر قلب از نجاست اخلاق رذیله و معایب او؛ پس به درستى که تو را هرگاه امر کرده اند به تطهیر ظاهر جلد و آن پوستى است و به تطهیر لباس و آن چیزى است که دور از تو است پس غافل مشو از تطهیر دلت که آن ذات تو و پادشاه بدن تو است پس جهد کن در تطهیر آن ، به توبه و ندامت از آنچه تقصیر کرده اى از وظائف عبادات و از آنچه امر کرده اند و بجا نیاورده اى و از آنچه نهى فرموده اند و مرتکب شده اى و مصمم گردان عزم خود را بر ترک آن چه صادر شده از تو در زمان گذشته ، و به اینکه عود ننمائى در زمان آینده ، و طاهر گردان باطن خود را به توبه و انابه ، که آن محل نظر معبود حقیقى است .
و به خاطر بیاور از رفتن به قضاى حاجت ، نقص و احتیاج خود را، به آن چیزى که با خود دارى از نجاسات و کثافات ؛ و متذکر شو به اخباث باطنى خود؛ از صفات رذیله و تو زینت مى دهى و آرایش مى کنى ظاهرت را، به لباسهاى فاخره و پوششهاى پاکیزه در نظر مردمان و حال آنکه خداى تعالى واقف است بر خبث باطنت و بدى احوالت پس مشغول شو به اخراج نجاسات باطنى و اخلاق سیئه داخلى اندرونى خود؛ که پیوسته در فساد مى اندازد نفس را تا به راحت و آسایش افتد ذات تو از استخراج آنها و آرام گیرد دلت به سبب بیرون کردن آنها؛ و سبک شود عقل تو از ثقل آنها چرکیها و کثافتها؛ تا صلاحیت ایستادن بر بساط خدمت ، و اهلیت مناجات به درگاه رب العزة را به هم رسانى و خوشحال مباش از آنچه آراسته مى نماید نفس ، ظاهر خود را به تو با آنکه در باطن اوست از اخلاق ذمیمه ، از جهت آنکه عاقبت ظاهر مى گرداند آنچه را که پوشیده و پنهان مى دارى در باطن خود؛ و رسوا مى شوى تو در آن هنگام به آنچه پنهان کرده اى از نظر مردم . اگر چه در دنیا پنهان دارى از خلق ، و آنچه را که مى کنى در یوم تبلى السرائر روز قیامت ظاهر و آشکار خواهد شد و پرده از روى تدلیسها و تلبیسها مى افتد و عیبها برملا مى شود و آن کسانى که عیوب نفسهاى خود را از خلق مى پوشانیده ؛ و خود را به صورت ابرار و نیکوکاران به خلق جلوه مى داده اند؛ در آن روز به فضیجت مى افتند.
پس بر تست که جد و جهد کنى تا اطلاع بهم رسانى بر باطن خود، که نفس ، خود را همچون طاووس مى آراید؛ و باطنش مملو است از کدورات نفسانى ، و وساوس شیطانى . و خود را به ریاء و سمعه در میان خلق به نیکى شهرت دادن فائده اى به حال آخرت ندارد.
و قال الصادق صلوات الله علیه : سمى المستراح مستراحا، لاستراحة النفوس من اثقال النجاسات و استفراغ الکثیفات و القذر فیها حضرت صادق (علیه السلام ) فرموده : مستراح را مستراح نامیدند، زیرا که اشخاص در آن ، استراحت و آرامش پیدا مى کنند از سنگینى نجاستها و فارغ و خلاص مى شوند از کثافتها و قذارتها که در آن ریخته مى شود و مؤمن عبرت مى گیرد نزد مستراح به اینکه ، آنچه خالص است از جنس دنیا عاقبت چنین مى گردد؛ پس به راحت مى افتد نفسش به سبب گذشتن از حطام دنیا؛ و راحت مى یابد در نزد ترک و زهدش و فارغ مى شود از شغل او، و استنکاف مى نماید از جمع کردن و بدست آوردن او؛ مثل استنکافى که از بدست آوردن نجاسات و غایط و قذر مى نماید و تفکر مى کند در نفس خود که چگونه عزیز بود در یک حال و ذلیل و خوار مى گردد در حال دیگر، و مى داند که تمسک به قناعت و تقوى ، مورث راحت در این است و اینکه راحت در خوار داشتن و عدم توجه به دنیا است و فارغ بودن از تمتع او، ازاله نجاسات او است از حرام و شبهه .
پس در کبر را بعد از آنکه شناخت حال دنیا را به خود مى بندد و مى گریزد از گناهان ؛ مى گشاید در تواضع و مبادرت مى نماید به اوامر و اجتناب مى کند از مناهى ، به جهت خوشنودى و رضاى الهى و طلب خوبى دار آخرت و نیکوئى قرین الهى ، و خود را مى افکند در زندان خوف و صبر؛ و باز مى ایستد از خواهشهاى نفس اماره ، تا آنکه برسد به امان الهى در دارالقرار و بچشد حلاوت طعم رضا و خوشنودى خدا را و مى داند که در همه امور اعتماد بر او است و غیر او چیزى نیست .
3- ستر عورت
پس بدان ، معناى آن پوشانیدن عیبهاى بدن است از چشم خلق . بدرستى که ظاهر بدنت موضع نظر خلق است ، پس چه اعتقاد دارى در عیبهاى باطنت که اطلاع بر آنها ندارد به غیر از خدائى که او داناى آشکار و نهان است پس به خاطر آور قبایح نفس خود را و مطالبه کن از نفست پوشانیدن آنها را به توبه و پشیمانى و حیاء و خوف و خشیت از خدا به حاضر ساختن قبایح در دلت ، این فائده را مى دهد تا آنکه برانگیخته شود از ممکن خاطرت ، لشگر خوف و حیاء، پس ذلیل شود به سبب آن نفس تو؛ و خوار شود در زیر این خجالت دل تو. و بایست در برابر الهى مثل ایستادن بنده مجرم بدکردارى که گریخته باشد از آقاى خود، و پشیمان شده و برگشته باشد، وسر بزیر افکند از حیاء و خوف الهى .
حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده : ازین اللباس للمؤمنین لباس التقوى ، و انعمه الایمان زیوردارترین لباسها براى بندگان مؤمن ، همانا جامه پرهیزگارى است و نرمترین آنها ایمان مى باشد. و لباس التقوى ذلک خیر، سوره اعراف آیه 26 و جامه پرهیزگارى بهتر مى باشد.
4- لباس ظاهرنماز گزار
لباس ظاهر نعمتى است از خداى تعالى که پوشیده مى شود به سبب آن عورت بنى آدم ، و این کرامتى است از جانب خدا بر بندگان ، از ذریه آدم ، که هیچیک از مخلوقات این اکرام در حق ایشان نشده است و بهترین لباس تو آن است که مشغول نگرداند تو را از بندگى خداى تعالى نه آنکه تمام اوقات خود را صرف تحصیل زینتها نمائى و به سبب آن از ذکر الهى غافل شوى و به جهت همچشمى با امثال و اقران خود، خود را به حرام و شبهه اندازى ، تا آنکه تفوق به هم رسانى به امثال به دیگران ؛ بلکه بهترین لباسها آن است که نزدیک گرداند تو را به جانب اقدس الهى به سبب شکر آن نعمت ؛ و باعث نشود خوبى لباس ، تو را به عجب و ریاء و فخر نمودن و تکبر کردن .
پس به درستى که اینها همه از آفتهاى دین است و مورث قساوت قلب است هرگاه بپوشى جامه خود را به خاطر آور پوشانیدن حق تعالى گناهان تو را از نظر خلق به رحمت خود؛ و بپوشان باطن خود را به جامه صدق ، همچنان که پوشانیده اى ظاهر خود را به لباس ، و باید که باطن خود را به جامه خوف الهى و ظاهر خود را به طاعت خدا مزین گردانى ، و نظر کن به تفضل الهى که چگونه خلق کرده است وسائل لباس را از براى پوشانیدن عیبهاى ظاهرى و گشوده است از براى تو درهاى توبه و نابت را، تا آنکه پوشیده شود به سبب توبه ، عیبهاى باطنى تو از گناهان و افعال ذمیمه و اخلاق سیئه .
و هرگز سعى مکن در رسوائى مردمان هرگاه به عیب ایشان اطلاع بهم رسانى ، به جهت آنکه حق تعالى پوشیده داشته است عیبهاى مردمان را از یکدیگر، و تفتیش و اصلاح کن عیبهاى نفس خود را؛ و بگذر از آنچه فایده نمى بخشد به تو از بدى مردمان ، و حذر کن از آنکه صرف و فانى شود عمر تو در سر و کار دیگران ؛ و تجارت کن به سرمایه عمر و زندگانى ، الحال در دست تو است ، پیش از آنکه از دستت بیرون رود، نعیم آخرت را، به درستى که فراموش کردن گناهان از اعظم عقوبتهاى الهى است در دنیا؛ و کاملترین اسباب عقوبت است در آخرت و مادامى که انسان مشغول است به طاعت خدا و شناختن عیوب نفس خود و ترک کردن چیزهایى که عیب است در دین و شرع ؛ پس او دور است از آفتها و فرو رفته است در دریاى رحمت الهى ، و هر دم مى رسد به دلش نور حکمت و معرفت الهى .
و هرگاه فراموش کند گناهان را و زینت دهد شیطان کردارهاى بد او را در نظرش ، و اعتماد کند در اصلاح امور به عقل و کاردانى خود، نه به حول و قوه الهى رستگار نمى شود هرگز، و راه فوز و فلاح در پیش نمى گیرد.
5- مکان نماز گزار
پس به خاطر بگذران در آن مکان که ایستاده اى در پیش پادشاه پادشاهانى ، و اراده دارى که مناجات کنى با او و تضرع نمایى در حضرت او، و خواهش دارى که تحصیل خوشنودى الهى نمائى ، تا نظر کند به جانب تو به عین رحمت خود، پس متوجه شو به مکانى که صلاحیت این کار را داشته باشد مثل مساجد شریفه و اماکن مطهره اگر ممکن باشد، والا در هر مکانى که باشى به طاعت و عبادت الهى قیام نما که فاینما تولوا فثم وجه الله سوره بقره آیه 115، هرطرف برگردید، همان طرف ، وجه و روى خدا مى باشد.
چون خداى تعالى گردانیده است این مواضع شریفه را مکان اجابت دعا؛ و محل وصول به رحمت خود و معدن رضا و مغفرت ؛ مثل در خانه پادشاهان که وسیله مى گردانند آن را از براى دخول و قضاى حوائج خود؛ پس داخل شو به حضرت ملک الملوک با سکینه و وقار، در حالتى که مراقبت و رعایت کنده باشى خشوع و انکسار را، و مسئلت نمایى از پروردگار خود که بگرداند تو را از جمله بندگان خالص خود، و ملحق سازد تو را به گذشتگان از صلحاء و عباد و مخلصان خود؛ و ملاحظه کن با خود که گویا الحال در حضور خداى عزوجل بر صراط مى گذرى و باش متردد مابین خوف و رجاء و رد و قبول ، و خاشع دار دلت را؛ و خاضع گردان جسمت را، تا لیاقت و اهلیت فیضان انوار رحمت الهى را به هم رسانى وفراگیرد تو را به دست عاطفت ، و رعایت نماید تو را به عین عنایت .
چنانچه از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است : اذا بلغت باب المسجد، فاعلم انک قصدت ملکا عظیما لایطا بساطه الا المطهرون ، ولایؤ ذن لمجالسته الا الصدیقون ، وهب القدوم الى بساط خدمته هیبة الملک فانک على خطر عظیم ان غفلت هر وقت رسیدى به در مسجد، بدان که به پیشگاه پادشاه بزرگى مى خواهى مشرف شوى ، پادشاهى که قدم در دستگاه او نمى گذارند مگر پاک دلان ، و رخصت مجالست نمى دهد مگر به صدیقان ، و بترس از قدم گذاردن در دستگاه او، مثل ترسیدن از قدم گذراندن در دستگاه پادشاه ، چه آنکه اگر غفلت کنى بر خطر بزرگى خواهى بود.
و بدان که خداى تعالى قادر است بر آنکه اگر خواهد، به عدل با تو سلوک کند، و اگر خواهد به فضل و کرم ؛ پس اگر مى کند اندکى از طاعت تو را؛ و عطا مى فرماید آن قلیل را ثواب کثیر؛ و اگر مطالبه نماید از تو و به استحقاق جزا دهد و صدق و اخلاص در عمل تو نبیند؛ عدل فرموده با تو، پس منع مى نماید تو را از درگاه رحمت خود و رد مى کند طاعت تو را اگر چه بسیار باشد و او فعال لما یرید است هر کارى را بخواهد مى کند.
پس اعتراف کن به عجز و قصور خود، و اظهار کن فقر و احتیاج خود را در حضرت او، بدرستى که تو، متوجه شده اى به عبادت و مؤانست با او سبحانه و خالى گردان دلت را از هرچه مشغول و محجوب کند تو را از پروردگار تو، از جهت آنکه آن حضرت قبول نمى فرماید از اعمال تو، مگر آنچه را خالصتر و پاکیزه تر باشد پس اگر بچشى حلاوت مناجات الهى را، و دریابى لذت راز گفتن با آن حضرت را، سیراب مى گرداند تو را از کاءس رحمت و کرامتش و این معنى از حسن اقبال و اجابت دعاى تو خواهد بود، و اگر چنین حالى دست بدهد، بدان که صلاحیت خدمت بهم رسانده اى پس داخل شو در آن حضرت به امیدوارى تمام ، که اذن داده اند تو را به دخول در ماءمن امن و اما پس توقف کن مثل توقف مضطر و درمانده اى که بریده شده باشد راههاى حیله او، و کوتاه شده باشد آرزوهاى او، و رسیده باشد اجل او و چون ملاحظه فرماید از دل تو، صدق التجاء به جانب اقدس خود را هر آینه رو مى فرماید به جانب تو، به عین عطوفت و رحمت خود. وفقک الله تعالى و ایانا لما یحب و یرضى ، فانه کریم یحب الکرامة لعبادة المضطرین الیه قال الله تعالى : امن یجیب المضطر اذا دعاء سوره نمل ، آیه 62.
6- وقت نماز
به یاد آور در حین دخول وقت ، که این آن زمانى است که مقرر فرموده است حق تعالى که قیام نهائى در آن وقت به خدمت ، و بالمشافهه رو در رو متکلم شوى با آن حضرت و لیاقت راز گفتن را به هم رسانى و امتثال فرمان نمائى و به وفور طاعت او مستحضر شوى و باید که ظاهر شود در حین دخول وقت ، در روى تو، اثر خوشحالى و بهجت از جهت آنکه وقت اذن دخول و سبب قرب و وسیله فوز تو رسیده پس مهیا شو از براى طهارت و نظارت و بپوش لباسى را که صلاحیت و لیاقت مناجات با قاضى الحاجات داشته باشد یعنى : از ممر حلال بهم رسانیده باشى ، و خالى باشد از نجاسات و کثافات و مهیاى دخول به حضور شو، چنانکه مهیا مى شوند غلامان و ملازمان پادشاهان دنیا و هرگاه طلب نماید پادشاه یکى از ایشان را، به جهت مکالمه و مخاطبه خود، او داخل مى شود به حضرت پادشاه ، در حالتى که متردد است میان خوف و رجاء، که آیا مکالمات او مستحسن پادشاه مى افتد و درباره او احسان و انعامى مبذول مى دارد یا آنکه سوء ادبى از او به عمل مى آید که موجب حرمان خدمت یا مورد تنبیه و سیاسیت شود.
بدان که رحمت او عمیم و فضل او قدیم است و اخذ و استدراج و مهلت دادن او، حق و ثابت است و راندن او از درگاه قرب خود در حین صدور و ذنوب و تقصیرات لازم مى گردد. پس مستقیم باش در میان خوف و رجاء و لازم گردان بر خو خضوع و مذلت و انکسار را از جهت آنکه حق تعالى با کسانى است که متصف باشند به این صفات .
و بگذران به خاطر خود که اگر پادشاهى از پادشاهان دنیا، خدمت خاصى به تو رجوع نماید که در حضور او، آن عمل را در وقت معینى بجا آورى ، آیا چگونه به اشتیاق و خواهش تمام به آن خدمت قیام مى نمائى و از روى خوف و رجاء به حضور او مى آئى ، و به اخلاص تمام به آن خدمت مرجوعه ، قیام مى نمائى با وجود آن که میدانى که حق تعالى در حین بجا آوردن نماز، به تو ناظر است و به سرائر قلب تو اطلاع دارد و اخلاص و خضوع و خشوع تو را مى بیند.
هیچ پروا نمى کنى ، و در میان نماز، مرغ خیالت به هر طرفى پرواز مى کند؛ حتى آنکه نمى دانى که چند رکعت نماز بجا آورده اى و حق تعالى مى فرماید: فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون سوره ماعون آیه 4 و 5، واى بر آن نمازگزارانى که از نماز خود غفلت و سهو مى ورزند و به این قاذورات و خبائث دنیا فریفته شده و دست از نعمت باقى برمیدارند.
اى نفس ! واى بر تو، مگر امید رجوع به حضرت عزت ندارى ، یا عذر مقبول دارى ، پس عجز و شکستگى پیشه کن تا رشته کار از دست بیرون نشده است که او سبحانه تعالى در نزد دلهاى شکسته و سینه هاى خسته است و حضرت حق سبحانه و تعالى : مبتدء بالنعمة قبل استحقاقها مى باشد، یعنى : ابتدا کننده و پیش دستى کننده است به نعمت دادن ، پیش از آنکه بنده مستحق آن بگردد اولا خلعت خلقت بر تو پوشانیده بدون سابقه خدمتى از براى مطیع و عاصى ، روزى مقدر کرده است ، و اعمال حسنه را به اضعاف آن ، ثواب مقرر فرموده و وعده نیکوئى داده و حق تعالى صادق الوعد است و در پنج وقت معین ، خدمتى به تو مقرر فرموده است ، که آن خدمت را به عمل آورى .
و پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) را مبعوث ساخته که احکام الهى را به خلق برساند و همه را به صراط مستقیم هدایت و به موعظه حسنه دلالت نماید. تو مجموع آن ها را نسیا منسیا انگاشته ، و تمام اوقات خود را صرف تحصیل دنیا و زخارف فانیه آن مى نمائى ، و از روزى که میزان عدل برپا مى نمایند، و از پادشاه و گدا، مثقال حبه اى از خیر و شر را حساب مى طلبند، غفلت مى کنى . چنانچه حق ، سبحانه تعالى مى فرماید: و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفى بناحاسبین سوره انبیاء، آیه 47 مى گذاریم میزانهاى عدالت را در روز قیامت ، لاجرم هیچکس به چیزى ستم دیده نمى شود، و چنانچه یک عمل به سنگینى دانه خردل باشد، ما آن را حاضر مى نمائیم و بسیم ما براى حساب کردن .
اگر تحصیل مال از وجه حلال کرده باشى ، از تو حساب آن را مى خواهند، و اگر از حرام بهم رسانیده اى ، بر آن عقاب مى نمایند، و همچنین اگر زیاده برقدر کفاف ، از روى حرص و آرزوهاى دیگر آن را جمع کرده باشى ، و به قفل بخصل و امساک ، مضبوط نموده و بر سر آن بلرزى ، و حق واجب الهى را به حیله ، به تاءخیر اندازى ، و به مردمان به سود دهى ، و گوئى که مال نزد من نیست ، و حول بر آن نگذشته و زکاة بر آن واجب نیست .
حق تعالى مى فرماید: و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین ، سوره انفال ، آیه 30، ایشان حیله مى کنند، و خدا هم حیله مى کند، و حیله خدا بالاتر از همه حیله کنندگان است .
حضرت جبار، قوم بنى اسرائیل را، که در گرفتن ماهى حیله مى کردند، به صورت بوزینه و خوک مسخ کرد، فاعتبروا یا اولى الابصار .
بارى اگر اکتفاء نمایى به آن رزقى که از روز ازل براى هر یک مخلوقات مقدر شده ، چقدر بجا است و آن به سعى سعى کنندگان زیاد نمى شود، و به کسالت کاهلان کم نمى گردد پس صبر کن تا از حلال بهم رسد. زیرا چون شتاب کنى و از حرام تحصیل نمائى ، از روزى حلال تو، تقاص آن را مى نماید و تو، به عقاب آن حرام مبتلا مى شوى تو به همه آنچه مى شنوى و مى دانى اعتقاد دارى ، لیکن به فریب شیطان و نفش اماره خلاف آنها را به عمل مى آورى .
هرچند این فقیر، (مترجم ) نیز به این کردارها مبتلایم ، لیکن چاره اى بجز گفتن ندارم ، شاید یک نیک بختى و سعادتمندى را نظر التفات بر این گفتار بى کردار بیفتد و متعظ گردد، و حضرت اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین این سیه کار تبه روزگار را به آن وسیله بیامرزد.
شنیدم که در روز امید و بیم
بدان را به نیکان ببخشد کریم
و باید دانست که کمانداران قضاء، تیرهاى تقدیر در برابر هر نفسى کشیده و ایستاده اند و منتظر فرمانند، که چون در رسید، شست را گشاد دهند و هرگز تیر ایشان خطا نمى شود به هدف دیگر واقع نمى گردد و لحظه اى در فرمان الهى تاءخیر نمى نمایند چنانچه مى فرماید: لایعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤ مرون سوره تحریم ، آیه 6 فرشتگان پروردگار، نافرمانى نمى کنند خداى متعال را نسبت به آنچه به ایشان دستور فرموده ، بلکه همواره آنچه به ایشان دستور داده شود، بجا مى آورند.
و بعدا گفتن : یا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله سوره زمر آیه 56 اى واحسرتا بر آنچه تقصیر کردم نسبت به فرمان خدا، فائده اى نمى بخشد، بلکه در جواب تو مى گویند لاتعتذروا الیوم عذر نیاورید در امروز.
مالى که آن قسمت دیگران است به جد و جهد هرچه تمامتر در تحصیل آن سعى مى کنى و مشقت بر خود قرار مى دهى و بر عیال واجب النفقه ، بلکه برخود نیز تنگ مى گیرى و حال آنکه کسانى را که آن مال قسمت آنهاست نمى دانى و نمى شناسى و علم ندارى که آیا آن نصیب و ارثى که وارثان تو از تو یا دیگران مى گیرند، اصلا ایشان را نیز در آن بهره و نصیبى مى باشد یا نه پس خدمت بى مواجب و خزانه دارى مفت مى کنى و اگر به نظر تحقیق نگاه کنى ! نه خیر دنیا در آن منظور تو است و نه خیر آخرت ، الا رضا جوئى شیطان لعین و آن ملعون ، مانند راکب بر تو سوار، و عنان نفس تو را بدست خود گرفته است و بر تو مستولى شده ، وتو را زبون خود ساخته ، به هر طرف که خواهد و اراده نماید، بدان طرف مى شتابى ، و اگر هزار پند و موعظه بگویند، مى شنوى همه آنها را ولیکن یکى از آنها در دلت اثر نمى کند، و حال آنکه در روز قیامت ، که از هول آن روز، ملائکه مقرب ، و انبیاى مرسل بر خود مى لرزند و متزلزل و مضطرب مى شوند، مى پرسند که این همه طغیان و عصیان که از شما صادر شد در مدت زندگانى شما، مگر در دنیا چه مقدار بودید؟ یعنى : آیا مدت مدیدى در دنیا، بودید؟ برابر این مقدار عذاب و نکال براى شما باشد.
چنانچه حق تعالى خبر مى دهد که فرشتگان از آن جماعت مى پرسند: قال کم لبثتم فى الارض عدد سنین سوره مؤمنون ایه 112 گویند: چقدر درنگ نمودید در روى زمین از روى حساب سال ؟ ایشان از شدت عذاب که از خود خبر ندارند، مى گویند: قالوا لبثنا یوما او بعض یوم فاسئل العادین سوره مؤمنون آیه 113 درنگ کردیم یک روز یا پاره اى از یک روز، پس بپرس از حساب دانندگان یعنى : از کاتبان اعمال ما که شمارندگان اعمال ما بودند زیرا ما از شدت عذاب از خود خبر نداریم .
چنانچه حق تعالى خبر مى دهد از هول روز قیامت و شدت عذاب آن بر اهل معاصى و طغیان که : وترى الناس سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب الله شدید سوره حج آیه 2 مى بینى مردم را در حالت مستى ، در صورتى که واقعا مست نیستند، بلکه شکنجه خدا بسیار سخت مى باشد.
و این همه غفلت و طغیان به جهت دو روزه زندگى دنیا بوده که اگر به نظر عبرت در آن بینى ، اولش به آخرش پیوسته ، و ابتداء آن متصل است به انتهایش و آدمى را براى کارى به دنیا فرستاده اند؛ و بازگشت همه به سوى اوست سبحانه و آفرینش انسانى و ارزانى داشتن نطق و عقل به او، از جهت عبث و بازیچه نیست ، همچنان که حق تعالى مى فرماید: افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون سوره مؤمنون آیه 115 آیا چنین مى پندارید که ما شما را بیهود و بازیچه خلق نمودیم و تصور مى کنید که شما به سوى ما بازگشت نخواهید کرد؟ پس ، از جمله کسانى مباشید که حق تعالى خبر مى دهد از احوال آن جماعت که : ان الذین لایرجون لقائنا و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمانوا بها والذین هم عن ایاتنا غافلون اولئک ماویهم النار بما کانوا یکسبون سوره یونس آیه 7 و 8 براستى آن کسانى که امیدوار نیستند ملاقات با ما را و بس خوشنودند به زندگانى ناچیز دنیا، و آرامش پیدا کرده اند به آن ، همچنین کسانى که از آیات ما غافلند و اعراض مى کنند، همانا جایگاه ایشان در دوزخ مى باشد، به واسطه کارهایى که ایشان مى کردند.
لاجرم بکوشید تا آنکه از نظر الهى بازنمانده ، و داخل راندگان و فراموش شدگان نشوید، همچنان که مى فرماید: فنذر الذین لایرجون لقائنا فى طغیانهم یعمهون سوره یونس آیه 11 بخود وامى گذاریم کسانى را که در دنیا امیدوار نبودند ملاقات با ما را، بطورى که ایشان در سرکشى خود حیران بمانند. حق ، سبحانه و تعالى همه شیعیان و محبان حضرت امیرالمؤمنین و اولاد امجاد آن حضرت صلوات الله علیه و علیهم را از شر شیطان هاى جن و انس ، در حفظ و امان خود نگاهدارد، و به صراط مستقیم هدایت و به طریق انیق عبودیت و عبادت ، راهنمائى نماید انه جواد کریم و فضله على البریا شامل عمیم
مصنف مى فرماید که : در حین دخول وقت ، مهیا گردان خود را از جهت مخاطبه و مکالمه با آن حضرت ، مستعد خطاب معظم باش که آن وقت اذن به دخول ، و هنگام فوز به درجات علیه است و امر شده به نمازى که آن ستون دین و بهترین اعمال اهل یقین است و همچنین امر شده به سجود که آن بهترین و نزدیک ترین عبادات به خدا چنانچه حق تعالى مى فرماید: و اسجد و اقترب سجده کن و نزدیکى جوى به من که خلعت دائمى و ثابت و باقى است و از عیوب خالى است و اندراس و زوال به آن راه نمى یابد.
پادشاهان دنیا عاجزند از نفع رسانیدن به تو، بدون خواست خدا، و بر تقدیر نوید وقوع وثوق و اعتماد به وفاء و دوام او نیست و روایت شده که چون نزدیک مى شد وقت نماز سخت مى شد شوق حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) و اضطراب بهم مى رسانید و مى فرمود به بلال مؤذن خود: الرحنا یا بلال راحت گردان ما را اى بلال .
پس در دل خود درآور، بهجت و سرور، به جهت رخصت دخول در حرم کبریاء و حضور، بعد از آن مستعشر به خوف و خشیت الهى بعد از این سرور یعنى : در حین ایستادن در پیش روى آن حضرت زیرا تو آلوده اى به کدورتهاى نفسانى و علایق دنیوى و عوارض بدنى ، بدرستى که به خاطر آوردن خوف الهى ، شعار کاملان و دثار مخلصان است همچنان که غفلت علامت مردودى و محجوبى است چنانکه دانستى از اخبار گذشته و به خاطر بیاور عظمت و جلال جناب الهى و نقصان و حقارت قدر خود را و به تحقیق که روایت کرده اند از بعضى زوجات مطهرات آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) که آن حضرت با ماها در مکالمه و مخاطبه بود و ما نیز با آن حضرت در گفتگو بودیم ، چون داخل مى شد وقت نماز، گویا که نمى شناخت آن حضرت ما را و نمى شناختیم ما او را، از راه مشغول شدن او به نماز و ذکر الهى و ترک همه چیزها.
همچنین وقتى که داخل مى شد وقت نماز متزلزل و مضطرب مى شد احوال حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پس مردم سؤ ال مى کردند که آیا چه مى شود شما را؟ آن حضرت مى فرمود که : آمد وقت اداء امانتى که حق تعالى عرض کرد آن را به آسمانها و زمینها، پس ایشان ابا کردند و ترسیدند از حمل آن .
و چون حضرت على بن الحسین صلوات الله علیهما مى خواست وضو بسازد زرد مى شد رنگ مبارکش . پس مى پرسیدند از آن حضرت که چه مى شود شما را در وقت وضو ساختن ؟ مى فرمود که : چه مى دانید شما که من در پیش روى چه کسى باید بایستم و در چه حضرتى در مقام عرض نیاز درمى آیم و هریک از این اخبار، دلالت دارد بر آنکه حاضر گردانى در دل خود، عظمت الهى و التفات به جانب اقدس او را در حال عبادت و انقطاع از ماسواى الله و چون بشنوى آواز مؤذن را بخاطر بیاور نداى روز قیامت را، و مسارعت کن به ظاهر و باطن خود را اجابت آن ، بدرستى که کسانى که مسارعت مى نمایند بر اجابت این ندا، ایشان را ندا مى کنند در روز عرض اکبر با لطف و خوشى پس عرض کن این ندا را بر دلت اگر چنانچه بیابى دل خود را پر از فرح و بشارت و مستعد رغبت و شتافتن به سوى نماز آن وقت بدان که مى رسد تو را نداى بشارت و رستگارى در روزى که حق تعالى حکم به حق مى فرماید در میان بندگان خود.
و ملاحظه کن فصول اذان را که چگونه ابتداء کرده شده در آن (به اسم خدا) و باز به او ختم مى شود و بدان که حق تعالى اول و آخر و ظاهر و باطن است و عادت فرما دل خود را به تعظیم و تمجید الهى نزد شنیدن تکبیر و حقیر و خوار بشمار دنیا را و آنچه در آن است ، تا کاذب نباشى در تکبیر گفتن و دور گردان از خاطر خود هر معبودى را که غیر او است به شنیدن تهلیل ، و حاضر گردان در دلت پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) را و با ادب بایست نزد ذکر آن حضرت و گواهى ده براى او به رسالت از روى اخلاص ، و صلوات بفرست بر او و بر آل او، و سعى نما به دل و بدن خود، به سوى نماز و به سوى آنچه رستگارى تو در آن است و به آنچه بهترین و افضل اعمال تو است ، و تجدید کن بعد از آن عهد خود را به تکبیر و تعظیم الهى ، و ختم کن به ذکر خدا، چنانچه افتتاح کردى به اسم خدا و بدان که مبداء تو از او است و رجوع تو به سوى او است ، و اعتماد کن به حول و قوه الهى ، و برى شو از حول و قوه خود و دیگران ، بدرستى که نیست حولى و قوه اى مگر به خداى على عظیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم .
7- قبله
منحرف کردن ظاهر و جهت است از باقى جهات ، به جهت خانه خدا، پس بدان که مراد از توجه به قبله ، گردانیدن روى دل است از همه امورات به جانب امر خدا، و نیست مطلب و مقصدى سواى او و بدان که امور ظاهره ، همگى محو کند امور باطنه را، پس به سبب امور ظاهره ، ترقى مى کند به سوى امور باطنى ، و مراد از استقبال ، ضبط جوارح و اعضاء و تسکین دادن آنها است در یک جهت ، تا آنکه جبر و جور ننمایند ایشان بر دل . و بدرستى که جوارح ، هرگاه جور نمایند در حرکات و التفات خود به جهات مختلفه ، تابع خود مى نمایند دل را و به مى گردانند آن را از جانب خدا پس باید که روى دل تو با روى بدن تو، متوجه خدا باشند، و از اینجا است که فرمود: پیغمبر (صلى الله علیه وآله ): اما یخاف الذى یحول وجهه فى الصلوة ان یحول الله وجهه وجه حمار آیا نمى ترسد کسى که مى گرداند صورت خود را در نماز، از اینکه بگرداند خدا صورت او را مانند صورت حمار، به طورى که درک معنویات نتواند کرد و این نهى است از التفات به جانب غیر خدا.
پس ملاحظه عظمت و بزرگوارى او کن در حالت نماز، بدرستى که هر کس ملتفت شود به جانب راست و چپ خود در نماز، برگشته است از جانب خداى تعالى و غافل شده از مطالعه انوار کبریاى او و کسى که چنین باشد، زود محکم و دایم شود غفلت او. پس برمیگردد روى دل او، همچون دل حمار، در کم عقلى و قلت مطالعه در امور علویه ، و عدم تدبر و تذکر در علوم عقلیه و نقلیه ، و قرب به جانب اقدس الهى .
و بدان همچنان که متوجه نمى تواند شد روى ظاهر به جانب خدا مگر به گردانیدن روى از جوانب دیگر به سوى کعبه ، همین طور برنمى گردد روى دل به جانب خداى تعالى ، مگر به خالى گردانیدن او از ما سوى الله تعالى و به تحقیق فرموده است پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله ): و اذا قام العبد الى صلاته و کانه هواه و قلبه الى الله ، انصرف کیوم و لدته امه هرگاه بنده خدا بایستد به نماز و دل و قلب او به سوى خدا باشد، فارغ مى گردد از نماز، مانند روزى که از مادر زائیده شده . یعنى : دیگر گناهى براى او نخواهد ماند حضرت صادق (علیه السلام ) فرموده : اذا استقبلت القبلة فایس من الدنیا و ما فیها و الخلق و ما هم فیه ، و استفرغ قلبک عن کل شاغل یشغلک عن الله تعالى ، و اذکر وقوفک بین یدیه یوم تبلو کل نفس ما اسلفت و ردوا الى الله مولاهم الحق وقف على قدم الخوف و الرجاء .
هر وقت متوجه قبله شدى ، نا امید و ماءیوس باش از دنیا و آنچه در دنیا است و از خلق و آنچه خلق در آنند، و خالى کن دل خود را از هر چیزى که مشغول گرداند تو را از یاد خدا، و به یاد آور ایستادن خود را در برابر خدا، در روزى که هر کسى آزموده شود و به هرچه پیش فرستاده است و مردم برمى گردند به سوى آقاى حقیقى ، خود لاجرم بایست بر قدم بیم و امید.
آن وقت متوجه شو به تکبیرات سته ، و بخاطر بیاور عظمت و بزرگوارى حق ، سبحانه تعالى را و کوچک و فقیر شمار نفس خود و عبادت خود را، در جنب عظمت او و پستى همت خود، و تقصیر از قیام به وظایف عبادت و خدمت او سبحانه .
و تفکر کن در نزد گفتن : اللهم انت الملک الحق المبین ، لااله الاانت خداوندا توئى پادشاه بر حق و آشکار کننده حق و باطل ، نیست معبودى سزاوار پرستش بجز تو. و بگذران به خاطر خود، نزد خواندن این دعا که خداوند سبحان خوانده است تو را به این خدمت و برپا بایست پیش وى بدرستى که او نزدیک است به تو؛ و اجابت مى کند دعاى دعاکنندگان را هرگاه بخوانند او را، مى شنود آواز ایشان را و در دست او است خیر دنیا و آخرت ، نه در دست دیگران . و در نزد گفتن این کلمات : لبیک و سعدیک ، و الخیر، فى یدیک ، و الشر لیس الیک ، بلى ، بلى ، خدایا همراهى و اجابت مى کنم تو را، همه نیکیها در دست تو است و هیچ بدى نزد تو نیست منزه دان او را از اعمال نکوهیده ، و در دل خود ثابت دار محض هدایت و ارشاد را هنگام گفتن : والمهدى من هدیت هدایت شده و راه یافته آن کسى است که تو او را هدایت و راهنمائى کرده باشى و اعتراف کن به بندگى او سبحانه ، و به اینکه قوام وجود تو و ابتداء و انتهاى تو، از جانب خدا است . نزد گفتن تو: عبدک و ابن عبدیک ، منک و بک ، ولک و الیک بنده توام و فرزندان دو بنده توام ، از توام و با توام و براى توام و به سوى تو خواهم رجوع کرد.
کنایه از آنکه از تو است وجود بنده و به تو است قوام او، و از براى تو است ملک و بندگى او، و به سوى تو است بازگشت او و هو الذى یبدء الخلق ثم یعیده ، و هو اهون علیه ، وله المثل الاعلى ، فى السموات و الارض و هو العزیز الحکیم سوره روم ، آیه 27 و او است خدایى که ایجاد نموده خلق را، پس از این هم ، باز خواهد گرداند خلق را، و این امر براى او آسانتر مى باشد، و براى خدا است در خلقت مثل هرچه بهتر در آفرینش آسمانها و زمین ، و اوست گرانمایه بزرگوار درستکار.
پس بگذران در ذهن خود این امور حقه را، و ترقى کن از اینجا جائى که گشوده شود بر روى دلت ، اسرار الهى و دقایق حکمى و ملاقات کن فیوضات عالم بالا را، بدرستى که درهاى فیض و رحمت او، بسته نیست بر روى هیچکس از آفریدگان و ناامید نیست از رحمت او هیچ امیدوارى . اللهم اهلنا لطوالع اسرارک ، و کملنا بالوصول الى الوامع انوارک واجعلنا من الواقفین على کراسى ارادتک ، العاکفین على بساط کرامتک ، و تممنا من هذا النقصان ، و اهدنا الى طریق الرضوان ، وجد علینا بلطیف الاحسان ، و اعذنا من صفقة الخسران ، و اتنا من لدنک رحمة ، و هى ء لنا من امرنا رشدا خدایا ما را شایسته برخوردارى از اسرار خود بفرما، و کامل کن ما را براى تابشهاى نور خود، و قرار ده ما را از کسانى که مى نشینند بر تخت فرمان تو، و درنگ مى کنند پیوسته بر دستگاه کرامت تو، و تمام بفمرا ما را از این ناتمامى و هدایت کن ما را به راه خشنودى خودت و ببخش بر ما از احسان لطیف خود، و نجات و پناه ده ما را از سوداى زیان ، و بده به ما از نزد خود رحمت ، و مهیا کن براى ما از کار ما، راه نیک و صلاح را.
فصل دوم : مقارنات نماز
1- قیام
و آن هشت چیز است : اول قیام ، و وظیفه قبیله او آن است که بخاطر بگذرانى که ایستاده اى در برابر خداوندى که مطلع است بر سرائر تو و عالم است به تمام آن چیزها، خواه ظاهر کنى و خواه بپوشانى آنها را و او نزدیک تر است به تو از رگ گردنت . پس عبادت کن او را چنانکه گویا مى بینى او را، که تو اگر نمى بینى او را، او مى بیند تو را و بر جاى دار دلت را در نزد او، همچنان که راست داشته اى بدنت را، و به پائین انداز سرت را که بلندترین اعضاى تو است ، در حالتى که ساکت و بیچاره باشى و لازم ساز بر دلت تواضع ، و خشوع و خاکسارى را و کناره جوئى کن از سربلندى و تکبر، همچنان که به پائین انداخته اى سرت را و بایست در برابر او، مثل ایستادن تو در پیش یکى از پادشاهان زمان ، گرچه تو عاجزى از معرفت کنه عظمت و جلال او، بدرستى که تو مى دانى به علم یقین که تو مغلوبى در نزد گفتگو کردن و محاوره با پادشاه ، بلکه در پیش او زبانت از گفتگو مى ماند و پستى و فروتنى مى کنى ، و گاه باشد که رعشه به بدنت بیفتد و زبانت لکنت بهم رساند، و اینها همه از ترس است که حادث مى شود از خوف و عظمت پادشاه .
پس آیا چگونه مى دانى حضور پادشاه پادشاهان و پادشاه دنیا و آخرت را، هرگاه این چنین تصور کنى ، حاصل شود از براى تو خوفى که آن ، مقصود اصلى عارفان است و همچنین حاصل مى شود رجاء، نزد تصور عظمت او و دانستن آنکه همه چیز از او است و هیچکس مالک هیچ چیزى نیست و همه خیر و نیکوئى از او است و هیچکس مالک نفع و ضرر و خیر و شر نیست و این معنى باعث رجاء و امیدوارى تو مى شود همچنین ملتزم حیا از جانب او مى گردى ، از جهت آنکه هر که تصور عظمت و بزرگى پادشاه کند، به فکر تقصیر خود مى افتد و متوهم مى باشد از گناهان خود، پس این استشعار، و توهم ، موجب حیاء از جانب احدیت مى شود و اینها امورى است که مقصود و مطلوب عابدان است .
یا آنکه تقدیر و فرض کن که ایستاده اى در حضور مرد صالحى از کسان خود، که او تو را ملاحظه مراقبت مى کند و در مد نظر اوئى ، و مى بیند او تو را و او کسى است که رغبت دارى و مى خواهى که تو را به صلاح و سداد بشناسد، پس در این وقت مى لرزد بدن تو و خاشع مى شود جوارح تو و مى ایستد و ساکن مى شود اجزاى بدن تو، از ترس آنکه مبادا آن شخص عاجز مسکین ، نسبت دهد تو را به قلت خشوع ، و اگر چنانچه بیابى در نفس خود نگاهداشت و آرام در وقت ملاحظه آن بنده خوار ذلیل مسکین ، پس عتاب کن نفس خود را و خطاب کن با او که اى نفس ! دعاء مى کنى که من خداى را مى شناسم ، پس حیا چرا نمى کنى از این جراءت که نسبت به او دارى ؟ با آنکه حساب مى برى از بنده اى از بندگان او.
اى نفس ! آیا مى ترسى از خلق و نمى ترسى از خالق ؟ و حال آنکه سزاوار ترسیدن او است . آیا حیا نمى کنى از آفریدگار و مولاى خود؟ هرگاه فرض کردى اطلاع بنده اى از بندگان ذلیل او را بر خودت و حال آنکه نیست در دست او خیر تو و نه نفع و نه ضرر تو، و نه روزى تو و نه زندگى و نه مردگى تو، پس خاشع شد از اطلاع او بدنت و جوارح و اعضایت ، و به خضوع و خشوع تمام آوردى نماز خود را، در حالتى که خود مى دانى حق تعالى مطلع است بر سرائر و ظواهر تو، و آن شخص اطلاع ندارد الا به ظاهر تو باز تو خشوع نمى نمائى از جهت عظمت او، آیا کمتر است خداى تعالى در نزد تو از یک بنده اى از بندگان او؟ پس چه سخت است طغیان و جهل تو و چه عظیم است عدوات تو با خودت .
و از این جهت است که چون پرسیدند از حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) که چگونه باید حیا کرد از خداى تعالى ؟ فرمودند که : حیا کنید همچنان که حیا مى کنید از مرد صالحى از قوم خود.
2- دوام بقیام
پس آن تنبیهى است بر دوام راست داشتن دل ، بر یک حالت از حضور قلب . چنانچه فرموده پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله ): ان الله مقبل على العبد ما لم یلتفت خداوند متعال روى توجه دارد به بنده خود، مادامى که او روى نگرداند از خدا.
و همچنان که واجب است نگاه داشتن چشم سر را از التفات به غیر جانب نماز، همچنین واجب است نگاه داشتن دل و باطن ، از التفات به غیر نماز. پس اگر ملتفت شوى به غیر جانب نماز، به خاطر بیاور مطلع بودن خداى تعالى را بر خود، و قباحت خوار داشتن و سستى کردن به مناجات او را با داشتن این غفلت ، تا آنکه برگردد دل به حالت هوشیارى و آگاهى و به خشوع آید باطن مناجات کننده ، چرا که لازم دارد خشوع ظاهرى خشوع باطنى را.
و چنین فرمود پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) چون شخصى را که در حالت نماز بازى مى کرد با ریش خود: که اگر خاشع مى بود دل او، هر آینه خاشع مى بود جوارح و اعضاى او.
پس به درستى که رعیت ، محکوم حکم حاکم است و از این جهت است که در دعا وارد شده است که خداوندا به صلاح بیاور حاکم و رعیت را. حاکم دل است و رعیت جوارح ، و همه این امور مقتضاى طبیعت انسانى است که خضوع کند در پیش کسى که عظمت داشته باشد از ابناى دنیا یعنى : خشوع و حیاء و رعایت ادب نمودن در پیش بزرگان ، عکس العمل طبیعى انسان است . پس چگونه است که در پیش پادشاه پادشاهان و جبار جباران ، خشوع و حیا نمى کنى این عدم خشوع از این است که یقین تو سست است و نفست فریفته شده است به امور ظاهره دنیا، و بى بهره است روحت از امور باطنه باقیه و کسى که نفسش آرمیدگى و تسکین داشته باشد در پیش بزرگى از خلق ، از روى خشوع و فروتنى پس چگونه بى ادب و مضطرب مى باشد اعضاء و جوارح او در نزد خداى تعالى ، چه آنکه هریک اگر به طرفى ملتفت باشند، ناچار این از راه قصور معرفت است به جلال و عظمت الهى ، و از این جهت است که یقین ندارد به اینکه حق تعالى اطلاع دارد بر باطن و ما فى الضمیر او.
پس تدبر نما در قول الهى که فرموده است : الذى یریک حین تقوم و تقلبک فى الساجدین سوره شعراء آیه 218، و 219، او کسى است که مى بیند تو را هنگامى که مى ایستى و نیز مى بیند انواع حرکات تو را در میان سجده کنندگان .
3- نیت
وظیفه نیت ، عزم نمودن است بر اجابت فرمان و امتثال امر او به انجام رسانیدن نمازى را که واجب گردانیده است خدا آن را، و نگاه داشتن نفس است از چیزهایى که ناقض و مفسد نماز است و خالص ساختن نیت است از براى رضاى الهى ، به جهت امید ثواب و طلب قرب او و یک مرتبه عبادت آن است که اهل یقین آن را دارند که خدا را عبادت مى کنند از جهت آنکه او سبحانه ، سزاوار عبادت است و سواى پرستش و بندگى آن معبود حقیقى ، هیچ چیز منظور نظر ایشان نیست و این عبادت آزادگان و نیکوکاران است .
چنانچه حضرت امیرالمومین و سید الوصیین صلوات الله علیه مى فرماید که : ما عبدتک خوفا من العذاب ولا طمعا للثواب ، بل عبدتک لانک اهل للعبادة عبادت نمى کنم تو را به واسطه ترس از عذاب و نه به واسطه آرزوى پاداش ، بلکه عبادت مى کنم تو را به واسطه آنکه تو، سزاوار و مستحق پرستش هستى اگر عاجز باشى از این مرتبه عبادت ، بارى دریاب مرتبه تجار و کاسبان را، که کار مى کنند ایشان به جهت مزد، پس تو نیز عبادت کن به جهت دخول به بهشت پس اگر این مرتبه را نیز به هم نرسانده اى ، باش مانند بندگان و خدمتکاران ، که ایشان کار مى کنند در اغلب اوقات از راه خوف ضرب و عقوبت مولاى خود نه از راه اخلاص و این مرتبه به جهت خوف از عقاب است و تفکر کن در نیت و قصد خود، که از کدامیک از اینها است و اگر خداى ناکرده از راه عبادت باشد، ثوابى بر او مترتب نمى شود.
پس داشته باش منت خداى عزوجل را که تو را اذن داده است به مناجات با خود، و نظر کن که با چه کسى مناجات مى کنى و چگونه مناجات مى کنى و در این وقت سزاوار آن است که عرق کند پیشانى تو از خجالت و بلرزد پشت تو از هیبت و زرد شود روى تو از خوف الهى .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرموده است که : الاخلاص یجمع صوالح الاعمال اخلاص به خداوند، جامع همه کارهاى شایسته است و این اخلاص یک معنائى است که آن کلید قبولى است یعنى : قبولى و شایستگى به سبب معنى اخلاص است و اول مرتبه معنى اخلاص آن است که ، بنده بذل نماید طاقت خود را در طاعت الهى و قدرى نداند عمل خود را در نزد خداى تعالى . پس واجب مى شود خداى تعالى را از براى آن عمل جزائى آگاه باش ، بدرستى که اگر خداى تعالى مطالبه کند از بندگان که وفا نمایند به حق بندگى او، هر آینه عاجز آیند از اداى حقوق بندگى خود کما هو حقه و ادنى مرتبه مقام مخلص در دنیا، سالم بودن است از جمیع گناهان و در آخرت نجات از آتش دوزخ و رسیدن به بهشت است .
و نیز آن حضرت فرموده : صاحب النیة الصادقة صاحب القلب السلیم آدمى که داراى نیت راست و درست باشد، همانا آدمى است که داراى قلب و دل سالم است از جهت آنکه سلامت قلب ، خالى بودن آن است از خواهشهاى نفسانى و خالص و گردانیدن نیتها است از براى خدا در هر کارى .
چنانچه مى فرماید خداى تعالى : یوم لاینفع مال و لابنون الا من اتى الله بقلب سلیم سوره شعراء، آیه 88 و 89 قیامت روزى است که مال و فرزند سودى ندارد، فقط سود با کسى است که با دل پاک به خدا وارد گردد.
پس نیت ظاهر مى شود از دل به قدر صفاى معرفت یعنى : هر قدر که معرفت صاف باشد، نیت خالص تر است و اخلاص مختلف مى شود به حسب اختلاف اوقات در قوت و ضعف ، و صاحب نیت خالص ، نفس و هواى او هر قدر دو مقهورند در تحت سلطان عظیم الهى و حیاى او.
4- تکبیرة الاحرام
معناى آن این است که حق تعالى بزرگتر است از همه چیز یا بزرگتر است از آنچه وصف کرده شود به زبان ، یا دریافته شود به حواس ، یا قیاس شود به ناس . پس هرگاه بگوئى این را، سزاوار است که تکذیب نکند آن را دل تو، پس اگر باشد در دل تو چیزى بزرگتر از خداى تعالى ، خداى تعالى شهادت مى دهد که تو البته دروغگوئى ، هر چند کلام تو، قول صدق و مطابق واقع ، است چنانکه شهادت داده است خداى تعالى به دروغ گفتن منافقان ، در حالتى که شهادت مى دادند که پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) رسول خدا است ، چنانچه حق تعالى فرموده است : اذا جائک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقون لکاذبون سوره منافقون ، آیه 1 وقتى که منافقان آمدند نزد تو و گفتند: شهادت مى دهم که تو پیامبر خدا هستى ، و خدا مى داند که تو پیامبر او باشى ، و نیز شهادت مى دهد خدا که منافقان دروغگویند.
پس به خاطر خود بگذران که اگر یکى از ارباب مناصب که نهایت قرب را نزد پادشاه داشته باشد، چیزى از مال دنیا از تو خواهد چگونه بى مضایقه مى دهى و ممنون نیز مى شوى از قبول کردن او، و اگر نطلبد وسیله و وسائل بهم مى رسانى به جهت قبول کردن آن مال از تو و به طیب خاطر مى دهى و به ملازمان آن امیر چیزى نیز مى دهى و خوش آمد مى گوئى ، عجز و التماس مى کنى که نوعى شود تا آن امیر قبول کند آن را از تو و آن منصب و خدمت را که منظور تو است به جهت تو از پادشاه بگیرد.
و اگر بنده خدائى محتاج باشد و از جهت راضى خدا تصدق و زکاه از تو طلب نماید، تو چطور با عظمت و تکبر با او متکلم مى شوى و با چه اکراه و با التماس مردم ، پنج دینار به او میدهى ، یا آنکه هیچ نداده او را از پیش خود دور میکنى . ولى آنچه به رشوه مى دهى براى حکومت و منصب دنیا، اگر هزار یک آن را در راه خدا بدهى و خداوند عالمیان را در ملک خودش ، هزار یک آن امیر و مقرب پادشاه دخیل دانى ، چه مى شود و با وجود و قرآن و دعا مى خوانى و نماز سنتى و روزه سنتى مى گیرى . و این خبر معتبر را شاید دیده یا شنیده اى : لعنه الله على الراشى و المراتشى و الماشى بینهما لعنت خدا بر رشوه دهنده و بر رشوه گیرنده و بر واسطه بین آن دو.
آرى ! به غرور نفس و شیطان ، خود را به انواع فضائل نفسانى آراسته مى دانى ، ظاهرت این وباطنت آن ، خدا حفظ کند جمیع بندگان را از فریب شیطان و خواهشهاى نفس و استیلاى لذتهاى جسمانى ، که همگى مانع و حجاب مشتهیات روحانى و باعث حلول عقاب در دنیا و سبب خلود در جهنم مى باشند.
مصنف مى فرماید: اگر بوده باشد هواى نفس بر تو غالب تر از فرمان خدا و اطاعت کننده تر باشى هواى نفس خود را از امر الهى ، لاجرم فراگرفته اى هواى نفس را اله خود و در حقیقت بزرگ شمرده اى هواى نفسانى خود را، از خداى بزرگ .
قال الله تعالى : افرایت من اتخذ اله هواه خداى متعال فرموده : آیا دیدى آن کسى را که هواى نفسانى خود را پروردگار خود گرفته است پس گفتن تو الله اکبر در تکبیرة الاحرام ، سخنى است به مجرد زبان به تحقیق که مخالفت کرده است با آن دل تو از همراهى با زبان و چقدر بزرگ و عظیم است خطر آن ، اگر توبه و استغفار نکنى و حسن ظن به کرم و عفو خدا بهم نرسانى .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرموده : اذا کبرت فاستصغر ما بین العلى و الثرى دون کبریائه ، فان الله اذا اطلع على قلب العبد و هو یکبر و فى قلبه عارض عن حقیقة تکبیره ، قال یا کاذب : اتخذ عنى ، و عزتى و جلالى لاحجبنک عن قربى ، و لاحر منک حلاوة ذکرى و السمارة بمناجاتى هرگاه تکبیر گفتى و خدا را به بزرگى یاد کردى ، کوچک بشمار آنچه را که میانه آسمان و زمین است در برابر بزرگوارى او، چه آنکه خدا مطلع است بر قلب بنده ، هرگاه او تکبیر گوید و در دل او چیزى عارض شود، به طورى که آن چیز را بزرگ بداند. خدا مى فرماید: اى دروغگو! آیا مرا فریب مى زنى ؟ قسم به عزت و جلال خودم ، محجوب مى کنم تو را از مقام قرب خودم و محروم مى کنم تو را از حلاوت و خرسندى مناجات با خود.
پس ملاحظه کن دل خود را در وقت نماز اگر مى یابى حلاوت ذکر و مناجات را در نفس خود و در مى آید در دلت سرور و بهجت به مخاطبات او سبحانه ، بدان که تصدیق کرده است حق تعالى تو را در تکبیرات از براى خود سبحانه . و همچنین بدان از سلب لذت مناجات و محروم بودن از حلاوت عبادت که ، آن دلیل است بر تکذیب خداى تعالى قول تو را و راندن تو را از درگاه خود.
دعاء توجه
پس اول کلمات آن ، گفتن این اذکار است : وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض حنیفا مسلما متوجه ساختیم روى خود را به جانب آن خدائى که آفرید آسمانها و زمین را در حالتى که حق گو و مسلمان مى باشم .
و نیست مراد بوجه ، وجه ظاهر، پس به درستى که تو روى آورده اى به طرف قبله ، و خداى ، سبحانه و تعالى منزه است از آنکه محدوت به جهات باشد تا آنکه روى به طرف او کنى و جز این نیست که به روى دل خود، متوجه مى شوى به سوى آن کسى که آفریننده آسمانها و زمینهاست . پس نظر کن به روى دلت آیا هنوز متوجه است به سوى آرزوهاى خود، و قصدش در خانه ها و بازارها و داد و ستد و گفت و شنید و غیر اینها است و متوجه است به خواهشهاى خود، یا رو آورده است به جانب آفریننده آسمانها و زمینها و حذر کن از آنکه افتتاح و ابتداى مناجاتت در حضرت واجب الوجود تعالى شاءنه به دروغ و خلاف باشد، تا آنکه بگرداند روى رحمت خود را از تو، قبول ننماید مابقى عبادت تو را مطلقا. و نمى گردد روى بنده اى به جانب خداى تعالى ، مگر به آبه آنکه بگرداند روى دل خود را از ماسوى الله . پس بدرستى که دل ، مانند آئینه است که رویش صیقلى و روشن و پشتش تیره و تار باشد، و آئینه قبول پذیرفتن صورتها را نمى کند مگر به آنکه روى آئینه قبول پذیرفتن صورتها را نمى کند مگر به آنکه روى آئینه را به طرف آن چیز بگردانى ، و چون رویش را به طرف چیزى کردى ، پشتش که تیره و تار است به طرف چیزهاى دیگر مى افتد. پس با آن چیز بگردانى ، و چون رویش را به طرف چیزى کردى ، پشتش که تیره و تار است به طرف چیزهاى دیگر مى افتد. پس با خود بر آورد کن اگر صرفه دارد روى دلت را به طرف دنیا و لذات فانیه آن کن و پشتش را به طرف خدا آخرت متوجه شو، تا دنیا و مافیها در عقبت بماند. چه آنکه دنیا را نمى خواهند مگر سفیهان ، و فریب آن را نمى خورند و به آن مغرور نمى شوند الا احمقان .
و منقول است که حضرت عیسى على نبینا (علیه السلام )، دنیا را دید به صورت زن چشم کبود سرخ موئى ، که یک دستش در حنا بود و دست دیگرش به خون آغشته . گفت : چرا چنین کرده اى ؟ دنیا گفت : که با یک دست شوهرى کشته ام و با این دست دیگر شوهرى تازه کرده ام . حضرت عیسى (علیه السلام ) سئوال کرد: اى دنیا هیچیک از این شوهران ، تو را طلاق گفته اند؟ گفت نه به خدا قسم ، همه را کشتم . عیسى (علیه السلام ) فرمود که : بدا به حال شوهران باقیمانده تو. یعنى : از آنها گذشت که رفتند؛ دیگر امکان تدارک و برگشتن ندارند، بدا به حال کسانى که بعد از این خواهند آمد و تو را خواستگارى خواهند نمود، و تو ایشان را به ناکام خواهى کشت و هزار آرزو از تو در دل هر یک خواهد ماند. اى کاش فریب تو را نمى خوردند و به تو مغرور نمى شدند.
آدمى ستم آشکار بر خود مى کند چنانکه هرگز گوشش از شنیدن احوال گذشتگان و چشمش از دیدن روزگار هم صحبتان و هم سالان خود، عبرت نمى گیرد، که چه سعیهاى بلیغ در تحصیل دنیا کردند و چه عمارتها و قصرها بنا گذاشتند، و چگونه به حسرت گذاشتند و رفتند. و اندوخته ایشان نصیب دیگران شد، و ایشان نیز به حسرت خواهند گذاشت و خواهند رفت و به غیر از حسرت و ندامت ، چیزى با خود نخواهند برد. و از پنج روزه زندگانى دنیا که هرگز، یک روز به مراد و خاطر خواه کسى به شب نرسیده ، و به سبب حرص به دنیا، با پروردگار عالمیان از در نافرمانى در آمده .
ظلم بر فقیر و یتیم ، و بزرگى بر صلحاء و اتقیاء، و کبر و غرور، و تکیه نمودن به مهر و وفاى این غداره مکاره روا داشته ، بلکه تمام عمر را در تکثیر مال دنیا و تفاخر بر اقران و امثال و طول امانى و آمال صرف نموده است . و این نیست به غیر از خسران دنیا و آخرت . خسر الدنیا و الاخرة ذلک هو الخسران المبین سوره حج ، آیه 11 زیانکار دنیا و آخرت است و این همان زیان آشکار است .
و اگر چنانچه عاجز باشى از مراقب احوال خود در تمام نماز، بارى در تکبیرة الاحرام مراقبت دل خود را بنما، تا آنکه شاید مسامحه کنند با تو در باقى افعال نماز و چون گفتى حنیفا مسلما حق گوى مسلمانم ؛ بخاطر بیاور که مسلمان آن است که سالم باشند مسلمانان از دست و زبان او، پس اگر همچنین نباشى هر آینه کاذب خواهى بود در این گفتار، پس جهد کن که عازم باشى بر این معنا در آینده احوالت و نادم باشى بر آنچه گذشته ، و چون بگوئى و ما انا من المشرکین نیستم من از طایفه مشرکان ؛ به خاطر خود بیاور شرک خفى را، بدرستى که خداى تعالى فرموده : فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا سوره کهف ، آیه 110 هر که امیدوار باشد ملاقات با پروردگار خود را، ناچار باید کار شایسته کند و شریک نیاورد در عبادت خداى خود هیچکس را. و مشرک نامیده است خداى تعالى کسى را که عبادت پروردگار خود مى کند و از طرفى حمد مى کند مردمان را، و در عبادت خدا، دیگران را شریک قرار مى دهد. به خود آى و در دلت در آور خجالت این را که وصف مى کنى خودت را که نیستى از مشرکان ، با آنکه برى نیستى از شرک . پس بدرستى که اطلاق مى کنند آن را بر قلیل و کثیر از شرک
و هرگاه بگوئى محیاى و مماتى لله رب العالمین زندگى و مردن من براى خدا که پروردگار جهانیان است ، مى باشد. پس بدان که این حال بنده اى است که موجود بداند خود و زندگى خود را از براى مولاى خود و کسى که صادر شود از او این سخن اگر چنانچه غضب و رضا و قیام و قعود و رغبت او در حیات ، و خوف او از ممات ، از براى امور دنیا باشد، این ذکر مناسب حال او نخواهد بود و در این گفتار دروغگو خواهد بود.
5- قرائت
وظیفه قرائت ، بسیار و زیاده از حد احصاء است و احاطه به آن نمى کند قوت بشرى ، از جهت آنکه کلام خداى عزوجل مشتمل است بر اسالیب عجیبه و اوضاع غریبه و اسرار دقیقه و حکمتهاى آنیقه ، و نیست مراد از قرائت ، مجرد حرکت لسان بلکه مراد تدبر در معانى آن و استفاده حکمتهاى آن است و وقوف بر اسرار آن از روى رغبت و رهبت و امر و نهى و وعد و وعید و ذکر نعمتها و احوال انبیاء و اوصیاء و عبرت گرفتن از عواقب جباران و عاقبت کار پرهیزکاران و غیر اینها از فوائد و منافع ظاهره و باطنه .
پس هرگاه گفتى : اعوذ بالله من الشیطان الرجیم پناه مى برم به خدا از شر شیطان رانده شده ، دانسته باش که شیطان ، دشمن بزرگ تو است و متصرد صرف قلب تو است از خدا، از راه حسدى که با تو دارد، چون مى بیند تو راز خدا مى گوئى با خدا و سجده عبودیت مى کنى پروردگار عالمیان را، وحال آنکه او به سبب ترک یک سجده ، ملعون ازل و ابد شد و بدان که معناى پناه بردن از شیطان به خدا، آن است که ترک کنى آن چیزهایى را که شیطان دوست مى دارد و تبدیل مى کنى ، آن امور را به چیزى چند که خداوند عالمیان دوست مى دارد نه آنکه به مجرد قبول اعوذبالله بوده باشد مانند کسى که بگوید (در حالتى که دشمنى یا سبعى قصد او کرده باشد) پناه مى برم از شر آن دشمن و سبع به این حصین حصین قلعه محکم که در برابر من است ، ولى عملا حرکت به طرف قلعه نکند و بر جاى خود ایستاده باشد. به مجرد گفتن این قول ، نفعى به او نمى رسد و فایده اى به حال او ندارد، مگر آن که برساند خود را به آن حصن محکم و قلعه نزدیک خود پس همچنین هر که پیروى کند خواهشهاى نفسانى را که خاطر خواه شیطان و مکروه رحمان است هر آینه ، مستغنى نمى گرداند او را گفتن اعوذ بالله بلکه باید مقارن سازد قولش را با فعلش که آن تعویذ و پناه جوئى به حصن الهى مى باشد از شر شیطان ، و حصن الهى کلمه طیبه لااله الاالله است زیرا که حق تعالى خبر داده است پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) که لااله الاالله حصنى کلمه طیبه لااله الاالله و اعتقاد داشتن به آن ، قلعه امان من مى باشد و متحصن به این حصن کسى است که به غیر از خدا معبودى نداشته باشد ولیکن کسى که فراگیرد هواى نفس خود را اله خود، پس او در میدان شیطان خواهد بود نه در حصن حصین الهى .
و از کیدهاى باریک او، یکى آن است که مشغول مى گرداند تو را در وقت نماز، به فکر آخرت و کارهاى خیر، تا مانع شود تو را از فهمیدن آنچه مى خوانى . پس بدان که هرچیزى که مشغول گرداند تو را از فهمیدن معناى قرائت آن وسوسه شیطان مى باشد. چه آنکه مراد از قرائت تنها حرکت زبان نمى باشد، بلکه مقصود فهمیدن معناى آن است ، چنانچه قبلا گذشت .
و مردمان در قرائت به سه قسمند بعضى از ایشان آنهایند که حرکت مى دهند زبانشان را و در دل خود تدبر و تفکر معانى آن را نمى کنند وآن گروه زیانکارانند و داخلند در توبیخ و تهدید الهى که فرموده است : افلا یتدبرون القران ام على قلوب اقفالها سوره محمد (صلى الله علیه وآله ) آیه 24 آیا تدبر و تفکر نمى کنند ایشان در قرائت قرآن بلکه بر دلهاى اینان قفلهایى مى باشد و در حدیث حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) است : ویل لمن لاکها بین لحیبه ثم لم یتدبرها واى بر کسى که برگرداند قرائت قرآن را میان دو فک خود و تدبر و تاءمل نکند در اطراف معناى آن .
ولى بعضى از ایشانند که زبانشان حرکت مى کند و دلشان نیز پیروى زبان مى کند پس گوش مى کنند و تفهم معانى آن مى نمایند به طورى که گویا مى شنوند آن را از غیر خود (یعنى : از خداى تعالى )و این درجه اصحاب الیمین است .
و بعضى مانند آنانند که سبقت مى گیرد دلشان بر فهم معانى پس از آن خدمت مى کند زبان ایشان قلب را و ترجمه آن مى کند و این درجه مقربان است و فرق ظاهر است میان آنکه زبان ترجمان و پیرو قلب باشد و میانه آنکه زبان ترجمان باشد و قلب پیروى زبان کند.
ترجمه حمد
تفصیل ترجمه معانى سوره مبارکه فاتحه بر سبیل اختصار این است : بسم الله الرحمن الرحیم کمک مى جویم به نام خداوند بخشنده مهربان ، پس نیت تبرک و تیمن کند در ابتداى خواندن کلام الهى ، و فهم نما معانى آن را، بدرستى که ازمه امور در ید قدرت الهى است و مراد از اسم در اینجا مسمى است و هر گاه امور با خدا باشد، پس لاجرم مى باشد همه حمد و سپاس مر خداى عالمیان را لهذا مى فرماید: الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم هر سپاس براى خداوندى است که آفریدگار جهانیان است و او بخشنده مهربان است ؛ پس بگذران در دلت الطاف الهى را تا واضح شود بر تو رحمتهاى او، پس برانگیخته شود به جناب اقدس الهى ، امیدوارى تو.
و از جا درآورد دل تو را تعظیم و خوف به گفتن مالک یوم الدین پادشاه روز پاداش اما عظمت ، به جهت آنکه نیست پادشاهى در آن روز بجز او اما خوف ، از جهت خوف روز جزا و حساب که آن روز مالک او است سبحانه .
پس تجدید اخلاص کن به گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین فقط تو را پرستش مى کنم و فقط از تو یارى مى جویم و محقق بدان که میسر نمى شود عبادت و طاعت مگر به اجابت الهى ، و منت داشته باش ، خداى را که توفیق داده است تو را به اطاعت خود و امر به خدمت فرموده است تو را، و گردانیده است تو را از اهل مناجات خود، که اگر محروم مى گردانید تو را هر آینه بودى از رانده شدگان با شیطان رجیم . پس چون فارغ شدى از تفویض امر خود به گفتن : بسم الله و از تحمید او و از اظهار احتیاج به اعانت او پس تعیین کن سوالت را و مطلب چیزى ، مگر حاجتى را که بیشتر به آن اهتمام دارى و بگو: اهدنا الصراط المستقیم خدایا هدایت کن ما را به راه راستى که ، بکشاند ما را به جوار رحمت تو و برساند ما را به رضا و خشنودى تو که همانا شاهراه ولایت مولى الکونین حضرت على بن ابیطالب و دوستى اهل بیت (علیهم السلام ) است صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین به راه کسانى که تو انعام فرمودى به آنها (آنهایى که عبادت و هر کارى را فقط براى رضاى خدا انجام مى دهند) نه راه غضب شدگان (آنهایى که عبادت را به خاطر دنیا انجام مى دهند) و گمراهان (آنهایى که عبادت را به خاطر آخر انجام مى دهند) و در دل بگذران آن کسانى را که خدا افاضه انعام نموده است به ایشان از نعمت هدایت ، از پیغمبران و امامان و صدیقان و صالحان غیر آن کسانى که غضب کرده است برایشان ، و غیر آن از کسانى که میل کرده اند از حق به باطل .
پس هرگاه خواندى سوره فاتحه را، آن وقت شبیه شده اى به کسانى که خدا فرموده است در حق آنها به پیغمبر خود (صلى الله علیه وآله ) قسمت الفاتحة بینى و عبدى نصفین ، فنصفها الى و نصفها بعدى قسمت کردم سوره حمد را به دو نصف نصف اول را براى خودم قرار دادم و نصف دوم را براى بنده خود گذاردم .
در روایت است که هرگاه بنده اى مى گوید: بسم الله الرحمن الرحیم خداوند مى فرماید: ذکرنى عبدى بنده من مرا یاد کرد وقتى میگوید: الحمدلله رب العالمین خداوند مى فرماید: حمدنى عبدى بنده من مرا حمد و سپاس گفت . الرحمن الرحیم خداوند مى فرماید: اثنى على بنده من مرا ثنا گفت و هرگاه بگوید: مالک یوم الدین خداوند مى فرماید: مجدنى عبدى بنده من مرا به بزرگى و جلال یاد نمود و چون گوید: ایاک نعبد و ایاک نستعین خداوند مى فرماید: این آیه میان من و بنده ام مشترک است او عابد است و من معبود، هرچه بخواهد به او مى دهم و این است معنى : سمع الله لمن حمده خداى صداى کسى را که حمد مى کند مى شنود.
پس اگر فرضا نمى بود تو را اعمالت سواى یاد خداى تعالى همین غنیمت بس بود تو را، چه رسد که امیدوار هستى به فضل و رحمت او، و همچنین سزاوار آن است که بفهمى آنچه را مى خوانى از سوره ، پس غافل مباش از امر و نهى و وعد و وعید و موعظه و اخبار پیغمبران و ذکر انعام و احسان الهى ، و هر یک از اینها را حقى است .
پس رجاء وامیدوارى حق وعد است و خوف حق ، وعید است و عزم نمودن حق ، امر و نهى است و پند گرفتن حق ، موعظه است و شکر حق ، ذکر نعمتهاست و عبرت گرفتن حق ، اخبار انبیاء است ، و تفصیل وظیفه قرائت بسیار است و در اینجا زیاده بر این گنجایش ندارد.
و بالجمله فهمیدن معانى قرآن مختلف است به حسب درجات فهم ، و فهم ها مختلف است به حسب وفور علم و صفاى قلب و حدت ذهن ، و درجات آن را در نمى یابند مگر عالمان عامل ، و نماز کلید در دلها است پس به آن منکشف مى شود اسرار کلمات الهى ، این است حق قرائت و حق اذکار و تسبیحات پس رعایت کن الفاظ قرآن ، را با تدبر و تفکر زیاد بر معانى آن ، لاجرم سنگین و با آرامش دل بخوان و سرعت مکن در خواندن قران ، بدرستى که سنگین خواندن ، آسان مى گرداند تاءمل در معانى را، و غرق شو در وعظهاى الهى ، در آیات رحمت و عذاب و وعد و وعید و تمجید و تعظیم .
و روایت شده است که به قارى قرآن گفته مى شود در روز قیامت بخوان و بالا برو درجات بهشت را و ترتیل کن ، به قرائت چنانچه در دنیا ترتیل مى کردى .
و از وظایف قرائت ، دیگر آن است که در خبر واقع شده از قول حضرت صادق صلوات الله علیه : من قراء القران ولم یخضع له ، ولم یرق قلبه ، و لم ینشاء حزنا و وجلا فى سره فقد استهان بعظم شاءن الله و خسر خسرانا مبینا هر کس قرآن بخواند و تواضع ننماید براى آن ، و رقت قلب پیدا نکند و اندوه و بیم بهم نرساند در دل خود، همانا کوچک شمرده شاءن خداوند متعال را و زیان برده است زیان آشکار فراوانى . پس قارى قرآن محتاج است به سه چیز: قلب خاشع ، بدان فارغ و موضع خالى .
چون هرگاه خاشع شود قلبش از براى خدا مى گریزد از او شیطان رجیم . کما قال الله تعالى : فاذا قراءت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم هر وقت خواستى قرآن بخوانى ، پناه ببر به خداى متعال از شر شیطان رانده شده و چون فارغ شود نفسص از علائق و عوائق دنیوى ، مجرد مى شود قلب از براى قرائت و عارض نمى شود آن را عارضى که منع کند او را از فوائد قرآن .
و هرگاه فرا گیرد جاى خالى را و عزلت گزیند از خلق ، بعد از آنکه آن دو خصلت را بهم رساند، انس مى گیرد روح و باطنش به خداى متعال ، و مى یابد، حلاوت مخاطبات الهى را که با بندگان شایسته خود دارد، و بزرگى لطف او را با ایشان و مقام اختصاص او، ایشان را به قبول کرامتهاى الهى ، و بدایع اشارتهاى خداى تعالى .
پس هرچه که شربتى خورد از این مشربه ، اختیار نمى کند بر این حال هیچ حالى را و نه بر این وقت هیچ وقتى را بلکه برمى گزیند او را به همه طاعتها و عبادتها، از جهت آنکه در قرآن مناجات با پروردگار است بلاواسطه .
لاجرم ببین که چگونه مى خوانى پروردگارت را و چگونه قبول مى کنى بساط ولایت او را و اوامر و نواهى حضرت ربوبى را چگونه بجا مى آورى . وانه کتاب عزیز لا یاءتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید سوره فصلت آیه 42 پس همانا قرآن کتاب توانائى است که هیچ بیهودگى نه از جلو و نه از پشت سر، به او راه ندارد چه آنکه آن کتابى است که از نزد خداوند داناى ستوده ، فرستاده شده است پس خواندن به تاءنى و قرات کن آن را با مدارا و ترتیل ، و بایست نزد وعده هاى خیر و وعیدهاى بیم انگیزش ، و تفکر نما در امثال موعظهاى آن ، و حذر کن از اینکه مبادا در اقامت تو حرفى از آن ضایع شود از حد خودش .
6- رکوع
چون برسى به رکوع ، تجدید کن در دلت ذکر کبریاى الهى و عظمت او را و خساست کل ما سوى الله را و یاد کن از بین رفتن و فانى شدن آنها را و بردار دستهایت را و بگو: الله اکبر در حالى که پناه برنده باشى به عفو الهى از عذاب خدا، و در حالى که متابعت کننده باشى از سنت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) پس تجدید کن رقت و تواضع و فروتنى خود را به رکوعت ، و جهد کن در رقت قلب و تجدید خشوع و مستعشر شو به عزت و توانائى مولایت و ببین پستى خود را در جنب برترى پروردگارت پس استعانت بجوى بر تقریر و برجا داشتن اینها در دلت ، در همان حال که به زبان جارى مى شود پس مکرر کن ذکر رکوع را، و تسبیح نما پروردگارت را و تنزیه کن و شهادت ده براى او به عظمت و کبریا و به اینکه او سبحانه ، عظیم تر است از عظیمى به گفتن سبحان ربى العظیم و بحمده منزه و پاک مى دانم پروردگار بزرگوار خود را با یاد کردن من ستایش او را و تکرار کن این کلمات مبارکه را به زبانت ، تا مؤکد و برقرار شود این معنا در دلت ، به سبب تکرار آن و مقرر گردد در ذات تو به سبب تذکار و یاد کردن آن ، و هرچند بسیار بگوئى ذکر رکوع را زیاد مى شود خشوع تو و رفعت تو در نزد مولاى خود پس بردار سرت را از رکوع در حالى که امیدوار به رحمت او باشى و مؤکد و ثابت گردان امیدوارى را در دلت به گفتن : سمع الله لمن حمده اجابت مى کند خدا آن کسى را که ، حمد کند او و شکر او بگوید پس بعد از گفتن این حمد، بگو شکرى را که مقتضى زیادت نعمت است یعنى بگو: الحمدلله رب العالمین و در این حالت ، غایت خضوع و نهایت تذلل است ، هرگاه رعایت کنى حق رعایتش را.
حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده است : لایرجع عبد رکوعا على الحقیقة الا زینه الله بنور بهائه ، و اظله فى ظلال کبریائه ، و کساه اصفیائه هیچ بنده اى نیست که حقیقت رکوع را بجا بیاورد، مگر آنکه خداى تعالى زیور مى دهد او را به نور تابنده خود و سایه مى اندازد بر سر او، به سایه کبریاء خود و مى پوشاند او را لباس برگزیدگان خود.
بدان که رکوع در مرتبه اول و سجود در مرتبه ثانى است . پس هر کس ایتان کند اولى را و کامل کند آن را، صلاحیت مى رساند براى دومى . و در سجده ، ادب است و کسى که ادب ندارد، صلاحیت قرب ندارد. پس رکوع کن مثل رکوع کسى که خاضع و متذلل باشد مر خداى را، و فرود آى در تحت سلطنت و پادشاهى او و محافظت کن جوارح اعضاى خود را مثل حفظ کردن ترسنده محزونى که فوت شده باشد از او فائده راکعین .
حکایت کرده اند از ربیع بن خثیم که تمام شب را در یک رکعت نماز به صبح مى رسانید، چون صبح مى شد، ناله میکرد و مى گفت : آه که پیشى گرفتند مخلصان .
و تمام کن رکوع خود را به راست کردن پشت خود و خم کردن در قیام خدمت ، پشت خود را به عون الهى ، و بگریزان دلت را از وساوس شیطان و خدعها و کیدهاى او.
بدرستى که خداى تعالى بلند مى گرداند مرتبه بندگان خود را، به قدر تواضع و فروتنى ایشان ، نسبت به پروردگار خود، جل جلاله و هدایت میکند ایشان را به اصول خضوع و خشوع ، به قدر تابیدن نور عظمت الهى بر باطنشان .
7- سجود
سجده بزرگترین مراتب خضوع و نیکوترین درجات خشوع است ، و اعلا مواقع تضرع و زارى و سزاوارترین مراتب طلب اجابت و مستوجب شدن نیل به قرب الیه ، و تلقى نمودن به انواع رحمت و معاطفت کرم او سبحانه مى باشد. چنانچه آگاهانیده است خدا بر این معنى در کتاب کریم ، پیغمبر خود را (صلى الله علیه وآله ) که فرموده : و اسجد و اقترب امر فرموده به سجده کردن و وعده داده بر این سجده کردن ، درک مقام قرب را.
چون ارده سجده کردى ، در دل خود در آور عظمت خداى را زیاده بر آنچه در رکوع درآوردى . و تکبیر بگو در حالتى که بلند کرده باشى دستهایت را در حال ایستادن و بیفت به سجده ، و بگذار عزیزترین اعضایت را که آن صورت است ، بر ذلیل ترین چیزى که آن خاک است . اگر ممکن باشد چنان کن که حایلى نباشد میانه خاک و صورت تو، پس سجده کن بر زمین ، بدرستى که این نزدیکتر است به خشوع ، و دلالت کننده تر است بر مذلت و خضوع ، و این است سر آنچه وارد شده است در شریعت ، از منع سجده به ماءکول و ملبوس از جهت آن که اینها متاع زندگانى دنیاى فانى مى باشند و کسانى که مغرور شده اند به نیاى فانى و اعتماد کرده اند به طلا و سایر زینتهاى آن ، و آرام دل خود ساخته اند آنها را، لاجرم مى سپارد غرور و فریب دنیا، ایشان را به محلهاى هلاک . همانطور که سیدالساجدین در مناجات خمسة عشر در مناجات زاهدین ، دنیا را اینچنین تعریف فرموده اند: المهلکة طلابها دنیا هلاک کننده جوینده خود است پس چون پست کردى نفس خود را در آن موضع و گردانیدى فرع را به سوى اصل خویش ، چه آنکه اصل تو از خاک بوده و به سوى آن نیز بازگشت خواهى کرد و دیگر بار از آن بیرون مى آئى . بیاور بخاطر، خود، روز پاداش و حشر و نشر را، این است علت تکرار سجده ، چنانچه ناطق است قول الهى بر آن : و منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخرى سوره طه آیه 55 ما شما را در بدو امر، از خاک آفریدیم و به خاک نیز شما را خواهیم برگردانید و از خاک دیگر بار شما را بیرون مى آوریم .
در حالت سجده تجدید کن عظمت و جلالت خداوند متعال را و بگو: سبحان ربى الاعلى و بحمده تنزیه و مبرا مى کنم پروردگار بزرگوار خود را با اظهار سپاس او و مؤکد گردان آن را به تکرار، به جهت آنکه یکبار گفتن اثرش در دل ضعیف است پس وقتى که مکرر گردانى باعث زیادتى ثبوت ذکر مى شود در قلب . چون اثر رقت قلب ظاهر شد، تصدیق کن در دلت به رحمت پروردگار خود، بدرستى که رحمت او هر آینه بر اذلاء و ضعفا است ، نه بر متکبران و خود خواهان و خود پسندان . پس بردار سرت را در حالتى مرتکب تکبیر گفتن باشى ، و سؤ ال کننده باشى از پروردگار خود حاجت خو را، و طلب مغفرت کننده از گناهانت بعد از آن موکد گردان فروتنى را به تکرار سجده ، و اعاده کن آن را به سجده ثانیه ، و به زیاد کردن ذکر آن ، زیرا که تکرار آن موجب زیادتى قرب است ، و به تکرار آن موکد مى گردد سوانح الهیه و ظاهر مى شود لوامع غیبیه او، هرگاه بیندازى خود را با صورت خود به خاک ، در کمال لذت و فروتنى .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود: خسروا الله من اتى بحقیقة السجود، و لو کان فى العمر مرة واحدة و ما افلح من خلا بربه فى ذلک الحال شبیها بمخادع نفسه ، غافلا لاهیا عما عدالله للساجدین من انس العاجل ، و راحة الاجل ، و لا بعد عن الله ابدا من احسن تقربه فى السجود، و لا قرب الیه ابدا من اساء ادبه ، وضیع حرمته بتعلق قلبه بسواه فى حال سجوده زیان نبرده است به خدا قسم ، کسى که از روى حقیقت سجده بیاورد، اگر چه در عمر خود یک مرتبه باشد، و رستگار نخواهد شد کسى که خلوت کند با خداى خود در آن حال ، مثل کسى که بخواهد خود را فریب دهد به طورى که غافل و بى خبر باشد از آنچه خداوند متعال براى سجده کنندگان مهیا فرموده ، از قبیل انس در آن حال و راحتى هنگام مردن و در دار آخرت و دور نخواهد بود از خدا هرگز آن کسى که نیکو کند تقرب خود را به خداى خود در حال سجده ، و نزدیک نخواهد شد به خدا هرگز آن کسى که زشت کند ادب خود را در حال سجده و ضایع کند حرمت آن را به طورى که مشغول سازد دل خود را به کار دیگر در حالت سجده خود.
پس سجده کن از روى تواضع و ذلت براى خداى تعالى ، مثل سجده کسى که مى داند که خلق کرده شده است از خاکى که پا مى گذارند خلق بر آن ، و آفریده شده است از نطفه اى که استکراه مى نماید از آن همه کس . پس کسى که نزدیک شد به خدا، دور مى شود از غیر خدا، آیا نمى بینى در ظاهر که درست و بجا آورده نمى شود سجود، مگر به پنهان شدن از همه چیزها و پوشیده شدن از هرچه چشم ببیند آن را پس همچنین است امر باطنى سجود، پس کسى که متعلق باشد دلش در نماز به چیزى غیر از خدا، او نزدیک خواهد بود به آن چیز و دور خواهد بود از حقیقت آنچه اراده کرده است خدا از او در نمازش چون فرموده است خداى تعالى : ما جعل الله لرجل من قلبین فى جوفه سوره احزاب آیه 4 خدا در درون و باطن یک نفر، دو دل قرار نداده است .
و فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) قال الله تعالى : لا اطلع على قلب عند فاعلم فیه حب الاخلاص لطاعتى لوجهى ، و ابتغاء مرضاتى ، الا تولیت تقویمه و سیاسته و من اشتغل بغیرى فهو من المستهزئین بنفسه ، و مکتوب فى دیوان الخاسرین فرموده است خداى تعالى : مطلع نمى شوم بر دل بنده اى آنگاه که بدانم در دلش دوستى اخلاص براى فرمان من باشد و بخواهد خشنودى مرا بدست بیاورد مگر آنکه کارش را راست مى آورم و سیاست و حفظ امور او را متصدى مى شوم و کسى که مشغول باشد به غیر من ، همانا او خودش را مسخره و استهزاء کرده و نوشته شود نام او در دیوان زیانکاران .
8- تشهد
هرگاه بنشینى به تشهد خواندن بعد از این افعال دقیقه و اسرار عمیقه که مشتمل بود بر خطرهاى عظیمه و هولهاى بسیار بزرگ ، پس در دل خود درآور نهایت خوف و ترس و حیا و بیمناکى را، از آنکه مبادا جمیع افعال گذشته تو، بر وجه غیر صواب صادر شده باشد، و آنچه وظیفه و آداب هر کدام است بجا نیاورده باشى ، و بترس از آنکه مبادا ننوشته باشند نمازت را در دیوان مقبولان درگاه ، به طورى که برگردانند دستت را خالى از فوائد نماز، مگر آنکه تدارک فرماید حق تعالى به رحمت خود و قبول کند عمل ناقص تو را.
بارى رجوع کن به اصل دین و ابتداى کار و تمسک بجوى به کلمه توحید و درآى در حصن حصین الهى که آن کلمه توحید است چه آنکه هرکس داخل شود در آن ، از جمله با ایمانان است ، اگر چه حاصل نشود در دست به غیر از این کلمه . پس شهادت ده به وحدانیت الهى ، حاضر گردان در دلت رسول کریم و نبى عظیم او را، و شهادت ده از براى او به بندگى و رسالت و صلوات بفرست بر آن حضرت و بر آل او، و تجدید عهد کن با خدا به اعاده کلمه شهادتین و بگو شهادتین را دوباره به جهت تاءکید مراتب سعادت ، به درستى که شهادتین ، اول وسیله و اساس فضایل است و جامع فواضل . در حالى که مترصد و مترقب باشى اجابت آن حضرت ، صلوات تو را به ده صلوات به شرطى که قیام نموده باشى به حق صلوات بر آن حضرت که اگر فرضا برسد به تو یکى از صلواتهاى آن حضرت ، فلاح ابدى خواهد یافت چون فرموده است رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) من صلى على مرة صلیت علیه عشرا و من صلى على عشرا صلیت علیه ماءة و من صلى على ماءة علیه الفا هرکس یک مرتبه بر من صلوات بفرستد، من در برابر ده مرتبه بر او صلوات مى فرستم و کسى که ده مرتبه بر من صلوات بفرستد من در برابر، صد مرتبه بر او صلوات مى فرستم ، و اگر کسى صد مرتبه بر من صلوات بفرستد، من در برابر آن هزار مرتبه بر او صلوات خواهم فرستاد بارى اگر تو قیام نمائى و اداء کنى حق صلوات او را، پس اگر برسد به تو یکى از صلواتهاى آن حضرت ، فیروزى و سعادت همیشگى خواهى یافت .
و فرموده است حضرت صادق (علیه السلام ) التشهد ثناء على الله تعالى ، فکن عبدالله فى السر، خاضعا له فى الفعل ، کما انک عبد له بالقول و الدعوى تشهد نمودن ، تمجیدى است براى خداوند متعال ، لاجرم بوده باشد بنده و در پنهانى و خضوعکن براى او در عمل همچنان که تو بنده او هستى در گفتار و ادعا خود و متصل نما گفتار خود را به صفاى دلت بدرستى که خداى تعالى خلق کرده است تو را و امر نموده است که عبادت کنى او را به دل و زبان و جوارحت ، و چون محقق و ثابت شد بندگى تو او را و پروردگارى او تو را و دانستى که موى پیشانى همه خلق بدست قدرت اوست و نیست ایشان را قدرت یک نفس کشیدن و نه یاراى یک چشم ملاحظه کردن ، الا به مشیت او، و ایشان عاجزند از ارتکاب کمتر چیزى در مملکت او، مگر به اذن و اراده او. قال الله تعالى : و ربک یخلق ما یشاء و یختار، ما کان لهم الخیرة ، سبحان الله عما یشرکون سوره قصص ، آیه 68، پروردگار تو مى آفریند آنچه را که بخواهد، و او نیز اختیار مى نماید، نمى باشد براى آنها اختیارى درکار خدا، منزه است خداوند از آنچه شریک مى آورند.
پس باش بنده ذاکر به گفتار و کردار، و برسان صدق زبانت را به صفاى ، دلت بدرستى که او سبحانه تو را خلق کرده است ، و عزیز و جلیل تر است او سبحانه ، از آنکه بوده باشد اراده و مشیت کسى سابق بر اراده و مشیت الهى و به کار دار بندگى را در رضا دادن به حکمت و قضاى او و اداى اوامر و نواهى او، به تحقیق که امر کرده است تو را به صلوات بر پیغبمر را به ذکر الله تعالى ، و طاعت او را به طاعت خدا و شهادت او را به شهادت خدا و مواظب باش که فوت نکنى برکتهاى شناختن حرمت او را از خود، تا محروم نشوى از فائده صلوات بر او و از ماءمور بودن او از جانب خدا به استغفار براى تو، و از شفاعت آن حضرت تو را به شرطى که بجاى آوردى نماز واجب را با شرائط آن و بجاى آورى اوامر و نواهى و سنن و آداب آن را، و بدانى مرتبه بزرگوارى او را نزد خداى عزوجل .
9- سلام
هرگاه فارغ شدى از تشهد بگذران ، در دلت حضور سید المرسلین و ملائکه مقربین را، که نگهدارندگان اعمال تواند و محبت اهل بیت نبوت و ولایت مولاى متقیان را که بدون محبت اهل بیت نبوت و ولایت مولاى متقیان هیچ عملى مو.رد قبول نیست چون : على حبه حبة قسیم النار و الجنة محبت مولاى متقیان فقط باعث رهائى از آتش جهنم است در روز قیامت تقسیم کننده و جدا کننده اهل جهنم و اهل بهشت مولاى متقیان امیر مؤمنان على بن ابیطالب (علیه السلام ) است و بس و بگو: السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته ، السلام على على امیرالمؤ منین ، السلام على ائمة المعصومین ، السلام على جمیع انبیاء الله و المرسلین ، السلام على جمیع ملائکة الله و المقربین ، السلام جمیع اهل الطاعة فى السموات و الارضین درود بر تو اى پیامبر خدا و رحمت خدا و برکتهاى او بر تو باد پس حاضر گردان در دلت حضرت امیر (علیه السلام ) و ائمه معصومین (علیهم السلام و باقى پیغمبران و بندگان صالح را، و فرشتگان خدا، مخصوصا فرشتگان مقرب را در سلام دادن و جارى بگردان زبانت را به صیغه خطاب به گفتن السلام علینا و على عبادالله الصالحین سلام و درود بر ما و بندگان شایسته خدا و در پایان ، مجددا و به طور جمع سلام کن به همه آنها و بگو: اسلام علیکم و رحمة الله و برکاته سلام و درون بر همگى شماها و رحمت خدا و برکتهاى او بر شما باد.
در هنگام سلام ، قصد کن حضور مخاطب را در ذهنت تا نباشى از عبث کاران و لغو گویان ، و چگونه مى توانى بشنوانى خطاب خود را به کسى که حاضر نگردانده اى آن را در ذهنت اگر فضل و رحمت خدا شامل حالت نمى بود در کافى بودن آن نماز از اصل واجب ، با آنکه بدون قصد و شعور از تو صادر مى شود چه چاره اى مى کردى ؟ اگر چه اکنون هم دور است این نماز که بدون قصد و شعور از تو صادر شده از درجات قبول و فرو افتاده است از قرب وصول .
و اگر پیش نماز بوده باشى قومى را، قصد کن به سلام خود ایشان را، و ایشان نیز قصد کنند رد سلام را بر تو، پس اگر به این نحو که مذکور شد سلام نمودى ، به تحقیق ادا کرده اى وظیفه سلام را و استحقاق بهم رسانیده اى از خدایتعالى زیادتى سلام را، و اصل سلام مشترک است میانه تحیت خاصه ، و میانه اسم مقدس از اسماء خداى تعالى ، و در اینجا سلام به معناى اول که تحیت باشد ظاهراست و به معناى ثانى مستعار است در میان خلق به دستور خداى تعالى ، به واسطه تفاءل به سلامتى و امان از عذاب ، جهت کسانى که اقامت به حدود الهى نموده اند.
حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده است السلام فى دبر کل صلاة ، الامان سلام در آخر هر نمازى باعث امان است یعنى : هر کس ادا کند اوامر خداى تعالى و سنت پیامبر (صلى الله علیه وآله ) را امان خواهد بود از بلاهاى دنیا براى او، و برائت است از عذاب آخرت و سلام اسمى است از اسماء الهى که به امانت داده است آن را خداى تعالى به خلق ، تا استعمال کنند معناى آن را در معاملات و امانات و انصافات خود و تا تصدیق کننده باشد مصاحبتشان و صحت معاشرتشان را و اگر خواهى که بگذرى سلام را در موضع خود و بجاى آورى معناى آن را، پس بپرهیز از خدا و سالم دار دینت را، و پاک دار دلت را و عقلت را و آلوده مساز آنها را به تیرگى عصیان و باید که سالم بدارى حفظه اعمال خود را از اینکه مبادا با ایشان ابرام کنى و ملال رسانى به ایشان ، یا به وحشت اندازى ایشان را از بد معاملگى خود، بعد از ان باید سالم بدارى دوستان خود را، و بعد از آن سالم بدار دشمن را.
پس هرگاه سالم نمانند حفظه اعمال تو که ایشان نزدیکترند به تو و معاند نیستند دور تران که دوست و دشمن تواند به طریق اولى سالم نخواهند ماند و کسى که وضع نکند سلام را به این وجه که ذکر شد در محل خود، هیچکس از دست او سالم نخواهد بود و مى باشد او کاذب در سلام خود، هرچند افشاء کند سلام را در میان خلق .
تتمه
وقتى که نماز کردى به وصفى که مذکور شد پس ختم کن آن را به خضوع و خشوع و ترس از بازگرداندن و رد شدن آن و نا امیدى و حرمان از رحمت خدا، و شکر کن خداى را بر توفیق دادن او به اتمام طاعت و گمان کن که گویا این نماز، نماز وداع تو است و بسا باشد که دیگر به اندازه فرصت نماز، از عمرت باقى نمانده باشد.
چنانکه پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) فرموده است : صل صلاة مودع نماز بخوان مثل نماز شخصى که بخواهد وداع کند یعنى : مثل نماز کسى که این را آخرین نماز خود بداند پس درآور در دلت حیاء را از جهت تقصیر در نماز و خوف را از جهت آنکه مبادا بپیچند نماز را و بزنند آن را به صورت تو پس وقتى که چنین کردى ، امیدوار مى شوى که بوده باشى از خاشعان که محافظان اوقات نماز خودند، و از آن هائى که دائما در نمازند و عرضه بدار و بجاى آور نمازت را بر این وصف .
و به قدر آنچه میسر شده تو را از چنین نمازى ، سزاوار است که شاد شوى و امیدوار باشى ، و بر آنچه فوت شده از آداب نماز، حسرت برى و جهد کن در مداواى دل خود، بدرستى که نماز غافلان ، چراگاه ابلیس لعین است .
نسئل الله تعالى ان یغمرنا برحمته ، و یتغمدنا بمغفرته اذلا وسیلة لنا الا الاعتراف بالعجز عن القیام بوظائف طاعته ما سوال مى کنیم از خداى تعالى که فراگیرد ما را به رحمت خود، و بپوشاند ما را به آمرزش خود، زیرا ما وسیله اى نداریم مگر تصدق و اعتراف کردن به عجز و قصور خود نسبت به وظائف طاعت و فرمان حضرت او جل جلاله
پس بعد از اتمام نماز، خود را به تعقیب نماز مشغول دار، از قبیل مبالغه در ذکر مخصوصا تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها و از اخلاص و انقطاع از خلق و زارى به خداى تعالى در خواستن آمرزش گناهان و قبولى نمازت ، تا آنکه بردارد طاعت تو را بدست رحمت خود، بدرستى که فضل او عمیم و کرم او جسیم و رحمت او واسع وجود او فایض است و دانسته باش که این محل قبولى است یعنى : این وقت اجابت دعا مى باشد.
خلاصه وظائف نماز و غیر نماز آن است که حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده : احفظ ادب الدعاء فانظر من تدعو، و کیف تدعو و لماتدعو نگهدار ادب دعا خواندن را، پس ببین چه کسى را مى خوانى و چگونه مى خوانى و براى چه مى خوانى و محقق و ثابت گردان نزد خود، عظمت و کبریاى پروردگارت را و به معاینه ببین به چشم دلت عالم بودن او را به ما فى الضمیر تو و به آنچه مکنون است در دل تو، از حق و باطل و بشناس راه هلاک و نجات خود را تا مبداء دعا کنى و بطلبى از خدا چیزى را که هلاک تو در آن است در حالى که تو گمان مى برى که نجات تو در آن مى باشد.
قال الله تعالى : و یدعوالانسان بالشر دعائه بالخیر و کان الانسان عجولا سوره اسراء آیه 11 مى خواند و طلب مى کند انسان چیز بد را، مثل آنکه چیز نیک را طلب کند و مى باشد انسان در کار خود شتابان .
بارى فکر کن که چه چیز مى خواهى و چه سوال مى کنى و ضمنا بدان که حقیقت دعا، استجابت و اطاعت نمودن همه اعضاء و جوارح است از براى حق ، و به مشقت انداختن نفس است در مشاهده پروردگار و ترک اختیار خود است جمیعا و تسلیم همگى امور است ظاهرا و باطنا به سوى خدا تعالى پس اگر بجا نیاوردى دعا را به شروط خود، منتظر اجابت مباش ، بدرستى که خدا عالم السر و الخفیات است بسا باشد که دعا کنى به چیزى و مى داند که خداى تعالى که نیت تو غیر آن است گفتند: بعضى از صحابه حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) بعضى دیگر را که شما انتظار باران مى کشید به دعاى خود، ولى من انتظار سنگ مى کشم که ببارد.
و بدان که اگر بدون فرموده و دستور الهى ما دعا کنیم از روى اخلاص ، خداى تعالى مستجاب مى گرداند به تفضل خود دعاى ما را، پس چگونه مستجاب نمى گرداند دعاى ما را و حال آنکه البته ضامن شده است استجابت کسى را که بجا آورد شرائط آن را و سؤ ال کردند از حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) از اسم اعظم فرمود که : هر اسمى از اسماء خدا اعظم است ، تو خالى کن دلت را از ماسوى الله و بخوان خداى را به هر اسمى که خواسته باشى ، و در حقیقت نیست خداى تعالى را اسمى پست از سم دیگر، بلکه او خداى یگانه قهار است و فرموده پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله ) ان الله لایستجیب الدعاء من قلبه لاه خدا مستجاب نمى کند دعائى را که از دل بازى کن بیرون آید.
و از جمله شرائط دعا آن است که : خالص گردانى باطنت را لوجه الله فقط براى خدا پس آن وقت ، بشارت باد تو را به یکى از سه چیز، یا آنهم تعجیل مى کند براى تو آنچه را سوال کرده اى ، یا آنکه ذخیره مى فرماید آن را به بزرگتر از آن و یا آنکه برمى گرداند از تو بلاهاى گوناگون را به سبب دعاى تو، که اگر بفرستد آن بلاها را به تو، هر آینه هلاک مى شوى .
و فرموده رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) که حق تعالى فرموده است : من شغله ذکرى عن مسئلتى ، اعطیه افضل ما اعطى السائلین کسى که مشغول بگرداند او را ذکر من ، به طورى که حاجت خود را فراموش کند من در عوض مى دهم به او بهتر از آن را که به حاجت طلب کنندگان مى دهم یعنى : اگر بنده عوض آنکه از خدا حاجت بخواهد ذکر و تمجید خداى را بگوید و مشغول گردد به ذکر خدا، بهتر از آنچه طلب مى کرد به او خواهد داد.
حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده : لقد دعوت الله مرة فاستجاب لى و نسیت الحاجة لان استجابته باقباله على عبده عنده دعوته اعظم و اجل مما یرید منه العبد، و لو کانت الجنة و نعیمها الابدت ولکن لایعقل ذلک الا العاملون العارفون الفائزون صفوة الله و خواصه یک روز حاجتى داشتم و خدا را یاد کردم و ذکر او را گفتم ولى نام حاجت خود را نبردم ، با این وجود، خدا حاجت مرا برآورد، به واسطه آنکه استجابت و روى کردن خدا به بنده خود هنگام دعاء خواندن ، بهتر و برتر است از حاجتى که بنده در دل خود دارد (یعنى : حالت شوق و جذبه خداوند که هنگام دعا، شامل حال دعا کنندگان مخلص مى شود و لذت این جذبه چنان دلپذیر است که همه چیز را از ذهن انسان خارج مى کند، حتى حاجت خود را هم فراموش مى کند) اگر چه آن حاجت بهشت و همه نعمتهاى دائمى آن باشد، ولى این معنا را نمى یابند مگر کسانى که در این راه کار کرده باشند و دوستدار و شناسا و بهره مند و برگزیده خدا و از بندگان خاص او باشند و همین قدر کافى است در وظیفه دعا.
و اگر در بعد از دعا بخوانى چیزى از قرآن را، سزاوار آن است که تدبر کنى بعضى از وظایف قرائت را، تا آنکه قیام کرده باشى به شروط آن و امتثال رسوم و حدود آن را نموده باشى چنانچه سزاوار است و آنچه وارد شده است در ثواب قرائت قرآن و ترغیب بر آن ، ما ذکر مى کنیم ملخص وظائف آن را و آن امرى چند است .
وظایف قرائت قرآن
1- حضور قلب
اول : حضور قلب است و ترک سخن گفتن با مردم و با نفس خود است و مفسرین در تفسیر قول خداى عزوجل که فرموده : یا یحیى خذالکتاب بقوة سوره مریم آیه 12 چنین گفته اند که : فراگیر به جد و اجتهاد یعنى : به جد و جهد تمام و مجرد شو در نزد قرائت قرآن ، به برطرف کردن شغلها و مهمات خود.
2- تدبّر
دوم : تدبر کردن در معانى قرآن و این قسمتى است وراء حضور قلب ، به درستى که انسان گاه باشد که فکر او به غیر از قران به
یزى دیگر تعلق نگرفته باشد، آن وقت دل حاضر است اما تدبر در قرآن و آنچه در آن است از مواعظ و نصایح و زواجر نمى کند و مقصود از تلاوت قرآن تدبر در آن است چنانچه خداى تعالى فرمود: افلا یتدبرون القران ام على قلوب اقفالها آیا این مردم تاءمل نمى کنند در قرآن یا آنکه بر دلهاى ایشان قفلهائى مى باشد. سوره محمد (صلى الله علیه وآله ) آیه 24 افلا یتدبرون القرآن و لوکان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا سوره نساء، آیه 82 آیا تاءمل نمى کنند در قرآن ، چه اگر این قرآن از نزد کسى غیر از خدا مى بود هر آینه اختلافهاى زیادى در آن مى یافتند باز خداوند مى فرماید: و رتل القرآن ترتیلا سوره مزمل آیه 4 ملایم بخوان قرآن را ملایم بخوانى از جهت آنکه ترتیل (یعنى : تاءنى و ملایمت متمکن مى گرداند آدمى را به تدبر باطنى و فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): لاخیر فى عبادة لافقه لها، و لاخیر فى قرائة لاتدبر فیها خیرى نیست در آن عبادتى که فهم در آن نباشد و خیرى نیست در قرائتى که تاءمل در آن نباشد.
بارى هرگاه ممکن نشود تدبر مگر به مکرر خواندن مکرر خوانده شود و روایت کرده است ابوذر رضى الله تعالى عنه که : شب برخاست رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) و مشغول شد به عبادت و در اثناى قرائت ، مکرر مى نمود این آیه کریمه را ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم سوره مائده آیه 118 اگر عذاب بفرمائى این مردم را ایشان بندگان تو مى باشند و اگر ببخشائى آنها را، همانا تو خداوند غالب و دانا هستى .
3- تفهّم
سوم : تفهم است و آن چنان است که روشن و واضح سازى از هر آیه ، آنچه را که لایق به آن آیه مى باشد. زیرا قرآن مشتمل است بر ذکر صفات الهى و افعال او و احوال انبیاء (علیهم السلام ) و تکذیب کنندگان ایشان و احوال ملائکه مقربین و ذکر اوامر و نواهى و ذکر بهشت و دوزخ و وعد و وعید پس تاءمل کن در معانى اسماء و صفات تا منکشف شود بر تو اسرار آنها و منکشف گردد به واسطه اسرار، دقائق و کنوز حقائق آن . گفت ابن مسعود: من اراد علم الاولین و الاخرین فعلیه بالقرآن هرکس علم اولین و آخرین را خواسته باشد بر او باد خواندن قرآن و تاءمل تفهم در معانى آن چنانچه خداوند فرموده است : قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربى لنفد الحبر قبل ان تنفد کلمات ربى و لوجئنا بمثله مددا سوره کهف آیه 109 بگو اى محمد (صلى الله علیه وآله ) اگر دریاها مرکب باشند، براى اینکه تفسیر کلمات خداى مرا شرح دهند، البته دریا تمام خواهد شد پیش ازآنکه کلمات پروردگار من تمام گردد، اگر چه به همین اندازه دریاهاى دیگر هم کمک بیاوریم .
و فرمود مولاى متقیان حضرت على (علیه السلام ): لوشئت لاوقرت سبعین بعیرا من تفسیر فاتحة الکتاب اگر بخواهیم پر از بار مى کنم هفتاد شتر را از کتاب ، در تفسیر سوره حمد پس هر که نفهمد معانى قرآن را در تلاوت خود، یا در گوش کردن آن ، اگر چه در پست ترین مرتبه فهمیدن باشد، داخل خواهد بود در قول الله تعالى : اولئک الذین طبع الله على قلوبهم وسمعهم و ابصارهم و اولئک هم الغافلون سوره نحل ، آیه 108 ایشانند کسانى که مهر زده است خدا بر دلهایشان و گوشهایشان و دیدگانشان ، در حقیقت آنان نا آگاهند.
4- خالى ساختن قلب از موانع
چهارم : خالى ساختن خود است از اسباب منع تفهم بدرستى که اکثر مردم را مانع است از فهمیدن اسرار قرآنى حجابهایى که گذارده شده بر دلهایشان ، چنانچه محجوب مى گرداند ایشان را شیاطین از فهم عجایب قرآن ، و برخى به سبب تفکر در شواغل جسمانى ، همچنان که در نماز ذکر آن گذشت ، غافل مى باشند. چنانچه رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) فرموده : لو لا ان الشیاطین یحومون على قلوب بین آدم ، لنظروا الى الملکوت اگر نبود که شیاطین دور مى زدند بر دلهاى بنى آدم ، هر آینه نظر مى افکندند ایشان به جانب ملکوت بنى آدم ، هر آینه نظر مى افکندند ایشان به جانب ملکوت آسمانها. (یعنى ، طورى مى شدند که مى توانستند ببینند ملکوت آسمانها را). و البته معانى قرآن و اسرار آن ، از جمله عجایب ملکوتیه است ، و از جمله حجب و موانع آن اشتغال آن اشتغال به تحقیق حروف و اخراج آنها است از مخارجش ، و لجاجت کردن در کلمات آن است ، بدون تفکر و تدبر و ملاحظه معناى آن . و بعضى گفته اند: این کار شیطان است که موکل است بر قراء، تا باز دارد ایشان را از فهم معناى کلام الهى .
پس پیوسته وامى دارد ایشان را به مکرر کردن حروف و کلمات ، و به خیال ایشان مى اندازد که این حروف را از مخرج خود ادا نکردى ، پس مى باشد همت این قارى مقصور و مصرف بر اداى مخارج حروف . پس چگونه منکشف مى شود از براى او معانى قرآن . و این بزرگترین مضحکه شیطان است ، از براى کسى که مطیع تلبیس شیطان گردد
و بعضى دیگر آن است که مبتلا است از دنیا به خواهش نفسانى ، به طورى که مفتون است نفس او بر دنیا، پس بدرستى که این سبب قساوت و تیرگى او شود. و آن تیره گى مانع مى شود که حق در دل او تجلى کند. و آن تیره گى مانع مى شود که حق در دل او تجلى کند. و آن نیز از اعاظم حجابهاى قلب است ، و به همین واسطه محجوب مى گردند.
بسیارى از مردمان . و هر چند شهوتهاى نفس و خواهشهاى دنیا، بیشتر بر روى هم مى ریزد، تیرگى دل زیادتر مى شود و بعد آدمى از اسرار الهى بیشتر مى گردد. و از اینجا است که فرموده است رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): الدنیا و الاخرة ضرتان ، بقدر ما تقرب من احدیهما تبعد من الاخرى دنیا و آخرت مانند دو هوو هستند که هر قدر نزدیکى بجوئى به خشنودى یکى ، از خشنودى دیگرى محروم و دور خواهى بود.
5- مخصوص گردانیدن نفس
پنجم : مخصوص گردانیدن نفس خود است به هر خطابى که در قران است ، از امر و نهى و وعد وعید. و تقدیر کردن اینکه مقصود و مورد خطاب در آیات ، همه مسلمانهاى روى زمین در هر زمان است که یکى از مسلمانها خودش مى باشد و همه جا خطابات را راجع به نفس خود داند. و همچنین است چون بشنود قصه هاى اولین و انبیاء (علیه السلام ) را.
لاجرم آگاه باش که مجرد قصه مقصود نیست ، بلکه مقصود اعتبار گرفتن مسلمانها از اخبار گذشتگان است . و اعتقاد مکن که هر خطابى که خاص قومى است در قرآن ، مراد به آن قوم خصوص باشد. مثلا خداوند در سوره مبارکه طه آیه 80 و 81 خطاب به قوم بنى اسرائیل مى فرماید:
خطاب به قوم بنى اسرائیل مى فرماید: یا بنى اسرائیل قد انجیناکم من عدوکم و واعدناکم جانب الطور الایمن و نزلنا علیکم المن والسوى کلو من الطیبات ما رزقناکم ولاتطغوا فیحل علیکم غضبى و من یحلل علیه غضبى فقد هوى اى بنى اسرائیل ما شما را از دست دشمن بى رحم نجات دادیم و با شما وعده گذاشتیم در وادى ایمن و کوه طور، تا به مناجات موسى ، کلام حق را بشنوید و براى شما هنگام سرگردانى در بیابان ، من و سلوى فرستادیم حالا که نجات پیدا کردید و دشمن شما را بین رفت ، هوشیار باشید که از روزى حلال ، و طیب ، بخورید، و مبادا در خوردن روزى حلال اسراف و زیاده روى و طغیان کنید، زیرا نتیجه اسراف و زیاده روى در خوردن ، غضب خداست و هر قوم و یا هرکس ، مشمول غضب من گردد، البته خوار و هلاک خواهد شد این دو آیه مورد خطاب به بنى اسرائیل بود، در زمان حضرت موسى (علیه السلام ) اما در حقیقت دستور اکید است براى همه انسانها در طول تاریخ ، که درخوردن اسراف و طغیان نکنند، وگرنه البته مورد غضب خدا واقع شده و خوار و ذلیل و هلاک خواهند شد و تاریخ پر است از نابودى اقوام و افرادى که در خوردن اسراف کردند و هلاک شدند ولى متاءسفانه در هر دوره و زمان ، چشم عبرت بین ، خیلى کم است .
بدرستى که قرآن وسائر خطابهاى شرعیه که وارده است از باب ایاک اعنى و اسمعى یا جاره مى باشد. (یعنى : به در مى گویم تا دیوار بشنود) و همه آنها نور و هدایت و رحمت است مر عالمیان را و از این جهت است که امر نموده خداى تعالى کافه خلق را به شکرانه نعمت کتاب خود.
لذا فرموده است : و اذکروا نعمة الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمة یعظکم به سوره بقره ، آیه 231 یاد آورید نعمت خداوند متعال را بر شما، و آنچه را که بر شما فرو فرستاده از قبیل کتاب و حکمت ، خدا مى خواهد شما را به آن وسیله اندرز فرماید آنگاه با هوشیارى تقدیر کند در دل خود که مقصود از قرآن ، منحصر درس و خواندن آن نیست بلکه مثل خواندن بنده است نوشته آقاى خودش را، که نوشته باشد به او تدبر نما در این کاغذ و به مقتضاى فرموده آقاى خود عمل کن .
حکیمى گفته است که این قرآن ، آورده است براى ما از نزد پروردگار ما عهدهاى او را، تا ما تدبر کنیم آن ها را در نماز خود، و مطلع شویم بر آنها در خلوتها، و بشماریم ، آنها را جزء فرمانهاى خدا، بر وجهى که سنتهاى پیرو شده را امتثال نمائیم .
6- تاثّر
ششم : تاءثر است و آن چنان است که شخص متاءثر شود به آثار مختلفه آن ، به حسب اختلاف آیات پس به هم رسد از براى او به حسب فهمیدن معانى مختلفه ، حالتى که متوجه شود نفس او به همان حالت که فهمیده است مثلا اگر آیه خوف را بفهمد، نفس او خائف گردد و یا آیات وعده و نعمتهاى بهشتى را بفهمد، شادمان گردد. و على هذا القیاس سایر آیات هم بر این قیاس باشد پس استعداد، این تاءثر را بهم مى رساند، و نفس او متاءثر و منفعل مى گردد، و حاصل مى شود او را خشیت و تاءثر، و هر قدر غالب گردد شناختن او، آن شخص غالب تر مى گردد، به درستى که تنگ گرفتن دل در اکثر اوقات ، غالب است بر عارفان .
پس ذکر مغفرت و رحمت ، مقرون است به شروطى چندت که قاصر است عارف از رسیدن و ادراک آن ، و خداى تعالى فرموده : و انى لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا ثم اهتدى سوره طه آیه 82 به درستى که من بسیار آمرزنده هستم نسبت به کسى که توبه کند و ایمان داشته باشد و کار شایسته بنماید و سپس راه به سوى مرا نیز یافته باشد خداوند متعال ، مقرون گردانیده مغفرت خود را به چهار شرط: توبه ، ایمان ، عمل صالح ، و هدایت .
و همچنین است قول خداى تعالى : و العصر ان الانسان لفى خسر الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصو بالصبر سوگند به عصر همانا همه انسان ها در زیانکارى ، مى باشند مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته و نیک کنند، و سفارش به راستى و درستى و سفارش به شکیبائى نمایند. بیرون بودن از زیان نیز به شروط اربعه مى باشد: ایمان ، عمل صالح ، وصیت به حق و وصیت به صبر.
و در جاى دیگر مختصر اشارتى فرموده به شرط واحدى ، که جامع همه شروط مذکوره هست ان الله قریب من المحسنین سوره اعراف آیه 56 بدرستى که رحمت خداى تعالى نزدیک است به نیکوکاران چه آن که احسان ، جامع کل شرائط است و تاءثر بنده به تلاوت قرآن آن است که بگردد و متاءثر و منقلب شود به صف آیه اى که تلاوت مى نماید به طورى که در نزد خواندن آیه وعید و عذاب ، ضعیف و نحیف شود از خوف الهى و از ترس شدت عذاب و در نزد خواندن آیه وعد و رحمت ، شکفته شود و امیدوار و خوشحال گردد به رحمت الهى و در نزد ذکر اسم خدا سر فرود آورد از راه تواضع و خضوع مر جلال خدا را. و نزد ذکر کفار و آن چه کفر است که نسبت به خداى تعالى داده اند: مثل نسبت دادن زن و فرزند به او، از روى حیا از قبح اقبال و اقوال کفار تکبیر و تقدیس الهى بگوید که سبحانه و تعالى عما یقولون علوا کبیرا سوره اسراء، آیه 43 پاک و منزه است خداى تعالى از آن چه مى گویند، برترى شایانى و در نزد ذکر جنت ، برانگیزد از باطن خود شوق به سوى آن را و در نزد دوزخ به لرزه در آید اندامش از خوف آن .
فرمود حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) به ابن مسعود که : بخوان بر من قرآن را ابن مسعود گفت : پس گشودم سوره نساء را و چون رسیدم به آیه : فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئناک على هولاء شهیدا سوره نساء آیه 41 پس چگونه بود وقتى که از هر طایفه اى گواهى را بیاوریم و بیاوریم تو را بر ایشان براى گواه بودن آنگاه دیدم که پر شد چشمهاى مبارک آن حضرت از اشک ، پس گفت به من که : بس است حالا.
این گریه از جهت استغراق این حالت است در دل آن حضرت و قرآن جز این نیست که خواسته شده است براى تحصیل این احوال و طلب جلوه نمودن این اقوال به دل و عمل کردن به آن . و فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): اقرء و القرآن ما ائتلفت علیه قلوبکم ، ولانت جلودکم ، فاذا اختلفتم فلستم تقرؤ انه بخوانید قرآن را هر مقدارى که الفت بگیرد بر آن دلهاى شما، و نرم شود پوستهاى شما چه آنکه هرگاه پراکنده خاطر شوید، نتوانید خواند ان را. قال الله تعالى : انما المؤمنین الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون سوره انفال آیه 2 مؤمنین آنانند که هرگاه یاد کرده شود خداى تعالى به ترس افتد دلهاى ایشان ، و هر وقت خوانده شود بر ایشان آیتهاى او، افزوده گردد ایشان را ایمان و در همه حال بر پروردگار خود توکل مى کنند، والا مشقت حرکت دادن زبان قابل تحمل و سهل است .
و روایت شده که آمد مردى نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) تا قرآن یاد گیرد پس چون رسید به قول خداى تعالى : فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره سوره زلزال آیه 7 و 8 لاجرم هر که بکند به اندازه سنگینى ذره اى کار نیک را، مى یابد آن را و هرکه بکند به اندازه سنگینى ذره اى کار ناشایسته اى را، مى یابد آن را. پس آن مرد گفت : همین مرا بس است آنگاه رفت پس گفت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): انصرف الرجل و هو فقیه رفت این مرد در حالى که فقیه گردید.
و اما تلاوت کننده به زبان ، که معرض از عمل باشد، سزاوار است به قول حق تعالى که فرموده : ومن اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیمة اعمى سوره طه ، آیه 124 هر که روى گرداند از ذکر و یاد من ، لاجرم زندگانى او تنگ و درهم خواهد بود و ما محشور مى کنیم آن را در روز قیامت به حال کورى . و جز این نیست که نصیب زبان ، تصحیح حروف است و ترتیل آنها، و نصیب عقل ، تفسیر معنا است ، و نصیب دل ، پند گرفتن و تاءثیر امر و نهى است در آن .
7- ترقّى
هفتم : ترقى است و آن توجه قلب و عقل است به سوى قبله حقیقى و شنیدن سخن خداى تعالى است از خود حضرت عزت ، نه از خود.
و قرائت کننده قرآن را سه درجه مى باشد، کمتر درجه اش آن است که تقدیر و فرض کند که گویا آن را بر خداى تعالى مى خواند و ایستاده در برابرش و او نگاه مى کند به سوى او و گوش مى نماید به او، پس مى باشد حال او نزد این تقدیر حال سوال و تضرع و ابتهال .
درجه دوم آنکه شهادت دهد به دلش که گویا حضرت حق تعالى خطاب مى فرماید با او به لطف و راز مى گوید به او به انعام و احسان خود، و این بنده در مقام حیاء و تعظیم است نسبت به احسان او و در مقام گوش دادن است به گفتار او و در مقام فهمیدن راز او است .
درجه سوم آن است که ببیند در کلام ، متکلم را و در کلمات صفات الهى را ملاحظه کند و نظر کند به دلش و به قرائتش و نه به سوى تعلق انعام ، از آن حیثیت که او منعم است بر او، بلکه همت خود را مقصور گرداند به متکلم و باز دارد فکرش را بر او و مستغرق شود در مشاهده آن ، و این درجه مقربان است و از این مرتبه خبر داده است حضرت صادق صلوات الله علیه به قول خود: لقد تجلى الله لخلقه فى کلامه ، ولکنهم لایبصرون همانا به راستى که خداوند متعال ، بروز کرده است براى مخلوق خود، در سخن خود، ولیکن مردم درک نمى کنند و چون سوال کردند از آن حضرت نسبت به حالتى که در نماز هنگام تکرار ایاک نعبد و ایاک نستعین لاحق احوال آن حضرت مى شد به طورى که مى افتاد و غش مى کرد پس چون فاقت حاصل شد، از آن حضرت سوال کردند نسبت به آن حال فرمودند که : پیوسته مکرر مى خواندم آیه را بر دل خود، تا آنکه شنیدم آن را از متکلم اصلى آن ، پس برپا نماندم از قدرت او.
8- تبرّى
هشتم : تبرى است و مراد به این ، آن است که برى شود شخص از حول وقوه خود و نگاه نکند به خود و به چشم رضا و پاک بودن از گناه پس چون آیات وعد را بخواند و مدح صالحان را ساقط گرداند نفس خود را از درجه اعتبار و به معاینه مشاهده و ملاحظه نمید صاحبان یقین و صدیقان را و اظهار شوق ملاقات ایشان کند در نفس خود و استدعا کند که حق سبحانه و تعالى ملحق گرداند او را به ایشان .
و چون بخواند آیات غضب و ذم مقصرین را، شهادت دهد به نفس خود که او از ایشان است و چنان داند که او است مخاطب از راه خوف و ترس و به این مرتبه اشاره فرموده است حضرت امیرالمؤمنین و سید الوصیین صلوات الله علیه در خطبه اى که در آن وصف متقیان فرموده است به قول خود که : اذا مروا بایة فیها تخویف ، اصغوا الیها مسامع قلوبهم ، و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول اذانهم پرهیزکاران چنانند که هرگاه بگذرند به آیه اى که در آن ذکر بیم باشد، فرا میدهند به آن گوشهاى دل خود و چنان مى پندارند که آواز جهم و صداى زبانه آن در بیخ گوشهاى ایشان است و هرکس ببیند نفس خود را در صورت مقصران هنگام خواندن قرآن همان سبب قرب او به درگاه الهى مى باشد و هرکه مشاهده کند نفس خود را به چشم رضا، پس آن کس محجوب خواهد بود از قرب درگاه الهى و این قلیل و اندکى بوده از وظایف قرائت و اسرار آن . وفقنا الله لتلقى الاسرار، و الحقنا بعباده الابرار خدا توفیق دهد ما را براى برخوردارى به اسرار قرائت قرآن و ملحق سازد ما را به بندگان نیک خود.
بارى ، چون برسى به این مقام ، پس سجده شکر الهى بجا بیاور به جهت زیاد گردیدن انعام و احسان او، چنانکه خداى تعالى در کلام مجید خود فرموده : و اذ تاءذن ربکم لئن شکرتم لازیدنکم ولان کفرتم ان عذابى لشدید سوره ابراهیم آیه 7 آنگاه که اعلام کرد پروردگارتان البته چنان است که اگر شما شکرانه کنید، من لاجرم افزونى مى دهم شما را و هرگاه ناسپاسى کردید، البته عذاب من سخت دردناک است و حاضر گردان در دلت انعامات الهى را که در نزد تو است و نعمت هائى را که ثابت مى باشد در پیش تو، و در همه احوال بگو شکرا شکرا و تا ممکن است زیاد کن آن را، بدرستى که تو هر چقدر شکر کنى ، باز مقصر مى باشى از آنچه واجب است بر تو از شکر و حمد الهى و نهایت آنچه واجب است ، آن است که اعتراف کنى به عجز و تقصیر خود نسبت به اداى حقوق شکرگزازى و استغفار کن از قلیل و کثیر گناهانت .
اللهم ارزقنا العمل بما کشفت لنا من الاسرار و الایات ، و زدنا فیضا و عرفانا یکون لنا سلما الى نیل تلک الدرجات ، و اوقفنا، على درک الحق بالتوفیق ، وثبت اقدامنا على مقامات الصدق و حقایق التحقیق ، بفضلک وجودک العمیم ، انک انت الوهاب الکریم با پروردگارا، روزى کن ما را که عمل کنیم به آنچه آموخته و مهیا نموده اى براى ما از اسرار و آیتهاى خود، و بیفزاى بر ما را از فیض و شناسائى خود، تا بوده باشد براى ما نردبان ترقى به سوى درجه هاى عالیه ، و مطلع و آگاه فرماى ما را به دریافت حقیقت حق ، به توفیق خود و پابرجا دار قدمهاى ما را بر روشهاى درستى و راستى ، به فضل وجود و بخشش بى پایان خود، همانا توئى بخشنده بزرگوار.
فصل سوم : منافیات نماز
1- منافیات اقبال دل
منافى نماز یا آن است که مبطل نماز مى باشد، یا آن که نقص به کمال نماز وارد مى آورد و آن منقسم مى شودبه منافیات صحت آن .
اما اول : آن چیزهایى است که منافى توجه و اقبال دل باشد، بجناب اقدس الهى ، از قبیل : خیالات داد و ستد و سود و معاملات و دوستى و دشمنى کردن و جواب دعاوى و گفتگوى با اعادى و هرچه از این عالم در دل بگذرانى و متوجه شوى به امور دنیا، بلکه تفکر نمودن در آنچه متعلق به امور نماز نباشد اگر چه امور اخروى نیز نبوده باشد چه آن که همین ، از کارها و کلیدهاى شیطان مى باشد از جهت آنکه در نماز فقط قصد لله باید کرد تا مستوجب ثواب گردید و باید متوجه شد در هر فعلى از افعال نماز، در حین اشتغال به آن فعل ، به آدابى که در همان فعل روایت شده است از شارع مقدس و به همین معنى اشارت شده در قول رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): انا لک من صلاتک ما اقبلت علیه جز این نیست که براى تو خواهد بود از نمازت ، به مقدار آنچه اقبال و روى دل داشته اى به آن .
و داخل در این قسم است آنچه را که فقهاء شمرده اند از مکروهات : مثل مدافعه بول و غایط و چرت زدن و آب دماغ و آب دهان انداختن و فعل عبث (مثل دست به ریش مالیدن و غیر اینها). پس بدرستى که همه اینها مشترکند در ضدیت با اقبال ، به علت آنکه اینها همه منافیات خشوعند.
2- منافیات صحت نماز
دوم : آنچه منافى صحت نماز است ، اعمالى است که منافى اخلاص باشد، از قبیل عظیم و بزرگ دانستن شخص ، طاعت خود را، و داخل است در تحت منافى اخلاص ریاء با اقسام خود. و داخل است در آن نیز عجب و ما آنچه را که اهم همه آنها است ، ذکر مى کنیم .
3- ریا
بدان که وعده هاى بیم انگیز خدا در این دو آفت ، یعنى : ریاء و عجب در کتاب و سنت بسیار و زیاده از اندازه حصر است ، قال الله تعالى : فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون الذین هم یراعون سوره ماعون ، آیه 4 تا 6 واى بر نماز گزارانى که از نماز خود غفلت مى ورزند، آن کسانى که در نماز خود ریاء مى کنند. و قال النبى (صلى الله علیه وآله ): ان النار و اهلها یعجون من اهل الریاء فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) که : آتش دوزخ و کسان آن ، فریاد مى زنند از دست آدم ریا کار. پس گفتند: یا رسول الله چگونه فریاد مى زند آتش ؟ فرمود: از حرارتى که عذاب مى کند به آن ، اهل ریاء را.
از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) منقول است که فرمود: المر آئى ینادى یوم القیامه باربعه اسماء یا کافر، یا فاجر، یا غادر یا خاصر، ضل سعیک ، و بطل اجرک و لا خلاق لک ، التمس الاجر ممن کنت تعمکل له یا مخادع شخص ریا کار در روز قیامت خوانده مى شود به چهار اسم : اى کافر، اى گنهکار، اى بى وفا، اى زیانکار بیهوده بود جدیت تو و ناچیز شد پاداش تو، نیست بهره اى مر تو را، طلب کن بهره و پاداش خود تو را از آن کسى که به توجه او کار مى کردى ، اى فریب دهنده .
از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) مروى است که فرمود: ان الله یقول انا اغنى الاغنیاء عن الشرک ، من عمل عملا فاشرک فیه غیرى فنصیبى له ، فانا لا اقبل الا ما کان خالصا لى خداى تعالى مى فرماید: من بى نیازترین بى نیازان هستم ، هر کس بکند کارى را و غیر مرا شریک و انباز گرداند با من در آن کار، قسمت من نیز براى آن شریک خواهد بود، چه آنکه من قبول نمى کنم کارى را مگر آنکه تنها براى من بوده باشد.
و نیز از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) مروى است که فرمود: ان الجنه تکلمت ، و قالت انى حرام على کل بخیل و مرا بدرستى که روز قیامت بهشت سخن خواهد گفت و چنین اظهار خواهد کرد که : من حرام مى باشم بر هر آدم بخیل و ریاکار.
و از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) منقول است که فرمود: ان اول من یدعى یوم القیامه رجل تعلم القران ، و رجل کثیر المال ، و رجل قاتل فى سبیل الله . فیقول الله عزو جل : للقارى الم اعلمک ما انزلت على رسولى ؟ فیقول بلى یا رب ، فیقول : ما عملت فیما علمت ؟ فیقول یا رب قراته فى اناء اللیل و اطراف النهار. فیقول الله : کذبت و یقول الملائکه : کذبت و یقول الله تعالى : انما اردت ان یقال فلان قارى فقد قیل ذلک . و یوتى بصاحب المال ، فیقول الله تعالى : الم اوسع علیک حتى لم ادعک تحتاج الى احد، فیقول : بلى یا رب . فیقول : فماذا عملت فیما اتیتک ؟ قال : کنت اصل الرحم و اتصدق ، فیقوله الله : کذبت ، و یقول الملائکه : کذبت . و یقول الله : بل اردت ان یقال فلان جواد و قد قیل ذلک . و یوتى بالذى قتل فى سبیل الله ، فیقول الله : ما فعلت ؟ فیقول : ارت بالجهاد فى سبیلک فقاتلت حتى قتلت . فیقول الله : کذبت . و یقول الملائکه : کذبت . فیقول الله : بل اردت ان یقال فلان جرى و شجاع ، فقد قیل ذلک . ثم قال رسول الله (صلى الله علیه وآله ): اولئک خلق الله تسعر بهم نار جهنم :
اول کسى که خوانده مى شود در روز قیامت ، آدمى است که قرآن را آموخته و فرا گرفته باشد. دومى ، آدمى است که مال فراوانى داشته باشد. سومى ، آدمى است که جهاد کرده باشد در راه خدا تعالى .
نخست خداى تعالى به قارى قرآن مى گوید: آیا نیاموختم به تو چیزى را که فرو فرستاده بودم بر پیغمبر خودم ؟ قارى قرآن عرض مى کند: آرى پروردگار. پس مى گوید خداى تعالى : چه کردى در آنچه آموختى ؟ پس عرض مى کند آن بنده : خواندم آن را در ساعتهاى شب و طرفهاى روز. پس مى گوید خداى تعالى : دروغ مى گوئى . و مى گویند ملائکه : دروغ مى گوئى . پس مى گوید خدا به او که : تو مى خواستى مردم بگویند که فلانى قرائت کننده قرآن است و این هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود صاحب مال ، خداى تعالى مى فرماید به او: آیا من وسعت ندادم به تو، به طورى که نگذارم تو را که محتاج به کسى باشى ؟ عرض مى کند: آرى خداوندا. خداى تعالى مى فرماید: پس چه کردى در آنچه من به تو دادم ؟ عرض مى کند: صله رحم کردم و صدقه دادم : خداى تعالى مى فرماید: دروغ مى گوئى . ملائکه هم مى گویند: دروغ مى گوئى . آن وقت خداى تعالى مى فرماید: تو مى خواستى مردم درباره تو بگویند فلانى آدم بخشنده اى مى باشد و این هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود کسى که در راه خدا کشته شده ، پس خدا مى فرماید: تو چه کردى ؟ عرض مى کند: دستور جهاد داشتم ، پس جهاد کردم در راه تو، تا آنکه کشته شدم . خدا مى فرماید: دروغ مى گوئى . ملائکه هم مى گویند: دروغ مى گوئى . آن وقت خدا مى فرماید: تو مى خواستى مردم نسبت به تو بگویند: فلانى آدم با جرات و شجاع مى باشد. و این هم نسبت به تو گفته شد. بعدا حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) فرمود: اینها کسانى هستند که خدا آفریده است آنها را که افروخته شود به آنها آتش جهنم .
از حضرت صادق (صلى الله علیه وآله ) مروى است که فرمود: ایاک و الریاء، فانه من عمل لغیر الله ، کله الله الى من عمل له سخت مواظب باش ریا نکنى ، چه آنکه هر کس کارى بکند براى غیر خداى تعالى ، خدا او را واگذار مى کند به آن کسى که برایش عمل کرده است .
از آن حضرت صلوات الله علیه درباره تفسیر این آیه شریفه : فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لایشرک بعبادة ربه احدا سوره کهف آیه 110 هرکس که امیدوار باشد ملاقات با پروردگار خود را لاجرم باید کار شایسته بکند و باید انباز و شریک نیاورد براى پروردگار خود در عبادت او، هیچ کس را روایت شده که فرمود: الرجل یعمل شیئا من الثواب لایطلب به وجه الله ، انما یطلب تزکیة النفس یشتهى ان یسمع به الناس فهدا الذى اشرک بعبادة ربه اتفاق مى افتد که مردى کار خیرى مى کند و حال آن که درخواست رضایت خدا را ندارد، جز این نیست که در خواست تزکیه نفس خود را دارد، به طورى که مى خواهد مردم ذکر خیر آن را بشنوند، پس این شخص هم انباز آورده براى پروردگار خود در عبادت او.
پس حضرت فرمود: ما من عبد اسرخیرا فذهبت الایام ابدا، حتى یظهر الله له خیرا، و ما من عبد اسر شرا فذهبت الایام ابدا، حتى یظهرالله له شرا هیچ بنده اى نیست که مخفى دارد کار خیرى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنکه خداى تعالى ظاهر و آشکار مى کند اثر آن کار خیر را، و هیچ بنده اى نیست که مخفى دارد کار زشتى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنکه خداى تعالى آشکار مى کند اثر آن کار زشت را.
قال الله تعالى : و یوم حنین اذا اعجبتکم کثرتمک فلم تغن عنکم و ضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین سوره توبه آیه 25 یاد کنید روز جنگ حنین را که زیادتى تعداد شما، شما را به شگفت آورده بود و این زیادتى لشگر، بى نیاز نکرد از شما چیزى را، و با همه زیادى تعدادتان زمین براى شما با همه فراخیش ، تنگ شد و ناچار با ترس و لرز عقب نشینى کردید و خداى تعالى این معنا را از روى توبیخ و انکار فرموده است تا حقیقت ما شاء الله ، لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظیم بر همگان آشکار گردد.
و قال الله تعالى : الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا سوره کهف آیه 104 زشتکاران کسانى هستند که ضایع و تباه شده است سعى و کوشش آنها در زندگانى دنیا، به خاطر تبهکارى و ایشان گمان مى کنند کار نیک مى کنند و ذکر این آیه نیز راجع است به عجب و خوش آمد به اعمال خود.
و پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) فرمود: ثلاث مهلکات : شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه سه چیز است که از مهلکات مى باشد: بخلى که صاحبش پیروى از آن کند دیگر خواهش نفسى که شخص دنبال کند آن را دیگر خوش آمدن شخص از خود.
و فرمود حضرت صادق (علیه السلام ): من دخله العجب هلک دل هر کس را که عجب و خوش آیند از خود داخل شود، هلاک و ناچیز خواهد شد.
و نیز از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت شده است : العجب له درجات : منها ان یزین للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه و یحسب انه یحسن صنعا عجب مراتبى دارد از آن جمله است که زنیت داده شود باى شخص ، بد عملى او، به طورى که آن عمل بد خود را، عمل نیک بپندارد و خوش آید او را و گمان کند که کار نیک مى کند.
باز آن حضرت (علیه السلام ) مروى است که فرمود: اتى عالم عابدا، فقال له کیف صلاتک ؟ فقال مثلى یسئل عن صلاته ! و انا منذ کذا و کذا ابکى قال کیف بکاؤ ک ؟ قال ابکى حتى یجرى دموعى فقال له العالم : فان ضحکک و انت خائف خیر من بکائک و انت مبدل ؟ ان المدل لا یصعد من علمه شیى ء روزى آدم دانشمندى آمد نزد شخص پارسائى به او گفت : چطور است نماز تو؟ شخص پارسا گفت : آیا از نماز آدمى مثل من سؤ ال مى شود! من چنان کسى هستم که چقدر در نماز گریه مى کنم . شخص دانشمند گفت : چگونه است گریه تو؟ گفت به اندازه اى است که جارى مى گردد اشک من . پس دانشمند گفت : اگر بخندى و بیمناک باشى ، بهتر است از اینکه گریه کنى و ناز کننده باشى ؟ بطورى که ناز کننده راضى از خود، هیچ عملى از او پذیرفته نگردد.
و از یکى از صادقین (علیهماالسلام ) روایت شده که : دخل المسجد رجلان ، احدهما عابد و الاخر فاسق ، فخرجنا من المسجد و الفاسق ، صدیق و العابد فاسق و ذلک انه یدخل العابد مدلا بعبادته فیدل بها فیکون فکرته فى ذلک ، و یکون فکرة الفاسق فى التندم على فسقه ، و یستغفرالله عزوجل مما الفاسق من الذنوب اتفاق مى افتد که دو مرد که یکى از آنها عابد و دیگرى فاسق ، باشد داخل مسجد بشوند و در وقت بیرون رفتن آن مرد عابد فاسق بشود و مرد فاسق پارسا بگردد، به واسطه آنکه آن شخص پارسا، ناز و ادلال مى کند به عبادت خود و همواره فکرش در نیکوئى کار خود مى باشد و شخص فاسق فکرش در بدحالى که و پشیمانى از کارهاى زشت خود است و همواره از خطاى خویش بدرگاه خداى عزیز و بزرگوار استغفار میکند.
و حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) فرمود: قال الله لداوود (علیه السلام ): یا داود بشر المذنبین و انذر الصدیقین ، قال کیف ابشر المذنبین و انذر الصدیقین ؟ قال : یا داوود بشر المنذرین این اقبل التوبة و اعفو عن الذنوب و انذر الصدیقیبن الایعجبوا باعمالهم فانه لیس عبد یعجب بالحسنات الا هلک فرمود خداى تعالى به حضرت داود، (علیه السلام ) که : اى داود، بشارت و خبر خیر بده به گنهکاران ، و خبر بیم بده به نیکوکاران عرض کرد: خدایا چگونه خبر خیر به گنهکاران بدهم و خبر بیم به نیکوکاران ؟ خداى تعالى فرمود: خبر بده به گهنکاران که من ، توبه و بازگشت آنها را قبول مى کنم و از گناهان درمى گذرم و خبر بده نیکوکاران را که از کارهاى خود خشنود نشنوند و به کرده خویش عجب نکنند، همانا هر بنده اى که عجب کند به کار نیک خود، البته هلاک و تباه خواهد شد.
بدان که ریاء بر دو قسم است : ریاء محض و ریاء مخلوط.
ریاء محض آن است که اراده کند شخص به عملش نفع دنیا را، و آن اعم است از آنکه برسد به سبب آن ریاء به حرام ، یا برسد به مباح ، یا از راه آنکه مردم به او از روى نقص نگاه نکنند و او را از مردمان خاص بشمارند.
ریاء مخلوط آن است که قصدش همین باشد و تقرب الهى را نیز خواهد.
این دو قسم ریاء هر دو مفسد عمل است بلکه ریاء اول ساقط است از درجه اعتبار، و ریاء دوم شرک است مر خداى را در عبادت ، چنانچه سابقا گذشت که خداى تعالى وامى گذارد او را حواله میکند اجر آن عبادت را، به شریک او و مى فرماید مزد خود را از او بخواه و آن شرک خفى است . چنانچه اشاره کرده است رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) به اینکه : شرک در میان امت او زیاد و فراوان خواهد بود و نیست مقصود ما در اینجا بحث از فعل فى نفسه باطل است و عارض نمى شود بر قلوب عارفان ، بلکه سخن ما در اینجا در عبادتى است که ابتداء خالصا لوجه الله بجا آورد و اراده غیر خدا را نکند، پس عارض شود او را در آن چیزى که منافى اخلاص است بر وجهى که شایبه لطیفى است که باید آگاهانید آن را در این مقام و آن بر چند وجه است بعضى از آنها جلى است و بعضى خفى .
یکى از آنها آن است که عقد نماز مى بندد از روى اخلاص محض و طاعت را بجا مى آورد از روى توجه به جناب اقدس الهى و دلش خالى است از آنکه کسى او را ببیند، پس به حسب اتفاق کسى نگاه کند بر افعال او و شیطان وسوسه کند که زیاد کن نمازت را تا ببیند آن نگاه کننده به تو از روى توقیر و احترام و حقیر نشمارد تو را و غیبت نکند تو را، پس خاشع مى شود جوارح او و ساکن مى گردد اعضاى او و نیکو مى گزارد نمازش را، و این ریائى است ظاهر که عارض مى شود بر انسان و خالى نیست فى الجمله از آمیزش با قرب و منافات با اخلاص .
دوم : آنکه خود شخص فهمیده باشد اینگونه آفت را و مواظب احتراز و خوددارى از آن شخص باشد، پس گردیده باشد، طورى که پیروى شیطان را نکند و ملتفت او نیز نشود و همواره نماز خود را به جاى بیاورد، ولى ناگاه شیطانى عارض او مى شود و به او الهام مى کند در معرض خیر، و مى گوید که : تو متبوع و مقتداى مردمى و منظور نظرهائى و آنچه تو مى کنى مردم پیروى مى نمایند، پس از براى تو است ثواب اعمال ایشان ، بر وجهى که اگر عمل نیک کنند، براى تو خواهد بود ثواب آن ، و اگر بد کردند براى تو است وزر آن . پس نیکو کن عملت را، بسا باشد که اقتداء کنند به کار خیر تو مردم در خشوع و حسن عبادت ، پس مى باشى ، شریک آن کسى که اقتداء کرده است به تو وهمچنین مى کشد به آن حدیث مشهور من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من یعمل بها الى یوم القیامة هرکس قرار دهد کار خیرى را، لاجرم براى او خواهد بود پاداش خود، و پاداش هر کسى که به آن کار خیر عمل کند تا روز رستخیز.
و باید دانست که اینگونه کید شیطان بزرگتر از کید اول او است و باریکتر و خطرناکتر مى باشد و گاه باشدکه فریب دهد به این کید آن کسى را که به کید اول فریف او را نخورده ، و این نیز عین ریاء، و مبطل اخلاص است پس به درستى که او اگر مى بیند خشوع و حسن عبادت را بر وجهى که راضى نمى شود از براى غیر خود ترکش را، پس چگونه مى پسندد در خودش این را در خلوت و ممکن نیست که باشد نفس غیر او عزیزترند از نفس خودش ، پس این عین تلبیس است ، بلکه آن کس که اقتداء مى کند به او، راست مى شود و روشن مى گردد دلش و نور از انوار به غیر او مى رسد و تنها براى آن جلوگیرى ثواب مى باشد ولیکن کار خود او محض نفاق و تلبیس بوده است . بلکه روز قیامت حساب آن تلبیس را از او مى طلبند و عقاب مى کنند او را بر اظهارش در حالى که متصف نیست به آن ، صفت اگر چه اقتداء کننده به آن پاداش خواهد برد.
سوم : باریکتر و دقیق تر است از کید پیشتر و آن چنان است که متنبه شود بنده و بداند که اعمال در ظاهر مردم ، محض ریا است و بداند که اخلاص آن است که بوده باشد نمازش در خلوت ، مثل نماز در ملاء، و حیا کند از نفس و از پروردگارش از اینکه خشوع کند در برابر خلق ، خشوعى زیاده بر عادت خود پس درآورد نفس خود را در خلوت و نیکو بگزارد نمازش را بر وجهى که ظاهر و پنهانش یکى باشد، و این نیز از ریاى غامض است از جهت آنکه حسن نمازش در خلوت از جهت حسن نمازى است که در برابر مردم مى کند، پس التفات خاطر او به خلق ، خواه در ظاهر و خواه در باطن از روى ریا است .
اما اخلاص آن است که در ظاهر و باطن ، خواه در نظر خلق و خواه در نظر بهائم یکى باشد و نفسش به هیچ بیننده اى ملتفت و متوجه نباشد، مگر به حضرتى که داناى همه غیبها است پس صاحب این حال راضى نمى شود نفسش به فرقى در میان این دو نماز، و حیا مى کند از نفس خود که بوده باشد از جمله مرائیان . و این شخص گمان مى کند که به مساوى کردن نماز در خلاء و ملاء، از ریاء خلاص شده است هیهات ! بلکه ترک ریاء آن است که به هیچ وجه متوجه و ملتفت نشود به خلق ، خواه در ملاء و خواه در ملاء و این از کیدهاى مخفیه شیطان است و به این مرتبه اشاره فرموده است حضرت پیغمبر (صلى الله علیه وآله ): لایکمل ایمان العبد حتى یکون الناس عنده بمنزلة الاباعر ایمان شخص ، کامل و تمام نمى شود تا آن که مردم نزد او به منزله شترها باشند، به طوریکه در عبادت خود، هیچ اعتنایى به ایشان نداشته باشد.
چهارم : باریکتر و مخفى تر است از آن ها، و آنچنان ست که نظر مى کند به سوى مردم و حال آنکه او در نماز است پس عاجز است شیطان از آنکه بگوید او را که از جهت ایشان خشوع کن و مى داند که اگر این را بگوید او نمى شنود، پس شیطان مى گوید که : تفکر کن در عظمت خدا و جلالت شاءن او و در اینکه او واقف است بر سرائر تو، لاجرم حیا کن از اینکه نظر کند خداى تعالى به دل تو، در حالتى که تو غافل باشى از او، پس دلش را جمع میکند و حاضر مى گرداند و جوارحش را به کار مى دارد، و گمان مى کند که این عین اخلاص است ، بلکه این عین مکر و خدعه شیطان است از آنکه اگر از حقیقت خشوع مى بود او را نسبت به جلال و عظمت الهى هر آینه در دلش این معنا هنگام خلوت نیز بایست بگذرد، و باید نباشد مخصوص به حال او در حضور خلق ، بلکه در حال خلوت مى بایست به خاطر بیاورد اخلاص را ، و باید نبوده باشد این به خاطر گذراندن در حضور مردم و علامت امن از این افت آن است که بوده باشد این معنا در دل او و الفت داشته باشد با جناب اقدس الهى در خلوت ، همچنان که الفت دارد با او در میان مردم ، و نبوده باشد حضور دیگران سبب توجه قلب و حضور این معنا در دل او، همچنان که در حضور بهائم هیچیک از اینها، شخص را به خاطر خطور نمى کند. پس باید همیشه چنان باشد که در نظرش توجه به خدا تفاوت نداشته باشد، خواه در خلوت و خواه در حضور پس مادامى که در خاطرش مشاهده انسان با مشاهده بهائم تفاوت داشته باشد، لاجرم دور خواهد بود از صفاى اخلاص و مکدر است باطنش به شرک خفى . و اینگونه شرک ، مخفى تر است در دل بنى آدم از جنبش پاى مورچه سیاه که در شب تاریک بر روى سنگ سخت برود، همچنان که در حدیث وارد شده است .
و سالم نمى ماند از شر شیطان مگر کسى که باریک بین باشد دیده است سعادت و هدایت یافته باشد به توفیق خداى متعال والا شیطان از ملازمت هر عبادت کننده اى غافل نمى شود هیچ لحظه اى ، تا آنکه بیندازد مردمان را در مهالک در هر حرکتى از حرکات ، حتى در سرمه به چشم کردن و ناخن چیدن و بوى خوش به کار بردن در روز جمعه و در پوشیدن جامه پاکیزه . با وجود آنکه اینها از سنتهائى است که در اوقات مخصوصه به فعل باید درآورد، لیکن نفس را در اینها حظ و بهره خفى مى باشد از جهت ربط نظر خلق به آنها، پس داخل مى کند شیطان در هر یک از آنها علتى که متیقظ نمى شود به آن ها مگر عالمان ربانى . لذا از این جهت است که گفته اند: دو رکعت نماز از شخص عالم ، افضل و اشرف است از عبادت یکساله شخص جاهل ، و اراده کرده اند به آن عالم ، عالم صاحب بصیرت و بینائى را نسبت به دقیقهاى آفات عبادت ، تا آنکه تخلص و رهائى جوید از آنها نه هر عالمى .
بدرستى که مداخل و راههاى ورود شیطان بر بسیارى از علماء بیشتر از مداخل و راه ورود بر جهلاء مى باشد.
پنجم : آن است که تمام مى کند عبادت را به اخلاص محض و نیت صالح ، لیکن عارض مى شود بر نفسش بعد از فراغ از عبادت که اظهار کند تا حاصل شود از براى او بعضى از اغراض دنیا و این نیز از فریبهاى شیطان است نسبت به او و به خیال آوردن و دمدمه اینکه تمام گردانیده است اخلاص را و نوشته شده است در دیوان مخلصان ، پس ضرر نمى رساند به او آنچه در خاطر او، مى گذرد، ولیکن این نیز با عبادت و اخلاص در آن ، مناسبتى ندارد و اگر اینگونه اخطار پیش از عمل باشد ضررش بیشتر خواهد بود و فى الجمله این نیز مانند عجبى است که بعد از عمل خیرى عارض و طارى مى شود و داخل مى گرداند صاحبش را در زمره کسانى که حق تعالى فرموده : قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فى الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا سوره آیه 103 و 104 بگو اى پیغمبر به مردم که : آیا خبر بدهیم از کسانى که بدترین مردم هستند از جهت پیشه و کردار، همانا آن ها کسانى هستند که باطل است روش آنها در زندگانى خود و ایشان مى پندارند که کارشان نیکو مى باشد.
و روایت شده است که مردى گفت به پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) که : روزه گرفتم من همه اوقات عمرم را یا رسول الله ، پیغمبر اکرم فرمود: ماصمت ولا افطرت نه روزها را روزه داشته اى و نه روزها چیزى خورده اى کنایه از آنکه : نه به ثواب روزه رسیده اى و نه به خوشى خوراک گذرانده اى .
روایت کرده اند از ابن مسعود که او شنید از مردى کهم مى گفت : خواندم دیشب سورة البقرة را ابن مسعود را پاسخ گفت : همین بود نصیب او. یعنى : همین گفتن پاداش عمل او بود و دیگر اجرى بر عملش مترتب نمى شود.
و اگر چنانچه باقى باشد بر اخلاص خود و منظور تو از این اظهار، ریا نباشد، همانا کم گردانیدى به سبب این اظهار، از ثواب عمل خود، شصت و نه جزء از جمله هفتاد جزء پاداش عمل خود را بنابر آن حدیثى که از حضرات ائمه (علیهم السلام ) برترى عمل خیرى که در خفاء بجا آورده شود، نسبت به پاداش عملى که در آشکارا بجا آورده شود، هفتاد برابر مى باشد.
و از حضرت صادق (علیه السلام ) مروى است که فرمود: من عمل حسنة سرا کتب له سرا، فان اقربها محیت و کتبت جهرا فاذا اقربها ثانیة محیت و کتبت ریاءا هر که کار شایسته اى بکند در خفاء و درونى ، نوشته مى شود براى او ثواب عمل مخفى و اگر اظهار کند آن را، آن عمل محو مى گردد و نوشته مى شود براى او ثواب عمل آشکار، و اگر در مرتبه دوم اظهار کند آن را، محو مى گردد و نوشته مى شود مانند عمل شخص ریاکار.
بدان اى زاهد که این عجب کلمه شوم و مصیبت عظیمى است که به سبب آن برطرف مى شود نصیب تو و ضایع مى گردد سعى تو وعمل تو، و با وجود برطرف شدن عمل ، سالم نمى مانى از وبال گناه آن ، به درستى که آدم ریاکار سالم نمى ماند. چنانچه قبلا دانستى از وعیدهاى بیم انگیزى که در باب ریاء داده شده است .
اینها که ذکر شد در وقتى است که غرض صحیح در افشاى آن عمل نباشد، اما در صورتى که شخص ، غرض اخروى داشته باشد در افشاى آن عمل ، مثل آنکه اراده کند به این اظهار که سامع نیز نشاطى بهم رساند و رغبت کند به اعمال خیر، برقائل آن حرجى نخواهد بود، به شرط آنکه این وثوق را بر نفس خود داشته باشد که از این اظهار، نفس او را نشاطى بهم نرسد، والا مخفى داشتن آن خیلى بهتر است .
روایت کرده است محمد بن مسلم از حضرت صلوات الله علیه که : لاباءس ان تحدث اخاک اذا رجوت ان تنفعه و تحثه باکى نیست بر اینکه اظهار عمل کنى پیش برادر ایمانى ات ، در وقتى که امیدوار باشى به آن اظهار، که نفعى برسانى به آن و او را وادار کنى به آن کار خیر و هرگاه بپرسند از تو کسى که آیا برخواستى دیشب به نماز یا روزه بودى امروز؟ (اگر شب را برخاسته اى و روز را روزه داشته اى مگو نه ، بلکه بگو بلى بخواست خدا روزه بودم یا به نماز برخواستم و انکار مکن ، زیرا انکار آن کذب و دروغ است و از اینجا است که وارد شده افضلیت صدقه جهرى ، تا آنکه مردم پیروى کنند و اجهار به نماز شب ، یعنى : بلند خواندن قرائت در آن ، به این خاطر است که آگاه شوند مردم آن خانه و دیگران و پیروى کنند با او، ولیکن همه اینها موضع خطر است .
و واجب است احتراز و احتراس و هشیار و بیدار بودن و مراعات حال قلب نمودن زیرا که در اظهار عمل ، مظنه ریاء و مخاطره شیطان مى باشد، چه آنکه در اخفاء عمل نیز شیطان را مدخلهائى مى باشد.
از جمله خدعه هاى شیاطین : یکى آن است که امر مى کند این کس را به ترک عمل ، از ترس آنکه مبادا به ریاء منجر شود و این از جمله خدعه هاى شیطان است چه آنکه در ترک عمل ، غرض اصلى شیطان به عمل مى آید، از جهت آنکه غرض اصلى او ترک عمل است لذا از این جهت قصد ریاء را به خاطر تو مى اندازد، و چون نتواند مشغول و منصرف و بى رغبت گرداند تو را از عمل ، ناچار با تو چنین مى کند پس هرگاه تو ترک کنى عمل را پس به تحقیق که حاصل ساخته اى غرض اصلى شیطان را و او را راحت ساخته اى مثل کسى که آقایش به او گندمى بدهد و به او دستور بدهد که پاک کن آن را و خاک آن را جدا کن و او اصلا پاک نکند و بگوید: ترسیدم مبادا خوب پاک نکنم و اصل عمل را ترک کند و این است غرض اصلى ابلیس و نهایت مقصد او پس به تحقیق حاصل کرده اى تو آرزوى او را و به راحت انداخته اى او را در افساد عمل خود، و جز این نیست که راه خلاصى تو آن است که جهد کنى در خالص گردانیدن عمل خود به دواهاى نافعه و تحصیل مراد مولاى خود، چنانچه حق تعالى فرموده است : ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا انما یدعوا حزبه لیکونوا من اصحاب السعیر سوره فاطر، آیه 6 بدرستى که شیطان دشمن شما مى باشد لاجرم شما هم او را دشمن خود بدانید براى اینکه تمام هم و غم شیطان این است که بخواند و دلالت کند یاران خود را، تا از اصحاب آتش سوزان جهنم باشند.
و بعضى دیگر از فریبهاى شیطان آن است که دستور مى دهد و امر مى کند شخص را به ترک عمل خیر نه از این جهت ، بلکه به خیال آنکه مبادا مردم او را بگویند ریاکار است پس عصیان خدا کنند به سبب این خیال خود، و این نیز با ما قبلش ، ریاء خفى است و از مکائد و مصائد شیطان است از جهت آنکه ترک کردن عملى از خوف مردم ، عین ریاء مى باشد، و اگر شخص تعریف و مدح ایشان را دوست نمى داشت و خوف مذمت ایشان را نمى داشت براى او چه فرق مى کرد، بگویند او ریاکار است یا بگویند که او مخلص است و چه فرق مى کند میان آنکه ترک کند عمل را از خوف آنکه بگویند او مرائى است یا آنکه گویند او این اعمال را خوب بجا آورده بلکه ترک بدتر مى باشد و در این ترک عمل ، با وجود این همه بد مظنگى نسبت به مسلمان نیز هست و آن روا نیست و نیست از حق مسلمانان که این گمان را به ایشان برند پس چگونه طمع دارى که خلاص شوى از مکر شیطان به واسطه ترک عمل خیر، در صورتى که نسبت به بندگان خدا گمان بد برده اى ، و به تحقیق اطاعت کرده اى شیطان را در این ترک عمل ، لاجرم او هنوز (یعنى : در حالت ترک عمل هم ) دست از تو برنداشته است ، بلکه به تو مى گوید که حالا مردم مى گویند تو ترک کرده اى عمل را از جهت آنکه بگویند تو از مخلصهائى ، خواهش شهرت ندارى .
و همچنین امثال اینها که همه از بازیهائى است که با تو مى کند شیطان ، و خلاصى تو از اینها به آن است که لازم سازى به دلت ، معرفت آن را بر دل خود، با آنکه اسمترار به عمل نیز داشته باشى ، و پروا نداشته باشى از هیچکس و ناخوش داشته باشى ریاء را بر دل خود، و ملازم دارى بر دل خود حیاء الهى را که مبادا بخواند تو را نفست که تبدیل کنى حمد خدا را به حمد مخلوقین و حال آنکه خداى تعالى ، مطلع است بر دل تو، و اگر فرضا خلق مطلع باشند بر دل تو و تو مدح ایشان را نکنى ، هر آینه غضب خواهند کرد به تو؛ و اگر قادر باشى بر آنکه زیاد کنى عمل خود را از جهت حیاء کردن از پروردگارت و از جهت عقوبت بر نفس خود، البته این کار را بکن .
و از جمله مکائد و مصائد شیطان این است که مى گوید ترک کن عمل را، تاگمان نبرند مردمان به تو خیز را و شهرت پیدا نکنى با آن ، تا آنکه دوست ترین بندگان خدا باشى ، چه آنکه دوست ترین بندگان در نزد خدا متقیان مخفى اند که هرگاه دیده میشوند شناخته نشوند. پس اگر معروف شوى در میان مردمان به عبادت تو را نصیبى از این صفت نخواهد بود و البته این نیز از مکائد شیطان و دامهاى او مى باشد، چه آنکه آنچه بر تو لازم مى باشد آن است که رعایت کنى قلب و درون خود را و اصلاح نمائى خود را پنهانى و چگونه مى توانى مخفى کنى بر مردمان ، هرگاه تو صالح باشى و حال آنکه حق تعالى مى فرماید: علیک اخفائه و على اظهاره بر تو است مخفى داشتن آن عمل و بر من است آشکار کردن آن .
و نیز معصوم (علیه السلام ) فرموده : من اصلح سریرته ، اصلح الله علانیته هر که درون خود را پاک و شایسته کند خداى تعالى ظاهر او را پاک و شایسته مى فرماید و نیز بر تو باد که مغرور عمل نکند تو را شیطان ، به طورى که بگوید هرگاه ترک عمل نمى کنى پس بپوشان و مخفى دار عمل خود را به درستى که خداى تعالى زود باشد که ظاهر کند اثر عملت را، و اگر ظاهر کنى ممکن است به ریاء مبتلا شوى ، این خود عین تلبیس و ریاء مى باشد از جهت آن که پوشانیدن تو عمل را به واسطه آن که خدا ظاهر نماید، عین ریا و عمل کردن براى مردمان مى باشد، و هرگاه عمل تو فقط براى رضاى خداى تعالى باشد، چه نقصان و ضررى دارد براى تو اظهار کردن آن یا مخفى داشتن آن ، اگر نباشد منظور تو غیر از رضاى خدا. و هرگاه دانستى این را پس حذر کن از اینکه مبادا دقائق اخلاص و صعوبت آن ، حمل کند تو را بر کسالت و با زمانى از طاعت و نیز حذر کن از اینکه مبادا در اثر آنچه در خود مى یابى از سرور و خوشحالى به طاعت و زیادتى فرح به واسطه اطلاع مردمان به عبادت تو، از عبادت دور و کسل بمانى ، بلکه بر تو باد بر زیاد کردن طاعت و بجا آوردن عبادت ، و جهد کن در قطع ماده فساد و مسدود کردن رهگذرهاى شیطان ، و ترک عمل مکن .
خوشحال شدن به طاعت
اما سرور و خوشحال شدن به طاعت بر دو قسم است : قسمى از آن محمود و نیکو است و قسمى مذموم مى باشد.
آنچه محبوب مى باشد آن است که بوده باشد قصد و داعیه تو، اخفاى طاعت و اخلاص عمل تو براى خدا باشد، و نباشى از آن کسانى که عمل خود را بسیار مى دانند و ضمنا مسرور باشى از این جهت که خدا تو را توفیق داده بر عمل کردن ، و بیرون آورده است تو را از میان دسته باطلان و بیهوده کاران .
ولى مرسان خوشحالى را به سرحد عجب ، و اگر مردم اطلاع بهم رسانیدند از طرف تو نباشد.
اگر در این صورت خوشحال شوى به واسطه اطلاع ایشان ، نظر به آنکه حق تعالى ایشان را مطلع گردانیده است به افعال نیک تو از کرم و فضل خود، تا عزیز و مکرم باشى ، در میان مردم ، البته این خوشحالى پسندیده و محمود خواهد بود.
و سرور مذموم آن است که شاد شوى به واسطه بسیار کردن طاعت و عبادت و اعتماد داشته باشى بر آن به جهت مطلع شدن مردم ، تا قدر و منزلت تو در نزد ایشان زیاد گردد و مدح کنند تو را و به قضاى حوائج تو قیام نمایند و با تو، به اکرام ملاقات کنند وامثال اینها، که ریاء محض و باطل کننده اعمال مى باشد و آن ناشى است از محبت دنیا و فراموشى از نسیان نعمتهاى بى حد پروردگار در آخرت و در حقیقت آنچه نزد خداى تعالى مى باشد، البته بهتر است از دنیا و مافیها و در قرآن است که جزا داده مى شوند بندگان متقى و محسن در روز قیامت از حور و قصور بیرون از حساب ، به اندازه اى که در حدیث قدسى آمده : ما لا عین رات ولاخطر على قلب بشر آن چیزهایى که نه چشمى آن را دیده است و نه به دل کسى خطور نموده . نسئل الله من فضله ان لایعاملنا بعدله ، بل یسامحنا بعفوه ، و یستر زلاتنا بصفحه ، انه جواد کریم درخواست مى کنیم از فضل خداى تعالى که با ما با عدالت خود رفتار نکند، بلکه مسامحه بفرماید به عفو و مغفرت خود و بپوشاند لغزشهاى ما را به گذشت و آمرزش خود، همانا او بخشنده بزرگوار است .
4- عجب
اما عجب ، همانا آن بزرگ شمردن عمل است و خوشحال بون از آن ، به طورى که ببیند، عمل کننده ، نفس خود را خارج از تقصیر و این از اعظم مهلکات است ، بلکه عمل شخص را از کفه حسنات به کفه سیئات مى آورد و از اعلى درجات به اسفل درکات مى اندازد. چنانچه از اخبار سابق معلوم گردید، و از این روست که حضرت عیسى على نبینا (علیه السلام ) فرمود: یا معشر الحواریین : کم من سراج قد اطفاته الریح ، و کم من عابد افسده العجب اى گروه حواریین : چه بسا چراغهاى نورانى روشن ، که به بادى خاموش شده است ، و چه بسا عبادت کننده که در اثر عجب و خوش آیند از عمل خود، اجر خود را فاسد و ناچیز کرده است .
سعیدبن ابى خلف از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت کرده است که فرمود: علیک بالجد و لاتخرجن نفسک من حد التقصیر فى عبادة الله ، فان الله تعالى لایعبد حق عبادته بر تو باد به کوشش کردن و بیرون مدان خودت را از درجه تقصیر در عبادت خدا، چه آنکه خداى تعالى هرگز حق عبادت خود را، عبادت نمى شود. یعنى : هیچکس نمى تواند که عبادت کند خدا را حق عبادت او. و منشاء عجب کردن همانا غفلت است از عیوب افعال و اعمال خود و از آفت عبادات . و از جمله نعمتهاى الهى همانا قدرت دادن او است بندگان خود را براى انجام عبادت و مسخر گرداندن او است اعضاء و جوارح شخص را براى اداء طاعات و از این قبیل .
پس نظر کن به نماز خود که اکنون مرتکب شده اى که آن ستون دین و اول چیزى است که در روز قیامت به آن نظر مى کنند، به نحوى که اگر مردود باشد، باقى اعمال شخص مردود خواهد بود، پس تاءمل کن و ببین از روى آن چه ما از احادیث صحیحه نقل کردیم ، آیا مى توانى و اثق شوى از خودت ؟ و همچنین قیاس کن سائر اعمال و عبادات خود را پس از براى هر یک از وظایف و اعمال ، دستورات و حدودى است که نمى رسیم به آنها قیام نمائیم از غفلتى که داریم ، با وجود آنکه اگر نماز قبول نشود، آن اعمال نیز پذیرفته نخواهد بود.
و فرمود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ): اعلموا عبادالله ، ان المؤمن لایصبح و لایمسى الا و نفسه ظنون عنده ، فلا یزال زاریا علیها و مستزیدا لها، فکونوا کالسابقین قبلکم و الماظین امامکم ، قرضوا من الدنیا تقویض الراحل و طوؤ ها طى المنازل بدانید اى بندگان خدا، که بنده خوب خدا صبح نمى کند و شب نمى کند، مگر آنکه بد گمان مى باشد به نفس خودش ، لاجرم پیوسته عیب مى کند نفس خود را و از آن زیادتى مى طلبد، پس باشید مانند پیشینیان خود و گذشتگان ، به طورى که خیمه بردارید از دنیا، مثل خیمه برکندن شخص مسافر و درگذرید از دنیا؛ مثل درگذشتن از منزلها.
پس چگونه مى تواند انسان عجب کند به کرده خود، یا چگونه او را رسد که نفس خود را از قیام کنندگان به حقوق عبودیت و وظائف خدمت الهى بشمارد، و اگر به واسطه خوف استیلاى غفلت نباشد، تنها نظر افکندن مؤمن به نفس خود و سرور او نیست به عبادت خود، نقصانى به او وارد نمى ساخت ، به طورى که انسان حمد کند خدا را بر توفیقى که داده شده است بر او به عبادت و طلب زیادتى کند از فضل خدا و مسئلت نماید استکبال آن را، پس به تحقیق که فرموده است حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ): من سرته حسنته و سائته سیئته فهو مؤمن او را کار زشت او، همانا او بنده مؤمن مى باشد. و نیز آن حضرت (علیه السلام ) فرموده : لیس منا من لم یحاسب نفسه کل یوم ، فان عمل خیرا حمدالله و استزاده ، و ان عمل شرا استغفرالله نیست از ما آن کسیکه در هر روز با نفس خود حسابى نداشته باشد، به طورى که اگر کار نیک کرده است سپاس کند خدا را و از او زیادتى بخواهد، و اگر کار ناشایسته داشته ، استغفار کند از خداى تعالى .
پس این بود آنچه مقتضى حال بود از تحقیق ذکر منافیات که به رشته تحریر درآمد با رعایت اختصار، تا موافق مقصود ما بوده باشد، پس به درستى که ذکر پاره اى از منافیات در اینجا بالعرض بود و الله الموفق .
خاتمه
پس در آن دو بحث مى باشد اول : در جبران خللهائى است که واقع میشود در نماز و بیان تدارک دوائى که نافع این منافیات باشد بدان به درستى که خلل ، اگر از چیزهایى باشد که منافى اقبال و حضور قلب باشد به واسطه افکار خارجه از نماز پس دواى آن ، یاد آوردن عملى است که در آنوقت شخص مباشر آن عمل است و یاد آوردن خطرهائى که لازمه آن خواهد بود از قبیل غفلت و قبول نشدن عمل ، با وجود شدت حاجت شخص به آن عمل ، در دنیا و آخرت چه آنکه توفیق الهى شامل است حال مطیعین را در دنیا آخرت و احتیاج به آن ، حاصل است خصوصا در روز قیامت که مجال سخن در آن نیست و تقریر بر آن احاطه پیدا نمیکند، نه از روى عقل و نه از روى خیال و کسى طاقت تحمل احوال آن را ندارد و معاونى در آنجا نیست سواى رحمت خدا و کرم او، و قیام به اعمال صالحه و عبادتهاى مقبوله سود دهنده پس به درستى که طاعات وسیله روشنائى خواهد بود در آن تاریکیها و سبب نجات است از آن شدتها و باعث گذشتن از آن راه خوفناک و اکتساب اعمال صالحه نتوان کرد مگر در این دنیاى زائله و در این مدت قصیره که اکثر آن در غفلت صرف مى گردد و نزدیک است که آینده آن به گذشته پیوست بشود اگر بیدار نشود آدمى و تدارک نکند آنچه را که تقصیر کرده است و از طرفى نیست در آخرت مگر بهشت و دوزخ ، و بهشت مهیا شده براى پرهیزکاران و آتش مهیا گردیده براى فاسقان و باجلمه خطر بزرگ در راه است و پایان کار بس عظیم و هولناک و از طرفى غفلت شامل احوال است با این وجود گویا شعور در ما نیست تا درک کنیم کلم رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) را.
حضرت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرمود: یمضى على الرجل ستون سنة ان سبعون سنة ، ماقبل الله منه صلاة واحدة مى گذرد بر شخص ، شصت سال یا هفتاد سال ، در حالى که خدا یک نماز از او قبول نکرده است .
حضرت صادق (علیه السلام ) دعا فرمود به حماد بن عیسى که پنجاه مرتبه حج کند و خدا مال و فرزند او را زیاد گرداند. خداوند هم مستجاب نمود دعاى آن حضرت را و این دعاى حضرت به واسطه آن بود که حماد بن عیسى حفظ مى کرد کتاب حریز بن عبدالله سجستانى را که در مسائل نماز بود.
و وقتى که حماد نماز کرد در نزد آن حضرت دو رکعت پس فرمود آن حضرت : ما اقبح بالرجل منکم یمضى علیه ستون سنة اوسبعون سنة ، لایحسن ان یقیم صلاة واحدة بحدودها چقدر زشت است براى مردان شما که مى گذرد بر ایشان شصت سال یا هفتاد سال ، و نتوانند یک نماز را با حدود و آداب آن انجام دهند.
فرمود: حضرت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): و کم من قارء القرآن و القرآن ، یلعنه ، و کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و العطش چه بسا قرائت روزه دار که از روزه خود چیزى غیر از گرسنگى و عطیش به دست نمى آورد و امثال اینها از اخبار و آثارى که دلالت مى کند که کار، بسى سخت و دشوار مى باشد، پس احضار و یاد کردن اینها و آن چه در مقدمه ذکر شد، کمک و معین مى باشد براى حضور قلب ، زیاده بر آنچه گذشت از دواهائى که معین و کمک مى بود که در مطلب سوم ذکر شد.
و اگر بوده باشد آن منافى نماز، از قبیل چیزهائى که مفسد و مبطل نماز است ، همانا آنچه نفع مى دهد او را، تفکر کردن است در مضرت ریاء و آنچه فوت مى شود به سبب آن از صلاح قلب و آنچه محروم مى ماند این کس در آن حال ، از توفیق عبادت و ازمنزلت در نزد خداى تعالى در آخرت . آنچه بسر مى آید او را از عقاب و غضب و سخت ورسوائى هویدا، به طورى که منادى در برابر فرشتگان و بندگان خدا ندا میکند ریاکار را: یا فاجر یا غادر یا مرائى ! اما استحییت اذا اشتریت بطاعة الله تعالى عرض الدنیا، راقبت قلوب العباد و استعزئت بطاعة الله ، تعالى و تحببت الى العباد بالتبغض الى الله تعالى ، و تزینت لهم بالشین عندالله ، و تقربت الیهم بالعبد من الله تعالى ، و تحمدت الیهم بالتذمم عندالله ،و طلبت رضاهم بالتعرض لسخط الله تعالى ، اما کان احد اهون علیک من الله اى گنهکار رو سیاه و اى فریبنده و اى ریاکار! آیا حیا و شرم نکردى مراقبت و محافظت کردى خاطر مردم را، و سخریه کردى به فرمان خداى متعال ، و دوستى گزیدى به سوى بندگان مبغوض شدن نزد خداى تعالى و زینت گرفتى نزد ایشان به عیب گرفتن نزد خدا، و نزدیکى جستى به سوى ایشان به دورى جستن ازنزد خداى تعالى ، و نیکو و پسندیده شدى نزد مردم به ناپسند شدن نزد خداوند متعال ، و خواستى خشنودى مردم را به آنکه متعرض و در صدد غضب خدا درآمدى ، آیا هیچکس نزد تو پست تر و بى قیمت تر از خدا نبود.
پس علاج مفید آن است که تفکر کند بنده در این رسوائى و مقابله ، و قیاس کند آن را با آنچه حاصل مى شود برایش از بندگان از سود و خودآرائى در دنیا، و مقابله کند تمام اینها را با آنچه فوت مى شود از او، امور معنویه آخرت و آنچه کم مى شود از ثواب اعمال او، در صورتى که بسا باشد که به توسط یک عمل ، راجح شود میزان حسناتش ، در صورتى که خالص بجا آورد آن عمل را. پس وقتى که شخص فاسد گرداند عمل خود را به واسطه ریاء، برگردانند آن عمل را از کفه حسنات به کفه سیئات پس راجح شود به آن ، کفه سیئات بعد از آن مرجوح بوده . و بیندازند و سرنگون کنند او را در آتش و اگر نمى بود به واسطه ریاء مگر حبط و ناچیز شدن یک عبادت ، هر آینه همین کافى بود در ضرر او، اگر چه باز سایر حسناتش صحیح و راجح بر حسناتش مى بود، زیرا چه بسا باشد که اگر شخص آن عمل نیک را محفوظ مى داشت ، مى رسید به مرتبه هاى عالیه نزد خداى تعالى ، به طورى که در زمره پیغمبران و صدیقان مى بود ولیکن این ریاء پس مى اندازد او را از این مرتبه و برمى گرداندش به صف نعال از مراتب اولیاء، پس همین ضرر براى شخص ریاکار کافى و بس مى بود، اگر چه مستوجب دوزخ و رسوائى و راندن از درگاه هم نمى شد.
و اینها که ذکر شد مفاسد اخروى ریا بود با وجود اینها مفاسد دنیوى نیز دارد، و آن این است که حاصل مى شود شخص مرائى را تفرقه خاطر به سبب ملاحظه کردن حال خلق ، چه آنکه رضاى خلق به مرتبه اى است که نمى توان رسید به اقصى و نهایت آن از جهت آنکه یک فرقه اى به چیزى راضى مى شوند که فرقه دیگر از آن به خشم مى آیند، و رضاى بعضى در سخط بعضى مى باشد، پس هر کس طلب کند رضاى خلق را در چیزى که در آن دشمنى خدا است ، غضب کند خدا بر او و مردم را نیز خداوند به غضب مى آورد نسبت به او. چنانچه در احادیث وارد شده و تجربه هم بر آن دلالت دارد.
پس چه حاجتى کسى را مى باشد در مدح مردم و اختیار کردم ذم الهى به جهت مدح آنها، و حال آنکه زیاد نمى کند مدح ایشان نه رزق و نه عمر را و نفع نمى رساند در روز درماندگى و احتیاج و در اهوال روز قیامت .
و اما اگر باعث و علت ریاء، طمع آنچه در دستهاى مردم است بوده باشد، لاجرم مرائى بداند به درستى که خداى تعالى تسخیر کننده و گرداننده دلها است در دادن و ندادن خلق و همه خلق مضطرند و در دست قدرت او، و نیست رزاقى غیر از خدا و هر کس طمع کند در خلق ، خالى نمى باشد از خوارى و نا امیدى و غضب و خفت و اگر احیانا روزى به مراد خود، برسد باز هم از دلت و خفت خالى نمى باشد و اما هر کس اعتماد کند بر خدا و همت خود را مقصور و مصروف گرداند به کرم او، کفایت مى کند خدا مقصد و مطلب او را در دنیا و آخرت . پس چگونه ترک مى کند شخص ریاکار، آنچه را که نزد خداى تعالى باشد، به جهت امیدوارى کاذب و دروغى که به دست مردم دارد، که گاه باشد برسد به آن و گاه باشد نرسد، و اگر راست شود وفا نمى کند و نمى ارزد لذت آن ، به الم مذلت و منتش و اما مذمت مردم را از چه جهت شخص خوف داشته باشد و چرا بترسد؟ و حال آنکه کم نمى کند از روزى او چیزى را هرگاه خواست خدا در آن باشد، و تعجیل نمیکند در اجل او و پس نمى اندازد رزق او را و او را از اهل دوزخ نمى گرداند اگر پسندیده و مرضى خدا باشد.
پس بندگان همگى عاجزند و مالک نیستند از براى نفس خود سود و زیانى را و نه مالک موت و نه حیات و نه قادر بر حشر و نشرند بلکه عقل و نقل و تجربه ، اشعار و لالت دارد برخلاف همه اینها و به اینکه به اخلاص آورنده عمل براى خدا، محبوب قلوب مى گرداند خدا او را، و در نظر مخلوقات از صالحان و فاسقان ارجمند مى گردد، بلکه نر نظر اکثر کافرها نیز محبوب مى باشد چنانچه مى بینى که آدم صالح و شایسته را تعظیم و توقیر مى کنند و التماس برکت و دعا از او مى کنند با وجود ضعف و فقر و تنگدستى او و قلت عملش . و از طرفى شخص ریاکار را خداى تعالى باطنش را به خلق آشکار مى گرداند و خبث نفس و فساد نیتش را مى نمایاند به طوریکه مردم دشمن مى دارند او را و نمى رسد هرگز به مطلب خود و ضایع مى گردد رنج و تعب او و باطل مى گردد سعى او.
چنانچه روایت شده که مردى از بنى اسرائیل گفت : به خدا قسم ، البته عبادت مى کنم خداى تعالى را عبادتى که مشهور زبانها گردم به سبب آن عبادت پس بود به طورى که اول کسى بود که داخل مسجد مى شد و آخر کسى بود که از مسجد خارج مى گردید، و قسمتى بود که هیچ کس نمى دید او را مگر در حالتى که ایستاده به نماز و صائم بود، به طوریکه هیچ روز افطار نمى کرد و مرتب مى نشست در حلقه هاى ذکر و مجالس موعظه .
مدتى بسیار به این روش بود و هرگاه مردم به او مى گذشتند، مى گفتند درباره او: خدا جزایش را بدهد این ریاکار را. پس رو کرد روزى به نفس خود و با خود خطاب کرد که : اى نفس ! دیدى پاداش عمل کردن براى غیر خدا را. از آن وقت تصمیم گرفت و با خود گفت : البته خاص مى گردانم عمل خود را براى خدایتعالى ، و هیچ عملى بر عملهاى خود زیاد نکرد، همان قسمى که عمل مى کرد، عمل نمود ولى تنها نیتش را تغییر داده بود. یعنى : قصد خود را براى خدا خالص گردانده بود، آن وقت مردم هرچه به او مى گذشتند مى گفتند: خدا رحمت کند فلانى را.
و حق تعالى از این معنا در کتاب خود خبر داده است که فرموده : ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا سوره مریم آیه 96 البته آنان که ایمان ندارند به خداى تعالى و کارهاى شایسته مى کنند، خدا براى ایشان در دلهاى مردم محبت و مودتى قرار خواهد داد پس فرض کن و تسلیم باش که ایشان دوست دارند تو را و گرامى دارند تو را و تو پوشانیدى خبث باطن خود را از ایشان ، با آنکه خدا مطلع است از فساد نیت تو و خباثت درون تو، بالاخره چه چیز حاصل مى شود براى تو از مدح مردم ، در صورتى که تو نزد خداى تعالى عاصى و ریاکار بوده باشى و از اهل دوزخ باشى .
و از کدام شر مردم مى ترسى ، در حالتى که تو نزد خدا ممدوح و از اهل بهشت بوده باشى ، و داخل در زمره مقربان گردى و کسى حاضر باشد در دلش آخرت و نعیم ابدى آن و منازل رفیعه و قصور آن ، البته بسیار حقیر مى نماید در پیش او دنیا و آنچه در آن است از حیات پنج روزه آن ، به انضمام کدورات و ناتمامى مرادات دنیا و هرگاه شخص برگردانید قصد خود و مستقیم کرد روى دل خود را به جانب خداوند، خلاص مى گردد از مذمت ریاء و از محنت بدست آوردن دل مردم و منعطف مى شود از اخلاص او، نورهاى الهى بر دل و زبان او و به انس مبدل مى گردد وحشت او.
بارى اگر اکتفا نمى کنى به همه اینها که مذکور شد، پس تاءمل کن در سه چیز و فکر کن در این سه .
اول آنکه به نظر بیاور این را که هرگاه گفته شود به تو که مردى است با خود یک گوهر گرانبها و پرقیمتى دارد که مساوى است با صدهزار دینار و صاحبش محتاج است به قیمت آن و مى خواهد آن را بفروشد به نقد، بلکه محتاج است به چند برابر قیمت آن ، یعنى : صاحبش محتاج است به بیشتر از صد هزار دینار، پس در این صورت مشترى آمده که متاع او را به چند برابر ارزش آن بخرد و به آن زیادتر از قیمت آن گوهر را بدهد و از طرفى صاحب گوهر در کمال حماقت ، متاع خود را بفروشد به آن مشترى که به یک فلس مى خرد آیا چنین فروشنده اى زیان آشکار و غبن فاحش نخواهد داشت ؟ آیا این معامله اش دلالت بر کوتاهى همت و فهم او ندارد؟ و ضعف راى و قلت عقل او را نمى رساند؟ بلکه آیا دلالت نمى کند بر سفاهت و بى خردى محض او؟ همین معامله به عینه ، نظیر حال آدم ریاکار مى باشد، بلکه حال آدم ریاکار در سفاهت و بى خردى به مراتب بیشتر مى باشد چه آنکه بهره اى که آدم ریاکار از مدح مردم و متاع ناچیز دنیا به دست مى آورد، نسبت به خشنودى پروردگار عالمیان و پاداش آخرت و نعمتهاى بى نهایت آن ، که از شائبه نقص و کدورت خالى است کمتر مى باشد از یک فلس نسبت به صدر هزار هزار فلس بلکه پاداش الهى در برابر تمام دنیا که به شخص ریاکار بدهند، بیشتر مى باشد از صدهزار هزار درهم و دینار که در بربر یک فلس به آدم بدهند پس اى انسان ریاکار، این است زیان آشکار که دست خود را از نعمتهاى بى زوال الهى تهى گرداند و از آن کرامات باز بمانى ، در برابر مدح ناچیز مردم و دل خود را به ثناى ایشان شاد گردانى و اگر چنانچه داراى این همت پست هستى یعنى : از یک دینار نقد نمى توانى صرف نظر کنى ، نظر خود را جلب آخرت بکن ، تا دینار هم با تو مساعدت و همراهى کند، آن وقت هر دو را خواهى داشت بلکه بهتر از این ، آن که خداى تعالى را اراده کنى تا هم دنیا و هم آخرت را داشته باشى ، چه آنکه خداى تعالى مالک دنیا و آخرت مى باشد.
چنانچه خداوند متعال فرموده : من کان یرید ثواب الدنیا فعندالله ثواب الدنیا و الاخرة هرکس پاداش و اجر دنیوى را خواسته باشد، بداند که براى خداست و در ملک خداى تعالى مى باشد، هم پاداش دنیا وهم پاداش آخرت .
و فرموده است پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله ): ان الله یعطى الدنیا بعمل الاخرة و لایعطى الاخرة بعمل الدنیا خداوند متعال مى دهد دنیا را در برابر عمل کردن جهت آخرت ، ولى هیچ وقت پاداش آخرت را نمى دهد به واسطه عمل کردن جهت دنیا. پس هرگاه خالص گردانیدى نیت خود را و نیکو کردى قصدت را براى آخرت حاصل مى شود براى و دنیا و آخرت هر دو. و اگر اراده کردى دنیاى تنها را آخرت از دست تو مى رود، و بسا باشد که به پاداش دنیا هم نرسى آن طورى که خواسته اى و بر فرض آنکه به دنیا هم برسى بر وجهى که حسب خواهش تو باشد، باقى و مستدام نمى ماند براى تو، بلکه به زودى برطرف مى شود آن وقت تو خسران دنیا و آخرت را برده اى ذلک هو الخسران المبین سوره حج ، آیه 11 و این است زیان آشکار.
و نظیر این داستان این شخص و این مثل ، همانا داستان کسى است که بتواند با یک جزء از عمر خود و یک نفس از نفسهاى خود، تحصیل کند بهشت و نعمت جاویدان آن را، ولى صرف کند آن عمر و نفس را در یک دانگ یا یک دانه بى قابلیت یا در یک درهم یا در یک دینار و از طرفى آن گنج بى پایان را واگذارد بدون ضرورت و تعلقى ، پس نیت این مگر عین غفلت و زیان و پستى همت و خوارى نفس .
دوم : آنکه مخلوقى که تو، جهت خشنودى ، او و براى خود نمائى به او عبادت مى کنى و رضاى و را طلب مى نمائى اگر بداند که تو براى او عمل و عبادت مى کنى ، هر آینه بدش مى آید و غضب مى کند بر تو و اهانت و استخفاف مى کند به تو، علاوه بر آنچه خدا غضب مى فرماید ولى آن چه جهت خدا عمل مى کنى خالصا لوجه الله هم باعث خشنودى خدا مى گردد وهم باعث رضایت خلق ، پس چگونه عاقل عمل کند براى کسى که اگر بداند او، که این کار را براى طلب رضایش مى کنند بدش مى آید و اهانت مى نماید؟!
سوم : کسى که بتواند سعى کند به جهت تحصیل رضایت پادشاه عظیم الشاءن و اعظم پادشاهان دنیا ولى رضایت کناس خیسى الناسى را اختیار نماید، البته آن پادشاه عظیم الشاءن بر او قهر مى نماید، بلکه بر فرض آنکه پادشاه به او سخط نکند، آیا خود این عمل ، دلیل بر سفاهت و پستى راءى و بدنظرى آن شخص عمل کننده نمى باشد؟ بلکه به او گفته مى شود چه مى خواهى از رضایت این کناس پست ، با آنکه مى توانى رضایت پروردگار جهانیان را به دست بیاورى که او کافى است تو را از همه چیزى و در همه کارى و در همه حالى .
نسئل الله حسن العاقبة و حسن التوفیق لما یحب و یرضى درخواست مى کنیم از خداى متعال ، عاقبت به خیرى و حسن توفیق را در آنچه خدا را خرسند و خشنود مى نماید.
و اما دواى عملى انى امراض قلبى ، پس آن عادت دادن و حکم فرمودن نفس است به اخفاى عبادت و بستن دربها را در هنگام عبادت چنانچه مى بندى دربها را در وقت ارتکاب فواحش و اعمال قبیحه تا آنکه نفس خود را قانع کنى به علم خداى تعالى و به اطلاع او سبحانه بر عبادت تو و باید منازعه نکند نفس تو با تو در فهماندن به غیر خدا این امر در ابتداء شاق و مشکل مى باشد و در اول مجاهده بسى صعب است ، لیکن اگر صبر کنى بر این رویه مدتى با تکلف و مشقت البته آهسته آهسته ساقط مى شود از تو این حال و ثقل آن برطرف مى گردد به سبب پى در پى آمدن الطاف الهى و امداد حضرت او که از جانب او به بندگان خود مى رساند از حسن توفیق . ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم سوره رعد آیه 11 خدا تغییر نمى دهد حالتى را که در طایفه اى باشد، مگر به آنکه تغییر بدهند ایشان ، آن حالت بدى را که در خودشان مى باشد. لاجرم از بنده است مجاهده و از خدا است هدایت و تاءیید. قال الله تعالى : و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا سوره عنکبوت ، آیه 69 کسانى که مجاهده و شمقت مى کشند در رسیدن و سیر و سلوک به سوى ما، البته ما هدایت و راهنمائى مى کنیم ایشان را به راه خودمان .
و اگر باشد منافى نماز از قبیل چیزهائى که بعد از عبادت سر مى زند، از قبیل ریاء و عجب دانستى دواى آنها را.
اما دواى عجب : پس نگاه کن در آلات و اسبابى که تو، به سبب آنها قوت عبادت بهم رسانیده اى و آن عبادت باعث عجب و خوش آینده تو شده ، و همچنین نظر کن به قدرت و علم و اعضاء ورزقى که مى خورى ، تا قوت به هم رسانى براى آن عبادت ، لاجرم مى یابى که همه آنها از جانب خداى تعالى است . به طورى که اگر نمى بود رزق او، قدرت بهم نمى رسانیدى بر چیزى از اینها و دیگر نظر بیفکن بر نعت ارسال رسل براى تو و نعمت خلق عقل در تو، تا تو هدایت بیابى به آن به راه حق ، آن وقت نگاه کن در قیمت عملى که مى کنى ، ببین که چگونه نیست محض است و هرگز مقابله نمى کند با یک نعمت از نعمت هاى نامعدوده الى و جز این نیست که مى گردد عمل تو با قیمت ، در وقتى که به موقع و محل رضایت و خشنودى خدا واقع گردد والا تو خودت مى بینى که مزدور یک روز دراز را به دو درهم کار مى کند و نگهبان یک شب تمام را شب بیدارى مى نماید به دو دانگ درهم و همچنین اصحاب صنایع و پیشه وران که هر یک عمل مى کنند درازاى روز را یا شب را به مزد اندکى پس اگر تو کارى بکنى جهت رضایت خدا، یا روزه اى بگیرى از براى او و روزى را صبر کنى بر تشنگى و گرسنگى آن روز، حق تعالى در پاداش تو مى فرماید: انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب سوره زمر آیه 10 جز این نیست که تمام داده مى شوند شکیبا کنندگان ، پاداش عمل خودشان را بیرون از حساب .
و در حدیث قدسى وارد شده که : اعددت لعبادى الصالحین ما لاعین رات ولا اذن سمعت ، و لاخطر على قلب بشر مهیا و آماده کرده ام براى پاداش بندگان شایسته ام نعمتهایى را که نه چشمى دیده است و نه گوشى شنیده و نه بر قلب کسى خطور کرده است بنابراین ، مى یابى که عمل یک روز تو، به یک درهم مى ارزد با احتمال تعب عظیم و این هم در برابر ظهرانه چاشت یا شام تو خواهد بود، ولیکن خدا بیرون از حساب و اندازه اجر به تو داده است .
و همچنین اگر شبى را برخیزى براى عبادت و تحصیل رضایت خدا حق تعالى ، در پاداش آن فرموده : فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین جزاء بما کانوا یعملون سوره سجده ، آیه 17 هیچ کس نمى داند که چه چیز مخفى و ذخیره شده است براى این اشخاص از چشم روشنى هنگام پاداش به پاس اعمال خالصى که فقط براى رضاى خدا و تقرب به درگاه او انجام داده اند. پس قیمت این عمل اگر براى مردم مى کردى ، یک درهم یا دو درهم بود، و از براى خدا کردن این همه قدر و قیمت بهم مى رساند بلکه ساعتى که از براى خدا در دو رکعت نماز سنتى ، از روى اخلاص و توجه تمام گزارده شود، یا آنکه نفسى که در آن نفس بگوئى : لااله الاالله خداوند متعال در پاداش آن فرموده : من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب سوره مؤمن ، آیه 40 هرکس که کار شایسته اى بکند خلص براى خدا، خواه مرد باشد یا زن ، در صورتى که آن شخص به خدا ایمان داشته باشد، داخل بهشت خواهد شد و روزى داده شود او در بهشت روزى بى حساب و شمار. پس سزاوار است براى شخص عاقل در این هنگام که ببیند حقارت و کمى عمل خود را آن وقت منت نبرد به جز از خداى تعالى که به او توفیق داده در آنچه مشرف به آن گردیده با آن عطا فرموده و باید مواظف باشد شخص که مبادا آن کار را طورى قرار دهد که شایسته خدا نباشد و مبادا آن عمل باعث خشنودى خداى تعالى نگردد، چه آنکه اگر شایسته خدا نباشد، و باعث خشنودى حضرت او نگردد، برمیگردد قیمت آن عمل به قیمت اصلى خود که یک درهم یا دو درهم باشد.
اکنون تو قیاس کن عمل خودت را در برابر اجر الهى ببین آیا در برابر عشر عشیر (یک درهم آن واقع مى شود و آیا تو مى توانى که ده یک آنچه بر تو لازم است اتیان کنى البته نمى توانى غیر از اظهار عجز و قصور همچنان که اشاره به آن شده است در خبر حضرت داود على نبینا (علیه السلام ) در وقتى که وحى فرمود خدا به آن حضرت : ان اشکرلى حق شکرى فقال : یا رب کیف اشکرک حق شکرک ، و الشکر من نعمتک تستحق علیه شکرا فقال : یا داود اذا عرفت ان ذلک منى فقد شکرتنى
اى داود، شکر گزار مرا، حق شکر گزاردن را، عرض کرد: پروردگارا! چگونه مى توانم شکرگزارى تو را حق شکرگزارى و حال آنکه شکر هم از نعمتهاى تو مى باشد که در برابر آن سزاوار شکر دیگرى مى باشى ؛ خداى تعالى فرمود: اى داود، موقعى که فهمیدى و دانستى که خود شکرگزارى هم نعمتى مى باشد از جانب من ، همین حق شکرگزارى من مى باشد.
و روایت شده که بعضى از واعظین گفتند به برخى از خلفاء: اتراک لو منعت شربة من الماء عند عطشک بم کنت تشتریها؟ قال : بنصف ملکى قال اترها لوحبس عنک خروجها بم کنت تشتریه ؟ قال : بالنصف الاخر قال : فلا یغرنک ملک قیمته شربة ماء بگو بدانم اگر بازدارند تو از شربت آبى هنگام تشنگى ، چقدر حاضر هستى بخرى آن را؟ خلیفه گفت : به نصف مملکت خودم واعظ گفت : اگر در وقت بیرون آمدن آن از مخرج خود، نگذارند خارج شود چقدر راضى هستى بدهى جهت بیرون شدن آن ؟ گفت : به نصف دیگر مملکتم واعظ گفت : لاجرم مغرور مباش به مملکتى که قیمت آن یک شربت آب است .
پس با خود فکر کن آیا روزى چند مرتبه آب مى خورى با شرب گواراى آن ؟ و چقدر خوراکیهاى گوارار داخل گلوى تو مى شود در عین عافیت و ببین چه مقدار با چشم خود نگاه مى کنى و با گوش خود مى شنوى و با دماغ خویش مى بوئى و مى روى به پاهاى خود به هر جا که خواسته باشى و مى گیرى با دستت هرچه را مى خواهى ، و غیر از اینها از نعمتهاى حواس و اعضاى ظاهرى و قواى باطنى که اطلاع ندارد بر دقایق خلقت و غرایب صنعت آنها، مگر خداى عزوجل . از قبیل مجارى طعام و شراب و تصاریف هضم و تفریق فضولات آن ! اگر صرف کنى زمانى دراز فکر خود را در آنها هر آینه تعجب مى کنى از بدایع صنایع الهى در هر یک و اگر مفقود شود بعضى از آنها و طلب کنى طبیبى را که برگرداند آن عضو را به سلامتى اول خود، خواهى در عوض آن ، یک سال و را خدمت کنى و بسیار خوشحال میشوى به آن و آن مرد طبیب را از جمله منعمان خود میدانى در صورتى که چندین مقابل آن از نعمتهاى نامعدوده الهى با تو، سالهاى دراز موجود است و تو از عهده خدمتى در عوض یکى از آنها برنمى آئى ، و خداوند متعال نیز در برابر آن نعمتها، خدمت و پاداشى نخواسته است مگر اندکى از اوقات خود را که صرف عبادت کنى و اگر در این جمله تاءمل کنى و به عیب اعمال خودت بینا شوى که چگونه ناچیز است اعمال تو در برابر نعمتهاى خداوند متعال ، به هیچ یک از اعمال خود اطمینان و وثوق به هم نمى رسانى ، بلکه شرم مى دارى از کردن و بجا آوردن آنها.
قال الله تعالى : و ان تعدوا نعمة الله لاتحصوها ان الله لغفور رحیم سوره نحل ، آیه 18 اگر بشمارید نعمتهاى خداى تعالى را احصاء نتوانید کرد، البته خداوند بسیار آمرزنده و خیلى مهربان است پس نعمتهاى الهى بر تو خارج از حد و غیر قابل شمارش است و عمل تو بر تقدیر سلامتى از آفات و قبول شدن آن ، قابل احصاء و معدود و محدود خواهد بود، پس چگونه در برابر نعمت هاى غیر قابل احصاء، تواند بود، پس هرگاه مقابله کنى عمل خود را با نعمتهاى الهى ، در نهایت اعتراف و تصدیق به تقصیر خود خواهى نمود، و تصدیق خواهى کرد بزرگوارى خدا را و غیر از یاد کردن منتهاى الهى و خوار و حقیر شمردن نفس خود را و در معرض غضب و سخط دانستن خود، چاره اى دیگر نیست ، تا بسا باشد که به خاطر همین افکار و اظهار عجز و شرمندگى به پیشگاه بارى تعالى ، فائز شوى به رحمت حضرت ایزدى .
و فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): من مقت نفسه دون مقت الناس امنه الله من فزع یوم القیمة هر کس دشمن داشته باشد نفس خود را، نه دشمن داشته باشد مردم را، ایمن مى فرماید خدا او را از فزع و عذاب روز رستخیز.
روایت کرده اند که عابدى الهى مى کرد هفتاد سال ، روزها روزه بود وشبها را به عبادت قیام داشت ، موقعى از خداى تعالى حاجتى درخواست کرد، خدا حاجت او را بر نیاورد، آن مرد عابد رو کرد به نفس خود و خطاب کرد اى نفس ! اگر از تو خیرى مى بود نزد خداى تعالى البته خدا برمى آورد حاجت تو را حق متعال به سوى او فرشته اى فرستاد و به او گفت : اى پسر آدم آن ساعتى که حقیر و پست شمردى نفس خود را بهتر بود از عبادت هفتاد سال تو.
بارى بعد از این فکر کن در این سه چیز.
اول : اگر پادشاهى از پادشاهان ، جیره اى بدهد به یکى از اتباع و خدمتکاران خود یا طعام و کسوه اى یا درهمى چند به او بدهد، با وجودى که اینها همه فانى و از بین مى روند، با این وجود، مى بینى که آن شخص خدمت مى کند از براى او، انواع خدمت ها را در اوقات شب و روز، و مى کشد خواریها و حقارتها را، چنانچه مى بینى که یک نفر از خدمه مى ایستد بالاى سر ملک ، بعضى شب یا تمام شب را، و بیدار مى باشد در پاسبانى و حفاظت آن پادشاه و همچنین به نوبت ، خدمت او را مى کنند تا زنده اند و بعضى سعى مى نمایند در مهمات او و برخى مرتکب کارهاى سخت و دشوار مى شوند و به دریاها و به سفرهاى دور و دراز مى روند و خود را به مهلکه ها مى اندازند و جان خود را که عوضى در برابر آن نیست در راه او نثار مى کنند در کارزارها و معرکه هاى جنگ با دشمنان او، در صورتى که در آخرت هیچ نصیبى از پادشاه به آنها نمى رسند پس ببین چگونه متحمل این همه خدمتها مى شوند از براى خسیسه فانیه دنیا، و با وجود این ، اعتراف دارند به نعمت هاى پادشاه ، و اقرار مى نمایند به تفضل او در حق خود و منت مى کشند از او، با آنکه این نعمت ها در حقیقت از خداى تعالى مى باشد و اگر پادشاه بخواهد یک دانه اى برویاند یا خواسته باشد یک تار موئى بیافریند، هرگز نمى تواند و ایشان (یعنى : خدمه او) همگى اعتقاد دارد که این نعمتها از خود پادشاه نمى باشد، با این وجود، احسان او را بزرگ مى شمارند. پس چگونه تو عمل ناچیز خود را که مشوب است به این همه آفتها و نقصانها، در برابر احسان حقیقى خداى تعالى بزرگ مى شمارى ؟ در صورتى که نعمت وجود تو، از خدا مى باشد و او آفریده است تو را، در حالى که تو چیزى نبودى پس خداى تعالى تربیت کرده است تو را و انعام نموده به تو از نعمتهاى درونى و بیرونى در نفس تو و دین و دنیاى تو، به اندازه اى که عقل و فهم تو و دیگران و وهم و گمان هیچ کس درک آن را نمى کند و خداى تعالى بر این عمل قلیل تو که مملو است از عیبها و آفتها، ثواب جزیل دائمى قرار داده عیوب و آفتها، بسیار دانستن از شاءن آدم عاقل نیست .
دوم : آنکه فکر کنى یک پادشاهى که از شاءن او است که همه پادشاهان بزرگ او را خدمت و ستایش کنند، هرگاه دستور بدهد که هیچ کس شرم و دریغ نکند از اینکه براى او هدیه اى بیاورد، حتى از آوردن یک برگ سبز به عنوان هدیه کسى آزرم نکند. آنوقت ، بزرگان و اکابر و امراء و رؤ ساء و اغنیاء، هرکدام با انواع هدیه هاى گوناگون و پیشکشى هاى مختلفه و جواهرات متنوعه بیایند نزد او و بیاورد یک نفر سبزى فروش ، برگ سبزى را یا یک نفر روستائى سبد انگورى هدیه بیاورد که قیمت آن یک درهم باشد و آن را نزد آن پادشاه ببرد، و در آن حال ، آن هدیه هاى روى هم ریخته باشد، با وجود آن همه عطیه هاى گوناگون ، پادشاه آن بزرگ سبز و میوه ناچیز را قبول کند و دستور بدهد به خدمتکاران خود که نفیس ترین خلعتها را بر اندام آن مرد بپوشانند و بفرماید که قیمت آن را به صدهزار دینار طلا برسانند و کرامت هاى دیگر نیز به آن شخص بکنند پس هرگاه آن شخص سبزى فروشى و دهاتى که هدیه اى ناچیز را آورده ، پیش خود تصور کند که پیشکشى او زیاده بوده است و هدیه خود را بزرگ بشمارد و فراموش کند که آن همه احسانها را پادشاه از نزد خود به او نموده ، بلکه همه جایزه هاى شاهانه را در برابر هدیه ناچیز خود بداند، آیا مردم نمى گویند که آن مرد دیوانه است و عقل او زائل گردیده و نمى گویند او سفیهى است بى ادب و نادان .
سوم : آن که پادشاهى که شاءن او است که همه پادشاهان خدمت کنند او را امراء، بالاى سر او موظف باشند به ایستادن و بزرگان و موالیان در برابرش متولى خدمت باشند و حکماء و اکابر در پیشگاه او کوچکى کنند. آن وقت هرگاه این پادشاه اذن و اجازه بدهد به فقیرى تا داخل سراى و بشود و اجازه بدهد یک نفر روستائى را که نزدیک او گردد، به طورى که جاى دیگران ، یعنى : جاى امراء و وزراء و بزرگان سلطان را تنگ کند و از براى او پادشاه جاى معینى و مکان نیکى قرار دهد آیا آنان نمى گویند که این پادشاه بسیار احسان نمود به این آدم فقیر روستائى ؟ و آیا نمى گویند بسیار نعمت به او داد؟
آن وقت اگر آن شخص فقیر در اثر منت و اکرام پادشاه ، خود را بزرگ بشمارد و عجب کند به خدمت خود آیا مردم نسبت نمى دهند این مرد را با این خدمت ناچیز سهل ، به سفاهت و جنون و بى خردى ؟ و نمى گویند این مرد دیوانه شده است پس چگونه عجب توان کرد به عبادت خود و حال آنکه از براى پروردگار است پادشاهى آسمانها و زمینها و فروتنى و پستى مى کنند براى حضرت او همه عالمیان ، و ایستاده اند به خدمتش ملائکه مقربین و انبیاى مرسلین و عدد آنها به اندازه اى است که نمى داند آن را مگر پروردگار عالمین که آفریننده آنها است . و جمعى از این ملائکه ها فرو رفته پاهاى ایشان به طورى که به منتهاى زمین رسیده است و سر آنها به عرش برخورده است با این عظمت ، سرهاى خود را به زیر افکنده و سر بالا نمى اندازند هرگز، از بس تعظیم و جلالت الهى را مى دانند و همواره در ذکر و ثناى الهى هستند و تا آخر مدت عمر چنین خواهند بود و در موقعى که خداى تعالى بخواهد بمیراند آنها را، ایشان سر برمى دارند و مى گویند: سبحانک ماعبدناک حق عبادتک منزه و پاک هستى پروردگارا، ما عبادت نکرده ایم تو را حق عبادت را.
و البته پوشیده نیست بر کسى حال پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) در جدیت و اجتهادى که در عبادت پروردگار خود داشت ، و حال ائمه اطهار بعد از آن حضرت ، که اگر نوشته شود مقدار کمى از عبادت ایشان ، این کتاب از حد اختصار بیرون و به نهایت اکثار پیوند خواهد شد، با وجود این ، معترف بودند به تقصیر خود و گریه مى کردند بر حال خود و حقیر مى شمردند طاعت خود را پس تو راضى و خرسند هستى از نفس خود، به و رکعت نمازى که مملو است از عیبهاى گوناگون و از طرفى خداوند متعال وعده فرموده از ثواب ، به قدرى که به دل هیچ کسى نمى گذرد و تو عجب مى کنى به اینقدر عبادت و بسیار مى شمارى آن را و نمى بینى منت خداى تعالى را نسبت به خود، پس تو چقدر انسان نادان و بشر جاهل و آدم بدى هستى و چقدر چشم سفید مى باشى .
ولى اگر ما تعقل کنیم و از روى تدبر به اعمال خود نظر کنیم ، خواهیم یافت آنها را که به کفه سیئات مایل ترند از کفه حسنات از جهت زیادتى غفلت و بسیارى معایب و تشویش مقاصد و فساد دلها.
اللهم لا تکلنا الى اعمالنا، و لا تؤ اخذنا، بتفریطنا واهمالنا، و اشملنا و انسک و خذ بنواصى قلوبنا الى جوار قدسک ، فقدیما سترت ، وعظیما غفرت ، و جزیلا اعطیت ، جسیما ابلیت و انت ارحم الراحمین و اکرم الاکرمین فما قدمت علیک ایادینا الا صفرا من الحسنات مملوة بالمعاصى و السیئات و جودک اوسع و اکمل من ان یضیق عمن التجاء الیک و اعتمد بفضلک و رحمتک ، و انت دللتنا على جودک ، و هدیتنا الى فضلک و امرتنا بالدعاء و ضمنت الاجابة و انت الجواد الکریم بار پروردگارا! واگذار مکن ما را به حال خود و مواخذه مفرماى ما را در اثر زیاده روى و بیهوده کارى ، و شامل ما کن از فضل و انس خود و بکشان زمام دلهاى ما را به سوى همسایگى قدس خود، چه آنکه تو از دیرینه ، بخشنده بوده اى و چیزهاى بزرگ عطا مى کنى و احسانهاى سترگ مى بخشى و تو مهربان ترین مهربانان هستى و بزرگوارتر از همه بزرگواران مى باشى ، نمى آید و دراز نمى شود دستهاى ما به سوى ، مگر در حالتى که از حسنات تهى و از گناهان پر مى باشد و از طرفى بخشش تو افزونتر و بالاتر است از آنکه کم بیاید از کسى که پناه به آن بخشش برده به طورى که شامل حالش نشود، و نیز افزونتر است از علم آنکه کم بیاید از مشمول شدن حال کسى که اعتماد نموده به فضل و رحمت تو، تو ما را دلالت کرده اى بر بخشش خود، و راهنمایى نموده اى ما را به افزونى خود و دستور فرموده اى ما را به خواندن و ضمانت نمودى اجابت را و تو بخشنده بزرگوار هستى .
نماز جمعه
نماز جمعه اختصاص دارد به اینکه به خاطر بگذرانى که روز جمعه روز بزرگ و سید روزها و عید شریف مى باشد حق تعالى مخصوص گردانیده آن را به این امت ، تا تقرب بجویند به وسیله این روز، به جوار رحمت او و در شوند از دوزخ و از رانده شدن از درگاه الهى و رغبت کنند در این روز به رو آوردن و متوجه شدن به اعمال صالحه و تلافى کنند تقصیرات سائر روزهاى هفته خود را و همت خود را برگردانند جانب آنچه مقرب ایشان است به خدا و نزدیک است به حضرت پروردگار، که آن نماز جمعه باشد، و تعبیر فرموده است خداوند متعال از نماز جمعه ، در کتاب عزیز خود به ذکرالله و مخصوص گردانیده آن را از سائر نمازها به ذکرى که آن مخصوص این نماز مى باشد و فرموده : یا ایهاالذین امنوا اذا نودى للصلاة من یوم الجمعة ، فاسعوا الى ذکر الله ، و ذروا البیع ، ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون سوره جمعه آیه 9 اى کسانى که ایمان آورده اید به خداى تعالى هر موقعى که منادى ندا سر زد در روز جمعه (براى نماز جمعه ) البته بشتابید به سوى ذکر خدا و رها کنید خرید و فروش را، چه آنکه این کار (یعنى : آمدن به سوى نماز جمعه و ذکر خدا) بهتر مى باشد براى شما، اگر فضیلت نماز جمعه را بدانید.
در این آیه شریفه ، نوعى از تاءکید و تنبیه مى باشد بر اهمیت این کار، کسانى که بصیرت در ادبیات عربى داشته باشند، متوجه مى شوند. و از اهم رمزهاى آن این است که تعبیر فرموده از نماز جمعه ، به ذکر الله چه آنکه این اشارت است به آنکه غرض اصلى از نماز، تنها مجرد حرکات بدن و سکنات و رکوع و سجود نمى باشد، بلکه مقصود اصلى به یاد بودن خدا مى باشد به قلب و احضار عظمت او سبحانه است به دل .
پس در این نکته سرى مى باشد و البته نماز بازدارنده است از فحشاء و منکر، چنانچه در کلام الهى واقع شده : ان الصلاة تنهى عن الفشحاء و المنکر سوره عنکبوت آیه 45 به درستى که نماز باز مى دارد شخص را از کارهاى زشت و ناگوار البته نماز در وقتى از فحشاء و منکر، شخص را باز میدارد که با توجه تمام و ملاحظه جلال و ساحت قدس الهى بوده باشد. تفسیرهاى زیادى وارد شده در ذیل این آیه ، به طورى که مى رساند که مراد از نماز تنها ذکر و جنباندن زبان نمى باشد. پس وقتى که نماز جمعه چنین قابلیت را داشته باشد لاجرم لازم و واجب است اهتمام به آن ، زیاده بر نمازهاى دیگر، و واجب است مهیا و مستعد شدن مر ملاقات الهى را و ایستادن در برابر خدا، در آن وقت نیکو با طرزى نیکو.
و به دل بگذران این را که هرگاه فرمان دهد تو را پادشاه بزرگى از پادشاهان دنیا، به تشرف محضر او و آمدن به شتاب در پیشگاه او در وقت معینى ، آیا تو مهیا و مستعد نخواهى شد به تمام درجه استعداد؟ آیا مهیا نمى شوى باسکونت و اطمینان و وقار و با لباس فاخر و با استعمال کردن بوى خوش و امثال اینها؟ بر وجهى که مناسب حال آن پادشاه باشد و از همین جا است که در روز جمعه ، نظافت و بوى خوش و عمامه نهادن و سرتراشى و شارب گرفتن و ناخن چیدن وارد شده است .
پس مبادرت کن وقت داخل شدن جمعه به این شرطها، با دل پاک و کمال توجه به سوى خدا و عمل خالص که نزدیک کننده به خدا باشد و با نیت پیراسته چنانچه مى گردى این طور در وقت ملاقات پادشاهى از پادشاهان دنیا. و اگر بزرگ نکنى همت خود را در این چیزها و رو به این وظائف نیاورى . از قبیل : خوشبو نمودن وزینت کردن ، ناچار زیان خواهى برد در معامله خود با خدا، و بعد از این حسرت خواهى خورد. و هر قدر ممکن باشد تو را و بتوانى که زیاد کنى نیت و قصد خود را در آنچه ثواب بر آن مترتب مى شود، البته این کار و این نیت را بکن ، تا بهره تو افزون و پاداش عمل تو زیاد گردد به واسطه آن نیت .
پس قصد کن به غسل جمعه کردن ، استحباب روز جمعه را و توبه نمودن و داخل شدن مسجد را و همچنین به باقى کارهاى نیک . و در استعمال بوى خوش ، قصد کن عمل کردن به سنت پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) را و بزرگ دانستن مسجد و احترام خانه خدا را، چه آن که خدا دوست ندارد کسى داخل خانه او بشود مگر در حالیکه خوشبو باشد و نیز قصد کن به خوشبو کردن خود حق اشخاصى را که در پهلوى تو هستند در مسجد، تا از مجاورت تو آزار نکشند و تو را به بدبوئى غیبت نکنند و به سبب غیبت تو ایشان به معصیت نیفتند و گفته اند اگر کسى کارى کند که مردم در غیبت بیفتند و او قادر باشد و بتواند آن را از خود دفع کند، لاجرم او شریک در معصیت غیبت آنها خواهد بود چنانچه خداى تعالى فرموده : ولاتسبوا الذین یدعون من دون الله ، فیسبوا الله عدوا بغیر علم سوره انعام آیه 108 ناسزا نگوئید به کسانى که مى خوانند غیر خدا را (یعنى : به مشرکین و بت پرستان بد نگوئید) زیرا بد گفتن شما به آنها سبب مى شود که ایشان هم بد بگویند به خداى تعالى که معبود شما است ، از روى ستم و بى دانشى خود.
پس هرگاه حاضر شوى به نماز جمعه ، حاضر کن دلت را به جهت فهمیدن خطبه و موعظه و مستعد و مهیا شو به جهت تلقى اوامر و نواهى که از شارع مقدس رسیده است پس به درستى که همین است غرض اصلى از بلند خواندن خطبه و استماع مردمان و حرام بودن سخن گفتن در اثناى خطبه خواندن . پس بده حق هر صاحب حقى را، بسا باشد که انشاء الله بوده باشى از نوشته شدگان در دیوان سابقین و مقربین زیرا که مى نویسند نام نمازگزاران را در این روز شریف ، و عرضه مى دارند به حضرت پروردگار، و مى پوشانند برایشان خلعتهاى نور قدسى ، و به تحقیق روایت شده است که : ان الملائکة تقف على ابواب المساجد و بایدیهم قراطیس الذهب و اقلام الفضة ، یکتبون الاول فالاول و ان الجنان لتزخرف و تزین ، و ان الناس یتسابقون الیها على قدر سبقهم الى الصلاة ، و لاتزال الملائکة یکتبون الداخل الى ان یخرج الامام ، فاذا خرج طویت الصحف و دفعت الاقلام و اجتمعت الملائکة عند المنبر یستمعون الذکر و ان الناس فى المنازل و الخطوة على قدر بکورهم الى الجمعة براستى فرشتگان مى ایستند بر درهاى مساجد و در دستهاى خود کاغذهاى طلائى وقلمهاى نقره اى دارند مى نویسند هر کس را که بیاید در مسجد بامراعات اول و بعد بودن (یعنى : آن را که جلوتر آمده در اول مى نویسند و آن را که بعد آمده ، بعد مى نویسند) و همانا بهشت زیب و زیور مى شود و مردم پیش مى افتند به سوى بهشت همانطورى که در دنیا پیشى مى گرفته اند در نماز، و ملائکه مرتب هر کسى را که داخل مسجد شود مى نویسند، تا موقعى که امام درآید. پس وقتى که امام درآمد کاغذها پیچیده و قلمها برداشته و فرشتگان فرا مى آیند نزد منبر، گوش مى دهند موعظه امام را. آگاه و هوشیار باشید که مردم در پستى و رفعت و انحطاط و ارتفاع و بهره مندى ، به اندازه صبح خیزى و مهیا شدن آنها است جهت نماز جمعه .
پس وقتى که گذرانیدى اینها را به دل خود و و دانستى که ملائکه مى شنوند صداى تو را و ایشان دور تو هستند و خداتو را مى بیند پس لازم است بر تو که رداى هیبت بر دوش اندازى و دراعه آرامش ببر افکنى و در پرده خشیت درآئى تا مستحق شوى که اضافه شود بر تو رحمت ایزدى و سبک گرداند سنگینى تو را برکت خدا، و مقبول فرماید نماز تو را و دعاى تو را مستجاب و مسموع نماید و البته در این روز زیاد کن در ذکر و استغفار و دعاء و تلاوت قرآن ، وصلوات بفرست بر پیغمبر و آل او (صلى الله علیه وآله ) و صدقه کن ، چه آنکه این روز شریفى است و فضیلت آن فایض و رحمت آن واسع مى باشد. پس هرگاه محل قابل باشد سعادت حاصل مى گردد، و مراد تو افزونى به دست مى آید و یاد بیاور که در روز جمعه ساعتى مى باشد که خدا حاجت هیچ مؤمنى را در آن ساعت برنمى گرداند، پس جهد کن که ملائکه بیایند نزد تو در وقت دعا کردن ، یا در حالت استغفار یا در حالت ذکر؛ به احسن احوال . پس به درستى که حق تعالى عطا مى کند ذکر را بیشتر از آنچه عطا مى کند وسائل را و اگر ممکن باشد و بتوانى ، اقامت کن مجموع این روز را در مسجد، و الا تا عصر بوده باش با حسن مراقبت و کوشش تمام بسا باشد که بهره مند شوى به آن ساعتى ذکر شد چه آنکه بعضى گفته اند آن ساعت مبهم است در تمام روز جمعه به واسطه محافظت تمام اوقات آن روز.
و روایت شده که آن ساعت میانه فارغ شدن امام است از خطبه ، تا آنکه مردمان در صفها راست بایستند و بعضى گفته اند: آن ساعت آخر روز جمعه مى باشد تا هنگام فرو رفتن آفتاب و امروز را مخصوص خود بگردان از میانه ایام هفته ، به امید آنکه بشود کفاره گناهانت و استدراک از براى بقیه ایام هفته و کافى است نماز جمعه در اهتمام به روز جمعه و وظایف آن ، به درستى که خدایتعالى گردانیده است نماز جمعه را افضل اعمال بنى آدم بعد از ایمان . چنانکه ناطق است به این معنا اخبار، و تصریح کرده اند بر آن علماء آثار و اخبار، به طورى که دلیل آورده اند بر اینکه واجب افضل است از سنت . و نماز یومیه ، افضل است از نمازهاى غیر یومیه . وصلاة وسطى ، افضل است از نمازهاى یومیه . و مختار آن است که صلاة وسطى نماز ظهر است و نماز جمعه اولى است از نماز ظهر بنابراین نماز جمعه افضل نمازها است . پس ثابت مى شود به همین دلیل که نماز جمعه افضل همه اعمال مى باشد و این دلیل واضحى است .
و واجب است اهتمام تمام به شاءن آن و خطر تمام در سستى کردن به شاءن آن مى باشد نسبت به کسى که در شاءن آن تاءم داشته باشد و به تحقیق آگاه کرده است بر جمیع این امورى که ذکر شد قول خداى تعالى بعد از امر به آن ذلکم خیر لکم ان کنتم تعملون این کار براى شما بهتر مى باشد اگر شما دانسته باشید.
امر شده است به خواندن سوره جمعه و منافقین در آن چند نماز، تا مکرر شود شنیدن آن و زیاد گردد رغبت در آن و در سوره منافقین فرموده است (بعد از آنکه نماز جمعه را در سوره جمعه ذکر نامیده است .): یا ایها الذین امنوا لاتلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکرالله ، و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون سوره منافقون آیه 9 اى کسانى که ایمان و باور دارید خدا را، مبادا غافل کند مالها و فرزندان شما، شما را از یاد و ذکر خدا، چه آنکه هر کس چنین باشد ناچار از زیانکاران خواهد بود پس تکرار این دقایق در فکر تو، بسا باشد که سبب شود تا از رستگاران گردى پس حاضر کن دلت را در این روز براى رستگارى و فوز عظیم خداوندى .
نام کتاب : اسرار نماز
مؤ لف : مرحوم ملا محسن فیض کاشانى رحمه الله
فهرست مطالب
مقدمه
پنج نامه بسیار مهم از عارف کامل کیمیا نظر مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى
سخن ناشر
مختصرى از زندگى علامه فیض کاشانى
مقدمه
درِ اول : اذان و اقامه
درِ دوم : ادعیه افتتاحیه ، تکبیرات هفتگانه
درِ سوم : تفسیر سوره حمد
درِ چهارم : سوره قدر وتوحید
درِ پنجم : رکوع
درِ ششم : سجود
درِ هفتم : قنوت
درِ هشتم : تشهد
تسلیم
خاتمه
اسرار نماز
مختصرى از زندگانى حاج شیخ
سفر آدمى به سوى خدا
نماز ستون دین
اهمیت و اسرار نماز
اسرار سوره حمد
چشمه آب حیات
اعتقاد اهل سنت
نظریه حاج شیخ درباره صراط مستقیم
اسرار نماز، تاءلیف : عالم ربانى شهید ثانى
مختصرى از زندگى شهید ثانى ره
مقدمه مترجم
مقدمه مؤلف
مقدمه : شامل سه مطلب
اسباب تفرقه باطن
فصل اول : در مقدمات نماز
فصل دوم : مقارنات نماز
فصل سوم : منافیات نماز
نماز جمعه
نماز عید
نماز آیات
نماز طواف
نماز جنازه
نماز نذر و عهد و…
نکته مهم در اسرار باطنى نماز
شعر
ضمیمه
فهرست مطالب
مقدمه
پنج نامه بسیار مهم از عارف کامل کیمیا نظر مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى
نامه اول از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سالکان وادى طلب
نامه دوم از حضرت شیخ قدس سره در پاسخ کسى که طالب علم کیمیا بود:
نامه سوم از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سادات علماى دزفول :
نامه چهارم از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سادات علماى دزفول :
نامه پنجم از حضرت حاج شیخ قدس سره در پاسخ نامه یکى از ارادتمندان خویش :
سخن ناشر
مختصرى از زندگى علامه فیض کاشانى
مقدمه
درِ اول : اذان و اقامه
درِ دوم : ادعیه افتتاحیه ، تکبیرات هفتگانه
درِ سوم : تفسیر سوره حمد
درِ چهارم : سوره قدر وتوحید
درِ پنجم : رکوع
درِ ششم : سجود
درِ هفتم : قنوت
درِ هشتم : تشهد
تسلیم
خاتمه
اسرار نماز
مختصرى از زندگانى حاج شیخ
سفر آدمى به سوى خدا
نماز ستون دین
اهمیت و اسرار نماز
اسرار سوره حمد
چشمه آب حیات
اعتقاد اهل سنت
نظریه حاج شیخ درباره صراط مستقیم
اسرار نماز، تاءلیف : عالم ربانى شهید ثانى
مختصرى از زندگى شهید ثانى ره
مقدمه مترجم
مقدمه مؤلف
حاصل ترجمه
مقدمه : شامل سه مطلب
اسباب تفرقه باطن
فصل اول : در مقدمات نماز
1 – طهارت
2- ازاله نجاست
3- ستر عورت
4- لباس ظاهرنماز گزار
5- مکان نماز گزار
6- وقت نماز
7- قبله
فصل دوم : مقارنات نماز
1- قیام
2- دوام بقیام
3- نیت
4- تکبیرة الاحرام
5- قرائت
6- رکوع
7- سجود
8- تشهد
9- سلام
وظایف قرائت قرآن
1- حضور قلب
2- تدبّر
3- تفهّم
4- خالى ساختن قلب از موانع
5- مخصوص گردانیدن نفس
6- تاثّر
7- ترقّى
8- تبرّى
فصل سوم : منافیات نماز
1- منافیات اقبال دل
2- منافیات صحت نماز
3- ریا
4- عجب
خاتمه
نماز جمعه
نماز عید
نماز آیات
نماز طواف
نماز جنازه
نماز نذر و عهد و…
نکته مهم در اسرار باطنى نماز
شعر
ضمیمه
تعقیبات
اذکار مهم
چند نکته مهم براى اهل ذکر
چند دستور ختم
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذین جعل الصلوة طریقا لذکره ، و معراجا لعباده ، و عمودا لدینه و الصلوة و السلام على خیر خلقه محمدا صلى الله علیه و اله ، و على وصیه و روحه على بن ابى طالب صلوات الله و سلامه علیه و على سایر اوصیائه المعصومین ، سیما حجة بن الحسن العسکرى ، القائم بامره ، عجل الله فرجه الشریف
در این مجموعه ، سخن از نماز است سخن از پیوند انسان خاکى با خالق یکتا و یگانه عالم و نماز راه این عروج روحانى است نماز نردبان انسان در سیر تکامل است نماز تسبیح انسان و حرکت به سوى نور مطلق است نماز ذکر است و یاد تنها یگانه مطلق ، معبود رحیم و لطیف و بى نیاز. نماز خاکسارى انسان حقیر است در برابر ذات بى انتهاى حق تعالى است .
لازم به ذکر است که قبل از نشر این اثر، به چاپ کتاب شریف نشان از بى نشانها همت گماردیم که با سعى و اهتمام حقیر به زیور آراسته شد و در این راه عده زیادى متحول شده و در پى اصلاح اعمال خویش و توجه و عنایت بیشتر نسبت به نماز برآمدند.
مرحوم پدرم کرارا به همه علاقمندان سفارش مى فرمودند: که طریقه حقیر طریقتى است که تمام مطالب شرع مقدس را نهایت اهتمام دارد خصوصا نماز، که هرچه زحمت و توجه است به نماز معطوف دارید تا مورد رحمت الهى واقع شوید.
لذا در این راستا، گامى دیگر برداشته و تصمیم به نگارش کتاب اسرار نماز نمودند که امید است مورد عنایت درگاه حق واقع شود و مؤمنین و مؤمنات از مطالب آن بهره مند گردند. لازم به تذکر است که مجموعه حاضر الحق والانصاف راجع به اسرار نماز یکى از بهترین مجموعه هاست و مشتمل بر سه قسم است : یک قسم آن به قلم مرحوم پدرم ، و دو قسم دیگر به قلم عالم ربانى ملا محسن فیض کاشانى و شهید ثانى ، رضوان الله علیهما به رشته تحریر درآمده است . مطالعه این کتاب سبب تجمع خاطر و اصلاح نواقصات نماز مى شود و براى کسانى است که بخواهند با اخلاص کامل به درگاه الهى بشتابند و امید است با مدد الهى و توسل به مقام معنوى این سه بزرگوار، توفیق درک و فهم معانى باطنى نماز را کسب نمایند.
چنانکه خداوند فرموده است : و استعینوا بالصبر و الصلوة در همه امور، انسان باید از صبر و نماز کمک گیرد، و این مقام در صورتى حاصل مى شود که نماز با حضور قلب انجام شود. حضرت صادق – علیه السلام – فرمودند: هرکسى نماز بخواند و معصیت کند، بداند که نمازش نماز نیست . چنانکه خداوند فرموده است : ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر و در حدیثى دیگر روایت شده که از نماز، آن مقدار مورد قبول و اجابت قرار میگیرد که توجه انسان به معانى باطنى آن باشد.
از پیغمبر خدا -صلى الله علیه وآله – روایت شده است : لایزال الشیطان ذعرا عن المؤمن ما حافظ على الصلوات الخمس ، فاذا ضیعهن تجراء علیه و اوقعه فى العظام یعنى : همیشه شیطان ترسان است از مؤمن مادامى که محافظت مى نماید بر نمازهاى پنجگانه ، پس هرگاه ضایع نماید نماز را به ترک آداب و ترک کند شیطان بر او جرى مى شود و او را در گناهان بزرگ مى اندازد.
لذا جناب آقاى رضا مرندى گرد آورنده این مجموعه که از مریدان واقعى مرحوم پدرم مى باشند از جمله کسانى هستند که نهایت بهره را از کتاب نشان از بى نشانها برده اند و در گرد آوردند این مجموعه ، اهتمام کامل نموده اند. امید است عندالله ماءجور باشند.
در پایان همه مؤمنین و مؤمنات به این نکته توجه داشته باشند که روح همه عبادات اعم از نماز و ذکر و… ولایت ولى الله اعظم ، مولاى متقیان على بن ابى طالب صلوات الله و سلامه علیه است و بقول ملاى رومى (قدس سره ).
اینهمه گفتیم لیک اندر بسیج
بى عنایات خدا، هیچیم و هیچ
بى عنایات حق و خاصان (1) حق
گر ملک باشد سیاهستش ورق
در خاتمه از برادر ارجمند جناب آقاى شمس فراهانى مدیریت انتشارات فراهانى که از پیروان مولاى متقیان و از علاقمندان مرحوم پدرم مى باشند وبا عشق و اخلاص در نشر و طبع این اثر همت گمارده اند، تشکر نموده ، و توفیق ایشان را از خداوند منان خواستارم . (سوى ذى الحجة الحرام ، 1418). العبد الفانى نجم الدین على مقدادى اصفهانى .
پنج نامه بسیار مهم از عارف کامل کیمیا نظر مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى
نامه اول از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سالکان وادى طلب
به عرض عالى مى رساند امید است به الطاف الهى سرگشتگان وادى طلب به مقصد برسند. و لنعم ما قال :
دست از طلب مدار که در طى این طرق
از پا فتادنى که به منزل رسیدن است
و من یخرج من بیته مهاجرا الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد رفع اجره على الله و ان الله غفورا رحیما . (سوره نساء آیه 100).
بارى ! اولا که امروزه در بسته است و آن طرق سابق تماما مسدود است ولى آنچه که امروز تکلیف است : نخست نماز اول وقت است ، دوم اهتمام در حضور قلب در وقت نماز و این کار مثل خوشنویسى است و به یک روز و دو روز درست نمى شود و طول زمان لازم دارد از او که گذشت بیدارى پیش از صبح است :
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعاى شب و ورد سحرى بود
بین الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکى اذکار و تسبیح دیگرى ادعیه سوم قرائت قرآن ، و بالاخره فکرى در اعمال روزه گذشته اگر موفق به طاعتى بوده اید شکر کنید و اگر خداى ناکرده ابتلاء به معصیتى یافته اید، استغفار کنید دیگر آنکه هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر شبها، قدرى در بى اعتبارى دنیا و انقلاب آن فکر نمائید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک مى کند.
نامه دوم از حضرت شیخ قدس سره در پاسخ کسى که طالب علم کیمیا بود:
اى طلب راه خدا و اى سالک طریق هدى !
جستن گوگرد احمر، عمر ضایع کردن است
روى بر خاک سیه آور که یکسر کیمیاست
و شیخ بهائى علیه الرحمه مى فرماید:
گیرم که نحاس را تو زر کردى
زر کن مس خویشتن اگر مردى
اى برادر یقین دان که قنطار طلاى احمر، براى کسى که از این عالم داخل آن عالم شد، به قدر ذره اى نفع و اثر ندارد.
چنان فرض کن که انسان عمرى را صرف نمود و آن علم را پیدا کرد؛ بعد امر به انتقال به آن عالم شد، از اینجا که رفته در آنجا هم ذره اى نفع ندارد پس اکسیرى حاصل کن که براى آن عالم بدرد خورد و آن اکسیر را حضرت حق توسط پیغمبر بر حق ، حضرت محمد بن عبدالله علیه الاف التحیة و الثناء براى شما آورده است و هو: و استعینوا بالصبر و الصلوة و انها لکبیرة الا على الخاشعین انسان باید ابتدا مقدمه آن را که خشوع است پیدا کرده و سپس درصدد ساختن آن اکسیر برآید، که هرکس داراى آن مقام شد، یقینا رستگار شده است ولى همین قدر بدانید که همچنانکه اگر کسى بخواهد خوشنویس شود، به آسانى ممکن نیست و باید زحمت بکشد و مواظبت نماید، تا درست شود و از همان اول مرتبه ممکن نیست ، همچنین حضور قلب ، براى انسان از ابتدا، مشکل است . باید مقید شد که نماز در اول وقت گزارده شود و براى انجام نمازها در اول وقت باید، از هر کارى دست کشید، سپس لازم است که معانى کلمات نماز را درک کرد، آنگاه نکات و مزایاى دیگر بارى سعى کنید که معانى نماز را خوب بفهمید و در هنگام قرائت ، به معانى مزبور توجه نمائید، و در طریقه حقیر اصل همه کارها، توجه به معانى نماز است ، بعد چیزها دیگر.
نامه سوم از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سادات علماى دزفول :
تا آنجا که مى توانید در امر نماز اول وقت و حضور قلب در نماز و تلاوت چند آیه از قرآن با تدبر در معانى آن ، در سحرها مداومت نمائید. نمى دانم چه دوره اى شده است که وقت بودن سر کار به قدرى موانع داخلى و خارجى غلبه کرد که به کل از مقصد و مقصود باز مانده ایم . بعضى مطالب است که به کتابت در نمى آید. بارى دو مطلب را خاطر نشان سرکار مى کنم :
اول : آنکه انسان باید جد و جهد کند تا اطمینان نماید که طریقى را که مى خواهد سلوک کند طریق حق است . آنگاه که حقیقت طریق معلوم شد اگر چند روزى فتح باب نشد، سالک نباید دلتنگ شود نه آنکه انسان از اول بدون آگاهى وارد طریق شود و در آخر همچنان مشکوک باشد، که آیا این طریق حق است ؟ و یا این راهنما راستگو است یا دروغگو و به خود بسته است ؟
دوم : آنگه اگر انسان به وظایف خود عمل کند، خداوند مطالب را در هر وقت و هرجا که باشد به او مى رساند. و استعینوا بالصبر و الصلوة در باطن نماز تعمق نمائید و رساله اسرار الصلوة را که از شهید ثانى است به دست آورید و قدرى در آن نظر نمائید. همچنین در قرآن تاءمل کنید، و از مناجات خمس عشره هر روز صبح یکى را بخوانید، وقتى به اتمام رسید از اول شروع کنید آیه و من یتق الله ، یجعل له مخرجا، و یرزقه من حیث لایحتسب ، و من یتوکل على الله فهو حسبه ، ان الله بالغ امره ، قد جعل الله لکل شى ء قدرا . سوره طلاق آیه 3
را با تدبر در معانى آن مشغول باشید، انشاء الله امید است که کارها اصلاح شود:
هله نومید نباشى چو تو را یار براند
اگر امروز براند نه که فردا بخواند
گربه روى تو ببندد همه درها و گذرها
در دیگر بگشاید که کسى آن راه نداند
چون دم میش نماند، زدم خودم کندش پر
تو ببین کین دم یزدان به کجاها رساند
نامه چهارم از حضرت حاج شیخ قدس سره به یکى از سادات علماى دزفول :
عرض مى شود به تمام احباء اظهار فرمائید که طریقه فلانى غیر از طریقى است که شنیده اید همه بدانند که طریقه حقیر، طریقتى است که تمام مطالب شرع را نهایت اهتمام دارد، خلاف باقى طرق که به مطالب شرعیه خیلى بى اعتناء هستند.
مثل آقا سید حسین مرتاض که گفت : اگر معصوم هم بگوید صوم ایام البییض خوب است ، گوش به حرف او نمى کنم در طریقه حقیر، خصوصا نماز خیلى مورد توجه است که هرچه زحمت و توجه است به نماز معطوف دارید.
و اعلموا رحمکم الله ان مدار الامر یدور على ثلاثة اشیاء: السهر و اکل الحلال ، و التوجه فى الصلوة و حضور القلب فیها
بدانید و آگاه باشید خداوند رحمت کند شما را براستى که اساس طریقت حقیر بر این سه پایه ، محکم و استوار است : بیدارى سحرها، غذاى حلال و توجه به نماز و حضور قلب در هنگام نماز.
نامه پنجم از حضرت حاج شیخ قدس سره در پاسخ نامه یکى از ارادتمندان خویش :
بنام او که شوکت و شاءنش بس ارجمند است اى برادر و رفیق و همراه و دوست مهربان من ! نامه تو را خواندم و گفتارت را دریافتم و حال و بالت معلومم گردید. به پاسخ نامه ات با فقدان اسباب لازم که موجب هماهنگى مرقومه و جوابش مى شود، مبادرت نمودم اینک با استعانت از خداوند متعال معروض مى گردد: اى سواره بر اسب ابى عصام که آن را از مکارى کرایه کرده اى و آن همچون الاغى است که به سبب لگام و دهانه اش از رفتن بازمانده است درباره ابتلاء و گرفتارى خود در چنگ مردمان پست و فرومایه ، بیندیش پس بدون تردید چنین ابتلائى به سبب کفران نعمتى است که در مصاحبت اخیار و بزرگان کرده اى و به مکافات آن ، خداوند متعال تو را گرفتار فرومایگان نمود، تا شناساى قدر و ارزش مصاحبت عزیزان و بزرگواران باشى اینکه شفاى تو از بیمارى عطش در استفاده از خیار است در آن اشارتى است تا بدانى که حرارتى که بر اثر مصاحبت با مردمان بد و شرور در مزاج آدمى پدید مى آید، جز به وسیله سردى و برودت مصاحبت با نیکان و مردان صالح ، زائل نمیگردد (توضیح آنکه کلمه خیار به معنى مردمان نیک نیز هست ) و اما سخن تو که : اگر استخاره مساعدت و یارى نماید… آیا نشنیدى سخن آن آزاده را که گفت : در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست گفته بودى که : اختیار خوردن خیار کردم ؛ بدان که اختیار، عین اضطرار است و حرارت مزاج ، تو را در خوردن خیارت ناچار کرده است . پس اندیشه کن و بدان اینچنین اختیار، عین اضطرار است ، و نیز از سخن اخیار براى تو گواه مى آورم :
این جفاى خلق با تو در جهان
گر بدانى گنج زر باشد نهان
خلق را با تو کج و بدخو کند
تا تو را ناچار رو آنسو کند
پس همچون پشه از این مرتبه مورد اعتماد و ماءنوس خود، به سوى مرتبه بالاترى که مرتبه حق است ترقى نموده و با چشم دل و نه با چشم سر بنگر، پس در گردش نظر خویش اندیشه نما و بشنو که چه مى گویند:
چشم دل باز کن که جان بینى
آنچه نادیدنى است آن بینى
چون با پاى سلوک بیابانهاى خشک و بلند و پست این بادیه را پیمودى ، به جهانى گسترده خواهى رسید و از مضایق و مهالک ، رهایى خواهى یافت و به باغستانها و درختان و چشمه ها و جویباران معنى دست خواهى یافت اما بدان که وصول به این حقایق شقایق و آن شقایق حقایق ، جز با بریدن از وابستگى ها و علائق دنیوى حاصل نشود.
از حقیقت بر تو نگشاید درى
زین مجازى مردمان تا نگذرى
لیکن مادام که چشم بر این متاع بى قدر و این دنیاى پست ، دوخته دارى ، بدان که معامله تو با زیان همراه ، و اساس حیات معنویت ، همان تباهى است و روى تو در قیامت عبوس خواهد بود، و گمان مبر که زیرکانه عمل مى کنى پس از این خانه هلاک ، پهلو تهى کن و روى بسوى خانه آخرت نما، تا روى تو خرم گردد و دیده ات به سوى پروردگار ناظر و روشن شود و در این مقام است که توانى گفت : حمد و سپاس خداوندى را که حزن و اندوه از صفحه دل ما زدود. اما تا وقتى که در این دنیاى دون که خانه حزن و محنت است مقام گزیده اى چگونه مى توان دعوى کرد که : حمد و سپاس خداوندى را است که حزن و اندوه ما را زائل ساخت .
پس مکرر در این نامه بنگر و نظر و بصیرت خویش در معانى آن بگمار، شاید که به معانى برخى از آنچه براى تو نگاشتیم ، دست یابى و شاید که خداوند بعد از آن گشایشى در کار فراهم فرماید دعاوى تو باشد از الفاظ بگذر و دل در معانى بند که منظور از گفته ها مفاهیم و معانى است . اینک مرکب قلم به خشکى گرائید و قلم از حرکت باز ایستاد. پس اگر تو اهل و شایسته هدایت باشى همین مقدار از سخن ، تو را کفایت مى کند مطلق حمد و ثنایش در آغاز و انجام از آن خداوند است و سلام بر آن کس که طریق هدایت پیماید.
این نامه را بنده جانى فانى حسنعلى اصفهانى ، در نهایت عجله و شتاب تحریر نمودم .
سخن ناشر
بنام خدا
سپاس مى گذارم الطاف ربانى خداوندگار را که به این بنده ناچیز منت نهاد و توفیق ارزانى داشت که کتابى در مورد نقش انسان ساز نماز و اسرار آن ، به قلم سه تن از بزرگان دین و اهل یقین ، مرحوم ملامحسن فیض کاشانى ، حاج شیخ حسنعلى اصفهانى و زین الدین شهید ثانى (قدس سر هم الشریف ) بزیور چاپ آراسته ساخته و به مردم درست اندیش تقدیم دارم . بزرگانى که همانند ستارگان درخشان در آسمانى نورانى هشیارانى در میان مستان ، عارفانى ارجمند و گرانقدر در جهان تشیع و سالکان حقیقى طریقه بندگى و عشق مى باشند.
امید که با این قدم ، خداى بخشاینده پدر و مادرم را که نخستین آموزگارانم در اندیشه و عقیده بوده اند، غریق رحمت و آمرزش خود ساخته و به آنان پاداش پر شکوه ارزانى دارد و این گام را مایه خیر و برکت این سرا و سراى جاودانه ام قرار دهد، بجاست از سرور مکرم ، و استاد عزیز جناب آقاى على مقدادى خلف صالح مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى سپاسگزارى نمایم که مقدمه اى بر این کتاب مرقوم فرمودند و همچنین از دوست ارجمندم جناب آقاى رضا مرندى که زحمات بى دریغى در آماده سازى این کتاب تقبل نموده اند سپاسگزارى نمایم و سعادت و سلامت همگان را در راه بندگى و سلوک الى الله آرزو نمایم . بار خدایا، به بزرگى و عظمت و صف ناپذیرت ، این خدمت ناچیز را از ما بپذیر و جویندگى و پویندگى در کتاب هستى را به ما تعلیم فرما.
آمین یا رب العالمین . شمس فراهانى
مختصرى از زندگى علامه فیض کاشانى
محمدبن مرتضى بن شاه محمود، ملقب به محسن ، از بزرگترین علماى امامیه قرن یازدهم هجرى ، معاصر شاه عباس ثانى است که در فقه و حدیث و تفسیر و فلسفه ، صاحب نظر و تاءلیفات گرانبهایى دارد. وى از پیشروان روش جمع بین اصول شریعت و طریقت و حکمت بود. در مقدمه محجة البیضاء آمده است که ملامحسن فیض در چهار میدان ، گوى سبقت از همگان ربوده است وى با بسط مبانى فلسفى و تطبیق آن با مبانى شرعى از سایر دانشمندان ممتاز گردیده است و در کثرت و تنوع تاءلیف ، سرآمد دانشمندان بشمار مى رود؛ در کتاب زهرا الربیع آمده : استاد محقق ، ملامحمد فیض کاشانى صاحب وافى و مؤلف نزدیک به دویست کتاب و رساله ، در قم پرورش یافت و چون شنید که سید ماجد بحرانى (ملاصدرا) به شیراز رحل اقامت افکنده ، به آن شهر عزیمت کرد و علوم عقلى را از استاد فراگرفت و بدامادى او مفتخر گردید ملامحسن خود سه فهرست براى معرفى تاءلیفات خود نگاشته و بطورى که از آن فهرستها بدست مى آید وى بیش از هشتاد تاءلیف از خود بجا گذاشته است که اغلب آنها مکرر بچاپ رسیده است .
از محقق فیض آثار و ابنیه اى نیز به جاى مانده که از جمله آنها تکیه فیض در اصفهان و مدرسه فیضیه در شهرستان مقدس قم است .
وى بسال 1091 هق در کاشان وفات یافت و در قبرستان آن شهر مقبره او مشهور و محل رفت و آمد و نذورات مردم است .
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه نه گویاى تو، خاموش به
هرچه نه یاد تو، فراموش به
سپاس و ستایش کریمى را که با کمال کبریا و عظمت و استغناء و عزت ، در لطف و مرحمت و باب عطوفت و راءفت بر روى بندگان گشوده و اصناف خلائق را از شریف و وضیع و خاص و عام ، رخصت مکالمه و مخاطبه و مناجات وعرض حاجات ، ارزانى فرموده تا هرکه رازى دارد، با وى روى بروى تواند گفت و هر که نیازى آرد در حضرت او، عرض تواند، نمود.
نه بر درش دربانى برگماشته که به کمک رشوه به او متوسل باید بود و نه پاسبانى باز داشته که به دست آویز پیشکش به وى توسل باید نمود، نه مانعى و نه رادعى ، و نه ترس از چوبکى محافظ و مدافعى :
هر که خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو
گیر و دار و حاجب و دربان ، در این درگاه نیست
همه کس را در همه جا و همه وقت ، به جناب او راه است و از ظاهر و باطن همه کس ، در همه حال آگاه ، دولت ابدى و سلطنت سرمدى ، او را رواست و بس . تعالى شاءنه و تقدس اسمائه .
از غایت راءفت و نهایت رحمت و فرط کرم و کرامتى که با بندگان دارد، آنان را هر شبانه روز در پنج وقت پنج نوبت به نماز امر فرموده تا تکرار ذکر و تجدید عهد در ساعات متقاربه ، وسیله تقرب بندگان گردد به آن جناب و سبب بارور شدن حب حب ، در دل ایشان شود نسبت به رب الارباب و ساعتى همه به خضوع و خشوع ، روى نیاز بر استان خداى بنده نواز کار ساز نهند، و راز دل بر حضرت علام الغیوب عرضه دهند غم خود با لطف او گویند و دواى درد خویش از کرم او جویند تا او جل جلاله از روى تفضل و تعطف ، ناتمامى هرکس را به قدر استعدادش ، تمام نماید و شکستگیش را درستى انعام فرماید:
کریمى بر در دلها نشسته
درستى بخش دلهاى شکسته
فشکرا له ثم شکرا له
على ما هدانا لشکر النعم
ستایش او را سزاست ، نیایش او را رواست که کرده خود، هدایتمان به سپاس آورى .
وصلى الله على خیر خلقه محمد و اله و سلم .
اما بعد چنین گوید
نماز بهترین طاعات و فاضلترین عبادات است ، چنانکه در حدیث نبوى وارد شده است که : نماز ستون دین است هرگاه مقبول شد همه عبادات مقبول است و اگر مردود گشت ، همه عبادات مردود است و چون مقصد اصلى از نیاز یاد حق تعالى است و تجددى عهد با او و ثناى و از روى مسکنت و خشوع و سؤ ال مهمات از او به ابتهال و خضوع پس هر آینه بنده را ناچار است از حاضر ساختن دل در آن ، و فهمیدن آنچه مى گوید به زبان …
نیز در حدیث نبوى است که : نیست هر بنده اى را از نماز او اثرى و ثمرى ، مگر آنچه ، که فهمیده است از آن و دل با خود داشته در آن و به روایت صحیح از حضرت امام محمد باقر – علیه السلام – منقول است که : همانا بنده را بالا برده شود از نمازش همه آن و نیمه آن ، سه یک آن و چهار یک آن یا اندک آن ؛ و بالا برده نشود از نمازش مگر آنچه را که روى دل بر آن داشته است .
در حدیث دیگر وارد شده است که : هر که نماز گزارد و در آن ، با نفس خود سخنى نگوید از امور، دنیا، یعنى : جز به امر نماز نیندیشد واز علائق دنیوى در خاطر نگذراند، چون از آن نماز فارغ گردد، میانه او و حق تعالى گناهى نماند، مگر آنکه آمرزیده شود .
و چون اذکار نماز به زبان عربى است و بسیارى از ابناء عجم بلکه عرب هم ، از درک مفاهیم آن عاجزند، بخاطر این ضعیف محسن بن مرتضى کاشانى رسید که آن را به زبان فارسى ترجمه نماید و بعضى آداب و فوائد نیز بر آن بیفزاید شاید که جمعى از مؤمنان از آن بهره مند گردند وا ین فقیر بى بضاعت را در اوقات حضور دل به دعاى خیر یاد کنند.
تو که کیمیا فروشى ، نظرى به قلب ما کن
که بضاعتى نداریم ، و فکنده ایم مادامى
پس ساعتى چند از اوقات را صرف این مهم نمود و این هشت در را به روى طالبان گشود و به ترجمة الصلوة موسوم نمود و بالله التوفیق .
محسن فیض کاشانى
درِ اول : اذان و اقامه
الله اکبر: خداى عزوجل بزرگتر است از همه چیز و از آنچه به وصف و نعت درآید، یا در وهم و خیال گنجد، یا ادراک او به عقول و حواس توان نمود یا او را به چیزى قیاس توان کرد.
متحیر، عقول در صفتش
فکر، عاجز ز حد معرفتش
عقل عقل است و جان ، جان است او
آنچه زان برتر است ، آن است او
حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى فرماید که : هرگاه تکبیر گفتى باید خود را و هرچه در آسمان و زمین است در برابر بزرگى و کبریائى او جلت عظمته حقیر شمارى که اگر بنده اى تکبیر گوید و در دلش عارضى باشد به حقیقت چنان است که چیز دیگرى را بیش از حق تعالى در دل تعظیم و توقیر مى نماید و در این حال فرشته اش گوید: که اى دروغگوى ! پندارى که خداى را فریب توان داد، و به خدا قسم که چنین کس از حلاوت ذکر خداى ، محروم و مهجور است و از تقرب و توسل به او، ممنوع و مردود.
اشهد ان لااله الاالله گواهى مى دهم که به تحقیق معبودى سزاوار پرستش نیست جز معبودى یکتاى به حق ، که او را همه صفات کمال است و بس اوست که در خور پرستش است .
و باید که در این شهادت نیز صادق باشد بدانگونه که هیچ چیز دیگر را بر حق تعالى نگزیند و از وى دوست تر ندارد چه هر که چیزى را بسیار دوست دارد و اهتمام تمام در شاءن او کند و بدو دل بندد، در حقیقت او را پرستنده است پس اگر محبت و اهتمام در آن چیز،به امر حق است و به قصد فرمانبردارى او جل شاءنه ، در این صورت حق را پرستنده است والا آنچه را پرستیده که او را به مهر آن واداشته ، چون : شیطان و هواى نفس و مانند آن …
برافکنده پرده تا معلوم گردد
که یاران دیگر را مى پرستند
از احادیث قدسى است که تا تو غیر ما را خواهى ، غیر ما را پرستى .
ما را خواهى خطى به عالم درکش
کاندر یکدل ، دو دوستى ناید خوش
هرچه دلبند تو است خداوند تو است و هرچه هواى تو است خداى ، تو است . اراءیت من اتخذ الهه هواه سوره فرقان آیه 439.
اى هواهاى تو، خدا انگیز
وى خدایان تو، خدا آزار
از گفتن و اقرار کردن که الله یکى است ، چه سود؛ که در پیش هزار صنم مى کنى سجود علم بى عمل وبال است و قول بى قعل نکال .
اى یکدله صد دله ، دل یکدله کن
از هرچه بغیر دوست ، دل را یله کن
خواهى که توحید تو مسجل شود، قبله دل یکتا کن و از غیر حق تبرى ، تا فعل تو مصدق قول تو باشد.
اى آنکه به قبله وفا روست تو را
از مغز چرا حجاب شد پوست تو را
دل در پى این و آن نه نیکوست تو را
یک دل دارى ، بس است یکدوست تو را
اشهد ان محمدا رسول الله گواهى مى دهم که همانا محمد فرستاده خداست جل جلاله و باید که چون این شهادت دهد، به اقتضاى آن رفتار کند و مقتضاى آن اینکه ، اوامر و نواهى آن حضرت را -صلى الله علیه وآله – فرمانبردارى نماید.
چنانکه حق تعالى فرماید: و ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا سوره حشر آیه 7 آنچه آورده است شما را رسول ، فراگیرد و از آنچه بازداشته است شما را، از آن باز ایستد.
حى على الصلوة بشتاب ! روى آر به نماز، ترغیب به نماز در اذان ، از آن جهت است که وضع اذان از براى اخبار است به دخول وقت چه معنى اذان اشعار است یعنى : آگاه گردانیدن .
حى على الفلاح بشتاب ! روى آر به کارى که موجب فوز و رستگارى و ظفر یافتن به سعادت عظمى است در آخرت .
حى على خیر العمل بشتاب ! روى آر به بهترین کار که نماز به درگاه ایزد بى نیاز است .
نزدیکى بندگان نماز است
معراج روندگان نماز است
موقوف علیه کل طاعات
سرکرده جمله عبادات
رکن شرع و ستون دین است
شاید گفتن که دین همین است
قد قامت الصلوة به تحقیق که برپا شد نماز یعنى : هنگام شروع ان فرا رسید و این کلمه مخصوص اقامت است و در اذان نیست .
نیز در آخر هر یک تکبیر و تهلیل دعاهاى مخصوص باید گفت .
و همه اذکار در هر کدام دو نوبت است ، مگر تکبیرهاى اول اذان که چهار نوبت باید گفت و تهلیل در آخر اقامت به یک نوبت …
و اذان را بلند و به تاءنى گفت و اقامت را آهسته تر و تندتر و وقف در اواخر و و فواصل هر دو باید نمود.
و فاصله میان هر دو، به دو رکعت نماز، یا یک سجده ، یا یک نشستن ، یا یک گام برداشتن ، یا به گفتن یک تسبیح یا تحمید است .
اللهم اجعل اقبل بآرا و عملى سارا، و عیشى قارا و اجعل لى عند قبر رسولک محمد صلى الله علیه وآله مستقرا و قرارا
بار خدایا بگردان دلم را نیکى کننده ، و عمل مرا مسرور و خوشحال گرداننده ، و رزق و روزیم را تازه بتازه آینده ، و زندگانى مرا در خوشى و شادمانى گذرنده ، و بگردان از براى من نزد قبر پیغمبر خود، حضرت محمد -صلى الله علیه وآله – مکان و منزلى در دنیا و جاى اقامت و درنگ در آخرت .
درِ دوم : ادعیه افتتاحیه ، تکبیرات هفتگانه
اینک دعاى افتتاح که نوبت آن پس از تکبیر سوم است : اللهم انت الملک الحق المبین ، لااله الا انت ، سبحانک انى عملت سوء، و ظلمت نفسى ، فاغفرلى ذنبى ، انه لایغفر الذنوب الا انت
اللهم انت الملک الحق المبین بار خدایا تویى پادشاه استوار و پایدار و پدیدار لااله الا انت نیست معبودى سزاى پرستش جز تو سبحانک پاک مى دانم و منزه مى خوانم جناب تو را، از هرچه به جلال تو نسزد و جمال تو را نزیبد.
پاک از آنها که جاهلان گفتند
پاک تر زانکه عاقلان گفتند
انى عملت سوء وظلمت نفسى همانا که من بد کردم و به نفس خود ستم روا داشتم و فاغفرلى ذنبى پس بیامرز گناهانم را انه لایغفر الذنوب الا انت بدرستى که نیامرزد گناهان را احدى غیر از تو.
و پس از تکبیر پنجم : لبیک وسعدیک ، والخیر فى یدیک ، و الشر لیس الیک ، و المهدى من هدیت ، عبدک و ابن عبدک ، بین یدیک ، منک و بک ، و لک و الیک ، لاملجا ولامنجا منک الا الیک ، سبحانک و حنانیک ، تبارکت و تعالیت سبحانک رب البیت
لبیک کنایه از آنکه : مى ایستم به خدمت تو، ایستادنى پس از ایستادنى یعنى : همیشه ، تو را خدمتگزارم . و سعدیک کنایه از آنکه : فرمان بردم تو را، فرمان بردنى ، پس از فرمان بردنى یعنى : پیوسته تو را فرمانبردارم .
یک نگاه از تو و در باختن جان از من
یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من
و الخیر فى یدیک آنچه نیک است در دست تو است و از تو برآید و الشر لیس الیک بد را به سوى تو راه نیست و به تو نسبت آن نشاید.
هرچه هست از قامت ناساز کج اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست
و المهدى من هدیت راه یافته آنکه تو او را ره نمودى . عبدک و ابن عبدک تو را بنده و بنده زاده ام و بین یدیک که در حضورت ایستاده ام . منک از تو است تمام وجود من و بک و به تو است قوام بود و نبود من و لک و تو راست تملک من . و الیک و به سوى تو است بازگشت من . لاملجاء ولامنجا منک الا الیک نیست پناهى و نه گریزگاهى از تو مگر به سوى تو
غیر از در تو، درى ندانم ،
غیر از تو کس دگر نخوانم
اى نام خوش تو بر زبانم
از درگه خویشتن مرانم
گر تو ز در خودت برانى
روى از تو بدرگه که آرم
سبحانک وحنانیک پاک و منزه مى دانم ساحت کبریائى تو را، از غبار آنچه تو را نسزد و نشاید اى پروردگار.
و درخواست مى کنم از تو، عطوفت فراوان و بخشش بسیار.
گر ما مقصریم ، تو دریاى رحمتى
جرمى که مى رود به امید عطاى تست
دانم که در حساب نیاید گناه ما
آنجا که فضل و رحمت بى منتهاى تست
تبارکت بزرگوار و برتر و استوار و قائم و دائم و مبداء و موجب همه خیر و برکتها توئى . و تعالیت و بس والا جاهى ، دست ادراک از دامن معرفت تو، کوتاه است و پاى سعى را از وصول به جنابت ، خارها در راه .
اسلام ز جانب فرنگ آوردن
آیینه چین ز سوى زنگ آوردن
از باده رخ شیخ به رنگ آوردن
بتوان ، نتوان تو را به چنگ آوردن
سبحانک مقدس و منزهى رب البیت اى خداى خانه کعبه به این معنى که به امر تو روى به جانب کعبه آورده و به سوى آن توجه کرده ام وگرنه ، کعبه نیز آفریده تست و نه سزاى پرستش است و نه آن است که پرستش آن مى کنم .
کعبه سنگى بر آستانه تست
قبله راهى به سوى خانه تست
و بعد از تکبیر هفتم : وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض ، عالم الغیب و الشهادة حنیفا مسلما على ملة ابراهیم و دین محمد -صلى الله علیه وآله – و هدى امیرالمؤمنین – علیه السلام – و ما انا من المشرکین ، ان صلواتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین لاشریک له و بذلک امرت و انا من المسلمین .
وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض روى دل خود را متوجه ساختم به آنکه ، به قدرت محض بیافرید آسمانها و زمین را عالم الغیب و الشهاده داناى نهان و آشکارا. حنیفا در حالتى که متمایلم از همه دین ها به دین توحید. مسلما در صورتى که فرمانبردارم . على ملة ابراهیم به روش حضرت ابراهیم – علیه السلام – . و دین محمد – علیه السلام – و راه روش دین محمد – علیه السلام – و بر هدایت و راهنمایى ولى الله اعظم على بن ابیطالب امیر المؤمنان که سلام بر او باد. با انا من المشرکین و نیستم از شرک آورندگان مرحق تعالى را، جل شاءنه . (ان صلوتى همانا که نماز من . ونسکى و قربانى یا حج یا همه عبادتهاى من . و محیاى و زندگانى من ، یعنى : آنچه که برآنم در مدت حیات ، از اعتقادات صحیحه و افعال حسنه و جمله خیراتى که بجاى مى آورم . و مماتى و آنچه بر آن مى میرم از ایمان و طاعت و مبراتى که پس از مرگ ، عوائد آن به روان من عائد گردد. لله مرخداى راست . رب العالمین که پروردگار جهانیان است . لاشریک له نیست مر او را شریکى :یعنى من در عبادت خود کسى را با او شرک ندهم چون بت پرستان و این کلماتى است که حق تعالى در قران مجید از ابراهیم خلیل – علیه السلام – حکایت فرمود و گفته اند که مراد از این ، تفویض جمیع امور است به حق تعالى یعنى : هرچه کنم و بگویم همه محض خداست .
سفر به سوى تو پویم ، حضر بکوى تو جویم
سخن براى تو بگویم ، خمش براى تو باشم
و بذلک امرت و به این ماءمور شده ام و انا من المسلمین و من از زمره فرمان برادرانم .
و باید که در این قول نیز صادق باشد یعنى : روى دل با حق داشته و همه کارها، به او وا گذاشته باشد، نه آنکه بسته کار و بار و رهان دکان و بازار و محو آمال و امیال و مستغرق ، شهوات و غرقه وسوسه ها گردد.
در طریقت کجا روا باشد
دل به بتخانه رفته ، تن به نماز
پس دروغ گفته ، آنکه روى دل به خدا نیاورده و کار خود به او رها نکرده است و بسا اول کلامى که در نماز، افتتاح به آن کنند، دروغ محض باشد.
و مستحب است که در حال تکبیرات ، دستها را تا برابر گوشها بردارد، چنانچه کفها به جانب قبله باشد و انگشتان بهم بچسبد، مگر دو انگشت بزرگ و ابتداى تکبیر، ابتداى دست برداشتن باشد وانتهاى آن به انتهاى آن و همچنین مى توان هر یک ازا ین تکبیرات هفتگانه را در آغاز نماز و قبل از آن گفته مى شود، مقارن نیت فرض گفت و تکبیرة الاحرام قرار داد و با آن نماز بست .
حضرت امیرالمؤمنین على (ع ) را پرسیدند، از علت و مصلحت برداشتن دستها در حال تکبیر فرمود: مقصود آنکه خداى بزرگتر است ، یکتاى بى همتاست ، نیست مثل او چیزى و بسوده نشود به انگشتها و دریافته نگردد به حس ها.
نه ادراک در کنه ذاتش رسد
نه فکرت بغور صفاتش رسد
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
نه بر ذلیل وصفش رسد دست فهم
و به روایت دیگر: دست برداشتن ، اشاره اى است به اینکه : اى خدا آمرزگار، در یم گناه غرقه ام ، دستم گیر تا برآیم .
مانده در دشت فراقم ره نما، اى رهنما
غرقه در دریاى هجرم دست گیر، اى دستگیر
درِ سوم : تفسیر سوره حمد
اعوذبالله من الشیطان الرجیم ، بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین ، الرحمن الرحیم ، مالک یوم الدین ، ایاک نعبد و ایاک نستعین ، اهدنا الصراط المستقیم ، صراط الذین ، انعمت علیهم ، غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین
اعوذبالله پناه مى برم و التجاء مى کنم به معبود به حق و خداوند مطلق . من الشیطان الرجیم از شر وسوسه دیو فریبنده سرکش ، یا دور مانده از رحمت رحمان ، یا رانده از ریاض رضوان .
و گفتن این کلمات به جهت آن است که از شر وساوس وى محفوظ ماند و استعاذه فى الحقیقة پاک گرداندن زبان و رفتن خلوتسراى دل است از غبار اغیار، و صفا دادن آن از براى آن یگانه محبوب نهان و آشکار، و مثل کسى که استعاذه مى کند و خاطرش متعلق است به غیر حق و در دلش فکرهاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى است مثل کسى است که بر در حصار استوارى ایستاده و ددى درنده درصدد است که او را بگیرد و بدرد و او پى در پى به زبان گوید که : پناه مى بردم از شر این دد به این قلعه محکم و همى بر جاى خود ایستد و درون آن نرود تا در را بربندد و از گزند او ایمن گردد:
تا زهر بد، زبانت کوته نیست
یک اعوذت ، اعوذبالله نیست
بلکه آن نزد صاحب عرفان
نیست الا اعوذ بالشیطان
گاه گوئى اعوذ و گه لا حول
لیک فعلت همه مکذب قول
بر زبانت اعوذ میرانى
یار شیطانى و نمى دانى
طرفه حالى که دزد بیگانه
شده ، همراه صاحب خانه
مى زند، همچو او صلا و صفیر
دربدر، کوبکو، که دزد بگیر
بسم الله بنام خداى سزاى پرستش . الرحمن الرحیم نیک بخشنده بر بندگان ، به هستى و حیات . الرحیم نکو بخشاینده برایشان به بقاء و حفظ از آفات الحمد هر ثنا و ستایش که از ازل تا ابد موجود و معلوم بود و هست وخواهد بود، سراسر لله خداى راست که مسمى و موصوف است به همه اسماء و صفات کمالیه از جلالیه و جمالیه :
آن به تسبیح و جلال و حمد سبوحى سزا
وان به تقدیس و کمال قدوسى جدیر
آن سزاى آفرین ، کز حمد او زنده ست جان
وان بدیع آفرین ، کز شکر وى روشن ضمیر
رب العالمین آفریننده و پرورنده و دارنده و کارساز عالمیان ، از ملائکه و جن و انس و وحوش و طیور و بهائم و سباع و انواع حیوانات و غیر آن … الرحمن بخشنده وجود، بار دیگر در آخرت پس از فناى جهانیان الرحیم بخشنده دیگر بار به راءفت و رحمت بر مؤمنان و جاى دادن ایشان در بهشت جاودان به امن و امان . مالک یوم الدین خداوند روز پاداش یا مالک و متصرف محض در روز رستاخیز، یا حافظ اعمال بندگان به روز بازپسین تا در دادن و ستدن ، کم و کاستى نشود و کارى بر غلط نرود، یا داور روز جزا که میان بندگان به حق حکم کند.
و بر قرائت ملک پادشاه روز جزا که سلطنت در آن روز، جز او را نباشد لمن الملک الیوم ، لله الواحد القهار
ایاک نعبد تو را مى پرستیم و بس ، که غیر تو، در خور عبادت نیست بیان حقیقت عبادت در شهادت به توحید گذشت و در این موضع چون بر عبودیت خود، مرخداى را تصریح کند و این امر را منحصر به او جل شاءنه نماید و طرف خطاب وى خداى علام الغیوب است ، پس دروغ در آن افحش و اشنع است .
لاجرم باید همه دم ، ترک هوس کرد و کرکس مردار خوار هواى نفس را در قفس آورد:
چون شمع به سوز، زنده مى باید بود
دل سوخته ، سر فکنده مى باید بود
تا کامروا شوى ز انجامى خوش
ناکامى کش که بنده مى باید بود
و بندگى از بهر او باید کرد، نه از براى خود:
تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروى داند
و گفته اند: که نکته اینکه نعبد به صیغه جمع آمده است ، نه مفرد؛ آن است که در احکام شرعیه مقرر است که تبعض صفقة نشاید، به این معنى که : هر که متاعى چند در یک عقد بخرد و بعضى از آن عیبناک برآید، خریدار را باید که یا همه را قبول کند، یا همه را رد نماید و اگر مشترى به معامله رضایت دهد، او را نرسد که بعضى را نگاه دارد و بعضى را کنار گذارد پس چون بنده اى عبادت خود را با عبادت دیگران در آمیزد، حق تعالى کریم تر از آن است که عبادت کسى را، به علت با عیب دیگران رد کند، از طرفى دیگر البته خداوند، عبادات با عیب را هم به طفیل عبادت بى عیب ، قبول کند.
به طفیل همه قبولم کن
اى خداى من و خداى همه
و ایاک نستعین و تنها از تو یارى مى خواهیم و در پرستش تو و انجاح حوائج و دفع آفات و رفع مشکلات و باید که در این قول نیز صادق باشد یعنى : از دیگرى درهیچ امرى یارى نخواهد، مگر آنکه آنکس را در آن امر واسطه و سبب و مسخر مشیت رب داند و داند که اگر حق تعالى نخواهد، در دل آنکش نیفکند که یارى او کند، پس فى الحقیقة ، حق تعالى یارى او مى کند و دست دیگران آلتى دست در ید قدرت حق تعالى و تقدس .
درگه خلق ، به همه زرق و فسون است و هوس
چشم امید به دادار جهان باید و بس
بر در مخلوق بودن ، عمر ضایع کردن است
خاک آن در شوکه آب بندگان ، زان روشن است
گویند: یکى از مشایخ ، چون در نماز به ایاک نعبد و ایاک نستعین رسید، از هوش رفت و بیفتاد، چون سبب پرسیدند. گفت : ترسیدم که مرا گویند، چون او را بندگى کند و بس و از او یارى خواهى ، و بس پس چرا حاجت خود به دیگران گوئى و از این و آن یارى جوئى ؟
یارى از وى جو، مجو از زید و عمرو
سرخوش از وى باش نه از بنگ و خمر
اهدنا ما را راه نماى . الصراط المستقیم به راهى راست دراقوال و افعال و اخلاق که آن راه متوسط است میانه افراط و تفریط و غلو و تقصیر یا ثابت دار ما را به طریق قویم که دین اسلام است و سنت سید انام صلى الله علیه وعلى اله الکرام و طریقه حقه ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین .
و در اخبار اهل بیت – علیهم السلام – است که مراد از صراط مستقیم حضرت على بن ابیطالب سلام الله علیه است و به روایت دیگر: امام مفترض الطاعة است پس معنى آنکه : به ما بشناسان امام به حق را، تا متابعت و پیروى وى کنیم و به راهى که او رفته برویم و امور خود را تسلیم اوامر او نمائیم و دستور او پذیریم و محبت او در دل گیریم تا در آخرت با او محشور شویم و در آن سراى ، به سعادت عظمى رسیم ، یا ثابت دار ما را بر معرفت و محبت و متابعت امام – علیه السلام -.
و در حدیث نبوى -صلى الله علیه وآله – وارد است که : هر که مرد و نشناخت امام زمان خود را، مرد، مردن زمان جاهلیت یعنى : بى ایمان بزرگى گفته : بنماى ما را راه راست ، به این معنى است که : ما را به به محبت ذاتى خود مشرف دار، تا از توجه و اتکاء به غیر تو، آزاد گشته و به تمامى در گیر و گرو تو باشیم ، جز تو ندانیم ، و جز تو نخوانیم و جز تو را نگزینیم ، تا در همه حال جز تو را نبینیم .
مطلوب هرکس از تو مرادى و مطلبى
مقصود ما از دنیا و عقبى لقاى تست
صراط الذین انعمت علیهم بنماى ما را، راه آنان که به فضل خود برایشان انعام کردى ، به نعمت نبوت و رسالت و ولایت و صدیقیت و شهادت و صلاحیت ، یا راه آنان که اهل قربند و ایشان را به کمال نعمت ظاهر که قبول شریعت است و به جمال نعمت باطن که اطلاع بر اسرار حقیقت است ، آراسته و معزز و مکرم داشته اى . غیرالمغضوب علیهم نه راه آنان که کافر شدند و خشم گرفته اى بر ایشان ، یا راه جهودان که به سبب تمرد و تجاوز و معانده و قتل انبیاء و تحریف تورات بر آنان خشم گرفتى ، یا هر کس که طرف تفریط را دارد.
ولاالضالین و نه راه گمراهان ، یعنى : آنان که در طریق مختلفه و سبل منحرفه افتادند، یا راه ترسایان که به علت افراط در شاءن حضرت مسیح على نبینا و – علیه السلام – گمراه گشتند، یا هر که جانب افراط را داراست .
درِ چهارم : سوره قدر وتوحید
از اهل بیت – علیهم السلام – منقول است که در نمازهاى فریضه بهترین سوره که بعد از (فاتحه ) خوانده شد، سوره قدر و توحید است . بدانکه : قدر سوره قدر را غیر از شیعه ندارند. از حضرت امام محمد باقر – علیه السلام – منقول است که : فضیلت کسى که بصیر به تفسیر این سوره بوده و اعتقاد به مفاد آن داشته باشد، بر کسى که مثل او نباشد، فضیلت روشنى است بر تاریکى .
و در کتاب من لایحضره الفقیه است که : اولى آن است که در رکعت اول بعد از حمد، سوره قدر خوانده شود که در آن اشارتى از مقام قدسى پیغمبر و اهل بیت اوست سلام الله علیهم پس نمازگزار را باید که محض تقرب به خداى عزوجل ایشان را وسیله سازد چه ، به سبب آنان به معرفت او جل جلاله رسیده است و در رکعت دوم سوره توحید که در عقب آن دعا (که همان قنوت است ) مستجاب گردد و در کتاب کافى روایتى به عکس این نقل شده است و بنابراین عمل به هر کدام که کنند، نیکوست .
ابوعلى بن راشد گوید: که خدمت حضرت امام على نقى – علیه السلام – مشرف شدم و گفتم : فدایت شوم ، محمد بن الفرج را تعلیم کرده اى که فاضلترین سوره اى که در فرائض خوانده شود، قدر و توحید است و مرا به علت قلت آیات و قصر کلام و سرعت اتمام نماز، دل تنگ گردد فرمود: دل تنگ مدار که به خدا قسم ، فضیلت در این دو سوره است .
و ما هر دو سوره را ترجمه و تفسیر مى کنیم تا تمامى اذکار نماز بر وجه افضل مترجم باشد.
سوره قدر: ثقات امامیه روایت کنند که حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) شبى بخواب دید که بنى امیه بر منبر او بالا مى رفتند بصورت بوزینگان و مردمان را واپس مى راندند آن حضرت را از این رویا خاطر بر آشفت حق تعالى این سوره را فرو فرستاد.
بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فى لیلة القدر و ما ادریک مالیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر سلام هى حتى مطلع الفجر
بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه همانا فرو فرستادیم قرآن را فى لیلة القدر در شب قدر، یعنى : اندازه نهادن و آن شبى است که حق سبحانه و تعالى در آن تقدیر کند و اندازه نهد آنچه را که در آن سال بیاید.
و گفته اند که : مراد از این آیات آنکه ابتداى نزول قرآن در آن شب بوده یا تمام قرآن در آن شب از لوح محفوظ صادر شده و پس از آن جبرئیل آن را در خلال بیست و سه سال آیه آیه ، سوره سوره ، به حسب مصالح و موارد نازل ساخته .
و از اهل بیت (علیهم السلام ) منقول است که : در شب قدر ملائکه نازل مى شوند و تمام احکام و امور کلیه و جزئیه بندگان را تا شب قدر سال آینده بر معصوم (علیه السلام ) عرضه مى دارند، بدانگونه که : اگر پیغمبر است بر سیل وحى ، بر جزء و کل آگاه گردد و فرشته را نیز رؤ یت کند و اگر وصى پیغمبر است به طریق تحدیث چنانکه فرشته با وى سخن گوید و آوازش بشنود و او را نبیند و این علوم که در آن شب ایشان را حاصل شود، تفضیل و بیان آن علمى است که قبل از آنش بر سبیل اجمال مى دانسته اند. و ما ادریک و چه چیز دانا کرد تو را تا دانى ما لیلة القدر چیست شب قدر؟
یعنى : شب با عزو شرف ، که هرکس در آن عبادت کند، عزیز و شریف گردد یا عمل خیرى که در آن واقع شود، نزد خداى بس با قدر بود، یا تو را که پیغمبرى و سائر ائمه معصومین (علیهم السلام ) را که اوصیاى تواند، فتوحات وافره و فیوضات متواتره دست بدهد.
لیلة القدر خیر من الف شهر شب قدر بهتر است از هزار ماه بنى امیه که بعد از تو، به حکومت رسند و ایشان را شب قدرى نباشد و اهل بیت تو را در این شب ، قدرها و قربهاست و شیعیانشان را نیز برکتها رسد و کرامتها دست بدهد.
قاسم بن فضل گفت که : ما شمردیم مدت تسلط (بنى امیه ) را و هزار ماه بود، نه یک روز کم و نه یک روز بیش !
و حکمت در اخفاء و ابهام این شب ، به سبب قدر گذاشتن و مغتنم داشتن همه شبهاى محتمله است با شب زنده دارى آن به ذکر و احیاء آن به عبادت ، یا آنکه در واقع آن را شبى معین نیست ، بلکه متبدل شود در لیالى سنه
اى خواجه چه جوئى ز شب قدر نشانى
هر شب ، شب قدر است اگر قدر بدانى
تنزل الملائکة و الروح فرود مى آیند فرشتگان و روح بر امام عصر (علیه السلام )، فیها در این شب باذن ربهم به فرمان آفریدگارشان من کل امر از هر امرى که بندگان را در کار است ، از امور دینیه و دنیویه . سلام پیوسته مبارک و پى در پى برکت است هى این شب حتى مطلع الفجر تا دمیدن سپیده از شامگاه تا بامگاه بر هر که حق تعالى توفیق درک و دریافت آن را داده است از بهترین بندگانى که به سبب صفاى روح و فضیلت فکر و حسن عمل ، برگزیده است ایشان را، و اراده کرده است که بر بعض امور مقضیه و مقتضیه مطلع شوند.
و این معنى نیز از صحیفه سجادیه دعاى دخول ماه رمضان مستفاد مى شود و در کافى نیز از آن حضرت نقل شده است که معنى آنکه : سلام مى کنند بر تو اى محمد صلى الله علیه و اله ملائکه من و روح من از نخستین وقتى که نازل مى شوند تا طلوع فجر.
سوره توحید
روایت کنند که جمعى از کفار، آن حضرت را گفتند که : نسب و حسب خداى خود را بازگوى تا او را بشناسیم . حق تعالى این سوره را فرستاد:
بسم الله الرحمن الرحیم قل هوالله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
بسم الله الرحمن الرحیم قل هوالله احد بگو اى محمد که : اوست خداى یگانه ، متوحد به ذات و متفرد به صفات . الله الصمد خدایى که بى نیاز است از همه ، و اوست پناه نیازمندان ، نخورد، و نیاشامد و پاینده است و جاودان .
احد است و شمار از او معزول
صمد است و نیاز از او مخذول
آن احد نى که عقل داند و فهم
وا صمد نى که حسن شناسد و وهم
لم یلد نزاده است کسى را، رد یهود است که گفتند: عزیر پسر خداست . ولم یولد و زاده نشده است رد نصارى است که گویند: عیسى بن مریم خداى ماست . ولم یکن له کفوا احد و نیست و نبوده او را همتا، رد مجوس است که گفته اند: او را همتاست و قائل به خداى خیر و شر شده اند.
کذلک الله ربى چنین است پروردگار من و خواندن سوره بعد از حمد، مخصوص دو رکعت اول است ودر دوم و سوم اگر حمد نیز، نخوانند و بجاى آن تسبیح و تحمید تو تهلیل و تکبیر گویند بر اینگونه : سبحان الله و الحمدالله و لااله الله و الله اکبر هم رواست .
و باید که قرآن را به تاءنى و ترتیب خوانند و در آن تدبر کنند ودل فارغ دارند و توجه کامل بجاى آرند.
عروس حضرت قرآن که نقاب آنگه براندازد
که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرمود: هرکه قرآن خواند و خاضع نگشت و دلش نرم نشد و بیم در دل او پدید نیامد، به تحقیق خرد پنداشته است بزرگ خداى را جل و علا.
و باید که در حال قیام به خضوع و خشوع تمام باشد و جز به سجده گاه خود نظر نیفکند و کف دستها، بر رانها گذارد و قدمها محاذى یکدیگر دارد، به دورى سه انگشت یا یک وجب ، و انگشتان پا را طرف قبله قرار دهد و پس از فراغ حمد و سوره کمى درنگ کند.
درِ پنجم : رکوع
مستحب است که قبل از رکوع تکبیر گوید: در حال قیام و پس از خم شدن ، دستها را بر زانوها گذارد و زن بالاتر از زانو چنانکه دست راست بر زانوى راست و دست چپ بر زانوى چپ نهد و دستها را بر پهلوها بچسباند و زانوها پس برد، و پیش نیارد و انگشتان را از هم دور کند و پشت را راست بدارد به نوعى که اگر قطره آبى بر آن ریخته شود، بر بین قدمین اندازد و قبل از تسبیح بگوید: اللهم لک رکعت بار خدایا از بهر تو رکوع کردم ولک خشعت و براى تو فروتنى نمودم . و لک اسلمت و مر تو را منقاد و فرمانبردار شدم و بک آمنت و به تو ایمان و به تو ایمان آوردم وعلیک توکلت و بر تو توکل کردم : یعنى کارهاى خود به تو واگذاشتم وانت ربى و توئى پروردگار من خشع لک افتادگى کرد مر تو را سمعى گوش من و بصرى و چشم من و شعرى و موى من و بشرى و پوست تن من و لحمى و گوشت من و دمى و خون من و مخى و مغز استخوان من و ما اقلته قدماى و آنچه برداشته آن را قدمهاى من غیر مستنکف در حالتى که نیستم از پرستش تو شرم آور و نه به ننگ اندر ولا مستکبر و نه گردنکش ولا مستحسر و نه از این بابت تعبناک و خسته و ناخشنود.
نپیچم سر ز فرمانت ، به تیغم گر زنى هر دم
مرا جان بهر آن باید که قربان رهت گردم
یکى از حضرت امیرالمومنین على (علیه السلام ) پرسید که : قصد از راست نگاه داشتن گردن در رکوع چیست ؟ فرمود: تاءویلش آنکه : به فرمان تواءم گرچه به تیغم برزنى گردن :
گر تیغ بارد، از کوى آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
سبحان ربى العظیم پاک و منزه مى دانم و منزه و مقدس مى شناسم ، پروردگار بزرگ خود را، از هرچه جناب عظمت و رفعت او را، روا نباشد و جلال کبریا و جبروت وى را نسزد، و نشاید و بحمده در حالتى که اشتغال به ستایش او دارم که مرا توفیق عبادت خود داد تا تنزیه او کنم و تقدیس او بجا آرم .
و مستحب است که تسبیح را تکرار کند تا سه نوبت یا پنج نوبت ، یا هفت نوبت یا زیاده … بقدر نشاط و عدم ملال ، مگر امام که در نماز جمعه از سه نوبت نمى گذارند و بلکه دعاى مقدم را نیز نمى خواند.
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرمود: رکوع ، ادب است و سجود، قرب است و کسى که ادب نیکو بجا نیارد، شایسته قرب نگردد پس رکوع کن ، رکوع کسى که بسیار فروتنى کند، خداى را عزوجل به دل و خود را بس خوار دارد و بسى بى مقدار داند، در زیر سلطه سلطنت خداى سبحان و نگاه دار جوارح خود را نگهداشتن کسى که ترسان و هراسان باشد بر آنچه او را فوت شود از فوائد بسیار و فزون از شمار، و چون از رکوع سر برداشت و بر جاى ماند مى گوید: سمع الله لمن حمده خداى شنود و اجابت نمود و جزاى خیر داد مر آن را که به صدق ، وى را عبادت کرد و بستود و غرض از این کلمه دعاست نه ثنا، و مقصود آنکه : خداى بشنود حمد حامدان را و مشکور گرداند سعى آنان را و این از ماءموم ساقط است .
و الحمدلله رب العالمین و همه ثناها و ستایش ها، مرخداى راست که پروردگار جهانیان است . اهل الکبریاء و العظمة اوست صاحب سرورى صورى و مالک برترى معنوى والجود و الجبروت و داراى بخشش و فرمانروا مر همه خلائق را به قدرت محض و غلبه کامل :
سر سرفرازان ، به درگاه او
بماند فرو، نماند فرو.
درِ ششم : سجود
مستحب است که قبل از سجود، تکبیر بگوید: در حال قیام و چون به سجود رود، نخست دو کف دست بر زمین نهد، سپس زانوها و زن به عکس این کند و باید که انگشتان هر دو دست را به جانب قبله قرار دهد و ازهم نگشاید و هیچیک از دستها را به پهلو نچسباند و زانوها را از هم دو دارد واز پیشانى ، مقدار یکدرهم یا بیشتر به سجده گاه برساند (نه کمتر) و بر خاک یکدرهم یا بیشتر به سجده گاه سنگ و امثال آن از چیزهایى که سجود بر آن جائز است و بهتر آنکه بر خاک مزار ائمه معصومین علیهم السلام باشد، به خصوص تربت کربلا و اگر اعضاء سجود را، همه را برهنه کند و بر خاک رساند، افضل است .
و قبل از تسبیح بگوید: رب لک سجدت پروردگار من از بهر تو سجده کردم و بک امنت و به تو ایمان آوردم و لک اسلمت و تو را فرمان بردم و علیک توکلت و کار خود به تو واگذاشتم وانت ربى و توئى پروردگار من . سجد وجهى سجود کرد روى من للذى خلقه مر آن کسى را، که آفریده است او را به دانائى و توانائى و شق سمعه و بصره و برگشود گوش و چشم او را به شنوائى و بینائى ، و الحمدلله رب العالمین وهمه ستایش ها و ثناها بر خداى راست که پروردگار جهانیان است . تبارک الله احسن الخالقین بزرگ و برتر و دائم و ثابت خداى ، که بهترین آفرینندگان است :
ز ابر افکند قطره اى سوى یم
ز صلب آورد نطفه اى در شکم
از آن قطره لؤ لوى لالا کند
وزین صورتى سرو بالا کند
سبحان ربى الاعلى منزه و مقدس مى خوانم و پاک و پاکیزه مى دانم ، پروردگار برتر و فراتر خود را، از هرچه جناب متعال او را نسزد و عزت جلال او را نشوید و بحمده در حالتى که مشغول ستایش و نیایش اویم که توفیق بخشیده است مرا که تنزیه و تقدیس او بجاى آرم .
حد این سر نیست او را سجده کردن ، لاجرم
سر به زیر افکنده ام بیچاره من از شرم دوست
و تا ملال حاصل نشده مکرر تسبیح گوید، مگر امام که بر سه نوبت اقتصار مى کند.
امام جعفر صادق (ع ) فرمود: به خدا که زیان نکرد، هر که حقیقت ، سجود را چنانکه باید به فعل آورد، گرچه در همه عمر به یک نوبت باشد و ظفر نیافت آنکه فریب داد نفس خود را در مثل این حال ، غافل و بى خبر از آنچه حق تعالى مهیا کرده است از بهر سجود کنندگان از خیر دنیا و سعادت آخرت و دور نگشت از خداى هرگز هر که در سجود، نیکو نزدیک شد به خداى عزوجل و نزدیک نگردد به او هرگز هر که نیک بجاى نیارد ادب سجود را و نگاه ندارد حرمت آن را و دل به غیر حق تعالى دهد در سجود. در اینصورت عبادت چنین کسى چگونه خواهد بود؟
پس سجود کن ، سجود آن کس که بس به پستى گراید و بسیار فروتنى نماید آفریدگار را عزوجل و خود را خوار و ذلیل او گرداند و داند که از خاکى آفریده شده که همه بر آن پاى مى نهند و از نطفه اى پدید آمده که همه آن را پلید مى شمرند.
در حدیث نبوى وارد شده است که نزدیکتر وقتى که بنده را به خداست ، حالت و فرصت سجود است ، که حق تعالى درباره آن فرمود: و اسجد و اقترب ، به سجد درآى و نزدیک آى و از امثال این اخبار و غیر آن ، مستفاد مى شود که بهترین افعال نماز، سجود است بنابراین ، به درازا کشاندن و فرو ماندن در آن ، به اخلاص و آگاهى و با شوق و ذوق ، بس نیکوست .
بزرگى گوید: رکوع دعوى بندگى است و سجدتین دو گواه است بر آن .
دیگرى گفت : به قدر نیستى تو؛ هستى حق تو را جلوه گر گردد، ننگرى که در رکوع سبحان ربى العظیم گویى و در سجود سبحان ربى الاعلى اگر تو نباشى او باشد و بس . تعالى و تقدس ،
از هستى خویش ، تا تو غافل نشوى
هرگز به مراد خویش ، واصل نشوى
از بحر ظهور، تا به ساحل نشوى
در مذهب اهل عشق ، کامل نشوى
و در این معنى مترجم گوید:
پاى بر سر خود نه ، دوست را، در آغوش آر
تا به کعبه وصلش ، دورى تو یک گام است
و مستحب است که چون سر از سجود بردارد بر ران چپ نشیند و پشت قدم پاى راست ، بر شکم قدم پاى چپ بگذارد و در خاطر بگذراند که : بار خدایا حق را برانگیزان و باطل را تباه گردان .
و چون قرار گیرد تکبیر گوید و استغفار کند و افضل آن است که بگوید: اللهم اغفر لى بار خدایا مرا بیامرز و ارحمنى و مرا رحمت کن و اجبرنى و شکستگى هاى مرا درستى ده و نقصانهاى مرا تلافى فرماى واهدنى و مرا راه بنماى انى لما انزلت الى من خیر فقیر همانا من ، بر آنچه که فرو فرستاده اى برایم از نیکیها سخت نیازمندم .
و اگر اقتصار بر استغفار کند و گوید: استغفرالله ربى و اتوب الیه آمرزش مطلبم از پروردگار خود و به سوى او باز مى گردم نیز کافى است .
بعد از آن تکبیر دیگر گوید از براى سجود دوم در حال جلوس و پس از سر برداشتن از سجده نیز، تکبیر گوید و اندکى درنگ کند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام ) را از تاءویل سجدتین پرسیدند، فرمودن سجده اولى که سر بر زمین نهد، اشارت است به آنکه از خاک افریده شده است و سر که برمیدارد، کنایت است به اینکه از زمین برآمده است و سجده ثانیه ، تلویح به این است که باز به زمین باز گردد، و به خاک شود و باز که سر برمى دارد رمزى است که به این که بار دیگر از خاک برآید و برانگیخته گردد در روز رستاخیز.
منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخرى ، سوره طه آیه 55 و چون سر از سجده برداشت در همان هنگام که برمى خیزد بگوید:
اللهم ربى بار خدایا، اى پروردگار من بحولک با دگرگونه گرداندنت و قوتک و نیرو رساندنت ، اوقم برمى خیزم ، و اقعد و مى نشینم .
و اگر خواهد نیز بگوید: و ارکع و اسجد و رکوع و سجود مى کنم :
راه او را به او توان پیمود
بار او را، به او توان برداشت
درِ هفتم : قنوت
مستحب است که قبل از قنوت تکبیر گوید و بعد از آن دستها را بالا بدارد برابر روى ، محاذى آسمان و انگشتان را بهم بچسباند مگر دو انگشت بزرگ …
و چون اشرف اذکار قنوت کلمات فرج است و دعاى تعقیب آن و اهم دعاها طلب مغفرت و عافیت است از براى دین و دنیا اینک به ذکر ذکرى که در خصوص قنوت وارد شده است اکتفاء و بر ترجمه کلمات فرج و اذکار مخصوصه و ماءثوره آن اختصار مى رود.
لااله الاالله الحلیم الکریم ، لااله الاالله العلى العظیم ، سبحان الله رب السموات السبع ، و رب الارضین السبع ، و ما فیهن و ما بینهن ، ورب العرش العظیم ، و الحمدلله رب العالمین ، اللهم اغفرلنا و ارحمنا، و عافنا واعف عنا فى الدنیا والاخرة ، انک على کل شى ءقدیر
لااله الله الحلیم الکریم نیست معبودى جز معبودى بحق ، سزاوار پرستش ، مستحب جمیع کمالات که بردبار و بخشنده است .
لااله الاالله العلى العظیم نیست معبودى بجز خداى یکتا در خور عبادت جامع همه صفات کمال که والا و بزرگ وفرا و سترگ است . سبحان الله پاک و منزه است خداى رب السموات السبع پروردگار آسمانهاى هفتگانه و رب الارضین السبع و پروردگار زمینهاى هفتگانه و ما فیهن و آنچه درون آنهاست و ما بینهن و آنچه میانه آنهاست و رب العرش العظیم و پروردگار عرش بزرگ که : عبارت از احاطه علم حق تعالى است بر همه موجودات یا فلک الافلاک که محیط است بر سراسر آفرینش و الحمدلله رب العالمین و همه ستایش ها و نیایشها، مرا خداى راست که پروردگار جهانیان است .
اللهم اغفرلنا بار خدایا بیامرز ما را و ارحمنا و بر ما رحم فرما و عافنا و نگاه دار ما را از تمام کوفت ها وآفت ها و همه گزندها و آزارها واعف عنا و درگذر از ناروهاى ما فى الدنیا و الاخره در این جهان زودگذر و در واپسین سامان پاینده دیگر. انک على کل شى ء قدیر که توئى فقط، بر انجام همه چیز توانا.
در حدیث وارد شده است که : نمازگزار را هرچه قنوت کاملتر و درازتر، رحمت حق در روز رستاخیز شاملتر و بیشتر
مشو غافل ز الطاف الهى
که بخشد بنده را کوهى ، به کاهى
درِ هشتم : تشهد
در تشهد مستحب است که به طرزى نشیند که در نشستن بین سجدتین مذکور شد و دستها (محاذى زانو) روى سر آنها گذارد و انگشتان را به هم بچسباند و نظر بر کنار راست خود افکند و بگوید:
بسم الله و بالله ، و الحمدلله ، و خیر الاسماء لله ، اشهد ان لااله الاالله ، وحده لاشریک له ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ارسله بالحق بشیرا و نذیرا بین یدى الساعة ، اشهد ان ربى نعم الرب وان محمدا نعم الرسول ، اللهم صلى على محمد و آل محمد، و تقبل شفاعته فى امته ، و ارفع درجته و انصر شیعته
و بطور خلاصه بدین نحو گوید: بسم الله و بالله الحمدلله ، اشهد ان لااله الاالله ، وحده لاشریک له ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، اللهم صلى على محمد و آل محمد، و تقبل شفاعته
بسم الله بنام بزرگ خداى ، که سزاى پرستش است و بالله و به خداى یکتا جل جلاله و الحمدلله و همه ستایش ها و نیایش ها، مرخداى راست و خیرالاسماء لله و بهترین نامها، ایزد آفریدگار راست .
اشهد ان لااله الاالله گواهى مى دهم که نیست معبودى درخور پرستش جز خداى ، که مستجمع جمیع کمالات و مستوجب همه عبادات است .
وحده در حالتى که یکتا و بى همتاست لاشریک له نیست همآوردى مر او را در الوهیت و نه انبازى به استحقاق عبادت .
وحده لاشریک له صفتش
و هوالفرد اصل معرفتش
شرک را سوى وحدتش ، ره نى
عقل از کنه ذاتش ، آگه نى
هست در راه کبریا و جلال
شرک نالایق و شریک محال
واشهد ان محمدا عبده و رسوله و گواهى میدهم که محمد بنده او، و فرستاده اوست . ارسله بالحق فرستاده است او را به راستى و درستى بى شبهه و بلاشک بشیرا در حالتى که مژده فرماى است به رحمت و به فضل خداى ، کسى را که به توحید او اقرار کند، و نذیرا و بیم نماى است از عقوبت و عدل خداى ، کسى را که از شرک احتزار نورزد، بین یدى الساعة پیش از قیام قیامت .
اشهد ان ربى نعم الرب گواهى مى دهم که پروردگار من ، نیکو پروردگارى است .
و به روایتى دیگر، بر این لفظ وارد است که : انک نعم الرب (بر سبیل خطاب ) بدرستى که تو، نیکو پروردگارى وان محمدا نعم الرسول و همانا محمد (صلى الله علیه وآله ) نیکو فرستاده اى است . اللهم بارخدایا صلى على محمد درود فرست بر محمد یعنى : او را به رحمت خود بنواز.
و گفته اند: یعنى : تعظیم فرماى او را در دنیا، به اعلاى دین و اظهار دعوت و اعظام ذکر و ابقاء شریعت و تکریم نماى او را در آخرت به اضعاف اجر و اعتلا قدر و اعزاز کامل و ابراز کمال او بر اولین و آخرین و به تقبل شفاعت در شاءن امت و تقدم او بر کافه انبیاء مرسلین ، صلواتک علیهم اجمعین و ال محمد و بر اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله ) که عبارتند از: حضرت فاطمه و دوازده امام معصوم و منصوص صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین و هر که به روش ایشان گراید و از علوم مقدس سلمان فارسى رضى الله عنه که حضرت مصطفى (صلى الله علیه وآله ) درباره وى فرمود: سلمان من اهل البیت
و تقبل شفاعته و بپذیر درخواست بخشودگیش را فى امته درباره امتش و ارفع درجته و رفیع گردان درجه اش را در عالم ابدیت .
و پس از آن ، حمد خداى گوید دو سه نوبت و چون بر مى خیزد به رکعت سوم همان ذکرى را که در برخاستن از دومین سجود مى گفت نیز بگوید.
ذکر حق رخصت قرب است و حضور
اگر از صدق و ارادت باشد
دل اگر با تو نباشد به نماز
عادت است آن ، نه عبادت باشد
هرچه را دل نگرد، باز بگوى
که چنین گفته ، شهادت باشد
به نیاز آ، چو در آئى ، به نماز
تا تو را فیض ، زیارت باشد
پس نمازگزار را باید که در شهادت بر زبان ، آن راند که دل بیند و داند، نه آنکه کلماتى چند بخواند و بگذرد و حقیقت آنچه بگوید بخاطر نگذراند.
و در تشهد آخر بعد از نعم الرسول بگوید:
التحیات لله همه ثناها و آفرینها مر خداى راست و الصلوات و همه نمازها، یا دعاها الطاهرات پاک از شرک جلى و خفى ، همه مقرون به توحید و اخلاص و اعتقاد الطیبات مصون از رخوت و غفلت و حدیث نفس و حالت کسل ، مشحون به نشاط خاطر و طیب نفس و حضور دل الزاکیات همه ماءمون از اغراض نفسانى و علائق سراى فانى ، همه مرهون به صدق و صفا و عبودیت و وفا الغادیات در اوائل روز برآورده شدگان یا آینده ها الرائحات در اواخر روز اجراء کرده شدگان یا رفته ها السابغات همه رسا و به انجام یعنى : با شروط تام و آداب تمام الناعمات همه خوش آیند دل ، که با دقت و رقت و وجد و وقار و خشوع و خضوع و رکون و سکون ، گذرانده گردد لله مر خداى راست . ما طاب آنچه پاکیزه و پسندیده شد و زکى و طهر و از آلایش برى ماند و پاک گشت و خلص و صفا و بى غش و صافى گردید. فلله پس آن مرخداى راست .
اشهدان لااله الاالله ، وحده لا شریک له ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، ارسله بالحق بشیرا و نذیرا بین یدى الساعة ، اشهد ان ربى نعم الرب و ان محمدا نعم الرسول که ترجمه این کلمات گذشت وان الساعة و همانا که روز رستاخیز اتیة آینده است لاریب فیها و شک و شبهه اى در آن نیست و ان الله یبعث و همانا خداى عزوجل بار دگر برانگیزد و زنده گرداند من فى القبور کسانى را که در گورها مدفونند.
الحمدلله الذى هدانا لهذا ثنا و ستایش مر خداى راست که به فضل خود، ره نمود ما را به این اعتقادات و عبادات و ما کنا لنهتدى و ما نبودیم آنکه پیش خود، توانستى هدایت یافت و به راه آمد لولا ان هدانا الله اگر خداى ما را راه ننمودى و رهنمون نبودى .
گر بدرقه لطف تو ننماید راه
از راه تو، هیچکس نگردد آگاه
آن کسى که به راه آید و ره پیماید
توفیق ، رفیق او نشد و اویلاه
الحمد لله رب العالمین هر ثنا و نیایش که بود و هست و باشد، مرخداى راست که پروردگار جهانیان است .
اللهم صل على محمد و آل محمد بار خدایا درود مرحمت آمیز بفرست بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله ) و بارک على محمد و آل محمد و برکات و خیرات را زیاده کن بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و اهلبیت محمد (صلى الله علیه وآله ). و سلم على محمد و آل محمد و سلام فرست بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و آل محمد (صلى الله علیه وآله )، و ترحم على محمد آل محمد و رحمت آور بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله )، کما صلیت و بارکت و ترحمت چنانکه درود و برکت فرستادى و رحمت آوردى و منت نهادى على ابراهیم و ال ابراهیم بر خلیل خود ابراهیم و اهل بیت او انک حمید مجید به راستى و درستى که تو، سخت ستوده اى به اعطاى نعم و بس بزرگوارى در ایفاى کرم .
تذکره : اگر کسى را این توهم حاصل شود که مگر تشبیه درود پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) و ال او، بر (درود) حضرت ابراهیم (علیه السلام ) و آلش یادى از این مى دهد که حضرت ابراهیم افضل از پیغمبر ما باشد، این خلاف واقع است .
جواب آنکه : مراد از این تشبیه آن است که همانگونه که درودى بر ابراهیم و اهل بیت و اهل بیت او فرستادى ، بهتر و برتر از درودى که بر انبیاء پیش از ابراهیم فرستاده اى هم بر اینگونه درودى بر محمد (صلى الله علیه وآله ) و اهل بیت او فرست که بس بهتر و برتر باشد از درودى که بر انبیاء سلف روى فرستاده اى که از آن جمله ، یکى همه حضرت ابراهیم خلیل است على نبینا (علیهم السلام ) و همین معنى دلیل بر این است که افضلیت پیغمبر ما بر حضرت ابراهیم ثابت و قاطع است .
یا سید الانام درود جناب تو
ورد زبان ماست مه و سال و صبح و شام
نزدیک تو چه تحفه فرستیم ما ز دور
مقدور ما همین صلوات است و السلام .
تسلیم
سپس براى گشودن نماز و بیرون رفتن از آن ، در خاطر خود ارواح طیبه انبیاء و ائمه معصومین و ملائکه و جمیع مؤمنین و کلیه اهل طاعت موجود در آسمانها و زمین را خطور داده و آنان را مخاطب قرار دهد و گوید:
السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته السلام على على امیرالمؤمنین ، السلام على الائمه المعصومین ، السلام على جمیع انبیاء انبیاء الله و المرسلین السلام على جمیع ملائکة الله و المقربین ، السلام على جمیع اهل الطاعة فى السموات و الارضین السلام علینا و على عبادالله الصالحین ، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
السلام علیک ایهاالنبى و رحمة الله و برکاته سلام بر شما باد اى پیامبر عظیم الشاءن اسلام ، و رحمت و برکتهاى بى پایان خداوند نیز بر تو باد.
السلام على على امیرالمؤمنین سلام و درود بر تو باد اى ولى الله الاعظم على بن ابیطالب ، اى امیر و سالار مؤمنان .
السلام على الائمة المعصومین سلام ودرود بر امامان و پیشوایان پاک و معصوم از هر لغزش و گناه باد.
السلام على جمیع انبیاء الله و المرسلین سلام و درود بر تمامى پیامبران خدا و فرستادگانش باد.
السلام على جمیع ملائکة الله و المقربین سلام و درود بر تمامى فرشتگان خدا، خصوص فرشتگان بسیار مقرب خدا باد.
السلام على اهل الطاعة فى السموات و الارضین سلام و درود بر تمامى اهل عبادت و اطاعت در آسمانها و زمین باد.
السلام علینا وعلى عبادالله الصالحین سلام و درود بر ما و بر بندگان صالح و شایسته پروردگار باد.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته سلام بر همه شما باد و رحمت خداى و برکتهاى او که پایان پذیر نیست .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود که : معنى سلام در آخر هر نمازى امان است یعنى : هر که ادا کرد امر خداى تعالى و سنت پیغمبر او را از روى خشوع ، پس او راست امان از بلاهاى دنیا و برات از عذاب آخرت .
و مستحب است که بعد از تسلیم ، ساعتى در جاى نماز قرار گرفته ذکر خداى و دعا کندو مراد از تعقیب همین است یعنى : بعد از هر نماز، قدرى مشغول ذکر و دعا کردن باشد.
و در حدیث آمده که دعا بعد از نماز فریضه فاضلتر است از نافله و در حدیث دیگر آمده که تعقیب در طلب رزق ، ابلغ است از مسافرت در بلاد و بهترین اذکار تعقیب : تسبیح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است ، بدنى نحو که : 34 مرتبه الله اکبر و 33 مرتبه سبحان الله و 33 مرتبه الحمدلله بگوید و سپس سه مرتبه سوره توحید و سه مرتبه صلوات و سه مرتبه آیه مبارکه : و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل على الله ، فهو حسبه ، قد جعل الله لکل شى ء قدرا را با اخلاص کامل بخواند.
خاتمه
این است ترجمه کامل و آداب آن ، چنانکه از ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین بما رسیده است .
و از اذکار آنچه واجب است ، بى خلاف :
تکبیرة الاحرام که بعد از نیت باید گفت
فاتحة الکتاب که قرائت سوره مبارکه حمد در رکعت اول و دوم هر نماز است .
تسبیح در هریک از رکوع و سجود.
شهادتین و صلوات بر پیغمبر و آل اوست که در رکعت دوم و رکعت آخر هر نماز بعد از دو سجده باید خواند.
و فقهاء امامیه سوره دیگر بعد از حمد را و همچنین سلام آخر نماز راواجب دانسته اند و اما قنوت مستحب مؤکد است و شیعه بر آن مداومت مى کند.
از افعال آنچه واجب است به یقین :
نیت است که مقصود از آن قصد قربت است در اداء هر یک از نمازهاى مفروضه و مسنونه
قیام که عبارت است از راست داشتن پشت و تکیه نکردن بر چیزى .
رکوع که قصد از آن خم شدن است به قدرى که دستها به زانوها برسد.
سجود بر اعضاء سبعه ، که عبارتند از: دو سر انگشتان شصت پا و دو سر زانوها و دو کف دست و پیشانى .
جلوس نشستن در تشهد.
طماءنینه که به منظور از آن درنگ به قدر ذکر واجب در هر یک از مواضع و مواقع معینه است و این شرط نیز شامل برخاستن از رکوع و نشستن پس از سجود نخستین نیز هست .
شرط دیگر جهر و اخفات است که مراد از آن بلند خواندن قرائت در نماز صبح است و دو رکعت اول شام و خفتن و آهسته گفتن در غیر آن ، بجز بسملات که بلند خواندن آنها مستحب است .
نیز در صحت نماز، هفت امر بى شبهه شرط است و بدون مجموع آنها نماز صحیح و مشروع نیست بلاقیل که عبارت از: 1 – عقل 2 – اسلام 3 – طهارت 4 – وقت 5 – مکان 6 – مکان 7 – قبله .
چه نماز مخبط و منکر و ناپاک و نا بگاه و در جاى و جامه مغصوب و منحرف از جانب کعبه ، خارج از صحت و خالى از اعتبار است حق تعالى همه را فیض عبادت عنایت فرماید.
بمحمد و اله الاطیاب ، علیهم سلام الله الملک الوهاب
پایان ،
ملامحسن فیض کاشانى
اسرار نماز
به قلم مبارک
عالم ربانى ، صاحب کرامات
مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى
(قدس سره الشریف)
مختصرى از زندگانى حاج شیخ
بسمه تعالى
عالم ربانى مرحوم حاج شیخ حسنلى اصفهانى قدس سره الشریفه فرزند على اکبر بن رجبعلى مقدادى اصفهانى (رحمه الله ) در شب دوشنبه و یا جمعه 15 ذى القعده الحرام 1279 هق درمحله معروف به جهانباره اصفهان دیده به جهان مى گشاید وى از بدو تولد تا سنین حدودا (یازده سالگى ) تحت عنایات و توجهات خاص استاد حاج محمد صادق تخته فولادى قرار مى گیرد تا اینکه در سن یازده سالگى ، حاجى از دار فانى به دار باقى ارتحال مى کنند و حاج شیخ از آن پس شبها مشغول عبادت و ریاضت و روزها مشغول تحصیل علوم مختلف ، مخصوصا علوم دینى در اصفهان مى شوند، و سپس براى تکمیل معارف به نجف اشرف ، کنار مرقد مطهر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) مشرف مى شوند و در محضر علماى آن زمان ، مخصوصا مرحوم حاج سید مرتضى کشمیرى (رحمه الله ) به تحصیل و تکمیل علوم و تزکیه نفس مى پردازند و پس از بهره گیرى علوم ظاهرى و باطنى به اصفهان مراجعت مى کنند حاج شیخ در طول سالهاى 1303 تا 1329 هق چندین مسافرت به مشهد مقدس و نجف اشرف و مدینه منوره و مکه معظم مى کنند ولى از 1329 تا 1361 هق که پایان عمر شریف آن بزرگوار بود در مشهد مقدس رحل اقامت مى افکند و روزها مشغول تدریس و شبها مشغول عبادت و ریاضت مى شوند تا سرانجام صبح روز یکشنبه 17 شعبان 1361 هق روح مبارکش به عالم قدس و بقا، ارتحال مى نمایند و جنازه آن مرد بزرگ باشکوه تمام توسط اهالى مشهد که همه شهر آن روز تعطیل مى شود، تشییع و در ایوان عباسى صحن مطهر امام رضا (علیه السلام ) که هم اکنون زیارتگاه علاقه مندانش است ، دفن مى گردند آثار و برکات آن وجود مبارک و کراماتى که از آن مرد خدا به ظهور رسیده ، در این مجمل نگنجد.
گر تو خواهى سر آن جان جهان
رو نشان از بى نشانها را بخوان .
روحش شاد، روانش جاودان باد.
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند متعال ، در آیات عدیده اى ، از قرآن مجید، نماز را به بندگان خود تاءکید فرموده است : در سوره نساء آیه 103 مى فرماید: فاقیموا الصلوة ان الصلوة کانت على المؤمنین کتابا موقوتا نماز را به پاى دارید که نماز براى اهل ایمان حکمى لازم و فریضه اى واجب و حتمى است .
در سوره بقره ایه 238 مى فرماید: حافضوا على الصلوات و الصلوة الوسطى وقوموالله قانتین نسبت به نمازها و به ویژه نماز وسطى (که به عقیده اکثر مفسران ، نماز صبح است ) مراقبت و دقت کافى و لازم به کار برید و در اطاعت خداوند فروتن باشید.
و نیز در سوره ابراهیم ، آیه 31، مى فرماید: قل لعبادى الذین امنوا یقیموا الصلوة بگو (اى پیامبر) به بندگانم که ایمان آورده اند، نماز را بپاى دارند.
در سوره طه آیه 14، فرماید: اننى انا الله لااله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوة لذکرى بدون هیچ تردید من خداوندگارم ، و خدایى جز من نیست ؛ پس مرا پرستش کن و بیاد من نماز را بپاى دار.
در سوره عنکبوت ، آیه 45 فرماید: و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر نماز را برپاى دار که نماز، از فحشاء و منکر و زشتیها و نارواها باز مى دارد…
حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) فرمود: من ترک الصلوة متعمدا فقد کفر آنکس که به عمد و اختیار، نماز نخواند، قطعا کافر شده است
در حدیث دیگر فرمود: ما بین العبد و الکفر ترک الصلوة فاصله میان بنده و کافر گردیدن او، ترک نماز است .
هرآنکس غافل از حق یک زمان است
در آن دم کافر است ، اما نهان است
اگر آن غافلى پیوسته بودى
در اسلام بر وى بسته بودى
نیز از پیامبر خداى مروى است که : لایزال الشیطان ذعرا عن المؤمن ما حافظ على الصلوة الخمس ، فاذا ضیعهن تجرء علیه ، و اوقعه فى العظائم شیطان پیوسته و تا آن زمان که مؤمن بر نمازهاى پنجگانه خود مراقبت دارد از وى هراسان است ولى چون آدمى نماز خود را ضایع کند، شیطان نیز بر او جسور مى گردد و در گناهان بزرگش مى افکند.
بارى بدان اى عزیز! که علماء بزرگ اسلام ، طریق تکمیل انسان را در این دو جمله خلاصه کرده اند: التعظیم لامرالله و الشفقة على خلق الله بزرگ داشتن اوامر الهى : از قبیل نماز و روزه و حج و جهاد و… که این حکمهاى خدا را بزرگ شمارند و با احترام کامل بجا آورند و محبت نسبت به مخلوق خداوند از آن نوع محبت که بزرگتران نسبت به کوچکتران خود، مرعى مى دارند، و همراه با نوعى نگرانى و ترس است فى المثل : محبت پدر و مادر، نسبت به فرزند خردسال که مى گوید: مى ترسم بچه برود بیرون ، صدمه اى به او بخورد و یا مى ترسم بچه گرسنه بماند یا مى ترسم بچه اینگونه غذا بخورد و ناخوش شود اینگونه محبت که در فارسى آن را به مى ترسم معنى مى کنند، شفقت است ما حصل آنکه با بندگان خدا مثل اولاد خود محبت داشته باشد.
سفر آدمى به سوى خدا
اى عزیز! آدمى را سفرى بى نهایت و منزلهائى پرخوف و خطر و بى غایت ، در پیش است و بیشتر مردم از این راه بى پایان و تحصیل اسباب نجات از مهالک آن غافلند.
خانه پر گندم و یک جو نفرستاده به گور
غم مرگت چو غم برگ زمستانى نیست .
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمود: رحم الله امرء، عرف من این و الى این ، ولاین خدا رحمت کند کسى را که بداند: از کجا آمده است و به کجا مى رود و براى چه آمده است .
و این سه مطلب در دو آیه شریفه از قرآن مجید انا لله و انا الیه راجعون ، سوره بقره ، آیه 156 ما از آن خداییم و به سوى او نیز باز گردانده ایم . و ما خلقت الجن و الانس الا لعیبدون ، سوره ذاریات آیه 56 جن و انس را نیافریدیم ، مگر براى آنکه پرستش کنند؛ بیان گردیده است .
از نزد خدا آمده ایم و بازگشت ما نیز به سوى اوست ، اما براى چه کار آمده ایم ؟ براى عبادت و خداشناسى ولى چرا خداوند لعیبدن گفت و لیعرفون نفرمود؟ براى اینکه بفهماند که طریق خداشناسى منحصر است به بندگى و عبادت . زیرا که آدمى به هر کس که نزدیکتر شد، شناسائیش از او بیشتر مى شود و شناسائى هرکس نسبت به خداوند با اندازه قرب او به خدا است . این است که در همه عبادات نیت و قربت شرط است و هر عبادتى را به وقت نیت مى گوئى : قربة الى الله .
و در حدیث کافى آمده است که : ان العبد لیتقرب الى بالنوافل ، حتى کنت سمعه الذى یسمع به ، و بصره الذى یبصربه ، و یده التى یبطش بها بنده من به سبب اعمال مستحب و نوافل تا آنجا که به من نزدیک مى گردد که گوش و چشم و دست وى مى گردم ، همان گوش که با آن مى شنود و همان چشم که با آن مى بیند و همان دست که با آن کار مى کند.
در اینجا خداوند مى فرماید که : چنین بنده اى به من مى شنود و نه به این گوش ظاهر و به من مى بیند و به من مى دهد و مى ستاند. یعنى : دیگر از خود هوایى و خویشتنى براى او باقى نمانده است و هرچه مى کند، براى خدا مى کند.
روایت شده است که حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه در جنگ ، بر کافرى غالب شد و او را بر زمین زد که بکشد در این حال ، او آب دهان به صورت مبارک حضرت انداخت حضرت از روى سینه او برخاست و او را نکشت علت این کار را پرسیدند، حضرت فرمود: غضب بر من مستولى شد و نخواستم در این کار، جز رضاى خدا باشد ، لذا قدرى صبر مى کنم تا غضبم فرو نشیند سپس آن شخص مسلمان شد و گفت : این کار همه براى خدا است .
بارى ، سفر آدمى داراى شش مرحله است و هر مرحله را منازل بسیارى است که بعضى مرحله سوم را که فضاى این عالم است تحدید به هجده هزار منزل کرده اند مرحله اول ، صلب پدر، و مرحله دوم رحم مادر، مرحله سوم عرصه و فضاى عالم اجسام ، مرحله چهارم قبر و عالم برزخ ، مرحله پنجم عرصات قیامت که داراى پنجاه موقف مى باشد و در هر موقف ، انسان مورد سؤ ال قرار مى گیرد و در صورت داشتن خطا، هزار سال در آن موقف حبس مى شود. یوما مقداره خمسین الف سنة مما تعدون ، سوره معارج ، آیه 4، مرحله ششم بهشت یا دوزخ است . در اینجا است که خطاب مى رسد: و امتازوا الیوم ایها المجرمون ، سوره یس آیه 59، اى مجرمین ! امروز از مؤمنین جدا شوید و این مرحله آخر، منزل خلود و جاودانگى است .
اما تمام گفتگوها درباره منزل سوم یا عرصه این عالم است که هرچه باید بشود، در اینجا مى شود، این است که اینجا را دار الزارعه یا مزرعه گفته اند، زیرا که هر تخمى که در عرصه دنیا بکارى ، همان را در قیامت بدروى .
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کاى نور چشم من ، بجز از کشته ندروى
دنیا را دارالتجارة ، یعنى : تجارتخانه هم گفته اند، زیرا: ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة ، سوره توبه ، آیه 111 خداوند در ازاء بهشت ، خریدار جانها و اموال مؤمنین است حال اگر فروشنده از اصحاب یمین باشد، جان و مال دهد و در عوض بهشت بستاند و اگر از سابقین باشد، به درک مقام العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة – عبودیت و بندگى جوهر حقیقتى است که ، کنه و باطن آن ربوبیت و پروردگارى است – نائل گردد و در اینجا است که حضرت حق مى فرماید: عبدى اطعنى اجعلک مثلى بنده من ، مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود قرار دهم در دنیا است که نقد انسانى را به محک امتحان مى زنند: و لنبلونکم حتى نعلم المجاهدین منکم ، سوره محمد (صلى الله علیه وآله ) آیه 31 شما را مى آزمائیم تا مجاهدین راه خدا را از غیر مجاهدین ، جدا سازیم و اکتساب سعادت و شقاوت در همین منزل انجام مى شود.
اى عزیز، دنیا رباطى است که بر سر بادیه قیامت نهاده اند و تو را در آن رباط، روزى چند مهلت است که براى راه قیامت خود، توشه اى برگیرى و در این چند روز نعم ظاهرى و باطنى را براى تو مهیا کرده اند و احکام الهیه و طریق اکتساب مقامات عالیه اخروى را به لسان انبیاء و رسل ، براى تو بیان فرموده اند و حجج الهیه را براى تو تمام کرده اند و کیفیت اکتساب سعادت و شقاوت را بیان نموده اند و هدیناه النجدین راه بهشت و دوزخ را به وى نموده ایم و به او فهمانده ایم که اگر بخواهى ، مى توانى این نعمتهاى فانى دنیوى را، سرمایه و وسیله لذات و درجات بهشتى ، یا عذاب و شدائد و درکات جهنم قرار دهى ، چه زیبا سروده است :
از رباط تن چون گذشتى ، دگر معموره نیست
زاد راهى برنمى گیرى از این منزل چرا؟
گرچه کرسى سرفرازى بایدت
ترک ملک و بى نیازى بایدت
فى المثل گر صد جهان است آن تو
آنچه بفرستى تو، آن است آن تو
گر در این ره بنده یا آزاده اى
مى بینى آنچه نفرستاده اى
بارى طریق تکمیل انسان در دو جمله : التعظیم لامرالله و الشفقة على خلق الله خلاصه شد که این دو مطلب به منزله دو پا است براى سالک راه خدا و دو بال است براى طائر الى الله که در قیامت با آن دو، از عقبه صراط به آسانى بگذرد. قسم اول : به خالق متعلق است و آن را حق الله گویند. مانند نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منکر و تلاوت قرآن کریم .
قسم دوم : متعلق به مخلوق خدا است و آن را حق الناس نامند. چون : خمس و زکوة و صدقه و تربیت ضعفا و ایتام و کمک به درماندگان و ستمدیدگان و افضل قسم نخستین نماز است که فرموده اند: الصلوة عمود الدین ، ان قبلت قبل ماسواها و ان ردت رد ماسواها نماز، به منزله ستون دین است اگر نماز مورد قبول پروردگار افتد، اعمال دیگر آدمى نیز، مقبول درگاه خواهد شد و اگر نماز، مردود گردد سایر اعمال و عبادات را نیز، وقعى و ارزشى نخواهد ماند.
نماز ستون دین
دین را به چادرى که در آن منزل مى کنند و نماز را به تیرک وسط چادر، تشبیه کرده اند که اگر تیرک باشد، چادر برپا است اگر چه بعضى از بندهاى چادر گسسته باشد و اگر تیرک خوابید و افتاد، چادر نیز خواهد خوابید، اگر چه ریسمانهایش در نهایت استحکام باشد، و دیگر نمى توان از آن منتفع شد.
قیام به اداى حقوق نماز، جز از ارباب قلوب متصور نشود، زیرا که حقیقت و روح و قلب نماز، راز و نیاز با حضرت احدیت و مناجات با رب الارباب و حضرت صمدیت است و رکوع و سجود و تشهد و تکبیر و تسلیم و اذکار، صورت ظاهرى نماز است و به همین سبب است که فرمودند: از نماز آن مقدارش مقبول واقع مى شود که نمازگزار در حین انجام و تکلم به آن قلبش متوجه معانى آن باشد.
محمد بن مکى بغدادى در کتاب تبصرة العارفین از ائمه هداى سلام الله علیهم روایت کرده است که : ان الاعمال الجسدانیة اذا لم یعرف معناها، لا یقع لها فى الاخرة اجر اعمال بدنى : مانند نماز و دعا، اگر معنى آن را نفهمد در آخرت ، اجرى براى عامل آنها نخواهد بود و در حقیقت ، نمازى که زبان به آن متکلم بوده است و قلب به جاى دیگرى توجه داشته است ، نماز نیست .
آن نماز او نیز زد نیم جو
زانکه با اغیار دارد دل گرو
و خداوند متعال در قرآن مجید فرماید: یا ایها الذین آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون ، سوره نساء، آیه 43 در حال مستى و بى خبرى ، به نماز نزدیک نگردید، تا آن که بدانید چه مى گویید.
آرى ، چنین نماز که بدون توجه کامل دل انجام شود، گرچه وظیفه واجب به آن ساقط شده است لیکن آن را احترامى و ارزشى باید و شاید نیست .
یکى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى یک جوال مى بافت ، و آخر هفته ، حساب مى کرد و مزد شاگردهایش را مى پرداخت روزى به هنگام حساب ، یک جوال از قلم افتاد و آنچه فکر کردند که آن را به چه کسى داده اند، به خاطرشان نیامد غروب نزدیک بود و استاد نماز نخواند بود، مشغول نماز شد و در نماز، به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسى داده است پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت : جوال را به فلانى داده ایم شاگردش گفت : استاد! تو نماز مى خواندى یا جوال پیدا مى کردى ؟ و استاد از این واقعه ، متنبه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گردید.
در احوال سید رضى و سید مرتضى ، رضوان الله علیهما، نوشته اند که : سید رضى ، به برادر بزرگ خود، سید مرتضى به جماعت اقتدا نمى کرد. برادر مهتر، شکایت این کار، نزد مادر برد و سید رضى ، به توصیه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا کرد اما در اثناء نماز، ناگهان ، نماز خود را برهم زد و از مسجد بیرون شد سید مرتضى نزد مادر آمد و گفت : سید رضى ، آنچه امروز کرد، بدتر از پیش بود مادر، ماجرا را از سید رضى جویا شد گفت : در اثنائ نماز ناگهان دیدم که برادرم در خون حیض غرق است ؛ به ناچار نماز را شکستم که طهارت شرط صحت نماز است مادر، شرح حال ، باسید مرتضى در میان نهاد. سید گفت : راست مى گوید؛ زیرا ما آنگاه که به مسجد مى رفتم زنى در راه ، مساءله اى از احکام خون حیض از من پرسید به او پاسخى دادم ، اما در اثناء نماز به این اندیشه در افتادم که جوابى که دادم ، درست بوده و یا اشتباه بوده است ..
و در حدیث آمده است که : از نماز برخى مردم ، نصف و گاهى ثلث یا ربع آن پذیرفته مى شود و نمازگزار گروهى دیگر را همچون جامه کهنه اى که به هم پیچند، پیچیده و بر سر نمازگزار مى کوبند نماز را تشبیه فرمود به جامه اى که شخص آن را درست گرفته و در مقام فروش برآمده است . وقتى جامه را مى ستاند که نگاه کرده و بخرد، مى بیند که هیچ جاى درست در آن نیست که لااقل هیئت آن را برهم زند و چیز دیگرى از آن درست کند، لذا جامه را به هم پیچیده و پیش صاحبش مى اندازد و مى گوید: این که به هیچ دردى نمى خورد، براى چه آن را به بازار آورده اى ؟
بدان اى عزیز! که هر آنچه مورد نیاز آدمى است . یک صورت نازله و اقل ما یقنعى دارد که امر انسان به آن مى گذرد، سپس کم کم بالا مى رود تا به درجه فوق فوق برسد مثلا انسان براى آنکه خود را از سرما و گرما حفظ کند، احتیاج به منزلى دارد، مثل منزل کشاورزان ، سپس بالا مى رود تا مى رسد به منازلى که براى اعیان و اشراف است ، همچون پارکها و عماراتى که در این ایام متداول شده است . یا اینکه وقتى انسان در پى آموختن خط مى رود، اقل مرتبه آن همان است که بتواند چیزى بنویسد و به وسیله نوشتن و محاسبه به عنوان مثال ، اموالش را حفظ کند و یک مرتبه عالى دارد مثل خط خوش نویسانى همچون احمد نیریزى در نسخ و درویش عبد المجید در شکسته و میر عماد در نستعلیق و بایسنقر در ثلث ، که تا به امروز کسى مثل آنها ننوشته است نماز را نیز به همین نحو فرض کن یک مرتبه نازله آن چنین است که بگویند مسلمان است و بدن او پاک است و نمازگزار است سپس این نماز بالا مى رود تا به مرتبه اى برسد که نمازگزار ابدا در نماز، خیال دنیا به خود راه نمى دهد، و از آن بالاتر اینکه خیال هیچ چیز، حتى خیال آخرت را نیز در او راهى نباشد، و تمام توجه او معطوف به راز و نیاز و مناجات با رب الارباب است ، و حصول این مرتبه ، همچون خوشنویسى ، بدون زحمت و مشقت و طول زمان ، ممکن نیست نیک بنگر که وقتى کسى مى خواهد خوشنویس شود، چقدر باید زحمت بکشد و مشق کند و خدمت اساتید کند واز آن ها تعلیم بگیرد تا بتوان او را خوشنویس نامید.
پس اى عزیز! بدان که مرتبه مناجات با خداوند مرتبه بسیار رفیعى است و نیاز به همت عالى دارد تفکر کن که ظهور قرآن ، و نزول فرقان ،، بعد از چهل سال سلوک و مجاهدات و توجه و تفکر، که غالبا در کوه حراء مى بود، بر پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) واقع شد پس جمعى که بدون این حال و به غیر این کلام به تلاوت کلام الله مشغول مى شوند، اگر چه از این بحر بدان فیض نمى رسند، ولى آخر از رشاشه نورى و حشاشه حضورى ، خالى و عاطل نیستند اما وصول به این مقام عالى ، مرید را بعد از مرور دهور و مجاهده بسیار اقامه صلوات مسنونه و ادامه آن ، که ورد متوسطان ارباب سلوک و روش معتدلان اصحاب قلوب است که دیده و بصیرتشان به کحل الجواهر، و قرة عینى فى الصلاة متحکل شد، فراهم مى شود و در آن حالت است که زمزمه نماز به موجب حدیث : المصلى یناجى ربه (نمازگزار، با پروردگار خود، در حال مناجات و راز و نیاز است ) به مناجات با پروردگار مبدل مى گردد و از غایت صدق و توجه و خلوص و استغراق که در این حال به بنده دست مى دهد، پیامبر فرمود: الصلوة معراج المؤمن ، (نماز معراج نمازگزار مؤمن است و به عبارت دیگر، نماز وسیله تقرب به خدا و عروج بنده مى گردد).
نماز را در شب معراج ، به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) آموختند و چون بازگشت ، امت خود را امر فرمود که صلوا کما راءیتمونى اصلى به همین ترتیب که مى بینید نماز مى گزارم ، نماز بگزارید، این است که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) نماز را معراج مؤمن قرار داد.
سابق این میدان و فارس این جولان ، بعد از حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) امیرالمؤمنین علیه الصلوة و السلام است که در نماز، چندان مستغرق بحر احدیت بودند، که پیکان تیر، از پاى مبارکش بیرون کشیدند و از درد آن ، آگاه نگردید و در توجه و توکل ، چنان صادق بود که در لیلة الهریر آن شب وحشتناک که شمشیر و تیر از اطراف و جوانب مى بارید، در میان دو لشکر جنگجو، مصلى گسترد و از ورد و نوافل شبانه خود غفلت ننمود و در آن شب پرآشوب ، هزار رکعت نافله شبانه را به جاى آورد.
مراد از نماز، حضور دل و استغراق کامل و فناء ذات عابد در معبود و فوز به مشاهده حق است اما مبتدى را براى وصول به این مقام ریاضت بسیار و مجاهده بیشمار لازم است . به نحو اجمال بگویم که : تا مدتى به امر قلب مشغول نشوى ، فارس این میدان نمى توانى شد.
اهمیت و اسرار نماز
بارى اى عزیز! اسرار نماز آنگاه حاصل شود که شش چیز حاصل باشد:
اول : حضور دل ، یعنى : دل را به هنگام نماز، به هیچ چیز جز پروردگار جلت عظمته تعلق نباشد.
دوم : فهم کردن معانى قرائت و ذکر و تسبیح نماز، به طورى که دل در فهم آن الفاظ، مطابق زبان باشد.
سوم : تعظیم ، یعنى ، در آن حالت ، عظمت معبود و جلال و جبروتش در خاطر نمازگزار باشد.
چهارم : هیبت ، یعنى : از غایت عظمت پروردگار، خوف بر دلش هجوم آرد که مبادا در این عبادت تقصیرى باشد.
پنجم : امید که مقام کرم وجود خداوند اکرم الاکرمین بر او معلوم باشد، که از نهایت مرحمت ، او را محروم و بى نصیب نخواهد فرمود و گناهانش را خواهد بخشید.
ششم : شرم ، یعنى : خود و عبادت خود را کوچکتر از آن بداند که شایسته درگاه باشد وعبادت خود را در نهایت شرمسارى و بندگى را با سرافکندگى ، به انجام رساند.
همچنانکه براى انجام هر کارى ، اسباب و لوازم خوب و مناسب ، سبب پیشرفت آن و به نتیجه مطلوب رسیدن است ، در این مقام نیز باید ادعیه و اخبارى که در نماز وارد است مد نظر آورد که یکى از آنها حدیثى است که درباره نماز اول وقت است .
در روایت آمده است که اختبروا شیعتى بخصلتین ، فان کانتا فیهم فهم شیعتى حقا؛ محافظتهم لاوقات الصلوة و مواساتهم فى المال مع اخوانهم المؤمنین ، وان لم یکونا فیهم ، فاعزب ثم اعزب ثم اعزب با دو خصلت زیر، شیعیان مرا باز شناسید. اگر این دو خصلت در ایشان بودت شیعه واقعى هستند یکى از آن دو، رعایت اوقات نماز است به این معنى که : نماز را در اول وقت آن ، بجاى آورند. دیگر آنکه در ثروت و مال خود، با برادران ایمانى به مواسات رفتار نمایند لیکن اگر از این دو خصلت ، عارى و بى بهره باشند، از آنان ، سخت برحذر باش واز ایشان دورى گزین ، دورى گزین و دروى گزین .
و در حدیث دیگر آمده است که : ان الصلوة اذا ارتفعت فى وقتها، رجعت الیب صاحبها و هى بیضاء مشرقة و تقول : حفظتنى حفظک الله ، و اذا ارتفعت فى غیر وقتها و بغیر حدودها، رجعت الى صاحبها و هى سودآء مظلمة تقول : ضیعتنى ضیعک الله
نماز، چون در وقت آن گزارده شود، سپید و درخشان نزد، صاحب خود باز مى گردد و مى گوید: همان طور که مرا رعایت کردى ، خداوند تو را مورد رعایت و حفظ خویش قرار دهد. لیکن اگر نماز، در غیر وقت آن گزارده شود و رعایت حدود آن نشود، سیاه و ظلمانى نزد صاحب خود مى آید و مى گوید: همان گونه که مرا ضایع ساختى خدایت ضایع و تباه سازد. حال ببین این نمازى که ما، چشم شفاعت به آن داریم چگونه به ما نفرین مى کند ویل لمن کان شفعائه خصمائه واى به حال کسى که شفیعان او، دشمنانش باشند.
در هر حال ، باید که توفیق و تا توفیق و مرحمد ذات احدیت کرد که اوست ولى توفیق و تا توفیق و مرحمت ذات احدیت نباشد هیچ کس را شایستگى انجام عبادتى ، حاصل نخواهد گردید.
امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمودند: دوازده آیه از تورات را برگزیده و آن را از عبرى به عربى ترجمه کرده و روزى سه نوبت در آن ها تاءمل مى کنم یکى از آن دوازده آیه این است : یابن ادم ان قمت بین یدى ، فقم کما یقوم العبد الذلیل بین یدى ملک جلیل و کن کانک ترانى فان لم ترانى فانى اراک اى فرزند آدم ، چنان در برابر من به نماز و نیاز پرداز که بنده اى بى مقدار در برابر پادشاهى عظیم الشاءن به پاى مى ایستد به هنگام نماز چنان باش که مرا در برابر خود مى بینى اگر تو مرا نتوانى دید، من تو را مى بینم و به کار و رفتار تو، واقف و آگاهم .
به عنوان مثال ، وقتى جماعتى در محضر سلطان حضور مى یابد، آنهایى که چشم دارند وقتى سلطان مى آید او را مشاهده مى کنند و به لوازم ادب رفتار مى کنند و آنهایى که نابینا هستند و سلطان را نمى بینند وقتى به آنها گفته مى شود که سلطان آمده است ، اگر چه سلطان را نمى بینند اما مؤدب و با خضوع مى ایستند.
از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) منقول است که : چون بنده به نماز ایستد و به چیزى جز معبود جل جلاله توجه کند، خداوند فرماید: بنده من به چه مى اندیشى ، مگر از من مهربانتر و بزرگوارتر سراغ دارى ؟ و اگر بار دیگر توجه خود به جایى معطوف دارد، فرماید: بنده من آن کیست که از من بهتر یافته و به او توجه کرده اى ؟ و چون بار سوم ، به غیر خداوند متعال توجه کند، حق تعالى او را از رحمت خود، دور و مهجور سازد و آن نماز، به فضاحت تمام به او گوید: فضحک الله فى الملاء الاعلى ، کما فضحتنى على رؤ وس الاشهاد خداوند تو را در برابر فرشتگان عالم بالا، رسوا و مفتضح سازد، همان گونه که مرا نزد همگان ، رسوا و مفتضح نمودى .
اى عزیز! این نماز نهایت ارتفاع سیر هر سالک و رهرو است که بلاواسطه با خداوند خطاب مى کند و جمله مبارکه ایاک نعبد و ایاک نستعین را در هر نماز تکرار مى کند. اینک ملتفت باش که در این مقام غافل نباشى و حواس و اندیشه خویش را، تنها به سوى او دارى .
در حدیث است که حضرت امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام ) وقتى در نماز به آیه شریفه بالا رسید، آنقدر مکرر فرمود که از خود بى خود شد و بر زمین افتاد و چون به حالت عادى باز آمد از خود بى خود شد و بر زمین افتاد و چون به حالت عادى باز آمد، سبب آن وضع را پرسیدند فرمود: لازال اکررها حتى سمعت من قائلها آنقدر آن آیه را تکرار کردم تا آن را از گوینده حقیقى آن ، باز شنیدم و ذوق این سماع و لذت این استماع ، مرا از هوش بر دو بى خود از خویشتنم ساخت .
مولانا جلال الدین رومى فرماید:
چون پرى غالب شود بر آدمى
گم شود از مرد، وصف مردمى
هرچه او گوید، پرى گفته شود – زین سرى نه ، زان سرى گفته شود
چون پرى را این دم و قانون بود
کردگار آن پرى را چون بود
پس خداوند پرى و آدمى
از پرى ، کى باشدش آخر کمى
اگر حدیث العبودیة جوهرة ، کنهها الربوبیة را شنیده باشى ، پس بدان که عبادت آب حیات است و اگر روح انسان از این چشمه ، نوش کرد، نعمت دنیا و عقبى را فراموش کرد.
از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما
به خدا، گر ز خدا غیر خدامى طلبیم
هرکسى را به تو گر هست به نوعى طلبى
ما به هر نوع که هست ، از تو، تو را مى طلبیم
آرى به قول شاعر مرا دلى است که از یار، یار مى طلبد حضرت سید الشهدا ارواحنا له الفداء مى فرماید: مافقد من وجدک ، و ما وجد من فقدک آن کس که تو را یافت ، هرچه را از دست داده و آنکس که تو را از دست داده چه بدست آورده است ؟
مرا غرض ز نماز آن بود که یک ساعت
غم فراق تو را با تو زار بگزارم
وگرنه این چه نمازى بود که من بى تو
نشسته روى به محراب و دل به بازارم
بسیار نیکو است که قبل از مشغول شدن به نماز این دعا که از اساتید و بزرگان شنیده شده است ، خوانده شود رب اعوذ بک من همزات الشیاطین ، و اعوذ بک رب ان یحضرون رب اساءلک حولا من حولک ، و قوه من قوتک ، و تاءییدا من تاءییدک ، حتى لا ارى غیرک ، و لااشاهد سواک خدایا! پناه مى برم به تو از عیبجوئیهاى شیطان و پناه مى برم به تو از حضور شیطان در نمازم . خدایا! سؤ ال مى کنم از تو انتقالى از انتقالات تو را که به وسیله آن ، از خیالات فاسده را که به وسیله آن نماز را به جاى آورم ، زیرا که به قوه خود نمى توانم ، و سوال مى کنم از تو توفیقى از توفیقهایت را که به واسطه آن ، در نماز غیر تو و انوار جمال و جلال تو را مشاهده نکنم ، یعنى : ریا و نظر به مخلوق نباشد.
جابر بن عبدالله انصارى ، رحمة الله علیه روایت کرده است که : در خدمت مولا امیرالمؤمنین على (علیه السلام ) بودم حضرت کسى را مشاهده کرد که سرگرم نماز است به وى فرمود: اى مرد، آیا از تاءویل نماز با خبرى ؟ عرضه داشت : مگر نماز به جز آنکه عبادت خداوند است ، تاءویلى دارد؟ امام فرمود: اى و الذى بعث محمدا (صلى الله علیه وآله ) بالنبوة ، ما بعث الله نبیه بامر من الامور، الا وله مشابه و تاءویل و تنزیل و کل ذلک یدل على التعبد فقال له : علمنى ماهو یامولاى فقال : تاءویل تکبیرتک الاولى الى احرامک ان تخطر فى نفسک اذا قلت الله اکبر من ان یوصف بقیام او قعود، و فى الثانیة ان یوصف بحرکة او جمود و فى الثالثة ، ان یوصف بجسم او بشبه او یقاس بقیاس و تخطر فى الرابعة ان تحله الاعراض او تؤ لمه الامراض و تخطر فى الخامسة ان یوصف بجوهر او عرض او یحل فیه شى ء و تخطر فى السادسة ان یجوز علیه مایجوز على المحدثین من الزوال و الانتقال و التغیر من حال الى حال ، و تخطر فى السابعة ، ان لاتحله الحواس الخمس ثم ، تاءویل مد عنقک ثم تاءویل رفع راسک من الرکوع اذا قلت : سمع الله لمن حمده الحمدلله رب العالمین تاءویله الذى اخرجنى من العدم الى الوجود و تاءویل السجدة الاولى ان تخطر فى نفسک و انت ساجد منهاخلقتنى و رفع راسک تاءویله و منها اخرجتنى والسجدة الثانیة و فیها تعیدنى ، و رفع راسک ، یخطر بقلبک و منها یخرجنى تارة اخرى و تاءویل قعودک عن جانبک الایسر ورفع رجلک الیمنى ، و طرحها على الیسرى ، یخطر بقلبک اللهم انى اقمت الحق و امت الباطل ، و تاءویل تشهدک تجدید الایمان ، ومعاودة الاسلام ، و الاقرار بالبعث بعد الموت و تاءویل قرائة التحیات تمجید الرب سبحانه و تعظیمه عماقال الظالمون ونعته الملحدون و تاءویل قولک السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته تحرم عن الله سبحانه ، فمعناها: هذه امان لک من عذاب یوم القیامة ثم قال امیرالمومنین (علیه السلام ): من لم یعلم تاءویل صلوته هکذا فهى خداج
آرى به خداوند سوگند که محمد (صلى الله علیه وآله ) را چخلعت پیامبرى در پوشانید که هیچ امرى را به پیامبر خود فرمان نداده است مگر آنکه ، عمل را مشابهى و تنزیلى و تاءویلى است که در هر کدام ، دلالتى است بر عبادت حق متعال مرد از تاءویل نماز پرسش نمود امام فرمود: اما تاءویل تکبیرات هفتگانه که در آغاز هر نماز مى گویى آن است که : چون الله اکبر نخستین را بر زبان آوردى ، در دل خطور داده و اعتراف کره اى که خداوند، والاتر از آن است که به قیام و قعود توصیف گردد و در تکبیر دوم خداى را برتر از توصیف به حرکت و سکون و در تکبیر دوم ، خدا را برتر از توصیف به حرکت و سکون دانسته اى و در سومین تکبیر او را از توصیف به جسم بودن و شبیه داشتن و یا آنکه به چیزى مقایسه گردیدن ، بالاتر شناخته اى و در چهارمین از آن که اعراض به حق تعالى عارض شود و یا آن که امراض رنجوریش دهد و در پنجمین از آنکه جوهر و یا عرض باشد یا آن که چیزى در او حلول کند. و در ششمین ، از آنکه حالت زوال و نیستى یا انتقال و دگرگونى که بر موجودات حادث ، عارض مى شود و بالاخره در تکبیر هفتم او را از آنکه حواس پنجگانه را در ذات مقدسش راهى باشد، برتر و بالاتر خوانده اى پس از آن فرمود: تاءویل گردن کشیده تو به هنگام رکوع نماز، آن است که به زبان دل مى گویى : خداوندا! به تو ایمان دارم ، گرچه گردنم را به تیغ جدا کنند، و تاءویل سر برداشتن از رکوع و فتن ذکر سمع الله لمن حمده آنکه خداوند را سپاس که از عدم به وجودم آورده است . و تاءویل نخستین آنکه در قلب خود خطور دهى که : خداوندا مرا از این خاک آفریده اى و در سر برداشتن از سجده در دل خود گویى : پروردگارا مرا از این خاک بیرون کشیده اى و در سجده دوم گویى : مرا در این خاک ، باز خواهى گردانید و در سربرداشتن از دومین سجده گویى : خداوندگارا، تو مرا دوباره از این خاک بیرون خواهى کشید و اما تاءویل آن که به هنگام نشستن به جانب چپ نشسته و پاى راست را بر پاى چپ خود قرار دهى ، آن است که در باطن خود مى گویى خدایا، حق را زنده و باطل را مى میرانم و تاءویل تشهد، همانا تجدید ایمان و اظهار مکرر اعتقاد به اسلام و تسلیم در برابر امر حق متعال و اقرار به بعث پس از مرگ است و تاءویل تحیات عبارت از اذعان به مجد و عظمت پروردگار سبحان و تعظیم و تکریم و تنزیه وجود اقدس او است ، از آنچه سمتکاران گفته اند و ملحدان و کافران درباره او توصیف کرده اند.
و تاءویل جمله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ترحم از سوى خداوند پاک و در حقیقت امان نمازگزار است از آتش دوزخ و عذاب روز واپسین پس از آن امام (علیه السلام ) فرمود: هر آنکس که بدینگونه تاءویل نماز خویش نداد، عملش ناقص و ناتمام خواهد بود.
اهل دلى گفته است :
این پیشنمازیم ، نه از روى ریاست
حق مى داند که از ریا مستثنى است
این یک خوشم آمده که در وقت نماز
پشتم به خلایق است و رویم به خداست
در روایت آمده است که امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرمود: قال الله عز و جل فى بعض ما اوحى : انما قبل الصلوة ممن یتواضع لعظمتى ویکف نفسه من الشهوات من اجلى ، و یقطع نهاره بذکرى ، و لایتعظم على خلقى و یطعم الجائع ، و یکسوالعارى ، و یرحم المصاب و یواسى الغریب ، فذلک یشرق نوره مثل الشمس اجعل له فى الظلمة نورا و فى الجهالة علما (حلما) اکلاه ، بعزتى و استحفظه ملائکتى ، یدعونى فالبیه ، ویساءلنى فاعطیه فمثل ذلک العبد عندى کمثل جنات الفردوس لایسبق اثمارها و لایتغیر عن حالها
خداوند متعال ، در وحى خود فرمود: نماز کسى را خواهم پذیرفت که در برابر عظمت من ، متواضع و فروتن باشد و براى رضاى من از تمایلات و شوات خود صرفنظر کند؛ روزها را در یاد من به سر آورد، و بر خلق بزرگى نفروشد و گرسنگان را خوراک و برهنگان را جامه بخشد و با مصیبت دیدگان به مهربانى رفتار کند و غریبان را با مواسات و الطاف خود، دلخوش سازد چنین بنده را پرتوى از نور خواهد بود که چونان خورشید مى تابد براى او نورى مقرر خواهم داشت که ظلمات او را روشنى بخشد و علم و حلمى که جهالت را از او مرتفع سازد خود از او حمایت مى کنم و فرشتگان را محافظ و نگهبان او قرار خواهم داد دعایش را اجابت و خواسته اش را برآورده خواهم کرد مثل این چندین بنده نزد من ، مثل باغستانهاى بهشت است که میوه اش را نارسى و یا فساد و تباهى نخواهد رسید.
روایت شده است که سلوا الله حوائجکم السنیة فى صلواة الصبح حاجات مهم خود را در نماز صبح از خداوند مساءلت کنید.
اى عزیز! بدان که اطباء جسمانى معجونى ساخته اند و اسم آن را تریاق کبیر و حافظ الصحة گزارده اند، و اگر کسى آن تریاق را در ایام طاعون و وبا بخورد، وبا و طاعون به او اثر نمى کند، و اگر افعى او را بگزد زهرش در او اثر ندارد اما باید دانست که اثر این تریاق تا وقتى که زهر به قلب آدمى نرسیده باشد ولى اگر به قلب رسیده باشد این تریاق بى فایده است و شخص به هلاکت مى رسد همچنین طبیب آسمانى معجون براى روح آدمى ساخته است به نام نماز، که حکم همان معجون جسمانى را دارد اگر کسى ، از ابتدا نمازگزار باشد، وساوس شیطانى در او اثر نمى کند و اگر مبتلاى به وساوس شد؛ در حالى که هنوز سیاهى ، تمام قلب را نگرفته است نماز موجب رفع مهالک مى شود اما اگر قلب بکلى خراب شد و مشمول آیه کریمه ختم الله على قلوبهم گردید یعنى : خداوند مهر بر دلهاى آنان زد دیگر بر آن نماز، اثرى مترتب نمى گردد. ثم کان عاقبة الذین اساءوا السواى ان کذبوا بایات الله ، سوره روم آیه 10 سپس پایان کار کسانى که مرتکب زشتى شدند، این بود که آیات و نشانه هاى خداوند را تکذیب کردند.
اسرار سوره حمد
اى عزیز! تفکر کن ، در اینکه چرا، حضرت حق در سوره حمد بعد از لفظ الحمد چهار اسم از اسماء خود را ذکر نموده است ؟ الله ، رب ، رحمن ، رحیم و مالک چرا تعداد بیشتر یا کمترى از اسماء را ذکر نفرموده است ؟ علت آن است که : وقتى حمد و تعریف ، صرفا بخاطر وجود صفات کمالى در محمود است و بس . مثل تعریف حاتم به سبب صفت جود او و رستم به لحاظ صفت شجاعتش و افلاطون و لقمان به سبب حکمتشان . در این صورت وقتى محمود، حق است با اسم الله از او یاد مى شود که دارا و مستجع تمام صفات کمال است دوم آنکه اگر سابقه نعمتى و احسانى باشد از محمود با اسم رب یاد مى شود و حق متعال مربى تمام موجودات و عوالم است سوم آن که اگر محمود، شخص کریمى باشد و هنوز از او فیضى نرسیده و حامد، طمع بر فیض او بسته است به هنگام تعریف لفظ، رحمن و رحیم را به کار مى برد و بالاخره چهارم ، وقتى است که محمد شخص قاهرى است و حامد از قهاریت او مى ترسد، لذا با اسم مالک او را حمد مى کند و ما آنچه استقراء کردیم ، حمدى که براى چیز دیگرى باشد در عالم ، وجود ندارد. و نیافتیم که کسى ، دیگرى را به غیر این چهار اسم ، حمد کرده باشد پس در این صورت بهتر آن است که الف و لام الحمد را الف و لام استغراق بدانیم یعنى : تمام اقسام حمد، مختص به خداوند است بنابراین نمازگزار باید به قلب خود خطور دهد که : ایتها الموصوف بهذه الصفات التى وصفت نفسک بها، ایاک نعبد و ایاک نستعین اى وصف شده به صفاتى که خود خویشتن را به آن وصف نمودى ، تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جویم .
اى عزیز! بدان که چنین روایت شده است که خداوند مى فرماید: من و بنده ام ، در این سوره ، شرکت داریم یعنى : چهار آیه اول بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین مختص به خداوند است و آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین بین بنده و خدا مشترک است و دو آیه بعد صراط الذین انعمت علیهم غیرالمعضوب علیهم و لاالضالین ، مختص به بنده است .
درباره اهدنا الصراط المستقیم ، ما را به راه راست ، هدایت فرما در کتاب مانى الاخبار، از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرمودند:
اهدنا الصراط المستقیم . قال : هو امیرالمؤمنین ، و الدلیل على ذلک قوله عزوجل : و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم و هو امیر المؤمنین
مقصود از صراط مستقیم امیرالمومنین على (علیه السلام ) است و دلیل بر آن سخن ، خداوند عزوجل است که مى فرماید: و بدون تردید او در ام الکتاب نزد ماعلى حکیم است و او امیرالمؤمنین است .
از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) در تفسیر اهدنا الصراط المستقیم نقل شده است که فرمود: خداوندا توفیقى را که به ما عطا فرموده اى تا به وسیله آن تو را در گذشته اطاعت نمائیم . آن را در باقیمانده عمر ما نیز، برقرار و مداوم فرما.
و طریق و راه ، بر دو قسم است : یک راه در دنیا و یک راه در آخرت اما راه راست در دنیا، آن است که کوتاه باشد از غلو، یعنى : محبت به غلو نرسیده ، همچون على اللهیان و بالاتر باشد از تقصیر یعنى : طریق سنیان که دیگر را بر على (علیه السلام ) مقدم داشته اند و اما طریق در آخرت ، طریقه و راه على (علیه السلام ) است که راه مستقیم مؤمنین است بسوى بهشت .
از حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام ) روایت شده است که فرمودند: بگوئید خدایا ما را هدایت کن به راه آن کسانى که نعمت توفیق داشتن دین و اطاعت و بندگى تو را یافتند. آنان کسانى هستند که خداوند در حق آنها مى فرماید: کسانى که خدا و پیغمبر را اطاعت نمایند با اشخاصى هستند که خدا و پیغمبر را اطاعت نمایند اشخاصى هستند که خداوند نعمت خود را بر آنها ارزانى داشته است و آنان پیغمبران و صدیقین و شهداء و صالحین مى باشند یعنى : خداوند آنها را در بهشت با یکدیگر قرار مى دهد، و پیغمبران و صدیقین و شهداء، دوستان و رفقاى خوبى هستند.
از حضرت امیرالمومنین (علیه السلام ) روایت شده است که فرمودند: مراد از این نعمت در آیه شریفه صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین ثروت و صحت بدن نیست ، اگر چه مال و صحت بدن نیز از نعمتهاى خدا است زیرا این نعمت را خداوند به کفار و فساق هم میدهد. بلکه شما ماءمور شده اید دعا کنید که خداوند شما را به راه راست هدایت کند یعنى : راه کسانى که خداوند نعمت ایمان و تصدیق پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) و نعمت ولایت و دوستى محمد و آل محمد (صلى الله علیه وآله ) که طیب و پاکیزه هستند و اصحاب خاص ائمه (علیهم السلام ) که برگزیده هستند و به وسیله تقیه که خود نعمتى است ، دین خود را حفظ نمودند، به آن ها عطا فرموده است .
اى عزیز! بدان که بر وفق حدیث المصلى یناجى ربه ، نمازگزار با پروردگارش مناجات مى نماید مناجات از باب مفاعله است و باید از سوى طرفین باشد تا مناجات محقق شود یعنى : خداوند باید توفیق دهد تا بنده بتواند با اونحوى کند.
هیچکسى به خویشتن ، ره نبرد به سوى او
بلکه به پاى او رود هر که رود به کوى او
خداوند باید زبانى دهد که بتوان با او نجوا، و چشمى عطا کند که بتوان عظمت او را مشاهده کرد.
دیده اى وام کنم از تو، به رویت نگرم
زانکه شایسته دیدار تو نبود نظرم
خداوند باید توفیق دهد تا بنده بتواند به حقوق بندگى قیام کند همانطور که حضرت امیرالؤ منین (علیه السلام ) در دعاى صباح مى فرماید: الهى ان لم تبدئنى الرحمة منک بحسن التوفیق ، فمن السالک بى الیک فى واضح الطریق پروردگارا! اگر رحمت و کارسازى و حسن توفیق تو، ابتدا به کمک من نمى آمد، پس چه کسى را یاراى آن بود، تا مرا به راه راست و روشن داخل گرداند.
توفیق ندادند بزرگان همه کس را
تا یار که خواهد و میلش به که باشد
پس وقتى ابتدا مى گوئیم بسم الله الرحمن الرحیم معنایش آن است که به منظور عبادت و بندگى حق ، از اسم او که الله و رحمن و رحیم است ، استعانت مى جوئیم .
در اینکه الله اسم اعظم خداوند است شبهه نیست . حضرت صادق (علیه السلام ) در حدیث خلق اسماء مى فرماید: فاظهر ثلثة منها لفاقة الخلق الیها چون دید بندگان بدون استعانت از او مى توانند کارى انجام دهند، سه اسم از اسماء خود را ظاهر ساخت سپس فرمود: ظاهرتین آن سه اسم الله است بنابراین محقق شد که الله اسم اعظم است . اما اینکه چرا در عبارت بسم الله الرحمن الرحیم سه اسم از اسماء حق ذکر شده است علت آن است که مردم سه قسمند. دسته اى طالب دنیا و دسته دیگر طالب عقبى و دسته سوم طالب مولا هستند طالب مولى از اسم الله اسعانت جوید، و طالب عقبى از اسم رحیم که حاکى از رحمت خاصه حق نسبت به مؤ منین مى باشد، و طالب دنیا، از اسم رحمن که از رحمت عامه خداوند نسبت به جمیع موجودات حکایت مى کند مدد و یارى مى طلبد.بنابراین ، خداوند سه اسم را به منظور استعانت جستن در امور، به ما عطا فرمود و ما باید در تمام امور، به وسیله اسمائش از او استعانت بجوئیم .
این همه گفتیم لیک اندر بسیج
بى عنایات خدا، هیچیم ، هیچ
بى عنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد، سیاهستش ورق
اى عزیز! بدان که در بسم الله نکاتى است که باید به آن توجه داشت .
اول آنکه : مراد از ذکر در آیه شریفه : اذا ذکرت ربک فى القرآن ، وحده ولوا على ادبارهم نفورا ، سوره اسراء، آیه 46 بسم الله است زیرا که اسم لله اسمى است که جامع جمیع صفات کامل است و وحدت از آن او است .
دوم آنکه : بسم الله نوزده حرف است و عدد واحد به حساب جمل نوزده است و معنى واحد همان وحده مى باشد.
سوم آنکه : کلمه بسم مشتمل بر سه حرف ب و س و م است عدد حروف ب و م 92 است و عدد است محمد (صلى الله علیه وآله ) نیز 92 مى باشد. زیرا عدد ملفوظى م 90 و ب 2 است عدد ملفوظى س 120، و عدد اسم على (علیه السلام ) وقتى که با یاء مشدد خوانده مى شود، نیز 120 است به این ترتیب کلمه ، بسم اشاره به مقام نبوت و ولایت دارد.
روایت شده است که وقتى بنده اى مى گوید: بسم الله الرحمن الرحیم خداوند کریم مى فرماید: ذکرنى عبدى بنده من مرا یاد کرد. وقتى مى گوید: الحمدلله رب العالمین مى فرماید: حمدنى عبدى بنده من مراحمد نمود. وقتى مى گوید: الرحمن الرحیم مى فرماید: بنده من با صفات جمیله مرا یاد کرد و ثنا گفت . وقتى مى گوید: مالک یوم الدین مى فرماید: مجدنى عبدى بنده من مرا با صفات جلال و بزرگى یاد نمود. و چون گوید: ایاک نعبد و ایاک نستعین تنها تو را عبادت مى کنم و بندگى من ، اختصاص به تو دارد و فقط از تو کمک مى طلبم خداوند مى فرماید: این آیه میان من و بنده ام ، مشترک است او عابد است و من معبود او، هرچه بخواهد به او مى دهم .
علت انحصار درخواست کمک از خداوند، آن است که اگر خداوند مقدر نفرموده باشد، از هیچکس کارى بر نمى آید، و تمام امور بدست و است .
یا من ازمة الامور طرا بیدک و مصادرها عن قضائک اى آنکه زمام همه امور کلا به دست قدرت تست ، و جارى شدن آنها از قضاى نیست .
ما یفتح الله للناس من رحمة ، فلاممسک لها، و ما یمسک ، فلامرسل له من بعده ، و هو العزیز الحکیم ، سوره فاطر، آیه 2.
درى را که خداوند بگشاید، کسى نتوانست بست و آنچه را که خدا بست ، دیگرى نتواند گشود و اوست تنها مقتدر و با حکمت .
بارالها! تو اگر نخواهى ، انبیاء و اولیاء، چو حلقه بر در مانند، چه رسد بر ما.
نقل است که در زمان بهلول ، روزى شخصى تفسیرى را که بر قرآن کریم نوشته بود، نزد خلیفه مى برد بهلول در راه با او مصادف شد و پرسید کجا مى روى ؟ گفت : تفسیرى را که نوشته ام نزد خلیفه مى برم بهلول گفت : مدتى بود که مى خواستم تفسیر آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین را بدانم ، بگو ببینم که در تفسیر این آیه چه نوشته اى ؟ آن شخص لختى اندیشید و از همانجا بسوى منزلش بازگشت بهلول پرسید: کجا رفتى ؟ گفت : همانجا که تو مرا فرستادى .
ایاک نعبد بر زبان ، دل در خیال این و آن
کفر است اگر گویى یکى ، شرک است اگر گوئى دوتا
اى عزیز! بدان که دسته اى از بزرگان مثل ، حضرت خلیل الرحمن هستند که وقتى جبرئیل به هنگام برافروختن آتش نمرود نزد، او آمد و گفت : هل لک حاجة آیا حاجتى دارى ؟ فرمود: بلى گفت : بخواه فرمود: اما الیک فلا اما نه به تو، بلکه حاجت من ، به خدا است . پرسید: پس چرا از خدا نمى طلبى ؟ فرمود: حسبى عن سؤ الى علمه بحالى چون او از قلب من خبر دارد، دیگر من به او چه بگویم ؟ اما این ، کار هرکس نیست چه نیکو گفته است :
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
این کار همان بزرگان است ، و باقى مردم باید بدانند که چون تمام امور به دست خداست و عالم دنیا عالم اسباب است وقتى مریض شدند باید به طبیب مراجعه کنند اما بدانند که شفا دهنده خدا است ، نه طبیب .
یکى از بزرگان براى حاجتى ، نامه اى به این مضمون براى کسى نوشت :
عرضت حاجتى على الله قبل ان اعرضها علیک وساءلت من الله ان یجریها على یدیک فان فعلت فهو المشکور و ان لم تفعل فانت المعذور حاجت خود را پیش از آنکه به تو عرضه بدارم ، به خداوند عرضه داشتم ، و چون دنیا، دار لوازم و محل اسباب است از خدا خواستم که حاجتم را به دست تو برآورد پس اگر حاجت مرا برآوردى ، باید خدا را شکر کنم ، و اگر تو را نیز شکر گویم ، به امر اوست . زیرا او فرمود: اگر کسى احسانى به تو نمود او را شکرگزار باش والا مشکور واقعى خداست و اگر حاجت مرا بر نیاوردى ، هیچ گله اى از تو ندارم ، زیرا مى دانم که تا خدا مقدر نکند، که قضاى حاجت من ، به دست تو جارى شود، تو نمى توانى کارى بکنى .
بنابراین نوع مردم باید در پى اسباب دنیا بروند، اما نه اینکه از مسبب غافل باشند و چنین گمان برند که از سبب کارى ساخته است دو نفر کاسب هر دو شاغل یک نوع کسب هستند و در یک بازار دکان دارند، اما رسول الله (صلى الله علیه وآله ) در حق یکى مى فرماید: الکاسب حبیب الله کاسب دوست خداست و درباره دیگرى مى فرماید: کلب الیهود خیر من اهل السوق سگ یهودى ، بهتر از کسبه بازار است . کاسب اول ، شخصى است که مى داند رزاق خداوند است ، اما چون عالم دنیا، عالم اسباب است و نیز در حدیث وارد شده است که عبادت ده قسم است و نه قسم آن ، کسب روزى حلال و یک قسم ، ادعیه و کارهاى دیگر و نیز چون زن و فرزندانى دارد که نفقه آنها به عهده او است لذا براى انجام کار، به دکان مى رود اما خرید و فروش او به طریق شرع است یعنى : به خرید و فروش اجناس حرام نمى پردازد با بچه معامله نمى کند، دروغ نمى گوید، بیع ربوى نمى کند، جنس بد را به جاى جنس خوب نمى فروشد، وقتى به این نحو به کسب مى پردازد، این عبارت این عبارت درباره اش صدق مى کند که هذا حبیب الله .
اما کاسب دوم : شخصى است که وقتى مى بیند که رفقایش خانه و فرش و باغ دارند، غذاهاى خوب مى خورند ماشینهاى گران قیمت سوار مى شوند و مشغول شهوترانى هستند، به قصد تحصیل این مزایا و منافع ، به دکان مى رود و مى خواهد به هر نحو که میسر شود، پول پیدا کند اگرچه به وسیله دروغ و بیع ربوى و خوب جلوه دادن اجناس بد باشد و خلاصه اینکه هیچ ملاحظه احکام نمى کند و تمام هم او، جمع مال است . در این صورت ، سگ یهودى بر چنین کاسبى شرف دارد، زیرا که فرمود: انما الاعمال بالنیات مدار صحت و فساد عمل به نیت قلبیه است نه به صورت کار.
اى عزیز! ملتفت مطلب ، باش ، مثال به کاسب و دکان و بازار زدم ، اما همه کارها به همین نحو است . دو نفر با شنیدن نداى حل على الصلوة به سوى مسجد مى شتابند. یکى به این نیت که امر حق را اجابت کند، چون شنیده است که نماز در مسجد و یا درک جماعت ، ثوابش بیشتر است و به مسجد مى رود و دیگر چون ، مى بیند که مردم به مقدسین توجه دارند، براى آنکه به مردم بنماید که من نیز مقدسم و آدم خوبى هستم ، به مسجد مى رود و مى خواهد با این حیله ، منافعى از سوى مردم عاید او شود. او ابدا به فکر خدا و مناجات و فرمانبردارى نیست ، بلکه تمام فکر و نیت او، ریا و خودنمایى است اولى را عابد خدا گویند و دومى را عابد هوى و مطیع شیطان . ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ و حال آن که ممکن است صورت نماز این عابد هوا بهتر از صورت نماز آن مخلص خداپرست باشد. افرایت من اتخذ اله هواه سوره جاثیه آیه 23 آیا دیده اى کسى را که هواى نفس خویش را خداى خود قرار داد؟
رگ رگ است ، این آب شیرین ، آب شور
در خلایق مى رود تا نفخ صور
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسى بر طینت خود رو کند
وقتى متفکر بودم در اینکه در هر شبانه روز، پنج نوبت نماز مى گزارم و در هر نماز، دوبار سوره حمد مى خوانم ، یعنى : در هر شبانه روز، ده مرتبه مى گویم : ایاک نعبد و ایاک نستعین ، اهدناالصراط المستقیم چنین به قلبم خطور کرد که هر عملى که از ما سر مى زند توسط پنج حواس ظاهر و پنج حواس باطن است که جمعا ده حس مى شود بنابراین ، ما نیز هر روز از خداوند استعانت مى جوئیم و میخواهیم که ما در این حواس ، کمک و اعانت فرماید و هریک از حواس ما را، به راه راست هدایت کند.
ایاک نعبد، فاهلنا، لعبادتک و ایاک نستعین ، فلا تحرمنا معونتک تنها تو را عبادت مى کنیم ، پس ما را شایسته عبادت خویش ساز، و تنها از تو یارى مى جوئیم ، پس کمک خویش را از ما دریغ مفرما.
ایاک نعبد بالاخلاص ، و ایاک نستعین بترک الریا تنها تو را با اخلاص مى پرستیم و بدون راى تنها ریا تنها از تو یارى مى جوئیم .
چشمه آب حیات
اى عزیز! بدان که چشمه آب حیات همین چشمه عبادت است که اگر کسى از این چشمه ، آبى نخورد، مرده ابد است .
على نفسها فلیبک من ضاع عمره
و لیس له فیها نصیب ولاسهم
کسى که عمر خو را ضایع کرد و براى او از این چشمه ، نصیب و سهمى نبود، باید شب و روز به حال خود بگرید و بر روح مرده خود نوحه ، و زارى کند به مثل چنان است که جمعى براى یافتن آب حیات در ظلمات فرو روند و عمر خود را صرف و مشقت سفر را تحمل کنند، و آخرالامر از این چشمه حیات ابدى ، آبى نخورند. ذلک هوالخسران المبین اى عزیز! گفتن این کلام آسان است ، ولى محقق شدن به معانى آن کار مردان است .
یا ایها العزیز، مسنا و اهلنا و جئنا ببضاعة مزجیة ، فاوف لناالکیل و تصدق علینا، ان الله یجزى المتصدقین ، سوره یوسف آیه 88 اى عزیز به ما و خاندان ما، رنج و فقر و قحطى رسیده و ما با متاعى ناچیز و اندک ، به حضور تو آمدیم ، پس بر قدر احسانت بر ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیرى کن که خداوند به صدقه دهندگان سزاى نیک خواهد داد.
باید لسان حال ، مترنم به این مقال باشد که : منى ما یلیق بلؤ مى ، و منک ما یلیق بکرمک آنچه که مناسبت با پستى من است ، از من پدید مى آید و از تو آنچه که شایسته کرم و بزرگوارى تو است ظاهر مى گردد.
آنچه در قوه و توان من بود، همین بودکه آوردم ، اگر تو اعانت و کمک فرمائى مى توانم خود را به اعلى علیین برسانم ، والا اگر کمک تو نباشد در اسفل السافلین طبیعت محبوس خواهم بود، تصدق علینا که قابل هیچ نیستم .
اى عزیز! اگر در ایاک نعبد راستگو شدى ، به یقین که در ایاک نستعین هم صادقى ، زیرا که اگر کسى ، خدا را شناخت و به عنوان عبودیت او را سجده کرد، نمى تواند از دیگرى استعانت جوید اما اگر او را نشناخت و نتوانست او را سجده کند، در کارهاى خود حیران و سرگردان مى ماند و هر لحظه به جائى نگران است زیرا رسم است که بنده از مولاى خود استعانت جوید حال اگر انسان خداى خود را نشناخت و سجده اش به قلب نبود و بلکه به صورت بود، همچون گدایان کوچه و بازار، در بدر و سرگردان خواهد بود.
تا قمار عشق با او باختم
جز در او من درى نشناختم
اى عزیز! بر تو باد که شب و روز بکوشى ، شاید از چشمه عبادت جرعه اى بنوشى و گوش فرا دار، شاید این عبارت را بشنوى :
عبدى اطعنى حتى اجعلک مثلى ، انا حى لایموت اجعلک حیا لاتموت و انا اقول للاشیاء کن ، فیکون وانت تقول للاشیاء کن فیکون اى بنده من ، مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود قرار دهم من زنده اى هستم که هرگز نمى میرم ، تو رانیز زنده اى گردانم که هرگز نخواهیم مرد من به هرچه گویم موجود شو، موجود مى شود و تو نیز بر اثر عبادت و بندگى من ، به هرچه گوئى موجود شو، موجود مى شود.
درى است در این بحر، بجوئید که هست
و ندر طلبش ، جمله بپوشاند، که هست
رفتند روندگان و گفتند نبود
رفتیم و ندیدیم ، بجوئید که هست
اعتقاد اهل سنت
بدان که اهل سنت دو دسته اند: یک دسته جبرى اند که مى گویند: خداوند همه امور را مقدر کرده است و آنچه که از ما به ظهور مى رسد، به اختیار نیست ؛ بلکه مجبوریم که چنین کنیم و دسته دیگر مى گویند: خدا ما را خلق کرد و امور منا را به خود ما وگذاشته و او را هیچ مدخلیتى در کار ما نیست . آیه شریفه ایاک نعبد و ایاک نستعین عقیده هر دو طایفه را رد مى فرماید آنکه مى گوید: ما مجبوریم و فعل ما فعل خدا است . ایاک نعبد او را رد مى کند زیرا حاکى از آن است که ما نیز فعلى داریم و آن که مى گوید: ما خدا را به خود واگذاشته است ، ایاک نستعین او را رد مى کند و چون سفرى را که در پیش داریم ، اگر در راه باشیم ، به مقصد مى رسیم و وقتى به منزل رسیدیم ، همه چیز براى ما مهیا است و اگر خداى ناکرده گمراه شدیم ، عاقبت در تیه ضلالت هلاک خواهیم شد این است که از خداوند سؤ ال میکنیم : اهدناالصراط المستقیم ما را به راه راست که راه اولیاء است و از آنها تعبیر به انعمت علیهم شده است ، هدایت فرما و این راهى استکه یک دسته به طرف راست رفتند و از آن خارج شدند و دسته دیگر به طرف چپ رفتند و هر دو دسته دچار افراط و تفریط شدند که خداوند از افراط کاران به ضالین و از تفریط کنندگان به مغضوب علیهم تعبیر فرمود.
دو دسته از علماء دو نوع تعبیر براى ضالین و مغضوب علیهم نموده اند. یک دسته گفته اند: مقصود از ضالین قوم نصارى و مراد از مغضوب علیهم قوم یهود مى باشد زیرا نصارى راه را نشناخته و گم شدند اما یهود راه را دانستند و به هواى نفس از آن عدول کردند دسته دیگر گفتند: اهل افراط، على اللهیان هستند و اهل تفریط ناصبى ها هستند و اهل صراط مستقیم ، شیعیان اثنى عشرى مى باشند.
نظریه حاج شیخ درباره صراط مستقیم
اما به نظر حقیر، همین اهل شریعت مقدسه ، یعنى : شیعیان اثنى عشرى سه دسته اند یک دسته براى تحصیل دنیا، عمل مى کنند، و غرضشان از نماز و روزه و خمس و حج ، تحصیل دنیا است و مى خواهند خود را نزد مردم مقدس جلوه مى دهند و از این راه بهره اى ببرند اینان همان مغضوب علیهم هستند دسته دیگر اهل آخرتند آنان دنیا را نمى خواهند اما غرضشان از عبادت ، تحصیل حور و قصور و خلاصى از آتش جهنم است ، اینها همان ضالین و گمراهان هستند دسته دیگر هستند که طالب خدا مى باشند و غرضشان از عبادت قرب به خداوند و معرفت حق جل جلاله است که اینان همان انعمت علیهم هستند.
الهى زاهد از تو حور مى خواهد، قصورش بین
به جنت مى گریزد از درت یا رب ، شعورش بین
دسته آخر کسانى مانند: اویس قرنى و سلمان فارسى و ابوذر و مقداد و عمار یاسر و کمیل بن زیاد و مالک اشتر هستند. حضرت امیر (علیه السلام ) درباره مالک اشتر مى فرماید: کان لى کما کنت لرسول الله مالک براى من ، همانطور بود که من براى رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) بودم نمى دانم این بزرگوار چه بود، جانم به فدایش ، خدا مرا خاک پاى او قرار دهد.
و نیز حضرت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) درباره اویس مى فرماید: بوى خدا از سوى یمن به مشام من مى رسد در حدیثى چنین آمده است که در اثناء جنگ صفین مردم دسته دسته از اطراف مى آمدند و با امیرالمومنین (علیه السلام ) بیعت کرده و به سپاه آن حضرت مى پیوستند روزى حضرت فرمودند که : امروز صد نفر مى آیند و با من بیعت مى کنند نود و نه نفر آمدند و روز بلند شد و وقت آن رسید که حضرت براى استراحت بروند، اما همچنان در آفتاب گرم نشسته و انتظار مى کشیدند ابن عباس مى گوید: شبهه اى براى من پدید آمد، زیرا تا کنون هرچه آنحضرت فرموده بودند تخلف نپذیرفته بود. حضرت همچنان منتظر بودند که اویس قرنى از راه رسید. ظاهرا ابتدا حضرت را نشناخت سؤ ال کرد و حضرت را به او نشان دادند وقتى به خدمت آن حضرت رسید، فرمودند: براى چه آمده اى ؟ عرض کرد براى اینکه با شما بیعت کنم . فرمود: به چه بیعت کنى ؟ عرض کرد: بمهجتى با سویداى قلب خود، و با دو دست با آن حضرت ، بیعت کرد و این امر منحصر و مختص به خود او بود زیرا باقى مردم با یک دست بیعت مى کردند و سپس آن بزرگوار با دو شمشیر، یکى در دست راست و دیگرى در دست چپ ، جهاد کرد تا شهید شد دیگران سپر را به دست چپ مى گرفتند تا خود را حفظ کنند، اما این بزرگوار تمام همش على (علیه السلام ) بود واز خود خبرى نداشت جانم به فدایش باد که تن را قابل ندانست لذا عرض کرد: بمهجتى .
پس اى عزیز! بهتر آن است که در هنگام گفتن انعمت علیهم این بزرگواران را در نظر آورى گفته اند که وقتى بنده شروع به گفتن اهدنا الصراط المستقیم مى کند، حضرت حق مى فرماید: هذا عبدى و لعبدى ما ساءل این بنده من است و آنچه او بخواهد به او عطا خواهم کرد کفار ایراد کردند که شما مى گوئید: اهدنا الصراط المستقیم و حال آنکه تحصیل حاصل ، محال است . بنابراین معلوم مى شود که شما گمراه هستید از معصوم (علیه السلام ) سؤ ال کردند، فرمود: اى ثبتنا على الصراط المستقیم ، ما را بر راه راست ثابت بدار در عین حال انسان در هر قدم محتاج به یافتن راه راست است .
طلبکار خدا را، منزل از ره دورتر باشد
به دریا چون رسید سیلاب ، آغاز سفر باشد
گفته اند: اهدناالصراط دعایى است مصدر به ثنا، چون هداى و ثبات بر آن را سوال نماید. کلمات نعبد و نستعین متکلم مع الغیرند و این به خاطر آن است که نمازگزار، عمل خود را در عمل دیگران داخل کند که شاید به واسطه آنها، عمل او نیز مورد قبول افتد، و همچنین است در کلمه اهدنا زیرا قطعا حضرت حق را بندگانى است که دعاى آن ها را رد نمى کند، بلکه گفته اند: اگر نخواستى دادندى بى خواست .
اى دعا از تو، اجابت هم ز تو
ایمنى از تو، مهابت هم ز تو
ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو، ناگفته ما مى شنود بارالها
این دعاها بخشش و تعلیم توست
ور نه در گلخن ، گلستان از چه رست
قشیرى در معنى اهدنا گفته است که : مقصود زائل کردن ظلمات احوال ما است ، تا به انوار قدس تو از، رجوع به طلب خلال خود، مستغنى شویم . یعنى : سایه پندار و جد و جهد ما را از میان بردار، تا دیده ما به نور آفتاب شهود، روشن شود و راه تو را به کشش محبت و جذبه شوق ، بسر بریم . نه با پندار سعى و طلب . اما تکرار کلمه صراط از این رو است که راه خدا را دو راه است یکى از بنده به خدا و دیگرى از خدا به بنده ، که راه اول پر دزد و دغل است
خلیلى : قطاع الفیافى الى الحمى
کثیر، و ان الواصلون قلائل
دوست من ! چه بسیارند بیابان پیمانان به سوى حریم قدس الهى ، و حال آن که به مقصد رسیدگان ، بسیار اندکند.
و اما راهى که از خدا به بنده است من دخلها کان امنا صراط الذین انعمت علیهم بقبول الولایة فان امة محمد (صلى الله علیه وآله ) کلهم کانوا فى الصراط المستقیم فلما مات النبى (صلى الله علیه وآله ) قسموا قسمین قسم اقرؤ ا بالولایة وقسم ، انکروه فساءل من الله ان یهدیه صراط الذین اقرؤ ا بالوصایة و دخلوا فى باب الولایة الذى من دخله کان امنا، فهى البیت الذى قال فیه : و من دخله کان امنا راه کسانى که با قبول ولایت به آنها نعمت بخشیدى پس بى تردید امت محمد (صلى الله علیه وآله ) تماما بر صراط مستقیم بودند، تا اینکه پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله ) وفات نمود و امت او به دو گروه تقسیم شدند: گروهى که به ولایت اقرار نمودند و گروهى که آن را انکار کردند پس نمازگزاز، از خداوند مى خواهد که او را به راه کسانى که اقرار به وصایت نمودند و در باب ولایت داخل شدند هدایت فرماید آن درى که هر کس از آن در وارد شد از عذاب الهى ایمن گشت . و این همان خانه اى است که خداوند درباره آن فرمود: هرکس که در وارد شود ایمن گشته است .
قال على (علیه السلام ):
یا حار همدان من یمت یرنى
من مؤمن او منافق قبلا
وانت عند الصراط متعرضى
ولا تخف عثرة ولا زللا
اقول للنار حین تعرض للعرض
ذریة لاتقربى الرجلا
هذا لنا شیعة و شیعتنا
اعطانى الله فیهم الاملا
یعنى : اى حار همدان ! هر مؤمن یا منافقى که بیمرد، به هنگام مرگ مرا پیش روى خود خواهد دید.
و تو نزد صراط بر من عرضه خواهى شد و در آن هنگام از خطا و لغزش بیمناک مباش .
وقتى آتش دوزخ راه را بر یکى از شما ببندد، به او خواهیم گفت که : این مرد را رها کن و به او نزدیک مشو.
زیرا که او، شیعه ما است و خداوند آرزوى شیعیان ما را برآورده ساخته است .
صراط الذین انعمت علیهم بمشاهدة المنعم دون النعمة پروردگارا! ما را به راه کسانى هدایت فرما که فارغ از دیدن نعمت به واسطه توفیق مشاهده منعم ، نسبت به آنها انعام فرمودى .
در دیارى که توئى ، بودنم آن جا کافى است
آرزوى دگرم ، غایت بى انصافى است
و چه نیکو گفته است :
لب ساقى مرا، هم نقل و هم جام است هم باده
مدامم از لب ساقى ، بودم اسباب آماده
پس اگر خداوند کسى را به این نعمت سرافراز فرمود، همیشه در عیش و طرف است و هیچ وقت ، هم و غمى براى او نیست ، زیرا مشاهده محبوب او را از مشاهده هر چیز مستغنى کرده است ابن فارض گوید:
فبالحدق استغنیت عن قدح
و من شمائلها لاعن شمولى و نشوتى
غیرالمغضوب علیهم بترک حسن الادب فى وقت القیام لخدمتک
یعنى : نه راه کسانى که با ترک حسن ادب ، به هنگام قیام براى خدمت تو، مورد غضب واقع شدند.
چنانکه قبلا ذکر شد.
در حین قرائت این سوره ، خداوند سه بار به بنده خطاب فرماید که : این بنده من تو اگر با من صحبت مى دارى ، پس چرا توجه ات به من نیست ؟ تا بنده به ایاک نعبد برسد، که اگر باز هم ملتفت نشد، مورد غضب واقع مى شود.
از خدا خواهیم ، توفیق ادب
بى ادب ، محروم ماند از فیض رب
بى ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد
ولاالضالین عن رؤ یة ذلک منک نه طریق اشخاصى که گمراه شدند و نفهمیدند که آنچه هست از تو است و گمان کردند که خود کارى کرده اند اینان ادب را به جاى آوردند؛ ولى غافل از منعم بودند بى ادبى نکردند، اما نفهمیدند.
گله و شکایت مى کنند که دعا کردیم و اجابت نشد، به خلاف آنهایى که همیشه مى گویند: ربنا اتمم علینا نعمتک ففى شواهد الاء الکریم تتمیم نعمائه پروردگارا نعمت خود را بر ما تمام فرما پس در آثار نعمتهاى شخص کریم ، اتمام نعمتهایش نهفته است و نمى گوید: من کارى کردم ، بلکه مى گوید: تو عطا کردى رب منک الاکرام ، فتفضل ، علینا بالاتمام پروردگارا بزرگوارى و بخشندگى از تو است ، پس با تمام کردن بخشش خودبر ما احسان فرما.
اى عزیز!بدان که بعد از نماز، تسبیح حضرت فاطمه زهرا (علیه السلام ) به قدرى فضیلت دارد که نماز یکى نماز را خوانده و چون این تسبیح را به جاى نیاورده بود، به او گفتند: نمازت را اعاده کن دوم ، سه مرتبه سوره توحید و سه مرتبه صلوات و سپس سه مرتبه آیه مبارکه و من یتق الله یجعل له مخرجا # و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره ، قد جعل الله لکل شى ء قدرا ، سوره طلاق ، آیات 2 و 3 را بخواند و به قصد فتح باب به طرف بالاى سر بدمد حدیث است از رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) و امام صادق (علیه السلام ) که خواندن این آیه پس از نماز موجب وسعت رزق و طول عمر و باایمان از دنیا رفتن است .
پایان
تم بقلم مصنفه الاحقر الجانى الفانى ، حسنعلى بن على اکبر الاصفهانى ، فى تشتت الحال وانقلال الاحوال ، الذین یظهر من کلماتى انه لیس على نهج واحد
اسرار نماز، تاءلیف : عالم ربانى شهید ثانى
ترجمه : محمد صالح بن محمد صادق واعظ
مختصرى از زندگى شهید ثانى ره
علامه بزرگوار، زبدة المحققین ، شیخ زین الدین ، معروف به شهید ثانى (ره ) که در جلالت شاءن و نفاست آثار و تاءلیفاتش مستغنى از شرح و بى نیاز از بیان است تاءلیفات بسیار سودمندى از ایشان باقى مانده است که مشهورترین آنها عبارتند از: 1 – روضة البهید شرح لمعه دمشقیه ى شهید اول قدس سره معروف به شرح لمعه که سالهاست به عنوان یکى از کتابهاى اصلى فقه در حوزه هاى علمیه ، تدریس مى شود 2 – مسالک الافهام شرح کتاب شرایع درباره فقه 3 – منیة المرید فى ادب المفید والمستفید درباره اخلاق محصلین علوم دینى .
4 – اسرار الصلوة درباره اسرار نماز و بیان نکات و رموزات بسیارى از نماز که الحق در حد خود کتابى است بى نظیر و براى کسانى که عملا نماز را معراج مومن مى دانند، بسیار سودمند است و در زمان حکومت شاه سلطان حسین صفوى ، یکى از فضلاء بنام محمد صالح بن محمد صادق واعظ (رحمه الله ) ترجمه فرموده است . شهید ثانى (قدس سره ) در سال 911 (هق ) متولد و در سال 965 (هق ) در عهد سلطنت سلطان سلیم ، پادشاه عثمانى به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
مقدمه مترجم
بسم الله الرحمن الرحیم
هر چند آراء و عقول دانشوران کشور کمال ، و وهم خیال مهندسان بى شبهه و مثال ، در بحر تفکر و اندیشه ، غوص نمایند بجز گوهر حمدى که در خور قدرت و استطاعت حامد باشد، نه سزاوار جلالت شاءن محمود علیه بدست ، نتوانند آورد و از غایت سراسیمگى و تحیر و نهایت واماندگى و تحسر، پشت به دیوار لا احصى ثناء علیک ، انت کما اثنیت على نفسک داده ، سواى عرق جبین خجالت و انفعال تحفه اى که بارگاه کریم ذوالجلال راسزد، به معرض عرض ، نتوانند رسانید عقل دوراندیش عقلاى روزگار و فهم اصابت کیش سخت کوش فضلاى نامدار، در پیدا کردن آن ذات ناپیداى آشکار، هر قدر که جد و اجتهاد، در مبداء و معاد آن کار بکار برد، به غیر از اقرار به عجز و قصور، و اعتراف به نقصان ادراک و شعور، و اظهار بیچارگى و فتور، چاره اى نتواند نمود.
نه اندیشه بر کنه ذاتش رسد
نه فکرت به غور صفاتش رسد
نه سپر از آستانه عظمت و جلالش کمترین پایه اى و نه هفت بحر از سحاب گوهر بار کرمش قطره بى مایه اى قامت قابلیت انسانى در احسن تقویم خلقتش به تشریف و لقد کرمنا بنى ادم معزز، و دامن کبریاى ذات بى مثل و مانندش ، به توصیف فتبارک الله احسن الخالقین مطرز، از تلاطم بحر مواج مکرمتش ، هر قطره ابر نیسانى در مشیمه صدف ، در شاهوارى ، و از میمنت حفظ و حمایت و عون تربیتش هر سنگریزه در دل صخره سماء، لعل آبدارى ، مشاعر حواس و قوى ، از تفضل فیض شاملش مالامال عوائد و احسان ، و کاسه برگشته سر از عطایاى فضل کالش ، لبریز عوارف عقل و عرفان از ذره ماء مهینى در ظلمات ثلاث نازنینى آفریند، و از قطره ابر نیسانى در قعر دریا، در یتیمى پروراند.
ز ابر افکند قطره اى سوى یم
ز صلب آورد نطفه اى در شکم
از آن قطره ، لؤ لؤ ى لالا کند
وزین ، قامتى سرو بالا کند
خاک درگاه بارگاه عظمتش ، سجده گاه ناصیه پادشاهان ذوى الاقتدار، طوق عبودیت و فرمانبرداریش در گردن گردنکشان روزگار، خاک پست را به سبب فروتنى و تواضع مسجود، ملائکه ملااعلى ، و مسجود ساکنان عالم بالا سازد و آتش جهان افروز عالم سوز را، به جهت سرکشى و جراءت خودپسندى از اوج عزت و اعتبار باسفل السافلین مذلت و ادبار اندازد. لایسئل عما یفعل و هم یسئلون تحفه تحیاتى که محل قبول تخت نشینان سبع ارائک ، و مورد وصول کروبیان ملائک بود و نسیم ریاض فردوس از شمامه معطر آن ، عطر بیزى و باد روح افزاى بهشت ، از طیب روایح آن ، غالیه سائى کند، بر وفق مستفاد ان الله و ملائکته یصلون على النبى نثار روضه منور ضریح مقدس خواجه کاینات و خلاصه موجودات .
محمد کازل تا ابد هر چه هست
به آرایش نام او نقش بست
در تمامى اوقات و ازمان و عامه ادوار و احیان ، ارزانى فرماى . آن مبارک قدمى که به میامن انوار هدایتش سبب دیجور، غوایت منقشع گشت واز دلالت رسالتش ، جاده عمیاى ضلالت به طریق مستقیم هدایت ، مبدل شد و از یمن ذات کامل الصفاتش ، طغراى الیوم اکملت لکم دینکم بر منشور دین قویم کشیدند و از مآثر سعى مشکورش ، رقم و رضیت لکم الاسلام دینا بر صفحه ملت مبین نوشتند قرآن مجید، بینه صدق او را تا ابد، نداى فاتوه بسورة من مثله مى زند و فحواى لیظهره على الدین کله قواعد ملت او را استحکام مى دهد.
شمس له بطحاء مکة مطلع
امى لقبى ، کز انبیا اعلم بود
احمد نامى که سرور عالم بود
زان سایه به او نبود، همراه که بود،
محرم جائى که سایه نامحرم بود
طراز قدرى که بر لباس شب لایح است از میامین آثار شب معراج اوست ، و بارقه نورى که بر عارض روز تابان مانده به مبارکى طلعت شب افروز او، برق آتش پاى کورى چشم دشمنان دین را از براق تیزگامش ، سرعت سیر آموخت ، و ابر بادپیماى ، به جهت سیرابى روندگان راه شریعت از دریاى معجزش باران رحمت اندوخت ، ماه که برید تیزگام افلاک است خواست که به ساحت جلالش رسد، نداى لم تکونوا بالغیه ، الا بشق الانفس به گوش هوش شنید، عطارد که منشى دیوان آسمان است ، تا غلامى انامل لاتخطه بیمینک به جان نخرید، به عزت تحریر نرسید.
بلغ العلى بکماله
کشف الدجى بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلوا علیه و اله
و هدیه اثنیه نامعدود و محامد نامحصور، بر آل اطهار سید ابرار سیما سرور سریر ولایت و خورشید فلک امامت ، امام الثقلین و هادى الکونین اسدالله الغالب و مظهر العجائب ، على بن ابیطالب صلوات الله علیه که شاءن رفیعش به توقیع رفیع انما ولیکم الله و رسوله موشح و ذات کریم الصفاتش از شاءن نزول سوره ، هل اتى موضح است کیوان به پاسبانى قصر جلالش ، مباهات مى نماید، و سپهر هر صبح و شام از یمن زمین بوس آستان جلالش سر مباهات و افتخار به عرش مى ساید.
در مرتبه على نه چون است و نه چند
در خانه حق زاده به جانش سوگند
بى فرزندى که خانه زادى دارد
شک نیست که باشدش ، بجاى فرزند
و زبانها به محامد و معالى خدمتش بتولى و تبرى به این ابیات غراء گویاست .
اى دل ، سخن ز دست و دل بوتراب کن
آباد ساز کعبه و خیبر خواب کن
تسبیح خارجى که نه در ذکر حیدر است
در گردن سگان ، جهنم طناب کن
و بر اولاد امجاد آن حضرت سیما یازده اختر برج امامت و خلافت ، که هر یک در فلک هدایت آفتاب تابنده و در برج شرافت ، کوکبى پاینده اند، صلوات الله علیهم اجمعین و بعد چنین گوید: احقر عبادالله الغنى (محمد صالح ، ابن مرحوم محمد صادق واعظ) تاب الله علیه توبة نصوحا، و افاض على ساحة وجوده من لدنه فتوحا که بر مقتضاى واجعل لى لسان صدق فى الاخرین خواست که به جهت برادران دینى و دوستان یقینى ، یادگارى گذارد که بعد از او ذکرش مندرس نشود و به یکبارگى از حاشیه قلوب احباء و اصدقاء، محو و منسى نگردد، به ترجمه رساله اسرار الصلوة پرداخت ؛ در حالتى که روزگار بنابر عادت مذمومه اش در استرداد، عطایاى خود کوشیده و قوت به ضعف و صحت به امراض مزمنه و شعله حرارت غریزى شباب ، به رطوبت و برودت سن شیخوخیت ، مبدل ساخته و نقصان تمام به حواس ظاهرى و باطنى راه یافته و به موجب لکل داء و دواء الا اذا امتزج الاقتدار بالکبر پریشانى احوال و کثرت عیال و اطفال ، علاوه این مراتب گشته و کفى بالله شهیدا که تا مقدور و ممکن بود و دست گیرائى و چشم بینائى داشت به دسترنج خود، تحصیل قوتى مى نمود و هرگز راضى نشده که مانند بى حمیتان ، خودرا عیال مردمان گرداند، و یا آنکه خود را مثل حلقه ، به هر درى چسباند، چنانکه گفته اند
هیچکس را در جهان یا رب مباد
چشم بر دست کسان ، چون حلقه انگشترى
بدان ایدک الله تعالى که فقیر رساله اسرار الصلوة شیخ زین الدین معروف به شهید ثانى رحمة الله علیه را، ترجمه نمودم و در بین رساله ، آنچه از آیات و احادیث که مشتمل بود بر مواعظ حسنه ، الحاق نمودم ، و عصمنا الله من الخطایا و الزلل ، و منه العمصمة و علیه التوکل
محمد صالح بن محمد صادق واعظ.
مقدمه مؤلف
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله مطلع من اختار من عباده على حقائق الاسرار، و مودع قلوب اصفیائه من لطائف المعارف ما تحار فیه البصائر و الابصار، وجاعل القلوب سببا للنجاة ، و موضعا للمناجاة و المبار و ذریعة الى ارتفاع الدرجات و تفاوت مراتب العبادات فى قبول طوالع الانوار، من مطالع المسار و فتح بمفاتح الغیوب اقفال القلوب عمن شاء واختار، و رفع حجب السرائر، و جلا ابصار البصائر، ففهمت الاشارات و رفعت الاستار، فدهشت فى مبادى اشراق نوره الاحداق و الانظار و الصلوة على نبیه و حبیبه و معدن سره محمد النبى المختار و على اله الائمة الابرار و صحبه الاخیار صلوة دائمه بدوام اللیل و النهار
و بعد فان ، روح السعادة و بهجتها، و روح العبادة و مهجتها، و موجب تلقیها بایدى القبول و الاحسان و مضاعفة الثواب بها فى دار الجنان ، و التسبب بها الى ما لاعین رات ، ولا اذن سمعت ، ولاخطر على قلب بشر و الانتساب بهاالى عالم الملکوت و الملائکة الغرر، و تلقى الفیض من علم الغیب و الشهادة و ایجاب القلیل منها لعظیم الزیادة انما یتم بالاقبال بالقلب فى افعالها و حرکاتها و سکناتها على الله تعالى ، و التفکر فى اسرارها و تقلب النفس فى حالاتها حسب اختلاف اوضاعها و اطوارها، فانها تارة صدق و اخلاص و انقطاع واختصاص و تارة تکبیرلله تعالى و تجمید، و ثناء و تحمید و تارة دعاء و ابتهال ، وتارة خضوع و تسافل فى حضرة ذى الجلال و تارة خشوع و تململ على التراب بین یدى رب الارباب ، و تارة تجدید عهد بکلمة التوحید، و تقریر للاسلام ، وتذکیر بالعهد القدیم الماخوذ على الانام ، و تارة تحیة لمقربى حضرته بلفظ السلام الى غیر ذلک من دقائق الحقائق التى تظهر للمصلى بفکره الصادق ، و من ثم کانت الصلوة ناهیة عن الفحشاء، موجبة للقرب ، و الزلفى ، کما نطق به القرآن الحکیم ، و وردت به الاخبار عن النبى و اله علیهم افضل الصلوة و اکمل التسلیم ، و حینئذ فلابد للمکلف المستیقظ من الاقبال بقلبه علیها، و التفکر فى اسرارها و التادب من غیر ثمره ، و العمل من غیر غایة و قد ذکرنا فى هذه الرسالة نبذة من اسرارها و زبدة من ادابها و اکثرها قد وردت به النصوص عن اهل الخصوص ، علیهم افضل الصوات و اکمل التحیات و بمراعاتها یترقى القابل من مدارجها الى معارج الاسرار و التجلیات و هذه الامور و ان کان متفرقة فى تصانیف النصوص ، و کلام الکاملین من العلماء العاملین لکن لایکاد یجتمع اطرافها الا عند قلیل من الاماجد، و لایطلع على معادنها الا واحد بعد واحد، فشارکتهم فى مثوبته بجمع اطرافه و مبانیه ، و تهذیب ترتیبه و تقریب معانیه و صارت مع ذلک معزرة للرسالتین الشریفتین اللتین اشتملت احداهما على واجبات الصلوة و هى الالفیة و الاخرى على مندوباتها و هى النفلیة و هذه على اسرارها القلبیه ، و سمیتها بالتنبیهات العلیة على وظائف الصلوة القلبیة و رتبتها ترتیب القادمة ، على مقدمة و فصول ثلاثة و خاتمة
حاصل ترجمه
خوشبختى و سعادت ، چون گلشنى است که روح و ریحان آن بندگى ، و عبادت مانند کالبد و تنى است که جان و روان آن ، همانا اقبال قلبى بر حضرت ذوالجلال و توجه باطنى به مبداء لم یزل و لایزال است و از این جاست که این توجه و اقبال ، مدار قبول اعمال و مرکز دائره تمامیت و کمال ، واقع شده است به دستیارى آن ، به روضه رضوان و بهشت جاودان مى توان سید و در باغ و بستان خلد برین که وصف ناز و نعمت آن بیرون از توانائى بشر است مى توان خرامید و به وسیله آن از ملک به ملکوت مى توان رسید و از خطه خاک به محیط پاک عالم افلاک ، ربط مى توان یافت و به عالم بالا، و کروبیان ملااعلى ، منتسب مى توان شد و به دست آویزى آن استفاضه فیض وجود از عالم غیب و شهود مى توان نمود. بارى تمامیت و کمال امور مذکوره ، وابسته به تمامیت و کمال اقبال قلبى بر خداى تعالى جلت اسمائه و عمت نعمائه است .
پس کامل و تمام بودن عبادات وقتى تحقق مى یابد که انسان روى دل را متوجه به خداى تعالى کند و در کلیات و جزئیات عبادات یعنى : در همه اطوار و احوال و اوضاع و شؤ ون و حرکات و سکنات وظائف بندگى و خداپرستى اقبال کامل بر معبود حقیقى که به قصد امتثال و فرمانبردارى او آن ها را بجا مى آورد داشته باشد، و اسرار مطویه در انواع عبادات را، بر حسب اقتضاى اختلاف آنها، به نظر بیاورد و نفس خود را در انواع مختلفه عبادت ، پیرو و فرمانبردار مقتضیات آنها بگرداند، یعنى : حال خود را مناسب با آن حال و وضع کند که نوع عبادت ، مقتضى آن است .
چه عبادت اقسام کثیره دارد، گاهى عبادت ، فقط صدق و اخلاص و انقطاع و اختصاص به حضرت احدیت جلت عظمته است و گاهى تکبیر و تمجید و ثناء و تحمید اوست و گاهى دعاء و زارى و عرض حاجت و نیاز به حضرت بارى است و گاهى از ته دل به ساحت عزتش نالیدن و روى شکستگى و گاهى از ته دل به ساحت عزتش نالیدن و روى شکستگى و انکسار، در پیشگاه عظمتش بر خاک مالیدن است و گاهى تجدید عهد است به کلمه توحید و تقریر عقائد اسلام و گاهى تذکیر و یاد آوردن عقد قدیم است که از مردم گرفته شده و آیه الست بربکم بیان آن کرده و گاهى درود و تحیت است به مقربان درگاه خدا و پیشوایان راه هداى و هى غیر اینهاست از امورى که نمازگزاران حقیقى آنها را مى دانند و حقیقت این مدعا را آنها مى فهمند زیرا نماز، عبادتى است جامع به تمام اقسام مذکوره و نمازگزاران اقعى در نتیجه انس و ممارست به نماز، اهل فهم این قبیل مطالب شده اند.
از این مرتبه جامعیه که گفته شد، معلوم مى شود که حقایق بسیار و دقائق و اسرار بى شمار، در نماز منظور شده است به طورى که مى توان گفت : نماز یک معجون الهى و ترکیب سماوى است که براى جلوگیرى از فحشاء و منکر و دفع و رفع آن ها دوائى شافى و کافى است چنانکه آیات و اخبار، به این مدعا ناطق و گویاست ، و اگر انسان بتواند نماز را چنانکه باید و شاید با آداب و شرائط مقرره آن بجا بیاورد، از قیدعلائق دنیوى رسته و به معراج ترقیات معنوى مى رسد و به مقام قرب الهى و ادراک فیوضات نامتناهى نائل آید.
پس در این صورت نمازگزار هشیار و وظیفه شناش بیدار اگر بخواهد تکلیف خود را کما هو حقه انجام دهد، باید روى دل را در نماز، به خداى تعالى متوجه سازد و لوح قلب خود را از نقش ما سوى الله بپردازد و مرغ فکرش را از قید علائق دو جهانى ، برهاند و در اوج فضاى نشر و اسرار مطویه نماز بپراند و تا همت بر فهم دقائق مرعیه و عمل به آداب مقرره نماز نگمارد، قدم جسارت به حریم اداى این تکلیف بزرگ و انجام این وظیفه مهم ، نگذارد وگرنه ، نماز او جسدى خواهد بود بى روح ، و تنى بى روان ، و پیکرى بى جان ، و درختى بى ثمر، و نهالى بى اثر و سعیى بى نتیجه کامل و عملى بدون نیل به مقصود اصلى .
بنابراین مقدمه ، ما در این رساله اندکى از اسرار نماز و منتخبى از آداب آن را، ذکر مى کنیم و اکثر آنها در اخبار اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) سمت ورود، یافته است لکن پوشیده نماند که این اندک ، نمونه و سرمشقى است که نمازگزار دقیقه شناس و مؤ من خورده بین ، با رعایت آنها در خور استعداد خود از مدارج نازله فهم اسرار، به معارج عالیه آن ترقى مى کند و به همان نسبت ، ابواب فیوضات نامتناهى و درهاى تجلیات انوار الهى ، بر روى دلش باز مى شود.
امور نامبرده اگرچه در تصانیف نصوص از آیات و اخبار و کلمات عالمان عامل و فاضلان کامل از اجلاء اخیار، بطور تفرق ذکر شده بود، لکن به حال اجتماع بدست نمى آمد، مگر در نزد عده اى از مردان خدا که اهل علاقه به آن اسرار و طالب و راغب آن قبیل آثار هستند و من به وسیله جمع و تاءلیف این رساله و نظم و ترتیب مطالب آن ، در ثواب کسانى که از آن فائده برند و عمل کنند، شریک هستم زیرا من ایشان را به آن فوائد رهبرى کرده ام الدال على الخیر کفاعله و علاوه بر این رساله ، دو رساله دیگر را که پیش از این ، در باب نماز نوشته شده ، متتم مى باشد و در واقع این رساله نسبت به آنها مصداق فعززنا بثالث قرار مى گیرد و آن دو رساله : یکى الفیه است که مشتمل بر واجبات نماز است و دیگرى نفلیه که در بیان مستحبات نماز است و چون این رساله ، در بیان اسرار قبیله نماز مى باشد، آن را به نام التنبیهات العلیة على وظائف الصلوة القلبیة نامیدم و ترتیب آن را مانند ترتیب رساله الفیه قرار دادم یعنى : بر یک مقدمه و سه فصل ویک خاتمه مبتنى کردم .
مقدمه : شامل سه مطلب
مطلب اول : در تحقیق معنى قلب ، و سزاوار است حاضر ساختن آن در اوقات عبادات و به سبب حضور قلب و عدم حضور آن ، تفاوت مهم مى رسد در مراتب عبادت .
بدان که دل را اطلاق مى کنند بر دو معنى ، یکى : عبارت از پارچه گوشتى است که به شکل ثمر درخت صنوبر که حق تعالى او را جاى داده است در جانب چپ سینه و در میان آن تجویف خون سیاهى است که آن منبع روح حیوانى است و دل به این معنى ، موجود است در بهائم ، بلکه در موتى نیز هست و در هر جائى که از کتاب و سنت که حضور قلب مذکور مى شود مراد آن دل نیست . بلکه مراد از قلب ، لطیفه اى هست با این دل جسمانى که گاهى از آن دل ، به نفس و گاهى به روح و گاهى به انسان ، تعبیر مى کنند و آن دل که مدرک اشیاء، و عالم و عارف به معانى و اسماء است و محل فیوضات الهى و مهبط تجلیات نامتناهى است ، و آن دل است که مخاطب است که به تکلیفات ، و ماءمور است به اعمال واجبات و مندوبات و معاتب است به ارتکاب منهیات و محذورات ، و این دل روحانى را علاقه خاصى است با دل جسدانى ، که متحیر است عقول عقلا در ادراک آن ، که آیا چه نحو علاقه اى است فیمابین ایشان ؟ آیا از قبیل علاقه امراض است به اجسام ؟ یا از مقوله تعلق اوصاف است به موصوفات همچنانکه مذهب اصلى بعضى از اطباست یا تعلق استعمال کننده آلت است به آلت ؟ چنانکه مذهب بعضى از حکماست یا مانند تعلق متمکن است به مکان ؟ چنانکه مذهب بعضى از متکلمین است و شرح و تحقیق آن بسیار است و در هرجا از کتاب الهى و احادیث حضرت رسالت صلى الله علیه و اله و اخبار ائمه هدى صلوات الله علیهم اجمعین که لفظ قلب مذکور مى شود، مراد از آن دل به معنى ثانى است که بضعى از معانى و اوصاف آن مذکور شد و این دل است که فقیه و عالم مى شود.
و گاهى نیز، از قلب که مى گویند، تعبیر میکنند به دلى که واقع است در سینه ، چنانچه حق تعالى مى فرماید: فانها لاتعمى الابصار ولکن تعمى القلوب التى فى الصدور سوره حج ، آیه 46 براستى که کور نیست چشمها ولى کور است دلهائى که در درون سینه هاست ، یعنى : خللى در مشاعر حواس ایشان نیست لکن فى عقول ایشان به سبب متابعت هواى نفسانى شده است .
و ذکر سینه از براى تاءکید است و کورى ایشان بر کورى متعارف نیست که عارض چشم مى شود و چون ایشان به دلهاى خود، ادراک حقایق اشیا نمى کنند، و تفکر در بدایع و صنایع الهى نمى نمایند و پیوسته اوقات ایشان ، مصروف است به استجلاب لذات جسمانى و مشتهیات نفسانى لهذا تعبیر کرده است حق تعالى از ایشان به بى بصبران . اگر چه این دل روحانى تعلق به همه بدن دارد لیکن تعلق او به و مملکت و کشور فرمان و مرکب اوست و از اینجهت است که تشبیه کرده اند قلب را به عرش و سینه را به کرسى و اراده کرده اند به این تشبیه اینکه آن اول محل و منزلى است که جارى مى شود حکم او و به اتمام مى رسد در آن جا تدبیر و تصرف او.
پس این دل جسمانى و سینه را، نسبت به آن دل معنوى ، مثل عرش و کرسى دانسته اند نسبت به جناب اقدس الهى . و این تشبیه درست نمى آید بنابر بعضى وجوه و دل در بدن به منزله پادشاه است و از براى او اعوان و انصار و اضداد و دشمنان داخلى و خارجى هست و لطیفه اى در او موجود است که قابلیت و استعداد پذیرفته انوار الهى دارد و برعکس آن نیز، قبول ظلمت و حرمان از مراتب قرب نامتناهى در او ممکن است ، از قبیل آئینه صافى که استعداد قبول عکوس و صور و اشکال در او هست ، لیکن عروض عوارض خارجیه که منافى جوهر صافیه اوست ، مثل زنگ و موریانه و غیر آنها، آن را تیره و تار و کدر مى گرداند و صفاتى ذاتى آن را بالکیه برطرف و زایل مى سازد و همچنین ممکن است که به صیقل مواعظ حسنه و اکتساب فضایل مستحسنه و زوال زائل ، روشنى و صفاى آن به مرتبه اى رسد که حاصل شود در آن انکشاف حقیقت اشیاء و عالم گردد به علم اولین و آخرین . و به این دل اشاره فرموده است حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ): اذا اراد الله بعبد خیرا جعل له واعظا من قبله هرگاه خواهد خداى تعالى خیر بنده اى را، مى گرداند از براى او واعظى از دلش ، یعنى : محتاج نمى گرداند او را در ادراک معارف الهیه به تعلیم چیزى ، تا او را در شبهه اندازند و حق تعالى آنچه خیر و شر نفع و ضرر اوست ، به دل او مى اندازد، چنانکه در کلام الله مجید فرموده است : فالهمها فجورها و تقویها، سوره شمس ، آیه 8.
و نیز به این معنى ، آن حضرت اشاره فرموده است به قول خود: من کان له من قلبه واعظ کان علیه من الله حافظ هرکه از براى او از دلش واعظى باشد، براى او از جانب خدا حافظى خواهد بود و چون مذمومه اى برسد به دل مانع مى شود از پذیرفتن نور و فیضان انوار الهى و اینکه فرمود: آن دل را از جانب خداحافظى مى باشد: یعنى : نگاه مى دارد او را از تجاوز نمودن از حدود الهى ، و هرگاه آثار ظلمانیه و افعال ذمیمه بر او وارد شود مرة بعد اخرى مانند دود تیره اى است که متصاعد شود و آینه را از حالت اصلى خود بگرداند و آن را تیره و ظلمانى سازد و بالکلیه محجوب ماند از قبول اشراق و انوار.
چنانچه حق تعالى درباره منافقان و کافران مى فرماید: لو نشاء لاصبناهم بذنوبهم و نطبع على قلوبهم فهم لا یسمعون ، سوره اعراف ، آیه 100 اگر خواهیم ایشان را مى گیریم به گناهشان و مهر مى کنیم بر دلهایشان ، پس ایشان نشنوند. حق تعالى ربط فرموده است عدم سماع را به گناهان ، به این معنى که گناهان باعث نشنیدن گوش دل و مهر بر آنهاست . همچنانکه ربط فرموده است در جاى دیگر، سماع را به تقوى . چنانچه فرموده : و اتقواالله و اسمعوا سوره مائده ، آیه 108 بپائید خدا را و بشنوید و جاى دیگر فرموده است : واتقواالله و یعلمکم الله سوره بقره ایه 282 پرهیزکارى باعث شنیدن و دریافتن حق است چنانچه اشتغال به امور خبیثه و افعال سیئه ، موجب طبع و ختم قلب است همچنان که فرموده است : کلابل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون سوره مطففین ، آیه 14.
پس هر قدر که مجتمع شود گناهان در دل ، زنگ و کدورت آن زیادتر مى شود، به حدى که مهر کرده مى شود و در این حالت کور مى شود دل و باز مى ماند از ادراک حق و صلاح کار دین خود و سست مى گیرد امور آخرت را و عظیم و بزرگ مى شمارد کار دنیا را و همت خود را مقصور مى گرداند در تحصیل مرادات فاینه دنیوى و مبادرت مى نماید به امور واجبه ، از روى اضطرار یا از راه عادت و اجبار و اگر به گوشش رسد سخن آخرت و آنچه در آن است : از هولها و خطرها و عقبه ها که این کس را که در پیش است ، چون اهتمامى ندارد به آن ، داخل مى شود از یک گوش و بیرون مى رود از گوش دیگرش و اصلا در دلش قرار و استقرار به هم نمى رساند. مثل کسانى که قصه و حکایتها مى شنوند و گوش به آن مى دهند و به طبعشان خوش مى آید ولى بعد از اتمام آن ، چیزى از آن حکایات ، در ذکرشان نمى ماند و فورا مشغول مى شوند به تحصیل و تکثیر دنیا و جمع کردن اسباب ، آن و مى کوشند در آن و اصلا حرفهاى آخرت تحریک نمى کند دل ایشان را به جانب توبه و انابت و ترک دنیا و طلب عقبى نعوذبالله منه .
این است معنى سیاه شدن دل به سبب کثرت گناهان و حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) فرمودند: قلب المؤمن اجرد، فیه سراج یزهر، و قلب الکافر اسود منکوس دل مؤمن صاف است و در او چراغى است که ، روشنى مى دهد. و دل کافر سیاه و برگشته است و حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه فرموده : ان القلوب ثلاثة : قلب منکوس لایعى شیئا من الخیر و هو قلب الکافر، و قلب فیه نکتة سوداء و الخیر والشر فیه یختلجان فایهما کان غلب علیه و قلب مفتوح فیه مصابیح تزهر لایطفى نوره الى یوم القیامة دلها بر سه دسته است : یکى دلى است که برگشته و واژگونه است ، داخل نمى شود چیزى از خیر در آن دل و آن دل کافر است و دل دیگر هست که در آن نقطه سیاهى است و خیر و شر در آن در مى آیند، پس هر کدام از آن دو باشد غالب آید بر آن . و دل دیگر هست که باز مى باشد و در آن ، چراغهاى نورانى است که خاموش نمى شود و نمى میرد تا روز قیامت .
پس تفکر و تاءمل کن در قول حضرت (علیه السلام ) که فرموده است که : نه مى میرد نور او تا روز قیامت این است عنى نور قلب ، به معنى ثانى ، که او باقى است اگر چه فانى شود بدن به خلاف قلب به معنى اول که بعد از برطرف شدن جسم باقى نمى ماند.
و روایت کرده است زراره از ابى جعفر (علیه السلام ): ما من عبد الا وفى قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا دخل فى النکتة نکتة سوداء فان تاب ذهب ذلک السواد و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلک السواد حتى یغطى البیاض ، فاذا غطى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا نیست بنده اى مگر آنکه در دل او، نقطه سفیدى است پس چون مرتکب شد گناهى را، داخل مى شود در آن نقطه نقطه سیاهى و به زیادى گناه ، زیاد مى شود پس اگر توبه کرد، مى رود آن سیاهى تا آن که فرا مى گیرد دل را سفیدى و اگر توبه نکند و همچنان بر گناهان خود ادامه دهد، سیاهى حاصل از گناه مى پوشاند سفیدى را، پس چون پوشانید سفیدى را، برنمى گردد صاحبش به خیرى هرگز.
این است معنى قول خداى تعالى ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون سوره اعراف آیه 201 به درستى که آنان که پرهیزکارند، هرگاه داخل شود در دلشان وسوسه اى از شیطان متذکر یاد خدا میشوند پس آنگاه ایشان بینا و دل آگاه مى گردند. خبر داده حق تعالى در این آیه ، به آنکه جلاى دل ، حاصل مى شود به ذکر خدا و به آنکه پرهیزکاران ، یاد خدا کنندگاند ، پرهیزکارى درى است که باز مى شود به یاد خدا و یاد خدا درى است که از آن در، مى رسند به فوز اکبر، که آن لقاء الله است چنانچه حق تعالى فرموده است : فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا ولایشرک بعبادة ربه احدا سوره کهف ، آیه آخر پس آن کسانى که امیدوار به ثواب پروردگارش است ، پس باید کار شایسته بکند و شریک نگرداند در پرستش پروردگارش هیچکس را.
و بدان که دل ، مثال قلعه ، محکم و شیطان مثال دشمنى است که قصد دخول آن قلعه و استیلاء و تملک به هم رسانیدن به آن قلعه را دارد و نگه داشتن قلعه از دشمن نمى توان مگر به حراست ابواب و اطراف آن ، و امرى که جامع تمام مراتب دخول شیطان باشد، اقبال و توجه نمودن به جناب اقدس الهى است قال الله تعالى : ففزوا الى الله سوره ذاریات آیه 50 بگریزید به سوى خدا.
و باید با خود تفکر کنى که در خدمت چه پادشاهى عظیم الشاءن ایستاده اى ، اگر تو او را نمى بینى ، او تو را مى بیند همچنان که در اخبار وارد است پس هرگاه دانستى این را و عمل کردى به این هر آینه بسته مى شود بر روى دلت درهاى وسوسه شیطانى و ایمن مى گردى از شر آن ملعون و به کلى توجه قلب تو، به جناب اقدس الهى مى گردد و خالى مى شود از براى عبادت از سایر کارها و از حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) منقول است : ان العبد اذا اشتغل بالصلوة ، جائه الشیطان و قال له : اذکر کذا اذکر کذا، حتى یضل الرجل کم صلى هرگاه بنده اى مشغول به نماز مى شود، شیطان نزد او مى آید و مى گوید: چنین بگو، چنان بگو. تا اینکه نمازگزار گمراه مى گردد و نمى فهمد که چگونه نماز را بجا آورد و از اینجا معلوم مى شود که مجرد تلفظ نمودن به ذکر الهى ، دافع وسوسه شیطان نمى شود بلکه لابد است از تعمیر قلب به تقوى و پاک گردانیدن آن از صفات ذمیمه که آنها اعوان و انصار ابلیس پر تلبیس و از لشگریان آن ملعونند والا ذکر، اقوى محل از راه بدر کردن شیطان است و همچنین است غیر ذکر، از عبارتهاى دیگر و ازا ین جهت تخصیص فرموده است تذکر و یاد الهى را به متقیان .
و تفکر نما در عبادت خود، خصوصا در بهترین اعمالت که آن نماز است که در میان نماز، چگونه غافل و ربوده مى شود دل آدمى و به فکر دکان و بازار و خرید و فروش و جوراب مدعیان و جلب منافع و دفع مضار و غیر آنهاست تا آنکه مى برد در اثناى نماز دل را در وادیهاى دور و دراز از فضول دنیا که هرچه را فراموش کرده است در نماز به خاطرش مى آید و ازدحام مى نمایند شیاطین به خاطر، در حالت نماز و دور نمى شوند شیاطین از این کس ، به مجرد فعل صورت عبادت اگر چه آن نماز ادا مى شود و به سبب این صورت عبادت ، چیزى که واجب است بر تو، بیرون مى آئى از عهده تکلیف الهى .
بلکه انسان ناچار است در دفع شیطان با وجود گرفتارى در هنگام نماز و عبادت از اصول و قواعد دیگر و اصلاح باطن از رزائل که اعوان و سپاه شیاطین است والا زیاد نمى شود از این عبادت مگر ضرر چنانچه دوا پیش از تنقیه و دفع اخلاط فاسده و پرهیز نمودن از اشیاء مضره ، نفع نمى رساند به مریض همچنین تا انسان دفع صفات رذیله از خود ننماید متصف به فضائل نمیگردد و بعد از دفع مواد فاسده و موذیه دل قابلیت فیوضات و صلاحیت فیضان انوار الهى را بهم مى رساند و پیوسته خاطرش ترسان و هراسان مى باشد از صدور تقصیر و اهمال در عبادات و حافظ اوقات صلوات مى گردد و تزلزل و کدورتى که بر خاطرش به سبب خیالات فاسده و استکثار مال و جاه ، راه یابد، مبدل مى گردد به اطمینان و آرام و آثار آن را به معاینه در خود مى بیند.
چنانچه حق تعالى فرموده است : الابذکر الله تطمئن القلوب ، سوره مائده ، آیه 28 ذکر خدا، باعث اطمینان خاطر مى گردد و این علامت را از استقامت احوال قلب ، شمرده اند حق سبحانه و تعالى موفق گرداند ما و شما و جمیع مؤمنان را، بر استقامت در امور دین و اجتناب و احتراز از وساوس و مهالک شیطانى ، به محمد و آله الطاهرین .
مطلب دوم : در استشهاد بر آن چیزى که سزاوار است به حضور قلب در هر عباداتى ، خصوصا در نماز که آن ستون دین و راءس جمیع اعمال خیر است چنانچه حق تعالى در وصف مؤمنان فرموده است قد افلح المؤمنون الذینهم فى صلاتهم خاشعون سوره مؤمنون ، آیه 1 و 2 رستگارند آن مؤمنانى که در نماز با خشوع باشند و مذمت کرده است جمعى را که دلهاى ایشان محفوف به غفلت و محجوب از رحمت است چنانچه فرموده است : فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون سوره ماعون آیه 4 و 5 و در محل دیگر، در توصیف مؤمنان فرموده است والذین یؤ تون ما اتوا وقلوبهم وجلة سوره مؤمنون آیه 60 مومنین حقوق خدا را مى دهند و با این وجود، ترسانند و اتصاف قلب به خوف الهى در حالت اشتغال به عبادت لازم دارد حضور قلب را به تمامترین وجهى .
و پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) فرموده است : الصلاة میزان من و فى استوفى هرکه مراعات راستى و درستى نماز را کما ینبغى نماید، مزدش را تمام به او مى دهند ونیز آن حضرت فرموده : اعبد الله انک کانک تراه ، فان لم تکن تراه فانه یراک عبادت کن خدا را، مانند کسى که مى بینى او را. پس اگر تو نمى بینى او را، او تو را مى بیند.
و حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) در فضیلت تمام بجاى آوردن نماز مى فرماید: ان الرجلین من امتى یقومان الى الصلوة رکوعهما و سجودهما واحد، وانما یبن صلواتهما ما بین السماء و الارض بدرستى که دو مرد از امت من ، برمى خیزند به نماز، رکوعشان و سجودشان یکى است و جز این نیست که میان این دو نماز فرق میان آسمان و زمین است .
و فرمود آن حضرت که : من صلى رکعتین لم یحدث فیهما نفسه بشى ء من الدنیا، غفرالله ذنوبه هرکس و رکعت نماز بخواند و نزد خود فکرى از دنیا نکند، خدا گناهش را ببخشد و از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) مروى است که فرمود: من حبس نفسه فى صلوة فریضة فاتم رکوعها و سجودها و خشوعها ثم مجد الله عزو جل و عظمته و حمده حتى یدخل وقت صلوة اخرى لم یبغ بینهما، کتب الله له کاجر الحاج المعتمر و کان من اهل علیین هرگاه کسى نگاه دارد خاطر خود را در نماز واجب ، پس انجام دهد رکوع و سجود و تواضع نماز را، پس از آن تمجید کند خدا را و تعظیم و سپاس کند او را، تا وقتى که در آید وقت نماز دیگرى و جفا نکند به کسى در بین آن دو نماز، مى نویسد خدا برایش مثل پاداش حج کننده و عمره کننده و او مى باشد او از اهل علیین .
و نیز از آن حضرت منقول است : ان من الصلوة لمایقبل نصفها و ثلثها و ربعها و خسمها الى العشر و ان منها لما یلف کما یلف الثوب الخلق فیضرب بها وجه صاحبها و انما لک من الصلوة ما اقبلت علیه بقبلک بعض نمازها است که قبول مى شود نصف آن یا ثلث آن یا چهار یک یا پنج یک تا ده یک آن و بعضى نمازها پیچیده مى شود مانند آنکه جامه کهنه پیچیده شود و پس زده مى شود بصورت نمازگزار جز این نیست که براى تو خواهد بود آن مقدار از نماز که روى دل به آن داشته اى .
و از حضرت ابى جعفر (علیه السلام ) مروى است که حضرت پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) فرمود: اذا قام العبد المؤمن فى صلاته انظر الله الیه او قال علیه حتى ینصرف و اظلته الرحمة من فوق راءسه الى افق السماء، و الملائکة تحفه من حوله الى افق السماء و و کل الله به ملکا قائما على راءسه یقول ایها المصلى ! او تلعم من ینظر الیک ومن تناجى ، ما التفت عن موضعک ابدا وقتى که بنده خدا بایستد براى نماز، نگاه مى کند خداوند به سوى او، یا آن که حضرت فرمود: توجه مى کند خدا به سوى او و سایه مى افکند بر او، رحمت از بالاى سرش تا افق آسمان و فرشتگان فرا مى گیرند اطراف او را تا آسمان و خدا موکل مى کند براى او فرشته اى را بالا سر او، مى گوید، به او: اى نمازگزار اگر مى دانستى چه کسى به تو نظر مى کند و با چه کسى مناجات مى کنى ، هیچ برنمى گشتى و هرگز منصرف نمى شدى از جاى خودت .
و حضرت صادق صلوات الله علیه فرمود: لایجتمع الرغبة والرهبة فى قلب الا وجبت له الجنة ، فاذا صلیت قاقبل بقلبک على الله عزوجل فانه لیس من عبد مؤمن یقبل بقلبه على الله عزوجل فى صلاته و دعائه الا قبل الله علیه بقلوب المؤمنین و ایده مع مودتهم ایاه بالجنة جمع نمى شود دوستى خدا وترس از او در هیچ دلى ، مگر آنکه لازم میگردد براى صاحبش بهشت ، پس هرگاه نماز خواندى ، رو کن با دل خودت به جانب خداوند، همانا، هیچ بنده اى نیست که رو کند با دل جانب خداوند در نماز یا دعاى خود مگر آنکه خداوند هم رو مى اندازد به او، دلهاى مؤمنین را و کمک مى کند او را با ایشان به تشرف بهشت .
و از ابى حمزه ثمالى منقول است که گفت : ردا از دوش مبارک حضرت ابى عبدالله (علیه السلام ) دراثناى نماز افتاد و آن حضرت درست راست نکرد رداى خود را، تا فارغ شد از نماز. پرسیدم از آن حضرت ، چرا درست نکردید رداى خود را. پس آن حضرت فرمود: و یحک اتدرى بین یدى من کنت ان العبد لایقبل منه صلاة الا ما اقبل فیها واى بر تو! آیا میدانى ؟ در برابر چه کسى بودم ، همانا بنده خدا قبول نمى شود نمازش مگر آنمقدارى که توجه دل داشته باشد در آن . ابوحمزه مى گوید: پس گفتم به آن حضرت بنابراین ما هلاک خواهیم بود (که توجه دل نداریم ) حضرت فرمود: کلا ان الله یتمم الصلوات (الفرائض ) بالنوافل نه چنین است ، بلکه خداوند تمام مى کند نقصان نمازهاى واجب را به نمازهاى نافله .
و از فضیل ابن یسار منقول است از حضرت ابى جعفر و ابى عبدالله (علیهماالسلام ) که فرمودند: انما لک من صلاتک ما اقبلت علیه فیها، فان او همها کلها، او غفل عن ادابها لفت ، فضرب بها وجه صاحبها جز این نیست که نصیب تو از نماز آن مقدارى است که اقبال و حضور قلب داشته اى در آن . پس اگر شخص نمازگزار به وهم بگذراند تمام نماز را، یا غفلت داشته باشد از آداب آن ، پیچیده شود آن نماز و زده شد به صورت صاحبش آن نماز.
و روایت کرده است زراره از ابى جعفر صلوات الله علیه : اذا قمت فى الصلاة ، فعلیک بالاقبال ، على صلاتک فانما من الصلاة ما اقبلت علیه بقلبک ، و لاتعبث فیها بیدک و لابراءسک و لابلحیتک و لاتحدث نفسک و لاتتثاب و لاتمط هرگاه ایستادى در نماز، پس بر تو باد به توجه نمودن بر آن نماز، چه آنکه براى تو خواهد بود آن مقدارى که توجه داشته اى بر نماز و بازى مکن در نماز با دست خود و نه با سر خود و نه با ریش خود، و حدیث مکن دل خود را به کارى و دهن دره و قامت کشى نیز مکن .
و روایت کرده است حلبى از حضرت ابى عبدالله صلوات الله علیه که فرمودند: اذا کنت فى صلاتک فعلیک بالخشوع و الاقبال على صلاتک فان الله تعالى یقول : الذین هم فى صلاتهم خاشعون هرگاه باشى در نماز خود، بر تو باد به خشوع داشتن و توجه خاطر داشتن بر نماز، چه آنکه خداوند متعال فرموده : مؤمنین کسانى هستند که در نماز خود خشوع و فروتنى داشته باشند.
و هم از آن حضرت منقول است که فرمود: کان على بن الحسین (علیه السلام ) اذا قام الى الصلاة تغیر لونه ، فاذا سجد لم یرفع راءسه حتى یرفض عرفا و کان اذا قام فى الصلوة کانه ساق شجرة لایتحرک منه الا ما حرکت الریح منه چنین بود حضرت على بن الحسین (علیه السلام ) که هر وقت مى ایستاد در نماز، تغییر مى کرد رنگ آن حضرت ، پس چون سجده مى کرد، بلند نمى کرد سرش را تا آن که مثل ساق درختى بود که حرکت نمى کرد، مگر آن مقدارش که به حرکت درآورد آن را باد.
و از حضرت ابى جعفر صلوات الله علیه منقول است که فرمود: ان اول ما یحاسب به العبد، الصلاة فان قبلت قبل ما سواها ان الصلاة اذا ارتفعت فى وقتها، رجعت الى صاحبها و هى بیضاء مشرقة تقول : حفظتنى حفظک الله و اذا ارتفعت فى غیر وقتها بغیر حدودها رجعت الى صاحبها و هى سوداء مظلمة تقول : ضیعتنى ضیعک الله اول چیزى که در روز قیامت حساب مى شود بنده خدا به آن همانا نماز مى باشد. پس اگر نماز قبول شود، همه کارهاى خیر دیگر نیز قبول خواهد شد، بدرستى که نماز اگر دروقت خود به آسمان برود، برمیگردد براى صاحبش ، در حالى که سفید و نورانى مى باشد و میگوید به صاحبش : همچنان که تو مرا مراعات کردى و نگاه داشتى خدا تو را مراعات کند و نگاه دارد و اگر در غیر وقت خود به آسمان برود و با آداب نباشد، برمیگردد براى صاحبش ، در حالتى که سیاه و ظلمانى مى باشد و مى گوید به صاحبش : چنانکه مرا ضایع کردى خدا تو را ضایع نماید.
و روایت کرد عیص بن قاسم از حضرت ابى عبدالله صلوات الله علیه که آن حضرت فرمود: والله نه لیاءتى على الرجل خمسون سنة ، و ما قبل الله منه صلاة واحدة فاى شیى ء اشد من هذا، و الله انکم لتعرفون من جیرانکم و اصحابکم من لو کان یصلى لبعضکم ما قبلها منه لاستخفافه بها، ان الله عزوجل لایقبل الاالحسن ، فکیف یقبل ما یستخف به به خدا قسم مى گذرد بر شخصى پنجاه سال ، در حالى که خدا قبول نکرده است از او هیچ نمازى را پس کدام مصیبت سخت تر از این خواهد بود، والله شما میدانید و با خبر هستید از حال همسایه ها و رفقاى خود، که اگر چنین نمازگزارند براى بعضى از شما، نخواهد پذیرفت به واسطه اهمال و سبک شمردن نمازگزارنده همانا خداوند قبول نمى کند کارى را مگر آنچه را نیکو باشد، پس چگونه قبول مى کند آنچه را که سبک شمرده شود.
و از حضرت ابى الحسن على بن موسى (علیه السلام ) منقول است : ان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کان یقول : طوبى لمن اخلص لله العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بماترى عیناه و لم ینس ذکرالله بماتسمع اذناه ، و لم یحزن صدره بما اعطى غیره بدرستى که امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمود: خوشا به حال کسى که خالص گرداند براى خدا، عبادت و دعا را و مشغول نکند دل خودش را به آن چه چشمهایش مى بیند و فراموش نکند ذکر و یاد خدا را به واسطه آنچه گوشهایش میشنود و غمگین نکند خاطر خود را به واسطه چیزى که داده شده به دیگران .
و روایت کرده است سفیان بن عیینه از حضرت ابى عبدالله صلوات الله علیه در تفسیر قول خداى عزوجل : لیبلوکم ایکم احسن عملا ، سوره ملک آیه 2 (تا بیازماید شما را که کدامیک بهتر مى باشید از جهت عمل ) فرموده آن حضرت : لیس اکثرکم عملا ولکن اصوبکم عملا خدا اراده نکرده که کدامیک بیشتر مى باشد ازجهت عمل ، بلکه اراده کرده که کدامیک بهتر و راست تر مى باشید در جهت عمل پس از آن ، آن حضرت فرمود: الابقاء على العمل حتى یخلص اشد من العمل و العمل الخالص الذین لاتریدان یحمدک علیه احد الا الله عزوجل ، والنیة افضل من العمل ، الا و ان النیة هى العمل ، ثم تلاقوله عزوجل : قل کل یعمل على شاکلته یعنى : على نیة باقیماندن بر عمل تا آنکه آن عمل خالص انجام گیرد، همانا مشکل تر از خود عمل مى باشد و عمل پاک آن است که طلب و اراده نداشته باشى در آن که کسى تو را غیر از خداوند متعال ستایش و حمد کند و نیت در عمل برتر است از خود عمل ، بلکه نیت یک مرتبه اى از عمل مى باشد، پس آن حضرت تلاوت فرمود قول خداى تعالى را: قل کل یعمل على شاکلته سوره اسراء آیه 84 بگو اى پیغمبر که هر کسى در خور روح خود، عمل مى کند فرمود: یعنى : مطابق نیت خودش عمل مى کند.
و به همین اسناد روایت کرده است راوى مذکور، که سؤ ال کردم از آن حضرت از تفسیر قول الهى الا من اتى الله بقلب سلیم سوره شعراء آیه 89 (قیامت همگى در گرفتارى خواهند بود) مگر کسى که متوجه خدا شود، و به او وارد گردد با دل پاک و سالم حضرت در جواب فرمود: السلیم من یلقى ربه و لیس فیه احد سواه صاحب دل پاک ، آن است که ملاقات کند پروردگار خود را در حالى که در قلبش هواى کسى غیر از خدا نباشد.
و فرمود آن حضرت : و کل قلب فیه شک او شرک فهو ساقط و انما اراد الزهد فى الدنیا لیرفع قلوبهم للاخرة هر دلى که در آن شبهه یا شرک راه داشته باشد آن دل بى اعتبار خواهد بود، همانا خداوند زهد را در دنیا از بندگان خواسته است تا آنکه ، دلشان فارغ باشد براى توجه به آخرت .
و از ابان بن تغلب روایت شده است که گفت : نماز مى کردم در عقب حضرت ابى عبدالله (علیه السلام ) بمزدلفه ، یعنى : در مشعرالحرام ، پس چون تمام کردم آن حضرت نماز را، روى به جانب من کرد فرمود: یا ابان الصلوات الخمس المفروضات هذه ، من اقام حدودهن و حافظ على مواقیتهن اتى الله یوم القیمة و له عنده عهده یدخله به الجنة و من لم یقم حدودهن و لا یحاظ مواقیتهن لقى الله و لاعهد له ان شاء عذبه و ان شاء غفر له اى ابان ، نمازهاى پنجگانه یومیه را هر کس بپا دارد و محافظت و مراعات کند وقت آنها را، مى آید نزد خدا در حالى که برایش نزد خدا آشنائى مى باشد و به واسطه همان آشنائى ، داخل مى شود بهشت را، و هرکس بپا ندارد آنها را، و محافظت ننماید وقت آنها را، مى آید نزد خداوند در حالى که برایش نزد خدا آشنائى نمى باشد، اگر بخواهد خدا عذاب مى کند آن شخص را و اگر بخواهد و مى بخشد او را و اخبار در این باب از ائمه هدى (علیهم السلام ) بسیار وارد شده است ، پس ما به همین قدر اختصار کردیم .
و بدان بدرستى که مستفاد مى شود از این احادیث که قبولى نماز موقوف است به اقبال به قلب و ترک ماسوى الله در نماز، و قبولى نماز، باعث سائر عبادات است پس اهتمام در اینکه متوجه نسازى خاطر خود را به هیچ چیز و این امرى است مشکل ، و غفلت از نماز، خسارتى است عظیم . و پستى مرتبه اى است محکم و غفلتى است در نهایت مهلکى بطورى که به تعب مى اندازد شخص خود را در طاعت و مى ایستد به نماز در دلهاى شب واطراف روز پس هیچ نمى یابد لذت مناجات الهى را در این میان فقط به تحریک لب و دهن ، راضى مى شود ثمره اى که به عبادت مترتب است همان مرتبه قرب است و حال آن که دلهاى اشخاص لاهى و ساهى را از آن بهره اى نیست و تمام اوقاتشان در خلا و ملا، صرف اشغال و اسباب دنیوى است . چنانکه حق تعالى فرموده : قل هل نبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا ، سوره کهف آیه 103، 104، بگو اى پیغمبر آیا خبر بدهیم شمارا به آن دسته مردمانى که بدترین همه هستند از جهت کردار، همانا آنهائى که زشت است کار ایشان و گمان مى کنند نیکوست کارشان چون دانستنى از روایت پیش که هر گاه رد شود نماز این کس ، رد کرده شود سائر خیرات و عباداتش و نماز مقبول نیست الا به حضور قلب مى خواهیم از خداى تعالى اینکه ، ممنون سازد ما را به فضل عمیم خود، به دوام و حضور قلب در عبادت و قبولى اعمال .
مطلب سوم : در بیان دوائى که نافع است به جهت حضور قلب ، بدان که ناچار است مؤمنان را که از خداى خود بترسند، و تعظیم اوامر الهى نمایند و امیدوارى به رحمت او داشته و حیا کننده و شرمنده از تقصیرات خود باشند پس مؤمن همیشه از این احوال خالى نمى باشد و یقینش به مرتبه اى مى رسد که هرچند اعمال را به کمال رسانیده باشد، باز در تحصیل مرتبه بالاتر از آن مى کوشد، و سببى نمى باشد از براى مؤمن به جهت ترک این احوال ، مگر تفرقه گى حواس و پراکنده گى خاطر و غایب شدن دل از مناجات الهى و غفلت دل از نماز و غافل نمى سازد این کس را از نماز، مگر چیزى چند که به خاطرش خطور کند و مشغول گرداند او را پس دواى احضار قلب دفع این امورى است که به دل مى گذرد و دفع نمى شود چیزى از این امور، مگر به دفع سبب آن و سبب ورود این امور به خاطرها یا امر خارجى است یا امرى است داخل در ذات و در باطن اما امر خارج ، مثل آنکه چیزى به گوش برخورد یا در پیش چشم در آید، و گاهى فکر مى رباید خاطر این کس را و از پى درمى آید آن فکر را، فکر دیگر و تصرف مى کند در آن ، تا آنکه منجر مى شود آن فکر به فکرهاى دور و دراز و بعضى از این فکرها سبب بعضى دیگر مى شود مگر کسى که قوى باشد رتبه او و عالى باشد همت او، که مشغول نمى سازد او را چیزى که وارد شود بر حواس او ولیکن کسى که ضعیف باشد یقین او، البته متفرق مى شود حواس او به سبب این فکرها.
پس علاج قطع اسباب تفرقه حواس آن است که ، در نماز بپوشاند چشم خود را یا در خانه تاریکى نماز گزارد، یا نزدیک دیوارى بایستد، تا وسعت بهم نرساند مسافت ، پیش نظرش و احتراز نماید از نماز کردن در شارعها و در مواضع منقوشه اى که صنعت غریبى بکار برده باشند: از قبیل فرشهاى زینت کرده و از این جهت است که متعبدان عبادت خدا مى نمودند در خانه هاى کوچک و تاریک ، که وسعت آنها به قدر این بوده است که ممکن باشد نماز در آن کردن و این معنى جامع تر است فکر را، و اولى و بهتر آن است که چشم را نپوشاند، اگر تواند قیام نمودن به آنچه از شارع وارد شده است در باب نظر کردن و آن ، آن است که نظر کند به سجده گاه خود در حالت قیام ، و در هر حالى به آنچه مقرر است نظر بیندازد، بهتر است و اگر نگاه کردن به این معنى ، باعث تفرقه حواس او شود، چشم را بپوشاند از جهت آنکه اخلال به وظایف سنتهاى نظر، اولى است از پریشانى خاطر و در حالتى که چشم به موضع سجود مى اندازد، بخاطر گذراند که ایستاده است در پیش روى پادشاه عظیم الشاءنى که مى بیند او را، و مطلع است بر مخفیات امور او و پوشیده هاى باطن او.
و بدانکه نمى باشد توجه به جناب اقدس الهى ، مگر به روى دل و آن روئى که متصل به سر آدمى است فرمانبر روى دل و مهمان طفیلى آن است و به دل خود بگذراند که اگر بگرداند روى دل خود را از جناب الهى ، هر آینه رد مى کند او را از باب رحمت و کرم خود، و مى راند او را از مقام قرب و سلب مى کند او را از منزله خدمتکارى و چگونه روا باشد بر بنده اى که بایستد در برابر آقاى خود، و پشت کند و بگرداند خاطر خود را در غیر آنچه طلب کرده اند از او بى شک که این بنده مستحق خذلان و مستوجب حرمان خواهد بود در نزد مولاى خود با وجود آنکه این نظیر و شبیه ، شاهدى است دنى و قیاسى است دور، که هیچگونه مشابهتى با هم ندارند پس چگونه خواهد بود حال آنکس در نزد پادشاه حقیقى و در اخبار وارد شده است ان الله لاینظر الى صورکم ، ولکن ینظر الى قلوبکم بدرستى که خداوند متعال نگاه نمى کند، به صورتهاى مشا، بلکه نگاه مى کند به قلب و درون شما پس به اینها که گفتیم و مانند اینها از مواعظ در باب فکر جمع مى شود قصد آدمى و صاف مى شود دل به ترک این امور خارجیه .
اسباب تفرقه باطن
تفرقه باطن از امور داخلیه است ، ورفع تفرقه آن مشکل تر و شدیدتر است پس آن تفرقه خاطر است در امور دنیوى که فکرش در یک چیز جمع نمى شود بلکه همیشه مرغ فکرش مى پرد از شاخى به شاخ دیگر. در این صورت پوشانیدن چشم فائده اى نمى بخشد او را، بلکه آن چیزى که در دل او مى گردد کافى است در مشغول ساختن او پس آن کس را طریقه آن است که برگرداند نفس خود را جبرا و قهرا به سوى فهمیدن معناى آنچه مى خواند در نماز، و مشغول گرداند خود را به آن از سائر امور باطله .
و معاون این معناست آن که ، پیش از تکبیر احرام ، تجدید کند با نفس خود یاد آخرت و ایستادن در مقام مناجات در پیش روى خداوند بزرگ را و به یاد آورد هول قیامت و فزع آن روز را، و خالى گرداند خاطر خود را پیش از تکبیر احرام از آن چیزهایى که اهتمام دارد به آنها از امور دنیا، پس وا نگذارد از براى نفس خود، شغلى را که ملتفت شود خاطرش به آن این است طریقه تسکین افکار، پس اگر ساکن نشود فتنه فکرهاى باطل به این دواى مسکن ، پس نجات نمى دهد او را از این مرض ، مگر مسهلى که قلع کند ماده این الم را از باطن و عروق و آن سهل ، آن است که نظر کند در امورى که مشغول مى گرداند او را و باز مى دارد او را از توجه باطنى و صرف مى کند قلب او را از حاضر ساختن دل ، و شکى نیست که همه این موانع و عوائق نیست مگر مهمات دنیوى ، که همگى آن بى ثبات و بى اصل و جمله ، از امور فانیه است پس سرزنش کند نفس خود را تا آنقدر که کنده شود ریشه این خواهشها از دلش و قطع کند این علائق را از باطن خاطرش و از کل آن چیزهایى که مشغول مى گرداند دلش را از توجه به جناب اقدس الهى و بداند که آنچه مشغول مى گرداند او را از حضور قلب در نماز، ضد دین او و از لشگر شیطان است و شیطان هم دشمن بنى آدم است و حق سبحانه و تعالى مى فرماید: ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا ، سوره فاطر آیه 6 همانا شیطان دشمن شماهاست لاجرم شما او را دشمن بدارید پس نگاه داشتن آن چیزها در خاطر، ضرر مى رساند به او و بیرون کردنش از خاطر، باعث سبکى روح و سبب قرب به جناب اقدس الهى است پس خاسر و زیانکارند کسانى که بگردانند روى دل خود را از حضرت عزت ، خصوصا در حالت اشتغال به فرائض الهى ، به امور خسیسه دنیه دنیویه ذلک هو الخسران المبین این است زیان آشکار.
و روایت کرده اند که : شخصى از مؤمنان نماز مى گزارد در باغى که درختهاى بسیار داشت ، ناگاه نظرش افتاد بر مرغى که بال و پر نیکوئى داشت و گماشت نظر را بر آن مرغ در اثناى نماز، تا آنکه فراموش کرد عدد رکعات نماز خود را، آن شخص بعد از اتمام نماز آن باغ را در راه خدا تصدق نمود به اهل استحقاق به سبب ندامت و پشیمانى و کفاره آن غفلتى که از او صادر شده بود، عوض آنچه فوت بود از او از آداب نماز و بوده اند جمعى که هرگاه فوت مى شده است نماز جماعت از ایشان ، آن شب را احیاء مى داشتند به عبادت ، و اگر تاءخیر واقع مى شد در نماز ایشان ، تا طالع مى شده در آسمان دو ستاره ، دو بنده از براى کفاره تاءخیر وقت ، آزاد مى کردند، و چون فوت مى شد از مؤمنى نماز نافله صبحش آزاد مى نمود بنده اى را. فاعتبروا یا الوالابصار تمام اینها به جهت مجاهده با نفس مى بوده و به سبب غفلت نفس از آنچه نصیب او بوده از بهره آخرت .
پس همچنین مى کرده اند بندگان مخلص خدا از براى قطع ماده فکر و خیال و به جهت کفاره آنچه صادر شده بود از ایشان به سبب خللى که به امور باطنى نماز یا سنتى آن از ایشان ، به عمل مى آمده است پس این است دوائى که قلع ماده غفلت مى کند ونفع مى بخشد این مرض را و آنچه ما ذکر کردیم براى قلع مواد ضعیفه خواهش هاى نفسانى بود و براى برگردانیدن به سوى فهمیدن معانى و اذکار و فکر چندى که مشغول نسازدمگر حواشى دل را و اما شهوات قویه که فراگیرد تمام اجزاء دل را، پس نفع نمى بخشد آنها را و آنها نیز تو را بخود مى کشند پس غلبه مى کنند آنها بر تو و مى گذرد تمام نماز تو، در شغل مجاذبه نفس .
مثالش آنکه : مردى نماز مى کرد در پاى درختى و اراده داشت که با حضور قلب نماز گزارد، آواز خوانندگى مرغان خاطر او مشوش مى داشت و پیوسته با چوبى که در دست داشت آنها را مى پرانید چون عود مى کرد به نمازش باز آن گنجشکها رجوع مى کردند به آن درخت و او باز عود مى نمود به پرانیدن آن ها پس شخصى به او گفت که : اگر مى خواهى از این تشویش خلاص شوى این درخت را بکن .
پس همچنین است درخت شهوتهاى نفسانى و محبت جاه و اعتبارات دنیا، وقتى که در دل آدمى ریشه را محکم کرده باشد، شاخه هاى آن پهن مى شود و پیوسته آواز شورش و غوغاى گنجشکان هوا و هوس ، خاطر این کس را مشوش مى دارند، هرچند آدمى بخواهد که تسکین دهد خاطر را به یاد آورى مرگ و فناى بدن و مواعظ دلپذیر و به صیقل آیات و احادیث ، قلوب قاسیه را جلا دهد، و طیور فکرهاى باطله را از شاخسار خاطر براند، ولى چون مصمم نیست در این اراده ، باز به زودى عود مى نمایند و تشویش مى رسانند، مگر به توفیق الهى و مجاهده با نفس و قطع ریشه علائق و عوائق و لذات و شهوات نفسانى و مداومت به کلمه طیبه توحید لااله الاالله و نفى اضداد و شرک از ذات مقدس الهى و به موجب آیه کریمه ففروا الى الله بگریزید به سوى خدا باید از هوى و هوس و شیاطین جن و انس گریخته به حبل متین زهد وتقوا و عروة الوثقاى ترک و تجرد، تمسک جوید وفقنا الله و ایاکم الى سلوک طریق النجاة و الفوز الى اعلى الدرجات
پس همچنین شجره خواهشهاى نفسانى وقتى که ریشه را محکم گردانید و شاخه ها را پهن نمود، مى کشد فکرها و خیالها را به سوى خود مثل جذب بالطبع گنجشکان به درختان و میل مگسان به قاذورات و نجاسات و گفته اند که مگس را از این جهت ذباب نامیده اند که کلما ذب اب هرچه دفع شو باز مى آید و همچنین هر یک از اعمال قبیحه غیر مشروعه ، مطابق آنچه به تجربه معلوم شده آن است که بعضى به سبب فتور قوى و آلات آن کار، یا به سبب توبه و بازگشت و سائر عوارضات خارجى و داخلى برطرف مى شوند یا آنکه خود بخود نقصان به او راه مى یابد به خلاف حب دنیا و خواهش جاه و اعتبارات دنیا که دوستان روز به روز بلکه لحظه به لحظه ، خواهششان به دنیا در تزاید و تضاعف است حتى آنکه دم نزع حرصشان زیادتر و حسرتشان بیشتر است نسبت به اول عمر و تندرستى حواس ولى این عادت رذیله را نقصان و زوال ممکن نیست وبدین سبب رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مى فرماید: حب الدنیا راءس کل خطیئة دوستى دنیا سر حلقه همه گناهان است هر شرى و هر نامشروعى که از انسان صادر مى شود، به سبب حب دنیا است یا آنکه دوستى و خواهش دنیا را در آن دخلى مؤثر هست و بسا نجباء و مردم اصیل هستند که به سبب خواهش حطام دنیوى ، ملازمت و خدمتکارى اراذل و ادانى را اختیار کرده اند و بعضى خو را در مهالک و مخاطره ها مى اندازند، از راه اخلاصى که به آن شخص دنیا دار دارند و قبایح وسیئات افعال او، در پیش نظرشان از حسنات بلکه از خارق عادات مى آید و بعضى معاون ظالمان و عضد گمراهان و از این قبیل کارها که همگى در شرع مذموم و عقلا ملوم است اختیار مى کنند. زیرا قناعت ندارند و به داده خداى تعالى ، قانع نمى شوند.
و مثل طالبان دنیا، مثل مگسى است که پایش (بالش ) به شهد و عسل فرو رفته باشد هرچند جد و جهد در استخلاص خود مى نماید، پایش (بالش ) در آن بیشتر آلوده مى شود و یقین به هلاک خود در میان آن شهدها بهم مى رساند و باز دم به دم از آن شهد مى خورد وسعى مى کند که شاید از آنجا خلاص شود و پیوسته کارش این است ، تا بالاخره در آن میان هلاک مى شود و مع الاسف ، سایر مگسها حسرت مى برند که کاش این سعادت ما را حاصل مى شد همچنین است حال مردم فقیر و پریشان ، که اهل دنیا را مى بینند، تعظیم و تکریم ایشان نمى نمایند و بندگى و خدمت ایشان را از روى اخلاص بجا مى آورند هرچند انقطاع نیابند.
و از حضرت امام حسن صلوات الله علیه سوال کردند که : ما بال الناس یکرمون صاحب المال ، فقال (علیه السلام ) لان عشیقتهم عنده چطور است که مردم احترام مى کنند آدم متمول و ثروتمند را؟ حضرت فرمود: زیرا مطلوب خودشان را نزد او مى دانند، نمى دانند که آنها به چه بلاها مبتلایند. خوف زوال نعمت دولت و حسد اهل زمانه ، و ارتکاب اسراف و تضییع مال ، به سبب تفاخر به امثال و اقران ، و چندى دیگر از مرارت باطنى دنیا که ایشان خود مى دانند و به آن گرفتار و مبتلایند و دیگران ، آن چرب و شیرینى ظاهرى دنیا را از ایشان ملاحظه مى کنند و از غایبت شره و حرصى که به دنیا دارند، نسبت به آنها مى گویند: یا لیتنى کنت معهم فافوز فوزا عظیما اى کاش من با ایشان مى بودم ، تا بهره مند مى شدم بهره فراوانى و حق سبحانه و تعالى در قرآن مجید و فرقان حمید مى فرماید: و هو الذین جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فیما اتیکم سوره انعام آیه 165 او خدائى است که شما انسان ها را جانشینان روى زمین قرار داد و برترى داد بعضى شما را نسبت به بعضى دیگر تا بیازماید شما را و امتحان نماید در آنچه به شماداده است هر طایفه اى را به نحوى آزمایش مى کند، مقربان ملوک و سلاطین را، ره رسانیدن حاجت مردمان به صاحبان خود. چنانچه از حضرت صادق صلوات الله علیه سؤ ال کردند: ما کفارة خدمة السلطان ؟ قال (علیه السلام ): قضاء حوائج الاخوان چیست کفاره فرمانبردارى سلطان ؟ حضرت فرمود: بر آوردن حوائج برادران دینى است ودر جاى دیگر از ائمه هدى صلوات الله علیهم وارد شده است : هر که برساند به صاحب سلطنتى حاجت مؤمنى را خواه قضاء آن حاجت در دست او بشود و خواه نشود، حق تعالى واجب مى گرداند بر او بهشت را و آنچه بر پادشاهان واجب است عدالت است که در میان رعیت به عدالت سلوک نمایند و رقیبانى براى حکام به سرحدها بگمارند تا ایشان نیز ظلم به زیردستان نکنند، و خود مرتکب نامشروعات نشوند، تا دیگران نیز مرتکب نتوانند شد چه آنکه در زمان ایشان ، ظالمى ظلمى کند یا قوى ، ستم به ضعیف کند حق تعالى روز قیامت از ایشان (سلاطین ) سؤ ال کند زیرا خداوند تعالى به همین جهت ایشان را قوت و شوکت داده است که ظالمان را درهم شکنند و آتش صولت ایشان را به آب عدالت فرو نشانند و یقین دانند که حق تعالى از پادشاه و گدا، مثقال ذره ، را حسبا مى طلبد و به عدل و قسط درمیان خلایق حکم خواهد نمود، چنانکه فرموده است : و نضع الموازین القسط لیوم القیمة فلا، تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفى بنا حاسبین سوره انبیاء آیه 47 مى گذاریم در روز قیامت میزانهاى عدالت را، لاجرم ستم نمى شود، به کسى در چیزى و چنانچه عمل به اندازه سنگینى دانه خردل باشد، حاضر مى کنیم آن را موقع پاداش و ما خود بس هستیم براى حساب کردن .
و در حدیث حضرت رسالت (صلى الله علیه وآله ) وارد است : کلکم راع و کللکم مسئول عن رعیته همه شمابه منزله چوپان هستید (نسبت به زیر دست خود) و همه شما نسبت به رعیت خود، مسئول خواهید بود پس از حدیث چنان مستفاد مى شود که حق سبحان و تعالى پادشاهان را به منزله شبان و رعیت را به مثابه گله گوسفند قرار داده است و چون شبان غفلت ورزد، گرگ به میان رمه افتاده همه را هلاک مى گرداند خصوصا گرگانى که در پوست میش اند و خود را مصلح و غمخوار رعیت مى نمایند و حال آنکه مفسد و مهلک حرث و نسل اند. و هیچ صفتى در پادشاهان ، بدتر از موصوف بودن به غفلت و مبادرت به لهو و لعب نیست این دو صفت ، مخرب بنیان دولت و سلطنت و موجب غضب و سخط حضرت عزت است و آنچه به صاحبان ثروت و مکنت ، واجب است همانا اداى حقوق واجبه الهى است و انفاق فى سبیل الله که غیر زکات واجب باشد.
چنانچه حق تعالى فرموده : و الذین و فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم سوره معارج ، آیه 24 و، 25، مؤمنین جهت اشخاص سائل و اشخاص محروم و نیز بر ایشان واجب است که به شکر منعم حقیقى قیام نمایند و به وظایف عبادات اقدام و به زیردستان و خدمه ، کارهاى زیاده بر طاقت ایشان نفرمایند و آنچه بر فقراء و محتاجان واجب است آن است که به داده الهى ، و رزق مقدر خود، راضى و شاکر باشند و هیچگونه شکایت از روزگار ننمایند، زیرا که روزگار، رازق کسى نیست و صبر بر شدائد دنیا و مشقت آن داشته باشند و در سوال را بر خود نگشایند.
چنانکه حق تعالى خبر مى دهد: لایسئلون الناس الحافا سوره بقره آیه 273 مردمان شایسته از کسى طلب و خواهش نمى کنند بطور اصرار و آنچه بر صاحبان مصیبت و بیمارى و آنان که به نقصان مال و سایر بلاها مبتلایند واجب آن است که به طیب خاطر، رضا به قضاى الهى داده ، صبر و شکیبائى پیشه نمایند تا میزان اعمالشان گرانبار گردد انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب سوره زمر، آیه 10 جز این نیست که تمام داده مى شود پاداش صبر کنندگان ، بیرون از حساب نه آنکه اغنیاء به عقل و کاردانى خود نموده بى چیزى عجزه و فقراء را حمل بر دنائت و شقاوت ایشان نمایند، غافل ، از آنکه مقادیر ارزاق در قبضه اقتدار کریم و رزاقى است که به مصالح بندگان و آفریدگان خود، دانا و بینا است عقل عقلاء روزگار از دانستن حکمت ها و مصلحتهاى او، عاجز و قاصر است قالوا سبحانک لاعلم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم سوره بقره ، آیه 32 فرشتگان عرض کردند: خداوندا، تو منزه هستى ما چیزى نمى دانیم مگر آنچه را که تو به ما آموخته اى ، بدرستى که تو خداوند دانا و درستکار هستى نعم ما قیل
در نابسته احسان گشاده است
به هر کس آنچه مى بایست داده است
مگر جمعى از این طایفه که همتشان مقصور است به تحصیل زاد آخرت و ایصال خیرات و مبرات به مستحقین و احداث بقاع خیر، حج بیت الله الحرام ، و زیارت عتبات عالیات از مال حلال و کسب مباح خود نه جمعى که کمال از حرام و شبهه بهم رسانند، و به جهت و افتخار، زرهاى حرام را به اشخاصى که شرعا مباح الدمند، به اسراف و تبذیر صرف نمایند تا آنکه به اغواى شیطان لعین یک بار به جهت تحصیل ما از وجه حرام و یک بار دیگر در بذل آن به غیر مستحق و صرف نمودن و صرف نمودن به اسراف ، مؤاخذ و معاقب باشند.
چنانکه روایت شده است که شخصى در راه کعبه ، هر روز یک گوسفند مى کشت و مردم را اطعام مى نمود بعد از مراجعت چون به خدمت حضرت امام صلوات الله علیه فایز گردید، حضرت فرمود که : توئى آن شخص که در راه کعبه به جهت شهرت هر روز یک گوسفند ذبح مى کردى تا امتیاز به هم رسانى از سایر اهل حاج .
چون کسانى که مفتون به دنیا هستند، لذت مناجات الهى از دل ایشان محو مى شود، و کسى که به جاه و مال دنیا، خاطرش فرحان و شادمان باشد، از مناجات پروردگار، دل او فرح بهم نمى رساند تا به طاعت و عبادت حریص و مولع گردد.
چنانچه رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مى فرموده است : قرة عینى فى الصلوة روشنائى چشم من در نماز است از جهت آنکه هر کس هرچیزى را که دوست دارد، قرة العین او آن چیز است لامحاله اهل دنیا که محبت و دوستى ایشان به دنیا و تحصیل زیادتى مال دنیا و جاه و اعتبارات فانیه اوست وهمت ایشان مقصور است به دنیا دنى ، اکتفاء به قلیل و قدر کفاف نمى کنند و نمى دانند که ذخیره کردن زیاده از قدر کفاف مؤنت سالیانه مذموم است و این معنى مستفاد مى شود از حدیثى که از حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه سؤ ال کردند از عشق مجازى آن حضرت فرمود که : دلهاى خالى از محبت الهى ، ظرف این محبتها مى شود یعنى : حق تعالى دل را ظرف محبت خود ساخته وقتى که خالى ماند از محبت الهى ، چون ظرف محبت است لابد ظرف محبت چیز دیگر خواهد گردید، یا ظرف محبت زر و مال و جاه و اعتبار یا امثال آن ، از آنچه مشغول گرداند دل را از یاد خدا.
و اگر چه غنا بهتر از فقر است چنانکه فرموده اند: کاد الفقران یکون کفرا نزدیک است که فقیرى به درجه کافرى برسد و ایضا حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) فرموده است : نعم العون على تقوى الله الغنى خوب کمکى است ثروت براى تقواى خداوند الا آنکه غنا محل غرور و موضع تلبیس ابلیس است ، نفس قوى مى باید که غرور بهم نرساند. چنانچه در حدیثى که مضمونش این است وارد شده است که : شخصى ازاهل ثروت و جمعیت ، در خدمت حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) نشسته بود فقیرى در آن وقت آمده در پهلوى او نشست آن شخص جامه خود را جمع کرد، حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) از آن شخص پرسید که اى فلان ! آیا ترسیدى که چیزى از فقر او به تو بچسبد؟ یا چیزى از غناى تو به او برود؟ آن مرد گفت : یا رسول الله هیچکدام اینها نیست ولیکن شیطان بر من مسلط شده است که از مرا به مثل این اعمال ترغیب مى کند به کفاره این عملى که از من صادر شد نصف اموال خود را از نقد و جنس در راه خدا به این فقیر میدهم حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) به آن فقیر فرمود: تو آیا قبول مى کنى آنچه این مرد از مال خود به تو عطا کرد؟ آن فقیر گفت : یا رسول الله قبول نمى کنم از جهت آنکه آن شیطان همیشه همراه آن مال است ، پس البته نصف آن شیطان با نصف مال نزد من خواهد آمد پس صاحبان عقل و خرد، پیوسته باید برحذر باشند از غرور نفس ، و به نظر حزم و احتیاط برگرد خاطر خود بگردند، و امتحان کنند که مبادا غرور بهم رسانند. زیرا که این از عملهاى بزرگ شیطان است .
و منقول است که بهترین مخلوقات حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) بر روى خاک و در اکثر مجالس و محافل در قسمت پائین مى نشسته اند و بر الاغ برهنه سوار مى شده اند و با خود ردیف سوار مى کرده اند، و اگر الحال به کسى گویند که : پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) همچنین مى کرده است اگر دو کلمه خوانده است ، در جواب مى گوید: مقتضى هر وقت چیزى است ، الحال اگر همچنین سلوک کنى ، مردم میگویند که : این شخص دیوانه وسفیه است . جواب آنکه در حدیث نبوى (صلى الله علیه وآله ) وارد شده است که : دو طایفه است که چون ایشان فاسد شوند، عالم فساد مى شود، پادشاهان و علماء، چرا که جماعت اتراک و لشگریان به پادشاهان نگاه مى کنند و رعیت به علماء. علماء اگر خانه هاى گران قیمت بسازند، رعین به ایشان نگاه مى کنند و نسبت به اسلام و دیانت بدبین مى شوند. مى بایست علماء از رویه و سلوک حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) بیرون نروند، تا مردم به ایشان اقتداء کنند پس در این صورت علماء مردم را به پرستش دنیا داشته اند نه پرستش خدا. با خلق ، دروغ مى توان گفت و تزویر مى توان کرد. اما با حضرت الله تعالى از پیش نمى رود و هر کس که در دیوان الهى خواهد که بحث پوچ کند و انکار اعمال زشت خود نماید، مهر مى کنند زبانهاى ایشان را، و از سایر جوارح ، از اعمال ایشان مى پرسند و بعد از آنکه جوارح شهادت خود را دادند، زبان ایشان را باز مى کنند و چون در دنیا همیشه عادت به بحث پوچ کرده اند، خطاب مى نمایند به جوارح خود که لم شهدتم علینا چراشهادت دادید بر ضرر ما؟ جوارح ایشان در جواب مى گویند: انطقنا الله الذین انطق کل شى ءسوره فصلت آیه 21 به سخن آورد ما را آن کسى که همه چیزها را به سخن آورده . (یعنى : خدا ما را به سخن درآورد) و بعضى دیگر، از راه نخوت و تکبرى که دارند، شیطان تقویت مى کند که تو فلان شخصى و فلان مهم را دار، و بسیار عظیم الشاءنى خفت تو است شخصى که جامه کهنه پوشیده باشد نزدیک به تو بنشینید یا در خدمت تو مجال سخن گفتن بهم رساند.
و اگر در اثنا آن داخل شود شخصى از اهل دنیا، که در منصب و جاه ، یا به حسب مال و اعتبار، زیاده برا و باشد، شروع مى نماید با او به تذلل و تواضع و از این دو عمل ، پناه برده است حضرت سید ساجدین در دعاى استعاذه ، به حضرت الله تعالى و فرموده : و مباهاة المکثرین و الازراء بالمقلین صحیفه سجادیه ، دعاى هشتم خداوندا! پناه مى برم از مباهات نمودن ثروتمندان و حقیر دانستن کم چیزان و نیست برهانى در این باب ، قوى تر از دریافت و رجوع به نفس خود از روى انصاف ، اگر چشم دل کور نشده باشد ولیکن بعد از برطرف شدن بصیرت و کورى دل ، پیوسته متابعت فرموده شیطان مى کند و شیطان هر راى را که از خدا دورتر است ، دلالت بر ان مى کند وچون مطیع و منقاد اوامر و نواهى شیطان شده ، به طیب خاطر فرمانبردارى او را مى نماید، و آنچه را شیطان اجتهاد مى کند، چون مرید و معتقد شیطان است به سرعت قبول مى نماید.
چنانچه حق تعالى مى فرماید: وزین لهم الشیطان ما کانوا یعلمون سوره انعام ، آیه 43 آرایش مى دهد شیطان در نظر ایشان ، کارهایشان را به واسطه آن کارهاى بدى که ایشان مى کردند کبر و نخوت را، وقار و سنگینى نام گذاشته ، و تحصیل مال از وجه حرام را، درآمد و پیدا کنندگى نامیده است ، و تردد به خانه ظلمه را، دیدن برادران دینى خوانده است و از کسانى که حق تعالى مشعله توفیق را، در جاده سلوک ایشان برافروخته ، احتراز مى کند.
و خداوند به موجب ایه کریمه فالهمها فجورها، و تقویها سوره شمس آیه 8 الهام نموده خداوند به نفس انسان ، موارد فسق و موارد تقوا و پرهیزکارى را و از شر شیطان لعین ، محفوظ و ماءمون داشته و به شرف بندگى خود، ایشان را مخصوص گردانیده و فرموده که : ان عبادى لیس لک علیهم الشیطان سوره حجر، آیه 42 همانا بندگان خوب مرا نمى باشد براى تو (اى شیطان ) بر ایشان تسلطى چون شیطان قسم یاد نمود که : فبعزتک لاغوینهم اجمعین سوره ص ، آیه 82 به عزت تو اى خدا، البته گمراه مى کنم همگى ایشان را، بندگان خوب خدا از آن ها استثناء شده اند. چنانچه تذییل شده به الا عبادک منهم المخلصین سوره حجر، آیه 40 و سوره ص آیه 83 مگر آن بندگان تو که از جمله ایشانند اخلاص مندان به تو حق تعالى بندگان خالص خود را از آن جماعت استثناء فرموده و بعضى دیگر که طوق بندگى و فرمان شیطان و طناب طاعتش را متقلد شده ، حق تعالى به شیطان فرمود که : و استفزز من استطعت منهم بصوتک واجلب علیهم بخیلک و رجلک وشارکهم فى الاموال و الاولاد سوره اسراء، آیه 64 بلغزان و از جاى خود بجنبان هر کسى را که مى توانى از ایشان به صداى خودت و فریاد بزن بر سر ایشان به وسیله لشگریان سواره و پیاده خود، یا برانگیزان بر سر ایشان سوارگان و پیادگان خود را و شکرت نما با ایشان در مال و فرزندان پس حق تعالى رخصت مشارکت در اموال و اولاد نیز به او داده بعدا فرموده : قال فالحق و الحق اقول لاملئن جهنم منک و ممن تبعک منهم اجمعین سوره ص آیه 84 و 85 پس راست است و حق میگویم که البته پر مى گردانم جهنم را از تو و از هر کسى که متابعت کند تو را از ایشان (یعنى از فرزندان آدم ).
و با وجود تهدید و وعید، اینطور باز انسان ظلوم و جهول به پنج روز عمر و به دور روز دولت ، چنان مغرور است که گویا هرگز نخواهد مرد و یا آنکه بعد از مردن کسى متعرض حساب او نخواهد شد در صورتى که یقین حاصل است که حق تعالى از پادشاه و گدا مثقال ذره را حساب مى طلبد، و به عدل و قسط در میان بندگان حکم فرماید چنانچه فرموده و نضع الموازین القسط لیوم القیمة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفى بنا حاسبین ، سوره انبیاء، آیه 47 مى گذاریم ترازوهاى عدالت رادر زور قیامت ، لاجرم ستمدیده نمى شود کسى به چیزى و چنانچه چیزى به وزن دانه خردلى باشد، مى آوریم ما آن را و بس هستیم ما براى حساب نمودن .
فصل اول : در مقدمات نماز
و آن بر دو نوع است واجب و مستحب آنچه واجب است طهارت ازاله نجاست ، پوشانیدن عورت مکان نماز، وقت نماز و استقبال به قبله مى باشد.
و مستحبات بسیار است مثل مسجد و اذان و اقامه و توجه به ششش تکبیرات و از براى هر یک از اینها وظایف قلبیه و اسرار خفیه است که اطلاع بهم مى رسد به آنها، به صفاى باطن و حضور قلب .
و آنچه ذکر کردیم در این کتاب ، نردبانى است از براى ترقى نمودن بسوى غیر اینها و وسیله اى است مستقیم براى سایر دقایق عبادات .
1 – طهارت
پس بگذران به خاطر خود که تکلیف به شستن اطراف ظاهر و بدن و پاکیزه کردن آنها، به جهت آن است که بفهمند مردمان که این اعضاء نسبت به سایر اعضاء، زیادتر مباشر امور دنیا، و در کدورات دنیه آن منهمک مى باشند پس از اینجا قیاس کن که هرگاه امر به طهارت اعضاى طاهره شده باشد، پاک بودن دل که محل و موضع نظر رحمت الهى است ضرورتر است به جد و جهد در تطهیر. و بیشتر باید آن را پاک کرد؛ و از کدورت جسمانى و خطرات شیطانى پاک گردانیده شود از براى مناجات پروردگار. چنانچه در خبر وارد شده است : المصلى یناجى ربه شخص نمازگزار، با پروردگار خود راز مى گوید در خبر دیگر آمده است ان الله لاینظر الى صورکم ولکن ینظر الى قلوبکم خداوند وقلبهاى شما ازجهت آنکه قلب ، رئیس اعظم است از براى این جوارح ، و مخدوم همه اعضا بدن است ؛ و همه اعضاى بدن خدمه اویند. و امورى که موجب بعد از جناب اقدس الهى است آن نیز به فرمان دل از اعضا صادر مى شود لهذا این همه اهتمام در پاک ساختن او از نجاست محرمات و خباثت و خیالات فاسده شده است . تنظیف و تنزیه او با اعمال حسنه و نیتهاى نیکو و اجتناب از افعال رذیله ، سیئه ، بسى لازم است و در امر به تطهیر اعضاى ظاهره ، تنبیه واضح است به پاکیزه گردانیدن عضوهاى باطنى ، سیما قلب که آن مهبط فیوضات الهى و مورد تفضلات نامتناهى است
البته باید در حین اقبال به عبادت و پرستش جناب اقدس احدیت ، التفات از دنیا به قلب و حواس کرد به جهت دریافت سعادت اخروى و به این معنى در حدیث اشاره شده است که : دنیا و آخرت به مثابه دو زن هوو است که در عقد یک شوهر باشند، هرچند در استرضاى یکى از آنها، شوهر سعى کند، موجب آزردگى آن دیگرى مى شود و دنیا و آخرت به مثابه مشرق و مغرب است که هرچند به یکى نزدیک شوى ، از آن دیگرى دورتر مى شوى .
و در وضو ساختن امر شده است به شستن صورت ، چون توجه ظاهرى بر او است و از این جهت امر شده است به تطهیر آن از کثافت دنیا و غیر آن و چون تو چه باطنى با قلب است پاک گردانیدن آن از ادناس و اخباث ، رکن اعظم طهارت باطنى است ، و بعد از آن امر شده است به شستن دست تا مرفق ، از جهت مباشرت دستها به امور دنیه دنیویه و خواهشهاى طبیعى و بعد از آن امر شده است به مسح سر، ازجهت آنکه در آن است قوه فکر و عقل و حاصل مى شود در او مرادات نفسانى ، و منشاء برانگیختن حواست است بر امور دنیویه که مانع از توجه به آخرت است و بعد از آن امر شده است به مسح پاها از جهت آنکه آنها آلت وصول به محل مقصود دنیا مى باشند و بعد از بجا آوردن این اعمال ، جایز است داخل شدن در عبادت ، و متوجه شدن به امور آخرت ، و فوز به سعادت .
و امر شده است در غسل به شستن جمیع اعضاء، از جهت آنکه پست ترین حالات نفسانى و نااگوارترین اوقات او از جهت تعلق و تمایل نفسانى همانا حالت مجامعت مى باشد و از این جهت است که فرموده است رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) ان تحت کل شعرة جنابة همانا زیر هر موئى ، اثر جنابت پنهان مى باشد پس در آن وقت کل بدن دور شده است از مرتبه تجردات و فرو رفته است در پست ترین مرتبه لذات دنیه حیوانیه لهذا امر شده است به شستن جمیع بدن در وقت غسل و غسل از اهم مطالب شرعیه است به جهت دخول در عبادات شریفه ، و اشتغال به مناجات منیفه ، و دور شدن از قبایح حیوانیه . و چون دل نصیبش در این امر، بیشتر از جمیع اعضاء بدن است اشتغال به تطهیر آن از رذایل و به خاطر توجه به امورى که مانع است او را از ادراک فضائل ، اولى است از تطهیر اعضا ظاهرى در نزد عقلاء
و در تیمم امر کرده شده است به مسح این اعضاء به خاک در حین تعذر از آب و گذاشتن بهترین اعضاء خود را به خاک در حین تعذر از آب و گذاشتن بهترین اعضا خود در به خاک ، از جهت شکستگى و فروتنى است که برساند آن اعضاء را به خاک ؛ و بماند اثر خاک در آنها، و در آن وقت در دل بگذراند که هرگاه پاک نگرداند نفس خود را از اخلاق رذیله سیئه ، مزین نتوان کرد او را به اخلاق جمیله حسنه پس باید بازداشت او را در مقام شکستگى و خوارى و آن سرکش را تاءدیب نمود به تازیانه مذلت وسر به پیش افکندن و شرمسارى شاید ببخشد او را مولاى رحیم و سید کریم ، به شرط آنکه در آن حالت او شکسته و متواضع باشد، تا بورزد بر او بوى خوش از جانب نور لامع الهى . زیرا که او در نزد دلهاى شکسته حاضر است . چنانچه در حدیث قدسى آمده است : انا عند المنکسرة قلوبهم و المندرسة قبورهم من پیش دلهاى شکسته بندگان و قبرهاى کهنه شده ایشان هستم پس ترقى کن از این دلائل و شواهد، به سوى آن چیزى که سبب اقبال تو باشد به درجات عالیات و موجب تلافى و تدارک از اهمال و اغفال ، در اعمال ، گذشته باشد.
و از جمله اسرار وارده در این باب ، حدیث مروى است از حضرت معصوم صلوات الله علیه اذا اردت الطهارة و الضوء، فتقدم ، الى الماء تقدمک الى رحمة الله ، فان الله تعالى قدجعل الماء مفتاح قربته و مناجاته و دلیلا الى بساط خدمته وقتى که خواستى طهارت یا وضو ساختن را قدم بردار به سوى آب ، مثل قدم برداشتن به سوى رحمت الهى چه آنکه خداوند متعال ، آب را کلید گشودن قرب و مناجات با خود قرار داده ، و آن را وسیله وارد شدن به دستگاه خدمت خود نموده ، همچنان که رحمت الهى پاک مى گرداند بندگان را، همچنین آب پاک مى گرداند نجاسات ظاهره را، نه غیر آب .
قال الله تعالى : و هوالذى یرسل الریاح بشرا بین یدى رحمته و انزلنا من السماء ماء طهورا ، سوره فرقان ، آیه 48، و جعلنا من الماء کل شى ء حى سوره انبیا آیه 30 خداى متعال کسى است که روانه مى کند باد را در پیش باران رحمت خود (و فرموده ) ما فرد مى آوریم از آسمان آب پاک و پاک کننده را. و در سوره مبارکه انبیاء مى فرماید: و قرار داده ایم ما از آب ، حیات هر چیز زنده را.
پس همچنان که احیاء نموده است به آب ، همه چیز را نعمتهاى دنیا را، به فضل و رحمت خود، احیاء نموده است دلها را به طاعات . و تفکر نما در صفا و رقت و پاکیزگى و برکت آب و در لطف امتزاج او با همه چیز پس استعمال نما او را در تطهیر اعضائى که امر فرموده است حق تعالى به تطهیر آنها. و به جاى آور فرایض و سنتهاى او را و امزاج کن با بندگان خدا در کمال لطف . و در این باب ساعى باش که دلى از تو آزرده نشود، نه آنکه مانند شیطان ، سرکشى و خودپسندى کنى و تفوق جوئى بر بنى نوع خود، که اگر تفوق تو به مال و لباس و بسیارى خدمتکاران است دانسته باش که هریک از اینها عاریتى است و هیچکدام از اینها را دخلى در ذات تو نیست آیا با خود فکر نمى کنى که اگر آنها را از تو انتزاع کنند، بى مال ترین مردمان خواهى بود؟ شیطان لعین که دعواى تفوق بر آدم (علیه السلام ) نمود از جهت این بود که مى گفت : اصل خلقت من از آتش و آن جوهر مستعلى است و جبلت خلقت انسان از خاک و طینت او از افتادگى و پستى است چگونه من در پیش او فروتنى و مذلت اختیار کنم . داناى آشکار و نهان ؛ این خودبینى و خودپسندى را از او نپسندیده ، او را از درجه اعلا علیین به درکه اسفل سافلین ، طرد و زجر فرموده ؛ و به خطاب رجیم و به لعنت ابدى ، او را گرفتار گرداندى و معلوم نیست که عذر آن کسانى که همگى از یک خاک و یک طینت و یک اصل موجود شده اند؛ در تفوق و تکبر نمودن به یکدیگر چه چیز است حقا که تمسک جستن به آن عذرهاى سریع الزوال ، غیر موجه تر و بدتر از عذر شیطان است .
و در کتاب علل الشرایع ابن شاذان از حضرت امام رضا صلوات الله علیه نقل مى کند که فرمود: انما امر بالوضوء لیکون العبد طاهرا اذا قام بین یدى الجبار عند مناجاته ایاه مطیعا له فیما امره نقیا من الادناس و النجاسة مع ما فیه من ذهاب الکسل و طرد النعاس و النجاسة مع ما فیه من ذهاب الکسل و طرد النعاس ، و تزکیة الفواد للقیام بین یدى الجبار، و انما اوجب على الوجه و الیدین و الراس و الرجلین لان العبد اذا قام بین یدى الجبار، فانما ینکشف من جوارحه و یظهر ما وجب فیه الوضوء و ذلک انه بوجهه یسجد و یخضع ، و بیده یساءل و یرغب و یتبتل و براءسه یستقبل فى رکوعه و سجوده و برجلیه یقوم و یقعد و امر بالغسل من النجابة دون الخلاء لان الجنابة من نفس الانسان ، و هو شى ء یخرج من جمیع جسده ، و الخلاء لیس من نفس الانسان انما هو غذاء یدخل من باب و یخرج من باب
خداوند دستور داده است به وضوء ساختن ، تا آن که بنده پاک باشد در وقتى که مى ایستد در برابر پروردگار خود هنگام مناجات با او، و تا فرمانبردار او باشد نسبت به دستورات او، و تا پاک باشد از کثافات و نجاسات علاوه بر آنکه شخص در اثر وضوء از کسالت و پینگى بیرون مى آید و دل شخص نیز پاک مى شود جهت قیام در برابر خداى جبار. و نکته آنکه دستور داد و لازم فرمود شستن صورت و دو دست و سر و پاها را آن است که وقتى شخص در برابر خدا مى ایستد، این عضوهایش باز و بکار مى باشد چه آنکه به صورت خود سجده و تواضع مى کند و به دستهایش سؤ ال و طلب و درخواست مى نماید، و با سر خود توجه مى کند به رکوع و سجود؛ و با پاهایش مى ایستد و مى نشیند و علت اینکه براى جنابت غسل ، فرموده و براى خلا رفتن غسل ، نفرموده ، به واسطه آنکه جنابت از نفس انسان سر مى زند و اثر آن از همه بدن پدید مى آید ولى هنگام خلا رفتن چیزى از نفس و طبیعت سر نمى زند بلکه اثر همان غذایى مى باشد که خورده است از محلى داخل شده و از محل دیگرى بیرون مى آید.
2- ازاله نجاست
و اما در ازاله نجاست نیز متذکر باید شد به تطهیر قلب از نجاست اخلاق رذیله و معایب او؛ پس به درستى که تو را هرگاه امر کرده اند به تطهیر ظاهر جلد و آن پوستى است و به تطهیر لباس و آن چیزى است که دور از تو است پس غافل مشو از تطهیر دلت که آن ذات تو و پادشاه بدن تو است پس جهد کن در تطهیر آن ، به توبه و ندامت از آنچه تقصیر کرده اى از وظائف عبادات و از آنچه امر کرده اند و بجا نیاورده اى و از آنچه نهى فرموده اند و مرتکب شده اى و مصمم گردان عزم خود را بر ترک آن چه صادر شده از تو در زمان گذشته ، و به اینکه عود ننمائى در زمان آینده ، و طاهر گردان باطن خود را به توبه و انابه ، که آن محل نظر معبود حقیقى است .
و به خاطر بیاور از رفتن به قضاى حاجت ، نقص و احتیاج خود را، به آن چیزى که با خود دارى از نجاسات و کثافات ؛ و متذکر شو به اخباث باطنى خود؛ از صفات رذیله و تو زینت مى دهى و آرایش مى کنى ظاهرت را، به لباسهاى فاخره و پوششهاى پاکیزه در نظر مردمان و حال آنکه خداى تعالى واقف است بر خبث باطنت و بدى احوالت پس مشغول شو به اخراج نجاسات باطنى و اخلاق سیئه داخلى اندرونى خود؛ که پیوسته در فساد مى اندازد نفس را تا به راحت و آسایش افتد ذات تو از استخراج آنها و آرام گیرد دلت به سبب بیرون کردن آنها؛ و سبک شود عقل تو از ثقل آنها چرکیها و کثافتها؛ تا صلاحیت ایستادن بر بساط خدمت ، و اهلیت مناجات به درگاه رب العزة را به هم رسانى و خوشحال مباش از آنچه آراسته مى نماید نفس ، ظاهر خود را به تو با آنکه در باطن اوست از اخلاق ذمیمه ، از جهت آنکه عاقبت ظاهر مى گرداند آنچه را که پوشیده و پنهان مى دارى در باطن خود؛ و رسوا مى شوى تو در آن هنگام به آنچه پنهان کرده اى از نظر مردم . اگر چه در دنیا پنهان دارى از خلق ، و آنچه را که مى کنى در یوم تبلى السرائر روز قیامت ظاهر و آشکار خواهد شد و پرده از روى تدلیسها و تلبیسها مى افتد و عیبها برملا مى شود و آن کسانى که عیوب نفسهاى خود را از خلق مى پوشانیده ؛ و خود را به صورت ابرار و نیکوکاران به خلق جلوه مى داده اند؛ در آن روز به فضیجت مى افتند.
پس بر تست که جد و جهد کنى تا اطلاع بهم رسانى بر باطن خود، که نفس ، خود را همچون طاووس مى آراید؛ و باطنش مملو است از کدورات نفسانى ، و وساوس شیطانى . و خود را به ریاء و سمعه در میان خلق به نیکى شهرت دادن فائده اى به حال آخرت ندارد.
و قال الصادق صلوات الله علیه : سمى المستراح مستراحا، لاستراحة النفوس من اثقال النجاسات و استفراغ الکثیفات و القذر فیها حضرت صادق (علیه السلام ) فرموده : مستراح را مستراح نامیدند، زیرا که اشخاص در آن ، استراحت و آرامش پیدا مى کنند از سنگینى نجاستها و فارغ و خلاص مى شوند از کثافتها و قذارتها که در آن ریخته مى شود و مؤمن عبرت مى گیرد نزد مستراح به اینکه ، آنچه خالص است از جنس دنیا عاقبت چنین مى گردد؛ پس به راحت مى افتد نفسش به سبب گذشتن از حطام دنیا؛ و راحت مى یابد در نزد ترک و زهدش و فارغ مى شود از شغل او، و استنکاف مى نماید از جمع کردن و بدست آوردن او؛ مثل استنکافى که از بدست آوردن نجاسات و غایط و قذر مى نماید و تفکر مى کند در نفس خود که چگونه عزیز بود در یک حال و ذلیل و خوار مى گردد در حال دیگر، و مى داند که تمسک به قناعت و تقوى ، مورث راحت در این است و اینکه راحت در خوار داشتن و عدم توجه به دنیا است و فارغ بودن از تمتع او، ازاله نجاسات او است از حرام و شبهه .
پس در کبر را بعد از آنکه شناخت حال دنیا را به خود مى بندد و مى گریزد از گناهان ؛ مى گشاید در تواضع و مبادرت مى نماید به اوامر و اجتناب مى کند از مناهى ، به جهت خوشنودى و رضاى الهى و طلب خوبى دار آخرت و نیکوئى قرین الهى ، و خود را مى افکند در زندان خوف و صبر؛ و باز مى ایستد از خواهشهاى نفس اماره ، تا آنکه برسد به امان الهى در دارالقرار و بچشد حلاوت طعم رضا و خوشنودى خدا را و مى داند که در همه امور اعتماد بر او است و غیر او چیزى نیست .
3- ستر عورت
پس بدان ، معناى آن پوشانیدن عیبهاى بدن است از چشم خلق . بدرستى که ظاهر بدنت موضع نظر خلق است ، پس چه اعتقاد دارى در عیبهاى باطنت که اطلاع بر آنها ندارد به غیر از خدائى که او داناى آشکار و نهان است پس به خاطر آور قبایح نفس خود را و مطالبه کن از نفست پوشانیدن آنها را به توبه و پشیمانى و حیاء و خوف و خشیت از خدا به حاضر ساختن قبایح در دلت ، این فائده را مى دهد تا آنکه برانگیخته شود از ممکن خاطرت ، لشگر خوف و حیاء، پس ذلیل شود به سبب آن نفس تو؛ و خوار شود در زیر این خجالت دل تو. و بایست در برابر الهى مثل ایستادن بنده مجرم بدکردارى که گریخته باشد از آقاى خود، و پشیمان شده و برگشته باشد، وسر بزیر افکند از حیاء و خوف الهى .
حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده : ازین اللباس للمؤمنین لباس التقوى ، و انعمه الایمان زیوردارترین لباسها براى بندگان مؤمن ، همانا جامه پرهیزگارى است و نرمترین آنها ایمان مى باشد. و لباس التقوى ذلک خیر، سوره اعراف آیه 26 و جامه پرهیزگارى بهتر مى باشد.
4- لباس ظاهرنماز گزار
لباس ظاهر نعمتى است از خداى تعالى که پوشیده مى شود به سبب آن عورت بنى آدم ، و این کرامتى است از جانب خدا بر بندگان ، از ذریه آدم ، که هیچیک از مخلوقات این اکرام در حق ایشان نشده است و بهترین لباس تو آن است که مشغول نگرداند تو را از بندگى خداى تعالى نه آنکه تمام اوقات خود را صرف تحصیل زینتها نمائى و به سبب آن از ذکر الهى غافل شوى و به جهت همچشمى با امثال و اقران خود، خود را به حرام و شبهه اندازى ، تا آنکه تفوق به هم رسانى به امثال به دیگران ؛ بلکه بهترین لباسها آن است که نزدیک گرداند تو را به جانب اقدس الهى به سبب شکر آن نعمت ؛ و باعث نشود خوبى لباس ، تو را به عجب و ریاء و فخر نمودن و تکبر کردن .
پس به درستى که اینها همه از آفتهاى دین است و مورث قساوت قلب است هرگاه بپوشى جامه خود را به خاطر آور پوشانیدن حق تعالى گناهان تو را از نظر خلق به رحمت خود؛ و بپوشان باطن خود را به جامه صدق ، همچنان که پوشانیده اى ظاهر خود را به لباس ، و باید که باطن خود را به جامه خوف الهى و ظاهر خود را به طاعت خدا مزین گردانى ، و نظر کن به تفضل الهى که چگونه خلق کرده است وسائل لباس را از براى پوشانیدن عیبهاى ظاهرى و گشوده است از براى تو درهاى توبه و نابت را، تا آنکه پوشیده شود به سبب توبه ، عیبهاى باطنى تو از گناهان و افعال ذمیمه و اخلاق سیئه .
و هرگز سعى مکن در رسوائى مردمان هرگاه به عیب ایشان اطلاع بهم رسانى ، به جهت آنکه حق تعالى پوشیده داشته است عیبهاى مردمان را از یکدیگر، و تفتیش و اصلاح کن عیبهاى نفس خود را؛ و بگذر از آنچه فایده نمى بخشد به تو از بدى مردمان ، و حذر کن از آنکه صرف و فانى شود عمر تو در سر و کار دیگران ؛ و تجارت کن به سرمایه عمر و زندگانى ، الحال در دست تو است ، پیش از آنکه از دستت بیرون رود، نعیم آخرت را، به درستى که فراموش کردن گناهان از اعظم عقوبتهاى الهى است در دنیا؛ و کاملترین اسباب عقوبت است در آخرت و مادامى که انسان مشغول است به طاعت خدا و شناختن عیوب نفس خود و ترک کردن چیزهایى که عیب است در دین و شرع ؛ پس او دور است از آفتها و فرو رفته است در دریاى رحمت الهى ، و هر دم مى رسد به دلش نور حکمت و معرفت الهى .
و هرگاه فراموش کند گناهان را و زینت دهد شیطان کردارهاى بد او را در نظرش ، و اعتماد کند در اصلاح امور به عقل و کاردانى خود، نه به حول و قوه الهى رستگار نمى شود هرگز، و راه فوز و فلاح در پیش نمى گیرد.
5- مکان نماز گزار
پس به خاطر بگذران در آن مکان که ایستاده اى در پیش پادشاه پادشاهانى ، و اراده دارى که مناجات کنى با او و تضرع نمایى در حضرت او، و خواهش دارى که تحصیل خوشنودى الهى نمائى ، تا نظر کند به جانب تو به عین رحمت خود، پس متوجه شو به مکانى که صلاحیت این کار را داشته باشد مثل مساجد شریفه و اماکن مطهره اگر ممکن باشد، والا در هر مکانى که باشى به طاعت و عبادت الهى قیام نما که فاینما تولوا فثم وجه الله سوره بقره آیه 115، هرطرف برگردید، همان طرف ، وجه و روى خدا مى باشد.
چون خداى تعالى گردانیده است این مواضع شریفه را مکان اجابت دعا؛ و محل وصول به رحمت خود و معدن رضا و مغفرت ؛ مثل در خانه پادشاهان که وسیله مى گردانند آن را از براى دخول و قضاى حوائج خود؛ پس داخل شو به حضرت ملک الملوک با سکینه و وقار، در حالتى که مراقبت و رعایت کنده باشى خشوع و انکسار را، و مسئلت نمایى از پروردگار خود که بگرداند تو را از جمله بندگان خالص خود، و ملحق سازد تو را به گذشتگان از صلحاء و عباد و مخلصان خود؛ و ملاحظه کن با خود که گویا الحال در حضور خداى عزوجل بر صراط مى گذرى و باش متردد مابین خوف و رجاء و رد و قبول ، و خاشع دار دلت را؛ و خاضع گردان جسمت را، تا لیاقت و اهلیت فیضان انوار رحمت الهى را به هم رسانى وفراگیرد تو را به دست عاطفت ، و رعایت نماید تو را به عین عنایت .
چنانچه از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است : اذا بلغت باب المسجد، فاعلم انک قصدت ملکا عظیما لایطا بساطه الا المطهرون ، ولایؤ ذن لمجالسته الا الصدیقون ، وهب القدوم الى بساط خدمته هیبة الملک فانک على خطر عظیم ان غفلت هر وقت رسیدى به در مسجد، بدان که به پیشگاه پادشاه بزرگى مى خواهى مشرف شوى ، پادشاهى که قدم در دستگاه او نمى گذارند مگر پاک دلان ، و رخصت مجالست نمى دهد مگر به صدیقان ، و بترس از قدم گذاردن در دستگاه او، مثل ترسیدن از قدم گذراندن در دستگاه پادشاه ، چه آنکه اگر غفلت کنى بر خطر بزرگى خواهى بود.
و بدان که خداى تعالى قادر است بر آنکه اگر خواهد، به عدل با تو سلوک کند، و اگر خواهد به فضل و کرم ؛ پس اگر مى کند اندکى از طاعت تو را؛ و عطا مى فرماید آن قلیل را ثواب کثیر؛ و اگر مطالبه نماید از تو و به استحقاق جزا دهد و صدق و اخلاص در عمل تو نبیند؛ عدل فرموده با تو، پس منع مى نماید تو را از درگاه رحمت خود و رد مى کند طاعت تو را اگر چه بسیار باشد و او فعال لما یرید است هر کارى را بخواهد مى کند.
پس اعتراف کن به عجز و قصور خود، و اظهار کن فقر و احتیاج خود را در حضرت او، بدرستى که تو، متوجه شده اى به عبادت و مؤانست با او سبحانه و خالى گردان دلت را از هرچه مشغول و محجوب کند تو را از پروردگار تو، از جهت آنکه آن حضرت قبول نمى فرماید از اعمال تو، مگر آنچه را خالصتر و پاکیزه تر باشد پس اگر بچشى حلاوت مناجات الهى را، و دریابى لذت راز گفتن با آن حضرت را، سیراب مى گرداند تو را از کاءس رحمت و کرامتش و این معنى از حسن اقبال و اجابت دعاى تو خواهد بود، و اگر چنین حالى دست بدهد، بدان که صلاحیت خدمت بهم رسانده اى پس داخل شو در آن حضرت به امیدوارى تمام ، که اذن داده اند تو را به دخول در ماءمن امن و اما پس توقف کن مثل توقف مضطر و درمانده اى که بریده شده باشد راههاى حیله او، و کوتاه شده باشد آرزوهاى او، و رسیده باشد اجل او و چون ملاحظه فرماید از دل تو، صدق التجاء به جانب اقدس خود را هر آینه رو مى فرماید به جانب تو، به عین عطوفت و رحمت خود. وفقک الله تعالى و ایانا لما یحب و یرضى ، فانه کریم یحب الکرامة لعبادة المضطرین الیه قال الله تعالى : امن یجیب المضطر اذا دعاء سوره نمل ، آیه 62.
6- وقت نماز
به یاد آور در حین دخول وقت ، که این آن زمانى است که مقرر فرموده است حق تعالى که قیام نهائى در آن وقت به خدمت ، و بالمشافهه رو در رو متکلم شوى با آن حضرت و لیاقت راز گفتن را به هم رسانى و امتثال فرمان نمائى و به وفور طاعت او مستحضر شوى و باید که ظاهر شود در حین دخول وقت ، در روى تو، اثر خوشحالى و بهجت از جهت آنکه وقت اذن دخول و سبب قرب و وسیله فوز تو رسیده پس مهیا شو از براى طهارت و نظارت و بپوش لباسى را که صلاحیت و لیاقت مناجات با قاضى الحاجات داشته باشد یعنى : از ممر حلال بهم رسانیده باشى ، و خالى باشد از نجاسات و کثافات و مهیاى دخول به حضور شو، چنانکه مهیا مى شوند غلامان و ملازمان پادشاهان دنیا و هرگاه طلب نماید پادشاه یکى از ایشان را، به جهت مکالمه و مخاطبه خود، او داخل مى شود به حضرت پادشاه ، در حالتى که متردد است میان خوف و رجاء، که آیا مکالمات او مستحسن پادشاه مى افتد و درباره او احسان و انعامى مبذول مى دارد یا آنکه سوء ادبى از او به عمل مى آید که موجب حرمان خدمت یا مورد تنبیه و سیاسیت شود.
بدان که رحمت او عمیم و فضل او قدیم است و اخذ و استدراج و مهلت دادن او، حق و ثابت است و راندن او از درگاه قرب خود در حین صدور و ذنوب و تقصیرات لازم مى گردد. پس مستقیم باش در میان خوف و رجاء و لازم گردان بر خو خضوع و مذلت و انکسار را از جهت آنکه حق تعالى با کسانى است که متصف باشند به این صفات .
و بگذران به خاطر خود که اگر پادشاهى از پادشاهان دنیا، خدمت خاصى به تو رجوع نماید که در حضور او، آن عمل را در وقت معینى بجا آورى ، آیا چگونه به اشتیاق و خواهش تمام به آن خدمت قیام مى نمائى و از روى خوف و رجاء به حضور او مى آئى ، و به اخلاص تمام به آن خدمت مرجوعه ، قیام مى نمائى با وجود آن که میدانى که حق تعالى در حین بجا آوردن نماز، به تو ناظر است و به سرائر قلب تو اطلاع دارد و اخلاص و خضوع و خشوع تو را مى بیند.
هیچ پروا نمى کنى ، و در میان نماز، مرغ خیالت به هر طرفى پرواز مى کند؛ حتى آنکه نمى دانى که چند رکعت نماز بجا آورده اى و حق تعالى مى فرماید: فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون سوره ماعون آیه 4 و 5، واى بر آن نمازگزارانى که از نماز خود غفلت و سهو مى ورزند و به این قاذورات و خبائث دنیا فریفته شده و دست از نعمت باقى برمیدارند.
اى نفس ! واى بر تو، مگر امید رجوع به حضرت عزت ندارى ، یا عذر مقبول دارى ، پس عجز و شکستگى پیشه کن تا رشته کار از دست بیرون نشده است که او سبحانه تعالى در نزد دلهاى شکسته و سینه هاى خسته است و حضرت حق سبحانه و تعالى : مبتدء بالنعمة قبل استحقاقها مى باشد، یعنى : ابتدا کننده و پیش دستى کننده است به نعمت دادن ، پیش از آنکه بنده مستحق آن بگردد اولا خلعت خلقت بر تو پوشانیده بدون سابقه خدمتى از براى مطیع و عاصى ، روزى مقدر کرده است ، و اعمال حسنه را به اضعاف آن ، ثواب مقرر فرموده و وعده نیکوئى داده و حق تعالى صادق الوعد است و در پنج وقت معین ، خدمتى به تو مقرر فرموده است ، که آن خدمت را به عمل آورى .
و پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) را مبعوث ساخته که احکام الهى را به خلق برساند و همه را به صراط مستقیم هدایت و به موعظه حسنه دلالت نماید. تو مجموع آن ها را نسیا منسیا انگاشته ، و تمام اوقات خود را صرف تحصیل دنیا و زخارف فانیه آن مى نمائى ، و از روزى که میزان عدل برپا مى نمایند، و از پادشاه و گدا، مثقال حبه اى از خیر و شر را حساب مى طلبند، غفلت مى کنى . چنانچه حق ، سبحانه تعالى مى فرماید: و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفى بناحاسبین سوره انبیاء، آیه 47 مى گذاریم میزانهاى عدالت را در روز قیامت ، لاجرم هیچکس به چیزى ستم دیده نمى شود، و چنانچه یک عمل به سنگینى دانه خردل باشد، ما آن را حاضر مى نمائیم و بسیم ما براى حساب کردن .
اگر تحصیل مال از وجه حلال کرده باشى ، از تو حساب آن را مى خواهند، و اگر از حرام بهم رسانیده اى ، بر آن عقاب مى نمایند، و همچنین اگر زیاده برقدر کفاف ، از روى حرص و آرزوهاى دیگر آن را جمع کرده باشى ، و به قفل بخصل و امساک ، مضبوط نموده و بر سر آن بلرزى ، و حق واجب الهى را به حیله ، به تاءخیر اندازى ، و به مردمان به سود دهى ، و گوئى که مال نزد من نیست ، و حول بر آن نگذشته و زکاة بر آن واجب نیست .
حق تعالى مى فرماید: و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین ، سوره انفال ، آیه 30، ایشان حیله مى کنند، و خدا هم حیله مى کند، و حیله خدا بالاتر از همه حیله کنندگان است .
حضرت جبار، قوم بنى اسرائیل را، که در گرفتن ماهى حیله مى کردند، به صورت بوزینه و خوک مسخ کرد، فاعتبروا یا اولى الابصار .
بارى اگر اکتفاء نمایى به آن رزقى که از روز ازل براى هر یک مخلوقات مقدر شده ، چقدر بجا است و آن به سعى سعى کنندگان زیاد نمى شود، و به کسالت کاهلان کم نمى گردد پس صبر کن تا از حلال بهم رسد. زیرا چون شتاب کنى و از حرام تحصیل نمائى ، از روزى حلال تو، تقاص آن را مى نماید و تو، به عقاب آن حرام مبتلا مى شوى تو به همه آنچه مى شنوى و مى دانى اعتقاد دارى ، لیکن به فریب شیطان و نفش اماره خلاف آنها را به عمل مى آورى .
هرچند این فقیر، (مترجم ) نیز به این کردارها مبتلایم ، لیکن چاره اى بجز گفتن ندارم ، شاید یک نیک بختى و سعادتمندى را نظر التفات بر این گفتار بى کردار بیفتد و متعظ گردد، و حضرت اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین این سیه کار تبه روزگار را به آن وسیله بیامرزد.
شنیدم که در روز امید و بیم
بدان را به نیکان ببخشد کریم
و باید دانست که کمانداران قضاء، تیرهاى تقدیر در برابر هر نفسى کشیده و ایستاده اند و منتظر فرمانند، که چون در رسید، شست را گشاد دهند و هرگز تیر ایشان خطا نمى شود به هدف دیگر واقع نمى گردد و لحظه اى در فرمان الهى تاءخیر نمى نمایند چنانچه مى فرماید: لایعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤ مرون سوره تحریم ، آیه 6 فرشتگان پروردگار، نافرمانى نمى کنند خداى متعال را نسبت به آنچه به ایشان دستور فرموده ، بلکه همواره آنچه به ایشان دستور داده شود، بجا مى آورند.
و بعدا گفتن : یا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله سوره زمر آیه 56 اى واحسرتا بر آنچه تقصیر کردم نسبت به فرمان خدا، فائده اى نمى بخشد، بلکه در جواب تو مى گویند لاتعتذروا الیوم عذر نیاورید در امروز.
مالى که آن قسمت دیگران است به جد و جهد هرچه تمامتر در تحصیل آن سعى مى کنى و مشقت بر خود قرار مى دهى و بر عیال واجب النفقه ، بلکه برخود نیز تنگ مى گیرى و حال آنکه کسانى را که آن مال قسمت آنهاست نمى دانى و نمى شناسى و علم ندارى که آیا آن نصیب و ارثى که وارثان تو از تو یا دیگران مى گیرند، اصلا ایشان را نیز در آن بهره و نصیبى مى باشد یا نه پس خدمت بى مواجب و خزانه دارى مفت مى کنى و اگر به نظر تحقیق نگاه کنى ! نه خیر دنیا در آن منظور تو است و نه خیر آخرت ، الا رضا جوئى شیطان لعین و آن ملعون ، مانند راکب بر تو سوار، و عنان نفس تو را بدست خود گرفته است و بر تو مستولى شده ، وتو را زبون خود ساخته ، به هر طرف که خواهد و اراده نماید، بدان طرف مى شتابى ، و اگر هزار پند و موعظه بگویند، مى شنوى همه آنها را ولیکن یکى از آنها در دلت اثر نمى کند، و حال آنکه در روز قیامت ، که از هول آن روز، ملائکه مقرب ، و انبیاى مرسل بر خود مى لرزند و متزلزل و مضطرب مى شوند، مى پرسند که این همه طغیان و عصیان که از شما صادر شد در مدت زندگانى شما، مگر در دنیا چه مقدار بودید؟ یعنى : آیا مدت مدیدى در دنیا، بودید؟ برابر این مقدار عذاب و نکال براى شما باشد.
چنانچه حق تعالى خبر مى دهد که فرشتگان از آن جماعت مى پرسند: قال کم لبثتم فى الارض عدد سنین سوره مؤمنون ایه 112 گویند: چقدر درنگ نمودید در روى زمین از روى حساب سال ؟ ایشان از شدت عذاب که از خود خبر ندارند، مى گویند: قالوا لبثنا یوما او بعض یوم فاسئل العادین سوره مؤمنون آیه 113 درنگ کردیم یک روز یا پاره اى از یک روز، پس بپرس از حساب دانندگان یعنى : از کاتبان اعمال ما که شمارندگان اعمال ما بودند زیرا ما از شدت عذاب از خود خبر نداریم .
چنانچه حق تعالى خبر مى دهد از هول روز قیامت و شدت عذاب آن بر اهل معاصى و طغیان که : وترى الناس سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب الله شدید سوره حج آیه 2 مى بینى مردم را در حالت مستى ، در صورتى که واقعا مست نیستند، بلکه شکنجه خدا بسیار سخت مى باشد.
و این همه غفلت و طغیان به جهت دو روزه زندگى دنیا بوده که اگر به نظر عبرت در آن بینى ، اولش به آخرش پیوسته ، و ابتداء آن متصل است به انتهایش و آدمى را براى کارى به دنیا فرستاده اند؛ و بازگشت همه به سوى اوست سبحانه و آفرینش انسانى و ارزانى داشتن نطق و عقل به او، از جهت عبث و بازیچه نیست ، همچنان که حق تعالى مى فرماید: افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون سوره مؤمنون آیه 115 آیا چنین مى پندارید که ما شما را بیهود و بازیچه خلق نمودیم و تصور مى کنید که شما به سوى ما بازگشت نخواهید کرد؟ پس ، از جمله کسانى مباشید که حق تعالى خبر مى دهد از احوال آن جماعت که : ان الذین لایرجون لقائنا و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمانوا بها والذین هم عن ایاتنا غافلون اولئک ماویهم النار بما کانوا یکسبون سوره یونس آیه 7 و 8 براستى آن کسانى که امیدوار نیستند ملاقات با ما را و بس خوشنودند به زندگانى ناچیز دنیا، و آرامش پیدا کرده اند به آن ، همچنین کسانى که از آیات ما غافلند و اعراض مى کنند، همانا جایگاه ایشان در دوزخ مى باشد، به واسطه کارهایى که ایشان مى کردند.
لاجرم بکوشید تا آنکه از نظر الهى بازنمانده ، و داخل راندگان و فراموش شدگان نشوید، همچنان که مى فرماید: فنذر الذین لایرجون لقائنا فى طغیانهم یعمهون سوره یونس آیه 11 بخود وامى گذاریم کسانى را که در دنیا امیدوار نبودند ملاقات با ما را، بطورى که ایشان در سرکشى خود حیران بمانند. حق ، سبحانه و تعالى همه شیعیان و محبان حضرت امیرالمؤمنین و اولاد امجاد آن حضرت صلوات الله علیه و علیهم را از شر شیطان هاى جن و انس ، در حفظ و امان خود نگاهدارد، و به صراط مستقیم هدایت و به طریق انیق عبودیت و عبادت ، راهنمائى نماید انه جواد کریم و فضله على البریا شامل عمیم
مصنف مى فرماید که : در حین دخول وقت ، مهیا گردان خود را از جهت مخاطبه و مکالمه با آن حضرت ، مستعد خطاب معظم باش که آن وقت اذن به دخول ، و هنگام فوز به درجات علیه است و امر شده به نمازى که آن ستون دین و بهترین اعمال اهل یقین است و همچنین امر شده به سجود که آن بهترین و نزدیک ترین عبادات به خدا چنانچه حق تعالى مى فرماید: و اسجد و اقترب سجده کن و نزدیکى جوى به من که خلعت دائمى و ثابت و باقى است و از عیوب خالى است و اندراس و زوال به آن راه نمى یابد.
پادشاهان دنیا عاجزند از نفع رسانیدن به تو، بدون خواست خدا، و بر تقدیر نوید وقوع وثوق و اعتماد به وفاء و دوام او نیست و روایت شده که چون نزدیک مى شد وقت نماز سخت مى شد شوق حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) و اضطراب بهم مى رسانید و مى فرمود به بلال مؤذن خود: الرحنا یا بلال راحت گردان ما را اى بلال .
پس در دل خود درآور، بهجت و سرور، به جهت رخصت دخول در حرم کبریاء و حضور، بعد از آن مستعشر به خوف و خشیت الهى بعد از این سرور یعنى : در حین ایستادن در پیش روى آن حضرت زیرا تو آلوده اى به کدورتهاى نفسانى و علایق دنیوى و عوارض بدنى ، بدرستى که به خاطر آوردن خوف الهى ، شعار کاملان و دثار مخلصان است همچنان که غفلت علامت مردودى و محجوبى است چنانکه دانستى از اخبار گذشته و به خاطر بیاور عظمت و جلال جناب الهى و نقصان و حقارت قدر خود را و به تحقیق که روایت کرده اند از بعضى زوجات مطهرات آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) که آن حضرت با ماها در مکالمه و مخاطبه بود و ما نیز با آن حضرت در گفتگو بودیم ، چون داخل مى شد وقت نماز، گویا که نمى شناخت آن حضرت ما را و نمى شناختیم ما او را، از راه مشغول شدن او به نماز و ذکر الهى و ترک همه چیزها.
همچنین وقتى که داخل مى شد وقت نماز متزلزل و مضطرب مى شد احوال حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پس مردم سؤ ال مى کردند که آیا چه مى شود شما را؟ آن حضرت مى فرمود که : آمد وقت اداء امانتى که حق تعالى عرض کرد آن را به آسمانها و زمینها، پس ایشان ابا کردند و ترسیدند از حمل آن .
و چون حضرت على بن الحسین صلوات الله علیهما مى خواست وضو بسازد زرد مى شد رنگ مبارکش . پس مى پرسیدند از آن حضرت که چه مى شود شما را در وقت وضو ساختن ؟ مى فرمود که : چه مى دانید شما که من در پیش روى چه کسى باید بایستم و در چه حضرتى در مقام عرض نیاز درمى آیم و هریک از این اخبار، دلالت دارد بر آنکه حاضر گردانى در دل خود، عظمت الهى و التفات به جانب اقدس او را در حال عبادت و انقطاع از ماسواى الله و چون بشنوى آواز مؤذن را بخاطر بیاور نداى روز قیامت را، و مسارعت کن به ظاهر و باطن خود را اجابت آن ، بدرستى که کسانى که مسارعت مى نمایند بر اجابت این ندا، ایشان را ندا مى کنند در روز عرض اکبر با لطف و خوشى پس عرض کن این ندا را بر دلت اگر چنانچه بیابى دل خود را پر از فرح و بشارت و مستعد رغبت و شتافتن به سوى نماز آن وقت بدان که مى رسد تو را نداى بشارت و رستگارى در روزى که حق تعالى حکم به حق مى فرماید در میان بندگان خود.
و ملاحظه کن فصول اذان را که چگونه ابتداء کرده شده در آن (به اسم خدا) و باز به او ختم مى شود و بدان که حق تعالى اول و آخر و ظاهر و باطن است و عادت فرما دل خود را به تعظیم و تمجید الهى نزد شنیدن تکبیر و حقیر و خوار بشمار دنیا را و آنچه در آن است ، تا کاذب نباشى در تکبیر گفتن و دور گردان از خاطر خود هر معبودى را که غیر او است به شنیدن تهلیل ، و حاضر گردان در دلت پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) را و با ادب بایست نزد ذکر آن حضرت و گواهى ده براى او به رسالت از روى اخلاص ، و صلوات بفرست بر او و بر آل او، و سعى نما به دل و بدن خود، به سوى نماز و به سوى آنچه رستگارى تو در آن است و به آنچه بهترین و افضل اعمال تو است ، و تجدید کن بعد از آن عهد خود را به تکبیر و تعظیم الهى ، و ختم کن به ذکر خدا، چنانچه افتتاح کردى به اسم خدا و بدان که مبداء تو از او است و رجوع تو به سوى او است ، و اعتماد کن به حول و قوه الهى ، و برى شو از حول و قوه خود و دیگران ، بدرستى که نیست حولى و قوه اى مگر به خداى على عظیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم .
7- قبله
منحرف کردن ظاهر و جهت است از باقى جهات ، به جهت خانه خدا، پس بدان که مراد از توجه به قبله ، گردانیدن روى دل است از همه امورات به جانب امر خدا، و نیست مطلب و مقصدى سواى او و بدان که امور ظاهره ، همگى محو کند امور باطنه را، پس به سبب امور ظاهره ، ترقى مى کند به سوى امور باطنى ، و مراد از استقبال ، ضبط جوارح و اعضاء و تسکین دادن آنها است در یک جهت ، تا آنکه جبر و جور ننمایند ایشان بر دل . و بدرستى که جوارح ، هرگاه جور نمایند در حرکات و التفات خود به جهات مختلفه ، تابع خود مى نمایند دل را و به مى گردانند آن را از جانب خدا پس باید که روى دل تو با روى بدن تو، متوجه خدا باشند، و از اینجا است که فرمود: پیغمبر (صلى الله علیه وآله ): اما یخاف الذى یحول وجهه فى الصلوة ان یحول الله وجهه وجه حمار آیا نمى ترسد کسى که مى گرداند صورت خود را در نماز، از اینکه بگرداند خدا صورت او را مانند صورت حمار، به طورى که درک معنویات نتواند کرد و این نهى است از التفات به جانب غیر خدا.
پس ملاحظه عظمت و بزرگوارى او کن در حالت نماز، بدرستى که هر کس ملتفت شود به جانب راست و چپ خود در نماز، برگشته است از جانب خداى تعالى و غافل شده از مطالعه انوار کبریاى او و کسى که چنین باشد، زود محکم و دایم شود غفلت او. پس برمیگردد روى دل او، همچون دل حمار، در کم عقلى و قلت مطالعه در امور علویه ، و عدم تدبر و تذکر در علوم عقلیه و نقلیه ، و قرب به جانب اقدس الهى .
و بدان همچنان که متوجه نمى تواند شد روى ظاهر به جانب خدا مگر به گردانیدن روى از جوانب دیگر به سوى کعبه ، همین طور برنمى گردد روى دل به جانب خداى تعالى ، مگر به خالى گردانیدن او از ما سوى الله تعالى و به تحقیق فرموده است پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله ): و اذا قام العبد الى صلاته و کانه هواه و قلبه الى الله ، انصرف کیوم و لدته امه هرگاه بنده خدا بایستد به نماز و دل و قلب او به سوى خدا باشد، فارغ مى گردد از نماز، مانند روزى که از مادر زائیده شده . یعنى : دیگر گناهى براى او نخواهد ماند حضرت صادق (علیه السلام ) فرموده : اذا استقبلت القبلة فایس من الدنیا و ما فیها و الخلق و ما هم فیه ، و استفرغ قلبک عن کل شاغل یشغلک عن الله تعالى ، و اذکر وقوفک بین یدیه یوم تبلو کل نفس ما اسلفت و ردوا الى الله مولاهم الحق وقف على قدم الخوف و الرجاء .
هر وقت متوجه قبله شدى ، نا امید و ماءیوس باش از دنیا و آنچه در دنیا است و از خلق و آنچه خلق در آنند، و خالى کن دل خود را از هر چیزى که مشغول گرداند تو را از یاد خدا، و به یاد آور ایستادن خود را در برابر خدا، در روزى که هر کسى آزموده شود و به هرچه پیش فرستاده است و مردم برمى گردند به سوى آقاى حقیقى ، خود لاجرم بایست بر قدم بیم و امید.
آن وقت متوجه شو به تکبیرات سته ، و بخاطر بیاور عظمت و بزرگوارى حق ، سبحانه تعالى را و کوچک و فقیر شمار نفس خود و عبادت خود را، در جنب عظمت او و پستى همت خود، و تقصیر از قیام به وظایف عبادت و خدمت او سبحانه .
و تفکر کن در نزد گفتن : اللهم انت الملک الحق المبین ، لااله الاانت خداوندا توئى پادشاه بر حق و آشکار کننده حق و باطل ، نیست معبودى سزاوار پرستش بجز تو. و بگذران به خاطر خود، نزد خواندن این دعا که خداوند سبحان خوانده است تو را به این خدمت و برپا بایست پیش وى بدرستى که او نزدیک است به تو؛ و اجابت مى کند دعاى دعاکنندگان را هرگاه بخوانند او را، مى شنود آواز ایشان را و در دست او است خیر دنیا و آخرت ، نه در دست دیگران . و در نزد گفتن این کلمات : لبیک و سعدیک ، و الخیر، فى یدیک ، و الشر لیس الیک ، بلى ، بلى ، خدایا همراهى و اجابت مى کنم تو را، همه نیکیها در دست تو است و هیچ بدى نزد تو نیست منزه دان او را از اعمال نکوهیده ، و در دل خود ثابت دار محض هدایت و ارشاد را هنگام گفتن : والمهدى من هدیت هدایت شده و راه یافته آن کسى است که تو او را هدایت و راهنمائى کرده باشى و اعتراف کن به بندگى او سبحانه ، و به اینکه قوام وجود تو و ابتداء و انتهاى تو، از جانب خدا است . نزد گفتن تو: عبدک و ابن عبدیک ، منک و بک ، ولک و الیک بنده توام و فرزندان دو بنده توام ، از توام و با توام و براى توام و به سوى تو خواهم رجوع کرد.
کنایه از آنکه از تو است وجود بنده و به تو است قوام او، و از براى تو است ملک و بندگى او، و به سوى تو است بازگشت او و هو الذى یبدء الخلق ثم یعیده ، و هو اهون علیه ، وله المثل الاعلى ، فى السموات و الارض و هو العزیز الحکیم سوره روم ، آیه 27 و او است خدایى که ایجاد نموده خلق را، پس از این هم ، باز خواهد گرداند خلق را، و این امر براى او آسانتر مى باشد، و براى خدا است در خلقت مثل هرچه بهتر در آفرینش آسمانها و زمین ، و اوست گرانمایه بزرگوار درستکار.
پس بگذران در ذهن خود این امور حقه را، و ترقى کن از اینجا جائى که گشوده شود بر روى دلت ، اسرار الهى و دقایق حکمى و ملاقات کن فیوضات عالم بالا را، بدرستى که درهاى فیض و رحمت او، بسته نیست بر روى هیچکس از آفریدگان و ناامید نیست از رحمت او هیچ امیدوارى . اللهم اهلنا لطوالع اسرارک ، و کملنا بالوصول الى الوامع انوارک واجعلنا من الواقفین على کراسى ارادتک ، العاکفین على بساط کرامتک ، و تممنا من هذا النقصان ، و اهدنا الى طریق الرضوان ، وجد علینا بلطیف الاحسان ، و اعذنا من صفقة الخسران ، و اتنا من لدنک رحمة ، و هى ء لنا من امرنا رشدا خدایا ما را شایسته برخوردارى از اسرار خود بفرما، و کامل کن ما را براى تابشهاى نور خود، و قرار ده ما را از کسانى که مى نشینند بر تخت فرمان تو، و درنگ مى کنند پیوسته بر دستگاه کرامت تو، و تمام بفمرا ما را از این ناتمامى و هدایت کن ما را به راه خشنودى خودت و ببخش بر ما از احسان لطیف خود، و نجات و پناه ده ما را از سوداى زیان ، و بده به ما از نزد خود رحمت ، و مهیا کن براى ما از کار ما، راه نیک و صلاح را.
فصل دوم : مقارنات نماز
1- قیام
و آن هشت چیز است : اول قیام ، و وظیفه قبیله او آن است که بخاطر بگذرانى که ایستاده اى در برابر خداوندى که مطلع است بر سرائر تو و عالم است به تمام آن چیزها، خواه ظاهر کنى و خواه بپوشانى آنها را و او نزدیک تر است به تو از رگ گردنت . پس عبادت کن او را چنانکه گویا مى بینى او را، که تو اگر نمى بینى او را، او مى بیند تو را و بر جاى دار دلت را در نزد او، همچنان که راست داشته اى بدنت را، و به پائین انداز سرت را که بلندترین اعضاى تو است ، در حالتى که ساکت و بیچاره باشى و لازم ساز بر دلت تواضع ، و خشوع و خاکسارى را و کناره جوئى کن از سربلندى و تکبر، همچنان که به پائین انداخته اى سرت را و بایست در برابر او، مثل ایستادن تو در پیش یکى از پادشاهان زمان ، گرچه تو عاجزى از معرفت کنه عظمت و جلال او، بدرستى که تو مى دانى به علم یقین که تو مغلوبى در نزد گفتگو کردن و محاوره با پادشاه ، بلکه در پیش او زبانت از گفتگو مى ماند و پستى و فروتنى مى کنى ، و گاه باشد که رعشه به بدنت بیفتد و زبانت لکنت بهم رساند، و اینها همه از ترس است که حادث مى شود از خوف و عظمت پادشاه .
پس آیا چگونه مى دانى حضور پادشاه پادشاهان و پادشاه دنیا و آخرت را، هرگاه این چنین تصور کنى ، حاصل شود از براى تو خوفى که آن ، مقصود اصلى عارفان است و همچنین حاصل مى شود رجاء، نزد تصور عظمت او و دانستن آنکه همه چیز از او است و هیچکس مالک هیچ چیزى نیست و همه خیر و نیکوئى از او است و هیچکس مالک نفع و ضرر و خیر و شر نیست و این معنى باعث رجاء و امیدوارى تو مى شود همچنین ملتزم حیا از جانب او مى گردى ، از جهت آنکه هر که تصور عظمت و بزرگى پادشاه کند، به فکر تقصیر خود مى افتد و متوهم مى باشد از گناهان خود، پس این استشعار، و توهم ، موجب حیاء از جانب احدیت مى شود و اینها امورى است که مقصود و مطلوب عابدان است .
یا آنکه تقدیر و فرض کن که ایستاده اى در حضور مرد صالحى از کسان خود، که او تو را ملاحظه مراقبت مى کند و در مد نظر اوئى ، و مى بیند او تو را و او کسى است که رغبت دارى و مى خواهى که تو را به صلاح و سداد بشناسد، پس در این وقت مى لرزد بدن تو و خاشع مى شود جوارح تو و مى ایستد و ساکن مى شود اجزاى بدن تو، از ترس آنکه مبادا آن شخص عاجز مسکین ، نسبت دهد تو را به قلت خشوع ، و اگر چنانچه بیابى در نفس خود نگاهداشت و آرام در وقت ملاحظه آن بنده خوار ذلیل مسکین ، پس عتاب کن نفس خود را و خطاب کن با او که اى نفس ! دعاء مى کنى که من خداى را مى شناسم ، پس حیا چرا نمى کنى از این جراءت که نسبت به او دارى ؟ با آنکه حساب مى برى از بنده اى از بندگان او.
اى نفس ! آیا مى ترسى از خلق و نمى ترسى از خالق ؟ و حال آنکه سزاوار ترسیدن او است . آیا حیا نمى کنى از آفریدگار و مولاى خود؟ هرگاه فرض کردى اطلاع بنده اى از بندگان ذلیل او را بر خودت و حال آنکه نیست در دست او خیر تو و نه نفع و نه ضرر تو، و نه روزى تو و نه زندگى و نه مردگى تو، پس خاشع شد از اطلاع او بدنت و جوارح و اعضایت ، و به خضوع و خشوع تمام آوردى نماز خود را، در حالتى که خود مى دانى حق تعالى مطلع است بر سرائر و ظواهر تو، و آن شخص اطلاع ندارد الا به ظاهر تو باز تو خشوع نمى نمائى از جهت عظمت او، آیا کمتر است خداى تعالى در نزد تو از یک بنده اى از بندگان او؟ پس چه سخت است طغیان و جهل تو و چه عظیم است عدوات تو با خودت .
و از این جهت است که چون پرسیدند از حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) که چگونه باید حیا کرد از خداى تعالى ؟ فرمودند که : حیا کنید همچنان که حیا مى کنید از مرد صالحى از قوم خود.
2- دوام بقیام
پس آن تنبیهى است بر دوام راست داشتن دل ، بر یک حالت از حضور قلب . چنانچه فرموده پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله ): ان الله مقبل على العبد ما لم یلتفت خداوند متعال روى توجه دارد به بنده خود، مادامى که او روى نگرداند از خدا.
و همچنان که واجب است نگاه داشتن چشم سر را از التفات به غیر جانب نماز، همچنین واجب است نگاه داشتن دل و باطن ، از التفات به غیر نماز. پس اگر ملتفت شوى به غیر جانب نماز، به خاطر بیاور مطلع بودن خداى تعالى را بر خود، و قباحت خوار داشتن و سستى کردن به مناجات او را با داشتن این غفلت ، تا آنکه برگردد دل به حالت هوشیارى و آگاهى و به خشوع آید باطن مناجات کننده ، چرا که لازم دارد خشوع ظاهرى خشوع باطنى را.
و چنین فرمود پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) چون شخصى را که در حالت نماز بازى مى کرد با ریش خود: که اگر خاشع مى بود دل او، هر آینه خاشع مى بود جوارح و اعضاى او.
پس به درستى که رعیت ، محکوم حکم حاکم است و از این جهت است که در دعا وارد شده است که خداوندا به صلاح بیاور حاکم و رعیت را. حاکم دل است و رعیت جوارح ، و همه این امور مقتضاى طبیعت انسانى است که خضوع کند در پیش کسى که عظمت داشته باشد از ابناى دنیا یعنى : خشوع و حیاء و رعایت ادب نمودن در پیش بزرگان ، عکس العمل طبیعى انسان است . پس چگونه است که در پیش پادشاه پادشاهان و جبار جباران ، خشوع و حیا نمى کنى این عدم خشوع از این است که یقین تو سست است و نفست فریفته شده است به امور ظاهره دنیا، و بى بهره است روحت از امور باطنه باقیه و کسى که نفسش آرمیدگى و تسکین داشته باشد در پیش بزرگى از خلق ، از روى خشوع و فروتنى پس چگونه بى ادب و مضطرب مى باشد اعضاء و جوارح او در نزد خداى تعالى ، چه آنکه هریک اگر به طرفى ملتفت باشند، ناچار این از راه قصور معرفت است به جلال و عظمت الهى ، و از این جهت است که یقین ندارد به اینکه حق تعالى اطلاع دارد بر باطن و ما فى الضمیر او.
پس تدبر نما در قول الهى که فرموده است : الذى یریک حین تقوم و تقلبک فى الساجدین سوره شعراء آیه 218، و 219، او کسى است که مى بیند تو را هنگامى که مى ایستى و نیز مى بیند انواع حرکات تو را در میان سجده کنندگان .
3- نیت
وظیفه نیت ، عزم نمودن است بر اجابت فرمان و امتثال امر او به انجام رسانیدن نمازى را که واجب گردانیده است خدا آن را، و نگاه داشتن نفس است از چیزهایى که ناقض و مفسد نماز است و خالص ساختن نیت است از براى رضاى الهى ، به جهت امید ثواب و طلب قرب او و یک مرتبه عبادت آن است که اهل یقین آن را دارند که خدا را عبادت مى کنند از جهت آنکه او سبحانه ، سزاوار عبادت است و سواى پرستش و بندگى آن معبود حقیقى ، هیچ چیز منظور نظر ایشان نیست و این عبادت آزادگان و نیکوکاران است .
چنانچه حضرت امیرالمومین و سید الوصیین صلوات الله علیه مى فرماید که : ما عبدتک خوفا من العذاب ولا طمعا للثواب ، بل عبدتک لانک اهل للعبادة عبادت نمى کنم تو را به واسطه ترس از عذاب و نه به واسطه آرزوى پاداش ، بلکه عبادت مى کنم تو را به واسطه آنکه تو، سزاوار و مستحق پرستش هستى اگر عاجز باشى از این مرتبه عبادت ، بارى دریاب مرتبه تجار و کاسبان را، که کار مى کنند ایشان به جهت مزد، پس تو نیز عبادت کن به جهت دخول به بهشت پس اگر این مرتبه را نیز به هم نرسانده اى ، باش مانند بندگان و خدمتکاران ، که ایشان کار مى کنند در اغلب اوقات از راه خوف ضرب و عقوبت مولاى خود نه از راه اخلاص و این مرتبه به جهت خوف از عقاب است و تفکر کن در نیت و قصد خود، که از کدامیک از اینها است و اگر خداى ناکرده از راه عبادت باشد، ثوابى بر او مترتب نمى شود.
پس داشته باش منت خداى عزوجل را که تو را اذن داده است به مناجات با خود، و نظر کن که با چه کسى مناجات مى کنى و چگونه مناجات مى کنى و در این وقت سزاوار آن است که عرق کند پیشانى تو از خجالت و بلرزد پشت تو از هیبت و زرد شود روى تو از خوف الهى .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرموده است که : الاخلاص یجمع صوالح الاعمال اخلاص به خداوند، جامع همه کارهاى شایسته است و این اخلاص یک معنائى است که آن کلید قبولى است یعنى : قبولى و شایستگى به سبب معنى اخلاص است و اول مرتبه معنى اخلاص آن است که ، بنده بذل نماید طاقت خود را در طاعت الهى و قدرى نداند عمل خود را در نزد خداى تعالى . پس واجب مى شود خداى تعالى را از براى آن عمل جزائى آگاه باش ، بدرستى که اگر خداى تعالى مطالبه کند از بندگان که وفا نمایند به حق بندگى او، هر آینه عاجز آیند از اداى حقوق بندگى خود کما هو حقه و ادنى مرتبه مقام مخلص در دنیا، سالم بودن است از جمیع گناهان و در آخرت نجات از آتش دوزخ و رسیدن به بهشت است .
و نیز آن حضرت فرموده : صاحب النیة الصادقة صاحب القلب السلیم آدمى که داراى نیت راست و درست باشد، همانا آدمى است که داراى قلب و دل سالم است از جهت آنکه سلامت قلب ، خالى بودن آن است از خواهشهاى نفسانى و خالص و گردانیدن نیتها است از براى خدا در هر کارى .
چنانچه مى فرماید خداى تعالى : یوم لاینفع مال و لابنون الا من اتى الله بقلب سلیم سوره شعراء، آیه 88 و 89 قیامت روزى است که مال و فرزند سودى ندارد، فقط سود با کسى است که با دل پاک به خدا وارد گردد.
پس نیت ظاهر مى شود از دل به قدر صفاى معرفت یعنى : هر قدر که معرفت صاف باشد، نیت خالص تر است و اخلاص مختلف مى شود به حسب اختلاف اوقات در قوت و ضعف ، و صاحب نیت خالص ، نفس و هواى او هر قدر دو مقهورند در تحت سلطان عظیم الهى و حیاى او.
4- تکبیرة الاحرام
معناى آن این است که حق تعالى بزرگتر است از همه چیز یا بزرگتر است از آنچه وصف کرده شود به زبان ، یا دریافته شود به حواس ، یا قیاس شود به ناس . پس هرگاه بگوئى این را، سزاوار است که تکذیب نکند آن را دل تو، پس اگر باشد در دل تو چیزى بزرگتر از خداى تعالى ، خداى تعالى شهادت مى دهد که تو البته دروغگوئى ، هر چند کلام تو، قول صدق و مطابق واقع ، است چنانکه شهادت داده است خداى تعالى به دروغ گفتن منافقان ، در حالتى که شهادت مى دادند که پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) رسول خدا است ، چنانچه حق تعالى فرموده است : اذا جائک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقون لکاذبون سوره منافقون ، آیه 1 وقتى که منافقان آمدند نزد تو و گفتند: شهادت مى دهم که تو پیامبر خدا هستى ، و خدا مى داند که تو پیامبر او باشى ، و نیز شهادت مى دهد خدا که منافقان دروغگویند.
پس به خاطر خود بگذران که اگر یکى از ارباب مناصب که نهایت قرب را نزد پادشاه داشته باشد، چیزى از مال دنیا از تو خواهد چگونه بى مضایقه مى دهى و ممنون نیز مى شوى از قبول کردن او، و اگر نطلبد وسیله و وسائل بهم مى رسانى به جهت قبول کردن آن مال از تو و به طیب خاطر مى دهى و به ملازمان آن امیر چیزى نیز مى دهى و خوش آمد مى گوئى ، عجز و التماس مى کنى که نوعى شود تا آن امیر قبول کند آن را از تو و آن منصب و خدمت را که منظور تو است به جهت تو از پادشاه بگیرد.
و اگر بنده خدائى محتاج باشد و از جهت راضى خدا تصدق و زکاه از تو طلب نماید، تو چطور با عظمت و تکبر با او متکلم مى شوى و با چه اکراه و با التماس مردم ، پنج دینار به او میدهى ، یا آنکه هیچ نداده او را از پیش خود دور میکنى . ولى آنچه به رشوه مى دهى براى حکومت و منصب دنیا، اگر هزار یک آن را در راه خدا بدهى و خداوند عالمیان را در ملک خودش ، هزار یک آن امیر و مقرب پادشاه دخیل دانى ، چه مى شود و با وجود و قرآن و دعا مى خوانى و نماز سنتى و روزه سنتى مى گیرى . و این خبر معتبر را شاید دیده یا شنیده اى : لعنه الله على الراشى و المراتشى و الماشى بینهما لعنت خدا بر رشوه دهنده و بر رشوه گیرنده و بر واسطه بین آن دو.
آرى ! به غرور نفس و شیطان ، خود را به انواع فضائل نفسانى آراسته مى دانى ، ظاهرت این وباطنت آن ، خدا حفظ کند جمیع بندگان را از فریب شیطان و خواهشهاى نفس و استیلاى لذتهاى جسمانى ، که همگى مانع و حجاب مشتهیات روحانى و باعث حلول عقاب در دنیا و سبب خلود در جهنم مى باشند.
مصنف مى فرماید: اگر بوده باشد هواى نفس بر تو غالب تر از فرمان خدا و اطاعت کننده تر باشى هواى نفس خود را از امر الهى ، لاجرم فراگرفته اى هواى نفس را اله خود و در حقیقت بزرگ شمرده اى هواى نفسانى خود را، از خداى بزرگ .
قال الله تعالى : افرایت من اتخذ اله هواه خداى متعال فرموده : آیا دیدى آن کسى را که هواى نفسانى خود را پروردگار خود گرفته است پس گفتن تو الله اکبر در تکبیرة الاحرام ، سخنى است به مجرد زبان به تحقیق که مخالفت کرده است با آن دل تو از همراهى با زبان و چقدر بزرگ و عظیم است خطر آن ، اگر توبه و استغفار نکنى و حسن ظن به کرم و عفو خدا بهم نرسانى .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرموده : اذا کبرت فاستصغر ما بین العلى و الثرى دون کبریائه ، فان الله اذا اطلع على قلب العبد و هو یکبر و فى قلبه عارض عن حقیقة تکبیره ، قال یا کاذب : اتخذ عنى ، و عزتى و جلالى لاحجبنک عن قربى ، و لاحر منک حلاوة ذکرى و السمارة بمناجاتى هرگاه تکبیر گفتى و خدا را به بزرگى یاد کردى ، کوچک بشمار آنچه را که میانه آسمان و زمین است در برابر بزرگوارى او، چه آنکه خدا مطلع است بر قلب بنده ، هرگاه او تکبیر گوید و در دل او چیزى عارض شود، به طورى که آن چیز را بزرگ بداند. خدا مى فرماید: اى دروغگو! آیا مرا فریب مى زنى ؟ قسم به عزت و جلال خودم ، محجوب مى کنم تو را از مقام قرب خودم و محروم مى کنم تو را از حلاوت و خرسندى مناجات با خود.
پس ملاحظه کن دل خود را در وقت نماز اگر مى یابى حلاوت ذکر و مناجات را در نفس خود و در مى آید در دلت سرور و بهجت به مخاطبات او سبحانه ، بدان که تصدیق کرده است حق تعالى تو را در تکبیرات از براى خود سبحانه . و همچنین بدان از سلب لذت مناجات و محروم بودن از حلاوت عبادت که ، آن دلیل است بر تکذیب خداى تعالى قول تو را و راندن تو را از درگاه خود.
دعاء توجه
پس اول کلمات آن ، گفتن این اذکار است : وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض حنیفا مسلما متوجه ساختیم روى خود را به جانب آن خدائى که آفرید آسمانها و زمین را در حالتى که حق گو و مسلمان مى باشم .
و نیست مراد بوجه ، وجه ظاهر، پس به درستى که تو روى آورده اى به طرف قبله ، و خداى ، سبحانه و تعالى منزه است از آنکه محدوت به جهات باشد تا آنکه روى به طرف او کنى و جز این نیست که به روى دل خود، متوجه مى شوى به سوى آن کسى که آفریننده آسمانها و زمینهاست . پس نظر کن به روى دلت آیا هنوز متوجه است به سوى آرزوهاى خود، و قصدش در خانه ها و بازارها و داد و ستد و گفت و شنید و غیر اینها است و متوجه است به خواهشهاى خود، یا رو آورده است به جانب آفریننده آسمانها و زمینها و حذر کن از آنکه افتتاح و ابتداى مناجاتت در حضرت واجب الوجود تعالى شاءنه به دروغ و خلاف باشد، تا آنکه بگرداند روى رحمت خود را از تو، قبول ننماید مابقى عبادت تو را مطلقا. و نمى گردد روى بنده اى به جانب خداى تعالى ، مگر به آبه آنکه بگرداند روى دل خود را از ماسوى الله . پس بدرستى که دل ، مانند آئینه است که رویش صیقلى و روشن و پشتش تیره و تار باشد، و آئینه قبول پذیرفتن صورتها را نمى کند مگر به آنکه روى آئینه قبول پذیرفتن صورتها را نمى کند مگر به آنکه روى آئینه را به طرف آن چیز بگردانى ، و چون رویش را به طرف چیزى کردى ، پشتش که تیره و تار است به طرف چیزهاى دیگر مى افتد. پس با آن چیز بگردانى ، و چون رویش را به طرف چیزى کردى ، پشتش که تیره و تار است به طرف چیزهاى دیگر مى افتد. پس با خود بر آورد کن اگر صرفه دارد روى دلت را به طرف دنیا و لذات فانیه آن کن و پشتش را به طرف خدا آخرت متوجه شو، تا دنیا و مافیها در عقبت بماند. چه آنکه دنیا را نمى خواهند مگر سفیهان ، و فریب آن را نمى خورند و به آن مغرور نمى شوند الا احمقان .
و منقول است که حضرت عیسى على نبینا (علیه السلام )، دنیا را دید به صورت زن چشم کبود سرخ موئى ، که یک دستش در حنا بود و دست دیگرش به خون آغشته . گفت : چرا چنین کرده اى ؟ دنیا گفت : که با یک دست شوهرى کشته ام و با این دست دیگر شوهرى تازه کرده ام . حضرت عیسى (علیه السلام ) سئوال کرد: اى دنیا هیچیک از این شوهران ، تو را طلاق گفته اند؟ گفت نه به خدا قسم ، همه را کشتم . عیسى (علیه السلام ) فرمود که : بدا به حال شوهران باقیمانده تو. یعنى : از آنها گذشت که رفتند؛ دیگر امکان تدارک و برگشتن ندارند، بدا به حال کسانى که بعد از این خواهند آمد و تو را خواستگارى خواهند نمود، و تو ایشان را به ناکام خواهى کشت و هزار آرزو از تو در دل هر یک خواهد ماند. اى کاش فریب تو را نمى خوردند و به تو مغرور نمى شدند.
آدمى ستم آشکار بر خود مى کند چنانکه هرگز گوشش از شنیدن احوال گذشتگان و چشمش از دیدن روزگار هم صحبتان و هم سالان خود، عبرت نمى گیرد، که چه سعیهاى بلیغ در تحصیل دنیا کردند و چه عمارتها و قصرها بنا گذاشتند، و چگونه به حسرت گذاشتند و رفتند. و اندوخته ایشان نصیب دیگران شد، و ایشان نیز به حسرت خواهند گذاشت و خواهند رفت و به غیر از حسرت و ندامت ، چیزى با خود نخواهند برد. و از پنج روزه زندگانى دنیا که هرگز، یک روز به مراد و خاطر خواه کسى به شب نرسیده ، و به سبب حرص به دنیا، با پروردگار عالمیان از در نافرمانى در آمده .
ظلم بر فقیر و یتیم ، و بزرگى بر صلحاء و اتقیاء، و کبر و غرور، و تکیه نمودن به مهر و وفاى این غداره مکاره روا داشته ، بلکه تمام عمر را در تکثیر مال دنیا و تفاخر بر اقران و امثال و طول امانى و آمال صرف نموده است . و این نیست به غیر از خسران دنیا و آخرت . خسر الدنیا و الاخرة ذلک هو الخسران المبین سوره حج ، آیه 11 زیانکار دنیا و آخرت است و این همان زیان آشکار است .
و اگر چنانچه عاجز باشى از مراقب احوال خود در تمام نماز، بارى در تکبیرة الاحرام مراقبت دل خود را بنما، تا آنکه شاید مسامحه کنند با تو در باقى افعال نماز و چون گفتى حنیفا مسلما حق گوى مسلمانم ؛ بخاطر بیاور که مسلمان آن است که سالم باشند مسلمانان از دست و زبان او، پس اگر همچنین نباشى هر آینه کاذب خواهى بود در این گفتار، پس جهد کن که عازم باشى بر این معنا در آینده احوالت و نادم باشى بر آنچه گذشته ، و چون بگوئى و ما انا من المشرکین نیستم من از طایفه مشرکان ؛ به خاطر خود بیاور شرک خفى را، بدرستى که خداى تعالى فرموده : فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا سوره کهف ، آیه 110 هر که امیدوار باشد ملاقات با پروردگار خود را، ناچار باید کار شایسته کند و شریک نیاورد در عبادت خداى خود هیچکس را. و مشرک نامیده است خداى تعالى کسى را که عبادت پروردگار خود مى کند و از طرفى حمد مى کند مردمان را، و در عبادت خدا، دیگران را شریک قرار مى دهد. به خود آى و در دلت در آور خجالت این را که وصف مى کنى خودت را که نیستى از مشرکان ، با آنکه برى نیستى از شرک . پس بدرستى که اطلاق مى کنند آن را بر قلیل و کثیر از شرک
و هرگاه بگوئى محیاى و مماتى لله رب العالمین زندگى و مردن من براى خدا که پروردگار جهانیان است ، مى باشد. پس بدان که این حال بنده اى است که موجود بداند خود و زندگى خود را از براى مولاى خود و کسى که صادر شود از او این سخن اگر چنانچه غضب و رضا و قیام و قعود و رغبت او در حیات ، و خوف او از ممات ، از براى امور دنیا باشد، این ذکر مناسب حال او نخواهد بود و در این گفتار دروغگو خواهد بود.
5- قرائت
وظیفه قرائت ، بسیار و زیاده از حد احصاء است و احاطه به آن نمى کند قوت بشرى ، از جهت آنکه کلام خداى عزوجل مشتمل است بر اسالیب عجیبه و اوضاع غریبه و اسرار دقیقه و حکمتهاى آنیقه ، و نیست مراد از قرائت ، مجرد حرکت لسان بلکه مراد تدبر در معانى آن و استفاده حکمتهاى آن است و وقوف بر اسرار آن از روى رغبت و رهبت و امر و نهى و وعد و وعید و ذکر نعمتها و احوال انبیاء و اوصیاء و عبرت گرفتن از عواقب جباران و عاقبت کار پرهیزکاران و غیر اینها از فوائد و منافع ظاهره و باطنه .
پس هرگاه گفتى : اعوذ بالله من الشیطان الرجیم پناه مى برم به خدا از شر شیطان رانده شده ، دانسته باش که شیطان ، دشمن بزرگ تو است و متصرد صرف قلب تو است از خدا، از راه حسدى که با تو دارد، چون مى بیند تو راز خدا مى گوئى با خدا و سجده عبودیت مى کنى پروردگار عالمیان را، وحال آنکه او به سبب ترک یک سجده ، ملعون ازل و ابد شد و بدان که معناى پناه بردن از شیطان به خدا، آن است که ترک کنى آن چیزهایى را که شیطان دوست مى دارد و تبدیل مى کنى ، آن امور را به چیزى چند که خداوند عالمیان دوست مى دارد نه آنکه به مجرد قبول اعوذبالله بوده باشد مانند کسى که بگوید (در حالتى که دشمنى یا سبعى قصد او کرده باشد) پناه مى برم از شر آن دشمن و سبع به این حصین حصین قلعه محکم که در برابر من است ، ولى عملا حرکت به طرف قلعه نکند و بر جاى خود ایستاده باشد. به مجرد گفتن این قول ، نفعى به او نمى رسد و فایده اى به حال او ندارد، مگر آن که برساند خود را به آن حصن محکم و قلعه نزدیک خود پس همچنین هر که پیروى کند خواهشهاى نفسانى را که خاطر خواه شیطان و مکروه رحمان است هر آینه ، مستغنى نمى گرداند او را گفتن اعوذ بالله بلکه باید مقارن سازد قولش را با فعلش که آن تعویذ و پناه جوئى به حصن الهى مى باشد از شر شیطان ، و حصن الهى کلمه طیبه لااله الاالله است زیرا که حق تعالى خبر داده است پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) که لااله الاالله حصنى کلمه طیبه لااله الاالله و اعتقاد داشتن به آن ، قلعه امان من مى باشد و متحصن به این حصن کسى است که به غیر از خدا معبودى نداشته باشد ولیکن کسى که فراگیرد هواى نفس خود را اله خود، پس او در میدان شیطان خواهد بود نه در حصن حصین الهى .
و از کیدهاى باریک او، یکى آن است که مشغول مى گرداند تو را در وقت نماز، به فکر آخرت و کارهاى خیر، تا مانع شود تو را از فهمیدن آنچه مى خوانى . پس بدان که هرچیزى که مشغول گرداند تو را از فهمیدن معناى قرائت آن وسوسه شیطان مى باشد. چه آنکه مراد از قرائت تنها حرکت زبان نمى باشد، بلکه مقصود فهمیدن معناى آن است ، چنانچه قبلا گذشت .
و مردمان در قرائت به سه قسمند بعضى از ایشان آنهایند که حرکت مى دهند زبانشان را و در دل خود تدبر و تفکر معانى آن را نمى کنند وآن گروه زیانکارانند و داخلند در توبیخ و تهدید الهى که فرموده است : افلا یتدبرون القران ام على قلوب اقفالها سوره محمد (صلى الله علیه وآله ) آیه 24 آیا تدبر و تفکر نمى کنند ایشان در قرائت قرآن بلکه بر دلهاى اینان قفلهایى مى باشد و در حدیث حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) است : ویل لمن لاکها بین لحیبه ثم لم یتدبرها واى بر کسى که برگرداند قرائت قرآن را میان دو فک خود و تدبر و تاءمل نکند در اطراف معناى آن .
ولى بعضى از ایشانند که زبانشان حرکت مى کند و دلشان نیز پیروى زبان مى کند پس گوش مى کنند و تفهم معانى آن مى نمایند به طورى که گویا مى شنوند آن را از غیر خود (یعنى : از خداى تعالى )و این درجه اصحاب الیمین است .
و بعضى مانند آنانند که سبقت مى گیرد دلشان بر فهم معانى پس از آن خدمت مى کند زبان ایشان قلب را و ترجمه آن مى کند و این درجه مقربان است و فرق ظاهر است میان آنکه زبان ترجمان و پیرو قلب باشد و میانه آنکه زبان ترجمان باشد و قلب پیروى زبان کند.
ترجمه حمد
تفصیل ترجمه معانى سوره مبارکه فاتحه بر سبیل اختصار این است : بسم الله الرحمن الرحیم کمک مى جویم به نام خداوند بخشنده مهربان ، پس نیت تبرک و تیمن کند در ابتداى خواندن کلام الهى ، و فهم نما معانى آن را، بدرستى که ازمه امور در ید قدرت الهى است و مراد از اسم در اینجا مسمى است و هر گاه امور با خدا باشد، پس لاجرم مى باشد همه حمد و سپاس مر خداى عالمیان را لهذا مى فرماید: الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم هر سپاس براى خداوندى است که آفریدگار جهانیان است و او بخشنده مهربان است ؛ پس بگذران در دلت الطاف الهى را تا واضح شود بر تو رحمتهاى او، پس برانگیخته شود به جناب اقدس الهى ، امیدوارى تو.
و از جا درآورد دل تو را تعظیم و خوف به گفتن مالک یوم الدین پادشاه روز پاداش اما عظمت ، به جهت آنکه نیست پادشاهى در آن روز بجز او اما خوف ، از جهت خوف روز جزا و حساب که آن روز مالک او است سبحانه .
پس تجدید اخلاص کن به گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین فقط تو را پرستش مى کنم و فقط از تو یارى مى جویم و محقق بدان که میسر نمى شود عبادت و طاعت مگر به اجابت الهى ، و منت داشته باش ، خداى را که توفیق داده است تو را به اطاعت خود و امر به خدمت فرموده است تو را، و گردانیده است تو را از اهل مناجات خود، که اگر محروم مى گردانید تو را هر آینه بودى از رانده شدگان با شیطان رجیم . پس چون فارغ شدى از تفویض امر خود به گفتن : بسم الله و از تحمید او و از اظهار احتیاج به اعانت او پس تعیین کن سوالت را و مطلب چیزى ، مگر حاجتى را که بیشتر به آن اهتمام دارى و بگو: اهدنا الصراط المستقیم خدایا هدایت کن ما را به راه راستى که ، بکشاند ما را به جوار رحمت تو و برساند ما را به رضا و خشنودى تو که همانا شاهراه ولایت مولى الکونین حضرت على بن ابیطالب و دوستى اهل بیت (علیهم السلام ) است صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین به راه کسانى که تو انعام فرمودى به آنها (آنهایى که عبادت و هر کارى را فقط براى رضاى خدا انجام مى دهند) نه راه غضب شدگان (آنهایى که عبادت را به خاطر دنیا انجام مى دهند) و گمراهان (آنهایى که عبادت را به خاطر آخر انجام مى دهند) و در دل بگذران آن کسانى را که خدا افاضه انعام نموده است به ایشان از نعمت هدایت ، از پیغمبران و امامان و صدیقان و صالحان غیر آن کسانى که غضب کرده است برایشان ، و غیر آن از کسانى که میل کرده اند از حق به باطل .
پس هرگاه خواندى سوره فاتحه را، آن وقت شبیه شده اى به کسانى که خدا فرموده است در حق آنها به پیغمبر خود (صلى الله علیه وآله ) قسمت الفاتحة بینى و عبدى نصفین ، فنصفها الى و نصفها بعدى قسمت کردم سوره حمد را به دو نصف نصف اول را براى خودم قرار دادم و نصف دوم را براى بنده خود گذاردم .
در روایت است که هرگاه بنده اى مى گوید: بسم الله الرحمن الرحیم خداوند مى فرماید: ذکرنى عبدى بنده من مرا یاد کرد وقتى میگوید: الحمدلله رب العالمین خداوند مى فرماید: حمدنى عبدى بنده من مرا حمد و سپاس گفت . الرحمن الرحیم خداوند مى فرماید: اثنى على بنده من مرا ثنا گفت و هرگاه بگوید: مالک یوم الدین خداوند مى فرماید: مجدنى عبدى بنده من مرا به بزرگى و جلال یاد نمود و چون گوید: ایاک نعبد و ایاک نستعین خداوند مى فرماید: این آیه میان من و بنده ام مشترک است او عابد است و من معبود، هرچه بخواهد به او مى دهم و این است معنى : سمع الله لمن حمده خداى صداى کسى را که حمد مى کند مى شنود.
پس اگر فرضا نمى بود تو را اعمالت سواى یاد خداى تعالى همین غنیمت بس بود تو را، چه رسد که امیدوار هستى به فضل و رحمت او، و همچنین سزاوار آن است که بفهمى آنچه را مى خوانى از سوره ، پس غافل مباش از امر و نهى و وعد و وعید و موعظه و اخبار پیغمبران و ذکر انعام و احسان الهى ، و هر یک از اینها را حقى است .
پس رجاء وامیدوارى حق وعد است و خوف حق ، وعید است و عزم نمودن حق ، امر و نهى است و پند گرفتن حق ، موعظه است و شکر حق ، ذکر نعمتهاست و عبرت گرفتن حق ، اخبار انبیاء است ، و تفصیل وظیفه قرائت بسیار است و در اینجا زیاده بر این گنجایش ندارد.
و بالجمله فهمیدن معانى قرآن مختلف است به حسب درجات فهم ، و فهم ها مختلف است به حسب وفور علم و صفاى قلب و حدت ذهن ، و درجات آن را در نمى یابند مگر عالمان عامل ، و نماز کلید در دلها است پس به آن منکشف مى شود اسرار کلمات الهى ، این است حق قرائت و حق اذکار و تسبیحات پس رعایت کن الفاظ قرآن ، را با تدبر و تفکر زیاد بر معانى آن ، لاجرم سنگین و با آرامش دل بخوان و سرعت مکن در خواندن قران ، بدرستى که سنگین خواندن ، آسان مى گرداند تاءمل در معانى را، و غرق شو در وعظهاى الهى ، در آیات رحمت و عذاب و وعد و وعید و تمجید و تعظیم .
و روایت شده است که به قارى قرآن گفته مى شود در روز قیامت بخوان و بالا برو درجات بهشت را و ترتیل کن ، به قرائت چنانچه در دنیا ترتیل مى کردى .
و از وظایف قرائت ، دیگر آن است که در خبر واقع شده از قول حضرت صادق صلوات الله علیه : من قراء القران ولم یخضع له ، ولم یرق قلبه ، و لم ینشاء حزنا و وجلا فى سره فقد استهان بعظم شاءن الله و خسر خسرانا مبینا هر کس قرآن بخواند و تواضع ننماید براى آن ، و رقت قلب پیدا نکند و اندوه و بیم بهم نرساند در دل خود، همانا کوچک شمرده شاءن خداوند متعال را و زیان برده است زیان آشکار فراوانى . پس قارى قرآن محتاج است به سه چیز: قلب خاشع ، بدان فارغ و موضع خالى .
چون هرگاه خاشع شود قلبش از براى خدا مى گریزد از او شیطان رجیم . کما قال الله تعالى : فاذا قراءت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم هر وقت خواستى قرآن بخوانى ، پناه ببر به خداى متعال از شر شیطان رانده شده و چون فارغ شود نفسص از علائق و عوائق دنیوى ، مجرد مى شود قلب از براى قرائت و عارض نمى شود آن را عارضى که منع کند او را از فوائد قرآن .
و هرگاه فرا گیرد جاى خالى را و عزلت گزیند از خلق ، بعد از آنکه آن دو خصلت را بهم رساند، انس مى گیرد روح و باطنش به خداى متعال ، و مى یابد، حلاوت مخاطبات الهى را که با بندگان شایسته خود دارد، و بزرگى لطف او را با ایشان و مقام اختصاص او، ایشان را به قبول کرامتهاى الهى ، و بدایع اشارتهاى خداى تعالى .
پس هرچه که شربتى خورد از این مشربه ، اختیار نمى کند بر این حال هیچ حالى را و نه بر این وقت هیچ وقتى را بلکه برمى گزیند او را به همه طاعتها و عبادتها، از جهت آنکه در قرآن مناجات با پروردگار است بلاواسطه .
لاجرم ببین که چگونه مى خوانى پروردگارت را و چگونه قبول مى کنى بساط ولایت او را و اوامر و نواهى حضرت ربوبى را چگونه بجا مى آورى . وانه کتاب عزیز لا یاءتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید سوره فصلت آیه 42 پس همانا قرآن کتاب توانائى است که هیچ بیهودگى نه از جلو و نه از پشت سر، به او راه ندارد چه آنکه آن کتابى است که از نزد خداوند داناى ستوده ، فرستاده شده است پس خواندن به تاءنى و قرات کن آن را با مدارا و ترتیل ، و بایست نزد وعده هاى خیر و وعیدهاى بیم انگیزش ، و تفکر نما در امثال موعظهاى آن ، و حذر کن از اینکه مبادا در اقامت تو حرفى از آن ضایع شود از حد خودش .
6- رکوع
چون برسى به رکوع ، تجدید کن در دلت ذکر کبریاى الهى و عظمت او را و خساست کل ما سوى الله را و یاد کن از بین رفتن و فانى شدن آنها را و بردار دستهایت را و بگو: الله اکبر در حالى که پناه برنده باشى به عفو الهى از عذاب خدا، و در حالى که متابعت کننده باشى از سنت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) پس تجدید کن رقت و تواضع و فروتنى خود را به رکوعت ، و جهد کن در رقت قلب و تجدید خشوع و مستعشر شو به عزت و توانائى مولایت و ببین پستى خود را در جنب برترى پروردگارت پس استعانت بجوى بر تقریر و برجا داشتن اینها در دلت ، در همان حال که به زبان جارى مى شود پس مکرر کن ذکر رکوع را، و تسبیح نما پروردگارت را و تنزیه کن و شهادت ده براى او به عظمت و کبریا و به اینکه او سبحانه ، عظیم تر است از عظیمى به گفتن سبحان ربى العظیم و بحمده منزه و پاک مى دانم پروردگار بزرگوار خود را با یاد کردن من ستایش او را و تکرار کن این کلمات مبارکه را به زبانت ، تا مؤکد و برقرار شود این معنا در دلت ، به سبب تکرار آن و مقرر گردد در ذات تو به سبب تذکار و یاد کردن آن ، و هرچند بسیار بگوئى ذکر رکوع را زیاد مى شود خشوع تو و رفعت تو در نزد مولاى خود پس بردار سرت را از رکوع در حالى که امیدوار به رحمت او باشى و مؤکد و ثابت گردان امیدوارى را در دلت به گفتن : سمع الله لمن حمده اجابت مى کند خدا آن کسى را که ، حمد کند او و شکر او بگوید پس بعد از گفتن این حمد، بگو شکرى را که مقتضى زیادت نعمت است یعنى بگو: الحمدلله رب العالمین و در این حالت ، غایت خضوع و نهایت تذلل است ، هرگاه رعایت کنى حق رعایتش را.
حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده است : لایرجع عبد رکوعا على الحقیقة الا زینه الله بنور بهائه ، و اظله فى ظلال کبریائه ، و کساه اصفیائه هیچ بنده اى نیست که حقیقت رکوع را بجا بیاورد، مگر آنکه خداى تعالى زیور مى دهد او را به نور تابنده خود و سایه مى اندازد بر سر او، به سایه کبریاء خود و مى پوشاند او را لباس برگزیدگان خود.
بدان که رکوع در مرتبه اول و سجود در مرتبه ثانى است . پس هر کس ایتان کند اولى را و کامل کند آن را، صلاحیت مى رساند براى دومى . و در سجده ، ادب است و کسى که ادب ندارد، صلاحیت قرب ندارد. پس رکوع کن مثل رکوع کسى که خاضع و متذلل باشد مر خداى را، و فرود آى در تحت سلطنت و پادشاهى او و محافظت کن جوارح اعضاى خود را مثل حفظ کردن ترسنده محزونى که فوت شده باشد از او فائده راکعین .
حکایت کرده اند از ربیع بن خثیم که تمام شب را در یک رکعت نماز به صبح مى رسانید، چون صبح مى شد، ناله میکرد و مى گفت : آه که پیشى گرفتند مخلصان .
و تمام کن رکوع خود را به راست کردن پشت خود و خم کردن در قیام خدمت ، پشت خود را به عون الهى ، و بگریزان دلت را از وساوس شیطان و خدعها و کیدهاى او.
بدرستى که خداى تعالى بلند مى گرداند مرتبه بندگان خود را، به قدر تواضع و فروتنى ایشان ، نسبت به پروردگار خود، جل جلاله و هدایت میکند ایشان را به اصول خضوع و خشوع ، به قدر تابیدن نور عظمت الهى بر باطنشان .
7- سجود
سجده بزرگترین مراتب خضوع و نیکوترین درجات خشوع است ، و اعلا مواقع تضرع و زارى و سزاوارترین مراتب طلب اجابت و مستوجب شدن نیل به قرب الیه ، و تلقى نمودن به انواع رحمت و معاطفت کرم او سبحانه مى باشد. چنانچه آگاهانیده است خدا بر این معنى در کتاب کریم ، پیغمبر خود را (صلى الله علیه وآله ) که فرموده : و اسجد و اقترب امر فرموده به سجده کردن و وعده داده بر این سجده کردن ، درک مقام قرب را.
چون ارده سجده کردى ، در دل خود در آور عظمت خداى را زیاده بر آنچه در رکوع درآوردى . و تکبیر بگو در حالتى که بلند کرده باشى دستهایت را در حال ایستادن و بیفت به سجده ، و بگذار عزیزترین اعضایت را که آن صورت است ، بر ذلیل ترین چیزى که آن خاک است . اگر ممکن باشد چنان کن که حایلى نباشد میانه خاک و صورت تو، پس سجده کن بر زمین ، بدرستى که این نزدیکتر است به خشوع ، و دلالت کننده تر است بر مذلت و خضوع ، و این است سر آنچه وارد شده است در شریعت ، از منع سجده به ماءکول و ملبوس از جهت آن که اینها متاع زندگانى دنیاى فانى مى باشند و کسانى که مغرور شده اند به نیاى فانى و اعتماد کرده اند به طلا و سایر زینتهاى آن ، و آرام دل خود ساخته اند آنها را، لاجرم مى سپارد غرور و فریب دنیا، ایشان را به محلهاى هلاک . همانطور که سیدالساجدین در مناجات خمسة عشر در مناجات زاهدین ، دنیا را اینچنین تعریف فرموده اند: المهلکة طلابها دنیا هلاک کننده جوینده خود است پس چون پست کردى نفس خود را در آن موضع و گردانیدى فرع را به سوى اصل خویش ، چه آنکه اصل تو از خاک بوده و به سوى آن نیز بازگشت خواهى کرد و دیگر بار از آن بیرون مى آئى . بیاور بخاطر، خود، روز پاداش و حشر و نشر را، این است علت تکرار سجده ، چنانچه ناطق است قول الهى بر آن : و منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخرى سوره طه آیه 55 ما شما را در بدو امر، از خاک آفریدیم و به خاک نیز شما را خواهیم برگردانید و از خاک دیگر بار شما را بیرون مى آوریم .
در حالت سجده تجدید کن عظمت و جلالت خداوند متعال را و بگو: سبحان ربى الاعلى و بحمده تنزیه و مبرا مى کنم پروردگار بزرگوار خود را با اظهار سپاس او و مؤکد گردان آن را به تکرار، به جهت آنکه یکبار گفتن اثرش در دل ضعیف است پس وقتى که مکرر گردانى باعث زیادتى ثبوت ذکر مى شود در قلب . چون اثر رقت قلب ظاهر شد، تصدیق کن در دلت به رحمت پروردگار خود، بدرستى که رحمت او هر آینه بر اذلاء و ضعفا است ، نه بر متکبران و خود خواهان و خود پسندان . پس بردار سرت را در حالتى مرتکب تکبیر گفتن باشى ، و سؤ ال کننده باشى از پروردگار خود حاجت خو را، و طلب مغفرت کننده از گناهانت بعد از آن موکد گردان فروتنى را به تکرار سجده ، و اعاده کن آن را به سجده ثانیه ، و به زیاد کردن ذکر آن ، زیرا که تکرار آن موجب زیادتى قرب است ، و به تکرار آن موکد مى گردد سوانح الهیه و ظاهر مى شود لوامع غیبیه او، هرگاه بیندازى خود را با صورت خود به خاک ، در کمال لذت و فروتنى .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود: خسروا الله من اتى بحقیقة السجود، و لو کان فى العمر مرة واحدة و ما افلح من خلا بربه فى ذلک الحال شبیها بمخادع نفسه ، غافلا لاهیا عما عدالله للساجدین من انس العاجل ، و راحة الاجل ، و لا بعد عن الله ابدا من احسن تقربه فى السجود، و لا قرب الیه ابدا من اساء ادبه ، وضیع حرمته بتعلق قلبه بسواه فى حال سجوده زیان نبرده است به خدا قسم ، کسى که از روى حقیقت سجده بیاورد، اگر چه در عمر خود یک مرتبه باشد، و رستگار نخواهد شد کسى که خلوت کند با خداى خود در آن حال ، مثل کسى که بخواهد خود را فریب دهد به طورى که غافل و بى خبر باشد از آنچه خداوند متعال براى سجده کنندگان مهیا فرموده ، از قبیل انس در آن حال و راحتى هنگام مردن و در دار آخرت و دور نخواهد بود از خدا هرگز آن کسى که نیکو کند تقرب خود را به خداى خود در حال سجده ، و نزدیک نخواهد شد به خدا هرگز آن کسى که زشت کند ادب خود را در حال سجده و ضایع کند حرمت آن را به طورى که مشغول سازد دل خود را به کار دیگر در حالت سجده خود.
پس سجده کن از روى تواضع و ذلت براى خداى تعالى ، مثل سجده کسى که مى داند که خلق کرده شده است از خاکى که پا مى گذارند خلق بر آن ، و آفریده شده است از نطفه اى که استکراه مى نماید از آن همه کس . پس کسى که نزدیک شد به خدا، دور مى شود از غیر خدا، آیا نمى بینى در ظاهر که درست و بجا آورده نمى شود سجود، مگر به پنهان شدن از همه چیزها و پوشیده شدن از هرچه چشم ببیند آن را پس همچنین است امر باطنى سجود، پس کسى که متعلق باشد دلش در نماز به چیزى غیر از خدا، او نزدیک خواهد بود به آن چیز و دور خواهد بود از حقیقت آنچه اراده کرده است خدا از او در نمازش چون فرموده است خداى تعالى : ما جعل الله لرجل من قلبین فى جوفه سوره احزاب آیه 4 خدا در درون و باطن یک نفر، دو دل قرار نداده است .
و فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) قال الله تعالى : لا اطلع على قلب عند فاعلم فیه حب الاخلاص لطاعتى لوجهى ، و ابتغاء مرضاتى ، الا تولیت تقویمه و سیاسته و من اشتغل بغیرى فهو من المستهزئین بنفسه ، و مکتوب فى دیوان الخاسرین فرموده است خداى تعالى : مطلع نمى شوم بر دل بنده اى آنگاه که بدانم در دلش دوستى اخلاص براى فرمان من باشد و بخواهد خشنودى مرا بدست بیاورد مگر آنکه کارش را راست مى آورم و سیاست و حفظ امور او را متصدى مى شوم و کسى که مشغول باشد به غیر من ، همانا او خودش را مسخره و استهزاء کرده و نوشته شود نام او در دیوان زیانکاران .
8- تشهد
هرگاه بنشینى به تشهد خواندن بعد از این افعال دقیقه و اسرار عمیقه که مشتمل بود بر خطرهاى عظیمه و هولهاى بسیار بزرگ ، پس در دل خود درآور نهایت خوف و ترس و حیا و بیمناکى را، از آنکه مبادا جمیع افعال گذشته تو، بر وجه غیر صواب صادر شده باشد، و آنچه وظیفه و آداب هر کدام است بجا نیاورده باشى ، و بترس از آنکه مبادا ننوشته باشند نمازت را در دیوان مقبولان درگاه ، به طورى که برگردانند دستت را خالى از فوائد نماز، مگر آنکه تدارک فرماید حق تعالى به رحمت خود و قبول کند عمل ناقص تو را.
بارى رجوع کن به اصل دین و ابتداى کار و تمسک بجوى به کلمه توحید و درآى در حصن حصین الهى که آن کلمه توحید است چه آنکه هرکس داخل شود در آن ، از جمله با ایمانان است ، اگر چه حاصل نشود در دست به غیر از این کلمه . پس شهادت ده به وحدانیت الهى ، حاضر گردان در دلت رسول کریم و نبى عظیم او را، و شهادت ده از براى او به بندگى و رسالت و صلوات بفرست بر آن حضرت و بر آل او، و تجدید عهد کن با خدا به اعاده کلمه شهادتین و بگو شهادتین را دوباره به جهت تاءکید مراتب سعادت ، به درستى که شهادتین ، اول وسیله و اساس فضایل است و جامع فواضل . در حالى که مترصد و مترقب باشى اجابت آن حضرت ، صلوات تو را به ده صلوات به شرطى که قیام نموده باشى به حق صلوات بر آن حضرت که اگر فرضا برسد به تو یکى از صلواتهاى آن حضرت ، فلاح ابدى خواهد یافت چون فرموده است رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) من صلى على مرة صلیت علیه عشرا و من صلى على عشرا صلیت علیه ماءة و من صلى على ماءة علیه الفا هرکس یک مرتبه بر من صلوات بفرستد، من در برابر ده مرتبه بر او صلوات مى فرستم و کسى که ده مرتبه بر من صلوات بفرستد من در برابر، صد مرتبه بر او صلوات مى فرستم ، و اگر کسى صد مرتبه بر من صلوات بفرستد، من در برابر آن هزار مرتبه بر او صلوات خواهم فرستاد بارى اگر تو قیام نمائى و اداء کنى حق صلوات او را، پس اگر برسد به تو یکى از صلواتهاى آن حضرت ، فیروزى و سعادت همیشگى خواهى یافت .
و فرموده است حضرت صادق (علیه السلام ) التشهد ثناء على الله تعالى ، فکن عبدالله فى السر، خاضعا له فى الفعل ، کما انک عبد له بالقول و الدعوى تشهد نمودن ، تمجیدى است براى خداوند متعال ، لاجرم بوده باشد بنده و در پنهانى و خضوعکن براى او در عمل همچنان که تو بنده او هستى در گفتار و ادعا خود و متصل نما گفتار خود را به صفاى دلت بدرستى که خداى تعالى خلق کرده است تو را و امر نموده است که عبادت کنى او را به دل و زبان و جوارحت ، و چون محقق و ثابت شد بندگى تو او را و پروردگارى او تو را و دانستى که موى پیشانى همه خلق بدست قدرت اوست و نیست ایشان را قدرت یک نفس کشیدن و نه یاراى یک چشم ملاحظه کردن ، الا به مشیت او، و ایشان عاجزند از ارتکاب کمتر چیزى در مملکت او، مگر به اذن و اراده او. قال الله تعالى : و ربک یخلق ما یشاء و یختار، ما کان لهم الخیرة ، سبحان الله عما یشرکون سوره قصص ، آیه 68، پروردگار تو مى آفریند آنچه را که بخواهد، و او نیز اختیار مى نماید، نمى باشد براى آنها اختیارى درکار خدا، منزه است خداوند از آنچه شریک مى آورند.
پس باش بنده ذاکر به گفتار و کردار، و برسان صدق زبانت را به صفاى ، دلت بدرستى که او سبحانه تو را خلق کرده است ، و عزیز و جلیل تر است او سبحانه ، از آنکه بوده باشد اراده و مشیت کسى سابق بر اراده و مشیت الهى و به کار دار بندگى را در رضا دادن به حکمت و قضاى او و اداى اوامر و نواهى او، به تحقیق که امر کرده است تو را به صلوات بر پیغبمر را به ذکر الله تعالى ، و طاعت او را به طاعت خدا و شهادت او را به شهادت خدا و مواظب باش که فوت نکنى برکتهاى شناختن حرمت او را از خود، تا محروم نشوى از فائده صلوات بر او و از ماءمور بودن او از جانب خدا به استغفار براى تو، و از شفاعت آن حضرت تو را به شرطى که بجاى آوردى نماز واجب را با شرائط آن و بجاى آورى اوامر و نواهى و سنن و آداب آن را، و بدانى مرتبه بزرگوارى او را نزد خداى عزوجل .
9- سلام
هرگاه فارغ شدى از تشهد بگذران ، در دلت حضور سید المرسلین و ملائکه مقربین را، که نگهدارندگان اعمال تواند و محبت اهل بیت نبوت و ولایت مولاى متقیان را که بدون محبت اهل بیت نبوت و ولایت مولاى متقیان هیچ عملى مو.رد قبول نیست چون : على حبه حبة قسیم النار و الجنة محبت مولاى متقیان فقط باعث رهائى از آتش جهنم است در روز قیامت تقسیم کننده و جدا کننده اهل جهنم و اهل بهشت مولاى متقیان امیر مؤمنان على بن ابیطالب (علیه السلام ) است و بس و بگو: السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته ، السلام على على امیرالمؤ منین ، السلام على ائمة المعصومین ، السلام على جمیع انبیاء الله و المرسلین ، السلام على جمیع ملائکة الله و المقربین ، السلام جمیع اهل الطاعة فى السموات و الارضین درود بر تو اى پیامبر خدا و رحمت خدا و برکتهاى او بر تو باد پس حاضر گردان در دلت حضرت امیر (علیه السلام ) و ائمه معصومین (علیهم السلام و باقى پیغمبران و بندگان صالح را، و فرشتگان خدا، مخصوصا فرشتگان مقرب را در سلام دادن و جارى بگردان زبانت را به صیغه خطاب به گفتن السلام علینا و على عبادالله الصالحین سلام و درود بر ما و بندگان شایسته خدا و در پایان ، مجددا و به طور جمع سلام کن به همه آنها و بگو: اسلام علیکم و رحمة الله و برکاته سلام و درون بر همگى شماها و رحمت خدا و برکتهاى او بر شما باد.
در هنگام سلام ، قصد کن حضور مخاطب را در ذهنت تا نباشى از عبث کاران و لغو گویان ، و چگونه مى توانى بشنوانى خطاب خود را به کسى که حاضر نگردانده اى آن را در ذهنت اگر فضل و رحمت خدا شامل حالت نمى بود در کافى بودن آن نماز از اصل واجب ، با آنکه بدون قصد و شعور از تو صادر مى شود چه چاره اى مى کردى ؟ اگر چه اکنون هم دور است این نماز که بدون قصد و شعور از تو صادر شده از درجات قبول و فرو افتاده است از قرب وصول .
و اگر پیش نماز بوده باشى قومى را، قصد کن به سلام خود ایشان را، و ایشان نیز قصد کنند رد سلام را بر تو، پس اگر به این نحو که مذکور شد سلام نمودى ، به تحقیق ادا کرده اى وظیفه سلام را و استحقاق بهم رسانیده اى از خدایتعالى زیادتى سلام را، و اصل سلام مشترک است میانه تحیت خاصه ، و میانه اسم مقدس از اسماء خداى تعالى ، و در اینجا سلام به معناى اول که تحیت باشد ظاهراست و به معناى ثانى مستعار است در میان خلق به دستور خداى تعالى ، به واسطه تفاءل به سلامتى و امان از عذاب ، جهت کسانى که اقامت به حدود الهى نموده اند.
حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده است السلام فى دبر کل صلاة ، الامان سلام در آخر هر نمازى باعث امان است یعنى : هر کس ادا کند اوامر خداى تعالى و سنت پیامبر (صلى الله علیه وآله ) را امان خواهد بود از بلاهاى دنیا براى او، و برائت است از عذاب آخرت و سلام اسمى است از اسماء الهى که به امانت داده است آن را خداى تعالى به خلق ، تا استعمال کنند معناى آن را در معاملات و امانات و انصافات خود و تا تصدیق کننده باشد مصاحبتشان و صحت معاشرتشان را و اگر خواهى که بگذرى سلام را در موضع خود و بجاى آورى معناى آن را، پس بپرهیز از خدا و سالم دار دینت را، و پاک دار دلت را و عقلت را و آلوده مساز آنها را به تیرگى عصیان و باید که سالم بدارى حفظه اعمال خود را از اینکه مبادا با ایشان ابرام کنى و ملال رسانى به ایشان ، یا به وحشت اندازى ایشان را از بد معاملگى خود، بعد از ان باید سالم بدارى دوستان خود را، و بعد از آن سالم بدار دشمن را.
پس هرگاه سالم نمانند حفظه اعمال تو که ایشان نزدیکترند به تو و معاند نیستند دور تران که دوست و دشمن تواند به طریق اولى سالم نخواهند ماند و کسى که وضع نکند سلام را به این وجه که ذکر شد در محل خود، هیچکس از دست او سالم نخواهد بود و مى باشد او کاذب در سلام خود، هرچند افشاء کند سلام را در میان خلق .
تتمه
وقتى که نماز کردى به وصفى که مذکور شد پس ختم کن آن را به خضوع و خشوع و ترس از بازگرداندن و رد شدن آن و نا امیدى و حرمان از رحمت خدا، و شکر کن خداى را بر توفیق دادن او به اتمام طاعت و گمان کن که گویا این نماز، نماز وداع تو است و بسا باشد که دیگر به اندازه فرصت نماز، از عمرت باقى نمانده باشد.
چنانکه پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) فرموده است : صل صلاة مودع نماز بخوان مثل نماز شخصى که بخواهد وداع کند یعنى : مثل نماز کسى که این را آخرین نماز خود بداند پس درآور در دلت حیاء را از جهت تقصیر در نماز و خوف را از جهت آنکه مبادا بپیچند نماز را و بزنند آن را به صورت تو پس وقتى که چنین کردى ، امیدوار مى شوى که بوده باشى از خاشعان که محافظان اوقات نماز خودند، و از آن هائى که دائما در نمازند و عرضه بدار و بجاى آور نمازت را بر این وصف .
و به قدر آنچه میسر شده تو را از چنین نمازى ، سزاوار است که شاد شوى و امیدوار باشى ، و بر آنچه فوت شده از آداب نماز، حسرت برى و جهد کن در مداواى دل خود، بدرستى که نماز غافلان ، چراگاه ابلیس لعین است .
نسئل الله تعالى ان یغمرنا برحمته ، و یتغمدنا بمغفرته اذلا وسیلة لنا الا الاعتراف بالعجز عن القیام بوظائف طاعته ما سوال مى کنیم از خداى تعالى که فراگیرد ما را به رحمت خود، و بپوشاند ما را به آمرزش خود، زیرا ما وسیله اى نداریم مگر تصدق و اعتراف کردن به عجز و قصور خود نسبت به وظائف طاعت و فرمان حضرت او جل جلاله
پس بعد از اتمام نماز، خود را به تعقیب نماز مشغول دار، از قبیل مبالغه در ذکر مخصوصا تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها و از اخلاص و انقطاع از خلق و زارى به خداى تعالى در خواستن آمرزش گناهان و قبولى نمازت ، تا آنکه بردارد طاعت تو را بدست رحمت خود، بدرستى که فضل او عمیم و کرم او جسیم و رحمت او واسع وجود او فایض است و دانسته باش که این محل قبولى است یعنى : این وقت اجابت دعا مى باشد.
خلاصه وظائف نماز و غیر نماز آن است که حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده : احفظ ادب الدعاء فانظر من تدعو، و کیف تدعو و لماتدعو نگهدار ادب دعا خواندن را، پس ببین چه کسى را مى خوانى و چگونه مى خوانى و براى چه مى خوانى و محقق و ثابت گردان نزد خود، عظمت و کبریاى پروردگارت را و به معاینه ببین به چشم دلت عالم بودن او را به ما فى الضمیر تو و به آنچه مکنون است در دل تو، از حق و باطل و بشناس راه هلاک و نجات خود را تا مبداء دعا کنى و بطلبى از خدا چیزى را که هلاک تو در آن است در حالى که تو گمان مى برى که نجات تو در آن مى باشد.
قال الله تعالى : و یدعوالانسان بالشر دعائه بالخیر و کان الانسان عجولا سوره اسراء آیه 11 مى خواند و طلب مى کند انسان چیز بد را، مثل آنکه چیز نیک را طلب کند و مى باشد انسان در کار خود شتابان .
بارى فکر کن که چه چیز مى خواهى و چه سوال مى کنى و ضمنا بدان که حقیقت دعا، استجابت و اطاعت نمودن همه اعضاء و جوارح است از براى حق ، و به مشقت انداختن نفس است در مشاهده پروردگار و ترک اختیار خود است جمیعا و تسلیم همگى امور است ظاهرا و باطنا به سوى خدا تعالى پس اگر بجا نیاوردى دعا را به شروط خود، منتظر اجابت مباش ، بدرستى که خدا عالم السر و الخفیات است بسا باشد که دعا کنى به چیزى و مى داند که خداى تعالى که نیت تو غیر آن است گفتند: بعضى از صحابه حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) بعضى دیگر را که شما انتظار باران مى کشید به دعاى خود، ولى من انتظار سنگ مى کشم که ببارد.
و بدان که اگر بدون فرموده و دستور الهى ما دعا کنیم از روى اخلاص ، خداى تعالى مستجاب مى گرداند به تفضل خود دعاى ما را، پس چگونه مستجاب نمى گرداند دعاى ما را و حال آنکه البته ضامن شده است استجابت کسى را که بجا آورد شرائط آن را و سؤ ال کردند از حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) از اسم اعظم فرمود که : هر اسمى از اسماء خدا اعظم است ، تو خالى کن دلت را از ماسوى الله و بخوان خداى را به هر اسمى که خواسته باشى ، و در حقیقت نیست خداى تعالى را اسمى پست از سم دیگر، بلکه او خداى یگانه قهار است و فرموده پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله ) ان الله لایستجیب الدعاء من قلبه لاه خدا مستجاب نمى کند دعائى را که از دل بازى کن بیرون آید.
و از جمله شرائط دعا آن است که : خالص گردانى باطنت را لوجه الله فقط براى خدا پس آن وقت ، بشارت باد تو را به یکى از سه چیز، یا آنهم تعجیل مى کند براى تو آنچه را سوال کرده اى ، یا آنکه ذخیره مى فرماید آن را به بزرگتر از آن و یا آنکه برمى گرداند از تو بلاهاى گوناگون را به سبب دعاى تو، که اگر بفرستد آن بلاها را به تو، هر آینه هلاک مى شوى .
و فرموده رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) که حق تعالى فرموده است : من شغله ذکرى عن مسئلتى ، اعطیه افضل ما اعطى السائلین کسى که مشغول بگرداند او را ذکر من ، به طورى که حاجت خود را فراموش کند من در عوض مى دهم به او بهتر از آن را که به حاجت طلب کنندگان مى دهم یعنى : اگر بنده عوض آنکه از خدا حاجت بخواهد ذکر و تمجید خداى را بگوید و مشغول گردد به ذکر خدا، بهتر از آنچه طلب مى کرد به او خواهد داد.
حضرت صادق صلوات الله علیه فرموده : لقد دعوت الله مرة فاستجاب لى و نسیت الحاجة لان استجابته باقباله على عبده عنده دعوته اعظم و اجل مما یرید منه العبد، و لو کانت الجنة و نعیمها الابدت ولکن لایعقل ذلک الا العاملون العارفون الفائزون صفوة الله و خواصه یک روز حاجتى داشتم و خدا را یاد کردم و ذکر او را گفتم ولى نام حاجت خود را نبردم ، با این وجود، خدا حاجت مرا برآورد، به واسطه آنکه استجابت و روى کردن خدا به بنده خود هنگام دعاء خواندن ، بهتر و برتر است از حاجتى که بنده در دل خود دارد (یعنى : حالت شوق و جذبه خداوند که هنگام دعا، شامل حال دعا کنندگان مخلص مى شود و لذت این جذبه چنان دلپذیر است که همه چیز را از ذهن انسان خارج مى کند، حتى حاجت خود را هم فراموش مى کند) اگر چه آن حاجت بهشت و همه نعمتهاى دائمى آن باشد، ولى این معنا را نمى یابند مگر کسانى که در این راه کار کرده باشند و دوستدار و شناسا و بهره مند و برگزیده خدا و از بندگان خاص او باشند و همین قدر کافى است در وظیفه دعا.
و اگر در بعد از دعا بخوانى چیزى از قرآن را، سزاوار آن است که تدبر کنى بعضى از وظایف قرائت را، تا آنکه قیام کرده باشى به شروط آن و امتثال رسوم و حدود آن را نموده باشى چنانچه سزاوار است و آنچه وارد شده است در ثواب قرائت قرآن و ترغیب بر آن ، ما ذکر مى کنیم ملخص وظائف آن را و آن امرى چند است .
وظایف قرائت قرآن
1- حضور قلب
اول : حضور قلب است و ترک سخن گفتن با مردم و با نفس خود است و مفسرین در تفسیر قول خداى عزوجل که فرموده : یا یحیى خذالکتاب بقوة سوره مریم آیه 12 چنین گفته اند که : فراگیر به جد و اجتهاد یعنى : به جد و جهد تمام و مجرد شو در نزد قرائت قرآن ، به برطرف کردن شغلها و مهمات خود.
2- تدبّر
دوم : تدبر کردن در معانى قرآن و این قسمتى است وراء حضور قلب ، به درستى که انسان گاه باشد که فکر او به غیر از قران به
یزى دیگر تعلق نگرفته باشد، آن وقت دل حاضر است اما تدبر در قرآن و آنچه در آن است از مواعظ و نصایح و زواجر نمى کند و مقصود از تلاوت قرآن تدبر در آن است چنانچه خداى تعالى فرمود: افلا یتدبرون القران ام على قلوب اقفالها آیا این مردم تاءمل نمى کنند در قرآن یا آنکه بر دلهاى ایشان قفلهائى مى باشد. سوره محمد (صلى الله علیه وآله ) آیه 24 افلا یتدبرون القرآن و لوکان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا سوره نساء، آیه 82 آیا تاءمل نمى کنند در قرآن ، چه اگر این قرآن از نزد کسى غیر از خدا مى بود هر آینه اختلافهاى زیادى در آن مى یافتند باز خداوند مى فرماید: و رتل القرآن ترتیلا سوره مزمل آیه 4 ملایم بخوان قرآن را ملایم بخوانى از جهت آنکه ترتیل (یعنى : تاءنى و ملایمت متمکن مى گرداند آدمى را به تدبر باطنى و فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): لاخیر فى عبادة لافقه لها، و لاخیر فى قرائة لاتدبر فیها خیرى نیست در آن عبادتى که فهم در آن نباشد و خیرى نیست در قرائتى که تاءمل در آن نباشد.
بارى هرگاه ممکن نشود تدبر مگر به مکرر خواندن مکرر خوانده شود و روایت کرده است ابوذر رضى الله تعالى عنه که : شب برخاست رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) و مشغول شد به عبادت و در اثناى قرائت ، مکرر مى نمود این آیه کریمه را ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم سوره مائده آیه 118 اگر عذاب بفرمائى این مردم را ایشان بندگان تو مى باشند و اگر ببخشائى آنها را، همانا تو خداوند غالب و دانا هستى .
3- تفهّم
سوم : تفهم است و آن چنان است که روشن و واضح سازى از هر آیه ، آنچه را که لایق به آن آیه مى باشد. زیرا قرآن مشتمل است بر ذکر صفات الهى و افعال او و احوال انبیاء (علیهم السلام ) و تکذیب کنندگان ایشان و احوال ملائکه مقربین و ذکر اوامر و نواهى و ذکر بهشت و دوزخ و وعد و وعید پس تاءمل کن در معانى اسماء و صفات تا منکشف شود بر تو اسرار آنها و منکشف گردد به واسطه اسرار، دقائق و کنوز حقائق آن . گفت ابن مسعود: من اراد علم الاولین و الاخرین فعلیه بالقرآن هرکس علم اولین و آخرین را خواسته باشد بر او باد خواندن قرآن و تاءمل تفهم در معانى آن چنانچه خداوند فرموده است : قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربى لنفد الحبر قبل ان تنفد کلمات ربى و لوجئنا بمثله مددا سوره کهف آیه 109 بگو اى محمد (صلى الله علیه وآله ) اگر دریاها مرکب باشند، براى اینکه تفسیر کلمات خداى مرا شرح دهند، البته دریا تمام خواهد شد پیش ازآنکه کلمات پروردگار من تمام گردد، اگر چه به همین اندازه دریاهاى دیگر هم کمک بیاوریم .
و فرمود مولاى متقیان حضرت على (علیه السلام ): لوشئت لاوقرت سبعین بعیرا من تفسیر فاتحة الکتاب اگر بخواهیم پر از بار مى کنم هفتاد شتر را از کتاب ، در تفسیر سوره حمد پس هر که نفهمد معانى قرآن را در تلاوت خود، یا در گوش کردن آن ، اگر چه در پست ترین مرتبه فهمیدن باشد، داخل خواهد بود در قول الله تعالى : اولئک الذین طبع الله على قلوبهم وسمعهم و ابصارهم و اولئک هم الغافلون سوره نحل ، آیه 108 ایشانند کسانى که مهر زده است خدا بر دلهایشان و گوشهایشان و دیدگانشان ، در حقیقت آنان نا آگاهند.
4- خالى ساختن قلب از موانع
چهارم : خالى ساختن خود است از اسباب منع تفهم بدرستى که اکثر مردم را مانع است از فهمیدن اسرار قرآنى حجابهایى که گذارده شده بر دلهایشان ، چنانچه محجوب مى گرداند ایشان را شیاطین از فهم عجایب قرآن ، و برخى به سبب تفکر در شواغل جسمانى ، همچنان که در نماز ذکر آن گذشت ، غافل مى باشند. چنانچه رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) فرموده : لو لا ان الشیاطین یحومون على قلوب بین آدم ، لنظروا الى الملکوت اگر نبود که شیاطین دور مى زدند بر دلهاى بنى آدم ، هر آینه نظر مى افکندند ایشان به جانب ملکوت بنى آدم ، هر آینه نظر مى افکندند ایشان به جانب ملکوت آسمانها. (یعنى ، طورى مى شدند که مى توانستند ببینند ملکوت آسمانها را). و البته معانى قرآن و اسرار آن ، از جمله عجایب ملکوتیه است ، و از جمله حجب و موانع آن اشتغال آن اشتغال به تحقیق حروف و اخراج آنها است از مخارجش ، و لجاجت کردن در کلمات آن است ، بدون تفکر و تدبر و ملاحظه معناى آن . و بعضى گفته اند: این کار شیطان است که موکل است بر قراء، تا باز دارد ایشان را از فهم معناى کلام الهى .
پس پیوسته وامى دارد ایشان را به مکرر کردن حروف و کلمات ، و به خیال ایشان مى اندازد که این حروف را از مخرج خود ادا نکردى ، پس مى باشد همت این قارى مقصور و مصرف بر اداى مخارج حروف . پس چگونه منکشف مى شود از براى او معانى قرآن . و این بزرگترین مضحکه شیطان است ، از براى کسى که مطیع تلبیس شیطان گردد
و بعضى دیگر آن است که مبتلا است از دنیا به خواهش نفسانى ، به طورى که مفتون است نفس او بر دنیا، پس بدرستى که این سبب قساوت و تیرگى او شود. و آن تیره گى مانع مى شود که حق در دل او تجلى کند. و آن تیره گى مانع مى شود که حق در دل او تجلى کند. و آن نیز از اعاظم حجابهاى قلب است ، و به همین واسطه محجوب مى گردند.
بسیارى از مردمان . و هر چند شهوتهاى نفس و خواهشهاى دنیا، بیشتر بر روى هم مى ریزد، تیرگى دل زیادتر مى شود و بعد آدمى از اسرار الهى بیشتر مى گردد. و از اینجا است که فرموده است رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): الدنیا و الاخرة ضرتان ، بقدر ما تقرب من احدیهما تبعد من الاخرى دنیا و آخرت مانند دو هوو هستند که هر قدر نزدیکى بجوئى به خشنودى یکى ، از خشنودى دیگرى محروم و دور خواهى بود.
5- مخصوص گردانیدن نفس
پنجم : مخصوص گردانیدن نفس خود است به هر خطابى که در قران است ، از امر و نهى و وعد وعید. و تقدیر کردن اینکه مقصود و مورد خطاب در آیات ، همه مسلمانهاى روى زمین در هر زمان است که یکى از مسلمانها خودش مى باشد و همه جا خطابات را راجع به نفس خود داند. و همچنین است چون بشنود قصه هاى اولین و انبیاء (علیه السلام ) را.
لاجرم آگاه باش که مجرد قصه مقصود نیست ، بلکه مقصود اعتبار گرفتن مسلمانها از اخبار گذشتگان است . و اعتقاد مکن که هر خطابى که خاص قومى است در قرآن ، مراد به آن قوم خصوص باشد. مثلا خداوند در سوره مبارکه طه آیه 80 و 81 خطاب به قوم بنى اسرائیل مى فرماید:
خطاب به قوم بنى اسرائیل مى فرماید: یا بنى اسرائیل قد انجیناکم من عدوکم و واعدناکم جانب الطور الایمن و نزلنا علیکم المن والسوى کلو من الطیبات ما رزقناکم ولاتطغوا فیحل علیکم غضبى و من یحلل علیه غضبى فقد هوى اى بنى اسرائیل ما شما را از دست دشمن بى رحم نجات دادیم و با شما وعده گذاشتیم در وادى ایمن و کوه طور، تا به مناجات موسى ، کلام حق را بشنوید و براى شما هنگام سرگردانى در بیابان ، من و سلوى فرستادیم حالا که نجات پیدا کردید و دشمن شما را بین رفت ، هوشیار باشید که از روزى حلال ، و طیب ، بخورید، و مبادا در خوردن روزى حلال اسراف و زیاده روى و طغیان کنید، زیرا نتیجه اسراف و زیاده روى در خوردن ، غضب خداست و هر قوم و یا هرکس ، مشمول غضب من گردد، البته خوار و هلاک خواهد شد این دو آیه مورد خطاب به بنى اسرائیل بود، در زمان حضرت موسى (علیه السلام ) اما در حقیقت دستور اکید است براى همه انسانها در طول تاریخ ، که درخوردن اسراف و طغیان نکنند، وگرنه البته مورد غضب خدا واقع شده و خوار و ذلیل و هلاک خواهند شد و تاریخ پر است از نابودى اقوام و افرادى که در خوردن اسراف کردند و هلاک شدند ولى متاءسفانه در هر دوره و زمان ، چشم عبرت بین ، خیلى کم است .
بدرستى که قرآن وسائر خطابهاى شرعیه که وارده است از باب ایاک اعنى و اسمعى یا جاره مى باشد. (یعنى : به در مى گویم تا دیوار بشنود) و همه آنها نور و هدایت و رحمت است مر عالمیان را و از این جهت است که امر نموده خداى تعالى کافه خلق را به شکرانه نعمت کتاب خود.
لذا فرموده است : و اذکروا نعمة الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمة یعظکم به سوره بقره ، آیه 231 یاد آورید نعمت خداوند متعال را بر شما، و آنچه را که بر شما فرو فرستاده از قبیل کتاب و حکمت ، خدا مى خواهد شما را به آن وسیله اندرز فرماید آنگاه با هوشیارى تقدیر کند در دل خود که مقصود از قرآن ، منحصر درس و خواندن آن نیست بلکه مثل خواندن بنده است نوشته آقاى خودش را، که نوشته باشد به او تدبر نما در این کاغذ و به مقتضاى فرموده آقاى خود عمل کن .
حکیمى گفته است که این قرآن ، آورده است براى ما از نزد پروردگار ما عهدهاى او را، تا ما تدبر کنیم آن ها را در نماز خود، و مطلع شویم بر آنها در خلوتها، و بشماریم ، آنها را جزء فرمانهاى خدا، بر وجهى که سنتهاى پیرو شده را امتثال نمائیم .
6- تاثّر
ششم : تاءثر است و آن چنان است که شخص متاءثر شود به آثار مختلفه آن ، به حسب اختلاف آیات پس به هم رسد از براى او به حسب فهمیدن معانى مختلفه ، حالتى که متوجه شود نفس او به همان حالت که فهمیده است مثلا اگر آیه خوف را بفهمد، نفس او خائف گردد و یا آیات وعده و نعمتهاى بهشتى را بفهمد، شادمان گردد. و على هذا القیاس سایر آیات هم بر این قیاس باشد پس استعداد، این تاءثر را بهم مى رساند، و نفس او متاءثر و منفعل مى گردد، و حاصل مى شود او را خشیت و تاءثر، و هر قدر غالب گردد شناختن او، آن شخص غالب تر مى گردد، به درستى که تنگ گرفتن دل در اکثر اوقات ، غالب است بر عارفان .
پس ذکر مغفرت و رحمت ، مقرون است به شروطى چندت که قاصر است عارف از رسیدن و ادراک آن ، و خداى تعالى فرموده : و انى لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا ثم اهتدى سوره طه آیه 82 به درستى که من بسیار آمرزنده هستم نسبت به کسى که توبه کند و ایمان داشته باشد و کار شایسته بنماید و سپس راه به سوى مرا نیز یافته باشد خداوند متعال ، مقرون گردانیده مغفرت خود را به چهار شرط: توبه ، ایمان ، عمل صالح ، و هدایت .
و همچنین است قول خداى تعالى : و العصر ان الانسان لفى خسر الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصو بالصبر سوگند به عصر همانا همه انسان ها در زیانکارى ، مى باشند مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته و نیک کنند، و سفارش به راستى و درستى و سفارش به شکیبائى نمایند. بیرون بودن از زیان نیز به شروط اربعه مى باشد: ایمان ، عمل صالح ، وصیت به حق و وصیت به صبر.
و در جاى دیگر مختصر اشارتى فرموده به شرط واحدى ، که جامع همه شروط مذکوره هست ان الله قریب من المحسنین سوره اعراف آیه 56 بدرستى که رحمت خداى تعالى نزدیک است به نیکوکاران چه آن که احسان ، جامع کل شرائط است و تاءثر بنده به تلاوت قرآن آن است که بگردد و متاءثر و منقلب شود به صف آیه اى که تلاوت مى نماید به طورى که در نزد خواندن آیه وعید و عذاب ، ضعیف و نحیف شود از خوف الهى و از ترس شدت عذاب و در نزد خواندن آیه وعد و رحمت ، شکفته شود و امیدوار و خوشحال گردد به رحمت الهى و در نزد ذکر اسم خدا سر فرود آورد از راه تواضع و خضوع مر جلال خدا را. و نزد ذکر کفار و آن چه کفر است که نسبت به خداى تعالى داده اند: مثل نسبت دادن زن و فرزند به او، از روى حیا از قبح اقبال و اقوال کفار تکبیر و تقدیس الهى بگوید که سبحانه و تعالى عما یقولون علوا کبیرا سوره اسراء، آیه 43 پاک و منزه است خداى تعالى از آن چه مى گویند، برترى شایانى و در نزد ذکر جنت ، برانگیزد از باطن خود شوق به سوى آن را و در نزد دوزخ به لرزه در آید اندامش از خوف آن .
فرمود حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) به ابن مسعود که : بخوان بر من قرآن را ابن مسعود گفت : پس گشودم سوره نساء را و چون رسیدم به آیه : فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئناک على هولاء شهیدا سوره نساء آیه 41 پس چگونه بود وقتى که از هر طایفه اى گواهى را بیاوریم و بیاوریم تو را بر ایشان براى گواه بودن آنگاه دیدم که پر شد چشمهاى مبارک آن حضرت از اشک ، پس گفت به من که : بس است حالا.
این گریه از جهت استغراق این حالت است در دل آن حضرت و قرآن جز این نیست که خواسته شده است براى تحصیل این احوال و طلب جلوه نمودن این اقوال به دل و عمل کردن به آن . و فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): اقرء و القرآن ما ائتلفت علیه قلوبکم ، ولانت جلودکم ، فاذا اختلفتم فلستم تقرؤ انه بخوانید قرآن را هر مقدارى که الفت بگیرد بر آن دلهاى شما، و نرم شود پوستهاى شما چه آنکه هرگاه پراکنده خاطر شوید، نتوانید خواند ان را. قال الله تعالى : انما المؤمنین الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون سوره انفال آیه 2 مؤمنین آنانند که هرگاه یاد کرده شود خداى تعالى به ترس افتد دلهاى ایشان ، و هر وقت خوانده شود بر ایشان آیتهاى او، افزوده گردد ایشان را ایمان و در همه حال بر پروردگار خود توکل مى کنند، والا مشقت حرکت دادن زبان قابل تحمل و سهل است .
و روایت شده که آمد مردى نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) تا قرآن یاد گیرد پس چون رسید به قول خداى تعالى : فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره سوره زلزال آیه 7 و 8 لاجرم هر که بکند به اندازه سنگینى ذره اى کار نیک را، مى یابد آن را و هرکه بکند به اندازه سنگینى ذره اى کار ناشایسته اى را، مى یابد آن را. پس آن مرد گفت : همین مرا بس است آنگاه رفت پس گفت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): انصرف الرجل و هو فقیه رفت این مرد در حالى که فقیه گردید.
و اما تلاوت کننده به زبان ، که معرض از عمل باشد، سزاوار است به قول حق تعالى که فرموده : ومن اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیمة اعمى سوره طه ، آیه 124 هر که روى گرداند از ذکر و یاد من ، لاجرم زندگانى او تنگ و درهم خواهد بود و ما محشور مى کنیم آن را در روز قیامت به حال کورى . و جز این نیست که نصیب زبان ، تصحیح حروف است و ترتیل آنها، و نصیب عقل ، تفسیر معنا است ، و نصیب دل ، پند گرفتن و تاءثیر امر و نهى است در آن .
7- ترقّى
هفتم : ترقى است و آن توجه قلب و عقل است به سوى قبله حقیقى و شنیدن سخن خداى تعالى است از خود حضرت عزت ، نه از خود.
و قرائت کننده قرآن را سه درجه مى باشد، کمتر درجه اش آن است که تقدیر و فرض کند که گویا آن را بر خداى تعالى مى خواند و ایستاده در برابرش و او نگاه مى کند به سوى او و گوش مى نماید به او، پس مى باشد حال او نزد این تقدیر حال سوال و تضرع و ابتهال .
درجه دوم آنکه شهادت دهد به دلش که گویا حضرت حق تعالى خطاب مى فرماید با او به لطف و راز مى گوید به او به انعام و احسان خود، و این بنده در مقام حیاء و تعظیم است نسبت به احسان او و در مقام گوش دادن است به گفتار او و در مقام فهمیدن راز او است .
درجه سوم آن است که ببیند در کلام ، متکلم را و در کلمات صفات الهى را ملاحظه کند و نظر کند به دلش و به قرائتش و نه به سوى تعلق انعام ، از آن حیثیت که او منعم است بر او، بلکه همت خود را مقصور گرداند به متکلم و باز دارد فکرش را بر او و مستغرق شود در مشاهده آن ، و این درجه مقربان است و از این مرتبه خبر داده است حضرت صادق صلوات الله علیه به قول خود: لقد تجلى الله لخلقه فى کلامه ، ولکنهم لایبصرون همانا به راستى که خداوند متعال ، بروز کرده است براى مخلوق خود، در سخن خود، ولیکن مردم درک نمى کنند و چون سوال کردند از آن حضرت نسبت به حالتى که در نماز هنگام تکرار ایاک نعبد و ایاک نستعین لاحق احوال آن حضرت مى شد به طورى که مى افتاد و غش مى کرد پس چون فاقت حاصل شد، از آن حضرت سوال کردند نسبت به آن حال فرمودند که : پیوسته مکرر مى خواندم آیه را بر دل خود، تا آنکه شنیدم آن را از متکلم اصلى آن ، پس برپا نماندم از قدرت او.
8- تبرّى
هشتم : تبرى است و مراد به این ، آن است که برى شود شخص از حول وقوه خود و نگاه نکند به خود و به چشم رضا و پاک بودن از گناه پس چون آیات وعد را بخواند و مدح صالحان را ساقط گرداند نفس خود را از درجه اعتبار و به معاینه مشاهده و ملاحظه نمید صاحبان یقین و صدیقان را و اظهار شوق ملاقات ایشان کند در نفس خود و استدعا کند که حق سبحانه و تعالى ملحق گرداند او را به ایشان .
و چون بخواند آیات غضب و ذم مقصرین را، شهادت دهد به نفس خود که او از ایشان است و چنان داند که او است مخاطب از راه خوف و ترس و به این مرتبه اشاره فرموده است حضرت امیرالمؤمنین و سید الوصیین صلوات الله علیه در خطبه اى که در آن وصف متقیان فرموده است به قول خود که : اذا مروا بایة فیها تخویف ، اصغوا الیها مسامع قلوبهم ، و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول اذانهم پرهیزکاران چنانند که هرگاه بگذرند به آیه اى که در آن ذکر بیم باشد، فرا میدهند به آن گوشهاى دل خود و چنان مى پندارند که آواز جهم و صداى زبانه آن در بیخ گوشهاى ایشان است و هرکس ببیند نفس خود را در صورت مقصران هنگام خواندن قرآن همان سبب قرب او به درگاه الهى مى باشد و هرکه مشاهده کند نفس خود را به چشم رضا، پس آن کس محجوب خواهد بود از قرب درگاه الهى و این قلیل و اندکى بوده از وظایف قرائت و اسرار آن . وفقنا الله لتلقى الاسرار، و الحقنا بعباده الابرار خدا توفیق دهد ما را براى برخوردارى به اسرار قرائت قرآن و ملحق سازد ما را به بندگان نیک خود.
بارى ، چون برسى به این مقام ، پس سجده شکر الهى بجا بیاور به جهت زیاد گردیدن انعام و احسان او، چنانکه خداى تعالى در کلام مجید خود فرموده : و اذ تاءذن ربکم لئن شکرتم لازیدنکم ولان کفرتم ان عذابى لشدید سوره ابراهیم آیه 7 آنگاه که اعلام کرد پروردگارتان البته چنان است که اگر شما شکرانه کنید، من لاجرم افزونى مى دهم شما را و هرگاه ناسپاسى کردید، البته عذاب من سخت دردناک است و حاضر گردان در دلت انعامات الهى را که در نزد تو است و نعمت هائى را که ثابت مى باشد در پیش تو، و در همه احوال بگو شکرا شکرا و تا ممکن است زیاد کن آن را، بدرستى که تو هر چقدر شکر کنى ، باز مقصر مى باشى از آنچه واجب است بر تو از شکر و حمد الهى و نهایت آنچه واجب است ، آن است که اعتراف کنى به عجز و تقصیر خود نسبت به اداى حقوق شکرگزازى و استغفار کن از قلیل و کثیر گناهانت .
اللهم ارزقنا العمل بما کشفت لنا من الاسرار و الایات ، و زدنا فیضا و عرفانا یکون لنا سلما الى نیل تلک الدرجات ، و اوقفنا، على درک الحق بالتوفیق ، وثبت اقدامنا على مقامات الصدق و حقایق التحقیق ، بفضلک وجودک العمیم ، انک انت الوهاب الکریم با پروردگارا، روزى کن ما را که عمل کنیم به آنچه آموخته و مهیا نموده اى براى ما از اسرار و آیتهاى خود، و بیفزاى بر ما را از فیض و شناسائى خود، تا بوده باشد براى ما نردبان ترقى به سوى درجه هاى عالیه ، و مطلع و آگاه فرماى ما را به دریافت حقیقت حق ، به توفیق خود و پابرجا دار قدمهاى ما را بر روشهاى درستى و راستى ، به فضل وجود و بخشش بى پایان خود، همانا توئى بخشنده بزرگوار.
فصل سوم : منافیات نماز
1- منافیات اقبال دل
منافى نماز یا آن است که مبطل نماز مى باشد، یا آن که نقص به کمال نماز وارد مى آورد و آن منقسم مى شودبه منافیات صحت آن .
اما اول : آن چیزهایى است که منافى توجه و اقبال دل باشد، بجناب اقدس الهى ، از قبیل : خیالات داد و ستد و سود و معاملات و دوستى و دشمنى کردن و جواب دعاوى و گفتگوى با اعادى و هرچه از این عالم در دل بگذرانى و متوجه شوى به امور دنیا، بلکه تفکر نمودن در آنچه متعلق به امور نماز نباشد اگر چه امور اخروى نیز نبوده باشد چه آن که همین ، از کارها و کلیدهاى شیطان مى باشد از جهت آنکه در نماز فقط قصد لله باید کرد تا مستوجب ثواب گردید و باید متوجه شد در هر فعلى از افعال نماز، در حین اشتغال به آن فعل ، به آدابى که در همان فعل روایت شده است از شارع مقدس و به همین معنى اشارت شده در قول رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): انا لک من صلاتک ما اقبلت علیه جز این نیست که براى تو خواهد بود از نمازت ، به مقدار آنچه اقبال و روى دل داشته اى به آن .
و داخل در این قسم است آنچه را که فقهاء شمرده اند از مکروهات : مثل مدافعه بول و غایط و چرت زدن و آب دماغ و آب دهان انداختن و فعل عبث (مثل دست به ریش مالیدن و غیر اینها). پس بدرستى که همه اینها مشترکند در ضدیت با اقبال ، به علت آنکه اینها همه منافیات خشوعند.
2- منافیات صحت نماز
دوم : آنچه منافى صحت نماز است ، اعمالى است که منافى اخلاص باشد، از قبیل عظیم و بزرگ دانستن شخص ، طاعت خود را، و داخل است در تحت منافى اخلاص ریاء با اقسام خود. و داخل است در آن نیز عجب و ما آنچه را که اهم همه آنها است ، ذکر مى کنیم .
3- ریا
بدان که وعده هاى بیم انگیز خدا در این دو آفت ، یعنى : ریاء و عجب در کتاب و سنت بسیار و زیاده از اندازه حصر است ، قال الله تعالى : فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون الذین هم یراعون سوره ماعون ، آیه 4 تا 6 واى بر نماز گزارانى که از نماز خود غفلت مى ورزند، آن کسانى که در نماز خود ریاء مى کنند. و قال النبى (صلى الله علیه وآله ): ان النار و اهلها یعجون من اهل الریاء فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) که : آتش دوزخ و کسان آن ، فریاد مى زنند از دست آدم ریا کار. پس گفتند: یا رسول الله چگونه فریاد مى زند آتش ؟ فرمود: از حرارتى که عذاب مى کند به آن ، اهل ریاء را.
از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) منقول است که فرمود: المر آئى ینادى یوم القیامه باربعه اسماء یا کافر، یا فاجر، یا غادر یا خاصر، ضل سعیک ، و بطل اجرک و لا خلاق لک ، التمس الاجر ممن کنت تعمکل له یا مخادع شخص ریا کار در روز قیامت خوانده مى شود به چهار اسم : اى کافر، اى گنهکار، اى بى وفا، اى زیانکار بیهوده بود جدیت تو و ناچیز شد پاداش تو، نیست بهره اى مر تو را، طلب کن بهره و پاداش خود تو را از آن کسى که به توجه او کار مى کردى ، اى فریب دهنده .
از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) مروى است که فرمود: ان الله یقول انا اغنى الاغنیاء عن الشرک ، من عمل عملا فاشرک فیه غیرى فنصیبى له ، فانا لا اقبل الا ما کان خالصا لى خداى تعالى مى فرماید: من بى نیازترین بى نیازان هستم ، هر کس بکند کارى را و غیر مرا شریک و انباز گرداند با من در آن کار، قسمت من نیز براى آن شریک خواهد بود، چه آنکه من قبول نمى کنم کارى را مگر آنکه تنها براى من بوده باشد.
و نیز از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) مروى است که فرمود: ان الجنه تکلمت ، و قالت انى حرام على کل بخیل و مرا بدرستى که روز قیامت بهشت سخن خواهد گفت و چنین اظهار خواهد کرد که : من حرام مى باشم بر هر آدم بخیل و ریاکار.
و از آن حضرت (صلى الله علیه وآله ) منقول است که فرمود: ان اول من یدعى یوم القیامه رجل تعلم القران ، و رجل کثیر المال ، و رجل قاتل فى سبیل الله . فیقول الله عزو جل : للقارى الم اعلمک ما انزلت على رسولى ؟ فیقول بلى یا رب ، فیقول : ما عملت فیما علمت ؟ فیقول یا رب قراته فى اناء اللیل و اطراف النهار. فیقول الله : کذبت و یقول الملائکه : کذبت و یقول الله تعالى : انما اردت ان یقال فلان قارى فقد قیل ذلک . و یوتى بصاحب المال ، فیقول الله تعالى : الم اوسع علیک حتى لم ادعک تحتاج الى احد، فیقول : بلى یا رب . فیقول : فماذا عملت فیما اتیتک ؟ قال : کنت اصل الرحم و اتصدق ، فیقوله الله : کذبت ، و یقول الملائکه : کذبت . و یقول الله : بل اردت ان یقال فلان جواد و قد قیل ذلک . و یوتى بالذى قتل فى سبیل الله ، فیقول الله : ما فعلت ؟ فیقول : ارت بالجهاد فى سبیلک فقاتلت حتى قتلت . فیقول الله : کذبت . و یقول الملائکه : کذبت . فیقول الله : بل اردت ان یقال فلان جرى و شجاع ، فقد قیل ذلک . ثم قال رسول الله (صلى الله علیه وآله ): اولئک خلق الله تسعر بهم نار جهنم :
اول کسى که خوانده مى شود در روز قیامت ، آدمى است که قرآن را آموخته و فرا گرفته باشد. دومى ، آدمى است که مال فراوانى داشته باشد. سومى ، آدمى است که جهاد کرده باشد در راه خدا تعالى .
نخست خداى تعالى به قارى قرآن مى گوید: آیا نیاموختم به تو چیزى را که فرو فرستاده بودم بر پیغمبر خودم ؟ قارى قرآن عرض مى کند: آرى پروردگار. پس مى گوید خداى تعالى : چه کردى در آنچه آموختى ؟ پس عرض مى کند آن بنده : خواندم آن را در ساعتهاى شب و طرفهاى روز. پس مى گوید خداى تعالى : دروغ مى گوئى . و مى گویند ملائکه : دروغ مى گوئى . پس مى گوید خدا به او که : تو مى خواستى مردم بگویند که فلانى قرائت کننده قرآن است و این هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود صاحب مال ، خداى تعالى مى فرماید به او: آیا من وسعت ندادم به تو، به طورى که نگذارم تو را که محتاج به کسى باشى ؟ عرض مى کند: آرى خداوندا. خداى تعالى مى فرماید: پس چه کردى در آنچه من به تو دادم ؟ عرض مى کند: صله رحم کردم و صدقه دادم : خداى تعالى مى فرماید: دروغ مى گوئى . ملائکه هم مى گویند: دروغ مى گوئى . آن وقت خداى تعالى مى فرماید: تو مى خواستى مردم درباره تو بگویند فلانى آدم بخشنده اى مى باشد و این هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود کسى که در راه خدا کشته شده ، پس خدا مى فرماید: تو چه کردى ؟ عرض مى کند: دستور جهاد داشتم ، پس جهاد کردم در راه تو، تا آنکه کشته شدم . خدا مى فرماید: دروغ مى گوئى . ملائکه هم مى گویند: دروغ مى گوئى . آن وقت خدا مى فرماید: تو مى خواستى مردم نسبت به تو بگویند: فلانى آدم با جرات و شجاع مى باشد. و این هم نسبت به تو گفته شد. بعدا حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) فرمود: اینها کسانى هستند که خدا آفریده است آنها را که افروخته شود به آنها آتش جهنم .
از حضرت صادق (صلى الله علیه وآله ) مروى است که فرمود: ایاک و الریاء، فانه من عمل لغیر الله ، کله الله الى من عمل له سخت مواظب باش ریا نکنى ، چه آنکه هر کس کارى بکند براى غیر خداى تعالى ، خدا او را واگذار مى کند به آن کسى که برایش عمل کرده است .
از آن حضرت صلوات الله علیه درباره تفسیر این آیه شریفه : فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لایشرک بعبادة ربه احدا سوره کهف آیه 110 هرکس که امیدوار باشد ملاقات با پروردگار خود را لاجرم باید کار شایسته بکند و باید انباز و شریک نیاورد براى پروردگار خود در عبادت او، هیچ کس را روایت شده که فرمود: الرجل یعمل شیئا من الثواب لایطلب به وجه الله ، انما یطلب تزکیة النفس یشتهى ان یسمع به الناس فهدا الذى اشرک بعبادة ربه اتفاق مى افتد که مردى کار خیرى مى کند و حال آن که درخواست رضایت خدا را ندارد، جز این نیست که در خواست تزکیه نفس خود را دارد، به طورى که مى خواهد مردم ذکر خیر آن را بشنوند، پس این شخص هم انباز آورده براى پروردگار خود در عبادت او.
پس حضرت فرمود: ما من عبد اسرخیرا فذهبت الایام ابدا، حتى یظهر الله له خیرا، و ما من عبد اسر شرا فذهبت الایام ابدا، حتى یظهرالله له شرا هیچ بنده اى نیست که مخفى دارد کار خیرى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنکه خداى تعالى ظاهر و آشکار مى کند اثر آن کار خیر را، و هیچ بنده اى نیست که مخفى دارد کار زشتى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنکه خداى تعالى آشکار مى کند اثر آن کار زشت را.
قال الله تعالى : و یوم حنین اذا اعجبتکم کثرتمک فلم تغن عنکم و ضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین سوره توبه آیه 25 یاد کنید روز جنگ حنین را که زیادتى تعداد شما، شما را به شگفت آورده بود و این زیادتى لشگر، بى نیاز نکرد از شما چیزى را، و با همه زیادى تعدادتان زمین براى شما با همه فراخیش ، تنگ شد و ناچار با ترس و لرز عقب نشینى کردید و خداى تعالى این معنا را از روى توبیخ و انکار فرموده است تا حقیقت ما شاء الله ، لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظیم بر همگان آشکار گردد.
و قال الله تعالى : الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا سوره کهف آیه 104 زشتکاران کسانى هستند که ضایع و تباه شده است سعى و کوشش آنها در زندگانى دنیا، به خاطر تبهکارى و ایشان گمان مى کنند کار نیک مى کنند و ذکر این آیه نیز راجع است به عجب و خوش آمد به اعمال خود.
و پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) فرمود: ثلاث مهلکات : شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه سه چیز است که از مهلکات مى باشد: بخلى که صاحبش پیروى از آن کند دیگر خواهش نفسى که شخص دنبال کند آن را دیگر خوش آمدن شخص از خود.
و فرمود حضرت صادق (علیه السلام ): من دخله العجب هلک دل هر کس را که عجب و خوش آیند از خود داخل شود، هلاک و ناچیز خواهد شد.
و نیز از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت شده است : العجب له درجات : منها ان یزین للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه و یحسب انه یحسن صنعا عجب مراتبى دارد از آن جمله است که زنیت داده شود باى شخص ، بد عملى او، به طورى که آن عمل بد خود را، عمل نیک بپندارد و خوش آید او را و گمان کند که کار نیک مى کند.
باز آن حضرت (علیه السلام ) مروى است که فرمود: اتى عالم عابدا، فقال له کیف صلاتک ؟ فقال مثلى یسئل عن صلاته ! و انا منذ کذا و کذا ابکى قال کیف بکاؤ ک ؟ قال ابکى حتى یجرى دموعى فقال له العالم : فان ضحکک و انت خائف خیر من بکائک و انت مبدل ؟ ان المدل لا یصعد من علمه شیى ء روزى آدم دانشمندى آمد نزد شخص پارسائى به او گفت : چطور است نماز تو؟ شخص پارسا گفت : آیا از نماز آدمى مثل من سؤ ال مى شود! من چنان کسى هستم که چقدر در نماز گریه مى کنم . شخص دانشمند گفت : چگونه است گریه تو؟ گفت به اندازه اى است که جارى مى گردد اشک من . پس دانشمند گفت : اگر بخندى و بیمناک باشى ، بهتر است از اینکه گریه کنى و ناز کننده باشى ؟ بطورى که ناز کننده راضى از خود، هیچ عملى از او پذیرفته نگردد.
و از یکى از صادقین (علیهماالسلام ) روایت شده که : دخل المسجد رجلان ، احدهما عابد و الاخر فاسق ، فخرجنا من المسجد و الفاسق ، صدیق و العابد فاسق و ذلک انه یدخل العابد مدلا بعبادته فیدل بها فیکون فکرته فى ذلک ، و یکون فکرة الفاسق فى التندم على فسقه ، و یستغفرالله عزوجل مما الفاسق من الذنوب اتفاق مى افتد که دو مرد که یکى از آنها عابد و دیگرى فاسق ، باشد داخل مسجد بشوند و در وقت بیرون رفتن آن مرد عابد فاسق بشود و مرد فاسق پارسا بگردد، به واسطه آنکه آن شخص پارسا، ناز و ادلال مى کند به عبادت خود و همواره فکرش در نیکوئى کار خود مى باشد و شخص فاسق فکرش در بدحالى که و پشیمانى از کارهاى زشت خود است و همواره از خطاى خویش بدرگاه خداى عزیز و بزرگوار استغفار میکند.
و حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) فرمود: قال الله لداوود (علیه السلام ): یا داود بشر المذنبین و انذر الصدیقین ، قال کیف ابشر المذنبین و انذر الصدیقین ؟ قال : یا داوود بشر المنذرین این اقبل التوبة و اعفو عن الذنوب و انذر الصدیقیبن الایعجبوا باعمالهم فانه لیس عبد یعجب بالحسنات الا هلک فرمود خداى تعالى به حضرت داود، (علیه السلام ) که : اى داود، بشارت و خبر خیر بده به گنهکاران ، و خبر بیم بده به نیکوکاران عرض کرد: خدایا چگونه خبر خیر به گنهکاران بدهم و خبر بیم به نیکوکاران ؟ خداى تعالى فرمود: خبر بده به گهنکاران که من ، توبه و بازگشت آنها را قبول مى کنم و از گناهان درمى گذرم و خبر بده نیکوکاران را که از کارهاى خود خشنود نشنوند و به کرده خویش عجب نکنند، همانا هر بنده اى که عجب کند به کار نیک خود، البته هلاک و تباه خواهد شد.
بدان که ریاء بر دو قسم است : ریاء محض و ریاء مخلوط.
ریاء محض آن است که اراده کند شخص به عملش نفع دنیا را، و آن اعم است از آنکه برسد به سبب آن ریاء به حرام ، یا برسد به مباح ، یا از راه آنکه مردم به او از روى نقص نگاه نکنند و او را از مردمان خاص بشمارند.
ریاء مخلوط آن است که قصدش همین باشد و تقرب الهى را نیز خواهد.
این دو قسم ریاء هر دو مفسد عمل است بلکه ریاء اول ساقط است از درجه اعتبار، و ریاء دوم شرک است مر خداى را در عبادت ، چنانچه سابقا گذشت که خداى تعالى وامى گذارد او را حواله میکند اجر آن عبادت را، به شریک او و مى فرماید مزد خود را از او بخواه و آن شرک خفى است . چنانچه اشاره کرده است رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) به اینکه : شرک در میان امت او زیاد و فراوان خواهد بود و نیست مقصود ما در اینجا بحث از فعل فى نفسه باطل است و عارض نمى شود بر قلوب عارفان ، بلکه سخن ما در اینجا در عبادتى است که ابتداء خالصا لوجه الله بجا آورد و اراده غیر خدا را نکند، پس عارض شود او را در آن چیزى که منافى اخلاص است بر وجهى که شایبه لطیفى است که باید آگاهانید آن را در این مقام و آن بر چند وجه است بعضى از آنها جلى است و بعضى خفى .
یکى از آنها آن است که عقد نماز مى بندد از روى اخلاص محض و طاعت را بجا مى آورد از روى توجه به جناب اقدس الهى و دلش خالى است از آنکه کسى او را ببیند، پس به حسب اتفاق کسى نگاه کند بر افعال او و شیطان وسوسه کند که زیاد کن نمازت را تا ببیند آن نگاه کننده به تو از روى توقیر و احترام و حقیر نشمارد تو را و غیبت نکند تو را، پس خاشع مى شود جوارح او و ساکن مى گردد اعضاى او و نیکو مى گزارد نمازش را، و این ریائى است ظاهر که عارض مى شود بر انسان و خالى نیست فى الجمله از آمیزش با قرب و منافات با اخلاص .
دوم : آنکه خود شخص فهمیده باشد اینگونه آفت را و مواظب احتراز و خوددارى از آن شخص باشد، پس گردیده باشد، طورى که پیروى شیطان را نکند و ملتفت او نیز نشود و همواره نماز خود را به جاى بیاورد، ولى ناگاه شیطانى عارض او مى شود و به او الهام مى کند در معرض خیر، و مى گوید که : تو متبوع و مقتداى مردمى و منظور نظرهائى و آنچه تو مى کنى مردم پیروى مى نمایند، پس از براى تو است ثواب اعمال ایشان ، بر وجهى که اگر عمل نیک کنند، براى تو خواهد بود ثواب آن ، و اگر بد کردند براى تو است وزر آن . پس نیکو کن عملت را، بسا باشد که اقتداء کنند به کار خیر تو مردم در خشوع و حسن عبادت ، پس مى باشى ، شریک آن کسى که اقتداء کرده است به تو وهمچنین مى کشد به آن حدیث مشهور من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من یعمل بها الى یوم القیامة هرکس قرار دهد کار خیرى را، لاجرم براى او خواهد بود پاداش خود، و پاداش هر کسى که به آن کار خیر عمل کند تا روز رستخیز.
و باید دانست که اینگونه کید شیطان بزرگتر از کید اول او است و باریکتر و خطرناکتر مى باشد و گاه باشدکه فریب دهد به این کید آن کسى را که به کید اول فریف او را نخورده ، و این نیز عین ریاء، و مبطل اخلاص است پس به درستى که او اگر مى بیند خشوع و حسن عبادت را بر وجهى که راضى نمى شود از براى غیر خود ترکش را، پس چگونه مى پسندد در خودش این را در خلوت و ممکن نیست که باشد نفس غیر او عزیزترند از نفس خودش ، پس این عین تلبیس است ، بلکه آن کس که اقتداء مى کند به او، راست مى شود و روشن مى گردد دلش و نور از انوار به غیر او مى رسد و تنها براى آن جلوگیرى ثواب مى باشد ولیکن کار خود او محض نفاق و تلبیس بوده است . بلکه روز قیامت حساب آن تلبیس را از او مى طلبند و عقاب مى کنند او را بر اظهارش در حالى که متصف نیست به آن ، صفت اگر چه اقتداء کننده به آن پاداش خواهد برد.
سوم : باریکتر و دقیق تر است از کید پیشتر و آن چنان است که متنبه شود بنده و بداند که اعمال در ظاهر مردم ، محض ریا است و بداند که اخلاص آن است که بوده باشد نمازش در خلوت ، مثل نماز در ملاء، و حیا کند از نفس و از پروردگارش از اینکه خشوع کند در برابر خلق ، خشوعى زیاده بر عادت خود پس درآورد نفس خود را در خلوت و نیکو بگزارد نمازش را بر وجهى که ظاهر و پنهانش یکى باشد، و این نیز از ریاى غامض است از جهت آنکه حسن نمازش در خلوت از جهت حسن نمازى است که در برابر مردم مى کند، پس التفات خاطر او به خلق ، خواه در ظاهر و خواه در باطن از روى ریا است .
اما اخلاص آن است که در ظاهر و باطن ، خواه در نظر خلق و خواه در نظر بهائم یکى باشد و نفسش به هیچ بیننده اى ملتفت و متوجه نباشد، مگر به حضرتى که داناى همه غیبها است پس صاحب این حال راضى نمى شود نفسش به فرقى در میان این دو نماز، و حیا مى کند از نفس خود که بوده باشد از جمله مرائیان . و این شخص گمان مى کند که به مساوى کردن نماز در خلاء و ملاء، از ریاء خلاص شده است هیهات ! بلکه ترک ریاء آن است که به هیچ وجه متوجه و ملتفت نشود به خلق ، خواه در ملاء و خواه در ملاء و این از کیدهاى مخفیه شیطان است و به این مرتبه اشاره فرموده است حضرت پیغمبر (صلى الله علیه وآله ): لایکمل ایمان العبد حتى یکون الناس عنده بمنزلة الاباعر ایمان شخص ، کامل و تمام نمى شود تا آن که مردم نزد او به منزله شترها باشند، به طوریکه در عبادت خود، هیچ اعتنایى به ایشان نداشته باشد.
چهارم : باریکتر و مخفى تر است از آن ها، و آنچنان ست که نظر مى کند به سوى مردم و حال آنکه او در نماز است پس عاجز است شیطان از آنکه بگوید او را که از جهت ایشان خشوع کن و مى داند که اگر این را بگوید او نمى شنود، پس شیطان مى گوید که : تفکر کن در عظمت خدا و جلالت شاءن او و در اینکه او واقف است بر سرائر تو، لاجرم حیا کن از اینکه نظر کند خداى تعالى به دل تو، در حالتى که تو غافل باشى از او، پس دلش را جمع میکند و حاضر مى گرداند و جوارحش را به کار مى دارد، و گمان مى کند که این عین اخلاص است ، بلکه این عین مکر و خدعه شیطان است از آنکه اگر از حقیقت خشوع مى بود او را نسبت به جلال و عظمت الهى هر آینه در دلش این معنا هنگام خلوت نیز بایست بگذرد، و باید نباشد مخصوص به حال او در حضور خلق ، بلکه در حال خلوت مى بایست به خاطر بیاورد اخلاص را ، و باید نبوده باشد این به خاطر گذراندن در حضور مردم و علامت امن از این افت آن است که بوده باشد این معنا در دل او و الفت داشته باشد با جناب اقدس الهى در خلوت ، همچنان که الفت دارد با او در میان مردم ، و نبوده باشد حضور دیگران سبب توجه قلب و حضور این معنا در دل او، همچنان که در حضور بهائم هیچیک از اینها، شخص را به خاطر خطور نمى کند. پس باید همیشه چنان باشد که در نظرش توجه به خدا تفاوت نداشته باشد، خواه در خلوت و خواه در حضور پس مادامى که در خاطرش مشاهده انسان با مشاهده بهائم تفاوت داشته باشد، لاجرم دور خواهد بود از صفاى اخلاص و مکدر است باطنش به شرک خفى . و اینگونه شرک ، مخفى تر است در دل بنى آدم از جنبش پاى مورچه سیاه که در شب تاریک بر روى سنگ سخت برود، همچنان که در حدیث وارد شده است .
و سالم نمى ماند از شر شیطان مگر کسى که باریک بین باشد دیده است سعادت و هدایت یافته باشد به توفیق خداى متعال والا شیطان از ملازمت هر عبادت کننده اى غافل نمى شود هیچ لحظه اى ، تا آنکه بیندازد مردمان را در مهالک در هر حرکتى از حرکات ، حتى در سرمه به چشم کردن و ناخن چیدن و بوى خوش به کار بردن در روز جمعه و در پوشیدن جامه پاکیزه . با وجود آنکه اینها از سنتهائى است که در اوقات مخصوصه به فعل باید درآورد، لیکن نفس را در اینها حظ و بهره خفى مى باشد از جهت ربط نظر خلق به آنها، پس داخل مى کند شیطان در هر یک از آنها علتى که متیقظ نمى شود به آن ها مگر عالمان ربانى . لذا از این جهت است که گفته اند: دو رکعت نماز از شخص عالم ، افضل و اشرف است از عبادت یکساله شخص جاهل ، و اراده کرده اند به آن عالم ، عالم صاحب بصیرت و بینائى را نسبت به دقیقهاى آفات عبادت ، تا آنکه تخلص و رهائى جوید از آنها نه هر عالمى .
بدرستى که مداخل و راههاى ورود شیطان بر بسیارى از علماء بیشتر از مداخل و راه ورود بر جهلاء مى باشد.
پنجم : آن است که تمام مى کند عبادت را به اخلاص محض و نیت صالح ، لیکن عارض مى شود بر نفسش بعد از فراغ از عبادت که اظهار کند تا حاصل شود از براى او بعضى از اغراض دنیا و این نیز از فریبهاى شیطان است نسبت به او و به خیال آوردن و دمدمه اینکه تمام گردانیده است اخلاص را و نوشته شده است در دیوان مخلصان ، پس ضرر نمى رساند به او آنچه در خاطر او، مى گذرد، ولیکن این نیز با عبادت و اخلاص در آن ، مناسبتى ندارد و اگر اینگونه اخطار پیش از عمل باشد ضررش بیشتر خواهد بود و فى الجمله این نیز مانند عجبى است که بعد از عمل خیرى عارض و طارى مى شود و داخل مى گرداند صاحبش را در زمره کسانى که حق تعالى فرموده : قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فى الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا سوره آیه 103 و 104 بگو اى پیغمبر به مردم که : آیا خبر بدهیم از کسانى که بدترین مردم هستند از جهت پیشه و کردار، همانا آن ها کسانى هستند که باطل است روش آنها در زندگانى خود و ایشان مى پندارند که کارشان نیکو مى باشد.
و روایت شده است که مردى گفت به پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) که : روزه گرفتم من همه اوقات عمرم را یا رسول الله ، پیغمبر اکرم فرمود: ماصمت ولا افطرت نه روزها را روزه داشته اى و نه روزها چیزى خورده اى کنایه از آنکه : نه به ثواب روزه رسیده اى و نه به خوشى خوراک گذرانده اى .
روایت کرده اند از ابن مسعود که او شنید از مردى کهم مى گفت : خواندم دیشب سورة البقرة را ابن مسعود را پاسخ گفت : همین بود نصیب او. یعنى : همین گفتن پاداش عمل او بود و دیگر اجرى بر عملش مترتب نمى شود.
و اگر چنانچه باقى باشد بر اخلاص خود و منظور تو از این اظهار، ریا نباشد، همانا کم گردانیدى به سبب این اظهار، از ثواب عمل خود، شصت و نه جزء از جمله هفتاد جزء پاداش عمل خود را بنابر آن حدیثى که از حضرات ائمه (علیهم السلام ) برترى عمل خیرى که در خفاء بجا آورده شود، نسبت به پاداش عملى که در آشکارا بجا آورده شود، هفتاد برابر مى باشد.
و از حضرت صادق (علیه السلام ) مروى است که فرمود: من عمل حسنة سرا کتب له سرا، فان اقربها محیت و کتبت جهرا فاذا اقربها ثانیة محیت و کتبت ریاءا هر که کار شایسته اى بکند در خفاء و درونى ، نوشته مى شود براى او ثواب عمل مخفى و اگر اظهار کند آن را، آن عمل محو مى گردد و نوشته مى شود براى او ثواب عمل آشکار، و اگر در مرتبه دوم اظهار کند آن را، محو مى گردد و نوشته مى شود مانند عمل شخص ریاکار.
بدان اى زاهد که این عجب کلمه شوم و مصیبت عظیمى است که به سبب آن برطرف مى شود نصیب تو و ضایع مى گردد سعى تو وعمل تو، و با وجود برطرف شدن عمل ، سالم نمى مانى از وبال گناه آن ، به درستى که آدم ریاکار سالم نمى ماند. چنانچه قبلا دانستى از وعیدهاى بیم انگیزى که در باب ریاء داده شده است .
اینها که ذکر شد در وقتى است که غرض صحیح در افشاى آن عمل نباشد، اما در صورتى که شخص ، غرض اخروى داشته باشد در افشاى آن عمل ، مثل آنکه اراده کند به این اظهار که سامع نیز نشاطى بهم رساند و رغبت کند به اعمال خیر، برقائل آن حرجى نخواهد بود، به شرط آنکه این وثوق را بر نفس خود داشته باشد که از این اظهار، نفس او را نشاطى بهم نرسد، والا مخفى داشتن آن خیلى بهتر است .
روایت کرده است محمد بن مسلم از حضرت صلوات الله علیه که : لاباءس ان تحدث اخاک اذا رجوت ان تنفعه و تحثه باکى نیست بر اینکه اظهار عمل کنى پیش برادر ایمانى ات ، در وقتى که امیدوار باشى به آن اظهار، که نفعى برسانى به آن و او را وادار کنى به آن کار خیر و هرگاه بپرسند از تو کسى که آیا برخواستى دیشب به نماز یا روزه بودى امروز؟ (اگر شب را برخاسته اى و روز را روزه داشته اى مگو نه ، بلکه بگو بلى بخواست خدا روزه بودم یا به نماز برخواستم و انکار مکن ، زیرا انکار آن کذب و دروغ است و از اینجا است که وارد شده افضلیت صدقه جهرى ، تا آنکه مردم پیروى کنند و اجهار به نماز شب ، یعنى : بلند خواندن قرائت در آن ، به این خاطر است که آگاه شوند مردم آن خانه و دیگران و پیروى کنند با او، ولیکن همه اینها موضع خطر است .
و واجب است احتراز و احتراس و هشیار و بیدار بودن و مراعات حال قلب نمودن زیرا که در اظهار عمل ، مظنه ریاء و مخاطره شیطان مى باشد، چه آنکه در اخفاء عمل نیز شیطان را مدخلهائى مى باشد.
از جمله خدعه هاى شیاطین : یکى آن است که امر مى کند این کس را به ترک عمل ، از ترس آنکه مبادا به ریاء منجر شود و این از جمله خدعه هاى شیطان است چه آنکه در ترک عمل ، غرض اصلى شیطان به عمل مى آید، از جهت آنکه غرض اصلى او ترک عمل است لذا از این جهت قصد ریاء را به خاطر تو مى اندازد، و چون نتواند مشغول و منصرف و بى رغبت گرداند تو را از عمل ، ناچار با تو چنین مى کند پس هرگاه تو ترک کنى عمل را پس به تحقیق که حاصل ساخته اى غرض اصلى شیطان را و او را راحت ساخته اى مثل کسى که آقایش به او گندمى بدهد و به او دستور بدهد که پاک کن آن را و خاک آن را جدا کن و او اصلا پاک نکند و بگوید: ترسیدم مبادا خوب پاک نکنم و اصل عمل را ترک کند و این است غرض اصلى ابلیس و نهایت مقصد او پس به تحقیق حاصل کرده اى تو آرزوى او را و به راحت انداخته اى او را در افساد عمل خود، و جز این نیست که راه خلاصى تو آن است که جهد کنى در خالص گردانیدن عمل خود به دواهاى نافعه و تحصیل مراد مولاى خود، چنانچه حق تعالى فرموده است : ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا انما یدعوا حزبه لیکونوا من اصحاب السعیر سوره فاطر، آیه 6 بدرستى که شیطان دشمن شما مى باشد لاجرم شما هم او را دشمن خود بدانید براى اینکه تمام هم و غم شیطان این است که بخواند و دلالت کند یاران خود را، تا از اصحاب آتش سوزان جهنم باشند.
و بعضى دیگر از فریبهاى شیطان آن است که دستور مى دهد و امر مى کند شخص را به ترک عمل خیر نه از این جهت ، بلکه به خیال آنکه مبادا مردم او را بگویند ریاکار است پس عصیان خدا کنند به سبب این خیال خود، و این نیز با ما قبلش ، ریاء خفى است و از مکائد و مصائد شیطان است از جهت آنکه ترک کردن عملى از خوف مردم ، عین ریاء مى باشد، و اگر شخص تعریف و مدح ایشان را دوست نمى داشت و خوف مذمت ایشان را نمى داشت براى او چه فرق مى کرد، بگویند او ریاکار است یا بگویند که او مخلص است و چه فرق مى کند میان آنکه ترک کند عمل را از خوف آنکه بگویند او مرائى است یا آنکه گویند او این اعمال را خوب بجا آورده بلکه ترک بدتر مى باشد و در این ترک عمل ، با وجود این همه بد مظنگى نسبت به مسلمان نیز هست و آن روا نیست و نیست از حق مسلمانان که این گمان را به ایشان برند پس چگونه طمع دارى که خلاص شوى از مکر شیطان به واسطه ترک عمل خیر، در صورتى که نسبت به بندگان خدا گمان بد برده اى ، و به تحقیق اطاعت کرده اى شیطان را در این ترک عمل ، لاجرم او هنوز (یعنى : در حالت ترک عمل هم ) دست از تو برنداشته است ، بلکه به تو مى گوید که حالا مردم مى گویند تو ترک کرده اى عمل را از جهت آنکه بگویند تو از مخلصهائى ، خواهش شهرت ندارى .
و همچنین امثال اینها که همه از بازیهائى است که با تو مى کند شیطان ، و خلاصى تو از اینها به آن است که لازم سازى به دلت ، معرفت آن را بر دل خود، با آنکه اسمترار به عمل نیز داشته باشى ، و پروا نداشته باشى از هیچکس و ناخوش داشته باشى ریاء را بر دل خود، و ملازم دارى بر دل خود حیاء الهى را که مبادا بخواند تو را نفست که تبدیل کنى حمد خدا را به حمد مخلوقین و حال آنکه خداى تعالى ، مطلع است بر دل تو، و اگر فرضا خلق مطلع باشند بر دل تو و تو مدح ایشان را نکنى ، هر آینه غضب خواهند کرد به تو؛ و اگر قادر باشى بر آنکه زیاد کنى عمل خود را از جهت حیاء کردن از پروردگارت و از جهت عقوبت بر نفس خود، البته این کار را بکن .
و از جمله مکائد و مصائد شیطان این است که مى گوید ترک کن عمل را، تاگمان نبرند مردمان به تو خیز را و شهرت پیدا نکنى با آن ، تا آنکه دوست ترین بندگان خدا باشى ، چه آنکه دوست ترین بندگان در نزد خدا متقیان مخفى اند که هرگاه دیده میشوند شناخته نشوند. پس اگر معروف شوى در میان مردمان به عبادت تو را نصیبى از این صفت نخواهد بود و البته این نیز از مکائد شیطان و دامهاى او مى باشد، چه آنکه آنچه بر تو لازم مى باشد آن است که رعایت کنى قلب و درون خود را و اصلاح نمائى خود را پنهانى و چگونه مى توانى مخفى کنى بر مردمان ، هرگاه تو صالح باشى و حال آنکه حق تعالى مى فرماید: علیک اخفائه و على اظهاره بر تو است مخفى داشتن آن عمل و بر من است آشکار کردن آن .
و نیز معصوم (علیه السلام ) فرموده : من اصلح سریرته ، اصلح الله علانیته هر که درون خود را پاک و شایسته کند خداى تعالى ظاهر او را پاک و شایسته مى فرماید و نیز بر تو باد که مغرور عمل نکند تو را شیطان ، به طورى که بگوید هرگاه ترک عمل نمى کنى پس بپوشان و مخفى دار عمل خود را به درستى که خداى تعالى زود باشد که ظاهر کند اثر عملت را، و اگر ظاهر کنى ممکن است به ریاء مبتلا شوى ، این خود عین تلبیس و ریاء مى باشد از جهت آن که پوشانیدن تو عمل را به واسطه آن که خدا ظاهر نماید، عین ریا و عمل کردن براى مردمان مى باشد، و هرگاه عمل تو فقط براى رضاى خداى تعالى باشد، چه نقصان و ضررى دارد براى تو اظهار کردن آن یا مخفى داشتن آن ، اگر نباشد منظور تو غیر از رضاى خدا. و هرگاه دانستى این را پس حذر کن از اینکه مبادا دقائق اخلاص و صعوبت آن ، حمل کند تو را بر کسالت و با زمانى از طاعت و نیز حذر کن از اینکه مبادا در اثر آنچه در خود مى یابى از سرور و خوشحالى به طاعت و زیادتى فرح به واسطه اطلاع مردمان به عبادت تو، از عبادت دور و کسل بمانى ، بلکه بر تو باد بر زیاد کردن طاعت و بجا آوردن عبادت ، و جهد کن در قطع ماده فساد و مسدود کردن رهگذرهاى شیطان ، و ترک عمل مکن .
خوشحال شدن به طاعت
اما سرور و خوشحال شدن به طاعت بر دو قسم است : قسمى از آن محمود و نیکو است و قسمى مذموم مى باشد.
آنچه محبوب مى باشد آن است که بوده باشد قصد و داعیه تو، اخفاى طاعت و اخلاص عمل تو براى خدا باشد، و نباشى از آن کسانى که عمل خود را بسیار مى دانند و ضمنا مسرور باشى از این جهت که خدا تو را توفیق داده بر عمل کردن ، و بیرون آورده است تو را از میان دسته باطلان و بیهوده کاران .
ولى مرسان خوشحالى را به سرحد عجب ، و اگر مردم اطلاع بهم رسانیدند از طرف تو نباشد.
اگر در این صورت خوشحال شوى به واسطه اطلاع ایشان ، نظر به آنکه حق تعالى ایشان را مطلع گردانیده است به افعال نیک تو از کرم و فضل خود، تا عزیز و مکرم باشى ، در میان مردم ، البته این خوشحالى پسندیده و محمود خواهد بود.
و سرور مذموم آن است که شاد شوى به واسطه بسیار کردن طاعت و عبادت و اعتماد داشته باشى بر آن به جهت مطلع شدن مردم ، تا قدر و منزلت تو در نزد ایشان زیاد گردد و مدح کنند تو را و به قضاى حوائج تو قیام نمایند و با تو، به اکرام ملاقات کنند وامثال اینها، که ریاء محض و باطل کننده اعمال مى باشد و آن ناشى است از محبت دنیا و فراموشى از نسیان نعمتهاى بى حد پروردگار در آخرت و در حقیقت آنچه نزد خداى تعالى مى باشد، البته بهتر است از دنیا و مافیها و در قرآن است که جزا داده مى شوند بندگان متقى و محسن در روز قیامت از حور و قصور بیرون از حساب ، به اندازه اى که در حدیث قدسى آمده : ما لا عین رات ولاخطر على قلب بشر آن چیزهایى که نه چشمى آن را دیده است و نه به دل کسى خطور نموده . نسئل الله من فضله ان لایعاملنا بعدله ، بل یسامحنا بعفوه ، و یستر زلاتنا بصفحه ، انه جواد کریم درخواست مى کنیم از فضل خداى تعالى که با ما با عدالت خود رفتار نکند، بلکه مسامحه بفرماید به عفو و مغفرت خود و بپوشاند لغزشهاى ما را به گذشت و آمرزش خود، همانا او بخشنده بزرگوار است .
4- عجب
اما عجب ، همانا آن بزرگ شمردن عمل است و خوشحال بون از آن ، به طورى که ببیند، عمل کننده ، نفس خود را خارج از تقصیر و این از اعظم مهلکات است ، بلکه عمل شخص را از کفه حسنات به کفه سیئات مى آورد و از اعلى درجات به اسفل درکات مى اندازد. چنانچه از اخبار سابق معلوم گردید، و از این روست که حضرت عیسى على نبینا (علیه السلام ) فرمود: یا معشر الحواریین : کم من سراج قد اطفاته الریح ، و کم من عابد افسده العجب اى گروه حواریین : چه بسا چراغهاى نورانى روشن ، که به بادى خاموش شده است ، و چه بسا عبادت کننده که در اثر عجب و خوش آیند از عمل خود، اجر خود را فاسد و ناچیز کرده است .
سعیدبن ابى خلف از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت کرده است که فرمود: علیک بالجد و لاتخرجن نفسک من حد التقصیر فى عبادة الله ، فان الله تعالى لایعبد حق عبادته بر تو باد به کوشش کردن و بیرون مدان خودت را از درجه تقصیر در عبادت خدا، چه آنکه خداى تعالى هرگز حق عبادت خود را، عبادت نمى شود. یعنى : هیچکس نمى تواند که عبادت کند خدا را حق عبادت او. و منشاء عجب کردن همانا غفلت است از عیوب افعال و اعمال خود و از آفت عبادات . و از جمله نعمتهاى الهى همانا قدرت دادن او است بندگان خود را براى انجام عبادت و مسخر گرداندن او است اعضاء و جوارح شخص را براى اداء طاعات و از این قبیل .
پس نظر کن به نماز خود که اکنون مرتکب شده اى که آن ستون دین و اول چیزى است که در روز قیامت به آن نظر مى کنند، به نحوى که اگر مردود باشد، باقى اعمال شخص مردود خواهد بود، پس تاءمل کن و ببین از روى آن چه ما از احادیث صحیحه نقل کردیم ، آیا مى توانى و اثق شوى از خودت ؟ و همچنین قیاس کن سائر اعمال و عبادات خود را پس از براى هر یک از وظایف و اعمال ، دستورات و حدودى است که نمى رسیم به آنها قیام نمائیم از غفلتى که داریم ، با وجود آنکه اگر نماز قبول نشود، آن اعمال نیز پذیرفته نخواهد بود.
و فرمود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ): اعلموا عبادالله ، ان المؤمن لایصبح و لایمسى الا و نفسه ظنون عنده ، فلا یزال زاریا علیها و مستزیدا لها، فکونوا کالسابقین قبلکم و الماظین امامکم ، قرضوا من الدنیا تقویض الراحل و طوؤ ها طى المنازل بدانید اى بندگان خدا، که بنده خوب خدا صبح نمى کند و شب نمى کند، مگر آنکه بد گمان مى باشد به نفس خودش ، لاجرم پیوسته عیب مى کند نفس خود را و از آن زیادتى مى طلبد، پس باشید مانند پیشینیان خود و گذشتگان ، به طورى که خیمه بردارید از دنیا، مثل خیمه برکندن شخص مسافر و درگذرید از دنیا؛ مثل درگذشتن از منزلها.
پس چگونه مى تواند انسان عجب کند به کرده خود، یا چگونه او را رسد که نفس خود را از قیام کنندگان به حقوق عبودیت و وظائف خدمت الهى بشمارد، و اگر به واسطه خوف استیلاى غفلت نباشد، تنها نظر افکندن مؤمن به نفس خود و سرور او نیست به عبادت خود، نقصانى به او وارد نمى ساخت ، به طورى که انسان حمد کند خدا را بر توفیقى که داده شده است بر او به عبادت و طلب زیادتى کند از فضل خدا و مسئلت نماید استکبال آن را، پس به تحقیق که فرموده است حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ): من سرته حسنته و سائته سیئته فهو مؤمن او را کار زشت او، همانا او بنده مؤمن مى باشد. و نیز آن حضرت (علیه السلام ) فرموده : لیس منا من لم یحاسب نفسه کل یوم ، فان عمل خیرا حمدالله و استزاده ، و ان عمل شرا استغفرالله نیست از ما آن کسیکه در هر روز با نفس خود حسابى نداشته باشد، به طورى که اگر کار نیک کرده است سپاس کند خدا را و از او زیادتى بخواهد، و اگر کار ناشایسته داشته ، استغفار کند از خداى تعالى .
پس این بود آنچه مقتضى حال بود از تحقیق ذکر منافیات که به رشته تحریر درآمد با رعایت اختصار، تا موافق مقصود ما بوده باشد، پس به درستى که ذکر پاره اى از منافیات در اینجا بالعرض بود و الله الموفق .
خاتمه
پس در آن دو بحث مى باشد اول : در جبران خللهائى است که واقع میشود در نماز و بیان تدارک دوائى که نافع این منافیات باشد بدان به درستى که خلل ، اگر از چیزهایى باشد که منافى اقبال و حضور قلب باشد به واسطه افکار خارجه از نماز پس دواى آن ، یاد آوردن عملى است که در آنوقت شخص مباشر آن عمل است و یاد آوردن خطرهائى که لازمه آن خواهد بود از قبیل غفلت و قبول نشدن عمل ، با وجود شدت حاجت شخص به آن عمل ، در دنیا و آخرت چه آنکه توفیق الهى شامل است حال مطیعین را در دنیا آخرت و احتیاج به آن ، حاصل است خصوصا در روز قیامت که مجال سخن در آن نیست و تقریر بر آن احاطه پیدا نمیکند، نه از روى عقل و نه از روى خیال و کسى طاقت تحمل احوال آن را ندارد و معاونى در آنجا نیست سواى رحمت خدا و کرم او، و قیام به اعمال صالحه و عبادتهاى مقبوله سود دهنده پس به درستى که طاعات وسیله روشنائى خواهد بود در آن تاریکیها و سبب نجات است از آن شدتها و باعث گذشتن از آن راه خوفناک و اکتساب اعمال صالحه نتوان کرد مگر در این دنیاى زائله و در این مدت قصیره که اکثر آن در غفلت صرف مى گردد و نزدیک است که آینده آن به گذشته پیوست بشود اگر بیدار نشود آدمى و تدارک نکند آنچه را که تقصیر کرده است و از طرفى نیست در آخرت مگر بهشت و دوزخ ، و بهشت مهیا شده براى پرهیزکاران و آتش مهیا گردیده براى فاسقان و باجلمه خطر بزرگ در راه است و پایان کار بس عظیم و هولناک و از طرفى غفلت شامل احوال است با این وجود گویا شعور در ما نیست تا درک کنیم کلم رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) را.
حضرت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرمود: یمضى على الرجل ستون سنة ان سبعون سنة ، ماقبل الله منه صلاة واحدة مى گذرد بر شخص ، شصت سال یا هفتاد سال ، در حالى که خدا یک نماز از او قبول نکرده است .
حضرت صادق (علیه السلام ) دعا فرمود به حماد بن عیسى که پنجاه مرتبه حج کند و خدا مال و فرزند او را زیاد گرداند. خداوند هم مستجاب نمود دعاى آن حضرت را و این دعاى حضرت به واسطه آن بود که حماد بن عیسى حفظ مى کرد کتاب حریز بن عبدالله سجستانى را که در مسائل نماز بود.
و وقتى که حماد نماز کرد در نزد آن حضرت دو رکعت پس فرمود آن حضرت : ما اقبح بالرجل منکم یمضى علیه ستون سنة اوسبعون سنة ، لایحسن ان یقیم صلاة واحدة بحدودها چقدر زشت است براى مردان شما که مى گذرد بر ایشان شصت سال یا هفتاد سال ، و نتوانند یک نماز را با حدود و آداب آن انجام دهند.
فرمود: حضرت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): و کم من قارء القرآن و القرآن ، یلعنه ، و کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و العطش چه بسا قرائت روزه دار که از روزه خود چیزى غیر از گرسنگى و عطیش به دست نمى آورد و امثال اینها از اخبار و آثارى که دلالت مى کند که کار، بسى سخت و دشوار مى باشد، پس احضار و یاد کردن اینها و آن چه در مقدمه ذکر شد، کمک و معین مى باشد براى حضور قلب ، زیاده بر آنچه گذشت از دواهائى که معین و کمک مى بود که در مطلب سوم ذکر شد.
و اگر بوده باشد آن منافى نماز، از قبیل چیزهائى که مفسد و مبطل نماز است ، همانا آنچه نفع مى دهد او را، تفکر کردن است در مضرت ریاء و آنچه فوت مى شود به سبب آن از صلاح قلب و آنچه محروم مى ماند این کس در آن حال ، از توفیق عبادت و ازمنزلت در نزد خداى تعالى در آخرت . آنچه بسر مى آید او را از عقاب و غضب و سخت ورسوائى هویدا، به طورى که منادى در برابر فرشتگان و بندگان خدا ندا میکند ریاکار را: یا فاجر یا غادر یا مرائى ! اما استحییت اذا اشتریت بطاعة الله تعالى عرض الدنیا، راقبت قلوب العباد و استعزئت بطاعة الله ، تعالى و تحببت الى العباد بالتبغض الى الله تعالى ، و تزینت لهم بالشین عندالله ، و تقربت الیهم بالعبد من الله تعالى ، و تحمدت الیهم بالتذمم عندالله ،و طلبت رضاهم بالتعرض لسخط الله تعالى ، اما کان احد اهون علیک من الله اى گنهکار رو سیاه و اى فریبنده و اى ریاکار! آیا حیا و شرم نکردى مراقبت و محافظت کردى خاطر مردم را، و سخریه کردى به فرمان خداى متعال ، و دوستى گزیدى به سوى بندگان مبغوض شدن نزد خداى تعالى و زینت گرفتى نزد ایشان به عیب گرفتن نزد خدا، و نزدیکى جستى به سوى ایشان به دورى جستن ازنزد خداى تعالى ، و نیکو و پسندیده شدى نزد مردم به ناپسند شدن نزد خداوند متعال ، و خواستى خشنودى مردم را به آنکه متعرض و در صدد غضب خدا درآمدى ، آیا هیچکس نزد تو پست تر و بى قیمت تر از خدا نبود.
پس علاج مفید آن است که تفکر کند بنده در این رسوائى و مقابله ، و قیاس کند آن را با آنچه حاصل مى شود برایش از بندگان از سود و خودآرائى در دنیا، و مقابله کند تمام اینها را با آنچه فوت مى شود از او، امور معنویه آخرت و آنچه کم مى شود از ثواب اعمال او، در صورتى که بسا باشد که به توسط یک عمل ، راجح شود میزان حسناتش ، در صورتى که خالص بجا آورد آن عمل را. پس وقتى که شخص فاسد گرداند عمل خود را به واسطه ریاء، برگردانند آن عمل را از کفه حسنات به کفه سیئات پس راجح شود به آن ، کفه سیئات بعد از آن مرجوح بوده . و بیندازند و سرنگون کنند او را در آتش و اگر نمى بود به واسطه ریاء مگر حبط و ناچیز شدن یک عبادت ، هر آینه همین کافى بود در ضرر او، اگر چه باز سایر حسناتش صحیح و راجح بر حسناتش مى بود، زیرا چه بسا باشد که اگر شخص آن عمل نیک را محفوظ مى داشت ، مى رسید به مرتبه هاى عالیه نزد خداى تعالى ، به طورى که در زمره پیغمبران و صدیقان مى بود ولیکن این ریاء پس مى اندازد او را از این مرتبه و برمى گرداندش به صف نعال از مراتب اولیاء، پس همین ضرر براى شخص ریاکار کافى و بس مى بود، اگر چه مستوجب دوزخ و رسوائى و راندن از درگاه هم نمى شد.
و اینها که ذکر شد مفاسد اخروى ریا بود با وجود اینها مفاسد دنیوى نیز دارد، و آن این است که حاصل مى شود شخص مرائى را تفرقه خاطر به سبب ملاحظه کردن حال خلق ، چه آنکه رضاى خلق به مرتبه اى است که نمى توان رسید به اقصى و نهایت آن از جهت آنکه یک فرقه اى به چیزى راضى مى شوند که فرقه دیگر از آن به خشم مى آیند، و رضاى بعضى در سخط بعضى مى باشد، پس هر کس طلب کند رضاى خلق را در چیزى که در آن دشمنى خدا است ، غضب کند خدا بر او و مردم را نیز خداوند به غضب مى آورد نسبت به او. چنانچه در احادیث وارد شده و تجربه هم بر آن دلالت دارد.
پس چه حاجتى کسى را مى باشد در مدح مردم و اختیار کردم ذم الهى به جهت مدح آنها، و حال آنکه زیاد نمى کند مدح ایشان نه رزق و نه عمر را و نفع نمى رساند در روز درماندگى و احتیاج و در اهوال روز قیامت .
و اما اگر باعث و علت ریاء، طمع آنچه در دستهاى مردم است بوده باشد، لاجرم مرائى بداند به درستى که خداى تعالى تسخیر کننده و گرداننده دلها است در دادن و ندادن خلق و همه خلق مضطرند و در دست قدرت او، و نیست رزاقى غیر از خدا و هر کس طمع کند در خلق ، خالى نمى باشد از خوارى و نا امیدى و غضب و خفت و اگر احیانا روزى به مراد خود، برسد باز هم از دلت و خفت خالى نمى باشد و اما هر کس اعتماد کند بر خدا و همت خود را مقصور و مصروف گرداند به کرم او، کفایت مى کند خدا مقصد و مطلب او را در دنیا و آخرت . پس چگونه ترک مى کند شخص ریاکار، آنچه را که نزد خداى تعالى باشد، به جهت امیدوارى کاذب و دروغى که به دست مردم دارد، که گاه باشد برسد به آن و گاه باشد نرسد، و اگر راست شود وفا نمى کند و نمى ارزد لذت آن ، به الم مذلت و منتش و اما مذمت مردم را از چه جهت شخص خوف داشته باشد و چرا بترسد؟ و حال آنکه کم نمى کند از روزى او چیزى را هرگاه خواست خدا در آن باشد، و تعجیل نمیکند در اجل او و پس نمى اندازد رزق او را و او را از اهل دوزخ نمى گرداند اگر پسندیده و مرضى خدا باشد.
پس بندگان همگى عاجزند و مالک نیستند از براى نفس خود سود و زیانى را و نه مالک موت و نه حیات و نه قادر بر حشر و نشرند بلکه عقل و نقل و تجربه ، اشعار و لالت دارد برخلاف همه اینها و به اینکه به اخلاص آورنده عمل براى خدا، محبوب قلوب مى گرداند خدا او را، و در نظر مخلوقات از صالحان و فاسقان ارجمند مى گردد، بلکه نر نظر اکثر کافرها نیز محبوب مى باشد چنانچه مى بینى که آدم صالح و شایسته را تعظیم و توقیر مى کنند و التماس برکت و دعا از او مى کنند با وجود ضعف و فقر و تنگدستى او و قلت عملش . و از طرفى شخص ریاکار را خداى تعالى باطنش را به خلق آشکار مى گرداند و خبث نفس و فساد نیتش را مى نمایاند به طوریکه مردم دشمن مى دارند او را و نمى رسد هرگز به مطلب خود و ضایع مى گردد رنج و تعب او و باطل مى گردد سعى او.
چنانچه روایت شده که مردى از بنى اسرائیل گفت : به خدا قسم ، البته عبادت مى کنم خداى تعالى را عبادتى که مشهور زبانها گردم به سبب آن عبادت پس بود به طورى که اول کسى بود که داخل مسجد مى شد و آخر کسى بود که از مسجد خارج مى گردید، و قسمتى بود که هیچ کس نمى دید او را مگر در حالتى که ایستاده به نماز و صائم بود، به طوریکه هیچ روز افطار نمى کرد و مرتب مى نشست در حلقه هاى ذکر و مجالس موعظه .
مدتى بسیار به این روش بود و هرگاه مردم به او مى گذشتند، مى گفتند درباره او: خدا جزایش را بدهد این ریاکار را. پس رو کرد روزى به نفس خود و با خود خطاب کرد که : اى نفس ! دیدى پاداش عمل کردن براى غیر خدا را. از آن وقت تصمیم گرفت و با خود گفت : البته خاص مى گردانم عمل خود را براى خدایتعالى ، و هیچ عملى بر عملهاى خود زیاد نکرد، همان قسمى که عمل مى کرد، عمل نمود ولى تنها نیتش را تغییر داده بود. یعنى : قصد خود را براى خدا خالص گردانده بود، آن وقت مردم هرچه به او مى گذشتند مى گفتند: خدا رحمت کند فلانى را.
و حق تعالى از این معنا در کتاب خود خبر داده است که فرموده : ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا سوره مریم آیه 96 البته آنان که ایمان ندارند به خداى تعالى و کارهاى شایسته مى کنند، خدا براى ایشان در دلهاى مردم محبت و مودتى قرار خواهد داد پس فرض کن و تسلیم باش که ایشان دوست دارند تو را و گرامى دارند تو را و تو پوشانیدى خبث باطن خود را از ایشان ، با آنکه خدا مطلع است از فساد نیت تو و خباثت درون تو، بالاخره چه چیز حاصل مى شود براى تو از مدح مردم ، در صورتى که تو نزد خداى تعالى عاصى و ریاکار بوده باشى و از اهل دوزخ باشى .
و از کدام شر مردم مى ترسى ، در حالتى که تو نزد خدا ممدوح و از اهل بهشت بوده باشى ، و داخل در زمره مقربان گردى و کسى حاضر باشد در دلش آخرت و نعیم ابدى آن و منازل رفیعه و قصور آن ، البته بسیار حقیر مى نماید در پیش او دنیا و آنچه در آن است از حیات پنج روزه آن ، به انضمام کدورات و ناتمامى مرادات دنیا و هرگاه شخص برگردانید قصد خود و مستقیم کرد روى دل خود را به جانب خداوند، خلاص مى گردد از مذمت ریاء و از محنت بدست آوردن دل مردم و منعطف مى شود از اخلاص او، نورهاى الهى بر دل و زبان او و به انس مبدل مى گردد وحشت او.
بارى اگر اکتفا نمى کنى به همه اینها که مذکور شد، پس تاءمل کن در سه چیز و فکر کن در این سه .
اول آنکه به نظر بیاور این را که هرگاه گفته شود به تو که مردى است با خود یک گوهر گرانبها و پرقیمتى دارد که مساوى است با صدهزار دینار و صاحبش محتاج است به قیمت آن و مى خواهد آن را بفروشد به نقد، بلکه محتاج است به چند برابر قیمت آن ، یعنى : صاحبش محتاج است به بیشتر از صد هزار دینار، پس در این صورت مشترى آمده که متاع او را به چند برابر ارزش آن بخرد و به آن زیادتر از قیمت آن گوهر را بدهد و از طرفى صاحب گوهر در کمال حماقت ، متاع خود را بفروشد به آن مشترى که به یک فلس مى خرد آیا چنین فروشنده اى زیان آشکار و غبن فاحش نخواهد داشت ؟ آیا این معامله اش دلالت بر کوتاهى همت و فهم او ندارد؟ و ضعف راى و قلت عقل او را نمى رساند؟ بلکه آیا دلالت نمى کند بر سفاهت و بى خردى محض او؟ همین معامله به عینه ، نظیر حال آدم ریاکار مى باشد، بلکه حال آدم ریاکار در سفاهت و بى خردى به مراتب بیشتر مى باشد چه آنکه بهره اى که آدم ریاکار از مدح مردم و متاع ناچیز دنیا به دست مى آورد، نسبت به خشنودى پروردگار عالمیان و پاداش آخرت و نعمتهاى بى نهایت آن ، که از شائبه نقص و کدورت خالى است کمتر مى باشد از یک فلس نسبت به صدر هزار هزار فلس بلکه پاداش الهى در برابر تمام دنیا که به شخص ریاکار بدهند، بیشتر مى باشد از صدهزار هزار درهم و دینار که در بربر یک فلس به آدم بدهند پس اى انسان ریاکار، این است زیان آشکار که دست خود را از نعمتهاى بى زوال الهى تهى گرداند و از آن کرامات باز بمانى ، در برابر مدح ناچیز مردم و دل خود را به ثناى ایشان شاد گردانى و اگر چنانچه داراى این همت پست هستى یعنى : از یک دینار نقد نمى توانى صرف نظر کنى ، نظر خود را جلب آخرت بکن ، تا دینار هم با تو مساعدت و همراهى کند، آن وقت هر دو را خواهى داشت بلکه بهتر از این ، آن که خداى تعالى را اراده کنى تا هم دنیا و هم آخرت را داشته باشى ، چه آنکه خداى تعالى مالک دنیا و آخرت مى باشد.
چنانچه خداوند متعال فرموده : من کان یرید ثواب الدنیا فعندالله ثواب الدنیا و الاخرة هرکس پاداش و اجر دنیوى را خواسته باشد، بداند که براى خداست و در ملک خداى تعالى مى باشد، هم پاداش دنیا وهم پاداش آخرت .
و فرموده است پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله ): ان الله یعطى الدنیا بعمل الاخرة و لایعطى الاخرة بعمل الدنیا خداوند متعال مى دهد دنیا را در برابر عمل کردن جهت آخرت ، ولى هیچ وقت پاداش آخرت را نمى دهد به واسطه عمل کردن جهت دنیا. پس هرگاه خالص گردانیدى نیت خود را و نیکو کردى قصدت را براى آخرت حاصل مى شود براى و دنیا و آخرت هر دو. و اگر اراده کردى دنیاى تنها را آخرت از دست تو مى رود، و بسا باشد که به پاداش دنیا هم نرسى آن طورى که خواسته اى و بر فرض آنکه به دنیا هم برسى بر وجهى که حسب خواهش تو باشد، باقى و مستدام نمى ماند براى تو، بلکه به زودى برطرف مى شود آن وقت تو خسران دنیا و آخرت را برده اى ذلک هو الخسران المبین سوره حج ، آیه 11 و این است زیان آشکار.
و نظیر این داستان این شخص و این مثل ، همانا داستان کسى است که بتواند با یک جزء از عمر خود و یک نفس از نفسهاى خود، تحصیل کند بهشت و نعمت جاویدان آن را، ولى صرف کند آن عمر و نفس را در یک دانگ یا یک دانه بى قابلیت یا در یک درهم یا در یک دینار و از طرفى آن گنج بى پایان را واگذارد بدون ضرورت و تعلقى ، پس نیت این مگر عین غفلت و زیان و پستى همت و خوارى نفس .
دوم : آنکه مخلوقى که تو، جهت خشنودى ، او و براى خود نمائى به او عبادت مى کنى و رضاى و را طلب مى نمائى اگر بداند که تو براى او عمل و عبادت مى کنى ، هر آینه بدش مى آید و غضب مى کند بر تو و اهانت و استخفاف مى کند به تو، علاوه بر آنچه خدا غضب مى فرماید ولى آن چه جهت خدا عمل مى کنى خالصا لوجه الله هم باعث خشنودى خدا مى گردد وهم باعث رضایت خلق ، پس چگونه عاقل عمل کند براى کسى که اگر بداند او، که این کار را براى طلب رضایش مى کنند بدش مى آید و اهانت مى نماید؟!
سوم : کسى که بتواند سعى کند به جهت تحصیل رضایت پادشاه عظیم الشاءن و اعظم پادشاهان دنیا ولى رضایت کناس خیسى الناسى را اختیار نماید، البته آن پادشاه عظیم الشاءن بر او قهر مى نماید، بلکه بر فرض آنکه پادشاه به او سخط نکند، آیا خود این عمل ، دلیل بر سفاهت و پستى راءى و بدنظرى آن شخص عمل کننده نمى باشد؟ بلکه به او گفته مى شود چه مى خواهى از رضایت این کناس پست ، با آنکه مى توانى رضایت پروردگار جهانیان را به دست بیاورى که او کافى است تو را از همه چیزى و در همه کارى و در همه حالى .
نسئل الله حسن العاقبة و حسن التوفیق لما یحب و یرضى درخواست مى کنیم از خداى متعال ، عاقبت به خیرى و حسن توفیق را در آنچه خدا را خرسند و خشنود مى نماید.
و اما دواى عملى انى امراض قلبى ، پس آن عادت دادن و حکم فرمودن نفس است به اخفاى عبادت و بستن دربها را در هنگام عبادت چنانچه مى بندى دربها را در وقت ارتکاب فواحش و اعمال قبیحه تا آنکه نفس خود را قانع کنى به علم خداى تعالى و به اطلاع او سبحانه بر عبادت تو و باید منازعه نکند نفس تو با تو در فهماندن به غیر خدا این امر در ابتداء شاق و مشکل مى باشد و در اول مجاهده بسى صعب است ، لیکن اگر صبر کنى بر این رویه مدتى با تکلف و مشقت البته آهسته آهسته ساقط مى شود از تو این حال و ثقل آن برطرف مى گردد به سبب پى در پى آمدن الطاف الهى و امداد حضرت او که از جانب او به بندگان خود مى رساند از حسن توفیق . ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم سوره رعد آیه 11 خدا تغییر نمى دهد حالتى را که در طایفه اى باشد، مگر به آنکه تغییر بدهند ایشان ، آن حالت بدى را که در خودشان مى باشد. لاجرم از بنده است مجاهده و از خدا است هدایت و تاءیید. قال الله تعالى : و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا سوره عنکبوت ، آیه 69 کسانى که مجاهده و شمقت مى کشند در رسیدن و سیر و سلوک به سوى ما، البته ما هدایت و راهنمائى مى کنیم ایشان را به راه خودمان .
و اگر باشد منافى نماز از قبیل چیزهائى که بعد از عبادت سر مى زند، از قبیل ریاء و عجب دانستى دواى آنها را.
اما دواى عجب : پس نگاه کن در آلات و اسبابى که تو، به سبب آنها قوت عبادت بهم رسانیده اى و آن عبادت باعث عجب و خوش آینده تو شده ، و همچنین نظر کن به قدرت و علم و اعضاء ورزقى که مى خورى ، تا قوت به هم رسانى براى آن عبادت ، لاجرم مى یابى که همه آنها از جانب خداى تعالى است . به طورى که اگر نمى بود رزق او، قدرت بهم نمى رسانیدى بر چیزى از اینها و دیگر نظر بیفکن بر نعت ارسال رسل براى تو و نعمت خلق عقل در تو، تا تو هدایت بیابى به آن به راه حق ، آن وقت نگاه کن در قیمت عملى که مى کنى ، ببین که چگونه نیست محض است و هرگز مقابله نمى کند با یک نعمت از نعمت هاى نامعدوده الى و جز این نیست که مى گردد عمل تو با قیمت ، در وقتى که به موقع و محل رضایت و خشنودى خدا واقع گردد والا تو خودت مى بینى که مزدور یک روز دراز را به دو درهم کار مى کند و نگهبان یک شب تمام را شب بیدارى مى نماید به دو دانگ درهم و همچنین اصحاب صنایع و پیشه وران که هر یک عمل مى کنند درازاى روز را یا شب را به مزد اندکى پس اگر تو کارى بکنى جهت رضایت خدا، یا روزه اى بگیرى از براى او و روزى را صبر کنى بر تشنگى و گرسنگى آن روز، حق تعالى در پاداش تو مى فرماید: انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب سوره زمر آیه 10 جز این نیست که تمام داده مى شوند شکیبا کنندگان ، پاداش عمل خودشان را بیرون از حساب .
و در حدیث قدسى وارد شده که : اعددت لعبادى الصالحین ما لاعین رات ولا اذن سمعت ، و لاخطر على قلب بشر مهیا و آماده کرده ام براى پاداش بندگان شایسته ام نعمتهایى را که نه چشمى دیده است و نه گوشى شنیده و نه بر قلب کسى خطور کرده است بنابراین ، مى یابى که عمل یک روز تو، به یک درهم مى ارزد با احتمال تعب عظیم و این هم در برابر ظهرانه چاشت یا شام تو خواهد بود، ولیکن خدا بیرون از حساب و اندازه اجر به تو داده است .
و همچنین اگر شبى را برخیزى براى عبادت و تحصیل رضایت خدا حق تعالى ، در پاداش آن فرموده : فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین جزاء بما کانوا یعملون سوره سجده ، آیه 17 هیچ کس نمى داند که چه چیز مخفى و ذخیره شده است براى این اشخاص از چشم روشنى هنگام پاداش به پاس اعمال خالصى که فقط براى رضاى خدا و تقرب به درگاه او انجام داده اند. پس قیمت این عمل اگر براى مردم مى کردى ، یک درهم یا دو درهم بود، و از براى خدا کردن این همه قدر و قیمت بهم مى رساند بلکه ساعتى که از براى خدا در دو رکعت نماز سنتى ، از روى اخلاص و توجه تمام گزارده شود، یا آنکه نفسى که در آن نفس بگوئى : لااله الاالله خداوند متعال در پاداش آن فرموده : من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب سوره مؤمن ، آیه 40 هرکس که کار شایسته اى بکند خلص براى خدا، خواه مرد باشد یا زن ، در صورتى که آن شخص به خدا ایمان داشته باشد، داخل بهشت خواهد شد و روزى داده شود او در بهشت روزى بى حساب و شمار. پس سزاوار است براى شخص عاقل در این هنگام که ببیند حقارت و کمى عمل خود را آن وقت منت نبرد به جز از خداى تعالى که به او توفیق داده در آنچه مشرف به آن گردیده با آن عطا فرموده و باید مواظف باشد شخص که مبادا آن کار را طورى قرار دهد که شایسته خدا نباشد و مبادا آن عمل باعث خشنودى خداى تعالى نگردد، چه آنکه اگر شایسته خدا نباشد، و باعث خشنودى حضرت او نگردد، برمیگردد قیمت آن عمل به قیمت اصلى خود که یک درهم یا دو درهم باشد.
اکنون تو قیاس کن عمل خودت را در برابر اجر الهى ببین آیا در برابر عشر عشیر (یک درهم آن واقع مى شود و آیا تو مى توانى که ده یک آنچه بر تو لازم است اتیان کنى البته نمى توانى غیر از اظهار عجز و قصور همچنان که اشاره به آن شده است در خبر حضرت داود على نبینا (علیه السلام ) در وقتى که وحى فرمود خدا به آن حضرت : ان اشکرلى حق شکرى فقال : یا رب کیف اشکرک حق شکرک ، و الشکر من نعمتک تستحق علیه شکرا فقال : یا داود اذا عرفت ان ذلک منى فقد شکرتنى
اى داود، شکر گزار مرا، حق شکر گزاردن را، عرض کرد: پروردگارا! چگونه مى توانم شکرگزارى تو را حق شکرگزارى و حال آنکه شکر هم از نعمتهاى تو مى باشد که در برابر آن سزاوار شکر دیگرى مى باشى ؛ خداى تعالى فرمود: اى داود، موقعى که فهمیدى و دانستى که خود شکرگزارى هم نعمتى مى باشد از جانب من ، همین حق شکرگزارى من مى باشد.
و روایت شده که بعضى از واعظین گفتند به برخى از خلفاء: اتراک لو منعت شربة من الماء عند عطشک بم کنت تشتریها؟ قال : بنصف ملکى قال اترها لوحبس عنک خروجها بم کنت تشتریه ؟ قال : بالنصف الاخر قال : فلا یغرنک ملک قیمته شربة ماء بگو بدانم اگر بازدارند تو از شربت آبى هنگام تشنگى ، چقدر حاضر هستى بخرى آن را؟ خلیفه گفت : به نصف مملکت خودم واعظ گفت : اگر در وقت بیرون آمدن آن از مخرج خود، نگذارند خارج شود چقدر راضى هستى بدهى جهت بیرون شدن آن ؟ گفت : به نصف دیگر مملکتم واعظ گفت : لاجرم مغرور مباش به مملکتى که قیمت آن یک شربت آب است .
پس با خود فکر کن آیا روزى چند مرتبه آب مى خورى با شرب گواراى آن ؟ و چقدر خوراکیهاى گوارار داخل گلوى تو مى شود در عین عافیت و ببین چه مقدار با چشم خود نگاه مى کنى و با گوش خود مى شنوى و با دماغ خویش مى بوئى و مى روى به پاهاى خود به هر جا که خواسته باشى و مى گیرى با دستت هرچه را مى خواهى ، و غیر از اینها از نعمتهاى حواس و اعضاى ظاهرى و قواى باطنى که اطلاع ندارد بر دقایق خلقت و غرایب صنعت آنها، مگر خداى عزوجل . از قبیل مجارى طعام و شراب و تصاریف هضم و تفریق فضولات آن ! اگر صرف کنى زمانى دراز فکر خود را در آنها هر آینه تعجب مى کنى از بدایع صنایع الهى در هر یک و اگر مفقود شود بعضى از آنها و طلب کنى طبیبى را که برگرداند آن عضو را به سلامتى اول خود، خواهى در عوض آن ، یک سال و را خدمت کنى و بسیار خوشحال میشوى به آن و آن مرد طبیب را از جمله منعمان خود میدانى در صورتى که چندین مقابل آن از نعمتهاى نامعدوده الهى با تو، سالهاى دراز موجود است و تو از عهده خدمتى در عوض یکى از آنها برنمى آئى ، و خداوند متعال نیز در برابر آن نعمتها، خدمت و پاداشى نخواسته است مگر اندکى از اوقات خود را که صرف عبادت کنى و اگر در این جمله تاءمل کنى و به عیب اعمال خودت بینا شوى که چگونه ناچیز است اعمال تو در برابر نعمتهاى خداوند متعال ، به هیچ یک از اعمال خود اطمینان و وثوق به هم نمى رسانى ، بلکه شرم مى دارى از کردن و بجا آوردن آنها.
قال الله تعالى : و ان تعدوا نعمة الله لاتحصوها ان الله لغفور رحیم سوره نحل ، آیه 18 اگر بشمارید نعمتهاى خداى تعالى را احصاء نتوانید کرد، البته خداوند بسیار آمرزنده و خیلى مهربان است پس نعمتهاى الهى بر تو خارج از حد و غیر قابل شمارش است و عمل تو بر تقدیر سلامتى از آفات و قبول شدن آن ، قابل احصاء و معدود و محدود خواهد بود، پس چگونه در برابر نعمت هاى غیر قابل احصاء، تواند بود، پس هرگاه مقابله کنى عمل خود را با نعمتهاى الهى ، در نهایت اعتراف و تصدیق به تقصیر خود خواهى نمود، و تصدیق خواهى کرد بزرگوارى خدا را و غیر از یاد کردن منتهاى الهى و خوار و حقیر شمردن نفس خود را و در معرض غضب و سخط دانستن خود، چاره اى دیگر نیست ، تا بسا باشد که به خاطر همین افکار و اظهار عجز و شرمندگى به پیشگاه بارى تعالى ، فائز شوى به رحمت حضرت ایزدى .
و فرمود رسول خدا (صلى الله علیه وآله ): من مقت نفسه دون مقت الناس امنه الله من فزع یوم القیمة هر کس دشمن داشته باشد نفس خود را، نه دشمن داشته باشد مردم را، ایمن مى فرماید خدا او را از فزع و عذاب روز رستخیز.
روایت کرده اند که عابدى الهى مى کرد هفتاد سال ، روزها روزه بود وشبها را به عبادت قیام داشت ، موقعى از خداى تعالى حاجتى درخواست کرد، خدا حاجت او را بر نیاورد، آن مرد عابد رو کرد به نفس خود و خطاب کرد اى نفس ! اگر از تو خیرى مى بود نزد خداى تعالى البته خدا برمى آورد حاجت تو را حق متعال به سوى او فرشته اى فرستاد و به او گفت : اى پسر آدم آن ساعتى که حقیر و پست شمردى نفس خود را بهتر بود از عبادت هفتاد سال تو.
بارى بعد از این فکر کن در این سه چیز.
اول : اگر پادشاهى از پادشاهان ، جیره اى بدهد به یکى از اتباع و خدمتکاران خود یا طعام و کسوه اى یا درهمى چند به او بدهد، با وجودى که اینها همه فانى و از بین مى روند، با این وجود، مى بینى که آن شخص خدمت مى کند از براى او، انواع خدمت ها را در اوقات شب و روز، و مى کشد خواریها و حقارتها را، چنانچه مى بینى که یک نفر از خدمه مى ایستد بالاى سر ملک ، بعضى شب یا تمام شب را، و بیدار مى باشد در پاسبانى و حفاظت آن پادشاه و همچنین به نوبت ، خدمت او را مى کنند تا زنده اند و بعضى سعى مى نمایند در مهمات او و برخى مرتکب کارهاى سخت و دشوار مى شوند و به دریاها و به سفرهاى دور و دراز مى روند و خود را به مهلکه ها مى اندازند و جان خود را که عوضى در برابر آن نیست در راه او نثار مى کنند در کارزارها و معرکه هاى جنگ با دشمنان او، در صورتى که در آخرت هیچ نصیبى از پادشاه به آنها نمى رسند پس ببین چگونه متحمل این همه خدمتها مى شوند از براى خسیسه فانیه دنیا، و با وجود این ، اعتراف دارند به نعمت هاى پادشاه ، و اقرار مى نمایند به تفضل او در حق خود و منت مى کشند از او، با آنکه این نعمت ها در حقیقت از خداى تعالى مى باشد و اگر پادشاه بخواهد یک دانه اى برویاند یا خواسته باشد یک تار موئى بیافریند، هرگز نمى تواند و ایشان (یعنى : خدمه او) همگى اعتقاد دارد که این نعمتها از خود پادشاه نمى باشد، با این وجود، احسان او را بزرگ مى شمارند. پس چگونه تو عمل ناچیز خود را که مشوب است به این همه آفتها و نقصانها، در برابر احسان حقیقى خداى تعالى بزرگ مى شمارى ؟ در صورتى که نعمت وجود تو، از خدا مى باشد و او آفریده است تو را، در حالى که تو چیزى نبودى پس خداى تعالى تربیت کرده است تو را و انعام نموده به تو از نعمتهاى درونى و بیرونى در نفس تو و دین و دنیاى تو، به اندازه اى که عقل و فهم تو و دیگران و وهم و گمان هیچ کس درک آن را نمى کند و خداى تعالى بر این عمل قلیل تو که مملو است از عیبها و آفتها، ثواب جزیل دائمى قرار داده عیوب و آفتها، بسیار دانستن از شاءن آدم عاقل نیست .
دوم : آنکه فکر کنى یک پادشاهى که از شاءن او است که همه پادشاهان بزرگ او را خدمت و ستایش کنند، هرگاه دستور بدهد که هیچ کس شرم و دریغ نکند از اینکه براى او هدیه اى بیاورد، حتى از آوردن یک برگ سبز به عنوان هدیه کسى آزرم نکند. آنوقت ، بزرگان و اکابر و امراء و رؤ ساء و اغنیاء، هرکدام با انواع هدیه هاى گوناگون و پیشکشى هاى مختلفه و جواهرات متنوعه بیایند نزد او و بیاورد یک نفر سبزى فروش ، برگ سبزى را یا یک نفر روستائى سبد انگورى هدیه بیاورد که قیمت آن یک درهم باشد و آن را نزد آن پادشاه ببرد، و در آن حال ، آن هدیه هاى روى هم ریخته باشد، با وجود آن همه عطیه هاى گوناگون ، پادشاه آن بزرگ سبز و میوه ناچیز را قبول کند و دستور بدهد به خدمتکاران خود که نفیس ترین خلعتها را بر اندام آن مرد بپوشانند و بفرماید که قیمت آن را به صدهزار دینار طلا برسانند و کرامت هاى دیگر نیز به آن شخص بکنند پس هرگاه آن شخص سبزى فروشى و دهاتى که هدیه اى ناچیز را آورده ، پیش خود تصور کند که پیشکشى او زیاده بوده است و هدیه خود را بزرگ بشمارد و فراموش کند که آن همه احسانها را پادشاه از نزد خود به او نموده ، بلکه همه جایزه هاى شاهانه را در برابر هدیه ناچیز خود بداند، آیا مردم نمى گویند که آن مرد دیوانه است و عقل او زائل گردیده و نمى گویند او سفیهى است بى ادب و نادان .
سوم : آن که پادشاهى که شاءن او است که همه پادشاهان خدمت کنند او را امراء، بالاى سر او موظف باشند به ایستادن و بزرگان و موالیان در برابرش متولى خدمت باشند و حکماء و اکابر در پیشگاه او کوچکى کنند. آن وقت هرگاه این پادشاه اذن و اجازه بدهد به فقیرى تا داخل سراى و بشود و اجازه بدهد یک نفر روستائى را که نزدیک او گردد، به طورى که جاى دیگران ، یعنى : جاى امراء و وزراء و بزرگان سلطان را تنگ کند و از براى او پادشاه جاى معینى و مکان نیکى قرار دهد آیا آنان نمى گویند که این پادشاه بسیار احسان نمود به این آدم فقیر روستائى ؟ و آیا نمى گویند بسیار نعمت به او داد؟
آن وقت اگر آن شخص فقیر در اثر منت و اکرام پادشاه ، خود را بزرگ بشمارد و عجب کند به خدمت خود آیا مردم نسبت نمى دهند این مرد را با این خدمت ناچیز سهل ، به سفاهت و جنون و بى خردى ؟ و نمى گویند این مرد دیوانه شده است پس چگونه عجب توان کرد به عبادت خود و حال آنکه از براى پروردگار است پادشاهى آسمانها و زمینها و فروتنى و پستى مى کنند براى حضرت او همه عالمیان ، و ایستاده اند به خدمتش ملائکه مقربین و انبیاى مرسلین و عدد آنها به اندازه اى است که نمى داند آن را مگر پروردگار عالمین که آفریننده آنها است . و جمعى از این ملائکه ها فرو رفته پاهاى ایشان به طورى که به منتهاى زمین رسیده است و سر آنها به عرش برخورده است با این عظمت ، سرهاى خود را به زیر افکنده و سر بالا نمى اندازند هرگز، از بس تعظیم و جلالت الهى را مى دانند و همواره در ذکر و ثناى الهى هستند و تا آخر مدت عمر چنین خواهند بود و در موقعى که خداى تعالى بخواهد بمیراند آنها را، ایشان سر برمى دارند و مى گویند: سبحانک ماعبدناک حق عبادتک منزه و پاک هستى پروردگارا، ما عبادت نکرده ایم تو را حق عبادت را.
و البته پوشیده نیست بر کسى حال پیغمبر ما (صلى الله علیه وآله ) در جدیت و اجتهادى که در عبادت پروردگار خود داشت ، و حال ائمه اطهار بعد از آن حضرت ، که اگر نوشته شود مقدار کمى از عبادت ایشان ، این کتاب از حد اختصار بیرون و به نهایت اکثار پیوند خواهد شد، با وجود این ، معترف بودند به تقصیر خود و گریه مى کردند بر حال خود و حقیر مى شمردند طاعت خود را پس تو راضى و خرسند هستى از نفس خود، به و رکعت نمازى که مملو است از عیبهاى گوناگون و از طرفى خداوند متعال وعده فرموده از ثواب ، به قدرى که به دل هیچ کسى نمى گذرد و تو عجب مى کنى به اینقدر عبادت و بسیار مى شمارى آن را و نمى بینى منت خداى تعالى را نسبت به خود، پس تو چقدر انسان نادان و بشر جاهل و آدم بدى هستى و چقدر چشم سفید مى باشى .
ولى اگر ما تعقل کنیم و از روى تدبر به اعمال خود نظر کنیم ، خواهیم یافت آنها را که به کفه سیئات مایل ترند از کفه حسنات از جهت زیادتى غفلت و بسیارى معایب و تشویش مقاصد و فساد دلها.
اللهم لا تکلنا الى اعمالنا، و لا تؤ اخذنا، بتفریطنا واهمالنا، و اشملنا و انسک و خذ بنواصى قلوبنا الى جوار قدسک ، فقدیما سترت ، وعظیما غفرت ، و جزیلا اعطیت ، جسیما ابلیت و انت ارحم الراحمین و اکرم الاکرمین فما قدمت علیک ایادینا الا صفرا من الحسنات مملوة بالمعاصى و السیئات و جودک اوسع و اکمل من ان یضیق عمن التجاء الیک و اعتمد بفضلک و رحمتک ، و انت دللتنا على جودک ، و هدیتنا الى فضلک و امرتنا بالدعاء و ضمنت الاجابة و انت الجواد الکریم بار پروردگارا! واگذار مکن ما را به حال خود و مواخذه مفرماى ما را در اثر زیاده روى و بیهوده کارى ، و شامل ما کن از فضل و انس خود و بکشان زمام دلهاى ما را به سوى همسایگى قدس خود، چه آنکه تو از دیرینه ، بخشنده بوده اى و چیزهاى بزرگ عطا مى کنى و احسانهاى سترگ مى بخشى و تو مهربان ترین مهربانان هستى و بزرگوارتر از همه بزرگواران مى باشى ، نمى آید و دراز نمى شود دستهاى ما به سوى ، مگر در حالتى که از حسنات تهى و از گناهان پر مى باشد و از طرفى بخشش تو افزونتر و بالاتر است از آنکه کم بیاید از کسى که پناه به آن بخشش برده به طورى که شامل حالش نشود، و نیز افزونتر است از علم آنکه کم بیاید از مشمول شدن حال کسى که اعتماد نموده به فضل و رحمت تو، تو ما را دلالت کرده اى بر بخشش خود، و راهنمایى نموده اى ما را به افزونى خود و دستور فرموده اى ما را به خواندن و ضمانت نمودى اجابت را و تو بخشنده بزرگوار هستى .
نماز جمعه
نماز جمعه اختصاص دارد به اینکه به خاطر بگذرانى که روز جمعه روز بزرگ و سید روزها و عید شریف مى باشد حق تعالى مخصوص گردانیده آن را به این امت ، تا تقرب بجویند به وسیله این روز، به جوار رحمت او و در شوند از دوزخ و از رانده شدن از درگاه الهى و رغبت کنند در این روز به رو آوردن و متوجه شدن به اعمال صالحه و تلافى کنند تقصیرات سائر روزهاى هفته خود را و همت خود را برگردانند جانب آنچه مقرب ایشان است به خدا و نزدیک است به حضرت پروردگار، که آن نماز جمعه باشد، و تعبیر فرموده است خداوند متعال از نماز جمعه ، در کتاب عزیز خود به ذکرالله و مخصوص گردانیده آن را از سائر نمازها به ذکرى که آن مخصوص این نماز مى باشد و فرموده : یا ایهاالذین امنوا اذا نودى للصلاة من یوم الجمعة ، فاسعوا الى ذکر الله ، و ذروا البیع ، ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون سوره جمعه آیه 9 اى کسانى که ایمان آورده اید به خداى تعالى هر موقعى که منادى ندا سر زد در روز جمعه (براى نماز جمعه ) البته بشتابید به سوى ذکر خدا و رها کنید خرید و فروش را، چه آنکه این کار (یعنى : آمدن به سوى نماز جمعه و ذکر خدا) بهتر مى باشد براى شما، اگر فضیلت نماز جمعه را بدانید.
در این آیه شریفه ، نوعى از تاءکید و تنبیه مى باشد بر اهمیت این کار، کسانى که بصیرت در ادبیات عربى داشته باشند، متوجه مى شوند. و از اهم رمزهاى آن این است که تعبیر فرموده از نماز جمعه ، به ذکر الله چه آنکه این اشارت است به آنکه غرض اصلى از نماز، تنها مجرد حرکات بدن و سکنات و رکوع و سجود نمى باشد، بلکه مقصود اصلى به یاد بودن خدا مى باشد به قلب و احضار عظمت او سبحانه است به دل .
پس در این نکته سرى مى باشد و البته نماز بازدارنده است از فحشاء و منکر، چنانچه در کلام الهى واقع شده : ان الصلاة تنهى عن الفشحاء و المنکر سوره عنکبوت آیه 45 به درستى که نماز باز مى دارد شخص را از کارهاى زشت و ناگوار البته نماز در وقتى از فحشاء و منکر، شخص را باز میدارد که با توجه تمام و ملاحظه جلال و ساحت قدس الهى بوده باشد. تفسیرهاى زیادى وارد شده در ذیل این آیه ، به طورى که مى رساند که مراد از نماز تنها ذکر و جنباندن زبان نمى باشد. پس وقتى که نماز جمعه چنین قابلیت را داشته باشد لاجرم لازم و واجب است اهتمام به آن ، زیاده بر نمازهاى دیگر، و واجب است مهیا و مستعد شدن مر ملاقات الهى را و ایستادن در برابر خدا، در آن وقت نیکو با طرزى نیکو.
و به دل بگذران این را که هرگاه فرمان دهد تو را پادشاه بزرگى از پادشاهان دنیا، به تشرف محضر او و آمدن به شتاب در پیشگاه او در وقت معینى ، آیا تو مهیا و مستعد نخواهى شد به تمام درجه استعداد؟ آیا مهیا نمى شوى باسکونت و اطمینان و وقار و با لباس فاخر و با استعمال کردن بوى خوش و امثال اینها؟ بر وجهى که مناسب حال آن پادشاه باشد و از همین جا است که در روز جمعه ، نظافت و بوى خوش و عمامه نهادن و سرتراشى و شارب گرفتن و ناخن چیدن وارد شده است .
پس مبادرت کن وقت داخل شدن جمعه به این شرطها، با دل پاک و کمال توجه به سوى خدا و عمل خالص که نزدیک کننده به خدا باشد و با نیت پیراسته چنانچه مى گردى این طور در وقت ملاقات پادشاهى از پادشاهان دنیا. و اگر بزرگ نکنى همت خود را در این چیزها و رو به این وظائف نیاورى . از قبیل : خوشبو نمودن وزینت کردن ، ناچار زیان خواهى برد در معامله خود با خدا، و بعد از این حسرت خواهى خورد. و هر قدر ممکن باشد تو را و بتوانى که زیاد کنى نیت و قصد خود را در آنچه ثواب بر آن مترتب مى شود، البته این کار و این نیت را بکن ، تا بهره تو افزون و پاداش عمل تو زیاد گردد به واسطه آن نیت .
پس قصد کن به غسل جمعه کردن ، استحباب روز جمعه را و توبه نمودن و داخل شدن مسجد را و همچنین به باقى کارهاى نیک . و در استعمال بوى خوش ، قصد کن عمل کردن به سنت پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) را و بزرگ دانستن مسجد و احترام خانه خدا را، چه آن که خدا دوست ندارد کسى داخل خانه او بشود مگر در حالیکه خوشبو باشد و نیز قصد کن به خوشبو کردن خود حق اشخاصى را که در پهلوى تو هستند در مسجد، تا از مجاورت تو آزار نکشند و تو را به بدبوئى غیبت نکنند و به سبب غیبت تو ایشان به معصیت نیفتند و گفته اند اگر کسى کارى کند که مردم در غیبت بیفتند و او قادر باشد و بتواند آن را از خود دفع کند، لاجرم او شریک در معصیت غیبت آنها خواهد بود چنانچه خداى تعالى فرموده : ولاتسبوا الذین یدعون من دون الله ، فیسبوا الله عدوا بغیر علم سوره انعام آیه 108 ناسزا نگوئید به کسانى که مى خوانند غیر خدا را (یعنى : به مشرکین و بت پرستان بد نگوئید) زیرا بد گفتن شما به آنها سبب مى شود که ایشان هم بد بگویند به خداى تعالى که معبود شما است ، از روى ستم و بى دانشى خود.
پس هرگاه حاضر شوى به نماز جمعه ، حاضر کن دلت را به جهت فهمیدن خطبه و موعظه و مستعد و مهیا شو به جهت تلقى اوامر و نواهى که از شارع مقدس رسیده است پس به درستى که همین است غرض اصلى از بلند خواندن خطبه و استماع مردمان و حرام بودن سخن گفتن در اثناى خطبه خواندن . پس بده حق هر صاحب حقى را، بسا باشد که انشاء الله بوده باشى از نوشته شدگان در دیوان سابقین و مقربین زیرا که مى نویسند نام نمازگزاران را در این روز شریف ، و عرضه مى دارند به حضرت پروردگار، و مى پوشانند برایشان خلعتهاى نور قدسى ، و به تحقیق روایت شده است که : ان الملائکة تقف على ابواب المساجد و بایدیهم قراطیس الذهب و اقلام الفضة ، یکتبون الاول فالاول و ان الجنان لتزخرف و تزین ، و ان الناس یتسابقون الیها على قدر سبقهم الى الصلاة ، و لاتزال الملائکة یکتبون الداخل الى ان یخرج الامام ، فاذا خرج طویت الصحف و دفعت الاقلام و اجتمعت الملائکة عند المنبر یستمعون الذکر و ان الناس فى المنازل و الخطوة على قدر بکورهم الى الجمعة براستى فرشتگان مى ایستند بر درهاى مساجد و در دستهاى خود کاغذهاى طلائى وقلمهاى نقره اى دارند مى نویسند هر کس را که بیاید در مسجد بامراعات اول و بعد بودن (یعنى : آن را که جلوتر آمده در اول مى نویسند و آن را که بعد آمده ، بعد مى نویسند) و همانا بهشت زیب و زیور مى شود و مردم پیش مى افتند به سوى بهشت همانطورى که در دنیا پیشى مى گرفته اند در نماز، و ملائکه مرتب هر کسى را که داخل مسجد شود مى نویسند، تا موقعى که امام درآید. پس وقتى که امام درآمد کاغذها پیچیده و قلمها برداشته و فرشتگان فرا مى آیند نزد منبر، گوش مى دهند موعظه امام را. آگاه و هوشیار باشید که مردم در پستى و رفعت و انحطاط و ارتفاع و بهره مندى ، به اندازه صبح خیزى و مهیا شدن آنها است جهت نماز جمعه .
پس وقتى که گذرانیدى اینها را به دل خود و و دانستى که ملائکه مى شنوند صداى تو را و ایشان دور تو هستند و خداتو را مى بیند پس لازم است بر تو که رداى هیبت بر دوش اندازى و دراعه آرامش ببر افکنى و در پرده خشیت درآئى تا مستحق شوى که اضافه شود بر تو رحمت ایزدى و سبک گرداند سنگینى تو را برکت خدا، و مقبول فرماید نماز تو را و دعاى تو را مستجاب و مسموع نماید و البته در این روز زیاد کن در ذکر و استغفار و دعاء و تلاوت قرآن ، وصلوات بفرست بر پیغمبر و آل او (صلى الله علیه وآله ) و صدقه کن ، چه آنکه این روز شریفى است و فضیلت آن فایض و رحمت آن واسع مى باشد. پس هرگاه محل قابل باشد سعادت حاصل مى گردد، و مراد تو افزونى به دست مى آید و یاد بیاور که در روز جمعه ساعتى مى باشد که خدا حاجت هیچ مؤمنى را در آن ساعت برنمى گرداند، پس جهد کن که ملائکه بیایند نزد تو در وقت دعا کردن ، یا در حالت استغفار یا در حالت ذکر؛ به احسن احوال . پس به درستى که حق تعالى عطا مى کند ذکر را بیشتر از آنچه عطا مى کند وسائل را و اگر ممکن باشد و بتوانى ، اقامت کن مجموع این روز را در مسجد، و الا تا عصر بوده باش با حسن مراقبت و کوشش تمام بسا باشد که بهره مند شوى به آن ساعتى ذکر شد چه آنکه بعضى گفته اند آن ساعت مبهم است در تمام روز جمعه به واسطه محافظت تمام اوقات آن روز.
و روایت شده که آن ساعت میانه فارغ شدن امام است از خطبه ، تا آنکه مردمان در صفها راست بایستند و بعضى گفته اند: آن ساعت آخر روز جمعه مى باشد تا هنگام فرو رفتن آفتاب و امروز را مخصوص خود بگردان از میانه ایام هفته ، به امید آنکه بشود کفاره گناهانت و استدراک از براى بقیه ایام هفته و کافى است نماز جمعه در اهتمام به روز جمعه و وظایف آن ، به درستى که خدایتعالى گردانیده است نماز جمعه را افضل اعمال بنى آدم بعد از ایمان . چنانکه ناطق است به این معنا اخبار، و تصریح کرده اند بر آن علماء آثار و اخبار، به طورى که دلیل آورده اند بر اینکه واجب افضل است از سنت . و نماز یومیه ، افضل است از نمازهاى غیر یومیه . وصلاة وسطى ، افضل است از نمازهاى یومیه . و مختار آن است که صلاة وسطى نماز ظهر است و نماز جمعه اولى است از نماز ظهر بنابراین نماز جمعه افضل نمازها است . پس ثابت مى شود به همین دلیل که نماز جمعه افضل همه اعمال مى باشد و این دلیل واضحى است .
و واجب است اهتمام تمام به شاءن آن و خطر تمام در سستى کردن به شاءن آن مى باشد نسبت به کسى که در شاءن آن تاءم داشته باشد و به تحقیق آگاه کرده است بر جمیع این امورى که ذکر شد قول خداى تعالى بعد از امر به آن ذلکم خیر لکم ان کنتم تعملون این کار براى شما بهتر مى باشد اگر شما دانسته باشید.
امر شده است به خواندن سوره جمعه و منافقین در آن چند نماز، تا مکرر شود شنیدن آن و زیاد گردد رغبت در آن و در سوره منافقین فرموده است (بعد از آنکه نماز جمعه را در سوره جمعه ذکر نامیده است .): یا ایها الذین امنوا لاتلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکرالله ، و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون سوره منافقون آیه 9 اى کسانى که ایمان و باور دارید خدا را، مبادا غافل کند مالها و فرزندان شما، شما را از یاد و ذکر خدا، چه آنکه هر کس چنین باشد ناچار از زیانکاران خواهد بود پس تکرار این دقایق در فکر تو، بسا باشد که سبب شود تا از رستگاران گردى پس حاضر کن دلت را در این روز براى رستگارى و فوز عظیم خداوندى .